حمید سمندریان؛ یادی از “بزرگ بزرگان قبیله تئاتر ایران”

به مناسبت دهمین سالروز درگذشت حمید سمندریان، حرف و حدیث شماری از شاگردان و نزدیکان این استاد خستگی‌ناپذیر تئاتر ایران را بازگو می‌کنیم. کاوه سمندریان هم می‌گوید که چگونه از مهم‌ترین یادگار پدر حفاظت می‌کند.ده سال پیش که حمید سمندریان در روز ۲۲ تیرماه ۱۳۹۱ صحنه را برای همیشه ترک کرد، بیانیه‌ها و یادنامه‌ها و ویژه‌نامه‌های گوناگونی برای تقدیر از این استاد مسلم تئاتر ایران منتشر شد. اکثر نگارندگان متن‌ها، “بزرگ بزرگان قبیله تئاتر ایران” را “بی‌بدیل” خواندند و ضمن اشاره به تحصیلات و فعالیت‌های تئاتری سمندریان در آلمان، از تلاش‌های او برای ارتقای هنر نمایشی در ایران قدردانی کردند و فقدان او را ضایعه‌ای بزرگ برای هنر نمایشی خواندند.

خوشبختانه امروز اینترنت امکانی فراهم آورده که لازم نیست برای معرفی حمید سمندریان به نسل جوان، زندگی و فعالیت‌های هنری او را در هر مقاله و یادنامه‌ای تکرار کرد. با وارد کردن نام “حمید سمندریان ” در ماشین جستجوگر گوگل ۱۶۷ هزار لینک بر صفحه کامییوتر ظاهر می‌شود که ما را به عمق زندگی پرهیجان این هنرمند و هنرمندپرور می‌برد. در آنجا می‌توان به اطلاعات گوناگونی دست یافت؛ از آکادمی هنرهای دراماتیک سمندریان گرفته تا آثار نمایشی‌ای که او ترجمه یا کارگردانی کرده و همچنین نام شاگردان موفق او و تلاش نافرجامش برای اجرای نمایشنامه “زندگی گالیله” برتولت برشت.

او خود گفته است که “زندگی گالیله” وصیت‌نامه هنری اوست و اگر امکان کارگردانی آن در زمان حیاتش فراهم نشود، دستانش “از گور بیرون خواهند ماند”.

تلاش یکی از “دستان” سمندریان

اکنون یکی از “دستان” او به‌تکاپو افتاده و قرار است به‌زودی “گالیله” را به صحنه ببرد. شهاب‌الدین حسین‌پور، از شاگردان سمندریان در آکامی هنرهای دراماتیک، با خود عهد کرده که آرزوی استادش را برآورده کند و در چهار سال گذشته هم گام‌های موثری در این زمینه برداشته است.

دویچه وله را در اینستاگرام دنبال کنید

حسین‌پور می‌‌گوید:‌ «آقای سمندریان می‌گفت، تولید کارهای نمایشی در این شرایط سخت پوست کرگدن می‌خواهد. حالا من و شماری از دوستان پوست کرگدن به تن کرده‌ایم و در این شرایط می‌خواهیم گالیه را به صحنه ببریم، که در پاییز سال جاری اجرا خواهد شد.»

این بازیگر و کارگردان تئاتر که در آخرین کار سمندریان، “ملاقات بانوی سالخورده” هم بازی کرده معتقد است، همکاری در این نمایش با سمندریان به اندازه یک دوره بازیگری در یک مدرسه عالی بوده است.

حسین‌پور از استاد خود یک دنیا حرف برای گفتن دارد و خاطراتی که به قول خودش، یاد سمندریان را برای او تا ابد زنده نگه می‌دارند.

