ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات شماره جدید

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

بایگانی

 

حقوق بشر

دانشجو

ما و جهان در سال 84
 مسعود بهنود


جهانی که غرب آن در پيوستگی بود و شرق و جنوب آن در گسستگی، جهانی که به همان اندازه نظريه فوکوياما را که می پنداشت با فروپاشی بلوک شرق پايان تاريخ فرارسيده است باطل کرد که خوانندگان تازه برای کتاب "روياروئی تمدن ها" ساموئل هانتيگتون درست کرد. جهانی که در آن شاعران غريب تر شدند و پرآوازه ها و آوازه خوان ها انسان دوست تر.
جهانی که در آن غولی تازه زاده شده است چين که غولی خود را از آن زمان به دست آورد که دانست بايد با غرب مدارا کند و دانست باید آمريکا را ببر کاغذی نپندارد، غولش بداند و با غول معامله کند. راهی که سرانجام ايران هم خواهد رفت گيرم می گويد پيش از آمدن بر سر ميز مرا هم چونان غولبچه ای منطقه ای بپذيريد. که حرف غلطی هم نيست. اما اين تنها چين نيست که تصويرش پاردوکسيال است. ايران نيز جز اين نيست. آن چه ايران را در اندازه ای قرار می دهد که دعوی بزرگی منطقه کند – البته در نگاهی رو به جنوب ورنه در شمالش تا روسيه هست از ايران دعوی بزرگی نمی برازد- همه آن هاست که گذشتگان گذاشته اند، همان ها که حکومتگران امروز يکسره نفی شان می کنند و شعارها از وابستگی و وادادگی شان در گوش نسل جديد می خوانند. اما نسل جديد هم بزرگ می شود و در می يابد که تاريخش را از بيست و دوم بهمن فراترست .
چين امروز بزرگ ترين رشد اقتصادی را دارد و غولچه های سرمايه داری برای ورود به آن صف بسته اند. طرفه آن که چين امروز را عرب های جنوب خليج فارس، ليبی و برزيل الگو گرفته اند اما چشم بادامی های همسايه اش نه. کره شمالی می کوشد که خود الگو شود، اگر فقر و نبود آزادی بگذارد. بعضی می گويند چين ديروز الگوی محافظه کاران ايرانی است و برخی هم می گويند جمهوری اسلامی جز قرار گرفتن در کنار کوبا و کره شمالی و سوريه راهی ندارد. سال 85 سالی است که ايران بايد انتخاب کند.

کرشمه ای که ايران و آمريکا در روزهای پايان سال با سوت آيت الله زاده حکيم آمدند نشان آن بود که برای نومحافظه کاران ايران که بهشت اين جهانی را به مردم نويد داده اند چاره ای جز همين نمانده است. از اين پس هر چه فرياد کنند يکی از شعارهايشان از محتوا خالی شده است.
ايران در اين مجادله ناگزير بايد به امنيت خود نگاهی بزرگ تر کند. در زمانی که غرب را به تمامی از خود براند باقی می ماند با دو غول [ چين و روسيه] پکن که گفتیم چيزی را به ابروی يارواشنگتنی نمی فروشد که هزينه رشدش به عهده دويست ميليارد دلار فروش سالانه به آمريکاست، می ماند کرملين و کيست که نداند که در همخوابگی با خرس روس چنان دردی پنهان است که به امتحانش نمی ارزد. ما ايرانيان از زمانی که سمرقند و بخارا را به خال آن ترک کمان ابرو [ کنايه از اسلام ] فروختيم، نشناخته تر از چين [ مثال مسلمانی برای دوری و بعد مسافت] نبود و نيست.

اما اين ارتدوکس هائی که از سرزمين های پربرف می آیند برای ايرانی ها آشنايند با چهره مغرور و گرفته، اولين ابرقدرت تاريخند که بدون شکست از اريکه به زير آمدند، و اينک کم کم اعتماد به نفس خود را باز می يابند. مک نامارا [ وزير جان کندی و وزير دفاع سال های ويت نام و رييس بانک جهانی سال های کارتر و ريگان] قديمی ترين شاهد تاريخ پنجاه ساله اخير آمريکا، نزديک نود سالی در فيلم مستندی درباره نيمه دوم قرن بيستم، درباره روس ها يک جمله می گويد که شايد چکيده تجربيات اوست. "اسناد سازمان های اطلاعاتی کمونيست ها را خوب بخوانيم و زنجير اقتصاد را از پايشان هرگز باز نکنيم. اين الگوی رفتاری هميشه ليبرال دموکراسی را پيروز می دارد."ايران را در سالی که گذشت، در خبرها به پرونده هسته ای و به سخنان جنجالی رييس جمهور تازه اش زنده ماند، اما به گونه ای ديگر هم می توانست.مستندسازان و نويسندگان کتاب های تاريخی زمانی که در جست و جوی سرنوشت سلاطين تاج و تخت از دست داده برمی آيند، گاه ذکری از تهران می کنند که تا قبل از انقلاب يکی از مامن های گروهی از سلطان های بی تاج و تخت و بستگانشان بود اگر پادشاه سابق يوگوسلاوی بودند و يا همتای آلبانيائی او.

