روی جلد نشریه آزادگی شماره ۲۸۶ | پشت جلد نشریه آزادگی شماره ۲۸۶ |
در هر 10 دقیقه حداقل یک مورد نقض حقوق بشر در ایران اتفاق می افتد
در شماره 286 آزادگی، میخوانید
مدیر مسئول و صاحب امتیاز:
منوچهر شفائی
همکاران در این شماره:
معصومه نژاد محجوب
لیلا باقری
مهسا شفوی
سمیه علیمرادی
طرح روی جلد و پشت جلد:
رزا جهان بین
امورفنی و اینترنتی :
رسول عباسی زمان آبادی
چاپ و پخش:
مهدی عطری
یادآوری:
- آزادگی کاملاً مستقل و زیر نظر مدیر مسئول منتشر میشود.
- نشر آثار، سخنرانیها و اطلاعیهها به معنی تائید آنها نبوده و فقط به دلیل اعتقاد و ایمان به آزادی اندیشه و بیان میباشد.
- با اعتقاد به گسترش افکار، استفاده و انتشار آثار چاپ شده در این نشریه بدون هیچ محدودیتی کاملاً آزاد است.
- مسئولیت هر اثری بر عهده نویسنده آن اثر است و آزادگی صرفاً ناشر افکار میباشد.
آزادگی
آدرس:
Azadegy _ M. Shafaei
Postfach 52 42
30052 Hannover – Deutschland
Tel: +49 163 261 12 57
Email: shafaei@azadegy.de
نظام ولایت فقیه مسبب رشد اعتیاد
جهانگیر گلزار
بر اساس اطلاع ستاد مبارزه با مواد مخدر 950 تن و 625 کیلو گرم انواع مواد مخدر در سال 98 در ایران کشف شده است .
۸۰ درصد از مجموع موادمخدر مکشوفه تریاک بوده که حدود ۷۶۱ تن و ۱۷۰ کیلوگرم بوده و ۲۲ درصد نسبت سال 97 افزایش داشته است. همچنین ۸۹ تن از کشفیات در سال ۹۸ حشیش و در مجموع نسبت به سال 97 ،حدود ۱۱ درصد کاهش داشته است. میزان کشفیات هروئین نیز ۲۲ تن و ۴۲۴ کیلوگرم بوده است و حدود ۶ درصد کاهش نسبت به مدت مشابه سال 97 داشته است. میزان کشفیات شیشه ۱۶ تن و ۹۷۴ کیلوگرم بوده و نسبت به سال گذشته ۲۰۸ درصد افزایش داشته است. سایر مواد مخدر مکشوفه ۳۵ تن و ۹۷۹ کیلوگرم بوده و ۱۳۹ درصد رشد نسبت به مدت مشابه در سال ۹۷ را داشته است.
۸۶ درصد کشفیات توسط نیروی انتظامی، ۱۱ درصد توسط وزارت اطلاعات، ۳ درصد سازمان بسیج مستضعفین و سپاه، ۰.۰۳ صدم درصد توسط گمرک و یک صدم نیز توسط سازمان زندانها صورت گرفته است . برنامه مبارزه با قاچاق مواد مخدر بنا بر داده های نظام ، اطلاعاتی شده است و از ظرفیتهای اطلاعاتی در سطح کشور استفاده می شود . شیوه اطلاعاتی در حوزه های مختلف در زمینه مبارزه با مواد مخدر 72 درصد می باشد .
در سال 98 تعداد ۴۱۴ هزار و ۸۰۹ نفر در ایران در رابطه با مواد مخدر دستگیر شده اند . از این تعداد ۲۲۴ هزار و ۲۷۰ نفر قاچاقچی عمده و توزیعکننده خرد بوده و ۱۹۰ هزار و ۵۳۹ نفر معتادان متجاهر بودهاند .اگر مبارزه با تولید و توزیع مواد مخدر واقعا و بطور صحیح انجام گرفته بوده باشد باید تعداد معتادان کمتر و در عمل مافیای عمده و خرده فروشی کوچکتر و غیر قابل عمل می گردیدند . آمار نشان می دهد که عملکرد نظام ولایت فقیه در 4 دهه جهت تولید ترس و وحشت در دل توزیع کنندگان و تولید کنندگان مواد مخدر به حکم اعدام موفق نبوده است . پس چرا این روش ادامه دارد؟این سوالی است که مسئولین این نظام باید به آن پاسخ دهند . شواهد می گوید که تعدادی از قاچاقچیان را اعدام می کنند تا جامعه درمقابل این خشونت بزرگ ،کز کردگی بیشتری پیدا کند نظام می گوید مبارزه آنها علیه قاچاقچیان مواد مخدر آنقدر خوب بوده است که از نیمه دوم سال ۹۶ حمل مواد مخدر تغییر مسیر از خشکی به دریا را داشته است .در حال حاضر بیان می شود که 800 ماده روان گردان در بازار جهانی وجود دارد که این مواد تحت نامهای مختلف در ایران نیز موجود است .
در حال حاضر رایجترین و پر مصرفترین ماده مخدر در ایران تریاک ، حشیش ، هروئین و شیشه می باشد . گرایش اعتیاد به شیشه نسبت به گذشته روزانه دارد بیشتر می شود و متاسفانه اعتیاد به این ماده در بین جوانان و زنان بیشتر است .
آمارهای انتشار یافته می گوید ، ۶۷ درصد از معتادان به مواد مخدر در ایران تریاک و شیره، ۱۲ درصد علف، ماریجوانا و گل، ۱۱ درصد هروئین و کراک و ۸ درصد شیشه مصرف میکنند.
در ایران آشپزخانه های تولید شیشه وجود دارد و از کشور افغانستان مقدار زیادی شیشه به ایران نیز وارد می شود . متاسفانه افغانستان بالاترین تولید کننده تریاک در جهان است و آمریکا و انگلستان نتوانسته اند جلوی رشد کشت این ماده مخدر را بگیرند و بلکه تولید آن از قبل از حمله آمریکا به افغانستان و در دوران ملا عمر که رئیس طالبان بود تا امروز حدود 15 برابر بیشتر شده است.
شیشه این ماده بسیار خطرناک قیمتی مابین 6 تا 30 میلیون تومان برای هر کیلو گرم دارد . قیمت شیشه بر اساس داده ها پایین آمده است و دلیلش تولید فراوان آن در افغانستان می باشد .
آمریکا و انگلیس تبلیغات فراوان نمودند که افغانستان را می خواهند از دست طالبان نجات دهند. امروز هم طالبان و هم مافیا و هم آمریکا و انگلیس در تولید و توزیع مواد مخدر افغانستان را به بزرگترین مرکز تولید مواد مخدر تبدیل نموده اند .
تعداد معتادین در ایران
طبق آمار رسمی ستاد مبارزه با مواد مخدرو به گفته ناصر اصلانی معاون «مقابله با عرضه و امور بینالملل ستاد مبارزه با مواد مخدر» در۲۵مهر۹۸ چنین اعلام کرده است : “در ایران مجموعا دو میلیون و ۸۰۸ هزار نفر مصرفکننده “مستمر” مواد مخدر وجود دارد. این آمار نشانگر افزایش بیش از دو برابری شمار معتادان به نسبت سال ۱۳۹۰ است. البته یک میلیون و 600 هزار نفر هم افرادی هستند که مواد مخدر را بصورت روزانه مصرف نمی کنند بلکه آنها معتادین تفننی هستند . “اگر آمار او را مبنا قرار دهیم باید به این تعداد 500 هزار الکلی نیز باید اضافه نمود که در مجموع می شود 4 میلیون و 900 هزار نفر معتاد به مواد مختلف در کشور . بر اساس اینکه هر معتاد با 3 نفر از اعضای خانواده در رابطه مستقیم است ، تعداد افراد در رابطه مستقیم با اعتیاد حدود 20 میلیلون نفر می باشند . به عبارت دقیقتر حدود یک ، چهارم جمعیت ایران مستقیم در رابطه با اعتیاد و معتاد قرار گرفته اند . اینها همه حاصل استبداد و جو خشونت در ایران است و عدم آزادیهای فردی و جمعی که مانع رشد استعداد ه است.
در چرخه اعتیاد آماری متاسفانه از معتادین به الکل حرفی زده نمی شود . قابل توجه اینکه قاچاق واردات مشروبات الکلی به کشور مابین 420 تا 600 میلیون لیتر در سال است و مقدار تولید دست ساز در داخل کشور نیز بسیار بالاست . تعداد افراد الکلی در کشور را حدود 500 هزار نفر تخمین می زنند و از این تعداد حدود 100 هزار معتاد زن به الکل می باشند . متاسفانه ده درصد معتادان ایران نیز گفته می شود که زنان هستند . در مجموع حدود 500 هزار معتاد زن در ایران وجود دارد .
آمار می گوید که سالانه ۷۵۰۰ نوزاد معتاد در ایران از مادران معتاد متولد می شوند . فاجعه اعتیاد ابعاد بسیار گسترده ای پیدا نموده است .
طبق گزارش سازمان ملل متحد شیوع مصرف موادمخدر در ایران سالانه ۳۱.۳ درصد است که از این نظر بالاتر از همه کشورهای دنیا قرار دارد .کشورهای افغانستان، روسیه، مالدیو، اوکراین، ماکائو و آمریکا بهترتیب در رتبههای بعدی قرار میگیرند.
بر اساس رشد اعتیاد در ایران سالانه تعداد 162 هزار نفر به معتادان کشورمان اضافه می گردند. به این نکته مهم نیز باید توجه داشت که شخص معتاد سعی می کند در دوران زندگی خود 5 نفر را مثل خود به اعتیاد بکشاند و معتاد نماید .
گردش مالی مواد مخدر
محمد ترحمی، «مدیرکل دفتر حقوقی و امور مجلس ستاد مبارزه با مواد مخدر» در ۲۱ مرداد ۹۸ گفته است : «۱۶۷ هزار میلیارد تومان گردش مالی مواد مخدر است در حالی که بودجه کشور ۴۰۸ هزار میلیارد تومان اعلام میشود.»
باید توجه کرد که بر اساس کدامین آمار وی چنین محاسبه ای نموده است . هزینه مواد مخدر بر اساس آمار در این متن باید از این مقدار بسیار بیشتر باشد . هزینه درمان بیماری های ناشی از اعتیاد و کم کاریه های افراد معتاد و آلوده نمودن محیط از طرف معتادین و بیماریهای مختلف که ناشی از اعتیاد است و … را نیز به مخارج معتاد باید افزود . در حال حاضر بر اساس آمار ستاد مبارزه با مواد مخدر، بیش از ۲۲ درصد کارگران ایران از مواد مخدر استفاده میکنند.در استان خراسان تعداد کارگران معتاد 32 درصد می باشد . یعنی از هر 10 کارگر 1 نفر معتاد است . آمار کارمندان معتاد داعم و تفننی نیز کمتر از کارگران نیستند . توجه کنیم که اعتیاد چه تاثیر بد و مخربی در چرخه تولید در تمام زمینه ها در ایران می گذارد .
دلایل اجتماعی اعتیاد
تاثیر نابسامانیهای اجتماعی که ناشی از سیاستهای خشونت طلبانه نظام حاکم بر ایران است اثر بسیار بدی بر روح مردم ایران گذاشته و می گذارد . بر اساس نظر روانشناسان بسیاری از مردم از تعادل روانی مطلوب برخوردار نیستند . افسردگی در ایران یکی از بیماریهای رایج شده است . اضطراب فراوان نسبت به گذران زندگی با بالا رفتن ساعتی قیمتها و تحقیر روزانه مردم از طرف نهادهای مختلف حکومتی و نبود آینده روشن و نبود امینت اقتصادی و سیاسی و اجتماعی ومخصوصا نبود امنیت قضایی باعث روی آوردن بسیاری به اعتیاد برای سرکوب این فشار در خود گردیده اند. این پدیده اعتیاد در کشورهای دیگر استبدادی نیز مشاهده می شود . مثلا در روسیه و کوبا و … روی آوردن مردم به الکل برای فرار از واقعیت تلخ فقر و استبداد امری معمولی گردیده بود . فشارهای اقتصادی منشا بسیاری از فشارهای روحی است . فقر ناشی از نبود اشتغال ونبود ثبات قیمتها و نبود ثبات اقتصادی تاثیر بسیار بدی را بر جامعه و مخصوصا جوانان وطن وارد می کند .
عده ای مواد مخدر را برای فراموشی دردهای اجتماعی و سیاسی که به آنها وارد می شود می دانند .
روحانیت که باید مدافع معنویت و عدل در جامعه باشند خود عامل فسادهای سیاسی و دزدیهای بزرگ شده اند . عملی که روحانیت مخصوصا حاکم از خود نشان می دهد باعث گردیده که در نظر بخش بزرگی از مردم ، روحانیت کشنده معنویت شده است . روحانیت که بایستی نقش الگو بازی کند ، الگوی فساد گردیده است .
در دو دهه گذشته زمان تهیه موادمخدر را ما بین 30 دقیقه و 1ساعت می دانستند . در صورتی که امروز نیازی به رفتن و تهیه نیست. یک شماره تلفن و یک زنگ کوچک مشکل تهیه مواد مخدر را برای معتاد آسان نموده است . مواد مخدر در همه جا موجود است و شرم از خرید و مصرف مواد مخدر گویی برای بسیاری وجود ندارد .
راه حل چیست ؟
آمار می گوید که سالانه مقدار بالایی از مواد مخدر از فروشندگان و قاچاقچیان گرفته می شود و تعداد زیادی را به زندان می اندازند و اعدام فروشندگان بزرگ در دستور کار نظام وجود دارد با این حال هنوز اعتیاد یکی از معضلات اساسی مردم ایران است . رژیم ایران پیشگیری با قاچاقچیان را در دستور خود دارد .
در صورتی که این بیماری را در نطفه که حاصل معضلات مختلفی است که به اعتیاد سر باز می کند باید دید و در تمامی زمینه های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی به دنبال راه حل درمان این بیماری با ابعاد بزرگ گشت .
آموزش عمومی نسبت به سلامتی و حق زندگی در سلامت و نبود خشونت باید در دستور کار دولت و نهادهای مردمی بگردد . ایجاد محیط امن جهت شکوفا شدن استعدادهای در زمینه های مختلف . ایجاد فضای رشد اقتصادی و امنیت اقتصادی جهت ایجاد اشتغال کافی با حقوق مکفی برای زندگی حقوقمند و ایجاد امنیت شغلی و امنیت اجتماعی و حقوند شناختن انسان ایرانی به عنوان یک شهروند. امکان شکوفا شدن استعدادها با برخوردار شدن از حقوق و زیست در عدم خشونت روابط را از تنش به دوستی و مهر باز می گرداند تا انسان نیازی به مخدر برای سرکوب فشارهای وارد به خود استفاده کند .
تغییر ذهنیت حاکم بر جامعه که مواد مخدررا وسیله ای برای خوش گذرانی میداند به شادی در حقوندی تغییر کند . بجای عادت دادن نقش ذهنیت کودکان و جوانان با دیدن الگوی ماد و پدر معتاد به اعتیاد و گزیز از مشکلات باید تغییر و اعتماد به نفس و عمل به حقوق را الگو قرار داد .یعنی اعتیاد بعنوان عامل تخریب و عامل تضعیف روحیه و استعداد ها بدل به عمل به حقوق که مایه اصلی رشد استعدادها است بگرد .
نظام حاکم بر ایران بر ضد حقوق شهروندان عمل می کنند و باعث انواع خشونتها در سطح جامعه گردیده است . از تولید کننده خشونت نمی شود انتظار عدالت خواهی و رعایت حقوق همگان را از او داشت . اعتیاد با استبداد حاکم بر ایران همخوانی دارد .
شخص معتاد برای درگیر بودنش با اعتیاد برای خود نقشی در تغییر نظام نمی بیند و بنا بر این در عمل خود آگاه یا نا خود آگاه متحد نظام و فساد اومی گردد .ایران زمانی از بیماری اعتیاد نجات می یابد که جامعه باور به انسان حقوقمند بیابد و خود را از دست استبداد نجات دهد و خواهان زیست در آزادی و استقلال و حقوندی بگردد .
در چنین فضایی خشونت از روابط کم و کمتر گشته و نیازی به مخدر برای فرار از فشارها نخواهد داشت .
تا رسیدن به تحول هموطنانی که در راه سلامت هموطنان خود را مسئول می دانند باید بکوشند که فرزندان و عزیزانشان به اعتیاد روی نیاورند . آنها که به نام تفنن مواد مخدر می کشند ،خود را گول نزنند بلکه الگو رهایی از اعتیاد بگردند تا بتوان با اعتیاد مبارزه حقوقمند نمود .
golzar57@yahoo.de
یادی از اعتراض بزرگ مردم زنجان در ۲۴مرداد سال ۱۳۷۰
آذر ارحمی
یادی از اعتراض بزرگ سی هزار نفره این خبر صاعقه آسا پیچید؛ ۳۰هزار نفر از مردم زنجان در یک اقدام قهرآمیز به مراکز و ساختمانهای حکومتی حمله ور شدند و به مدت کوتاهی ۵مرکز حکومتی و ۵۰ اتوموبیل دولتی را به آتش کشیدند. این حرکت به قدری برق آسا بود که خامنهای در هراس از گسترش حرکت مردم به سراسر استان و سایر شهرها، وادار به گشودن آتش به روی مردم شد. نیروهای سرکوبگر سپاه و بسیج به سوی تظاهرکنندگان رگبار بستند و در نتیجه آن دستکم ۵ تن از مردم به شهادت رسیدند و تعداد قابل توجهی نیز زخمی شدند.
آتش اعتراض در زنجان چگونه شعله کشید؟
در تاریخ ۲۴مردادسال ۱۳۷۰ دانشجویان زنجان، در اعتراض به فساد معاون دانشگاه اعتراضات گسترده ای را راه اندازی کردند. مردم زنجان نیز در پشتیبانی از دانشجویان به خیابانها ریخته و علیه دستگاه فاسد عصیان کردند. این حرکت مردمی نظام را مجبور به عقب نشینی کرد و معاون دانشگاه برکنار شد.
محمد باقر خرمشاد، از معاونین وزارت علوم، روز ۲۷خرداد در مصاحبه با خبرگزاری فارس گفت: «بهدنبال اتفاق رخ داده، مسئول مربوطه در همان روز اول از مسئولیت کنار گذاشته شد و پرونده این فرد در دادستانی در حال بررسی است…..».
بار دیگر در سال ۸۷ دانشجویان زنجانی علیه کارگزاران فاسد چندین روز به اعتراض برخاستند و با دادن شعارهای ضدحکومتی جاده زنجان و تبریز را بسته و با ماموران درگیر شدند و «نداف»، رئیس دانشگاه را حسابی گوشمالی دادند و با تشکیل زنجیره انسانی در محدوده در ورودی دانشگاه مانع ورود مأموران سرکوبگر به داخل دانشگاه شدند.
زنجان- آتش زیر خاکستر
این اعتراض بزرگ با شهیدانش مراحل تکوینی خود را در سالهای ۸۸ و ۹۲ و ۹۶ طی کرده و همچنان ادامه دارد.
در سال ۹۲ مردم زنجان تسلیم ناپذیری خود را در برابر استبداد و ستم مذهبی نشان دادند و در اعتراض به آلودگی شهر توسط کارخانه های سرب و روی، آتشی علیه نظام جبار ولی فقیه حاکم برافروختند که هدفش از راه اندازی این کارخانه ها بدست آوردن ثروتهای نجومی برای پاسداران بود در حالیکه مردم محروم با ابتلا به سرطان باید قیمت آلودگی شهر را می دادند. اما اینبار مردم معترض زنجان عقب نشینی نکرده و در مقابل دفتر امام جمعه زنجان شعار دادند: «نترسید، نترسید، ما همه با هم هستیم»؛ «همشهری باغیرت، اتحاد، اتحاد»؛ «سرب و روی نمیخواهیم، هوای تازه میخواهیم».
اما امام جمعه زنجان با وقاحت گفت: «هنوز سرطانزایی شرکت سرب و روی زنجان اثبات نشده است».
همبستگی مردم زنجان در دی ماه ۹۶
مردم زنجان در همبستگی با مردم معترض مشهد و سایر شهرهای ایران از روز ۹دیماه۹۶ خشم و کینه سالیانشان را در خیابانهای اصلی زنجان فریاد کشیدند و پاسداران و مأموران انتظامی را بهستوه آوردند. روز ۱۰دیماه ۹۶ سایتهای حکومتی ضمن انتشار تصویری از مردم در برابر بانک کوثر خبر از «آتش زدن بانک کوثر در چهارراه سعدی و میدان انقلاب زنجان» دادند و در تیتر بالای تصویر نوشتند: «آتش زدن بانکی در زنجان توسط آشوبگران» !
در دی ماه۹۶ یکی از جوانان این شهر به نام «محمد نصیری» زیر شکنجه در زندان بهشهادت رسید. شکنجهگران رژیم اجازه کالبدشکافی به خانواده این جوان را نداده و به آنها گفتند، محمد خودکشی کرده است!
خون محمد نصیری، با عصیان نیکتا اسفندانی و فرزاد انصاری فر و ۱۵۰۰شهید اعتراضات سراسری آبان ۹۸ پیوند خورد و پایه های ستم و استبداد ۴۱ ساله دیکتاتوری ولایت فقیه را لرزاند. مردم ایران کشتار فرزندان خود را که برای آزادی به خیابانها آمدند، نه می بخشند و نه فراموش می کنند. باشد تا روز حسابرسی و اجرای عدالت فرا رسد
واکنش وزارت بهداشت رژیم ایران به واکسن روسی
حسین سالاری
رئیس روابط عمومی وزارت بهداشت در ایران اعطای مجوز به واکسن ضد کرونای روسی موسوم به “اسپوتنیک ۵” را که به گفته رسانهها قرار است استفاده از آن از اول ژانویه در روسیه شروع شود بالقوه خطرناک دانست.
کیانوش جهانپور در توییتی نوشت، هنوز هیچ یک از واکسنها مراحل آزمایشهای بالینی را طی نکرده و مسابقه بر سر رسیدن به واکسنی علیه کرونا باید مسابقهای در مسیر اطمینان، سلامت و ایمنی باشد. مجوز مصرف انسانی واکسن آزمایشی کرونا قبل از اینکه مراحل مطالعات بالینی به درستی پایان یابد در حکم جعبه پاندورا است و بالقوه خطرناک…
واکسن ضد کرونا یا “کوکتل مولوتف” روسی پوتین!
رئیس جمهور روسیه مدعی است واکسنی که در این کشور برای مقابله با ویروس کرونا تولید شده مراحل تایید علمی را پشت سر گذاشته و از چند ماه آینده در دسترس عموم قرار خواهد گرفت.
پوتین پس از اعلام به ثبت رسیدن واکسن کرونا در کشورش گفت این واکسن حتی به یکی از دختران وی نیز تزریق شده است.
ادعای پوتین در باره کارآمد بودن این واکسن اما با توجه به اینکه مرحله سوم تست بر روی آن انجام نشده با تردیدهایی از سوی کارشناسان همراه شده است.
پیتر پیتس، کمیسر پیشین سازمان غذا و داروی آمریکا یکی از افرادی است که نسبت به کارایی واکسن روسی ابراز تردید کرده است.
آقای پیتس در گفتگو با یورونیوز برای توجیه رویکرد بدبینانه خود نسبت به کارایی واکسن روسی به فاکتورهایی چون نبود شفافیت و در دسترس نبودن دادههای لازم برای اطمینان از ایمن بودن آن اشاره کرده و یاد آور شده که روسها سابقه تایید دارو و واکسن با آزمایش های اندک یا بدون آزمایش را در کارنامه دارند.
کمسیر سابق سازمان غذا و داروی آمریکا سپس با تعبیری عجیب از این واکسن به عنوان «کوکتل مولوتف» نام میبرد و تاکید میکند که این همان چیزی است که ما دقیقا در مبارزه جهانی با بیماری کووید۱۹ به آن نیاز نداریم.سازمان جهانی بهداشت نیز در نخستین واکنش به ادعای روسیه مبنی بر ثبت واکسن کرونا بر «رویکرد بسیار سختگیرانه» خود برای صدور مجوز واکسن تاکید کرده است.
سازمان بهداشت جهانی هفته گذشته نیز اعلام کرده بود که هیچ داده و اطلاعات رسمی در باره تحقیقات مرتبط با تولید واکسن در روسیه مشاهده نکرده و به مسکو توصیه کرده بود که به دستورالعملهای تعیین شده برای تولید واکسنی ایمن در برابر ویروس کرونا متعهد و پایبند باشد.آلمان نیز از جمله کشورهایی است که بلافاصله ادعای روسیه در خصوص دستیابی به واکسن کرونا را زیر سوال برد. برلین ساعاتی پس از انتشار خبر ثبت واکسن کرونا در روسیه با نگاهی تردیدآمیز به آن واکنش نشان داد.وزارت بهداشت آلمان روز سهشنبه در واکنش به ادعای ولادیمیر پوتین مبنی بر ساخت و ثبت واکسن کرونا در کشورش نسبت به کیفیت، کارایی و ایمنی این واکسن ابراز تردید کرد.
سخنگوی وزارت بهداشت آلمان با یادآوری این نکته که هنوز اطلاعات مشخصی در خصوص کیفیت، کارایی و قدرت ایمنی واکسن ساخت روسیه در دست نیست، تصریح کرد: «در اتحادیه اروپا ایمنی و سلامت بیماران در درجه اول اولویت قرار دارد.»
دکتر آنتونی فاوسی، متخصص ارشد بیماریهای عفونی آمریکا پیش تر گفته بود: امیدوارم که چینیها و روسها قبل از اجرای واکسن برای افراد، از اثربخشی و ایمنی آن کاملا اطمینان حاصل کنند چرا که ادعای داشتن واکسنی آماده توزیع قبل از انجام آزمایشهای لازم، بسیار خطرناک است.
پروفسور دکتر مینو محرز، متخصص بیماریهای عفونی در ایران نیز در باره ادعای روسیه در مورد موفقیت در تولید واکسن کرونا گفت: همه جای دنیا دارند روی واکسن کار میکنند. روسیه هم کار میکند. ولی اشکالی درباره روسیه وجود دارد. روسها مواد بیولوژیکی را که تولید میکنند، فقط خودشان تایید میکنند و در اختیار هیچ مرجع بینالمللی برای تایید قرار نمیدهند.
هشدار دانشمندان درباره واکسن چینی/روسی
کشورهای چین و روسیه از دستیافتن به محصولاتی که از آن با عنوان واکسن کرونا نام بردهاند، خبر میدهند. اما محققان در حوزه پزشکی، به این ادعا با دیده تردید مینگرند.
یک ویروسشناس سرشناس آمریکایی نسبت به احتمال تهیه واکسنی کارآمد علیه کرونا در چین و روسیه ابراز تردید کرده است. به گفته او تولید واکسن کرونا در آمریکا در مسیر درستی قرار دارد.
دکتر آنتونی فاوچی، متخصص ایمنیشناسی و رئیس مؤسسه ملی آلرژی و بیماریهای عفونی در آمریکا، میگوید: واکسنهای تولید شده توسط چین و روسیه نمیتوانند در بدن، ایمنی کافی و موثر در برابر ویروس کرونا ایجاد کنند.
دکتر مینو محرز، متخصص بیماریهای عفونی و عضو کمیته علمی مبارزه با کرونا در ایران، نیز ضمن ابراز تردید نسبت به ادعای روسیه، گفته است: برای قبول موفقیت یک واکسن باید یکی از سه مرکز معتبر جهان آن را تایید کند و محصولات روسیه که به عنوان واکسن کرونا معرفی شده، هنوز مورد تایید مراجع بینالمللی قرار نگرفته است.
به گفته دکتر مینو محرز، «سازمان بهداشت جهانی، یا سازمان غذا و داروی آمریکا یا اتحادیه اروپا باید واکسن ساخت روسیه را تایید کنند اما هنوز این امر صورت نگرفته است».
تعدادی از کشورهای غربی در هفتههای اخیر، روسیه را به تلاش برای سرقت اطلاعات مربوط به ساخت واکسن کرونا متهم کردند. انتقاد از عملکرد مقامات چین در جریان شیوع ویروس کرونا نیز موجب تردید بسیاری از کشورها در همراهی با چین برای انجام آزمایشهای وسیع شده است.
آمریکا در حال ثبت یک رکورد در تولید واکسن
رئیس جمهوری آمریکا پس از بازدید از تاسیسات بایوتکنولوژی در کارولینا شمالی با اشاره به ورود موسسه مودرنا به فاز سوم تولید واکسن کرونا گفت که این فاز، مرحله آخر قبل از تایید نهایی است.
به گزارش صدای آمریکا، او توضیح داد که رسیدن به این مرحله، یک پیشرفت بسیار بزرگ و یک رکورد در تولید واکسن در جهان است. پرزیدنت ترامپ با اشاره به سرمایه گذاری دولت در تولید واکسن تاکید کرد که در روز اول تایید واکسن ویروس کرونا، این واکسن در دسترس مردم آمریکا قرار خواهد گرفت.
رئیس جمهوری آمریکا همچنین با اشاره به سرمایه گذاری دولت، گفت که تولید داروی درمان مبتلایان به ویروس کرونا نیز مانند روند تولید واکسن سریعتر از پیش بینی ها پیشرفت کرده است و در مرحله نهایی قرار دارد.
او اضافه کرد که امروز، میزان مرگ و میر ناشی از ابتلا به این ویروس در آمریکا ۸۰ درصد نسبت به ماههای آغازین، کاهش داشته است.
پرزیدنت ترامپ تاکید کرد که وضعیت اقتصاد رو به بهبود است و پیشنهاد کرد که فرمانداران ایالت هایی که هنوز اقدام به بازگشایی نکرده اند، این کار را انجام دهند.
شرکت بیوتکنولوژی «مودرنا» مستقر در ایالت ماساچوست، فاز سوم آزمایشهای بالینی بر روی واکسن آزمایشی خود را از امروز آغاز کرد. این آزمایشها قرار است بر روی ۳۰ هزار نفر انجام شود. این واکسن توسط شرکت «مودرنا» و «انستیتوی ملی بهداشت آمریکا» طراحی شده است.«مودرنا» روز یکشنبه اعلام کرد که ۴۷۲ میلیون دلار دیگر از «مؤسسه تحقیقات و توسعه پیشرفته زیستپزشکی» که زیرمجموعه وزارت بهداشت آمریکا است برای پیشبرد این فاز از آزمایشها دریافت کرده است که کل مبلغ دریافتی این شرکت را به ۹۵۵ میلیون دلار میرساند.
واکسنی که توانست مقابل ویروس کرونا بایستد
نتایج امیدوارکننده آزمایش واکسن مدرنا بر روی ۴۵ داوطلب برای مقابله با ویروس کرونا، واکنش مثبت بسیاری را در سراسر دنیا به خود جلب کرده است.در مطالعهای که در ۱۴ جولای در مجله پزشکی نیوانگلند منتشر شد، محققان از نتایج اولین واکسن کووید ۱۹ بر روی افراد مورد آزمایش، گزارش کرد.
گفته میشود که این آزمایش بر روی ۴۵ نفر از داوطلبان سالم انجام شده است تا از ایمنی واکسن اطمینان حاصل شود. آزمایشی که نتایج آن از اثربخش بودن واکسن خبر میدهد.مدرنا تراپتیکس، شرکت بیوتکنولوژی مستقر در ماساچوست، به همراه محققان انستیتوی ملی آلرژی و بیماریهای عفونی، اقدام به تولید واکسنی برای مقابله با ویروس کرونا کرده است.
