ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید


مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

بایگانی

  حقوق بشرو میثاق های آن

دانشجو

 

 

های مذهبی در هر شکلی و در هر لباسی است. تنها و نتها در چنین صورتی است که نه تنها به حجاب اجباری، سنگسار و قتل-های ناموسی پاسخ داده خواهد شد، بلکه با فرهنگ-های سنتی و عقب مانده دوران فئودالی، مانند ازدواج اجباری و یا ازدواج دختران خردسال، مردسالاری بعنوان فرهنگ مسلط بر جامعه و تمام نمود-هادی دیگر فرهنگی و اجتماعی برخواسته از مذهب، میتوان مبارزه کرد. با توجه به شرایط کنونی، مبارزه برای جدائی مذهب از دستگاه دولت و قانونی کردن لائیسیته، می-تواند اولین گام برای بر قراری و تثبیت آزادی-های دمکراتیک باشد.

زنان و مردان ما باید یک بار برای همیشه تکلیف خود و آینده فرزندان خود را با مذهب دولتی و نمود-های قانونی، اجتماعی و فرهنگی آن روشن کنند.

نامه سرگشاده کیوان رفیعی از زندان

به نام آزادی

با درود به محضر ملت شریف ایران

بر آن شدم تا با افشای خلاصه ی آنچه که در یک سال اخیر بر بنده از سوی دولت به اصطلاح مهر ورز و عدالت محور جمهوری اسلامی گذشت به وظیفه مبارزاتی خود در راستای افشای نقض حقوق بشر عمل نمایم. من یک فعال حقوق بشری هستم که بر اساس حقوق تعریف شده و وظایف اجتماعی با همکاری با مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران به امر مقدس مبارزه با ناقضین حقوق بشر  و حمایت از قربانیان آن در حد توان می پرداختم و اساسا فردی تحت تعقیب و متواری نبودم.

در 18 تیر 1385 در خیابان ، بدون هیچ گونه حکم بازداشتی یا ارتکاب به عملی خلاف قانون توسط عوامل امنیتی جمهوری اسلامی ربوده شدم. پس از ربودن به 209 که بازداشتگاه امنیتی  و نام آن با سلولهای انفرادی ، چشمهای بسته ،  دوربین ، سکوت و مرگ زمان عجین شده است منتقل شدم.به سلول انفرادی شماره 115 برده شدم و پس از 2 روز بلا تکلیفی 24 ساعت قرار بازداشت ، بدون تفهیم اتهام توسط مراجع قضایی صادر شد و پس از 24 ساعت 500 میلیون ریال وثیقه برایم صادر شد اما به جای اجازه تماس به برای تودیع وثیقه ، اینجانب را از سلول 115 به اتاق کوچکی به همراه بازجو و 3 نگهبان منتقل نمودند و به قصد توهین و تحقیر و در هم شکستن روحیه ام ، لباسهایم را از تنم بیرون آوردند  و به بهانه بلندی مو با قیچی قصد کوتاه نمودن موهایم را داشتند که درگیری فیزیکی روی داد و پس از مقاومت به سلول انفرادی 73 برده شدم و این در حالی بود که حتی از دلیل بازداشت خود مطلع نبودم و همچنین از روند غیر انسانی و غیر قانونی ناراحت بودم و به نشانه اعتراض شروع به کوبیدن به درب سلول نمودم سپس من را با چشمان بسته نزد مصطفی کریمی رییس بازداشتگاه 209 بردند ، وی در پاسخ به اعتراض ، عنوان کرد که تا هر زمانی که تمایل داشته باشیم شما را نگه می داریم و نیاز به هیچ دلیلی هم نداریم و چنانچه باز هم عمل خود را تکرار نمایید شما را با دستبند و پا بند در انفرادی نگه میداریم.

 سپس بنده را به انفرادی شماره 63 منتقل نمودند و بازجویی ها با چشمهای بسته شروع شد  و تنها هدف بازجو ها جهت دادن به بازجویی ها با برچسب زنی و بدست آوردن بهانه ای برای سرکوب و برخورد با سایر اعضای مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران بود که به علت این که اتهام خاصی مطرح نبود بازجویی ها تماما بر اساس مبهمات " تضاد " بی سندی " و بلا تکلیفی بود . به طوری که در جلساتی اتهاماتی مطرح و در جلسه بعد تغییر اتهام رخ می داد یا روزها و هفته ها  کسی برای رسیدگی به وضعیتم به سراغم نمی آمد.

