ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

بایگانی

 حقوق بشر

دانشجو

 

زنده در آتش سوزاندم … حاكم شهر را به دست خودم زنده پوست كندم و پوستش را به دیوار شهر آویختم … بسیاری را در آتش كباب كردم و دست و گوش و بینی زیادی را بریدم، هزاران چشم از كاسه و هزاران زبان از دهان بیرون كشیدم و سرهای بریده را از درختان شهر آویختم.". در چنین برهه ای ، کورش کبیر با گفتار و اعمال خود اندیشه نیک  را جامعه عمل پوشانید و منشور کورش کبیر که در زمان حیات او به سه زبان پارسی، عیلامی و بابلی بر روی استوانه پخته نقش گردید و نسخه بابلی آن هم اکنون در موزه بریتانیا نگهداری میشود گواه این موضوع است .

کورش در 2500 سال پیش ، پس از فتح بابل بر خلاف رسوم فرمان داد « به مردم بابل آزاری نرسد، همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و بی دینان تحت فشار قرار نگیرند » خانه های آنان که خراب شده بود را از نو ساخت و معابد آنان را باز کرد، خدایان معابد را به جای خود باز گردانید .

جهت درک بهتر گزیده متونی از منشور کورش کبیر در ذیل می آید :

" منم كـوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و اَكَد، شاه چهار گوشه جهان. پسر كمبوجیه، شاه بزرگ … نوه كورش، شاه بزرگ … نبیره چیش‌پیش، شاه بزرگ …

آنگاه كه بدون جنگ و پیكار وارد بابل شدم، همه مردم گام‌های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابِـل بر تخت شهریاری نشستم. مردوك خدای بزرگ دل‌های پاك مردم بابـل را متوجه من كرد … زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.

ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاه‌های مقدسش قلب مرا تكان داد … من برای صلح كوشیدم.

من برده‌ داری را بر‌انداختم، به بدبختی آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم كه همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم كه هیچكس اهالی شهر را از هستی ساقط نكند.

مَـردوك خدای بزرگ از كردار من خشنود شد … او بركت و مهربانی‌اش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم …

من همه شهرهایی را كه ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاه‌هایی كه بسته شده بودند را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم.

همه مردمانی كه پراكنده و آواره شده بودند را به جایگاه‌های خود برگرداندم و خانه‌های ویران آنان را آباد كردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم. همچنین پیكره خدایان سومر و اَكَـد را كه نَـبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودی مَردوك خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نیایشگاه‌های خودشان بازگرداندم. بشود كه دل‌ها شاد گردد.

بشود، خدایانی كه آنان را به جایگاه‌های مقدس نخستین‌شان بازگرداندم، هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم زندگانی بلند خواستار باشند. بشود كه سخنان پر بركت و نیكخواهانه برایم بیابند. بشود كه آنان به خدای من مَردوك بگویند: ‘‘ به كورش شاه، پادشاهی كه ترا گرامی می‌دارد و پسرش كمبوجیه، جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار.’’من برای همه مردم جامعه‌ای آرام فراهم ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا كردم.»

الواح دوازده گانه

 در سال 449ق.م مجلس سنا در جمهوری رم به علت فقدان قانون مدرن و جامع هیئتی مرکب از سه نفر برای تحقیق درباره قوانین به سوی یونان اعزام نمود .

پس از سفر دو ساله این هیئت و بازگشت آنان،هیئتی ده نفره بر دست آوردهای آنان به تحقیق و مطالعه پرداختند و قانونی تدوین نمودند که بعدها به علت مکتوب بودن آن بر دوازده میز مفرغی ( الواح دوازدهگانه ) نامیده شد .

بسیاری از قوانین این الواح برگرفته از سنن و فرهنگ رم باستان می باشد و قوانین بدوی و وحشیانه بسیاری در آن به چشم می خورد .

موضوعات این قوانین قسمتی راجع به اموال و معاملات و قسمتی راجع به ترمیم زبان و اجرای کیفر و قسمتی راجع به دین است .

در این قوانین همه در مقابل قانون برابر و مساوی اعلام گردیده اند مگر از دواج خواص با عوام که جایز نیست .

