روی جلد شماره ۲۸۲ ازادگی | پشت جلد شماره ۲۸۲ ازادگی |
در هر 10 دقیقه حداقل یک مورد نقض حقوق بشر در ایران اتفاق می افتد
در شماره 282 آزادگی، میخوانید
مدیر مسئول و صاحب امتیاز:
مدیر مسئول و صاحب امتیاز: | |
منوچهر شفائی | Manoochehr Shafaei |
همکاران در این شماره: | |
معصومه نژاد محجوب | Masomeh Nejad Mahjob |
لیلا باقری | Leila Bagheri |
مهین ایدر | Mahin Ider |
سمیه علیمرادی | Somayeh Alimoradi |
طرح روی جلد | |
محمد رضا چنگیزی | MohammadReza Changizi |
امورفنی و اینترنتی | |
رسول عباسی زمان آبادی | Rasoul Abbasi Zamanabadi |
چاپ و پخش | |
مهدی عطری | Mahdi Atri |
یادآوری:
- آزادگی کاملاً مستقل و زیر نظر مدیر مسئول منتشر میشود.
- نشر آثار، سخنرانیها و اطلاعیهها به معنی تائید آنها نبوده و فقط به دلیل اعتقاد و ایمان به آزادی اندیشه و بیان میباشد.
- با اعتقاد به گسترش افکار، استفاده و انتشار آثار چاپ شده در این نشریه بدون هیچ محدودیتی کاملاً آزاد است.
- مسئولیت هر اثری بر عهده نویسنده آن اثر است و آزادگی صرفاً ناشر افکار میباشد.
آزادگی
آدرس:
Azadegy _ M. Shafaei
Postfach 52 42
30052 Hannover – Deutschland
Tel: +49 163 261 12 57
Email: shafaei@azadegy.de
بیماریهای دنیاگیر چگونه تاریخ را تغییر میدهند
ایزاک چوتنر برگردان: هامون نیشابوری
فرانک اسنودن، استاد بازنشتهی تاریخ و تاریخ پزشکی دانشگاه ییل، در کتاب جدید خود به نام «همهگیریها و جامعه: از طاعون سیاه تا زمان حال» به بررسی شیوههایی میپردازد که شیوع بیماری به سیاست شکل داده، انقلابها را سرکوب کرده، و تبعیضهای نژادی و اقتصادی را تقویت کرده است. همهگیریها جوامعی را که در آن انتشار یافتهاند نیز متحول ساختهاند، بر روابط خصوصی، آثار هنرمندان و روشنفکران، و محیطهای طبیعی و مصنوع بشر تأثیر گذاشتهاند. روایت اسنودن، که گسترهی عظیمی از قرون مختلف و قارههای متعدد را در بر میگیرد، همچنین به دنبال توضیح شیوههایی است که ساختارهای اجتماعی موجب گسترش بیماری میشوند. او مینویسد: «بیماریهای همهگیر از آن دست وقایع اتفاقی نیستند که بیهیچ دلیلی و بدون اعلام خطر قبلی جوامع را مبتلا کنند. برعکس، هر جامعهای ضعفها و استعدادهای ابتلای خاص خود را به وجود میآورد. برای مطالعهی آنها باید به بررسی ساختار جامعه، سطح معیشت، و اولویتهای سیاسی آن پرداخت.»جمعهی پیش با اسنودن تلفنی صحبت کردم، یعنی درست زمانی که گسترش کووید 19 موجب سقوط بازارهای سراسر جهان شده بود و حکومتها به درجات مختلف خود را برای شرایط بدتر آماده میکردند. در این گفتگو دربارهی سیاست اعمال محدودیت برای مسافرت در دوران همهگیری و نحوهی مواجههی هنرمندان با مرگومیر انبوه و همچنین این که چگونه واکنشهای غیرانسانی به بیماری موجب سقوط حکومتها شده است، صحبت کردیم.
میخواهم گفتگو را با پرسشی مهم آغاز کنم: به طور کلی، همهگیریها به چه شیوههایی به جهان مدرن شکل دادهاند؟
یک راه برای پاسخ دادن به این پرسش توضیح این امر است که من چگونه به این موضوع علاقهمند شدم، که در واقع یافتن نوعی وقوف بود. همهگیریها مقولهای از بیماریها هستند که آینهای در برابر نوع بشر قرار داده و به آنها نشان میدهند که واقعاً کیستاند. به عبارت دیگر، آنها به رابطهی ما با فناپذیری، مرگ، و زندگی مربوط میشوند. آنها همچنین بازتاب روابط ما با محیطاند ــ محیط مصنوعی که خلق میکنیم و محیط طبیعی که واکنش نشان میدهد. آنها نشاندهندهی روابط اخلاقی ما با سایر انسانها هستند، امری که امروزه کاملاً مشهود است.
این یکی از مهمترین پیامهایی است که سازمان بهداشت جهانی مرتباً مطرح میکند. بخش عمدهی آمادگی برای مواجهه با این وقایع این است که ما به عنوان نوع بشر باید بدانیم که همگی با هم در معرض آنها قرار داریم، آنچه بر فردی در نقطهای از جهان اثر میگذارد در واقع همه را در همهجا تحت تأثیر قرار میدهد. به این ترتیب، ما به شکلی اجتنابناپذیر جزئی از یک گونهایم و باید به همین نحو بیندیشیم نه این که نژاد و قومیت، موقعیت اقتصادی، و اموری از این دست را مد نظر قرار دهیم.پس از برخی مطالعاتی مقدماتی با خودم گفتم این موضوعی است که موجب بروز مسائل اخلاقی، دینی، و فلسفیِ عمیقی میشود. فکر میکنم بخشی از دلیل این که همهگیریها به تاریخ شکل دادهاند این است که آنها انسانها را مجبور کردهاند به این پرسشهای مهم فکر کنند. برای مثال، شیوع طاعون پرسشهای بسیاری دربارهی رابطهی انسان و خدا پدید آورد. با وجود خدایی حکیم، علیم، و عالم مطلق چگونه چنین واقعهای میتواند رخ دهد؟ این بیماری تأثیر عظیمی بر اقتصاد نیز داشت. طاعون خیارکی (Bubonic plague) نیمی از جمعیت اروپا را کشت و در نتیجه تأثیر شگرفی در ظهور انقلاب صنعتی و بردهداری و نظام سِرفداری داشت. همانطور که اکنون میبینیم، همهگیریها بر ثبات سیاسی و اجتماعی نیز بسیار تأثیرگذار بودند. آنها نتایج جنگ را تعیین کردهاند و گاهی از جمله عوامل آغاز جنگها بودهاند. بنابراین تصور میکنم هیچ عرصهی مهمی از زندگی بشر وجود ندارد که از تأثیر ژرف بیماریهای همهگیر بر کنار بوده باشد.
آیا میخواستید نشان دهید که نحوهی واکنش ما به این امور اغلب متأثر از دیدگاههای نژادی یا قومی یا دینی است و نه خصوصیت کلی انسانی، و این که این واکنشها به نحوی نمایشگر نقاط ضعف بشری است؟ یا منظور شما چیز دیگری بود؟
فکر میکنم دو هدف داشتم. تصور میکنم زنجیرهی علل در هر دو جهت در کار است. بیماریها به شیوهای اتفاقی و نامنظم جوامع را مبتلا نمیکنند. آنها وقایعی منظماند زیرا میکروبها به شکلی گزینشی انتشار و توسعه پیدا میکنند و در موقعیتهای بومشناختی مناسبی که به دست انسانها ایجاد شدهاند پراکنده میشوند. این موقعیتهای بومشناختی نشاندهندهی کیستی ما هستند ــ برای مثال، نشان میدهند که آیا در عصر انقلاب صنعتی واقعاً اتفاقاتی که برای کارگران و فقرا روی میداد و وضعیت آسیبپذیرترین اقشار اهمیتی داشتند یا خیر.
در جهان امروز وبا و سل در امتداد گسلی که فقر و نابرابری ایجاد کرده در جریان است و به نظر میرسد ما انسانها حاضریم این مسئله را به عنوان امری که تا اندازهای درست، یا دستکم اجتنابناپذیر، است بپذیریم.
در جهان امروز وبا و سل در امتداد گسلی که فقر و نابرابری ایجاد کرده در جریان است و به نظر میرسد ما انسانها حاضریم این مسئله را به عنوان امری که تا اندازهای درست، یا دستکم اجتنابناپذیر، است بپذیریم. اما این امر نیز درست است که نحوهی واکنش ما تا اندازهی زیادی به ارزشها، تعهدات، و حس تعلق ما به نوع بشر و نه واحدهای کوچکتر، وابسته است. هنگامی که بروس اِیلوارد، سرپرست هیئت اعزامی از طرف سازمان بهداشت جهانی به چین، در پایان مأموریتش به ژنو بازگشت و از او پرسشی مشابه با آنچه شما مطرح کردید پرسیدند، پاسخ داد اگر بخواهیم اکنون و در آینده آماده باشیم، عمدهترین اتفاقی که باید روی دهد این است که باید طرز تفکر خود را به شکلی کاملاً بنیادین تغییر دهیم. تفکر ما باید این باشد که به عنوان نوع بشر با یکدیگر همکاری کنیم و به شکلی سازمان بیابیم که بتوانیم مراقب یکدیگر باشیم، باید دریابیم که سلامتیِ آسیبپذیرترین مردمان عاملی تعیینکننده در سلامت همهی ماست و اگر آمادهی پذیرش چنین تفکری نباشیم هرگز نخواهیم توانست برای مواجهه با این چالشهای ویرانگری که نوع بشر با آن مواجه است آمادگی کسب کنیم.
خُب، این فکر دلسردکنندهای است، زیرا تصور میکنم احتمالاً این تغییر طرز تفکر رواج پیدا نخواهد کرد.
[میخندد] نمیخواهم بگویم که در این باره خیلی خوشبینام اما من هم موافقام که این اتفاق باید بیفتد. بشریت نیمهی تاریکی نیز دارد و این بخشی از جذابیت ماجراست. دست به کدام انتخابها خواهیم زد؟ در مواجهه با این وضعیت چه خواهیم کرد؟ فکر نمیکنم واکنشهای ما از پیش تعیین شده باشد و تئاتر اخلاقی انسانی عظیمی در برابر ما در حال اجراست.
این ایده که بین نحوهی واکنش ما به این امور و شیوع آنها پیوندی وجود دارد، تقریباً فکری انجیلی است.
کاملاً موافقام. این امر واقعاً در همان سطح است و جزء مهمی از وظیفهی اخلاقی ماست. فکر میکنم بخش عمدهی تاریخ بیماریهای همهگیر همین مسئله است.
پیش از آن که صحبتهای ما خیلی حزنآور و منفی شود اجازه بدهید پرسش مثبتتری مطرح کنم.
بله، ببخشید که چنین علایقی دارم. دخترانم هم به من اعتراض میکنند.
آیا مواردی از همهگیری وجود داشتهاند که واکنشها نسبت به آن نشاندهندهی چیزی دلگرمکننده دربارهی بشریت باشد؟
بله قطعاً وجود دارد. هنگامی که گفتم همهگیریها آینهای در برابر ما قرار میدهند منظورم این نبود که تنها جنبههای منفی بشریت را منعکس میکنند، بلکه جنبههای قهرمانانه را هم نشان میدهند. یک نمونهی خوب «پزشکان بدون مرز» در دوران بحران ابولا است. آنان آگاهانه زندگی و آیندهی خود را بدون این که هیچگونه منافع یا پاداشی در کار باشد به خطر انداختند زیرا متعهد بودند از سلامت و جان ضعیفترین مردمان جهان دفاع کنند. پزشکان بدون مرز در بسیاری از نقاط جهان هر روزه به این کار مشغولاند و حتی اکنون در چین مشغول فعالیتاند.
تصور میکنم این وقایع صفات و خصوصیات بسیار ممتازی را آشکار میکنند. در واقع، دربارهی این وقایع رمان هم نوشته میشود. آنها فرهنگ و ادبیات ما را نیز تحت تأثیر قرار میدهند. رمان فوقالعادهای دربارهی طاعون به نام «نامزد» وجود دارد که نویسندهی آن داستاننویس ایتالیایی، الساندرو مانزونی، است. داستان دربارهی اسقف اعظم میلان، کاردینال بورومئو، است که به خانهی طاعونزدگان میرفت و حاضر بود در راه مراقبت از فقیرترین و بیمارترین اعضای کلیسایش جان خود را به خطر اندازد.
دربارهی رهبران و رژیمهایی که واکنش مثبتی نشان دادند یا تغییرات سیاسی مثبتی که به دنبال همهگیری روی داد چه مواردی وجود دارد؟
قطعاً وجود دارد. پایان یافتن بردهداری (chattel slavery) در بر جدید (New World) به ذهن متبادر میشود. همچنین علت موفقیت شورش مردم هائیتی و توسان لوورتیور (Toussaint Louverture) بیش از هر چیز دیگر تب زرد بود. هنگامی که ناپلئون ناوگان جنگی عظیمی را برای برقراری مجدد بردهداری به هائیتی اعزام کرد، شورش بردگان به موفقیت دست یافت زیرا بردگان آفریقایی، بر خلاف اروپاییان ارتش ناپلئون، در برابر این بیماری ایمنی داشتند. این امر منجر به استقلال هائیتی شد. همچنین، اگر از منظر آمریکایی به موضوع نگاه کنیم، این امر باعث شد ناپلئون پروژهی گسترش قدرت فرانسه در بر جدید را رها کند و در نتیجه با توماس جفرسون بر سر خرید لوئیزیانا به توافق رسید، امری که وسعت ایالات متحده را دو برابر کرد.
سوی دیگر قضیه را ببینیم، تا به حال چند بار وجود این بیماریها با سرکوب سیاسی همراه بوده یا بهانهای برای سرکوب سیاسی شده است؟
فکر میکنم همواره جزئی از سرکوب سیاسی بوده است. به این نتیجه رسیدهام که قرن نوزدهم عصر هولناک شورش و سرکوب سیاسی بوده است. برای مثال، کشتار مردم پس از انقلاب 1848 فرانسه، به ویژه در پاریس، یا پس از کمون پاریس. یک دلیل این که این عصر بسیار خشونتبار و همراه با کشتار و خونریزی بوده است این بود که کسانی که کنترل امور را در دست داشتند تصور میکردند طبقات کارگر نه تنها از نظر سیاسی بلکه از نظر پزشکی نیز خطرناکاند. آنان به شکل بالقوه میتوانستند جامعه را به مصیبت گرفتار فکر میکنم این امر جزئی از این استعارهی طبقات خطرناک بود و همچنین تصور میکنم این امر منجر به کشتار سال 1871، پس از سرکوب کمون پاریس، شد.
دربارهی واکنش چین به ویروس کرونا چه فکر میکنید؟
تفکر ما باید این باشد که به عنوان نوع بشر با یکدیگر همکاری کنیم و به شکلی سازمان بیابیم که بتوانیم مراقب یکدیگر باشیم، باید دریابیم که سلامتیِ آسیبپذیرترین مردمان عاملی تعیینکننده در سلامت همهی ماست و اگر آمادهی پذیرش چنین تفکری نباشیم هرگز نخواهیم توانست برای مواجهه با این چالشهای ویرانگری که نوع بشر با آن مواجه است آمادگی کسب کنیم.
پرسش خیلی جالبی مطرح کردید، تصور میکنم این مسئلهای است که باید برای مدتها به آن فکر کرد زیرا جنبههای مختلفی دارد که بسیار پیچیدهاند. نخستین مسئله، توسلِ چین به روشهای خشونتآمیز در 23 ژانویه است، یعنی زمانی که حلقهی محاصرهی بهداشتی آغاز شد که عبارت بود از قرنطینهی کامل مناطق جغرافیایی و محلات به کمک سربازان و نیروهای پلیس. آنها تصمیم گرفتند در ووهان، شهری با شش میلیون جمعیت، و سپس ایالت هوبی، با جمعیت تقریبی شصت میلیون نفر، منع کامل عبور و مرور برقرار کنند.این کار یادآور اقدامات برای مقابله با طاعون بود، امری که بارها تکرار شده است، از جمله در دوران همهگیری ابولا. مشکل حلقهی محاصرهی بهداشتی این است که ناشیانه و نسنجیده است. بسیار دیر آغاز میشود و به عنصر اساسی بهداشت عمومی، یعنی اطلاعات، آسیب میرساند. مردم هنگامی که با تهدید منع عبور و مرور مواجه شوند با مقامات مسئول همکاری نمیکنند. در نتیجه مقامات از جریان امور بیاطلاع میمانند و مردم میگریزند و این امر باعث انتشار همهگیری میشود. خیلی شگفتزده شدم که حکومت چین در آغاز کار چنین واکنشی نشان داد. این کار با هنجارهای بهداشت عمومی ناسازگار است. این هنجارها از دوران شیوع طاعون تحول یافتهاند و بر یافتن موارد خاص و سپس ردیابی و جداسازی تأکید دارند.
وحشتزده شده بودم و انتظار وقایعی بدتر را داشتم. اما رژیم به تدریج شروع به تغییر رویه داد. میتوان دید که چینیها سخت میکوشند اطلاعات و مدارک گردآوری کنند و تلاش دارند همکاری مردم را جلب کنند، به یک معنا میخواهند آسیبهای روزهای نخست را جبران کنند. فکر میکنم در این روایت بیش از یک واکنش وجود دارد. کلیت آن نه بد و نه خوب است.
من با این واکنش سازمان بهداشت جهانی که این حرکت را به عنوان اقدامی شگرف در راستای سلامت عمومی ستود، چندان موافق نیستم. این واکنش من را به وحشت میاندازد. آیا این به آن معناست که رژیمها و حکومتهای استبدادی باید مانند آنچه در دوران شیوع ابولا در آفریقا صورت گرفت ــ و کارآمد هم نبود ــ منع کامل عبور و مرور برقرار کنند؟ این فکر من را به وحشت میاندازد. فکر نمیکنم این درسی باشد که باید از این وضعیت گرفت. تصور میکنم اوضاع پیچیدهتر است و احتمالاً چنین اقدامات در چین مؤثر نبود و در واقع شی جینپینگ، در کمال تعجب و بر خلاف سازمان بهداشت جهانی، اعلام کرد که اشتباهاتی صورت گرفته است و رویهها باید تغییر کنند و باید از این اشتباهات درس گرفت. فکر میکنم این کاری بود که چین میتوانست انجام دهد.
خیلی جالب است زیرا شما کمی پیشتر میگفتید سازمان بهداشت جهانی، یا دستکم برخی از اعضای آن، از مردم میخواهند به نقاط مشترک بین انسانها توجه کنند اما در همان حال میگویید که آنان واکنشی را ستایش کردند که، دستکم در ابتدای کار، تا اندازهای غیرانسانی بود.
بله. من به دنبال توجیه این وضعیت نیستم اما میتوانم آن را درک کنم زیرا ناخشنود کردن بزرگترین عضو مجمع جهانی بهداشت و کشوری که در میانهی این بحران استثنائی قرار دارد، کار درستی نیست. به همین علت میتوانم درک کنم که چرا چنین اتفاقی روی داد. در عین حال، تأکید فراوانی بر صداقت کامل، ارائهی اسناد و شواهد، ارتباط و آگاهیرسانی، و اتخاذ رویکردهای علمی و مبتنی بر دادهها و واقعیات به سلامت عمومی وجود دارد و این امور در واکنش ابتدایی چین رعایت نشده بودند اما بعدتر به آنها توجه شد.
اگر کمی در زمان به عقب برگردیم، آیا در نحوهی واکنش هنرمندان به همهگیریها میتوان مضامینی کلی یافت؟
فکر میکنم یکی از چیزهایی که دربارهی همهگیریها آموختهام این است که هر بیماری، مانند یک فرد است. هر یک فردیت دارد و با دیگران متفاوت است. آنها علل مترادفی که منجر به مرگ میشوند، نیستند. از نظر ماهیت و نحوهی واکنشِ جوامع و هنرمندان به آنها تفاوت وجود دارد. از نظر این که چه تعداد انسان را میکشند، آیا مرگی طاقتفرسا را رقم میزنند، آیا کودکان و جوانان را میکشند، آیا کودکان را یتیم میکنند، آیا بیماریای آشنا هستند یا از خارج به داخل آمدهاند متفاوت هستند.طاعون مسائلی دربارهی میزان تلفات و مرگ غیرمنتظره به وجود آورد. هنرمندان، بهویژه در اروپا، به این مسائل واکنش نشان دادهاند. در کشورهای کاتولیک، آن را تذکری میدانستند که یادآور میشد زندگی موقت و زودگذر است. توجه زیادی به مضمون مرگ غیرمنتظره ــ «رقص مرگ» ــ میشد که ناگهان همه را با خود میبرد. از مضامین ساعت شنی، استخوان، و پوچی استفاده میشد: «باطل اباطیل، همهچیز باطل است.» چنین حس فوقالعادهای وجود داشت و همچنین قدیسان یاریرسان در دوران طاعون، که تصویرپردازیهای متعددی از آنان وجود دارد، ستایش میشدند. این وضع در سراسر اروپا جاری بود ــ موج خشکه مقدسی، مضامین مرگ غیرمنتظره، توبه، و رسیدگی به امور جسمانی و روحانی پیش از گرفتار شدن ناگهانی در چنگال طاعون. طاعون مضامین هنری اروپا را متحول کرد.
تصور میکنم هیچ عرصهی مهمی از زندگی بشر وجود ندارد که از تأثیر ژرف بیماریهای همهگیر بر کنار بوده باشد.
حتی در قرن بیستم، در فیلم عالی اینگمار برگمان به نام «مُهر هفتم» میتوان همین امر را مشاهده کرد. در این فیلم طاعون استعارهای است از نگرانی برگمان در 1957، یعنی جنگ اتمی. در این فیلم تمام مواردی که دربارهی طاعون گفتم، از جمله رقص مرگ در پایان فیلم، وجود دارند.بیماریهای دیگر واکنشهای دیگری برانگیختند. میتوان دربارهی سل و تفاوت واکنشها به آن در دوران رمانتیک و در قرن نوزدهم صحبت کرد. بسیار مورد عجیبی است زیرا، از نظر من، ابتلا به سل یکی از هولناکترین و دردناکترین شیوههای مرگ است، در انتهای کار فرد دچار خفگی میشود با این حال میبینید که بر روی صحنهی اپرا قهرمانانِ زیبارو به آن جلوهای زیبا میبخشند. یا مثلاً «کلبهی عمو تام» صرفاً دربارهی بردهداری نیست بلکه دربارهی سل نیز هست. چرا از سل ستایش میشد؟
میخواهم چیزی بگویم که امیدوارم لبخند به لبانتان بیاورد اما دوست دارم بتوانم پاسخی قطعی بدهم. انسانها موجوداتی بامزهاند، نه؟ تمام کارهایی که صورت گرفتهاند را نمیتوان به راحتی فهمید اما طاعون بیماریای بود که همه را مبتلا کرد. فکر میکنم این مسئله بسیاری حیاتی است. پایان جهان، روز قیامت، آخرالزمان فرا رسیده بود. اما دربارهی سل تصوری بین مردم رایج بود که درست نبود. آنان فکر میکردند ــ آموزههای پزشکی ابتدای قرن نوزدهم این تصور را پدید آورده بود ــ این بیماری به نخبگان، هنرمندان، و زیبارویان و فرهیختگان اختصاص دارد و انسانها را بسیار زیباتر میکند، در نتیجه صنعت مُد کوشید زنان را به موجوداتی مسلول مبدل کند. مثلاً میبینید که تولوز لوترک زنی شبیه به مبتلایان به بیاشتهایی مرضی را به تصویر میکشد که به صورت خود پودر برنج میزند تا مانند مسلولان رنگپریده به نظر برسد. دوستان ویکتور هوگو به او گفته بودند که به عنوان نویسنده یک ایراد عمده دارد و آن این که مسلول نیست و در نتیجه نمیتواند نویسندهی بزرگی باشد.آرتور سی جیکوبسن، اندیشمند و نویسندهی آمریکایی که دربارهی فرهنگ مطلب مینوشت، باور داشت آمریکا در انتهای قرن نوزدهم، یعنی زمانی که سل در حال فروکش کردن بود، در هنر، علم، و فرهنگ با بحران مواجه خواهد شد زیرا دیگر نوابغ، به فراوانی دوران شیوع سل، وجود نخواهند داشت.
شگفتانگیز است.
من با علم ضدیت ندارم اما علوم گاهی نتایج عکس به بار میآورند و یکی از این موارد به نظریهی میکروبهای بیماریزا مربوط میشود. در واقع این نظریه باعث انگزدن به فقرا شد. تأکید میشد که سل بیماریِ طبقات زیبا نیست بلکه به طبقات زشت تعلق دارد، یعنی فقرا و افراد کثیف. به این ترتیب، تفاسیر تغییر کردند. اگر شما به «رذل»، اثر آندره ژید در ابتدای قرن بیستم، توجه کنید میبینید که او مسلول بودن خود را منفورترین و مذمومترین چیزی میداند که میتواند برای کسی رخ دهد. این ایده که سل بیماری زیبایی است برای همیشه از میان رفت و سل دیگر زیبا نبود.
اجازه بدهید همینجا بحث را تمام کنیم: ممکن است شاهد واکنشی به یک همهگیری باشیم که ترکیبی از تراژدی و کمدی باشد، همانند چیزی که چند روز پیش دیدیم، یعنی زمانی که گروهی از مسئولان بهداشت و سلامت در کاخ سفید به ستایش از ترامپ پرداختند و همچنین دربارهی وقایع جاری صحبت کردند. آیا داستانهای سرگرمکنندهای در تاریخ دربارهی پادشاهان یا فرمانروایان دیوانهای که در برابر همهگیری واکنشی نامناسب یا تراژیک-کمدی داشتند، سراغ دارید؟
بله. نمیدانم بامزه باشد یا نه اما فکر میکنم واکنش ناپلئون به بیماریهایی که در حال نابود کردن حکومت او بودند تراژیک و مضحک ــ در قالب کمدی سیاه ــ بود. او برای جان سربازانش ارزشی قایل نبود و در نتیجه میتوانست دربارهی شیوع تب زرد در هند غربی چنان صحبت کند که گویی توهینی به شخص او بود.تصور میکنم ممکن است دوباره شاهد چنین اموری باشیم. شاید بتوان به آن خندید. شاید اگر پسنگرانه به تاریخ بنگریم آن را کمدی ببینیم اما فکر نمیکنم آنچه به سبب این همهگیری در سال پیش رو در ایالات متحده روی خواهد داد به هیچ وجه بامزه باشد. در کاخ سفید صاحبمنصبانی وجود دارند که میگویند «این همان سرماخوردگی شایع است، اوضاع تحت کنترل ماست» در حالی که تا آنجا که میتوان دید هیچچیز تحت کنترل نیست و به کسانی مسئولیت دادهاند که به علم باور ندارند.
همهگیری و خودمداری چیزهایی هستند که بشر نمیتواند بر آنها غلبه پیدا کند.
در این مورد با شما موافقام.
موج سیاه: عربستان سعودی، ایران، و چهل سال رقابت
آرمین امید
موج سیاه: عربستان سعودی، ایران، و چهل سال رقابت که فرهنگ، دین و خاطرهی جمعی در خاورمیانه را از هم گسیخت، نویسنده: کیم غطاس، انتشارات: هنری هالت اند کو، ۲۰۲۰.
در سال 1979، سه رویداد خاورمیانه را دگرگون کرد. رویداد نخست، وقوع انقلاب اسلامی در ایران بود که به مدرنیزاسیون آمرانهی سلسلهی پهلوی در این کشور پایان داد. در دومین رویداد، افراد مسلح به رهبری گروهی از بنیادگرایان در عربستان سعودی به مسجدالحرام، قلب جهان اسلام، حمله کردند. رویداد سوم اشغال افغانستان توسط نیروهای شوروی بود؛ اقدامی که در پشتیبانی از دولت کمونیست جمهوری دموکراتیک افغانستان صورت گرفت و به جنگی نه ساله با حدود یک میلیون کشته و بیش از پنج میلیون مهاجر و آواره انجامید.
هرچند این سه رویداد به ظاهر ارتباطی با یکدیگر نداشتند اما کنار هم قرار گرفتنشان به وضعیتی فاجعهبار انجامید. سرنگونی شاه ایران که در ابتدا توسط اسلامگرایان مدرن و گروههای چپگرا نیز حمایت میشد، در نهایت سبب شد که حامیان تئوکراسی شیعی قدرت را به دست گیرند؛ یورش به مکه به سود افراطگرایانی تمام شد که خاندان آل سعود را خائن به آموزههای اسلام وهابی میدانستند؛ و حمله به افغانستان این کشور را به نخستین آوردگاه جهاد فراملیتی در دوران مدرن بدل کرد.
