“وجدان بیدار” تسوایگ؛ اصلاح‌طلب استوار علیه دین‌مدار جنایتکار

اشتفان تسوایگ در “وجدان بیدار” پرده از سیمای دینی کنار می‌زند که بر مسند حکومت می‌نشیند و بی‌وقفه جنایت می‌آفریند. اسد سیف، منتقد ادبی، در شرایطی که وضعیت ایران یادآور فضای “وجدان بیدار” است، کتاب را بررسی کرده است.قرن شانزدهم در اروپا اوج جدال‌های خشن عقیدتی بود. لوتر دستاورد همین جنبش است، اراسموس بزرگترین اومانیست همه قرن‌ها در همین سال‌ها توجه جامعه را به انسان‌ها و حقوق طبیعی آنان جلب کرد. رابله و جان ناکس نیز در همین عصر زیسته‌اند. بر اندیشه‌های چنین افرادی بود که “آزادی” راه خویش را به سوی آینده‌ای بهتر گشود و توانست در کلام لاک، هیوم و ولتر بشکفد.

اشتفان تسوایگ، نویسنده اتریشی، با نگاه به این عصر، کتاب “کاستلیو علیه کالون یا وجدانی علیه خشونت” را نوشت؛ کتابی که با عنوان “وجدان بیدار – تسامح یا تعصب” به فارسی برگردانده شده است. این اثر یک تک‌نگاری تاریخی‌ست که نویسنده با استناد به رویدادها آن را تنظیم و در سال ۱۹۳۶ منتشر کرد؛ در سالی که ناسیونال سوسیالیسم در اروپا یکه‌تازی می‌کرد و هیتلر قصد تسخیر جهان را در سر داشت.

“وجدانی علیه خشونت” نام دوم کتاب است. اگر در عنوان نخست، کاستلیو در برابر کالون قرار می‌گیرد، در عنوان دوم وجدان بیدار بشر است که باید علیه خشونت نازیسم آرام نگیرد. تسوایگ در سیمای کالون هیتلر را کشف کرده بود. نکته‌سنجی‌های او در این اثر با استقبال روشنفکران روبه‌رو شد. توماس مان به ستایش از آن برخاست و آن را ستود. تحت تأثیر همین اثر بود که امروز از کالون در تاریخ مسیحیت به عنوان عنصری ضدبشر نام می‌برند و کاستلیو به عنوان نماد “انسان‌دوستی” جاودان می‌ماند.

تسوایگ در واقع با این کتاب بیانیه‌ای سیاسی علیه نازیسم صادر می‌کند تا ذهن را به رابطه ظریف “آزادی و اتوریته” متوجه گرداند و این‌که: «اتوریته تا آنجا لازم است که آزادی را محدود نکند و انسان را زیر فشار قرار ندهد». اتوریته می‌تواند به بربریت ختم گردد، چنانچه در نظام هیتلری دیدیم. آزادی نیز اگر به بی بند و باری تفسیر گردد، آشفتگی حاصل آن است.

موضوع کتاب برمی‌گردد به شهر ژنو به سال ۱۵۵۰ که کالون همچون هیتلر حکومتی توتالیتر با تکیه بر مذهب در این شهر بنیان گذاشته بود. آنچه تسوایگ از تاریخ آن ایام جهت تنظیم این اثر استخراج کرده، همسانی‌هایی شگرف با نظام نازیسم دارد. در واقع نظام‌های توتالیتر رفتارهایی واحد را تجربه می‌کنند. شاید اینجا یا آنجا پدیده‌ای خاص ظاهر گردد، اما راه‌های رسیدن به قدرت و حفظ آن کم و بیش همسان هستند.

کتاب به‌ویژه برای ایرانیان از اهمیتی دوچندان برخوردار است. حکومت مذهبی کالون، قهر و خشونت حاکم بر آن و نقش مذهب و توده‌مردم در آن تشابه عجیبی با انقلاب ۵۷ و پیامدهای آن دارد. سیمای حاکمیت امروز ایران را نیز می‌توان به‌روشنی در لابه‌لای صفحات این کتاب باز یافت و نقشی از حوادث امروز ایران را نیز به شکلی در آن دید.

شهروندان ژنو ۲۱ ماه مه ۱۵۳۶ یکدل و یکصدا اعلام می‌دارند که از این پس “خواستار زندگی در زیر لوای احکام کتاب مقدس و کلام آسمانی هستند، بی‌کم و کاست”. بدین‌سان شهر به دست روحانیونی می‌افتد که از فراز منبرها احساسات مردم را به نفع قدرت جدید جذب می‌کنند. فارل، روحانی مشهور و اصلاح‌طلب پروتستان، آتش‌بیار معرکه است. گروه‌هایی به کلیساها اعزام می‌دارد تا مراسم کاتولیک‌ها را به‌هم بریزند و شمایل قدیسان را از دیوارهای کلیسا بردارند. نتیجه این‌که شهر در آشوب جاری، به دست اصلاح‌طلبان می‌افتد.

