روی جلد | پشت جلد |
در هر 10 دقیقه حداقل یک مورد نقض حقوق بشر در ایران اتفاق می افتد
در شماره 319 آزادگی، می خوانید
گاهشمار تحلیلی اعتصابها و اعتراضها (بخش دوم) |
یاشار دارالشفاء
|
3
|
15 نمونه از عداوت و کج دهنی روسیه به ایران |
ژاله وفا
|
7
|
مسمومیتهای زنجیرهایی و بازی با جان کودکان ، بخش اول |
پروین محمدی افقا
|
10
|
مهرانگیز منوچهریان ؛ مبارز حقوق زنان ایران |
پرویز نیکنام
|
12
|
امیرحسین فطانت چهره ای مرموز |
مهدی مرعشی
|
15
|
نادیده کرفتن خشم جامعه و عواقب آن |
حسن حمزه زاده حیقی
|
17
|
بیماریهای روانی و خطر سکته مغزی در جوانان |
مهین ایدر
|
18
|
جنبش انقلابی مهسایی الهام بخش کارگر، معلم و سایر اقشار جامعه |
اکبر دهقانی ناژوانی
|
19
|
مسیحیت از دیدگاه جمهوری اسلامی |
فهیمه تیموری
|
22
|
آتش خشم |
نسترن فرخه
|
22
|
آمادهباش رئیسی به وزارت اطلاعات، “ارشاد چند فرد غیرمعاند |
محمد قدیمی
|
25
|
چگونه رهبری جنبش انقلابی مهسایی جا افتاده و میافتد؟ |
اکبر دهقانی ناژوانی
|
26
|
وضعیت پرستاران در ایران |
کریم ناصری
|
28
|
سپاه پاسداران ونقش ان در ترانزیت وقاچاق |
محمودرضا صالحی
|
29
|
دانش آموز مبتلا به اوتیسم در مدارس عادی |
از وبلاک آگاهی و آزادی، رزا جهان بین
|
30
|
کودک همسری در ایران |
کوثر ولیزاده
|
31
|
مدیر مسئول و صاحب امتیاز:
منوچهر شفائی
همکاران در این شماره:
معصومه نژاد محجوب
لیلا قناعت زاده
مهین ایدر
مهسا شفوی
طرح روی جلد و پشت جلد:
لیلا قناعت زاده
امور گرافیک، فنی و اینترنتی :
عباس رهبری
چاپ و پخش:
مصطفی حاجی قادر مرحومی
یادآوری:
- آزادگی کاملاً مستقل و زیر نظر مدیر مسئول منتشر میشود.
- نشر آثار، سخنرانیها و اطلاعیهها به معنی تائید آنها نبوده و فقط به دلیل اعتقاد و ایمان به آزادی اندیشه و بیان میباشد.
- با اعتقاد به گسترش افکار، استفاده و انتشار آثار چاپ شده در این نشریه بدون هیچ محدودیتی کاملاً آزاد است.
- مسئولیت هر اثری بر عهده نویسنده آن اثر است و آزادگی صرفاً ناشر افکار میباشد.
آزادگی
آدرس:
Azadegy _ M. Shafaei
Postfach 52 42
30052 Hannover – Deutschland
Tel: +49 163 261 12 57
Email: shafaei@azadegy.de
گاهشمار تحلیلی اعتصابها و اعتراضها (بخش دوم)
یاشار دارالشفاء
- تشکلهایی که از سوی فرقه ایجاد شدند، عمدتا اتحادیهی کارگری به مفهوم واقعی کلمه نبودند، بلکه بیشتر شبیه حوزههای حزبی بودند. حزب برخی از کارگران فعال را در حوزههای ویژهی خود به نام «اتحادیه» سازمان میداد.
- تلاشهای فرقه غالبا ناکام ماندند و این حوزهها در اندک زمانی توسط نیروهای امنیتی و سرکوبگر رضاشاه کشف و درهم کوبیده شدند.