پس از گذشت چهار دهه، کیم غطاس در کتاب اخیر خود، «موج سیاه: عربستان سعودی، ایران، و چهل سال رقابت که فرهنگ، دین و خاطرهی جمعی در خاورمیانه را از هم گسیخت»، این سه رویداد را در کنار روایاتی از تاریخ هفت کشور منطقه ــ از پاکستان تا مصر ــ قرار داده تا بتواند پاسخی برای این پرسش بیابد: «چه اتفاقی برای ما افتاد؟» برای نویسندهای که کودکی خود را در لبنان سپری کرده و هنوز هم دستکم به شکل پارهوقت در این کشور سکونت دارد این پرسش از اهمیتی شخصی نیز برخوردار است. او خود در اینباره میگوید: «من این کتاب را برای مخاطبانی از سراسر جهان نوشتهام…اما شاید بیش از همه برای نسلی از جوانان منطقه که نمیخواهند با ارواح سال 1979، با ارواح گذشتهمان، زندگی کنند.»
غطاس خبرنگار رادیو و تلویزیون بیبیسی است. او پیش از این کتابی با عنوان «وزیر: سفری با هیلاری کلینتون از بیروت تا کانون قدرت آمریکا» نگاشته و به عنوان خبرنگار خاورمیانه سابقهی همکاری با روزنامهی «فایننشال تایمز» را در کارنامه دارد؛ پیشینهی موفقی که در پرداخت خواندنی او به تاریخ و سیاست منطقه به خوبی مشهود است. تکیه بر روایات قربانیان خشونت در خاورمیانه، همراه با ظرافت ادبی غطاس در پرداختن به جزئیات، ویژگی خاصی به کتاب او بخشیده و آن را از انبوه پژوهشهای دانشگاهی که تاریخ این منطقه را موضوع کار خود قرار دادهاند متمایز کرده است.
غطاس میگوید تلاش کرده گامهای ما را به عقب و تا دورانی دنبال کند که کمتر خشونتبار و کمتر فرقهگرایانه بوده است. «این به ما کمک میکند بفهمیم چرا به جایی که اکنون در آن قرار داریم رسیدهایم. اگر پاسخ این پرسش را در دست داشته باشید، میتوانید راهی بهتر به سوی آینده بیابید.» او در مقدمه در توصیف این گذشته مینویسد:
«برای ما، گذشته کشوری بیگانه است؛ کشوری که در منجلاب وحشت از کشتارهای فرقهای فرو نرفته؛ مکانی سرزندهتر، بدون نارواداری درهمکوبندهی متعصبان مذهبی و بدون جنگهای ظاهراً بیپایان و بیشکل. البته در گذشته نیز کودتاها و جنگهایی رخ میداد اما آنها محدود به زمان و مکان بودند و آینده هنوز بسیار نویدبخش بود. “چه اتفاقی برای ما افتاد؟” پرسشی است که شاید به ذهن کسانی خطور نکند که جوانتر از آناند که دنیای متفاوتی را به یاد آورند؛ کسانی که والدینشان به آنان از دوران جوانیای نگفتهاند که به شعرخوانی در پیشاور، بحث کردن دربارهی مارکسیسم تا نیمههای شب در میخانههای بیروت، یا دوچرخهسواری در مسیر پیک نیک در کنارههای رود دجله در بغداد گذشته است. این پرسش همچنین میتواند غربیهایی را شگفتزده کند که گمان میکنند افراطیگری و خونریزی کنونی، وضعیتی همواره رایج بوده است.»
نخستین سطرهای کتاب به طنز تلخی اشاره دارد که به باور نویسنده در بطن انقلاب ایران نهفته است: «طنز ماجرا اینجاست که ایرانِ آیتاللههای بنیادگرا، آخرین دردهای زایمان خود را وامدار شهرهای گناه و آزادی است: بیروت، پایتخت مدرنیتهی عربی که زمانی پاریس خاورمیانه خوانده میشد؛ و پاریس، زادگاه عصر روشنگری. اگر آزادیهای پذیرفتهشدهی این دو شهر نبود، آیتالله روحالله خمینی ــ مردی صبور و زیرک ــ شاید در یک خانهی دوطبقهی خشتی در انتهای بنبستی در شهر مقدس نجف در عراق میمرد و به فراموشی سپرده میشد.»
داستان با پرداختن به زمینهچینیها برای انقلاب ایران و شرح فضای خانهای ویلایی در سواحل لبنان در پاییز 1977 آغاز میشود؛ جایی که موسی صدر، روحانی ایرانی؛ حسین الحسینی، سیاستمدار لبنانی؛ و مصطفی چمران، انقلابی چپگرا گرد هم میآیند تا رؤیاهایشان دربارهی ایران و جهان را به بحث بگذارند. در همین خانه و از دل همین بحثها است که ایدهی ضبط نوارهای کاست با پیامهای انقلابی بیرون میآید تا مردم ایران از طریق این نوارها به تلاش بیشتر برای سرنگون کردن رژیم شاه فراخوانده شوند. به موازات این وقایع، نویسنده تصویری از نسبت میان انقلاب ایران و سایر تحولات منطقه، بهویژه نزاع میان اعراب و اسرائیل به دست میدهد. لبنان درگیر سومین سال جنگ داخلی است و رئیسجمهور مصر، انور سادات، با پرواز به اورشلیم و پیشنهاد صلح بیقید و شرط به اسرائیل جهان را متحیر و اعراب را ناامید کرده است؛ ناامیدیای که پیوند میان انقلابیون ایران و سازمان آزادیبخش فلسطین را محکمتر میکند. چندی بعد، یاسر عرفات رهبر سازمان آزادیبخش فلسطین در نوفل لوشاتو به دیدار آیت الله خمینی میرود. هنگامی که آیت الله خمینی در آستانهی پیروزی انقلاب به ایران باز میگردد، عرفات نخستین مهمان ویژهای است که برای ملاقات با او به تهران میآید و در فرودگاه با جملهی نمادین خود از صفآرایی جدیدی در خاورمیانه خبر میدهد: «فرود آمدن در تهران مانند آن است که به اورشلیم نزدیک شدهام.» تغییر حلقهی نزدیکان آیت الله خمینی پس از ورود به ایران و پیروزی انقلاب، و حرکت شتابندهی انقلاب ایران به سوی ارتجاع مذهبی از دیگر مباحثیاند که نویسنده در این بخش به آنها پرداخته است.
از سال ۱۹۷۹، به دستور مقامات عربستان سعودی زنان از برنامههای تلویزیونی کنار گذاشته شدند؛ چهرهی آنان از تصاویر روزنامهها حذف شد؛ ممنوعیتها دربارهی اشتغال زنان با جدیت بیشتری اعمال شد؛ باشگاههای ساحلی و سینماها تعطیل شدند؛ و با تخصیص بودجهی دولتی به پلیس مذهبی، آنچه کمیتهی امر به معروف و نهی از منکر نامیده میشد، این کمیته قدرتی دوباره و بیش از پیش یافت.
رویداد دومی که برای غطاس اهمیتی همسنگ انقلاب ایران دارد، چند ماه بعد در مکه رخ میدهد. اولین روز از اولین سال قرن ۱۵ هجری قمری، صدها مهاجم مسلح ناگهان به مسجدالحرام حمله و آن را تسخیر کردند و در آن پناه گرفتند. از آنجا که خاندان سلطنتی برای ورود نظامی به اماکن مقدس به اجازهی رهبران مذهبی نیاز داشت تصمیمگیری در اینباره با تأخیر انجام شد. در نهایت عربستان سعودی که اعتبار خود را به عنوان متولی الهی اماکن مقدس مکه در معرض خطر میدید برای بازپسگیری مسجد به گروهی از کماندوهای فرانسوی متوسل شد. مداخلهی فرانسویها و ورود آنها به مسجد از یک سو به مرگ شمار زیادی از گروگانها در درگیریهای مسلحانه انجامید و از سویی دیگر انتقادات فراوانی نسبت به خاندان سلطنتی را به دنبال آورد. به باور نویسنده وحشت ناشی از انقلاب ایران توأم با تبعات این رویداد سبب شد که خاندان آل سعود در شیوهی ادارهی کشور تجدید نظر کند. آنها برای بازیابی اقتدار ازدسترفته و پاسخ به انتقادات تصمیم گرفتند که تکیهی تاریخی خود بر بنیان مذهبی سلطنت را ــ که منبع اصلی اقتدار آن به شمار میرفت ــ مضاعف کنند؛ تصمیمی که تن دادن به خوانشی سختگیرانه از اسلام، از جمله بعضی موازین سلفیگری، را نیز دربر میگرفت.
به این ترتیب انقلابی دیگر، این بار تدریجی و به دور از سرخط اخبار در عربستان رخ داد. از سال 1979، به دستور مقامات عربستان سعودی زنان از برنامههای تلویزیونی کنار گذاشته شدند؛ چهرهی آنان از تصاویر روزنامهها حذف شد؛ ممنوعیتها دربارهی اشتغال زنان با جدیت بیشتری اعمال شد؛ باشگاههای ساحلی و سینماها تعطیل شدند؛ و با تخصیص بودجهی دولتی به پلیس مذهبی، آنچه کمیتهی امر به معروف و نهی از منکر نامیده میشد، این کمیته قدرتی دوباره و بیش از پیش یافت. گسترش آرام، اما خشونتبار سَلَفیگری در جهان اسلام با ورود شوروی به افغانستان و حملهی صدام حسین به ایران در سال 1980 سرعت بیشتری به خود گرفت؛ بهویژه به این دلیل که مورد اخیر از هر دو سو به رویارویی اعراب در برابر پارسیان تعبیر شد و پای زبان تفرقهافکنی را به میان کشید که سابقهی آن به قرن هفتم میلادی باز میگشت.تحولات ایران و عربستان به این دو کشور محدود نماند. این تحولات زمینهساز گسترش موجی از اسلامگرایی در سراسر منطقه شد. نویسنده ترور انور سادات توسط افراد وابسته به گروه جهاد اسلامی مصر را نمونهای دیگر از تلاش جهان تسنن برای الگوبرداری از موفقیت آیتالله خمینی میداند. با این حال، او معتقد است که مصر به مدت سه دههی دیگر تحت حکومت یک دیکتاتوری سکولار باقی ماند زیرا این کشور قافد رهبری مذهبی در حد و اندازهی آیتالله خمینی بود که بتواند تودههای مردم مصر را همچون مردم ایران به قیام وا دارد. همچنین کتاب دربردارندهی اشارات زیادی به پیوند میان ایدئولوژیپردازان سنی پاکستان و رهبران سیاسی ایران است. او نشان میدهد چگونه چرخش پاکستان به سوی تعصب سنی به رهبری ژنرال ضیاءالحق، ریشه در آمیزش ابداع سیاسی ایرانیان با باورهای اهل تسنن داشت. در روایت غطاس، اقتدارگرایان شیعه و سنی همواره یکدیگر را به طور متقابل تقویت کردهاند: آیتالله خمینی از متفکران سنی همچون سید قطب مصری تأثیر پذیرفته و سنیها میکوشند هر کجا که ممکن باشد از الگوی آیتالله خمینی الهام بگیرند.
نویسنده در بخش دیگری از کتاب که «رقابت» نام دارد، به پیامدهای رقابت میان ایران و عربستان بر سر رهبری جهان اسلام میپردازد. او نخستین لحظاتی را به تصویر میکشد که رقابت مذهبی در منطقه به خشونت کشیده شد. برای نمونه در تابستان 1987، مقامات پاکستان ــ که از جانب عربستان و ایالات متحده نیز پشتیبانی میشدند ــ نخستین رهبران سیاسی مدرنی بودند که شبهنظامیان فرقهگرا را در برابر یکدیگر قرار دادند: نبردی دو هفتهای در منطقهی کورام در نزدیکی مرز افغانستان که به مرگ 52 شیعه و 120 سنی انجامید و سبب ویرانی 14 روستا شد. غطاس در اینباره مینویسد: «این حمله، نخستین حملهی از پیش برنامهریزی شده و برخوردار از حمایت دولتی بود که یک گروه شبهنظامی فرقهگرا علیه گروهی دیگر صورت داد؛ نخستین کشتار از این دست که جهان اسلام در دوران مدرن به چشم میدید.» در همین راستا او به واقعهی دیگری نیز اشاره میکند که در سال 2003 و پس از حملهی آمریکا به عراق رخ داد: بمبگذاری خودرویی در نجف که پس از یورش عربستان به کربلا در سال 1801، نخستین تلاش جنگجویان عرب سنی به قصد کشتن شیعیان بود.
رقابت ویرانگر ایران و عربستان سعودی تنها به سیاستهای تسلیحاتی فرقهگرایانهی آنها محدود نمیشود. واکنشها به مورد سلمان رشدی، نمونهی گویایی است که نویسنده به جزئیات آن میپردازد. او میگوید هنگامی که رمان رشدی، آیات شیطانی، در سال 1988 به فارسی ترجمه شد آیت الله خمینی هیچ مخالفتی از خود نشان نداد. مخالفت او پس از آن بود که عربستان سعودی کارزاری را علیه این کتاب آغاز کرد؛ سفارت عربستان در لندن کوشید تا انتشار کتاب را ممنوع کند؛ مسلمانان در بولتون و بردفورد تظاهرات کردند؛ و یک گروه اسلامگرای پاکستانی اعتراضاتی مشابه با ۵ کشته و ۸۰ مجروح را سامان داد. در مقابل، آیتالله خمینی در رقابت بر سر ادعای نگهبانی جهان اسلام به ممنوع خواندن کتاب بسنده نکرد. او فرمان داد مسلمانان در هر نقطهای از دنیا رشدی یا هر کس دیگری را که در انتشار این کتاب نقش دارد به قتل برسانند. مترجم ژاپنی کتاب در پی این فرمان ترور شد و تلاشهایی برای کشتن مترجم ترکی و ناشر نروژی نیز صورت گرفت. واکنش سعودیها چه بود؟ آنها نه با فتوا که با فرایند آن به مخالفت برخاستند و مدعی شدند این دادگاههای مذهبی عربستاناند که باید رشدی را به جرم توهین به مقدسات به شکل غیابی محاکمه و مجازات کنند، نه مدعیان نورسیدهی ایرانی. به این ترتیب، رقابتی مشابه در تمامی حیطهها درگرفت که زندگی دگراندیشان خاورمیانه را بیش از پیش دشوار کرد.
یکی دیگر از وجوه تمایز «موج سیاه»، نقش فرعی ایالات متحده در روایت غطاس از تحولات منطقه طی چهل سال اخیر است. نویسنده ترجیح میدهد در روایت خود عاملیت و مسئولیت کشورهایی همچون ایران و عربستان را به طور خاص در نظر گیرد. این تصمیم البته به معنای ناآگاهی او از نقش ایالات متحده در مشکلات منطقه یا نادیده گرفتن تأثیر سیاست خارجی نسنجیدهی این کشور بر آنها نیست بلکه او میکوشد به جای نشاندن کشورهای منطقه در جایگاه قربانی بر تبعات اقدامات فاجعهبار ایران، عربستان سعودی و سایر بازیگران محلی از جمله سیاستهای تسلیحاتی فرقهگرایانه و سوءاستفادهی آنها از احساسات ملی تأکید کند. به علاوه نویسنده در پرداخت جسورانهی خود به تاریخچهی پیچیده و چندلایهی منطقه در چهل سال اخیر، تحلیلهای تقلیلگرایانهای را به پرسش میکشد که صرفاً بر نسبت دادن خصومت میان ایران و عربستان به تضاد شیعه و سنی پافشاری میکنند: «نزاع میان شیعه و سنی پیش از مسلح شدن آنها از سال 1979 عمدتاً خاموش بود.» در مقابل او میخواهد با وارسی دقیقتر، علل بسیاری از جنگهای داخلی منطقه را از نو ارزیابی کند.
غطاس در روایات خود حسرتی را برجسته میکند که نسلی از جوانان نوگرای منطقه با خود به دوش میکشند. برای مثال، او به تظاهراتی در سال 2017 در ایران اشاره میکند: زن جوانی خطاب به جمعیت مسنتر اطراف خود ــ که عمدتاً از مردان تشکیل شده بود ــ میگوید «شما مشتهایتان را (در سال 1979) بالا بردید و زندگیمان را ویران کردید، حالا ما مشتهایمان را بالا بردهایم تا اشتباه شما را جبران کنیم.» نویسنده بازتاب این گفته را در صدای هزاران جوان عرب در تظاهرات سالهای اخیر نیز باز مییابد؛ جایی که آنها ناامیدانه به یکی از آخرین شانسهای خود چنگ میزنند تا خساراتی را برطرف کنند که معتقدند نسلهای پیشین به بار آوردهاند. «چرا وقتی موسیقی ممنوع شد، وقتی نظام قیمومیت مردان [بر زنان] سختگیرانهتر شد، وقتی پلیس مذهبی شروع به شلاق زدن مردم در مراکز عمومی کرد، پدران و مادران ما اعتراض نکردند؟ آنها چطور اجازه دادند چنین اتفاقاتی رخ دهد بی آنکه کلمهای بر زبان آورند؟»
هر چند رویدادهای جغرافیایی-سیاسی بخش عمدهی کتاب را شکل میدهند اما «موج سیاه» نه کتابی دربارهی تروریسم، القاعده یا داعش است، و نه تحلیلی دربارهی شکاف میان شیعه و سنی یا خطراتی که خشونت بنیادگرایان برای غرب در پی دارد. به باور نویسنده سرخط اخبار در غرب اغلب به شکل وسواسآمیزی به این مسائل میپردازد. در عوض او کتاب خود را چنین توصیف میکند: «این صفحات دربردارندهی داستان کسانی است… که در برابر تاریکی فکری و فرهنگیای که در دهههای پس از سال سرنوشتساز 1979 کشورشان را به آرامی در خود فرو برد، مبارزه کردهاند یا میکنند. روشنفکران، شاعران، حقوقدانان، مجریان تلویزیون، روحانیان جوان، داستان نویسان؛ مردان و زنان؛ اعراب، ایرانیان و پاکستانیها؛ سنی و شیعه؛ اغلب دارای اعتقادات دینی، در مواردی سکولار؛ با این حال، همه اندیشمندانی پیشرو که نمایندهی جهان پرطراوت و تکثرگراییاند که در برابر موج سیاه ایستادگی کرده است… برخی از آنها یکدیگر را میشناسند؛ برخی نه. آنها در کشورهای متفاوتی زندگی میکنند اما در نبردی یکسان میجنگند. حکایت آنها با حکایت دیگر چهرههای تاریخی، نویسندگان نامآور و نظامیان گمنام گره خورده است؛ داستانی تودَرتو؛ هزار و یک شب سیاستهای خاورمیانهی مدرن.»
ردهبندی جهانی آزادی رسانهها۲۰۲۰ :
گزارشگران بدون مرز (RSF)
به دههای سرنوشتساز برای روزنامهنگاری وارد میشویم و کروناویروس عاملی با ضریب افزاینده است
ویرایش ۲۰۲۰ ردهبندی جهانی آزادی رسانهها که گزارشگران بدون مرز (RSF) تدوین کرده است، نشانگر آن است که دههی پیشروی برای آینده روزنامهنگاری سرنوشتساز است. جهانگستری کووید-۱۹ بر بحرانهای که حق دسترسی به اطلاعات را تهدید میکنند، روشنی بیشتری افکنده است. ردهبندی جهانی آزادی رسانهها که در مدت یکسال وضعیت روزنامهنگاری را در ۱۸۰ کشور جهان بررسی میکند، نشان میدهد که در دهسال آینده روزنامهنگاری به دلیل بحرانهای که در سراسر جهان با آنها رودررو است، از این میان بحران ژئوپولتیک (تهاجمی شدن مدلهای اقتدارگر)،بحران فنآوری(نبود تضمینهای دمکراتیک)، بحران دمکراسی(دوقطبی شدن و سیاست سرکوب)، بحران اعتماد ( تردیدها و کینه نسبت به رسانهها) و بحران اقتصادی (فقر روزنامهنگاری با کیفیت) بدون شک «دههای سرنوشتساز» برای آزادی رسانهها است.
به این ۵ بحران که ردهبندی تاثیرات آنها را بررسی کرده است، ناگزیر بحران بهداشت نیز افزوده شده است. کریستف دولوار دبیر اول گزارش گران بدون مرز در این باره میگوید : « ما با بحرانهایی همزمان به دههای سرنوشتساز برای روزنامهنگاری وارد شدهایم. همهگیری ویروس کرونا تصویرگر وجود عوامل منفی برای حق دسترسی به اصلاعات درست و خود عاملی با ضریب افزاینده است. آزادی، کثرتگرایی، راستینی اطلاعات تا سال ۲۰۳۰ چه خواهند شد؟
پاسخ به این پرسش را در امروز باید جستجو کرد.»
در هنگامه همهگیری ویرویس کرونا، میان سرکوب آزادی اطلاعرسانی و رتبه کشورها در ردهبندی جهانی آزادی رسانهها پیوندی عیان وجود دارد. چین (۳-،۱۷۷) و ایران (۳-،۱۷۳) از کانونهای همهگیری در این باره سانسور گسترده را بکار گرفتند. در عراق (۶-،۱۶۲) مجوز کار خبرگزاری رویترز سه ساعت پس از آنکه آمارهای رسمی حکومت را مورد تردید قرار داد، به مدت سه ماه توقیف شد. حتا در اروپا ویکتور اوربان نخست وزیر مجارستان (۲-،۸۹) قانونی را به نام « کرونا ویروس» به تصویب رساند، که برای « نشر خبرهای نادرست» مجازات زندان تا ۵ سال را تعیین کرده است. اقدام پیشگیرانهای کاملا نامتناسب و نالازم. کریستف دولوار میگوید :« بحران بهداشتی فرصتی است برای دولتهای اقتدارگرا تا «دکترین شوک» خود را : با بهره بردن از بیکنشی زیست سیاسی، شگفتزدگی جامعه و ناتوانیاش در تجهیز و رویایی، به اجرا بگذارند و قانونهایی را تصویب کنند که در زمان عادی پیشنهادشان ناممکن بودند. برای آنکه این دهه به دههای بدفرجام مبدل نشود، همه انسانهای خیرخواه باید تجهیز شوند تا روزنامهنگاران بتوانند کارکرد اصلی وظیفهی خود، دگرگشت به بَر سوم ِ اعتماد جامعه را انجام دهند، امری که پیششرطش توانمندی برای انجام آن است.»
اطلاعات مهم ویرایش ۲۰۲۰ ردهبندی جهانی: نروژ برای چهارمین بار پیاپی رده نخست را در فهرست رده بندی جهانی آزادی رسانهها حفظ کرد و فنلاند در رده دوم خود ماند. دانمارک (۲+،۳) با فرو افتادن سوئد (۱-،۴) و هلند (۱-،۵) به دلیل درگیر شدنشان در آزارهای سایبری، به رده سوم رسید. در انتهای جدول کره شمالی (۱-،۱۸۰)، به جای ترکمنستان رفت و اریتره (۱۷۸) در جای خود ماند. مالزی (۱۰۱) و مالدیو (۷۰) پس از تغییرات سیاسی در کشورهایشان، هر دو فرا رفتن خوبی در فهرست ردهبندی ۲۰۲۰ داشتهاند و به ترتیب ۲۲ و ۱۹ رده به پیش آمدهاند. سودان (۱۵۹) در پی آنها و پس از سرنگونی عمرالبشیر ۱۶رده فرا رفته است. در نزد فروافتادههای جدول رده بندی ۲۰۲۰ هائیتی(۸۳) با از دست دادن ۲۱ رده نخستین است. در پی تظاهراتهای خشونتآمیزی که این کشور را در دو سال گذشته فرا گرفته بود روزنامهنگاران بارها هدف خشونت قرار گرفتند. در دو کشور دیگر افریقایی کومور(۱۹-،۷۵) و بنین (۱۷-،۱۱۳) نقض آزادی رسانهها افزایش چشمگیر داشته است. افزایش اندک شاخص سالانه (۰،۹-) که معیاری برای سنجش شدت نقض آزادی اطلاع رسانی در جهان است، وضعیت نابسامان عمومی را نشان میدهد. این شاخص ۱۲٪ همچنان از آغاز تعیین آن در سال ۲۰۱۳ تا امروز شاخصی برای وضعیت وخیم در جهان است. اگر درصد کشورهای در بخش سفید ردهبندی که به معنای داشتن وضعیت خوب در عرصه آزادی رسانهها هستند (۸٪) تغییر نکرده است، اما به کشورهای سیاه در نقشه ردهبندی جهانی آزادی رسانهها دو درصد افزوده شده و به ٪۱۸رسیده است.
قارههای جهان در رده بندی جهانی آزادی رسانهها 2020
وجود سیاستهای سرکوبگرانه برخی از کشورهای اتحادیه اروپا و بالکان، این قارهای مطلوب برای آزادی رسانههاست. پس از آن امریکا (شمالی و جنوبی) هر چند کشورهای بزرگی چون امریکا و برزیل به ضد الگوهای منطقه بدل شدهاند، اما همچنان در جایگاه دوم است. آفریقا که پسرویهای جدی برای افزایش بازداشتهای خودسرانه و طولانی مدت و حملههای آنلاین در آن ثبت شده است، در سومین جایگاه قرار گرفته است.آسیا و اقیانوسیه در این سال بیشترین فرو افتادن را در شاخص منطقهای (۱،۷٪+) شاهد بوده است.استرالیا (۵-،۲۶) که نمونهای منطقهای در عضره آزادی رسانهها بود، زین پس با تهدید محرمیت سرچشمهها و روزنامهنگاری کاوشگرانه معرفی میشود. سنگاپور (۱۵۸) با تصویب قانونهای اورولی (اشاره به داستانهای جرج اورول) در باره نشرخبرهای نادرست، ۷ رتبه از دست داد و به منطقه سیاه ردهبندی وارد شد. هنگکنگ نیز ۷ رتبه برای سرکوب خبرنگاران به هنگام اعتراض های خیابانی از دست داد.بی هیچ تعجبی منطقه اروپای شرقی و آسیای جنوبی چون هرسال یک رده پیش از آخر ایستاده است و خاورمیانه در آخر و همچنان خطرناکترین منطقه برای روزنامهنگارانی است که وظیفه حرفهای خود را انجام میدهند. بازداشت اخیر همکار و نماینده RSF در الجزایر (۵-،۱۴۶) نشان داد چگونه مقامات برخی از کشورها از همهگیری کووید– ۱۹ برای تسویه حساب با روزنامهنگاران بهره میبرند.
بحرانهایی که آینده روزنامهنگاری را تهدید میکنند
بحران ژئوپولتیک: یکی از چشمگیرترین این بحرانها ژئوپولتیک است، که از سوی رهبران و رژیمهای دیکتاتوری، اقتدارگرا و پوپولیست پرورده میشود. آنها همه تلاش خود را بکار میگیرند تا اطلاعرسانی را سرکوب و بینش خود را از جهانی بدون کثرتگرایی و روزنامهنگاری مستقل تحمیل کنند. چین که در پی آن است « نظم جدید جهانی اطلاعات» را بر جهان تحمیل کند. تاثیرات منفی نگهداشت الگوی مهار کامل اطلاعات را بحران بهداشتی و جهانگستری ویروس کرونا بر مجموع جهان را نشان داد. پس از چین، عربستان سعودی (۲+،۱۷۰) و مصر (۳-،۱۶۶) بزرگترین زندانهای جهان برای روزنامهنگاران هستند. از آن سو روسیه (۱۴۹) از ابزارهای بسیار پیشرفته برای مهار اطلاعرسانی آنلاین استفاده میکند. و هند (۲-،۱۴۲) درازمدتترین حکومتی نظامی آنلاین در تاریخ را بر کشمیر تحمیل کرده است. در مصر نشر « خبرهای نادرست» میتواند مسدود شدن صفحات و سایتها و یا لغو مجوز را در پی داشته باشد.
بحران فناوری : در عصر رقمی شدن و جهانی شدن، نبود مقرارت درخور برای ارتباطات، جهان را دچار سردرگمی اطلاعاتی کرده است. پروپاگاندا، تبلیغات، شایعه و روزنامهنگاری در قابتی مستقیم با هم هستند. این تداخل رشدیابنده میان محتواهای تجاری، سیاسی و روزنامهنگارانه ترازمندی تضمینهای دمکراتیک برای آزادی عقیده و بیان را بر هم میزند. و این پیشزمینه شرایط را برای تصویب قانونهای خطرناک به بهانه محدود کردن انتشار خبرهای نادرست مساعد میکند، که به سرکوب بیشتر روزنامهنگاری مستقل و منتقد منجر میشود. برای نمونه سنگاپور و بنین برای مبارزه با اطلاعات نادرست و جرایم رایانهای، قانونهای جدید تصویب کردهاند که میتوانند برای محدود کردن نادرستکارانه آزادی اطلاعرسانی بکار گرفته شوند. جهانگستری ویروس کرونا به همهگیری و گسترش شایعه و خبرهای نادرست افزوده است. ارتش ترولهای دولتی در روسیه، چین هند و فیلیپین (۲-،۱۳۶) و در ویتنام (۱۷۵) سلاح نشر اطلاعات نادرست را بر روی شبکههای اجتماعی به فراوانی استفاده میکنند.