به نظر او، یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های سمندریان این بود که بیش از هر چیز به کیفیت کار اهمیت می‌داد:‌ «مثلا اگر بازیگری پیشنهادی می‌داد که با تصور ایشان از آن نقش همخوانی نداشت، ولی پیشنهاد جذابی بود، آن را می‌پذیرفت. هرگز ندیدم دُگم باشد و برای به ثمر رساندن حرف یا ایده خودش کاری انجام دهد که در نهایت به اجرا لطمه بزند.»

حسین‌پور با بغض خفیفی در گلو از “شبی غم‌انگیز” یاد می‌کند: «پس از آنکه ایشان را به خاک سپردیم و هوا تاریک شده بود، می‌خواستم به تنهایی برایش فاتحه‌ای بخوانم و با او خلوت کنم. به همین خاطر برگشتم سر مزارش. آنجا در تاریکی صدای مردی را شنیدم که جملاتی آشنا را ادا می‌کرد. نزدیک‌تر که شدم دیدم آقای هوشنگ قوانلو است و دارد جملاتی از “زندگی گالیله” را دکلمه می‌کند.»

احترام به همکاران

شهاب‌الدین حسین‌پور از رفتار محبت‌آمیز سمندریان با شاگرادن و همکارانش می‌گوید، از لبخند مهربان او و این که به “همگان احترام می‌گذاشت”.

ژاله شعاری یک نمونه از همکارانی است که چند سال با سمندریان تماس داشته و در “ملاقات بانوی سالخورده” هم با او به صحنه رفته است.

این بازیگر تئاتر و سینما می‌گوید: «احساس من این بود که همه را دوست دارد و همه او را. هیچ‌وقت نشنیدم که او حتی یک کلمه درباره کسی بدگویی کند.»

به گفته شعاری، سمندریان تنها از مسئولان دولتی گله داشته و با آنها مشاجره می‌کرده است:‌ «از بی‌عدالتی‌ها و ناکارآمد بودن مسئولان در عذاب بود. مرتب از او درخواست می‌کردند کاری را به دست بگیرد، ولی نه با شرایط و امکاناتی که سمندریان می‌خواست. از این رو همیشه درخواست‌ها را رد می‌کرد.»

ژاله شعاری با تاکید بر این که ملاقات‌هایش با حمید سمندریان را هیچ‌گاه فراموش نخواهد کرد، می‌گوید:‌ «خانه من نزدیک آموزشگاه بازیگری او بود. به همین دلیل هر وقت فرصتی پیش می‌‌آمد به آموزشگاه می‌رفتم. معمولا آقای سمندریان می‌پرسید، چطوری ژولیو؟ من می‌گفتم، خوبم استاد، شما چطورید؟ او پاسخ می‌داد: دارم سعی می‌کنم خوب باشم. گاهی بعد از گپی کوتاه مرا به شرکت در کلاسش دعوت می‌کرد. من با دل و جان از این پیشنهاد استقبال می‌کردم و محو دیدن او هنگام تدریس می‌شدم و آن همه اشتیاق و عشق به تئاتر و تدریس را تحسین می‌کردم.»

شعاری معتقد است که سمندریان هنگام تدریس، خودش نقش ایفا می‌کرده و “با آن صدای قوی و بیان تئاتریش مطالب درسی را با ظرافت و وسواس و طنزی که چاشنی بود”، محتوای درس را برای شاگرانش جذاب‌تر می‌کرده است.

ژاله شعاری بخشی از زندگیش را در آلمان می‌گذرانده و هر گاه به ایران سفر می‌کرده، برای سمندریان مجله‌های تخصصی تئاتر می‌برده است:‌ «وقتی مجله‌ها را به او می‌دادم، مثل یک کودک ذوق می‌کرد و چیزی می‌گفت و از ته دل می‌خندید. یک بار گفت: من این‌ها را نمی‌خوانم که، من این‌ها را می‌خورم».

انتقاد محبت‌آمیز

شریفه بنی‌هاشمی، بازیگر تئاتر و از شاگردان حمید سمندریان هم تجربه‌های مشابهی با استادش داشته است. او هم هنگام صحبت از سمندریان، با ذوق از ویژگی‌های خوشایند او می‌گوید و از این که حتی انتقادهایش را هم دوستانه و محبت‌آمیز بیان می‌کرده است.