اصلاح‌طلبان نظام کهن را در میان شوری مذهبی برانداختند، اما نتوانستند نظمی نو جایگزین آن کنند. پس از مدتی به هم‌آنجا رسیدند که نظام پیشین بود. ژان کالون، جوانی انقلابی از میان روحانیون، به‌رغم سر باز زدن از پذیرش مسئولیت، سرانجام با عنوان “معلم آموزش کتاب مقدس” بر مسند قدرت تکیه می‌زند. آنان می‌خواستند “شریعت الهی” را برقرار کنند و به “سلطنت شیطان” خاتمه بخشند و “موازین حکم خدا” جاری گردانند.

کالون از اصلاح‌طلبان دینی بود که در پاریس الهیات و حقوق خوانده بود. با عشق به آیین پروتستان، از کلیسای کاتولیک برید. در “مبادی دین مسیح” کتاب نوشت و رهبری پروتستان‌ها را در ژنو برعهده گرفت. کوشید این شهر را به مرکز حکومت دینی تبدیل کند. او توانایی شگرفی در جذب توده‌ها داشت. او بود که توانست “تمامی یک شهر، تمامی یک سرزمین و هزاران هزار شهروند تا بدان روز آزاد آن را به دستگاهی یکسره فرمانبردار تبدیل کند، هرگونه استقلالی را از ریشه براندازد و هرگونه آزاداندیشی را به سود مکتب انحصارگرایی خود نابود کند”، تا بدانجا که “در ژنو تنها یک حقیقت جاری‌ست و کالون پیام‌آور آن است”.

حکومت جدید به نام خدا و مذهب هر مخالفی را سرکوب می‌کند. به اندک زمان ماشین خشونت به کار می‌افتد. هر آن‌کس که رفتاری خلاف “کتاب مقدس” پیش گیرد به زندان می‌افتد، شکنجه می‌شود، بر دار کشیده و یا به آتش افکنده می‌شود. این حکومت به نام خدا و ایمان، جنایت می‌آفریند. در میان مخالفان “میکائل سروت” می‌کوشد تا با استناد به کتاب مقدس خطاهای کالون را برشمارد. نتیجه این‌که به عنوان مرتد بازداشت و هم‌چون کافر به آتش افکنده می‌شود.

سباستیان کاستلیو، روحانی و استاد دانشگاه، مترجم انجیل به زبان‌های فرانسه و لاتین، پا پیش می‌گذارد و در دفاع از حقوق انسانی “سروت”، علیه خشونت حاکم مبارزه آغاز می‌کند. با این‌که می‌داند “پشه‌ای‌ست در برابر یک پیل”، با تکیه بر آموزه‌های انسان‌دوستانه مسیح به دفاع از انسان و عدالت برمی‌خیزد. می‌داند فرجام در افتادن با قدرقدرتی چون کالون می‌تواند مرگ باشد، چنان‌چه هستی “سروت” به آنجا رسید. به نظر او: «هیچ‌کس را نمی‌توان به زور به پذیرفتن باوری واداشت و هیچ قدرت دنیوی مجاز به کاربست قهر بر وجدان آدمیان نیست».

استبداد بدون قهر ممکن نیست و قدرت متکی بر آن بدون خونریزی در تصور نمی‌گنجد. کالون به نام خدا و کتاب مقدس، بساط استبداد می‌گستراند، هراس تولید می‌کند تا در وحشت حاکم، رضایت پروردگار فراهم آورد. کالون قدرت خویش را از توده‌ها دارد و در فریب توده‌ها آنان را همراه و همگام خویش می‌گرداند. سال‌ها باید طول بکشد تا خشونت حاکم شک در ذهن‌ها برانگیزد و گام نخست در نافرمانی آغاز گردد.

کالون از مذهب برهوتی می‌سازد خشک و عبوس که زُهد آن گریبان مردم را می‌گیرد تا سیمای زشت و ملالت‌باری بر هستی آنان حاکم گردد. به نظر او انسان موجودی‌ست “آلوده” و کالبد او مملو از “ناپاکی‌ها و کثافت” است. در وجود او «نشانی از نیکی یافت نمی‌شود… باید وی را از کبر، به خود بازآورد و تا آنجا رسانید که بی هیچ مخالفتی به گله فرمانبر مومنان بپیوندد، تا آنجا که همه ویژگی‌ها و نایکسانی‌ها در نظمی همگانی نشان ببازد و مستحیل شود و فردیت جای به همگانیت وابگذارد».

