روی جلد آزادگی ۲۸۱ | پشت جلد آزادگی ۲۸۱ |
در هر 10 دقیقه حداقل یک مورد نقض حقوق بشر در ایران اتفاق می افتد
در شماره281 آزادگی، میخوانید
ردپای اعتراض بر خیابانهای شهر | ابراهیم مهتری |
نقش «اپوزیسیون پراکنده برون مرزی» در تحریم انتخابات | منوچهر صالحی |
حاکمان ایران با بحران کرنا چه کردند؟ ما چه کنیم ؟ | محمد فرشیدیان |
جنبش ملی شدن صنعت نفت چه دستاوردی داشت؟ | كورش زعيم |
حق آزادی بیان اندیشه | مهرشاد بایرمی یادکوری |
انتخابات فرمایشی و تحولات آینده کشور | سید اسماعیل هاشمی |
باورهای افراطی، خرافات و راهکارهای مقابله با آنها | حمدحسن حسن زاده مهرآبادیم |
کرونا و ملایان و دولتمردان | وحید حسن زاده ابراهیمی |
نقش ماهان ایر در انتشار ویروس کرونا | علیرضا حجتی |
خدای اسلام و خدای مسیحیت | مسعود ذوالفقاری |
ایران زیر حمله سه ویروس استبداد، تحریمها و کرونا | ابوالحسن بنی صدر |
طنز اعترافات کرونا! | شروین سلیمانی |
مشکل آب در ایران: آلودگی آب علاوه بر خشکسالی | علیرضا جهان بین |
مدیر مسئول و صاحب امتیاز: | |
منوچهر شفائی | Manoochehr Shafaei |
همکاران در این شماره: | |
معصومه نژاد محجوب | Masomeh Nejad Mahjob |
لیلا باقری | Leila Bagheri |
مهین ایدر | Mahin Ider |
سمیه علیمرادی | Somayeh Alimoradi |
طرح روی جلد | |
محمد رضا چنگیزی | MohammadReza Changizi |
امورفنی و اینترنتی | |
رسول عباسی زمان آبادی | Rasoul Abbasi Zamanabadi |
چاپ و پخش | |
مهدی عطری | Mahdi Atri |
یادآوری:
یادآوری:
- آزادگی کاملاً مستقل و زیر نظر مدیر مسئول منتشر میشود.
- نشر آثار، سخنرانیها و اطلاعیهها به معنی تائید آنها نبوده و فقط به دلیل اعتقاد و ایمان به آزادی اندیشه و بیان میباشد.
- با اعتقاد به گسترش افکار، استفاده و انتشار آثار چاپ شده در این نشریه بدون هیچ محدودیتی کاملاً آزاد است.
- مسئولیت هر اثری بر عهده نویسنده آن اثر است و آزادگی صرفاً ناشر افکار میباشد.
آزادگی
آدرس:
Azadegy _ M. Shafaei
Postfach 52 42
30052 Hannover – Deutschland
Tel: +49 163 261 12 57
Email: shafaei@azadegy.de
ردپای اعتراض بر خیابانهای شهر
ابراهیم مهتری
کمپین «خیابان: تریبون زندانی سیاسی»، سه سال پیش از سوی یک گروه مخفی در دفاع از زندانیان سیاسی به راه افتاد که شبانه گرافیتیهایی در اعتراض به بازداشت فعالان سیاسی و مدنی را در خیابانهای شهر حک میکرد. فعالان این کمپین، به مرور از دایرهی زندانیان سیاسی فراتر رفتند و بسیاری از خیابانهای شهرهای مختلف ایران را تابلویی برای ثبت اعتراضات مردم کردند. از اعتراض به نقض حقوق زنان و کارگران و اقلیتهای جنسی و قومی گرفته تا یادآوری قربانیان قتلهای سیاسی زنجیرهای، کولبران کشته شده در کردستان، حق تحصیل رایگان و همراهی با اعتراضات و اعتصابات عمومی.
برای گفتوگو دربارهی فعالیتهای این کمپین به عنوان یک شیوهی مبارزهی مدنی مسالمتآمیز به سراغ آنها رفتیم و دربارهی شیوهی اجرای گرافیتیها و طرحهای خیابانی، گستردگی فعالیتهایشان، بازتاب و تأثیر آن بر مردم و چالشهای پیش رویشان گفتوگو کردیم. از آنجا که این کمپین به عنوان یک گروه مخفی در داخل ایران فعالیت میکند، نام مصاحبهشونده محفوظ میماند.
ایدهی ایجاد چنین حرکتی برای ثبت گرافیتیهایی با مضمون اعتراضی از کجا آمد؟ آیا تجربههای دیگران یا حرکتهای پیشینی بود که جرقهی چنین کاری را برای شما زد؟
کمپین «خیابان: تریبون زندانی سیاسی» از طرف یک گروه سوسیالیست (به نام کمیتهی عمل سازماندهی کارگری) بنیان گذاشته شد و از همان ابتدا هدف کمپین این بود که ظرفی باشد برای اتحاد عمل با طیف وسیعی از مبارزان رادیکال ضداستبدادی و ضدسرمایهداری که مایلاند حول مسئلهی حمایت از زندانیان سیاسی همکاری کنند.
جرقهی کار از این حقیقت ساده زده شد که میدیدیم زندانیان سیاسی پوشش رسانهای متناسبی نمیگیرند. میدیدیم و هنوز هم میبینیم که «حقوق بشر» بدل به صنعتی شده که بودجه و منافع سیاسی تأمینکنندگان مالی سازمانهایش تعیین میکند که کدام طبقات جامعه «بشرتر» هستند و باید در صدر فهرست خبری باشند و کدامها نیستند. میدیدیم که رسانههای جریان اصلی چطور چهرههای انگشتشماری از زندانیان سیاسی را که از قضا پیوندهای نزدیکی با طبقهی حاکم دارند برجسته میکنند؛ میدیدیم آنهایی که خط و ربطشان به اصلاحطلبان حکومتی میرسد، همیشه زیر نورافکن رسانهها هستند و کافی است عطسه کنند تا فردایش تیتر اول شود، حال آنکه کُرور کُرور زندانی بینام و نشان و بیصدا هستند که حتی یک قطعه عکس پیکسلی بیکیفیت هم ازشان به زور پیدا میشود.
هرچند ما به حقوق دموکراتیک همهی زندانیان سیاسی عمیقاً اعتقاد داریم، اما هدفمان آن بوده که خیابانها و کوچه پسکوچهها را به تریبونی برای آن دسته از زندانیان سیاسی بیصدایی بدل کنیم که هم پیوندی با قدرتهای حاکم ندارند و هم با فعالیتشان به تقویت جنبههای رادیکال و ضدسرمایهداری جنبش اعتراضی ادای سهم کردهاند و دنبال تغییرات ریشهای در وضع موجود هستند یا استعداد و ظرفیتاش را داشتهاند که در فرآیند مبارزه به این مرحله برسند.
شما کارتان را با گرافیتیهایی دربارهی زندانیان سیاسی شروع کردید و بعد به موضوعاتی همچون حقوق زنان، حقوق اقلیتهای جنسی، زبان مادری، کولبران و … رسیدید و گاه به نظر میرسد بحثها و اعتراضات جامعه را روی دیوارهای شهر نقش میکنید. آیا از اول قصد داشتید که کم کم به این موضوعات هم بپردازید یا در مسیر کار این تغییر اتفاق افتاد؟ و چرا؟
زمانی که این کمپین را راه انداختیم، پیشبینی میکردیم که این کارزار دیر یا زود از صِرفِ «دفاع از زندانی سیاسی» فراتر رود. در طول کار به تجربه متوجه شدیم که صرفاً معرفی «چهره» و «نام» یک زندانی سیاسی و شرح وضعیتاش کافی نیست. مخاطب باید بداند بالاخره «حرف حساب» او چه بوده و «چهکار کرده» که سر از زندانهای جمهوری اسلامی درآورده؟ بنابراین از این نقطه به بعد لازم بود برای مخاطب بازگو کنیم که کارگران و معلمان، کولبران و سوختبران، زنان، خداناباوران، اقلیتهای مذهبی و ملی و جنسی و… در چه وضعی هستند و برای رسیدن به کدام حقوقشان میجنگند؟ چرا و چطور سرکوب میشوند و به چه اعتراض دارند؟
نشان دادن اینها از جهت دیگری هم مهم بود و آن هم اینکه با مخاطبانی روبرو هستیم که به خاطر یک عمر زندگی و آموزش در یک جامعهی استبدادزده و مذهبزده، علیرغم همهی بیزاریشان از رژیم بعضاً در مواردی حامل همان پیشداوریها و باورهای عقبماندهی حاکمیت هستند. مثلاً کافیست صحبت از حقوق اقلیتهای ملی تحت ستم کنیم تا برچسبِ حاضر و آمادهی «تجزیهطلب» را به آنها الصاق کنند یا اسم همجنسگرایان یا بهائیان بیاید تا نفرتپراکنیشان عود کند و… در حقیقت یکی از وظایف ما آن است که نشان دهیم استبداد مذهبی و ستم و استثمارِ طبقاتی همگی اجزای مختلف یک سیستم واحد هستند و مبارزه با یکی بدون مبارزه علیه دیگری ناکامل است.
موضوعهای گرافیتیها و کارهای خیابانیتان را چطور انتخاب میکنید؟
همانطور که گفتیم، پرداختن به ستم و تبعیض و استثمار محور آثار ماست. منتها در مورد این موضوعات نه باید کلیگویی کرد و نه صرفاً در بازنمایی واقعیت درجا زد و بهاصطلاح ذکر مصیبت کرد. برای آنکه مخاطب با پیام گرافیتیها درگیری ذهنی پیدا کند پیامها باید با دغدغههای روزمرهی رهگذران پیوند خورده باشد. برای همین در هر مورد، بنا به فاکتورهایی مثل اهمیت و موضوعیت، درگیری ذهنی جامعه و مخاطبان ویژهی آن اثر، گرهگاههای اعتراضی، زمان و نیروی در دستمان و غیره تصمیمگیری میکنیم.
به غیر از پیامهای سیاسی-اجتماعی نهفته در کارهایتان، بسیاری از آنها از لحاظ هنری هم قابل توجه هستند، زیبائی بصری آنها چهقدر در جلب مخاطب تأثیر داشته است؟
یکی از وظایف ما آن است که نشان دهیم استبداد مذهبی و ستم و استثمارِ طبقاتی همگی اجزای مختلف یک سیستم واحد هستند و مبارزه با یکی بدون مبارزه علیه دیگری ناکامل است.
واقعیت این است که سه فاکتورِ «سرعت عمل در اجرا» و «صراحت بیان» در واکنش به موضوعهای سیاسی-اجتماعی و هدف «ارتباطگیری با عموم رهگذران» میطلبیده که جنبهی سیاسی آثار به جنبهی هنری آنها بچربد. به بیان دیگر ما به معنی دقیق کلمه یک گروه «هنری» نیستیم، بلکه در وهلهی اول فعالان سیاسی هستیم که از گرافیتی به عنوان ابزار انتقال پیام و اعتراض استفاده میکنیم. با این حال تلاش ما این بوده که در آثارمان این دو جنبهی هنری و سیاسی را با هم ترکیب کنیم. هنر میتواند یک سلاح بسیار کاربردی و برّا در مبارزهی سیاسی باشد. بارها پیش آمده که یک اثر هنری (خواه کاریکاتور باشد یا گرافیتی یا موسیقی یا هر چیز دیگری) بسی بیش از دهها مقاله و سخنرانی و کنفرانس توانسته در انتقال پیام موفق عمل کند و به عمق ذهن مخاطباناش رسوخ کند. یکی از ویژگیهای خاص هنر گرافیتی و تمایزش با سایر هنرها هم این است که ماهیتاً یک فعالیت غیرقانونی و ریسکدار امنیتیست. از این لحاظ رهگذر در مواجهه با آن سرسری برخورد نمیکند. به لحاظ ذهنی و بصری درگیرش میشود و پیام و مفهوم آن را تجزیه و تحلیل میکند. از این جهت این نکته که طرح به گونهای باشد که در نگاه اول و در میان انبوه پارازیتهای بصری محیطی جلب توجه کند، خودش یک تاکتیک ارتباطی اولیه است.
آیا حوزهی فعالیت شما فقط در تهران است؟ یا در شهرهای دیگر هم کار گرافیتی میکنید؟
فعالیتها فقط محدود به پایتخت نیستند، اما به خاطر برخی ملاحظات امنیتی نامی از سایر شهرهای کوچکتری که محل فعالیت داوطلبان بوده نمیبریم.
اصولاً چه در استانهای تهران و البرز، چه در هر استان دیگری، محل انجام فعالیت ارتباط مستقیمی با مضمون و مخاطب آن اثر دارد. یعنی سعی میشود هر گرافیتی بسته به پیام و نوع مخاطبش انتخاب شود. یک گرافیتی ممکن است مربوط به مسائل کارگری باشد، یکی مربوط به دانشجویی و غیره. بنابراین آثار معمولاً در جایی کار میشوند که سنخیتی با مخاطبان و رهگذران آن منطقه داشته باشند.
آیا کسانی که این گرافیتیهای شما را روی دیوارهای شهر میزنند، همگی فعالان مرتبط با گروه شما هستند یا پیش آمده که افراد دیگر طرحهای شما را از شبکههای اجتماعیتان بردارند و در خیابانهای شهر اجرا کنند؟
فعالان کارزار خیابان، هم داوطلبان مقطعیاند و هم اعضای ثابت. اما هدف این کمپین از ابتدا ایجاد یک پلتفرمِ «اتحاد عمل» بوده و تشویق و رواج این سبک کار بین دیگران به جای شیوههای خنثیتر حمایتی. برای همین هم هست که کمپین «خیابان تریبون» همیشه اعلام کرده که از انتشار آثار خیابانی ضمن ارجاع به نام فرد یا گروههای مستقل مجری آنها استقبال میکند و این کمپین متعلق به تمام کسانی است که حتی با نام گروهی خود آثار مشابهی خلق کنند. حتی مواردی بوده که افرادی با الهام از این کمپین ولی بدون اطلاع خودِ ما کارهایی را با نام این کمپین انجام دادند و در رسانههای دیگر منتشر کردهاند.
یعنی اگر افرادی بخواهند این ایده را خودشان اجرایی کنند و طرحهای شما را در جاهای دیگر در خیابان اجرا کنند، میتوانند از شما بخواهند که طرح یا شابلوناش را برایشان بفرستید؟ یا خودتان به چنین ایدهای برای جلب مشارکت بیشتر دیگر شهروندان فکر کردهاید؟
در مورد هر دو بخش سؤال شما باید بگوییم که بله. بارها پیش آمده که کاربرانی در شبکههای اجتماعی تماس بگیرند، ایدهای را با ما به مشورت بگذارند و نهایتاً بعد از یک همفکری متقابل ایدهشان را به طرح تبدیل کنیم و برایشان بفرستیم تا همانطور که مایلاند اجرا کنند. مواردی هم بوده که افرادی تصاویر طرحها را در شبکههای مجازی یا دنیای واقعی دیدهاند و برای اجرای همان طرح تماس گرفتهاند و ما فایل طرح موردنظر را برای اجرا به ایشان ارسال کردهایم.
حتی ممکن است بخواهند این طرحها را در رسانهی خودشان منتشر کنند و ما وظیفهی سیاسی خود دانستهایم که برایشان وقت بگذاریم و کمکشان کنیم و مضامین سیاسی و طراحی و ملاحظات فنی و امنیتی و غیره را به آنها منتقل کنیم. البته باید این را هم اضافه کنیم که فعالیت ما یک فعالیت زیرزمینی و مخفی است و همهی این کارها بدون دیدار حضوری ــ و بدون افشای هویت خودمان یا اطلاع از هویت طرف مقابل ــ شکل میگیرد.
در مورد قسمت دوم سؤال شما هم باید بگوییم که هدف ما دقیقاً فراگیر شدن همین مشارکت است. هدفمان از ابتدا آن بوده که دایرهی افرادِ درگیر در این نوع فعالیتها را گسترش بدهیم. در دورههای اوجگیری سرکوب و بگیر و ببند و بازداشت، خیلیها مایلاند فعالیتی علیه این فضای خفقان انجام دهند. پیام ما این بوده که با یک قوطی اسپری هم یکتنه میتوان این فضای وحشت را برای صدها نفر از رهگذران شکست. ثبت پیام سیاسی در فضای عمومی، هم به خود فرد و هم به عابرانی که آن را میبینند انگیزه و اعتمادبهنفس میدهد؛ باعث میشود خیلی ترسهای ذهنی و موانع روانی سرکوب برایشان فروبریزد. گذشته از این به خود اجراکننده هم کلی تجربهی عملی مخفیکاری میدهد، انضباط و سرعت عمل را یادش میدهد، و خلاصه به تنهایی یک کلاس درس است.
به غیر از گرافیتی روی دیوارها چه شیوههای عمل دیگری دارید؟ نمونههایی مثل پوستر و کار روی کف خیابان هم در شبکههای اجتماعی از شما دیدهایم. آنها را چهقدر ادامه میدهید؟ و کدام روشها تأثیر بیشتری دارند؟
فعالیت ما یک فعالیت زیرزمینی و مخفی است و همهی این کارها بدون دیدار حضوری ــ و بدون افشای هویت خودمان یا اطلاع از هویت طرف مقابل ــ شکل میگیرد.
در این کمپین از نصب بنر تا پوستر و شعارنویسی و استیکر و گرافیتی اجرا شده است. با این حال مواردی مثل پوستر و استیکر و بنر ــ در کلانشهرهایی که روزمره با تبلیغات کاغذی تجاری بمباران میشوند و شهرداریها هم چندنوبته مشغول پاکسازیشان هستند ــ نمیتواند شانس چندانی برای ماندگاری طولانیمدت داشته باشد. بنابراین ضرورت ایجاب میکرد که شیوهی فنی کار تغییر کند. اینگونه بود که وزن بیشتری به سمت کار با استنسیل (شابلون) و رنگ رفت که هم ماندگاری بسیار بالاتری دارد و هم بیشتر به چشم میآید. نمونهاش گرافیتیهایی از زندانیان سیاسی بود که در شلوغترین خیابانهای مرکز شهر بیش از دو سال و نیم ماندگار شد.
از طرف دیگر بعضاً پیش آمده برخی طرحها را به جای دیوار بر کف زمین کار کنیم. این نکتهایست که حتی برخی شرکتهای تجاری تبلیغاتی هم متوجهاش شدهاند. اینکه برای بهتر دیده شدن در مناطقی که تبلیغات محیطی انبوه است و هم از آنجایی که بسیاری رهگذران یا سر به زیر دارند یا چشمانشان به صفحهی موبایلشان است، بهتر است آثار کف خیابانها ثبت شوند تا بازدید بیشتری پیدا کنند.
شما بر خلاف بسیاری از حرکتهایی که این روزها محدود به شبکههای اجتماعی اینترنتی میمانند، کار اصلی را در خیابان انجام میدهید و نتیجهاش را در فضای مجازی بازتاب میدهید. این انعکاس در شبکههای اجتماعی اینترنتی چه بازتاب و تأثیری داشته است؟
در واقع غیر از خودمان، رهگذران (در چندین مورد خبرنگاران) و برخی رسانههای خبری کارها را انعکاس دادهاند؛ و از آنجا که خبرنگاران یا رسانههای شناختهشده در قیاس با ما مخاطبان بسیار گستردهتری از اقشار مختلف با دیدگاههای مختلف دارند، بنابراین همیشه نگاهی به کامنتها و بحثهای درگرفته زیر آثار داریم تا نبض جامعه را در دست داشته باشیم. بارها در صفحات مجازی زیر آثارِ مناقشهانگیز، بحثهای پویایی شکل گرفته که خود ما هم از آن آموختهایم. در بعضی موارد لشکر حسابهای سایبری جمهوری اسلامی از راه رسیده تا با بهاصطلاح «ترول کردن» و گرد و خاک به راه انداختن تقلا کنند پیام اثر را خفه کنند و در مواردی پیش آمده که رسانههایی سعی کنند از یک اثر برای مقاصد سیاسی خودشان بهرهبرداری کنند و … در واقع هدف اصلی ما هم این بوده که مخاطب نه صرفاً یک بینندهی منفعل، بلکه یک دخالتگر فعال باشد.