- اعتصاب 11 اردیبهشت 1308 (1 مه 1929) کارگران پالایشگاه نفت آبادان:در این تاریخ، کارگران پالایشگاه نفت آبادان، از پی دو سال سازماندهی زیرزمینی به میانجی تشکیلاتی تحت عنوان «جمعيت كارگران نفت جنوب»، اعتصابی فراگیر را سازمان دادند. بعضی از خواستهای حدود 9000 اعتصابگر (از مجموع 28000 کارگر شاغل در صنعت نفت ایران آن زمان) عبارت بود از افزایش پانزده درصدی دستمزدها، کاهش ساعت کار روزانه از ده ساعت به هفت ساعت در تابستان و هشت ساعت در زمستان، بهرسمیت شناختن اتحادیه کارگران صنعت نفت و نیز روز جهانی کارگر به عنوان تعطیل رسمی. ولی شرکت نفت ایران و انگلیس در گزارش خود به لندن خواستهای کارگران اعتصابی را اینگونه آورد: «کاهش کار روزانه به شش ساعت، حداقل دستمزد ماهانه 45 ریال، داشتن حق اعتراض به مدیران، و برابری کامل کارگران هندی و ایرانی». نخستین واکنش مدیران انگلیسی شرکت نفت این بود که اعتصاب را «توطئهای بولشویکی» بخوانند که هدفش بهآتش کشاندن خوزستان بود. اینان خواستهای کارگران را «سرپوشی بر فعالیتهای مخفیانهی بولشویکی» میخوانند که «احتمال بهجا آوردنشان بسیار ضعیف است». اعتصاب سه روز ادامه داشت. پس از سه روز، اعتصاب «با اقدام شدید دولت [محلی] آبادان و کمک فوری ادارهی اطلاعات ارتش بریتانیا» سرکوب شد. افزون بر این «کنسول بریتانیا در خرمشهر از رزمناو سیکلامن خواست که به بخشهای پایینی شطالعرب حرکت کند تا در صورت لزوم بتواند هرچع سریعتر خود را به آبادان برساند». بازداشت گستردهی اعتصابگران در پالایشگاه نفت آبادان و اخراج 103 فعال کارگری از شهر، درگیری کارگران و مدیران شرکت نفت را فرونشاند، اما اعتراض و درگیری به سایر مناطق نفتخیز، از جمله میدان نفتی مسجد سلیمان، کشانده شد و حتی به دیگر واحدهای صنعتی خوزستان نیز رسید. بنا بر گزارشی که در 7 خرداد 1308 (28 مه 1929) از آبادان به دفتر شرکت نفت در لندن مخابره شد، حدود سی درصد کارگر شرکت ساخت راهآهن اولن در نزدیکی اهواز «خواستار دریافت دستمزد بیشتری شدهاند». بار دیگر، و اینبار به توصیه شرکت نفت، شرکت اولن از فرماندار اهواز «خواستار دریافت دستمزد بیشتری شد…». بار دیگر، و اینبار بازهم به توصیه شرکت نفت، شرکت اولن از فرماندار اهواز درخواست کرد که «سردمداران» اعتصاب را بازداشت کند (اتابکی، 1397: 113-112).
- اعتصاب اردیبهشت 1310 (مه 1931) کارگران کارخانهی نساجی وطن اصفهان:کارگران برای بهبود شرایط کار و زندگی خود دست به این اعتصاب زدند. شرایط کار در کارخانه طاقتفرسا بود. زمان کار روزانه دوازده ساعت و در دو شیفت صورت میگرفت. کارگران نوبت صبحکار فقط نیمساعت برای صرف غذا استراحت داشتند، بدتر از آن، کارگران شبکار ناچار بودند بدون وقفه تا صبح کار کنند. دستمزد مردان از 25 تا 50 شاهی بود و زنان و کودکان ده شاهی تا یک قران میگرفتند. ناسزاگویی به کارگران و جریمه کردن آنها معمول بود. صابون برای دستشویی و نظافت وجود نداشت. کارگران به هنگام خروج از محیط کار مورد تفتیش بدنی قرار میگرفتند. مهمتر از اینها اینکه کارگران شبکار برای رفع تشنگی در تنگنا بودند، زیرا شیر آب در شیفت شب مسدود میشد. موضوعی که باعث شد تلاشهای فرقهی کمونیست ایران در میان این کارگران برای ایجاد تشکیلات مخفی با استقبال روبرو شود، همانا قرارداد تحمیلی (کنتراتنامه)ای بود که از سوی صاحب کارخانه (فردی به نام حاج محمدحسین کازرونی) مطرح گشت. بر اساس این قرارداد کارگران ناچار میشدند یک ماه قبل از انصراف از کار در کارخانه، موضوع را به آگاهی مسئولین کارخانه برسانند. در غیر اینصورت دستمزد یک ماهِ آنها به نفع کارخانه ضبط میشد. مادهی دیگری از این قرارداد نیز آنچنان تنظیم شده بود که برای یک روز غیبتِ کارگران معادل سه روز دستمزد آنها را میتوانستند کسر کنند. مطرح نمودن این قرارداد و فشار به کارگران برای امضای آن موجب نارضایتیِ آنها شده بود و شرایط برای جلب کارگران و فعالیت تهییجی مهیا گشته بود. تشکیلات مخفی فرقه کمونیست ایران به محوریت کسانی چون نصرالله اصلانی (کامران) و سیدمحمد تنها (که هر دو در دانشگاه کمونیستی زحمتکشان شرق {کوتو} در مسکو تحصیل کرده بودند) بیش از یک ماه به کار تبلیغی در میان کارگران پرداخت و آنها را برای انجام یک اعتصابِ حسابشده آماده کرد (محمودی و سعیدی، 1381: 215-216).
