خاورمیانه؛ عریان شدن پهلوان پنبه در میانه میدان


منصور امان

واکُنش “سختی” که سرمایه سیاسی “نظام” را برباد داد

جمعبندی مُوقت رویدادهای مُهم دو هفته گذشته نشانگر آن است موشکی که در بغداد به سمت خودروی سرکرده سپاه قُدس شلیک شد، فقط یک ضربه سنگین نظامی به رژیم ولایت فقیه وارد نکرد، بلکه یک شکست سیاسی کمرشکن و یک شکست رُسوایی بار در بُعد اجتماعی را نیز برای آن رقم زده است.

سرهم بندی “انتقام سخت” با یک اقدام نمایشی و از پیش هماهنگ شده با آمریکا، حُباب قُدرتی را که رژیم ج.ا گرد خود دمیده بود و در آن زیست بُحران زای خود را می گذراند، با صدای مهیبی ترکانده است. واشنگتُن و پایتختهای اُروپایی تنها نُقاطی نیست که این صدا شنیده شد، بلکه بی تردید پژواک آن در منطقه خاورمیانه و به ویژه در “عُمق استراتژیک نظام” و به بیان دیگر، کانونهای فعالیت مُخرب ج.ا به گونه نیرومند تری رصد شده است.

عُریان شدن پهلوان پنبه در میانه میدان و آشکار گردیدن غلاف خالی او، مُهمترین سرمایه سیاسی و تضمین بقای حاکمان ج.ا را بر باد داد. بدون پوشش هراس افکنی، ژست عاشورایی و انتحاری و ابهام در امکانات و توانایی تخریب، استراتژی بنا شده بر آن که با باجگیری از یکطرف و بازدارندگی از طرف دیگر شاخص می شود، در مُعادلات منطقه ای و بین المللی ارزش یک پول سیاه را هم ندارد. این همان افلاسی است که کُنفرانس مطبوعاتی “سردار حاجی زاده”، یک مُهره ارشد موشک پران، را به “استند آپ کمدی” بدل کرد.

ترجُمان شرایط جدید، تغییر شیوه برخورد و مُعامله طرفهای خارجی با رژیم ج.ا است. در رابطه با آمریکا این به معنای اضافه شدن فاکتور پاسُخ موضوعی نظامی به تدبیرهای اقتصادی است که این کشور تاکنون برای پایش و مهار مُلاها به کار بسته است. در اُروپا شرایط شکل گرفته پس از ضربه فرودگاه بغداد موجب جابجایی در مرزهای فشار بر شریک تجاری خواهد گردید. این امر به ویژه در نُقاط شناخته اختلاف در دو سطح داخلی (هسته ای، موشکی) و منطقه ای (اسراییل، سوریه) خود را نشان خواهد داد.

شکست دیگری که حاکمان ج.ا در روزهای اخیر با آن چشم در چشم شدند، در میدان به کُلی مُتفاوتی و به بیان دقیق تر، در حاشیه رویداد اصلی نقش بست و برای خودنمایی بُحران ناکارآمدی رژیم آنها، صحنه تاسُف بار دیگری فراهم آورد.

نمایش حُکومتی جنازه گردانی و دستپاچگی و فشار حاکمیت برای استفاده از آن به منظور ترمیم ضربه خیزش آبان، به یک فاجعه انسانی در کرمان ختم شد. ده ها تن در ازدحام ساخته و پرداخته شده جان خود را از دست دادند و تعداد بیشتری مجروح شدند. همزمان، آنگونه که پیداست، تُفنگچیهای آقای خامنه ای دُرُست در همان هنگامی که موشک بی خطر و اثر به طرف آمریکا پرتاب می کردند، یک هواپیمای مُسافربری را به گونه موفقیت آمیزی سرنگون کرده و جان ۱۶۷ مسافر و ۹ خدمه آن را گرفتند. به نظر می رسد بخشهایی از نیروی عملیاتی حاکمیت یا پیرامون تئاتر “انتقام” توجیه نشده بوده اند یا اینکه با وُجود آگاهی، چندان هراس از واکُنش احتمالی آمریکا بر آنها سنگینی می کرده که حتی از سایه خود – و در اینجا سایه هواپیمای مُسافربری – هم به وحشت افتاده و بی درنگ دست به شلیک برده اند.

این دو رویداد به ظاهر جُداگانه، در کادر مُشترک تدبیر و سازماندهی خسارت بار آقای خامنه ای و همدستانش برای مُدیریت صحنه شکل گرفت. آنها یکبار دیگر به جامعه اثبات کردند که کوته بینانه تصمیم می گیرند و غیرمسوولانه و غیر عقلانی عمل می کنند. حاکمیت نشان داد که چگونه برای منفعت اندوزی، حتی اگر آن منفعت یک کمپین توخالی تبلیغاتی با تاریخ مصرف محدود باشد، از روی اجساد مردُم عُبور می کند و برای زنده ها صورت حساب می فرستد.

با نگاه به همین دو تراژدی خسارت بار می توان به خوبی تصوُر کرد که اگر آقای خامنه ای و دوستان با ماجراجوییهای خارجی و عربده هژمونی منطقه ای موجب کشانده شدن کشمکش نظامی یا – بدتر از آن – جنگ به داخل کشور شوند، دامنه تلفات، خسارت و ویرانی به کُدام کرانه ها دامن خواهد کشید.