آیا هیچ امکانی بوده که تأثیر این کارهای خیابانی را روی مردم و جامعه ببینید؟ واکنش مردم به این کارها چهطور بوده؟
بله. اصلاً مهمتر از خودِ کار، بازخورد و واکنش جامعه است. منتها این واکنش اکثراً خودش را از مجرای فضای مجازی بروز میدهد. در خیابان مواردی را دیدهایم که رهگذران کنار یک اثر متوقف میشوند، نگاه میکنند و بعد میروند. گاهی اگر گرافیتی در یک پاتوق یا ایستگاه اتوبوس کار شده باشد، افراد حاضر دربارهاش حرف زدهاند، اما نمیدانیم دقیقاً در ذهنشان چه میگذشته. از سوی دیگر مخاطبانی هم هستند که وقتی آثاری را در خیابان میبینند، تصاویرش را برایمان ارسال میکنند و در خیلی از موارد این ارسال همراه با پیامهای همدلی و تشویق بوده است.
در آن سوی ماجرا مواردی هم بوده که رهگذرانی خودِ گرافیتی را دستکاری کردهاند تا پیامش را عوض کنند.
مخاطبان اصلی کارهای شما چه قشری از جامعه هستند؟ شما چه قشری از جامعه را به عنوان گروه هدف مدنظر دارید و بیشترین واکنشها را از چه قشری گرفتهاید؟
مخاطب اصلی و موضوع کارهای ما به طور خلاصه همهی کسانی هستند که به اشکال مختلف و به درجات مختلف در این جامعه تحت ستم و استثمار هستند. از کارگرانی که بابت اعتصاب به زندان میافتند تا معلمان اخراجی؛ از دستفروشهایی که در جنگ و گریز دائمی با مأموران شهرداری هستند تا زنانی که هر روز در خانه و خیابان و محیط کار تبعیض و خشونت میبینند؛ از حاشیهنشینان و بیکارانی که سهم اصلی را در خیزشهای دی ۹۶ و آبان ۹۸ داشتند تا دانشجویانی که در این سالها در صف اول همبستگی با اعتراضات مردمی بودهاند. از اقلیتهای جنسی تا اقلیتهای مذهبی و ملی که مدام انکار و سرکوب میشوند. حتی رو به آن مخاطبانی که همین مبارزه را ورای مرزها میکنند: از روژاوا تا معترضان عراقی و لبنانی که مستقیماً زیر تیغ سرکوب حکومت جمهوری اسلامی بودهاند.
آیا طی دو سالی که از فعالیت شما میگذرد، همکاری و ارتباطی با دیگر فعالان و گروههای سیاسی-مدنی هم داشتهاید؟ و شبکهای از ارتباطات برای چنین فعالیتهای اعتراضی در ایران وجود دارد یا گروههایی مثل شما به شکل جزیرههای دورافتاده از هم کار میکنند؟
اگر مقصود شما این است که آیا بین ما و سایر گروههای فعال در حوزههای اجتماعی تا به حال همکاری برای انجام فعالیتهایی از این دست وجود داشته، پاسخ ترکیبی است از هم خیر و هم بله. به این خاطر که اتحادعملهای ما عموماً شکلی غیرمستقیم و باواسطه به خود میگیرند و نه شکلی منسجم و مستقیم و تشکیلاتی.
در نتیجه نه آن شبکهی هماهنگی که اشاره کردید وجود دارد و نه جزیرههای پراکندهی کاملاً جداافتاده از هم؛ بلکه در عمل ضرورتهای عینی مبارزه و خطوط سیاسی همسو و همگراست که فعالانی از گروههای مختلف را در مواردی کنار هم قرار میدهد.
گروههای دیگری که چنین شیوههای اعتراضی مخفی داشته باشند که نتایجش به صورت مشخص و علنی در جامعه دیده شود را سراغ دارید و میشناسید؟
هدف اصلی ما هم این بوده که مخاطب نه صرفاً یک بینندهی منفعل، بلکه یک دخالتگر فعال باشد.
قطعاً جمعهای دیگری هم وجود دارند که به لحاظ روش مشابه ما فعالیت میکنند، اما به لحاظ محتوا و اهداف و چشمانداز سیاسی و اجتماعی در تقابل با ما قرار دارند. مثلاً کم نیستند گروههای سیاسی که تصاویر رهبران خود را بر در و دیوارها منقوش میکنند و زیرش شعار «جاوید باد» مینویسند. هدف آنها معرفی یک منجی برای بحرانهای تلنبارشدهی اجتماعیست. درحالیکه هدف کارزار ما انعکاس صدا و مطالبات آنهاییست که خودشان روزانه مبارزه میکنند و برایش به زندان میافتند و هزینه میدهند.
تناقض آنها در اینجاست که خیابان را تریبون چهرههایی میکنند که ۲۴ ساعته در شبکههای تلویزیونی با بودجههای عظیم سخن میگویند و خودشان زیر هیچ فشار و ستمی نیستند. حال آنکه کارگران و معلمان و زنان و زندانیان سیاسی و مطالباتشان است که کمتر تریبونی دارد و خیابان باید بلندگوی آنها باشد. بنابراین گرچه در ظاهر ممکن است یک مشابهت روشی وجود داشته باشد اما تفاوتشان آن است که یکی تبلیغ «بالاییها»ست و دیگری تبلیغ «پایینیها». در نتیجه فُرم اعتراض اینجا مسئلهی محوری نیست. اعتراض به چه و با چه آلترناتیوی مسئلهی محوریتر است.
با این مقدمه باید گفت که گروههای خودجوش دیگری هم وجود دارند، منتها دستهای متأسفانه به خاطر فعالیتهای علنی که سالها با توهم به فضای اصلاحات صورت میگرفت، زیر ضرب رفتهاند و مجال عمل آنها تماماً محدود شده، اما برخی دیگر هم هستند که ترکیب مناسب فعالیت مخفی و علنی را یافتهاند و در حال رشد هستند. دنبال کردن و دیدن رشدِ کیفی و کمّی این دسته مایهی خوشحالی و اعتماد به نفس خود ماست. البته اینجا به خاطر عدم ایجاد حساسیت امنیتی نامی نمیبریم، اما اینها نسل جدیدی هستند که جمهوری اسلامی را با سرکوب عریانش در دی و آبان شناختهاند و این بار بیتوهمی نسبت به ظرفیتهای دموکراتیک رژیم اهدافشان را پی میگیرند.
برخورد و واکنش نهادهای امنیتی و حکومتی چطور بوده است؟ آیا گرافیتیها و دیگر کارهایتان را پاک و نابود نکردهاند؟ آیا پیش نیامده که کسی موقع کار خیابانی و ثبت گرافیتی بازداشت شود؟
پاسخ حکومت در این مورد هم مثل همیشه با حذف و سیاهکاری همراه بوده. برخی آثار که از چشمشان در رفته، تا دو سال هم ماندگاری داشتهاند؛ اما برخی هم بودهاند که به دو روز نکشیده نابودشان کردهاند. مثلاً در یکی از اخیرترین مواردی که گرافیتیهای فرمایشی قاسم سلیمانی بر در و دیوار را دستکاری کردیم، بعد از چند روز دیدیم که کلاً مجبور شدند برای حذفشان، گرافیتیهای اولیهی حکومتی را هم رنگ بگیرند.
اما در مورد بازداشت باید بگوییم که خوشبختانه تا الآن موردی نداشتهایم، ولی تجارب جالبی هم از برخورد با گشت پلیس بوده که بچهها با ابتکار عمل در لحظه اصطلاحاً آنها را پیچاندهاند. برخی از حساسیتها از این جهت پیش میآید که گشتها ممکن است تصور کنند با «سارق» و «ساقی» طرف هستند. این کار ریسکها و مخاطرات خاص خودش را دارد. تعدد دوربینهای مداربسته، وجود گشتهای پلیس و حتی کنجکاوی نابجای ساکنان یک محل میتواند دردسرساز شود. به همین خاطر سرعت عمل در اجرا کلیدیترین فاکتور امنیتی است.
گذشته از مخاطرات حین اجرای کار، نیروهای امنیتی چندباری هم به تلاشهای موازی برای ضربه زدن به کارزار هم متوسل شدند: مثلاً افرادی را در پوشش داوطلب جلو فرستادهاند تا بتوانند اطلاعاتی در مورد ما به دست آورند یا در چند مورد مذبوحانه سعی داشتند با ارسال فایل آلوده حسابهایمان را هک کنند که به خاطر رعایت پروتکلها این نقشهها همه شکست خورده است. گرچه ریسک بازداشت هیچوقت به صفر نمیرسد، ولی پروتکلهایی در زمینهی مسائل امنیتی تدوین کردهایم که با رعایتشان این ریسکها به حداقل میرسد.
فکر میکنید چنین کارهای خیابانی چه نقشی میتوانند در خاموش نشدن شعله اعتراضها و زنده نگهداشتن نبض خواستهی تغییر در جامعه داشته باشند؟
به نظر ما واقعاً نقش دارد. بگذارید مثالی بزنیم از روزهای بعد از سرکوب خونین خیزش آبان ۹۸. با وصل دوبارهی اینترنت، گویی که دریچهی سد را باز کرده باشند، ناگهان سیلی از گزارشها و فیلمها و تصاویر کشتار در شبکههای مجازی مخابره شد و پشت بندش جوّ سنگین بهت و ناباوری و روحیههای خراب. سرکوب به قدری سنگین بود که در مواجهه با ابعادش خون در رگهای شما منجمد میشد. در این اوضاع و احوال بدترین کار ماتم و سوگواری بود که به فضای یأس دامن میزد. سرنوشت هفت هزار زندانی سیاسی جدید در زندانها مبهم بود. آن موقع به چشم خودمان دیدیم که در فضای سوت و کور سرکوب، چطور شعارنویسیها و گرافیتیهای ساده میتوانست انرژی و انگیزه و اعتمادبهنفس به مخاطبان تزریق کند و این را میشد در پیامهای خصوصی و کامنتها و میزان استقبال در شبکههای مجازی لمس کرد. بنابراین باور داریم که بهخصوص در شرایط سرکوب و خفقان، این نوع فعالیتها برای شکستن فضای رعب تأثیر بهسزایی دارد.
و به عنوان آخرین سؤال، در شرایطی که هرگونه حرکت اعتراضی به شدت سرکوب میشود، چنین شیوههای مبارزاتیِ مدنیِ مخفی چه نقشی میتوانند در پیشبرد اعتراضات جمعی داشته باشند؟
کمپین «خیابان: تریبون زندانی سیاسی» صرفاً یک کمپین دفاعی، تهییجی و تبلیغی و در مواردی آموزشیست و نمیتواند جایگزین امر سازماندهی در بخشهای مختلف (کارگران، زنان، محیط زیست و غیره) بشود. بنابراین در پاسخ به سؤال شما باید گفت که پیشبرد اعتراضات جمعی هدفدار، فراتر از دیوارنگاری، وابسته به «متشکلشدن» و سازماندهی مخفی است.عناصر فعال و مبارز جنبش اگر نتوانند مبارزهی منفرد خود را در دوران سرکوب در قالب یک تشکیلات و با چشمانداز پیش ببرند، افق مبارزهشان صرفاً به تخلیهی خشم مقطعی در خیابان محدود میشود. داشتن تشکیلات تضمین میکند که حتی در زمان افول جنبش، مبارزه از کانالهای دیگر پی گرفته شود؛ مانع یأس مبارزان از عقبنشینیهای مقطعی میشود؛ درسهای اعتراض را جمعبندی و فرمولبندی میکند؛ و خلاصه ظرفیست که نمیگذارد انرژی مبارزان در دورههای رخوت و رکودِ مبارزه هدر رود.از سوی دیگر شرایط استبدادی حاکم حکم میکند که چنین تشکیلاتی برای بقا و تداوم فعالیتاش الزاماً به سمت «مخفیکاری» برود، وگرنه تبدیل به کاریکاتوری میشود که در چهارچوب جمهوری اسلامی فقط مجبور است برای اعتراض، به خنثیترین و زردترین کارها مثل جمعآوری طومار امضاء و امثال آن دست بزند و حتی برای آن هم هزینههای زندانی شدن بدهد.
نقش «اپوزیسیون پراکنده برون مرزی» در تحریم انتخابات
منوچهر صالحی
دوست ارجمندم آقای حسن بهگر نوشتاری را که با عنوان «حکایت اصلاحات و دوغ لیلی» انتشار دادهاند، چنین آغاز کردهاند: «سرانجام کوششهای اپوزیسیون برای تحریم انتخابات به ثمر نشست و رژیم تودهنی بزرگی خورد. اپوزیسیون با همهی پراکندگی، در تحریم به توافق و همبستگی رسید و انتخابات دورهی یازدهم نقطهی پایانی برای خیمهشببازی اصلاحات بود.» در این نوشته میخواهم فقط همین دو جمله آقای بهگر را مورد بررسی قرار دهم و به نکات دیگر نوشته ایشان کاری ندارم.
یکم آن که به جز یک روایت از شرکت فقط ۲۰ ٪ از مردم در انتخابات که توسط «رادیو فردا» پخش شد که وابسته به دولت ایالات متحده آمریکا است و باید سیاست امپریالیستی آن ابرقدرت در مورد ایران را توجیه کند، هیچ منبع معتبر دیگری آنچه را که وزارت کشور در رابطه با میزان مشارکت مردم در انتخابات یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی اعلان کرد، مورد تردید قرار نداده است. به این ترتیب در مییابیم که در این انتخابات فقط ۴۲٫۵۷ ٪ از رأیدهندگان در انتخابات شرکت کردند.
هدف «اپوزیسیون پراکنده برونمرزی» جمهوری اسلامی از تبلیغ شعار تحریم انتخابات آن بود که به افکار عمومی نشان دهد رژیم جمهوری اسلامی از پشتیبانی اکثریت مردم برخوردار نیست و بنابراین مشروعیت خود را از دست داده و رژیمی «غاصب» است. اگر بپذیریم که شرکت کمتر از ۵۰ ٪ از رأیدهندگان در انتخابات میتواند سبب از دست دادن مشروعیت حکومتها گردد، در آن صورت بسیاری از حکومتها در مراحلی از زندگی خود مشروعیت مردمی خود را از دست دادهاند.
برای نمونه در انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۹۶ ایالات متحده آمریکا فقط ۴۹ ٪ از واجدین شرایط به پای صندوقهای رأی رفتند و کمی بیشتر از نیمی از آنان آقای بیل کلینتون را به ریاست جمهوری برگزیدند. بهعبارت دیگر، آقای کلینتون با برخورداری از رأی ۲۶٫۵ ٪ از آرای کلیه واجدین شرایط به ریاست جمهوری ایالات متحده برگزیده شد. حتی در کشورهای اروپائی که میزان مشارکت مردم بالای ۶۰ ٪ است، کسانی که برنده انتخابات میشوند، با آرای ۲۵ تا ۳۰ ٪ تمامی واجدین شرایط برگزیده میشوند. بهعبارت دیگر، سیستم دمکراسی پارلمانی غربی وضعیتی را بهوجود آورده است که همیشه نیروئی اقلیت بر اکثریت جامعه حکومت میکند. بنابراین چرا باید سیستم سیاسی ولایت فقیه ایران تافته جدابافته باشد؟
دوم آن که آقای بهگر از «توافق و همبستگی اپوزیسیون پراکنده» بر سر شعار تحریم سخن میگوید. آیا همه بخشهای «اپوزیسیون پراکنده» همچون «سازمان ایران لیبرال» نیروهائی دمکرات و لیبرال هستند و خواست تحریم آنها گذار از استبداد به دمکراسی بوده است؟
آشکار است که چنین نیست، زیرا سلطنتطلبان که در حال حاضر در میان مردم ایران از مقبولیت بیشتری برخوردارند، نیروئی دمکرات و آزادیخواه نیستند؟
همچنین با بررسی تاریخ ۵۷ ساله سلطنت پهلوی آشکار میشود که آن دو پادشاه هرگز به قانون اساسی مشروطه احترام ننهادند و بنا بر نص آن قانون سلطنت نکردند. سلطنتی که از همان آغاز پیدایش خویش با زیرپا نهادن اصول قانون اساسی مشروطه کوشید سلطنت و حکومت را بههم آمیزد، اینک چگونه میتواند به نیروئی «دمکرات و آزادیخواه» بدل شده باشد؟
آیا سازمان مجاهدین خلق که از بدو پیدایش خویش تا به امروز هیچگاه دارای بافتی دمکراتیک نبوده، با تبلیغ شعار تحریم نخواسته است راه گذار از استبداد ولایت فقیه به استبداد فرقه دینی خود را هموار سازد؟
آیا کسانی که با پولهای عربستان، ایالات متحده آمریکا، اسرائیل و بسیاری دیگر از دولتهای ارتجاعی منطقه و برخی دولتهای دمکرات اروپا با رژیم جمهوری اسلامی مبارزه میکنند، واقعأ خواهان تحقق دمکراسی در ایرانند؟ بهاین ترتیب روشن نیست این «توافق و همبستگی بر سر تحریم» چه سودی برای اپوزیسیون دمکرات و آزادیخواه ایران میتوانست داشته باشد؟
سوم آن که آقای بهگر عدم شرکت بسیاری از مردم در انتخابات را به حساب «توافق و همبستگی بر سر تحریم» سازمانهای «اپوزیسیون پراکنده» نهاده است. آیا اپوزیسیون ایران و بهویژه اپوزیسیون برونمرزی توانسته است چنین رابطه ارگانیکی با مردم ایران برقرار سازد؟
به باور من آقای بهگر با طرح این ادعا در پی فیل هوا کردن است. در گذشته نیز مردم چند بار در رابطه با أوضاع روز در انتخابات شرکت چندانی نداشتند که دو نمونه آن عبارتند از انتخابات مجلس در سال ۱۳۵۸ که یک سال پس از پیروزی انقلاب برگزار شد و در آن ۵۲٫۱۴ ٪ شرکت کردند و همچنین انتخابات سال ۱۳۸۲ که در آن ۵۱٫۲۱ ٪ رأی دادند.
اما این بار ایران بهخاطر تحریمهای کمرشکن دیوانسالاری ترامپ در وضعیتی کاملأ غیرعادی بهسر میبرد و رژیم ولایت فقیه نیز برای «دور زدن تحریمها» مجبور به گسترش فساد همهجانبه گشته است. در وضعیتی که رژیم قادر به تأمین حداقل زندگی مردم نیست و فقر بیش از نیمی از جامعه ایران را فراگرفته است، در شرایطی که رژیم برای تحکیم شالوده حکومت خویش جنبشهای اعتراضی مردم را با خشونتی عریان سرکوب میکند، آشکار است که بسیاری از مردم اعتراض مدنی خود را با نرفتن به پای صندوقهای رأی نشان دادند. بنابراین، پیش از آن که کاهش شرکت مردم نتیجه «توافق و همبستگی اپوزیسیون پراکنده» باشد، بازتاب واکنش آگاهانه مردم به وضعیت غیرعادی کنونی جامعه ایران است.
سرانجام آن که روشن نیست «توافق و همبستگی» میان بخشهای مختلف «اپوزیسیون پراکنده» چگونه رخ داده است.
آیا یک سازمان و حزب دمکراتیک میتواند اصولأ با لایههای ضددمکراتیک اپوزیسیون در مبارزه علیه رژیم ولایت فقیه به توافق و همبستگی برسد؟ تا آنجا که میدانم دیوانسالاری ترامپ در پی ایجاد یک چنین وضعیتی است و بیدلیل نبود که در برابر ساختمان کنفرانس ورشو که در رابطه با وضعیت بحرانی خلیج فارس تشکیل شده بود، هواداران سطنت و پیروان مجاهدین که هر دو دارای تباری استبدادگرایانهاند، بهمثابه نمایندگان «اپوزیسیون آزادیخواه ایران» تظاهرات کردند.
