ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات شماره جدید

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

بایگانی

 

حقوق بشر

دانشجو

 

محمود به مکه می رود

ابراهيم نبوي                                                  e.nabavi@roozonline.com

قرار بود مثل هر شب در مورد همه چیز بنویسم، اما اظهارات وزیر علوم در مورد مشاهده مجدد معجزات و کرامات رئیس جمهور باعث شد که دست و پایم در محضر این حضور نورانی سست شود و دیگر هیچ چیز نتوانم بنویسم.

وزیر علوم در دیدار با دانشجویان بسیجی گزارشی از دیدار احمدی نژاد از اجلاس سران کشورهای اسلامی ارائه داد. ظاهرا این اظهارات وزیر علوم به نقل از احمدی نژاد است. احمدی نژاد این موارد را در هیات دولت بیان کرد. ما برای روشن شدن بیشتر خوانندگان گمراهی که هنوز ممکن است به کرامات رئیس جمهور نورانی کشور پی نبرده باشند، توضیحاتی را در داخل پرانتز می نویسیم.

احمدی نژاد گفت: « وقتي مي‌خواستم بروم، فقط به خدا توکل كردم و فقط به خاطر رضاي تو مي‌خواهم به اين جلسه بروم، ما را از اين جلسه رو سفيد بيرون بياور.»[خداوند متعال ظاهر می شود و با احمدی نژاد گفتگو می کند:

محمود جان! بابا جان! برو، دارمت! میری وسط این سلاطین دهنتو باز میکنی هر چی دلت می خواد می گی، من حواسم بهت هست! هیچی نمی شه، چشماتو می بندی و هر چی یادت اومد می گی، اصلا لازم نیست به چیزی فکر کنی.]

احمدی نژاد ادامه می دهد: « چون زمزمه‌هايي بود كه هدف‌هايي پشت پرده‌ كنفرانس بوده از جمله به نوعي بيانگر به رسميت شناختن رژيم اشغالگر قدس از سوي كشورهاي اسلامي. اين توطئه‌ي بسيار بزرگي است عليه كشورهاي اسلامي.»[احمدی بزرگ به احمدی کوچک: حاجی! اینا می خوان اسرائیل رو به رسمیت بشناسن، غیر از تو هم هیچ کس نمی تونه کاری کنه، فقط تو موندی و آقا امام زمان و خود خدا، تازه خدا هم که فعلا خودش رو کنار کشیده، مگر اینکه تو یک کاری بکنی.]

احمدی نژاد ادامه می دهد: « ما براي جلسه افتتاحيه به آنجا رفته بوديم، همه در يك سالن بيرون جلسه نشسته بوديم و بعد اعلام شد كه به داخل جلسه برويم» [در همین لحظه یک فرشته مقرب بارگاه الهی در گوش احمدی نژاد می گوید: محمود! پاشو حاجی! الآن وقتشه. محمود می گوید: وقت چیه؟ فرشته می گوید: تو چی کار داری، من یک چیزهایی می دونم که تو نمی دونی، پاشو، چیه عین ماست نشستی، بلند شو دیگه، از دستتت می ره ها]،« بعضي‌ها بلند شدند و سريع به سر جايشان رفتند، بعد ناخودآگاه - اصلا چيزي نبود - ما كه بلند شديم، پادشاه عربستان هم بلند شد» [همان فرشته مقرب بارگاه الهی در گوش ملک عبدالله می گوید: عبدلی! پاشو! وقتشه! ملک عبدالله می گوید: آیها الملک! الآن من اگر بلند می شم، این یارو مثل چسب به ما می چسبه و با ما می آد، اون وقت یعنی من چی کارش می کنم؟ فرشته می گوید: من بهت دستور می دم، پاشو.] « و اصلا مثل اينكه برنامه ريزي شده بود - اينها واقعا عنايات الهي است - كه جلسه‌ افتتاحيه اين طوري تلقي شود كه من و پادشاه عربستان داريم افتتاح مي‌كنيم»[احمدی بزرگ به احمدی کوچک: سعی کن با این یارو با هم وارد بشید، همه باید تو رو ببینن، اگر الآن نری بعدا دیگه هیچ کس تو رو نمی بینه، کنارش راه برو.]

