ترانه “برای…”؛ مانیفست بی‌ادعای خیزش انقلابی ۱۴۰۱

در میان صدها ترانه‌ای که طی چهارماه خیزش عمومی در ایران سروده شد، “برای…” از شروین حاجی‌پور محبوب‌ترین است. ترانه‌ای که از نظر اسد سیف، پژوهشگر و منتقد ادبی، عوامل محرک و تمامی خواست‌های جنبش مردمی را در خود دارد.در پی مرگ ژینا مهسا امینی، ترانه‌ای با عنوان “برای…” در فضای مجازی انتشار یافت که در اندک‌زمانی به شهرتی جهانی رسید؛ ترانه‌ای که بسیار سریع در همه تجمع‌های داخل و خارج از کشور حضوری شورانگیز یافت و به شکل فردی و جمعی بازخوانی شد و هنوز هم می‌شود. خواننده، سراینده و آهنگساز این ترانه شروین حاجی‌پور است که آن را در اعتراض به مرگ مهسا امینی و بر اساس “توئیت”‌هایی که دیگران نوشته بودند، سروده است.

“برای…” که نخست در صفحه اینستاگرام شروین منتشر شده بود، در اندک‌زمانی در فضای مجازی پخش و فراگیر شد. تنها در نخستین هفته پس از انتشار چهل میلیون نفر آن را شنیدند و همین خشم جمهوری اسلامی را برانگیخت. شروین در هفتم مهرماه به اتهام “فعالیت تبلیغی علیه نظام” بازداشت و پس از یک هفته به قید وثیقه از زندان آزاد شد. در این فاصله بیش از صد خواننده در سراسر جهان، به زبان‌های مختلف این ترانه را بازخواندند و هنوز هم در هر اعتراضی حضوری ملموس دارد. بندهایی از این ترانه به شکل شعار هم تکرار می‌شوند.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

در ترانه “برای…” از ۱۴۹ واژه در ۳۲ بند استفاده شده است. هر بند از “توئیت”ی برداشته شده که گاه در آن اندکی ویرایش به چشم می‌خورد. هر بند به مشکلی از جامعه نظر دارد و تمامی بندها در پی مرگ مهسا نوشته شده‌اند. ترانه در دو دقیقه و یازده ثانیه خوانده می‌شود. پایان‌بخش ترانه، پس از “زن زندگی آزادی” واژه “آزادی” چهار بار به شکلی کشدار و محزون تکرار می‌شود، پنداری که پایانی ندارد.

جای خالی عشق و شادی

“برای…” در کلیت خویش ترانه اعتراض است. صحبت از زخم‌های جامعه می‌کند. بر نبودهایی تأکید دارد که در واقع از مردم ربوده‌اند. از نسل جوان در ایران امروز، پیش از همه شادی را به یغما برده‌اند. در مدارس و دانشگاه‌ها فضای غم و ماتم قبرستان و مسجد حاکم است و جوان ایرانی در حسرت شادی و یک زندگی معمولی، پیر می‌شود:

برای توی کوچه رقصیدن/ برای ترسیدن به وقت بوسیدن/ …برای یک زندگی معمولی/ ….برای چهره‌ای که می‌خنده/ …برای احساس آرامش/ برای دانش‌آموزا برای آینده/ برای گریه‌های بی‌وقفه/ برای قرص‌های اعصاب و بی‌خوابی

فقر و بیکاری

یک‌چهارم مردم ایران، که یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان است، بیکارند. این رقم در میان تحصیل‌کردگان بیش از ۴۰ درصد است. تمامی ثروت کشور در دست عده‌ای خاص متمرکز است. نظام حاکم در راستای سیاست “صدور اسلام”، به مردم شیعه لبنان و عراق و سوریه و دیگر نقاط جهان بیش از مردم ایران توجه دارد. چه بسا کارگران و کارمندان که اگر شانس آورده، مشغول به کار باشند، ماه‌ها حقوق دریافت نمی‌کنند.

در اقتصاد ورشکسته کشور، در حالی‌که “آقازاده‌ها” در داخل و خارج از کشور به عیش و نوش مشغولند، هزاران نفر در بیغوله‌ها زندگی می‌کنند، “کارتن‌خواب” هستند و “گورخواب”ی می‌کنند، از غذاهای پس‌مانده در زباله‌دان‌ها تغذیه می‌کنند. هر ساله چه بسیار پدرانی که در بی‌پولی و شرم از خانواده به زندگی خویش پایان می‌دهند:

برای اقتصاد دستوری/ برای شرمندگی برای بی‌پولی/ برای کودک زباله‌گرد و آرزوهاش/ برای خواهرم خواهرت خواهرامون/ برای این بهشت اجباری/ برای آوار خونه‌های پوشالی

محیط زیستی آلوده

ایران از جمله کشورهایی‌ست که حاکمیت آن هیچ توجهی به محیط‌زیست ندارد. سالی نیست که خبر از خشک شدن رودخانه‌ای، دریاچه‌ای، تالاب و آبگیری شنیده نشود. جنگل‌ها و کوهپایه‌ها به ملک شخصی درمی‌آیند تا ویلا و خانه گردند، بی‌آنکه به بافت شهرسازی توجه شود.

به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید

هوای ایران، به ویژه تهران و دیگر شهرهای بزرگ، چنان آلوده‌‌اند که دولت مجبور می‌شود در روزهایی از سال مردم را در خانه‌هایشان محبوس کند. سال‌هاست در نشریات کشور صحبت از انواع مرض‌هایی‌ست که بنیادشان همین آب‌وهواست.