آنچه که بیش از هر چیز در ذهن بنی‌هاشمی نقش بسته، برخورد سمندریان با او پس از بازگشت از سفر به زادگاهش بوده است:‌ «هر بار که از بندرعباس برمی‌گشتم، استاد با لبخند محبت‌آمیز و لحنی مهربان می‌گفت: خانم، بازهم که شیوه بیانت تغییر کرد. الان باید دوباره روی لهجه‌ات کار کنیم».

شریفه بنی‌هاشمی در دوران سلطنت محمدرضاشاه پهلوی به دلیل فعالیت سیاسی بازداشت شده و مدتی را در زندان به سر برده است. این باعث جدایی درازمدت از سمندریان می‌شود تا این که پس از انقلاب در یکی از هتل‌های گران‌قیمت تهران با او برخورد می‌کند. سمندریان او را شناخته و فوری با او وارد گفت‌وگو ‌شده است. این دیدار یکی از خاطرات شیرین بنی‌هاشمی از حمید سمندریان است.

تبدیل دشمن به دوست

دلارا نوشین، از شاگردان حمید سمندریان، در پاسخ به این پرسش که چه خاطره به‌یادماندنی از استادش دارد، می‌‌پرسد: «در کدام زمینه؟ از کلاس‌هایش و عشقی که به آموختن داشت بگویم یا از صمیمیتی که در رفتارش با دیگران وجود داشت یا از شور وصف‌ناپذیری که به جاری بودن در زندگی داشت یا از تأثیری که علاوه بر تئاتر بر شخصیت شاگردانش گذاشت؟»

نوشین تصمیم می‌گیرد که در باره برخورد سمندریان با “دشمنانش” بگوید: «از بین این همه ویژگی‌های بارز، یکی از آن‌ها همیشه برایم حیرت‌آورتر بود: مهارت عجیب او در برخورد با دشمنانش. زیرا که استاد هم مانند همه دوستانی داشت و هر چند اندک دشمنانی. کسی ندیده بود که او در برخورد با بدگو یا دروغ‌گو یا حسود، رفتار تهاجمی یا حتی تدافعی داشته باشد. این برخورد گاهی این تصور را به ذهن متبادر می‌کرد که گویا استاد هرگز از رفتار کسی آزرده نمی‌شود؛ تصوری که حتما اشتباه بود. اما او برعکس بیشتر افراد، در چنین مواقعی همیشه با صورتی بشاش و لبخندی بر لب و سعه صدر برخورد می‌کرد. گاهی حتی به روی طرف هم نمی‌آورد، گاهی هم با شوخی و طنز مخصوص خودش می‌گفت: “فلانی، شنیدم فلان حرف را پشت سر من زده‌ای!” و در آن لحظه چهره “فلانی” دیدن داشت! و طولی نمی‌کشید که “فلانی” موضعش را عوض می‌کرد و از دوستداران استاد می‌شد.»

دویچه وله را در تلگرام دنبال کنید

دلارا نوشین این ویژگی سمندریان را “مهارت خلع سلاح دشمن و تبدیل او به یک دوست” می‌نامد. به اعتقاد او، این ویژگی بسیار حائز اهمیت است، زیرا «این روزها کمتر کسی را می‌بینی که در این دنیای پر از خشم، تحمل شنیدن کوچک‌ترین کلام مخالف را داشته باشد؛ در دورانی که موافق با من دوست، و مخالف با من دشمن لقب می‌گیرد».

سمندریان و هنرآموز “مخالف”

طبیعی است که کارهای حمید سمندریان هم مانند دیگر خلاقان و فعالان رشته‌های هنری، مورد انتقاد برخی از کارشناسان یا شاگردانش قرار بگیرند. اما جالب این است که حتی این گونه افراد هم با برخورد محترمانه و حرفه‌ای او مواجه شده‌اند. اصفر نصرتی، از کارورزان فعال تئاتر برونمرزی و گردآورنده آرشیوی گرانبها و گنجینه‌ای از فعالیت‌های تئاتری خارج کشور، یکی از این افراد است.