بحران دمکراسی این بحران که در دو ویرایش پیشین ردهبندی جهانی آزادی رسانهها نیز نگریسته شده بود، بر دشمنی و کینه به روزنامهنگاران مبتنی است، بیشتر و به اقدامهای عملی خطرناک و پیاپی انجامیده است. مسوولان سیاسی طراز اول و نزدیکانشان به تشویق علنی کینپراکنی علیه روزنامهنگاران ادامه میدهند. دو رهبر دولت که به شکل دمکراتیک انتخاب شدهاند، دونالد ترامپ در ایالات متحده امریکا (۳+،۴۵) و خائیر بولسونارو در برزیل (۲-،۱۰۷) همچنان به تحقیر رسانهها و تشویق کینه به روزنامهنگاران ادامه میدهند. « کابینه کینپراکن» که پیرامون رییس جمهور برزیل گرد آمده است، به روزنامهنگارانی که در باره سیاستهای دولت روشنگری و انتقاد میکنند، به شکل گسترده حمله میکنند. از آغاز همهگیری ویروس کرونا خائیر بولسونارو حملههای خود را علیه رسانهها که آنها را مسوول «جنون» ایجاد وحشت در کشور میداند، دو برابر کرده است.
بحران اعتماد بی اعتمادی به رسانهها که مظنون به نشر اطلاعات آلوده به خبرهای ناموثق هستند، افزایش یافته است. ٪۵۷ پاسخدهندگان به آخرین تحقیق جهانی موسسه Trust Barometer Edelman برای سنجش اعتماد عمومی به رسانهها، به پرسش آیا فکر میکنید رسانه مورد اعتماد شما خبرهای نادرست منتشر میکند؟ پاسخ مثبت دادند. روزنامهنگاران ناتوان شده از بحران اعتماد به هدف ویژه حمله شهروندان به هنگام تظاهراتها در بسیاری از نقاط جهان تبدیل شدهاند. در عراق، در لیبی(۱-،۱۰۲) در شیلی (۵-،۵۱)، در بولیوی (۱-،۱۱۴) و در اکواتور (۱-،۹۸). در برخی از کشورهای دیگر روزنامهنگاران همزمان قربانی خشونت پلیس هم میشوند مانند فرانسه (۲-،۳۲). پدیده عیان دیگر قربانی شدن روزنامهنگاران در اسپانیا (۲۹)، اتریش(۲-،۱۸)، ایتالیا (۲+،۴۱)، و یونان (۶۵) در پی خشونت مستقیم گروههای ناسینونالیست و راست افراطی است. در حالی که در افغانستان (۱-،۱۲۲) طالبان و در برمه (۱-،۱۳۹) برخی بنیادگرایان بودایست با خشونت بینش خود را نسبت به جهان به روزنامهنگاران و رسانهها تحمیل میکنند.
بحران اقتصادی در بسیای از کشورها جهش رقمی رسانهها را متاثر کرده است. کاهش فروش و آگهی تبلیغاتی و افزایش هزینه تولید و توزیع وابسته به رشد بهای مواد اولیه، اتاقهای خبر را به تعدیل نیرو وادار کرده است. مطبوعات امریکایی اینگونه در ده سال گذشته نیمی از کارکنان خود را از دست دادهاند. این امر نمیتواند بدون طبعات اجتماعی و تاثیر بر آزادی نگارشی رسانهها در همه جهان باشد. روزنامههایی که در وضعیت اقتصادی دشوار هستند و ناتوان شدهاند به شکل طبیعی کمتر میتوانند در برابر فشارها پایداری کنند. بحران اقتصادی از سوی دیگر پدیده تمرکز و انحصار را بیشتر کرده است و بیش از آن ناسازگاری همسودی را که تکثرگرایی و استقلال روزنامهنگاراان را تهدید میکند. خرید مرکز اروپایی رسانههای شرکتی از سوی بزرگترین پولدار جمهوری چک (۴۰) بسیاری از کشورهای اروپای شرقی را که تلویزیونهای پر بیننده در آنها را این مرکز هدایت میکند، نگران کرده است. تمرکز انحصاری رسانهها در آرژانتین (۷-،۶۴) نیز تاثیر گذار بوده است و در ژاپن (۱+،۶۶) نیز اتاقهای خبر رسانههای وابسته به مدیریت مجتمع تولید کریتسو، سود اقتصادی را بر آزادی و استقلال نگارشی خبر ترجیح میدهد. در تایوان (۱-،۴۳) و یا در جزایر تانگو (۵-،۵۰) منطق اقتصادی که رسانهها با آن همخوان نباشند، به دو قطبی و یا زردنویسی مجبور میکند و به بیاعتباری بیش از پیش و بحران اعتماد یاری میرساند.
افغانستان (۱-،۱۲۲) در ردهی بند جهانی آزادی رسانهها ذر ردهی ۱۲۲ قرار دارد. موافتنامه صلح امضا شده میان واشنگتن و طالبان در فوریه ۲۰۲۰ تاریخی است اما با صلحی پایدار و دائمی بسیار فاصله دارد. دستاوردهای ۱۹ سال گذشته که آزادی رسانهها و حفاظت از روزنامهنگاران را تضمین می کنند زیر تهدید هستند. با وجود دو انتخابات پرمناقشه ولسی جرگه و ریاست جمهوری اما خشونت و شمار خبرنگاران کشته شده نسبت به سال ۲۰۱۸، مرگبارترین سال برای خبرنگاران پس از سقوط طالبان در سال ۱۳۸۱، کمتر است. اقدامهای حکومت برای حفاظت از خبرنگاران و رسانهها و از این میان کمیته مشترک میان رسانهها و حکومت که به تازگی قانونیت یافته است، بیشتر شده است. اما جنگ تحمیل شدهی جنگجویان طالبان و دولت اسلامی و آزارگری جنگ سالاران و برخی مسوولان فاسد حکومتی به تهدیدی دائمی برای خبرنگاران و رسانهها و آزادی اطلاعرسانی تبدیل شده است. زنان خبرنگار با وجود مقاومت اما در کشوری که افراطگرایی اسلامی و مردسالارانه در شماری از ولایات گفتمانی غالب است، همچنان آسیب پذیر هستند. این نگرانی جدی وجود دارد که آزادیهای بنیادین و به ویژه آزادی اطلاعرسانی و آزادی خبرنگاران زن در مذاکرات و به پای صلح قربانی شوند. در برابر این تهدیدها مرکز حمایت از زنان ژورنالیست در افغانستان که از آدرس گزارشگران بدون مرز حمایت میشود، کمپاین تضمین حقوق خبرنگاران زن بعنوان پیش شرط صلح را به راه انداخته است. تجربه ۱۹ سال گذشته نشان داده است که صلح و امنیت اصلیترین خواستهای مردم افغانستان هستند. اما بدون رسانههای آزاد و مستقل و بدون تضمین ازادی بیان و اطلاعرسانی انجام ممکن نمیشوند.
ایران (۳-،۱۷۳) رژیمی که آزادی های بنیادین و دسترسی آزاد به اطلاعات را سرکوب میکند جمهوری اسلامی ایران یکی از سرکوبگرترین کشورهای جهان برای روزنامه نگاران و شهروند خبرنگاران است. مهار حکومتی خبرها و اطلاعات در ایران همه جانبه است. دست کم ۸۶۰ روزنامه نگار و شهروند – خبرنگار در فاصله سالهای ۱۳۵۸ تا ۱۳۸۸ تحت تعقیب قرار گرفته، بازداشت، زندانی و یا حتا اعدام شدهاند. در چهل و یک سال گذشته، مهار دولتی اخبار و اطلاعات در ایران همهجانبه بوده است. جمهوری اسلامی بیشترِ رسانههای خبری را سخت در چنگ خود دارد و در برخورد با رورنامهنگاران مستقل، شهروند- خبرنگاران و رسانههای خبری هرگز نرمش نمیکند. در این راه از ابزارهای ایجاد هراس، بازداشتهای خودسرانه، و حبسهای طولانیمدتِ، پس از محاکمههای ناعادلانه در دادگاههای انقلاب، بهره میبرد. این سرکوب به مرزهای کشور محدود نشده است. گزارشگران خارجی و ایرانی رسانههای جهانی به شدت زیرنگر و فشارهستند. رسانههایی که برای گزارشگری به شکلی آزاد و بدون وابستگی، مقاومت کنند با دشواری برای انجام وظیفه اطلاع رسانیشان مواجه میشوند. رژیم برای محروم کردن شهروندان از خبرهای مستقل و بدیل در قطع کامل ودراز مدت اینترنت نیز تردید نمی کند. اینگونه، این شهروند- خبرنگاران فعال در شبکههای اجتماعی هستند که برای گزارش آزادانه اخبار و اطلاعات و تحولات سیاسی در مرکز نبرد برای حق دانستن قرار دارند. رسانهها و مطبوعات داخلی با وجود مقاومت اما با دشواری فراوان برای انجام وطیفه اطلاعریانی روبرو هستند. در برابر رویداد های فاجعه بار نظام همه توان خود را برای پنهان کردن حقیقت بکار میگیرد، از این میان
بحران سیل در فروردین ۱۳۹۸ ،
آمار کشتگان و بازداشت شدگان اعتراضهای آبان۹۸
، سرنگون کردن هواپیمای اکراینی دی ۹۸
و همهگیری ویروس کرونا در بهمن ۱۳۹۸
رژیم جنگ خود علیه آزادی اطلاع رسانی را به خارج از مرزهای این کشور نیز کشانده است. با آنکه تلاش در بهتر نشان دادن چهره خود دارد، اما رسانههای جهانی و فارسی زبان در خارج از مرزهایش را نیز مورد حمله سانسور قرارمیدهد.
تاجیکستان (۱۶۱) برای ستایش «رهبر ملت»
امامعلی رحمان با القاب “بنیانگذار صلح و وحدت ملی” و”رهبر ملت”، بهشکل فزایندهای گرایشهای اقتدارگرایانه خود را اعمال میکند. این تهدیدی است بر اجماع ملی شکنندهای که بر روی خاکسترهای جنگ داخلی ساخته شده است، جنگی که از سال ۱۹۹۲ تا۱۹۹۷ به درازا کشید و کشور را ویران کرد. در کنار بحران اقتصادی فشارهای حکومت منجر به تعطیلی شماری از رسانههای مستقل از این میان آزادگان و پیک شد. برقراری اتوکراسی خفقانآور باعث خروج دهها خبرنگار از کشور شده است. آزار سرویسهای امنیتی، هراسافکنی و شانتاژ بخشی از زندگی روزمره روزنامهنگارانی است که هنوز قانع نشدهاند. برخی از این روزنامهنگاران در فهرست سیاه « تروریست» قرار گرفتهاند. این فضا خودسانسوری و بخشودگی فاسدان را فراهم میکند. روزنامهنگار سابق خیرالله میرسعیدف به مدت هشت ماه برای افشاگری در باره دزدی از منابع عمومی در بازداشت بسر برد. اگر درخواست مجوز فعالیتشان رد نشود، خبرنگاران خارجی برای کار زیر فشار و تهدید قرار دارند. در حالی که حکومت مهار خود را بر وسایل ارتباطاتی بیشتر میکند، مسدود سازی سایتهای اصلی اطلاعرسانی و شبکههای اجتماعی با استفاده از فنآوریهای جدید و بکارگیری «ارتش ترول» که هدفشان بیاعتبار کردن هر صدای منتقد است، به روش دائمی دولت بدل شده است.
هواپیما؛ پیشنهاد سپاه برای پرداخت رشوه به اوکراین
وحید حسن زاده ابراهیمی
دو کشور کانادا و اوکراین که شماری از اتباع خود را در شلیک موشکی به هواپیمای مسافربری اوکراین توسط سپاه پاسداران از دست دادند، هرگونه سازش با رژیم ایران در مورد این پرونده را رد کردند.
اخیرا برخی منابع اعلام کردند که رژیم ایران تفاهمنامهای را برای اوکراین فرستاده که در صورت امضا، اوکراین از پیگیری قضایی و جنایی این حادثه دست برمیدارد. (در پرونده بمبگذاری آرژانتین نیز به همین گونه به مقامات وقت این کشور رشوه دادند)
منابع آگاه از جزئیات پیشنهاد حکومت ایران در گفتوگو با رادیوفردا تأیید کردهاند که جمهوری اسلامی به دنبال دستیابی به نوعی تفاهم با اوکراین است که بر مبنای آن اوکراین از پیگیری حقوقی و جنایی این سانحه دست بردارد. این منابع میگویند یادداشت تفاهم پیشنهادی به گونهای تدوین شده که به رژیم ایران اجازه میدهد از بار مسئولیت در این زمینه شانه خالی کند. همچنین بر اساس طرح پیشنهادی حکومت ایران، پیششرط دریافت غرامت، خودداری خانوادههای قربانیان از پیگیری مستقل این پرونده است.
وزیر خارجه کانادا در این باره به رسانههای کشورش گفته است: این پیشنهاد با گفتوگوهایی که ما تا کنون پیش بردهایم و نیز با تصمیم راسخ ما درباره اجرای عدالت برای خانوادهها همخوانی ندارد.
وی تاکید کرد که امکان ندارد کانادا یا هر کشور دیگری که شهروندانش را از دست داده، هرگز موافقت کند که از حق خانوادهها برای بازخواست از رژیم ایران چشمپوشی کند.
واکنش اوکراین به اظهارات آخوند دروغگو
دولت اوکراین اظهارات عضو کمیسیون حقوقی مجلس شورای اسلامی در باره ساقط کردن هواپیمای مسافربری را بیاحترامی به قربانیان این فاجعه دانست. آخوند حسن نوروزی مدعی شده بود که نوع پرواز این هواپیما مشکوک بوده است.بنا به گزارشها، معاون نخستوزیر اوکراین امروز سخنان اخیر این آخوند حکومتی را به شدت محکوم کرد و از رژیم ایران خواستار پاسخ سریع درباره مضمون اظهارات وی شد.
آخوند نوروزی در مصاحبه با یک روزنامه داخلی با بیان اینکه هواپیمای اوکراینی تحت کنترل آمریکا قرار گرفته بود و به همین دلیل مسیر او مشکوک بود، از عملکرد سپاه پاسداران در حمله موکشی به هواپیما دفاع کرد.
معاون نخستوزیر اوکراین در واکنش به این اظهاراات گفت: ما از حکومت ایران انتظار داریم بیدرنگ نسبت به اظهارات تاسفآور این نماینده توضیح دهد. این اظهارات بی احترامی محض نسبت به جان قربانیان سرنگونی هواپیمای یاد شده است. دهها خانواده ایرانی، اوکراینی، کانادایی، سوئدی، بریتانیایی و افغان خویشاوندان خود را در اثر حمله به شهروندان بی دفاع این هواپیمای مسافربری از دست دادهاند.
گزارش رادیو فرانسه: حدود سه ماه پس از حادثه دلخراش کشته شدن ۱۷۶ نفر توسط شلیک موشکهای سپاه به هواپیمای مسافربری اوکراینی، حسن نوروزی، عضو کمیسیون قضایی مجلس شورای اسلامی درباره این پرونده و اظهارات مقام ارشد قضایی مبنی بر دستگیر شدن تعدادی در ارتباط با این پرونده، گفته است: اصلا بازداشتی در کار نبوده است.
هواپیمای اوکراینی در اسرائیل دستکاری شده بود
این نماینده مجلس شورای اسلامی، در پاسخ به پرسشی درباره «سرنوشت افراد بازداشت شده» در پرونده هواپیمای اوکراینی، مدعی شد: « فارغ از بازداشت، یا عدم بازداشت، باید بگویم که اساسا نوع پرواز این هواپیما مشکوک بوده است. این هواپیما از کنترل برج مراقبت و مراکز ما خارج شده بود. به نظر میرسد این هواپیما تحت کنترل آمریکا قرار گرفته بود».حسن نوروزی، با بیان اینکه «این هواپیما از مسیر حرکت اصلی خود خارج شده بود»، افزود: «نوع حرکت این هواپیما بسیار مشکوک بوده است و مسیر حرکت آن به جای اوکراین به سوی تهران تغییر پیدا کرده بود».
این عضو کمیسیون قضایی مجلس شورای اسلامی، ضمن تاکید بر اینکه «با توجه به شواهد و اینکه هواپیما از کنترل ما خارج بوده است»، گفت: «با توجه به این شواهد، بازداشت کردن افراد در این زمینه بیمعنا است».
حسن نوروزی، نخستین مقام جمهوری اسلامی ایران است که از زمان سرنگون شدن هواپیمای اوکراینی توسط موشکهای سپاه پاسداران، ادعای «دستکاری هواپیمای اوکراینی» را مطرح کرده و گفته است: «این هواپیما یک هفته قبل از آن در اسرائیل بوده و به نظر میرسد دستکاری شده است. برای این هواپیما اهداف خاصی در ایران تعیین شده بود».
عضو کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس شورای اسلامی ایران، از اقدام سپاه در سرنگون کردن هواپیمای اوکراینی تقدیر کرده و تاکید کرد: «این هواپیما با تغییر مسیر، خارج از برنامه پروازی خود قرار داشته است و به نظر من، نیروهای نظامی دراین زمینه وظیفه خود را به خوبی انجام دادهاند (…) و در این زمینه مواخذه و بازداشتی وجود نخواهد داشت».یک روز پس از اظهارات حسن نوروزی در گفتگو با روزنامه همدلی، «یک منبع آگاه» که نامی از او برده نشده، در تماس با این روزنامه، اظهارات این نماینده مجلس شورای اسلامی را «نادرست» خوانده و تاکید کرده است: «همانطور که پیش از این هم اعلام شده چند نفر بازداشت شدهاند و برای این افراد پرونده قضایی تشکیل شده است». این «منبع آگاه» افزوده است: «اکنون پرونده این افراد در حال طی کردن روال اداری خود است و تحقیقات همچنان ادامه دارد».
اظهارات حسن نوروزی در تضاد با واکنش حسن روحانی در نشست خبری بهمن سال گذشته است که گفت: «یک اشتباه موردی در این حادثه رخ داد و این اشتباه آنقدر عجیب و غریب بود که آدم باورش نمیشد، یعنی اگر کسی میآمد به من میگفت این حادثه اشتباه اتفاق افتاده است، نمیتوانستم باور کنم، همین الان هم برایم سخت است که چطور اتفاق افتاد».روز شنبه ۲۱ دی ماه، چند روز پس از انتشار اخبار دروغ مبنی بر چگونگی سرنگون شدن هواپیمای مسافربری اوکراینی بر فراز آسمان استان تهران، «امیرعلی حاجیزاده»، فرمانده نیروی هوافضای سپاه پاسداران، بطور رسمی مسئولیت شلیک سپاه به هواپیمای مسافربری اوکراینی را برعهده گرفت.
در پی اظهارات فرمانده نیروی هوافضای سپاه پاسداران، غلامحسین اسماعیلی، سخنگوی قوه قضائیه ایران، در یک نشست خبری، گفت: «تحقیقات مفصلی» در ارتباط با «تاثیر سبب و تاثیر مباشر» درباره سقوط هواپیما انجام دادیم و «تاکنون افرادی هم بازداشت شدهاند».
کارگران در روز جهانی کارگر با رویای حمایت از آنان :
رویا ملائی بیجارپسی
با شروع سال جدید و با نزدیک شدن به روز جهانی کارگر که زیر فشار بحران٬ اضطراب٬ ترس از بیکاری و نداشتن حق امنیت شغلی و در حسرت حمایت دولت روبه رو بوده اند و همچنان هستند. اما با شروع سال 1399 به غیر از انواع محرومیتها٬ بحران ساختار سرمایه داری و تشدید تحریم های اقتصادی; پیامدهای شیوع گسترده کرونا شرایط بسیار دشواری را به کار و زندگی کارگران و اقشار فرودست جامعه تحمیل کرده است. وضعیت زندگی و معیشت خانواده های کارگری زیر سایه ترس از ابتلا به کرونا، بیکاری، افزایش قیمت ها و سقوط قدرت خرید کارگران بسیار نگران کننده است.
با توجه به بحران که ایران قادر نیست بخشی از سودهای خود را در عرصه تولید سرمایه گذاری کند و میلیاردها دلار به بیرون از مرزها سرازیر می شوند، همچنین در نتیجه سیاست های ویرانگر محیط زیستی سرمایه گذاری در بخش تولید کشاورزی و مواد غذایی با رکود روبرو شده، و در حال حاضر مؤسسات بانکی یکی بعد از دیگری ورشکسته می شوند، پیامد این بحران بیش از همه بر دوش کارگران سنگینی می کند. از سوی دیگر در اثر تشدید تحریم های بین المللی صادرات نفتی ایران بشدت کاهش پیدا کرده و این در حالی که بیش از۷۰ در صد بودجه دولتی از منبع درآمدهای نفتی تأمین می شود، دولت را در آستانه ورشکستگی مالی قرار داده است. اقتصاد ورشکسته نظام مستبد جمهوری اسلامی ایران گامی در پیشبرد از بین بردن قشر ضعیف جامعه مخصوصا کارگران است. کشمکش های سیاسی توام با ضد ونقیض٬ دروغ٬ فساد٬ دزدی چیزی جز حاشیه نشینی را برای کارگران به بار نمی آورد.
دغدغه کارگران برای چه کسی است؟ زندگی در تنگا و گرسنگی قشر کارگر توسط چه کسی پیگیری میشود؟
70 درصد کارگران ایران زیر خط فقر مطلق هستند حداقل دستمزد کارگران نباید کمتر از ۳ میلیون و ۷۰۰ هزار تومان باشد. ولی حداقل دستمزد کنونی کمتر از یک سوم این پیشنهاد است.
به گفته شورایعالی کار :مذاکرات در شورایعالی کار بسیار سخت است چرا که باید به عنوان نماینده کارگران تامین کننده حداقل های زندگی کارگران باشیم شاید کارفرمایان هم دغدغه های خود را داشته باشند به هر حال مذاکرات بصورت چانه زنی صورت می گیرد.
اما در واقعیت چه کسی دغدغه کارگران را دارد؟
سطح حداقل معیشت در کشور 4 میلیون و 900 هزار تومان است ,بنابراین، دستمزد پایه ماهانه کارگران در سال ۱۳۹۹ یک میلیون و ۸۳۵ هزار تومان می بایست باشد. بر اساس قانون کار میزان افزایش دستمزد بر اساس دو شاخص سبد معیشت خانوار و نرخ تورم تعیین میشود اما در شرایط کنونی در جمهوری اسلامی ایران که تورم٬ گرانی٬ فساد٬ورشکستی انواع کارخانه ها٬ تولید کننده های بزرگ و کوچک که منجر بیکاری و قرار گرفتن افراد زیر خط فقرشده پس مبلغ در نظر گرفته برای سال 1399 بر اساس چه قوانینی تصویب شده است؟ با توجه به شرایطی که در گذشته بوده و در سال 1399 همانند سرعت برق ٬فاصله قابل توجه و معناداری بین حداقل دستمزد و سبد معیشت خانوار در جامعه ایجاد نموده است .سایه سنگین گرسنگی بر جامعه سایه افکنده و محرومیت وحق زندگی بر مردم سلب گذشته است.
و حال با توجه به این بحران جهانی که کرونا نام دارد، اقتصاد بیش از ۱۹۰ کشور جهان را تحت تاثیر قرار داده است اما بسیاری از کشورهای پیشرفته با مدیریت صحیح راهکارهایی را نظیر معافیتهای مالیاتی و کمک مالی به کارکنان بیکار شده به اجرا گذاردند. یک مقام ارشد در حوزه صنعت، معدن و تجارت در ایران میگوید: دستورالعملی مبنی بر تعطیلی به هیچ واحدی صنفی، صنعتی و تولیدی ابلاغ نشده است اما توصیه شده که این واحدها با کمترین ظرفیت و حداقل پرسنل فعالیت کنند. توصیه به ماندن در خانه وخانهنشینی اجباری هم برخی صنوف را با تعطیلی اجباری مواجه کرده است که در چنین شرایطی مشخص نیست، پرداخت دستمزدها چه آیندهای خواهند داشت؟ در مدت یک یا دو ماهه، شاید برخی از کارفرمایان و واحدهای کوچک صنفی و تولیدی، شاغلان خود را حمایت کرده و دستمزد آنان را پرداخت کنند اما اگر این تعطیلی به طولانی مدت بیانجامد، آینده صاحبان مشاغل و وضعیت معیشتی کارگران در ابهام قرار دارد. اقتصاددانان، در تحلیل شرایط کنونی، این بحران را به سه وضعیت کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت تقسیمبندی میکنند و تاکید میکنند که دولت باید سیاستهایی را به منظور تابآوری بخشهای مختلف جامعه به اجرا بگذارد. بستن مرزها و اعمال محدودیت در واردات و صادرات، بازار ایران را در سطوح مختلف تحت تاثیر قرار داده است. در اثر این بحران صنعت گردشگری ضربه خورده، کسب و کارها بویژه در بخش خدماتی، بیشترین آسیب را دیده اند و مشاغلی مانند خردهفروشی دچار رکود شده اند. صنایع تولید در معرض تعطیلی قرار دارند. دامنه تعطیلیها از سالنهای سینما و ورشکستگی صنعت هتلداری به تعطیلی رستورانها، تالارها، آژانسهای مسافربری و کافیشاپها هم کشیده شده است. در همین یک ماه اخیر بیش از ۶۰۰ هزار کارگراز کار بیکار شده و به جمع میلیونی بیکاران پیوسته اند.در نتیجه این اوضاع ارزش پول ایران طی این مدت بیش از ۱۵ درصد کاهش پیدا کرده است. در واقع عوارض شیوع این ویروس اقتصاد ایران را بیش از پیش در معرض فروپاشی قرار داده است. جمهوری اسلامی تلاش کرده ورشکستگی مالی و کسری بودجه خود را با تعرض به سطح معیشت کارگران و اقشار فرودست جامعه جبران کند. سه برابر شدن قیمت بنزین، تحمیل دستمزدهای چند مرتبه زیر خط فقرو موج بیکارسازی ها فقط نمونه های بارز از یک تهاجم گسترده به سطح زندگی و معیشت کارگران و اقشار فرودست جامعه است.
کارگران که یکی از قشرهای آسیبدیده در بحران ناشی از گسترش ویروس کرونا در ایران هستند همچون; کارگران روزمزد٬ کارگران ساختمانی و بخش خدماتی، کارگاههای کمتر از ده نفر، مشاغل خانگی، پیکموتوریها، رانندگان تاکسی و مسافرکشها، تعمیرکاران لوازم خانگی، نظافتچیها، دستفروشها و … از جمله مشاغلی هستند که در این بحران با آسیب جدی روبرو شدندهستند که ازامکانات وعده داده شده از سوی مقامات ایران بیبهره مانده و دستشان خالی است
این بحران و ورشکستگی اقتصادی، در عین حال ورشکستگی سیاسی و ایدئولوژیک نظام سرمایه داری فاسد جمهوری اسلامی آشکارتر ساخته است.جمهوری اسلامی در طی همین شش ماه اخیر با بحران های متعددی روبرو شده که این بحران ها به صحنه نمایش درماندگی جمهوری فاسد اسلامی ایران تبدیل شده اند. خیزش آبان ماه و سرکوب خونبار جوانان و به حاشیه رانده شدگان بستوه آمده از فقر و بیکاری، مناسبات رژیم با توده ها را به مرحله آشتی ناپذیری رساند و بن بست مشروعیت نظام جمهوری اسلامی را بر همگان عیان ساخت. کمیسیون ویژه حمایت از تولید ملی در مجلس ایران مقرر کرده است علاوه بر «اختصاص تسهیلات برای کارگران رسمی، بستههای حماتی مناسبی برای کارگران روزمزد و افرادی که دارای قرارداد رسمی نیستند، نیز پیشبینی شود». اما توضیحی درباره چگونگی شناسایی این افراد برای دریافت بسته حمایتی داده نشده است؛ کارگرانی که بیمه بیکاری هم ندارند. برخی از کارگران بدلیل نداشتن دفترچه تامین اجتماعی مشمول بیمه کارگری نمیشوند، در این میان، هزاران راننده تاکسی با وجود دارا بودن دفترچه تامین اجتماعی همچنان مشمول دریافت نیستند. طبق قانون، مقرری بیمه بیکاری به کسانی تعلق میگیرد که دستکم یک سال سابقه کار داشته باشد ولی در شرایط کنونی این محدودیت برداشته شده است. باز هم سرنوشت بخش روزمزد و بدون قرارداد مبهم است.دولت باید با دید بهتری به این ماجرا به عنوان یک مشکل عمومی در کشور بنگرد چرا که گزارش های خوبی از بخش خصوصی در بحث مقابله با ویروس کرونا در محیط های کارگری به گوش نمی رسد. در این شرایط حساس جامعه کارفرمایی با توجه به شیوع ویروس کرونا موضوع تامین سلامت کارگران در محیط های کارگری را در اولویت قرارنداده اند وهمینطورنمایندگان کارگران با تعامل کارفرمایان راهکار های مناسب برای گذراندن این دوران را پیدا نکرده اند تا ضربه ای به قشر سختکوش جامعه کارگری و محیط های کار وارد شده را درمان کنند .طبق ماده 41 قانون کار ساز و کار: تعیین حداقل دستمزد سالیانه کارگران باید مشخص شود و بطورکلی دستمزد کارگران بر اساس دو مولفه «نرخ تورم» و «تامین حداقل های زندگی» باید تعیین شود.