این در حالی بود که من و خانواده ام از یکدیگر بی اطلاع بودیم و همواره از داشتن کتاب " روزنامه " تلویزیون " قلم و کاغذ " لباس مناسب " تلفن " ملاقات " هواخوری " و امکان حرکت و سایر امکانات محروم بودم. به تازگی مطلع شدم که چند روز پس از دستگیری من مامورین وزارت اطلاعات به منزل پدری ام رفته اند و با به هم ریختن منزل مقداری از لوازم که متعلق به من نبوده را با خود بر ده اند و خانواده ام علی رغم مشکلات تردد و دوری راه روزهای متمادی به جستجوی بنده در دادگاه انقلاب " بهشت زهرا " پزشکی قانونی " بیمارستانها و ...  پرداختند و پس از 3 ماه بودن من در 209 زندان اوین از سوی مراجع قضایی تایید شد .پس از یک ماه بلا تکلیفی  و رفتار غیر انسانی  و غیر قانونی به عنوان اعتراض اقدام به اعتصاب آب نمودم  که پس از 4 روز با قول مساعد رییس بازداشتگاه 209 اعتصاب خود را شکستم که پس از آن بدلیل بی آبی چند روزه به عفونت روده ای مبتلا شدم و حدود 15 روز جز آب چیزی نتوانستم بخورم و در همان زمان عفونت و خونریزی لثه آغاز شد  و روزهای بسیاری از درد توان حرکت و خواب از من سلب شد.

بازجوها بارها به من اعلام کردند که آزاد هستی  ویا به زودی آزاد خواهی شد یا تاریخی برای آزادی اعلام می نمودند یا وعده تماس تلفنی یا ملاقات  و ... به من می دادند که تمامی این مطالب کذب چیزی جز اهرمی برای فشار های روحی و روانی نبود و ماهها در سلول انفرادی و بی خبر و بلاتکلیف بودن و تحت شکنجه های روحی و روانی  { اصطلاحا معلق } را جز کسی که ندیده است نمی تواند درک نماید.

به هر حال پس از 3 ماه انفرادی به این روند غیر انسانی با توسل به ابزار موجود اعتراض بسیاری نمودم  و تاکید نمودم که باید به اتاق عمومی بر اساس اصل تفکیک جرایم منتقل شوم که به بنده اعلام نمودند شما را برای اتاق عمومی جز به نزد اعضای القا عده به محل دیگری نمی فرستیم. من نیز به بی توجّهی به اصل تفکیک جرایم اعتراض نمودم و آنان جهت افزایش فشار روحی و روانی من را به نزد 2 تروریست فرستادند که هر دوی آنها با مصرف روزانه دهها قرص اعصاب و خواب حالت طبیعی می یافتند ، آنها بر اساس اصول مذهبی و عقیدتی افراطی خویش بار ها بنده را تهدید به مرگ نمودند  و مقدمات آن مانند شیشه را هم تهیه نمودند و بدین گونه است که رژیم از تضاد عقاید به عنوان ابزار شکنجه استفاده می نماید.

به هر حال بنده انتقال به نزد ایرانیان را خواستار شدم که بازجو ها مکررا مخالفت می نمودند . متشنج شدن جو سلول باعث شد که بنده برای انتقال از آنجا مجددا علی رغم عفونت روده ای دست به اعتصاب آب بزنم که پس از 3 روز رییس بازداشتگاه 209 به بنده گفت که یا سلول انفرادی و یا همین جایی که هستید یکی را انتخاب کنید که قطعا سلول انفرادی از اینجا بسیار بهتر بود. بنابراین دست نوشته ای از بنده گرفتند که بنده به تقاضای خود  و جهت نوشتن پایان نامه تقاضای انتقال به انفرادی را نموده ام.

پس از آن من را به سلول انفرادی شماره 130 منتقل نمودند و این بلا تکلیفی ها همچنان ادامه داشت تا در 19 مهر ماه بنده را به باز پرسی 14 امنیت و به نزد بازپرس متین راسخ بردند که وی مطالبی را همچون اقدام علیه امنیت  از طریق تبلیغ علیه نظام و ارتباط با گروههای معاند نظام به عنوان اتهام عنوان و آخرین دفاعیات را از بنده اخذ نمودند و در جواب اینجانب که چرا وثیقه من را قبول نمی کنند  عنوان نمودند که دادگاه انقلاب اختیارات ویژهای دارد و وثیقه شما را قبول نمی کنم تا هر چقدر لازم باشد در بازداشت باقی بمانید.

به هر حال مطالبی همچون تماس با خانواده و داشتن وکیل را خواستار شدم که ایشان وکیل موردنظرم را جاسوس خطاب نمودند و گفتند شما وکیل نیاز ندارید و اگر لازم باشد ما برای شما وکیل مورد تایید خود را می گیریم و برای تماس تلفنی من با منزل هم عملا هیچ کاری صورت نگرفت. پس از مشکلاتی که با بازجوها در مورد اخذ وکیل پیدا نمودم مجددا در 25 مهر 1385 من را به همان باز پرسی بردند و اتهامات جدیدی همچون شرکت در تجمع و راه اندازی تجمع را به اتهامات اضافه نمودند و من را بازهم در انفرادی شماره 130 نگه داشتند.

در 15 آذر 1385 به شعبه 13 دادگاه انقلاب به ریاست قاضی سادات بردند " دادگاه بدون حضور وکیل مدافع  " نماینده دادستان و به صورت غیر علنی برگزار شد و خود قاضی بر خلاف قانون کیفر خواست را خواند و 10 دقیقه فرصت دفاع به بنده داده شد که تنها دفاعم در خواست ارایه اسناد اتهامم از سوی وزارت اطلاعات به دادگاه بود ،

 

قبلی

برگشت

بعدی