انقلاب ۵۷ و ادبیات داستانی ایران در تبعید

ادبیات به انسان می‌پردازد؛ از بودن و چگونه بودن انسان در جهان می‌گوید. ادبیات تبعید هم از هستی انسان تبعیدی می‌گوید. اسد سیف، پژوهشگر و منتقد ادبی، ‌کوشیده گوشه‌هایی از تأثیر انقلاب و تبعید را در چند اثر ادبی نشان دهد.حوادث تاریخی یا حتی طبیعی گاه چنان تأثیری ژرف بر هستی انسان می‌گذارند که ذهن چند نسل را تسخیر می‌کنند. جنگ‌ها و انقلاب‌ها همین نقش را دارند. دو جنگ جهانی، لشکرکشی‌های ناپلئون، و در تاریخی کهن‌تر حمله اسکندر به شرق، یورش مغول‌ها، و کشورگشایی‌های عثمانی‌ها، هر یک سال‌های سال ذهن جامعه را در اختیار گرفته‌اند.

انقلاب‌ها نیز در همین راستا نه تنها بر هستی اجتماعی انسان‌ها، بلکه بر هنر و ادبیات نیز تأثیر می‌گذارند. از جنبش رنسانس تا انقلاب فرانسه، از جنبش‌های آزادی‌خواهانه در ایتالیا و اسپانیا و کشورهای آمریکای لاتین گرفته تا انقلاب اکتبر در روسیه، هر یک به شکلی در هنر و ادبیات بازتاب داشته‌اند.

تأثیری را که جنبش مشروطه می‌رفت بر ادبیات نوپای ایران بگذارد، بسیار سریع در استبداد حاکم خفه شد. انقلاب ۵۷ نیز در امید به دست‌یافتن به موقعیتی دیگر و بهتر برای نوزایی ادبیات و هنر دوام نیافت. با سرکوب آزادی‌های فردی و اجتماعی، بازداشت‌ها و توقیف کتاب‌ها و نشریات، سانسور از راه رسید و فصل گریز از کشور که از همان فردای انقلاب آغاز شده بود، گسترش یافت.

تبعید برای ما ایرانیان این‌بار در موقعیتی دیگر صورت گرفت. جهان در تغییر و تحول خویش با شکل جدیدی از مهاجرت انسان‌ها روبه‌رو بود. تبعیدی و مهاجر دیگر آن نبود که در تنهایی خویش با “غم غربت” بمیرد. جهان تبعید خود جهانی نو شده بود.

اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه‌ وله

در سال‌های نخست پس از انقلاب جمعیت تبعیدیان ایرانی در جهان اندک بود و انتظار می‌رفت عمر تبعید به درازا نکشد. حال اما می‌توان با جمعی که شمار آن را حدود ۹ میلیون نفر تخمین می‌زنند، از “جمهوری تبعیدیان ایرانی” سخن گفت؛ جمعیتی که خارج از ایران در سراسر جهان سکونت دارند.

در واقع بخش گسترده‌ای از ادبیات و هنر ایران، امروز در خارج از کشور تولید می‌شود. بر این فرآورده‌ها هر نامی که بگذاریم، بخشی جدایی‌ناپذیر از ادبیات و هنر ایران هستند.

ادبیات تبعید ایران عمری به درازای تاریخ نوین این کشور دارد. از انتشار “سیاحتنامه ابراهیم‌بیگ” اثر زین‌العابدین مراغه‌ای و آثار میرزا آقاخان کرمانی در استانبول، تا انتشار بوف‌کور هدایت در هند و ده‌ها نشریه و اثر تبعیدی در مصر و ترکیه و پاکستان و آلمان، نشان از خفقانی دیرپا دارد که هنوز هم جان‌سختی می‌کند.