اما تمامی قوانین در جمهوری اسلامی ایران فقط بر روی کاغذ ثبت شده و هیچ ارزشی در پیشبرد و رعایت حقوق شهروندی ٬ حقوق ذاتی و انسانی قائل نیست.
تبعیض سیستماتیک
سیداسماعیل هاشمی
پرداخت وامهای میلیاردی به دانهدرشتها همچنان برقرار است، پدیدهای که در غالب موارد منجر به رانتخواری و فسادهای بزرگ مالی شده است. جهان صنعت؛ رییسجمهور از مصوبات جدید کرونایی دولت رونمایی کرد. وی اعلام کرد به تمام یارانهبگیران اعتبار یک میلیون تومانی پرداخت میشود که اقساط آن به مرور از همان یارانه کسر خواهد شد. سهم اندک اقشار ضعیف جامعه از اعتبارات پرداختی در حالی است که مصوبه پیشین دولت مبنی بر تعویق اقساط بانکی نیز شامل حال این اقشار نشده است. با این حال پرداخت وامهای میلیاردی به دانهدرشتها همچنان برقرار است، پدیدهای که در غالب موارد منجر به رانتخواری و فسادهای بزرگ مالی شده است. مقایسه سازوکارهای حمایتی دولت از طبقات پایین درآمدی با افراد و گروههای خاص، موید اصل تبعیض در نظام سیاستگذاری دولت است. رییسجمهور از یک سو بر ماندن در خانه و رعایت طرح فاصلهگذاری اجتماعی اصرار میورزد و از سوی دیگر طرح ویژه اقتصادی برای حمایت همهجانبه از مردم ارائه نمیدهد، موضوعی که نشان میدهد سیاستگذار در دوراهی حفظ جان مردم و حفظ بنیه اقتصادی گرفتار شده است.
دو راهی جان و مال: بررسیها نشان میدهد که مصوبات کرونایی دولت از همان آغاز حافظ جان و مال اقشار ضعیف جامعه نبوده و سیاستگذاری دولت حتی در این مورد نیز حافظ منافع گروههای خاص بوده است. طرح تعویق اقساط بانکی آن دسته از اقشار جامعه که به دلیل گسترش ویروس کرونا دچار وقفه درآمدی شدهاند، نخستین سازوکار حمایتی دولت بود که با نتیجه مشخصی همراه نشد. بررسیها نشان میدهد که نظام بانکی به این طرح دولت روی خوش نشان نداده و همچون گذشته اقساط را از حسابهای شخصی این افراد برداشت کرده است. بررسیها نشان میدهد که افراد و گروههای خاصی که همواره در صف مقدم دریافت وامهای میلیاردی قرار داشتند، در غالب موارد از بازپرداخت تسهیلات دریافتی خود طفره میروند. در عین حال اقدام سختگیرانهای از سوی دولت برای بازپرداخت تسهیلات این افراد نیز صورت نگرفته است. نظام بانکی ایران تاکنون پروندههای بیشماری از بدهکاران کلان بانکی به خود دیده است. در طول دو سال گذشته نیز به واسطه فضای نامطلوب اقتصادی تعداد این بدهکاران کلان بانکی رو به افزایش گذاشت.
نقش روابط شخصی در دریافت وام: تنها در طول یک سال گذشته زوایای جدیدی از فساد و تخلفات بانکی نمایان شد که روابط شخصی و خانوادگی نقش مهمی را در این بین ایفا میکردند. بدیهی است این افراد به تنگنای شدید مالی بانکها دامن زدهاند که یکی از چالشهای حلنشده نظام بانکی است. با این وجود، سیاستگذار به راحتی از کنار این موضوع رد میشود و نقش این افراد در کمبود منابع مالی بانکها را ناچیز میشمارد. این موضوع موجب شده که در وضعیت خطیر کنونی که جان و مال انسانها به خطر افتاده است، اعطای اعتبارات مناسب به اقشار ضعیف جامعه مردود اعلام شود. در این شرایط رییسجمهور تنها به پرداخت وام یک میلیون تومانی به یارانهبگیران بسنده کرده و آن را راهگشای مشکلات و چالشهای مردم عنوان کرده است. سوالی که مطرح میشود این است که این میزان اعتبار پرداختی تا چه میزان میتواند جوابگوی نیازهای مردم باشد؟ در حالی که تورم بیش از ۳۰ درصد است و انتظار بر این است که روند صعودی نیز داشته باشد، چگونه میتوان اعتبارات و بستههای حمایتی اندک دولت را حافظ جان و مال مردم دانست؟
پروندههای فساد مالی: بررسیها نشان میدهد که با وجود اینکه حمایتهای مالی دولت از اقشار ضعیف جامعه ناچیز است، با این حال دانهدرشتها و گروههای خاص به راحتی قادر به دریافت وامهای کلان و میلیاردی از بانکها هستند. پرونده تخلف چند هزار میلیاردی بانک سرمایه از جمله مواردی است که سروصدای زیادی به پا کرده است. پرونده سنگین این بانک در به یغما بردن ۱۴ هزار میلیارد تومان از اموال فرهنگیان حکایت دارد. نقش مدیران این بانک در چپاول و برداشتهای بیرویه از منابع این بانک، نشان میدهد که دست این افراد در انجام فسادهای بزرگ مالی تا چه اندازه باز است. مقایسه این رقم با میزان اعتبار پرداختی به اقشار ضعیف جامعه آن هم در برهه حساس کنونی نشان میدهد که نهادهای دولتی هیچگاه حامی واقعی مردم نبودهاند. بدیهی است شکلگیری دانهدرشتها نتیجه حساسیتهای اندک نهادهای قانونگذار به برداشتهای کلان از منابع بانکی است. اگر رقم ۱۴ هزار میلیارد تومان را به ۸۰ میلیون نفر جمعیت مردم ایران تقسیم کنیم، به هر نفر مبلغی در حدود ۱۷۵ هزار تومان تعلق میگیرد. این تنها نمونهای از تخلفات بزرگ بانکی است که اراده جدی دولت در مقابله با آنها وجود ندارد. پرونده فساد مالی ۱۶ هزار میلیارد تومانی شرکت قطعهسازی عظام نیز از دیگر پروندههای سیاهی است که در سال گذشته مورد رسیدگی قرار گرفت. بررسیها حاکی از آن است که متهمان این پرونده به مسوولان مختلف دولتی اعم از بانکها رشوه دادهاند و توانستهاند بعد از ۱۰ سال، ۴۰ هزار میلیارد تومان سود نصیب خود کنند. این رقم را اگر بر ۸۰ میلیون نفر جمعیت ایران تقسیم کنیم، به هر نفر مبلغ ۵۰۰ هزار تومان تعلق میگیرد، با این حال این مبلغ کلان تنها در اختیار چند نفر قرار دارد که همکاریهای درون سازمانی آنها را به کسب چنین سودی نائل گردانیده است.
این کجا و آن کجا! آنطور که رییسجمهور اعلام کرده، رقم ۲۸ هزار میلیارد تومانی برای اعطای وام یک میلیونی به بیش از ۲۳ میلیون خانوار ایرانی در نظر گرفته شده است. کافی است رقم ۲۵ هزار میلیارد تومانی که قرار است به اقشار ضعیف جامعه داده شود را با ارقام کلانی مقایسه کنیم که بدهکاران بانکی و مفسدان مالی به راحتی و در مدت زمان کوتاهی به آن دست یافتهاند، آن هم در شرایطی که این مبالغ هنگفت هیچگاه به طور کامل به شبکه بانکی بازگردانده نخواهد شد. این موضوع نتیجهای جز شکلگیری پرونده مفسدان بزرگ مالی همچون محمود خاوری و امثال وی خواهد شد، تاسفبار آنکه بخش اعظم این مبالغ به نظام بانکی بازگردانده نخواهد شد. مادامی که افراد و گروههای خاص به راحتی و گاه بدون هیچگونه وثیقه قانونی وامهای میلیاردی دریافت میکنند نمیتوان به بازپرداخت این وامها به شبکه بانکی امیدوار بود، حال آنکه اقشاری که وامهای خرد چند میلیونی دریافت میکنند با هر بار تاخیر در بازپرداخت وام مشمول جریمه دیرکرد میشوند. برداشت اقساط بانکی اقشار ضعیف آن هم در شرایطی که دولت مصوبه تعویق آنها را صادر کرده است نیز نشان میدهد که سیاستگذار برنامه جدیای برای حمایت از مردم در اختیار ندارد. بنابراین با وجود آنکه سالهای متمادی است که از حضور بدهکاران میلیاردی در اقتصاد ایران میگذرد، اما هنوز بسیاری از این اشخاص ناشناس مانده و تحت عناوین مختلف به کارهای اقتصادی و چپاول سرمایههای مردمی مشغول هستند. بدیهی است این اشخاص از سوی دستگاه قضا شناسایی نشدهاند و به واسطه ارتباط خود با مسوولان دولتی، تشکیلات رانتی خود را گستردهتر میکنند. از سوی دیگر بسیارند پروندههای رانتیای که هنوز در نوبت رسیدگی قرار دارند که این موضوع موجب بزرگ شدن ارقام معوقات بانکی در طول این سالها شده است، حال در این شرایط سهم مردم و اقشار ضعیف تنها یک میلیون تومان اعتبار بانکی است!
ایران و دشمن قدیمی
علی انصاری
در انتخابات سال ۲۰۱۶، رقبای حسن روحانی دستبهدامانِ ترفندهای کهنه و آزموده شدند. اینکه بریتانیا، دشمن قدیمی، مشغول به حقههای همیشگی است و سعی دارد با حمایت و تبلیغ برای میانهروها به عنوان نامزد، در انتخابات مداخله کند. تلاش آنها کاملاً واضح و عیان بود. پوسترهایی که «روباه مکار» را با جلیقهی مزین به پرچم بریتانیا نشان میداد تا به مخاطب خاطرنشان کند که کشور «شیطانی» بریتانیا یا به قول ایرانیها انگلستان، دشمنی است دیرین. به نظر آنها پیام بدخواهانهی انگلیس را که توسط بخش فارسی بیبیسی منتشر میشد باید نادیده گرفت. چنین احساساتی مبتنی بر خوانشی از روابط بین ایران و بریتانیا در دو قرن گذشته است؛ خوانشی اسطورهای و غیرواقعی که روابط تاریخی را به امپریالیسم حیلهگر و کنترل و دستاندازی هوشمندانهی آن بر منابع (بهویژه نفت) تقلیل میدهد، امپریالیسمی در تقابل با ارادهی دلیرانهی ایران برای آزادی خویش. و این آزادی هدفی است که برای بعضی از انقلابیون هنوز محقق نشده است.
اتفاق مهم در این میان ملی شدن شرکت نفت انگلیس و ایران در سال ۱۳۲۹ توسط دولت ملیگرای محمد مصدق و وقایع پس از آن است که سرانجام به سقوط دولت وی در کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، به رهبری بریتانیا و آمریکا، انجامید. روایت ملیسازی نفت در ایران ــ هر چند نگاه اروپامحور به روابط را تداوم میبخشد ــ بخشی از تاریخنگاری امپریالیسم است که در آن ایران قربانی غرب شده است. این نگرش معمولاً به بدترین نوعِ تاریخ سیاستزده میانجامد چون در اینجا روایتها برای رفع نیازهای ایدئولوژیک شکل گرفتهاند و پویایی تاریخی به تعدادی کاریکاتور تقلیل یافته است. غمانگیز بودن براندازی مصدق ناشی از این نیست که او مصداق مبارزات ضد امپریالیستی بود بلکه از آن روی است که وی طرفدار تفکری سیاسی مبتنی بر قانون اساسیای بود که از همان قدرتی ــ بریتانیا ــ الگو گرفته بود که آن همه برای سرنگونیاش تلاش کرد. غمانگیزتر آنکه این روایت دو جنبهی مهم این رابطه را نیز پنهان میکند: خطری که از سوی امپراتوری روسیه (و بعدها اتحاد جماهیر شوروی) ایران را تهدید میکرد و همینطور صمیمیت در روابط بین ایران و بریتانیا که همیشه در سایهی پیچیدگیهای سیاست قرار گرفته است.
جذبهی ایران
رابطهی بین دو کشور سابقهای طولانی دارد. بریتانیاییها در قرن هفدهم دوباره با ایران ــ پرشیا به قول اروپاییها ــ آشنا شدند. در زمان الیزابت اول گامهایی آزمایشی در جهت ایجاد روابط تجاری برداشته شده بود اما در دوران پادشاهیِ جانشینان او یعنی جیمز ششم و اول بود که ارتباط رسمی دو کشور توسط فرستادگان سلطنتی، برادران شرلی به نامهای رابرت و آنتونی، ایجاد شد. حکایتهای آنتونی شرلی از سفرهایش بیشتر نوعی شیفتگی بود تا نگاهی انتقادی، و اقدامی نه چندان پنهان بود برای متقاعد ساختن خوانندگانش در وطن تا از نظامی سیاسی تقلید کنند که به نظر او هم ثروتمند بود و هم باثبات. روایت او همچنین نشان میداد که بریتانیاییها فارغ از تعصب به سراغ ایران نیامدند. هر چند در ابتدا این تعصب به نفع ایرانیان بود زیرا آنها اخلاف پارسیان باستان به شمار میرفتند که اروپاییها در کتب کلاسیک و کتاب مقدس در مورد آنها خوانده بودند. این شیفتگی در مورد پارس در دربار و محافل ادبی همچنان تأثیرگذار بود، هر چند مشخص شده بود که واقعیت ایران ناامیدکننده است. اما درست همانطور که «نامههای ایرانی» منتسکیو و بسیاری از مقلداناش نشان میدهد «پرشیا» حتی پس از عصر روشنگری هم به عنوان یک مرجع فرهنگی باقی مانده بود.
با وجود این، قرن هجدهم نقطهی عطفی بود. سقوط کشور ایران به دنبال هجوم افغانها چند دهه هرج و مرج سیاسی، جنگ و استهلاک اقتصادی به دنبال داشت. شاهدان اروپایی عواقب این دوران را «انحطاط» نامیدند. زمانی که در اواخر قرن ۱۸ ایران از این بحران سربرآورد، قدرت اروپاییان آنقدر افزایش یافته بود که نوع روابط به کلی تغییر کرد. بریتانیا اکنون حضور روزافزونی در هندوستان داشت و این واقعیت ژئوپولیتیک تعیینکنندهی رابطه با ایران بود. رابطه با ایران در واقع نیازی راهبردی بود، ابتدا به دلیل مزایای منحصربهفرد خود و سپس به عنوان کشوری حائل در برابر گسترش روسها به جنوب.
پالایشگاه شرکت نفت انگلیس و ایران، آبادان، ۱۹۴۵
بریتانیا به واسطهی فتح هندوستان بخشی از جهان ایرانی و زبان و فرهنگش به ارث برده بود. به هر حال شیوهی حکمرانی و فرهنگ سیاسی امپراتوری مغول ایرانی بود و کارمندان حکومت باید زبان و فرهنگ ایرانی میآموختند. یک پیامد دیگر این بود که مقامات بریتانیایی وقتی به ایران آمدند از قبل با زبان و ضربالمثلهای فرهنگی جهان ایرانی به خوبی آشنایی پیدا کرده بودند. افزون بر این، دستگاه حکومتی بریتانیا چه در کلکته و چه در لندن در پی کاهش حداکثری هزینهها بود و این امر در عمل به تعامل سیاسی و دیپلماتیک یعنی همان قدرت نرم میانجامید که برای آنها بر قدرت سخت که ویژگی بارز دخالت روسها بود ارجحیت داشت. بریتانیا ترجیح میداد که خواه با ارائهی الگو و خواه با فریبکاری طرف خود را متقاعد کند. مشکل اینجا بود که در مواقع حساس تشخیص بین این دو برای ایرانیان معمولاً دشوار بود و در بسیاری موارد هدف فدای مصلحتاندیشی میشد. این واقعیت که انگلیسیها ــ از جمله مأموران انگلیسی ــ خود درست مانند طرفهای ایرانیشان چندان دلِ خوشی از سیاستهای امپریالیستی بریتانیا نداشتند نیز کمک زیادی نمیکرد. ناامیدی ایرانیان خود گواه جذابیت این ایدهها برای کسانی بود که در ایران خواهان تغییر بودند.
از اوایل قرن ۱۹، بریتانیاییهایی که از ایران بازدید میکردند از نظام سیاسیاش دلزده میشدند: استبدادی که به نظر ایشان پاسخگوی نیازهای اقتصاد سیاسی پیشرفته و مدرن نبود. این دلزدگی با علاقه به ایرانیان که جالب، کنجکاو و جهاندیده تلقی میشدند، تعدیل میشد. ناتوانی ایرانیها از تحقق تواناییهای خود را با ناکارآمدی خفقانآور نظام سیاسیشان توجیه میکردند. این ارزیابیها مبتنی بر باور به پیشرفت تاریخ بود که زاییدهی دوران روشنفکری بود. بر اساس این ایدهها تحصیل، تربیت و قانونمداری از اجزای اساسی توسعهی یک جامعهی سیاسی باثبات بود که در آن اقتصاد به همراه تمام آن مزایایی که به همراهش میآید، میتوانست رشد کند و ببالد. این مزایا ارث پدری گروههای خاصی از مردم یا نژادها و ملتهای ویژهای نبودند و در اختیار هر کسی که درسهایش میآموخت و به کار میبست قرار داشتند. ایرانیانی که به بریتانیا سفر میکردند با جمعیتی روبرو میشدند که مشتاق تعامل و مشوق آنها بودند و ایرانیها نیز خود – حداقل آنهایی که مایل به اصلاحات بودند ــ پذیرای این ایدهها بودند. حتی مذهب جدای از خرافات، مانعی برای دستیابی ایرانیان نبود و روشنفکران و اصلاحطلبان ایرانی در کنار همقطاران مسیحی خود به لژهای فراماسونری راه یافته و در کنار برادران روشنفکرشان قرار گرفته بودند. در بریتانیا ایرانیان ایدههای سیاسی و فلسفهی پیشرفت میآموختند و با بیمیلی با حقایق دنیای سیاست و فاصلهی میان آرمان و عمل که همکاران بریتانیاییشان به خوبی میشناختند، آشنا میشدند.
انقلاب و اصلاح
ایران و بریتانیا تا کنون فقط یک بار با یکدیگر وارد جنگ شدهاند: در سال ۱۸۵۶ (شش روز درگیری سال ۱۹۴۱ هیچگاه به عنوان جنگ شناخته نشد). این جنگ کوتاه و سریع بود و منجر به توافق پاریس در سال بعد شد که طی آن حدود و ثغور افغانستان مشخص شد. از نظر ایرانیان ملایمت این معاهده قابل توجه بود زیرا با معاهدهی ترکمانچای که ۳۰ سال پیشتر با روسیه بسته شده بود، تفاوت چشمگیری داشت. به این ترتیب، بریتانیا نه تنها پیروز جنگ شد بلکه به صلحی همراه با نفوذ شدید سیاسی و اقتصادی نیز دست یافت. هر چند سیاست انگلستان در برابر حساسیتهای روسها منفعل باقی ماند اما توقعات اصلاحطلبان ایرانی زیاد بود. دو مثال میتواند پیچیدگی این روابط را به خوبی نشان دهد.در پایان قرن نوزدهم، روشنفکران ایرانی بیصبرانه خواهان اصلاحات سیاسی بودند. خواستههای ایشان عبارت بود از اجرای قانون اساسی و حکومت قانون. مأمورانِ در صحنهی انگلستان بسیار شفیقتر از اربابانشان در وایتهال بودند که اولویتشان اجتناب از هر گونه سیاستی بود که میتوانست به دشمنی روسها علیه هندوستان بینجامد. مسئولان انگلیسی با بهرهگیری از سفر قریبالوقوع ناصرالدین شاه قاجار به بریتانیا میکوشیدند تا وی را به امضای معاهدهای متقاعد کنند که ضامن حیات، آزادی و مالکیت شخصی زیردستانش میشد، با این توجیه که این امور پیششرط ثبات سیاسی و رشد اقتصادی است. اما علاقهی شاه به این امر بیشتر از مدت زمان سفرش به طول نینجامید. سفری که در آن مقامات انگلیسی مشتاقانه از شاه استقبال کردند تا نفوذ روسها را ریشهکن کنند. در بازگشت اما شاه دیگر خود را محتاج به رعایت معاهده نمیدید و بیتابی مردم را با سرکوب شدید جواب داد. انفعال مشهور انگلیسیها که بر اساس پروتکل دیپلماتیکشان مبنی بر عدم دخالت در سیاستهای داخلی کشور دیگر (یا برنیانگیختن روسها) توجیه میشد به سرخوردگی فعالانی انجامید که به کمک انگلستان دل بسته بودند. این اتفاق یادآور آن بود که این انفعال همانقدر برای منافع ایران مهم و مضر بود که دخالت عمدی.
پروپاگاندای ضد انگلیسی در خیابانهای تهران.
مثال بارز دیگر انقلاب مشروطه در سال ۱۲۸۵ است. واقعهای که اوج نفوذ بریتانیا بود اما به دلیل ترس از بیگانهسازی روسها آن هم در زمان پیدایش ائتلافها در اروپای قبل از جنگ جهانی اول به هدر رفت. این انقلاب در حالی رخ داد که بیشتر مسئولان از تغییر واقعی در ایران ناامید بودند و فعالانه گزینهی همزیستی مسالمتآمیز را مدنظر قرار داده بودند. گزینهای که بر اساس آن زیر نظر دو رقیب «بازی بزرگ» کنترل و اداره میشدند. ایرانیان اما به ناگهان تمام آن ملاحظات را بر هم زدند و به سرعت به سمت تغییری انقلابی حرکت کردند تا قانونی اساسی شبیه قانون انگلستان برای کشور تبیین کنند. اتفاق مهم در یک سال درگیری زمانی رخ داد که انقلابیون تصمیم گرفتند در باغ سفارت انگلستان تحصن کنند. خوشبختانه سفارت در آن زمان تحت سرپرستی گرنت داف بود تا سفیر جدید برسد. داف مؤدبانه درخواست تحصن را بر مبنای سیاست عدم دخالت در امور داخلی رد کرد. اما احتمالاً او ملایمتی نشان داده بود که سبب شد انقلابیون به باغ برگردند و چون به ایشان اطمینان داده شده بود که برای اخراجشان به زور متوسل نخواهند شد، به تدریج تعداد بیشتری به ایشان پیوستند که در نهایت جمعیتی بالغ بر ۱۴هزار نفر در مقر سفارت گرد هم آمدند. انقلابیون در زمان تحصن بسیار هماهنگ و سازماندهی شده بودند و تنها خساراتی جزئی به گلکاریهای باغ وارد آوردند. نکتهی چشمگیر دیگر در این بستنشینی تقاضای انقلابیون از داف برای میانجیگری بود. نتایج مذاکرات این بود که شاهِ بیمار با قانون مشروطه موافقت کرد، امری که به برگزاری اولین انتخابات تاریخ برای پارلمان در ایران انجامید.
تقابل با آلمان
این خبر اما چندان با استقبال وایتهال روبرو نشد. ادوارد گرِی، وزیر خارجهی لیبرال وقت، پیشتر مذاکراتی برای تحکیم روابط با فرانسه و روسیه برای مقابله با قدرت روزافزون آلمان آغاز کرده بود. این امر مستلزم آن بود که مناقشات پیشین با روسیه حل شود و به نظر گرِی این کارِ سرخودِ دیپلماتهای بریتانیایی در تهران مسئله را دشوارتر میکرد. زمانی که روسها مسائل داخلی خود را حل کردند و به دفاع از تاج و تخت پادشاهی ایران پرداختند، حمایت انگلیسیها هم کمرنگتر شد. اولویت گرِی در این زمان حل مناقشات در آسیا بود تا بتواند امنیت اروپا را تقویت سازد. معاهدهی سال ۱۹۰۷ بین روسیه و انگلستان، ایران را به دو حوزهی نفوذ تقسیم کرد که در آن سهم بیشتری به روسیه رسید. جنوب شرقی ایران که سهم بریتانیا شده بود فاقد هرگونه ارزش سیاسی و اقتصادی بود و تنها میتوانست به عنوان زمین بیطرف برای کمپانی هند شرقی بریتانیا عمل کند. این معاهده به شدت مورد انتقاد بود. لرد کورزن آن را کوتهبینانه و خلاف منافع بلندمدت بریتانیا میدانست و سفیر انگلستان در ایران به گرِی گزارش داده بود که این معاهده خیانت تلقی خواهد شد. انقلابیون به لندن رفتند تا خواهان کمک به فرزند معنوی بریتانیای کبیر شوند.
تصمیم سرنوشتساز گرِی نتایج مصیبتباری داشت. هم برای ایران و هم برای امپراتوری عثمانی «برههی لیبرال» در تاریخ بریتانیا به صورت تراژیکی قربانیِ سیاستهایی شد که به هیچ وجه به آن علاقه نداشتند. هر چند بریتانیا با روسیه که قرنی با آن رقابت کرده بود هیچ گونه اتحاد سیاسی نداشت اما برای حفظ روابط حسنه با فرانسه و همچنین توازن قدرت در اروپا تصمیم گرفت تا منافع بزرگتر خود و بدتر از آن ارزشهایش را قربانی کند. با توجه به تهدید آلمانیها این تصمیم قابل درک بود اما آنچه عجیب است این بود که همخوان کردن سیاستهای انگلستان با منافع فرانسه در قارهی اروپا، حتی از سوی اعضای کابینهی بریتانیا، هدف انتقادات شدید قرار گرفت. ریزهکاریهای این تصمیمات سیاسی برای کسانی که سنگینترین بها را برای آن پرداختند قابل درک نبود. مشروطهخواهان ایران اکنون خود را در برابر روسیهی استبدادی میدیدند که ظهور حکومت مشروطه در مجاورت مرزهای خود را تهدیدی علیه نظام سیاسیاش میدید.
جمهوری اسلامی شبح کودتا را مدام احضار میکند تا غرب را بکوبد اما به هیچ عنوان طرفدار ایدههایی نیست که مصدق نمایندهی آنها بود: تحقق انقلابیِ مشروطه بر مبنای ایدههایی که توسط نظام سیاسی بریتانیا بنیان نهاده شده بود.
کوتهنظری این معاهده یک سال بعد عیان شد: هنگامی که یک کارآفرین انگلیسی-استرالیایی به نام ویلیام ناکس دارسی هفت سال پس از کسب امتیاز اکتشاف، در جنوب غرب ایران به نفت رسید. هر چند افراد اندکی به اهمیت این اکتشاف پیبرده بودند اما تصمیم دریاسالار وقت یعنی وینستون چرچیل در سال ۱۹۱۳ برای خرید سهام عمده در شرکت تازهتأسیس نفت ایران و انگلیس به منظور تأمین سوخت نیروی دریایی سلطنتی (که در آن زمان سوختش داشت از ذغالسنگ به نفت تبدیل میشد) سبب شد که اهمیت ایران دیگر تنها محدود به حفظ سلطه بر هند نباشد. بدتر آنکه به نظر بسیاری از ایرانیان این شرکت به مزدور حکومت انگلستان تبدیل شده بود، نگرشی که با کودتای ۲۸ مرداد بدتر هم شد. با این همه، پیچیدگیهای ارتباط این شرکت با اربابان سیاسیاش، حتی با نادیده گرفتن صدای مخالفتها در خود انگلستان، در هالهای از سادهانگاری پوشانده شد. مسافران ایرانی که در قرن بیستم به انگلستان میرفتند، درست مانند پیشینیان خود در قرن نوزدهم، شیفتهی تنوع آراء و حمایت انگلیسیها از آرمانشان میشدند.
آنها درمییافتند که انگلیسیها بیشتر از ایرانیها منتقد سیاستهای دولت بریتانیا بودند.
نیروی ایدهها
تداوم مخالفتهای لیبرالی از سوی افرادی همچون ادوارد براون، ایراندوستِ دانشگاه کمبریج (خیابانی در تهران به نام اوست)، به ادامهی رابطهای که میتوانست به راحتی زیر بار سنگین تناقضات سیاسی بشکند کمک کرد. واقعیتهای ژئوپلتیکْ ادامهی روابط با روسیه، کشوری که بیشترین زیان را به تمامیت ارضی ایران در دو قرن گذشته وارد کرده، را تضمین میکند. اما این قدرت ایدهها و تنوع در آراء بریتانیاییها بود که به رابطهی بین ایران و بریتانیا حتی پس از خروج آنها از هندوستان و کاسته شدن از منافع نفتی تداوم بخشید. بهترین الگوی این روابط شاید دنیس رایت باشد که در سال ۱۹۵۴ برای بازسازی روابط به ایران فرستاده شد. او طولانیترین دوران خدمت را در بین سفرای بریتانیا در تهران داشته است.