این شرکت، اولین نتایج خود از آزمایشهای انجام شده بر روی این واکسن را در بیانیهای در ۱۸ می منتشر کرد.طبق این بیانیه، ۴۵ نفر از داوطلبان در گروه سنی ۱۸ تا ۵۵ سال، در موسسه تحقیقات بهداشتی کیسر پرمننت در واشنگتن، سیاتل یا در دانشگاه اموری در آتلانتا اعلام آمادگی کردند. این واکسن در ۱۶ مارس، دو ماه پس از انتشار اطلاعات ژنتیکی ویروس کووید ۱۹، بر روی داوطلبان آزمایش شد.
در این آزمایش همه داوطلبان یکی از سه سطح دوز واکسن را دریافت کردند. پس از چندی، نتایج آزمایش از عدم بروز عوارض جدی در رابطه با واکسن در هر یک از دوزهای مصرفی خبر داد، اگرچه بیش از نیمی از شرکتکنندگان در این مطالعه که واکسن را دریافت کردند، علائم جزئی از جمله خستگی، سردرد، لرز و درد در محل تزریق را تجربه کردند.همه شرکتکنندگان در این مطالعه آنتیبادی SARS-CoV-۲ (ویروسی که باعث COVID-۱۹ میشود) را در بدن خود تولید کردند. این آنتیبادیها در مقایسه با آنتیبادی افرادی که به صورت طبیعی به ویروس مبتلا شده و بهبود یافتهاند، در خنثیسازی نسخه آزمایشگاهی ویروس عملکرد مشابهی داشتهاند.
همچنین عملکرد آنتیبادیهای گرفته شده از داوطلبان تزریق واکسن بر علیه نسخه طبیعی ویروس، همانند عملکرد آنتیبادیهای افرادی است که به این بیماری مبتلا و بهبود یافتهاند.در واقع واکنشی که آنتیبادی بدن شرکتکنندگان در این آزمایش به ویروس (چه در نسخه آزمایشکاهی و چه در نسخه طبیعی) نشان داده است، مشابه واکنشی است که آنتی بادی بدن بیماران بهبود یافته از خود بروز داده است.
آنتیبادیها پروتئینهایی هستند که در دستگاه ایمنی بدن به منظور مقابله با باکتری، عفونت و… تولید میشوند.در هر دو مورد، نتایج بعد از واکسیناسیون دوم قویتر از انتظار کارشناسان بودند.
دکتر لیزا جکسون، نویسنده اصلی تحقیقات مجله پزشکی نیوانگلند میگوید: ما بعد از واکسیناسیون دوم پاسخهای محکمی دریافت کردیم. به نظر میرسد که دو دوز از این واکسن برای مقابله با ویروس نوظهور در جهان نیاز است. در دوز اول، سیستم ایمنی بدن تنظیم میشود تا بدن پاسخ بهتر و جدیتری به ویروس با دوز دوم نشان دهد.هنوز زمان دقیقی برای رسیدن به این نتیجه که واکسن میتواند بدن را در برابر ویروس محافظت کند، مشخص نشده است.
بر اساس مطالعهای که از سوی شرکت مدرنا بر روی واکسن ضد کرونا در حال انجام است، ۴۵ داوطلب این آزمایش به مدت یک سال تحت نظارت خواهند بود. در کنار آن، شرکت مدرنا در حال برنامهریزی برای ورود به مطالعه دیگری در رابطه با مرحله دوم واکسن است که شامل ۳۰۰ نفر داوطلب خواهد بود که نیمی از این تعداد، گروه مصرفکننده دارونما خواهند بود.این مطالعه به ارزیابی ایمنی و اثربخشی واکسن و همچنین محدود کردن دوز مناسب برای مرحله نهایی آزمایش، ادامه خواهد داد.
برجام؛ دستور ترامپ برای فعالکردنِ مکانیسم ماشه
حمید رضائی آذریانی
رئیس جمهور آمریکا بامداد پنجشنبه (به وقت تهران) گفت که به «مایک پامپئو» وزیر خارجه این کشور گفته که به شورای امنیت سازمان ملل اعلام کند آمریکا با سازوکار بازگشت تحریمها علیه رژیم ایران به پیش میرود.به گزارش فارس، ترامپ که در کنفرانس خبری صحبت میکرد گفت که این اقدام غیرمعمول نیست.رئیس جمهور آمریکا در ادامه افزود: رژیم ایران دیگر پول زیادی ندارد تا به حمایت از تروریستها بپردازد و این برای آنها آسان نیست.دولت من اجازه نخواهد داد که شرایط توافق هستهای برای آنها ادامه یابد.ترامپ بار دیگر در این کنفرانس خبری گفت در صورتی که در انتخابات پیروز شود رژیم ایران طی یک ماه از آمریکا خواهد خواست تا به توافق برسد.
مکانیسم ماشه روز پنج شنبه کلید خواهد خورد
منابع دیپلماتیک به شبکه خبری الجزیره گرفتهاند «مایک پامپئو»، وزیر خارجه آمریکا با تسلیم شکایتنامهای به رئیس شورای امنیت سازمان ملل، رژیم ایران را به نقض توافق هستهای متهم خواهد کرد.
به گزارش فارس، همزمان وزارت خارجه آمریکا در بیانیهای از گفتوگوی تلفنی پامپئو با وزیر خارجه آلمان خبر داده است. آلمان هم اکنون ریاست ادواری شورای امنیت را بر عهده دارد.در این بیانیه آمده است: وزیر خارجه پامپئو بر ضرورت پاسخ متحد فراآتلانتیک برای پاسخگو کردن رژیم ایران و ضمانت متعهد ماندن شورای امنیت به تعهداتش در جهت حفظ صلح و امنیت بینالمللی تأکید کرد.وزیر خارجه آمریکا در پیامی در توئیتر با بیان اینکه گفت و گوی تلفنی خوبی با وزیر خارجه آلمان داشت نوشت: آمریکا و آلمان باید با هم از طریق گفتگوهای دوجانبه و از طریق نشستهای چند جانبه، نظیر شورای امنیت، با چالشهای جهانی روبرو شوند.خبرنگار تلویزیون «العربی» هم در حساب کاربری خود در توئیتر به نقل از دیپلماتها نوشته انتظار میرود پامپئو روز پنجشنبه برای کلید زدن روند مکانیسم ماشه علیه رژیم ایران در نیویورک حضور داشته باشد.روزنامه وال استریت ژورنال در سرمقاله روز دوشنبه خود با عنوان “شورای بدون امنیت سازمان ملل”، نوشت: با رد قطعنامه آمریکا در شورای امنیت، به روسیه و چین برای فروش سلاح به حکومت حامی تروریسم چراغ سبز داده شده هر چند این جنگ تمام نشده است. رژیم ایران بیتوجه به نقض آشکار برجام مدعی است که آمریکا بهدلیل ترک توافق هسته ای نمیتواند از حق چکاندن ماشه استفاده کند.اما برخی ناظران در واشنگتن معتقدند که دولت ترامپ برای بکارگیری مکانیزم ماشه فقط نیاز دارد شورای امنیت را از عدم همراهی قابل توجه رژیم ایران مطلع کند. دولتهای دیگر میتوانند قطعنامهای را در جهت نادیده گرفتن این همراهی ارائه دهند ولی آمریکا آن را وتو میکند.در این باره ریچارد گلدبرگ مشاور ارشد بنیاد دفاع از دموکراسی ها امروز در توئیتر خود نوشت: به گفته اعضای تیم مذاکرهکننده اوباما، قطعنامه شورای امنیت برای بکارگیری مکانیزم ماشه مستقل از توافق برجام است. این گفته باراک اوباما در جریان توافق هسته ای است: ما نیاز به حمایت دیگر اعضای شورای امنیت سازمان ملل نداریم. آمریکا میتواند مستقلا ماشه را بچکاند.در همین حال «لیندسی گراهام» سناتور ارشد جمهوریخواه در پیامی توئیتری اعلام کرد: رأی منفی شورای امنیت به قطعنامه تمدید تحریم تسلیحاتی رژیم ایران نه تنها اشتباه بسیار بزرگی بود؛ بلکه خطر درگیری گسترده با آنها را بیش از پیش محتمل میکند چرا که (با لغو این تحریمها)، رژیم ایران زرادخانه خود را تقویت خواهد کرد. سورپرایز اکتبردر این میان افراد دیگری هم میگویند ترامپ برای ماندن در کاخ سفید ناچار است تکلیف رژیم ایران را روشن کند و ممکن است برای این کار دست به اقدام نظامی بزند. پاتریک تروس، سفیر اسبق آمریکا در قطر در این باره در یادداشتی تحت عنوان «سورپرایز اکتبر: جنگ با رژیم ایران» در نشنال هرالد نوشت: ترامپ برای رأی آوردن مجدد به رژیم ایران حمله میکند و انتخاب آبرامز به همین دلیل است. او میگوید پمپئو و آبرامز او را متقاعد کردهاند که آمریکاییها هرگز رئیس جمهورِ زمان جنگ را از کاخ سفید بیرون نمیکنند.علی بیگدلی، تحلیلگر مسائل بین الملل در تهران در این باره به حاکمان جمهوری اسلامی هشدار داد و گفت: پیشنهاد میکنم مقامات کشور به شدت مراقب شرایط کنونی باشند چرا که نظام بین المللی در حال پوست انداختن است، آمریکا ممکن است به خاطر حفظ موقعیت جهانی خود دست به اقدامات تازهای بزنند. مخصوصا با ورود چین به غرب آسیا شرایط حساسیت بالایی پیدا کرده است. رأی نیاوردن قطعنامه در واقع به ضرر نظام شده است. رئیس جمهور آمریکا در کنفرانس مطبوعاتی درباره تلاش های واشنگتن برای تمدید تحریم تسلیحاتی رژیم ایران و رأی شورای امنیت و مکانیزم ماشه گفت: ما میدانستیم نتیجه رأیگیری چه خواهد بود، اما ما وارد مکانیزم ماشه خواهیم شد و شما هفته آینده شاهد آن خواهید بود.
ترامپ همچنین گفت که در نشست پیشنهادی پوتین درباره رژیم ایران با حضور اعضای شورای امنیت شرکت نخواهد کرد.
رئیس جمهور روسیه پیش تر پیشنهاد کرده بود دیدار آنلاین اعضای دائمی شورای امنیت سازمان ملل با حضور آلمان و رژیم ایران برگزار شود تا بتوان از تشدید اوضاع جلوگیری کرد.
وزارت خارجه آمریکا نیز با نشان دادن واکنش نسبت به پیشنهاد پوتین اعلام کرد که شورای امنیت سازمان ملل بهترین مکان برای بحث در باره مسأله تمدید تحریم تسلیحاتی رژیم ایران است.
خبرگزاری فرانسه در گزارشی نوشت: آمریکا با ارائه یک قطعنامه تند که میدانست رد میشود، راه تحریم های خودکار (مکانیسم ماشه) را گشود.این خبرگزاری افزود: تحلیلگران بر این گمان هستند که واشنگتن آگاهانه یک پیشنویس قطعنامه تندروانه را ارائه کرده که میدانسته اعضای شورا نمیتوانند آن را بپذیرند.
واشنگتن به دنبال برنامههای دیگری است
سایت موسوم به “دیپلماسی ایران” در باره پیامدهای نتایج رأی شورای امنیت بر سر تحریم تسلیحاتی جمهوری اسلامی نوشت: با رأی مخالف شورای امنیت، واشنگتن بهدنبال برنامههای دیگری برای تمدید تحریمهای تسلیحاتی است. از این رو شاید لحن کاخسفید از دیپلوماسی به سمت فشار بیشتر تغییر پیدا کند و ترامپ باید این شکست در شورای امنیت را به یک برگ برنده با تمدید این تحریمها به هر نحو ممکن بدل کند. کما اینکه وزیر خارجه آمریکا به صراحت گفت آمریکا به کار خود ادامه خواهد داد تا اطمینان حاصل شود نظام ایران آزادی خرید و فروش تسلیحات را نداشته باشد.روزنامه آرمان نیز به نقل قاسم محبعلی مدیرکل پیشین وزارتخارجه جمهوری اسلامی نوشته است: واضح بود که این قطعنامه رأی نمیآورد و شاید خود آمریکا نیز این را میدانست و هدفهای پنهان دیگری داشت. …اگر بحث برجام به شورای امنیت برود به قطعنامه ای جدید نیاز پیدا میکند و مسأله مکانیزم ماشه محفوظ است و آنجا آمریکا است که از حق وتو استفاده کرده و برجام را از بین میبرد.وی افزود: اگر آقای ترامپ مجدداً انتخاب شود از موضعی بسیار قوی و شدیدتر وارد برخورد با جمهوری اسلامی میشو و چون احتیاجی به رأی دور دوم ریاست جمهوری ندارد عملاً به سراغ از بین بردن برجام خواهد رفت.روزنامه آرمان در مطلبی دیگر با عنوان «گام های بعدی آمریکا را باید پیشبینی کنیم» نوشت: این پرسش پیش میآید که آمریکا برای چه با علم به این شکست ترجیح داد این قطعنامه را تا پایان ادامه دهد و به سازمان ملل فرستاده و آن را در معرض رأیگیری بگذارد؟برای پاسخگویی به این سؤال اظهارنظرهای مقامات آمریکایی بعد از این قطعنامه شاید بهتر بیانگر این است که ایالاتمتحده درصدد انجام پلنهایی دیگری در این زمینه است و شاید قطعنامه تنها بهانه یا تسهیلکننده این پلنهای دیگر بود. مایک پمپئو وزیر امور خارجه آمریکا بعد از به سرانجام نرسیدن این قطعنامه گفته ایالاتمتحده هرگز دوستان ما در منطقه را که انتظار بیشتری از شورای امنیت داشتند، رها نخواهد کرد.وزیر امور خارجه آمریکا تأکید کرد، کشورش به کار خود ادامه خواهد داد تا اطمینان حاصل شود ایران، آزادی خرید و فروش تسلیحات را نداشته باشد. نماینده ایالاتمتحده در سازمان ملل هم در بیانیه ای اعلام کرد: شکست این قطعنامه بهطور بینقصی وضعیت از کار افتاده و منفعل شورای امنیت را در برابر خطرات رو به افزایش ترسیم کرده است.آنچه در کلام مقامات آمریکایی بعد از این قطعنامه برمیآید اشاره آنها به تداوم تلاشها برای جلوگیری از اقدامات ایران و دستیابیاش به تسلیحات بیشتر است، موضوعی که خود بیانگر کوششی دوباره از سوی ایالاتمتحده ده در پسپرده است.وعده آمریکا برای متوقف نشدن تمدید تحریمهای تسلیحاتی چگونه محقق میشود که تا این اندازه مقامات آمریکایی از بابت آن مطمئن هستند یا تلاشهایی که پمپئو بیان میکند آمریکا ادامه میدهد تا ایران به خواستهاش نرسد چیست؟
ایالاتمتحده خود میدانست که این قطعنامه تصویبشدنی نیست اما دلیل اصرارش برای این بود تا ابتدا برای اعمال فشارهای بیشتر به ایران یک مسیر حقوقی را طی کند، مسیر حقوقی که مطرح شدن همین قطعنامه بود. یعنی اگر مسیر حقوقی جواب نداد بهمثابه هشدار به جامعه بینالمللی است؛ به این معنا که آمریکا راهکارهای دیپلماتیکش را انجام داد اما جامعه جهانی به این راهکارها توجه نکرد در واقع آمریکا؛ توپ را در زمین سازمان ملل انداخت.فریدون مجلسی دیپلمات سابق میگوید: اساساً در تصویب نشدن این قطعنامه باید به یک نکته دیگر دقت کنیم و آن اینکه هیچ کشوری بهجز چین و روسیه که منافعشان علیه آمریکاست، به نفع ایران رأی ندادند.پس اتفاقاً این موضوع میتواند پیامهای بدی برای ایران هم داشته باشد. آرای ممتنع اعضای شورای امنیت در امری که همه در مورد نادرست بودنش مطمئن هستند، یک نکته برای ماست. چرا غیر از روسیه و چین که درگیریهای رقابتی با ایالاتمتحده دارند هیچ کشوری حاضر نشد به حقانیت ما رأی دهد؟ همین سکوت است که میتواند در مراحل بعد به داد آمریکا برسد.
روزنامه وطن امروز از باند دلواپسان ضد برجام هم نوشته است: از هماینک تعداد زیادی از کارشناسان برجام مدعی شدهاند رأی نیاوردن قطعنامه در واقع به ضرر ایران بوده است، چرا که باعث فعال شدن مکانیسم ماشه توسط دولت ترامپ میشود.
تهدید دانش آموختگان دختر که افشاگری کرده بودند
اندیشه آفرین
خبرگزاری هرانا – طی روزهای گذشته برخی از دانش آموزان دختر مدرسهای در شمال تهران که فارغ التحصیل شده و شماری از آنها در حال حاضر دانشجو هستند، با انتشار یادداشتهایی در صفحات شخصی توییترشان از آزار جنسی توسط یک معلم پرده برداشتند. وزارت آموزش و پرورش در واکنش به این مسئله مدعی شده که گروهی را برای بررسی و پیگیری این موضوع تشکیل داده است.
به گزارش خبرگزاری هرانا، به نقل از رکنا، وزرات آموزش و پرورش از تشکیل تیمی برای بررسی توئیتهای روزهای اخیر دخترانی که از آزارهای استاد پیش دانشگاهی شان پرده برداشته بودند، خبر داد.
طبق این گزارش، گروهی از دانشآموزان دختر مدرسهی معروفی در شمال تهران که فارغ التحصیل شده و تعدادی از آنها اکنون دانشجو هستند، در توئیتهایی همزمان ادعاهایی مبنی مورد آزار جنسی قرار گرفتن توسط یک استاد معروف مرد را مطرح کردند. این افراد با ذکر اسم و نشان دقیق استادشان و انتشار عکس او از اقداماتش ابراز ناراحتی کردند و برخی از آزارهای دیگر اساتیدشان را نیز فاش کردند اما جز اسم و عکس این استاد از شخص دیگری نام نبردند.
نکتهی قابل توجه این است که بعد از این اقدام همزمان، مشخص نیست چه روی داده است که همه دختران این بار با انتشار توئیتهایی به عذرخواهی از این استاد پرداختهاند؛ تا جاییکه یکی از دختران با این نوشته که “من دانشجو هستم و تابع همه قوانین میباشم” این تصور را به وجود آورده است که این دختران بعد از افشاگری تحت شرایط خاصی مجبور به عذرخواهی شدهاند.
ادعای ارتباط با امام زمان و تجاوز به ۴۰ زن آزار جنسی زنان بی پناه در شهرداری به بهانه مشاوره مدیران دو مرکز مشاوره روان شناسی در مشهد به دلیل گستردگی جرایم هولناک با اتهام سنگین افساد فی الارض روبرو شدند. به نوشته روزنامه خراسان، این پرونده حساس از چندین ماه قبل، هنگامی روی میز دادستان مرکز خراسان رضوی گشوده شد که اخبار محرمانه از اغفال زنان جوان توسط مدیر یکی از مراکز مشاوره روان شناسی در مشهد حکایت داشت.
این گزارش حاکی است با دستگیری دو مرد و زن این پرونده وارد مرحله جدیدی شد. تحقیقات محرمانه که زیر نظر قاضی زرقانی و توسط سربازان بی ادعای امام زمان(عج) صورت می گرفت ابعاد جدیدی از این فاجعه را فاش کرد. بررسی ها بیانگر آن بود مرد 40 ساله که چون اختاپوسی روی مراجعان مرکز مشاوره چنگ انداخته است، زنان دارای مشکلات روحی و تالمات روانی را با ادعاهای دروغین ارتباط با امام زمان (عج) به مکان های خاصی می کشاند و آن ها را طعمه هوسرانی های خود قرار می دهد. از سوی دیگر بررسی های دقیق و محرمانه درباره نقش خانم دکتر در این ماجرا نشان داد او نیز با راه اندازی مرکز مشاوره در مشهد و با استفاده از تخصص هیپنوتیزم، روح و روان زنان جوان را طی یک دقیقه به تسخیر خودش درمی آورد و آن چه به زنان دارای مشکل تلقین می کرد، آن ها نیز خواسته او را انجام می دادند. همچنین با افشای راز این مرکز مشاوره ای مشخص شد که او زنان زیادی را به مرکز مشاوره مرد 40 ساله معرفی کرده است.
آزار جنسی زنان بی پناه در شهرداری به بهانه مشاوره
خبرگزاری هرانا – هرانا به مستنداتی دست یافته که خبر از وقوع آزار جنسی زنان سرپرست خانوار مراجعهکننده به بخش مشاوره امور زنان در شهرداری تهران میدهد. شهرداری تهران از حدود دو سال قبل به دلیل شکایت مشاوران شاغل در مرکز مشاوره امور زنان علیه برخی از کارمندان ارشد شهرداری و تشکیل پرونده برای آنها در حراست این سازمان، در خصوص تجاوز و آزار جنسی نسبت به زنان سرپرست خانوار اقدام به اخراج شاکیان و حذف کلی مرکز مشاوران امور زنان کرده است. این مرکز که موظف به یافتن و توانمندسازی زنان سرپرست خانوار بود، از حدود شش سال قبل توسط شهرداری تهران تاسیس شده بود. از این تاریخ نه تنها به شکایتها رسیدگی نشده، بلکه افراد مطلع نیز به بهانههای مختلف از کار اخراج شدهاند. فعالیتهای این مرکز تماما به بخش معاونت اجتماعی محول شده و دیگر نظارتی بر فعالیت آن نیز وجود ندارد. به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، شهرداری تهران به منظور سرپوش گذاشتن بر وقوع آزار جنسی در مرکز مشاوره امور زنان اقدام به تعطیلی این بخش کرده بود. یک منبع مطلع درخصوص تعطیلی این مرکز در گفتوگو با گزارشگر هرانا گفت: “مرکز مشاوران امور بانوان شهرداری تهران از نزدیک به شش سال قبل برای رسیدگی و توانمندسازی زنان سرپرست خانوار در شهرداری تهران ایجاد شده بود. اما از چند سال قبل مرکز مشاوره این نهاد دستکم در سه منطقه تهران گزارشهایی از این زنان تحت حمایت در خصوص تجاوز و آزار جنسی توسط کارکنان ارشد، شهردار و معاون فرهنگی وقت منطقه ۳ شهرداری تهران و سایر کارکنان شهرداری و بهزیستی دریافت کرد. همچنین گزارشات مشابهی در مناطق ۱۳ و ۸ دریافت شده بود. با شکایت مشاوران این نهاد به حراست شهرداری، به جای برخورد با متخلفان که با سوءاستفاده از قدرت خود به زنان تحت حمایت تجاوز کرده بودند، اقدام به اخراج شاکیان به بهانه مسائلی چون بدحجابی و عدم رعایت شئونات اسلامی و… کردند. مدتی بعد نیز مرکز مشاوره به کلی تعطیل شد و مشاوران به بخشهای دیگر شهرداری منتقل شدند”.
در انتهای این گزارش، اسنادی از اخراج یکی از این کارکنان آورده شده است. مریم سلطانی که در سمت مسئول امور زنان بد سرپرست منطقه ۳ شهرداری تهران منصوب شده بود، ۲ سال بعد به بهانه عدم رعایت شئونات اسلامی شغل خود را از دست داد.
این منبع مطلع در ادامه افزود: “فعالیتهای این مرکز توسط معاونت اجتماعی همچنان ارائه میشود اما در نبود مرکز مشاوره، متخلفان میتوانند با فراغ بال بیشتری به آزار این زنان نیازمند ادامه دهند. همچنین زنان سرپرست خانوار همچون سایرین در جلسات ملاقات مردمی با شهردار سابق منطقه ۳، مشکلات خود را بیان میکردند. اما آقای سلیمانی در عوض پیگیری امور این زنان از طریق رئیس دفتر خود، شخصا با این زنان تماس گرفته و آنان را به دفتر خود دعوت میکرد. اما در عوض حل مشکلات از آنها تقاضای رابطه جنسی کرده و از قدرت خود برای آزار جنسی سوءاستفاده میکرد”.
آقای سلیمانی مدتی بعد از سمت شهردار منطقه ۳ به شهردار منطقه ۱ منتقل شده بود.این منبع دارای مسئولیت در بخش مشاوره سابق همچنین ادامه داد: “یکی از گزارشها درباره زنی بود که همسرش دچار معلولیت بوده و نیاز به فیزیوتراپی داشت. اما فیزیوتراپیست که از سوی بهزیستی به منزل این خانواده مراجعه کرده بود، با قفل کردن در به روی همسر، در اتاق دیگری به این زن تجاوز کرده بود”.
یکی از قربانیان این آزارهای جنسی که به شرط محفوظ ماندن نامش حاضر به مصاحبه شده است به هرانا توضیح داد: “چند سال قبل همسرم را از دست دادم، من و دو فرزندم در خانهای قدیمی زندگی میکردیم که حدود دو سال قبل سقف آن شروع به چکه کرد، در مراجعه به شهرداری ناحیه زرگنده منطقه ۳ شهرداری تهران مشکلات خودم را با مشاوران خانم آنجا مطرح کردم. اما کسی برای تعمیر سقف آمده بود، مرا مورد آزار و اذیت جنسی قرار داد. بعد هم که تمام شد من را تهدید کرد که نباید به کسی بگویم وگرنه برای خودم بد میشود و از من شکایت خواهد کرد. تا دو ماه هم دم خانه میآمد و این آزارها ادامه داشت. مدتی بعد به همان کارمندان خانم گفتم و آنها هم قرار شد پیگیری کنند اما تا همین امروز خبری نشده است”.پیشتر در آذرماه سال گذشته نیز سهیلا جلودارزاده، نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی، در خصوص تعطیلی این طرح گفته بود: “هماکنون شهرداری با حذف سمت مشاوران این مرکز تمام فعالیتهای حمایتی را معطوف به معاونت اجتماعی این نهاد کرده است، این در حالی است که برای تامین امنیت بیشتر نیاز بود تا از مشاوران خانم برای ثبت اطلاعات و ارائه خدمات به این قشر استفاده شده و مطالباتشان پیگیری شود”.
شهرداری تهران با حذف سمت مشاوران این مرکز، عملا تمامی مشاوران خانم حذف را حذف و وظایف را به معاونت اجتماعی محول کرده است. موقعیتی که امنیت زنان سرپرست خانوار را بیش از پیش در خطر قرار میدهد.به گفته این نماینده مجلس، شهرداری تهران تاکنون از ارائه علت تعطیلی این مرکز خودداری کرده است.
۳۰تیر مشعلی همیشه روشن فراراه آزادیخواهان در ایران
تنظیم آذر ارحمی
۶۷ سال از روزهای داغ تیر ماه سال ۱۳۳۲ میگذرد.
در چنین روزهایی، تهران در التهاب و تب و تاب برکناری دکتر محمد مصدق، می سوخت. استبداد و دیکتاتوری پهلوی در پی آن بود تا با کنار گذاشتن مصدق، راه خود را ادامه دهد. اما مردم ایران به خیابانها ریختند و با فریاد «یا مرگ یا مصدق» در برابر شاه و دربارش، سد بستند.
زمینه های شکل گیری قیام ۳۰تیر۱۳۳۱
در سال ۱۲۸۰شمسی امتیاز نامه ننگین «دارسی» جهت بهره برداری از منابع نفتی، به دولت انگلیس واگذار شد. مطابق این قرارداد فقط ۱۶ درصد از منافع خالص کمپانی میبایست بهدولت ایران پرداخت میشد که عملاً هم بهکمتر از ۱۳ درصد میرسید و این ۱۳ درصد هم هزینه دربار قاجار میشد. هم چنین، دولت انگلیس از طریق رضا خان قلدر، عامل خودش تحت عنوان ابطال قرار داد «دارسی» در ۷ خرداد ۱۳۱۲ قرارداد دیگری را که به قرارداد ننگین ۱۹۳۳ معروف است بازهم بهمدت ۶۰ سال، بهامضا رساند. طبق برآورد شرکت انگلیسی درآن زمان، ۶۰ سال بعد زمانی بود که چاههای نفت ایران ته میکشید. درحالیکه عایدات نفت برای انگلیس صدها میلیون دلار در سال بود مردم ایران بهخصوص کارگران شرکت نفت ازهستی ساقط بودند.
اعتراض و افشاگری مصدق علیه قرار داد ننگین۱۹۳۳دکتر مصدق که رهبر فراکسیون اقلیت در مجلس چهاردهم بود طی نطقی در آبانماه سال ۱۳۲۳ بهافشاگری علیه قرارداد ننگین ۱۹۳۳ پرداخت و بهشدت به رضاخان حمله کرد. مصدق گفت:
«شاید مادر روزگار نزاید کسی را که بهبیگانه چنین خدمتی کند».
دولتهای آن دوران تلاش داشتند که این لایحه را با قید دو فوریت به مجلس برده و تصویب کنند اما تلاشهای مصدق مانع تصویب چنین لایحه ای شد.دکتر مصدق برای ملی شدن صنعت نفت ایران با رنج بسیار تلاش نمود و موفق شد در تاریخ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ صنعت نفت ایران را ملی کند و پس از آن نیز قانون خلع ید از شرکت انگلیسی را به تصویب رساند. اتکای مصدق در تمامی اقداماتش به حمایت های مردمی و اعتصابهای گسترده نفتگران خوزستان بود. از این رو در سال ۱۳۳۰ نخست وزیری مصدق به مجلس و به شاه تحمیل شد. از آن پس استعمار کهنه و دربار شاه توطئههایشان را علیه او آغاز کردند.
