ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشرو میثاق های آن

دانشجو

 

 

. آمريکا حتی به‌ ترکيه‌ در حمله‌ی نظامی به‌ پ.ک.ک. کمکهای تعيين‌کننده‌ نمود و می‌نمايد. بدون کمک آمريکا (و اسرائيل) ربودن عبدالله‌ اوجلان در آفريقا غيرممکن بود.

4.  اواسط دهه‌ی 90 دولت ايران بارها مقرهای حزب دمکرات کردستان ايران و حزب دمکرات کردستان ايران (رهبری انقلابی) در کردستان عراق، منطقه‌ای که‌ ظاهراً تحت حفاظت دولت آمريکا قرار داشت، را بمبباران و توپ‌باران کرد، بدون اينکه‌ کوچکترين صدای اعتراضی از سوی آمريکا برخيزد. حکومت ايران اخيراً هم چندين بار پايگاههای پژاک و حتی روستاهای مسکونی مردم کردستان عراق را هدف توپخانه‌ی اسلامی خود قرار داد‌، بدون اينکه‌ صدايي از آمريکا بلند شود.

5. حکومت سوريه‌ در چند سال اخير چندين قيام کُردهای اين کشور را بطور خشنی سرکوب کرد. آنچه‌ نديديم صدای اعتراضی از آمريکا بود.

همه‌ی اين فاکتها نشان می‌دهند که‌ تنها چيزی که‌ برای آمريکا مطرح نبوده‌ و نيست، سرنوشت مردم کردستان است. حال اين کشور می‌آيد برای کُرد دولت تشکيل می‌دهد؟!!!

آيا منافعی که‌ يک کردستان مستقل می‌تواند برای آمريکا داشته‌ باشد، آن قدر زياد است که به‌ منافعی که‌ دولتهای ايران، عراق، ترکيه‌ و سوريه‌ (هر کدام به‌ نحوی) برای حکومت ايالات متحده‌ دارند، می‌چربد؟!! يعنی آمريکا ايران و ترکيه‌ و سوريه‌ و عراق و کشورهای عربی که‌ عراق را جزوی از امت عربی می‌دانند، ول می‌کند و به‌ کُردها روی می‌آورد؟

هيچ منطق و استدلال جدی چنين حکمی را تأييد می‌کند؟

توضيح اين نکته‌ را لازم می‌دانم که‌ من با استقلال کردستان به‌ هيچ وجه‌ مخالف نيستم، منوط بر اينکه‌ اين استقلال در يک فرايند دمکراتيک و شناخت صورت پذيرد و نه‌ به‌ طور مثال در مسير پروژه‌ی سازی فلان پلان ابرقدرت اقتصادی، آن هم جهت استثمار بيشتر خلقهای جهان. [درست است] حق تعيين سرنوشت نبايد تنها يک شعار باشد، اما اين حق از آن همه‌ی خلق است و نه‌ از آن ... [محفلهايی] به‌ نام حزب، و موکلين بی انتخاب مردم.

من با جوهر اين فرمايش شما موافق هستم، اما نه‌ با اين فرمول‌بندی. اينکه‌ استقلال کردستان ـ اگر قرار باشد تحقق پذيرد ـ بايد در يک فرآيند دمکراتيک باشد، درست است. اما تأکيد بر اين امر بديهی برای چی؟

مگر قرار است غير از اين باشد؟

کجا حق تعيين سرنوشت را به‌ احزاب و "موکلين" بی‌انتخاب مردم داده‌اند که‌ در کردستان چنين باشد؟

آيا شما از برنامه‌ای خبر داريد که‌ ما خبر نداريم؟

در ضمن مگر در جای ديگری احزاب موکلين انتخاب‌شده‌ی مردم هستند که‌ در کردستان باشند؟

احزاب کردستانی طرحهای خود را برای کردستان و ايران فردا ارائه‌ داده‌اند. آيا وظيفه‌ای غير از اين دارند؟

آيا احزاب ديگر طور ديگری عمل می‌کنند؟

اگر مقصود هم نزاع آمريکا و حکومت اسلامی ايران است که‌ بطور مشروح نظر خودم را داده‌ام. لذا برای يک لحظه‌ هم که‌ شده‌ ايران را فراموش کنيم و به‌ عراق نظر افکنيم. آيا شما بطور جدی تصور می‌کنيد که مردم و‌ چپ و سوسياليست و کمونيست و انقلابی عراقی اکنون باوجود اين هم کشت و کشتاری که‌ شيعه‌ و سنی با پشتيبانی حکومت اسلامی ايران و حکومت اسلامی عربستان سعودی از همديگر می‌کنند، آمريکا را مورد سرزنش قرار می‌دهند که‌ چرا صدام حسين را سرنگون کرد؟!! بگذارييد خدمتتان عرض کنم که‌ من امپرياليسم آمريکای بيگانه‌ را مترقی‌تر از رژيم بعثی صدام حسين خودی و امثالهم می‌دانم.