احمدی نژاد ادامه می دهد: « با هم وارد سالن شديم، تمام تلويزيون‌ها دارند نشان مي‌دهند، به افتخار ما دست مي‌زنند.»[احمدی بزرگ به احمدی کوچک: محمود جان! عزیز دل! می بینی؟ اینها همه شون دارن برای تو دست می زنن! بفهم! یادته فکر می کردی هیچ کس تو رو به هیچی حساب نمی کنه، اینها همه اش بخاطر توست، دوربین ها رو نگاه کن، به دوربین ها خیره بشو، لبخند بزن، پاهاتو بده بالا، آهان! یک جوری کن که قدت بلند معلوم بشه.] « و ما واقعا احساس كرديم يك نيروي ديگري ما را حركت داد.» [ مجموعه ای از فرشتگان بارگاه الهی در گوش همه سران دارند تشویق می کنند: ولک دست! ولک دست! همگی دست! حالا برعکس!]

احمدی نژاد ادامه می دهد: « جلسه‌ افتتاحيه اين طوري شروع شد. بعد يك جلسه‌ شام بود»] وزیر علوم گفت: البته من عذرخواهي مي‌كنم كه نمي‌توانم بعضي چيزها را بگويم. منابع آگاه چیزهایی را که احمدی نژاد گفت، ولی وزیر علوم نگفت برای ما فاش کردند. احمدی نژاد گفت: قبل از شام من یک دفعه احساس کردم یک نوری از سقف آمد و مرا بغل کرد، من متوجه شدم که باید به چشم سران کشورهای اسلامی نگاه کنم، من نگاه کردم، آقا! ما که نگاه می کردیم، انگار همه شان آب می شدند و اشکی از ندامت را در چشم شان می دیدم، انگار خداوند از طریق ما که هیچ چیزی نیستیم محبت علی را به دل این وهابی ها ریخته بود. یکهو می دیدم همه شان زیر لب می گویند یا علی، یا امام زمان، عاشقتم. همه شان با چشمان قرمز به ما نگاه می کردند و می گفتند: محمود! تو تا حالا کجا بودی لامروت! ما که مردیم از بی کسی! دست مان به دامنت!] حالا ببين وزير علوم دارد گزارش می دهد اگر وزير اوقاف بود چی میشد.

احمدی نژاد ادامه می دهد: « همه‌ سران نشسته بودند، ما هم با سران يكي از كشورها در گوشه‌اي نشسته بوديم، متوجه نبوديم كه شاه عربستان وارد شد. ايشان آمده بود دانه به دانه حال و احوال» [ترجمه فارسی: دانه برای انگورست و سیب زمينی. آمده بود دانه به دانه حال و احوال یعنی با هرکسی جداگانه احوالپرسی می کرد و حرف می زد.] « ساعت 10 شب بود، يك دفعه به ما گفتند كه ايشان وارد شده، برويم بر سر ميز شام، ما كه بلند شديم برويم سراغ ايشان حال و احوال كنيم» [ظاهرا پادشاه عربستان که دانه به دانه حال و احوال می کرده سراغ احمدی نژاد نیامده بود، او هم که طاقت نیاورده بود سرش را می اندازد پائین و هری می رود طرف ملک عبدالله، ملک عبدالله با دیدنش می گوید: یا محمد! بیچاره شدیم! اومد!] « ديديم ايشان آمد سمت ما، يك خوش و بش اوليه كرديم و ايشان در همان جا اظهار علاقه كرد كه بنشيند با هم چند دقيقه‌اي صحبت كنيم»[ ملک عبدالله: از دیدار شما خشنودم. احمدی نژاد: دستت درد نکنه، آقایی! ملک عبدالله: بفرمائید برویم سر شام. احمدی نژاد: عرض داشتم. ملک عبدالله: اظهارات شما را بعد از شام می شنوم. احمدی نژاد: من می خوام همین حالا حرف بزنم. ملک عبدالله: اینجوری که بده، مردم سرپا هستند. احمدی نژاد: یا همین جا می شینی با هم حرف می زنیم یا جیغ می کشم و سرم رو می کویم به دندان هايم. ملک عبدالله: آخه نمی شه. احمدی نژاد:

