چرا ایران یکی از ۱۰ کشور افسرده دنیاست؟

گزارشی از دلایل افسردگی در بین نوجوانان ایرانی و مسائلشان در مراجعه به روانشناسان

براساس گفته‌های این روانشناس، پس از بحران بلوغ، نوبت به بحران هویت در نوجوانان می‌رسد: «در این سن آن‌ها نه بچه اند و نه جوان و از هر گروهی خارج می‌شوند. بحران هویت که از ۱۳ تا ۱۸ سالگی شروع می‌شود؛ من کی هستم، چی هستم، قوی‌ام، خوشگل‌ام، دوست‌داشتی‌ام؟ و در این سن به سمت الگو‌ها می‌روند و الگوی لباس و سبک زندگی دیگران را تقلید می‌کنند.

تا پایان سال اول متوسطه دوم، شاگرد اول کلاس بود، اما در این سال و تابستان پیش از شروع سال دوم، شرایط آرام‌آرام تغییر کرد و «امیرعلی» دیگر آن آدم سابق نبود. می‌گوید مدام فکر‌هایی به سرش می‌زد «که چی؟ درس و دانشگاه و اصلا زندگی کنیم که چه شود؟»

به گزارش شهروند، سال دوم متوسطه برای دانش‌آموزی که پیش از این صدم‌به‌صدم نمره‌هایش حساب‌و‌کتاب داشت، با میز آخرنشینی و هدفون در گوش و گه‌گاهی هم چند نخ سیگار و معدلی بی‌سابقه به پایان رسید و این آغاز دوران تازه‌ای بود: «روزگار بی‌رغبتی به هر موضوعی که پیش از این مهم بود و نصیحت‌های مشابه و اعصاب‌خردکن خانواده و معلمان.»

تغییرات روحی و روانی در سنین نوجوانی البته به امیرعلی و چندین مورد خاص خلاصه نمی‌شود و به نظر می‌آید رفته‌رفته افسردگی نوجوانان ایرانی افزایش یافته و حالا به مشکلی عمومی تبدیل شده است.

«زمان می‌گذرد، اما آثار پریشانی می‌ماند»

امیرعلی همین چندماه پیش در کنکور سراسری شرکت کرد، اما زمان چندانی را به درس‌خواندن برای شرکت در این ماراتن نفسگیر اختصاص نداد: «یک ماه درس خواندم و انتظار زیادی هم ندارم. برای من که حتی نمی‌دانم چه رشته‌ای و دانشگاهی خوب است همان بهتر که قبول نشوم.»

او می‌گوید که حتی نمی‌داند این بی‌رغبتی و پریشان‌حالی از کجا آمده است: «من غیر از چندسالی که تهران درس خواندم، دیگر سال‌ها را دانش‌آموز مدرسه نمونه زاهدان بودم. یعنی شرایط معلم و مدرسه متفاوت یا حداقل نسبت به دیگر مدارس بهتر بود. این دو‌سال یک اضطرابی سراغم آمد. انگار که مسائل دیگری برای مهم شده باشد یا اصلا هیچ مسأله‌ای مهم نباشد. الان شرایط جور دیگری است؛ یک حالتی که انگار زمان می‌گذرد، اما آثار پریشانی می‌ماند.»

آن‌طور که امیرعلی می‌گوید، در همین مدرسه آن‌ها چندین دانش‌آموز دیگر هم شرایطی مشابه او پیدا کردند: «تغییر که وجود داشت. مثلا بچه‌هایی سیگاری می‌شدند یا گل می‌کشیدند که هیچ‌وقت فکرش را نمی‌کردیم. اصلا خودشان هم فکر نمی‌کردند روزی سیگار دست‌شان بگیرند. بعضی البته برگشتند و دوباره سراغ درس رفتند، اما بعضی نه.»

