ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

ملا حسنی

مسئله ملی  و فدرالیسم

شماره جدید   

دانشجو

حقوق بشر

 

دکتر محمد مصدق و بهائیان

بهرام چوبینه bahramchoubine@hotmail.com

زندگی بهائیان در ایران یک مهلکه و مخاطرهی دائمی است. تلاش مداومی است برای رسیدن به مقام و جایگاه انسانی. بیائیم دورنمای تازه ای از زیبایی آزادی و عدالت حقوقی در مقابل دیدگان خود و آنان بگستریم.

سالهای بین 1320/1941 تا 28 مرداد 1332/1953 روزگار سراسر رمز و راز تاریخ معاصر ایران است. بخشی از این دوران به سالهای »نهضت ملی ایران« و پیامدهای آن شهرت یافته است. هدف این مقاله، تحقیق و بررسی همه جانبه این ایام نیست. بلکه تنها عرضۀ لحظه هایی کوتاه از اندیشه های سیاسی دکتر محمد مصدق، قهرمان نهضت ملی ایران است. این بررسی برای انسانهای نابردبار و ناشکیبا نوشته نشده. در این گفتار کوتاه رفیق راه کنفوسیوس هستم »من بکسی که از ته دل سعی میکند چیزی نفهمد هرگز نمی توانم چیزی یاد بدهم«. وقایع تاریخی را » با معیارهای روستائی خود داوری نکنیم«. پس خواننده را به شکیبایی و بردباری دعوت میکنم تا شاید به این وسیله بسوی دانایی و شایستگی انسانی رهنمون شویم[i].

پیشینه تاریخی!

در روز سه شنبه، 13 دی ماه 03,01,1950/1328 جنایات فجیعی در دهکده رباط، در دو کیلومتری ابرقو رویداد که تا کنون، پس از شصت سال، قاتلین این فاجعه مرگبار به مجازات نرسیده اند و میراث داران این جنایات و اعمال ضد انسانی، اکنون با برپا کردن »حکومت الله« در ایران، بر مسند قدرت نشسته اند و در شناسنامه انقلابی خود از این جنایات خونین بگونه ای دیگر یاد می کنند و بی شرمانه به آن افتخار و مباهات می نمایند.صغری مادر تیره بخت و سه دختر پانزده، یازده و هشت ساله و دو پسر چهارده و شش ساله، شب هنگام بوضع وحشیانه ای بقتل می رسند.

انگیزه قتل

محمد حسن خان سالاری، مالک سرشناس ابرقو، نا بهنگام جوان مرگ می شود. و مریم سالاری بیوه زیبا و طناز محمد حسن خان با ثروتی بی شمار که پس از مرگ پدر و شوهر به او به ارث رسیده است تنها می ماند. صغری خانم برای کسب معاش خانواده بی سرپست خود نزد مریم سالاری به خدمتکاری و به اصطلاح آنزمان به کلفتی مشغول است.

اسفندیار خان سالاری برادر محمد حسن خان با آنکه همسر و فرزندانی داشته به طمع دست یافتن به بیوه زیبا، جوان و ثروتمند برادرش که در ضمن دختر عمویش هم بوده، به فکر ازدواج با مریم می افتد. اما مریم عاشق طماع و سمج را از خود می راند. و به خواستگاریهای متوالی و کوششهای پسر عموی خود اعتنایی نمی کند.