چهار دیگر آن که آیا «اپوزیسیون پراکنده» ایران با هواداری از شعار «تحریم انتخابات» در زمین رهبر انقلاب بازی نکرده است؟
آقای خامنهای که چند ماه دیگر ۸۱ ساله میشود، در پی برنامهریزی آینده پساخود است.
او بر این باور است که فقط أصولگرایان پیروان جدی ولایت فقیهاند و بههمین دلیل با دخالت شورای نگهبان و حذف گسترده کاندیدهای «اصلاحطلب» زمینه برای واگذاری اکثریت کرسیهای مجلس به «اصولگرایان» هموار گشت.
همچنین از هم اینک میتوان دریافت که رئیسجمهور آینده ایران نیز یک اصولگرا خواهد بود.
به این ترتیب هرگاه برای آقای خامنهای اتفاقی رخ دهد، همه اهرمهای قدرت در دست اصولگرایان و پیروان ولایت فقیه تمرکز یافته است و این نیرو خواهد توانست رهبر آینده ایران را تعیین کند. به این ترتیب شعار تحریم انتخابات پیش از آن که به سود دمکراسی بوده باشد، سبب تحکیم قدرت جناح اصولگرای حاکمیت جمهوری اسلامی شد.
پنج دیگر آن که زیاد و یا کم شرکت کردن مردم در انتخابات نمیتواند بازتاب دهنده مشروعیت و یا عدم مشروعیت یک رژیم باشد.
حتی در زمانی که مردم ایران در همهپرسی آری و نه گفتن به «جمهوری اسلامی» شرکت کردند و با بیش از ۹۹ ٪ آرای خود «جمهوری اسلامی» را بهمثابه نظام سیاسی خویش برگزیدند، در نوشتهای یادآور شدم که رژیم آینده ایران نمیتواند از مشروعیت دمکراتیک برخوردار باشد، زیرا شالوده حکومت دینی و تبدیل یک مذهب به دین رسمی سبب نابرابری انسانها در هر جامعهای خواهد گشت.
به این ترتیب آشکار میشود که اکثریت آرأ فقط زمانی میتواند سبب مشروعیت حکومتی گردد که نتواند با اتکاء به پشتیبانی اکثریت مردم به حقوق طبیعی و شهروندی بخش دیگری از مردم خود تجاوز کند.
بهترین نمونههای تاریخی از حکومتهائی که در عین برخورداری از پشتیبانی گسترده مردم خویش حکومتهای نامشروع بودند، حکومت جنبش فاشیسم به رهبری بنیتو موسولینی در ایتالیای پس از جنگ جهانی یکم است که مخالف دمکراسی، آزادیهای مدنی و برابرحقوقی شهروندان بود. در آلمان نیز حزب کارگران سوسیالیست ملی آلمان به رهبری آدولف هیتلر پس از آن که توانست با کمک احزاب محافظهکار به قدرت سیاسی چنگ اندازد، با نابودی دمکراسی و تحقق حکومت تکحزبی و تبدیل هیتلر به رهبر جامعه در جهت پاکزدائی قومی و تبدیل نژاد ژرمن به قوم برتر جهان گام برداشت.
به این ترتیب میبینیم که برخورداری از پشتیبانی اکثریت مردم هیچگونه مشروعیتی به حکومتهائی نمیدهد که با تکیه بر ایدئولوژی افراطی خویش در جهت تحقق حقوق ویژهای برای پیروان حزب، ملت و یا امت خودی هستند.
رژیم جمهوری اسلامی نیز دارای چنین سرشتی است، زیرا در این نظام نه فقط زنان از حقوق کمتری از مردان برخوردارند، بلکه شهروندانی که به مذهب شیعه دوازده امامی باور ندارند، از بسیاری از حقوق مدنی و اجتماعی خویش محرومند و به انسانهای درجه ۲ و ۳ بدل گشتهاند.
مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی نیاز به بود و نبود «مشروعیت مردمی» این رژیم ندارد. این رژیم بنا بر سرشت دینی خویش مردهای است بر دوش زندگان.
حاکمان ایران با بحران کرنا چه کردند؟ ما چه کنیم ؟
محمد فرشیدیان
جهان امروز درگیر بحرانی به نام کرونا شده است و همه کشورها دنبال راهکارها و عملکردهایی مدیریتی برای عبور از این بحران جهانی هستند. دراین میان، جامعه جهانی به این نتیجه رسیده که با این بحران صرفاً نمیتوان به عنوان یک بحران طبیعی برخورد کند و سیاست گذاریهای نادرست اقتصادی اجتماعی سیاسی و فرهنگی از طرف ساختار قدرت میتواند به تشدید این بحران وسعت بیشتری بدهد.
بنابراین برای مقابله با این بحران شهرهایی و خانه هایی و همینطورافراد و حتی کشورهایی چون چین با ۹ میلیون جمعیت به طور کامل وارد قرنطینه شدند و یا راهکارها و تدابیر سختگیرانه ای را وضع کرده اند.
اما درایران به دلیل انکار اولیه وجود کرونا و عدم شفافیت با جامعه و برخوردهای سوء مدیریتی، وضعیت کرونا و جلوگیری از شیوع آن بسیار وخیمتر از آن چه باید می بود شد.
در حالی که کرونا در حال گسترش در ایران بود، جمهوری اسلامی برای پررونق نشان دادن راهپیمایی ۲۲ بهمن و انتخابات مجلس، وجود کرنا را انکار کرد و به آگاه رسانی و پیشگیری نپرداخت. به جای آن کالاهای بهداشتی مورد نیاز را به چین فرستاد و …
ابتدا به دلیل حضور صدها طلبه چینی در حوزه های علمیه قم این شهر به نخستین مرکز شیوع کرنا تبدیل شد اما بیکفایتی و پنهان کاری همیشگی مسئولین و همینطور اولویت دادن به دگمهای و خرافاتهای مذهبی به جای منافع ملی وترجیح دادن به توهمات آیتاللهها به جای نظرات کارشناسی وعلمی باعث شد مسئولین مانع از قرنطینه قم شوند و این شروع آلوده شدن شهرهای دیگر گردید.
سالیان زیاد تفسیرهای اشتباه از شفا دهندگی اسلام و سوء استفاده از این پدیده علمی که تمرکز روحی و افزایش قدرت روحی روانی (آنچه معنویات خوانده میشود) میتواند در بیمار نوعی مقاومت ایجاد کند و سیستم ایمنی بدن تقویت شود، باعث به وجود آمدن خرافه هایی شده که جمهوری اسلامی به خوبی از آن سوء استفاده میکند.
با همین نگرش که اماکن متبرکه درمان بخش و شفا دهنده هستند از بسته شدن آنها ممانعت به عمل آمد ولی بعد از مدت کمی این واقعیتهای عینی و تجربی نشان داد که حرمها در این شرایط نه تنها نجاتبخش نیستند بلکه خطرناکند و باعث گسترش بیماری و مرگ ومیر میشوند. این اماکن حتی در شرایط عادی هم در صورتی که معیارهای بهداشتی و سلامت رعایت نشود مشکل سازخواهند بود.
خود ائمه هم بر اساس روایتهای تاریخی در برابر امراض زمانه خودشان آسیبپذیر بودند و مصونیت نداشتند. هنوز دامنه بحران زیستی و اجتماعی و سیاسی اقتصادیی که شیوع گسترده کرونا در ایران ایجاد کرده، به طور کامل آشکار نشده است ولی آن چه بیش از پیش روشن شده بی خاصیت بودن این اعتقاد است که امامزاده ها و زیارتگاه ها شفا دهنده هستند.
تأثیر ماندگار اتفاقات این ایام ، اصلاح یک ذهنیت غلط فرهنگی، تقویت خرافهزدایی در جامعه و گامی در ارتقاء فهم و اعتقادات و بهداشت عمومی جامعه خواهد بود.
هنوز برغم انتقادات کاربران شبکههای اجتماعی و همینطور درخواست مقامهای محلی برای قرنطینه کردن استانی و کنترل و اِعمال محدودیتهای سختگیرانه مسافرتی و … حسن روحانی روز یکشنبه ۲۵ اسفند گفت: «ما چیزی به نام قرنطینه نداریم اصلا. اینکه شایع شده که در تهران یا در بعضی از شهرها برخی از فروشگاهها برخی از مشاغل تحت قرنطینه قرار میگیرند، یک چنین چیزی اصلا وجود ندارد و نه امروز قرنطینه است، نه در ایام عید نوروز قرنطینه است، نه بعدش نه قبلش» .
هم اکنون در حالی که خبرگزاری های مختلف آمار قربانیان کرونا در ایران را نزدیک به دو هزار نفر میدانند اما آمار رسمی که از سوی وزارت بهداشت و همینطور صدا و سیمای جمهوری اسلامی اعلام شده غیر شفاف و غیر واقعی است و سازمان بهداشت جهانی آماری که جمهوری اسلامی میدهد را نا معتبر میداند.
آنچه امروز ما در ایران شاهد آن هستیم، قتل یک ملت توسط یک نظام توتالیتر و ناکارآمد است.
خامنهای در حالی که خود را قرنطینه کرده و در حیاط کاخش بدون حضور دیگران درخت میکارد، از قرنطینه کردن ابا دارد و به سفیدنمایی وضع موجود میپردازد و به مردم دعا و عبادت توصیه میکند.
اما راه کار هرگز دعا و عبادت نبوده و نیست. میبایست از فعالیتهای غیرضروری اداری و تجاری در سراسر کشورممانعت کرد و به قرنطینه شهرهای به شدت آلوده دست زد کاری که جمهوری اسلامی از آن سر باز میزند.
در شرایط کنونی مطالبهگری از دولت به عنوان نهاد وجود مسئول سیاستگذاری اجتماعی حل موقت برای گذار از این نشان دهنده قدرت مردم برای عبور از بحران است.
طبعا اگر کاری در جهت کنترل این بیماری صورت نگیرد با یک فاجعه انسانی و اجتماعی در ابعادی بسیار بزرگتر از چیزی که اکنون با آن مواجه هستیم رو به رو خواهیم شد.
بنابراین راه مقابله با این بحران ویروسی همکاری کل جامعه برای تغییر دادن برخی عادتهاست و پذیرفتن ذهنی و عملی شماری از محدودیتها.
ناکارامدی مدیریتی حاکمیت ورود به مرحله سخت آزمون را سختتر از بسیاری از کشورها خواهد کرد و هر چند آرامش و اطمینان دادن به مردم در جهت تدارکات و تمهیدات لازم، کسب آمادگی و فراهم آوردن زیرساخت ها و تمهیدات برای وضعیتهای دشوارتر، تمهیدات دیجیتالی برای تأمین حداقلهای زندگی و معیشتی و آموزشی، فراخواندن مردم به رعایت بهداشت، لغو اجتماعات و همایشها و بستن مدارس و دانشگاهها و قرنطینه شهرهایی که بهشدت شمار مبتلایان در آن بالاست، تعطیل و تعویق فعالیتهای عمومی وظیفه دولتی بوده که به آنها اهمیت نداده اما با استفاده از فضای مجازی، خود مردم با مسئولیت پذیری و رفتار مسئولانه، بهتر از هر سیستمی میتوانند به هم اطلاع رسانی کنند، آموزش بدهند، اطلاعات، تجربیات و اخبار خود را شیر کنند و به قرنطینه خانگی و فعالیتهای مفید در این ایام به دیگران انگیزه بدهند و تشویق کنند تا موفقیت در مهار آسیب رسانی کرنا را تسریع کنند.
جنبش ملی شدن صنعت نفت چه دستاوردی داشت؟
كورش زعيم
روز 29 اسفند 1329، روز استقلال سياسی و اقتصادی ایران بود. استقلال سیاسی و استقلال اقتصادی جدايی ناپذيرند. دهه ها بود كه دولت های ایران توان اعمال سياست مستقل اقتصادی نداشتند. سیاست اقتصادی كشور با سیاست خارجی درآمیخته بود و در جايی كه برنامه اقتصادی كشور با منافع دو کشور قدرتمند جهان که در نزدیکی ایران مستقر بودند رويارو میشد، دولتمردان بايستی كه عقب نشينی و منافع اقتصادی كشور را فدای بقای حكومت خودشان می كردند. قراردادهای زيانبار در راستای تامين منافع استراتژیک و اقتصادی كشورهای بيگانه قدرتمند در منطقه به ما تحمیل می شد. سیاست خارجی ایران بر پایه «موازنه مثبت» بود، یعنی به هر دو ابرقدرت خارجي امتیاز داده می شد تا هر کدام برای حفظ منافع خودشان هم شده، کشور را در برابر دیگری حفاظت کند. بهمین دلیل، خواستهايی که از سوی انگلستان يا روسیه می رسید، حتا اگر به زيان منافع ملت ايران بود، كمابيش پذیرفته می شد. سیاست موازنه مثبت، همراه با بی لیاقتی و فساد دستگاه حكومتي و بی توجهی به منافع ملي، باعث افزایش چشمگیر نفوذ این دو ابر قدرت و حتا دخالت مستقیم آنها در امور داخلی کشور شده بود.
براي بیش از یک سده، ایران صحنه رقابت انگلستان و روسیه شده بود و دولتهای ایران هیچ تصمیم مستقلی نمی توانستند بگیرند. ايران در اثر بي لياقتي و فساد و بي اعتنايي حكومتها به منافع ملي، چنان ناتوان و فقير و درمانده شده بود كه اگر دو كشور قدرتمند روياروي يكديگر نبودند، اشغال و مستعمره كردن ايران كار يك روز بود. در جنگ جهاني یکم (18-1914) انگلستان به بهانه جلوگيري از پيشروي ارتش عثماني، در سال 1918 (1298 خورشيدي)، ايران را اشغال كرد. در طي سه سال و نيم كه ايران در اشغال نظامي انگلستان بود، تحقيرآميزترين رفتار را با ما روا داشتند. گراني مواد غذايي به علت جنگ جهاني، خريد گسترده غله و فراورده هاي كشاورزي و مواد خوراكي ايران توسط دولت انگلستان براي ارتش خود، خودداري انگلستان از وارد كردن غله از هندوستان و ميانرودان، جلوگيري از ورود كمكهاي غذايي امريكا به ايران و خودداري از پرداخت بهاي نفت ايران، باعث شد كه يكي از بزرگترين فاجعه هاي انساني، كه ميتوان آن را بزرگترين نسل كشي سده بيستم خواند، در ايران رخ دهد. نبودن غله و مواد خوراكي براي مردم، نبودن پول و اعتبار كافي براي واردات آنها و گراني ناشي از جنگ، قحطي بزرگ و بي سابقه اي را در ايران بوجود آورد كه در مدت دو سال بين 9 تا 10 ميليون تن از جمعيت بیست ميليونی ايران از گرسنگي و بيماري تلف شدند. با وجود اينكه كشور ما را اشغاگران آسيب فراوان زدند و تخريب كردند و بيشترين تلفات و ضايعات هر كشور ديگر در جنگ را تحمل كرديم، به علت حقير و ذليل بودن دولت ايران در آن روزها و سياست بين المللي براي سرپوش گذاشتن بر اين فاجعه بي سابقه، حتي به عنوان يك مظلوم يا قرباني هم شناخته نشديم، هيچكس به ياري ما نيامد و هيچ كشوري به ما غرامتي هم نپرداخت.
سپس، همچنانكه آغاز به خودشناسي كرده بوديم و گامهاي اوليه را برمي داشتيم، جنگ دوم جهاني (45-1939) در گرفت. انگلستان تمامي نفت مصرفی نیروی دریایی خود را بر خلاف پیمان في مابين به رایگان از ايران تامين میکرد. هزینه کارمندان انگلیسی شركت نفت را هم از حساب ایران كسر ميكرد، ايران هيچ كنترلي نسبت به اينكه چقدر نفت از چاههاي ما برداشت مي شود نداشت و هیچ گزارشی هم از اینکه چه مقدار نفت در اسکله تحویل نفتکش ها میشود به ایران نمی دادند. در حالیکه کارمندان انگلیسی در شهرک پیشرفته و مدرن آبادان با کولر و باغچه و خیابانهای آسفالته و وسیله نقلیه برای رفت و آمد زندگی میکردند، کارگران ایرانی در زاغه های حلبی در خیابانهای خاکی زندگي ميكردند و پياده سر كار مي رفتند. در روزهای بارانی، یعنی نیمی از سال، تا مچ پاهايشان در گل فرو میرفت. کارگران و خانواده هایشان برای خنک شدن در هوای 50 درجه تابستان در خمره های آب می نشستند. حمله تحقيرآميز متفقين به ايران در سال 1320، بي اجازه و بي اعتناء به دولت وقت، همه و همه نشانه آن بود كه ما لگد شده زير پاي قدرتمندان بوديم، هيچ اختياري از خود نداشتيم و حس حقارت ملي حاكي از اينكه ما هيچ هستيم، تمام وجود ما را فراگرفته بود: كه هنوز هم در اخلاق سياسي بسياري از ما تاثيرگذار است.
در تمام این مدت، مردم ایران با این توهم زندگی میكردند که سیاست ایران را باید بیگانگان تعیین کنند، سیاستمداران ایران را بیگانگان برای حفظ منافع خود می گمارند و خود ملت هیچ نقشی در سیاست خارجی و حتی سیاست داخلی کشور ندارد. نماد همه این مسائل روحي، اقتصادي و سياسي، صنعت نفت بود که به عنوان بزرگترین صنعت و فعالیت اقتصادی کشور تامین کننده بخش عمده ای از بودجه کشور بود. قرارداد نفت ايران و انگلستان ادامه زنجیره امتیازدهی به بیگانگان بود بي اینکه منافع چندانی برای اقتصاد کشور، رشد صنعتی، اشتغال و رفاه داشته باشد. منابع ما را می بردند، شرايط شراكت را به ما تحميل ميكردند، در شراکت خود با ما تقلب میکردند، و با دخالت در امور داخلی کشور ما را تحمیق نیز میکردند. همه اینها را مصدق و جبهه ملی ایران سد راه پیشرفت کشور می دید. درآمد ما از نفت آنقدر ناچیز بود که فقط اقتصاد ما را معتاد به خود میکرد بي اینکه تاثیری در رشد صنعتی، تولید ملی و اشتغال داشته باشد. رفتار دولت انگلستان در ایران و نسبت به ایرانیان آنقدر تحقیرآمیز بود که اراده ملی و روحیه استقلال طلبی ملت ما را درهم شکسته بود.
مصدق از این ذهنیت حقارت آمیز و تسلیم در برابر اراده بیگانگان بخوبی آگاه بود و میدانست که برای ایجاد تحول در کشور، نخست باید اعتماد به نفس ملی و تاریخی مردم را باز گرداند و به آنان ثابت کند که میتوان حاکم بر سرنوشت خود بود. برای این کار می بایستی که با قدرتمندترین و بانفوذترین کشوری که عامل ایجاد این عقده حقارت شده بود رویارو شود و آن را شکست بدهد. از اینرو، مصدق برای حفظ منافع ایران، سیاست خارجی «موازنه منفی» را پیش گرفت، یعنی به هیچ کشوری امتیاز نمی دهیم، خود سیاست خود را تعیین و خود بر منابع خود مدیریت می کنیم. یک ماده بسیار مهم قانون ملی شدن این بود که اکتشاف، استخراج و بهره برداری و فروش نفت در سراسر ایران با خود ما باشد، یعنی هیچ کشوری نمیتواند ادعایی یا امتیازی داشته باشد.
مصدق میخواست ذهنیت دولتمداران و ملت را که همه سیاست های ایران، چه در عرصه داخلی و چه در عرصه بین المللی، توسط بيگانگان انجام میگیرد، بشکند. نهضت ملی کردن صنعت نفت، فقط کوتاه کردن دست بیگانگان از منابع نفت کشور نبود، بلکه زمینه را برای استقلال اقتصادی و سیاسی کشور فراهم می نمود. در دوران جنبش ملی کردن صنعت نفت، مصدق برای نخستین بار در تاریخ، کشور را دارای یک دولت ملی و مردمی کرد. او همچنین با ملی کردن صنعت نفت و شکست دادن یک ابرقدرت مدعی، به مردم نشان داد که میتوانند به رای خود و اراده خود اعتماد داشته باشند.