روز پانزدهم اردیبهشت عملا اعتصاب آغاز شد. زمانی که مأمورین، کارگران را برای امضای قرارداد تحت فشار قرار دادند، آنها سرباز زده، تولید را متوقف کردند و یک کمیسیون اعتصاب تشکیل دادند. روز بعد در صفوف منظم چهار نفری از کارخانه خارج و به شهر وارد شدند و از مسیر خیابانِ چهارباغ وارد مدرسه چهارباغ گشتند. آژانها تعدادی از کارگران را برای ذکر توضیحاتی جلب میکنند. روزِ سوم اعتصاب 250 کارگر در جادهای اجتماع کرده، از میان خود هشت نفر را به عنوان نماینده برمیگزینند. یک نفر از آنها از اعضای فرقه، چهار نفر از اعضای تشکیلات مخفی و سه نفر بیطرف بودند. سرانجام رئیس کارخانه حاضر به دیدار با نمایندگان کارگران میشود اما این دیدار ثمری ندارد و رئیس کارخانه حاضر به دادن ضمانتی کتبی برای رسیدگی به خواستهای کارگران نمیشود. روز هفدهم اردیبهشت، پلیس مداخله میکند و میکوشد کارگران را به زور وارد کارخانه کند. کارگران پس از مشورت جمعی به اتفاق تصمیم میگیرند که کار را آغاز کنند، ولی بهجای دوازده ساعت، فقط هشت ساعت کار کرده، پس از آن به منازل خود بروند. روز بعد آژانها 25 الی 30 تن از کارگران را برای تحقیقات به نظمیه میبرند و شش نفر از نمایندگان را حبس میکنند. بر اثر فشارهای پلیس، عدهای از دستگیرشدگان به وجود تشکیلات مخفی کارگران اعتراف میکنند. از میان این شش نفر، پنج تن دو ماه در حبس بودند و نصرالله اصلانی (کامران) که عضو فرقه بود، مورد شناسایی دستگاه اطلاعاتی قرار میگیرد. اما او میگریزد و موفق به دستگیریش نمیشوند (همان: 218-217). سیدمحمد تنها اما بازداشت میشود و بنا به گفتهی یوسف افتخاری بر اثر گرسنگی و بیدوایی در زندان قصر درمیگذرد (همان: 219).
دستاوردهای این اعتصاب را به شرح زیر میتوان برشمرد (همان: 218):
- ساعت کار از 12 ساعت به 9 ساعت کاهش یافت.
- تفتیش بدنی کارگران لغو شد.
- کافهای برای صرف غذا در کارخانه ایجاد گشت.
- 20 درصد به دستمزد کارگران افزوده شد.
- ناسزاگویی و جریمه کاهش یافت.
- ظرفهای آب یخ در تمام قسمتهای کارخانه نصب شد.
- زمان استراحت جهت صرف غذا به یک ساعت افزایش یافت.
- کنتراتنامه لغو شد.
پس از این اعتصاب نسبتا موفق و وسیع است که در اول تیر ماه سال 1310 لایحهی ممنوعیت مرام اشتراکی به تصویب میرسد.
اتابکی معتقد است که مطالبات کارگران در جریان اعتصاب اصفهان منجر به این شد که دولت با تکیه بر آن قانون جدید تنظیم مناسبات کارفرما و کارگر را تنظیم کند. او با دست گذاشتن بر همین نکته اشاره میکند که اِعمال محدودیتها برای حرکتهای دادخواهانهی کارگری از سوی حکومت، تنها علت کاهش فعالیت کارگران در اواخر 1310 نبود. بهبود شرایط کار و زندگی کارگران را نیز از جمله دلایل دیگر برای این کاهش اعتراضها باید شمرد. هدف اصلاحات اقتصادی دولت، صنعتی کردن اقتصاد کشور بود، و این نیاز به داشتن کارگران ماهر و نیمهماهر را به جد مطرح میکرد. در دههی 1310 (1930) مجلس ایران قوانین دیگری تصویب کرد که همگی به نحوی مربوط به بهکرد وضع کارگران و کارمندان دولت بودند. این قوانین شامل مواردی بودند از قبیل نظامنامهی کارخانجات و مؤسسات صنعتی، مصوب 1315 (1936) و قانون «وادار نمودن محبوسین غیرسیاسی به کار از طریق انتقال به مؤسسات صنعتی و فلاحتی» مصوب اسفند 1314 (1937)، و قانون بهکرد وضع کارمندان واحدهای پزشکی در خدمت دولت، مصوب 1318 (1939). البته خودِ اتابکی تصریح میکند که این قوانین تصویر روشنی از میزان بهبود وضع کار و معیشت کارگران بهدست نمیدهند (اتابکی، 1397: 113).
- اعتصاب سال 1311 (1932) کارگران راهآهن شمال (مازندران):در این سال کارگران مذکور خواهان افزایش دستمزد خود شدند که در نهایت ضمن وادارکردن کارفرما به پذیرش این مطالبه، دستمزد ایام اعتصابشان را نیز دریافت کردند. ضیاءالموتی اشاره میکند که همین کارگران در سال 1317 (1938) اتحادیهای تشکیل دادند. آبراهامیان اشاره میکند که در همان سال شهربانی کشف میکند که بجر راهآهن، در معادن و برخی کارخانههای مازندان هم اتحادیههای مخفی کارگری شکل گرفته و فعالیت دارند. هفده نفر از سازماندهندگان بازداشت میشوند و تا شهریور 1320 در زندان میمانند (محمودی و سعیدی، 1381: 220).
- اعتصاب سال 1311 کارگران ساختمانی نوشهر:در سال 1311 (1932) بیش از 800 نفر از کارگران ساختمان نوشهر دست به اعتصاب زدند. این اعتصاب 8 روز طول کشید و کارگران موفق به افزایش دستمزد شدند (منبع: تاریخ سندیکاهای ایران {بخش اول}: سایت بنیاد پاک)
- اعتصاب سال 1315 کارگران کارخانهی «برادران دهقان» در شیراز:کارگران خواهان رفتار بهتر بودند و کارفرمایان پذیرفتند (همان: 221).
- اعتصاب سال 1318 (1939) کارگران کمپانی نفت جنوب:در این سال کارگران مذکور خود را آمادهی اعتصاب کردند ولی با دستگیری رهبران آنها، اعتصاب درهم شکست (همان).
