ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات شماره جدید

ملا حسنی

مسئله ملی  و فدرالیسم

بایگانی

 

دانشجو

حقوق بشر

 

ازدواج اجباری

بنیاد گرایی اسلامی در اروپا!بازگشت به قرون وسطی یا پیش روی در قرن بیست و یکم؟

ترجمه: لاله حسین پور

مدت ها بود که برروی مشکل اصلی در اروپا، پرده ساتر کشیده می شد. تا زمانی که کشورهای عقب مانده و خارجیان در کشورهای اروپایی، قربانی بودند، بنیادگرایی اسلامی مزاحم کسی نبود، اما اکنون که قربانیان این تحجر، مردمان غیرمسلمان را نیز در بر گرفته است، دیگر اروپائیان از روی آن بی سر و صدا نمی گذرند!

بعد از 11 سپتامبر و به ویژه از وقتی که کارگردان هلندی، ون گوگ به علت ساختن فیلم Submission بر اساس زندگی عیان هیرسی علی، توسط بنیادگرایان اسلامی کشته شد، اروپائیان شروع کرده اند به تفکر. براستی در اروپا چه می گذرد؟ بینادگرایی اسلامی در دنیای مدرن چه نقشی ایفا می کند؟

  

سال ها گذشت و هیچ گاه مسئله حیاتی زنان خارجی که در یک کشور اروپایی تحت قوانین متحجر مذهب و تربیت اقوام خود می زیستند، بررسی نشد. اکنون که این مسئله گریبان اروپائیان را نیز گرفته، پرده به کنار می رود، حساب مسلمانان از بنیادگرایان اسلامی جدا می شود و تک تک فحایعی که به ویژه بر زنان و دختران مسلمان می رود، افشا می گردد. از مسلمانان تندرو خواسته می شود که به قانون اساسی کشور مورد اقامت خود احترام گذاشته و نسبت به دختران خود، بویژه در رابطه با ازدواج های اجباری و ختنه دختران  و غیره ، متناسب با برابری جنسیتی و حقوق بشر رفتار کنند. بگذریم از اینکه تاکنون کلیه این ناهنجاری ها در آلمان به عنوان فرهنگ های متفاوت پذیرفته و تحمل می شد و هیچ گونه انتقادی از آنان به عمل نمی آمد. بنیادگرایی سازمان یافته اسلامی مساوی با اعتقاد به مذهب اسلام انگاشته میشد. در نتیجه اعمال و رفتار تروریستی این بنیاد گرایان با مردم مسلمان، کنار هم گذاشته شده و به این ترتیب به یک نژادپرستی علیه مسلمانان می انجامید. در حالی که بسیاری از مسلمانان، به ویژه زنان و دختران، خود قربانی بنیادگرایی اسلامی هستند. آری، بی اعتنایی فاحشی نسبت به تمام این ها در 25 سال گذشته به عمل آمد.

در کشور آلمان  آمار دقیقی از میزان رشد سازمان های بنیادگرای اسلامی که اکثرا ترک و عرب هستند، در دست نیست و کسی نمی داند که چند درصد زنان مسلمان در آلمان اسیر قوانین عقب مانده و خرافاتی، دست به گریبان ازدواج های اجباری، کتک و ضرب و شتم توسط پدران و شوهرانشان، ختنه جنسی و  حتی قتل های ناموسی هستند. زنانی که تحت ازدواج اجباری بسر می برند، اندک نیستند. آن ها بجز چهاردیواری خانه و مسجد، جای دیگری را نمی شناسند. آن ها عمدتا از کشور خود به خانه مردی پا می گذارند که او را تا مرحله ازدواج نمی شناسند و با تصمیم و اراده پدر و مادر خود به خارج کشور فرستاده می شوند و می بایست تحت اوامر همسر خود در خانه او زندگی کنند. یک نوع برده داری در یک کشور مدرن، مثل آلمان. اما کسی اعتنایی به آن نمی کند. زنان آلمانی در سطح دانشگاه ها و تحصیلات مدارج بالایی را طی می کنند. همچنین در عرصه سیاست پیشرفت های شایان توجهی کرده اند. اما به نظر می رسد که دیگر اهداف خود را فراموش کرده اند. در شرایطی که در همین کشور، در کنارشان هنوز زنانی وجود دارند که برده همسرانشان هستند، زنانی که شدیدا تحت خشونت خانگی قرار دارند، دخترانی که از شرکت در زنگ ورزش مدرسه منع شده  و از فعالیت های اجتماعی دور نگهداشته می شوند. اما کسی اعتراضی به این وضعیت ندارد. ازدواج های اجباری، عروس های خریداری شده، چند همسر در آن واحد داشتن، ختنه دختران و از این قبیل به بهانه اختلاف فرهنگ ها و تولرانس، تحمل می شود.آلمانی ها به دلیل تاریخ  فاشیستی ای که در گذشته به رهبری هیتلراز سر گذراندند، و بخاطر احساس گناه و ناراحتی وجدان خود از آن همه کشتار و قتل عام، اکنون حاضرند نسبت به هرگونه حرکت بنیادگرایانه اسلامی که در آلمان اتفاق می افتد، گذشت نشان دهند و بر هر عمل ضد حقوق بشری و ضد انسانی و ضد زن، به عنوان مولتی کولتی و هم زیستی فرهنگ ها، چشم ببندند.

