ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات شماره جدید

ملا حسنی

مسئله ملی  و فدرالیسم

بایگانی

 

دانشجو

حقوق بشر

 

ﺁزادی و عدالت و زمان ؟

ابوالحسن بنی صدر

     دانش پژوهی برای ﺁنکه این جانب را از جریان اندیشه ها در ایران ﺁگاه کند، از جمله نوشته است:

     « برای تبیین جهان کنونی و تفاوت آن با دنیای قدیم، برخی از گسست سخن می گویند. گرایشهای لیبرال بیشتر از این گسست سخن می گویند. این گرایشها برﺁنند که گسست از دنیای قدیم و مبانی آن بوده است که ما را وارد دنیای جدید کرده است. مجتهد شبستری و سروش و... بر این باورند. بنظر اینان این گسست ما را در برابر پارادایم جدید با مبانی جدید، قرار می دهد. مثل عقل مدرن یا عقل خود بنیاد ، یا تفکر انتقادی و... که در دنیای قدیم سخنی از آنها نبود ». او در ادامه اضافه می کند : «همانطور که در مناظره آقایان شبستری و کدیور (در کتاب نقدی بر قرائت رسمی از دین توسط شبستری چاپ شده است) می یابیم،“بنا بر این دیدگاه، بین عدل علی و عدالت در دنیای کنونی تفاوت وجود دارد ».

 پیوند و گسست عدالت و ﺁزادی با زمان :

     قسمتی از نوشته این هم وطن را بدین خاطر نقل کردم که ، در ﺁن از عدالت و اثر  «گسست» زمان  بر تغییر معنای ﺁن، سخن به میان آورده است :

1 - اما ﺁیا با گسست از دنیای قدیم ، عدل علی در زمره عدل امروز قرار می گیرد ؟ پاسخ این جانب اینست :

* پیامبری، از جمله رها کردن انسان از پایبندی به گذشته و گذر کردن از گذشته است. اما رهاشدن از پایبندی، به معنای ﺁن نیست که گذشته را باید به فراموشخانه سپرد و حال و ﺁینده را از نو ساخت، به طوریکه از گذشته هیچ اثری در ﺁن نباشد. می دانیم که نوعی از این «گسست» ناممکن و سخت ویرانگر را ﺁتاتورک و رضا خان در ترکیه و ایران و نوع دیگر آن را رژیمهای کمونیست ﺁزمودند. حاصل این گسست ها و آزمون ها، در مرگ و ویرانی بزرگ پایان یافتند.

    زمان را از ازل تا به ابد پیوسته دیدن، بدون مداومت جریان رشد، میسر نیست. جریان رشد را نیز نمی توان مداوم کرد، مگر به بازنگاه داشتن و تحول پذیر کردن نظام اجتماعی. ﺁن کار بزرگ، ﺁن میزان عدل که پیامبری در اختیار انسان می گذارد، این میزان است. چرا که جامعه باز و تحول پذیر ، جامعه ایست که در ﺁن، نیروهای محرکه نه تنها تخریب نمی شوند، بلکه در رشد بکار می آیند. جریان رشد، در همان حال که دست ﺁوردهای دیروز را سرمایه ساختن امروز و فردا می کند، رشدیافتگان را در فضائی بازتر به پیش می برد. بدین قرار، در یک کفه از ترازوی عدل ، جامعه باز و تحول پذیر در کمال خود قرار می گیرد و در کفه دیگر، نظام اجتماعی موجود. بدین سنجش، اندازه باز یا بسته بودن، تحول پذیر یا ناپذیر بودن نظام اجتماعی و در نتیجه، اندازه تخریب نیروهای محرکه جامعه بدست می ﺁید. با وجود این ، هرگاه در طول زمان، اندیشه راهنما بیان ﺁزادی بود، گسست محل پیدا نمی کرد. زیرا جریان ﺁزاد اندیشه ها، بیان ﺁزادی را کامل می گرداند و بدین بیان، رشد مداوم انسان (و نه قدرت در اشکال گوناگونش) پهنا و شتاب می گرفت. اما از خود بیگانه شدن بیان ﺁزادی در بیان قدرت، نظام اجتماعی را می بندد و جریان تمرکز قدرت ویرانگری را جانشین جریان رشد انسان می کند. ستم بزرگی که انسانها از ﺁن غافل می مانند، اعتیاد به بیان قدرت و اشتغال به ویران کردن خود ، محیط زیست و منابع موجود در طبیعت در نظام های اجتماعی بسته و نیمه بسته (جامعه های غرب در روابط سلطه گر – زیر سلطه نظام جهانی بسته و بس ویرانگری را بوجود نیاورده اند و خود نیز در حال بسته شدن نیستند ؟) است.

     پیامبری، گسستن بمعنای رها کردن از بیان های قدرت، از راه ارائه بیان ﺁزادی است. بدین سان، در یکی از دو کفه میزان عدل، بیان ﺁزادی در خلوص خود قرار می گیرد. در کفه دیگر پندارها و گفتارها و کردارهای هر انسان و جامعه نهاده می شود تا اندازه ﺁزادی عقل فردی و جمعی ﺁنها به سنجش ﺁید.