روایت مشابه توضیحات امیرعلی را «یاسین» هم دارد. او دانش‌آموزی درسخوان در یکی از مدارس یاسوج بود و حالا دانشجوی دانشگاه پیام‌نور است. خودش می‌گوید علاقه‌ای به درس و دانشگاه ندارد، اما روانشناسی پیام‌نور را انتخاب کرده تا بیکار مطلق نباشد و شاید هم نکته‌ای در کتاب‌ها پیدا کند: «از سال آخر راهنمایی حس‌های عجیبی سراغم می‌آمد، اما سعی می‌کردم جدی نگیرم. بعد از یک مدت سراغ روانشناس رفتم. چند جلسه البته؛ و برایم جالب بود. مرحله بعد روانپزشک بود و یک‌سری قرص که خودم جست‌و‌جو کردم و فهمیدم خیلی ضرر ندارند. خیلی شدید نبودند.» او البته به قرص‌هایی با دوز و اثر بالاتر هم رسید و یک مرحله هم شوک‌درمانی: «شوک حس بدی داشت. انگار که بخشی از خاطرات و حافظه از بین برود. چندبار هم قرص‌ها را کنار گذاشتم، ولی سرخود که اشتباه بود. الان هم دقیقا نمی‌دانم باید چه کاری انجام دهم. اصلی‌ترین مشکلم هم بی‌حالی و بی‌حسی نسبت به هر چیزی ا‌ست.»

تغییر حالت روحی البته به دانش‌آموزان مستعد و درسخوان محدود نمی‌شود و در بین نوجوانان با هر نوع روحیه و سبک زندگی ممکن است رخ دهد. «ماهان» دانش‌آموزی در غرب تهران است که می‌گوید «هیچ‌گاه درسخوان و بچه‌مثبت» نبود، ولی با اضطراب و افسردگی سال‌ها دست‌و‌پنجه نرم کرده است: «من دوست نداشتم بگویم افسرده‌ام. گفتنش بین دوستانم خنده‌دار می‌شد، ولی خیلی وقت‌ها حس‌های بدی بی‌دلیل سراغم می‌آمد. خانواده هم متوجه شده بود. انگار مدرسه چیزی به خانواده گفته بود. چندجلسه‌ای مشاوره رفتم، ولی بعد از جلسات مشاوره حسم خیلی بد می‌شد. مخصوصا همان لحظات اول بعد از جلسه مشاوره خیلی خشمگین و خیلی عصبی می‌شدم.»

ماهان می‌گوید که دوران مشاوره را خودخواسته قطع کرده است: «یک‌بار گفتم من دیگر نمی‌آیم، اما مشاورم می‌گفت: جلسه بعد با هم درباره‌اش حرف بزنیم. می‌خواست راضی‌ام کند که دوباره پیش او بروم، اما من نمی‌خواستم برگردم. پولش هم زیاد بود و باید هر هفته پول می‌دادم.»

او می‌گوید بعد از آن پیش یک روانپزشک رفته و مقداری دارو گرفته و از آن به بعد و در یک‌سال گذشته هم خودش برای روح و روانش تصمیم می‌گیرد: «می‌دانم به هر کسی بگویم، می‌گوید این کار اشتباه است، اما احساس می‌کنم این‌طوری بهتر است. بالاخره شرایط خوب نیست، اما می‌سازیم. بقیه دوستانم هم همین‌جوری‌اند. اکیپ ما کلا دم‌دمی هستیم، هر روزی یکی دپرس است.»

در شیوه ماهان برای مقابله با افسردگی، اما زمانی برای کار یا همنشینی با خانواده تعریف نشده است: «می‌آیم همین پارک و با بچه‌هاییم معمولا. برای دانشگاه و سربازی فعلا برنامه‌ای ندارم و سعی می‌کنم کنار خانواده هم نباشم. برای خواب فقط خانه می‌روم.» مشابه این روایت‌ها یا قصه‌های متفاوتی را می‌توان از زبان نوجوانان بیشتری هم شنید که می‌گویند راه حل‌هایی برای کوتاه‌مدت دارند، اما این روش‌ها معمولا در درازمدت جواب نمی‌دهد.