دوره سوم (1320-1332): دههی طلایی
- تشکیل حزب تودهی ایران در 28 شهریور 1320:تا مهر 1321 عدهی اعضای حزب به چهار هزار نفر رسید که در حدود 80 درصد آنان کارگر و بقیه بیشتر از روشنفکران بودند. در دو سال بعد، حزب بیش از بیست و پنج هزار عضو داشت که 75 درصد آنان کارگر و 2 درصد دهقانان و بقیه روشنفکر بودند (لاجوردی، 1369: 49). برآوردها دربارهی پایگاه طبقاتی حزب توده بر حسب تعریف از طبقه، سال مورد بررسی و نوع اظهار (خاطرات عضو حزبی، آرشیو شوروی، پژوهشگران) متفاوت است. برای مثال آبراهامیان مبتنی بر متن ندامتنامههای قریب 3000 عضو پیشین حزب پس از کودتای 1332 که روزنامهی اطلاعات از شهریور 1331 تا مرداد 1336 آنها را منتشر کرد، حاکی از آن است که از 2419 عضو عادی حزب که شغلهایشان معلوم بود، 1276 نفر به طبقهی متوسط جدید، 860 نفر به طبقه کارگر شهری، 169 نفر به طبقهی متوسط سنتی و 69 نفر به دهقانان تعلق داشتند. بدینترتیب، بیش از نصف اعضای عادی حزب جزو طبقهی روشنفکر، که کمتر از 8% نیروی کار کشور را تشکیل میداد، بودند و مزدبگیران و دستفروشان شهری که در مجموع 15% نیروی کار کشور بودند، 36% از اعضای حزب را تشکیل میدادند (آبراهامیان، 1389 {چ16}: 406-403). حزب توده از ابتدا، از زمانی که نخستین کنفرانس ایالتی حزب در 17 مهر 1321 در تهران تشکیل شد، حمایت تام خود را از خواستههای کلی کارگران ابراز کرده بود. اندکی پس از نخستین اعتصاب کارگران ساختمانی در پاییز 1320، حزب توده اعلام کرد که باید اتحادیههای کارگری و حق مذاکره دستجمعی بهرسمیت شناخته شود. بهعلاوه، حزب خواستار تصویب قانون کاری شد که شامل مقررات ذیل باشد: هشت ساعت کار روزانه و پرداخت دستمزد اضافی برای اضافهکاری؛ حقوق بازنشستگی؛ مرخصی سالانه با استفاده از حقوق؛ بیمه بیکاری؛ بیمه ناتوانی؛ پرداخت دستمزد در روز جمعه؛ ممنوعیت استخدام کودکان زیر چهارده سال (لاجوردی، 1369: 67). تمامی این موارد به هنگام تشکیل «شورای متحدهی کارگران ایران» که تمامی مرکزیت آن از اعضای حزب توده بودند به عنوان درخواستهای کارگران ایران در نخستین کنفرانس این «شورا» آورده شدند.
- اعتصاب 19 بهمن 1320 نزدیک به هزار و پانصد کارگر ساختمانی:هزار و پانصد کارگر ساختمانی که برای احداث بنای جدید وزارت دادگستری در تهران کار میکردند برای چند روز دست از کار کشیدند. خواستههای کارگران عبارت بود از 25 درصد اضافه دستمزد، مقرر داشتن هشت ساعت کار روزانه، پرداخت دستمزد روزهای جمعه. کارگران اعتصابی کوشیدند خواستههای خود را مستقیما تسلیم مجلس کنند، اما مأموران شهربانی از ورود آنان به ساحت دستگاهِ قانونگذاری جلوگیری کردند و تظاهراتشان را در میدان بهارستان درهم شکستند. با این وصف، خواستههای کارگران تا اندازهای برآورده شد، زیرا دولت با 9 ساعت کار در روز، 25 درصد افزایش دستمزد برای کارگران غیرماهر و 10 تا 16 درصد برای کارگران ماهر، پرداخت دستمزد یک روز اعتصاب، بیمه برای همهی کارگران، که نیمی از حق بیمه را کارفرما بپردازد، موافقت کرد. در نهایت، تباهی وضع زندگی کارگران ساختمانی که گیش از آن نیز اسفناک بود، آنان را به اعتصاب برانگیخت (همان: 64-63).
- اعتراض بهمن ماه 1320 کارگران دخانیات:کارگران دخانیات طالب امتیازات برابر با کارمندان دولت بودند که هر یک پاداش سالانه و وام بدون بهرهای برابر با یک ماه حقوق خود دریافت میکردند. در ضمن کارگران دخانیات از دولت میخواستند که ضروریاتی مانند برنج و روغن خوراکی و صابون را با تخفیف قیمت به آنان عرضه کند (همان: 66-65).
