پرسش “اقلیت‌ها” در پرتو انقلاب نوپای ایران

گفتن اینکه ما در ایران اقلیت نداریم، پیش از هر چیز نشانه ناآگاهی از کوششی است که اقلیت‌ها برای پنهان ساختن خود به کار می‌برند. آرش جودکی، پژوهشگر فلسفه، در جستار کوتاه خود به اهمیت “سخن گفتن اقلیت‌ها” می‌پردازد.شهروند به تعریف ارسطو و بر پایه تجربه‌دموکراسی آتنی، پیوندی دوگانه و سهمی تناقض‌آمیز با فرمان دارد: هم فرمان‌بر است و هم فرمان‌ده. در دموکراسی‌های مدرن این پیوند و سهمِ دوگانه و تناقض‌آمیز، از راه نمایندگی‌گری انجام می‌گیرد. پس بی‌راه نیست اگر بگوییم که در ایران، به دلیل بستگی دایره قدرت و چرخش آن در میان کسانی که فرمان و چگونگی راندن آن را سهم ویژه خود می‌دانند، ایرانی به صرف ایرانی بودنش شهروند نیست. و از آنجا که به گفته بنیان‌گذار حکومت اسلامی، ولی فقیه همچون “قيّم ملت با قيّم صغار از لحاظ وظيفه و موقعيت هيچ فرقى ندارد”، این ناشهروندی، اکثریت جامعه را در بر می‌گیرد و با کوچک شمردنش از آن اقلیت می‌سازد.

اما در میان همین اکثریتِ ناشهروندِ صغیرشمرده، اقلیت‌های مذهبی، جنسی و قومی خود را ناشهروندتر می‌یابند. و پرسش اقلیت‌ها را پیش می‌کشند که در آن اقلیت‌ها هم می‌توانند موضوع پرسش باشند و هم کسانی که می‌پرسند. پرسشی که چیستی ایرانی بودن و چگونگی آن را، چه اکنون و چه در آینده، در خود و با خود همراه دارد.

یکی از پاسخ‌های اطمینان‌بخش به پرسش اقلیت‌ها این است که اصل هم‌زیستی را قانون فراگیر و جهان‌روا بدانیم. از این دیدگاه، همگان بی‌توجه به ویژگی‌هایشان، می‌باید از حقوق شهروندی برابر برخوردار باشند. به نام و به نیروی این قانون، ویژگی‌های فردی و گروهی می‌باید در زیر قانونِ فراگیر گرد بیایند و به آن تن بدهند.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

در این رویکرد یا بودِ اقلیت‌ها را از آغاز انکار می‌کنیم، یا به یاری قانونِ فراگیر خواستار نبودشان در پایان می‌شویم؛ قانونی که پذرفتارِ (ضامن) شهروندی همگان خواهد بود. این میان نمی‌توان دگرسانی‌های مردمان را از نظر دور داشت. بدون پاسداشت این دگرسانی‌ها، گردهم‌آیی آدمیان نمی‌تواند پا بگیرد، و اگر گرفت، نمی‌تواند به گونه‌ای درخورِ زیست پایدار بماند. و اینجاست که درخواست بازشناسی این ویژگی‌ها و ارج و جایگاه قانونی به آنها دادن شکل می‌گیرد.

پس با دو رویکرد ناهمسان سر و کار داریم: کوشش برای همگن‌سازی جامعه از یک‌سو و اصرار بر ناهمگونی‌های آن از سوی دیگر. اما در حقیقت دفاع از همگنی اجتماعی در برابر ناهمگونی‌های قومی، جنسیتی یا مذهبی، پیکار بر سر گزینش میان جهان‌روایی و برجسته‌سازی ویژگی‌ها نیست، بلکه بر سر گزینش میان دو گونه جهان‌روایی‌است. یکی ناهمگونی را به سود جهان‌روایی کنار می‌گذارد و دیگری ناهمگونی‌ها را جهان‌روا می‌خواهد.

حد نهایی هر کدام از این دو گزینش، به دو صورت‌بندی متضاد از گردهم‌آیی آدمیان می‌کشد که با جامعه واقعی و طبیعتش همخوانی ندارند. همگنی کامل، جامعه را به حالت خانواده‌بازمی‌گرداند و گستردگی درخواست‌های هویت‌محور از آن تجمعِ اتم‌های پراکنده می‌سازد.

اما واقعیت جامعه نه یک‌پارچگی مطلق است و نه پراکندگی بی‌حد. زیرا چندینی و چندگانگی، نهادی هر جامعه‌ای است. و اگر چنین نبود نه کرد و کار آدمیان ممکن می‌بود و نه پهنه‌همگانی برقرار می‌شد. پهنه‌همگانی که آدمیان را هم‌زمان به هم پیوند می‌دهد و از هم سوا می‌دارد، یک‌پارچگی را در عین پراکندگی ممکن می‌سازد. در این پهنه، چندینی و چندگانگی مجال نمود می‌یابد و بر گستره‌‌اش شکل سوم جهان‌روایی پا به صحنه می‌گذارد: جهان‌روایی پولیتیک یا شهروندین که چیزی نیست مگر بررسی و اثبات برابری هر کس با کس دیگر. بررسی و اثبات این برابری به یاری سخن انجام می‌گیرد و در قانون متبلور می‌شود.

به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید

اگر بی‌بهرگان یا کم‌بهرگان از حقوق شهروندی را اقلیت بنامیم، نخستین بی‌بهرگی، گرفتن امکان سخن گفتن از آنان است. پس نخستین گام برای بیرون آمدن از وضعیت اقلیت‌بودگی فراهم آوردن امکانی است تا اقلیت از کیستی‌اش سخن بگوید. اهمیت یا ارزش این کار چیست؟

امتیاز اکثریت حتی اگر از دیدگاه شهروندی اقلیت باشد، گستردگی، شناختگی و همگانی‌تر بودن آیین‌ها و هنجارهای رفتاری و زبانی و زیستی اوست. ناشناختگی، ناگستردگی و ناهمگانی‌تر بودن آیین‌ها و هنجارهای اقلیت، چگونگی زیست او را از چشم اکثریت پوشیده می‌دارد. به ویژه که اقلیت آگاهانه یا به‌گونه‌ای درونی‌شده، از نمایاندن آنها نه تنها پرهیز می‌کند، بلکه با همرنگ جماعت شدن می‌کوشد که اکثریت او را همچون خود بشمارد.

ارمغان فرایندی که با سخن گفتن، آغاز و با پیکار برای برابری همگان ادامه و با قانون فراگیر فرجام می‌یابد، چیست؟ این فرایند، گونه‌ای همسانی با دیگران بر هویت ناهمگون اقلیت‌ها می‌افزاید و بخشی از ناهمسانی‌شان را به همگنی دیگران می‌بخشد. چرا که به زبان یداله رویایی: «ما در تحمل غیر است که هویت می‌گیریم. نه غیرتی، نه غیور! نه می‌کشیم‌شان، نه می‌کشندمان. دنیای ما را تب تبار بیمار کرده است. و تب تبار یعنی قتل غیر.»

از این دیدگاه، بخش میانی شعار انقلاب نوپای ایران، “زندگی”، نوید‌بخشِ پذیرش دیگری است تا در فردای ایران، برابری حقوق شهروندی بتواند همه باشندگانش را فرابگیرد.

* این یادداشت نظر نویسنده را منعکس می‌کند و الزاما بازتاب‌دهنده نظر دویچه‌وله فارسی نیست.