در زمینه اقتصاد، مصدق سنگ بنای یک اقتصاد وابسته به تولید صنعتی و کشاورزی و صادرات را گذاشت و ثابت کرد که بی درآمد نفت، وقتي كشور از همه جهت تحريم شده بود و نفت ايران مشتري نداشت، هم میشود کشور را بخوبي اداره کرد. اگر همین بی اهمیت شدن درآمد نفت برای هزینه های جاری، و تکیه بر تولید داخلی، ادامه می یافت و از درآمد نفت فقط برای سرمایه گذاری، نه هزینه های جاری، استفاده می شد، کشور ما اکنون شاید یکی از پنج قدرت اقتصادی جهان می بود. این صدها میلیارد دلار درآمد نفت که ما اكنون به آن مي نازيم، ولي آن را به بدترين وجهي غارت و تلف كرده ايم، دستاورد جنبش ملی کردن صنعت نفت و سیاستهای خردمندانه مصدق و دولت اوست.
اگر اين نزدیک دو هزار ميليارد دلار بدست آمده در دوران چهار دهه جمهوری سلامی بجاي دزدی، اتلاف یا فرار به کشورهای بیگانه، صرف توسعه صنعت و زیرساختهای این کشور میشد، ما اکنون در کجای نقشه میبودیم؟
ولی همان قدرتهایی که 68 سال پیش ما را از دموکراسی نوپایمان و آزادیهای مدنی و بشری محروم نمودند، چهل سال پیش شرایطی بسیار بدتر و ویرانی اقتصادی و اجتماعی و اخلاقی و بین المللی را بر ما تحمیل کردند. آیا ما بیدار شده ایم که آن ایرانی باشیم که باید باشیم؟
حق آزادی بیان اندیشه
مهرشاد بایرمی یادکوری
آزادی بیان یکی از با ارزش ترین و گرامیترین اصول یک جامعه ی آزاد می باشد و در یک مبارزه ی متداوم با دولت های ستمگری است که در حال تلاش برای حفظ موجودیت خود هستند.
نگاهی به آزادی بیان و آزادی مطبوعات در نقاط مختلف دنیا نشان می دهد جمهوری اسلامی ایران در رتبه ی ۱۷۰در میان ۱۸۰ کشور موجود در رتبه بندی قرار دارد. بر اساس بررسیهای سازمان گزارشگران بدون مرز، وضعیت آزادی بیان در ایران و شرایط کار روزنامهنگاران و شهروند-خبرنگارهای ایرانی در “وضعیت سیاه” قرار دارد که بدترین شکل وضعیت آزادی بیان از نظر این سازمان است.ایران در این ردهبندی یازدهمین کشور جهان از نظر بد بودن وضعیت آزادی بیان است.گزارشگران بدون مرز میگوید که بازداشت روزنامهنگاران و شهروند-خبرنگاران در ایران در سال ۱۳۹۸ افزایش داشته و به طور مشخص با کسانی که در شبکههای اجتماعی فعالیت میکنند، برخورد میشود.ضمن اینکه ایران همچنان یکی از بزرگترین زندانهای روزنامهنگاران در جهان است.به گفته این سازمان، دو سوم این زندانیان، شهروند-خبرنگاران ایرانی هستند که هدف “سرکوبهای ویژه سپاه پاسداران و سازمان اطلاعاتش” قرار میگیرند.در آخرین گزارش سازمان گزارشگران بدون مرز با اشاره به بررسی دیگری که اخیرا درباره وضعیت روزنامهنگاران ایران در ۴۰ سال گذشته منتشر شده، آمده است که در فاصله سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۸۸ خورشیدی، دستکم ۸۶۰ روزنامهنگار و شهروند-خبرنگار “بازداشت، زندانی یا حتی اعدام شدهاند.”
به گفته ی گزارشگران بدون مرز تعقیب و تحقیر روزنامه نگاران بخشی از فرهنگ سیاسی صاحب منصبان جمهوری اسلامی برای سالیان متمادی بوده و هست و رژیم در حال قدرت گیری پیوسته بوسیله ی آزار و اذیت اهالی رسانه می باشد.
نگاهی مختصر به تاریخ دولت های ایرانی
ایران تاریخی طولانی از خشونت را تجربه کرده است که تاریخ معاصر نیز هیچ نشانی از تغییر ندارد.نگاهی اجمالی به تاریخ دولت های ایرانی،تمدن و فرهنگ خاص و متمایز ایرانی که به ۵۵۰ سال پیش از میلاد باز می گردد را نمایان می سازد.ایران فراز و نشیب بسیاری از حکومت ها از جمله ساسانیان،صفویان،قاجار و پهلوی را به چشم دیده است و این انتقال قدرت تا به امروز متوقف نشده است.در سال ۱۳۳۰مردم ایران در یکی از اولین تلاش های دموکراتیک معاصر خود برای قدمی به سمت دموکراسی و جامعه ای آزادتر،محمد مصدق را برگزیدند.این درحالیست که وقتی او به قدرت رسید صنعت ملی شدن نفت را کلید زد،این بدان معنی بود که شرکت های نفت بریتانیایی باید بیرون رانده می شدند که گهگاه با خشونت همراه بود.در همان سال همکاری سازمان اطلاعات ایالات متحده،دولت بریتانیا و ارتش ایران به سقوط مصدق و دوباره به قدرت رسیدن رژیم ستمگر شاه برای دسترسی بهتر به منابع نفتی ایران انجامید.این انتقال قدرت یک تغییر بسیار مهم برای آزادی ایرانیان و روابط ایران و ایالات متحده بود.کودتای ۲۸ مرداد مسلما یک تنزل در مسیر پیشرفت سیاسی ایران بود،بسیار غم انگیز است که بدانیم که اگر دولت دموکراتیک ایران توسط CIA از بین نرفته بود،ایران در زمینه ی آزادی بیان چقدر میتوانست بهتر باشد.انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ فصل جدیدی از اتفاقات را رقم زد.از منع دانشجویان از تحصیل بدلیل باور های سیاسی آنها گرفته تا شلیک مستقیم به معترضین و تعطیل کردن انتشارات نشان دهنده ی این است که رژیم جمهوری اسلامی برای خاموش کردن شعله ی آزادی بیان و ساکت نمودن مطبوعات تلاش می کند.به گزارش دیده بان حقوق بشر فیلتر کردن وبسایت ها،کم کردن سرعت اینترنت و اخلال و پارازیت در ماهواره های خارجی تنها بخشی از تخلفات حکومت علیه فعالین و سرکوب آزادی بیان می باشد.محمود احمدی نژاد ششمین رئیس جمهور ایران به سرکوب آزادی بیان و نقض حقوق شهروندان ایرانی به وسیله ی خشونت شناخته شده است.
آزادی بیان در ایران
تظاهر کنندگان،فعالین و حتی روزنامه نگاران کسانی که حکومت را به چالش بکشند خود را در معرض خطر بزرگی قرار میدهند.امروز در ایران آزادی بیان و از همه مهمتر آزادی بعد از بیان عقیده به هیچ عنوان وجود ندارد.این در حالیست که بدلیل فراگیر شدن اینترنت هر روز کانال های بیشتر و بیشتری با مضمون طرح عقاید در دسترس قرار می گیرند.یکی از کلیدی ترین فاکتور های جامعه آزاد توانایی اعتراض پی در پی به حکومت کشور برای ایجاد تغییر و یا حداقل شنیده شدن و یا صدای خود را به گوش حکومت رساندن است.متاسفانه در ایران رفتارهای این چنینی میتواند پیامد های وخیمی در پی داشته باشد.
یکی از خونین ترین موارد نقض آزادی بیان در ایران در زمان انتخابات سال ۸۸ بود؛زمانیکه نیروهای امنیتی به معترضین آتش گشودند.دهها هزار معترض از ممنوعیت اعتراض به شناخته شدن محمود احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور سرپیچی کردند.مامورین امنیتی با آتش گلوله های جنگی ۷ نفر را کشتند و با گاز اشک آور به هزاران نفر صدمه زدند.مجله گاردین در گزارشی اعلام کرد که این بزرگترین تظاهرات در ایران بعد از انقلاب ۱۳۵۷ بود.یکی دیگر از جلوهای خونین سرکوب آزادی بیان و سلب حق اعتراض را می توانیم در تظاهرات آبان ماه ۱۳۹۸ ببینیم که به کشته شدن ۱۵۰۰ نفر و دستگیری هزارن نفر انجامید.
اعتراض به اشتباهات یک دولت برای داشتن توانایی تغییر بسیار ضروری است،وقتی که حق اعتراض به وسیله ی نیروهای کشنده ی امنیتی سلب می شود آزادی ضربه ی بزرگی می بیند.این در حالیست که تنها اتفاق مثبتی که از عمق این تراژدی بزرگ پدیدار می شود این است که می تواند مردم را در برابر رژیمی که مخالف آن هستند متحد کند.آنچه که ما امروز و در سالهای اخیر در چهره ی اعتراضات مردمی می بینیم تبدیل آن از یک تلاش برای بهتر شدن وضع زندگی و درخواست عدالت اجتماعی به اعتراض علیه موجودیت حکومت و سردمداران آن می باشد و این قطع ارتباط با صاحب منسبان حکومت تنها در نتیجه ی عدم وجود مجرای مناسب برای اعتراض و آزادی بیان و در نتیجه ی تجربیات تلخ این چنینی می باشد.محدودیت های این چنینی با آنچه به عنوان فاکتور های جامعه آزاد شناخته می شوند در تضاد شدید است.پیشرفت در آزادی اجتماعی بدون توانایی در اعتراض و حتی صبحت درباره آنچه در ذهن شما می گذرد-بدون ترس از دست دادن حق تحصیل و یا از دست دادن زندگی- غیر ممکن است
آزادی رسانه در ایران
قطعی سراسری اینترنت در ایران در نتیجه ی اعتراضات سراسری ۲۵ آبان ۱۳۹۸ آغاز شد و تا ۳ آذر ۱۳۹۸ ادامه داشت.طی این واقعه اینترنت بین المللی از دسترس کاربران خارج شد و تنها شبکه ی ملی اینترنت قابل دسترس بود.طبق گزارش نت بلاکس میزان دسترسی اینترنت در ایران در اوج قطعی ها به ۴ در صد کاهش یافته بود.قطعی سراسری اینترنت در سال ۱۳۹۸ در ایران از پیچیده ترین و گسترده ترین قطعی های اینترنت در جهان بوده است.این واقعه بزرگترین قطعی اینترنت در تاریخ اینترنت ایران بود در مقایسه با اختلالات پیشین محدوده این قطعی گسترده تر و مدت زمان آن نیز بیشتر بود.محدوده ی قطعی تمام خاک ایران را در بر گرفت.قطع اینترنت با چنین پیچیدگی های وسیع تدارکاتی(لجستیکی) تا کنون در جهان سابقه نداشته است.
نظر سنجی هایی که توسط ارگان های غیر دولتی انجام می شوند یکی از نادرترین اتفاقات در ایران است و این فهم درست از نظر اجتماع و آنچه که آنان می خواهند را بسیار دشوار می کند.از آنجایی که نظر سنجی مستقلی در ایران وجود ندارد این غیر ممکن است که بتوانیم بفهمیم مردم ایران چه می خواهند.اگر این را با تاریخ اعمال محدودیت های سنگین بر مطبوعات و رسانه جمع ببندیم خواهیم فهمید دورنمای سردمداران جمهوری اسلامی از یک جامعه ساکت و غافل از حقوق انسانی خود چیست.
بر اساس آخرین گزارشات ایران پس از چین،ترکیه،عربستان سعودی و مصر هم ردیف کشورهای دیگری همچون اریتره و ویتنام بدترین زندان روزنامه نگاران نامبرده شده است.احکام صادره برای روزنامه نگاران توسط جمهوری اسلامی از بحث برانگیزترین موضوعات است.موارد بسیاری وجود دارد که روزنامه نگاران بدلیل محتوای مطالبی که منتشر می کنند به اعدام محکوم شده اند.می توان به عنوان یک مثال کوچک به احکام صادره برای سعید ملک پور طراح وبسایت،احمد رضا هاشم پور و مهدی علیزاده طنز نویس و فعال سایبری اشاره نمود که به مجازات اعدام محکوم شدند.
اختناق آزادی بیان نمی تواند برای همیشه زنده بماند و در نهایت آزادی بیان همه شمول خواهد شد.این خبر خوبی برای آن دسته از مردم ایران می باشد که در حال مبارزه با رژیم ستمگر جمهوری اسلامی است که آزادی بیان را به حداقل مطلق محدود کرده است.
انتخابات فرمایشی و تحولات آینده کشور
سید اسماعیل هاشمی
پاسخ قاطع و “نه تاریخی” اکثر مردم کشورمان به دیکتاتوری ولایی در رابطه با نمایش یازدهمین دورهٔ “انتخابات مجلس شورای اسلامی” مؤید این واقعیت است که سران حکومت و در رأس آنان ولی فقیه، خامنهای، و کارگزارانش نزد اکثر مردم به لحاظ سیاسی بیاعتبار شدهاند. این درحالی است که در چند سال اخیر کشور ما دائماً با طیفی جدید از بحرانها و مشکلهای روزافزون مواجه میشود که اساساً بارشان بر دوش مردم سنگینی کرده و تا وقتی که شرایط کنونی حاکم است همچنان بر دوش مردم نهاده خواهد شد. روشن است که سران “نظام”، کارگزارانش، و دستگاههای دولتی از پیش گیری، مدیریت، و حتی تخفیف این بحرانها عاجزند و به این منظور هر چه بیشتر به دروغ گویی و پرده پوشی متوسل میشوند. ناتوانی مهار کردن بحران ناشی از شیوع ویروس کرونا یکی از نمونههای بارز این عجز است. مهم اینکه اکثر مردم نیز به ناتوانیهای حکومت آگاهاند و نیک میدانند که تصمیمها و فرمانها و عملکرد خامنه ای و دستگاه ولاییاش که درحکم فصلالخطاباند، زایندۀ مشکلهای کمرشکن برای مردم هستند. مهندسی انتخابات اخیر مجلس شورای اسلامی نشانگر دورهای جدید از تلاش به هدف هماهنگی منافع و مُهرههای پیرامون ولی فقیه به منظور تمرکز بیش از پیش قدرت حول محور نیروهای “ذوب کامل در ولایت” در برخورد با بحرانها است. واقعیت اما آن است که با گسترش تحریمهای آمریکا و بینتیجه ماندن تلاشهای دیپلماتیک تاکنونی، فضای عمل و مقاومت رژیم ولایی در برابر بحرانهای آتی و بلاهایی که بر سر مردم آوار میشوند پیوسته محدودتر خواهد شد. ازاینروی، درافق تحولات آتی، بهکارگیری هر چه بیشتر سرکوب و ارعاب در کنار ترفندهایی مانند مخفیکاری، دروغگویی، و وعدههای پوچ را میباید از سران حکومتی و دستگاه تبلیغاتیاش انتظار داشت. در این میدان، حسن روحانی، رئیسجمهور ولایت، در مقام سخنگوی اصلی و نماد بیرونی و نرمتر دیکتاتوری ولایی، با ایجاد پردهای ساتر در توجیه کردن پنهانکاریها و سرکوبگریها نقشآفرینی میکند. این درحالی است که رأس قدرت حکومت ولایی، یعنی علی خامنه و رئیسجمهور و کارگزاران “نظام”، همگی بهوضوح با بحران مشروعیت روبرو شدهاند، بحرانی که در آینده شدت بیشتری خواهد یافت. همچنین باید یادآور شد که، موقعیت بینالمللی دیکتاتوری حاکم بهلحاظ توازن نیروها در سطح جهانی چندان که امکان تأثیرگذاری بر تحولات و تخفیف بحران خارجی رژیم را در بر داشته باشد نیز بادوام نیست.
در دو ماه اخیر و پس از ترور قاسم سلیمانی تنشها و واکنشهای دیپلماتیک و نظامی بین دولت ترامپ و جمهوری اسلامی نشان دادهاند که سران رژیم، خامنهای، و فرماندهان سپاه بهجز رجزخوانی، صحنهسازی، و ادعاهای پوچ برای دفاع از کشور آنچنان چیزی در چنته ندارند. هرچند این رجز خوانیهای خطرناک بههمراه اقدام نابخردانهٔ از سرگیری غنیسازی هستهای و ادامهٔ فعالیتهای برون مرزی نیروی قدس سپاه در منطقه (یا بهزعم امثال محسن رضایی برپایی”امپراتوری اسلامی”) در کنار موضعگیریهای خطرناک دولت ترامپ بهویژه در ارتباط با کارزار انتخابات ریاستجمهوری آتی این کشور، میتوانند به برخورد نظامی و حتی جنگ منتهی شوند.
شواهد از افزایش تحریمهای آمریکا حکایت دارند و حکومت ولایی بهلحاظ اقتصادی توان مقابله با فشارهای ناشی از تحریمها را ندارد. حدود دو سال پیش دونالد ترامپ با امضای “فرمان اجرایی” و پیامی توییتری در مورد بازگشت تحریمهای خزانهداری آمریکا توانست سریعاً و بهآسانی و از طریق واداشتن ارزش ریال ایران به سقوطِ آزاد و مسدود کردن کانالهای معاملات بینالمللی ایران، بحران ساختاری موجود در اقتصاد کشورمان را گستردهتر کند. مشکل بنیادی بر سر راه سران رژیم ولایی و در رأس آنان چهرههایی مانند خامنهای و روحانی در مقابله با فشارها و تهدیدهای روزافزون از جانب دولت ترامپ، وجود اقتصاد ملیای بسیار ضعیف، نامولد، وارداتی، تکمحصولی متکی به صدور نفت خام، و بسته بودن بند نافش به ارزش مبادله دلار و ریال است. واقعیت آن است که ساختارها و عملکرد کلان اقتصاد کشورمان طی سه دههٔ گذشتهٔ پسا جنگ ایران و عراق، آگاهانه درخدمت منافع سرمایهداری تجاری- مالی و در پیوند تنگاتنگ با همکاری مستقیم نمایندگان سیاسی سرمایهداری بوروکراتیک شکل گرفتهاند. #
اجرای سه دهه تعدیلهای اقتصادی بر مبنای الگوی نولیبرالیستی و نسخههای صندوق جهانی پول بههدف ایجاد “رشد اقتصادی” بر محور انباشت سرمایههای کلان با انگیزهٔ ثروت اندوزی شخصی از طریق خصوصیسازی و شبه خصوصی سازی، شئون اساسی تولید و توزیع در کشوربود. این فرایند، در ایجاد اقتصادی نامولد، رانتخوار، و اسیر سلطهٔ لایههای الیگارشی تجاری مالی متصل به جناحهای سیاسی نقشی تعیینکننده داشته است و اقتصاد ملی ایران را دراین سه دهه همیشه در بحرانی ساختاری و وضعی شکننده قرار داده است. بر این بستر اقتصادی بود که آمریکا از دورهٔ ریاستجمهوری بارک اوباما تا کنون از طریق اعمال دوباره تحریمهای مالی بهراحتی اقتصاد ملی کشورمان را بهاسارت گرفته است- اگر از در انقلاب بیرون انداخته شد از پنجرهٔ اقتصاد وارد شد. برای مثال اکنون که کشور ما با بحرانی دیگر یعنی گسترش شتابان ویروس کرونا روبرو شده است، در کنار بیصداقتی، مدیریت امنیتی-سیاسی و عقیدتی مسئولان و روحانیت مرتجع باید به یکی دیگر از عاملهای اصلی سازندۀ این بحران اشاره کرد: نبودِ سامانهٔ “طب ملی” در کشور ما! چون این عرصه حیاتی جامعه عامدانه و برنامهریزیشده در پیروی از الگوی نولیبرالیسم اقتصادی و در حکم کالایی سودآور بهدست قانون مقدس “بازار آزاد” یعنی “عرضه و تقاضا” سپرده شده است. ازاینروی، باوجوداین که کادر پزشکی، پرستاری، و دیگر کارکنان فداکارانه بهمنظور مهار کردن شیوع کرونا تلاش میورزند، اما به دلیل کمبود شدید امکانات ضروری در سطح کشور، روند مهار ویروس کرونا اینچنین کماثر بوده است. در ماههای آینده با داغ تر شدن کارزار انتخابات ریاست جمهوری آمریکا که دامنهٔ آن تا آبانماه سال ۱۳۹۹ کشیده خواهد شد، “مسئله ایران” منطقاً و بنا به آنچه تاکنون در این زمینه روی داده است- از جانب تیم تبلیغاتی ترامپ به یکی از حربهها و ابزارهای اصلی در مبارزات انتخاباتی تبدیل خواهد شد. با توجه به دیدگاههای شونیستی جریانهای راست افراطی در پیرامون دونالد ترامپ، درصورت ضروری دانسته شدن برای پیروزی انتخاباتی، حرکتهایی بالقوه خطرناک تر و تنش زاتر در دستورکار دولت آمریکا میشود انتظار داشت. همچنین تردید نمیتوان داشت که بین اصحاب قدرت رژیم ولایی و اندیشکدههای متصل به هرم قدرت هم افزایش تنش با آمریکا میتواند همچون بهانه یا ترفندی برای مقابله با بالا گرفتن اعتراضهای مردم لحاظ شود. سرشت اقتصاد ملی کشور و عملکرد آن که توان تولیدی اش از درون تهی شده و زندگی طبقهٔ کارگر و بخشهای زیادی از قشر میانی بههمراه فرودستان را به تباهی کشانده، اکنون درعمل کشورمان را در برابر سیاستهای تجاوزکارانه و خطرناک یکی از هارترین محفل های امپریالیستی آمریکا بی دفاع نگه داشته است. شکی نیست که وضعیت اقتصادی کشورمان در چگونگی شکل گیری تحولات آینده در رابطه با کنش وواکنشهای بین سران رژیم ولایی و دولت ترامپ نقشی تعیین کننده خواهد داشت. منطق ادامۀ “جنگ اقتصادی” دولت ترامپ میتواند به نقطهٔ بازگشت ناپذیر “جنگ نظامی”ای خانمانسوز در خاورمیانه منتهی شود.