تهدید مصدق به استعفا از نخست وزیری گامی علیه دربار
مصدق برای کوتاه کردن دست شاه و دربار و خنثیساختن توطئههای استعمار، از یکسو و پیش بردن اصلاحات اجتماعی و اقتصادی از سوی دیگر، خواستار آن شد که پست وزارت جنگ را که تا آن زمان در دست شاه بود و همواره از آن بهعنوان ابزار اعمال فشار و اجرای توطئه علیه جنبش ضداستعماری مردم و پیشوای آن استفاده میکرد، بر عهده بگیرد و اعلام کرد، که در صورت تنندادن شاه به این شرط، از نخستوزیری استعفا خواهد داد.شاه که بشدت از عملکردهای مصدق گزیده بود با این درخواست موافقت نکرد و دکتر مصدق استعفا داد. شاه فرصت را برای از دور خارج کردن مصدق غنیمت شمرد و بلافاصله قوام السلطنه، یکی از سرسپرده گان درباری را به نخست وزیری گمارد. قوام پس از دریافت این فرمان با اعلامیهی شدیداللحنی مردم را تهدید بهکشتار نمود و اخطار کرد که هر کس دست به مخالفت با دولت او بزند با شدیدترین عکسالعمل مواجه خواهد شد. در همان روزها، مأمورین انتظامی و یکانهای ارتشی با تانک و زرهپوش بهخیابانها ریختند.استقرار تانکها در مناطق مختلف شهر تهران در پی نخست وزیری احمد قوام
استعفای دکتر مصدق و تهدیدات قوام السلطنه زمینه های قیام ۳۰ تیر
با استعفای مصدق، و تهدیدات قوام السلطنه، مردم ایران بپاخاستند و موج اعتراضات علیه نخست وزیر جدید بالا گرفت و در ۳۰تیرماه۱۳۳۱ تهران به تعطیلی کشیده شد. کارگران کارخانهها و کارگاهها و همچنین بازار و مغازهداران و رانندگان اتوبوسهای شهری، همه دست از کار کشیدند و بهصفوف تظاهرکنندگان پیوستند. انبوه مردم با فریادها و شعارهای “یا مرگ یا مصدق”، “مصدق پیروز است”، “مرگ بر قوام”، با نیروهای ارتش و شهربانی بهمقابله برخاستند. اما شاه در وحشت از گسترش اعتراضات دستور آتش داد و ده ها تن از مردم بیدفاع تهران را به خاک و خون کشید و نزدیک به ۸۰۰تن از مردم تهران کشته و زخمی شدند. این تسلیم ناپذیری و حمایت مردم از دولت ملی دکتر مصدق، شاه را مجبور به عقب نشینی کرد و مصدق به آغوش مردم بازگشت.پیروزی مردم در برابر ننگ تسلیمبه این ترتیب روز ۳۰ تیر۱۳۳۱، بهعنوان روز قیام مردم علیه دربار ضدمردمی و علیه غارتگریهای استعماری و بهعنوان روز دفاع از نهضت ملی و پیشوای سازشناپذیرش دکتر مصدق، در تاریخ معاصر ایران بهثبت رسید و مردم، بر ننگ تسلیم پیروز شدند.خون شهید امیر بیجار بر دیوار: « این خون زحمتکشان ملت ایران است زنده باد دکتر مصدق مرده باد قوام_ها»استبداد مذهبی رو در روی مصدق و حکومت ملی او
کاشانی (سلف سیاسی خمینی) و دیگر ملایان مرتجع ، در جریان نهضت ملی ایران، رودرروی مصدق و حاکمیت ملت و در کنار دربار قرار داشتند. آنها در جبهه دربار انگلیسی، بهنحو هیستریک با مصدق عناد میورزیدند. خمینی خود در آن روزگار در جبهه مخالف مصدق بود. او بهگفته خودش از«سیلی خوردن مصدق»، شیرینکام بود و از هیچ اهانتی در حق پیشوای نهضت ملی مردم ایران فروگذار نمیکرد.خمینی در ۵خرداد ۱۳۵۸ در یک واکنش حسادتآمیز نسبت به بزرگداشت دکتر مصدق در احمدآباد گفت: «اینها میخواهند سرپوش بگذارند روی مقاصد خودشان. آن مقاصدی که برخلاف مسیر ماست، با اسم یکنفری که ملی است. مسیر ما مسیر نفت نیست، ملیکردن نفت پیش ما مطرح نیست. این اشتباه است. ما اسلام را میخواهیم ، اسلام که آمد نفت هم مال خودمان میشود، مقصد ما اسلام است، مقصد ما نفت نیست که اگر یک نفر نفت را ملی کرده است، اسلام را کنار بگذارند و برای او سینه بزنند برای هر استخوانی میتینگ راه انداختن بهدنبال آن با اسلام مخالفت کردن، قابل تحمل نیست».هم چنین روزنامه ی رسالت در تاریخ ۳بهمن ۵۷ کین توزانه درباره مصدق فقید نوشت: «تاریخ معاصر، او (مصدق) را بیریختترین سیاستمدار ایرانی ثبت کرده است. کسی که اوج سابقه مبارزاتی و مسلمانیاش دوبار خودکشی در راه بیرجند بوده است!….. مگر او چه گلی بر سر ملت زده است که بر او درود میفرستند؟ …..»
این توهین و کوچک شمردن مصدق از سوی خمینی و رسانه هایش در ادامه همان کین توزی های شیخ فضل الله و کاشانی، علیه دکتر مصدق بود. اما نهالی که در ۳۰تیرسال۳۱ کاشته شد هر روز تنومندتر شد و از آن پس تا به امروز جوانان و زنان و مردان دلیر ایران، در برابر ستم و دیکتاتوری ولایت فقیه قد برافراشتند تا راهی را که پیشوای نهضت ملی برای سعادت و آزادی مردم و خاک ایران پیش گرفته بود، در مداری متکاملتر به سرانجام و مقصود نهایی برسانند.
مطلب را با کلامی از مصدق بزرگ به پایان می بریم:
« ما نباید زندگانی را بههر صورت و کیفیت که بهما عرضه میشود دوست بداریم و بدان قانع و خرسند باشیم. اگر زندگانی توأم با آزادی و استقلال نباشد پشیزی ارزش نخواهد داشت. برای رسیدن بهاین هدف عالی، تاریخ زندگانی ملل بزرگ عالم شاهد مبارزات و مجاهدات و گذشتها و فداکاریهاست. سرنوشت ملت ایران نیز در طول تاریخ خود همواره با اینگونه محرومیتها و مصائب توأم بوده است».
امپراتوری اخلاقی آشوکا در هند
سونام کاچرو برگردان: پیام یزدانجو
در درهی خیبر در شمال پاکستان، سه تختهسنگ بزرگ بر روی تپهای مشرف به چشمانداز زیبایی از شهر مانسهره (Mansehra) قرار گرفتهاند. دیوار آجری کوتاهی این تختهسنگها را احاطه کرده؛ سقف سادهای، بر روی چهار ستون آجری، از سیمای این سنگهای پهنپیکر در برابر باد و باران محافظت میکند. این سازه کلمات نقشبسته بر آن صخرهها را برای آیندگان نگه میدارد: «نیکی کردن دشوار است، و عزم نیکی کردن هم دشوار.» این کلام آشوکا موریا، امپراتور هندی، است که – از سال 268 تا 234 پیش از میلاد مسیح – بر یکی از پهناورترین و جهاننماترین امپراتوریها در جنوب آسیا حکمرانی میکرد. این کلمهها برگرفته از سطرهای آغازین پنجمین حکم از چهارده حکم آشوکا است که به «احکام سنگی بزرگ» او مشهور شدهاند: گلچینی از متون که حدود سال 257 پیش از میلاد نوشته شده و آشوکا در قالب آنها برنامهی اخلاقی آیندهنگرانهای را اعلام میکند. رویهی تختهسنگهای مانسهره فرسوده شده و نوشتههای نگاشته بر آنها تقریباً ناخوانا شدهاند، اما پیغام آشوکا را بر صخرههای دیگری در جایجای شبهقارهی هند – در گسترهی مرزهای امپراتوری او، از پاکستان تا جنوب کشور هند – میشود مشاهده کرد.پیغام او محدود به یک زبان نبود و محدود به یک مکان هم نبود. پیغام اخلاقی آشوکا، که گلچینی از آن بر صخرههای بیحفاظ، تختهسنگهای تراشخورده، و – از سال 243 پیش از میلاد به بعد – بر یادمانهایی به شکل ستونهای سنگی در امپراتوری پهناور او نقش بسته بود، به چندین زبان بومی هند و همچنین به زبانهای یونانی و آرامی ویراسته و بازگفته شده است. آموزهی او بینشی بود برای آن که الهامبخش پیروان ادیان مختلف، در مناطق مختلف، و در گذر نسلها شود.
آشوکا در پایان حکم پنجم میگوید: «این نگارهی اخلاق از آن رو بر سنگ نگاشته شده است که بتواند دیری دوام آورد و آیندگان من بنا بر آن عمل کنند.» در حکم چهارم، آشوکا میگوید که برنامهی اخلاقیاش «تا پایان کار دنیا» پیش برده خواهد شد، هرچند که یک سال بعد در حکم بعدیاش قید هشیارانهای در این باره قائل میشود: این برنامه تنها تا آن زمان میتواند موفق باشد که به آن عمل شود و استمرار پیدا کند – «اگر فرزندان من و فرزندان آنان و، پس از آنان، آیندگان من از سرمشق من پیروی کنند، تا پایان کار دنیا.»
از قضای روزگار، اثرگذاری آشوکا از امپراتوری کمدوام موریا بیشتر بود. آشوکا کوشش بسیار کرده بود تا آیین سیذارتا گوتامای «بودا» را به پدیدهای جهانی مبدل کند؛ و خود او، در کنار بودا، از نخستین کسانی بود که بر سراسر آسیا اثر گذاشت. دِوانامپیا، پادشاه سریلانکا (حدود 207-247 پیش از میلاد)، به دنبال آن بود که از آشوکا پیروی و با او هماوردی کند؛ همینگونه بود وو (Wu)، امپراتور چین (549-502 میلادی)؛ وو زِتیان امپراتریس (705-625/623 میلادی) حتی به فکر پیش افتادن از آشوکا بود. و در 22 ژوئیهی 1947، چند روزی پیش از آن که کشور هند رسماً از بریتانیا کسب استقلال کند، جواهرلعل نهرو که به زودی اولین نخستوزیر کشور میشد، به مجلس قانون اساسی هند پیشنهاد کرد که این کشور پس از استقلالش از یک نشان آشوکایی (چرخ ارابه) در پرچم تازهاش استفاده کند.
با این کار، نهرو پیشنهاد میکرد که این نشان را به جای چرخ ریسندگیای بگذارند که نماد ماهاتما گاندی شده بود و پرچمی را مزین میکرد که «کنگرهی ملی هند» زیر آن برای آزادی کشور مبارزه کرده بود. چنانکه در تاریخ هند دیده میشود، چرخ دلالتهای نمادین متعددی برای مردم پیدا کرده: برای مثال، چرخ ریسندگی گاندی را میشد به نمادی از خودباوری، خودکفایی اقتصادی، حقیقت، و خودآیینیِ دور از خشونت تعبیر کرد. و چنان که پانجابرائو دِشموک (Panjabrao Deshmukh)، از رهبران کشاورزان، در مجلس قانون اساسی یادآور شده، چرخ نمادِ همبستگی با مردم عادی هم بود. چرخ آشوکا نیز، به عنوان آرایهی اصلی بر فراز ستونهایی که اینجا و آنجا به بلندای 12 تا 15 متر ساخته میشدند، به همان اندازه نماد حقیقت بود و در عین حال نمادی به شمار میرفت که در ابعادی عظیمتر تجسم پیدا کرده بود.
نکتهی مهم در تصمیم نهرو برای همسوسازی نمادین هند معاصر با نامونشان امپراتوری آشوکا برداشتِ او از هویت و هدف دولت و حکومت بود. چرخ ارابه را میشد هم نشانهای از قدرت سیاسی قاهر شمرد و هم نشانی از قدرت و غلبهی حقیقت، چنان که در نمادپردازی بودایی در خصوص خطابهی اول بودا دیده میشود – گفتاری که بودا در آنجا برای بار اول از چرخ استعاریِ آموزهی حقیقی یاد میکند. بودا قدرت سیاسی را رها کرده بود چون آن را با فضیلتهایی که خود به دنبالشان بوده ناهمساز میدید. آشوکا، از دید نهرو، چنین نگرشی نداشت. چرخ آشوکا نمایندهی امپراتوریای بود که برای صلح و سازش میکوشید.نهرو مصرانه از اعضای مجلس قانون اساسی خواسته بود به خاطر بیاورند که امپراتوری آشوکا «دوران جهانی» بودن هند بوده: دورانی که کشور هند نقشی جهاننما بر صحنهی دنیا ایفا میکرد، و همسایگانش را نه از راه جنگ که از راه فرهنگ زیر نفوذ میگرفت. آشوکا، در بیانی بهیادماندنی، در حکم چهارم خود میگوید که با حکمرانی او «صدای طبلهای جنگ جای خود را به آوای اخلاق داده است.» این گفته، به همراه گفتهی دیگری از حکم سیزدهم آشوکا، جانمایهی برنامههای اخلاقی او را به بهترین شیوه به نمایش میگذارد: «پیروزی از راه اخلاق بهترین پیروزی است.» آن چیرگی که برای او اهمیت داشت برخودچیرگی بود؛ و قدرت، که به معنی مهار کردن نگرشها و احساسات خودبینانهی ما بوده، شکل توجه و اعتنای اخلاقی به دیگران در میآید.برنامهای که در «نگارهی اخلاق» آشوکا و در قالب احکام سنگی بزرگش اعلام میشود متضمن خشونتزدایی از فرهنگ در ابعادی است که باورپذیر به نظر نمیرسد. در جنوب آسیا، همانند دیگرجاها در دنیای باستان، قربانی کردن حیوانات و پیشکش کردن آنها به آتش از کنشهای دینیِ مرسوم بود؛ در عین حال، شکار تفریحی هم از رسوم دیرینهی دربارها به شمار میرفت. برای مثال، شماری از حاکمان دنیای باستان، منطقههای حفاظتشدهی وسیعی در اختیار گرفته بودند تا اعضای خانوادههای سلطنتی و مهمانانشان در آنجا برای سرگرمی به شکار بپردازند. آشوکا مبارزهی اخلاقیاش را با اعلام عزم خود برای پایان دادن به این روالها آغاز کرد و در وصف قلمرو خود گفته بود: «اینجا هیچ موجود زندهای قربانی نمیشود و آزار نمیبیند.»
چرخ آشوکا نمایندهی امپراتوریای بود که برای صلح و سازش میکوشید.به نظر میرسد آشوکا بر این باور بوده که تغییر و دگرگونی، در هر ابعادی، باید از خانه آغاز شود. و در همان حکم اول خود نشان میدهد که چگونه باید به هزینههای اخلاقیِ شیوهی زندگی خود توجه کنیم. آشوکا، که خود را «خدایانپسند» خوانده، از این سخن میگوید که چگونه خاندان سلطنتی خود در آزاررسانی نقش داشتهاند: «پیش از این، در خوراکخانهی خدایانپسند … روزانه صدها هزار جانور کشتار میشدند تا خوراکی آماده شود. اکنون، با نگارش این نگارهی اخلاق، تنها سه جانور، دو طاووس و یک گوزن کشته میشوند – و گاهی نه حتی آن گوزن.»آموزهی اخلاقی آشوکا در سال 257 پیش از میلاد نگاشته شد. 74 سال پیش از آن، در سال 331 پیش از میلاد، گفته میشود اسکندر مقدونی از مواجهه با ستونی در کاخ داریوش در بابل به شگفت آمده بود. بنا به کتیبهی آن ستون، فهرست خوراک روزانهی دربار از جمله شامل صد غاز میشد. «صدها هزارِ» آشوکا از این هم باورنکردنیتر به نظر میرسد. با این حال، احتمال دارد این رقم به شکل استعاری و نه آماری عنوان شده باشد. آشوکا در حکم سیزدهم خود از همین رقم در اشاره به تعداد افرادی استفاده میکند که بر اثر تسخیر کالینگا در سال 261 پیش از میلاد جان خود را از دست داده بودند. آشوکا پیروز این نبرد بود – معمار پیروزی بزرگی آنچنان مطلق و منکوبکننده که بیماری کشورگشاییِ او را به کلی علاج کرد. در روایتی که آشوکا از ماجرا دارد، آنچه او را تکان داده تنها دامنهی گستردهی ویرانی و نابودی نبوده («آن کشتار و مردار و آوارگی با تسخیر هر کشورِ تسخیرناشده رخ میدهد»)، بلکه همچنین نحوهی ابتلای اقشار مختلف به مصایب جنگ بود: به دید آشوکا، آن کسانی که بیشترین ارزش را برای فرهنگ یک مملکت دارند (حاملان ارزشهای فرهنگی از قبیل آموزگاران، فرزانگان، بزرگان، و خانوادهها) همانها هستند که در نتیجه بیش از همه آسیب میبینند. میشود استدلال کرد که سند اخلاقی آشوکا اساساً نمایندهی یک همارزی است: کشتار انسانها و نابودی زندگی در جریان یک جنگ موحش و در ادامهی آن، به لحاظ ابعاد و اندازه، همانند خشونتی است که بهکارگیری آن برای حفظ عادات و رسوم روزمرهی صاحبان قدرت ضرورت دارد. در جنگ، ارزندهترینها در میان ما اغلب آسیبپذیرترینها هستند؛ و در زندگی روزمره نیز چه بسا آسیبپذیرترینها در میان ما، و آنها که بیش از همه به سادگی نادیده گرفته میشوند، بیش از آنچه ما تصور میکنیم شایان احترام و اعتنای ما هستند.محور برنامهی اخلاقی آشوکا این دغدغه است که دیگر موجودات زنده و قابلیتهای آنها را مد نظر آوریم. به شیوههای مختلفی توجه کنیم که ممکن است این موجودات را از آن طریق ندیده بگیریم. برای مثال، وقتی که حیوانات را کلاً از جامعهی اخلاقی و سیاسی خود بیرون بدانیم، آنوقت این امکان به وجود میآید که آنها را به عنوان خوراک خودمان مصرف کنیم. در احکام آشوکا، این دغدغه را میبینیم که احتمال دارد اسیرشدگان، چه کوتاهمدت و چه بلندمدت، از دایرهی دید ما بیرون بمانند و دیگر آنها را مانند خودمان از اعضای جامعهی اخلاقیمان به شمار نیاوریم. آنها که در جای دور از دیدرس سکونت دارند در معرض دید ما قرار نمیگیرند، درست به همان نحو که وقتی آنها را کمتر از خودمان بشماریم، به معنای استعاری به چشم ما نمیآیند.
پادزهری که آشوکا پیدا کرد تشویق مأموران و گماشتگان خود به این بود که به اسیرشدگان توجه و اعتنای اخلاقی کنند. آشوکا میگوید اگر وزیران و فرستادگان او به این فکر کنند که «این یکی خانوادهای دارد که باید از آن حمایت کند» و «این یکی فریبخورده بوده» و «آن یکی سالخورده است»، آنگاه نگاهشان به این انسانها متحول میشود و میتوانند در راه بازپروری و بازپیونددهی اینگونه زندانیانِ بازآراسته به جامعه گام بردارند. آشوکا میگوید که این چالش در تصور و تخیل ما آغاز میشود: ما باید بیاموزیم که این افراد را تماماً پیش چشم بیاوریم. در واقع، در مورد زندانیان، پناهجویان جنگی، و کسانی که در کشور خود آواره شدهاند، و حیوانات – همهی موجودات آسیبپذیر – آشوکا توصیه میکند به تجربهای در عرصهی تصور و تخیل دست بزنیم: آنها را به عنوان افرادی ببینیم که، اگر نه با ما، با دیگرانی از جنس خودشان روابطی دارند و برای آن روابط ارزش قائلاند.
و نکته همینجا است. منطق پیشنهادهای آشوکا دربارهی شکار و ماهیگیری و قساوت در دامداری در پنجمین ستوننگاشتهی او به ما نشان میدهد که چرا چنین باید کرد. آشوکا در آنجا میگوید که موجودات زنده به جای امنی برای رشد و پیشرفتشان نیاز دارند، و انواع مختلف مکانها مناسب حال انواع مختلف موجودات است (مانند جنگلها، رودخانهها، و حتی پوستهها به عنوان مأوای موجودات بسیار کوچک). آشوکا بر این باور است که همهی موجودات زنده در دورههای مختلف زندگی یا در مواقع مختلف سال انواع مختلفی از آسیبپذیری و توانیابی پیدا میکنند (همچنان که ماهیها در ماههای مشخصی تخمریزی میکنند، یا پستان مادهخوکها در مواقع مشخصی پرشیر میشود). موجودات زنده وابستگیهای مشخص و مستمری دارند که در نبودِ آنها قادر به ادامهی حیات نیستند. هر زمینه یا قالب یا مرحلهای از وابستگی، از آنجا که برای شکوفایی زندگی ضرورت دارد، مستلزم برخوردار شدن از منزلتی اخلاقی است.دغدغهی اخلاقی آشوکا از تشخیص اینگونه وابستگیها نشأت گرفته: زمینههای وابستگی انسانی به سرشت اجتماعی ما پیوند خوردهاند. و ما هنگامی میتوانیم با دیگران به عنوان موجوداتی شایان توجه و اعتنا رفتار کنیم که آنان را مانند خودمان به شمار بیاوریم: موجوداتی که مناسبات اجتماعی دارند و موجوداتی هستند که این مناسب برای آنان اهمیت دارد. با بهرهگیری از تعبیر بهیادماندنی توماس اسکنلون (Thomas Scanlon)، فیلسوف آمریکایی، میشود گفت که نیکی در نظر آشوکا شامل آن چیزها است که ما به دیگران مدیونایم: نیکی در «آزار نرساندن به زندگان» و «رفتار شایسته با بستگان، برهمنان، حکیمان دورهگرد، و حرمت گذاشتن به مادر، پدر، و بزرگان ما است.» در حکم یازدهم، آشوکا به علاوه میگوید که نیکی کردن شامل انجام وظایف خود نسبت به کسانی است که به لحاظ اجتماعی از ما پایینترند، و به کسانی که همتایان اجتماعی ما به شمار میروند. از این رو، میگوید که ما باید «با بردگان و بندگان با حرمت، و با دوستان و آشنایان با سخاوت» رفتار کنیم.چه چیزی مانع از آن میشود که به یکدیگر اعتنای اخلاقی کنیم؟ آشوکا استدلال میکند که، نیکی «از یک تن ساخته نیست، و نه از آن کسی که از تأدیب اخلاقی عاری است.» ما تنها نیستیم. دیگرانی هستند که ما با آنها در ارتباطیم، چه در حال حاضر و چه در گذر از نسلهای فراوان، که به عقیدهی آشوکا نیکی برای چیره شدن به آن زمان دراز نیاز دارد. آشوکا در اندیشهی دولت و حکومت هم هست. اندیشهی او دربارهی دولت و حکومت انتزاعی نیست. آشوکا در تشبیه جالب توجهی در ستوننگارهی چهارم، مأموران حکومت را همچون پزشک و پدر و مادری در استخدام دولت وصف میکند که مردم میتوانند با آنها رابطه برقرار کنند – آنچنان که با پرستار هشیاری برقرار میکنند. در جای دیگر، گفته میشود که وجود حکومت به خاطر اتباع خود و برای خدمت به آنان بوده: در اینجا، نابرابری ذاتی در رابطهی فرمانروا و فرمانبردار به گونهای ترسیم میشود که حاکی از مدیون بودن حاکم به مردم است. و گفته میشود که مردم همان پیوندی را با پادشاه دارند که فرزندان با پدر و مادرشان.آشوکا حتی در ستایش از نقش مأموران و گماشتگان ابتکار به خرج میدهد: واژگان و هنجارهایی که مردم بتوانند به یاری آنها زندگی خود را به شیوهی اخلاقی فهم کنند باید برای مردم مفهوم باشند. مردم باید بتوانند نمونههای مثالیِ آرمانهای اخلاقی را به چشم ببیند و از آنان بیاموزند و در نظر گرفتنشان به عنوان آرمانهای امکانپذیر برای عموم مردم مفهوم و منطقی باشد. این وظیفهی گماشتگان در دولت آشوکا است: تضمین ارتقای اخلاقی، یا – به تعبیر آشوکا – «افزایش نیکی.» این روندی دووجهی است. در ستوننگارهی هفتم، آشوکا استدلال میکند که این روند مستلزم قانونگذاری و همچنین درونیسازی از راه تأمل است. مطمئناً، باید قوانین تازه وضع کرد: اما این صدور قوانین باید در ادامه به درونی شدنشان منجر شود – و این یعنی که برای اثرگذاری قوانین به آموزش اخلاقی نیاز داریم. به باور آشوکا، این وظیفهی دولت و حکومت بود که زبانی برای مردم مهیا کند که به یاری آن بتوانند در برداشت خود از رهیافتهای جمعی و مشترک اخلاقی با یکدیگر به تفاهم برسند.
تکثرگرایی آشوکا متضمن آن بود که پیروان مرامها و سنتها به این نکته اذعان کنند که حضور سنتها و مرامهای متعدد پدیدهی نیکی بوده و هماهنگ با اهداف و آموزههای تکتک سنتها و مرامها است، چون به شکوفایی یکایک آنها منجر میشود. احکام آشوکا و روالهای بازگویی و تفسیری را که به انتشار پیغام اخلاقی مندرج در آنها کمک کردهاند میتوان به منزلهی صورتی معرفتشناختی از زیربنای اجتماعی در نظر گرفت. اما بدون این برخورد استعاری هم میشود مشاهده کرد که این زیربنا نمایندهی یک دغدغهی اخلاقی است. چنان که در حکم سنگی دوم و ستوننگارهی هفتم آشوکا برجسته شده، از جمله اقدامات رفاهی و آبادسازیهای او اینها بود: درختکاری در کنار جادهها تا سایهساری برای انسان و حیوان فراهم شود، احداث نهالستانهای انبه، حفر چاهها، بنا کردن آسایشگاهها، بزرگراهها، و بیمارستانها، و حتی باغهای دارویی برای درمان مردم و حیوانات، و «هرگاه که گیاهان یا میوههای دارویی در دسترس نبودند، به آوردن و کاشتن آنها امر شد.»خصلت اخلاقی آن زیربنا اینجا به جلوه در میآید: آشوکا میگوید که با محیط زیست اجتماعی میشود کاری کرد که برای نسلهای آینده بیشتر یا کمتر بارآور و شکوفاکننده باشند. قرنها بعد، فاکسیان (422-337 میلادی)، سالک بودایی، هنوز میتوانست در پاتالیپوترا (شهر جهاننمایی زمانی که پایتخت امپراتوری موریا بوده) شاهد رویکرد رشکانگیزی به مسئلهی بهداشت و سلامت همگانی باشد. در مورد دیگر دستاوردهای آشوکایی، میشود به آبراههها و فنون آبیاری اشاره کرد به تازگی در شهر خشک و داغ گایا دوباره با موفقیت به کار گرفته شدهاند؛ گایا منطقهی پرماجرایی در قلب امپراتوری موریا بوده، و جایی بود که گفته میشد سیذارتا گوتاما مدتها پیش در آنجا بودا شده بود.
باور آشوکا را به یاد بیاورید: نیکی «از یک تن ساخته نیست، و نه از آن کسی که از تأدیب اخلاقی عاری است.» نیکی مستلزم آن است که افراد به خودپروری و درخودنگری انتقادی بپردازند. تأدیب متضمن مهار کردن مستمر عادات فکری، گفتاری، و کرداریِ ما است، به گونهای که احساساتی مانند بیرحمی، خشم، غرور، و حسد (احساساتی که آشوکا در ستوننگارهی سوم به آنها اشاره کرده) مجال آن را پیدا نکنند که چنان جلوی چشم ما و دیگران را بگیرند و مانع از اعتنای اخلاقی شوند. در عین حال، دغدغههای پرظرافتتری هم وجود دارند. در یک حکمنگارهی مجزا، آشوکا از قضات خود میخواهد که این موانع محتمل در راه بذل توجه کامل و عادلانه را مورد ملاحظه قرار دهند: وقتی کسی شتاب دارد، یا سررشته ندارد، یا توشوتوان ندارد، به دیگران و احوال آنان چنان که باید توجه نمیکند. برای بودائیان اولیه، چنین موضوعاتی کاملاً مربوط به نظر میرسیدند. برای مثال، وقتی که شخص به ممارستِ ذهنآگاهی مشغول میشود، برخی عوامل قابلیت بذل توجه به موضوع یا وظیفهی مورد نظر را از او میگیرند. با این حال، آشوکا میگوید که، چنین موانعی اخلاقاً باید مد نظر گرفته شوند، چون مانع از آن میشوند که موجوداتِ دیگر تماماً به چشم ما بیایند و توجه ما را به خود جلب کنند. دغدغهی اجتناب از بیعدالتی – و، به شکل گستردهتر، مهار نفس – متضمن عاداتی است که به عنوان بخشی از یک شیوهی زیستِ جدی و کوشا پرورده میشوند. وقتی پادشاه ادعا میکند که خود را در خدمت اجرای عدالت در هر مکان و هر زمان قرار داده، فارغ از آن که به چه کاری (چه خوردن و خوابیدن و چه وقت گذراندن و سرگرمی) مشغول باشد، عملاً چنان سخن میگوید که گویی این گفتار پارسایان یا فیلسوفان باستانی است. آدم انتظار دارد این گفتهها را از زبان کسانی بشنود که خود را از زندگی معمول دنیوی دور کرده بودند تا خود را متحول کنند و به رهایی و رستگاری برسند. چنین اشخاصی از این توان برخوردار بودند که ذهن خود را سراسر به درخودنگریِ انتقادی مشغول کنند، و گذراترین رفتارها و احساسها و اندیشههای خود را مورد تأمل قرار دهند. آشوکا این عقیدهی انقلابی را عرضه میکند که هرکسی میتواند، به دلایلی مشابه، همان زندگی و آداب و عادات فیلسوفان پارسا را در پیش بگیرد. یکی از اولین اعتقادات اخلاقی در مجموعهی موسوم به «احکام سنگی کوچک» (258 پیش از میلاد) این بود که هدف سعادت «میتواند در دسترس فرومرتبگان هم باشد، اگر به اخلاق سر بسپارند. نباید چنین انگاشت که تنها بلندمرتبگان به آن جایگاه میرسند.» آشوکا میگوید که ما همه، برخوردار و نابرخوردار، عامی و حکیم، و خانهنشین و آواره، میتوانیم بیاموزیم که مانند فیلسوفان و فرزانگان زندگی کنیم.آشوکا، در بحث بر سر اهمیت این روالهای تأدیب شخصی، نکتهی دیگری را هم در نظر داشت. تصورش این بود که میتواند وجه متحدکنندهی سنتهای دینی و فلسفی را نشان بدهد: دغدغهی روانپالایی اخلاقی، در قالب فنونی برای مهار نفس، که دغدغهی دستیابی به پاکی و پالودگیِ درونی است. آشوکا باور داشت که احکام او، با برجستهسازی این وجه، میتوانند موجب به تفاهم رسیدن و «گرد هم آمدن سنتها» شوند – و به حکم او، نیکی در این گرد هم آمدن یا «توافق سنتها» بود. از حدود سال 260 پیش از میلاد، آشوکا از پیروان آیین بودا شده بود. هرچند که، به اقرار خود، تا یکی دو تا سال بعد تکالیف و تعهدات بوداییاش را جدی نمیگرفت. با این حال، هرگز و در هیچ وهلهای به خود یا به گماشتگان خود اجازه نمیداد که یک مرام و سنت را بر مرام و سنت دیگر برتری بخشند. آشوکا در امور کشورداری تکثرگرا بود. در حکم هفتم خود، میگوید: «خدایانپسند … سر آن دارد که هر مرامی در هرکجا قرار یابد»؛ و در حکم دوازدهم میگوید: «ریشههای همهی مرامها باید رشد کنند.» آشوکا، در سخن گفتن از «همهی مرامها»، دنیای بههمپیوستهای از آتن تا پاتالیپوترا را در نظر داشت – دنیایی که در آن ملاحظات اخلاقی ما در قبال خود میتوانند در گسترهای فراتر از مرزهای قومی و زبانی و منطقهای بیان شوند و مورد تفاهم قرار گیرند. منظور آشوکا از «رشد ریشهها» پدید آمدن جو تفاهم و احترام متقابل بود: «باید به تمام آموزههایی که دیگران باور دارند گوش فراداد و احترام گذاشت. [پادشاه] سر آن دارد که همگان از آموزههای نیک مرامهای دیگر به خوبی آگاه شوند.»