افسردگی، شایع‌ترین بیماری در میان نوجوانان؟
اگرچه آمار دقیق و معتبری درباره میزان افسردگی یا اختلالات روانی در بین کودکان و نوجوانان ایرانی وجود ندارد، اما چندین پژوهش تاکنون در این زمینه انجام شده که نتایجی به نسبت مشابه داشته است.

پیش از این «محمدرضا محمدی» فوق تخصص روانپزشکی کودک و نوجوان از اختلال رفتاری ۲۲درصد از کودکان و نوجوانان ایرانی سخن گفته بود. او در این‌باره گفته بود که «میزان اختلالات کودکان و نوجوانان ٦ تا ١٨‌سال در مجموع بین پسر‌ها ٢٤‌درصد و دختر‌ها ٢٠‌درصد است، همچنین این اختلالات در گروه سنی ٦ تا ٩‌سال ٢٢‌درصد و در گروه سنی ١٠ تا ١٤‌سال ٢٣‌درصد برآورد شده است.»

او این آمار را مربوط به سال ۹۶ و نتیجه یک بررسی از سراسر کشور دانسته بود. این آمار درحالی است که بعضی روانشناسان معتقدند که این اختلالات روان منجر به افسردگی در جوانی خواهد شد و البته آمار‌ها در این زمینه هم می‌گوید که افسردگی شایع‌ترین بیماری در بین جوانان ایرانی است. پیش از این رئیس مرکز مطالعات وزارت ورزش و جوانان از نتایج یک تحقیق گفته بود که نشان می‌داد افسردگی شایع‌ترین اختلال روانی میان نسل جوان کشور است و سهم جوانان در این بیماری ١/٣‌درصد است.

«محمدتقی حسن‌زاده» درباره این پژوهش گفته بود: «در تحقیقات انجام‌شده میان دو‌هزار و ٥٠٦ جوان به‌عنوان جامعه آماری که ٦٠٦ نفر از این افراد در مقطع پیش‌دانشگاهی و مابقی دانشجو بوده‌اند، عوامل مختلف اختلال روانی در میان نسل جوان بررسی شد. عوامل اختلال روانی جوانان شامل ترس از بیماری، افسردگی، وسواس اجباری، اضطراب، خصومت و پرخاشگری، شکایت جسمانی، روان‌پریشی و حساسیت در روابط متقابل است که در این تحقیق از جوانان جامعه آماری سوال شد. نتایج تحقیقات نشان می‌داد که افسردگی شایع‌ترین اختلال روانی در میان نسل جوان کشور است.»

این آمار و اطلاعات به این دلیل می‌تواند مهم باشد که اهمیت توجه به مشکلات روانی کودکان و نوجوانان را به خوبی آشکار می‌کند و از ضرورت مواجهه جدی و کارشناسانه با آن‌ها پرده برمی‌دارد.

آمار موسسه‌های معتبر دنیا مانند گالوپ درباره میزان افسردگی، خشم، عصبانیت و… از نامناسب‌بودن حال عمومی جامعه ایران حکایت دارد. مسئولان هم البته پیش از این، درباره این آمار افسردگی و اختلالات روانی چندین‌بار هشدار دادند. «حسن قاضی زاده هاشمی»، وزیر پیشین وزارت بهداشت پیش از این و در دوران وزارتش از دوبرابر شدن میزان شیوع افسردگی طی ۲۶سال گذشته در ایران خبر داده بود. او همان موقع گفته بود: «از نظر بار بیماری‌ها، افسردگی رتبه چهارم را دارد و براساس پیش‌بینی‌ها در سال ۲۰۳۰ بیماری افسردگی در رتبه دوم بیماری‌ها قرار خواهد گرفت.