بنابراین، می باید با بسیج افکارعمومی و جنبش صلح خواهی، با هر وسیله ممکن در داخل و خارج کشور، برای جلوگیری از به وجود آمدن هرنوع زد وخورد نظامی بر هر دو طرف فشار وارد آورد. دیکتاتوری حاکم بر اساس تقدیم نیروی کار ارزان و مطیع (که با محروم بودن از سندیکاهای شان سازمان دهیای مؤثر در برابر بهره کشیهای سبعانه ندارند) و با فروش نفت خام و داشتن اقتصادی وارداتی، برای داد وستد سیاسی و مصالحه آمادگی لازم را دارد.
روشن است که درصورت اختیار این گزینه، لایههای بسیار پرنفوذ کلانسرمایهداری مالی- تجاری در کشور، همراه با همقطارانشان در خارج کشور، برنده اصلی این مصالحه خواهند بود. این کانونهای پرقدرت اقتصادی- سیاسی، به برکت اتحاد تنگاتنگ با لایههای پرنفوذ بورژوازی بوروکراتیک و بخشی از روحانیت، در تصمیم گیریهای کلیدی نقشی تعیین کننده دارند.
این لایههای پرقدرت الیگارش، در تکمیل دگردیسی خویش و درآمدن بهصورت “بورژوازی کُمپرادور” (وابسته و سرسپرده)، هیچ نوع تعهدی به منافع ملی میهن خود ندارند و نخواهند داشت! وجود فصل مشترکها در اقتصاد ملی کشورمان با منافع کلانسرمایه داری جهانی در حاکمیت مطلق ولایت فقیه، عاملی بسیار مهم درفرایند تصمیم گیری های نهایی طرفین خواهد بود. بیشک رژیم ولایی از این فصل مشترکها برای تضمین بقای خود بهرهبرداری کرده و خواهد کرد، اما دولت ترامپ خواهان مطالباتی فراتر از محصول این فصل مشتراکها است. مسئله اصلی تهدید کنندهٔ بقای دیکتاتوری حاکم و منافع مادی عظیم جناحهای قدرت، عاملی است درونی و برآمده از تضاد آشتی ناپذیر خواست تغییرهای بنیادی دموکراتیک و عدالتخواهانهٔ مردم با تداوم حاکمیت مطلق ولایت فقیه است. شواهد نشان میدهد کشور ما میتواند در خلال یک سال آتی دستخوش تحولاتی تعیینکننده شود. شکلگیری آینده میهن را نمیباید به نتیجهٔ کنش و واکنشها و خط ونشان کشیدنها میان علی خامنهای و ترامپ واگذار کرد. پیکان مبارزه را باید به سمت قلب دیکتاتوری حاکم یعنی نهاد ولایت فقیه و ساختارهای اصلی اعمال قدرت آن نشانه گرفت. از این روباید، نیروها و کنشگران سیاسی و مدنی آزادی خواه و میهن دوست را به همکاری و تلاشی سترگ در جهت شکل گیری جبهه واحد ضد دیکتاتوری فراخواند.
باورهای افراطی، خرافات و راهکارهای مقابله با آنها
محمدحسن حسن زاده مهرآبادی
باورهای افراطی (تعصب) :
افراطی گرایی و تفکر تک بُعدی ، قدرتِ براندازی و نابودیِ بنیادِ هر مکتب فکری را دارد و بیتردید آسیب چنین رفتاری ، خودی و غیرخودی نمیشناسد. چه این افراط گرایی فردی باشد و چه در قالب یک نظام سیاسی خود را نشان دهد.
جایی که باور یا عقیده وجود داشته باشد یقینا انحراف از آن باور یا عقیده به مثابه ی افراط و یا تفریط آشکار خواهد شد. به وضوح ، قفس ذهنیِ ساخته شده مؤثر از باورهای افراطی مانند تعصب های مختلف ، نه تنها لطمات جسمی و روحی برای شخص به همراه خواهد داشت بلکه در مقیاس بزرگتر ، آسیب های جدی و اساسی به حقوق ذاتی و شهروندی مردمِ یک جامعه وارد می کند.
خرافات: مرحوم دهخدا و دکتر معین در معنای کلمه ی خرافه نوشته اند: عادت و عقیدتی بیرون از مبنای عقل و ناسازگار با آموزه ها و موازین شرع و عرف. خرافه ، برخلاف باور عموم، به تحصیلات و طبقه اجتماعی ربط چندانی ندارد. محیط زندگی به مانند روستا یا شهر، برای قبول یا ردّ آن تاثیر نمیگذارد. نشانة سنتگرایی و تعارض با دنیای مدرن هم نیست. در نتیجه ، خطرش همه را تهدید میکند. حتی آنها که انکارش میکنند، اگر در خلوت کمی بیاندیشند، میپذیرند که اندکی به این بیماری مبتلا هستند.نشانه های وجود یک اجتماع متعصب و خرافی کدامند ؟
اگر در جامعه و محیطی زندگی می کنیم که توهّم و خیال در فرهنگ آن از جایگاه خاصی برخوردار شده و از طریق خانواده ، نسل به نسل به دیگران منتقل می شود، این جامعه خرافی و دچار باورهای افراطی شده است. اگر در چنین فضای پر ابهامی زندگی کنیم طبیعی خواهد بود که برای رفع مشکلات خود به رمال، فالگیر و خرافه پرست مراجعه کنیم.
جهل و نادانی از تاریخِ طولانی تر و عمیق تری نسبت به دانش و آگاهی بر خوردار است . چرا که همیشه نادانی ، بسترساز و زمینه ساز دانایی بوده و بنابراین طبیعی است که از عمر بیشتری برخوردار باشد.
هر چه بیراهه ها و باورهای غیر واقعی در یک جامعه زیاد و زیادتر شود، نشانه هایی از سمت و سوی آن جامعه به طرف «باورهای افراطی یا تعصب» و همچنین «خرافه پرستی» بیشتر می شود. ضمن آنکه محیطهای «خشن و مستبد» اعم از خانواده و یا جامعه استعداد زیادی در ایجاد تعصب و خرافه پرستی دارند. در چنین جامعه ای نه تنها دروغگویی، ریاکاری و قدرت استعماری رشد می یابد، بلکه خلافکاری، انحراف و آسیب های فرهنگی و اجتماعی پررنگ تر میشود …
گرایشات و فعالیت های علمی کم رنگتر می شود.
توجه به ظواهر قضیه بیشتر میشود.
بیماری های روحی و روانی و به ویژه افسردگی ها رشد پیدا می کند.
گذشتهنگری و به امید آینده نشستن بیشتر می شود.
خودفریبی و دگر فریبی به شدت رشد پیدا میکند.
تعادل و توازن اجتماعی به هم می خورد.
شادابی عمیق و واقعی بسیار اندک خواهد شد.
حال با طرح چند پرسش، به مقایسة مطالب فوق با وضعیت کنونی جامعه ی ایران، می پردازیم.
- چند وقت است که ایران دچار سوء مدیریت و ناهماهنگی نهادهای پایه شده است ؟
- چند وقت است که عموم شهروندان ایران از شَعَفِ خاطر و آرامشِ روحی دور مانده اند ؟
- چقدر از دید و بازدیدها و انسجامِ عاطفی خانوادگی فاصله گرفته اند ؟
- سطح اقتصادی عموم خانواده های ایرانی چگونه است ؟
- گرایش به کسب آگاهی و انگیزه ی علم اندوزی به چه میزان است ؟
- نوجوانان و جوانان در ایران چه آینده ای را برای خود متصورند ؟
- سن ازدواج و طلاق با استانداردهای زیستی همخوانی دارد ؟
- و نهایتاً امید به زندگی در بین مردم چگونه است ؟
اگر جواب به این سوالات منفی باشد ، متاسفانه کشور ما ایران مصداق یک جامعه ی منحرف است که فاصله ی زیادی با دستیابی به اهداف و آرمان های فردی و اجتماعی دارد.
محورهای اصلی در شکل گیری این جامعه ی منحرف، اعتقادات فردی و اجتماعی و سطح آگاهی افراد آن جامعه است.
راهکارهای مقابله با باورهای افراطی و خرافات:
– در مبحث اعتقادات فردی و اجتماعی، هیچ چیز مهمتر و بنیادی تر از موضوع تربیت، پرورش و فضای خانواده نیست. اینجاست که نقش آموزش به کودکان پُر اهمیّت تر از قبل احساس می شود.
اگر با این رویه به صورت واقعگرایانه و علمی برخورد شود، بسیاری از تَبَعاتِ نامبرده شکل نخواهد گرفت. در پی بهبودِ وضعیت فکری، اجتماعی و دیدگاهی، باورهای غلط و نادرست رو به کاستی گذاشته و حرکت در راستای شناخت واقعیت ها بهتر و دقیق تر خواهد شد.
– در خصوص میزان آگاهی به ویژه اطلاع داشتن و بی اطلاعی از مباحث مذهبی و دینی، از جمله اساسیترین مواردی است که باید به آن توجه عمیق و همه جانبه داشت.
به این دلیل که دین و مذهب بر خلاف گذشته که چراغ هدایت و راه نجات بود ، در جوامع امروزی بیشتر به راه باریک، لغزان و پرخطری تبدیل شده است و می طلبد که پیروان آن بسیار هوشمندانه عمل کنند و در یک کلام بتوانند با روزگار پیرامون، خود را وفق دهند.
نتیجه گیری:
برای برچیدن بساط جامعه ی منحرف، چاره ای جز سوق دادن جامعه به سوی تفکر و استدلال وجود ندارد، چون همین تفکر و استدلال است که موجب شکل گیری علم، دانش و منطق می گردد. امروزه نگاه گذرا به گذشته و نگاه عمیق به آینده منطقی به نظر می رسد.
متأثر از حقوق ذاتی هر انسان، بحث باور و عقیده کاملا امری شخصی تلقی می شود و نظام های برقرار در کشورهای پیشرفته تلفیق بسیار کمتری با دین و مذهب دارند.
بطور مثال اگر فردی به دین و مذهبی خاص گرایش داشت و به بیراهه ی افراط و خرافات کشیده شد، لطماتی برای خود و اطراف خود خواهد داشت. حال اگر یک نظام سیاسی با عَلَمِ دین و مذهب برقرار باشد و به بیراهه ی افراط و خرافات کشیده شود، تصوّر ایجاد یک جامعه ی راکد و ناامید در کنار یک استعمار خطرناک دور از ذهن نیست.
چرا که همراهی دین با سیاست مطابق با رویکردهای شان همواره جز ذهن های بسته و محدود برای اعضای تشکیل دهنده ی آن نظام سیاسی و در قِبَلِ افراد آن اجتماع نخواهد داشت. در نهایت، راه مقابله با استعمار فکریِ افراد، رساندن آگاهی در خصوص حقوق فردی و اجتماعی آنان است.
امیدوارم که سرزمین من ایران از دروغ، خشکسالی و گزندِ دشمنان پاکسازی شود.
کرونا و ملایان و دولتمردان
وحید حسن زاده ابراهیمی
آخوند محمود هاشمی مجد، موسس و تولیت مدرسه علمیه باقرالعلوم تهران هم مُرد.مدیر مدرسه علمیه باقرالعلوم در گفتگو با خبرگزاری «حوزه» با تایید این خبر، گفت: آیت الله هاشمی مجد مبتلا به بیماری کرونا نبود و در اثر عارضه قلبی دارفانی را وداع گفت.
اسامی برخی آخوندهای حکومتی تلف شده بر اثر کرونا:
آیت الله بطحائی گلپایگانی عضو مجلس خبرگان رهبری
آخوند خلفی، معاون قضایی قوه قضاییه
آخوند جمال خلیلیان، استاد اقتصاد و عضو هیأت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی خمینی قم
آخوند حبیبی، عضو شورای عالی حوزههای استان تهران
آخوند احمد خسروی، مسئول روابط عمومی مدارس صدرا
بلایی که به جان سپاه پاسداران افتاده است
یکی از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران بر اثر ابتلا به ویروس کرونا جان خود را از دست داد. به گزارش خبرگزاری تسنیم، سردار امیر رامخو، سابقه حضور در سوریه را نیز داشته است.
همچنین پاسدار حبیب برزگری از بنیانگذاران سپاه پاسداران در شهرستان میبد در استان یزد بهدلیل ابتلا به کرونا مُرد.
تاکنون چندین فرمانده سپاه پاسداران از جمله ناصر شعبانی، محمود پلارک، فرزاد بر اثر این بیماری جان باخته اند.
گفته میشود سرهنگ فرهاد دبیریان از اعضای سپاه پاسداران نیز بر اثر کرونا در سوریه مرده است.
سرهنگ پاسدار جاوید مهری سرکردهٔ نیروی سرکوبگر انتظامی اسفراین در استان خراسان شمالی بر اثر ابتلا به کرونا مُرد.
کرونا به خبرگزاری سپاه رسید
پاسدار عبدالله سیداحمدی زاویه، از سردبیران خبرگزاری فارس، روز دوشنبه و در پی ابتلا به کووید-۱۹ در بیمارستان بقیهالله تهران درگذشت.
وی سابقه کار در روزنامههایی مانند “رسالت”، “جام جم” و “جوان” را داشت و بیش از ۱۵ سال با خبرگزاری فارس همکاری کرد.
همزمان رئیس خبرگزاری صداوسیمای خامنه ای در پیامی توییتری از ابتلای ۱۹ تن از خبرنگاران صداوسیما به ویروس کرونا خبر داد.
نمایندگان مجلس خامنه ای در صف مرگ کرونایی
علی لاریجانی از ابتلای تعداد زیادی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی به کرونا خبر داد
رئیس مجلس شورای اسلامی از مثبت شدن تست کرونای تعداد زیادی از نمایندگان خبر داد و اعلام کرد به همین دلیل وزیر بهداشت نامهای به مجلس نوشت و خواستار عدم تشکیل جلسات مجلس شد.
پیش تر اعلام شده بود که چند نماینده مجلس آلوده به ویروس کرونا هستند و از جمله حال نماینده قم، بسیار بد است.
به گزارش رسانه های حکومتی، این نماینده پس از آنکه ویروس را به تعداد دیگر از همکارانش منتقل کرد، به دلیل نامساعد بودن حالش، مجبور به ترک مجلس شد و پس از آن صندلی او ضدعفونی شد. با این حال این نماینده ابتلای خود به کرونا را رد کرده و در واکنش به ضدعفونی کردن صندلیاش در مجلس نیز گفته بود: غلط کردند همچین کاری کردند. اشتباه کردند، به من چه مربوط است.
عضو موتلفه اسلامی رانت خواران هم مُرد
ابوالقاسم شفیعی فعال اقتصادی و رییس خانه سنگ شب گذشته بر اثر ابتلا به کرونا درگذشت.او موتلفهای و از دوستان نزدیک حبیبالله عسگراولادی بود. ابتدای انقلاب در شهرری زندگی میکرد و هرجا حبیبالله حضور داشت، او هم مسولیتی مییافت. چندین سال معاون معدنی کمیته امداد امام خمینی بود و در این معاونت مسولیت اداره معادن مصادره شده و واگذار شده به کمیته را در دست داشت.
قبلتر فرمانده سپاه شهرری و مدتی پیشتر فرماندار زرین شهر بود.در ابتدای دهه هفتاد، از کمیته جدا و وارد معدنداری شد. با روابط حاصل از دوران کمیته امداد، به یکی از بزرگترین معدنداران ایران تبدیل شد. خانهاش از شهرری به شمال شهرتهران آمد و دفتر کارش به ولنجک و یک خانه ویلایی رسید.
مسئول حوزه علمیه خواهران هم مُرد
معاون مرکز مدیریت حوزههای علمیه خواهران بر اثر ابتلای به ویروس کرونا امروز درگذشت.
به گزارش ایرنا، خانم داودی همچنین مدرس حوزه علمیه خواهران و مدیرکل سابق تحصیلات تکمیلی مرکز مدیریت حوزههای علمیه خواهران بود.
این در حالیست که شماری از کاربران ایرانی نوشته اند هیچگاه آرزوی مرگ کسی را نکرده ایم اما عاملین ورود این ویروس و قصور در گسترش این بیماری را به کرونا می سپاریم.
آیت الله عضو مجلس خبرگان هم مُرد
به گزارش رسانه های حکومتی، آیت الله بطحائی گلپایگانی نماینده تهران در مجلس خبرگان رهبری در بیمارستان شهید بهشتی قم بستری بود که سحرگاه امروز درگذشت.
به گزارش مرکز خبر حوزه، آن مرحوم دو روز پیش به دلیل بیماری کرونا در بخش مراقبتهای بیمارستان بستری شدهبود.
ویروس کرونا تاکنون جان بسیاری از آخوندها و سرکردکان سپاه پاسداران را گرفته و خیلی از آنها هم به آن مبتلا شده اند. از جمله آخوند هادی غفار به ویروس کرونا مبتلا شده و در بیمارستان بستری است.
یکی از سرکردکان سپاه ثارالله هم مُرد
به گزارش خبرگزاری تسنیم، پاسدار ناصر شعبانی از فرماندهان باسابقه سپاه پاسداران امروز بر اثر ابتلا به بیماری کرونا درگذشت.
این خبرگزاری وابسته به سپاه پاسداران نوشت: سرتیپ پاسدار ناصر شعبانی یکی از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران با سابقهای بیش از ۳۷ سال در سپاه پاسداران بود. او ردههای مختلفی از فرماندهی در سپاه از سطح فرمانده سپاه شهری تا فرماندهی لشکر و سپاه استانی و منطقهای را طی کرده و در قرارگاه ثارالله تهران نیز مسئولیت داشت.
گفتنی است پاسدار شعبانی چندی پیش در مصاحبه ای گفته بود: ما به برادران یمنی گفتیم دوتا نفتکش سعودیها را بزنید و زدند.
کرونا یقه مشاور خامنهای را هم گرفت
به گزارش رسانه های حکومتی، علی اکبر ولایتی، مشاور رهبر جمهوری اسلامی در امور روابط خارجی، به احتمال قوی کرونا گرفته و قرنطینه خانگی شده است.
این منابع گزارش دادند: روز گذشته با ظهور علائم خفیف بنا به نظر پزشکان تست کرونا بر روی ولایتی انجام شد که نشانههای بروز آن در وی مشهود بود.