تکثرگرایی آشوکا متضمن آن بود که پیروان مرامها و سنتها به این نکته اذعان کنند که حضور سنتها و مرامهای متعدد پدیدهی نیکی بوده و هماهنگ با اهداف و آموزههای تکتک سنتها و مرامها است، چون به شکوفایی یکایک آنها منجر میشود. همین تکثرگراییِ اصولی الهامبخش نهرو برای ترسیم تصویری از یک دولت سکولار هندی شد، و موجب شد به پدید آمدن شکل تازهای از سیاست امیدوار شود: سیاستی که جهانگرا و همیارانه باشد، و به زندگی ارج بگذارد نه به خاک، و سراسر در کار گسترش آزادی در همهجای دنیا باشد. بازخوانی ماجرای اشاره به آشوکا در 22 ژوئیهی 1947 در مجلس قانون اساسی هند میتواند معذبکننده باشد. دشوار میشود که در این بازخوانی دستخوش احساس نوستالژی یا حس خودبرتربینی نشد.آیا گذشتهی بازیافتهی هند هرگز میتواند تجسمی از آیندهی احتمالی آن باشد؟ به شخصه، وقتی به این فکر میکنم که ما چه نظری ممکن است دربارهی اولین رهبران هند داشته باشیم، به این فکر میکنم که خود آنها چه نظری دربارهی آشوکا داشتهاند؛ و به این فکر میکنم که آشوکا چه نظری ممکن بود دربارهی این رهبران داشته باشد. نهرو در مجلس قانون اساسی گفته بود: «تا زمانی که یک نفر باشد که از آزادی محروم مانده، آزادی کامل در این کشور یا در دنیا برقرار نمیشود. قحطی، گرسنگی، بیلباس بودن، محروم ماندن از ضروریات زندگی، و فقدان فرصت رشد برای تکتک انسانها، مرد و زن و کودک» است که حیات آزادی را به خطر انداخته است. به عقیدهی نهرو، این چالشی بود که هند فراروی خود داشت: «وظیفهی خطیری» که او، بیشوکم مانند آشوکا، عقیده داشت باید آیندگان را هم به انجام آن موظف کنیم. دلیلی که نهرو ارائه میکرد، و شباهت چندانی به نظر آشوکا نداشت، این بود که «راه آزادی پایانی ندارد.» قطعاً، در تصور نهرو از پیشرفت و ارتقا جایی برای درک آشوکا از رشد اخلاقی وجود نداشت. باور آشوکا را به یاد بیاورید: آموزش اخلاقی باید آمیزهای از وضع قوانین تازه و تحول زیربنایی باشد. نهرو هرگز سنگ بنایی برای تأسیس یک نهاد اخلاقی در هند نگذاشت، و فقط نهادهای فناورانه تأسیس کرد. نهرو اعتنایی به روزمره بودن نیکی نداشت. آشوکا، مانند گاندی، به این نکته آگاهتر بود که نیکی میتواند در ابعاد مختلفی به نمایش در آید. نیکی گاه میتواند بیتکلف باشد، در حد رفتارهای محجوبانهی آدمهای عادی که در مرکز توجهات عمومی نیستند. نیکی نیاز ندارد که به اقدامات چشمگیر دولتها محدود باشد، یا به نمونههای چشمگیرِ کمالِ بیعیبونقص منحصر شود. آشوکا در حکمِ سنگیِ اولاش، اگر به خاطر بیاورید، از این حرف نمیزد که گیاهخوار شده، بلکه میگفت دارد به آن مرحله میرسد: «تنها سه جانور، دو طاووس و یک گوزن کشته میشوند – و گاهی نه حتی آن گوزن. و گاهی، همین سه هم کشته نخواهند شد.» ، با این مثال قاطع، آغازکنندهی همان چیزی در هند شد که پانایتیوس (حدود 109-185 پیش از میلاد) به گفتمان رواقیون افزود: آدم عادی، که برای نیک بودن میکوشد و شکست هم میخورد، او است که باید به عنوان الگوی اخلاقی پاس داشته شود. کوششهای فوقالعادهی آدمهای عادی اهمیت دارند؛ به ویژه هنگامی که این کوششها معطوف به رهیافتهای اخلاقی تازهای باشند که دولت با قانونگذاری، آموزش، و اقدامات بلندمدت زیربنایی و زیستمحیطی برای برقراری آنها تلاش میکند – دست کم، این استدلالی است که در «نگارهی اخلاق» آشوکا مطرح میشود.حال، در برههای که به نظر میرسد خاتمهی یک عصر باشد، در شگفت میمانیم که کجا میشود نمونهای از نیکی را در دنیای سیاست امروز پیدا کرد. آشوکا تصور میکرد که انتشار آرمانهای او و کوششهایی که برای گسترش نیکی میکند اهمیت دارد. تصور میکرد که نیکی کردن دشوار است، و البته ناممکن نیست. در راه بیپایان و گاه پرپیچوخم آزادی، درستی یا نادرستی اندیشهی آشوکا را گذشت زمان نشان خواهد داد.
آیا زنان نیازی به حمایتگر دارند ؟
نوری شریفی
هر انسانی جدای از جنسیت ، به حمایت همنوعان خود نیاز دارد . حمایت فکری ، روحی ، روانی و جسمی . نیاز به حمایت از زن از جانب مرد ، مانند نیاز به حمایت از مرد از جانب یک زن ، باید باشد . یک برابری کامل . اما این حمایت اگر در قالب سرپرستی و ضرورت وجود یک قیم ازجانب مرد برای زن باشد ، آنگاه با تبعیضی ناعادلانه مواجه خواهیم شد .این در واقع فریبی است که دین برای کنترل کردن زن در جامعه از آن استفاده میکند ( سوره نساء آیه 34 : « مردان را بر زنان تسلط و حق نگهبانی است ،بواسطه آن برتری که خدا برای بعضی بر بعضی مقرر داشته » ) . می بینیم که این دیدگاه نسبت به زن ، از او جنس فرودست و ضعیف میسازد .
ترفندی که براحتی زن را خلع سلاح می کند . سیستم مرد سالاری برای اثبات این نظریه فریبکارانه بستری نیز فراهم می نماید . ابتدا آن را به باوری برای زن تبدیل میکند ودر جهت قدرت بخشیدن به خود ، این باور را که قدرت زنان کمتر ازآنهاست ، و اینکه تواناییهای آنان فراتراست ، با محدود کردن زن ، این باور را به جامعه می قبولاند . نماد عینی این باور نیز بدینصورت تحقق پیدامیکند که این فرادستان برای عرض اندام خود ، نخست محیط اجتماع را ناامن ساختنند ، و قوانینی به نفع مردان براساس تعالیم دینی تصویب کردند . تعالیمی که در آن زنان جزو مایملک مردانند . قوانینی که در آن زنان مانند کودکان و مجانین به حاشیه رانده شدند و تنها با مردان ، این جنس برتر معنا پیدا میکردند و احساس امنیت می نمودند . بر همین اساس جرم و جنایت و فساد رواج پیدا کرد و اخباری از دزدی ، قتل ، تجاوز و خیانت بطور روزانه بگوش میرسید، تا زنان از اینکه در خانه هستند و در سایه یک مرد قرار دارند خوشحال باشند . زنانی هم که در بیرون ازخانه فعالیت داشتند و در معرض انواع و اقسام خشونت و آزار قرار میگرفتند ، ازاینکه در بیرون از خانه فعالیت میکنند پشیمان گردند. حتی از جانب همجنسان خود نیزمورد سرزنش و تحقیر قرار میگیرفتند . حاشیه امن زنان در جامعه از میان رفت ، و سلطه مردانه آغاز شد . بهمین خاطر نیاز به یک حمایتگر بصورت مکارانه ای در زندگی فردی و اجتماعی زنان ضرورت پیداکرد . یک حمایتگر بطور ذاتی تنها بفکر حمایت و ایجاد امنیت است . اما چرا این حمایتگران که آبشخور آنها در تفکرات کهنه و پوسیده دینی است بجای حمایت و امنیت ، زن را در حصاری از سلطه و زنجیر قرار داد ه اند ؟ زنجیرهای سکوت و اطاعت از ولی نعمت خویش ! که بمنظور استحکام این غل و زنجیرها ، می بایست دختران نیز از طریق مادران و سیستم آموزشی ، انقیاد و بردگی را بطوراجباری آموزش بیبینند . در واقع آن زنی محترم است که زیر سلطه مرد باشد . و این برتری ، زن را تا بدانجا پایین میکشد که از او یک کالای جنسی میسازد . “زنان شما کشتزار شمایند پس هر زمان که خواستید به کشتزار خود درآیید “( سوره بقره آیه ٢٢٣ ) در اینجا به آشکار، زنان به کشتزاری تشبیه شده اند که هر گاه مرد تمایل داشته باشد وبخواهد زن وسیله ای برای عمل جنسی و تولیدمثل او خواهد شد . بعلاوه ، بر خودکامگی مردسالارانه تاکید میشود، او هر وقت میل داشته باشد میتواند، مناسبات جنسی داشته باشد، رای و نظر زن بهیچ روی اهمیت ندارد . زن یه صرف زن بودنش مورد تبعیض قرار میگیرد و بخاطر نگاه جنسیتی مذهب به زن ، جنبه انسانی وی حذف میشود . بهمین جهت دراین جامعه اسلامی ( جمهوری اسلامی ایران ) ، قوانینی که برای زنان نوشته میشوند نیز بر همین مبنا پایه ریزی میگردند . دلایلی نیز برای توجیه آن می آورند ؛ از نظر تولیدی نمی توان روی زنان حسابی بازکرد ( مردانه کردن سیستم اشتغال در کشور ) ، در آموزش هم پیشرفت چندانی ندارند ( با محدود کردن رشته های تحصیلی ) ، در زمینه صنایع نیز مشارکتی نمیتوانند داشته باشند ( کارخانه ها محیط های مردانه ای دارند ومناسب زنان نیست ) ، به درجات بالای علمی و سیاسی هم که نخواهند رسید ( نه قانون اساسی اجازه خواهد داد و نه قانون خانواده چون اجازه پدر یا شوهر برای هر نردبانی که میخواهد از آن بالا برود برای یک زن امری ضروری است ) و بسیاری از موارد دیگر که از حیطه زنان خارج شده و فقط مردان اجازه ورود بدانجا را دارند . بدین ترتیب محدوده زنان مشخص میشود ، خانه ! بهترین مکانی که میتوانند براحتی بدون هیچ مزاحمتی به اصطلاح زندگی کنند . یک زندان امن ! در حالی که حمایتگران در بیرون از خانه هستند و همه امکانات جامعه در اختیار آنان است . این نوع حمایت تنها تسخیر قلمرو زنان در زندگی فردی ، اجتماعی و زیر پا نهادن حق و حقوق انسانی آنان است. این حمایتگران سلطه جو، بتدریج به عامل سرکوب زن در همه عرصه ها تبدیل میشوند ، چرا که اکنون با آن ایده یولوژی دینی عجین شده اند و کوچکترین مخالفت را از جانب زنان بر نمیتابند . هر اعتراضی با این تبعیض و نابرابری ، بمنزله مخالفت با اصل ایدیولوژی است که نتیجه آن سرکوب بیشتر از جانب این ناحمایتگران میباشد ، چرا که اکنون مردان در سایه قوانین خودنوشته مذهبی به قدرت مطلقه ای دست یافته اند که برای دفاع از آن ، ناگزیر عامل تهدید را نابود میکنند . بنابراین شدت عمل دراجرای قوانینی که بر علیه زنان وضع شده ، فشارها را دو چندان میکند . فشارهایی همچون تنبیه ، تنگ تر کردن حلقه زندگی در محیط خانواده با تهدید و ارعاب به محروم کردن وی از تعلقات شخصی او ، و یا بازداشت ، اذیت و آزار جنسی ، شکنجه ، زندانهای طولانی مدت و اعدام. اینها مجازات هرمخالفتی میشود که با اصل قوانین تبعیض آمیز انجام گرفته باشد. بدینگونه است که زنان آگاه در می یابند آنان قربانی منش مردسالارانه ومبانی اسلامی موجود در جامعه شده اند . در چنین روندی روشن است که کسب حقوق آنان در تناقض با قوانین اسلامی قرارمیگیرد و افزایش آگاهی در اجتماع هم این تناقض را آشکارتر ساخته و بیش از پیش طبیعت ضد زن در اسلام را بنمایش میگذارد. زنان متوجه میشوند که رهایی از این قفس نیازمند تلاش و کوشش فراوان است ، کافی است تسلیم نشوند و به درکی که از حق و حقوق خویش رسیده اند ، باور داشته باشند . هم اینان پیشرو و فعالان حقوق زنان درجامعه میگردند . آنان که در آگاهی خود به اعلامیه جهانی حقوق بشر و کمیسیون رفع تبعیض علیه زنان ، دست پیدامیکنند . عطش خود را با تعاریفی همچون برابری ، آزادی اندیشه و بیان ، حق برخورداری از حقوق برابر با مردان در زمینه شغلی ، تحصیلی ، مشارکتهای اجتماعی ، سیاسی ، فرهنگی ، و…فرو می نشانند و هرگونه محدودیت ، تبعیض و خشونت علیه خود را نفی میکنند . آنان در می یابند که نادیده گرفتن نیمی از جمعیت یک کشور نقض آشکار حقوق بشر است . این زنان با افزایش دانش خود ، درراه آگاهسازی زنان دیگر نسبت به حقوق ذاتی و شهروندی خود ، گامهای بزرگی برمی دارند .
اینان در این راه سینه سپر میکنند ، به زنجیر کشیده میشوند ، و برای نابودی این شرایط ظالمانه از جان خود نیز میگذرند . این خود دلیلی بر این مدعاست که زنان نیازی به زندانبان در نقش حمایتگر ندارند ، خود میتوانند حامی خویش باشند و به برابری وآزادی دست یابند . این برابری ، بمعنای نابودی تمام محتویات ضد ارزشهای انسانی ایدیولوژی اسلامی است . زنان با همه محرومیتها و محدودیتهای اعمال شده بر آنان ، همچون گل آفتابگردان روی به خورشید آگاهی و آزادی دارند و هیچگاه از پای نمی نشینند .
امید به آگاهتر شدن همه زنان و آزاد گشتن آنها از زندانی به درازای تاریخ !
خوش نویسی مواد اعلامیه جهانی حقوق بشر
پریسا سخائی
برای آگاهی همگان در زیر 30 ماده اعلامیه جهانی حقوق بشر را بصورت خوشنویسی در اختیار شما قرار میدهم .
برده داری به نوع ممنون
ماده ۲ عدم تبعیض
حق حیات و امنیت زندگی برای همه
شکنجه ممنوع
آشنائی بیشتر به حق ذاتی و شهروندی ما میتواند ستم و ظلم را از ما دور کرده و در آگاهی میتوانیم در آرامش زندگی کنیم
ادامه دارد
شایعات، افسانهها و دروغها
سپهر عاطفی
«محمد رضا شاه پهلوی همهگیری کرونا را پیشبینی کرده بود!؟
کودکان هندی به خاطر واکسنه بنیاد خیریهی بیلگیتس فلج شدند!؟ ویروس کرونا ساخت آمریکاست و ژنوم ایرانی را هدف گرفته است!؟ اقتصاد ایران سال ۲۰۱۷ بالاترین نرخ رشد جهانی را داشته است!؟
و …
گزارههای بالا بخش کوچکی از شایعات، اخبار جعلی و نظریههای توطئهای است که در چند ماه گذشته از سوی افراد، صفحههای اینستاگرام، کانالهای تلگرام، رسانهها و سیاستمداران اظهار شده و در فضای وب فارسی مخاطبان بسیاری دارد. اخبار جعلی از تبلیغ کمپینهای سیاسی و ضربه به اعتبار افراد و نفرتپراکنی تا افزایش مخاطب، دنبالکننده و سود مالی، اهداف متفاوتی را دنبال میکنند.با افزایش ضریب نفوذ اینترنت و گسترش شبکههای اجتماعی، حالا دیگر پروپاگاندا و شایعهپراکنی در انحصار سیاستمداران، دولتها و رسانه پرنفوذ نیست. اما راه مقابله با این شایعات و اخبار جعلی چیست؟
فکتنامه : «ما میخواهیم با همیاری شما، درستیسنجی را به تجربهای عمومی تبدیل کنیم تا در مسائلی که روی زندگی شخصی و عمومی همه اثرگذار است، به دنبال دقت و راستی باشیم.» این هدف فکتنامه است. رسانهای که رسالت خود را درستیسنجیِ شایعات فضای مجازی و اظهارات مقامها و شخصیتهای تأثیرگذار همهی طیفهای سیاسی و اجتماعی ایرانیِ داخل و خارج از کشور میداند. اما ایدهی شکلگیری این وبسایت چطور شکل گرفته است؟ فرهاد سوزنچی از مؤسسان و محققان فکتنامه به آسو میگوید: «ما از طریق پروژهی قبلی اصل ۱۹ به نام روحانیسنج، با درستیسنجی آشنا شدیم. ایدهی اولیهی روحانی سنج از وبسایت مصری مرسیمیتر گرفته شد. روحانی سنج در مدت کوتاهی محبوب شد و مورد توجه قرار گرفت. ما فکر میکردیم این ایدهای است که عدهای از جوانان مصری راه انداختهاند و ما هم از آن الهام گرفتهایم. چیزی که نمیدانستیم این بود که روحانیسنج و وبسایتهای مشابه آن در دنیای رسانه یک اسم مشخص دارد: وعدهسنجی!»
وعدهسنجی بخشی از جنبش بزرگتر درستیسنجی است؛ جنبشی کموبیش نو در خبرنگاری که ریشههای آن در دههی ۱۹۹۰ است. یعنی خبرنگاریای که بر پایهی واقعیتها و آمار است. درستیسنجی در دههی ۲۰۱۰، بهویژه در سال ۲۰۱۶ و با انتخابات آمریکا که به ریاستجمهوری دونالد ترامپ ختم شد، محبوبیت بیشتری یافت و جهانی شد. جای خالی یک رسانهی درستیسنج در فضای فارسی، چند ماه مانده به انتخابات ریاستجمهوری در سال ۹۶، جرقهی اولیه و در نهایت تولد فکتنامه را به دنبال داشت. فرهاد سوزنچی میگوید که فکتنامه «ماحصل بررسیهای چند سالهی آنها از کل دنیای درستیسنجی است.»
انتخاب سوژهها و فرایند درستیسنجی
سوژههای درستیسنجی فکتنامه از نور پهلوی و مسیح علینژاد تا حسن روحانی و آیتالله خامنهای را شامل میشود. فرهاد سوزنچی میگوید: «ما همیشه در حال رصد اظهارات سیاستمداران و مسئولان ایرانی هستیم. گاهی حرفهایی گفته میشود که قابل سنجشاند چون هر حرفی قابل سنجش نیست. توصیه و نظر قابل سنجش نیست. حرفهای قابل سنجشی که موضوع روز است یا به هر دلیلی کنجکاوی ما را تحریک میکند برای درستیسنجی انتخاب میکنیم. سعی داریم که همهی طیفهای سیاسی را پوشش بدهیم و روی یک جریان خاص تمرکز نکنیم.»
شایعات فضای مجازی هم بخش مهمی از سوژههای درستیسنجی فکتنامه را شامل میشوند. سوژههایی که با رشد مخاطبان فکتنامه بیشتر توسط مخاطبان به آنها پیشنهاد میشود. مخاطبانی که به گفتهی سوزنچی «بسیار متنوعاند و از طرفداران نظام تا مخالفان سرسخت جمهوری اسلامی» را دربرمیگیرند. «مخاطبان به چشم ما در شبکههای اجتماعی تبدیل شدهاند و مطالبی برای ما میفرستند که شاید در حالت عادی خودمان نبینیم. در شش ماه اخیر نیمی از درستیسنجیهای ما توسط کاربران پیشنهاد شدهاند.»
پس از انتخاب سوژه، کار اصلی یعنی درستیسنجی آغاز میشود. از فرهاد سوزنچی پرسیدم پیش از اعلام درستی یا نادرستی یک گزاره چه مراحلی را طی میکنند؟
وعدهسنجی بخشی از جنبش بزرگتر درستیسنجی است؛ جنبشی کموبیش نو در خبرنگاری که ریشههای آن در دههی ۱۹۹۰ است. یعنی خبرنگاریای که بر پایهی واقعیتها و آمار است.
«اگر موضوع مورد بررسی یک شخص یا فرد سیاسی باشد اول سعی میکنیم با او تماس بگیریم تا اولاً چنین گفتهای تأیید شود و ثانیاً به طرف فرصت داده شود که از خود دفاع کند و برای حرفش سند ارائه دهد. البته کار ما به دلیل اینکه خارج از ایران هستیم، سخت است…مثلاً غیرممکن است با دفتر آقای قالیباف تماس بگیریم و آنها پاسخگوی ما باشند. بخش دوم بررسیِ بستر نقل قول و درست بودن اصل خبر است. چون ممکن است خبر به اشتباه منتشر شده باشد یا نقل قول رسانهها دقیق نباشد و… بنابراین تا جای ممکن سعی میکنیم مثلاً اگر فیلمی از سخنرانی موجود است، فیلم آن را ببینیم. بعد از این شروع به بررسی منابع رسمی و معتبر میکنیم تا ببینیم در رابطه با این نقل قول چه اطلاعاتی وجود دارد. منابع رسمی و معتبر هم بسته به موضوع متفاوتاند. مثلاً آمارهای سازمان ملل، سازمان بهداشت جهانی و صندوق بینالمللی پول یا در ایران بانک مرکزی و مرکز آمار معتبرند…گاهی به تحقیقات دانشگاهی استناد میکنیم. اگر در این منابع چیزی نیابیم به مرحلهی بعدی میرویم که نقل قولهای مسئولان است و اهمیتاش از آمار رسمی کمتر است. در نهایت هم یکی از شش نشان درست، نیمهدرست، نادرست، غیر قابل اثبات، گمراهکننده و شاخدار به ادعا، خبر و نقل قول میدهیم.»
با این حال، گاهی هیچ سازمان و آماری که به درستیسنجی یک ادعا کمک کند وجود ندارد.
مثلاً مدتی پیش خبرگزاری تسنیم ادعا کرده بود که سربازان انگلیسی در جنگ جهانی اول و در نزدیکی بیتالمقدس لوحی نقرهای یافتهاند که به زبان عبرانی قدیم روی آن نام پنج تن آل عبا نوشته شده است. به ادعای این خبرگزاری، دولت بریتانیا این لوح را مخفی کرده زیرا کسانی که این لوح را دیدهاند «گرایشی عجیب به اسلام و مذهب اهل بیت علیهم السلام پیدا کردند». این خبر را همراه عکسی از لوح مذکور منتشر کرده بودند.چطور میتوان چنین موضوعی را درستیسنجی کرد؟ فرهاد سوزنچی میگوید: «تنها راه کمکگرفتن از کارشناسان بود. این کار سیاست ما نیست زیرا نمیخواهیم جهتگیری افراد را در قضاوت نهایی مقاله تأثیر بدهیم. اما در این مورد خاص مجبور شدیم. ما به سراغ استاد دانشگاهی در آمریکا رفتیم که تخصصاش زبانهای باستانی خاورمیانه و مخصوصاً منطقهی شام و فلسطین است. او به ما گفت که این خبر نه تنها جعلی بلکه خام و کودکانه است. زبان ادعایی این خبر، شکلهایی بیمعنی است و در واقع هیچ زبانی نیست.»
ترس و ابهام، عامل پخش شایعات
سرعت وقوع حوادث در چند ماه گذشته از ترور قاسم سلیمانی تا شلیک سپاه به هواپیمای مسافربری اوکراینی و شیوع کرونا به طرز عجیبی افزایش یافته است، شرایطی که محیط مناسبی را برای رشد شایعات، اخبار جعلی و پروپاگاندا ایجاد میکند. از دلارام صادقزاده، دانشآموختهی روانشناسی و عصبشناسی شناختی (cognitive neuroscience) میپرسم چه عواملی انتشار اخبار جعلی و شایعات را افزایش میدهد؟
«بزرگترین و مهمترین عامل، ابهام است. داشتن ابهام برای مغز خیلی سنگین است. مغز برای کشف و پیدا کردن ابهام دائماً انرژی مصرف میکند و ترجیح میدهد که سریعتر با هر اطلاعاتی جاهای خالی را پر کند. وقتی با ابهام مواجه میشویم مثلاً دربارهی یک موضوع تازه میشنویم و چیزی از آن نمیدانیم، احتمال دارد از هر خبر و حرف ریز و درشتی استفاده کنیم تا ابهاممان را برطرف کنیم.»
سوزنچی از ترس و نگرانی به عنوانی عوامل اصلی رشد این اخبار یاد میکند و میگوید: «وقتی مردم نگران باشند اخبار نادرست و جعلی را راحتتر قبول میکنند. در قضیهی کرونا بسیاری از کارشناسان واقعاً جواب خیلی از سؤالات را نمیدانستند. مثلاً ما هنوز دقیقاً نمیدانیم که ویروس کرونا از کجا شروع شد اما عدهی زیادی فکر میکنند که علت آن خوردن سوپ خفاش در چین بوده است. آدمها وقتی نگراناند به دنبال جواب هستند و اگر جوابشان را از کارشناسان و متخصصان نگیرند دست به دامن چیزهای دیگر میشوند. شما اگر نگران سلامتی خود باشید، دنبال راه حل هستید. یعنی چی که فقط در خانه بمانم و دستهایم را بشویم؟ در این جا شایعهی خوردن گرمیجات قوت میگیرد.»
نتایج تحقیق دانشگاه امآیتی دربارهی شایعات و اخبار جعلی در توئیتر نشان میدهد که اخبار جعلی بسیار سریعتر و بیشتر از اخبار دقیق دستبهدست میشوند. این تحقیق با همکاری ۶ سازمان درستیسنجی مستقل بین سالهای ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۷ انجام شده و حاکی از پخش ۱۲۶ هزار شایعه توسط ۳ میلیون نفر است. اینطور که به نظر میرسد، افکار عمومی میان تارهای شایعات و اخبار جعلی کمپینهای سیاسی، تبلیغاتی و مطالب جنجالبرانگیز شبکههای اجتماعی اسیر شده است. دلارام صادقزاده معتقد است که راههایی برای پس زدن این تارها وجود دارد: «آگاهی از نظام مغز، فعالیتها و فرایندهای شناختی به ما کمک میکند که گزارهها را ارزیابی کنیم و بتوانیم خود و دیگران را آموزش دهیم تا واقعیتها را از غیرواقعیتها تشخیص دهند.»
تحقیق و آگاهی از سوگیریهای شناختی (cognitive biases) قدمی بزرگ برای رهایی از دام اخبار جعلی و شایعات است. «سوگیریهای شناختی خطاهایی هستند ذهنی که به صورتی نظاممند به گرایش، نگرش، وهم یا باوری غلط میانجامند و در تصمیمگیری، استدلال، ارزیابی، یادآوری، ادراک و شناخت افراد تأثیر میگذارند.»[1]
صادقزاده با اشاره به ابهام و نگرانی ناشی از ویروس کرونا به سوگیریهای شناختیِ زمینهای (context biases) اشاره میکند و میگوید: «گاهی ما فکر میکنیم اگر کسی معروف یا محبوب است همهی حرفهایی که میزند و اخباری که انتقال میدهد درست است. بنابراین، بسیاری از اوقات به جای راستیآزماییِ اصل خبر یا گزاره به منبع و گویندهی آن توجه میکنیم…با وضعیتی که ویروس کرونا بر جهان تحمیل کرده، هر خبری دربارهی آن را بیشتر باور میکنیم چون الان توجه، حساسیت و اهمیت این موضوع برایمان بیشتر است. بنابراین، وقتی خبری دربارهی این موضوع میشنویم، اولین واکنشمان چک کردن اصل موضوع و واقعیت خبر نیست. اینجا البته ممکن است که دستخوش هیجان هم بشویم. وقتی ترس، نگرانی، عشق و طرفداری مثلاً در موضوع انتخابات یا هیجانات شدید باشد این خطا بیشتر رخ میدهد.»
سوگیری تکرار هم از دیگر خطایی است که ما را دچار اشتباه میکند. صادقزاده میگوید: «وقتی از رسانهها، افراد و تریبونهای مختلف خبری را به صورت مداوم بشنویم، حتی اگر به هیچکدام از آن منابع اعتماد نداشته باشیم، احتمال این که آن خبر را قبول کنیم، بسیار بیشتر میشود.»
تحقیقات نشان میدهد که بسیاری از شهروندان، درستی سنجیای را که نادرستیِ عقایدشان را ثابت کند، نمیپذیرند، مخصوصاً اگر این عقاید در حوزهی سیاست باشد.
فرهاد سوزنچی نیز به سوگیری تأیید (گرایش به جستوجو در اطلاعات یا تعبیر کردن آن به نحوی که باورها یا فرضیههای خودِ شخص را تأیید کند) اشاره میکند و میگوید: «مثلاً اگر شخصی از بیل گیتس بدش بیاید و تقریباً مطمئن باشد که او توطئهای در سر دارد و میخواهد بخش بزرگی از جمعیت جهان را برای منافع خودش بکشد (اشاره به یکی از نظریههای توطئه که میگوید نباید به برنامهی واکسیناسیون بیل گیتس اعتماد کرد) ممکن است بهسرعت خبر تسنیم مبنی بر «فلج شدن ۳۵۰ هزار کودک هندی توسط واکسنهای بنیاد خیریهی بیل گیتس» را با توضیح «آفتاب آمد دلیل آفتاب» و «شاهد از غیب رسید» و «من نمیگویم و آقای رابرت اف کندی جونیور اسنادی منتشر کرده که…» به اشتراک بگذارد…».
مدتی پیش و در اوج همهگیری موج اول کرونا در ایران، آیتالله خامنهای آمریکا را متهم به «ساخت ویروس کرونا» کرد و از احتمال «حملهی بیولوژیک» به ایران خبر داد. پس از آن بود که حساب کاربری منسوب به وزارت امور خارجه ایران، در راستای اثبات حرف آیتالله خامنهای و بینالمللی بودن ادعاها علیه آمریکا از دولت آمریکا خواست به بخشی از سؤالات مندرج در سایت «گلوبال ریسرچ» و ابهامات دربارهی توطئهی ساخت ویروس کرونا توسط آمریکا پاسخ دهد.
فرهاد سوزنچی و همکارانش در فکتنامه این ادعاها را بررسی کردهاند. او به آسو میگوید: «با یک جستوجوی ساده میتوان فهمید که گلوبال ریسرچ یک وبسایت شناختهشده و معروف نظریهی توطئه است که شبهعلم پخش میکند. جالب است که همین وبسایت مطالب ضد مواضع حکومت ایران زیاد دارد. مثلاً در همین سایت ادعا شده است که کل ماجرای اشغال سفارت و گروگانگیری آمریکاییها در آبان ۱۳۵۸ و چه بسا کل انقلاب ایران و به قدرت رسیدن آیتالله خمینی و حتی فراتر از آن طرح نظریهی ولایت فقیه، توطئهی سازمان سیا برای رقابتهای داخلی در آمریکا بوده است!»
اما چرا بسیاری از اخبار را بدون درستیسنجی باور و پخش میکنیم؟ دلارام صادقزاده معتقد است که پاسخ را باید در مواجههی مغز با یک گزارهی جدید جست: «همهی جانورانی که مغز دارند، با استفاده از دادههایی که از محیط اطراف خود میگیرند، مدلی از دنیای واقعیِ بیرون را در مغز خود میسازند. این مدل مغزی شامل دستهبندیهایی از اطلاعات و تجربیات قبلی ما است. وقتی با یک مسئلهی جدید، یک انسان جدید، گزاره یا هر دادهی جدیدی مواجه میشویم، مغز آن را به یکی از دستهبندیهایی که درست کرده است مرتبط میکند. این کار خیلی مفید است و به بقای ما کمک میکند زیرا مغز همیشه تمایل دارد که انرژی کمتری مصرف کند. در حالت عادی هم مغز ۲۰ درصد از انرژی ما را مصرف میکند. بنابراین، با وصل کردن دادههای جدید به دادههای گذشته از حجم زیاد انرژیای که باید مصرف کند، کم میکند. اگر چنین قابلیتی نداشتیم هرگز نمیتوانستیم چیز جدیدی یاد بگیریم یا به یک کل منسجم دربارهی یک موضوع برسیم. این یک روند طبیعی و مثبت درون مغز ماست اما یک جاهایی میتواند باعث بروز مشکل و خطا شود. مثلاً وقتی اطلاعاتی که به ما میرسد واقعیت نداشته، دستکاری شده و با اهداف دیگری به ما ارائه شده باشد. اصولاً مغز ما به دلیل ذخیره کردن انرژی و این حالت پیشفرض، نمیآید از ابتدا تکتک خصوصیتهای دادهی جدید را دوباره پردازش کند. این باعث میشود که در برخورد اولیه فکر کنیم این میتواند گزارهی درستی باشد.»