حتی اگر کنستانتين پادشاه سابق يونان که ميهمان مدام ميهمانی های نياوران بود. آن ها هم که ساکن تهران نبودند گاه به سودای معامله ای و دلالی برای شرکتی بزرگ می آمدند. اما چندان که انقلاب شد اينان جای گرم خود را به انقلابی هائی از سراسر جهان دادند که برای دريافت کمک هائی که خود را مستحق و رهبر انقلاب را بدهکار آن می دانستند به تهران سرازير شدند و دفتری هم برای سامان دادن به کار آن ها ايجاد شد که بعد ها در غياب بنيانگذارش محمد منتظری، با اعدام مهدی هاشمی و حذف آيت الله منتظری از نيابت رهبری عملا بسته ماند. گرچه درهای کشور به روی انقلابيونی از افغان و لبنان و عراق و فلسطين بسته نشد. اين ميهمانان همه مانند گلبدين حکمتيار بداقبال نبودند که روزی عذرشان خواسته شود بی آن که در ديار خود دستشان به جائی بند باشد. همان ها که اينک دو تنشان در کابينه افغانند و کاک جلال و ابراهيم جعفری رييس جمهور و نخست وزير منتخب عراق. خالد مشعل هم که اينک از رهبران دولت تازه فلسطين است، از جمله کسانی هستند که بعد از انقلاب ميهمانان محترم دولت های ايران بودند. از اين مجموعه اتحادی با بشار اسد برای ايران مانده است و اتحادی تازه تاسيس با چاوز رييس جمهور ونزوئلا که ضدآمريکائی يکه تازی است در اين ميان فيدل کاسترو آخرين يادگار عصر آرمانخواهی – دهه شصت ميلادی – هم که در آخرين روزهای سال گفت کسی به اندازه وی قدر جمهوری اسلامی نمی داند.
آن تحليلگران که به حل مسائل پيچيده علاقه مندترند تا سطح برونی حوادث، در نظر دارند که اين ميهمانان انقلاب اسلامی ايران، در سالی که گذشت همگان از اثر شرايطی که شيطان بزرگ – که همان ايالات متحده آمريکا باشد – فراهم آورد، از راه انتخاباتی که صندوق هايش را گاه سربازان آمريکائی به دوش کشيدند سر از حکومت به درآوردند. و اين خود برای نشان دادن پيچيدگی های جهان کافی است. اينک به جز رييس جمهور و يکی از وزيران کابينه دولت اشعالگر اسرائيل، شيخ محمد مرد قدرتمند و نفر دوم امارات عربی هم هستند که فارسی سخن می گويند و از جمله ميهمانان قبل از انقلاب تهرانند. حکايتی هم يک ديپلومات اروپائی حاضر در گفتگوهای استقرار حکومت تازه افغانستان بازگفته است. به گفته وی هم در جمع معارضان افغان که بعد از صدام به قدرت رسيدند و هم در ميان معارضان عراقی که در حکومت بعد از صدام جا گرفتند، هيچ زبانی به اندازه فارسی رايج نبود.

 به گفته وی زلمی خليل زاد که نماينده جورج بوش در افغان بود و اينک در سفير وی در بغدادست، و از وی به عنوان طراح سياست خاورميانه ای نومحافظه کاران آمريکائی سخن می رود، به جز قدرتی که از واشنگتن دريافت می کند، همين که با زبان فارسی آشناست، امکانی به وی می دهد که ديگر نمايندگان آن اردو از آن بی بهره اند. بر اين بايد افزود اهميتی که ايرانی بودن مقتدر ترين فرد حاضر در صحنه عراق _ آيت الله علی سيستانی – دارد و نقشی که ايرانی ها در لبنان داشتند و در دولت جانشين فتح در فلسطينی دارند.اين ثروت گرچه همواره در محاسبات سياسی نقد نمی شود، اما اگر شد هم در گزارش های رسانه های ثبت و ضبط نيست مگر گاهی. بعضی را گمان بر اين است که ايران برای نقد کردن قدرتی که سزاوار آنست چاره ای جز هماغوشی با ايالات متحده آمريکا ندارد. سرنوشتی پرومته وار که به بعد از ربع قرن دشنام به شاه سابق برخی با صدای بلند می گویند بهائی است که بايد برای ماندن و بزرگ ماندن پرداخت شود.
با غول آمريکا
سل جديد چنان خواهد پنداشت که روابط ايران و آمريکا همه همان است که در ساختمانی در خيابان طالقانی تبديل به آموزشگاه سپاه پاسداران شده و مدتی هم لانه جاسوسی لقب داشت. اما چنين نيست. صد سالی پشت اين رابطه که در آخرين روزهای سال دارد گره کوچکی از گره هايش باز می شود خوابيده است.امسال درست صد سال از زمانی می گذرد که يک رييس جمهور آمريکا از داخل اين کشور پا بيرون گذاشت. اما هنوز غول آزاد نشده بسياری به اميدش بودند. در ميان ايرانيان اول کس که به فکر ايالات متحده آمريکا افتاد، اميرکبير بود. امير هم روس را خوب می شناخت و هم نفرتی از مکر

 

 

قبلی

برگشت

بعدی