ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

بایگانی


 

نیشگونه

ملا حسنی

شماره جدید آزادگی 

سید ابراهیم نبوی

صدا

دانشجو

 
 

ها(حميد بهرامي)طعم شكست را به جناح هميشه قدرتمدار چشاند، محمد هاشميان (امام جمعه رفسنجان و برادر حسين هاشميان  در سخنراني خود در نمازجمعه به صراحت اعلام نمود:

«هفتاد و پنج هزار گوساله (مردم رفسنجان )  به گاو  (حميد بهرامي)  راي دادند. او همچنين اضافه كرد كه نخواهد گذاشت نماينده منتخب به مجلس راه يابد كه البته در اين ادعاي خود صادق بود و چنين كرد و اعتبارنامه حميدبهرامي با اتهاماتي از قبيل "ساواكي، قاچاقچي اسلحه و..." در مجلس پنجم تائيد نشد.احمدجنتي نيز در همان زمان اعلام كرد كه اگر يك دهم اين پرونده به شوراي نگهبان رسيده بود،اين شورا صلاحيت حميدبهرامي را تائيد نمي كرد .

امروز نيز همان حميد بهرامي،توانست با حضور همان احمد جنتي، برگه تائيد صلاحيت خود را از شوراي نگهبان وصول كند. جالب اينجاست كه سايت «محسن رضايي مجمع تشخيصي» (بازتاب)با انتقاد از تائيد صلاحيت نماينده رفسنجان،خبر داده است كه احمد جنتي در يادداشتي به شعبه بررسي اعتبار نامه ها در مجلس، از تائيد !  صلاحيت بهرامي اظهار تاسف نموده است. انتقاد و خبري كه بي شك بر مذاق «اكبر هاشمي مجمع تشخيصي» بسيار خوشايند است.

آنچه كه بيش از همه، هاشمي ها و مرعش ها را به لرزه و واكنش واداشته است،ترسي است كه پس از عيان شدن وضعيت پنهان شركت پسته(كه در يد احمد هاشميان برادر ديگر حسين هاشميان است)مي تواند به مرگ شان منجر شود.راقم اين سطور را عقيده بر اين است كه دعواي كنوني بر سر اعتبارنامه حميدبهرامي،در ميان دو لبه قيچی دنبال مي شود.لبه نخستين،هاشمي ها كه در دوره پنجم هم با احساس خطر مانع ورود بهرامي به مجلس شدند و لبه ديگر طرفداران مجلس رهبري.اين گروه دوم،محمدحسيني (از همكاران رئيس سابق سيما و مديرعامل شركت سروش) را علم نمودند كه نتوانست به مجلس راه يابد.از شواهد برمي آيد كه اين دو گروه قدرتمدار،هر كدام ہ 8ه تنهايي توان حذف حم

'edدبهرامي را  در يد خويش دارند.به عبارت روشن تر،عدم تائيد اعتبارنامه نماينده رفسنجان،اتفاق دور از ذهن و غريبي نيست.اما اگر اعتبارنامه حميدبهرامي تائيد شود،آنگاه بايد نتيجه گرفت تيغ برنده تري،اين دو گروه ذكر شده را ناكام گزارده است.ناكامي كه نشان از گسيختگي و چند پارگي در بين حاكميون دارد.

يك نمونه از ميراث خمينى
عروس 6 ساله است، داماد 12 ساله

منبع:روزنامه همشهرى (توضيح: تيتر "يك نمونه از ميراث خمينى" انتخابى روشنگرى است)

 عروسى خوبان، در كوچه كودكى

دوست دارم يك پژو 206 داشته باشم. من و مريم هر دو كارتون ?موش و گربه? را بيشتر از برنامه هاى ديگر تلويزيون دوست داريم. غذايى كه خيلى دوست دارم ماكارانى است و در ميوه ها پرتقال را ترجيح مى دهم
عكس: هادى مختاريان
در شرايط عادى بايد حداقل ده سال ديگر صبر مى كردند تا به يكديگر برسند. داماد 12 ساله است و عروس 6 ساله.
گزارش اول

ايمان مهدى زاده

در آخرين جمعه ارديبهشت ماه وقتى خورشيد از پس كوه خود را بالاى سر آسمان شاهرود كشيد، جشن و پايكوبى شروع شد. هلهله و ولوله بود. صداى ساز و دهل و شادمانى نشان از يك عروسى داشت.