خودت درستیسنجی کن
هر چند درستیسنجی اغلب کاری حرفهای است و امروزه بسیاری از رسانههای جریان اصلی بخش «درستیسنجی» دارند اما بررسی بسیاری از ادعاها نیازی به درستیسنجیِ حرفهای ندارد و کاربران عادی هم میتوانند این کار را انجام دهند. از فرهاد سوزنچی میپرسم که چطور میتوان این کار را انجام داد؟ «چک کردن منبع، مخصوصاً در شبکههای اجتماعی اولین قدم است. منبع این ادعا کجاست؟ آیا یک وبسایت قابل اعتماد است یا نه؟ مثلاً تصویری در اینستاگرام میبینید که ادعا میکند «محمدرضا پهلوی در کتاب “پاسخ به تاریخ” همهگیری کرونا را پیشبینی کرده است.» اگر این موضوع شگفتانگیز واقعی باشد حتماً خبر آن بجز یک پست اینستاگرامی در جاهای دیگری هم منتشر میشود. یک خبر دیگر این بود که «پزشکان ایتالیایی کشف کردند کرونا باکتری است و کووید- ۱۹ را میتوان با آنتیبیوتیک و داروهای ضدالتهاب درمان کرد.» اگر چنین خبر مهمی که در یک کشور اروپایی اتفاق افتاده واقعی است، باید در صدر اخبار جهان باشد. اگر در اخبار رسانهها نیست باید به آن شک کنم. اگر به وبسایتی میروید که نمیشناسید، بهتر است قسمت «دربارهی ما» را بخوانید و اسم وبسایت را در گوگل جستجو کنید. خواندن متن خبر هم مفید است. آیا این خبر سبک نگارش فارسیِ درستی دارد؟ علامتهای تعجب زیاد، استفاده از صفتها و کلماتی با بار احساسی و…علامتهای خطر هستند. گاهی عکسهایی پخش میشود با متنی که به آن ربطی ندارد. یک راه ساده و قابل دسترسی که خیلیها نمیدانند، امکان جستوجوی معکوس تصویر در گوگل است. گوگل جستوجو میکند و به شما عکسهای مشابه را نشان میدهد. بنابراین، عکسهای دستکاریشده خیلی ساده لو میروند. همچنین میتوان تاریخ انتشار عکس در صفحات مختلف را بررسی کرد. مثلاً مدتی پیش عکسی هوایی از یک قبرستان منتشر شده بود که پر از جنازه و قبرهای تازه کندهشده بود با این توضیح که تصویر یک قبرستان پس از کرونا در خوزستان است. با جستوجویی در کمتر از ۱۰ ثانیه میشد فهمید که این تصویر خوزستان نیست و برزیل است…این اخبار معمولاً یا اغراق شدهاند یا از اساس دروغاند. هدف این قبیل مطالب تحریک احساسات شماست و خودِ همین یک زنگ خطر است…به طور کلی هر وقت دیدید که مطلبی احساساتتان را برانگیخت، مثلاً خشمگینتان کرد، همانجا باید سعی کنید که احساسات خود را کنترل کنید.»
فرهاد سوزنچی به قاعدهی سادهای اشاره میکند که میتواند تا حد زیادی جلوی پخش شایعات و اخبار جعلی را بگیرد: «باید یاد بگیریم تا وقتی از صحت چیزی مطمئن نشدهایم آن را به شبکههای اجتماعی و دوستان و آشنایان و فامیل نفرستیم. حتی با این توضیح که “من مطمئن نیستم ولی اگر درست باشد جالب است” نباید چنین مطلبی را به اشتراک گذاشت. چون درست است که شما به صحت آن شک کردهاید اما هزاران نفر دیگر آن را به عنوان واقعیت میپذیرند. و به همین علت در کمتر از ۲۴ ساعت میلیونها نفر یک خبر دروغ را باور میکنند. و درستیسنجیهای روزهای بعد هم چنان تأثیر ندارند. مثلی هست که میگوید “دروغ نیمی از دنیا را گشته که حقیقت تازه شلوارش را به پا میکند.”»
وقتی شاهد و مدرک کافی نیست
تحقیقات نشان میدهد که بسیاری از شهروندان، درستی سنجیای را که نادرستیِ عقایدشان را ثابت کند، نمیپذیرند، مخصوصاً اگر این عقاید در حوزهی سیاست باشد. حتی گاهی تلاش برای تصحیح عقیدهی غلط افراد باعث میشود که با پافشاری بیشتری روی عقاید اشتباه خود تأکید کنند. (تأثیر معکوس، Backfire effect)
از دلارام صادقزاده پرسیدم چرا واقعیت (fact) و سند سبب نمیشود که عقایدمان را تغییر دهیم؟ «یکی از مهمترین دلایلاش این است که دوست نداریم فکر کنیم که اشتباه کردیم. قبول اشتباه، مدل ذهنیمان را زیر سؤال میبرد و به خود میگوییم اگر دربارهی این اشتباه کردم دربارهی چه چیزهای دیگری اشتباه کردهام؟ اگر مدل ذهنیمان را زیر سؤال ببریم، ابهاممان بزرگ و بزرگتر میشود و دوباره و بیشتر به هر چیزی چنگ میاندازیم که نشان دهیم به یک کل منسجم رسیدهایم. حتی اگر تصمیم کوچکی دربارهی هدف بزرگی را قبول میکنیم، هر کار دیگری میکنیم که بگوییم آن کار را درست انجام دادهایم.»
صادقزاده به آزمایش دو محقق دانشگاه استنفورد در کالیفرنیا اشاره میکند. در جریان این تحقیق از ساکنان دو منطقهی مسکونی در کالیفرنیا خواستند که بیلبورد بزرگی با پیام «با احتیاط برانید» را در حیاط خانهشان بگذارند. با این تفاوت که در منطقهی اول، دو هفته پیش از درخواست نصب یک بیلبورد بزرگ، آنها را قانع کرده بودند که برچسب کوچکی با همون مضمون پشت شیشهشان نصب کنند. ۷۶ درصد از افراد منطقهی اول که پیشتر با چسباندن پوستر کوچک پشت شیشهی خانهشان موافقت کرده بودند با نصب بیلبورد بزرگتر نیز موافقت کردند اما فقط ۱۷ درصد از افراد منطقهی دوم پذیرفتند که چنین کاری بکنند. «این تفاوت خیلی زیادی است….یعنی وقتی قدم کوچکی را در یک جهت برداشتیم و قبول کردیم که درست است، ممکن است هر کار کوچک و بزرگی را بکنیم که ثابت کنیم آن کار اولیه درست بوده است.»
بازداشت به جرم اتهامی بی اساس
مریم افتخار
بهاییان ایران از بدو ظهور این دیانت الهی در نیمه دوم قرن 13 هجری تا به امروز پیوسته مورد حمله و اعمال ظلم و جور روحانیون شیعه ، مراجع تقلید و دولت جمهوری اسلامی ایران قرار گرفته اند. در ایران امروز که علما و مراجع تقلید شیعه همچون آیت الله خمینی و خامنه ای خود در مصدر حکومت نشسته اند ،همگی متحد الفعل بر این تدبیرند که در ظاهر حکم و نه باطن آن ، پیروان ادیان غیر رسمی از جمله بهاییان را نه به جرم مذهب بلکه به جرم اتهامات سیاسی و امنیتی از جمله “تبلیغ علیه نظام و اجماع با هدف بر هم زدن امنیت ملی کشور” به راحتی محکوم کرده و در دادگاه انقلاب محکوم به حبس های درازمدت و یا اعدام کنند . بهایی ستیزی به سیاست رسمی دولت تبدیل شد و در۷ شهریور ۱۳۶۲ حسین موسوی تبریزی، دادستان وقت دادگاه انقلاب اسلامی، به طور رسمی ممنوعیت و فروپاشی تشکیلات بهایی را اعلام کرد. وی در مورد بهاییان از اصطلاحاتی چون “محارب” و “توطئه گر” استفاده کرد که در آن زمان به گروه های سیاسی مخالف جمهوری اسلامی اطلاق می شد. چون حکم مستقیما از حاکم شرع است، اعتراضی به آن وارد نیست، نیازی به مدرک و دلیل و وکیل و تشریفات نیست، و به موازات قانون اساسی و موازین حقوقی بودن، راهی به آن ندارد.
همواره نمونه های بیشماری از بازداشت ، حبس و اعدام بهاییان در تاریخ ایران و جهان ثبت شده و محرومیت از حقوق انسانی، هویتی و شهروندی آنها از جمله نداشتن کارت ملی، محرومیت از حق تحصیل حتی از سطح دبستان، اخراج از محل کار، آواره و رانده شدن از خانه و کاشانه ، مصادره خانه و اموال شان ، پلمب محل کسب و کار و تخریب گورستان هایشان تا به امروز ادامه دارد. هر روزه اخبار جدید بازداشت و زندانی شدن هایشان به جرم اتهاماتی بی پایه و اساس همچون “تبلیغ علیه نظام، همکاری با رژیم غاصب و اشغالگر اسراییل ، مشارکت در جمع آوری اسناد طبقه بندی شده و ارائه آن به بیگانگان با هدف بر هم زدن امنیت کشور، تبانی و اجماع با هدف بر هم زدن امنیت ملی کشور، تبانی و اجماع با هدف اقدام علیه امنیت داخلی و خارجی ایران، مخدوش کردن چهره جمهوری اسلامی ایران و فساد فی الارض در اکثر رسانه های داخل و خارج از کشور به گوش می رسد. آمار کشته شدگان و بازداشت شدگان به قدری زیاد است که فرصت به گرفتن آمار آواره شدگان از خانه و کاشانه ، اموال مصادره شده ، و جوانان محروم از تحصیل نمی رسد .آنقدر سمن هست که به یاسمن نمی رسد…
این عکس متعلق به یاران ایران ، هفت رهبر جامعه بهایی است.
طبق اصل 35 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، گرفتن وکیل به عنوان یکی از حقوق اصلی ملت برشمرده شده است. اما پیروان آیین بهایی در ایران با وجود تمامی اتهامات بی اساسی که به آنها چسبانده می شود، حق گرفتن وکیل را ندارند و اگر کسی وکالت شان را در دادگاه بپذیرد نهایتا خود به حبس و محرومیت از حرفه وکالت محکوم می شود. در جریان محاکمه 7 مدیر جامعه بهاییان ایران به نام های “مهوش ثابت، عفیف نعیمی، جمال الدین خانجانی، وحید تیزفهم، فریبا کمال آبادی. سعید رضایی، و بهروز توکلی” معروف به” یاران ایران” سه وکیل در دادگاه حضور داشتند: مهناز پراکند، عبدالفتاح سلطانی و هادی اسماعیلزاده. آقایان سلطانی و اسماعیلزاده هم اکنون به حبس و محرومیت از حرفه وکالت محکوم شده اند، و خانم پراکند از ترس دستگیری و داشتن سرنوشتی همچون همکارانش چند سال پیش ایران را ترک کرده و به نروژ پناهنده شده است وی در مصاحبه با بی بی سی می گوید: “هیچ یک از اتهامات موکلانش توجیه قانونی نداشت و او در پرونده ایشان هیچ دلیل و مدرک قانع کنندهای نیافته بود. به عنوان مثال یکی از اتهامات آنها، اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت کشور بود. حال انکه بهاییان مراسم عبادی به نام ضیافت دارند که هر ۱۹ روز یک بار دور هم جمع میشوند دعا میخوانند. چای ، قهوه و شیرینی می خورند در نهایت درباره مسایل و آموزه های آیین شان کمی با هم گفتگو می کنند و دادگاه این جلسات ضیافت را به عنوان “اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت کشور” قلمداد کرده بود. یا جرم دیگر آنها ارتباط با بیگانگان و ارتباط با دول متخاصم بود. خانم پراکند در ادامه گفت وقتی من پرونده را خواندم به این مطلب رسیدم که دو نفر از این هفت نفر در سال ۱۳۶۲ یا ۱۳۶۳ با گالین دوپل ، گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور حقوق بشر ایران، ملاقات داشتند و با ایشان در مورد فشارو آزار و اذیت جمهوری اسلامی ایران در مورد عدم صدور گذرنامه و به رسمیت نشناختن عقدنامهها و طلاق نامههای هم کیشانشان صحبت کرده و از ایشان خواسته بودند تا رعایت حقوق بهاییان را به دولت جمهوری اسلامی ایران گوشزد کنند .
در هفتههای اخیر، با آنکه ایران همچنان با بحران کرونا مقابله میکند، حداقل ۷۷ نفر از پیروان آئین بهائی از جمله: ناهید نعیمی ( میثاقیان)، دیدار احمدی (نعیمی)، بشری مصطفوی ( نعیمی)، شهریار عطریان، نوید بازماندگان، نیلوفر حکیمی، نورا پورمرادیان، بهاره قادری در سرتاسر ایران دستگیر شدند ، این شهروندان که همگی بی دلیل و به جرم کلیشه ای و تکراری “فعالیت تبلیغی علیه نظام و عضویت در گروههای مخالف نظام” به چندین سال حبس در زندان های آلوده و نا امن ایران محکوم شدند. منزل و محل کار همه بازداشتشدگان توسط ماموران وزارت اطلاعات مورد تفتیش قرار گرفته و موبایل، لپتاپ و کامپیوتر آنها ضبط شده است.انجام اینگونه فشارها آنهم در زمان بحران سلامتی بدون هیچ علت و توجیهی، بسیار ظالمانه و خلاف قوانین حقوق بشری است.
محمدجواد ظریف – وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران – در سخنانی در «شورای روابط خارجی آمریکا» اعلام کرد: «بهایی بودن در جمهوری اسلامی ایران جرم نیست و دولت ایران بهاییان را به علت بهایی بودن آزار و اذیت نمی کند. محمد جواد لاریجانی، دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضاییه همچنین صراحتا اعلام کرد که کسی در ایران به خاطر بهایی بودن محاکمه یا از تحصیل منع نمیشود و گزارشهای حقوق بشری علیه ایران در مورد اینکه حقوق اقلیتها تامین نمیشود یک دروغ آشکار است”. این در حالی است که اخبار منتشر شده از آمار بازداشت شدگان و زندانیان یهایی در رسانه های داخلی و خارجی خلاف گفته های بی شرمانه این مسیولین را ثابت می کند و همچنین سیمین فهندژ، نماینده جامعه جهانی بهایی در سازمان ملل متحد، یک چنین اظهاراتی را غیرواقعی و خلاف واقعیت میداند.
در زمانهای قدیم معدنچی ها برای سنجش هوای سالم و اطمینان از امنیت خویش در معدن راه حل ساده ای برای خویش در پیش گرفته بودند. آنها یک قناری را در قفس درون معدن نگاه می داشتند. زنده ماندن قناری در قفس نشاندهنده هوای سالم معدن بود. اگر قناری می مرد، معنایش این بود که گازهای سمی یا قابل انفجار در هوای معدن انباشته شده و آنها این علامت را زنگ خطر دانسته و معدن را سریع ترک می کردند. مرگ قناری در معدن نمایانگر زنگ خطر جدی برای همه بود.
بهائی ها نه تنها در ایران بلکه در هیچ کجای دنیا فعالیت سیاسی نمی کنند. چون دین شان به آنها این اجازه را نمی دهد.در آیین بهایی دین از سیاست جداست. آنها بخاطر تعالیم آیین شان مبنی بر راستگویی و صداقت تحت هر شرایطی، از حق تحصیل و استخدام در مشاغل دولتی در ایران محرومند. آنها نه نجس هستند و نه کافر و نه مرتد. آنها نیز همچون پیروان همه ادیان خدای یکتا را می پرستند، به اصول اخلاقی معتقد و با محارم هرگز ازدواج نمی کنند. آنها تنها به خاطر اعتقاد قلبی به آیین شان بازداشت و کشته شده ، شکنجه و اعدام میشوند.، از خانه هایشان رانده و آواره و اموال شان مصادره دولت جمهوری اسلامی ایران می شود .دفاع از حقوق انسانی و شهروندی دیگر هموطنان بهائی ، دراویش گنابادی، سنی ها و ایزدی هامان نه به خاطر انساندوستی و خدمت به دیگران، بلکه به خاطر دفاع از امنیت همه ما هست. آنها همان قناری های معدن ما هستند. ما باید از حقوق آنها دفاع کنیم تا آنها زنده بمانند و آواز بخوانند. در آن صورت می توانیم اطمینان داشته باشیم که فضا برای نفس کشیدن همه ما نیز ایمن و سالم است. اگر کسی به خاطر داشتن عقیده و مذهبی متفاوت امنیت نداشته باشد، پس چه کسی می تواند امنیتش را در فردای دیگر در ایران تضمین کند؟
طبق ماده ۱۸ اعلامیه جهانی حقوق بشر و ماده ۱۸ میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی هر شخصی حق دارد از آزادی دین و تغییر دین با اعتقاد و همچنین آزادی اظهار آن به طور فردی یا جمعی و به طور علنی یا در خفا برخوردار باشد.
منابع: بی بی سی فارسی، خبرگزاری هرانا، رادیو فردا
اعدام در اسلام و فلسفه آن
معصومه نژاد محجوب
اسلام مانند ديگر شرايع الهى،اعدام مجرمان را در مواردى خاص جايز و گاهى واجب شمرده است.ضمن اينكه اعدام انسانها را بدون اينكه مرتكب جرم و فسادى در زمين شده باشند،حرام و گناهى عظيم مى داند.
از نظر حقوق كيفرى اسلام،اعدام به سه قسم قابل تقسيم است:
اعدام قصاصى،اعدام حدى و اعدام تعزيرى
اعدام قصاصى:
اين اعدام در موارد قتل عمد اجرا ميشود و داراى شرايط خاصى است.حضور شاكى خصوصى در آن،به اندازه اى پررنگ است كه آن را از قلمرو قواعد آمره خارج مى كند.اجازه ولى فقيه و ديگر عوامل نيز در آن مؤثر است.
اعدام حدى:
با توجه به تعاريف فقها از حد،اعدام حدى را چنين ميتوان تعريف كرد:مجازات مرگى است كه از طرف شارع مقدس معين شده و نميتوان آن را به كمتر از مرگ تقليل داد.اعدام حدى تقسيم ميشود:
الف-جرائم جنسى كه شامل زنا(زناى محصنه يا زناى با محارم يا تجاوز به عنف يا زناى غيرمسلمان با زن مسلمان) و لواط است.
ب- جرائم عليه دين و امنيت اجتماعى كه شامل محاربه و ارتداد است.
ج- جرائم تكرار جرم،همچون اجراى سه حد زنا و تكرار براى بار چهارم كه در بار چهارم اعدام ميشود.
اعدام تعزيرى:
مجازات مرگى كه از طرف حاكم معين ميشود.بيشتر فقهاى شيعه اعتقاد دارند كه اصل در تعزير مادون حد است،ولى براى عدول از اين اصل و اجراى مجازات بالاتر از حد ميتوان به يكى از سه علل زير استناد كرده،اعدام تعزيرى را جايز شمرد.
اين علل عبارتست از:مصلحت فرد و جامعه، قيام در مقابل افساد فى الارض و نهى از منكر. در ميان فقهاى اهل سنت نيز اختلاف وجود دارد اما در برخى موارد،اعدام تعزيرى را پذيرفته اند.
در قانون كيفرى اسلام،مجازات اعدام منحصر به قصاص نفس نيست و دو قسم ديگر نيز وجود دارد.بخش عمده اى از مجازاتهاى اعدام غير قصاصى و مربوط به احكام اجتماعى است و اجراى آن به عهده حكومت اسلامى واگذار شده است. از اينرو قوانين جزائى در حيطه فقه سياسى اسلام قرار دارد.در قرآن كريم همچنانكه حكم قصاص و حق خانواده مقتول در اعدام قاتل به صراحت آمده است، به حكومت اسلامى نيز حق دفاع از جان،مال،… مسلمانان و نيز دفاع از حاكميت اسلامى و مجازات متمردان و سركشان داده شده است.در اينجا به برخى از اين قوانين اشاره ميكنيم:
محاربه و افساد فى الارض: يكى از عناوينى كه در قرآن براى آن مجازات اعدام مقرر شده است، محاربه و افساد فى الارض است. در سوره مائده در قرآن، به مجازاتهاى مانند اعدام و به دار آويختن،بريدن دست وپا و تبعيد براى محارب و مفسد فى الارض تصريح شده است.برخى از فقيهان،حاكم اسلامى را در انتخاب يكى از مجازاتها براى محارب و مفسد فى الارض مجاز ميدانند.بسيارى از فقها،تفاوت در مجازاتها را به تناسب نوع جرم دانسته اند و گفته اند:اعدام براى محارب و مفسدى است كه دست به قتل زده باشد و اعدام و تصليب براى كسى است كه افزون بر قتل، سرقتى نيز انجام داده باشد و قطع دست و پا براى فردى است كه تنها سرقت كرده باشد و اگر تنها اقدام به راه بندان و ايجاد ترس كرده باشد ،مجازاتش تنها تبعيد است.در صورتى كه محارب يا مفسد فى الارض دستگير و جرم او نزد حاكم اسلامى يا قاضى ثابت شود،اجراى مجازات او مطلقاً واجب است، خواه مجرم توبه كند يا نكند.اما در صورتى كه قبل از دستگيرى توبه كند،مجازات او ساقط ميشود.با توجه به ضرورت حفظ مصالح جامعه(اعم از امنيت و سلامت اقتصادى،بهداشتى،انتظامى،معنوى و اخلاقى)آنچه كه موجب تهديد و از بين رفتن آن شود،نوعى عامليت در فساد و تباهى است و چنانچه بر عامل آن،عنوان خاصى بار شود و مجازات آن عنوان در قرآن يا سنت مقرر و معين شده باشد،
جرم مزبور حد و از مصاديق افساد فى الارض خواهد بود.بنابراين برخى از عناوين مجرمانه كه امروزه در جامعه وحود دارد مانند قاچاق مواد مخدر،قاچاق انسانها،باندهاى فحشاء، اختلاس هاى سازمانى و كلانى از مصاديق افساد فى الارض است و حكم اعدام براى آن در نظرگرفته شده است.ارتداد:بازگشت از اسلام(ارتداد) از جرمهايى است كه مجازات اعدام دارد. مستند اين حكم ،روايات متعددى است كه از پيامبر و اهل بيت روايت شده است.
سوره بقره در قرآن بر وجود مجازات اعدام براى ارتداد در شريعت موسى (ع) اشاره دارد.در كتب فقهى شرايطى براى مرتد منظور گشته كه هدف از برشمردن آنها،بيان مصداق مرتد شرعى است كه با فقدان هر يك از شروط ، موضوع ارتداد شرعاً منتفى است و مجازات به اجرا در نخواهد آمد.از مكاتب اهل سنت،شافعيه نيز همين شرايط را منظور داشته اند.اما مالكيه در مورد شرط بلوغ اختلاف نظر دارند و حنابله و حنيفه بدوغ را شرط نميدانند.در هرحال با توجه به شرايط ذكر شده،مجنون،مكره،مضطر و امثال آن هيچگاه مرتد شناخته نمى شوند.
مبارزه با نظام اسلامى:
در نظام كيفرى اسلام،مجازات شايعه سازى به قصد ضربه زدن به اساس نظام اسلامى،خيانت به آن و همكارى با دشمن، اعدام است.
فلسفه اعدام:
اعدام شديدترين مجازاتى است كه با اجراى آن حيات مجرم گرفته ميشود.از اينرو در مورد فلسفه اجراى چنين مجازاتى مطالب گوناگونى از سوى عالمان و مكاتب اسلامى و غير اسلامى بيان گرديده است.ظهور جنبشهاى فلسفى و انتشار افكار نو و آثار علمى قرن هجدهم را شايد بتوان آغاز رويارويى بين دو جبهه مخالف و موافق مجازات اعدام دانست.بكاريا نخستين بانى حقوق جزا در اين قرن، اولين كسى است كه با انتشار كتاب بررسى جرائم و مجازاتها در مخالفت مجازات اعدام و ضرورت لغو آن قلمفرسايى كرده است.پس از او نظريات فراوانى به صورت مخالف و موافق با اين مجازات و فلسفه اجراى آن ابراز شده كه به طور خلاصه به مهم ترين دلايل اين مخالفان و پاسخ موافقان و فلسفه مجازات مجرمان اشاره ميشود.
مخالفان مجازات اعدام ميگويند:حيات هديه خداوند به انسانهاست و هيچ كس حق محروم كردن انسانها را از اين موهبت الهى ندارند.
در پاسخ گفته شده:اولا آزغدى نيز هديه خداوند است .بنابراين نبايد مجرم را تبعيد يا زندانى كرد.ثانياً اگر هدف از گرفتن حيات از يك نفر،دادن حيات به چندين نفر باشد هيچ منعى ندارد و افراد و دولتها اين حق را خواهند داشت تا مجرم را اعدام كنند.
گاهى گفته ميشود كه با اعدام مجرم،امكان اصلاح و بازگشت وى به جامعه از بين مى رود.در پاسخ گفته شده كه هدف اصلى از اعدام در همه موارد،اصلاح مجرم نيست.بلكه اهداف مهمترى از جمله اجراى عدالت و حفظ اجتماع از جرايم مشابه،وجود دارد.
دليل ديگر مخالفان اين است كه اعدام مجازاتى است بى اثر و مجرمان از مرگ نمى هراسند.در پاسخ گفته شده كه تجربه نشان داده كه اعدام اثر فراوانى در جلوگيرى از جرم و انصراف ديگران از ارتكاب جنايت دارد،به همين جهت بسيارى از دولتها كه اين مجازات را لغو كرده بودند،بر اثر افزايش جرائم بزرگ دوباره به برقراى اين مجازات رأى دادند.گاهى گفته ميشود:م
حكوم كردن فرد به اعدام،چيزى جز قتل نيست و جامعه نبايد قاتل باشد.در پاسخ گفته شده:ن
اپسند بودن هر عملى تابع شرايط و انگيزه افراد است و قتل افراد در بسيارى از موارد ناپسند است،اما اگر كسى به دفاع از خود يا ديگران مرتكب قتل شود نه تنها قابل مذمت و مجازات نيست،بلكه سزاوار ستايش و تشويق نيز هست.
دليل ديگر اشتباه قضايى است.به اين بيان كه ممكن است در صدور حكم مجازات،اشتباهى رخ داده و بى گناهى اعدام گردد.در پاسخ گفته شده كه اولاً اشتباه در مجازاتهاى ديگر نيز امكانپذير است و ممكن است فردى به اشتباه تا پايان عمر،زندگى خود را در زندان بگذراند.ثانياً به مجرد احتمال اشتباه نبايد اصل مجازات را لغو كرد،بلكه بايد راههايى براى از بين بردن اشتباه يا به حداقل رساندن آن جستجو كرد مانند آموزش مأموران و قضات و دادن حق درخواست تجديد نظر به محكوم.
از آنچه بيان گرديد،اسلام نيز از موافقان حكم اعدام است.از نظر اسلام موافقت با چنين مجازاتى به اين معنى نيست كه اسلام براى جان انسانها ارزش قائل نيست،بلكه هدف و فلسفه اعدام مجرمان از ديدگاه اسلام رفع فساد و پاك شدن جامعه از آلودگيهايى است كه حيات و زندگى اجتماعى را تهديد مى كند.همچون غده اى سرطانى كه بايد با عمل جراحى آن را از بدن خارج كرد.فلسفه ديگر اعدام در اسلام اين است كه چنين مجازاتى زندگى آفرين و موجب حيات انسانهاست.زيرا مجرمان از ترس قصاص،به خود احازه نمى دهند ديگران را بكشند و چون آنان را نيز از فكر آدم كشى بازميدارد،اينگونه جان آنان محفوظ ميماند
عدالت و استخدام / قسمت دوم
سیدعلیرضا امامی
مفهوم عدالت:
«عدالت» در لغت به معنای قرار گرفتن هر چیزی بر سر جای خود است. البته این مفهوم در سلیقه های متفاوت توصیف می شود.
واژهي «عدالت» از جمله مفاهيمي است كه به حسب موضوع و كاربرد آن، يعني چيزي كه متصف به عدل يا ظلم ميشود، معاني متعددي را در لغت و اصطلاح با خود همراه ميكند. هرچند تعريف دقيق و كامل از اين واژهي گسترده موجب كاهش خطا و اشتباه در تحقق و اجراي آن ميشود، امّا تا مفهوم عدل، به گونهاي جامع و مانع روشن نشود، هر كوشش ديگري مصون از اشتباه نيست و تفسيرهاي نابه جا از عدالت و بيراهه رفتن در يافتن مصداقها، شبهههاي علمي فراواني را در حوزه تعريف و اجرا به دنبال دارد كه پاسخ همهي آنها، چيزي جز تعريف صحيح و تبيين مصاديق آن نميباشد.
دقت كنيد كه تأكيد بر گستردگي حقيقت عدالت، هيچ گاه آن را مبهم و بي فايده نمي كند و هيچگاه خبر از وجود «اشتراك لفظي» يا «تباين مفهومي» در تعاريف گوناگون عدل نميدهد، به گونهاي كه اين واژه در افعال الهي به معنايي خاص و در امور انساني تعريف ديگري داشته باشد؛ بلكه واژهي «عدل» يك «مشترك معنوي» است كه علي رغم گسترهي خود، حقيقتي واحد در مصاديقي متفاوت دارد.
نكتهي ديگري در تعريف عدالت اين است كه نبايد تصور كرد، اين مفهوم ارزشي، امري اعتباري و ساختهي انديشه بشر بوده و در جهان هستي، حقيقت خارجي ندارد؛ زيرا در نگاه اسلام، انسان ارزش عدالت را از امور تكويني و جريان عدالت در بستر هستي انتزاع كرده و با اجراي فرامين الهي، به حقيقت آن دست مييابد.
با اين مقدمه به بررسي تعاريف گوناگون اين واژهي انساني ميپردازيم:
چهار معناي كاربردي كه در مجموع بررسي موضوعهاي موصوف به عدالت ميتوان به آن اشاره كرد، از اين قرار است:
- موزون بودن
- تساوي و اعطاي حق به صاحبان
- رعايت قابليتها در افاضهي وجود.
- رعايت حقوق افراد
تعريف اوّل، يعني موزون بودن، نقطهي مقابل بيتناسبي در نظام كلي عالم است. بدين معنا كه در ساختمان جهان در هر چيز به قدر لازم از هر ماده ـ نه مساوي ـ استفاده شده و همواره اين تناسب و تعادل در نظام هستي براي بقاي آن رعايت ميشود. چنين تعريفي از عدالت، از شؤون حكيم و عليم بودن خداوند در موضوع توحيد و نظام تكوين است؛ زيرا اگر جهان موزون و متعادل نبود، بر پا نميماند و نظم و حساب مشخص نداشت. همين معنا از عدل در حوزهي مسايل اجتماعي نيز به معناي متعادل بودن كليت سازمان جامعه مطرح ميشود، بدين معنا كه متناسب با مصالح كلّي يك كشور و ميزان نيازهاي اساسي آن دربارهي صرف بودجه و نيرو تصميم گيري عادلانه صورت گيرد. زيرا يك اجتماع اگر بخواهد باقي و برقرار بماند، بايد متعادل باشد؛ يعني هرچيزي در آن جامعه به قدر لازم ـ نه مساوي ـ لحاظ شود. در اين تعريف، حقوق و شؤون فردي نقش ضمني داشته و حسابي مستقل ندارند، يعني ممكن است آنچه از جهت مصلحت كلي نظام طبيعي يا اجتماعي، لازم و ضروري تشخيص داده ميشود، مستلزم برخي تبعيضها و تفاوتهاي فردي شده و پاسخ گوي خواستههاي فرد فرد آن مجموعه نباشد، در حالي كه از ديدگاه كلي آن نظام، همان تفاوتها، عين عدالت و توازن است. البته در تبعيض بايد به حد ضرورت اكتفا كرد و تساوي خود يك ارزش است. تساوي وقتي مطرود است كه خود مصداق ظلم بشود.