این در حالی است که در شبکههای اجتماعی انتقادهای شدیدی نسبت به وضعیت اسفناک بیمارستان مسیح دانشوری شده که ولایتی رئیس آن است.
چند روز پیش معاون سابق وزارت بهداشت، درباره وضعیت این بیمارستان در توئیتی نوشته بود: آقای دکتر ولایتی! سیستم اکسیژن سانترال بیمارستان مسیح دانشوری خراب است و اکسیژنرسانی به بیماران کرونایی بستری در آی سی یو مختل شده است. استفاده از کپسولهای اکسیژن هم نیاز به فشارشکن دارد که بیمارستان فاقد آن است. بیماران را دریابید!
یک کاربر توییتر نوشته است: کدوم ولایتی؟؟ ولایتی رییس بیمارستان مسیح؟ یا ولایتی رییس دانشگاه آزاد؟ یا ولایتی رییس مرکز بیماریهای عفونی؟ یا ولایتی رییس انجمن اسلامی پزشکان؟ یا ولایتی دبیرکل مجمع جهانی بیداری اسلامی؟؟؟ یا ولایتی….
یکی از نزدیکان خامنهای بر اثر کرونا مُرد
به گزارش صداوسیمای جمهوری اسلامی، سید محمد علوی تبار از نزدیکان خامنه ای بر اثر ابتلا به کرونا درگذشت. همچنین حسین محمدی، معاون بررسی و از اعضای کلیدی دفتر خامنهای به کرونا مبتلا شده است.
این در حالیست که بنا به گزارشها، خامنه ای عملا در قرنطینه به سر می برد و تقریبا تمام ملاقات هایش لغو شده است. رهبر جمهوری اسلامی که به خاطر نمایش انتخاباتی دوم اسفندماه، همه هشدارها را به هیچ گرفت و ملتی را به قربانگاه کرونا برد و بعد هم گفت: این موضوع را خیلی هم بزرگش نکنیم، به حفظ جان خودش که رسید، سفر و سخنرانی سالانهاش در مشهد را لغو کرد.
با گسترش بسیار نگران کننده کورونا در ایران، محافل خبری گفتند که اقدامات احتیاطی در بیت رهبری شدت بیشتری گرفته و خامنه ای عملا به حال قرنطینه در آمده و تنها افراد معدودی از دستیاران و نزدیکان او اجازه دارند وارد اتاق محل حضور او شوند. به گفته ناظران، اگر خامنه ای به کورونا مبتلا شود، امکان زنده ماندن او بسیار ضعیف خواهد بود. زیرا بیشتر قربانیان کورونا افراد سالخورده و کسانی هستند که سابقه بیماری های مزمن دارند.
به گزارش رادیو پیام اسرائیل، آن چه امروز موجب تقویت این شایعات گردید، انتشار خبر باطل کردن نطق نوروزی خامنه ای در مشهد بود که اکنون چندین سال است با آغاز سال جدید، از مشهد پخش می شود. علت ظاهری این تصمیم آن است که بیت رهبری نمی خواهد در چنین همایشی، افراد به کورونا مبتلا شوند. ولی آشنایان امور می گویند که این تصمیم بخشی از تدابیری است که به عنوان قرنطینه خامنه ای و محافظت از جان او اتخاذ شده است.
بر اثر کرونا مُرده می گویند عارضه قلبی!
سخنگوی سپاه کربلا مازندران گفت: فرمانده سپاه فریدونکنار عصر روز دوشنبه ۱۹ اسفند ماه به دیار باقی شتافت.
وی با تایید این خبر اظهار کرد: علت فوت سرهنگ عبدالله جعفرزاده فرمانده سپاه فریدونکنار عارضه قلبی بوده است.
این در حالیست که روز گذشته اعلام شد که معاون پیشین اداره سیاسی سپاه پاسداران بر اثر ابتلا به کروناویروس درگذشته است.
فرزاد تذری از بنیانگذاران هفته نامه صبح صادق روز دوشنیه، 19 اسفند در پی دچار شدن به بیماری کووید – 19 در بیمارستان بقیه الله تهران جان باخت.
شایان گفتن است که وی یکی از مسئولان پیشین اداره سیاسی سپاه پاسداران بود و مدتی را هم در اطلاعات این سازمان مشغول به فعالیت بود.در ادامه تلف شدن مقامات و مهرههای حکومتی، آخوند رضا مدرسی و شیخرضا محمدی لنگرودی امام جمعه سابق لنگرود به دلیل ابتلا به کرونا مردند.
همچنین آخوند اکبر دهقان از اساتید تفسیر حوزه علمیه قم در یکی از بیمارستان های شهر قم بر اثر ابتلا به کرونا درگذشت. وی از آخوندهای افراطی حوزه بود و مخالف قرنطینه قم بود.
نماینده منتخب خامنه ای در مجلس یازدهم هم روز شنبه بر اثر ابتلا به کرونا در یکی از بیمارستانهای ایران مُرد
به گزارش ایرنا، فاطمه رهبر عضو شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی دقایقی پیش در یکی از بیمارستانهای کشور دار فانی را وداع گفت.
وی که به دلیل بیماری کرونا در بیمارستان بستری بود، در ۱۵ اسفندماه به کما رفت.
پیش تر اعلام شبده بود که حسین شیخ الاسلام، سفیرسابق جمهوری اسلامی در سوریه و آخوند علی خلفی، معاون ابراهیم رئیسی، رئیس قوه قضاییه و آخوند اکبر دهقان از حوزه علیمه قم نیز بر اثر ابتلا به کرونا درگذشتهاند.
منتشرشده در اخبار | دیدگاهها برای ملاها یا از کرونا میمیرند یا از ترس سکته می کنند!بسته هستند
نقش ماهان ایر در انتشار ویروس کرونا
علیرضا حجتی
فرار از پاسخگویی
استفاده نکردن از ماسک و دستکش برای تیم پرواز
قرنطینه مهماندار مبتلا در دوبی
فوت یکی از پرسنل ماهان بر اثر کرونا
اعمال فشار بر مهمانداران
حمل قطعات خودرو با هواپیمای مسافری ماهان بدون اجازه ترخیص!
برخی کارشناسان صنعت هوانوردی به مسائل دیگری هم اشاره میکنند که ماهیت این شرکت را با شائبه همراه میکند. به گفته یکی از کارشناسان: «اگر شرکت هواپیمایی ماهان، مسافربری است پس چرا بدون داشتن هیچ هواپیمای کارگویی انحصار حملونقل هوایی بزرگترین شریک تجاری ایران، چین را در دست دارد و اگر این ایرلاین کارگو (باری) است، چرا سوبسید حداقل ۹۰۰درصدی سوخت که برای کنترل قیمت بلیت مسافرتهای هوایی در نظر گرفته شده (و پروازهای کارگو از آن بیبهرهاند) به آن تعلق میگیرد؟».
شرق نوشت: «ماهان»؛ اینروزها حتی به طعنه در تاکسیها هم مقصر اصلی ورود کرونا به ایران شناخته میشود. باور عمومی آنقدر در این زمینه جدی است که حتی اظهارنظر وزیر بهداشت مبنی بر ورود تاجر قمی با پرواز غیرمستقیم به ایران، به پنهانکاری تعبیر میشود.
تداوم پروازهای شرکت هواپیمایی ماهان به چین بهویژه پرواز مستقیم به ووهان، آنقدر بر ملت گران تمام شد که خواهان لغو این پروازها شدند و در پی آن، سخنگوی سازمان هواپیمایی کشوری اعلام کرد پرواز رفتوبرگشت به چین از سوی این شرکت هواپیمایی، با مصوبه دولت به تعلیق درمیآید. باوجودی که علی ربیعی، سخنگوی دولت نیز از این مصوبه خبر داده بود، این مصوبه در بین مصوبات دولت پیدا نشد و این شائبه را ایجاد کرد که آیا چنین مصوبهای هرگز وجود داشت؟
یا اگر بود، چرا در پایگاه اطلاعرسانی دولت و در لابهلای مصوبات، مندرج نشد؟ شرکت هواپیمایی ماهان باوجوداین مصوبه ناشناخته، کماکان به پروازهای خود ادامه داد و حمید عربنژاد، مدیرعامل شرکت هواپیمایی ماهان با انتشار خبر تعلیق پروازها، دیدار با سفیر چین را در دستور کار خود قرار داد. چانگهوا، سفیر چین در توییتی با انتشار عکس مشترک، نوشت: «ایشان اعلام کردند که تمایل دارند همکاری با چین را ادامه دهند». این توییت در حالی است که وزیر بهداشت ایران هفته پیش گفته بود برای مقابله با شیوع ویروس کرونا در کشور، به پیشنهاد او و دستور اسحاق جهانگیری، معاون اول رئیسجمهوری، از روز ۱۱ بهمن تمامی پروازها بین ایران و چین متوقف میشود. علاوه بر آنکه این ایرلاین در قالب ترانزیت، مسافران چینی را از مقصد استانبول و دوبی به ایران و سپس به چین منتقل میکرد.
فوت یکی از پرسنل ماهان بر اثر کرونا
اینهمه در حالی است که براساس آخرین اخباری که به «شرق» رسیده، یکی از پرسنل این شرکت در کترینگ سامان که متعلق به همین هواپیمایی است، بر اثر ابتلا به کووید ۱۹، درگذشت. ضروری است شرکت هواپیمایی ماهان هرچه سریعتر نسبت به این موارد روشنگری کند.
فرار از پاسخگویی
تمامی این پرسشها و بسیاری پرسشهای دیگر، در انتظار پاسخگویی شرکت هواپیمایی ماهان برای مدیریت این مجموعه ارسال شد. ارسال پرسشها در قالب ایمیلی برای روابط عمومی این مرکز فرستاده شد، اما «شرق» نهتنها پاسخی پس از یکهفته نیافت که در پاسخی عجیب از سوی روابط عمومی برای انتشار هرگونه مطلبی که مغایر با دیدگاه این ایرلاین باشد، تهدید به شکایت شد. در اینجا بهعنوان رسانهای که به نیابت از مردم، از مسئولان درخواست پاسخگویی دارد، از دادستان محترم کل کشور خواستاریم تا در قامت مدعیالعموم به مواردی که در این گزارش مطرح میشود، ورود کرده و به آنها رسیدگی کند.
حمل قطعات خودرو با هواپیمای مسافری ماهان بدون اجازه ترخیص!
با وجود این ضدونقیضها، پروازهایی با هواپیمای مسافری ایرباس ۳۴۰ با ادعای کمکهای بشردوستانه و پس از فشارهای بیشتر با ادعای واردات قطعات ضروری به کشور انجام شده است؛ ادعایی که البته با پیگیریها از گمرک چین زیر سؤال رفت. یکی از فعالان صنعت هوانوردی دراینباره میگوید: «یکی از دوستان بنده در سالهای متمادی، چارترکننده عمده کارگو پرواز گوانگژو به تهران، شرکت هواپیمایی ماهان است. چین با حدود کیلویی ۲۵ تا ۳۵ یوان Payload این پرواز را به سایر تجار که عمدتا در دوبی مستقر هستند، میفروشد. در تماسی که با او داشتم، اعلام کرد از ابتدای بحران کرونا در چین، حسب دستور مقامات گمرکی این کشور، تمام عملیات کارگو تجاری در فرودگاه گوانگژو (CAN) تعطیل است و این دقیقا زمانی بود که ماهان دائما این مسیر را با اسم این نوع عملیات ادامه میداد».
بر این اساس، گمرک چین از زمان اعمال محدودیتهای بیشتر برای کنترل شیوع ویروس کووید ۱۹ (کرونا)، قوانین سختگیرانهای را اعمال کرده و اجازه ترخیص به هیچ بار تجاری و خصوصا در ایام پروازهای تحت مجوز ماهان را صادر نکرد که همین اقدام هم صدای شرکت اپل را درآورد؛ چراکه برای ساخت موبایل بهشدت نیازمند قطعاتی بود که سفارش تولید آن را به چین داده بود. حال جای سؤال است که شرکت هواپیمایی ماهان، بیتوجه به هشدارها و نگرانیها از احتمال انتقال ویروس کرونا به کشور با استمرار پروازها، برای انتقال کدام قطعه ترخیص نشده، عازم چین شده بود؟
با رصد پروازهای ایرباس ۳۱۰ هواپیمایی ماهان به شماره رجیستر EP-MNX که برای انتقال دانشجوهای ایرانی در ووهان رفته بود، مشخص شد این هواپیما برخلاف ادعای عدم بهکارگیری در روتهای داخلی، بهکرات پروازهای مسافربری به مقاصدی نظیر بندر عسلویه، کرمان و … داشته که اولین آن پرواز تهران- بندر عسلویه در تاریخ ۱۸ فوریه (۲۹ بهمن) بوده است.
گندزدایی به شیوه «ماهان»
بر اساس اطلاعاتی که در سایت مرجع هوانوردی فلایت رادار ۲۴ بهعنوان مهمترین سایت رهگیری پروازها در جهان موجود است، در شرکت هواپیمایی ماهان از ۱۲ بهمن تا ۱۵ اسفندماه، ۳۴ پرواز بین ایران و چین انجام شده و این پروازها در مسیر شهرهای ووهان، شانگهای، پکن، گوانگژو و شنژن به صورت رفتوبرگشت انجام گرفته است. آنطور که بیان شده، این پروازها عموما باری بوده، البته در نظر داشته باشید پروازهای باری با هواپیمای مسافربری که امکان ضدعفونی کامل و استریل کردن اصولی را بنا بر ادعای برخی کارشناسان ندارند. قیاس شیوه گندزدایی از یکی از هواپیماهای این ایرلاین که در کرمان انجام گرفته بود و این روزها در بین کارشناسان صنعت هوایی دستبهدست میشود هم مزید بر علت شده تا سازوکار گندزدایی از این هواپیماها را که در مسیر چین قرار گرفته بودند، زیر سؤال ببرد.در فیلم منتشرشده، با امکانات اولیه بدون تخلیه کامل هواپیما از اقلام مازاد نظیر هدرستها و کارتهای اطلاعات پرواز، اقدام به ضدعفونی هواپیما شده بود. این در حالی است که حتی اگر نخواهیم با استانداردهای اروپایی به ماجرا نگاه کنیم، بر اساس شیوه گندزدایی هواپیماهای چینی، تمام بدنه هواپیما و داخل آن، با امکانات پیشرفته گندزدایی میشد و قیاس این دو، نگرانیهایی را از کارآمدبودن گندزدایی هواپیماهای ماهان به وجود آورده است.
استفاده نکردن از ماسک و دستکش برای تیم پرواز
اما این تنها موضوعی نیست که ذهن را به خود مشغول میکند. «شرق» در گفتگو با برخی مهماندارانی که در پروازهای مسیر چین در ماهان حضور داشتند، به نکات قابلتوجه دیگری دست یافت. مسئله آن است که تیم پرواز، بهویژه مهمانداران نهتنها از سوی این هواپیمایی قرنطینه نشدند که حتی امکان استفاده از دستکش و ماسک را در همان روزهای اولیه پروازها که به چین سفر میکردند و پروازهای دیگر، نداشتند و بنا بر اخباری که به گوش میرسد، تنها در پروازهای اخیر، امکان استفاده از دستکش به مهمانداران ماهان داده شده است. اینها در حالی است که در عکسهای منتشرشده از این شرکت هواپیمایی، پرسنل با لباس ایزوله به نمایش درآمدهاند.
قرنطینه مهماندار مبتلا در دوبی آیا قرنطینه گروه پروازی ماهان که به چین تردد داشتهاند به درستی رعایت شده است؟ و چه معیاری برای راستیآزمایی صحبتهای مدیران ماهان در این خصوص وجود دارد؟ این سؤالی است که حتی در بین فعالان این صنعت هم به چشم میخورد. یکی از مهمانداران سابق این هواپیمایی که به نمایندگی از سایر مهمانداران سخن میگوید، پاسخ این پرسش را میدهد: «تنها تدبیر لازم این بوده است که کروی پروازی، پس از اتمام پرواز ورودی به فرودگاه امام خمینی، مجاز به ورود به شرکت و واحدهای مربوطه نباشند و تا ۱۴ روز در منزل بمانند؛ موردی که از سوی ماهان رعایت نشد. پروازی که پیشتر به ووهان رفته بود، چندی بعد به دوبی رفت و پس از لندینگ در فرودگاه، توسط پرسنل فرودگاهی مقصد، تست سلامت انجام شد و در این میان مشخص شد جواب آزمایش یکی از مهمانداران (از ذکر نام معذوریم) و تعدادی از مسافران، مثبت بوده است».
این منبع آگاه ادامه میدهد: «متأسفانه بسیاری از مهمانداران به هر نحوی با پیام و تماس با من ارتباط گرفتند. نمیتوانند حرف بزنند، نمیگذارند که حرف بزنند. البته تعداد محدودی هم هستند که خود برای جایگاهی بهتر، برای این پروازها درخواست میکنند که تکلیفشان مشخص است». از او میپرسم آیا اجباری در همکاری مهمانداران در مسیر چین وجود داشته است؟ پاسخ میدهد: «طبق گفتههای خود مهمانداران، حدود ٢٠٠ نفر نپذیرفتند که به چین بروند که در نهایت وعدهووعید پاداش داده شد که فقط به خلبانان پرداخت شد. همان هواپیمای ووهان بعد از بازگشت از چین عازم عراق و سوریه برای بردن دانشجویان عراقی و سوری شد که در این مسیرها هم خلبانان پاداش دریافت کردند، اما مهمانداران خیر». جالب آنکه او در ادامه میگوید: «مهمانداران بعد از زمان استراحت، بلافاصله طبق برنامه باز هم به پرواز رفتند». اما چه پروازهایی؟
«مهمانداران ماهان، در تمامی مسیرها، بسته به الزامات شرکت؛ چه مسیر داخلی و چه خارجی، استفاده میشوند».
اعمال فشار بر مهمانداران عجیبتر آنکه پیرو پیگیریهای انجامشده در یکی از گروههای تلگرامی صنعت هوانوردی (خلبان عیسیخان اشتوداخ)، خبر رسید که شرکت هواپیمایی ماهان، نگران از اطلاعرسانی از سوی مهمانداران، بند محرمانگی را به قراردادهای آنها افزودهاند تا از این پس، امکان هرگونه درز اطلاعاتی را از عملکرد این شرکت هواپیمایی به بیرون سلب کند، درحالیکه کارشناسان معتقدند این اقدام برای اولینبار رخ داده و اصولا وجود چنین بندی در قراردادهای مهمانداران ضرورتی ندارد.
فرضیههایی درباره ماهان.
اما چرا این شرکت هواپیمایی با وجود اعلام تعلیق پروازها، کماکان در این مسیر تردد میکند؟ این سؤالی است جدی که پاسخهای متفاوتی تا به امروز به آن داده شده که به ایجاد چند فرضیه منجر میشود؛ نخست آنکه شرکت هواپیمایی ماهان بدون مجوز دست به هیچ اقدامی نمیزند. (چه مجوزی؟) دوم، احتمالا تنگناهای مالی این شرکت، موجب سرپیچی از قانون شده است. (چه تنگناهایی؟) سوم، ماهان نمیخواهد انحصار پروازها به چین را به دیگری (احتمالا ایرانایر بهعنوان نماینده دولت) واگذار کند و از میدان کنار برود و….
امیرحسین صراف، تحلیلگر صنعت هوانوردی، در گفتگو با «شرق»، به ادعای وجود تنگناهای مالی برای این شرکت، نقد وارد کرده است و میگوید: «حمل هوایی مواد اولیه صنایع دارو و خودروسازی کشور از سوی این شرکت، موردی است که باید به آن توجهی ویژه شود. این یعنی برخلاف اصول اولیه یک تجارت سالم، برای یک تولیدکننده انبوه تولیدکنندگان انبوه مزیتی را ایجاد کردهایم که حمل هوایی بر استفاده از روشهای بسیار ارزانتر زمینی و دریایی ارجحیت پیدا کند که بخشی از آن مربوط به قیمت تمامشده غیرواقعی خدماتی است که از جیب عموم مردم و از روش تخصیص سوبسید سوخت هواپیمای مسافربری به پروازهایی با عملکرد واقعی کارگو پرداخت میشود. درنظرگرفتن احتمال حمایتهایی در ترخیص مقرون به صرفهتر مواد اولیه میتواند استفاده این صنایع از ترابری هوایی را کاملا توجیهپذیر کند.