برای آشنایی بیشتر قسمتی از قوانین الواح دوازده گانه عینا در ذیل نقل می گردد :

-          اگر مقروض نتواند دین خود را ادا کند، طلبکار حق دارد او را به قتل برساند و یا در ممالک ماورا(تیبر)بفروشد،هر گاه تعداد طلبکاران از یک نفر تجاوز کند، طلبکاران می توانند پس از شصت روز بدن مقروض را قطعه قطعه نمایند .

-          کسیکه عمدا و از روی شرارت سمارت و یا خرمن مجاور خانه ای را آتش بزند باید بازوانش را بسته،چوبش زده و او را بسوزانند.

-          کسی که با سحر و افسون،محصول دیگری را فاسد و ضایع کند، قربانی خواهد شد .

-          آنکه اعضای دیگری را بشکند محکوم به قصاص خواهد شد مگر اینکه جبران خسارت کند و دیه بدهد و دیه جراحتی که بصورت مرد آزاد وارد شود، سیصد آس و برای غلامان ، نصف آن معین شده است .

-          هر گاه دزد در حین ارتکاب گرفتار شود در اختیار صاحب مال قرار میگیرد ولی هر گاه بعد از ارتکاب گرفتار شود فقط باید در مقابل مال ، را بپردازد .

-          سلطنت حق ملت است و بهر کس بخواهد تفویض می کند و اگر موضوعی باو مراجعه شود آنچه امر دهد حتمی و لازم الاجرا است .

حقوق در یونان باستان

طلائی ترین دوران فلسفه و حقوق در یونان باستان در قرون چهار و پنج قبل از میلاد و توسط سه فیلسوف نامی یعنی سقراط ، افلاطون و ارسطو رقم خورد .

از سقراط (464-399ق.م ) نوشته یا کتابی در دست نیست اما به استناد نوشتهای شاگردش افلاطون (427-347 ق. م) ، وی معتقد بود که افراد در هر جامعه ای که متولد شوند و تربیت و بزرگ شوند، خود و اعقابشان بدان مدیون هستند، افراد برای جامعه خلق شده اند و لذا باید مطیع امر قانون و دستور جامعه و دولت باشند، گرچه دولت بر خطا باشد و راه خطا طی کند .

در مورد آزادی مسکن و مهاجرت وی معتقد بود افراد آزاد هستند که در هر موقع که قانون جامعه را منافی سلیقه و عقیده خود یافتند آن جامعه را ترک گویند و از آن کشور خارج شوند و اموال خود را نیز از آنجا ببرند و در جای دیگر زندگی کنند  و اگر خارج نشدند مفهوم ضمنی آن این است  که قوانین آن جامعه و دولت را پذیرفته اند  و معنی این قبول آن است که که با جامعه و دولت، قراردادی منعقد کرده اند که در آنجا متوطن باشند و از تعلیمات آن جامعه برخوردار شوند و به ازاء آن مطیع امر و دستور دولت باشند .

همچنین وی دولت را یک جامعه آزاد میداند که افراد آن به میل خود می تواند آن را ترک گویند و بر پایه رضایت آزاد اتباع جامعه بنا شده است ( قرارداد اجتماعی )

قوانین موضوعه دولت تنها برپایه زور و خون و عادت نژادی گذاشته نشده بلکه برپایه "قوانین اجتماعی ضمنی" است که اتباع با رضایت خود وضع کرده اند ، آزادی فردی صحیح است اما مشروط است به الزام کشوری یعنی تعهد اطاعت از قوانین دولت.

و نهایتا این فیلسوف بزرگ جان خود را در راه اعتقادات خود فدا نمود و چون حکم دولت را لازم الاجرا و سرپیچی از آن را تخلفی نابخشودنی می دانست حاضر به فرار از زندان نشد و پس از محاکمه اعدام گشت.

پس از مرگ وی افلاطون با تجدید نظر در بسیاری از عقاید سقراط کتاب معروف « جمهوری » را به نگارش درآورد.

افلاطون عقایدی در مخالفت با اصول بشری داشت و معتقد به حکومت الیگارشی بود آزادی و حقوق انسانها را بی اهمیت می دانست و معتقد بود که حاکمان باید از فلاسفه باشند و زمامداران و

 

قبلی

برگشت

بعدی