ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشر

دانشجو

 

از راه و روش دکتر بختیار در حفظ نظام پادشاهی پشتیبانی کند. هواداران جبهه ملی نمی‌توانند هم‌زمان از جنبش انقلابی 1357 پشتیبانی کنند و در عین حال در مقابل آن جنبش قرار گیرند. به‌اصطلاح دیگر نمی‌توان هم‌زمان انقلابی و ضدانقلابی بود. اما بدبختانه می‌بینیم که چنین امری شدنی است و نمونه برجسته آن آقایان حمید صدر و دکتر داورپناه هستند. متن سخنرانی آقای حمید صدر در رابطه با هشتادمین سالگرد تولد آقای دکتر راسخ در سایت «احترام آزادی» انتشار یافته و در زیر آن نوشته شده است که ایشان هم‌ عضو «نهضت مقاومت ملی ایران» و هم عضو «جبهه ملی ایران» است. از نقد سایت «احترام آزادی» هم همین نسیم می‌آید (27).

آقای داورپناه به من خرده می‌گیرد که در انتقاد خود به رهبران جبهه ملی «گویا ... از جایگاهی بس رفیع به آنان» می‌نگرم. البته من خودم را با آن رهبران مقایسه نکردم، بلکه کارهای آنان را با کارهای دکتر مصدق سنجیدم و روشن است که چون جایگاه دکتر مصدق بسیار رفیع است، در نتیجه کفش دکتر مصدق برای پای همه این رهبران بسیار گشاد است.دیگر آن که در این نوشته کوشیدم راهی را که دکتر بختیار پیمود، با آن‌چه که او خود گفته و نوشته است، تطبیق دهم تا برای کسانی چون دکتر داورپناه آشکار شود که راه او «میان‌بر تاریخی» نبوده، بلکه خلاف جریان جنبش میلیونی مردم شنا کردن بود.

اما حیرت‌انگیز نتیجه‌ای است که ایشان از نوشته من استخراج کرده است. آقای داورپناه مدعی است که من گفته‌ام چون در آن دوران «مقاومت» دکتر شاپور بختیار در برابر جنبش توده‌ای که کم کم به جنبش اسلامی بدل گشت، بدون چشم‌انداز بوده است، در نتیجه بهتر آن بود که به‌جای مقاومت در برابر آن جنبش همه فرار می‌کردند و میدان را خالی می‌گذاشتند.روشن است که این نتیجه‌گیری خطا و حتی مغرضانه است. اما اگر بخواهیم منصفانه نتیجه‌گیری کنیم، باید بگوئیم که یکه‌تازی دکتر بختیار سبب انشعاب در جبهه ملی و ضعف نیروهای لائیک در برابر پیروان جنبش دینی شد. علاوه بر آن دکتر بختیار خود می‌گوید که اگر ارتش چند هفته‌ای بیش‌تر از حکومت او پشتیبانی می‌کرد، خمینی حاضر به «مصالحه» می‌شد. به‌عبارت دیگر، بختیار خود می‌خواست در مقام نخست‌وزیر با خمینی «مصالحه» کند، یعنی با او کنار بیاید. آیا اگر دکتر بختیار در درون جبهه ملی می‌ماند و در اتحاد با دیگر نیروهای لائیک و دمکراتی که در جنبش حضور داشتند، نمی‌توانست به مثابه رهبر نیروئی که بخشی از جنبش را در پشت سر خود دارد، به «مصالحه» بهتری با خمینی دست می‌یافت؟

به‌این پرسش باید هواداران «نهضت مقاومت ملی ایران» و آن بخش از «جبهه ملی» که به‌این نتیجه رسیده است، هم راه و روش دکتر بختیار و هم راه و روش دکتر سنجابی درست بوده است، پاسخ دهد.

نه بیش‌تر و نه کم‌تر.

پانوشت‌ها:

1-      رجوع شود به سایت اینترنتی «آینده‌نگر» www.ayandeh.com

2-      دُش در زبان فارسی به معنی بد، زشت، پلید است و به‌صورت دُشنامه  به‌معنی نامه زشتان و بدان است، یعنی کسی را به بدی و زشتی متهم ساختن.