گفتني است عدل به معناي توازن و تناسب در حوزهي اخلاق نيز كاربرد داشته، از آن به «هماهنگي قواي نفس» و «رعايت حد وسط ميان افراط و تفريط» تعبير ميشود.عدالت برآيند تعادل در نيروهاي سهگانهي انسان؛ انديشه، جذب و دفع، است كه به سه فضيلت “عفت” ، “شجاعت” و “حكمت” ختم ميشود. اگر كسي در يك يا دو نيرو از حالت ميانه برخوردار باشد و در بقيه افراط يا تفريط كند، از عدالت كامل و حقيقي بهره ندارد. عدالت در اين چارچوب، نقطهي تلاقي فضايل انساني و زيربناي همهي عدلهاست. زیرا تا فرد و جامعه ظرفيت لازم اخلاقي و تربيتي براي پذيرش و تحمل عدالت را در خود نيابند، عدالت اجتماعي در آن جامعه محقق نميشود.
دوّمين و شايد نزديكترين تعريف از عدالت در ذهن، «مساوات» و رعايت تساوي و برابري در شرايط حقوقي مساوي است. در تعريف دیگر از عدالت میتوان گفت: «حقيقت عدل، اقامهي مساوات و موازنه ميان امور است.»
حاکمیت در جمهوری اسلامی ایران
مصطفی ملازم
اعمال قدرت از طریق کشتن انسان ها نماد اصلی نظام ولایت فقیه است . اثبات بی حقوق انسان ها , استفاده نا منتهی از ابزار اعدام , زندان و شکنجه بعنوان نهایی ترین اعمال قدرت حاکمیتفقهی در ایران بصورت سیستماتیک در گسترده ترین سطح بر علیه مبارزین , آزادیخواهان ,روشنفکران , دگر اندیشان و مردم بکار رفته است. بطوریکه می توان گفت رژیم ولایت فقیه بقای تا کنونی خود را مدیون وحشت در سایه کاربرد مطلق این ابزار می داند
پس از زنجیره اعدام های گسترده در ابتدای استقرار نظام ولایت فقیه که خمینی می گفت این اعدام ها رحمت است که نتیجه بخشیدن اثرات آنها به مدد جنگ خارجی صورت پذیرفت و خمینی جنگ را هم نعمت می دانست ؛ فضای ارعاب در سالهای 60 چنان بود که به هیچ مدرکی برای زندان و شکنجه و اعدام کردن نیاز نداشت . کافی بود مثلا چند بچه بسیجی محل تجمع و فردی را کمونیست و یا مجاهد معرفی کنند . وی بلافاصله دستگیر و سپس زندان و شکنجه در انتظارش بود و زنده ماندن و آزاد شدن وی هرگز قابل محاسبه و ارزیابی نبود . روزی نبود که روزنامه های سال های 60 و 61 دستگیری و اعدام هر روزه چند صد نفر را اعلام نکنند و در همان گزارش ها اذعان شده که بین دستگیری در یک تظاهرات خیابانی و اعدام فقط چند ساعت فاصله بوده است . واضح است این توحش قبائلی که تمامی مردم را درخود برده و به تمکین وضع موجود راضی کند و با توجه به جو ارعاب و وحشت؛ روانشناسی مردم ؛ حق را با حاکم و طرف غالب خواهند دانست
حاکمیت ولایت فقیه در دور جدید اعتراضات سیاسی همانند سال های قبل از هیچ اقدام جنایتکارانه ای برای به زانو در آوردن مردم و مبارزین فرو گذار نکرده است . نفی حق وکیل, شکنجه های متفاوت , کشیدن ناخن , شوک الکتریکی , ضربه زدن به تمامی اعضای بدن و نقاط حساس , تهدید دائمی به تجاوز , اقدام به تجاوز , تهدید خانواده زندانی به انجام همین اقدامات , زندان انفرادی و وجود زندان های مخفی , ربودن مبارزین و شکنجه و اعدام ساختگی در بیابان ها و قتل های زنجیره ای , قرار دادن زندانی در قبر , اعدام در ملاء عام بطور وسیع و مستمر برقرار بوده است
در نتیجه سکوت و خفقان بر جامعه ایرانی حکمفرما شد چنان سکوت و وحشتی که حفظ فیزیکی عناصر آگاه و مبارز در داخل کشور بعنوان اولویت عملی آنان قرار گرفت . هر انتقاد به عملکرد حاکمیت با هر بیان نرم و لطیف با زندان و ترورهای زنجیره ای مواجه می شد . نظام حاکم پس ازسرکوب گسترده سیاسی و ایجاد آرامش گورستانی در جامعه چنان صحنه را مزین می کرد که گویا در این میهن اتفاقی نیفتاده کشتارهای سال های 60 و حتی نسل کشی سال 67 برای تضمین حاکمیت نظام ولایت فقیه برای دوران پس از جنگ گویا در این کشور جزو اسطوره ها و افسانه ها یی بود که هرگز بوقوع نپیوسته بود
ابزار سرکوب , شکنجه , زندان و اعدام , ابزاری نیست که تنها بر علیه افرادی خاص از مردم بکار برده شود بلکه هیچکس در ایران در امان نیست . روزی نیست که کارزار و معرکه ای بر علیه بد حجابی , مبارزه بر علیه بزه کاری , مواد مخدر , شرکت های هرمی , اوباش به اصطلاح رژیم براه نیفتد در حالی که کیست که کوچکترین تردیدی در اینکه نهادها و سازمان های سرکوب امنیتی و پلیسی خود نقطه تمرکز تمامی اراذل و اوباش و جانیان سازمان یافته ضد بشری هستند ؛ داشته باشد. از این قاعده حتی سازمان های سیاسی حکومتی مثل شورای نگهبان و مجلس خبرگان و حتی مجلس فرمایشی نیز مستثنی نیستند . در مجلس شورا نه تنها از هیچکدام از جنایت های سازمان یافته حکومتی از جمله یورش به دانشگاه و زندان ها و شکنجه ها تحقیقی بعمل نیامده است .
بلکه اکثریت نمایندگان مجلس ؛ از تصویب نظارت بر زندان ها و بازداشتگاههای رژیم ؛ برای عمل به همین قوانین ضد بشری موجود نیز مخالفت کردند .
کاربرد قهر و سرکوب ؛ اجرای حدود شرعیه و قصاص و غیرو متوجه طبقات پایین اجتماعی و اقتصادی بوده و طبقات بالا و فرادست علی رغم چپاول ها و غارت های کلان سرمایه های ملی و اموال عمومی مصون بوده اند . حتی بزهکاران و جنایت کاران و دست اندرکاران در باندهای جنایت و فحشاء و منکرات اگر جزو حاکمیت و طبقات بالا باشند از تعقیب و مجازات مصون هستند .
صدور احکام اعدام و اجرای آنها در حالی است که هزاران نفر در شرایط بسیار اسفبار به زندان ها ی طویل المدت و یا کوتا ه مدت محکوم شده اند که هر روز آن رنج و شکنجه است و هزاران نفر با سپردان وثیقه در بیرون هستند . هر انسان با آگاه و با وجدان نمی تواند نسبت به سرنوشت اسرا ؛ زندانیان و اعدامیان بی تفاوت باشد و تا آزادی آخرین زندانی سیاسی از هیچ تلاشی نبایست فروگذار کرد. اعمال قدرت از طریق کشتن انسان ها نماد اصلی نظام ولایت فقیه است .
اثبات بی حقوق انسان ها , استفاده نا منتهی از ابزار اعدام , زندان و شکنجه بعنوان نهایی ترین اعمال قدرت حاکمیتفقهی در ایران بصورت سیستماتیک در گسترده ترین سطح بر علیه مبارزین , آزادیخواهان ,روشنفکران , دگر اندیشان و مردم طی این سیو سه سال بکار رفته است.
بطوریکه می توان گفت رژیم ولایت فقیه بقای تا کنونی خود را مدیون وحشت در سایه کاربرد مطلق این ابزار می داند اعمال قدرت از طریق کشتن انسان ها نماد اصلی نظام ولایت فقیه است . اثبات بی حقوق انسان ها , استفاده نا منتهی از ابزار اعدام , زندان و شکنجه بعنوان نهایی ترین اعمال قدرت حاکمیتفقهی در ایران بصورت سیستماتیک در گسترده ترین سطح بر علیه مبارزین , آزادیخواهان ,روشنفکران , دگر اندیشان و مردم طی این سیو سه سال بکار رفته است. بطوریکه می توان گفت رژیم ولایت فقیه بقای تا کنونی خود را مدیون وحشت در سایه کاربرد مطلق این ابزار می داند
به امید پایان این روزهای تلخ برای ایران و آزاد مردان و آزاد زنان ایران
پدر تباری
نوری شریفی
تبار، در لغت به معناي اصل و نسب و خانواده و خويشان و دودمان است ؛ تبار همان آل و نسل و اصل و گوهر و نژاد است؛ که براي كاربرد در بين دودمان ها و خويشاوندان وضع شده است تا اولاد و خاندان و طايفه ها مشخص و معين گردد .
اما پدر تباری چیست ؟ پدرتباری ، که به آن «پدر نام » یا «پدرنیا » هم گفته میشود ، نه تنها بمعنای حکومت و برتری و اقتدار وسیع مرد در خانه است ، بلکه حکومت مردان در جامعه را نیز شامل میشود . این برتری ، ابعاد گسترده ای را از نظر سیاسی ، نظامی ، اقتصادی ، تربیتی و فرهنگی در بر می گیرد . در نظام پدرنسبى ، زن زير نام شوهر هويت مىيابد. الگوی قدرت در پدر تباری به صورت عمودی است یعنی یک نفر تصمیم گیرنده است و معمولا هم این یک نفر جنس مذکر است . قوانین عرفی ( و اکثرا شرع عرفی شده ) تعیین کننده حقوق جمعی است و قوانین مرد محور است . در جوامع پدر تبار ازدواج ها در قالب الگوهای اجباری شکل می گیرند و تبار خویشاوندی ، تک ( پدر ) تباری است و نام و نشانه تیره و طایفه، هویت جمعی را شکل می دهد. (Patronymic) اکثر خانوادههاى نوع غربى و بسيارى از نواحى آسيا و شمال آفريقا از اين نوع هستند
در ايران نیز خانواده ها از همين نوع هستند و معمولاً زن بهخصوص در دوران معاصر به نام خانوادگى شوهر شناخته مىشود و حتى رسم شده است که گاهى بهجاى نام شوهر شغل يا منصب شوهر را بهدنبال همسرش ذکر مىکنند نظير: خانم دکتر، خانم مهندس، خانم تيمسار يا خانم سرهنگ و……. .
پدر تباری که در ایران به شکل دینی آن شناخته شده است و معمولا هم قوانین بر همین اساس وضع میشوند، معضلات فراوانی در پی داشته که با توجه به تعریف آن مبنی بر روند بازگشت اصل و نسب فرزند به پدر، تبعات آن بطور مثال در خانواده بصورت حق ولایت قهری آورده شده است . در پدر تباری ، یک کودک اصالت و نام خانوادگی پدررا به دنبال نام خود یدک میکشد . یعنی چنانچه زنی بدون همسر باشد و صاحب فرزند گردد و بنا به دلایلی نتواند وجود پدر کودک را ثابت کند و نام وی را به اداره ثبت احوال ارائه نماید ، فرزند وی از داشتن شناسنامه محروم شده و این برابر با نداشتن هر گونه هویت ، و محروم شدن از کلیه حقوق شهروندی و انسانی از جمله حق تحصیل ، حق انتخاب شغل ، ازدواج، داشتن گواهینامه،… میباشد ، که در واقع نوعی مجازات قانونی است . از آنجایی که قانون حق دارد کسی را مجازات کند که خودش در انجام عملی اختیاری داشته باشد تا به این ترتیب مسئول آن عمل شناخته شود و در نتیجه مجازات گردد ، در حالی که کودکی که از یک رابطه به اصطلاح نامشروع یا خارج از ازدواج متولد میشود نقشی در این امر نداشته بنابراین مسئولیتی متوجهاش نیست ، پس نباید مجازات شود و به این ترتیب نباید از حقوقی محروم شود . درصورتی که بنا به شرع و در نتیجه بسیاری از قوانین مدنی و اسلامی در جامعه ، چنین کودکانی از بسیاری از حقوق فردی و مدنی خود مانند حق ارث محروم میشوند.
ا ین خود در درجه اول توهینی است به زن بعنوان یک انسان ، و مادر بعنوان کسیکه فرزند را به دنیا می آورد و اورا پرورش داده و از او نگهداری مینماید.بدینگونه است که مادر در جامعه ایرانی هیچ حقی نسبت به فرزند و نیز حق سرپرستی و حفاظت از او را پیدا نمیکند . ( قانون حضانت ، ماده ۱۱۶۹ قانون مدنی ) مرد بودن درچنین اجتماعی فی نفسه حاکی از برتری مردان در برابر زنان ، و تقسیم جامعه به دو نیم است ، بنابراین حاکمیت مرد با قبضه کردن تمامی قوانین حمایتی بنفع خود،بمعنای سرکوب قانونمند زنان میباشد .
طبق قوانین تبعیض آمیز مدنی در جمهوری اسلامی ایران ، چنانچه مادری بخواهد فرزند خارج از ازدواج وی ، دارای هویت شود ،( بر سر دو راهی انتخاب قرار میگیرد ) یا باید او را قربانی نموده و جیگر گوشه خود که بهتر است بگوییم نیمی از وجودش را از خود دور کرده و او را بدست پرورشگاهها و بهزیستی ها داده تا از او در محیطی ناامن و نا آرام ، فردی سرشار از عقده با کوله باری از احساسات سرکوب شده بسازند و یا اینکه او را نزد خود نگه داشته و آینده کودکش را بعنوان شخصی بی هویت و فاقد هر گونه حق شهروندی و انسانی به جان بخرد. در جامعه اسلامی و حتی درادبیات نوشتاری این قوانین ، الفاظ و کلماتی در باره این کودکان نظیر« فرزند نامشروع » به کار میرود که باعث ترور شخصیت این افراد میشود. در چنین جامعهای آیا امیدی برای اینگونه کودکان هست؟
این کودکان ، هیچ شانسی در جامعه برای رسیدن به آرزوها و هدفهایشان ندارند زیرا آنها هویتی نداشته و این برابر است با نداشتن وجود خارجی ، پس طبیعی است که بعنوان شهروند هم دارای حق و حقوق قانونی و مدنی نباشند . سازمان حقوق بشر با صدور کنوانسیونی دولت ایران راموظف به حمایت از این کودکان و تحت قیمومیت قرار دادن آنان نموده هر چند تاکنون اقداماتی از سوی دولت ایران در جهت بهبود وضعیت این کودکان صورت نگرفته است .
علاوه بر تمامی موارد ذکر شده ، حق طلاق ، اجازه خروج زن ، اجازه کار ، اجازه ازدواج ، اجازه مسافرت ، انتخاب نوع پوشش ، انتخاب رشته تحصیلی و محل تحصیل ، اجازه صدور گذرنامه ، و بسیاری قوانین نانوشته دیگر، بدلیل اینست که مردان تعیین کننده خط مشی فکری زنان ازنظرشخصی در خانه و در اجتماع هستند که ریشه این تبعیض ها و سرمنشا مشکلات و معضلات اجتماعی در ایران را، دروجود نظام پدر تباری در یک جامعه دینی مشاهده میکنیم
پدر تباری و قوانین وضع شده مرتبط با آن ، نقض صریح اعلامیه جهانی حقوق بشر میباشد و عدم برابری جنسیتی در چارچوب قوانین چنین جوامعی ، از نکات بارزنقض حقوق حقه انسانهاست .
لبنان در آستانهی فروپاشی: «کار ما از تظاهرات گذشته است»
جیم میور برگردان: افسانه دادگر
به گفتهی آنتوان کوری، مقاطعهکار نورپردازی و روشنایی در بیروت: «ویروس کووید-19 در بدترین زمان ممکن بر ما نازل شد. نگاه کنید این ویروس چه بلایی بر سر مردم بقیهی نقاط دنیا میآورد اما در لبنان به سرزمینی پا گذاشته است که پیشاپیش بر اثر ویروس بسیار مرگبارترِ خودش در حال فروپاشی بود.»ویروس دیگر لبنان، همچون کووید-19، با چشم نامسلح قابل رؤیت نیست. اما هنگامی که لبنانیها از محدودیت اجتماعی معطوف به جلوگیری از شیوع بیماری ناشی از ویروس کووید-19، که حکومت در ماه مارس وضع کرده بود، رهایی یافتند، علائم آن ویروسِ دیگر را همه میتوانستند ببینند.
لازم نیست بیشتر از ده متر آنسوتر از پنجرهی خانهام را در بیروت نگاه کنم تا ببینم اغذیهفروشیِ کوچکی که هشت سال پیش در آنجا باز شده بود اکنون بسته است، درست مثل خیلی از رستورانها، کافهها، فروشگاهها و کار و کاسبیهای دیگر در سراسر شهر. بانک محلیام اکنون پشت پوشش محافظ فولادی خشن و ضخیمی مخفی است. خیلی از بانکها پیش از اِعمال محدودیتهای اجتماعی، هنگامی که در اکتبر 2019 معترضان خشمگین به تلافیِ فروپاشی مالی به آنها هجوم بردند، نمای ظاهریشان خرد و خاکشیر شده بود.در آن سوی محلهی مار میخائیل، در شرق بیروت، ساختمان بزرگی که شرکت برق دولتی، الکتریسیتهی لبنان، را در خود جای میدهد، با سیمهای خاردار جدیدی پوشیده شده است. قطع برق این روزها بیش از پیش تکرار میشود، و همیشه این شایعه وجود دارد که ممکن است برای کل 24 ساعت شبانهروز ادامه یابد، و تولید برق را به دست ژنراتورهای شخصی و مافیای سوخت رها کند. وقوع فساد مالی در حد میلیاردها دلار در بخش برق یکی از رسواییهای مداوم بحران کنونی است.
هیچکس نمیداند که پس از کاهش محدودیتهای اجتماعی کووید-19 چند هزار نفر به صف طولانی بیکاران اضافه خواهد شد. اما کوری، که به گروه شغلی حامیان جنبش اعتراضیای تعلق دارد که اکتبر گذشته آغاز شد، معتقد است که تخمین 50 درصدیِ بیکاران تخمینی خوشبینانه است؛ برخی میزان بیکاری را در ماههای پیش رو تا 70 درصد پیشبینی میکنند.به گفتهی او «بخش خصوصی مرده است. اگر این گونه ادامه پیدا کند، [حکومت] چطور میخواهد تولید ناخالص داخلیاش (GDP) را ادامه دهد اگر بخش خصوصی به درستی کار نکند؟ درآمد ملی از کجا باید بیاید؟ همه چیز فرو خواهد پاشید.»
با هشدار حسن دیاب نخستوزیر لبنان مبنی بر این که به زودی بسیاری از مردم توان خرید حتی نان را نخواهند داشت، ترس و نگرانی جدی از خشونت ملی سراسری وجود دارد، خواه به مثابهی تداوم «انقلاب»ی که در 17 اکتبر سال گذشته رخ داد یا به مثابهی انفجار خودانگیختهی خشم.
همچنین چه بسا موجی از جرم و جنایت به راه بیفتد. همه میدانند که با توجه به بیاعتمادی فراگیر مردم به بانکها بین 5 تا 6 میلیارد دلار به صورت نقد در خانههای مردم مخفی شده است. در چهار ماه اول سال 2020 موارد قتل، دزدی اتومبیل و سرقت به شدت افزایش یافته است.
با توجه به بیاعتمادی فراگیر مردم به بانکها بین ۵ تا ۶ میلیارد دلار به صورت نقد در خانههای مردم مخفی شده است.
حکومت لبنان که در مضیقهی پول نقد و دچار وامهای سنگین است فقط توانسته است به فقیرترین اعضای جامعه حدود 100 دلار کمک کند. بانک جهانی که از احتمال وقوع ناآرامی اجتماعی در لبنان خبردار شده است برنامهی دوسالهای به نام «شبکهی امنیت اجتماعی» را تدارک میبیند تا در ابتدا مبلغ 500 میلیون دلار به 100 هزار خانواده از فقیرترین خانوادهها کمک مالی کند.ساروج کومارجا، سرپرست منطقهای بانک جهانی در امور خاورمیانه، میگوید: «روز به روز اوضاع بدتر میشود، و نیازها بیشتر. برای کمک به فقط 100 هزار خانوار، باید به دنبال کسانی بگردید که در فقر شدید به سر میبرند. شمار واقعی خانوادههای فقیر بسیار بیش از این است.»حتی این تزریق موقتی پول، که تنها به گروهی که در وضعیت اضطراریاند میرسد، در اجرا کُند بوده است. انتظار میرفت که این کمکها از اوایل اوت آغاز شود اما اکنون تا سپتامبر به تعویق افتاده است.
لبنان برای به دست آوردن چیزی مشابه واکسن اقتصادی به دنبال آن است که از صندوق بینالمللی پول به عنوان منبع اصلی تأمین 20 میلیارد دلاری استفاده کند که برای رونق اقتصادی خود به شدت به آن نیاز دارد. اما این کار به آسانی یا به سرعت انجام نخواهد شد. لبنان باید ثابت کند که میتواند به وضعیت بههمریخته و بیرویهی خود سر و سامان دهد. به این منظور، حکومت سرانجام برنامهی اصلاحات اقتصادیای را در نظر گرفته است که مبنای مذاکرات با صندوق بینالمللی پول است و از ماه مه آغاز شده است و چند ماه طول خواهد کشید.
هیچ تضمینی وجود ندارد که حکومت در این راه موفق شود. موقعیت لبنان بر اثر نخستین قصور مالیاش در پرداخت بدهی ۱/۲ میلیارد دلاری اوراق قرضه (یوروباند) در ماه مارس، که هر گونه اطمینان باقیمانده به نظام بانکی لبنان را از میان برد، به شدت تضعیف شده است.انتظار نمیرود که مذاکره با صندوق بینالمللی پول پیش از اکتبر به هیچ نتیجهای بینجامد. گروه مذاکرهکنندهی لبنانی دربارهی ارقام دقیق وامها و زیانهای هنگفت کشور اختلافنظر دارند، و دو نفر از اعضای این گروه استعفا دادهاند.حتی اگر توافقی با صندوق بینالمللی پول حاصل شود، مشکلات آشکار دیگری وجود دارد. ایالات متحده در حال حاضر با درخواست ایران از صندوق بینالمللی پول برای یک وام اضطراری 5 میلیارد دلاری به سبب شیوع بیماری کووید-19 مخالف است. تضمینی وجود ندارد که دولت آمریکا به همین قیاس مانع کمک مالی به حکومت لبنان نشود زیرا تصور میکند حکومت لبنان تحت سلطهی حزبالله متحدِ ایران است. دوروتی شی، سفیر آمریکا در لبنان در مصاحبهای با یک شبکهی تلویزیونی سعودی در 26 ژوئن آشکارا حزبالله را مقصر شکست حکومت لبنان در حل بحران اقتصادی شمرد. حزبالله آمریکا را به محروم کردن لبنان از دلار متهم کرد، و یک قاضی متمایل به حزبالله در شهر جنوبی تایر (Tyre) حکمی صادر کرد که رسانههای محلی را از انتشار اظهارات این سفیر ممنوع میکرد.
برنامهی اصلاحات حکومت را تقریباً همهی رهبران جناحی لبنان محکوم کردهاند، اگرچه هیئت دولت ظاهراً از تکنوکراتهای مستقل تشکیل میشود. اعتراض اصلی به کاهش درصدی از ارزش سپردههای حسابهای بانکی ــ برداشتن بخش بزرگی از بزرگترین حسابها به ازای سهامها و داراییهای بانک [و فرستادن آنها به خارج از کشور] ــ است که به 5 درصد بالا از دارندگان بیشترین سپردههای بانکی صدمه میزند، و این هم ضربهی ویرانگر دیگری به اعتماد سرمایهگذار تلقی میشود. چگونه لبنان، که زمانی سوئیس خاورمیانه نامیده میشد، به چنین مخمصهی مالیای دچار شد؟
بانکداران میگویند که حد و مرزی برای سقوط ارزش پول ملی وجود ندارد. بسیاری پیشبینی میکنند این وضعیت یک دهه، یا بیشتر، طول خواهد کشید و هیچکس نمیداند که پس از آن چه خواهد شد.
این وضعیت احتمالاً با استقلال لبنان در سال 1943 آغاز شده است. این کشور دارای 18 فرقهی مذهبیِ رسماً شناختهشده است اما تقسیم اصلی در آن زمان میان مسیحیان و مسلمانان بود. منطق مردم آن روزها این بود که لبنان چون پرندهای است که به هر دو بال خود برای پرواز محتاج است. شغلهای سطح بالا بر مبنای فرقه توزیع میشد. هیچچیز نمیتوانست بدون توافق روی دهد.
اکنون یکی از مشکلات اصلی این است که از دههی 1980 به بعد، شکاف و وجهتمایز سومی میان مسلمانان سنی و شیعه پدیدار شده است. پرندهای با سه بال وجود ندارد. اگر وجود داشت، نمیتوانست پرواز کند. این لبنان امروز است.
جنگ داخلی از سال 1975 تا سال 1990 نقش فرماندهان نیروهای نظامیِ فرقهای را تحکیم کرد، و آنان از آن زمان تا کنون سیاست ــ و پول ــ را در دست خود گرفتهاند. به گفتهی ولید جنبلاط، از اقلیت دروزی که خود را فرماندهی ارتش میداند، «این نظام سیاسی مبتنی بر مذهب و فرقه [و سهمی که هر یک در مناصب عالی کشوری دارند] (confessionalism) نظام بسیار سفت و سختی است. این طبقهی سیاسی، از جمله خود من، بخشی از این نظام سیاسی مبتنی بر فرقه است. تبانی میان رهبران در مورد فساد و رشوهخواری به این معناست که آنها هرگز نمیتوانند اصلاحی انجام دهند.»
فارغ از این که چه کسی در رأس حکومت است، قدرت واقعی در دست چند تن از رهبران جناحی همهی فرقههاست که صاحباختیارند. در طرف مسلمانان شیعه، حسن نصرالله رئیس حزبالله و متحد او، نبیه بِری، سخنگوی مجلس نمایندگان و رهبر جنبش اَمَل هستند. در طرف مسلمانان سنی، سعد الحریری، نخستوزیر پیشین و پسر رفیق الحریری نخستوزیر پیشین که ترور شد، شخصیت اصلی است. اقلیت دروزی جنبلاط را دارند، در حالی که نفوذ مسیحیانِ مارونی در حکومت میان میشل عون، رئیسجمهور با جنبش میهنی آزادش، که متحد حزبالله است، و فالانژیستها (سامی جُمَیَل) و نیروهای لبنان (سمیر جعجع)، که در تضاد با یکدیگرند تقسیم میشود.
رهبران جناحی فرقهها به اتفاق هم شیرهی جان این سرزمین را کشیدهاند. در سالهای نوسازی دههی 1990 پس از جنگ داخلی، پول از سوی اهداکنندگان به لبنان سرازیر شد، از سوی مهاجران لبنانی دور از وطن که برای خانوادههای خود پول میفرستادند یا پولشان را به بانکهای با بهرهی بالا میسپردند، و از سوی حامیان محلیِ نخبگان سیاسی. بانکها پول را به بانک مرکزی قرض میدادند، و آن هم به حکومتهای پیاپی قرض میداد، که صرف ولخرجی و خوشگذرانی آنها میشد. رهبران برای گرفتن سهمشان از عایدات با هم رقابت میکردند و سازمانهای اداری را با پیروان وفادار خود پر میکردند.
این اما چیزی جز حباب و سراب نبود. هیچکس چیزی تولید نمیکرد. ولی مخارج و مصارف دولتی از این گنج سرشار تأمین میشد. در سال 2019 بدهیِ غمانگیزی که نسبت آن 176 درصد از تولید ناخالص ملی بود، و تراز پرداختها و کمبود مالیِ هنگفتی بر این کشور تحمیل شد. در زیرساخت برق تقریباً 47 میلیارد دلار سرمایهگذاری شده بود اما قطع برق ادامه داشت.ارتشاء و فساد در روزگار رفاه و خوشی قابل تحمل است اما نه هنگامی که باد سرد زمستانی میوزد. در اکتبر 2019، هنگامی که حکومت ورشکستهی سعد الحریری تلاش کرد مالیاتی بر شبکههای اجتماعی آزاد ببندد، ملت لبنان طغیان کرد. تظاهرات بیسابقه در بیروت، طرابلس و دیگر نقاط فراتر از حصارهای طبقه، فرقه و ناحیه، برپا شد و تمام رهبران سیاسی لبنان را محکوم کرد به قسمی که پیش از این دیده نشده بود. حریری و حکومتش استعفا کردند و دولت دیاب جایگزین او شد، دولتی که وزرایش تازه توسط اتحادی به رهبری حزبالله تعیین شده بودند.
نخبگان سیاسی بر اثر این «انقلاب» جا خوردند. اما با اِعمال محدودیت اجتماعی ناشی از شیوع ویروس کرونا نجات پیدا کردند چون دوباره توانستند به عنوان حامیان امدادرسانی در مناطق تحت نفوذ خود قدرتنمایی و ابراز وجود کنند، در حالی که حکومت از ساعات منع رفت و آمد به نفع خود استفاده کرد تا اردوهای اعتراضی را در مراکز بیروت و طرابلس متفرق کند.در میدان شهدا، کانون اصلی انقلاب در مرکز شهر بیروت، تمام آنچه از آن روزهای پرشور باقی مانده است مشت گرهکردهای است که کلمهی «انقلاب» روی آن نقش بسته است، و شعاری بدخط با تندیس شهدایی که نام میدان از آنها گرفته شده است که میگوید: «بهرغم کرونا، انقلاب میماند».
و بنابراین انقلاب میماند، به شکل دهها گروه ناهمگون که از طریق رسانههای اجتماعی با هم تماس دارند اما نتوانستهاند هیچ سازمان یا رهبری پدید آورند. بسیاری از هواداران اولیهی آن حتی پیش از اعلام محدودیتهای اجتماعی ناشی از شیوع بیماری کرونا کنار رفتند. تلاش برای برپا کردن تظاهراتی بزرگ در ششم ژوئن به نحو فاجعهباری شکست خورد، و فقط سر و کلهی چند هزار نفر پیدا شد و هنگامی که معترضان هدف حملهی رزمندگان شیعه قرار گرفتند و اوباش و اراذل سنگپرتابکن با پلیس ضدشورش درگیر شدند کار به خشونت کشیده شد. این قضیه تحتالشعاع سایههای شوم و شرارتبار اختلافات میانفرقهای بود که طنین هشداردهندهی جنگ داخلی را به گوش میرساند.به گفتهی دوستی که معلم و حامی پیشین «انقلاب» بود: «کار ما از تظاهرات گذشته است. حقوق من پیش از این مکفی بود، اکنون پول بخور و نمیر است. قیمتها سه برابر شده است. بانکها اندوختههای زندگی ما را گروگان میگیرند. به مجرد اینکه بتوانیم این کشور را ترک کنیم، چنین خواهیم کرد.» این یأس و سرخوردگی به نحوی گسترده وجود دارد.پوند واحد پول لبنان اکنون نسبت به دلار آمریکا در حال سقوط آزاد است، و ارزش کار مردم، حقوقها و اندوختههای آنها با بالا رفتن قیمتها کاهش مییابد. اگر اینجا بریتانیا بود، پوندی که در جیبتان بود به ناگهان ارزشش 18 پنی میشد. بانکداران میگویند که حد و مرزی برای سقوط ارزش پول ملی وجود ندارد. بسیاری پیشبینی میکنند این وضعیت یک دهه، یا بیشتر، طول خواهد کشید و هیچکس نمیداند که پس از آن چه خواهد شد.