ارتقای سلامت روان می‌تواند از اهداف مهم کشور باشد و علاوه بر عوامل ژنتیکی عوامل محیطی زیادی مثل بیکاری، از دست دادن عزیزان، حوادث ترافیکی و عوامل طبیعی می‌تواند در ابتلا به افسردگی تاثیرگذار باشد.» این اطلاعات اگرچه درباره کلیت جامعه ایران است، اما به خوبی شرایط کودکان و نوجوانان و همچنین میزان توجه به مشکلات روانی آن‌ها را هم نشان می‌دهد. درباره دلایل این بیماری‌های روحی هم موارد فراوانی از سوی روانشناسان و جامعه‌شناسان مطرح می‌شود که در یک مورد، «فرید براتی»، سرپرست گروه کارشناسان ستاد ساماندهی بیماران روانی در سال ۱۳۸۶ گفته بود که ۶۵‌درصد افسردگی‌ها در ایران ناشی از مسائل اجتماعی است و نه جسمی/روانی یا زیست‌شناختی. این اطلاعات از آن جهت مهم است که برخی از مشاوران و روانشناسان معمولا در جلسات خود با بیماران کمتر به این موضوع می‌پردازند و دلیل بیماری و همچنین راه مقابله را شخصی یا خانوادگی عنوان می‌کنند.

چرا ایران یکی از ۱۰ کشور افسرده دنیاست؟

بحران بلوغ، بحران هویت و والدینی که دوست فرزندان نیستند

گفت‌وگوی شهروند با چند روانشناس حوزه کودک و نوجوان و همچنین روانپزشکان، افزایش میزان مراجعه نوجوانان ایرانی نسبت به دهه‌های گذشته را تأیید می‌کند که البته می‌تواند دلایل متفاوتی داشته باشد.

«عطاءالله محمدی» روانشناس که این‌روز‌ها با مرکز مشاوره تلفنی دانشگاه تهران هم همکاری دارد، در این‌باره می‌گوید: «تجربه شخصی من هم نشان می‌دهد که مراجعه نوجوانان به روانشناسان بیشتر شده است که البته دلایل متفاوتی دارد و این اتفاقات تک‌عاملی نیست.»

او درباره موضوع اصلی مراجعه نوجوانان هم می‌گوید: «جمعیتی که من با آن‌ها کار می‌کنم، دانشجو هستند و ازدواج و رابطه عاشقی زیاد است. مشکلات و استرس کاری هم زیاد است، چون بخش زیادی از مراجعه‌کنندگان من را دانشجویان تشکیل می‌دهند و این افراد به‌صورت پاره‌وقت کار می‌کنند یا تلاش‌هایی در این زمینه دارند.»

«اصغر کیهان‌نیا»، روانشناس هم در این‌باره می‌گوید: «می‌شود درباره افسردگی حرف زد، اما آن‌چه من الان با نوجوانان سروکار دارم بیشتر خشم فروخورده است.» او درباره دلایل اصلی این افسردگی که به دوران نوجوانی هم برمی‌گردد، می‌گوید: «افسردگی بیشتر در جوان‌هاست. درباره دلایل آن هم باید گفت: عامل اول بی‌آیندگی است و این احساس ناشی از نداشتن شغل و ازدواج است. جوانان نیاز‌های روحی و جنسی دارند که با ازدواج و کار می‌توانند به این موارد برسند. این جوان نیاز به حمایت دارد و نیاز دارد که مسئولان و دست‌اندرکاران و ازجمله اولیا او را حمایت کنند. اگر یک جوان احساس بی‌پناهی و قربانی‌بودن کند، خودبه‌خود احساس افسردگی بیشتر می‌شود و خشمی ایجاد می‌کند.»

کیهان‌نیا درباره عوامل سازنده این احساس خشم و عصبیت هم از اخبار فراوان فساد و همچنین ایجاد حس تبعیض می‌گوید: «وقتی اخبار زیادی درباره فساد، آقازاده‌ها و تبعیض منتشر می‌شود (کاری ندارم که تا چه اندازه درست یا نادرست باشد) این اخبار یک خشم‌فروخورده ایجاد می‌کند که زمینه‌ساز افسردگی می‌شود.»