کالون برای در هم شکستن فرد به سود جمع “آداب ایمان” را برقرار می‌سازد تا انسان‌ها در شبکه‌ای آهنین از بایدها و نبایدها گرفتار آیند. او همه انسان‌ها را “گناهکار” می‌داند. به همین علت لازم می‌داند تا در دوری از گناه، بر فرامین او گردن نهند. همه چیز زندگی مردم، از پوشش تا آرایش، از خوردن تا گردش، از مطالعه تا تفریح و شادی، کنترل می‌شود. جاسوسان کالون همه‌جا حضور دارند. همه‌چیز باید به خدمت مذهب درآید، حتی زناشویی و رابطه جنسی.

جشن‌ها ممنوع می‌شوند، “خودسازی کودکان” در تعلیم و تربیت به کار می‌افتد. شش روز در هفته کار بی‌امان است و هفتمین روز در خدمت کلیسا. قدرت جدید می‌کوشد تا درون آدمیان را بدین‌وسیله به خدمت خویش در آورد. در دوران بیست‌ساله حکومت جدید «ژنو هرگز تا بدین‌پایه حکم مرگ، کیفر، شکنجه و تبعید به خود ندیده بود که در عهد فرمانروایی کالون به نام خداوند می‌بیند». او بر فراز منبر می‌گوید: «می‌باید چوبه داری بر پا باشد و هفتصد یا هشتصد جوان ژنوی را بر آن می‌آویختند تا شاید تربیت و اخلاق راستین در این شهر فاسد و ویران جاگیر شود».

کالون دنیایی می‌خواست بدون موسیقی، نقاشی، تئاتر، رقص، شادی و زیبایی‌های زندگی. جای هنر می‌بایست کلیساهایی لخت و عریان بنشیند که بر منابر آن روحانیون “نور ایزدی” را بشارت دهند.

کاستیلو، فرهیخته‌ای روحانی، در برابر کالون می‌ایستد، رنج تبعید می‌پذیرد، به فقر گرفتار می‌آید، با تدریس، ترجمه و ویرایش روزگار می‌گذراند، ولی می‌کوشد تا “وجدان بیدار و آزاد” جامعه باشد. می‌گوید: «هیچ کس را نمی‌توان به زور به پذیرفتن باوری واداشت. باور آدمی آزاد است».

در دوران خشونت کلیسایی از کرانه‌های اسپانیا تا کناره‌های دریای شمال به نام عیسا مسیح هزاران هزار انسان را در داوری با ترازوی “یگانه حقیقت راستین” به دار آویختند، سوزاندند، گردن زدند. به قول کاستلیو: «اگر اینان گوسفند هم بودند، نابودی‌شان جبران‌ناپذیر بود».

کاستلیو از زبان لوتر مرگ مخالفان دین را روا ندانسته، آن را خلاف آموزه‌های مسیح می‌داند. بحثی را دامن می‌زند مبنی بر این‌که “آیا انسان حق دارد کسی را که جز او می‌اندیشد، بکشد؟” و اضافه می‌کند: «تعصب روشن‌نگری مرد روشن‌اندیش را می‌ستاند و او را کور می‌کند». می‌گوید، حق هر مسیحی‌ست کتاب مقدس را آن‌گونه معنا و تفسیر کند که خود دوست می‌دارد.

کاستلیو پیام‌آور صلح است بین پروتستان‌ها و کاتولیک‌ها. نوشته‌های او در صلح بین این دو گرایش با هم در پاریس نقش بزرگی داشت. اگرچه مرگ از راه رسید و او در ۴۸ سالگی درگذشت، ولی سخنان او راهگشای آزادی شد و بر دنیای کالون نقطه پایان گذاشت. جهان غرب در پی تجربه‌ای دردناک، سرانجام سخن او پذیرفت که: «جهان برای حقیقت‌های بسیاری جا دارد، و نه تنها برای یکی، و اگر آدمیان بخواهند، می‌توانند در کنار یکدیگر در آزادی روزگار بگذرانند».

آن‌چه خواندن این اثر اشتفان تسوایگ را برای ما جذاب‌تر می‌کند، بازیابی تجربه چهل‌ساله ماست در آن از حکومتی توتالیتر و مذهبی در ایران. در سیمای کالون می‌توان به روشنی خمینی و یا خامنه‌ای را بازیافت، و این‌که چه فاصله عظیمی‌ست بین هومانیست‌ها و “اصلاح‌طلبان” قرن شانزدهم غرب با “اصلاح‌طلبان” امروز جامعه ایران.

“وجدان بیدار” را سیروس آرین‌پور ترجمه و نشر “فرزان روز” منتشر کرده است. ترجمه دیگری نیز عبدالله توکل از این کتاب کرده با عنوان “کالون و قیام کاستلیو” که توسط “نشر مرکز” انتشار یافته است.

* این یادداشت نظر نویسنده را منعکس می‌کند و الزاما بازتاب‌دهنده نظر دویچه‌وله فارسی نیست.