در بیش از چهار دهه گذشته ادبیات تبعید ایران دوران زایش، بالش و شکوفایی دردناک، اما گرانقدری را تجربه کرده است. این ادبیات گاه تن به تاریخ می‌زند، گاه روایت‌هایی‌ست از هستی پاره‌پاره‌شده ما که در جست‌وجوی سامان یافتن و دستیابی به آرامش است. گاه از تنهایی انسان تبعیدی می‌گوید و گاه از ستمی که بر او و نسل او روا داشته شده است. شخصیت‌های داستانی در ماجراها و موقعیت‌ها و حوادث شکل می‌گیرند تا هم‌گام و هم‌راه تاریخ و جامعه، هستی انسان تبعیدی را بازآفرینی، روایت و گاه پیشگویی کنند.

تبعیدیان ایرانی انقلاب و شکست آن را تجربه کرده‌اند، هشت سال جنگ را پشت‌سر گذاشته، بازداشت‌ها، شکنجه‌ها، اعدام‌ها را شاهد بوده‌اند. شکست در چند خیزش‌عمومی و یا صنفی ناکام، سرانجام جامعه را به جنبش‌های اعتراضی “زن زندگی آزادی” رسانده است. در این سال‌های سیاه جمهوری اسلامی هم‌چنان کشته و از کشور تارانده، و مردم به امید رسیدن به آزادی دگربار به پا خاسته‌اند. بازتاب این حوادث را می‌توان در ادبیات داستانی ما در تبعید نیز پی گرفت.

سال‌های تبعید سال‌های هویت‌یابی نیز هست؛ چیزی که در ادبیات داستانی ما برجسته است. بر این اساس تاریخ و جامعه‌شناسی در کنار روان‌شناسی در این آثار زبان داستان به خود گرفته‌اند تا در ساختار و فرمی داستانی ذهن‌ها را با پرسش‌هایی نو آشنا کند.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

نخستین داستان‌های تبعید نظر به انقلاب دارند؛ از خروش شکوهمند مردم نوشته‌اند و شکست تلخ و زودرس آن؛ از سرکوب و خفقانی که بهار آزادی را به خزان نشاند، از موج بازداشت‌ها و شکنجه‌ها، از زندان و اعدام و سرانجام گریز از کشور. در این داستان‌ها یاد دوستانی که دیگر نیستند، و خانواده‌های داغداری که به غم نشسته‌اند، برجسته است.

نخستین داستان‌های تبعید سراسر درد و رنج است. حسرت پیروزی و درد بی‌پایان شکست در برگ برگ داستان‌ها موج می‌زند. این داستان‌ها گاه روایت و یا گزارش هستند، گاه مقاله‌ای می‌شوند سیاسی، اما در روند زمان زیبایی‌شناسی به داستان‌ها راه می‌یابد و دوران آرام‌تری برای بارآوری از راه می‌رسد.

شاید بتوان گفت که نخستین داستان‌های تبعید ما در داخل کشور نوشته شدند: “فتح‌نامه مغان” از هوشنگ گلشیری و یا “مرگ در کاسه سر” از جواد مجابی می‌توانند نمونه‌های آن باشند.

پس از آن زندان و بازداشت از راه می‌رسد. “مرآیی کافر است” نسیم خاکسار و یا “شاه سیاهپوشان” گلشیری در این راستا نوشته شده‌اند. و بعد دوران گریز از راه می‌رسد. “پایان یک عمر” اثر داریوش کارگر به همین موقعیت می‌پردازد.

در رسیدن به مکانی امن، مرز نقشی بزرگ در داستان‌ها دارد. “در آنکارا باران می‌بارد” اثر حسین دولت‌آبادی داستان گذر از مرز و رسیدن به ترکیه است.

بیشتر بخوانید: انقلاب ایران و تأثیر آن بر ادبیات داستانی

همراه با خفقان و سرکوب، جنگ از راه می‌رسد. در برابر فجایع جنگ گاه صدایی از صلح بر تن داستانی ضدجنگ می‌نشیند که هم‌چون “حفره” اثر قاضی ربیحاوی امکان انتشار نمی‌یابد. در تبعید اما جنگ و حاصل آن دستمایه‌ای می‌شود برای نوشتن داستان و خاطره. زکریا هاشمی در “چشم باز و گوش باز” از دیده‌ها و شنیده‌های خود در چند ماه از حضور در جبهه‌های جنگ می‌نویسد. باید سال‌ها از انتشار “زمین سوخته” و یا “تابستان ۶۲” بگذرد تا رمان ضدجنگ به شکل “عقرب روی پله‌های راه‌آهن اندیمشک” اثر حسین مرتضائیان آبکنار منتشر شود.

