ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

ملا حسنی

مسئله ملی  و فدرالیسم

شماره جدید   

دانشجو

حقوق بشر

جامعه شناسی دین و خرافات

جلال ایجادی

jalal ijadi 07

جامعه تاریخی ایران دینی بوده و در چند دهه اخیر بلحاظ مذهب گرائی در اجتماع وقدرت سیاسی دینی، بمثابه یک کلیت، تمایلات تازه وگوناگونی از خود بروز میدهد. ازیکسو اجرای مذهب اسلام در تمامی عرصه ها و پیوند آن با قدرت سیاسی استبدادی، تمام واقعیت خشن آنرا به نمایش تاریخی کشاند وبخش های گسترده جامعه را نسبت به دین به رفتار شک آمیز ویا بیزاری وطرد کشاند و میتوان گفت که این پدیده در جامعه ایران بیسابقه بوده است.

دین اسلام بدست حکومت دینی ضربه مهک خورد ودر ذهنیت بسیاری ازایرانیان اعتبار و قداست خود را از دست داد. از سوی دیگردورشدن بخش مهم جامعه از قدرت سیاسی دینی حاکم ، مارا با برآمد مذهبگرائی جدید و خرافه پرستی شاید پررنگتر درنزد لایه های اجتماعی مواجه نمود. بطور مسلم توضیح عملکرد ونقش دین در جامعه ایران بسیار پیچیده است و فهم توسعه خرافه پرستی در بخش سنتی و بویژه اقشار مدرن آسان نیست. چگونه دین اسلام رسمی و سنتی ضربه میخورد و اعتبار خودرا از دست میدهد، ولی تمایل به دین گرائی و عرفانگرائی وخرافه پرستی باشکال تازه فعال است؟ در این نوشته برخی نگرش های جامعه شناسی را به کمک طلبیده ام تا بحث در این زمینه باز شود، دین در جامعه چگونه قابل فهم است؟

دین در جامعه

جامعه گردهمائی افرادی است که با یکدیگر زندگی گروهی و اجتماعی دارند، دارای قواعد و نوعی فرهنگ هستند. حال آنکه جوامع حیوانی بطور طبیعی وبا غریزه عمل میکنند. البته کشفیات علمی و انسانشناسانه دوران اخیر نزدیکی های شگفت انگیزی میان انسان و حیوان نشان میدهد. ولی بهرحال در مقایسه با جامعه حیوانی، میزان ودرجه آگاهی و اراده و قانونمندی جامعه انسانی بسیار فزونتر است و روند تاریخ نشان داده که فرهنگ انسانی پایه تمدنهای گوناگون بوده است. دین نیز یکی از اختراعات انسانی است که رابطه اورا با خدا و قدرت آسمانی معنا می بخشد. انسان دین را بوجود میاورد تارابطه خود با طبیعت و دیگر انسانها را توضیح دهد و بتواند فضای نظامندی که از ترس و همبستگی ساخته شده را، برای زندگی خود فراهم سازد. انسان دین را می آفریند و وابستگی روحی و فکری خودرا، به منشا دور و خارق العاده و نامشخص ولی با قدرت، مطلق میکند. "شلیرماخر" فیلسوف پروتستان آلمانی و مبتکر هرمنوتیک میگوید:" دین بیان احساس مطلق ما در وابستگی است." انسان هستی خود را با خدا و هستی برتر وابستگی آفرین توضیح میدهد. از نظر جامعه شناسی انسان به خدا رجوع میکند تا خود را اثبات کند و دلداری دهد وبنابراین عاداب و رسوم مذهبی و جزمیات آن برای ستایش پروردگارمطلق است. دین به جامعه نیاز دارد تا وجود داشته باشد و جامعه به دین روی آورد تا وابستگی و احساس و ترس خود را بیان کند؛ ولی انسانهائی که از این وابستگی بیرون میایند نشان میدهند که بدون دین میتوان زیست و جامعه میتواند از دینی که خود بوجود آورده دورشود. فردریک نیچه گفت:"خدا مرده است". این گفته بیانگر آن بود که جامعه آهسته آهسته  بسوی محدود نمودن دین پیش میرود  وبنابراین دیدگاه نمیتوان گفت که دین جوهر و ذات و تعیین کننده جامعه است. دریک جامعه دین میتواند ازبین برود، ولی اعتقادات میمانند زیرا نیاز انسانی برای اثبات خود ودر مقابله با ترس و ناامیدی باقی میماند. جادوگری و مراسم نیایش و تقدس خورشید و حیوان و درخت و انسان پیوسته در طول تاریخ سه میلیون ساله انسان وجوداشته وادیان متمایل به خدایان ویا خدای یکتای آسمانی نیز بخشی از تاریخ بشری بوده است. به گفته میشل اونفری مرگ خدا، خدایان و پدیده مقدس دیگری خواهد آفرید، بنابراین نه تاریخ تولدی برای آن وجود دارد و نه تاریخ مرگ؛ همانگونه که بر ناباوری و آتئیسم نیز لحظه تولدی و لحظه مرگ قابل تعریف نیست چرا که دین وناباوری به بطن اجتماع بشری پیوند میخورند.(رجوع شود به "رساله ناباوری").