در ایران تنها جان انسان در خطر نیست، درختان نیز با خطر مرگ درگیرند. درختان خیابان‌های شهر تهران را همان اندازه مرگ تهدید می‌کند که منابع طبیعی آن را:

برای این هوای آلوده/ برای ولیعصر و درختای فرسوده/ برای اینهمه شعارهای توخالی

حیوان‌آزاری

در کشوری که جان انسان‌ها در آن بی‌ارزش باشد، حیوان‌دوستی حتما در آن جایی ندارد. در رابطه با محیط‌زیست نسل بسیاری از حیوانات در حال نابودی‌ست. “پیروز” از جمله همین حیوانات، یوزپلنگی‌ست که از آن به عنوان نماد ایران نام می‌برند. این یوزپلنگ در اردیبهشت امسال از پدر و مادری با نام‌های “ایران” و “فیروز” در باغ‌وحش سمنان متولد شد و تنها بازمانده از سه فرزندی‌ست که گونه آن به یوزپلنگ ایرانی معروف است.

سگ در اسلام “نجس” است. در چند دهه گذشته “ماشین‌های گشت” تنها برای دختران بی‌حجاب مزاحمت ایجاد نمی‌کردند، کسانی که سگ به همراه داشتند را نیز آزار می‌دادند. در فیلم‌های خبری بارها دیده شده که مأموران انتظامی سگ‌را از صاحبش گرفته، جلوی ماشین‌های در حال حرکت پرتاب کرده‌اند. کشتن سگ‌های ولگرد در تهران و شهرستان‌ها نیز حکایتی آشناست:

برای پیروز و احتمال انقراضش/ برای سگ‌های بی‌گناه ممنوعه/ برای تکرار تصویر این لحظه

در برابر نژادپرستی

به رفتار بسیار ناپسند و غیرانسانی با چند میلیون پناهنده افغان در ایران که ریشه در سیاست‌های حاکمیت دارد و به بدنه جامعه نیز تزریق می‌شود، جز با شرم نمی‌توان نگریست. افغان‌ها در ایران از هرگونه زندگی انسانی و امکانات کاری، از بیمه گرفته تا استخدام دایم، محرومند، فرزندانشان حق تحصیل ندارند، اکثر آنان برگه شناسایی پناهندگی ندارند، همیشه مورد سوء‌استفاده قرار می‌گیرند و به عنوان انسان درجه چندم با آنان برخورد می‌شود.

شروین تنها با آوردن یک بندِ “برای کودکان افغانی” در ترانه “برای…” رفتار نژادپرستانه با افغان‌ها در ایران را محکوم می‌کند و آنان را یکی از خودمان می‌پندارد. همین یک بند نمادی‌ست از دوستی انسان‌ها که سبب شده این ترانه محبوبیتی فراوان در میان افغان‌ها بیابد.

برای زندانیان سیاسی

ایران جمهوری اسلامی را نمی‌توان بدون زندان و شکنجه تصور کرد. ماشین مرگ رژیم چهار دهه است که همچنان می‌گیرد، می‌کشد و از کشور می‌تاراند. در میان بازداشت‌شدگان چه بسیار کودکان و نوجوانانی که به جای حضور در کلاس درس، در زندان به سر می‌برند و در میان‌شان کسانی که در شمار نخبه‌های کشورند.

در این سال‌های سیاه، در حاکمیت همین “مغزهای پوسیده”، چه بسا نخبگان که به دار آونگ شدند و یا از کشور گریختند تا زندگی را در کشوری دیگر تجربه کنند. حضور هزاران نخبه علمی در بنیادهای جهانی گواه این نظر است؛ چیزی که در رسانه‌های ایران به عنوان “فرار نخبه‌ها” شهرت دارد:

برای تغییر مغزها که پوسیدن/ برای نخبه‌های زندانی/ برای اینهمه برای غیرتکراری

زن زندگی آزادی

در پی انتشار این ترانه چند بند از آن، از جمله “زن زندگی آزادی”، همگانی شد و تا شعار اصلی این خیزش فرارفت. اگرچه می‌توان خاستگاهی دیگر برای این شعار یافت، ولی ترانه “برای…” به آن بعدی عمومی و جهانی داد. حتی “مرد میهن آبادی” را پشت سر گذاشت تا به ابعاد فاجعه و رنج مضاعفی تأکید کند که بر زنان در این سال‌ها رفته است:

برای خورشید پس از شبای طولانی/ برای مرد میهن آبادی/ برای دختری که آرزو داشت پسر بود/ برای زن زندگی آزادی/ برای آزادی…/ برای آزادی…/ برای آزادی…

“زن زندگی آزادی” و به دنبال آن “آزادی” با تکرار کشدار خود در ترانه، می‌تواند به این معنا باشد که تمامی بندها در رابطه با هم به غیاب آزادی در کشور بازمی‌گردند. آغاز هر بند با “برای…” و پایان ترانه با “آزادی” علت‌های اعتراض را به امیدی می‌پیوندد که می‌تواند هدف جنبش باشد. و همین خود بهترین گواهی است که می‌توان بر اساس آن، ترانه “برای…” را مانیفست خیزش انقلابی ۱۴۰۱ نامید.

* این یادداشت نظر نویسنده را منعکس می‌کند و الزاما بازتاب‌دهنده نظر دویچه‌وله فارسی نیست.