او می‌گوید: «روزی سمندریان تکلیفی مبنی بر نوشتن یک متن در ارتباط با تئاتر را به عهده ما گذاشت. قرار شد هر کس موضوعی را در ارتباط با تئاتر تحقیق کند و ماحصل آن را تبدیل به نوشتاری. من داوطلب نوشتن موضوعی درباره فریدریش دورنمات و مهم‌ترین نمایشنامه او یعنی “ملاقات بانوی سالخورده” شدم. سمندریان هم سخت استقبال کرد، چون او شیفته‌ دورنمات بود و عاشق نمایشنامه‌ مذکور. نقد و بررسی آثار دورنمات بهانه و فرصتی برای مخالفت با نظریات سمندریان شد. تقریبا همه کارهای ترجمه‌شده در ارتباط با دورنمات و آثارش را خواندم و دستمایه کافی برای نگارش یک متن ۵۱ طصفحه‌ای پیدا کردم. در لابلای نوشتار، جای ضرور، از ترجمه‌های سمندریان و به زعم خویش از اندیشه‌های نهیلیستی دورنمات و”همفکرانش” انتقاد کرده بودم. من در هیجان خواندن بودم و فرصت و جسارت نگاه کردن به سمندریان را نداشتم، اما یکی از شاگردان (حسن مهمانی) بعد از اتمام خواندن در کناری به من گفت که در بیشتر موارد سمندریان از حرف‌های تو سرخ و سفید می‌شد. صورت سمندریان خیلی زود و خوب هیجانات درونی او را باز می‌تاباند».

نصرتی ادامه می‌دهد: «با آنکه به زعم خودم نوشتاری را برای تسویه حساب با سمندریان تهیه کرده بودم، شگفتا که سخت مورد تشویق او قرار گرفتم و به قول خودش بالاترین نمره را گرفتم. البته واقعا کار من در مقایسه با دیگران جای تشویق داشت، اما شیوه‌ رفتار سمندریان به مراتب از نمره دریافتی ارزش بیشتری داشت. آنچه برای من در آن زمان و بعدها تا امروز ارزشمند و آموزنده بود و ماند، نگاه سمندریان به هنرآموز مخالف عقایدش و “اپوزسیون داخلی” بود. او نه عقاید مرا به نقد کشید و نه از نگاه من به او و دورنمات گله‌ای کرد، بلکه تنها خوشحال بود که تکلیف را جدی گرفته و کاری به لحاظ پژوهشی ارزشمند ارائه داده بودم. او ارزش کار تحقیقاتی را معیار قرار داده بود. و این در آن روزگار استبداد فکری کمیاب بود».

نصرتی در آن چند ماهی که در کلاس سمندریان حضور داشته، به این نتیجه رسیده است که استادش بدون طرح اولیه یا یک برنامه منسجم و دقیق و ساختارمند آموزش می‌داده و بدون آنکه مواد درسی را از پیش آماده کرده باشد به کلاس می‌رفته است. اما او تاکید می‌‌‌کند که قصد قضاوت درباره شیوه آموزش سمندریان را ندارد و بهتر است که قضاوت نهایی در این زمینه به کسانی واگذار شود که سال‌ها با سمندریان کار کرده‌اند.

او می‌گوید: «شاید آن چند ماه فرصت کافی برای یادگیری نکات مهم بازیگری و کارگردانی را برای من به همراه نداشت، اما در آن مدت توانستم برخورد با نقطه‌نظر مخالف را از سمندریان بیاموزم. این مهم‌ترین و بهترین درسی بود که تا امروز از سمندریان آموخته‌ام. درسی که به مراتب بیشتر از تمرین‌های بیان و اتود‌های تئاتری در زندگی به کارم آمد.»

