ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشر

دانشجو

 

به دست آمده از تپه مارليک، نشانه ظهور و پيشرفت صنعت بافندگی در هزاران سال پيش در ايران و به ويژه در گيلان هستند. در آرامگاه های تپه مارليک اشيايی مانند ظروف مفرغی ظرف های سفالين، دکمه های تزئينی ، انواع سرگرز، پيکان، شمشير، خنجر، مجسمه های برنزی و سفالي، کلاه خود، سرنيزه، مچ بند و اسباب و افزاری ديگر پيدا شد. همچنين در ميان اين آثار انبوهی گوش پاک کن طلا و برنز، ناخن پاک کن طلا و مفرغ، سوزن های طلا و مفرغ، دوک پشم ريسی و وسايلی از اين گونه به دست آمد که معرف فرهنگ و طرز زندگی آماردها هستند. از ديگر آثار يافته شده می توان از دو مجسمه کوچک گاو مفرغي، دو مهر استوانه اي، چهارده دکمه طلا و تعداد زيادی جام می توان نام برد. در ميان جام هايی که در اين کاوش ها به دست آمد؛ نمونه های بی مانندی وجود دارد از جمله جام مارليک که در هيچ يک از کاوش های علمی جهان مانند آن‌ها پيدا نشده است. مارليک به نظر بسياری خلاصه شده مارد ليک يعنی سرزمين ماردها (آماردها) می باشد اضافه کنم که حفاری ها در ايران به استثنای چند مورد که واقعا خصلت علمی و باستان شناسی داشته و توسط کارشناسان ايرانی و خارجی صورت گرفته, عموما خصلت راهزنانه و سرقت ماندگارهای نياکان مان را داشته و ميليونها قطعه بدست آمده که می توانستند به روشن شدن تاريخ ايران باستان کمک کنند به موزه ها و کلکسيونهای خارج از مرزهای ايران منتقل گرديدند.

در شمال ايران قبل از ورود اقوام آريايی قوم بزرگ آمارد يا مارد تسلط داشتند که خود شامل چند شاخه بود, بزرگترين آنها اقوام خويشاوند آماردهای گل يا گيل در گيلان, آماردهای کادوس يا کاسپيان در گيلان و غرب مازندران و آماردهای تپور در شرق مازندران بودند. آماردهايی که در مناطق کوهستانی گيلان اقامت داشتند ديلميان ناميده می شدند. بوميان ايرانی ساکن در شمال ايران بنا به دلايل متعددی بيشتر از ديگر نقاط توانستند در مقابل هجوم های بيگانگان از استقلال و هويت فرهنگی خود دفاع و پاسداری نمايند. نام های باستانی مثل گيل, تپور(تبرستان) و ديلم , مارليک, کاس, کاس ماشل و کاس چوم و نام زيبای دريای کاسپيان همگی ماندگارانی از اجداد باستانی ما می باشند

 جام مارليک آيين ها و سنت های کهنی چون چهارشنبه سوری, شب چله ، نوروز، مهرگان و جشن سده که عمری چند هزار ساله دارند و همچنين اعتقاد به آناهيتا ايزد بانوى آب ايران باستان همگی ريشه در آيين های ايرانی قبل از کوچ اقوام آريايی داشته و هرکدام نشانی از ايرانيان بومی را با خود به همراه دارند. خصلت مشترک تمامی اين آيين های زيبا و کهن ارج گذاری زندگی و جوانی و شادابی و صلح و مهرورزی است که که معمولا کمتر در اقوام باستانی که به زندگی سخت و خشن صحرانشينی و کوچ نشينی عادت داشتند ديده شده است. راز ماندگاری آنها نيز ناشی از همين خصلت انسانی مردمی شان هست که باعث گرديد جايی در خانه دل هر ايرانی در تمام اعصار داشته باشند و عليرغم تمامی عداوت ها و کينه ورزيها ی دشمنان و متجاوزان به سرزمين کهنسال مان, از اسکندر گرفته تا اعراب و مغولان پابرچا بمانند. بديهی است که ساکنان بومی اين سرزمين کهن در گذر زمان بی تاثير از ملل همسايه مان و يا اقوامی که چه با زور و خشونت و چه بصورت کوچ های تدريجی و مسالمت آميز پا بدان نهادند, از جمله اقوام آريايی, نمانده و آنچه امروز به نام فرهنگ ايرانی ناميده می شود ثمره و دستاورد مشترک ملل و اقوامی است که در ايران می زيسته و می زيند. در تاريخی که برای ما نوشته شد اين همه آثار فرهنگی, علمی و تاريخی بدست آمده که نشانه های بارز وجود جوامع شهرنشين و دولتها و تمدنها در ايران هستند تقريبا ناديده گرفته شد و سرنوشت انسان های خالق اين دستاوردهای بزرگ که در سير تحول آتی جوامع بشری تاثير بسزايی داشتند معمولا با چند جمله کوتاه چون "شکست از اقوام آريايی" و " اضمحلال" و " حل شدن در تازه واردان" به فراموشی سپرده شد.و مبدا شهرنشينی و ايجاد سازمانهای دولتی در سرزمين کهن و باستانی مان ايران را به راحتی به سال 700 قبل از ميلاد يعنی به زمان تشکيل اولين دولت ماد تغيير دادند.