به باور وی، بریتانیا و ایران عشاق از هم دور افتادهاند که گاهی از هم زده میشوند اما در نهایت به دلیل روابط عمیقتر و اهداف مشترک به سوی هم باز میگردند. این میتواند توضیح دهد که چرا ۲۵ سال بعد از ملیسازی صنعت نفت، ایران و بریتانیا به بررسی مشارکت بسیار مهمتری در مورد مسائل هستهای پرداختند و یا اینکه چرا پس از انقلابی که عمدتاً مبتنی بر مبارزه با غرب بود، سیاستمداران جدید به تحصیلات خود در بریتانیا افتخار کرده و میکنند تا به واسطهی آن اعتبار سیاسی خود را تقویت کنند (برای مثال، حسن روحانی در فیلم تبلیغاتی خود تحصیلاتاش در بریتانیا را پررنگ میکند).
اما پارادوکس سیاسی مسئلهی مصدق همچنان باقی است. جمهوری اسلامی شبح کودتا را مدام احضار میکند تا غرب را بکوبد اما به هیچ عنوان طرفدار ایدههایی نیست که مصدق نمایندهی آنها بود: تحقق انقلابیِ مشروطه بر مبنای ایدههایی که توسط نظام سیاسی بریتانیا بنیان نهاده شده بود. همچنان بسیاری از ایرانیان به نهادهای بریتانیایی، بهویژه بیبیسی، علاقه دارند.
آنچه در مورد این روابط جالب توجه است پایبندی مردم ایران به روایتهای اصلاحطلبانه از تحولات سیاسی است، در حالی که این دیدگاه مدتهاست که در بریتانیا کنار گذاشته شده است. تداوم این نگرش در میان ایرانیها بیانگر دیدگاهی استراتژیک و فاصلهای است که دیگر به نفع بریتانیاییها نیست. علاوه بر این، بافتی سیاسی را نشان میدهد که فقط در خدمت بزرگنمایی موفقیتهای بریتانیای کبیر است. شاید این امر بتواند توضیح دهد که چرا این روابط بسیار بیش از آن که ایرانیها حاضر به پذیرش آن باشند مبتنی بر تحسین متقابل است.
مشكلات و محدوديتهاى شغلى پيروان آئين يارسان
معصومه نژادمحجوب
با وجود اينكه از آغاز پيدايش دين يارى،پيروان اين دين جز گرايش به حق و حقيقت،توحيد و يكتاپرستى راه و روش ديگرى نداشته اند اما در طول تاريخ با موانع و محدوديتهاى زيادى از سوى حاكمان و دولتمردان مواجه بوده اند.متأسفانه پيروان آئين يارسان هيچگاه از حق و حقوق انسانى و آزاديهاى مدنى و آئينى برخوردار نبوده اند و در هيچ دوره اى امتيازى ولو اندك به آنان داده نشده است.
پيروزى انقلاب اسلامى و شعارها و ادعاهاى رهبران انقلاب،اميد رهايى و برابرى با ديگر هموطنان را در دل پيروان يارسان ايجاد نمود و آنان را به فردايى بهتر و آينده اى روشن اميدوار نمود.اما عملكرد حاكمان جديد و خودكامگى و تبعيضها و آزار و اذيتهاى هميشگى،تمام دلخوشى و اميدهاى آنان را به يأس و نااميدى تبديل كرد.
باوجود جنگ هشت ساله ايران و عراق و فداكاريها و جانفشانى هاى پيروان يارسان كه در مناطق مرزى ساكن بوده و بار اصلى جنگ را به دوش مى كشيدند،اين تبعيضها و محدوديتها نه تنها رفع نشد بلكه شدت بيشترى يافت.
دراينجا به صورت خلاصه به مواردو از تبعيض و بى عدالتى هاى نظام اسلامى در حق مردم يارسان اشاره ميكنم.
يكى از اين تبعيضها در استخدام افراد مشاهده ميگردد.هزاران نفر از جوانان تحصيلكرده و شايسته و جوياى كار يارسانى به دليل اعتقادات دينى و داشتن سيبيل،از استخدام در مراكز دولتى محروم گشته و هنوز با گذشت چهار دهه از استقرار نظام اسلامى و با وجود وعده و وعيدهاى انتخاباتى كانديداهاى رياست جمهورى و نمايندگان مجلس شوراى اسلامى اين محروميت ادامه دارد.
چه بسيارند جوانان باهوش و مستعدى كه با هزاران مشكل و فقر و محروميت وبدون هيچگونه امكانات آموزشى و فقط با تلاش و پشتكار خود به دانشگاه راه يافته و در طول دوران تحصيل با دستفروشى و كارشبانه هزينه تحصيل خود رافراهم كرده و حتى تا مقطع كارشناسى ارشد و دكترا به تحصيل ادامه دادند و به اميد استخدام در مراكز دولتى و دستيابى به جايگاهى مناسب،سختى هاى بيشمارى را تحمل كردند اما در آزمونهاى استخدامى و مصاحبه هاى گرينشى با مانع دينى روبه رو شده و از استخدام آنان خوددارى به عمل آمده است.جوانانى كه با داشتن مدرك كارشناسى ارشد و دكترا در خيلى از رشته هاى مشكل دانشگاهى، به جرم اعتقاد مذهبيشان كنار گذاشته شده و هم اينك در آژانس هاى مسافركشى،دستفروشى،كارگرى و بسيارى مشاغل ديگر كه به هيچگونه تحصيل و تخصصى نياز ندارد،مشغولند.
در نظام جمهورى اسلامى،يارسانى كه به خدمات دولتى مشغول مى شود بايد يك عمر در استرس و نگرانى به سر برد و باوجود ارائه خدمات ارزشمند،امكان ارتقاء و پيشرفت براى وى فراهم نمى گردد.چه بسيار ديده شده در مراكز آموزشى مثل مدارس و يا مراكز نظامى و انتظامى،ميزان سواد و آگاهى مديران و يا فرماندهان از زيردستان بسيار كمتر بوده و توانايى لازم براى ارائه خدمت در آنان وجود ندارد اما مسئولين امر براى بهبود وضعيت هيچگاه حاضر به دادن منصب بالاتر به كارمند يارسانى خود نيستند،مگر اينكه شخص يارسانى حاضر شود ازاعتقادات خود دست برداشته و ترك دين خود را اعلام كند.
بسيارى از كارمندان دولتى يارسانى به خصوص در مناطق يارسان نشين تحت فشار انواع برخوردهاى حراستى و اطلاعاتى قرار دارند و گاهاً ديده شده بعضى افراد براى از دست ندادن شغل و درآمد خود،حاضر به خدمت در مناطق بسيار دورافتاده شده اند ولى حتى پس از سالها خدمت در مناطق محروم باز هم با انتقالى آنان به شهر و ديارشان موافقت نمى شود.اين قبيل برخوردها علاوه براينكه نوعى بى انگيزگى و نااميدى در نيروهاى فعال جامعه ايجاد نموده است، موجب دوگانگى شخصيتى و گسترش ريا و تزوير در جامعه گرديده است.
بى احترامى و تحقير پيروان يارسان حتى در مراكز نظامى و انتظامى هم ديده ميشود و جوانان يارسانى كه به خدمت مقدس سربازى فراخوانده ميشوند بدون وجود هيچگونه قانون يا دستورالعملى توسط بعضى از فرماندهان و يا رده هاى مافوق خود مجبور به كوتاه كردن و يا تراشيدن سيبيل ميشوند و متأسفانه جامعه يارسان هرساله شاهد خودكشى تعدادى از جوانان مؤمن و معتقد است.
من هم حق زندگی دارم !
رزا جهان بین
هر انسانی نیازهای طبیعی و حقوق ذاتی ای همچون خوردن، شنیدن، نفس کشیدن، رابطه جنسی برقرار کردن و مهمتر از آن زندگی کردن دارد و این حقوق ذاتی را هیچ شخص و یا قدرتی نباید از انسان سلب کند، اما از سده های گذشته همواره انسان ها درگیر دخالت های قدرت های بیشتر در زندگی شخصی خود بوده اند. مطلبی که قصد دارم در مورد آن صحبت کنم حق حیات شهروندانی با گرایشات جنسی متفاوتی از عموم مردم است که متاسفانه به علت قرار گرفتن در اقلیت، به آن ها برچسب های ناروایی همچون بیمار روانی، انسان خطرناک و نامتعارف زده میشود.
خانواده LGBT یا دگرباشان (همجنسگرایان مرد، همجنسگرایان زن، ترنس ها، بایسکشوال و … )که از آنان به عنوان رنگین کمانی ها نیز یاد میشود، هدف صحبت من در این مقاله هستند.
از نمادهای متفاوتی برای رنگین کمانی ها در طول سال های مختلف استفاده میشده است که مهمترین و شناخته شده ترین آنان مثلث صورتی و پرچم رنگارنگ است و علت نامیده شدن این شهروندان به رنگین کمانی ها نیز برگرفته از نماد آن ها (پرچم) می باشد.
کلمه LGBT که معرف شهروندانی با گرایشات متفاوت است، در واقع مخفف کلماتTransgender، Bisexual، Gay، Lesbian میباشد.
دگرباشان در دسته بندی ها با تعاریف متفاوتی قرار می گیرند که معروف ترین آنان را معرفی می کنم:
همجنسگرا(Gay – Lesbian) : همانطور که از عنوان آن مشخص است به افرادی گفته می شود که گرایش به جنس مشابه خود دارند.
بایسکشوال (Bisexual): افرادی هستند که تمایل به برقراری رابطه جنسی با هر دو جنس (زن-مرد) را دارند.
ترنس (Transgender) : به شخصی گفته می شود که جنسیت ذهنی با فیزیکی او همخوانی ندارد، یعنی ممکن است اندام یک مرد با تفکر، روحیه و رفتار یک زن را داشته باشد و یا بلعکس.
جندرکوئر (Genderqueer) : افرادی که جنسیتشان قابل وصل در دسته جنسی زن یا مرد قرار نمی گیرد و گاها خوی زنانه و یا خوی مردانه دارند.و البته به عموم مردم جهان که تمایل برقراری رابطه جنسی با جنس مخالف را دارند نیز استریت (Straight) گفته میشود.
قطعا ترنس ها در کشور اسلامی ایران با مشکلات بیشتری مواجه هستند چرا که یک همجنسگرا با مخفی کاری می تواند تمایلات خود را نمایان نکند و از خطرات دوری کند اما یک ترنس که تفاوت های بسیاری بین جسم و روح او میباشد درگیری و خطرات بیشتری او را تهدید می کند.
از عمده مشکلات ترنس ها در ایران میتوان به جنسیت زدگی، آزار و اذیت های هدفمند توسط سیستم آموزشی مذهبی در مدارس و دانشگاهها، دشواری در پیدا کردن کار و محل زندگی، تحقیر و توهین های کلامی در جامعه، مشکلات در ورود به استادیومها، حجاب اجباری، بازداشت و سرکوب و به رسمیت نشناختن هویت و حقوق طبیعی و انسانی آنها، مشکلات بیمه ای و درمانی و عدم پذیرش توسط خانواده و مردم جامعه اشاره نمود که همه این موارد نقض آشکار ماده ۲ اعلامیه جهانی حقوق بشر یعنی عدم تبعیض است. متاسفانه فقر فرهنگی و تفکر سنتی مردم ایران موجب شده است که اکثر ترنس ها و حتی سایر شهروندان خانواده LGBT، از سوی خانواده و اطرافیان ترد شوند و بسیاری از آنان اقدام به خودکشی می نمایند در صورتی که در کشورهای پیشرفته جهانی اقدامات بسیار مفیدی در راستای احقاق حقوق شهروندی آنان صورت گرفته که میتوان به مواردی همچون عمل های رایگان تغییر جنسیت، فرهنگ سازی و آموزش جهت پذیرش و حضور پر رنگ در جامعه و یا حتی ازدواج بین همجنسگراها اشاره کرد.
براساس اصل 19 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ، نژاد،عقیده، زبان و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد شد اما حقوق شهروندی رنگین کمانی ها در این قانون نادیده گرفته شده است و رابطه همجنسگرایی در ایران تحت عنوان لواط شناخته شده و جرم محسوب می شود و حکمی همچون اعدام و شلاق دارد و بسیارند شهروندانی که طعم شلاق و بازداشت را چشیده اند و حتی برای حفظ جان خود مجبور به مهاجرت به کشورهای دیگر شده اند و ترنس ها نیز به عنوان یک بیمار شناخته می شود و حتما باید تحت نظر روانپزشک و در نهایت عمل تغییر جنسیت قرار بگیرند که این عمل ها علاوه بر هزینه های گزاف، عوارض جسمی و روحی جبران ناپذیری نیز برای شخص به همراه دارد.
موضوعی که معمولا در برخورد با LGBT ها مطرح می شود این است که این افراد دچار اختلالات روانی هستند و این تمایلات ناهمگون با جامعه بشری، ریشه در ضربه های خانوادگی یا کودکی آنان دارد، جوابی که برای این موضوع از سوی دگرباشان مطرح می شود این است که این تمایلات از بدو تولد با آنان همراه بوده است و علم روز نیز این موضوع را تائید می کند اگرچه آنان نیز کتمان این واقعیت نمی شوند که هستند کسانی که در پی یک حادثه یا ضربه روحی موقتا تمایلات جنسی متفاوتی پیدا می کنند اما تعداد آنان بسیار کم است و پس از گذشت مدتی و کسب تجربه باز هم به تمایل جنسی واقعی خود بر میگردند در صورتی که یک فرد مثلا همجسنگرای واقعی، هیچوقت نمیتواند با فرد جنس مخالف خود رابطه جنسی برقرار نماید و همچنین اشاره می کنند که پدیده همجسنگرایی بین حیوانات نیز دیده شده است و وجود دارد. موردی که در پایان مقاله ام مطرح می کنم این است که همه ما انسان هستیم و در انتخاب های شخصی خود تا زمانی که ضربه ای به دیگران وارد نکنیم آزادیم و همانطور که در ابتدای مقاله ام اشاره کردم، همه ما حقوقی ذاتی و فطری داریم که هیچکس نمی تواند آن را از ما بگیرد پس باید تلاش کنیم به حقوق انسانی یکدیگر احترام بگذاریم و براساس ماده 12 اعلامیه جهانی حقوق بشر در زندگی شخصی یکدیگر دخالت نکنیم و براساس ماده 3 اعلامیه جهانی حقوق بشر، حق حیات و آزادی را برای همدیگر بپسندیم و آن را محترم بشماریم و زندگی را برای همدیگر دشوار نکنیم.
چند نکته جالب:*31 مارس (12 فروردین) به همت راشل کرندال (شهروند آمریکایی) از سال 2014 به عنوان گرامیداشت روز جهانی دیده شدن ترنس ها نامگذاری شده است.
* تا قبل از حکومت جهوری اسلامی ایران، حقوق ترنس ها به رسمیت شناخته نشده بود.
* ایران پس از تایلند بیشترین عمل جراحی تغییر جنسیت در دنیا را دارد (به علت کم بودن ارزش ریالی پول ایران سالانه از سراسر دنیا برای انجام این عمل ها به ایران مراجعه می شود)
* دولت جمهوری اسلامی ایران برای ترنس ها (پس از طی کردن مراحل اداری)، نصف هزینه عمل های ضروری را تقبل کرده است.
*اولین عمل تغییر جنسیت در دهه 30 میلادی بر روی یک ترنس (مرد به زن) به نام لیلی البه که یک نقاش و نگارگر دانمارکی بود صورت گرفت که پس از انجام چندین عمل پی در پی و تجربی نهایتا منجر به فوت وی شد.
*براساس دست آوردهای کنونی و علم روز، ترنس ها پس از تغییر جنسیت قابلیت باروری و زاد و ولد را ندارند.
*ازدواج همجنسگرایان در بیست و پنج کشور استرالیا، ایرلند، هلند، بلژیک، اسپانیا، کانادا، آفریقای جنوبی، نروژ، آلمان، سوئد، پرتغال، ایسلند، آرژانتین، دانمارک، اروگوئه، نیوزیلند، برزیل، فرانسه، انگلستان فنلاند، کلمبیا، تایوان، لوکزامبورگ، مالت و ایالات متحده آمریکا قانونی است
*همجنسگرا با همجنسباز متفاوت است و همانطور که از کلمه همجنسباز نیز مشخص است، نوعی نگاه تفریحی در برقراری رابطه جنسی با همجنس خود و گاها تجاوز تلقی میگردد در صورتی که همجنسگرایان، گرایش واقعی به همجنس خود را دارند و از برقراری رابطه جنسی با جنس مخالف بیزار هستند.
*در بعضی از کشورهای توسعه یافته همچون کانادا، به صورت رایگان قرص هایی تحت عنوان Prep و مشابه آن در اختیار دگرباشان قرار میگیرد تا با مصرف روزانه آن خطر ابتلا به بیماری های مقاربتی را کاهش دهند.
عدالت در استخدام
سید علیرضا امامی
مقدمه :
انگیزه اولیه نگارش این مقاله به این دلیل بود که من در یکی از ادارات وزارت دفاع شاغل بودم و در آنجا به صورت شرکتی استخدام شده بودم ، و دائما از بی عدالتی و تبعیض های کاری و مادی و معنوی بین ما و نیروهای رسمی بسیار ناراحت بودم و برای دریافت حق و حقوقمان میجنگیدم و همیشه من و دیگر همکاران شرکتیام تحت ظلم های متعدد بودیم . اکنون احساس ضرورت نگارش این مقاله ، تبیین و اجرای قانون کار در جمهوری اسلامی و تطبیق آن با مفاد حقوق بشر میباشد، و رفع حس نا امن بودن جایگاه شغلی و عدم تامین اقتصادی و رفاه نیروهای شرکتی و پیمانکاری که مشکلات شدید خانوادگی آنها مواجه شده اند و این امر بی تاثیر در معضلات کاری و کاهش بهرهوری نبوده است و نگرانی اصلی در این است که در جلسات مدیریت مالی سازمان ها، مباحث پس از مطالعه اولیه به بوته فراموشی سپرده شود و یا آن که به طور مقطعی و بسیار کوتاه مدت اجرا شود.
این گفتار مستند به مراجعات و تحقیق میدانی اینجانب در طی سال های ۱۳۸۸- ۱۳۹۱ گرد آوری شده. مطالب راهکارهایی برای توسعه عدالت اداری در تعاملات مالی و غیر مالی پیگیری می شود.
شایان ذکر است که در بخش پایانی مقاله متن کامل قانون کار جمهوری اسلامی درج شده است .
از حسن توجه شما و مطالعه متن سپاسگزارم .
اهداف طرح:
اجرای قوانین اسلامی در پرتو عدالت اداری با رعایت مساوات در حقوق و مزایای رفاهی و رفع فاصله طبقاتی
«ارتقاي سلامت رواني» در پرتو «بهبود رضايت مندي شغلي» و رضایت مندی به كمك «توسعه عدالت اداري»
عدم به كارگيري نيروي انساني در قالب هاي مختلف استخدامي و تبعیض به هر نحوه و هر صورتي.
افزايش توليد و بهره وري نيروي انساني .
اولين مرحله بررسي مساله موضوع استخدام کارکان شركتي است و توسعه و ارتقاي منابع مالي و انساني دولتي که با ساده کردن تاثیر عوامل، در اصل اولیه، تبعیض استخدامي نامناسب و نادرست است، و تبعيض در نوع استخدامها عین تنبیه اکثریت است. تولید کل را کاهش می دهد و ميزان موفقيت برنامه هاي طولانی مدت هر سازمانی را زیر سوال میببرد و باعث کارایی منفی میگردد.
کلید واژه ها: قوانین جمهوری اسلامی . مفاد حقوق بشر، عدالت اداری، حقوق و مزایا ، فاصله طبقاتی، بازبینی توزیعی، استخدام، عوامل توليد
ضرورت موضوع:اهمیت تبيين و اجرايي نمودن قوانین عادلانه استخدامی در قالب هاي خرد و كلان.
در هر سازمان وجود حس شادابی در نیروی انسانی آن از اهمیت بسزایی برخوردار است.به فضل خدا حکایتی از «توزیع بیت المال» به عنوان جلوه مهم «حق الناس» مطرح می شود. راستش را بخواهید، پشت خودمان هم می لرزد که گاهی چقدر ساده از کنار تمام آن قاعده های پر اهمیت و آینده ساز که مقابل چشم مان هست می گذریم! شاید مروری دوباره بر تمام آنچه در این متن می خوانیم لازم باشد.
اهمیت توزیع صحیح و عادلانه سرمایهها و دارایی های مالی ملی و توسعه عدالت اداری و رضایت مندی شغلی بر سعادت و شقاوت ملتها تاثیر مستقیم دارد .
ماده ٢٣ اعلامیه جهانی حقوق بشر تصریح میکند که هر انسانی حق دارد کار کند و کار خود را آزادانه انتخاب کند. شرایط منصفانه و رضایت بخشی برای کار خود خواستار باشد و در مقابل بیکاری مورد حمایت قرار گیرد. این ماده شامل چهار بند است که به کار برابر در برابر مزد برابر، دریافت پاداش منصفانه و تشکیل اتحادیههای صنفی تاکید میکند.
الف) هر کس حق دارد کار کند، کار خود را آزادانه انتخاب نماید ، شرایط منصفانه و رضایت بخشی برای کار خواستار باشد و در مقابل بیکاری مورد حمایت قرار گیرد.
ب) همه حق دارند که بدون هیچ تبعیضی در مقابل کار مساوی ، اجرت مساوی دریافت نمایند .
پ) هر کس که کار میکند به مزد منصفانه و رضایت بخشی ذیحق می شود که زندگی او و خانواده اش را موافق شئون انسانی تامین کند و آن را در صورت لزوم با هر نوع وسایل دیگر حمایت اجتماعی، تکمیل نماید .
ت) هر کس حق دارد که برای دفاع از منافع خود با دیگران اتحادیه تشکیل دهد و در اتحادیه ها نیز شرکت کند.
دیدهبان حقوق بشر با اشاره به پرداخت نشدن دستمزد کارگران در تعدادی از واحدهای تولیدی ایران، می نویسد که حدود ۸۰ درصد از کارگران ایران به صورت روزمزد یا با قراردادهای استخدام موقت و به شکلی غیررسمی مشغول به کار هستند و در نتیجه، با محدودیت حقوق مادی و محرومیت از حمایت و امنیت شغلی مواجه اند.
در این برهه بایست اعلام کنم که با توجه به نوع قرارداد و پرداخت حقوق و مزایا به نیروهای شرکتی کاملا ناقض ماده ۲۳ اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز هست . در صورتی که پیامبر و امامان اسلام همگی بر ضد تبعیض و برقراری عدالت بین همه انسانها فارق از هر رنگ پوست و نژاد پیشرو بودند ، ولیکن در کشوری که پرچم دار اسلام هست اصلا سیره اسلامی خودشان هم رعایت که نمیشود هیچ متاسفانه هم اکنون در لیست کشورهایی هست که ناقض حقوق بشر در امور کار و کارگر میباشد.
مفهوم عدالت: «عدالت» در لغت به معنای قرار گرفتن هر چیزی بر سر جای خود است. البته این مفهوم در سلیقه های متفاوت توصیف می شود.واژهي «عدالت» از جمله مفاهيمي است كه به حسب موضوع و كاربرد آن، يعني چيزي كه متصف به عدل يا ظلم ميشود، معاني متعددي را در لغت و اصطلاح با خود همراه ميكند. هرچند تعريف دقيق و كامل از اين واژهي گسترده موجب كاهش خطا و اشتباه در تحقق و اجراي آن ميشود، امّا تا مفهوم عدل، به گونهاي جامع و مانع روشن نشود، هر كوشش ديگري مصون از اشتباه نيست و تفسيرهاي نابه جا از عدالت و بيراهه رفتن در يافتن مصداقها، شبهههاي علمي فراواني را در حوزه تعريف و اجرا به دنبال دارد كه پاسخ همهي آنها، چيزي جز تعريف صحيح و تبيين مصاديق آن نميباشد.
دقت كنيد كه تأكيد بر گستردگي حقيقت عدالت، هيچ گاه آن را مبهم و بي فايده نمي كند و هيچگاه خبر از وجود «اشتراك لفظي» يا «تباين مفهومي» در تعاريف گوناگون عدل نميدهد، به گونهاي كه اين واژه در افعال الهي به معنايي خاص و در امور انساني تعريف ديگري داشته باشد؛ بلكه واژهي «عدل» يك «مشترك معنوي» است كه علي رغم گسترهي خود، حقيقتي واحد در مصاديقي متفاوت دارد.
نكتهي ديگري در تعريف عدالت اين است كه نبايد تصور كرد، اين مفهوم ارزشي، امري اعتباري و ساختهي انديشه بشر بوده و در جهان هستي، حقيقت خارجي ندارد؛ زيرا در نگاه اسلام، انسان ارزش عدالت را از امور تكويني و جريان عدالت در بستر هستي انتزاع كرده و با اجراي فرامين الهي، به حقيقت آن دست مييابد.با اين مقدمه به بررسي تعاريف گوناگون اين واژهي انساني ميپردازيم:
چهار معناي كاربردي كه در مجموع بررسي موضوعهاي موصوف به عدالت ميتوان به آن اشاره كرد، از اين قرار است:
موزون بودن
تساوي و اعطاي حق به صاحبان
رعايت قابليتها در افاضهي وجود.
رعايت حقوق افراد
تعريف اوّل، يعني موزون بودن، نقطهي مقابل بيتناسبي در نظام كلي عالم است. بدين معنا كه در ساختمان جهان در هر چيز به قدر لازم از هر ماده ـ نه مساوي ـ استفاده شده و همواره اين تناسب و تعادل در نظام هستي براي بقاي آن رعايت ميشود. چنين تعريفي از عدالت، از شؤون حكيم و عليم بودن خداوند در موضوع توحيد و نظام تكوين است؛ زيرا اگر جهان موزون و متعادل نبود، بر پا نميماند و نظم و حساب مشخص نداشت.
همين معنا از عدل در حوزهي مسايل اجتماعي نيز به معناي متعادل بودن كليت سازمان جامعه مطرح ميشود، بدين معنا كه متناسب با مصالح كلّي يك كشور و ميزان نيازهاي اساسي آن دربارهي صرف بودجه و نيرو تصميم گيري عادلانه صورت گيرد. زيرا يك اجتماع اگر بخواهد باقي و برقرار بماند، بايد متعادل باشد؛ يعني هرچيزي در آن جامعه به قدر لازم ـ نه مساوي ـ لحاظ شود. در اين تعريف، حقوق و شؤون فردي نقش ضمني داشته و حسابي مستقل ندارند، يعني ممكن است آنچه از جهت مصلحت كلي نظام طبيعي يا اجتماعي، لازم و ضروري تشخيص داده ميشود، مستلزم برخي تبعيضها و تفاوتهاي فردي شده و پاسخ گوي خواستههاي فرد فرد آن مجموعه نباشد، در حالي كه از ديدگاه كلي آن نظام، همان تفاوتها، عين عدالت و توازن است. البته در تبعيض بايد به حد ضرورت اكتفا كرد و تساوي خود يك ارزش است. تساوي وقتي مطرود است كه خود مصداق ظلم بشود.
گفتني است عدل به معناي توازن و تناسب در حوزهي اخلاق نيز كاربرد داشته، از آن به «هماهنگي قواي نفس» و «رعايت حد وسط ميان افراط و تفريط» تعبير ميشود.
عدالت برآيند تعادل در نيروهاي سهگانهي انسان؛ انديشه، جذب و دفع، است كه به سه فضيلت “عفت” ، “شجاعت” و “حكمت” ختم ميشود. اگر كسي در يك يا دو نيرو از حالت ميانه برخوردار باشد و در بقيه افراط يا تفريط كند، از عدالت كامل و حقيقي بهره ندارد
عدالت در اين چارچوب، نقطهي تلاقي فضايل انساني و زيربناي همهي عدلهاست. زیرا تا فرد و جامعه ظرفيت لازم اخلاقي و تربيتي براي پذيرش و تحمل عدالت را در خود نيابند، عدالت اجتماعي در آن جامعه محقق نميشود.
دوّمين و شايد نزديكترين تعريف از عدالت در ذهن، «مساوات» و رعايت تساوي و برابري در شرايط حقوقي مساوي است. در تعريف دیگر از عدالت میتوان گفت: «حقيقت عدل، اقامهي مساوات و موازنه ميان امور است.»بديهي است اين تعريف اجتماعي از عدالت به معناي نفي هر نوع تفاوت و اختلاف در جامعه نيست، زيرا تساوي حقيقي همان ايجاد امكانات مساوي براي همه افراد است، به گونهاي كه هر كس به ميزان استعداد و بروز تلاش فردي خود، توان رسيدن به كمال لايق خود را در اين فضا داشته باشد.