 وقتی شوخی بيمزه‌ی يک خواننده‌ را با شما خواندم که‌ پيشنهاد نمود نام خود را از ايرانپور تغيير بدهيد، راستش را بخواهيد در من هراس شکل گرفت. از خود سوال کردم به‌ کجا می‌رويم؟ در آغاز تفاوت را با فارس آغازيديم، امروز حتی کلام ايران را هم تاب نمی‌آوريم. به‌ کجا می‌رويم؟

آيا اين است راهی که‌ به‌ فدراليسم خواهد رسيد؟

در ارتباط با شوخی نامبرده‌ نيز بگويم که‌ از اين فقره‌ کامنتها همه‌ جا پيدا می‌شود. اينها هيچی نيستند در مقابل کسانی چون "مزدکها" که‌ تازه‌ خود را اديب و شاعر و نويسنده‌ی فارس‌زبان هم معرفی می‌کند؛ من هر چند مقاله‌ای که‌ از اين اديب "فرهيخته‌" خوانده‌ام، چيزی جز اهانت، نه‌ به‌ شخصی معين، بلکه‌ به‌ هر آنکه‌ زبان مادری‌اش فارسی نيست، به‌ ويژه‌ به‌ ترک و عرب، نديده‌ام. و يا آيا شما می‌توانيد مثلاً کُردزبانی را پيدا کنيد که‌ پرسشهای مصاحبه‌گر مجله‌ی "تلاش" در گفتگو با آقای مهتدی را تحقيرآميز تلقی نکند؟

من از اين گونه‌ نويسندگان مطلب جمع کنم، کتاب قطوری خواهد شد.برخی از کسانی که‌ در بخش کامنتهای مقالات نظرات کوتاه‌ خود را می‌نويسند و گاهاً پرخاش می‌کنند، آنانی هستند که‌ تنها احساسات خدشه‌دار شده‌ی خود را به‌ زبانی غيربهداشتی بيان می‌دارند. مگر برای من و شما کم اتفاق افتاده‌ که‌ به‌ "دشمنان" مردم بد و بيرا گفته‌ايم؟

ستمديده‌ اصولاً نا آرام است، مقاومت معمولاً خشن است. اين زايش نظامهای بسته‌ است. مگر نمی‌بينيم حرکتهای دانشجويی، که‌ تازه‌ روشنفکرترين اقشار جامعه‌ی ما نيز هستند، چگونه‌ به‌ خشونت می‌گرايند؟ مگر نديديم که‌ تظاهراتهای چند سال پيش مثلاً قزوين به‌ کجا ختم شد؟

مگر خشونت مردم عصيان کرده‌ را در قبل از انقلاب نديديم؟ همه‌ی اين حرکتها حکايت از رنج و خشم انباشته‌ شده‌ دارد و خود معلول شرايط نابرابر موجود هستند. ماشاالله‌ رزمی، پژوهشگر چپ و خوش‌فکر آذری، می‌گويد:

"... هويت جريحه‌دار و تحقير شده خشونت‌گراست، وقتی زبانی از بين برده می‌شود، تاريخ، فرهنگ و جامعه‌ای که حول آن زبان بوجود آمده بود از بين می‌رود و بدين‌سان با از بين رفتن يک زبان، بخشی از ميراث فرهنگی تمام بشريت از بين می‌رود." و آيا عجيب است،‌ کسی که‌ چنين درکی از شرايط خود دارد، مجراهای دمکراتيک برای بيان سخن خود ندارد، خود را چنين تحقيرشده‌ بيابد، دو کلمه‌ی خشن هم بر زبان آورد؟

به‌ عقيده‌ی من، نه‌.

همانطور که‌ بارها ـ از جمله‌ در اين نوشته‌ ـ متذکر شده‌ام، بحث بر سر افشای تفاوتهای زبانی و فرهنگی مردم ايران نبوده‌ و نيست، بحث تنها بر سر تبعيضات متعدد فرهنگی و زبانی و سياسی و ... بر پايه‌ی اين تفاوتها بوده‌ و است. تا جايی که‌ به‌ من مربوط می‌شود من با هيچ انسانی به‌ مثابه‌ی انسان مشکل ندارم. مشکل من با انديشه‌های تبعيض‌ساز است و بس. آن هنگام هم که‌ با صراحت می‌گويم که‌ با قرائت معينی از ايران و ايرانی مشکل دارم، باز انديشه‌ی معينی را زير سوال برده‌ام. "ناسيوناليسم ايرانی" را هم نماد و نماينده‌ی ايران نمی‌دانم.

و بالاخره‌ آن هنگام هم که‌ از "ايران"سخن می‌گويم، مقصودم ساختارهای معين سياسی، فرهنگی و اقتصادی است و نه‌ مردم. اگر نخواهيم اين تضادها بيش از پيش روندی ناهنجار به‌ خود بگيرند، بايد هر چه‌ زودتر نظامی فدرال را پايه‌گذاری کنيم، چه‌ که‌ منشاء همه‌ی اين بحرانها و بی‌تابيها سنتراليسم و شووينيسم بوده‌ است. شما را روشنفکری می‌شناسم که‌ هرگز اتوپی را جايگزين حقيقت ننمود. من و شما از مکتبی بار آمديم که‌ به‌ جهان انسان و سرنوشت آن در گستره‌ی جهانی اعتقاد
 

قبلی

برگشت

بعدی