- اعتصاب کارگران نساجی اصفهان در تابستان 1321:اتحادیههای کارگری اصفهان نخست در تابستان 1321، هنگامی که کارگران هر 9 کارخانهی نساجی به اعتصاب مشترکی پیوستند، در صحنه پدیدار شد. صاحبان کارخانههای نساجی که نمیتوانستند مقامات دولتی را وادارند تا با اِعمال زور اعتصاب را سرکوب کنند، موافقتنامهی جامعی را در حضور حسنعلی نصر (نصرالملک)، استاندار بیطرف اصفهان امضاء کردند. موافقتنامهی مزبور که در 16 شهریور 1321 به امضاء رسید عبارت بود از (همان: 268):
- کاهش ساعات کار روزانه از ده ساعت به هشت ساعت؛
- پرداخت اضافه دستمزد برای اضافه کار؛
- تعیین 20 درصد پرداخت پاداش برای شبکاری؛
- حداقل دستمزد مردان 10 ریال؛
- حداقل دستمزد زنان و کودکان پسر (زیر 15 سال) 5/4 ریال؛
- حداقل دستمزد کودکان دختر 4 ریال؛
- ارجاع اختلافات برای حل و فصل به ادارهی پیشه و هنر و بازرگانی استان؛
- تعیین دو دست لباس سالانه برای هر کارگر (یکی رایگان و دیگری به هزینهی کارگر)؛
- بهبود وضع بهداشت و وسایل شستشو در کارخانه؛
- تهیهی وسایل تحصیل برای پسرانی که در کارخانهها کار میکنند.
- تشکیل شورای متحدهی کارگران ایران (معروف به «شورای مرکزی») در تابستان 1321: روایتها از تاریخ تشکیل این شورای مرکزی و کم و کیف آن متفاوت است:
- آبراهامیان (آبراهامیان، 1389 {چ16}: 435-427):پس از سقوط رضاشاه در برخی مناطق، به ویژه معادن ذغالسنگ شمشک در نزدیک تهران و کارخانههای نساجی چالوس و ساری، خود کارگران با استفاده از خلأ قدرت، اتحادیههایی تشکیل دادند و حتی کارخانههای محلی را به تصرف درآوردند. در نواحی دیگر به ویژه تهران، اصفهان و تبریز، افراد باقی مانده از جنبش اولیهی کارگری به کارگاهها و کارخانهها بازگشتند تا اتحادیههای پیشین را احیا کنند. در تابستان 1321، بیشتر سازماندهندگان نیروی کارگری تهران گرد هم آمدند تا شورای متحدهی کارگران را تشکیل دهند و در تابستان 1322، همان سازماندهندگان، نخستین کنفرانس شورای متحدهی کارگران را در تهران برپا کردند. افراد شرکتکننده در این کنفرانس که اغلب از تهران، شمال خراسان و گیلان و مازندران آمده بودند، نمایندهی بیش از 26 اتحادیهی صنعتی، صنایع دستی و یقه سپید بودند.
*اعضای این 26 اتحادیه، عبارت بودند از: کارگران بخش خدمات مانند کارگران رستورانها، سینماها و رفتگران شهرداریها، کارکنان کارگاهها -خیاطان، نجارها، پینهدوزها، سنگتراشان و کارگران نانواییها؛ کارکنان مرفهتر به ویژه کارمندان دفتری وزارت دادگستری؛ همچنین کارگران صنعتی مانند معدنچیان، کارگران راهآهن، مکانیکهای قطار، کارگران نساجی، کارگران کارگاههای گلیسیرینسازی، کارگران سیلوها، کارکنان کبریتسازیها، کارگران آبجوسازی، کارگران ساختمانی و کارگران کارخانههای سیمان.
اکثر شخصیتهای برجستهی شورای متحدهی کارگران از اعضای رده بالای حزب توده بودند:
- رضا روستا، سازماندهندهی مجرب نیروی کارگری از اواخر دهه نخست 1300؛
- آرداشس آوانسیان، داروساز ارمنی از حزب کمونیست پیشین؛
- علی کباری، کارمند متوسطی که در 1321 به عضویت کمیته مرکزی موقت انتخاب شد؛
- ابراهیم محضری، تراشکاری که او هم عضو کمیتهی مرکزی موقت بود؛
- حسین جودت، استاد جوان فیزیک که به سازماندهی کارگران روی آورده بود و پیشتر در نهضت جنگل فعال بود؛
- محمد فرجامی، از روشنفکران عضو گروه معروف به «53 نفر» به رهبری دکتر تقی ارانی که در نخستین کنگرهی حزب به عضویت کمیسیونهای عالی درآمده بودند؛
- انور خامهای، از روشنفکران عضو گروه معروف به «53 نفر» به رهبری دکتر تقی ارانی که در نخستین کنگرهی حزب به عضویت کمیسیونهای عالی درآمده بودند؛
- حسین جهانی، نجار و از اعضای کهنهکار جنبش کارگری که او نیز در نخستین کنگره حزب به عضویت یکی از کمسیونهای عالی آن درآمده بود؛
- اکبر شاندرمانی، خیاطی از گروه «53 نفر» که در کنگرهی دوم حزب به عنوان یکی از اعضای مشورتی تعیین شده بود و بعدها رئیس شاخهی جوانان حزب شد؛
- حکیمی، از کارگران راهآهن که بعدها به عضویت کمیتهی مرکزی درآمده بودند؛
- بابازاده، از کارگران راهآهن که بعدها به عضویت کمیتهی مرکزی درآمده بودند.
- قازار سیمونیان، مهمترین سازماندهندهی کارکنان دفتری و روشنفکر ارمنی اهل اراک که کارمندی ساکن تهران بود. او همکار نزدیک رضا روستا بود و بیشتر سالهای دههی 1350 را در زندان گذرانید و در همانجا کتاب «آنا کارنینا»ی تولستوی را به فارسی برگردانده بود. در انتخابات مجلس چهاردهم کاندیدای حزب توده بود و کُرسی اقلیتهای مسیحی استانهای مرکزی و جنوب را بهدست آورد.
