ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشر

دانشجو

 

مردم وعده تغییر سلطنت مشروطه را داده باشد. چنین ادعائی با آن‌چه دکتر بختیار در کتاب «یکرنگی» خود نوشته است، در تضاد قرار دارد. اگر دوستان «نهضت مقاومت ملی ایران» مدرک و سندی در این زمینه دارند، خوب است برای ضبط و ثبت در تاریخ انتشار دهند. او حتی می‌خواست در صورت دستیابی مجدد به قدرت سیاسی، «حکومت موقت» را برای «شاید یک یا دو سال» بر اساس «قانون اساسی مشروطه» که یکی از ارکان آن پادشاه است، تشکیل دهد (18). مذاکرات او با «ولیعهد» در «تبعید» نیز دلیلی بر درستی این برداشت است. از سوی دیگر هدف بختیار حفظ قانون اساسی مشروطه بود که سلطنت یکی از ارکان‌ آن بود. برخلاف ادعای دوستان «نهضت مقاومت ملی ایران» طبق «قانون اساسی مشروطه» نظام پادشاهی قابل تغییر نیست. در اصل الحاقی به متمم قانون اساسی آمده است که  اختیارات «مجلس مؤسسان» محدود خواهد بود به تجدید نظر در اصولی که «مورد رأی مجلسین و تأئید اعلیحضرت همایون شاهنشاهی بوده است». و همین امر روشن می‌سازد که شاه به اصولی که می‌خواهند سلطنت را منقرض سازند و باید در مجلس مؤسسان مورد بررسی و تصویب قرار گیرند، صحه نخواهد گذاشت و در نتیجه چنین اصولی نیز نمی‌توانند در «مجلس مؤسسان» مورد بحث و تصویب قرار گیرند. علاوه بر آن، در همان اصل الحاقی می‌توان خواند که «مجلس مؤسسان» که برای تغییر برخی از اصول قانون اساسی  تشکیل می‌شود، نمی‌تواند در آن مواردی که «به دین مقدس اسلام و مذهب رسمی کشور که طریقه جعفری اثنی عشریه و احکام آن و یا مربوط به سلطنت مشروطه ایران است» تصمیمی بگیرد (19).

این‌ چکیده Resümee را نوشتم تا نشان داده باشم که در مقاله «جبهه ملی و اسب ترویا» سخنی بی‌ربط نگفته‌ام و بلکه مواضع دکتر بختیار را بازتاب داده‌ام. او همان‌طور که در «یکرنگی» نوشت، می‌پنداشت که «اگر ارتش دو یا سه هفته بیش‌تر به حمایت خود از دولت ادامه می‌داد، خمینی حاضر به مصالحه می‌شد» (20).

البته برای خواننده آشکار نمی‌شود که محتوای «مصالحه»‌ای که خمینی حاضر به آن بود، چه می‌توانست باشد.

و روزی که ارتش دست از پشتیبانی حکومت دکتر بختیار برداشت و به او «خیانت کرد» (21)، چرا باید پنهان می‌شد و از ایران می‌گریخت؟ اما آن‌چه که هنوز بدان پاسخ نداده‌‌ام، این است که آیا دکتر بختیار پس از گریختن از ایران از «سیا» پول گرفته است یا نه؟ دوستان «نهضت مقاومت ملی ایران» این ادعای مرا نادرست دانسته و از من خواسته‌اند که اگر سند و مدرکی دارم، رو کنم. البته من سند و مدرکی در اختیار ندارم، به‌همان‌گونه که سند و مدرکی دال بر گرفتن پول و دیگر کمک‌هائی که برخی از سازمان‌های اپوزیسیون ایران نظیر مجاهدین خلق از این و یا آن دولت می‌گیرند، ندارم. اما دکتر بختیار در کتاب «یکرنگی» خود اشاره می‌کند که چون «دنیای غرب و آمریکا امیدوار بودند که بتوانند با تهران بسازند، حتی مانع از این شدند که کشورهای کوچک منطقه خلیج فارس کمک‌های مالی و یا غیرمالی به کسانی چون من برسانند که با خمینی در حال مبارزه بودند» (22). او هم‌چنین مدعی است که تا پیش از آغاز حمله نظامی عراق به ایران با رژیم بعث در ارتباط بوده است (23). او هم‌چنین پس از مرگ شاه به دیدار انورالسادات رئیس‌جمهور مصر رفته بود (24). و سرانجام آن که ضعف اپوزیسیون «از نظر مالی، سیاسی و یا نظامی» را «بزرگ‌ترین بدبختی» نیروهای مخالف خمینی می‌دانست (25). در عین حال می‌دانیم که دکتر بختیار پس از تأسیس «نهضت مقاومت ملی ایران» به کسانی که برای آن سازمان به‌صورت حرفه‌ای و تمتم‌وقت کار می‌کردند، حقوق‌های ماهیانه می‌پرداخت، رادیو و روزنامه راه‌اندازی کرده بود و ... در آن زمان در محافل اپوزیسیون شایعه بود که دکتر بختیار از «سیا» کمک گرفته است. اما به مصداق شعر دل‌نشین «تو مو می‌بینی و من پیچش مو»، دکتر بختیار باید هزینه‌های جاری سازمان سیاسی خود را از جائی تأمین می‌کرد. البته من آگاهی ندارم که دولت‌های عراق، مصر، شیخ‌نشین‌های خلیج فارس و یا دولت آمریکا این مخارج را می‌پرداختند، اما کسانی که در آن دوران از دکتر بختیار حقوق‌های ماهیانه دریافت می‌کردند، شاید بتوانند بهتر از من در این زمینه روشنگری کنند.