به گفتهی موریس سینایی، بانکدار کهنهکاری که مشاور حکومت است و اکنون بسیار نگرانتر از دورهی تمام جنگها و حملات گذشته است، «بیشک، پای هستی و نیستی در میان است.»
«دولت و کشور بیمار است، اقتصاد بیمار است، و بانکها کلاهشان پس معرکه است. بله نظام ممکن است فروبپاشد. من تمام مدت مضطرب و نگرانام. حالا مثل گذشته از بمباران نگران نیستم بلکه نگران آن چیزی هستم که پس از این آشوبها روی خواهد داد. این دفعه، نمیدانم آینده چه خواهد شد. هیچکس نمیداند. اما مطمئناً لبنانی که میشناسید دیگر وجود نخواهد داشت.»
جیم میور در بیروت ساکن است و از سال 1975 تا کنون به مسائل لبنان و خاورمیانه پرداخته است، و اغلب برای بیبیسی مینویسد. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلیِ زیر است:
دلیل بقای جمهوری اسلامی
تهمینه
ایمیل دریافتی برای اطلاع رسانی منوچهر بختیاری، پدری است که فرزندش پویا در اعتراضات آبان ماه توسط نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی کشته شد. از ان زمان پدر پویا، سکوت نکرد و خانواده های جانباختگان راه آزادی را همراه کرد که سکوت را بشکنند و فارغ از جناح و باور سیاسی و عقیدتی به کارزار دادخواهی بپیوندند.
او تا زمانی که در کرج بود، از پای کامپیوتر و موبایل خود صدای آزادیخواهی و دادخواهی مردم ایران بود، تا این که برخی از مشروطه خواهان نزدیک به رضا پهلوی (ولیعهد سابق ایران)، تدارک سفر وی را با همسر باردارش برای رفتن به جزیره کیش فراهم می کنند تا در برابر تلویزیون برنامه ای اجرا کند، اینچنین منوچهر بختیاری طعمه اطلاعات سپاه می شود.متاسفانه این نوع برخورد بخشی از گروه های سیاسی در طول چهل و یک سال گذشته بسیاری از کنشگران درون و برون مرز را طعمه اطلاعات سپاه جمهوری اسلامی کرده است (ترور شدگانی چون سیروس الهی، ارتشبد اویسی و براردش، شاهپور بختیار، فریدون فرخزاد، میکنوس، طباطبایی، شهیار شفیق برومند، فولادوند، تا ربوده شدگانی همچنان روح الله زم، شارمهر، …).
پرداخت هزینه های ناچیز مالی برای مطرح نگهداشتن و جناحی کردن حرکت دموکراسی خواهی ایران به قیمت از بین بردن پتانسیل های بالقوه در راستای اهداف دموکراسی خواهی ملت ایران است.
اینگونه برنامه ریزی های ایدئولوژیکی، نه تنها کمکی به ایجاد همبستگی ملی برای ازادی ایران از چنگال جمهوری اسلامی نمی کند که برعکس، در طول چهل و یک ساله گذشته باعث بقای حکومت تمامیت خواه دینی جمهوری اسلامی بر ملت ایران شده است.
دقایقی تامل و تعمق کنیم
من تهمینه هستم از کرج که بسیاری از شما نام من برایشان اشناست
Manouchehr Bakhtiari is a father whose son Pouya was killed by the security forces of the Islamic Republic during the November protests. Since then, Pouya’s father has not remained silent, has brought together the families of the victims on the path to freedom to break the silence and join the justice campaign, regardless of faction, political or ideological beliefs.
When he was in Karaj, he used his computer and mobile phone to be the voice of the Iranian people for freedom and justice, until some constitutionalists close to Reza Pahlavi (former Crown Prince of Iran) arranged for him to travel to Kish island with his pregnant wife to perform a program in front of the TV, so Manouchehr Bakhtiari became the prey of the IRGC.
Unfortunately, this kind of attitude of some political groups over the past forty-one years has made many activists inside and outside the country the prey of the IRGC (Sirus Elahi, Shahpour Bakhtiar, Arteshbod Oveisi and son Brother, Fereydoun Farrokhzad, Mykonos, Shahriar Shafigh Tabatabai, Boroumand, Fooladvand, Ruhollah Zam, Sharmehr, …).
Paying small small financial expenses to maintain and factionalize Iran’s pro-democracy movement is at the cost of destroying potentials in line with the Iranian nation’s pro-democracy goals.
Such ideological planning not only does not help to create national solidarity for the liberation of Iran from the Islamic Republic, but on the contrary, over the past forty-one years, it has led to the survival of the Islamic Republic’s religious totalitarian rule over the Iranian nation.
مشکلات اجتماع ما
فرزاد مرشدی
مشکلات اجتماعی گاهی خود را در آمار و اعداد و ارقام میزان بارش و خشکسالی، طلاق، اعتیاد، کودک آزاری، افزایش خشونت، پیش فروش نوزادان و … نشان میدهند. گاهی هم با وقوع یک حادثه عینی روان جامعه را جریحهدار میکند. اما مهمترین مشکلات اجتماعی ایران چیست؟بررسی مهمترین مشکلات اجتماعی حال حاضر کشور پرداخته شده است:
نبود ثبات اجتماعی
جامعه ما جامعه با ثباتی نیست و تلاطمات زیادی را پشت سر گذاشته است؛ انقلاب، هشت سال جنگ و… ما تحولات عمده ملی در جامعه داشتیم که همچنان اثراتشان بر جامعه قابل مشاهده است. ضمن اینکه بعد از جنگ نظامی خودمان جامعه را در حالت جنگ سرد نگاه داشتیم. مخصوصا در حوزه اقتصاد. اقتصاد مبنای زندگی است. وقتی اقتصاد به مشکل بر میخورد خود به خود سایر زمینهها را تحت تاثیر قرار میدهد. یکی از دلایل اصلی عدم انسجام ملی مشکلات اقتصادی به خصوص در سالهای اخیر است. وقتی کشور تحریم میشود، کارخانهها، مزارع و.. میخوابند، تعداد بیکاران بالا میرود و بهداشت و درمان مردم دچار مشکل میشود.
مهدی سلیمی کارشناس ارشد جامعه شناسی در توضیح تاثیرات بر روابط اجتماعی افزود: در این شرایط جامعه دچار «اگوئیسم» میشود؛ نوعی گلیم خود را از آب بیرون کشیدن، خود پرستی و دیگران را ندیدن. در این شرایط افراد منافع خود را به هر چیزی ترجیح میدهند و سعی میکنند از امکاناتی که در دسترسشان است به هر نحوی به نفع خود استفاده کنند. الان چنین شرایطی بر جامعه ما حاکم است. اطمینان مردم به قیمت کالاها کم شده و در روابط اقتصادی با یکدیگر مشکل دارند. تزلزل و تلاطم فکری، انسانها را در تصمیم گیری بی ثبات میکند و آنها را دچار زندگی کوتاه مدت میکند. به این دلیل است که ما ایرانیان انسانهای کوتاه مدت شده ایم. در حالیکه در یک جامعه آرام میتوان برای یکسال آینده تصمیم گرفت.
ریشه اینکه سرمایه اجتماعی در جامعه ما کم شده است به همین تلاطمات بر میگردد. این تلاطمات توجه شهروندان را به همنوع خود کمتر کرده است. طبیعی است وقتی امکانات محدود شود توجه انسان به خودش بیشتر میشود. روانشناسان تجربی در آزمایشی هم چنین مسائلی را بررسی کردهاند. مصادیق تجربی هم در جامعه به وفور یافت میشود. وقتی مردم دردسترسی به نیازهای روزمره زندگی دچار مشکل باشند و نا امنی فکری داشته باشند سرمایه اجتماعی کم میشود.این کارشناس در پاسخ این پرسش در حالی که تجربه نشان داده است معمولا در شرایط جنگ انسجام اجتماعی بالاتر میرود. چرا در مشکلات و تحریم اقتصادی اینطور نمیشود؟
گفت:
جنگ اقتصادی به عنوان یک از مظاهر جنگ سرد از جنگ نظامی مشکلات بیشتری دارد. جنگ نظامی در عین صدمات فجیعی که دارد
نگاه فاطمه به ایران امروز
فاطمه غلامحسینی
دشمنی با سند ۲۰۳۰ یونسکو
نرگس محمدی در زندان
رهبریت و نگاهخ اعدام در ایران
زنان در اسلام
چرا مردان تجاوز میکنند؟
برگردان: آرمین امید / ساندرا نیومن
پاسخ این پرسش راز سربستهای نیست؛ برای توضیح آن لازم نیست عقدههای پیچیدهی روانی-اجتماعی را بررسی کنیم. برای متجاوزان، تجاوز آسان است. و باید جلوی آنها را بگیریم.
دربارهی علت تجاوز مردان به زنان افسانهی ساده و شگفتآور قدیمیای وجود دارد. این افسانه چنین است: اگر مردی، به دلیل محرومیت جنسی یا شهوترانیِ ذاتی، بیش از حد برانگیخته شود، آنگاه کنترل خود را در برابر یک زن بیدفاع از دست خواهد داد. این فرض اساسی در نخستین روزهای تولد روانشناسی به عنوان یکی از یافتههای علمی دستنخورده باقی ماند. ریچارد فون کرافت در هنگام نگارش کتاب جنایتهای روانیِ جنسی (1886) چنین میپنداشت که متجاوزان از نعوظ دائمی و حالتی نزدیک به بیشفعالیِ جنسی یا نوعی بیماری روانی رنج میبرند که نمیگذارد خواستههای شهوانیِ خود را مهار کنند. این نوعی مسئلهی سادهی هیدرولیک بود. اگر فشار بسیار زیاد باشد یا مجرا بسیار ضعیف، آنگاه ناگهان جنایتی هولناک رخ میدهد.
در نخستین دهههای قرن بیستم میلادی، هنگامی که سکسوآلیتهی انسان در کانون توجه علمی قرار گرفت، باز هم پژوهشگران در این الگوی سادهانگارانهی تجاوز جنسی تردید نکردند. هَوْلاک الیس (Havelock Ellis) بر این باور بود که سکسوآلیتهی مردانه به تمامی خشن و متجاوزانه است، و از این رو دلیلی نمیدید که در پذیرش تجاوز به عنوان نمود طبیعیِ میل مردانه تردید کند. آلفرد کینزلی (Alfred Kinsey) ترجیح میداد با انکار اکثر تجاوزها به عنوان اتهامات نادرست، و تردید در اینکه تجاوز در نهایت آسیبی جدی به فرد وارد میکند، این مسئله را یکسره نادیده بگیرد. بنابراین، الگوی هیدرولیک تجاوز تا نیمهی پایانی قرن بیستم، یعنی زمانی که ناگهان توسط ترکیب قدرتمند نظریهی فمینیستی و پژوهش تجربی از پا در آمد، به حیات خود ادامه داد. این پژوهشها ما را به فهم علت تجاوز مردان بسیار نزدیکتر کرده است. اما در عین حال به ما چیزی به مراتب سودمندتر آموخته که اغلب به کلی نادیده گرفته شده است: اینکه چگونه میتوان از تجاوز جلوگیری کرد. بیایید به الگوی هیدرولیکی بازگردیم که اگر پای یک ویژگی فوقالعاده فریبندهی آن در میان نبود حتی میتوانست بیش از این دوام بیاورد: این الگو راه را برای سرزش قربانی باز میکرد. اگر میل جنسی به تجاوز بینجامد، پس شهوتی که زنی واقعاً برانگیزاننده میتواند بیدار کند، ممکن است آنقدر زیاد باشد که حتی بر یک مرد خوب هم غلبه کند. بدین ترتیب، قربانی به مجرم واقعی تبدیل میشود: مرد، هنگامی که زن را با مشت میزند، روی زمین میاندازد و اندام جنسیاش را به زور داخل بدن او میکند، عملاً ناگزیر است.
همین ایده را پیروان فروید در میانهی قرن بیستم به کار گرفتند. آنها نه تنها این امر را محتمل میدانستند که قربانیان خود زمینهی تجاوز را فراهم کنند بلکه گمان میکردند که تمامی زنان مخفیانه منتظر تجاوزند. سکسوآلیتهی زنانه ماهیتاً خودآزار بود زیرا همانطور که کارن هورنای، روانکاو، در «مسئلهی خودآزاری زنانه» نوشت: «محتوای آرزوها و فانتزیهای آغازین دربارهی پدر عبارت است از میل به مجروح شدن شدن توسط او یا همان عقیم شدن.» بر اساس این تفسیر، قربانیان زن ناخودآگاه مایلاند که به آنها تجاوز شود، اگر نگوییم که خود باعث و بانی تجاوز جنسیاند. این سرزنشها گاهی از قربانی فراتر میرفت و هر زنی را که در معرض دید بود دربرمیگرفت. برای نمونه، دیوید آبراهامسون، روانپزشک پزشکیِ قانونی، در روانشناسی جرم (1960) مدعی شد که متجاوز زیر نظر مادری «اغواگر و همزمان پسزننده» رشد میکند و به واسطهی «تمایلات مردانه و رقابتجویانهی همسرش» آزار میبیند و سرانجام «به طریقی به ارتکاب جرم ترغیب میشود.»در بحبوحهی چنین وضعیت اسفناکی بود که سوزان براونمیلر (Susan Brownmiller)، فعال حقوق زنان، کتاب فمینیستیِ جریانساز خود دربارهی تجاوز، بر خلاف میل ما (1975)، را با این اظهار نظر قاطع منتشر کرد: «[تجاوز] چیزی است نه بیشتر و نه کمتر از روند آگاهانهی ارعاب که از طریق آن تمامی مردان، تمامی زنان را در موضع ترس نگه میدارند.»
براونمیلر جایی برای سرزنش قربانی باقی نگذاشت و این ایده را که تجاوز پیامد میل جنسی است رد کرد. در عوض، او ادعا کرد که تجاوز جرمی سیاسی است، و به همان دلایلی رخ میدهد که سیاهپوستان توسط دارودستههای سفیدپوستان آزار میبینند. این نه جرمی از سر شور و حرارت بلکه جرمی است کاملاً با انگیزهی قبلی که اغلب با هماهنگی درون یک گروه رخ میدهد. این جرم به هر شکل و در هر مکانی که رخ دهد، انگیزهاش نه سکس بلکه قدرت است.
این نظریه به سرعت رواج یافت؛ بسیاری از خوانندگان با آن همدلی نشان دادند و افکار عمومی را به دو اردوگاه متخاصم تقسیم کرد. برای ضد فمینیستها، این نظریه به وضوح مسخره بود؛ انگار بگوییم سارقین نه به انگیزهی پول بلکه به دلیل میلی پیچیده به رنجاندن صاحبخانهها دست به سرقت میزنند. اما برای فمینیستها، این نظریه به شکل شهودی حقیقت داشت و از قضا میتوانست در حمایت از مدعیات گستردهتر دربارهی نابرابری جنسیتی به کار گرفته شود.
در سال 1975 پول فراوانی به تحقیقات سرازیر شد و رشتهی روانشناسی اهمیتی تازه یافت؛ تحولی که زمینه را برای انبوهی از پژوهشها دربارهی انگیزههای متجاوزان فراهم کرد.
[تجاوز] چیزی است نه بیشتر و نه کمتر از روند آگاهانهی ارعاب که از طریق آن تمامی مردان، تمامی زنان را در موضع ترس نگه میدارند.
نخستین و شاید تأثیرگذارترین این پژوهشها توسط روانشناس بالینی، نیکولاس گروث (Nicholas Groth)، انجام شد؛ پژوهشی که در آن چند صد متجاوز در زندانها و آسایشگاههای روانی فوق امنیتی در سراسر نظام جزایی ماساچوست بررسی شدند و نتایج آن در کتابی با عنوان مردانی که تجاوز میکنند (1979) منتشر شد. به عقیدهی گروث، تمامی متجاوزان دارای یکی از این سه انگیزه بودند: دیگرآزاری، خشم یا میل به قدرت. او روانشناسی این سه دسته را شرح داد و گفت که تجاوز جنسی هرگز از فردِ به لحاظ روانی سالم سر نمیزند «بلکه همیشه نشانهای از نوعی اختلال روانی، چه مقطعی و گذرا و چه مزمن،» در فرد متجاوز به چشم میخورد. او همچنین قاطعانه گفت تجاوز «عملی شبهجنسی» است که سکسوآلیته را برای ابراز «قدرت و خشم» به کار میگیرد، و اینکه «این رفتاری جنسی است که پیش از هر چیز در خدمت نیازهای غیر جنسی قرار دارد.»
متأسفانه گروث شواهدی برای این عقاید ارائه نکرد. او توضیح نداد که تحقیقاتش را چطور انجام داده، و به اینکه چه سؤالاتی از افراد مورد مطالعه پرسیده اشاره نکرد. او نگفت که چگونه به این دستهبندی از انگیزهها دست یافته، یا چگونه به این باور رسیده که تمامی متجاوزان بیماران روانیاند. کار او تنها به این دلیل شایان ذکر است که هنوز هم معمولاً به او به عنوان کسی ارجاع میدهند که ثابت کرده تجاوز با انگیزهی سکس صورت نمیگیرد. با این حال، اگر او توانسته باشد اثباتی برای این ادعا بیابد، نشانی از آن در نوشتههایش دیده نمیشود.
در همان حال، سایر محققان در تلاش بودند تا الگوی سنتی هیدرولیک را ثابت کنند؛ تلاشی که به شکل چشمگیری ناموفق بود. پژوهشهای مختلف نشان داد که سطح تستوسترون در متجاوزان بالاتر از بقیه نیست. محرومیت جنسی هم ارتباطی با تجاوز نداشت. پیمایشهای انجامشده نشان داد که حتی در واقع متجاوزان در مقایسه با دیگر مردان، شرکای جنسیِ توافقیِ بیشتری داشتند. و همانطور که پل گبهارد (Paul Gebhard) و همکاراناش در مؤسسهی تحقیقات جنسی (مؤسسهی کینزلیِ کنونی) در کتاب مهاجمان جنسی: تحلیلی دربارهی انواع نشان دادند، به همان اندازه محتمل است که متجاوزان متأهل زندگی جنسیِ فعالی با همسرانشان داشته باشند. این نتایج، صرفنظر از گرایش سیاسی محققان، چنان هماهنگ بود که سبب شد همهی گروهها از این عقیده دست بردارند که تجاوز ناشی از نعوظ دائمی یا محرومیت است.
همزمان، دورهی نسخهی خام نظریهی غیرجنسی نیز به سر آمد. این تغییر، پیامد غیرمستقیم تغییر جهتگیری تحقیقات بود. روانشناسان در ابتدا روی متجاوزان زندانی مطالعه میکردند، چون آنها در دسترس بودند. اما تنها پارهی کوچکی از مجرمان جنسی به زندان میافتند و آنها نیز نمایندهی همهی مردانی نیستند که به خشونت جنسی دست میزنند. مجرمان جنسیِ محکومشده به احتمال بسیار بیشتری به بیگانگان حمله میکنند، از سلاح استفاده میکنند، از خشونت غیر ضروری بهره میگیرند، و سوابق کیفری دارند. آنها تقریباً هیچگاه دارای تحصیلات دانشگاهیِ تخصصی نیستند یا اعضای عالیرتبهی اجتماعاتشان به شمار نمیآیند – ویژگیهایی که حالا میدانیم مانع از تجاوز مردان نمیشود.بنابراین، در اوایل دههی هشتاد میلادی موج جدیدی از پژوهشها بر متجاوزان بهاصطلاح «کشفنشده» متمرکز شد. احتمال بسیار کمتری وجود داشت که این مردان از خشونت یا حتی قدرت فیزیکی استفاده کنند. در عوض، اکثر آنان به زنانی تعرض کرده بودند که به دلیل مصرف الکل ناتوان بودند. آنها زمانی از قدرت فیزیکی خود استفاده میکردند که تلاششان برای رابطهی جنسیِ توافقی به بنبست خورده باشد؛ چیزی که اصطلاحاً «تجاوز در قرار» نامیده میشود. ظاهراً نمیشد انکار کرد که این مردان دستکم تا حدی با انگیزهی رابطهی جنسی دست به این کار میزدند.
اما شاید شگفتانگیزترین واقعیتی که از دل تحقیقات جدید آشکار شد این بود که شاید بتوان مردان زنداننرفتهای را یافت که متجاوز بودن خود را بپذیرند. بیشتر این افراد دانشجویان کالج بودند، و باورنکردنی به نظر میرسید که به جرایم جنسی خود در مقابل افراد کاملاً غریبه اعتراف کنند. با این حال، تا زمانی که واژهی «متجاوز» در پرسشنامه ظاهر نمیشد، مردان در پاسخ مثبت دادن به چنین پرسشهایی راحت بودند: «آیا تا کنون پیش آمده با فردی بالغ رابطهی جنسی داشته باشید، در حالی که او خواهان آن نبوده و شما از قدرت جسمانی خود استفاده کرده یا فرد را به استفاده از آن تهدید کرده باشید؟» در مصاحبههایی که توسط دیوید لیزاک (David Lisak) و سوزان راث (Susan Roth)، روانشناسان دانشگاه دوک در کارولینای شمالی، و بعدها توسط لیزاک و پل میلر در دانشگاه براون در رود آیلند انجام شد، معلوم شد که پاسخدهندگان به نوعی متوجه نیستند که این شرحی از تجاوز است.
دیگر نتیجهی شگفتآور این بود که شمار زیادی از مردان چنین بودند. در 10 پژوهش مختلف که بین سالهای 1985 تا 1998 انجام شد بین 6 تا ۱۴/۹ درصد از دانشجویان کالج (که اکثریت پاسخدهندگان را تشکیل میدادند) تجاوز یا تلاش برای تجاوز را پذیرفتند و تقریباً نیمی از آنها گفتند که این کار را مرتباً انجام دادهاند. این پژوهشها بر یک پرسشنامهی استاندارد، پیمایش تجربیات جنسی، مبتنی بود که وجود عبارت «بدون رضایت آنها» (یا معادل آن) در هر سؤال مشخص میکرد که آیا مرد مورد نظر متجاوز است یا نه.
ویژگیهای شخصیتیِ متجاوزان با ویژگیهای محکومین به چاقوکشی و سرقت همسان است.تمامی این سؤالات به رابطهی جنسیِ مهبلی، مقعدی یا دهانی اشاره داشتند. علاوه بر این، مردانی که در مصاحبهی شخصی رابطهی جنسی بدون رضایت را تأیید کردند تلاش نکردند که بگویند سوءتفاهمی در کار بوده است. آنها میدانستند که قربانیانشان خواهان این کار نیستند. مشکل تنها این بود که آنها به طور هولناکی از برقراری ارتباط میان تجاوز و رابطهی جنسیِ بدون رضایت ناتوان بودند.چیزی که این پژوهشها دربارهی شخصیت این مردان کشف کردند کمتر حیرتآور بود. آیا متجاوزان در مقایسه با سایر مردان همدلی کمتری از خود نشان میدادند؟ شگفتآور نبود که بله. آیا متجاوزان خودمحورتر و کنترلگرتر بودند؟ بیهیچ تعجبی بله. آیا متجاوزان نگرشی منفی نسبت به زنان داشتند؟ متأسفانه باز هم بله. در تمامی این شاخصها، تفاوت میان متجاوزان و غیرمتجاوزان اندک اما معنادار بود. نتیجه چنین شد که به نظر میرسید متجاوزان هیولاهایی کاملاً متمایز از مردان عادی نیستند اما مستعدند که (با وامگیری از اصطلاحات عامیانه) به احمقهایی زنستیز تبدیل شوند. این هم خبر تکاندهندهای نبود.البته خبر خوبی هم نبود. اینکه میزان نسبتاً متداولی از بیرحمی، خودخواهی و زنستیزی میتواند مردی را به یک متجاوز تبدیل کند باعث میشود که مشکل حلنشدنی به نظر برسد. ممکن است تصور کنیم که باید به زنستیزی پایان میدهیم اما مردم هزاران سال کوشیدهاند تا بیرحمی و خودخواهی را ریشهکن کنند، بیآنکه هیچ موفقیت چشمگیری به دست آمده باشد.پژوهشی با عنوان «درک خشونت جنسی» (1990) که توسط دایانا اسکالی (Diana Scully) برای مؤسسهی ملی بهداشت روانی ایالات متحده انجام شد، به یافتن راهی برای خروج از این منجلاب کمک کرد. اسکالی متجاوزان زندانی را با گروه تحت نظری از سایر بزهکاران مقایسه کرد. او مصاحبهای 89 صفحهای تدارک دید تا ویژگیهایی همچون خصومت با زنان، خشونت میانفردی و مردانگی اجباری را در این افراد بسنجد. در تمامی این موارد، متجاوزان و دیگر بزهکاران از هم قابل تفکیک نبودند. به علاوه، هیچ تفاوتی در زندگی جنسیِ این دو گروه پیش از زندان، نگرش به زنان، یا پیشینهی تجاوز جنسی در دوران کودکیشان پیدا نشد.
چیزی که بیش از همه اسکالی را تحت تأثیر قرار داد حد و حدود تلاش متجاوزان در توجیه جرمشان بود. آنها از مشکلات اخلاقی قربانیانشان حرف میزدند؛ به طور مرتب دربارهی جزئیات جرائمشان دروغ میگفتند تا خود را کمتر خشن جلوه دهند؛ و میکوشیدند تجاوز را عادی جلوه دهند؛ همانطور که یکی از این افراد به اسکالی گفت: «وقتی با زنی بیرون میروید، با او لاس میزنید و او در جواب میگوید: “نه، من دختر خوبی هستم”، ناچارید از زور استفاده کنید. همهی مردان همین کار را میکنند.» برخی دیگر گفتند به نظر همه تجاوز کردن به زنی که به بیبندوباری شهره است، زنی که رایگانسواری میکند یا زنی که قبلاً با او رابطهی جنسی داشتهاید پذیرفتنی است. شماری از مصاحبهشوندگان پذیرفتند که آنچه انجام دادهاند اشتباه بوده؛ در این موارد افراد معمولاً به میزان زیادی از خود ابراز تنفر میکردند، و پافشاری میکردند که این جرم کاملاً بر خلاف رویهی معمول آنها بوده است. به طور خلاصه، آنها به طور چشمگیری درگیر چیزی بودند که دیگران در مورد آنها فکر میکردند. برای اسکالی روشن بود که این گفتهها نقشی اساسی در تصمیم آنها ــ تصمیماتی که به عقیدهی او آگاهانه و منطقی بود ــ برای وادار کردن زنان به رابطهی جنسی داشت.
از همه مهمتر، اکثریت قریب به اتفاق مردان تصور میکردند که هرگز مجازات نخواهند شد. یکی از متجاوزان در اینباره گفت: «میدانم اشتباه کردم. اما این را هم میدانم که بیشتر زنان تجاوز را گزارش نمیکنند، و فکر نمیکردم او چنین کند.» همانطور که اسکالی اشاره میکند، این افراد به تجاوز همچون «عملی سودآور و کمریسک» مینگریستند.
جا دارد درنگ کنیم و بر این نکته تأکید کنیم. یک مرد برای اینکه مرتکب تجاوز جنسی شود باید به نسبت، اما نه به شکل چشمگیری، فردی ضداجتماعی باشد ــ یعنی به اندازهای که بیش از حد در بند همدلی با قربانیان نباشد. به نظر میرسد که این ویژگی پیششرط هر جرمی است که قربانی دارد، و در واقع، ویژگیهای شخصیتیِ متجاوزان با ویژگیهای محکومین به چاقوکشی و سرقت همسان است. اما مردی که قادر به تجاوز است عموماً تنها در صورتی مرتکب این جرم میشود که باور داشته باشد این جرم در نگاه رفقایش توجیه میشود و میتوان از مجازات گریخت.به نظر میرسد که وضعیت تعداد چشمگیری از مردان با این شرایط جور در میآید؛ اکثر متجاوزانی که در سن کالج بودند نه تنها نگران مجازات نبودند بلکه سرخوشانه میگفتند از مجرمانه بودن عمل خود خبر نداشتند. اسکالی با نگریستن به این تصویر کلی نتیجه گرفت که اکثر تجاوزها محصول «فرهنگ تجاوز» است؛ فرهنگی که به مردان میگوید در بسیاری از موقعیتها تجاوز به زنان نه تنها رفتاری طبیعی بلکه کاملاً بیخطر است. اگر واقعاً چیزی همچون «فرهنگ تجاوز» وجود داشته باشد، میتوان نتیجه گرفت که بسته به میزان چشمپوشی از تجاوز یا مجازات آن، باید شاهد تغییرات زیادی در میزان خشونت جنسی از یک کشور تا کشور دیگر باشیم. در واقع، همینطور هم هست. شاید به یاد داشته باشیم که بین 6 تا ۱۴/۹ درصد از دانشجویان مرد کالج در ایالات متحده به تجاوز معترف بودند. این آمار وحشتناک به نظر میرسد، البته تا وقتی که متوجه شوید بر اساس پژوهشی که در نشریهِ «لنست» The Lancet)) منتشر شده درصد مردانی که به متجاوز بودن خود معترفاند در چین 23 درصد و در پاپوآ گینهی نو رقم بیاندازه تأسفبار ۶۰/۷ درصد است.
تجاوز همانند سایر جرمها با بازدارندگی قابل پیشگیری است. این نکته بدیهی به نظر میرسد؛ عجیب اینجاست که انرژی زیادی برای اجتناب از تفکر پیشگیرانه صرف شده است.
تجاوز جنسی توسط سربازان در دوران جنگ نیز تفاوت چشمگیری از ارتش به ارتش دارد و نمونهی آزمایشی جالبی پیش روی ما میگذارد زیرا محیط انضباطیای که اتفاقات در بستر آن رخ میدهد گسترهی وسیعی از تشویق عمدیِ خشونت جنسی تا مجازات سخت و بیدرنگ آن را در بر میگیرد.
تصویر به دست آمده بسیار روشن است. در یک سو ما تجاوز نانجینگها پیش از جنگ جهانی دوم را داریم که در آن کماندوهای ژاپنی فعالانه سربازان را به تعرض به غیرنظامیان تشویق میکردند، و ۲۰ هزار زن در نخستین ماه اشغال مورد تجاوز قرار گرفتند. در همان حال، از سوی دیگر میبینیم که موارد خشونت جنسی میان چریکهای چپگرا در طول تاریخ اندک است. برای نمونه، بعد از 12 سال جنگ داخلی در السالوادور، در گزارش کمیتهی حقیقتیاب سازمان ملل در سال 1981 هیچ موردی از تجاوز توسط شورشیان یافت نشد؛ هر چند اقدام به خشونت جنسی توسط نیروهای دولتی در نخستین سالهای جنگ رایج بود. دلیل این امر میتواند هم آزادی این گروهها در اعمال مجازاتهای فراقانونی باشد و هم نیاز حیاتی آنها به پذیرش مشتاقانهی مردم.