حقيقت مساوات تنها در جامعه انساني تجلي مييابد، در حالي كه اگر عدالت را به معناي «رعايت حقوق» تعريف نماييم حوزهي آن فراتر رفته و در حد روابط بشري خلاصه نميگردد، چرا كه انسان قطع نظر از زندگي اجتماعي، حقوق ديگري را بر ذمه دارد كه رعايت حق الهي و حق همهي موجودات، نمونهي آن است.
نكتهي ديگر اين كه تعريف سوّم از عدالت به معناي «اعطاي حق هر ذي حق» را نميتوان به ابهامگويي و كليگويي متهم ساخت. زيرا «يك تعريف آنگاه مبهم است كه بر كليت يا عموميت آن ايراد و نقدي وارد باشد. امّا اگر يك تعريف از اين زاويه داراي كاستي نباشد، مبهم نيست، هرچند كه شايد مصاديق آن روشن نباشند. براي تعيين مصاديق بايد به منبعي كه عهدهدار تطبيق آنهاست، رجوع كرد… [براي انجام اين كار و يافتن مصاديق] بايد هم پديدههاي هستي را شناخت، هم جايگاه هر پديده را در نظام آفرينش دريافت و هم دانست كه چگونه ميتوان هر پديده را در جاي خود نشاند [و بدين ترتيب است كه] ميتوان آن مفهوم كلي را بر مصاديق روشن تطبيق داد.»
تعريف سوم عدل نيز به عنوان يكي از صفات پروردگار عالم در حوزه كلام قابل بررسي است. پروردگار عالم، عادل است يعني در نظام تكوين به هر موجودي آنچه را كه قابليت دارد، اعطا ميكند.
گفتني است كمال و حقيقت تعريف چهارم به معناي «اعطاي حق هر ذيحقي» همان «قيام به قسط و عدالت اجتماعي» مورد نظر است كه همواره بايد در قوانين بشري رعايت شود و همگان آن را محترم بشمارند. علامه طباطبايی در تعريف اين عدالت میگوید: «عدالت اجتماعي … عبارت از اين است كه با هر يك از افراد جامعه طوري رفتار شود كه مستحق آن است و در جايي آورده شود كه سزاوار آن است و اين خصلتي اجتماعي است كه فرد فرد مكلفين مأمور به انجام آنند، به اين معنا كه خداي سبحان دستور ميدهد هر يك از افراد اجتماع عدالت را بياورد و لازمهي آن، امري ميشود كه متعلق به مجموع نيز بوده باشد، پس هم فرد فرد مأمور به اقامهي اين حكمند و هم جامعه كه حكومت، عهدهدار زمام آن است.»
بديهي است اين مسؤوليت فراگير بيش از همه بر دوش حاكمان جامعه و اداره كنندگان آن سنگيني ميكند: «عدالت اجتماعي، بدين معنا است كه فاصله ژرف ميان طبقات و برخوردهاي نابه حق و محروميتها از ميان برود… با قوانين لازم و تأمين امنيت قضايي در كشور، بساط تجاوز و تعدي به حقوق مظلومان و دستاندازي به حيطهي مشروع زندگي مردم، جمع شود… و همه افراد بدانند كه با كار و تلاش خود خواهند توانست زندگي مطلوبي فراهم آورند.»
در کشورهای صنعتی مطالعات جالبی در این زمینه ها به کار رفته است. مفهوم عدالت و به خصوص عدالت اقتصادي و اجتماعي يکي از مباحث بسيار مهم در علم اقتصاد امروز است، به گونهاي که بسياري از نظريهپردازان اقتصادي تنها براي بيان معنا و مفهوم عدالت، کتب و مقالات متعددي نوشتهاند و با يکديگر به مباحثه پرداختهاند. به عنوان مثال نظریه جان رالز ، از دید این اندیشمند، دو اصل اساسی عدالت اینگونه تبیین می شود: هر فردی باید فرصت یکسان برای کسب بسیاری از آزادیهای مختلف داشته باشد. همین طور این فرصت باید برای دیگر افراد در همان لحظه موجود باشد؛ دوم، نابرابری ها در جامعه تنها زمانی پذیرفته شده هستند که واقعاً به محروم ترین افراد در جامعه کمک کند، و نابرابریها در پی داشتن فرصت های برابر همه افراد جامعه حاصل شده باشد. و به عقیده رالز عدالت مهمترین ویژگی نهادهای اجتماعی است زیرا تک تک افراد جامعه حرمتی دارند و حرمت اشخاص نباید حتی به قیمت رفاه کلی جامعه مخدوش شود.
اجراي عدالت در چه بستري امكان پذير است:
مجري و مخاطبان چه ويژگي هايي بايد داشته باشند تا طعم شيرين عدالت را بچشند؟ ا
عدل بر چهار پايه قرار دارد: فكري ژرف انديش، دانشي عميق و به حقيقت رسيده، نيكوداوري كردن و استوار بودن در شكيبايی.
تحلیل کوتاه تاریخی درباره عدالت اداری:
بشر در طول تاريخ خود همواره با اين مشكل مواجه بوده كه ثروت هاي عمومي و کرامت انسانی توسط افراد خاص و طبقاتي ويژه دست به دست گشته و مردم عادي را از دستيابي به آن ها محروم شدند.
در تمام کتب آسمانی كساني كه تصرف در اموال عمومي را براي خود حلال میشمارند را تحريف كنندگان كتاب خدا میدانند.
بر اساس تجربه تاریخی خردمندان؛ استفاده از امكانات عمومي به نحو عادلانه براي مردم، يقيناً مشاركت همگانی را در حمايت از حكومت و سياست هاي اقتصادي صحيح آن افزايش خواهد داد. هر چند اين روش ممكن است تعدادي از انسان هاي متموّل زياده طلب را برنجاند و موجب مخالفت آن ها با حكومت گردد، امّا در دراز مدت مشاركت عمومي را گسترش خواهد داد.در دوره معاصر نیز مفهوم عدالت همواره مورد توجه نخبگان ملت ها حتی در کشورهای سرمایه داری است، به عنوان نمونه:
* در سال 1969 دپارتمان سلامت و رفاه ایالت متحده آمریکا گزارشی با عنوان “به سوی یک گزارش اجتماعی” منتشر کرد. در این تحلیل: شاخص های سلامت، شاخص های محیط فیزیکی، شاخص های درآمد و فقر، شاخص های امنیت، آموزش، بیگانگی اجتماعی و مشارکت اجتماعی، مطرح شده بود.
* مطالعه Land نیز در سال 2004 جهت دستیابی به شاخص های اجتماعی از موفق ترین مطالعات در این حوزه به شمار می رود. در این تحقیق، 28 شاخص اجتماعی مورد بررسی قرار گرفتند که در 7 دسته کلی به صورت زیر تقسیم بندی شده اند:
بهزیستی فیزیکی، سلامت، امنیت، آموزش، پایگاه اجتماعی، روابط اجتماعی و بهزیستی روانی مطرح شدند.
در جستجوی مفهوم عدالت اداری قرن بیست و یکم، ارتقای سطح سلامتی کارکنان از اهمیت بالایی برخوردار است. سلامتی تنها کاهش بيماری يا معلول نبودن نیست. بلکه رفاه كامل جسمي، رواني و اجتماعي را شامل می شود.
Health is not simply the absence of disease: it is something positive . . .
بنابر اين تعريف، سلامتي فقط به معني نبود بيماري نيست بلكه سلامتي، داشتن قدرت و توانايي جسمي، رواني، معنوي و اجتماعی براي يك زندگي طولاني، پويا و مفيد است.
اما کسانی که خود آنها ناقض حقوق بشر هستند و همواره مورد انتقاد و خشم جامعه جهانی قرار دارند مثل آیت الله خامنه ایی رهبر ایران در مورد عدالت شعارهایی میدهد که فقط در حد حرف مانده که این خود نشانگر واقف بودن این افراد به ضرورت اجرای عدالت هستند . به طور مثال در تاریخ ۱۱/۰۹/۱۳۶۸ چکیده ایی از سخنرانی از این قرار است:
«بدون تأمين عدالت اجتماعي، جامعهي ما اسلامي نخواهد بود. اگر كسي تصور كند كه ممكن است، دين الهي و واقعي نه فقط دين اسلام، تحقق پيدا كند، ولي در آن عدل اجتماعي به معناي صحيح و وسيع آن تحقق پيدا نكرده باشد، بايد بداند كه اشتباه ميكند.»
رهبران ایران ادعای مسلمانی دارند و الگوی خودرا امام علی میدانند ولی در عمل هیچ شباهتی بین آنها با پیشوایان دینیشان نیست . سخنانی از امام علی در مورد اجرای عدالت:
با مردم فروتن باش، نرم خو و مهربان باش، گشاده رو و خندان باش. در نگاههايت، و در نيم نگاه و خيره شدن به مردم، به تساوى رفتار كن، تا بزرگان در ستم كارى تو طمع نكنند، و ناتوانها در عدالت تو مأيوس نگردند، زيرا خداوند از شما بندگان در باره اعمال كوچك و بزرگ، آشكار و پنهان خواهد پرسيد.
«همانا پست فرمان داري براي تو وسيله آب و نان نبوده، بلكه امانتي بر گردن توست. هرگز نيكوكار و بدكار در نظرت يكسان نباشند، زيرا نيكوكاران در نيكوكارى بىرغبت، و بدكاران در بد كارى تشويق مىگردند، پس هر كدام از آنان را بر أساس كردارشان پاداش ده.
در نگاه به مردم چه مستقیم و چه با گوشه چشم و در اشاره کردن و سلام (درود) با آنان یکسان عمل کن، تا بزرگان به طمع سواستفاده از تو نیفتند و ضعیفان از عدالت تو ناامید نگردند.
ادامه دارد
درد یا فاجعه
نوری شریفی
در سرزمین من ایران سالیان سال است که از درد و رنج سخنها گفته می شود . درد محدودیتها و تبعیض های شرع اسلام واجبارهای دینی ، درد نادیده گرفتن کودکان و فرودست انگاشتن زنان در قوانین ضد حمایتی جمهوری اسلامی ،دردناآگاهی وخرافات ، یا رنج گرسنگی و بیکاری ، رنج سرکوب وکشتار وزندان وآزارهای جنسی وروحی و روانی به زندانیان بخصوص زندانیان سیاسی و نیز اعدام وخفقان، وبسیاری دردها و رنجها که نادیده پیداست وبا ما عجین گشته اند.اما اینک ، درکناراین همه درد و رنج ، یک فاجعه انسانی به وقوع پیوسته است. ویروسی ناشناخته که به واسطه آن مردم ایران ، بی سلاح وسنگر وفرمانده در نبردی نابرابر به سرعت جان میبازند . زندگان کسانی هستند که یا بی هراس از مرگ در پی یافتن لقمه ای نان درهرکوی وبرزن خطرها را به جان می خرند ، ویا آنانی که بی تضمین آینده در خانه های خویش اخبار جان باختگان رارصد می کنند.دولت نیز بی اعتنا به این وضعیت تنها درفکرحفظ منافع خویش است ، وبا انتشارآمار دروغ از پاسخگویی به اینهمه نابسامانی اقتصادی و سیاسی در جامعه سرباز می زند .
نقض ماده25 اعلامیه جهانی حقوق بشر؛ هرانسانی سزاوارداشتن یک زندگی بااستانداردهای قابل قبول ازنظرتامین سلامتی ورفاه خود و خانواده اش است .
نقض اصل 43 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران؛ تأمین استقلال اقتصادی جامعه وریشه کن کردن فقروبرآورده کردن نیازهای انسانی با حفظ آزادگی او. وقتی دولت جمهوری اسلامی ایران دربرنامه های اقتصادی خودنیز به دنبال اهداف سیاسی است ، جان انسانها ابزاررسیدن آنان به این اهداف میشود.هر روزدرجامعه شاهد انواع تبعیض های جنسیتی ، قومی ، نژادی ، زبانی ، ملیتی وعقیدتی هستیم، که به واسطه آن امنیت فردی واجتماعی افراد سلب گردیده است. بحرانهای طبیعی ، اجتماعی، اقتصادی، وسیاسی وبه تازگی ویروس کرونا . بحران اصلی اما ، ا کنون بلاتکلیفی معیشتی درمیان مردمی است که درآمدی مختصر داشتند مانند کارگران روزمزد وموقت ، دستفروشان ، رانندگان اتوبوس وکامیونها و….، که سردرگریبان مانده اند، و وضعیت دیگرانی که ازهیچگونه امکانات زندگی برخوردارنیستند همچون زنان سرپرست خانوار، کارتن خوابها ، کودکان کار و خیابانی ، و زباله گردها ، که دراین شرایط بحران ویروس ، سرگشته لقمه ای نان محکوم به مرگ هستند . قربانیان دیگر، کادرپزشکی ودرمانی است که درمعرض مستقیم بیماری قراردارند و بی توجهی به بهداشت وسلامت کادردرمان وقرنطینه بیماران کرونا ، باعث ابتلای آنان شده است، که تاکنون تعداد زیادی نیزدرگذشته اند.
اگرچه آماردقیقی دردست نیست .
کمبود امکانات پوشش و ایمنی درشرایطی است که سازمان بهداشت جهانی برای 15هزار نفر تجهیزات پوششی ومحافظتی ارسال کرده اما به دست کادر درمان نرسیده است. دراین شرایط حساس و بغرنج میتوان از زندانیان سیاسی وعقیدتی نیز نام برد که دراین قربانگاه ،جان آنان نیزدرخطرجدی است.علیرغم شیوع کرونا ،محدودیت های جدیدی علیه زندانیان زن محبوس درزندان اوین اعمال شده. زندانیانی که ازحق مرخصی محروم مانده اند . آتنا دايمی ، نیلوفربیانی، ارس امیری، رضوانه احمد خان بیگی، مریم اکبری منفرد، سپیده کاشانی، مژگان کشاورز، صباکرد افشاری، یاسمن آریایی، سمانه نوروزمرادی ونگین قدمیان . مادرسهیلا حجاب زندانی سیاسی ، نیز با نوشتن نامه ای اعتراض و انزجار خود را ازاین شرایط نابرابروناعادلانه اعلام کرد.همچنین نامه انجمن جهانی پاسداشت حقوق بشر به کمیسرعالی سیاست خارجی ونایب رییس کمیسیون اروپایی درارتباط بابحران کرونا ووضعیت وخیم مردم بخصوص زندانیان سیاسی وعقیدتی ، یا بیانیه جمعی ازخانواده های زندانیان سیاسی امضای 14 نفراستعفای خامنه ای خطاب به دادستان مشهد ،و همچنین نامه نسرین ستوده ویا سهیل عربی از درون زندان .
سیاستهای ضد انسانی مسؤلان ومقامات دولتی جمهوری اسلامی ایران مبنی برقرنطینه نکردن شهرها وهمچنین نبود پایه ای ترین امکانات بهداشتی و پزشکی ، وناکافی بودن حمایت دولت ازمردم دراین شرایط بحرانی ، نقض صریح هدف1 ،2،و3 ، ازسند 2030یونسکو می باشد.کاهش مرگ ومیر ناشی از بیماری های واگیردار-ایجاد نظام حمایتی از فقرا وفقرزدایی – پایان دادن به گرسنگی. جهان این بحران را نیزپشت سرخواهد گذاشت اما آنچه در یادها می ماند حمایت دولت ها ازملتها ست. ملت ایران از دولت خود درطول این سالها ودرسخت ترین شرایط تنها دروغ و پنهانکاری و فریب وسکوت درهنگام ظلم و بیداد ، وبی مسؤلیتی دیده است، که به جای تلاش برای پیداکردن یک راه حل دراین بحران ، دستهای پیدا و پنهان خارجی را مسؤل بی کفایتی ها وبی تدبیری های خود میداند.
دراینجا درد وفاجعه درهم تنیده اند وراه گریزی برای آن نیست مگر با آگاه شدن از خدعه وریاکاریهایی که در لوای دین و مذهب موجه جلوه داده شده اند.
هریک از ما درقبال افشاگری وآگاهی رسانی از جنایات ضد حقوق بشری سردمداران دیندار مسؤل هستیم ، نجات هر انسان از جهل وناآگاهی میتواند از مهمترین ره آوردهای یک فعال حقوق بشرباشد.
دلنوشته روز جهانی زمین پاک
طاهره خطی دیزآبادی
بشویم زمین را
بشویم زمان را
بشویم با یک تکه ابر اسمان را
که پاکی بیاید …
که پاکی به انسان خاکی بیاید
زمین را بگو دوش باران بگیرد
حقوق بشر را بگو تا ببارد
که دنیای ما بوی انسان بگیرد
من انسان آزاده ی روزگارم
نهالم,گلم,غنچه ی نوبهارم
هواخواه سبزینه و برگ و بارم
زمین را به سرزندگی دوست دارم
فضانوردان آپولو اولین انسان هایی بودند که عکسی از زمین را وقتی در مدار ماه بسر می بردند گرفتند.
در حالیکه دوسوم زمین روشن بود،
عکسی که زمین را پر نقش و نگار در پوششی از ابر و گردش های مداوم باد ، آب های آبی و قاره های رنگارنگ نشان می دهد .
این عکس همه شان را متاثر کرد چون داشتند در نزدیکی ماه با آن سطح ناهموار و نخراشیده و بدشکل که برای ماموریت به آن اعزام شده بودند ،زمین را که قشنگ و رنگی و لطیف بود می دیدند .
٣٨٠ هزار کیلومتر دورتر از تنها خانه شان در تمام کهکشان
به جایی که در آن تکامل پیدا کرده بودند نگاه می کردند و دلتنگ زیبایی دلنشین و بی نظیر آن بودند.
امروز تعداد کمی از آن فضانوردان هنوز زنده اند اما هزاران عکس از زمین در فاصله های دورتر و نزدیکتر گرفته شده که در تمامی آنها زیبایی این سیاره ی یگانه می درخشد . زیبایی و موهبتی که تا امروز در هیچ سیاره یی مشابهش پیدا نشده . نه آن ترکیب از هوا و خاک، نه جاذبه ، هیچکدام !
آدمها در حالیکه در سراسر کهکشان در جستجوی نشانه های حیات در سیارات دیگر هستند همزمان مشغول نابودی حیات بی نقص و منحصربفردی هستند که در زمین نصیبشان شده.
آدمها ! ماها!
خیره به زیبایی تصاویری که توسط ماهواره ها در مدار زمین به ما مخابره می شود در حال از بین بردن این زیبایی هستیم. همه با هم !
هر روز ، در هر لحظه ، در چرخه ی بزرگی از بی تفاوتی به محیط اطرافمان ، در بهار و تابستان ، در عوض شدن منظم فصل ها, در هر طلوع و غروب, در چرخش آرام و دقیق زمین به دور خورشید،
ما آدم ها بی اعتنا به تنها خاکی که بودنمان به آن وابسته است بی اعتنا به هوایی که نفسمان به آن بند است ، هر کدام به اندازه نادانی و بی تفاوتی مان او را ، زمین را میازاریم.
دوست داریم خوشبخت باشیم .
مرفه باشیم . دوست داریم همه چیز داشته باشیم .
دوست داریم همه چیز متعلق به ما باشد. بالاترین مدل ماشین، تا پیشرفته ترین تکنولوژی ، سلامت باشیم . بهترین هارا بپوشیم ، بهترین ها را بخوریم و صاحب شویم .
دریاها را خشک می کنیم ، جنگل ها را نابود می کنیم چون برای خوشبختی بیشتر به سوخت بیشتری احتیاج داریم،
به زمین بیشتر ،
اقلیم ها را از بین می بریم و ساکنان بومی و صاحبان اصلی آن خاک را ، حیوانات آن مناطق را شکار می کنیم ،
بی خانمان می کنیم و تا جایی که می توانیم برای خوشبختی بیشتر زباله های بیشتری تولید می کنیم .
خیال داریم عمر طولانی را
سلامتی و رفاه را تجربه کنیم .
شاید حتی در یک قدمی رسیدن به جوانی ابدی و درمان بیماریهای لاعلاج باشیم و این در حالیست که یخ های قطب جنوب در حال آب شدن هستند و جنگل های زیادی در سراسر زمین در آتش می سوزند و آسمان پاک هر روز کمی دست نیافتنی تر می شود .
بله ما وجود داریم .
ما انسانها هستیم که هر روز ترسناک ترین علایم حیاتمان را روی زمین از خودمان به جای می گذاریم .
نهنگ ها به ساحل میایند.
دنده های خرس های قطبی را می شود شمرد.
میلیون ها ماهی در آب آلوده به نفت غرق شده اند
و شکم لاکپشت صد ساله پراز پلاستیک های کف اقیانوس است که تجزیه نمی شود.
این بهای خوشبختی ماست در خانه یی که نمی بینیمش.
امیدواری زیباست. امید به اینکه زمین هنوز هم در عکسها قشنگ و لطیف باشد.
در هر فصل کار خودش را بکند .
اقیانوس و کوه و کویرش به راه باشد .
ساکنانش را دوست بدارد
و همچنان دور خورشید بگردد
و با جاذبه اش سرپا نگهمان دارد .
اما آیا در تصورات ما از خوشبختی ،
در نقشه های ما برای آینده بهتر ،
در قدم هایی که برای رسیدن به بهترین ها برمیداریم سیاره ی زمین هم جایی دارد؟
در مسیر عملی کردن این نقشه ها و ممکن کردن غیرممکن ها ، آیا وضعیت گونه های در حال انقراض ، زباله های اتمی و مضرات سوخت های فسیلی هم اهمیت دارند؟
این خاک ،
این هوا ،
این زمین هم جایی دارد؟
در آن خوشبختی که بهایش نابودی زمین است باقی ساکنان این خانه چه می شوند؟
در دهه های آینده و در عکسهایی که روی مریخ یا سیاره ای دورتر از زمین گرفته میشود آیا آبی آب ها و زیبایی بی همتای این سیاره تبدیل به خاطره شده است و کسی با دلتنگی و حسرت از آن یاد می کند ؟ شاید لازم است ترجیح بدهیم امروز به جواب این سوال فکر کنیم …
کرونا سیاسی نیست
رضا چهرازی
پس از سایه افکندن بیماری کرونا درجهان ، بسیاری از مناسبات در زمینه های مختلف بویژه سیاست و اقتصاد دستخوش تغییر شده است ، تغییراتی که سعی دارد که تمام قدرت ملتها و دولتها را در مقابله با یک دشمن مشترک متمرکز کند . اما این تغییرات گویا هیچ تاثیری در روابط از همیشه تیره تر ایران و آمریکا نداشته است . جنگ های لفظی در فضای رسانه ای به قوت خود باقی است و قربانی این خصومت دیرینه ، تنها ملت ایران است . اما آنچه در این روزها ، بیشتر محل درگیری طرفین بوده است بحث تحریم هاست . دولت ایران از همان ابتدای شروع گسترش بیماری در ایران ، با منافقانه خواندن پیشنهاد کمک آمریکا ، به صورت رسمی اعلام کرد که ما قادر به محافظت از خود هستیم و اگر آمریکایی ها قصد کمک به ما را دارند تنها راه آن از میان برداشتن تحریم هاست تا ایران بتواند لوازم و تجهیزات مورد نیاز خود را بدون کارشکنی حاصل از تحریم ها تهیه کند . این واکنش ایران و تلاشهای ایران در فضای دیپلماتیک منجر به اعلام حمایت روسیه و چین و گروه موسوم به هفتاد و هفت شد. بیش از یکصد و سی و پنج کشور که سه چهارم کشورهای عضو سازمان ملل و هشتاد درصد جمعیت جهان را شامل میشوند ، طی نامه ای از سازمان ملل خواستند که نه تنها در مورد ایران ، بلکه در شرایط کنونی که وجود هر گونه تحریمی باعث تضعیف توان کشورها در مقابله با بحران کرونا میشود ، تحریم ها را تا پایان این بحران تعلیق کنند یا کاهش دهند . با طرح این خواسته ابتدا خانم میشل باشله ، کمیسر حقوق بشر سازمان ملل و پس از آن سازمان دیده بان حقوق بشر سازمان ملل و در نهایت دبیر کل سازمان ملل آقای آنتنیو گوتریش خواستار بازنگری تحریم های یک طرفه از سوی آمریکا علیه دولت ایران شد . این امر واکنشهایی از سمت مقامات آمریکایی در برداشت که بر این نکته استوار بود که کالاهای پزشکی و دارو مشمول تحریم های آمریکا نمیشود و از برایان هوک نماینده ویژه آمریکا در امور ایران تا وزیر امور خارجه و سخنگوی کاخ سفید و رئیس جمهوری آمریکا بر این نکته صحه گذاشته و در کنار آن لغو تحریم های ایران را ، فرصتی نه برای کمک به مردم ایران بلکه پیشبرد فعالیت های منطقه ای ایران قلمداد کردند .
در این مقاله سعی میشود به این سوال پاسخ داده شود که آیا تحریم ها بر توان ایران برای مقابله با بیماری کرونا تاثیر داشته است یا خیر؟ و این صرفه نظر از علت هایی است که تحریم ها را بوجود آورده و صرفا نگاهی مقطعی به دوران شیوع کرونا و تاثیر تحریم ها بر کیفیت مبارزه با آن است .
نکته اول : در ابتدا باید توضیح داد که حلقه گمشده در دعواهای دیپلماتیک در بین سران ایران و آمریکا این است که ایران به عنوان یک دولت بواسطه تحریم ها ، توان مالی برای گرفتن خیلی از تصمیمات حیاتی در مسعله مبارزه با کرونا را ندارد . ما شاهد این هستیم که بسیاری از کشورها بنابر قوانین سازمان ملل در مورد قرنطینه در اولین اقدام سعی در آرامش بخشیدن به مردم کشورهایشان از نظر تامین معاش آنها در دورانهای قرنطینه میکنند تا تمام اقشار جامعه بتوانند در محیط امن خانه بمانند و لااقل از تغذیه مناسب در این دوران که بسیار توصیه میشود ، برخوردار شوند و پرداخت مبالغی به خانواده ها و یا تامین و تحویل مایحتاج خانواده ها درب منزل آنها، از جمله تصمیماتی بود که دولتها گرفتند و مطالعه روند رشد این بیماری در این کشورها حاکی از آن است که این تصمیمات تاثیر چشمگیری در کنترل بیماری داشته است و میتوان نتیجه گرفت در صورتیکه دولت ایران نیز توانایی مالی لازم برای گرفتن چنین تصمیم هایی را میداشت ، میتوانست در کنترل بیماری موفق تر عمل بکند و این به معنای تلفات انسانی کمتری بود و قطعا تحریم ها یکی ازعوامل تنگدست بودن دولت و محدود بودن امکانهای مبارزاتی آن با کروناست . دولت ایران در ابتدای شیوع بیماری حتی از اسم بردن از قرنطینه امتناع میکرد و صرفا به نصیحت مردم پرداخت و به عقیده بسیاری از کارشناسان ناتوانی مالی دولت در تامین معاش مردم در دوران قرنطینه بر اساس قوانین سازمان ملل ، یکی از دلایل عمده این تعلل بود و باعث از بین رفتن آنچه اصطلاحا زمان طلایی در مهار این بیماری است ، گردید و این بیماری سر از چهار سو کشور ایران درآورد و این در حالیست که دولت آمریکا میتوانست با اجرای سازوکاری به سرعت کمک کند تا لااقل بخشی از دارایی های مسدود شده ایران ، آزاد شوند تا توان مالی دولت ایران در نبرد با کرونا افزایش یابد اما این دولت با این استدلالها که دولت ایران میتواند از منابع مالی که در اختیار نهادهای تحت اختیار رهبری ایران است تامین مالی لازم را برای مبارزه با کرونا انجام دهد حتی در مسیر تقاضای وام دولت ایران از صندوق بین المللی پول سنگ اندازی کرد و آنچه به نظر میرسد این است که دولت آمریکا نگرانی زیادی از تامین مالی گروههای تحت حمایت ایران در منطقه دارد که پس از ترور سردار سلیمانی ، به نوعی با آمریکا اعلام جنگ کرده اند و عامدانه تلاش میکند که دولت ایران نتواند از هیچ منبعی غیر آنچه خود تایید میکند و تهدیدی علیه آمریکا نیست ، تغذیه شود و این بحران را غنیمت شمرده که با ادامه فشار حداکثری خود ، تتمه توان مالی ایران نیز در این مسیر خرج شود و ایران را خلع سلاح مالی کند ولی این مردم ایران هستند که در این زورآزمایی بین دو دولت در حال جان دادنند . چرا که دولت ایران نیز ، امنیت خود را در این ذخیره های ارزی میداند و با احتیاط و وسواس ویژه ای از این باقی مانده توان مالی خود در حال حفاظت است و تنها اقدام موثری که انجام داده ، اختصاص بیست درصد از بودجه سال ۹۹ به کرونا است که به عقیده کارشناسان خرج کردن از جیب خوده ملت است و آثار تورمی آن در راه است و اختصاص یک میلیارد یورو از صندق توسعه ملی است که تاخیر از زمان درخواست این مبلغ توسط رئیس جمهوری و موافقت رهبری ایران ، گویای آن است که مقامات ایران به نقش استراتژیک این ذخیره های ارزی در مقابله با تحریم های آمریکا ، کاملا واقفند و میلی به دست و دل بازی ندارند .