وقتى اقوام و دوستان گردهم مى آيند تا دست يك زوج را در دست هم بگذارند هر چه دنبال دامادى با كت و شلوار و صورت اصلاح شده مى گشتي، چيزى نمى يافتى. داماد رفته آرايشگاه دنبال عروس. قرار است تا نيم ساعت ديگر بيايند. نبش يكى از كوچه هاى خيابان آبشار شاهرود، خانه اى با در سبز ايستاده. محل عروسى اينجاست. مجلس زنانه را در اينجا به پا كرده اند و مردانه را كوچه اى پايين تر. معمولا اينطور مواقع همه منتظرند عروس و داماد را با هم و كنار هم مقايسه كنند. عروس و داماد به هم مى آيند. پژو 206 سفيد رنگ گل زده سر كوچه مى ايستد.

دو كودك آراسته پياده مى شوند و داخل خانه مى روند. از پله هاى باريك ساب رفته بالا مى روند تا در اتاق مهمانخانه طبقه فوقانى روى صندلى هايشان بنشينند. خانه اى قديمى و كلنگى كه مى توانست به راحتى خاطره مادربزرگ ها را زنده كند. ما هم با همين خاطرات به شاهرود رفتيم. وقتى مادربزرگ مى گفت: ?داشتم تو حياط با بچه هاى هم سن و سالم بازى مى كردم. خانه شلوغ بود و صداى بزن بكوب، بلند. تا پاى سفره عقد نمى دانستم عروسى چيست. عروسى را به خاطر هلهله و شادى دوست داشتم.?

ما به شاهرود رفتيم تا جوان ترين زوج افغانى را ببينيم.

جاده ها را بلعيديم و گذشتيم تا به خيابان آبشار رسيديم. خيابانى پهن با چنارهايى كهنسال و افراشته. سايه شاخه هاى در هم تنيده روى خيابان ولو شده. بعد از دو كودك كس ديگرى از پژو پياده نمى شود. ماشين ديگرى هم نيست. ولوله اى به پاست. جمعيت در هم وول مى خورد. با سر و صدا و شادى مى روند و مى آيند. صداهاى ساز و دهل چنان در هم طنين انداخته كه كهنگى در و ديوار در ذهن كمرنگ مى شود.

 آغاز يك ديدار

سه روز از مراسم گذشته و دخترى 6-5 ساله با بلوز و شلوار مشكي، موهاى سياه و چشمانى براق و شاداب از دنياى كودكى در آستانه چارچوب كهنه ايستاده. پسرى سر كوچه ايستاده و مى گويد: ?عروس اين است.?

دختر بچه اى آتش پاره و باهوش.

عروس در مراسم بله برون هم شيطنت مى كرد .

احمد محمدى ، پدر مريم ، 28ساله است. وقتى پشت سر مريم، رو در روى ما ايستاده سن و سال بيشترى نشان مى دهد. حدود 40 ساله: ?مريم از همسر اولم است. خدا بيامرز در آتش سوزى از بين رفت. دوباره ازدواج كردم. چهار نفر ماييم كه همراه خواهرم با خانواده ده نفرى در اين 4-3 اتاق زندگى مى كنيم. با حقوق 65-60 هزار تومانى لقمه اى بخور و نمير در مى آورم. اين بچه هاى جقله كه آن پايين در هم مى لولند، خواهرزاده هام هستند. داماد، فرزند پنجم خواهرم است. الان رفته مدرسه. يك هفته صبح مى رود، هفته

 
 

صفحه قبل

برگشت

صفحه بعدی