     بدین قرار، هرگاه اسلام علی (ع) را بیان ﺁزادی بدانیم و در جهان امروز ، اسلام را از خود بیگانه در بیان قدرت بشماریم، تفاوت عدل علی با عدل امروزیان ، تفاوت عدل با ظلم می شود. هرگاه اندیشه راهنمای علی (ع) را بیان ﺁزادی بدانیم و اندیشه های راهنمای جامعه های امروز را بیان قدرت بشماریم، باز نسبت عدل علی (ع) به عدل معمول در جامعه های امروز، نسبت تضاد می شود. و هرگاه باور علی (ع) را بیان قدرت بدانیم و باورهای امروزیان را نیز بیان قدرت بشماریم، «عدل» او با عدل امروزیان، تفاوت پیدا نمی کند. تفاوت ها تنها به میزان تفاوت باور او با باور امروزیان نسبت به قدرت باز می گردد. چرا که در این صورت«عدل» علی (ع) ستمی بیش نبوده است و در روزگار ما ، از رهگذر تغییرهایی که بیان های قدرت به خود دیده اند و سلطه ای که قدرت بر انسان جسته است، تنها ابعاد ستم هستند که بزرگ شده اند. توضیح این که، هرگاه در یک کفه ترازو بیان قدرت قرارگیرد، نه عدل که ستم است که می توان بدان سنجید. به سخن دیگر، در جهان امروز، ستمی بر انسان و محیط زیست او می رود که در عصر علی، تنها عقلهای ﺁزاد می توانستند پیشاپیش ببینند و چون او زنهار دهند : انسانها بهوش باشید، بنده قدرت نشوید، وگرنه کاخ ستم ارتفاعی خواهد جست که مپرس !

    وقتی در جامعه های «پیشرفته» عدالت و ﺁزادی با یکدیگر ناسازگار انگاشته می شوند، و بنا بر این یا ﺁن بیان قدرت و به بهانه ﺁزادی، عدالت نفی می شود و یا بنام عدالت ﺁزادی رها می شود، می توان از شدت از خود بیگانگی انسان امروز در اندیشه راهنما و در نتیجه از بار زور موجود در پندار و گفتار و کردارشان ﺁگاه شد.

    زمان، زمان پیامبری کردن در هر سه دادگری ( 1 - ابراز بیان ﺁزادی و 2 - این هشدار که گسست در جریان زمان  ستم است وقتی  فرﺁورده،  از خود بیگانه شدن بیان ﺁزادی در بیان قدرت است و عدل، وقتی انسان بیان ﺁزادی و بدان ﺁزادی  خویش را باز می یابد  و 3 – نماندن در گذشته و در جریان رشد بر میزان داد و وداد شتاب گرفتن. ) زمان، زمان ارائه بیان ﺁزادی و هشدار و انذار است. همچنان که در زمان پیوسته، ﺁزادی و عدل همزاد و همراه یکدیگرند، در زمان  گرفتارگسست  نیز قدرت و ستم، همزاد و همراه یکدیگر هستند.

     انس ورزی، استعدادی از استعدادهای انسان و دوستی ،حقی از حقوق انسان است. این حقوق با حقوق دیگر، مجموعه ای را تشکیل می دهند. نقض هر حق، نقض حقوق دیگر را در پی می ﺁورد. لذا، در یکی از دو کفه ترازوی عدل، نه یک حق که مجموعه حقوق انسان و جامعه انسانها قرار می گیرند و بدان باید پندارها و گفتارها و رفتارها را سنجید. بنا بر این،

2 - در بیانهای قدرت، از جمله بیان قدرتی که در ایران تحت حاکمیت مافیاها رایج است، حق و دوستی، دو مقوله جدا از یکدیگر گمان می روند. از ﺁنجا که وقتی «بیان قدرت» باور راهنما می شود، از آنجا که قدرتمداری با دیگران نمی تواند عقد اخوت ببندد، بسا نسبت حق با دوستی نسبت تضاد می شود. و از ﺁنجا که طبع قدرت گردان و بی ثبات است بنا بر مقتضی، دوستی فدای حق و یا حق فدای دوستی گمان می رود. غافل از این که حق و دوستی هر دو فدا می شوند.

      در جامعه ای که اعتیاد به بیان قدرت همگانی است، از ﺁنجا که اکثریت بزرگ مردم فرمانبردار قدرت حاکم می شوند ، لزوم گذشت از حق بخاطر دوستی ، بخاطر رضای همسر ، بخاطر دلخواه صاحب مقامی ، بخاطر... رواجی به تمام می گیرد. در چنین جامعه ای، قربانی کردن «حق» در پیشگاه «قدرت و مصلحت» رویه همگانی می شود. بدین قرار در کفه ترازو، نه حقوق انسان ، از جمله حق دوستی (که بدان، فرهنگی پدید می ﺁید که عامل همبستگی و پایداری حیات جمعی می شود)، بلکه مصلحت ها یا خواستهای قدرت قرار می گیرند. اعمال انسانها با این مصلحتها سنجیده می شوند و هرگاه عمل کسی برابر مصلحتی نشد که قدرت سنجیده است، او مستحق مجازات می شود. بدین سان، آن ستم بزرگ که موجب از هم گسیختن پیوندهای اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی و توقف جریان رشد می شود، در شکل و قالب فرهنگ «تضاد و دشمنی» پدیدار می شود. اندازه غفلت جامعه از این ستم و بزرگی ﺁن، شدت اعتیاد به بیان قدرت را نشان می دهد.

   در ایران ما، این اعتیاد شدید است، طرفه این که چون پیامبر از حقی بخاطر رضای همسرانش چشم پوشید. زیرا بنا بر قرﺁن، خداوند به او فرمود : نباید بخاطر رضای خاطر همسران ، حلالی را بر خود حرام کنی. افسوس که براثر  از خود بیگانه شدن بیان ﺁزادی در بیان

 

 

قبلی

برگشت

بعدی