همچنین بازار حمل بار هوایی با بزرگترین شریک تجاری کشور یعنی چین در انحصار ماهان است و بنابراین عملکرد اخیر ماهان بیشتر به عکسالعملی در برابر ازدستدادن یا امکان ورود شریک در یک بازار انحصاری پرمنفعت میماند تا دغدغهها و عکسالعملهای ناشی از قرارگیری در یک تنگنای مالی. همچنین اصرار بر انجام پروازهای مکرر غیرانتفاعی و با نیت انساندوستانه آنهم از سوی یک شرکت ظاهرا خصوصی، فرض قرارگیری ماهان در تنگنای مالی را باطل میکند». این در حالی است که برخی کارشناسان دیگر بر خرید لباس فرم پرسنل از ترکیه از سوی این شرکت اشاره میکنند که با وجود تنگنای مالی در این شرکت همخوانی ندارد. با این حال، برخی معتقدند این شرکت با محدودیتهای مالی هم روبهروست. یکی از کارشناسان در تحلیل این موضوع میگوید: «بحران مالی ماهان از کنسلشدن پروازهای اروپایی آغاز نشد، بلکه از زمانی شروع شد که عربستان اجازه ورود به ماهان را برای پروازهای حج نداد و تقریبا از آن زمان هر ساله با تعدادی از کارکنان ختم همکاری میشود».
ماهیت دوگانه هواپیمایی ماهان برخی کارشناسان صنعت هوانوردی به مسائل دیگری هم اشاره میکنند که ماهیت این شرکت را با شائبه همراه میکند. به گفته یکی از کارشناسان: «اگر شرکت هواپیمایی ماهان، مسافربری است پس چرا بدون داشتن هیچ هواپیمای کارگویی انحصار حملونقل هوایی بزرگ ترین شریک تجاری ایران، چین را در دست دارد و اگر این ایرلاین کارگو (باری) است، چرا سوبسید حداقل ۹۰۰درصدی سوخت که برای کنترل قیمت بلیت مسافرتهای هوایی در نظر گرفته شده (و پروازهای کارگو از آن بیبهرهاند) به آن تعلق میگیرد؟».با توجه به حجم دغدغههایی که در رابطه با فعالیتهای ماهان ایر در ماههای اخیر ایجاد شده، آیا ضروری نیست نهادهای نظارتی برای شفافسازی در این زمینه ورود کنند؟
گرفتار چرخهای شدهایم که هر دم بحران میزاید
خیلی از روزنامه های داخل ایران با اشاره به عمق بحرانی که هم اکنون کشور را فرا گرفته، بطور تلویحی تایید می کنند که رژیم حاکم کوچکترین کفایتی برای رسیدگی به بحران کرونا در ایران را ندارد.
برخی ناظران هم عقیده دارند که این شیوه رفتاری، مصداق کامل جنایت است و حتی اگر جنایت عمد نباشد و از روی نادانی و نابخردی و بی تجربگی و بی کفایتی انجام شده باشد، جنایت در جنایت است.
کامیار علایی، پزشک و پژوهشگر در مصاحبه با کمپین حقوق بشر میگوید: با پنهانکاری مقامات حکومت ایران کسی برای مقابله با ویروس آماده نبوده است.
روزنامه جهان صنعت با اشاره به خبرهای تلخ و بد از جمله سقوط هواپیمای اوکراینی و ویروس کرونا می نویسد: روندهای فعلی جامعه را به تب کشانده و ناامید کرده است.
روزنامه ابتکار هم وضعیت بحرانی کشور را چرخه بحران و مسیر از چاله به چاه توصیف کرده و نوشته است: هر صبح یا فاجعه ای رخ داده یا فاجعه در حالِ رخ دادن است! ما گرفتار چرخهای شدهایم که هر دم بحران میزاید. اکنون دیگر به ندرت روزی عادی را خاطر میآوریم!
این روزنامه نوشت: از اساس انگار وارد جهان بحران شدهایم؛ همیشه پایمان در چالهای گیر است. انگار پای حکمرانیمان حسابی لنگ شده و از هیچ سنگی هم سالم نمیگذرد و.هر روز بیطاقتترمان میکند. سبک حکمرانیِ ما دیگر پاسخگوی نیازهای امروزِ ما نیست. اگر تغییری ایجاد نشود، مسیر از چاله به چاه ادامه خواهد یافت.
خدای اسلام و خدای مسیحیت
مسعود ذوالفقاری
از زمانیکه هرکدام از ما دراین جهان چشم باز کردیم و خودمان را شناخته ایم بیشترین خبری که به گوشمان خورده خبر جنگ ، خونریزی ، ترور و قتل عام است ، اخباری که البته در هرحالت سرنخ آن به خاورمیانه و کشورهای اسلامی می رسد .
سوریه ، عراق ، افغانستان و حتی ایران ! سالهاست که از خودم می پرسم چگونه خاورمیانه که محل آمدن 124 هزار پیامبر است مردمانی چنین رام نشدنی و خشن دارد . مگر این پیامبران برای هدایت این انسان ها مبعوث نشدند ؟ پس چرا این مردم که حدود 90 درصد آنان را مسلمانان تشکیل می دهند هیچگاه نمی توانند با آرامش و بدون جنگ روزگار سپری کنند .
چرا مسلمانان همواره تلاش می کنند با جنگ و قلدری ملت های دیگر را زیر سلطه خود و به اصلاح در زیر پرچم اسلام گرد آورند . و البته پاسخ این سوال را با کمی تعمق می توان یافت . اسلام و خدای آن ! بله ، پاسخ همه این خشونت ها را باید در اسلام و خدای خشن آن جستجو کرد. خدای اسلام خدایی است که بندگانش را به جنگ با به اصلاح به جهاد دعوت کرده است و پیروان این دین تصور می کنند با گرفتن جان هر غیر مسلما ن به خدای اسلام نزدیک تر می شوند و دقیقا ریشه همه خشونت های سازمان یافته ای را که این روزها به ویٰژه در کشورهای اسلامی از افریقا گرفته تا آسیا شاهدیم باید در دستوران همین دین به اصلاح مبین و کامل جستجو کرد.
آخر چگونه می شود که خدایی که همه ما توقع مهربانی از او داریم ، دستور به قتل و خونریزی بدهد و گروهی از انسان ها را برای برتری جویی بر گروه دیگر تشویق کند . این درست مانند این می ماند که پدری یکی ازفرزندانش را به کشتن و شکنجه دیگر فرزندش تشویق کند و این کاری است که خدای اسلام در تمامی سوره های کتاب منسوب به خود کرده است . شما در قران نمی توانید سوره ای را بیابید که درآن به خشونت اشاره نشده باشد .
خدای اسلام در کتابش صراحتا جان و مال و ناموس غیر مسلمانان را برای مسلمانان حلال می داند و با وعده هایی همچون بهشت ، حوری و شراب و دیگر لذاید، بندگانش را به خشونت و جنگ دعوت می کند. البته این خدا درهمین کتابش بندگانش را تهدید کرده است که اگر به دستوراتش عمل نکنند با غذابی بزرگ و جهنمی سوزان عقوبت می کند. و اینگونه است که هرجای این جهانی خاکی جنایت سازمان یافته ای رخ می دهد دست گروه های افراطی اسلامی درکار است . همان گروهایی که اعضایش با جمله (( الله اکبر )) عملیات های انتحاری می کنند و افراد بی گناه را در مناطق مختلف جهان به خاک و خون می کشانند. عملیات انتحاری گاه بی گاه در اسراییل ، حوادث تروریستی در فرانسه ، و دوستی هم دارند و پیامبرشان را پیامبر مهربانی می دانند اما باید از آنها پرسید چگونه می شود با جنگ و ترور از مهربانی و محبت صحبت کرد . چگونه می شود با وجود گروهای اسلامی همچون داعش که چند سالی است زندگی را برای همه مردم جهان سخت کرده است و از هیچ جنایت و شرارتی ابا ندارد و همچنین با وجود دیگر گروه های اسلامی همچون القاعده ، طالبان ، بوکو حرام و ….. که همه شان با شعار حمایت از دین اسلام و عمل به دستورات خدای آن ،خون انسان های بی گناه را می ریزند ،مدعی شد که خدای اسلام مهربان است و پیامبرش پیامبر مهربانی ها ست .
با نگاهی به گوشه ای از تعالیم اسلام و دستورات خدای آن و تطبیق این تعالیم با مواد اعلامیه حقوق بشر که اتفاقا نوشته دسته بشر هم هست کاملا می توان فهمید که این دین به اصلاح مبین تا چه میزان ضد بشر و حقوق آن است . از نگاه بسیاری ، نمایان ترین تضییع حقوق بشر در دین اسلام نبود ازادی عقیده در آن است ، خدایی که همه دستوراتش با خشونت و عتاب است چگونه می توان از دین منصوب به او توقع دادن آزادی عقیده به پیروانش را داشت . ( مستندات و مدارک مستدلی از قتل انسان های دگر اندیش در به دست مسلمانان متعصب در کشورهای اسلامی از صدر اسلام تاکنون وجود دارد ).
براساس ماده 18 اعلامیه جهانی حقوق بشر هر کس حق دارد که از آزادی فکر ، وجدان و مذهب بهره مند شود .این حق متضمن آزادی تغییر مذهب یا عقیده وایمان می باشد و نیز شامل تعلیمات مذهبی و اجرای مراسم دینی است . هرکس می تواند از این حقوق یا مجتمعاً به طور خصوصی یا به طور عمومی بر خوردار باشد.
هر کس حق آزادی عقیده وبیان دارد و حق مزبورشامل آن است که از داشتن عقاید خود بیم و اضطرابی نداشته باشد و در کسب اطلاعات و افکار و در اخذ و انتشار آن ، به تمام وسایل ممکن و بدون ملاحضات مرزی، آزاد باشد.
از دیگر موارد فاحش نقض حقوق بشر در اسلام ، برتر پنداشته شدن مسلمانان بر غیر مسلمانان است . در اسلام صراحتا جان و مال و ناموس غیر مسلمانان برای مسلمانان حلال فرض شده است ، که این نیز با ماده 1 اعلامیه جهانی حقوق بشر (همه آزاد و برابر بدنیا آمده اند ) ، ماده 2 : عدم تبعیض ، ماده 3 : حق حیات برای همه و ماده 6: ارزش انسانی در همه جا مغایرت کامل دارد .
این تنها گوشه ای از نقض حقوق بشر در دین اسلام است اما موارد بی شمار دیگری نیز وجود دارد که از حوصله این نوشتار خارج است . به هرحال وقتی آب از سرچشمه گل الود است چگونه می توان توقع زلالی آب را در پایین دست داشت . بنابراین نمی تواند از حکومت های اسلامی همچون ایران و عربستان و …. که براساس تعالیم اسلامی اداره می شوند توقع رعایت حقوق بشر را داشت و ازنگاه بنده حقیر اولین قدم در ریشه کنی نقض حقوق بشر، روشنگری درباره یکی از منشاء های اصلی این نقض یعنی دین اسلام و همچنین حکومت های اسلامی است و در قدم بعدی ریشه کنی این دو .
از نگاه بنده تنها راه برقرای صلح درجهان و ریشه کن شدن ریشه های خشونت، ترور و افراطگرایی اسلامی روی گردانی از این دین سراسر خشونت و پشت کردن به خدای آن است .
و البته که می توان دین دیگری که به مراتب نقض حقوق بشر در آن کمتر است و بیش از هر دین دیگری به حقوق اساسی بشر ازجمله ازادی بیان و عقیده اهمیت داده است روی آورد.
دینی که در آن نشانی از خشونت، جنگ ، غذاب و دیگر اعمال زشت و ازار دهنده دیده نمی شود .
دینی که خدای آن به جای بنده خواندن انسان ها آن ها را فرزندان خود می داند و به جای ترساندن آنها از عذاب و جهنم ، از محبت و دوستی و به جای جنگ و کشتار از بخشندگی و شادی سخن می گوید و همچون پدری دلسوز به صلیب کشیده می شود تا گناهان فرزندانش بخشیده شود. اری این همان خدایی است که با سرشت پاک انسان سنخیت دارد و ضمیر هرانسانی را به خود جذب می کند.
ایران زیر حمله سه ویروس استبداد، تحریمها و کرونا
ابوالحسن بنی صدر
ویروس کرونا، مدیریتهای مختلف را در جهان، آشکارتر کرد.
ایران زیر حمله ۳ ویروس، و جنایت وصف ناپذیر سران رژیم میباشد،
و به نظر میرسد که هنوز عواقب کامل مدیریت جمهوری اسلامی، عیان نشده باشد. در این وضعیت، رفتار جمهوری اسلامی، رفتار قدرتهای خارجی، و رفتار مردم ایران را چگونه ارزیابی می کنید؟
آیا رژیم، کوتاهی و قصور در امر پیشگیری و درمان مبتلایان به ویروس کرونا را فرصتی برای مظلوم نمایی و رفع تحریمها شمرده است؟
مصاحبه رادیو عصر جدید با آقای بنی صدر ، جمعه ۸ فروردین ۹۹
فایل تصویری https://www.youtube.com/watch?v=XBp7YwzRZ-M
فایل صوتی یوتوبhttps://www.youtube.com/watch?v=0LUYe797txk
بنی صدر: بله درست است، در جهان امروز با بیماری ناشی از ویروس کرونا بنابر اینکه چهنوع تصدی در کار باشد، ـ قدرتمدار و قدت محور باشد یا پایبند به حقوق انسان باشد ـ تفاوت می کند. چنانچه موضع رئیس جمهور برزیل و آقای ترامپ رئیس جمهور آمریکا و آقای خامنه ای خیلی با هم مشابه هستند.
رئیس جمهور برزیل می گوید که این ویروس یک گریپ کوچکی است، چرا اقتصاد را به خاطر این ویروس و این بیماریبخوابانیم. خوب این ظاهرش یک سوال است که طرف می گوید که من نگرانم که اقتصاد تعطیل می شود، ولی واقع قضیه آن امر مستمریست که سرمایه داری ایجاد کرده و رویه کرده، منتها هیچ وقت بر زبان نمی آمد. آن چیه؟ آن این است که در مقام مزاحمت میان جان انسان و سرمایه داری، منافع سرمایه داری مقدم است، انسان قربانی بشود رواست.
رئیس جمهور برزیل در واقع این را می گوید والا خوب آقای محترم چرا اقتصاد بخوابد وقتی شمامی دانید که ۱۰ برابرکل تولید ناخالص دنیا در سال ۲۰۱۸ که حالا بیشتر هم شده، پول در بازار سرمایه، در بازار فراوردههای مشتق جریان دارد. شما میگویید که ۲۰ کشور جهان که ثروتمند هستند قرار است جمع بشوند ۵ هزار میلیارد پول تصویب بکنند که اقتصاد دنیا را نگه دارند. خوب این پول از کجا باید بیاد؟
بودجه های این ۲۰ کشور همه شان کسر دارند، همه شان کسریشان را از تولید نا خالص ملی کشور های خودشان بیشتره ، پس در واقع می خواهند 5 هزار میلیارد دلار هم با ایجاد کسر بودجه بر قرضه ها بیافزایند، خوب کی این قرضه ها رامی پردازد؟ از گرده کی این پولها را می کشند؟ مردم زحمت کش. خوب آقا از آن ۱۰ برابرکل تولید ناخالص ملی دنیا، اقلا یک برابرش را نه، یک صدمش را شما از سرمایه مالیات بگیرید، اقتصاد دنیا را نگه می دارید. هیچی تمام این فقر را هم از روی زمین بر میداریدو با موفقیت هم با بیماری مبارزه می کنید. ولی نه، به او نمی شود گفت، اصلا دولتهانماینده سرمایه دارها هستند پس به او کاری ندارد. میگه من کسر بودجه درست می کنم که این کارفرمایی ها ناگزیر نشوند بروند از آن پولها بیاورند خرج بکنند، نه. دولت بحساب ملت کسر بودجه ایجاد کنه و به آنها بده.حالا بعضی ها میگویند نه، اقتصاد برای انسان هست، انسان برای اقتصاد نیست. خوب می بینید که این دوتا طرز اداره هست، دوتا مدیریت هست.
حالا کشور ما یک رهبری دارد که بقول وزیر سابق بهداشت آقای هاشمی می گوید که من اواخر آذر و اوایل دیماه هشدار دادم، پس این آقا از آن زمان آگاه است و مخفی کردند، مخفی کردند برای اینکه می خواستند مراسم تشییع جنازه و خاکسپاری آقای قاسم سلیمانی را به آن ترتیبی که دیدیم انجام بدهند، مخفی کردند برای اینکه می خواستند ۲۲ بهمن جمعیت کشی کنند که چندان هم موفق نشدند، مخفی کردند برای اینکه انتخابات را انجام بدهند که آن هم تحریم شد، مخفی کردند حالا برای چی. وقتیکه دو تن در قم کشته شدند و این از پرده بیرون افتاد، قبل از او چرا مخفی بود؟
این سوال مهمی است، آیا آقای خامنه ای به این سوال جواب داده، نه. آقای روحانی چطور، خیر. کدام یک جواب می دهند، هیچکدام. اینکه استبدادی بکلی خود را معاف بداند از پاسخ گفتن وقتی حیات مردم در خطر است در استبدادها هم کم مانند است، خوب با کمال گستاخی یک روز می گوید تقصیر جن و انس است. حالا که دید دستش انداختند آمده می گوید که منظور من از جن و انس اسرائیلی ها هستند. یک روز می گوید که این جنگ ویروسی است که آمریکا راه انداخته، سفیر چین هم گفته که این حرف احمقانه است. در واقع آنی را که باید بگوید نمیگوید. آقا شما این امر را چرا مخفی کردی؟ اصلا وقتی مطلع شدی اقلا چرا این رفت و آمد به چین را متوقف نکردید؟. حالا آقای عباس عبدی در نوشته ای این را میگذارد بپای آقای روحانی و میگوید که ایشان امیدوار است که این بیماری را وسیله بکند. خوب تماشا بکنید، این فسادی که گفتم در غرب هست که می گوید انسان قربانی سرمایه، حالا توی وطن خودمان ببینید، ببینید که چقدر فضاحت بار است. اگر حقیقت داشته باشد، والا اگر حقیقت نداشته باشد باید توضیح بدهند دیگه. میگوید آقای روحانی برای اینکه آمریکا دست از این تحریمها بر دارد که یک وعده هایی هم به او داده شده، خیلی جلوی پیشرفت این بیماری را نمی گیرد .
مردم ایران چهل ساله این رژیم بهای هر خیانتی هر جنایتی هر فسادی را بشما تحمیل کرده است. اما این یکی، یک بهایی است که به عقل جور در نمی آید، یک جنایت وصف ناپذیریست به قیمت اینکه شما گروه گروه از این بیماریکشته بشوید، این آقا می خواهدآمریکا را وادار کنه که دست از تحریمها بردارد. حالا که تا امروز هم بر عکس شده و امریکا هی به تحریمها اضافه کرده و می گوید بر نمیدارم . این اصل که وجود این رژیم مقدم است بر حیات شما مردم ایران، چنین چیزی را کی دیده، آخه دولت برای این است که به مردم خدمت بکند.اما اینجا وارونه است ومردم باید خدمت رژیم ولایت مطلقه را بکنند وبلکه برای این آقای رهبر باید جان بدهند، آنهم با شکنجه چون این بیماری که آنها گرفتند میدانند. کسی که به این بیماری مبتلا شده بوده و رها شده می گوید که این حالت خفگی که به آدم دست میده مثل این هست که آدم داره توی آب خفه میشه،خوب اینجوری باید مردم زجر بکشند که این آقا و این رژیمش سر پا بماند و این یک مسئله اساسی را نخواهد با این مردم حل کند. آقا مسئله اتم مسئله ای است مال ایران و با مردم ایران، شما تا سال ۲۰۰۳ بنا بر مدارکی که حالا دیگر لو رفته قصد داشتید بمب اتم بسازید، لو رفته متوقف کردید و حالا می گویید که نمی خواهید بسازید خوب وقتی نمی خواهید بسازید این مسئله را چرا با مردم حل نمی کنید، خوب بپرسید از این مردم، اگر گفتند آقا ما میخواهیم که این سانتریفوژ ها اورانیوم غنی کنند و ما انبار کنیم، تازه اورانیوم هم به اندازه کافی نداریم، خوب شما بکنید، اگر نخواستند متوقف کنید و این بساط را جمع کنید، علت تحریمها از میان برود تا این ملت بتواند نفس راحتی بکشد. چون این آقا نمی خواهد به هیچ قیمتی، هیچ ارزشی برای رای شما مردم ایران، برای زندگی شما مردم ایران، برای حقوق شما مردم ایران قائل بشود، راحت با جان شمادارد بازی می کند.