او درباره شرایط روحی و روانی نوجوانان مورد مراجعه خود هم می‌گوید: «برمی‌گردیم به نوجوانان. نوجوان یک دوران بلوغ دارد که از ۱۰ تا ۱۳ سالگی و بسته به جسم شروع می‌شود. دوران بلوغ که تمام می‌شود، خود این دوران بلوغ او را سرگردان و گیج می‌کند. دلیل این مسأله هم تغییرات فیزیکی است که در جسم به وجود می‌آید. این را می‌گوییم بحران بلوغ که فرد هنوز با جسم جدید خود کنار نیامده و نمی‌تواند آن را درک کند. این‌ها دوران بدی به‌ویژه در برخورد با مردم، دایی‌جان و خاله‌جان خواهند داشت. گفتن این موارد از طرف اطرافیان هم می‌تواند تأثیر منفی بگذارد.»

براساس گفته‌های این روانشناس، پس از بحران بلوغ، نوبت به بحران هویت در نوجوانان می‌رسد: «در این سن آن‌ها نه بچه اند و نه جوان و از هر گروهی خارج می‌شوند. بحران هویت که از ۱۳ تا ۱۸ سالگی شروع می‌شود؛ من کی هستم، چی هستم، قوی‌ام، خوشگل‌ام، دوست‌داشتی‌ام؟ و در این سن به سمت الگو‌ها می‌روند و الگوی لباس و سبک زندگی دیگران را تقلید می‌کنند. در این سن اگر والدین مشغول باشند و نتوانند کمک کنند، زمینه‌ساز افسردگی می‌شود. بحران هویت ممکن است به خشم منجر شود که عوارضی مانند عزلت‌طلبی، استقلال‌طلبی، نه بگو، غیرمعاشرتی، کم‌غذایی و خواب زیاد و بیشتر گرایش به سمت موبایل و بازی‌های سرگرم‌کننده ایجاد می‌کند. این موبایل و بازی هم به منزوی‌شدن نوجوان کمک می‌کند چرا که با سرگرمی از معاشرت بازمی‌ماند. منزوی شدن هم می‌تواند به افسردگی منجر شود. شعار هیچ‌کس تنها نیست، خودش افراد را منزوی می‌کند. این بازی‌ها که بچه را سرگرم می‌کند منجر به تنهایی می‌شود و، چون تنها می‌شوند، زبان اجتماع را کمتر متوجه می‌شوند.»، اما این بحران بلوغ و بحران هویت، مربوط به تمام نوجوانان در همه کشور‌های دنیاست. چرا در ایران آمار مشکلات روانی و افسردگی نوجوانان بیشتر از بسیاری کشور‌های دنیاست؟

کیهان‌نیا در پاسخ به این پرسش می‌گوید: «من در آمریکا تحصیل کرده‌ام و می‌دانم سیستم خانواده و آموزش و پرورش کشور‌های توسعه‌یافته دنیا به چه صورت است. تفاوت اصلی ما با بقیه به این‌صورت است که آن‌جا شیوه مدارس پرورشی و تربیتی است و مشاوره به وفور وجود دارد. یعنی بچه امکان صحبت‌کردن و درد دل با راهنما را دارد و می‌داند از این درد دل بعدا علیه او استفاده نمی‌شود. مرحله و مورد بعد هم والدین است. من به والدین توصیه می‌کنم که دوست بچه‌ها باشند، نه خبرچین آنها. وقتی مشاوره مدرسه و حمایت والدین باشد، بچه احساس قربانی‌بودن نخواهد داشت و می‌داند حمایت و گوش شنوایی دارد.»

او درباره تجربه کاری خود از مراجعه نوجوانان و اصلی‌ترین مسائل مطرح‌شده توسط آن‌ها هم توضیح می‌دهد: «اصل اول که مطرح می‌شود اختلاف پدر و مادر است که بچه‌ها را بشدت اذیت می‌کند. دوم سختگیری برخی والدین که کمال‌طلب‌اند و سخت می‌گیرند. سوم هم بحث اوقات فراغت و تصمیمی که خانواده سراغ آن‌ها می‌رود. کمتر شکایتی درباره شرایط مالی و مادی است و کمتر افرادی با مشکل مالی به ما مراجعه می‌کنند. مشکلات ناشی از کم‌فرزندی و فرزند‌سالاری هم الان شدید شده است.»