ادبیات تبعید در گذر از برزخ، سرانجام به دوران باروری و شکوفایی می‌رسد. نویسنده تبعیدی به موقعیتی مناسب برای نوشتن دست می‌یابد، گذشته را دستمایه آثارش می‌کند، آن را با زندگی در تبعید در هم می‌آمیزد و آثاری می‌آفریند که به حتم جایگاهی در تاریخ ادبیات ایران دارند. بر این آثار زبان رسمی سانسور حاکم نیست، در زیر سایه سنت و استبداد نوشته نمی‌شوند، به زبانی بی‌پیرایه لایه‌های پنهان ذهن و هستی انسان ایرانی را با موضوع‌هایی چون زندان، مرز، گریز، مبارزه، بودن و یا نبودن در تبعید و چگونگی آن، در پیوند قرار می‌دهند.

در این داستان‌ها تنها حادثه بازآفرینی نمی‌شود، کندوکاو ذهن نیز میدانی می‌شود در رویارویی سنت و مدرنیته. ساسان قهرمان در “گسل” انسان دیروز را در برابر انسان امروز قرار می‌دهد. اکبر سردوزامی در “برادرم جادوگر بود” به نقد فرهنگی می‌رود که هم‌چنان جان‌سختی می‌کند. نسیم خاکسار در “بادنماها و شلاق‌ها” به آدمیانی می‌پردازد که هنوز حوادث گذشته اشغالگر ذهن‌شان است. بهرام مرادی در “خودسر” به سال‌های بعدتر می‌پردازد؛ به سال‌هایی که رژیم در آرامش بعد از سرکوب، به خارج از کشور و سرکوب مخالفان تبعیدی روی می‌آورد. شکوه میرزادگی در “بیگانه‌ای در من” از فرزندانی می‌نویسد که در برابر والدین، همراه حکومت می‌شوند.

محمود فلکی، فهیمه فرسایی، رضا قاسمی، رضا دانشور، کوشیار پارسی، شهرنوش پارسی، محمود مسعودی، شهلا شفیق، مهشید امیرشاهی، محسن حسام، مهرنوش مزارعی، خسرو دوامی، ناصر شاهین‌پر، بهرام حیدری و ده‌ها نویسنده تبعیدی در شمار نخستین نسل از نویسندگانی هستند که پس از انقلاب در خارج از کشور آثارشان منتشر شد. باید سال‌ها می‌گذشت تا نویسندگان نسل جوان‌تر زیستن در تبعید را تجربه کنند و یا نسل دوم ایرانیان تبعیدی نوشتن به زبان کشور میزبان را آغاز کند.

جمهوری اسلامی همچون تمامی حکومت‌های ایدئولوژیک کوشید تا از قلم اسلحه‌ای بسازد در خدمت آرزوهای خویش. با هزینه‌ای کلان، با نویسندگانی که پیرامون خویش گردآورده، به سرکوب، سانسور، تاراندن و حتی حذف فیزیکی نویسندگان مستقل روی آورد. کوشید هنر و ادبیات مستقل در داخل کشور نیز از فضای هنری و ادبی تبعید شود. “اسلامی‌نویسان” پیرامون حکومت در این سال‌ها جز تبلیغات چیزی ننوشتند. ادبیات تبعید اما در داخل و خارج از کشور کوشیده و می‌کوشد در رابطه با ادبیات جهان، بر شانه ادبیات معاصر ایران ببالد.

* این یادداشت نظر نویسنده را منعکس می‌کند و الزاما بازتاب‌دهنده نظر دویچه‌وله فارسی نیست.