- رضا ابراهیمزاده، نمایندهی اصلی اتحادیهی کارگران راهآهن بود. او که اهل تبریز بود و سابقهی حضور در قیام «شیخ محمد خیابانی» را هم داشت، بعدها به مازندان رفت و در سال 1310 به جرم سازماندهی نخستین اعتصاب کارگری در راهآهن دستگیر شد. در زندان با گروه «53 نفر» آشنا شد.
- مهدی کیمرام، سخنگوی اصلی اتحادیهی کفاشان بود. پینهدوزی بود که در اوایل دههی نخست 1300 در تشکیل نخستین اتحادیهی کفاشان همکاری داشت و به خاطر برگزاری روز جهانی کارگر در سال 1306 برای مدتی به زندان افتاده بود.
پس همهی چهارده رهبر شورای متحده کارگران از اعضای حزب توده بودند. از این چهارده نفر، هفت نفر مزدبگیر و هفت تن دیگر روشنفکرانی بودند که در نخستین جنبش کارگری شرکت کرده و یا پس از شهریور 1320، به جنبش کارگری پیوسته بودند. دوازده نفر از این عده در سالهای حکومت رضاشاه دستگیر و زندانی شده بودند: سه نفر به جرم عضویت در گروه «53 نفر» و نه نفر به جرم سازماندهی کارگران یا فعالیت در بخش جوانان حزب کمونیست. همهی افراد نامبرده از خانوادههای طبقهی پایین و متوسط پایین بودند. هرچند با گسترش سازمانهای کارگری افراد دیگری نیز به آنها پیوستند، این چهارده نفر در واقع هستهی جنبش کارگری طرفدار حزب توده بودند.
در نخستین کنفرانس شورای متحده کارگران اعلام شد که شورا «سازمانی مستقل و جدا از هر گروه سیاسی است ولی کمک و همکاری همهی احزابی را که به تأمین اهداف طبقه کارگر علاقهمند هستند میپذیرد.» همچنین تصویب شد که اتحادیههای زیرمجموعه، به مسائل اقتصادی و اجتماعی خواهند پرداخت و کارگران را بدون توجه به مذهب، زبان و دیدگاههای سیاسیشان به عضویت خواهند پذیرفت؛ روشنفکرانی که با جانفشانیهای گذشته علاقهی صادقانهشان را به یاریکردن طبقهی کارگر ثابت کردهاند، به عنوان سازماندهندگان کارگران میپذیرند؛ اما سایر روشنفکران را بیرون خواهند کرد، تا مرتجعین نتوانند ادعا کنند که این اتحادیهها ابزارهای طبقهی متوسط هستند.
در کنفرانس، همچنین، برنامه دقیقی برای شورا تصویب شد. درخواستهای موجود در این برنامه عبارت بود از: هشت ساعت کار روزانه؛ حق تشکیل اتحادیه، مذاکرات جمعی و در صورت لزوم اعتصاب؛ سرویس رفت و آمد رایگان؛ پرداخت دستمزد برای روزهای جمعه؛ پرداخت دستمزد دوبرابر برای اضافهکاری؛ دو هفته مرخصی با حقوق در سال؛ پرداخت مستمری دوران پیری؛ حقوق دورهی بیماری و بیمه بیکاری؛ پرداخت دستمزد برابر برای مردان و زنانی که وظایف همسانی انجام میدهند؛ تضمین در برابر اخراج خودسرانه کارگران؛ ممنوعیت کار کودکان؛ اقدامات ایمنیبخش نسبت به حوادث صنعتی؛ و مجازات کارفرمایان و مدیرانی که نسبت به کارگران بدرفتاری و بیحرمتی و از آنها سوءاستفاده میکنند.
در این کنفرانس از گفتگو درباره موضوع حساس تشویق یا عدم تشویق اعتصابات در زمانی که جنگ در اروپا ادامه داشت، خودداری شد. در حالی که اعضای عادی اتحادیهها زیر فشار شدید تورم بیش از پیش خواهان اقدامهای ستیزهجویانه بودند، رهبران که از لحاظ ایدئولوژیکی به اتحاد شوروی تعهد داشتند، نمیخواستند با چنین کارهایی عملیات جنگی را دچار مشکل کنند. بنابراین، شورا برای حل این اختلاف به توافقی ضمنی رسید. بدین ترتیب، قرار شد در آن بخشهای اقتصاد که با عملیات جنگی ارتباط تنگاتنگی داشت اعتصاب تشویق نشود ولی در بخشهای خدماتی و صنایع سبک مصرفی تشویق شود. شورا، در راستای اجرای این سیاست، در سال 1322، اعتصابات کارگران نساجی اصفهان، تهران، تبریز و بهشهر؛ رفتگران شهرداری تهران و بوشهر؛ کارگران مخابرات شیراز؛ کارگران کارخانههای چای پاککنی و توتون لاهیجان و تهران؛ دباغان و کبریتسازان تبریز؛ و کارکنان دفتری وابسته به وزارت دادگستری در تهران را سازماندهی کرد. البته شورا در صنایع حیاتی نفت و همچنین سیستم حمل و نقل راهآهن مداخله نکرد و حتی اعتصابات غیرمجاز و خودسرانه سال 1322 در تأسیسات شرکت نفت ایران و انگلیس در کرمانشاه، معادن ذغالسنگ شمشک، کارخانه سیمان تهران و کارخانه دولتی مهماتسازی نزدیک تهران را به عنوان «کارشکنی فاشیستی» محکوم کرد.