ایران، نه گرفتار یک ویروس که گرفتار ۳ ویروس هست.
این را من در مصاحبه با یک خبرنگار آمریکایی گفتم.
یک ویروس که ویروس استبداد است که خود این ویروس چندین وچند ویروسه، یکی ویروس دروغ، ویروس خیانت،ویروس فساد، ویروس بی اعتمادی، ویروس از خود بیگانه کردن دین، ویروس دولتی را خدمتگذار هدفهای قدرت کردن در منطقه و در جهان بقیمت فقر، مرگ، خشونت و آسیبهایی که مردم ایران گرفتارش شدند، این ویروس هم مال این چهل سال نیست، تاریخ ایران است که مرتب جان و روان این ملت را خورده و نیروهای محرکه این ملت را خورده، ۳ بار هم در یک قرن این ملت جنبش کرده که بلکه از این ویروس خلاص بشود، آنهایی که باید خیانت نمیکردند خیانت کردند و استبداد را بازسازی کردند.
ویروس دوم تحریمهای آقای ترامپ هست، امروز شما مردم ایران متوجه می شوید که هدف این ویروسها ضعیف کردن این رژیم نیست، هدف این ویروسها ضعیف کردن ایران است، قدرتی که ایالات متحده هست روزی خود را تنها ابرقدرت می شمرد حالا در انحطاط است و تنها منطقه ای هم که بر سرش جنگه منطقه خاورمیانه است که نفت دارد گاز دارد و منابع معدنی دیگر دارد. خوب اینجا اگر ملتهای توانمندی باشند، اقتصاد های شکوفا ونیرومندی داشته باشند، دولتهای حقوقمندی داشته باشند، مردم حقوندی داشته باشند پیشرو در رشد، خوب این مردم داشته های خود را به این آقای ترامپ نخواهند داد. برنامه اوتضعیف کشور های منطقه است، به این برنامه هم همه دولتهای آمریکایی عمل کردند. نگاه کنید که از گروگانگیری به این طرف چه بر سر ایران آمده، دستیارش هم همین رژیم ولایت مطلقه فقیه است، وسیله دیگری نداره، از طریق این رژیم عمل می کنند، نگاه کنید به عراق چه رفته، نگاه کنید که بر افغانستان چه رفته و چه می رود نگاه کنید به مصر چه رفته و چه می رود، بر سر سوریه چه رفته و چه می رود و… این هم ویروس دوم
ویروس سوم هم این ویروس کرونا است که آقایان با تشریفات رسمی وارد کشورکردند و حالا هم میخواهند که این را بعنوان سلاح اول مردم را کشتار کند که آنها بتوانند در دنیا بگویند که ما وسیله نداریم.
امکانات نداریم و این تحریمها را بردارید تا ما بتوانیم با این بیماری مبارزه کنیم، والا کشور های همسایه هم از ایران سرایت می کند و آنها را هم بیچاره میشوند، خوب آقا این حرف شما را از این طرف می شنوند و از آن طرف می بینند که از پزشکان بدون مرز دعوت می شوند و آنها هم آماده می شوند و با تجهیزات وارد فرودگاه می شوند و سپاه از توی فرودگاه آنها را بر میگرداند. خوب حالا چجوری قبول کنند که شما برای مبارزه با این بیماری مشکل دارید. برای این سوال جوابداری؟ آقای خامنه ای، شما آقای روحانی که اصلا نه سر پیازی و نه ته پیاز، به هیچ حسابی نیستی، وزارت خارجه شما به اینها ویزا داده و بعد یک پزشکی می نویسد که وزارت بهداشت اصلا در دست سپاه است.
خوب الان توی فرانسه، توی آلمان، توی آمریکا یک ویروس آمده، میگویند که 5 هزار میلیارد باید خرج مبارزه با این ویروس بشود، در کشور بیچاره ما که ۳ تا ویروس هست، خوب چکار کنیم دست روی دست بگذاریم و بگوییم که چون ما گرفتار این 3 ویروس هستیم خوب این دیگه جبره ما چکار کنیم حالا، بسپاریم به خدا دیگه . حالا چقدر این ویروس ما را خواهد کشت خوب خواهد کشت دیگه، چکار کنیم. نه نباید دست روی دست گذاشت و نه تسلیم تقدیرشد، تقدیر ویروس فرموده است. قبلا عرض کردم و دوباره عرض می کنم، پزشکان ایران پرستاران ایران داروسازان ایران و همه آنهایی که در خدمت این دستگاه پزشکی هستند اینها در صف مقدم این جنگ، تعیین کننده هستند.
ایران نیروهای محرکه مهمی دارد، دانشگاهیان، دانشجویان، معلمان، زنان، کارگران، کادر های اداری جوان، اینها می باید به یاری کادر پزشکی برخیزند، شنیدم که برای مددیاری تعداد کمی تقاضا شده، ۷۵۰ هزار نفر داوطلب شدند که بسیار ستایش آمیز است، پی این نیروهای محرکه اگر مراقبتهایی که پزشکان می گویند را خود مبتلا نشوند و با ابتلای این بیماری مبارزه کنند بطوری که بار بسیار سنگینی که بر دوش کادر پزشکی هست، کاهش پیدا بکنه، بتوانند این بیماری رامهار کنند، می شود از این بیماری خلاص شد. هرگاه این پیروزی بدست بیاد، فردا دیگه غیر از امروزه و شما مردم ایران متوجه می شوید که تواناییهای دارید که ازش غافل بودید. پس میتوانید با آن ویروس اصلی که استبداد است هم با موفقیت در گیر بشوید و با پایان دادن به استبداد، این ویروس و تحریمها را هم بی محل کنید.
خوب اگر شما به کوشش برخاستید و به هر سه ویروس پیروز شدید البته در جهان الگو میشوید، هم اکنون هم رفتارهایی که در ایران مشاهده می شود از فداکاری پزشکان، از آمادگی جوانان در جاههای دیگر دنیا به این وسعت مشاهده نمی شود. گاه در کشورهایغرب مناظری هم مشاهده می شود که آدمیدر می ماند که این دیگر چه جوریش هست، پس شما میتوانید و باید الگوبشوید بدیل بشوید، این مبارزه یکی از دست آوردهای بزرگش این است که شما بدیل خود می شوید انسان دیگری میشوید حقوند میشوید انسانی می شوید که به جبر استبداد می گویید نه و به هر جبری می گویید نه.
ما ایرانیها بودیم که فهمیدیم که استقلال از آزادی جدایی ناپذیره، هنوز در جاهای دیگر دنیا اینطور نیست، این جدایی ناپذیری خود محک است، اگر در کشوری آزادی نبود و مدعی شد که ما استقلال داریم دروغ میگویند. زیرایا در موضع مسلط هست یا زیر سلطه.
حالا کشور ما در موضع زیر سلطه است بلحاظ اینکه نیروهای محرکه را از دست می دهد پول از ایران می رود نفت را زور میزنند بفروشند چون تحریم هست نمیخرند والا هرچه بخرند می فروشند گاز میفروشند و چند میلیون ایرانی در خارج هست پس در موضع زیر سلطه هست و وقتی کشوری در موضع زیر سلطه هست آقای خامنه ای بگوید من استقلال دارم و خودم تصمیم می گیریم دروغ می گوید. آقا خود نه تنها نمی توانی تصمیم بگیری حتی بدتر کردی وضعیت را نسبت به استبداد های سلطنتی قبلی برای اینکه قدرت آمریکا را آوردی و کردی محورسیاست داخلی و خارجی و ایران را هم گرفتار ۹ جنگ کرده بودی که این ویروس را هم اضافه کردید و حالا شده ۱۰ تا. پس نبود آزادی میگوید که استقلال هم نیست، وقتی کشوری استقلال و آزادی ندارد می شود این، یعنی مرتب قدرت خارجی در سیاست خارجی محور می شود و برای سیاست داخل هم چنانکه در قضیه ویروس هم عینا همین است، به ملاحظات سیاست خارجی برای یک زدوبندبا دنیای غرب خصوصا ایالات متحده آقا آمدهویروس را کرده سلاح و انداخته بجان مردم ایران خوب حالا ممکن است بیاید بگوید آقا نه اینها دروغه که این آقای عبدی نوشته مگر هر کسی نوشته راسته، بسیار خوب دروغه، آقا بگو ببینم از آخر آذر تا وقتی در قم ۲ نفر مردند و قضیه رو شد چرا مخفی کردید؟ تازه بعد این آقای خامنه ای آمد سخنرانی کرد و گفت بعضیها چو انداخته بودند که ویروس کرونا آمده که مردم نروند پای صندوق، تماشا بکنید، این آقا می گوید خداوند ایشان را ولی امر مردم ایران کرده، آخه خداوند همچین جنایتکاری را حاکم بر مردم می کنه؟
تازه بعد از انتخابات آقا گلایه دارد که چرا کسانی این حرف را زدند، خوب بعد که مراجع گفتند که باید طبق نظر پزشکان عمل بشود و مردم از خانه هایشان بیرون نیایند و این بیماری را گسترش ندهند. حالا آقای سیستانی که می گوید که اگر کسی این بیماری را داسته باشد و به عمد بیاید بیرون و به دیگری انتقال بده در واقع حکم قاتل را دارد، خوب اینها را چرا نگذاشتی مردم بفهمند، عکسش هم شد اینجور رفت توی ذهنها که این روحانیون نمیگذارند در حرمها بسته شوند نمازهای جماعت تعطیل بشود، عیادی شما چرا رفتند در حرم حضرت معصومه را شکستند، یعنی می فرمایید آنهاییکه قبلا حمله کردند به حسینیه آقای منتظری و بعد پلاگارد گرفتند دستشان خطاب به این آقای روحانی گفتند استخر فرح در انتظار شماست، اینها ایادی شما نیستند؟
آن جن و پری که می فرمودید اینها نیستند؟
این است قضیه،
آقایان هم بجای اینکه جلوگیری کنند خودشان شدند سرایت دادند، حالا شما مردم ایران هستید و این 3 تا ویروس، یابه خفت و تسلیم شدن تن می دهید و خود را می سپارید به این ویروس و یا بر می خیزید، برخاستن هم اینجوری نیست که الان بیایید بیرون و جنبش همگانی کنید و خیابانها را پر کنید، نه، در خانه ها باشید و تغییر بکنید به حقوقتانوجدان پیدا کنید، حقوق پنجگانه هم در اختیار است، شما دانشگاهیان، شما جوانان این حقوق را تعلیم بدهید، از این وضعیت استفاده کنید با این وسایل ارتباط جدید رابطه برقرار کنید، قابل کنترل هم نیست، میتوانید کاری را که سانسور نمی گذاشت، حالا بکنیدو یک نسل وجدان یافته به حقوق،حقوند و آماده برای زندگی در استقلال و آزادی.
اگر همت کنید اگر مسئولیت بشناسید که در گرو وجدان به حقوندیست، امید که این وجدان را می یابید، همت می یابید و مسئولیت می شناسید و وجود شما سراسر به پیروزی امید می شود، توانا از این مبارزه با ۳ ویروس پیروز بیرون بیایید، شاد و پیروز باشید.
طنز اعترافات کرونا!
شروین سلیمانی
–خودتون رو برای بینندگان ما معرفی کنید.
-من کرونا ویروسزاده هستم با اسم مستعار کویید-۱۹ که چند وقته دارم علیه امنیت ملی کشور اقدام میکنم. الان هم خیلی خوشحالم که دستگیر شدم و دارم بصورت خیلی منطقی به اشتباهات خودم پیمیبرم!
–فعالیتتون رو از کی شروع کردید؟
-من یک بار در سال۲۰۰۳ با اسم مستعار سارس و یک بار هم در سال۲۰۱۲ با اسم مستعار مِرس سعی کردم که برای اجرای نقشههای شوم استکبار جهانی به کشور نفوذ کنم ولی هر دو بار با هوشیاری مسئولین و حضورِ مردم همیشه در صحنه، با مُشت محکمی که به دهان یاوهگویم خورد عقبنشینی کردم!
–از ارتباطتون با بیگانگان بگید.
-من با سرویسهای اطلاعاتی بیگانه ارتباط تنگاتنگی داشتم. تنگی این ارتباط به حدی بود که یه بار موقع پریدن از جوب خشتکم جِر خورد! خلاصه چندین سال با پول سازمان سیا تحت آموزشِ موساد بودم و بالاخره با کمک اِمآیسیکس، شهر مقدس قم رو بهعنوان پایگاه عملیاتی خودم انتخاب کردم تا بتونم بهنقاط حساس و حیاتیتون ضربه اساسی وارد کنم!
–اهدافتون چی بود؟
-ما سه تا هدف عمده داشتیم. اولیش پاشوندنِ صفوفِ درهمفشرده مردم در انتخابات و تعطیل کردن نمازهای جمعه در بُرههی حساس کنونی بود که رومبهدیوار بهش رسیدیم.
دومیش آزاد کردن الکل بود که بِحمدالله در این مورد بسترها فراهم و دلها آماده بود و راحتتر از اون چیزی که فکر میکردیم خواستهمون برآورده شد!
اما سومین هدف ما سُست کردنِ اعتقادات مردم با رواجِ حرکاتِ موزونِ هنجارشکنانه در کادر پزشکی و پرستاران بود که خداییش خودمون توی این یه فقره غافلگیر شدیم! چون دیدیم که این عزیزان نزده میرقصن و نهتنها نیازی به تحریکاتِ شیطانیِ ما ندارن، بلکه کُلی هم از برنامههای ما جلوتر حرکت میکنن بلانگرفتهها!
–از موانع و مشکلاتتون بگید.
-ما با دو چالش پیشبینی نشده روبرو شدیم که کلی از نقشههامون رو نقش بر آب کرد.اولین چالشِ ما لیسیدهشدن توسط عناصر معلومالحال بود که باعث تضعیف روحیهمون شد و خیلی از دوستانمون با دیدن این صحنهها از ترس خودشونو خیس کردن و با اولین پروازِ ماهاناِیر برگشتن چین! دومین چالش ما برخورد با سدّ محکمی بهنام روغنبنفشه بود که با همدستی پنبه تمام منافذ موجود رو بر ما بسته بودن و دوستامون با دلی شکسته پشت همون منافذ زانوی غم در بغل گرفته بودن و دستهجمعی آهنگِ پشتِ دَرای بسته رو میخوندن!
–حرف آخر؟ –منو با آبصابون اعدام کنید.
فقط لطف کنید صابونش گلنار نباشه که ما توی دنیا آبرو داریم!
مشکل آب در ایران: آلودگی آب علاوه بر خشکسالی
علیرضا جهان بین
آب مهم ترین و بنیادی ترین عامل حیات موجودات زنده است و آلودگی آب عبارت است از افزایش مقدار هر معرف اعم از شیمیایی، فیزیکی یا بیولوژیکی که موجب تغییر خواص و نقش اساسی آن در مصارف ویژه اش شود. آلودگی منابع آبی یكی از مهمترین عوامل تهدید كننده اكوسیستم های آبی محسوب می شود. این آلودگی ها اثرات زیانباری همچون تخریب محیط زیست و خسارات اقتصادی را به دنبال دارند. منابع آب در یك تقسیم بندی كلی به 3 دسته، آب های سطحی (نهر، رودخانه، دریاچه)، آب های زیرزمینی، آب اقیانوس ها و دریاها تقسیم می شود.آلودگی آب زمانی اتفاق می افتد که یک پیکره آبی در اثر اضافه شدن مقدار زیاد مواد تحت تاثیر قرار گیرد. زمانیکه آب برای مصرف مورد نظر مطلوب نباشد، بعنوان آب آلوده مطرح می شود. عوامل آلوده کننده آب بسیار گوناگون هستند و می توانند هم منابع آب های زیرزمینی و هم آب های سطحی را آلوده کنند. انسان به عنوان فعال ترین، خطرناک ترین و مهم ترین عامل آلودگی آب به شمار می رود.
ایران بیش از یک دهه است که وارد یک دورهی خشکسالی شده که کارشناسان آن را نزدیک به ۳۰ درصد ارزیابی کردهاند. بحران آب در ایران ظرف چند سال گذشته به صورت هشداردهنده در آمده است.
منابع آلاینده های آب:
- فضولات انسانی و حیوانی حاوی باکتری و نیترات: نیترات و باکتری دو ماده آلاینده مهم هستند که در فضولات انسانی و حیوانی یافت میشوند. چاههای فاضلاب و سپتیک تانکها میتوانند باعث آلودگی باکتریایی و نیتراتی آب شوند. قرار گرفتن برخی از مراکز دامپروری و کشتارگاه ها در کنار منابع آب و نیز سواحلی که آب های زیرزمینی در آن ها بسیار بالا است مانند بندر انزلی در شمال ایران، این مشکل را صد چندان می کند. کودهای شیمیایی ممکن است مشکل نیترات را تشدید کنند. نیترات زیاد برای نوزادان خطرناک است و ممکن است باعث ایجاد “سندروم نوزاد کبود” شود که ناشی از اختلال انتقال اکسیژن در خون است.
- پساب دارویی
- کودها و آفتکشها: استفاده از مواد شیمیایی در کشاورزی مانند کودهای شیمیایی، علفکش ها، حشره کش ها به ویژه در مورد شالیزارهای گیلان و مازندران، در نهایت مسموم شدن آب و خاک را همراه خواهند داشت. بسیاری از کودها حاوی اشکالی از نیتروژن هستند که میتواند به صورت ماده زیانبار نیترات درآید. برخی از سیستمهای زهکشی زیرزمینی در کشاورزی کودها و آفتکشها را در خود جمع میکنند. این آب آلوده میتواند باعث آلودگی آبهای زیرزمینی و نهرها و رودخانههای محلی شود. به علاوه مواد شیمیایی مورد استفاده برای نابود کردن حشرات و سایر بندپایان مزاحم در ساختمانها نیز ممکن است آلاینده باشد.
- فاضلابهای خانگی: دفع نادرست ترکیبات خانگی که به طور بسیار رایجی مورد استفاه قرار میگیرد، ممکن است آبهای زیرزمینی را آلوده کند. از جمله این مواد حلالها، روغن موتور استفاده شده، رنگها، حلالهای رنگها. حتی صابون و مواد شوینده و پاککننده ممکن است نهایتا آب آشامیدنی را آلوده کنند.
- مواد و فاضلابهای صنعتی: با این که حدود ۴ درصد از پسماندهایی که در ایران جمعآوری می شود صنعتی است ولی همین پسماندهایی که وجود دارد، آثار زیادی را برای محیط زیست به دنبال دارد؛ بسیاری از ضایعات صنعتی به آبزیان زیان های جدی میرسانند. این ضایعات برای خنثی شدن مقدار زیادی از اکسیژن محلول در آب را به مصرف می رسانند و موجب کاهش اکسیژن مورد نیاز برای آبزیان می شوند و آن ها را تهدید به مرگ می کنند.
از طرف دیگر بسیاری از این ضایعات مانند فلزات سنگین، جیوه، سرب، مس و غیره سمی هستند و موجب مسمومیت آبزیان می شوند. صنایع غذایی، کارخانه های کنسروسازی و کمپوت سازی ایران بیشتر در نواحی کشاورزی و روستایی مستقر هستند و متأسفانه به دلیل نبود سیستم دفع فاضلاب، فاضلاب را در جوی ها، رودخانه ها و سواحل، تخلیه می کنند.