ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات شماره جدید

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

بایگانی

 

حقوق بشر

دانشجو

توانست نظام خود را دست نخورده نگاه دارد، کاری که ادامه آن دشوار به نظر می رسد و بندنافش به وضعيت افغانستان بسته است که هنوز چنان که بايد به سامان نرسيده وهنوز در مرزهايش بن لادن را پنهان دارد. ديکتاتوری شبه نظامی پرويز مشرف که سعی دارد کمتر از لباس ارتشبدی خود بهره گيرد، پايداری خود را مديون ستاد اطلاعاتی ورکن دو ارتش آن کشورست که از ساليان دور توسط غرب برنامه ريزی شد و در دوران جنگ سرد از کانون های کنترل مرزهای شوروی بود، اين ستاد هم در زمانی که سامان دادن گروه های مجاهد افغانی در جنگ با ارتش سرخ، در دستور کار آمريکائيان بود به خوبی انجام وظيفه کرد، و هم در زمانی که بسيج و اعزام طالبان به افغانستان در برنامه بود، و همين نقش را هنگامی که قرار بر سرکوب طالبان و بن لادن شد، از عهده برآمد. همه چيز حکايت از آن دارد که با سامان گرفتن افغانستان و فراگير شدن موج تحول در منطقه، مشرف هم ناگزير خواهد شد دموکراسی به تعويق افتاده پاکستانی را به چهره مورد پسند جهان نزديک کند و شايد ناگزير شود که قدرت را به کسانی مانند بی نظير بوتو و يا نواز شريف بسپارد که در طول سال به اختلافات قديمی خود پايان داده و گردهم آيند که راه دموکراتيزه پاکستان را به آمريکائی ها نشان دهند.

کانون آتش

عراق به عنوان خبرسازترين کشور جهان در سالی که گذشت و منبع آتشخانه تحولات منطقه، در طول سال با دستگيری صدام و اعوانش و از آن هم مهم تر با برگزاری انتخاباتی که با حمايت شيعيان و کردها، و بی اعتنائی به قهر سنی ها برگزار شد، آرامش خاطری نسبی به آمريکا و متحدانش داد تا به اميد استقرار نهائی نظام آينده، در پی وزاندن نسيم به ديگر مناطق باشند. در انتخابات عراق گرچه اهميت ونفوذ روحانيت شيعه – به ويژه آيت الله سيستانی به اثبات رسيد که فهرست مورد حمايت وی اکثريت کرسی مجلس عالی را به خود اختصاص داد و اين می توانست افزودن بر قدرت بنيادگرايان و جمهوری اسلامی ايران را معنا دهد – اما مهم اين بود که تضاد را از درون اردوی اشغالگران به درون جامعه عراق برد و به آمريکائی ها امکان داد تا با صدای بلند به دنيا اعلام کنند بر خلاف نظر بدگويان لشگرکشی برای برکندن ديکتاتور بدنام و استقرار دموکراسی بوده است نه چيز ديگر. ترکيب تازه ای که با انتخابات پائيز خود را برای به دست گرفتن دولت، تنظيم قانون اساسی جديد و انتخابات دولتمردان آينده آماده می کند، گرچه همان ها نيستند که دولت موقت را به عهده داشتند و مورد پسند آمريکا بودند اما مهم تر از آن، کسانی هستند که از اکثريت مردم رای گرفته اند. اين گروه و هم سنی ها – که پس از سی سال که قدرت در قبضه شان بود به علت آن که به اندازه شيعيان با طرح دموکراسی در عراق همراهی نکردند تا اين جا ناگزير شده اند با اکراه قرار گرفتن در درجه فروتر را تحمل می کنند – چه چاره خواهند داشت در روزهای آينده جز آن که مانند گروه های معارض افغانی با هم مدارا کنند و شرايط را به رو به آرامش و استقرار ببرند. و اين همان چيزی است که منتهای منظور آمريکا و متحدانش بوده و هست. در اين فاصله به طفيل اعتباری که عراق از محل فروش نفت دارد، کار بازسازی زير ساخت های آن کشور به سرعت آغاز شده است انفجارها و ترورها که ديگر تنها می تواند کار گروه های ناراضی سنی و حاميان صدام حسين باشد، در روزهای آينده مدام از حالت دفاع مردمی خارج می شود و تبديل به ماجراجوئی ها و آدم کشی هائی می شود که هيچ نيروی داخلی و خارجی با آن موافق نخواهد بود. چنين آتشی چقدر می تواند مشتعل بماند. برگزاری انتخابات در حقيقت اعلام به بن بست رسيدن مقاومت ها و اعلام شروع وضعيت عادی در عراق بود. بزرگترين پاداش برای نومحافظه کاران آمريکا به سرعت در جهت الگوسازی از عراق برای ديگر مسلمان منطقه اند که در آخرين روزهای بهار، تشکيل مجلس عالی را هم شاهد بودند..