البته با تغییر روند جنگ در جبهه شرقی، این بیمیلی بهتدریج در اوایل سال 1323 ازبین رفت. بنابراین، شورا با درپیشگرفتن سیاست تهاجمی، شاخههای جدیدی بهوجود آورد، شاخههای موجود را گسترش داد، رقبای کوچکتر را از میدان بهدرکرد و با سه گروه دیگر در آذربایجان، تهران و کرمانشاه همدست شد و در روز کارگر سال 1323، تشکیل شورای متحدهی کارگران و زحمتکشان ایران را اعلام کرد.
به دلایل زیر طی سی ماه بعدی، شورای متحده شرایط بسیار مطلوبی برای سازماندهی کارگران پیدا کرد:
- رهبران حزب توده با کنار گذاشتن محدودیتها و ممنوعیتهای دوران جنگ، بار دیگر اتحادیهها را به اعتصاب و دیگر اقدامات رادیکال تشویق کردند. البته در مورد صنعت نفت این ممنوعیت تا زمان تسلیم ژاپن در مرداد 1324 ادامه داشت.
- درحالی که میزان هزینه زندگی از رقم 472 ریال در سال 1321 به 1030 در سال 1324 رسیده بود، مزدبگیران برای بالا بردن دستمزدهایشان، راهحل مؤثر دیگری جز پیوستن به اتحادیهها و اعتصابات نداشتند.
- متفقین همچنان شمار بیشتری از کارگران ایرانی را بهکار میگرفتند. بنابراین، شگفتآور نبود که این عمل به کمبود نیروی کار و در نتیجه تقویت موقعیت مذاکرات کارگری بیانجامد.
- شورای متحده رقیب توانایی نداشت. رقیب اصلی آن، اتحادیه کارگران (موسوم به «هیأت مرکزی») بود که در سال 1321 توسط یوسف افتخاری (که در جریان اعتصاب 1308 نفت جنوب نقش رهبری داشت) تشکیل شد. افتخاری گرچه یک سازمانده صادق بود، نتوانست کارگران بیشتری را جذب کند. سرانجام نخستین طرفدارانش به حزب توده پیوستند و بیش از پیش به سیدضیاء که به تشویق اقدامات مبارزهجویانه کارگران علاقهای نداشت، تکیه کرد.
- شورای متحده کمکهای باارزشی از حزب توده دریافت کرد. سازمانهای حزب، برای کارگران اعتصابی کمکهای مالی گردآوری میکردند. روشنفکران حزب، اقدامات زیر را انجام میدادند: برپایی کلاسهای سوادآموزی، انتشار مجلهی ظفر برای شورای متحده و آگاه ساختن عموم از شکایات کارگران از طریق روزنامههای چپی. حقوقدانان حزب، برای دفاع از اتحادیه، انجمن خدمات حقوقی تشکیل دادند. افزون بر این، قضات، مهندسان و افسران پلیس طرفدار حزب توده، در موقع لزوم از نفوذ خود به سود اعتصابیون و سازماندهندگان نیروی کارگری استفاده میکردند.
شورای متحده با بهرهگیری کامل از این امتیازات، وارد عمل شده، در سال 1322 بیش از چهل اعتصاب بزرگ را رهبری نمود، اتحادیههای کوچک در اصفهان، فارس و کرمان را جذب کرد و بنابراین اعضایش را از 100،000 نفر به تقریبا 200،000 نفر رساند. در سال 1323 نیز بیش از 20 اعتصاب را ساماندهی کرد. همچنین در سال 1324 چهل اعتصاب بزرگ دیگر را سازماندهی کرد و با ایجاد شاخههای جدید، میتوانست مباهات کند که 33 اتحادیهی وابسته و در کل بیش از 275،000 عضو دارد.
البته اوج پیروزیهای شورای متحده، در سال بعد بود. این شورا، در اواسط سال 1325، مدعی شد که 186 اتحادیه و در کل 335،000 عضو دارد؛ 90،000 در خوزستان، 50،000 در آذربایجان، 50،000 در تهران، 45،000 در گیلان و مازندران، 40،000 عضو در اصفهان، 25،000 عضو در فارس، 20،000 در خراسان، و 15،000 در کرمان. این شورا با تشکیل اتحادیههایی برای حدود 75 درصد از نیروی کار صنعتی، تقریبا در همه 346 کارخانه جدید کشور شعبههایی داشت و از سوی فدراسیون جهانی اتحادیههای کارگری «تنها سازمان کارگری حقیقی در ایران» شناخته شد (ادارهی بینالمللی کار که نمیخواست مخالفت دولت ایران را برانگیزد، از شناسایی شورای متحده به عنوان «تنها جنبش واقعی کارگری» خودداری کرد و از این جنبش با نام «تنها سازمان گسترده ملی» نام برد). افزون بر این، اعضای 186 اتحادیهی وابسته به آن از مشاغل و حرفههای متفاوتی بودند: کارگران از جمله اتحادیههای کارگران نفت، کارگران نساجی، راهآهن و دخانیات؛ کارگران ماهر مشاغل جدیدتر به ویژه اتحادیههای کارگران چاپ، تعمیرکاران خودرو و رانندگان کامیون؛ پیشهوران سنتی ماهر از جمله اتحادیه بافندگان فرش، مزدبگیران نسبتا غیرماهر –مانند اتحادیههای کارگران ساختمانی، رفتگران شهردار و نقاشان ساختمان؛ کارگران بخش خدمات بهویژه اتحادیه پیشخدمتهای رستورانها، کارگران خشکشوییها و کارکنان سینماها؛ انجمنهای حرفها و سازمانهای کارگران یقه سپید مانند سندیکای مهندسان و تکنسینها، انجمن حقوقدانان و اتحادیه آموزگاران و کارکنان آموزشی؛ مزدبگیران شاغل در بازار بهویژه اتحادیه خیاطان، نجاران و کفاشان؛ و حتی برخی مغازهداران بهویژه صنف داروگران، قنادان و روزنامهفروشان.
