شکست انقلاب اسلامی، نه فقط جمهوری اسلامی


شکوه میرزادگی

هر سال، همزمان با سالگرد انقلاب اسلامی 57، نظرات مختلفی در ارتباط با این واقعه گفته و نوشته می شده است؛ از اظهار نظر مردم عادی و هیجان زده ای که «تقصير» انقلاب را تنها به گردن روشنفکران می انداختند تا تحلیل های جامعه شناسانه و سیاسی نويسندگانی که این انقلاب را حاصل «عملکرد شاه»، یا «خودجوشی مردم برای آزادی و عدالت»، یا «مبارزه با امپریالیسم»، یا «توطئه اروپایی ها برای کوتاه کردن نفوذ آمریکا در ایران»، یا «راه حل غرب برای چنگ انداختن بر منابع طبیعی ایران»، و یا «بوجود آوردن کمربندی سبز در مقابل شوروی که هنوز در قدرت بود» و مسایلی از این قبیل می دانستند. اما امسال به جای هر بحثی درباره ی دلایل بوجود آمدن این انقلاب، سخن از شکست آن است.

این روزها، در چهلمین سالگرد انقلاب، جمله ی «چهل سال شکست» – نه تنها از زبان بیشتر ایرانیان در سراسر جهان بلکه از زبان برخی از تحلیل گران و سیاستمداران غیرایرانی نیز – شنیده می شود. اکنون دیگر، جز مسئولین و وابستگان نظام، کمتر کسی از چگونگی برآمدن انقلاب و یا امکان تغییرات و اصلاح آن سخن می گوید؛ وابستگانی که – در توجيه این «چهل سال شکست» – ضمن بهره برداری های مزورانه از نمودارهای فرهنگ ایرانی، مثل خورشید و روشنایی، از اصطلاح زشت «چل چلی» برای چهل سالگی انقلاب ضد ایرانی خود و «پیر نشدن» اين هیولای هراس انگیز در حالِ فرو افتادن می گویند.*

البته پذيرفتن شکست يک «حکومت مذهبی»، که هنوز می تواند برخی از مردمان ساده را از خدا و پیامبر و امام بترساند، و هنوز بر گرده ی سرزمینی ثروتمند نشسته، و هنوز تا بن دندان مسلح است ؛ عقل و هوشیاری می خواهد؛ و این عقل و هوشیاری را باید مدیون دو چیز بود: يکی وجود مردمانی آگاه که در سرزمین ایران، چهل سال رنج کشیده ، شکنجه شده ، و عده زيادی از آنان کشته شده اند اما در مقابل بی خردی سرکوبگر سر خم نکرده اند و ديگری وجود نیروی رسانه های اجتماعی قوی و گسترده ی عصر انقلاب ارتباطات که خوشبختانه انسان امروز دو سه دهه است به آن مجهز شده و به راحتی نمی شود حقایقی را از دید آن پنهان کرد.

اما نکته ای در این میان برای من، و می دانم بسیارانی چون من، هنوز کاملاً روشن نیست: آیا همه ی آن هایی که اشاره به «چهل سال شکست» می کنند منظورشان از شکست خوردنِ پدیده ای به نام «جمهوری اسلامی» است یا شکست مادر اين حکومت که «انقلاب اسلامی» نام دارد؟ چرا که دیده ام برخی از «نواندیشان مذهبی» نيز از «چهل سال شکست» گفته و خواهان جدایی مذهب از حکومت شده اند. همچنين دیده ام برخی از آن ها – که خود در پيدايش انقلاب اسلامی سهيم بوده اند – نیز خواهان جدایی مذهب از حکومت شده و برخی شان «رندانه» خواسته اند تا عملکرد نهاد واقعاً موجود «جمهوری اسلامی» را از مفهوم انتزاعی «انقلاب اسلامی» جدا کرده و بگویند که «انقلاب اسلامی» امری درست و به جا انجام شده اما از جاده اصلی خارج شده است ، و آن چه شکست خورده همين حکومتی است که با نام «جمهوری اسلامی» چهل سال است بر ايران تسلط دارد. آنها، در راستای جا انداختن اين «گزاره»، آنچنان همه چیزِ قبل از انقلاب را بدتر و زشت تر از پس از انقلاب جلوه می دهند که گویی غیر مستقیم بگویند: « اگر از ابتدا مذهب را از حکومت جدا می کردند انقلاب اسلامی می توانست و هنوز هم می تواند فرزندی بهتر از “جمهوری اسلامی” داشته باشد!»

رفتار و گفتار این ها «صاحب نظران!» ما ایرانیان را که در طول چهل سال شاهد آن بوده ایم که هر چه بر سرمان آمده درست ناشی از همین «انقلاب اسلامی» بوده به شدت نگران می کند؛ چرا که ما ديگر بر اين واقعيت قطعی آگاهيم که هر فرزند برون آمده از بطن این هیولا، حتی اگر نام مستعارش «جدایی مذهب از حکومت» باشد جز بدبختی و عقب ماندگی با خود نخواهد آورد. اکنون ديگر خوب می دانیم که در واقع این انقلاب اسلامی بود که – زیر شعار «اسلامیت به جای ایرانیت» و «امت بجای ملت» – همه ی جهان بينی و قوانین خود را از انديشه های ماورای قرون وسطایی که قابليت به روز شدن را ندارند الهام گرفت و با تکیه بر آن یک سرزمین زیبا و آباد را ویران و زندگی میلیون ها انسان را تبدیل به کابوسی هولناک کرد.

ما اکنون دريافته ايم که اين «پرده پوشان فريب کار»، همانگونه که برای مان «حقوق بشر اسلامی» و «فمنیسم اسلامی» و «دمکراسی اسلامی» و «علوم انسانی اسلامی» و… ..و… ساختند، به راحتی و با وقاحت می خواهند سکولاريسم اسلامی» هم بسازند و دیوانه وار و «چل چلی کنان» سالهایی دیگر زندگی میلیون ها انسان را به تباهی و عقب ماندگی بکشانند.

این روزها، در سالروز «مصیبت بزرگ»، بايد حواس مان باشد و مدام تکرار کنیم که این شکست «شکست انقلاب اسلامی» ست؛ انقلابی که همه ی فرزندانش، به هر شکل و شمایلی که باشند، نه هیچ ربطی با تاريخ و فرهنگ ايرانی ما دارند و نه هیچ مناسبتی با فرهنگ پیشرفته امروز جهانی؛ فرهنگی انسانی که بر پايه ی «سکولاریسم»، «دمکراسی» و «اعلامیه ی جهانی حقوق بشر» بنا شده و تنها انسان را مختار و قادر به رقم زدن سرنوشت خویش می داند.