ادامه‌دهنده راه پدر

هر کس با حمید سمندریان سر و کار داشته، از عشق بی‌کران او به تئاتر می‌گوید و از این که “تئاتر برای او همه‌چیز بود”. آیا چنین کسی می‌تواند پدر یا همسر خوبی هم باشد؟‌ أصلا وقتی برای زندگی خانوادگی دارد و به آن اهمیت می‌دهد؟‌

کاوه سمندریان، تنها فرزند استاد و همسرش هما روستا، بازیگر نامدار ایرانی، می‌گوید: «در خانه ما مسئولیت تقریبا همه چیز با مامان بود. رابطه بابا و من، هم رابطه پدر و پسر بود و هم این که برای من مثل یک دوست بزرگ‌تر بود. از دوران بچگی با همدیگر بازی می‌کردیم و همدل بودیم».

سمندریان فرزندش را از سنین کودکی با تئاتر آشنا کرده و او را غیرمستقیم با حضور در کلاس‌های درس خودش به دنیای نمایش برده است:‌ «من خیلی سال بعد تازه متوجه جایگاه هنری و اجتماعی او شدم و فهمیدم که کارگردان تئاتر و عاشق این هنر است. چیز دیگری هم که بعدها متوجه شدم این بود که رفتار پدرم با شاگردانش مثل رفتارش با من بود. متوجه شدم که آنها را خیلی دوست دارد. البته همان طور که گاهی اوقات به من تشر می‌زد، پیش می‌آمد که موقع کارگردانی هم برخورد تندی با بازیگران داشته باشد، ولی همه می‌دانستند که برای بهترشدن کار است، نه یک برخورد شخصی».

پس از درگذشت حمید سمندریان همسرش هما روستا به مدت چند سال مدیریت آکادمی هنرهای دراماتیک سمندریان را به‌عهده گرفت و پس از درگذشت او، این مهم به کاوه سمندریان رسید. او ابتدا با حمید لبخنده، بازیگر و کارگردان پرتجربه، آکادمی را اداره کرد و اکنون آن را با همسرش شیوا حضرتی می‌گرداند.

کاوه در پاسخ به این پرسش که آیا شیوه آموزش در آکادمی سمندریان همان است که در دوران پدر بوده یا از شیوه‌های گوناگون برای تدریس هنرآموزان استفاده می‌شود، می‌گوید: «یک زمانی متوجه شدم که متد بابا در تدریس تکثیر شده، یعنی خیلی از شاگردان و همکاران او که حالا خودشان استاد هستند، به همان شیوه‌ای کار می‌کنند که او می‌کرد. منظورم این نیست که ادای او را درمی‌آورند، نه، آنها تحث تاثیر او قرار گرفته‌اند و آگاهانه یا در ضمیر ناخودآگاهشان به این نتیجه رسیده‌اند که متد بابا خوب است و آن را به کار می‌بندند. پس ما هم این راه را ادامه می‌دهیم».

کاوه سمندریان “دیسیپلین کاری و عشق عمیق به تئاتر” را از مهم‌ترین عناصر “متد سمندریان” می‌‌داند و تاکید می‌کند:‌ «آنچه که برای بابا اهمیت داشت این بود که هنر در پیش‌زمینه باشد و بیزینس و سیاست در پس‌زمینه. او می‌دانست، زمانی که گیشه یا یک ایدئولوژی در مرکز ثقل کار هنری قرار بگیرد، خلاقیت پس رانده می‌شود. به همین دلیل از نظر مادی هیچ‌وقت اوضاع بسیار خوبی نداشت و درآمدش در حد بخور و نمیر بود».

تا امروز کاوه سمندریان و شیوا حضرتی راه حمید سمندریان، “پیشگام تئاتر مدرن ایران” را در یک ساختمان اجاره‌ای ادامه می‌دهند.