جامعه شناسی دینی و طرح پرسش

جامعه شناسی دین، پژوهش علمی رفتارها وگفتارها وشیوه هایی است که از طریق آنها انسان وجامعه وفرهنگ و اندیشه وعادات ورسوم اجتماعی ، بر" منشا الهی و الوهی" عمل میکنند. این منشا شکل دهنده ویا توجیه گرفعالیت انسانی میگردد. اندیشه جامعه شناختی بر آنست که پدیده دین را نباید یکجانبه و مغرورانه به عنوان "خرافات عامیانه"، طرد و تخطئه نمود، زیرا این پدیده با تاریخ و اجتماع وروان انسانها پیوند دارد. هرچند خرافات ذاتی دین اند، ولی دین دارای ریشه بسیار نیرومند بوده و حتا سکولار شدن گسترده جامعه هرگز بمعنای پایان دین نیست. کارل مارکس فرهنگ و اعتقادات را روبنائی تلقی نموده و بناگزیر نقش آنها را فرعی جلوه میداد، حال آنکه باورها واز آن میان باورهای مذهبی نقشی عمیق در زندگی انسان دارند. امروزه تاریخنگاران درباره نقش مذهب در طول تاریخ بسیار نوشته اند، فیلسوفان در بستر تاریخی خود پیوسته علیه مقولات دینی در جدال فکری بوده اند، روان شناسان بر تاثیر بنیادی مذهب در ذهنیت فردی و اجتماعی تاکید فراوان نموده اند و جامعه شناسان زمینه پیدایش و نقش  باورها در زندگی انسان را بررسی کرده و تأثیر باورها و اعتقادات انسان درزندگی فردی و اجتماعی را نشان داده اند.  انسان در بستر تاریخی و اجتماعی وبر اساس سوبژکتیویته خود وباورها و اعتقاداتش، در جامعه می اندیشد و رفتار می کند. باورها، اندیشه و کردار انسان را شکل داده و به آنها جهت داده اند. ایدئولوژی در انقلاب روسیه و چین نقش اساسی بازی کرد، دین در انقلاب ایران نقش قطعی ایفا نمود. برآمد تروریسم بین المللی برپایه یک محرکه ایدئولوژیک نیرومند استوارمیباشد. در حرکتهای اجتماعی شمال آفریقا، اسلام نقش بسیار برجسته بازی نمودو به همین اعتبار حرکت توده ای بود. ذهنیتی ایدئولوژیک و دینی و خرافی در خیزش توده ناراضی و آشفته حال، بشکل نافذ عمل کرد و طبقات جابجا شدند. تاثیر باورها ادامه دارد وامروز آنچه مهم است، اینستکه کدام دسته از باورها و نگرش ها توانسته ومیتوانند نقشی مثبت در زندگی انسان ایفا کرده، ارزش های جهانشمول را پرورش داده  وباعث افزایش کیفیت زندگی وآرامش وتعالی وآزادگی روح انسانی شوند.  

آیا همه باورهای انسان عامل بهتر شدن زندگی می شوند؟

واقعیتی است که از نگاه خردگرایانه، باورها و اعتقادات کور و تاریکی گرا نیز وجود دارند که بخشی از فضای فکری بسیاری از کنشگران وبازیگران اجتماعی را تشکیل میدهد. امروزه  برخی از این باورها به شکل رسوم دینی و خرافات، سخت در

 

قبلی

برگشت

بعدی