البته کسانی بر این باورند که برای پیش‌برد مبارزه باید از کمک‌های کشورها و سازمان‌های «برادر» بهره گرفت. دکتر مصدق بر این باور بود که هیچ دولتی از روی «خیرخواهی» به ملتی «کمک» نمی‌کند و بلکه با پرداخت چنان «کمک»هائی برای روزی سرمایه‌گذاری می‌کند که بتواند چندین برابر آن را بازپس گیرد. درست است که ما «مو» را نمی‌بینیم، یعنی مدرک و سندی در اختیار نداریم، اما «پیچش مو» را که می‌توان دید. از قضا، یکی از خصوصییات سازمان‌های دمکراتیک آن است که بیلان مالی خود را علنی و آشکار ‌سازند. در دوران کنفدراسیون، در کنگره‌های آن سازمان بیلان درآمد و مخارج داده می‌شد و هر کسی می‌توانست ببیند که درآمدهای آن سازمان از کجا تأمین شده‌اند. درآمد جشن‌های نوروز، حق عضویت و درآمد یک روز کار هر یک از اعضاء زیرپایه درآمد کنفدراسیون را تشکیل می‌دادند. آیا «نهضت مقاومت ملی ایران» در این زمینه گامی مؤثر برای از میان برداشتن سؤتفاهم‌ها و شایعات برداشته است؟

3- بررسی نقد سایت «احترام آزادی»

آقای دکتر پرویز داورپناه مسئول سایت «احترام آزادی» است که من ایشان را از دورانی که در جبهه ملی فعال بودم، می‌شناسم. ایشان چون بسیار «هوادار آزادی» است، از انتشار مقاله من «جبهه ملی و اسب ترویا» خودداری کرد. «احترام آزادی» البته تنها سایتی نبود که آن مقاله را انتشار نداد. برخی دیگر از سایت‌ها که خود را «دمکرات»، «لیبرال» و «روشنگر» می‌نامند، نیز همین کار را کردند، اما «توضیح» «نهضت مقاومت ملی ایران« و «دُشنامه» آقایان تقوائی، شوکت و امینی علیه من را منتشر نمودند. پس از این رخداد، من به این سایت‌ها نوشتم خواننده‌ای که آن مطالب را می‌خواند، بدون این که نوشته مرا خوانده باشد، چگونه می‌تواند به داوری بنشیند؟

آقای دکتر داورپناه پس از این تذکر، مقاله مرا، البته با یک «مقدمه» انتشار داد.  تا آن‌جا که می‌دانم و آقای دکتر داورپناه نیز در سایت «احترام آزادی» نوشته‌اند، ایشان همیشه عضو جبهه ملی ایران بوده‌اند و بنابراین هنگامی که جبهه ملی ایران دکتر شاپور بختیار را به‌خاطر پذیرش پست «نخست‌وزیری» شاه از صفوف خود اخراج کرد، یعنی زمانی که آقای دکتر علی راسخ افشار «مسئول تشکیلات کل جبهه ملی ایران» بود، باید در مقابل بختیار قرار می‌داشتند. و باز تا آن‌جا که آگاهی دارم، پس از آن که دکتر بختیار «نهضت مقاومت ملی ایران» را در انیران تأسیس کرد، آقای دکتر داورپناه و دوستانش هم‌چنان عضو جبهه ملی ایران بودند و با آن جریان هم‌کاری نمی‌کردند.

بنابراین، هرگاه نیک بنگریم، با دو راه و روش مبارزه روبه‌رو می‌شویم. شاه زمانی به دکتر بختیار مراجعه کرد، «چون کس دیگری را» نداشت (26) و دکتر بختیار در کنار رژیم پهلوی ایستاد تا جنبش توده‌های میلیونی نتواند به مهم‌ترین هدف خود که سرنگونی رژیم پهلوی بود، دست یابد، زیرا قانون اساسی مشروطه تعویض و یا انقراض سلطنت را پیش‌بینی نکرده است. در عوض دیگر رهبران جبهه ملی از راه مصدق پیروی کردند و با جنبش توده‌ها هم‌گام شدند و در نخستین «دولت موقت انقلاب» نیز شرکت کردند. البته هر دو این روش‌ها با شکست روبه‌رو شدند. دکتر بختیار با از دست دادن پشتیبانی ارتش مجبور به فرار شد و جبهه ملی دیر فهمید که «انقلاب اسلامی» دارای سرشت ضددمکراتیک است و البته در این زمینه تنها نبود. همه نیروهای چپ و میانه و راست آن دوران از انقلاب اسلامی برداشتی نادرست داشتند، زیرا تا آن زمان در تاریخ با چنین پدیده‌ای روبه‌رو نگشته بودند و تجربه‌ای در اختیار نداشتند.

در آن دوران کسی نمی‌دانست که انقلاب ایران نخستین انقلاب ضدسکولاریستی تاریخ انسانی خواهد بود. جبهه ملی پس از دستیابی به این شناخت خود را از قدرت سیاسی کنار کشید تا به‌جائی که مجبور شد پیه «مرتد» بودن را نیز به‌تن خود بمالد. روشن است که این دو روش قابل آشتی با هم نیستند، یعنی جبهه ملی نمی‌تواند در آن واحد، هم طرفدار راه و روشی باشد که دکتر سنجابی و یارانش پیمودند و هم

 

قبلی

برگشت

بعدی