با وجود دولت ها و جوامع شهرنشينی که از سطح رشد فرهنگی و علمی بالايی با معيارهای آن زمان برخوردار بودند, و مسلما ابزارهای لازم برای دفاع از خود را هم داشتند, بعيد به نظر ميرسد که افسانه حل شدن ايرانيان در اقوام آريايی که عموما از طريق گله داری و شبانی زندگی می کردند را انعکاسی واقعی از آنچه که بر مردم ما گذشت دانست. شايد می شد آنرا باور کرد اگر گفته می شد اقوام آريايی با برنامه ريزی و صف آرايی نظامی و لشکر کشی به خاک ايران توانستند بر بوميان چيره شوند. البته در آنصورت بايد مدارک و نشانه هايی که دال بر وقوع چنين جنگهای سرنوشت سازی باشد ارائه گردد. دولت ها و امپراطوريهای زيادی در طول تاريخ از بين رفتند, اما مردمانی که پايه های اصلی و نيروی انسانی آن امپراطوری ها را تشکيل می دادند از بين نرفته و امروز هم زندگی می کنند, گرچه از فرهنگ و شيوه زندگی ديگر مردمانی که چه به صورت نيروی تجاوزگر و چه کوچ های تدريجی و مسالمت آميز وارد سرزمين های شان شدند متاثر گشته و گاها زبان شان عوض شد. اکثريت ساکنان کنونی کشورهايی چون عراق, ترکيه از نظر نژادی و قومی ربطی به اعراب و مغولها ندارند, اما زبان هايشان با مردم عربستان و مغولستان يکی و يا از يک ريشه هستند.

آنچه که تاکنون به عنوان تنها دليل و مهم ترين دليل آريايی بودن و هم نژاد بودن ما با اروپايی ها ارائه شده و کماکان می شود ريشه مشترک زبان فارسی و زبان های اروپايی می باشد که مبحث جداگانه ای است و اميدوارم اگر زمانه ياری کند در آينده بدان بپردازم. اما بد نيست همينجا اشاره کنم که زبان های ملل و اقوام زيادی در طول تاريخ در تماس و اصطکاک با هم از همديگر تاثير پذيرفته و زبان هايی برای هميشه از بين رفته و زبانهايی کاملا تغيير کرده تا بدان حد که مثلا يک انگليسی و يا سوئدی زبان هزار سال پيش اجدادشان را که آن هم انگليسی و يا سوئدی ناميده می شد نمی فهمند. در خاورميانه به دليل جابجايی های بزرگ و گسترده و پياپی قومی و ملی در طی چندهزار سال تغيير و تحول در زبانها نيز بسيار گسترده تر و عميق تر از هر کجای کره خاکی بود. اگر تنها هم ريشه بودن زبان ما با اروپايی ها که آنها هم آريايی هستند دليل کافی برای هم نژاد بودن باشد در آنصورت بايد ادعاهای بسياری از پان ترکيست ها را که تنها به دليل هم ريشه بودن زبانشان با تمام کشورهای آسيای ميانه ( و به روايت آقای جواد هيئت حتی چين) آنها را ترک می نامند بپذيريم. لازم نيست کار شاقی بکنيم تا اين ادعای را بی اساس بيابيم. هم وطن عزيز از هرکجای ايران که هستی يک عکس از خودت و عکسهايی هم از مردم ترکيه و سوريه و همچنين شهروندان آلمان و سوئد را پهلوی هم بگذار و خوب به عکس ها دقت کن, مطمئن هستم که با شهروند ترکيه و سوريه بيشتر احساس خويشاوندی خواهی کرد تا آلمانی يا سوئدی که آريايی هم هستند (در رابطه اروپايی ها , پسرعموهای فرضی مان اضافه کنم که آنها به تازگی بور و بلوند نشدند. ناصر خسرو حدود هزار سال پيش در سفرنامه اش می نويسد:" و اندلس ولايتى بزرگ است و كوهستان است, برف بارد و يخ بندد, و مردمانش سفيد پوست و سرخ موى باشند, و بيشتر گربه چشم باشند همچون صقلابيان" ). همين کار را می توانند پان ترکيست های ما انجام بدهند و فقط بجای عکس شهروند ترکيه عکس يک اصفهانی يا تهرانی و بجای عکس شهروندان آلمان و سوئد عکس يک مغول و چينی را بگذارند. با توجه به آنچه گفته شد صحبت کردن از نژاد خالص بومی ايرانی و يا آريايی در رابطه با ما ساکنان اين مرز و بوم که ايرانش می ناميم نه درست می باشد و نه برای همزيستی مان در کنار همديگر مفيد. به هر زبان يا لهجه ای که صحبت کنيم نتيجه اختطلاط ها و آميزشهای حداقل سه هزار سال بين اقوام بومی و اقوام ديگری که به ايران کوچ کردند, از جمله اقوام آريايی بعنوان اولين و بزرگترين گروه کوچ کننده به ايران و سپس اعراب و ترک ها بوده و حامل رگه های نژادی همه آنها هستيم. هرجا که مقاومت ها در برابر اقوام مهاجر شديدتر و استقلال نسبی در برابر اشغالگران بيگانه و حکام مرکزی بيشتر بود بديهی است که بار فرهنگی و رگه های قومی و نژادی متعلق به اقوام بومی بيشتر می
 

قبلی

برگشت

بعدی