 باید همین حالا حرف بزنیم، اگر حرف نزنیم بعدا وسط سخنرانی یک چیزی می گم حالتو می گیرم. ملک عبدالله: باشه، بگو...] « حالا همه سران نشسته‌اند آنجه، يك دفعه ايشان چنين چيزي گفت، نشستيم آنجا، تمام تلويزيون‌ها نشان مي‌دادند كه تمام سران ايستاده‌اند»[احمدی بزرگ به احمدی کوچک: ببین حاجی! باید همین حالا حرف بزنی، یک کاری بکن که بقیه ببینند که تو داری با طرف حرف می زنی و همه معطل شما هستند، این جوری همه تلویزیون ها تصویر تو را می گیرند و همه تو را می بینند.] ايشان اصرار كه بيا بشينيم يك گپ برادرانه‌اي بزنيم، مي‌گفت اين اصلا براي همه‌ي مهمان‌ها عجيب بود.[مهمانان با خودشان: این یارو چرا اینقدر بی ادبه، یه کاره مخ یارو رو داره تیلیت می کنه.] احمدی نژاد ادامه می دهد: « من اينها را فضل الهي مي‌ديدم، به خصوص صدا و سيماي عربستان روز اول كه رفتيم اصلا پوشش خيلي كوچكي از اخبار ايران مي‌داد و حتي صحنه‌هاي ورود را خيلي پوشش نمي‌داد، اما در آن موقع كه با پادشاه عربستان نشسته بوديم، كل تبليغات براي ايران شروع شد، كه ايران اين طور است و آن طور است» [آقا مجتبی به احمدی نژاد: آقا! اینها اصلا تصویر شما رو نشون نمی دن، چی کار کنیم؟ احمدی نژاد: خودم یک چیزی می گم که روزی نیم ساعت همه شبکه های خبری ما رو نشون بدن. قضیه اسرائیل رو می گم. مجتبی: محمود، نه، نگی ها. جون زریبافان، جون مادرت!] « جالب بود كه بعد از اين ديديم دانه دانه تمام سران كشورهاي اسلامي دارند به پيش ما مي‌آيند و اصرار دارند كه ما به كشورشان برويم، اصلا اصرار دارند كه ما 10 دقيقه با آنها حرف بزنيم، اين خيلي مهم است

احمدی نژاد ادامه می دهد: « وقتي سخنراني ما تمام شد، يك موجي از شادي در بين تمام روساي كشورها ايجاد شد، اينها آمده‌اند پيش من و گفتند كه خدا خيرت بدهد، تو آبروي ما مسلمان‌ها را خريدي، تو هويت دادي به اسلام، تو حرف درد دل ما را زدي، حتي آنها كه بر حسب ظاهر با امريكا رابطه دارند.» [احمدی بزرگ به احمدی کوچک: محمود! تو فقط می تونی. فقط توئی که می تونی اسلام رو از دست آمریکا و اسرائیل نجات بدی، هيچ کس حواسش نیست، مگر اینکه تو یک کاری بکنی، برو! برو که کارت درسته] وقتي همراهان آن كشورها رهبر آن كشور حرف مي‌زدند، خودشان هم كفي نمي‌زدند، مي‌گفت وقتي كه ما صحبت كرديم، همه مشت‌ها گره كرده، حالت هم مرگ بر امريكا
 

قبلی

برگشت

بعدی