همچنین به نظر میرسد که میزان تجاوز در زمان جنگ به سرعت در واکنش به فرمانهای صادر شده از بالا تغییر میکند. برای مثال، میزان بسیار زیاد خشونت جنسی اعمال شده توسط ارتش سرخ در پایان جنگ جهانی دوم، هنگامی که رهبران شوروی آن را مشکلی سیاسی تشخیص دادند و قوانینی برای جلوگیری از آن وضع کردند، به طرز چشمگیری کاهش یافت. در جنگ داخلیِ السالوادور، پس از آنکه آمریکا تهدید کرد کمکهای نظامی خود را در صورت بهبود نیافتن عملکرد حقوق بشری حکومت قطع خواهد کرد، آمار تجاوز توسط سربازان حکومت به شدت کاهش یافت. به روشنی میتوان دید که حتی در بحبوحهی خشونت جنگ، مردان میتوانند از تجاوز جنسی خودداری کنند، البته اگر بدانند که عواقبی در کار خواهد بود.نتیجهی عقلانی اینکه تجاوز همانند سایر جرمها با بازدارندگی قابل پیشگیری است. این نکته بدیهی به نظر میرسد؛ عجیب اینجاست که انرژی زیادی برای اجتناب از تفکر پیشگیرانه صرف شده است.تاریخ تحقیق دربارهی موارد تجاوز، تاریخ تلاش برای بازتعریف تجاوز به عنوان چیزی محتاج به راهحلی پزشکی یا سیاسی، یا بازتعریف آن همچون پیامد ناگزیر سکسوآلیتهی مردانه است که نمیتوان هیچ راهحل واقعیای برای آن پیدا کرد: یعنی شبیه هر چیز مگر جرمی که بتوان آن را مجازات کرد. این تعصب بیتردید از بیمیلی به پذیرش این واقعیت ناشی میشود که رنج قربانیان زن آنقدر مهم است که ارزش مجازات مجرمان مرد را داشته باشد. وکلای قربانیان نیز اغلب به دلیل نگرانی از اینکه نظام دادرسی کیفری به شکل ناخوشایندی در تقابل با خواستههای آنهاست از پافشاری بر راهحلهای کیفری خودداری میکنند. حتی وقتی بحث مجازات به میان میآید معمولاً به عنوان وسیلهای برای دستیابی قربانیان به عدالت طرح میشود، نه به عنوان وسیلهای برای پیشگیری از جرایم بعدی. تمامی تحقیقات انجام شده تا امروز نشان میدهند که این تصور اشتباه است. حتی اگر نظام عدالت کیفری در برابر تغییر مقاومت کند، این همان نقطهای است که اگر میخواهیم تجاوز را ریشهکن کنیم باید کوششهایمان را به سوی آن هدایت کنیم.غرب از این جهت به وضوح کارنامهی بهتری از پاپوا گینهی نو از خود به جا گذاشته اما هنوز جای زیادی برای پیشرفت دارد. بر اساس تحقیقی که برای وزارت کشور بریتانیا انجام شده، در حالی که سالانه به طور میانگین حدود 69 هزار تجاوز (و تلاش برای تجاوز) در بریتانیا رخ میدهد، از این تعداد تنها 16هزار مورد گزارش میشوند و تنها حدود 1000 نفر از عاملان به پای میز محاکمه کشیده میشوند. لازم به یادآوری است که این آمار جرائم صورت گرفته توسط زنان و مردان علیه قربانیان زن و مرد را در بر میگیرد، هرچند اکثر قریب به اتفاق تجاوزها توسط مردان انجام میشود؛ اکثر قریب به اتفاق قربانیان زن هستند؛ و 99 درصد محکومین به تجاوز (و تعرض همراه با دخول) در بریتانیا را مردان شکل میدهند. در ایالات متحده تقریباً تنها ۲/۲ درصد از تجاوزهای گزارش شده به محکومیت منتهی میشوند.
با این حال، میتوانیم بدون کنار گذاشتن تعهدمان به حقوق متهم (یک توجیه رایج دیگر برای دست روی دست گذاشتن) میزان محکومیت را افزایش دهیم. میتوانیم بودجهی بیشتری به پلیس و دادستانی برای تحقیقات مربوط به تعرضات جنسی اختصاص دهیم؛ تحقیقاتی که متأسفانه هنوز ممکن است در مراحل اولیه رها شوند. میتوانیم بر تلاشهای آنها نظارت کنیم تا مطمئن شویم کار را به بهترین شکل پیش میبرند. میتوانیم بودجهی بیشتری به آزمایش شواهد پزشکیِ قانونی اختصاص دهیم، که در حال حاضر بسیار زمانبر است و در بسیاری از موارد این شواهد از دست رفته یا به حال خود رها میشود.
مهمتر از همه، میتوانیم مراجعه به پلیس را برای قربانیان آسانتر کنیم؛ در میان تمامی جرمها، احتمال گزارش کردن تجاوز کمتر از هر جرم دیگری است. کاری که نباید انجام دهیم این است که تظاهر کنیم این مشکلی متفاوت و آسان است، یا طوری عمل کنیم که انگار راهحل تجاوز رازی پیچیده و غیرقابل فهم است.
در مورد سرقت، آتشسوزی یا کلاهبرداری، همه میدانیم که مجازات نه فقط به عنوان کیفر بلکه به عنوان بازدارنده عمل میکند. ما میفهمیم که رها کردن قاتلان بدون مجازات تنها مسئلهای مربوط به وجدان شخصی نیست بلکه به امنیت عمومی ربط دارد. میفهمیم که اگر تصمیم بگیریم حمل ماریجوانا را قاطعانه مورد پیگرد قرار ندهیم، مصرف ماریجوآنا در میان افرادی که به قانون متعهد نیستند افزایش مییابد. میدانیم که اگر میخواهیم سرقت هویت را کاهش دهیم، باید پلیس و دادستانی را به سمتی هدایت کنیم که این جرم را در اولویت قرار دهند، و به آنها بودجه و آموزش کافی بدهیم تا مجرمان را با موفقیت محکوم کنند. زمان آن فرا رسیده است که همین عقل سلیم را در مورد تجاوز به کار گیریم.
رومینا اشرفی؛ حکم پدر قاتل فقط ۹سال حبس است
مهسا شفوی
مادر رومینا اشرفی نوجوان ۱۳ساله تالشی که خرداد ماه امسال توسط پدرش به قتل رسید ، گفت: رای دادگاه برای همسرم تنها ۹ سال و برای بهمن خاوری ( پسری که رومینا با او فرار کرده بود) دوسال حبس اعلام شده است.
به گزارش ایلنا، رعنا دشتی مادر رومینا اشرفی افزود: با وجود تاکیدات مقامهای قضایی از “رسیدگی ویژه” به این پرونده، رای دادگاه ترس و وحشت به جان من و خانوادهام انداخته است.
با وجود آنکه در روزهای ابتدایی نشر خبر قتل رومینا به عنوان “نمونهای از نقض آشکار حقوق کودک” نام برده و گفته می شد که به دلیل ماهیت جرم، دادستان “مطابق با ماده ۵ قانون حمایت از کودک و نوجوان به عنوان “مدعیالعموم” در این پرونده وارد عمل می شود ؛ ولی رای دادگاه موجب برخی نگرانی ها برای مادر رومینا و تنها فرزند خردسالش شده است.بر اساس قانون مجازات اسلامی پدری که فرزندش را بکشد قصاص نمیشود و در صورت محکومیت در دادگاه به پرداخت دیه و حبس محکوم میشود.
سندی روشن از همدستی رژیم اسلامی با قاتل رومینا
گزارش قبلی: روزنامه شهروند در مطلبی در مورد قتل دلخراش رومینا که با ضربات داس پدرش به قتل رسید نوشت: پدر رومینا قبل از قتل دخترش در مورد مجازات خود تحقیق کرده بود.
این منبع نوشت: پدر داس به دست به تعبیر خود غیرت را تمام کرده و دیگر ترسی از پلیس (قانون) نداشت. یک ماه قبل وقتی به دامادش که وکیل دادگستری است تلفن کرد فهمید که پدر، ولی دم است و قصاص نمیشود.
واکنش تند آمریکا علیه رژیم ملاهامایک پمپئو وزیر خارجه ایالات متحده درباره قتلهای ناموسی در ایران گفت: من میخواهم به سه قتل ناموسی بیرحمانه که در ایران روی داد اشاره کنم. رومینا اشرفی ۱۴ ساله، فاطمه فرحی ۱۹ ساله، و ریحانه عامری ۲۲ ساله که خویشاوندانشان سر دو نفرشان را بریدند و نفر سوم را با میله آهنی آن قدر کتک زدند که جان سپرد. رهبران فاسد ایران برای مدت ۴۰ سال آدمکشی را تایید کردند، کرامت انسانی زنان را زیر پا گذاشتند،و به درخواستها برای عدالت بیاعتنایی کردند. آنها چه زمانی این حملات شرمآور نسبت به کرامت انسانی را به پایان خواهند رساند؟ .
دردمندانه میگویم؛ بشنوید صدای این آژیر خطر را!
احمد زیدآبادی در کانال تلگرامی خود نوشت: اینکه سران قوای مجریه و قضائیه به حوادث تکاندهنده و دردناکی مانند مرگ آسیۀ پناهی و رومینا اشرفی ورود رسمی و علنی میکنند، خود نشانۀ تحولی است که عمدتاً به عمومی شدن رسانه و قدرت آن مربوط میشود.
تا همین چند سال پیش وقایعی از این دست اغلب کتمان میشد و رسانههای کاغذی هم محدودیتهای خاص خود را برای خبررسانی در این زمینهها داشتند و اگر از دایرۀ محدودیتها نیز بعضاً پا فراتر میگذاشتند و به موضوعاتی از این قبیل میپرداختند، ممکن بود به اتهام تشویش اذهان، نشر اکاذیب، ایجاد یأس و سرخوردگی عمومی و حتی تبلیغ علیه نظام کارشان به محاکمه کشیده شود!در این میان اما صِرف ورود سران قوا به وقایع دلخراش اجتماعی و اعلامِ نظری یا دادنِ دستوری از سوی آنان مشکلی را حل نمیکند. واکنش به اینگونه وقایع نیاز به علتیابی دقیق و مسئولیتپذیری صریح و علنی دارد که معمولاً در گفتار سران قوا مفقود است چرا که معمولاً این حوادث را به عواملی خارج از حیطۀ مسئولیت خود نسبت میدهند و در عین حال تلاش مؤثری هم برای کشف زمینههای عینی و ذهنی بروز این حوادث دردناک صورت نمیگیرد.
در موردی مانند مرگ آسیۀ پناهی واقعیت این است که فقر و بیکاری و گرانی سبب گسترش آلونکنشینی در حومۀ شهرهای کوچک و بزرگ بخصوص شهرهای با مشکلات انبوه مانند کرمانشاه شده است. مشکلات و نابسامانیهای ناشی از شکلگیری محلات زاغهنشین طبعاً بر کسی پوشیده نیست، اما حمله و هجوم و تخریب و در یک کلام برخورد مکانیکی با این پدیده نه فقط مشکلی از میان برنمیدارد، بلکه سبب فوت مادر رنجدیده و محروم و بیپناه و مستأصلی مانند آسیۀ پناهی میشود. برخورد مناسب با پدیدۀ زاغهنشینی نیازمند وجود برنامۀ توسعۀ شهری متوازنی است که افزون بر آنکه نیاز به مدیریت و دانش و پول و سرمایه دارد، توجه عمیق به وجوه فرهنگی و اجتماعی این پدیده را هم میطلبد!
اما کو برنامۀ توسعۀ متوازن؟ کو سرمایۀ لازم؟ کو مدیر و مجری پخته و با تجربهای که توان فهم یک معضل اجتماعی و اقتصادی را به صورت همه جانبه داشته باشد؟ پس باری به هر جهت، تصمیمی مکانیکی گرفته میشود، مادری ستمدیده جان خود را از دست میدهد و چند کارمند شهرداری هم دستگیر و راهی زندان می شند و خانوادههایشان به فلاکت میافتند! در مورد قتل فجیع رومینا اشرفی موضوع بسیار پیچیدهتر است. دراین چهل ساله رشد تکنولوژی بخصوص در حوزۀ ارتباطات، فرهنگ جهانی را دستخوش تغییرو تلاطم کرده و فرهنگ جامعۀ ایرانی نیز به تبع آن به کلی دگرگون شده و افزون بر آن، واکنش به جنبههای اجباری مدلی از زندگی، سطح دگرگونی را به پیچیدگی و معضل رسانده است!متولیان فرهنگی کشور ما به جای آنکه به این واقعیت اعتراف کنند و در صدد راه چارهای برآیند، به دلایل گوناگون پای دیگران را وسط میکشند و معضلات فرهنگی کشور را به حساب توطئههای خارجی و عوامل داخلی آنها مینویسند و از این طریق بر دامنۀ شکاف بین نسلی و بروز مصائبی چون قتل دختری نوجوان میافزایند! در حقیقت، مسئلۀ “فرهنگ” و “جوانان” در اغلب کشورهای دنیا و از جمله همان کشورهایی که به توطئهچینی برای تخریب فرهنگ کشور ما متهم میشوند، به شبهبحران تبدیل شده است و دولتها برای حل یا کنترل آن واقعاً به زحمت افتادهاند!به واقع معضلی که پدر بیچارۀ رومینا با آن روبرو شده است، بسیاری از پدر و مادرهای دیگر هم با آن روبرویند و اگر چه قساوت و سنگدلی او را برای سربریدن فرزند خود تقبیح میکنند، اما در کشاکش آشتیناپذیر بین ذهنیتات سنتی خود با ذهنیت بی در و پیکر فرزندان، کمترین آسایش و حلاوتی را در زندگی خود تجربه نمیکنند. چقدر عجیب است که نهادهای مسئول در ایران که وظیفهشان طرح این نوع مشکلات و جستجو و کشف و ارائۀ راهحلی عقلانی و انسانی برای آنهاست، گویی هیچ درکی از ماجرا ندارند و با محبوس کردن خود در دنیایی خیالی و مربوط به گذشته، عملاً باری از روی دوش جامعه که برنمیدارند، به کشاکشها و تضادهای ذهنی بین نسلی یکسره دامن میزنند و خانوادهها را به تلاطم میاندازند!
در واقع همین رویکرد، به نوعی جامعه گریزی و حتی جامعهستیزی هم در بین برخی افراد جامعه منجر شده است. برای نمونه آتشسوزیهای پی در پی این روزها همهاش اتفاقی به نظر نمیآید و گفته میشود مواردی از تعمد هم در کار بوده است. فردی که به هر دلیلی اقدام به آتشافروزی کند، روند جامعهپذیری را طی نکرده و به موجودی جامعهستیز تبدیل شده است. افزایش چنین افرادی میتواند هزینۀ بسیار سنگینی بر دوش کشور بگذارد. به هر حال، حوادث منفرد اما به واقع به هم مربوطی مانند مرگ آسیه و رومینا و آتشسوزیها، نمونههایی است که آژیر خطر را به صدا در آورده است، دردمندانه میگویم؛ بشنوید صدای این آژیر خطر را!
گزارش روزنامه لوموند درباره قتل دلخراش رومینا
قتل دلخراش رومینا اشرفی، بار دیگر موضوع قتلهای ناموسی و خشونت خانگی در ایران را در مرکز توجه اجتماعی قرارداده است. روزنامه فرانسوی لوموند در شماره امروز خود می نویسد این “تراژدی” جوش و خروش بسیاری در شبکه های اجتماعی برانگیخته و تیتر یک بعضی روزنامه ها را به خود اختصاص داده که از فقدان و یا ناکافی بودن قوانینی در ایران که بتواند زنان را در برابر خشونت محافظت کند، برآشفته اند.
به گزارش رادیو فرانسه، اکثریت واکنش ها به این “تراژدی” در این موضوع اشتراک نظر دارند که باورهای سنتی، فرهنگی و مذهبی به پشتوانه قوانین مردسالار زمینههای اصلی وقوع قتلهای ناموسی در ایران و خشونت علیه زنان را ایجاد می کند.
رومینا اشرفی دختر ۱۳ ساله در روستای “سفید سنگان لمیر” از بخش “حویق” شهرستان “تالش”در استان گیلان به خاطر آن که به قصد ازدواج با مردی که دوست داشته، خانه را ترک کرده بود، قربانی خشم پدر شد.پدر برای یافتن و بازگرداندن او از پلیس کمک میخواهد. او را در خانۀ خواهر پسر مییابند و هر چند دختر هشدار میدهد که پدرم مرا خواهد کُشت، پلیس وی را تحویل خانواده میدهد و مرد خشمگین، شباهنگام با داس سراغ دختر میرود و او را به طرز فجیعی به قتل میرساند.افزون بر این “تراژدی” که وجدان عمومی جامعه را تحت تاثیر قرار داد، آگهی ترحیم رومینا است که تناقض ها را در یک جامعه مردسالار که بخش هایی از آن، هنوز شدیداً تحت تأثیر مذهب قرار دارد، نشان می دهد. این آگهی با جمله” تسلیم در برابر مشیت الهی” آغاز می شود. انگار سربریدن این دختر نوجوان با خواست خدا انجام شده و انسان ها در برابر خواست او برای قتل رومینا فاقد اراده بوده اند.
همچنین در ابتدا نام قاتل او، یعنی پدر رومینا، رضا اشرفی درج شده است. نام پدر به لقب” کربلایی” مزین شده است. لابد بدین وسیله می خواسته پیام بدهد که یک “کربلایی” هیچگاه زیر بار اینگونه بی ناموسی ها نمی رود. این موضوع نقش مذهب و باورهای مذهبی را در شکل گرفتن اینگونه قتل ها تبیین می کند.
در آگهی ترحیم همچنین نام پدربزرگها، برادر، دایی و عموهای رومینا نیز به عنوان صاحب عزا آمده است. به روایت برخی گزارش ها، برخی از آنان در ایجاد این “تراژدی” بی تقصیر نبوده اند.
گزارشگر روزنامه لوموند می نویسد: در ایران هرساله تعداد زیادی زن و دختر نوجوان توسط مردان خانواده و به بهانه دفاع از آبرو به قتل می رسند. نام این قربانیان در هیچ گزارش رسمی دیده نمی شود. در سال ۲۰۱۴ یک مسئول پلیس تهران اعلام کرد که در حدود ۲۰ درصد قتل ها در ایران، قتل های ناموسی است.
در همین حال، انجمن ایرانی دفاع از حقوق کودکان، یک موسسه غیر دولتی و مستقل بر اساس مدارکی که در دست دارد، می گوید از سال ۲۰۰۱ حداقل ۳۰ دختر نوجوان در ایران به بهانه حفظ آبرو توسط پدرانشان به قتل رسیده اند. بر اساس این انجمن دفاع از حقوق کودکان بسیاری از فتل های ناموسی در ایران در رسانه ها بازتاب نمی یابد.
یونیسف: قتل رومینا ویرانکننده است
فیلم زیر: مزار رومینا اشرفی دختر معصوم ایرانی که در آتش جهل و نادانی سوخت. مسئؤل قتل دلخراش او رژیم قرون وسطایی و زن ستیز جمهوری اسلامی است. زن و کودک در این نظام مردسالار دو قشر مظلومی هستند که مدافعی ندارند و به خاطر شرایط خاصی که در جامعه امروز ایران حاکم است در معرض آسیبها و خطرات گوناگون و متعددی قرار دارند که به طور کلی جامعه را تهدید میکند.
صندوق کودکان سازمان ملل (یونیسف) امروز پنجشنبه در واکنش به قتل رومینا در بیانیهای اعلام کرد: از مرگ غمانگیز رومینا اشرفی دختر چهارده ساله ایرانی به دست پدرش به شدت متاثر شدیم. در حالی که این روزها، خانوادهها در سرتاسر دنیا در خانه میمانند تا از کرونا در امان باشند، این که یک کودک جانش را در چنین اقدام خشونتآمیز بیرحمانهای از دست بدهد، ویرانکننده است.
رومینا دختر نوجوانی بود که روز اول خرداد در یکی از روستاهای بخش حویق در شهرستان تالش توسط پدرش به قتل رسید. پدر رومینا در تحقیقات پلیس، انگیزه قتل دخترش را “فرار او از منزل” عنوان کرده است.اما یک روزنامه داخلی در مصاحبه با خانواده فردی که رومینا به آنها پناه برده بود، ابعاد تازهای از قتل این دختر نوجوان به دست پدرش را نشان میدهد.
خواهر بهمن از موضوعی سخن به میان میآورد که روزنامه سازندگی بنا به شرایط به اشاره از آن گذر میکند؛ موضوعی که میتواند ادعایی مربوط به آزار جنسی رومینا توسط پدرش باشد.
این روزنامه مینویسد: خواهر بهمن اما پرده از رازهایی بر میدارد، رازهایی مگو که متاسفانه قابل انتشار نیست و اثبات آنها سخت. موضوعی که موجب میشود وقتی پدر رومینا به دنبالش میآید، خواهر بهمن سیلی محکمی به گوش پدر رومینا میزند.
به گزارش رکنا، عصر ۱ خرداد کانالهای محلی تالش از یک قتل فجیع ناموسی خبر دادند. دختری ۱۳ ساله در سفید سنگان لمیر از بخش حویق به دست پدرش در خواب سر بریده شد. رومینا دلباخته یکی از پسرهای همشهری شده بود. به گفته محلیها مخالفتهای شدید پدر دختر با ازدواج این دو به دلیل تفاوتهای فرهنگی، آنها را به فکر فرار از منزل وا داشت. اما پیگیریهای خانوادهها به دستگیری آنها توسط پلیس منجر میشود. به گفته افراد محلی رومینا به دلیل حفظ امنیت جانی خود و آشنایی با خلقیات پدرش تمایل به بازگشت به خانه نداشته، اما به ناچار و طبق قوانین به پدر خانواده تحویل داده میشود.
یک قتل ناموسی دیگر؛ دختر ۱۸ ساله در آتش سوخت
یک زن در محله سیماندارب رشت با انگیزه ناموسی توسط برادرش به آتش کشیده شد. او روز سهشنبه بر اثر شدت سوختگی در بیمارستان جان سپرد. در قوانین جمهوری اسلامی مواردی در نظر گرفته شده تا افرادی که مرتکب “قتلهای ناموسی” میشوند را از مجازاتهای سنگین معاف کند.به گزارش خبرگزاری هرانا، به نقل از رشت۲۰، روز سه شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۹، زنی که توسط برادر خود با انگیزه ناموسی به آتش کشیده شده بود جان سپرد.
طبق این گزارش، این اتفاق هفته گذشته در محله سیماندارب رشت رخ داد و برادر مقتول با انگیزه ناموسی خواهرش را به همراه خانه ای که در آن حضور داشت به آتش کشید.
روز گذشته این زن به دلیل جراحات ناشی از سوختگی بالای ۹۰ درصد پس از یک هفته بستری بودن در بیمارستان جان سپرد.
گفته میشود برادر مقتول که عامل این قتل است در حال حاضر در بازداشت به سر میبرد.
قتل ناموسی و همسر کُشی در بلوچستان بیداد می کند
سعیده خاشی (نویسنده و فعال مدنی در سیستان و بلوچستان)
بعد از نوشتن از هاجر ؛خبر قتل زبیده نیز به من اطلاع داده شد؛ زبیده ی چهل ساله توسط همسرش به آتش کشیده شده و بر اساس ادعای نزدیکانش همسر وی که اکنون متواریست تلاش کرده که این حادثه را به صورت خودسوزی صحنه سازی کند. گویا زبیده اختلاف سنی زیادی با همسرش داشته و به خاطر فرزندش و نبود پوشش حمایتی قوی سکوت در برابر رفتار ستم بار همسرش را انتخاب کرده و در نهایت او بود و آتش و تنی که دیگر نه جان دارد و توان حتی برای سکوت در برابر ظلم. داستان سارا را نیز دیروز شنیدم؛ پانزده ساله بوده و توسط همسرش با ضربات چاقو به قتل رسیده است. سه اتفاق تلخ همسر کشی در فاصله ای کوتاه رخ داده است؛ “شر” تلخی رخ داده و جغرافیا نیز نمی شناسد؛ زنان از بدو پیدایش جوامع همواره تحت ستم و جبر نگاه های قیم مآبانه بوده اند و نه تنها خودشان قربانی شده اند بلکه قاتلان نیز قربانی جامعه هستند.
عمدتا مسایل اجتماعی تبدیل به دغدغه نمی شوند و مسایل مربوط به زنان تحت لوای حفظ آبرو و ناموس همواره ازدیده ها پنهان می شود و فعالیت های بسیار اندکی پیرامون پژوهش و تحلیل چرایی آن صورت می گیرد و اقدامات انجام شده برای توانمند ساختن زنان و رونق چرخه ی آگاهی بسیار کم رونق است! وقتی طرح های کاهش آسیب اجتماعی مرکز محور است و برای تمامی استان ها نقشه های راه یکسان است و جامعه ی مدنی نیز ضعیف و اندک فعالین حوزه ی زنان همواره تحت فشارهای ناروا از سوی جامعه ی محلی خود هستند طبیعتا جریان های توسعه طلب فرصت احیا و شکل گیری ندارند.هر چند هر کدام از ما اگر به عنوان شهروندان عادی از این اتفاقات بنویسیم و بر علیه فراموشی مسلح به قلم شویم و در جامعه نیز به نشر حقیقت و فعالیت های میدانی هر چند اندک روی بیاوریم شاید بتوان اندکی از خلأهای موجود را پر کرد. فرقی نمی کند هاجر باشد یا سارا یا زبیده؛ هر کدام ازاینان نمونه هایی از قربانیان خشونت علیه زنان هستند که مرز هم نمی شناسند.از تریبون هایی که مردم برایشان ارزش قائلند باید صدای حق خواهی و نهی خشونت علیه زنان شنیده شود؛ روحانیونی که برای حضور یک دختر در سریال های محلی آه و فغان سر می دادند باید دربرابر قتل زنان نیز سخن بگوید و روشنفکران و سیاسیونی که از نردبان تفکرات خوش رنگ و لعاب برابری طلبی؛توجه به جامعه ی زنان ؛برای خود موقعیت سیاسی و اجتماعی کسب کرده اند باید برای مبارزه ای کار آمد و راهگشا اقدام کرده و در پی سیاستگذاری های درست برای رسیدن به “عدالت” همه جانبه باشند. عدالتی که در آن دخترکی برای رفع تشنگی در هوتگ نمیرد و رویای نشستن پشت نیمکت های یک مدرسه ی ساده را نداشته باشد .
پرواز مردنی نیست
ملیکا احمدی سبزواری
سعی در کندن بال های پرنده ی آزادی ،
به قفس انداختن ،
شکنجه و اعدام او دارند
اما نمی دانند که این پرنده مردنی نیست
.پروازی دوباره رخ خواهد داد .
آزادی در آسمان،
صلح ،
آرامش و برابری
به یاد تمام کسانی که جسورانه جنگیدند ،
پرواز خواهد کرد.”
عکاسی ملیکا از خودش
برای نشان دادن هنرش
و اعتراض به سرکوب و رسیدن به آزادی و رهائی
حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران
فرشاد مرشدی
گزارش دو نهاد حقوق بشری میگوید حکومت ایران با دستاویز قرار دادن “امنیت ملی” و “مبارزه با تروریسم” حقوق بشر را در این کشور به طور شدید و گستردهای نقض کرده است.
این گزارش را گروه بینالمللی حقوق اقلیتها و مرکز حمایت از فعالیتهای مدنی به طور مشترک منتشر کردهاند.
بنابر این گزارش مقامات ایران با ارجاع به قوانین مرتبط با امنیت ملی، شهروندان خود را زندانی و شکنجه کرده و عده ای از آنان را به قتل رساندهاند. گزارش میافزاید که این رویه پس از انقلاب ۱۳۵۷همواره ادامه یافته است.
این گزارش همچنین میگوید که مقامهای ایرانی خطر ناشی از شیوع کرونا را نه به عنوان یک چالش بهداشتی، بلکه به عنوان یک مسئله امنیتی در نظر گرفتهاند و این بر رویکرد آنان برای مقابله موثر با شیوع کرونا اثر گذاشته است.
دوری دایک از نویسندگان این گزارش میگوید: “جهانبینی امنیتی ایران، همه چالشهای سیاسی را تهدیدی وجودی به حساب میآورد”. او میگوید این نگاه به کشتن فراقضایی و غیرقانونی در جریان اعتراضات آذرماه سال ۱۳۹۸ انجامید.
این گزارش همچنین بر نقش شوکهکننده تکان دهنده سپاه در قاچاق و استخدام تعداد زیادی از مهاجران افغان و پاکستانی دست میگذارد که برای نبرد به نمایندگی از حکومت ایران به جنگ سوریه اعزام شدند. بنابر گزارش، در حالی که به آنها وعده تابعیت ایرانی و درآمد مکفی داده شده بود بسیاری از این مهاجران در این درگیریها کشته شدند و هرگز به ایران بازنگشتند
.آقای دایک میگوید رهبر، مجلس جدید و دولت ایران باید بکوشند تا کرامت انسانی را به جوامع محلی، قومی و مذهبی و دیگر گروههای تحت ستم بازگردانند. او پرسیده حکومت ایران “تا کی قادر خواهد بود با مردم خود به عنوان دشمن برخورد کند”.
این گزارش در حالی منتشر میشود که اخیرا، مدافعان حقوق بشر در ایران گزارش دادند که دیوان عالی کشور حکم اعدام سه تن دیگر از بازداشتشدگان اعتراضهای آبان ماه سال ۱۳۹۸ را تائید کرده است.
اعتراضات آذرماه و محکومیت ایران در سازمان ملل
آذر ماه سال ۱۳۹۸، قطعنامهای در محکومیت وضعیت حقوق بشر در ایران که قبلا در کمیته سوم سازمان ملل تصویب شده بود، در مجمع عمومی سازمان هم به تصویب رسید.
کشورهای غربی، عربستان سعودی و امارات عربی متحده از جمله کشورهایی بودند که به این قطعنامه رای مثبت دادند و ونزوئلا، کوبا، افغانستان، عراق، پاکستان، عمان و روسیه از جمله کشورهایی بودند که آن رد کردند.
سازمان ملل نقض حقوق بشر در ایران را محکوم کردگزارش سالانه آمریکا از وضعیت حقوق بشر در ایرانرئیس دادگستری اصفهان: برای ۸ نفر از بازداشتشدگان اعتراضهای اخیر حکم ‘مفسد فی الارض’ صادر شده
عباس موسوی، سخنگوی وزارت امور خارجه ایران در آن زمان با رد این قطعنامه آن را “منعکس کننده دورویی و نفاق بانیان آن دانسته و بر همین اساس، آنرا فاقد مشروعیت و اعتبار دانست.”
پیش از این جاوید رحمان، گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور حقوق بشر ایران، در گزارشی که در ماه اوت ارائه کرد گفته بود که در یک سال گذشته، آزادی بیان در ایران محدودتر شده، و نقض حقوق بشر ادامه یافته است.
در همان زمان نیز پارلمان اروپا در قطعنامه ای نقض حقوق بشر در ایران، به خصوص درجریان اعتراضات آبان ماه ۹۸ را محکوم کرد.
وزارت امور خارجه آمریکا در گزارش خود از وضعیت حقوق بشر جهان در سال ۲۰۱۹ میلادی، جمهوری اسلامی ایران را به نقض گسترده حقوق بشر متهم کرده است