نکته دوم : تحریم ها اگر چه به صورت مستقیم ، دست دولت ایران را برای تهیه تجهیزات پزشکی و دارو نبسته است ولی تمایل شرکتهای تهیه تجهیزات پزشکی و شرکتهای دارویی را در معامله کردن با ایران ، به شدت کاهش داده بطوریکه معامله با ایران را معامله ای پر ریسک میدانند و اولویتشان معامله نکردن با ایران است و در بازار پر تقاضا این روزها برای تجهیزات پزشکی و محافظتی و برخی کالاهای ضروری و با توجه به برخوردهای سخت گیرانه آمریکا و عدم شفافیت تعمدی در حدود و شمول این تحریم ها ، شرکت ها ترجیح میدهند اصطلاحا دور از شتر بخوابند و خواب آشفته نبینند و معمولا با مشتریهای پرشمار دیگر کار میکنند و از طرف دیگر با قرار گرفتن نام ایران در لیست سیاه گروه اقدام مشترک مالی ، انتقال مبالغ معاملات عملا غیرممکن شده و کانال مالی اینستکس نیز هنوز به مرحله ای نرسیده که دغدغه پرداختهای مالی را حل کند و بزرگترین موفقیتش تا امروز انجام تنها یک فرآیند انتقال مالی موفق بوده است و آنچه به نام کانال تجاری سویس خوانده میشود که به منظور تامین کالاهای اساسی شهروندان مثل دارو و مواد غذایی راه اندازی شده ، عملا یک کانال تبلیغاتی است که گاها بصورت قطره چکانی عمل میکند و هدف اصلی آن رفع اتهامات نقض حقوق بشری و توجیهی دولت آمریکاست و در عمل یک شریان واقعی کالاهای اساسی محسوب نخواهد شد و به معنای باز بودن دست تجار یا دولت ایران برای معامله آزاد در مورد کالاهایی اساسی نیست .به نظر میرسد از آنجایی که دولت فعلی آمریکا ثابت کرده یک دولت عوام فریب و ناقض بسیاری از معاهدات بین المللی و مصمم در تضعیف جایگاه سازمانهای جهانی است ، میتوان نتیجه گرفت که نقض حقوق انسانی مردم ایران اهمیتی در واقع برای آنان ندارد و این قول رئیس جمهور آمریکا که صریحا بیان کرده که : ایرانیها باید خود ، خون بهای آزادی خود را پرداخت کنند نه سربازان آمریکایی ، رویکرد کلی این دولت که فشار حداکثری نه تنها بر حکومت ، بلکه بر مردم ایران است و به منظور تبدیل کردن آنان به جمعیتی از همه جا بریده و گوشت جلوی توپ است را ، نشان میدهد و لذا در حال نمایش حمایتند و اصل حمایت خارج از برنامه روی میز آنهاست و تنها در تلاش هستند تا با ابزار رسانه ای و تبلیغات نقابی بر چهره بزنند که گویا مدافع حقوق مردم ایران و محافظ آنها هستند .در نتیجه نبود امکان تجارت آزاد عملا ایران را به فرض داشتن توان مالی از تامین بموقع ، کافی این کالاها محروم کرده است . که عمده علت آن تحریم ها علیه ایران است .
سومین نکته: تاثیر تحریمها در ناتوان سازی دولت ایران در رفع آثار سوء است که بحران کرونا بر وضعیت اشتغال و اقتصاد در ایران خواهد گذاشت . این بیماری ،جهان را به بحرانی اقتصادی کشانده که به باور کارشناسان حتی از بحران اقتصادی سال ۱۹۳۰ نیز عمیق تر است و هر روز شاهد تصویب بسته های حمایت مالی اقتصادی برای حمایت از بخشهای اقتصادی و اشتغال، با رقم هایی نجومی در بسیاری از کشورها هستیم و تحریم هایی که شریان های درآمد زایی ایران را هدف قرار داده اند ، دولت ایران را در واکنش به بحران اقتصادی پیش رو به گونه ای فلج کرده است که از ترس فروپاشی اقتصادی و گستردگی بیکاری و فقر و حتی فروپاشی ماهیتی و امنیتی ، چاره را در کاهش زودهنگام محدودیتهای اجتماعی دیده که با استناد بر هشدار سازمان جهانی بهداشت حتی میتواند فاجعه آفرین باشد . برخورداری از شغل و حفظ کرامت انسانی شهروندان ایران ، از حقوق طبیعی آنان است که در کنار تقصیرهای دولت ایران ، نمیتوان از نقش تحریم های اقتصادی علیه ایران چشم پوشی کرد چراکه نقش عمده ای در تصمیمات دولت دارند .
در انتها با توجه به میثاقهای سازمان ملل و سازمان حقوق بشر جهانی ومواد اعلامیه جهانی حقوق بشر ووظایف تشریح شده سازمان جهانی بهداشت از این سازمانها انتظار میرود تا با نگاه ویژه و نزدیکتری به وضعیت ایران ، نظر کنند و مخصوصا از سازمان بهداشت جهانی انتظار میرود با وزارت بهداشت ایران تعامل ویژه ای برقرار کند تا بتواند بویژه خط اول مقاومت در برابر کرونا ؛ جامعه پزشکی و پرستاران ؛ را حفاظت کنند .آنان نیازمند دفاع تمام قدی از جانب این سازمان هستند واز لوازم محافظ شخصی ، فنی و تنفسی گرفته تا آگاهی از روش های نوین درمانی ، بدون شک میتواند سطح کیفی این مبارزه را ، بالا ببرند واینگونه دور ایستادن سازمان بهداشت جهانی در قبال ایران نگران کننده است ودر تناقض با شعار امسال این سازمان که با مضمون ارج گذاشتن به کادرهای درمان است قرار دارد . حضور های موثری چون پزشکان بدون مرز و نماینده های دائم سازمان ملل و سازمان بهداشت جهانی ، نه تنها در طول بحران وبلکه تا رفع آثار سو این بحران، فوریت دارد. بخشی از جامعه فرهنگی ، هنری و سیاسی جامعه ایران بارها و فعالین حقوق بشر با بیانیه های متعددی ، ضرورت توجه بیشتر به مسائل ایران را خواستار شده اند و جمعیت کثیری از مردم ایران آن را تایید میکنند. از سازمان ملل انتظار میرود که کارگروهی خاص ایران تشکیل دهد که شریان های حیاتی ملت ایران به هیچ وجه توسط بازیهای سیاسی و منطقه ای و تحریمی مربوط به ایران و مناسباتش در جهان بسته نشود و حفظ کرامت انسانی مردم ایران ، بالاترین درجه اولویت را داشته باشد و در حد و اندازه های نام این سازمان در جهت رفع تحریم هایی که این روزها حق حیات و برخورداری از بهداشت را از ملت ایران سلب کرده قدمهای جدیتری از ابراز نگرانی صرف، بردارد واز سازمان حقوق بشر جهانی انتظار میرود که به نقض حقوق مردم ایران در جریان تحریم های یکطرفه آمریکا واکنشی موثرتر داشته باشد و در قدمی جدیتر این موارد را مستند سازی کند تا امکان برخورد های جدیترو حقوقی این تعرض آشکار به حقوق طبیعی ملت ایران با اهداف سیاسی که آمریکا بدون توجه به این حقوق دنبال میکند ، بوجود بیاید .
پیچیدگی ساختار نظام حاکم بر ایران
علی جاوید
جمهوریت در کشورهای گوناگون به اشکال متفاوتی وجود دارد . در برخی جمهوریت ها ، رئیس جمهور مستقیما منتخب مردم است و در برخی دیگر منتخبی غیر مستقیم است به گونه ایی که روسای جمهور با واسطه از سوی مردم انتخاب می شوند .
در واقع تفاوت در ریاستی یا پارلمانی بودنِ جمهوریت است.
در سیستم ریاستی ، رئیس جمهور با رای مستقیم مردم انتخاب می شود و قوه مقننه توانایی مواخذه و در صورت لزوم محاکمه رئیس جمهور در قبایل خطاهایش را داراست .
در این نوع جمهوریت وزراء را رئیس جمهور انتخاب می کند و اعضای کابینه در مقابل رئیس جمهور پاسخگو خواهند بود .
در سیستم پارلمانی ، کابینه در واقع ائتلافی از احزاب مختلف موجود در کابینه است و نخست وزیر و تمامی وزراء اعضای مجلس مقننه می باشند .
هم چنین کابینه وظیفه ی وضع قوانین بودجه و انتصابات روسای نهادهای دولتی را بر عهده دارد .
جمهوریت از شکل های خوب حکومت محسوب می شود که در بسیاری از کشورهای جهان رواج دارد . اما علیرغم آنکه برخی ازین ممالک نام جمهوری را با خود یدک می کشند ، در آنها حاکمیت فردی و دیکتاتوری در جریان است . در برخی ازین کشورها رئیس جمهور مادام العمر است و قوانین از خواست و اراده ی او نشات می گیرند و در برخی کشورها با توجه به
زمینه های دینی-اجتماعی ، حکومت الهی در قالب جمهوریت با حفظ حقوق و قوانین دینی می تواند جنبه ی عملی پیداکند .
بدیهی است که حاکمیت در چنین چهارچوبی از آن خداوند است و رجوع به آراء عمومی عملا غیر ممکن و تنها در چهارچوب احکام دینی صورت می پذیرد .
جمهوری اسلامی ایران یک جمهوریت ریاستی است که البته با پیچیدگی هایی در حوزه ی ساختاری رو بروست .
نظام حاکم بر ایران از نهادهای منتخب مردم ، نهادهای تعیین شده توسط نهادهای منتخب مردم و موسسات غیر مستقیمتشکیل شده است .
۱ . نهادهای منتخب مردم : مجلس شورای اسلامی ، ریاست جمهوری ، مجلس خبرگان رهبری .
۲ . نهادهای تعیین شده توسط نهادهای منتخب مردم : شورای نگهبان ، هئیت دولت ، رهبری .
۳ . موسسات غیر مستقیم : ریاست قوه قضاییه ، فرماندهی نیروهای مسلح ، مجمع تشخیص مصلحت نظام .
پیچیدگی از آنجایی آغاز می شود که شورای نگهبان که خود از نهادهای تعیین شده توسط نهادهای منتخب است حق تعیین سرنوشت انتخابات را قبل از صندوق رای در اختیار مطلق خود از طریق تایید صلاحیت کاندیداها دارد ، به شکلی که با تایید یا رد صلاحیت نامزدهای انتخاباتی عملا توانایی مهندسی و مدیریت صندوق های رای را داراست. جالب توجه اینکه انتخاب اعضای شورای نگهبان به خودی خود از پیچیدگی و تو در تویی بسیاری برخوردار است .
در بخشی از اصل ۹۱ قانون اساسی آمده است:
(…شورایی به نام شورای نگهبان تشکیل می گردد … که انتخاب این عده با مقام رهبری است … ) و منطبق بر آن و بند ۶اصل ۱۱۰ ، نصب ، عزل و قبول استعفای فقهای شورای نگهبان را جز وظایف و اختیارات رهبری دانسته است .
با توجه به این اصول که در قانون اساسی آمده است هیچکس جز رهبر حق دخالت در اعضای فقهای شورای نگهبان را ندارد .
در بخش دیگری از اصل ۹۱ میخوانیم :
(… ۶ نفر حقوقدان که توسط رئیس قوه قضاییه به مجلس شورای اسلامی معرفی می شوند و با رای مجلس انتخاب می شوند .)
اما راجع به عزل و یا استعفای این ۶ عضو شورا در هیچ جای قانون اساسی بند یا اصلی وجود ندارد و در ماده ی ۷ آیین نامه داخلی شورای نگهبان آمده است که استعفای هر عضو حقوقدان به روسای قوه قضاییه و مقننه اعلام می گردد وهمچنان راجع به عزل و ناکارآمدی حقوقدان های عضو شورای نگهبان سندی وجود ندارد .
بدیهی است که نوع ساختار نه در جهت سیانت از آراء و اعتماد مردم که در جهت سیانت از نظام و منافع آن با پیچیدگی های ساختاری غیر قابل رفع همراه است .
شاید به سبب همین پیچیدگی هاست که مردم به گزاره ی مشترک روسای جمهور ، مبنی بر ” اختیارات ناکافی رئیس جمهورواقف شده اند و آنرا می پذیرند که نتیجه ی این اجماع مردمی ، درک بی اثر بودن انتخابات و تعیین فرد فاقد قدرت کافیست .
در واقع کسانی که به عنوان نامزد خود را برای انتخابات آماده می کنند با موهوماتی در ذهنیت خود مبنی بر توانایی انجام خیلی کارها وارد این رقابتها می شوند ، حال آنکه تمامی روسای جمهور گذشته به حضور شورای نگهبان و دخالت های نیروهای اطلاعاتی نظام در کشور واقف بوده اند اما تصمیم به حضور گرفته اند و همگی آنها در طول یا پس از دوره ریاست خود از ناکارآمدی دولت و حضور نیروهایی فرادستی موسوم به دولت سایه شکایاتی داشته اند .
امروزه بحث ناسازگاری اختیارات و مسئولیت ها در دولت و مجلس شورای اسلامی مطرح میشود تا آنجایی که برخی سیاسیون و نمایندگان مجلس ضمن تاکید به نیاز کشور به اصلاحات ساختاری خواستار دگرگونی و بازنگری در اصول قانون اساسی می شوند و در مقابل نیروهای مخالف این جریان تلاش می کنند مخاطرات تصمیم های کلان حکومت را صرفا متوجه دولت کنند تا بتوانند ساختار حاکمیت نظام را برائت کنند .
بارها دیده شده که پس از شکست تصمیمات کلان در نظام جمهوری اسلامی حکومت و نهادهای وابسته به آن در نقش اپوزیسیون برای تخریب دولت حاضر شده اند و عملا گناه رابه گردن دولت انداخته اند .حال آنکه واضح است که بدون اذن نهادهای امنیتی-اطلاعاتی که در اختیار حکومت هستند وبدون دخالت مستقیم رهبریِ نظام هیچ تصمیم کلانی به مرحله ی اجرا نخواهد رسید .
اتحاد
علی رضا جباری (آذرنگ)
چه رفته بر این مردم راست بین
که دلها غمین است و جانها حزین؟
فرو خسته از جنگ، رزم آوران،
فرو مانده زَندیشه، دانشگران.
شبان همچو روز است و روزان چو شب،
به روزان همه خواب و شب درد و تب.
ددان تیز چنگ و غزالان رَمان
فرو مانده مرغان ز پروازشان.
فرا دست هر روز خرسند تر
فرو دست هر دم غم آکند تر
گشوده زلب قفل، دیوانگان
فروبسته لبهای فرزانگان
اگر فاش گویی زحقّت سخن،
به پاسخ تورا تیرآید به تن.
تو را حق بجزآنچه بدهند نیست؛
بجز تیر و قلاده و بند نیست.
تو را چون شود کار، ای دل پریش؛
که ماندی ز اندیشه، دل ریش ریش؟
شبان در گذر باشد ای دل فگار،
نشاید که باشی مگر خویشکار.
به همت اگر دست بالا زنی،
با یاران اگر دست بر هم دهی،
توانی که شب را به روز آوری،
کج اندیشی و کینه را بر دَری.
جز این ره نباشد فرا روی تو،
که یاران بمانند همسوی تو.
بِنِه خودسری، مردمی پیشه کن!
به فردای بهتر تو اندیشه کن.
جز این رمز در یاد و کارَت مباد!
که تنها ره است: اتحاد، اتحاد!
27/1/ 1399 (2020 / 5/8)
نابرابری آموزشی آیندهی بچههایمان را میبلعد
مزدک شهسواری
بچههایمان باید در کدام مدرسه درس بخوانند؟
مدرسهی دولتی با کیفیت پایین خدمات یا مدرسهی غیردولتی با شهریههای هنگفت؟
هرچه میگذرد بیعدالتی آموزشی که از سه دههی پیش آغاز شده، شدیدتر میشود.
درحالی که قرار بود آموزش برای همهی بچههای ایران رایگان باشد، همانگونه که در اصل سیام قانون اساسی آمده است: «دولت موظف است وسایل آموزشوپرورش رایگان را برای همهی ملت تا پایان دورهی متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سرحد خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد.»
دههی ۱۳۶۰ همه در مدرسهی دولتی درس خواندیم. فرقی نمیکرد که فقیر هستی یا پولدار، شهری هستی یا روستایی، حدوداً به اندازهی بقیه از امکانات و خدمات آموزشی برخوردار بودی. البته مدارسِ نمونهی دولتی یا تیزهوشان هم بودند که درسخوانترها و به قولی باهوشترها را غربال میکردند و آموزش ویژه به آنها میدادند. اما اولاً تعداد این مدارس خیلی کم بود و مثلاً در تهران فقط یک مدرسهی دخترانه و پسرانهی تیزهوشان وجود داشت، و در ثانی مبنای گزینش برای ورود به این مدارس پول نبود.
البته تا سالها بعد هم این مدارس در خیلی از مناطق و شهرهای کوچک در دسترس نبودند و اگر کسی از این مناطق میخواست در سمپاد (سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان) یا نمونهی دولتی درس بخواند، با این فرض که در آزمون ورودی پذیرفته میشد، باید از شهر و روستایش به شهری دیگر میرفت. کم نبودند بچههایی که از دهکهای اقتصادی پایین بودند و توانستند به این مدارس راه پیدا کنند و به نظر میرسد که آن مدارس برایشان سکوی پرش بوده است.
مدارس شهریهمحور که نام وارونهی غیرانتفاعی را بر آنها نهاده بودند، با ورود به دههی ۱۳۷۰ سبز شدند، با توجیه کم کردن هزینههای دولت. از آنجا بود که کمکم شکاف و نابرابری آموزشی به وجود آمد. کسانی که از پس شهریههای این مدارس برمیآمدند بچههایشان را از مدارس دولتی بیرون کشیدند و به آن مدارس بردند. این مدارس به واسطهی پولی که از والدین میگرفتند امکان نظارت بیشتری را برای آنها فراهم میکردند. اینجا دیگر از آن دیکتاتوری و خفقان مطلق فضای آموزشی مدرسههای عادی خبری نبود. در مدارس غیرانتفاعی نمیشد به سادگی مدارس دولتی بچهها را کتک زد، یا جریمه یا تحقیر کرد. به درس و مشق بچهها بهتر میرسیدند، ساختمان مدرسه شکل و شمایل بهتری داشت، برنامههای فوق برنامه برای دانشآموز و والدین تدارک میدیدند و حداقل در ظاهر احترام بچهها حفظ میشد. هرچند هیچ مدرسهای نمیتوانست از وزارت آموزش و پرورش اعلام استقلال کند و از برنامه و شیوههای آموزشی معیوب خلاص شود و آن مدارسی هم که در برههای مستقل به فعالیت ادامه دادند، اکثراً به دلیل محدودیتها و فشارها منحل شدند. نمونهاش مدارس طبیعت است که در شهرهای مختلف دایر شده بودند و قرار بود که نقش آموزش تکمیلی برای بچهها را ایفا کنند اما با پروندهسازیهای متعدد از سوی حکومت، یکی پس از دیگری منحل شدند.
اینک به جایی رسیدهایم که میتوان گفت مدرسهی رایگان عملاً وجود خارجی ندارد. در مدرسههای دولتی هم از دانشآموزان به بهانههای مختلف شهریه میگیرند هرچند این شهریهها با آنچه در مدارس غیردولتی گرفته میشود قابل مقایسه نیست. برخی کارشناسان این حوزه میگویند آموزش در ایران به جای خصوصی شدن، «کالایی» شده است. یعنی شما برای فلان کلاس و فلان خدمات به مدرسه پول میدهی. انگار مدرسه فروشگاه آموزش باشد.میتوان گفت از مدارس تیزهوشان یا سمپاد هم جز طبلی تو خالی چیزی برجا نمانده است. یک علت این است که چندسال پیش معاونت پرورش استعدادهای درخشان که زیرمجموعهی ریاست جمهوری بود منحل شد و این مدرسهها تحت نظارت مستقیم آموزش و پرورش درآمدند و استقلالشان از دست رفت. در نتیجه، این نهادهای آموزشی از نظر کمی افزایش پیدا کردند اما کیفیت آموزش در آنها به شدت افت کرد. ضمن اینکه همان نکتهی مثبت کوچک که کارکرد «سکوی پرش» برای بچههای محروم بود، از دست رفت. حالا تنها افتخار این مدارس نه تربیت درست کودکان و نوجوانان، که آمار قبولیهای کنکور است.
آموزش در ایران به جای خصوصی شدن، «کالایی» شده است. یعنی شما برای فلان کلاس و فلان خدمات به مدرسه پول میدهی. انگار مدرسه فروشگاه آموزش باشد.
خصوصی شدن مدارس البته دروغی بیش نیست. تنوع در اصل آموزش به شدت سرکوب میشود و همه باید مجری برنامههای آموزشی دولتی باشند. اما هر مدرسه شهریهاش را بر اساس امکانات و آنچه به «فوق برنامه» میشناسیم تعیین میکند. مدارس درجهبندی میشوند و شهریه بر اساس این درجه دریافت میشود. یک گزارش خبری، حداکثر شهریهی مجاز برای سال جاری را به این ترتیب نوشته بود: مقطع ابتدایی در تهران ۹ میلیون و ۴۰۰ هزار تومان، دبیرستانهای دورهی اول متوسطه حداکثر ۱۱ میلیون تومان و دبیرستانهای دورهی دوم متوسطه به غیر از پایهی دوازدهم حداکثر ۱۵ میلیون تومان. اما مثل بسیاری موارد دیگر در ایران، این ارقام همیشه و همه جا رعایت نمیشود. مثلاً یکی از مجتمعهای آموزشی در شهرک غرب تهران که از مهد کودک تا دبیرستان دارد، برای دورهی ابتدایی سالی ۱۵ میلیون تومان میگیرد، برای متوسطهی اول ۱۹ میلیون تومان و متوسطهی دوم ۲۳ میلیون تومان. قرار است در ازای این پول، بهجز درسهای مرسوم، به هر دانشآموز یک ساز تخصصی، یک ورزش تخصصی، زبان دوم خارجی، شنا، یوگا، زومبا، و کامپیوتر یاد بدهند. توافق ناگفته و نانوشته این است که بچه را برای مهاجرت آماده میکنند.
یکی از نتایج این جداسازی افت تحصیلی دانشآموزان در مدارس دولتی است. کیفیت خدمات آموزشی پایین آمده چون والدینی که هم پول و هم دغدغهی آموزش فرزندانشان را دارند، بچههایشان را از این مدارس بردهاند و آنها که ماندهاند در برابر کیفیت پایین این خدمات ناآگاه یا تسلیم هستند. کسانی که میتوانستند به واسطهی حضور فرزندانشان در این مدارس، بر آموزش و رفتار آموزشی نظارت داشته باشند و گاهی به کاستیها اعتراض کنند، از این مدارس کوچ کردهاند. مدرسههای دولتی با همان کیفیت پایین به فعالیت و حیات خود ادامه میدهند. بسیاری از مدرسان خوب جذب مدارس غیردولتی شدهاند. نابرابری چهرهی زشت خود را از همان سنین پایین به کودکان نشان میدهد. و تازه این در شهرهاست که مدرسههایی بهنسبت مرتب و منظم دارند. داستان مدرسهها در مناطق محروم و بسیار محروم، داستان کلاسهای بیسقف و بیدیوار، و بچههایی که باید هر روز کیلومترها پای پیاده تا کلاس بروند، بماند برای یادداشت و گزارشی دیگر.
اثرات چنین شکافی در نتایج کنکور به خوبی مشهود است. خبرگزاریها گفتهاند که امسال بیشتر قبولیهای کنکور در رشتههای تجربی، ریاضی، انسانی و هنر از مدارس سمپاد، غیردولتی و نمونهی دولتی بودهاند و با یک جمع و تفریق ساده میتوان فهمید که آمار قبولی دانشآموزان مدارس دولتی بسیار پایین است. نزدیک به نیمی از ۴۰ نفر رتبهی اول کنکور سال جاری ساکن تهران بودند که ۶۶ درصد آنها در مدارس نمونهی دولتی یا غیردولتی و ۳۳ درصد در مدارس سمپاد درس خواندهاند و مدارس دولتی در این میان سهمی نداشتهاند. به این آمار این را هم باید اضافه کرد که نسبت دانشآموزان مدارس غیردولتی به کل دانشآموزان ایران در عرض ۲۵ سال بیش از ۱۰۰ برابر شده است. سال ۱۳۷۰ از هر ۱۰۰۰ دانشآموز یکی در مدرسه غیردولتی تحصیل میکرد. سال ۱۳۹۴ این رقم به ۱۰۴ دانشآموز و سال گذشته به ۱۱۵ دانشآموز رسیده است.و این چرخهی معیوب همچنان با سرعت میگردد. دانشآموزانی که از طبقات پایین هستند، در مدارسی که به کیفیت آموزش بیتوجهاند، بیفشار و نظارت والدین سالها را پشت سر میگذارند، در آزمون ورود به دانشگاه قبول نمیشوند، سهمی در بین جوانان موفق ندارند و نمیتوانند از جبر و تبعیض طبقاتی خلاص شوند. در عوض، کسانی که به واسطهی رفاه والدین به مدارس بهتری رفتهاند، در رشتهها و دانشگاههای تراز اول درس میخوانند، از شغلهای خوب نصیب میبرند و افتخار جوان موفق را از آن خود میکنند و همهچیز به باعرضگی، استعداد و پشتکارشان مرتبط دانسته میشود. این دانشآموزان، یا دقیقتر بگوییم آنها که از ایران نرفتهاند، چه در مدارس غیر دولتی و آنچنانی درس خوانده باشند و چه دولتی، جایی در بزرگسالی به هم میرسند، یکی با اعتمادبه نفس و حتی حس کاذب برتری، دیگری در جایگاهی ضعیف، با نومیدی و حتی خشمی فروخورده. نابرابری آموزشی آیندهی بچههایمان را میبلعد و این خلاصهی چیزی است که از اصل سیام قانون اساسی به جا مانده است.
زنان حقوق سلب شده توسط اسلام
مهرشاد بایرامی یادکوری
وقتی ما کتابهای دینی را بررسی می کنیم می بینم که عمر بشر بیشتر از شش هزار سال نیست، در صورتی که این یک اشتباه بزرگ توسط این متون می باشد، نوع بشر قدمتی دویست هزار ساله دارد.
انسان اولیه به راحتی پدر و مادر،خواهر و برادر و یا فرزند خود را در هنگام گرسنگی می کشته است، و یا به راحتی با اعضای خانواده خود رابطه ی جنیسی برقرار می کرده، بعد از گذشت زمان بشر به این نتیجه می رسد که پیامد های بدی دارد، به عنوان مثال بعد از کشف آتش و اختراع ابزار شکار به تدریج از کشتن اعضای خانواده و اطرافیان دست می کشد، در واقع نوع بشر در این مدت مشغول تجربه کردن بوده است و ماه عسل این تجربیات تمدنی است که به دست ما رسیده،اگر ما امروزه تصوری از خوبی یا بدی داریم در واقع این تجربه هزاران ساله اجداد ماست که به ما منتقل شده است و ارتباطی به دین ها ندارد، در واقع دین اولین تلاش و تقلای ما به عنوان یک گونه است،دین چیزی بود که وقتی چیزی نمی دانستیم از آن استفاده کردیم و آن را امتحان کردیم، در آن زمان ما نمی دانستیم روی کره ی زمین زندگی می کنیم و کره ی زمین کروی شکل هست، ما فکر می کردیم بیماری ها در اثر دعای بد و از طریق اجنه و شیاطین سراغ ما می آیند، وقتی ما هیچ چیز نمی دانستیم از این دین ها استفاده کردیم ولی امروزه به این دین ها نیازی نداریم.
نسخه ای که محمد در زمان خودش ارائه داد یک برنامه ی قدیمی است، نیاز های نوع بشر فرق کرده است، چیزهایی که در آن دوره تابو بوده اند امروزه خوب می باشند، اگر بخواهیم یک نگاه تاریخی داشته باشیم تا قبل از اینکه اسلام ظهور کند در قبایل عرب یک زن می توانسته با یک مرد جوان تر از خودش ازدواج کند به عنوان مثال خدیجه که در چهل سالگی به عقد محمد در آمد،یا تجارت و رفت آمد زنان در قبایل عرب، در واقع روابط آزاد زنان را در اشعار عرب قبل از اسلام به وضوح می توان دید، حال سوال اینجاست که اسلام چه چیزی را به این قضیه اضافه کرد؟وقتی ما به روح شریعت اسلام نگاه می کنیم می بینیم که بسیار مرد سالار هست و این موضوع را به وضوح در متن قرآن می توان دید
شواهد تاریخی مبنی بر نبود آزادی زنان در زمان محمد وجود ندارند که بتوان مدعی بهتر کردن وضعیت زنان توسط محمد و اسلام شد،در واقع در آن زمان در آفریقا،ایران و یونان زنان آزادی های قابل توجی داشتند.
