ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات شماره جدید

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

بایگانی

 

حقوق بشر

دانشجو

در همین رابطه، قابل توجه است كه بانیان «مدرنیته» و پاره ای از فلاسفه و متفكران اصلی معاصر از به كار گیری این واژه امتناع كرده اند. نزد كانت كه پدر مدرنیته و Aufklarung محسوب می شود، چنین مقوله ای را پیدا نمی كنیم. هگل نیز، با این كه طرفدار رفرم دین تحت لوای پروتستانتیسم است، اصطلاح Sakularisierung را هیچ گاه به كار نمی برد ولی از Verzeltlichung، به معنای «دنیایی شدن»، از جمله در مفهوم «گیتی گرایی روح و مسیحیت» سخن می گوید. بزرگترین جامعه شناس دین(8)، ماكس وبر، كه اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری را به رشته ی تحریر در می آورد و بلومنبرگ از این اثر او به عنوان "نمونه ی عالی نظری برای قضیه ی سكولاریزاسیون"(9) نام می برد، هیچ جا واژه ی «سكولاریزاسیون» را استفاده نمی كند، اما در عوض عبارت مشهور «جهان افسون زده» Entzauberung der Welt را ابداع می كند. او تنها در مقاله ای، در سال 1906، در باره ی فرقه های پروتستان، اصطلاح Sakularisationsprozes را به كار می برد(10).

از سوی دیگر، اندیشمندان معاصری چون هایدگر و دریدا نیز اصل واژه را زیر سوال برده اند. هایدگر می گوید: "صحبت كردن از «سكولاریزاسیون» (Sakularisierung)، بی فكری گمراه كننده ای  است، زیرا برای اینكه «سكولاریزاسیون» یا «گیتی گرایی» (« Verzeltlichung») در كار باشد، ابتدا باید دنیایی وجود داشته باشد تا به  خاطر آن و در بطن آن بتوان خود را «دنیوی كرد»"(11). دریدا نیز به طریق اولی مقوله را زیر سوال می برد چون هم در «سكولاریزاسیون» و هم در «لائیسیزاسیون»، «مضامین خیلی مسیحی»  مشاهده می كند(12).

(لازم به تذکر نیست که اصطلاح سکولاریزاسیون و نظریه های مختلف درباره ی به آن، به طور عمده نزد جامعه شنان دین – و آن هم به طور عمده در بین چامعه شناسان آمریکایی و بخشاً اروپایی (انگلیسی و آلمانی) از نیمه ی سده ی بیستم به بعد و بویژه در دهه های 1960 و 1970 - رایج می شوند).

2-  مشكل دوم من این است كه سكولاریزاسیون، بر خلاف نظری كه می گوید "دین زدایی" است، با دین (و مشخصاً مسیحیت و بویژه پروتستانتیسم) در یک «مناسبات تبانی و همدستی» (complicité به قول فرانسوی ها) قرار دارد. مشاجره بزرگ متفكران سده ی 19 و 20 (از فوئرباخ، ماركس و نیچه تا... هایدگر، آرنت، اشمیت، اشتروس،  لوویتز و بلومنبرگ...) كه به "مشاجره در باره ی سكولاریزاسیون" (13) معروف است، بر سر همین «گره گاه» اصلی است: این كه آیا «سكولاریزاسیون» «گسست از دین» است و یا، در عین حال، «ادامه ی همان» اما در شکل دیگری (زمینی یا دنیوی)؟ پرسش فوق ما را به جای  بس مهم تری سوق می دهد و آن این است كه خود «تجدد»  یا عصر «نو» (كه سكولاریزاسیون، یکی از موتور های اصلی آن به شمار می رود) تا چه حد نسبت به گذشته «جدید» است؟ آیا واقعاً «نو» هست و یا ادامه همان «كهنه» ای است كه خود را در «شكل» دیگری و این بار نه «ترافرازنده» و «آن جهانی» بلكه زمینی و این جهانی  به نمایش می گذارد؟ به عبارت دیگر، آیا «ترقی» (Progrès) جانشین «مشیت الهی» (Providence)؛ «دولت» (Etat) جانشین «كلیسا» و.. در نمونه ی ماركسیسم مبتذل، «كمونیسم» جانشین «رستگاری موعود» نمی گردد؟        

3- مشكل سوم این است كه از لحاظ تاریخی (و نه فقط تبار شناسی لغوی، به قول شما)، سكولاریسم عمیقاً با فرایند پروتستانتیسم و رفرماسیون (لوتریسم) در كشورهای پروتستان عجین می باشد. برخی از مهمترین نظریه پردازان سكولاریسم و سكولاریزاسیون، چون Ernst Troeltsch، یزدان شناسان پروتستان بودند. در مناسبات با پروتستانتیسم است كه سكولاریزاسیون هیچگاه به «جدایی» «واقعی» دولت و دین نمی انجامد بلكه این دو همواره در همزیستی و همكاری با هم به سر برده و می برند. برای دریافت این مطلب تنها كافی است نگاه كنیم به وضعیت كنونی مناسبات دولت، دین و جامعه در كشور های عمدتاً پروتستان چون انگلستان، آلمان، ایالات متحده آمریكا

4- و سرانجام، مشكل چهارم (و فعلاً آخری) من این است كه «سكولاریزاسیون» یا «گیتی گرایی» - حتا اگر تمام ایراد های بالا را نادیده انگاریم - باز هم نمی تواند به «شعار» و «برنامه» سیاسی درآید. درحالی كه در مورد لائیسیته وضع بدین گونه نیست. تصدیق می كنید كه «جدایی دولت و دین» از طریق اقدامی سیاسی قانونی به اتكای جنبشی سیاسی، اجتماعی امكان پذیر است. به عنوان نمونه، می توان از اقدام تاریخی قانون 1905 در فرانسه نام برد كه به جدایی دولت و كلیساها رسمیت بخشید. اما سكولاریزاسیون در معناهای مختلف اش و از جمله در مفهوم «فرایند خروج جامعه در تمامیت اش از سلطه دین» صرفاً كار قانون گذاری، برنامه ریزی سیاسی و یااقدام دولتی نیست.