3-      همان‌جا، بخش «درباره ما»، www.ayandeh.com

4-      همان‌جا، بخش «ستون آزاد»، مقاله «دردم نهفته به ز طبیبان مدعی»

5-      رجوع شود به سایت «جبهه ملی آمریکا»، مقاله «یافتم»، www.jebhemelli.net/htdocs/Political_Articles/2008/July/Mehasa_IFountIt.htm

6-      همان‌جا، بخش «ستون آزاد»، مقاله «دردم نهفته به ز طبیبان مدعی»، www.ayandeh.com

7-      «نظق‌های دکتر مصدق در دوره شانزدهم مجلس شورای ملی»، جلد اول، دفتر اول، سال انتشار  اسفند 1346، صفحه 41

8-      رجوع شود به سایت «نهضت مقاومت ملی ایران» http:/www.namir.info

9-      شاپور بختیار، «یکرنگی»، ترجمه مهشید امیرشاهی، 1982، پاریس، صفحه 161

10-  «نظق‌های دکتر مصدق در دوره شانزدهم مجلس شورای ملی»، جلد دوم، دفتر دوم، صفحه 111

11-   دکتر محمد مصدق، «خاطرات و تألمات مصدق»، انتشاران علمی، 1365، صفحه260

12-   شاپور بختیار، «یکرنگی»، ترجمه مهشید امیرشاهی، 1982، پاریس، صفحه 157

13-   همانجا، صفحه 172

14-   همان‌جا، صفحه 160

15-   همان‌جا، صفحه 161  

16-   دکتر قاسم‌زاده، «حقوق اساسی»، انتشارات ابن‌سینا، 1344، صفحه 466

17-   شاپور بختیار، «یکرنگی»، ترجمه مهشید امیرشاهی، 1982، پاریس، صفحه 173

18-   همان‌جا، صفحه 286

19-   قاسم‌زاده، «حقوق اساسی»، انتشارات ابن‌سینا، 1344، صفحات 75-474

20-   شاپور بختیار، «یکرنگی»، ترجمه مهشید امیرشاهی، 1982، پاریس، صفحه 172

21-   همان‌جا، صفحه 229

22-   همان‌جا، صفحه 263

23-   همان‌جا، صفحه 263

24-   همان‌ا، صفحه 279

25-   همانجا، صفحه 277

26-   همان‌جا، صفحه 158

27-   رجوع شود به سایت «احترام آزادی»، http://davarpanahp.blogfa.com/post-191.aspx

 

 

توضيح در باره يك احضاريه ؛

شهناز غلامی

طبق احضاريه اي كه به من فرستاده شده است من بايد در ۱۳/۶/۸۷ در شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامي تبريز براي محاكمه به اتهام "تبليغ عليه نظام" مورد محاكمه قرار گيرم - كه البته از نظر خود من كه شاهد سركوب ها، زندان ها ، شكنجه ها و حذف هاي فيزيكي دوستانم بوده و هستم. اين موضوع چندان مهم و پر اهميتي تلقي نمي شود چرا كه اين كمترين هزينه اي است كه يك انسان آزاد و عاشق زندگي براي رسيدن به مطالبات حق پرستانه ، برابري طلبانه و آزاديخواهانه خود مي تواند بپردازد:

"زندگي زيباست اي زيبا پرست "

"زنده انديشان به زيبايي رسند"

" آنقدر زيباست اين بي بازگشت"

"كز برايش مي توان از جان گذشت"

(مولوي)

البته گفتني ام كه اين اولين باري نيست كه من به عنوان يك منتقد سياسي- اجتماعي براي محاكمه به دادگاه برده مي شوم ، قبلا نيز در سال ۱۳۶۸ مرا به همراه پنج تن از دوستان همفكرم به دادگاه برده اند و درآنجا "آقاي هشيار" قاضي وقت، مرا به هشت سال حبس تعزيري محكوم كرد كه من بعد از تحمل بيش ازنصف حكم صادره ،از زندان  تبريز آزاد شدم و بعد از آزادي ام از زندان توسط كميته انضباطي دانشگاه به محروميت از تحصيل نيز محكوم گرديدم و بعد از آن نيز از كليه فعاليت هاي اجتماعي منع شدم و از آن روز تا به امروز به دليل مبارزات سياسي ام در شرايط سخت و ناعادلانه اي بسر مي برده و مي برم ولي هيچ  كدام از اين مشكلات و سختي ها  مانع از آن نگرديده تا من به حيات مستقل و آزاد خودم نپردازم و اعتراضم را در شرايط مقتضي به زبان هاي مختلف كه  يكي از آنها زبان نوشتن است ؛فرياد نزنم . 

 

 

قبلی

برگشت

بعدی