اثر انتخابات آمريکا بر منطقه

مهم ترين کاری که برگزاری انتخابات عراق برای همسايگانش انجام داد اين بود که با دادن اعتماد به نفسی به نومحافظه کاران آمريکائی در آغاز دوره دوم رياست جمهوری جورج بوش، آنان را به ادامه کار مطمئن تر کرد و نگاهشان را بيش تر از پيش به سوی ايران و سوريه برد و دو همسايه عراق را به عنوان جهت آينده نسيم در دستور قرار داد. فشارهائی که پيش از آن مقطعی و موردی بود اينک به طور منظم و هدفدار تهران و دمشق را هدف گرفته است. دو کشوری که در اوايل زمستان و همزمان با سفر نخست وزير سوريه به تهران دم از اتحاد و تشکل سياسی و دفاعی زدند، با گذر سريع زمان به سرعت دريافتند که تبليغ بر سر چنين همداستانی در قماری که جز باخت بر آن مترتب نيست، سودی برايشان نخواهد داشت و اين را نه از تبليغانی که بيش تر مصرف داخلی دارد بلکه از رفتار سياسی و گفتگوهای پنهانی هر دو کشور، با ميانجی گران اروپائی می توان دريافت.

در همان زمان که جمهوری اسلامی مشغول گفتگوهای هسته ای و تحمل فشارهائی بود که آمريکا از طريق سه کشور اروپائی بر او وارد می آورد، سوريه با پيام هائی روبرو شد که آن کشور را از حمايت از گروه های تندرو فلسطينی در مرزهای اسرائيل باز می داشت و به عنوان "دشمن بزرگ صلح خاورميانه" دمشق را در هدف تبليغات ضد تروريستی قرار می داد. اما شتاب توفان وقتی بيش تر شد که ناگاهان رفيق حريری نخست وزير سابق لبنان با يک طراحی پيچيده که از گروه های عادی تروريستی بر نمی آمد به قتل رسيد. در ميان وحشتی که همه جای کشورهای عربی را فراگرفته بود اول از همه مقامات آمريکائی انگشت اتهام را به سوی سوريه گرفتند و دستگاه اطلاعاتی قدرتمند آن کشور را متهم کردند که با ترور ميلياردر - سياست مدار لبنانی يکی از مخالفان حضور نظامی سوريه در لبنان را از سر راه برداشته است. از اين زمان تا به راه افتادن تظاهراتی چند صد نفری عليه سوريه با شعارهای استقلال خواهانه ملی – که از هر جهت شبيه به تظاهرات اوکرائين بود – تنها دو روز طول کشيد. اما در همين مدت رسانه های بين المللی به شدت در محکوم کردن سوريه پيش رفتند. واکنش سريع سوريه اعلام آمادگی برای خروج نيروهای خود از لبنان بود. سوريه که در دو سال قبل با تصويب قطعنامه ای در شورای امنيت سازمان ملل ناگزير به خارج کردن نيروهای نظامی خود از لبنان شده بود، تا اين زمان در مقابل پذيرش قطعنامه مقاومت می کرد و به قراردادی متوسل می شد که بين اين کشور و دولتمردان عرب در طائف به امضا رسيد و در آن قيد شده بود که نيروهای سوريه آرام آرام از سراسر لبنان جمع و در فاز اول به دره بقاع عقب خواهند نشست. اما با توفانی که بعد از ترور رفيق حريری به راه افتاد، سعودی و مصر چه ديدند که به طور رسمی از بشار اسد خواستند که به خروج نيروهايش از لبنان تن دهد و به دنبال آن نيروهای سوريه به سرعت راه خروج از لبنان را در پيش گرفتند.

درست در زمانی که تحليلگران جهانی با اشاره به برکناری ناگهانی رييس سازمان امنيت سوريه، بين ترور حريری با سوريه ارتباطی مشخص برقرار کنند، خبر از دعوت حزب الله لبنان برای يک راه پيمائی رسيد و روز سه شنبه خبرگزاری ها با تعجب گزارش دادند که جمعيت انبوهی نزديک به يک ميليون نفر در بيروت گرد آمده عکس های بشار اسد سردست دارند و عليه

 

قبلی

برگشت

بعدی