ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشر

دانشجو

 

به هتل رسیده و خسته بود. توان و نیروی کافی برای بیدار ماندن نداشت. سر به بالش گذاشت و با او رفت.

تاریک شدن فضای خانه، سر و صدای ضدهوایی‌ها و بعد تیراندازی و ... همه را به وحشت انداخته بود. مدتی بود که جنگ شروع شده و آرامش نسبی موجود را از همه گرفته بود. شب موقع برگشت از مراسم ختم شده بود. "او" سرش را داخل ماشین کرد و کلی خواهش که امشب را همینجا بمانید. اما پافشاری خواهر مینو و شوهرش که فردا مدرسه بچه‌ها و  کارهای خودشان و ... او را به سکوت وا داشت و ...

تمامی جاده را سکوت و سیاهی در بر گرفته بود. مینو بچه را به روی سینه خوابانده و با آرامی و بدون ‌صدا برای روزهای از دست رفته اشک می‌ریخت.

صدای آژیر و ضدهوایی باعث شد که بچه‌ها از خواب بیدار شده و در حال جا‌به‌جایی باشند. مینو و خواهرش بیدار بودند که خانه ناگهان سه بار لرزید یعنی آمد و رفت و بمب‌هایش را کوباند! تنها جیغی که زده شد صدای مینو بود: بلند و بدون کوچکترین کنترل فریاد زد "ایرج مرد!"

خواهرش سرش دادی بلند کشید "خجالت بکش! تو شوهر داری! هنوز هم تو فکر اون هستی؟!" همین باعث شد که از آن شب به بعد مینو برای همیشه سکوت اختیار کند. دو ساعتی از شب گذشته بود که تلفن خانه به صدا درآمد. صدایش گویی در تمامی مویرگهای بدن مینو پیچید. پس از آن، آنچه به گوش می‌رسید، صدای هق‌هق گریه بود! ایرج زیر آوار مانده و در دم جان سپرده بود. قرار بود فردا ساعت ده صبح جنازه‌اش را از تبریز که مدتها بود در آنجا استاد دانشگاه شده بود به شهرش ببرند.

فردای آن روز مینو با جماعت به طرف شهرش رفت و ...

آنچه بیش از هر چیز دیگر روح مینو را می‌خورد، این بود که مراسم یادبود را در همان اتاقی که قرار بود زمانی ایرج و زنش در آنجا باشند گرفته بودند و...

صدای هق‌هق گریه در اتاق ساکت پیچیده بود. مینو بر لب تخت نشسته و سرش را میان دو دست گرفته بود و بدون هیچگونه ترس از کسی شیون می‌کرد. انگار تمامی مابقی ماجرا را در خواب دیده بود. لحظه‌ای که ایرج را به خاک می‌سپردند مینو ‌انگار داشت دیوانه می‌شد. دوست داشت همراه ایرج می‌رفت؛ اما نگاه‌های پُردرد بچه‌ها و چشم‌غره رفتن خواهرش او را بار دیگر وادار به آرام گریستن، خویشتنداری و سکوت کرده بود.

باید می‌رفت. دوست داشت حالا که دیگر برف پیری بر سرش نشسته و به او شک نمی‌کنند سرش را به روی سنگ سخت و سرد گور ایرج بگذارد و تمامی عقده‌هایش را خالی کند، اما حیف یارای رفتن نداشت، انگار پاهایش دیگر او را تحمل نمی‌کردند. باید از آن شهر بیرون می‌رفت تا بار دیگر خودش را به دست زمان بدهد.  پس وسایلش را جمع کرد و با تمامی شهر

اختلاس 000/3 میلیارد تومان به زبان ساده

حمید مقدم نیا

قبل از هر چیز باید بدانیم LC یا همان اعتبار اسنادی چیست؟

معمولاً در معامله‌های بزرگ که فرایند مذاکرهو توافق و پرداخت پول و حمل و بازرسی و تحویل‌گیری و … زمان‌بر و طولانی است فروشنده از خریدار می‌خواهد تعهد بدهد که در انتهای این فرایند اگر همه چیز مطابق توافق بود کل پول را پرداخت کند.

قبل از هر چیز باید بدانیم LC یا همان اعتبار اسنادی چیست؟

معمولاً در معامله‌های بزرگ که فرایند مذاکرهو توافق و پرداخت پول و حمل و بازرسی و تحویل‌گیری و … زمان‌بر و طولانی است فروشنده از خریدار می‌خواهد تعهد بدهد که در انتهای این فرایند اگر همه چیز مطابق توافق بود کل پول را پرداخت کند.

برای این کار به بانک مراجعه می‌کنند و بانک یک ضمانتامه به ارزش مبلغی که معامله بر اساس آن انجام می‌شود در وجه فروشنده و به تاریخ موعد پایان معامله صادر می‌کند. یعنی به فروشنده تعهد می‌دهد که معادل این مبلغ را در زمانی که آنها با هم توافق کرده‌اند از حساب خریدار برداشته و به حساب فروشنده واریز کند. به این سند LC می‌گویند. 

طبعا بانک صادر کننده LC باید پیش از تعهد دادن از طرف خریدار مطمئن شود که او توان مالی کافی برای اجرای تعهداتش را دارد یعنی یا پول نقد در حساب داشته باشد یا وثیقه ارائه بدهد یا اینکه از نظر بانک بر اساس سوابقش اعتبار مالی او در حدی باشد که بانک حاضر به ریسک شده و از طرف او تعهد بدهد. فرق اصلی LC با چک در همین ویژگی تعهد اعتبار خریدار از طرف بانک است.

چون معمولا معاملات بین‌المللی این گونه پیچیدگی‌ها را دارند اغلب LCها ارزی هستند یعنی برای مبادله پول بین دو کشور استفاده می‌شوند.

اما LC ریالی هم داریم.

یعنی اگر دو طرف یک معامله ایرانی باشند هم می‌توانند از بانک بخواهند LC ریالی برای آنها صادر کند. 

خوب حالا در این اختلاس چه اتفاقی افتاده؟

شخصی به نام مه‌آفرید خسروی و شرکایش تعدادی شرکت ثبت می‌کنند. این شرکتها با هم معاملاتی انجام می‌دهند. یعنی قرادادهایی بین خودشان امضا می‌کنند و از بانک می‌خواهند برای این معاملات LC ریالی (نه ارزی) صادر کند.

پس اولا اغلب معاملات واقعی نبوده یعنی خریدار و فروشنده یکی بوده‌اند ثانیا چون LC ریالی بوده نیازی به کنترلهای ارزی بانک مرکزی و وزارت بازرگانی هم نبوده‌است.

آنها این کار را از سال ۸۵ شروع کرده و همه LC ها در یک شعبه بانک صادرات که در مجتمع فولاد خوزستان قرار داشته

 

قبلی

برگشت

بعدی