علت این بی مهری مریم سالاری به پسر عمو، حجة الاسلام سید محمد قیومی است. صغری خانم، کلفت مریم بیوه خان مرحوم، همسایه سید روضه خوان ابرقوئی و واسطه ارتباط بین مریم با اوست. در ابرقو شایع بوده که گاهی مریم و سید روضه خوان، که جوانی بلند بالا، قوی هیکل و خوش سیما بوده، پنهانی در خانه صغری خانم همدیگر را ملاقات کرده و در کنار حوض خانه محقر صغری خانم بساط عیش و عشرت گسترده و به کشیدن تریاک مشغول می شده اند. سید روضه خوان در این فضای کاملا عاشقانه، آنچنان از خود بیخود می شده که با صدای گرم، گیرا و دلپذیر خود، که تا آن زمان جز در روضه خوانی، فرصت دیگری برای هنر نمایی پیدا نمی کرده، به زمزمه های عاشقانه و آوازهای مستانه می پرداخته و مردم قریه رباط را چنان کنجکاو می ساخته که احتمالا آهسته و پاورچین پاورچین به بام خانه همسایگان صغری خانم می کشانده و آنان شاهد عشقبازیهای بیوه خان و حجة الاسلام سید محمد قیومی ساکن ابرقو میشدند. داستان این دلدادگی و معشوقگی زبانزد مقیمان شهر معروف ابرقو بود. شهرستانی ها بخوبی می دانند که رفتار، گفتار و حتا اندیشه آنان برای همۀ اهالی محل سکونتشان آشکار و نمایان است و این از ویژگیهای همه جوامع کوچک در سراسر ایران و جهان است.تردیدی نیست که گزارش این شبهای عاشقانه و دلباختگی در کنار حوض صغری خانم، بگوش عاشق دل خسته و ناکام، اسفندیارخان سالاری می رسیده و باعث پریشانی خاطر او میگشته است. وی چندین بار حجة الاسلام سید محمد قیومی و صغری خانم را تهدید به قتل میکند و بطوری که از صفحات بازپرسی و دادرسی پرونده قتل های ابرقو فهمیده می شود، قیومی به ادرات انتظامی و ژاندارمری ابرقو و یزد کرارا شکایت میبرده، که اگر روزی به او ویا صغری خانم آسیبی برسد محرک و مسئول آن اسفندیار خان سالاری است.سرانجام مریم سالاری با ازدواج با حجة الاسلام سید محمد قیومی که دارای همسر و فرزند هم بوده موافقت می کند و بدلیل مخالفت خانواده مریم با این ازدواج و از ترس اسفندیار خان سالاری پسر عمو و مالک بزرگ و پر نفوذ ابرقو، هر دو با اتومبیل مریم، پنهانی به شهر اقلید، بیست و چهار کیلومتری آباده. می روند و عقد ازدواج خود را در دفتر رسمی ازدواج و طلاق اقلید به ثبت می رسانند.انتشار خبر ازدواج مریم سالاری با حجة الاسلام سید محمد قیومی چون تند بادی، سراسر ابرقو را پیموده و بگوش اسفندیار خان سالاری می رسد. از همین زمان نقشه انتقام از صغری خانم، زن نگون بخت و فرزندانش و توطئه انتساب قتل آنان به بهائیان شیراز، آباده، یزد و اطراف ابرقو و طبیعتا آزار بهائیان سراسر ایران آغاز میگردد. اهریمن تعصب دینی و بهائی ستیزی که در نهان جامعه ایرانی موجود بوده و هست، زمینه و بن مایه مناسبی برای طرح و انجام این توطئه کثیف و خونین می شود.و تا به امروز با وقیح ترین شکل ادامه دارد.....

اولین بازجوئی ها...

در همان روز 13 دی 1328 خبر قتل صغری خانم و فرزندانش به فرمانده دسته پاسگاه ژاندارمری ابرقو، استوار حسین صدری پور می رسد. استوار صدری پور هنگام بررسی در محل جرم و معاینه اجساد مقتولین مشاهده میکند که قاتل و یا قاتلین اسلحه گرم و یا سرد با خود نیاورده اند، بلکه با ضربات بسیار محکم بیل و تیشه به صورت، مخصوصا بدهان صغری و فرزندانش و در اثر جراحات وارده بقتل رسیده اند. صدری پور در حین ردیابی و بازجویی متوجه میشود که آلات قتل را قاتل و یا قاتلین از خانه صغری خانم برداشته و هنوز در گوشه خانه، آغشته به لکه های خون و.موجود است.

استوار صدری پور فرمانده ژاندارمری ابرقو به این نتیجه می رسد که به احتمال قریب به یقین به سبب این که همه ساکنین خانه قتل عام شده اند، مقتولین کشمکش هایی و احتمالا شیون و فریاد سر داده اند و همچنین هویت قاتلین را می شناخته اند. قاتل و یا قاتلین برای آنکه شناسایی و دستگیر نشوند همه ساکنین خانه را کشته و با دستهای خونین خود در میان لوازم محقر خانه و بقچه های صغری بجستجو پرداخته و شبانه فرار کرده اند. صفحات پرونده حاکی از این است که پس از بازجویی های اولیه استوار حسین صدری پور فرمانده دسته ژاندارمری ابرقو، بدلیل آنکه علی داماد صغری، همسر رقیه تنها بازمانده صغری، جعفر و برادرش رمضان تا پاسی از شب حادثه در خانه صغری بوده اند و در پاسخ به پرسشهای صدری پور دچار ضد ونقیض میشوند و از آنجائیکه قتل نیمه شب اتفاق افتاده است و هم چنین آلات جرم در خانه یافت شده است، هر سه را به اتهام قتل دستگیر می کند. جالب توجه آنکه پس از وقوع قتل و دستگیری علی، جعفر و رمضان در ابرقو، اسفندیار خان سالاری بیشتر از گذشته در مظان اتهام به تحریک قتل صغری قرار می گیرد و اهالی ابرقو عموما او را محرک واقعی قتل معرفی میکردند.روزنامه »داد« چاپ تهران به مدیریت ابوالحسن عمیدی نوری که بعدا یکی از ده نفر وکلای رقیه تنها دختر بازمانده صغری بود با عنوان «قتل فجیع در ابرقو« چنین گزارزش میدهد:»در ابرقو یک زن و چهار  فرزند او را به وضع رقت آور و فجیع به قتل رسانده اند. مرتکبین این جنایت بر اثر اقدامات بنی آدم فرماندار یزد دستگیر گردیده اند. ضمن

قبلی

برگشت

بعدی