در فرهنگ سنتی بنیادگرایان اسلامی، همین که دختری به سن بلوغ می رسد، برای اینکه نام و شرافت خانواده اش را حفظ کند، باید فوری ازدواج کند. او حق ندارد قبل از ازدواج با هیچ پسری معاشرت داشته باشد، چنین رابطه ای برای آن دختر گناه بزرگی محسوب می شود. به همین دلیل ارتباط دختران در خانواده ای که با اعتقادات رادیکال زندگی می کنند، در چهاردیواری خانه محدود می شود. دختران موجوداتی هستند که با گناه زاده شده و همواره با سوءظن نگریسته می شوند. آنها اجازه خندیدن با دوستانشان را در ملاء عام ندارند، در مدرسه نباید با پسری هم صحبت شوند.  هدف چنین خانواده ای از سر راه  برداشتن دختران است و تنها راه، سازمان دادن ازدواج زودرس  آنان می باشد. تا زمانی که دختر ازدواج نکرده، پدر ، برادر و عموی وی مسئولیت رفتار او را به عهده دارند و بعد از ازدواج، همسر، او را تحت کنترل خود می گیرد.

 چنین همسری، گاها از میان جوانانی برگزیده می شود که در خارج از کشور زندگی کرده اند و از "خیابان" جمع آوری شده اند. آن ها از جانب خانواده هایشان متهم به اعتیاد و یا شرارت هستند. آنها مجبور به ازدواج با دخترانی از کشور خود می شوند که کاملا ناآگاه و "چشم و گوش بسته" اند. این خانواده ها سعی می کنند به این ترتیب جوانان خود را از رفتن به مسیرهای انحرافی بازدارند و تصور می کنند که ازدواج آنها با دختری  چشم و گوش بسته از کشور خود، تنها راه نجات آن ها به شمار می رود.  دخترانی که قربانی ازدواج اجباری و سازمان یافته می شوند،  معمولا هیچ گونه آگاهی ازچگونگی رابطه زن و مرد ندارند و تنها این را می دانند که در رابطه زناشوئی باید چشمان خود را ببندند، مشت ها را گره کرده و تکانی به خود ندهند! این شیوه ایست که برخی زنان تا آخر عمر خود از آن پیروی می کنند و همسرانشان نیز شکایتی ندارند. از نظر آنان، زن باید کاری کند تا همسرش از او راضی باشد، باید بچه دار شود  و آشپزی و خانه داری کند. در یک خانواده سنتی، فرزندان به پدر تعلق دارند و از حق سرپرستی مادر یا حق سرپرستی مشترک سخنی در میان نیست.

 از میزان ازدواج های اجباری در آلمان آمار دقیقی موجود نیست، اما این پدیده با تمام ابعادش از سال ها پیش بررسی و شناخته شده است. در سال 2003 بعد از یک پرسش از 150 زن ترک که در آلمان زندگی می کنند، آشکار شد که 50 درصد این زنان با مردانی ازدواج کرده اند که توسط خانواده هایشان تعیین شده اند. 25 درصد آنان، همسر خود را قبل از ازدواج ندیده بودند وتنها سه چهارم زنان با انتخاب همسرانشان توسط خانواده موافق بودند. اکثر این زنان زیر 22 سال ازدواج کرده بودند و بسیاری از آنان زیر 16 سال.

ازدواج اجباری از جانب امنیستی انترناسیونال چنین تعریف شده است: ازدواجی که بدون تأیید آشکار هر دو طرف انجام گیرد و یا به

 

 

قبلی

برگشت

بعدی