اكنون به قسمت آخر نامه ی شما و سؤالی كه كرده اید، می پردازم.

شما می پرسید: "موانع فرایند سكولاریزاسیون ( با دلالت دین زدایی از جامعه) و نیز راه كارهای موثر و راهگشا" چیستند؟. و ادامه می دهید: "با شرایط و امكانات فعلی ما، به عنوان فعالین دانشجویی و اینترنتی كه سعی داریم كاتالیزوری برای فرآیند نیل به لائیسیته  باشیم، چه كنش ها و ارایه چه قسم مطالبی برای خوانندگان مفید تر خواهد بود؟".

می دانیم كه «دین زدایی» از «جامعه» ی ایران (شاید بهتر باشد گفته شود «خروج از سلطه ی دین یا دین سالاری»)، در شرایط تاریخی كشور ما، فرایندی بغرنج، سخت و طولانی است. در خود غرب و مشخصاً در اروپای غربی، با گذشت 300 سال از آغاز  «مدرنیته» و «روشنگری» و حداقل طی 150 سال مبارزه با كلریكالیسم cléricalisme در شكل «سكولاریزاسیون» و «لائیسیته» نه تنها «دین» از این جوامع رخت نبسته است بلكه حتا امروزه سخن از «بازگشت دین» (البته نه در شكل گذشته) می كنند. به نظر من موانع فرایند لائیسیته همان سدهای مختلف فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و تاریخی هستند كه جامعه ی ایران را از آزادی، دموكراسی، جمهوری، حقوق بشر، حكومت قانون، برابری زن و مرد، عدالت اجتماعی، ترقی و باز نگهداشته است. در این واپس ماندگی، دو عامل اصلی یعنی استبداد شرقی و دین سالاری اسلامی، بدون تردید نقش مهم و اساسی و تعیین كننده ای داشته و دارند. در این رابطه، كار های نظری شایسته ای انجام گرفته اند که من در حد این نامه، بیش از این به مساله نمی پردازم.اما در مورد بخش دوم سؤال تان، به نظر من فعالیتی كه هم اكنون شما در چهارچوب تارنمای «سكولاریسم برای ایران» انجام می دهید، یكی از پاسخ های عملی و نظری مناسب و در خور شرایط زمانه است. البته چه خوب می شد، به منظور تبلیغ و ترویج لائیسیته در ایران، این واژه نیز به گونه ای در عنوان سایت شما حضور پیدا می كرد.به نظر من راه كاری كه امروزه در مقابل «فعالان جمهوری خواه لائیك» ایران قرار دارد، همواره همان فعالیت عملی، نظری و نقد گری است. (چیزی كه ماركس در نخستین تز از یازده تز در باره ی فوئرباخ، "فعالیت «انقلابی» یا فعالیت «عملی نقدگری»“ می نامد(14). روشن است كه فعالیت نظری و فرهنگی ما نمیتواند جدا و منفصل از عمل («پراتیك») ما، یعنی مبارزه ی ما باشد. نمی تواند جدا و منفصل از «جنبش» برای تغییر وضع موجود باشد. جنبشی كه «اپوزیسیونی» است، یعنی نه برای «احراز قدرت و حاكمیت» Pouvoir، بلكه برای دگرگون ساختن مناسبات اجتماعی – سیاسی موجود، برای تغییر «خود» و واقعیت «خارج از خود»، عمل می كند.

به نظر من، تا آنجا كه به وجه عملی - سیاسی اپوزیسیونی جنبش تغییر مربوط می شود، در دستور كار تاریخی این جنبش برای ایران، سه مؤلفه ی بنیادین جمهوریت، دموكراتیسم و لائیسیته قرار می گیرد. و تا آن جا كه به وجه فرهنگی، نظری و نقدگری جنبش مربوط  می شود؛ بحث، جدل و نظریه پردازی پیرامون معضلات مهم نظری جنبش؛ بررسی، بازبینی و نقد رادیکال «اندیشه ی سیاسی» ایرانی از مشروطه تا به امروز و هم چنین ترجمه و نشر آثار عمده  در زمینه ی اندیشه و  فلسفه ی سیاسی به زبان فارسی می توانند، راه گشای فرایندی گردند كه مورد نظر شما و همه ما می باشد.

با پوزش از طولانی شدن بیش از حد این نامه و با تشکر از فرصتی كه برای خواندن آن می گذارید، امیدوارم كه توانسته باشم تا حدودی به پرسش های شما پاسخ داده باشم. برای شما و همكاران تان آرزوی موفقیت می كنم.با درج بیرونی این نامه نگاری در سایت سكولاریسم برای ایران و یا در هر رسانه ی دیگری مخالفتی ندارم.

در پایان یادداشت ها، به معرفی چند کتاب مهم و ارزنده در باره ی لائیسیته و سکولاریزاسیون پرداخته ام.

صمیمانه شیدان وثیقپاریس 31 مارس 2006  -  11 فروردین 1385

 

قبلی

برگشت

بعدی