در قرآن مردها حاکم زندگی زنان هستند و اصولی بر قرآن حاکم است که حتی تنبیه بدنی را نیز نظام مند می کند که متاسفانه قانون اساسی ایران نیز بر مبنای این جمله بنا نهاده شده
این ادعا که کتاب قرآن برای تمامی اعصار نوشته شده است امروزه منسوخ شده و امروزه تنها پس از گذشت تقیریبا هزار و چهارصد سال از نشر قران تناقض های واضحی در قرآن می بینیم که به هیچ عنوان با نیاز های بشر و تمدن امروزی سازگار نیست.
نقدی کوتاه بر عملکردها در بحران کرونا
رضا چهرازی
هر جامعه ای در برخورد با بحران کرونا بنابر وضعیت آن جامعه به دسته بندی اقشاری که آسیب پذیری بیشتری نسبت به این بحران دارند پرداخته و گروه هایی را به عنوان گروه هدف به منظور حمایت ویژه در این دوران مشخص میکند. در ایران زندانیان، کودکان کار، زنان بی سر پرست و زنان سرپرست خانوار، شاغلین روز مزد، افرادی که دارای بیماریهای زمینه ای هستند، سالمندان، بیخانه مانان، معتادین، زباله گردها، مستضعفین، صاحبان مشاغل و کسب وکارهای کوچک. .. از جمله این دسته بندی ها است.
آنچه دراین مقاله قصد بررسی آن را داریم عملکرد دولت در قبال این اقشار آسیب پذیر در دوران کرونا است. دولت ایران دو اقدام در جهت افزایش توان مالی بخشی از این اقشار کم درآمد یا بی درآمد در دوران کرونا انجام داد، اقشاری که بواسطه تعطیلی گسترده با مشکلات معیشتی روبرو شده اند. سازمان برنامه و بودجه ایران از اختصاص دو بسته برای اقشار کم درآمد خبر داد، این بستهها شامل کمک ماهیانه دویست تا ششصد هزار تومانی برای سه میلیون ایرانی فاقد درآمد ثابت و وام یک تا دو میلیونی برای چهار میلیون نفر شاغل آسیبدیده همچون کارگران و اصناف است. یکی دیگر از اقداماتی که دولت ایران برای کمک کردن به تبعات اقتصادی شیوع کرونا اعلام کرده بود، به تعویق انداختن بازپرداخت اقساط وامها و وجوه قبض ها برای ماههای اسفند، فروردین و اردیبهشت بود.
این اقدام دولت نیز صرفا تسلی خاطر مقطعی به افراد کم درآمد بود ولی دولت هیچ برنامه ای کمکی برای انباشت سه ماهه بدیهی های مردم و مشکلات ناشی از آن ارائه نداد و به عنوان مثال شرکت ملی گاز، اخیرا اعلام کرده تمام مبلغ سه ماهه گاز به اضافه خردادماه در قبض خردادماه بصورت یکجا میبایست پرداخت شود. در فضای عمومی جامعه این اقدامات ناکافی خوانده شد و دولت ایران با تایید نظر افکار عمومی، علت ناتوانی در کمک بیشتر را ناتوانی مالی به علت تحریم ها عنوان کرد. به اذعان هر عقل سلیمی و با توجه به معیارهایی چون خط فقر، هزینه خانوار و افزایش هزینه مواد بهداشتی این کمکها، با تخمینی رو به پایین، هیچ محسوب میشود و این مقایسه دردناکتر میشود وقتی به کمکهای دولتی سایر کشورهای درگیر به مردم نگاه میشود و درک همین موضوع که دولت توانایی حمایت موثر تر را ندارد و جامعه هر روز نیازمندتر میشود، دولت مصرانه دستور به بازگشایی مشاغل و کسب و کارها را صادر کرد که از تبعات اقتصادی بحران در وهله اول برای دولت و پس از آن برای اقشار آسیب پذیر بکاهد.
که تصمیمی بسیار پر حرف و گمانه زنی در مورد تاثیرش بر سلامت عمومی و گسترش بیماری بود. ولی به نظر میرسد دولت ناتوان چاره دیگری نداشته باشد. در مورد زندانیان، قوه قضاییه با دادن مرخصی به بیش از هشتاد هزار زندانی سعی در کاهش تراکم زندانیان داشته ولی براساس آمارهای فعالان حقوق بشر در حدود دویست و سی هزار نفر در زندانهای ایران هستند و عفو عمومی که رهبر جمهوری اسلامی اعلام کردند و به گفته سخنگوی قوه قضاییه شامل حال ده هزار زندانی شده است با تخمینی رو به بالا میتوان نتیجه گرفت که حدود نود هزار نفر از زندان ها خارج شدند و این نشان میدهد که در حدود یکصد و چهل هزار نفر در زندانها باقی ماندند و با توجه به آمارهای فعالین حقوق بشر، زندانهای ایران ظرفیت استاندارد پذیرش نود هزار نفر را دارد و این بدان معناست که تراکم زندانها همچنان بالاست و شورشهایی که در زندانهای مختلف ایران صورت گرفته و به گزارش سازمان عفو بین الملل سی و شش نفر در این شورشها کشته شده اند، نشان میدهد زندانیان احساس امنیت جانی کافی در زندانها نکرده اند و تلاشهای صورت گرفته ناکافی بوده است. نکته دیگری که مورد انتقاد از دستگاه قضایی است نوعی تبعیض بین زندانیان سیاسی در دادن مرخصی با سایر زندانیان است.
اگرچه به تعدادی از زندانیان سیاسی مرخصی داده شد اما وکلای زندانی مانند نسرین ستوده و نرگس محمدی و فعالین حقوق بشر مانند آتنا دائمی و آرش صادقی و گلرخ ایرایی و فعال صنفی معلمان، آقای محمد حبیبی و فعال کارگری جعفر عظیم نژاد و زندانی عقیدتی سهیل عربی و تعدادی بازداشت شدگان آبان نمونه ای از این افرادی هستند که آزاد شدنشان میتوانست تا حدی شکاف بین سایر فعالان اجتماعی با قوه قضاییه را ترمیم بخشد و جای تاسف است که در این دوران احضار برخی دیگر از فعالین برای تحمل حبس مانند اعضای ندای زنان ایران، فعال کارگری ناهید خداجو و سه تن از اعضای کانون نویسندگان ایران، علاوه بر خطر ابتلا، تا حدی تلاش دستگاه قضایی را خدشه دار کرد کودکان کار و کودکان زباله گرد و معتادین متهاجر و زنان بی سرپرست و بالغین زباله گرد از دیگر اقشار آسیب پذیر اجتماعی بودند که بعضا تصاویر دلخراشی از آنان در روزهایی که همه در قرنطینه ای خانگی بودند، دست به دست در شبکه های اجتماعی میچرخید. در مورد کودکان کار و زباله گرد، سازمان بهزیستی مسئول ساماندهی این قشر بود. این سازمان از دریافت پنج میلیارد تومان از بنیاد مستضعفان برای ساماندهی به این قشر خبر داد و تمرکز این سازمان بر آموزش و توزیع لوازم بهداشتی و غربالگری این کودکان از نظر ابتلا به کرونا بود. و اطمینان لازم داده شد که خدمات اورژانس به این قشر داده شود و همچنین سازمان بهزیستی اعلام کرد زیرساخت لازم برای جمع آوری با رعایت فاصله اجتماعی ایمن برای این کودکان را ندارد و با اعزام تیم هایی در محل های تجمع این کودکان مثله چهارراه ها و گودهای زباله گردی سعی در خدمات رسانی حضوری به آنان دارد.
خطر اصلی که متوجه این کودکان است، نه صرفا ابتلا بلکه انتقال ویروس به خانوادها و سطح شهر است و اینکه هیچ مورد ابتلایی به گفته سازمان بهزیستی در بین این کودکان مشاهده نشده و غربالگری که براساس علائم بالینی مثله سرفه شدید، تب و بدن درد صورت گرفته تا حدی این شبهه را ایجاد میکند که کیفیت کار در حد قابل قبولی نبوده است و بیشتر این کودکان میتوانند ناقل باشند و با توجه به توان جسمی پایین و تغذیه نامناسب که معمولا در تمام طول پاییز و زمستان سرخورده اند تشخیص بر اساس اظهار نظر خود کودکان نمیتوان مرجع مناسبی برای غربالگری باشد. ضعف دیگری که در این حوزه دیده شد این بود که این سازمان میتوانست تعامل سازنده تری با مردم برای جاری شدن کمکهای مردمی به سمت این سازمان داشته باشد. بطور کلی در بحران کرونا ما کمتر شاهد بودیم که از پتانسیل خیرین برای کمک به اقشار ضعیف استفاده شود و حتی سازمانهای مردم نهاد و خیریه ها نیز نسبت به گذشته کم اثر تر دیده شدند.
در کنار این موضوع عدم گزارش تکمیلی در مورد فعالیتهای این سازمان به صورت رسمی و نحوه پیشبرد حمایتها نقطه ضعف دیگری در عملکرد این سازمان محسوب میشود. اما استفاده از ظرفیت توزیعی سازمانهای مردم نهاد در توزیع کالاهای بهداشتی و توزیع وعده غذای گرم که قرار بود به منظور توزیع عادلانه تر و موثر تر اقدامی خوب تلقی میشود. سازمان بهزیستی در مورد زنان بی سرپرست یا سرپرست خانوار اعلام کرد که این سازمان دویست و چهل هزار نفر از زنان بی سرپرست را تحت پوشش دارد ولی از کیفیت رسیدگی به آنها در این دوران و حمایت ویژه ای سخن به میان نیامد و جای این سوال باقی است که زنان زباله گرد و زنان دستفروش که در شبکه های اجتماعی تصاویری از آنان پخش شده، چرا تا کنون توسط این سازمان شناسایی و مورد حمایت قرار نگرفته اند؟
در مورد معتادین متهاجر نیز طرح جمع آوری این قشر به علت نبود زیرساخت لازم برای نگهداری آنان با فاصله مناسب در دستور کار هیچ نهادی قرار نگرفت و تنها گزارشهایی پراکنده از حمایت برخی سازمانهای خیریه و مردم نهاد صورت گرفت که میتوان گفت رهاشده ترین قشر این دسته بودند. رها کردن این قشر به حال خود، در وهله اول جان خود این افراد را به خطر می اندازد و هم فرصت را برای جولان دادن هر چه بیشتر ویروس در جامعه مهیا میسازد.دولت ایران میبایست خود را در قبال مسعله سلامت مردم، مسئول تر بداند و اقداماتی موثر تر در حمایت مردم بکند، مخصوصا در مسائل مربوط معیشت مردم که کرامت مردم ایران خدشه دار نشود.
مهمترین مسعله این است که دولت ایران دست از غافل گیر شدنشان در بحرانها بردارد و موج های بعدی بیماری را بهتر کنترل کند. از طرفی قوه قضاییه و سازمان زندانها شرایط را برای خلوت کردن زندانها مهیا کنند و آمادگی لازم برای موجهای بعدی بیماری را داشته باشند و از ظرفیت حداکثری خود برای حفظ سلامت زندانیان استفاده کنند و متوجه این موضوع باشند که تبعیض در بین زندانیان بازتاب گسترده ای خواهد داشت و از نظر افکار عمومی زندانیان سیاسی حتی در اولویت این طرح کاهش تعداد زندانیان هستند، چراکه مردم آنها را شخصیتهای ضد اجتماعی نمیدانند و تعداد زیادی از آنان از جایگاه محترمی در اذهان عمومی برخوردارند و هر گونه تبعیضی به احساس عدالت قضایی مردم را از اینکه هست، کمتر خواهد کرد.
کشاورزی و چالش های پیش رو در جمهوری اسلامی ایران
مهرشاد بایرامی یادکوری
به طور خلاصه هدف دوم از اهداف ۱۷ گانه ی سند ۲۰۳۰ یونسکو اشاره دارد به:پایان دادن به گرسنگی، دستیابی به امنیت غذایی و بهبود تغذیه و ترویج کشاورزی پایدار
با توجه به اینكه بخش کشاورزی به خاطر اهمیت تولید مواد غذایی یكی از بحث های جدی محافل اقتصادی و اجتماعی است بر ضرورت اتخاذ رویكرد علمی و عملی و برنامه ریزی اصولی متناسب با شرایط موجود باید تاكید کرد
بخش كشاورزی به دلیل تامین ۸۵ درصد نیازهای غذایی و ۹۰ درصد مواد اولیه صنایع تبدیلی و دارای بودن ۲۵ درصد سهم صادرات غیرنفتی، نقش تعیین كننده ای در اقتصاد كشور دارد.
برای توسعه كشاورزی لازم است وزارت جهادكشاورزی ارزیابی درستی از منابع آبی موجود داشته و بر اساس آن به كشاورزان الگوی كشت بدهد زیرا میزان بهره وری آب در بخش كشاورزی تنها ۳۳ درصد و به عنوان یكی از چالش مطرح است.
براساس آمار موجود از بین ۶۶ محصول اصلی كشاورزی، ایران ۲۵نوع آن را تولید می كند كه اغلب آن ها جزو محصولات باغی هستند و از نظر تنوع محصولات، ایران رتبه سوم را در جهان داراست.
كشت خودسرانه و بدون برنامه ریزی، یكی از نمودهای آشكار كشاورزی سنتی در كشورهای جهان سوم از جمله ایران است، الگویی كه نه تنها برای تعادل بازار آسیب زاست بلكه تاكید بر كشت یك یا چند محصول برای منابع آبی، اكوسیستم و خاك نیز آسیب های زیادی به دنبال دارد که نقض آشکار هدف دوم توسط حکومت جمهوری اسلامی می باشد.
بر اساس آمارهای ارایه شده، با اصلاح الگوی كشت، تولید محصولات باغی در یك هكتار تا حدود ۵۰ درصد نسبت به كشاورزی سنتی افزایش می یابد و در مصرف آب هم سالانه صرفه جویی ۲۰۰ هزار لیتر در ثانیه در ۱۰ هزار متر مربع عرصه كشاورزی شاهد خواهیم بود.
به اعتقاد كارشناسان،اكنون فرسودگی ماشین آلات كشاورزی حدود ۴۰ درصد از كل هزینه تولید را در بخش کشاورزی را به خود اختصاص می دهد.
طبق آمار وزارت نیروی جمهوری اسلامی ایران، حدود ۹۰ درصد آب مصرفی در كشور مربوط به كشاورزی است در حالی كه متوسط مصرف آب جهانی در بخش كشاورزی ۷۰ درصد است.
از بین ۶۶ محصول اصلی كشاورزی، ایران ۲۵ نوع آن را تولید می كند كه اغلب آن ها جزو محصولات باغی هستند و از نظر تنوع محصولات، ایران رتبه سوم را در جهان داراست.
برنامه ریزان كشوری باید آگاه باشند مصرف آب در بخش كشاورزی با مباحثی مانند اشتغال پایدار، امنیت غذایی و استقلال كشور گره خورده است كه در واقع بهینه سازی مصرف آب در سه حوزه بازدهی، انتقال و توزیع باید منسجم بررسی و سیاستگذاری شود که متاسفانه ضعف مدیریتی باعث به وجود آمدن بحران در بخش تامین آب مورد نیاز کشاورزی شده است.به اعتقاد كارشناسان حكمرانی مدیریت آب در حکومت جمهوری اسلامی ضعیف و نامشخص است به طوری كه وزارت جهاد كشاورزی و وزارت نیرو هر كدام سیاست های خود را دنبال می كنند.
راه برون رفت از وضع موجود ، گفتمان مشترك بین تمام بخش های كشور درباره مدیریت آب است تا مدیریت آب در جامعه به ویژه در بخش كشاورزی با رویكرد علمی متحول بشود.با توجه به منابع آبی موجود نمی توانیم به صورت كامل امنیت غذایی كشور را تامین كنیم بنابراین لزوم واردات موادغذایی به شدت احساس می شود.
با میزان آب موجود در كشور باید خوراك محصولات كه بیشترین بازده اقتصادی دارد و محصولات با آب بری كمتر و در عین حال از ارزش بالاتری نسبت به محصولات دیگر برخوردار است استفاده شود و باید بر روی نهاده های دیگر از جمله بذر اصلاح شده، مهندسی ژنتیك و مباحث زیست فناوری كار شود.اگر در كشور آمایش سرزمین صورت می گرفت و سهم استان های مختلف در خصوص تولید موادغذایی به صورت مدون و علمی مشخص می شد بهتر می توانستیم در این حوزه عمل كنیم و در مناطق خشك و نیمه خشك كشور بسیاری از صنایع آب بر را مستقر نمی كردیم، هنوز كشت برنج در غیر از شمال كشور كشت می شود،که نشان از عدم اعتنای مسئولین جمهوری اسلامی به هدف دوم از سند ۲۰۳۰ یونسکو میباشد.در زمان حال شاهدیم كه كشت برنج در شهرهای غیر شمالی متوقف نشده كه علت آن ارزش بالای اقتصادی این محصول است، از این رو باید كشت جایگزین كشت برنج برای كشاورز در نظر گرفته شود.
خشكسالی هواشناسی(كمبود باران)، خشكسالی هیدرولوژیك(كمبود آب رودخانه ها و پایین رفتن سطح آب زیرزمینی)، خشكسالی اقتصادی – اجتماعی(فقر و بیكاری و مهاجرت به حاشیه شهرها) را از جمله مراحل خشكسالی برشمرد که کشور ایران با مدیریت ضعیف مسئولان جمهوری اسلامی به هر سه گرفتار است
بعد از انقلاب بیشترین نقشی كه برای كشاورزی با توجه به شرایط كشور قائل بودیم تامین غذا و راهبرد اصلی رسیدن به خودكفایی بوده است.
به واسطه این كه امنیت غذایی را توامان با امنیت آبی و انرژی و رابطه اقتصاد با محیط زیست در نظر نگرفتیم در عمل این سیاست نتوانست در بلند مدت جوابگو باشد..
در زمان حال كه با كمبود منابع آبی، خشكسالی و كمبود آب در حوضه های آبریز كشور مواجه هستیم باز هم حاضر به تجدیدنظر در امنیت غذایی و تامین غذا نشدیم. در واقع سیاست های جمهوری اسلامی در ۴۰ سال اخیر بر مبنای انزوا بوده و همین موضوع باعث شده در زمینه ی کشاورزی نتوانیم از تجربیات ارزشمند دیگر کشور ها استفاده کنیم
بازتعریف امنیت غذایی مهمترین اصل است
در زمان حال مهمترین اصل باز تعریف امنیت غذایی است، در سالیان گذشته تاكید ما بر تولید مواد خام كشاورزی بوده است كه این مواد ۱۰ درصد از تولید ناخالص داخلی ما را تشكیل می دهد و این موضوع سبب شده كه نگاه ضد كشاورزی شكل بگیرد و عنوان شود كشاورزی نقشی در تولید ناخالص داخلی ندارد كه این تحلیل نادرستی است.
كارشناسان بر این عقیده اند كه نقش كسب و كارهای مرتبط با كشاورزی، صنایع و خدمات مرتبط با كشاورزی بیش از ۳۰ درصد است و حتی در شرایط فعلی یك سوم اقتصاد كشور ما مرتبط با كشاورزی و كسب و كارهای مرتبط با آن است.
عدم اجرای قوانین در بخش كشاورزی چالش ایجاد كرده
قوانین کشاورزی در ایران به درستی اجرا نمی شود كه عدم اجرای آن سبب شده تا یك تالاب خشك نشده نداشته و به جز كارون رودخانه دایمی دیگر در كشور نداشته باشیم.
راه برون رفت از چالش های خشكسالی را بازگشت به قوانین و اجرای دقیق آن می باشد و باید شعار خودكفایی كه خانمان برانداز است را هم حذف كنیم و دخالت در امور را از بین ببریم.
در واقع تحریم های اعمال شده علیه جمهوری اسلامی باعث شده که سردمداران جمهوری اسلامی بیش از پیش بر شعار خودکفایی برای تامین نیازهای اساسی کشور تاکید کنند که همین موضوع باعث نابودی منابع تجدید پذیر و تجدید ناپذیر کشور شده است.
تغییر الگوی كشت امری اجتناب ناپذیر است
نبود تعامل سازنده بین بخش اجرا و تحقیقات از جمله خلاهاست كه متاسفانه در دهه های گذشته بخش تحقیقات رسالت خود را در این زمینه انجام نداده است.
به نظر می رسد كشت های گلخانه ای ثمره بیشتری نسبت به دیگر كشت ها دارد اما این محصولات نمی توانند به راحتی به بازار ورود كنند و صادرات آن ها نیازمند فرآیندهای مختلف است، باید در زمینه كشت های گلخانه ای اقدامات جدی صورت گیرد
در ایران كشت های گلخانه ای با تولید موفق در زنجیره های بعدی دچار مشكل می شوند از این رو در زمینه انبارداری، فروش، بازاریابی در داخل و خارج باید اقدامات بیشتری صورت بگیرد.
باید به دنبال توسعه مدل های كسب و كار كشاورزی باشیم همچنین به جای توسعه گلخانه ها و كشاورزی باید مزیت رقابتی و خلق ارزش ها را بشناسیم.
بیش از نیمی از کشاورزان بالای ٥٠سال دارند
برای اینکه یک بخش اقتصادی توسعه یابد و بهرهوری آن افزایش یابد، نیازمند نیروی کار جوان و تحصیلکرده است. این درحالی است که به دلیل مهاجرت شدید روستاییان به شهرها و حاشیه شهرها که عمدتا جزو جوانان و تحصیلکردهها نیز بودهاند، ترکیب نیروی انسانی در بخش کشاورزی ایران برهم خورده است که این نقض آشکار بند سوم از هدف ۲ سند ۲۰۳۰ می باشد.
یکسوم کشاورزان بیسوادند
زمانی مسن بودن فعالان بخش کشاورزی آثار منفی به همراه دارد که این وضع با بیسوادی یا سواد کم آنها ترکیب شود. درواقع در کنار بالا بودن متوسط سن بهرهبرداران این بخش تعداد بالایی از آنها بیسواد هستند و از کسانی که جزو باسوادان دستهبندی میشوند نیز عمده افراد دارای تحصیلات ابتدایی و راهنمایی هستند.
به نظر می رسد که تنها راه برون رفت از شرایط فعلی عمل به هدف دوم سند ۲۰۳۰ یونسکو و تعامل با دینا می باشد.
کرونا و حکومت بحران زا
محمد فرشیدیان
حکومت ایران از گردش آزاد اطلاعات و بیان واقعیت ممانعت میکند و با آمار ساختگی اطلاعات دقیقی از جان باختگان و مبتلایان ارائه نمیدهد و عمق فاجعه و وضعیت دردناک و رو به وخامت کنونی را انکار میکند. تلاش این حکومت به پوشاندن واقعیت و پنهان کاری، بیشتر از محار این بیماریست. آماری که مراجع رسمی درباره کرونا اعلام میکنند بسیار بحث برانگیز است و به دلیل دروغهای سازمان یافته، ایران به یک کشور آسیب پذیرتبدیل شده است. بر اساس آمار جمع آوری شده توسط کنشگران و خبرنگاران و کارشناسان، آمار قربانیان ویروس کرونا بسیار بیشتر از عدد اعلام شده رسمی است.
دولت فقط به توصیه به مردم برای ماندن در خانه اکتفا میکند ولی با آمارهای نادرست زمینه را برای جدی نگرفتن قرنطینه فراهم میکند و همین باعث شده ناخوداگاه جمعی جامعه با پیش زمینه زندگی پراسترس و پرتنشی که حکومت به مردم تحمیل کرده، با نگاهی کم اهمیت به فاجعه کنونی، دنبال رفع محدودیت اجتماعی باشند. مرکز مدیریت راههای کشور، ضمن اعلام رفع محدودیت ترددهای بین استانی، از افزایش چند درصدی رفت و آمدها خبر میدهد.
در این میان یکی از کارهای صدا و سیما تهیه گزارش از خیابانهای شلوغ و نکوهش رفتار مردم برای رفع تقصیر از عملکرد دولت است. دولت حتی در شروع ماجرا، شهر قم را که طبق معمول منشا گسترش بیماری بود، از قرنطینه کردن آن سر باز زد تا جاییکه حالا همه ایران درگیر این بحران هستند و روزانه به خاطر نبود زیر ساخت های بهداشت عمومی و کمبود امکانات درمانی و بهداشتی ما شاهد افزایش مرگ و میر و کاهش سطح سلامت عمومی جامعه هستیم.
برای حکومتی که همیشه با خشونتآمیزترین حالت ممکن اعتراضهای خیابانی در سراسر کشور را مهار میکرده و با پیشرفتهترین ابزارها در کوچکترین مسائل شخصی افراد حتی پوشش آنها نظارت داشته، استفاده نکردن از قوه قهریه برای قرنطینه شهرها عجیب به نظر میرسد. البته برای جمهوری اسلامی استفاده از قدرت تنها زمانی مشروعیت دارد که منافع نظام در خطر باشد اما زمانیکه جان مردم در خطر است، موضوع به انتخاب فردی خودشان برمیگردد. یکی از مهمترین وظایف دولتها حفاظت از جان شهروندانشان است اما دولت ایران در ماههای گذشته با سپردن این وظیفه به خود مردم، زیربار مسئولیت شانه خالی کرده است.
در اعلامیه جهانی حقوق بشر بر حق حیات و برخورداری از سلامت تاکید شده است. این حق فراتر از صرف نبود بیماری است و دارای ابعاد مختلف جسمی، روانی و اجتماعی است. در مقدمه اساسنامه سازمان بهداشت جهانی، سلامتی «رفاه کامل فیزیکی، روحی و اجتماعی » تعریف شده است بنابراین سلامتی حقی است که مستلزم برخورداری از فرصتهای برابر برای همه است تا بتوانند از امکانات، تسهیلات، خدمات و شرایط لازم برای تحقق این استاندارد برخوردار شوند. بر طبق معاهدات و کنوانسیوهای بین المللی دولت ها موظفند که برخورداری شهروندان از استانداردهای سلامتی قابل دسترس و توزیع عادلانه امکانات سلامتی و بهداشت همگانی که لازمه ی یک زندگی سالم و امن است را بدون تبعیض، تضمین کنند.
همچین در بند ۱ ماده ۲۵ اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده است که ” هر انسانی سزاوار یک زندگی با استانداردهای قابل قبول برای تأمین سلامتی و رفاه خود و خانواده اش، از جمله تأمین مایحتاج و مراقبتهای پزشکی و خدمات اجتماعی ضروری است. همینطورسند توسعه پایدار 2030 با ۱۶ هدف به رفاه و سلامتی و بهداشت روانی و جسمانی به این حق شهروندی اشاره میکند.
دولت اعلام کرده که به هفت میلیون نفر دو بسته معیشتی خواهد داد. بسته ۲۰۰ تا ۶۰۰ هزار تومانی به کسانیکه درآمد ثابت ندارند و وام یک و نیم تا دو میلیون تومانی با سود ۱۲درصد به چهار میلیون نفر دیگر. این کمک ناچیز دولت در حد مایحتاج چند روز یک خانواده کوچک هم نیست و وام هم در بهترین حالت حداقل حقوق یک ماه کارگری است و این مایحتاج جامعه ای که نیازمند کمک است را فراهم نمیکند.
سلامت جامعه بدون مسولیت پذیری ارگانها , نهادها و سازمانهای دولتی، وضعیت بحرانی کنونی را افزایش میدهد وغفلت مسوولان در زمینه های مختلف، آینده جامعه ایران را به پرده ی تاریکی از ابهام و خطر میکشاند.
تقویت آموزش همگانی و ارتقاع آگاهی جمعی بوسیله شفافیت در خبررسانی ، رفع مایحتاج مردم برای ماندن در قرنطینه ، محدود کردن ترددهای بین شهری، تعطیل کردن برنامههای عمومی و عرضه خدمات پیشگیرانه و بهداشتی به مردم و دعوت از نهادهای جهانی برای کمک و همیاری و همینطورهمکاری نهادها و انجمنهای داخلی و اقدام مشترک و فراگیر بین همه اینها میتواند خروج از این بحران را تسریع کند در غیر این صورت مسئولیت تمامی قربانیان بر عهده حکومت جمهوری اسلامی خواهد بود.
خارج از این همه افراد باید خود را بخشی از کلیت این جامعه ببینند و کنشهای جمعی خود را برخواست فردیشان ترجیح دهند. هرچه همزیستی شهروندی تقویت شود میزان همکاری و همبستگی در مقابل این بحران افزایش مییابد.
بحران کرونا نشان داد شعارهای مذهبی بیشترباعث گسترش جهل در جامعه میشود و نهایتا کرونای واقعی را میتوان حکومتی توصیف کرد که زمینه ساز گسترش جهل در جامعه است و این ویروس کشنده و بی رحمی که به جان ایران افتاده ، تنها به بقای خود فکر میکند و سرنوشت این مردم برایش اهمیتی ندارد . شرمش باد .