شورای متحده، همچنین در سه ماه آخر سال 1325، بیش از 160 اعتصاب برای دستمزدهای بالاتر را با موفقیت رهبری کرد.
- حبیب لاجوردی (1377: 61-51):اتحادیهی کارگران ایران، معروف به «شورای مرکزی»، در پاییز 1320 تشکیل شد و در زمستان همان سال تجدید سازمان یافت. تعجبآور نبود که تمام هیأت مؤسس آن اعضای حزب توده، و اکثر آنان کمونیست بودند. با آنکه از نخستین تلاش برای تأسیس شورای مرکزی در سال 1320 اطلاعات چندانی به جای نمانده است، دلیل انحلال آن را در همان سال میدانیم: در اذهان، این شورا وابسته به حزب توده محسوب میشد. تلاشهای شورای مرکزی از سال 1320 تا 1323 نتوانست منتقدان را متقاعد کند که این سازمان از حزب توده مستقل است.
روز جمعه 7 مرداد 1322، در نخستین کنفرانس ایالتی اتحادیه کارگران تهران، که عضو «شورای مرکزی» بود، توجیه نظری جدایی شورای مرکزی از حزب توده مطرح شد. به گفتهی انور خامهای که یکی از بنیانگذاران اتحادیهی مذبور بود، قرار شد شورای مرکزی تجدید سازمان یافته، از تمامی احزاب سیاسی مستقل باشد، چرا که اتحادیههای کارگری و احزاب با اصول ایدئولوژیک و سازمانی متفاوتی اداره میشوند. بهرغم اینکه شورای مرکزی قصد داشت از نظر سیاسی نامتجانس باشد، نشانی که حاکی از پیوستن اعضای حزب دیگری جز حزب توده به این اتحادیهی کارگری باشد در دست نیست.
خواه مواد اساسنامه شورای مرکزی مؤثر بوده است خواه نه، در اینکه این مواد به نحو چشمگیری آزادیخواهانه بود، تردیدی نمیتوان داشت. هر کارگری که از شانزده سال بیشتر داشت، قطع نظر از رنگ پوست، زبان مادری، جنسیت، یا مذهب -مادام که حاضر بود زیر درفش و رهبری شورای مرکزی برای احقاق حقوق خود نبرد کند واجد شرایط عضویت در این اتحادیه بود. حتی تابعیت ایران هم برای عضویت ضروری نبود.
حق عضویت برابر یک درصد دستمزد ماهانهی اعضایی که هزار ریال و یا کمتر، دو درصد برای اعضایی که دوهزار ریال و یا کمتر، و سه درصد برای اعضایی که بیش از دو هزار ریال دریافت میکردند، تعیین شده بود. مقرر شده بود که اتحادیهی محلی نیمی از این مبلغ را نگهدارد و نیم دیگر را به شورای مرکزی مسترد کند. در مرداد 1322، شورای مرکزی ادعا کرده که ده هزار عضو دارد. ده هزار کارگر دیگر هوادار اتحادیهی کاگران محسوب میشدند و سیزده تا هفده هزار کارگر هم عضو اتحادیهی کارگری تحت رهبری تقی فداکار در اصفهان بودند.
حفظ استقلال شورای مرکزی از حزب توده همواره امری دشوار بود. اگرچه شورای مرکزی در سال 1320 به خاطر اینکه آشکارا آفریدهی حزب توده بود منحل شد، تجدید سازمانش این واقعیت را تغییر نداد. نه تنها تمام بنیانگذاران شورای مرکزی عضو حزب توده بودند، بلکه سه چهارم آنان از روشنفکران بودند نه از کارگران. در اینجا اوضاع با فرایافتی که لنین از کنترل حزب بر اتحادیههای کارگری داشت تطبیق میکرد. به گفتهی هموند (T.T.Hammond) لنین معتقد بود که اتحادیههای کارگری میتوانند به طور اسمی غیرسیاسی باشد، ولی «هرجا که امکان داشته باشد باید مخفیانه زیر سلطه و دستکاری مدبرانهی حزب و نخبگان انقلابیهای حرفهای قرار گیرد.» اعضای اتحادیههای کارگری را ترغیب میکردند که از رهنمودهای شورای مرکزی پیروی کنند، تا، به قول انور خامهای، چنان نیرومند و گسترده و متشکل گردد که اعضای آن در سراسر کشور «روش عملی واحد و طرز تفکر واحدی داشته باشند و در مبارزه یک راه واحدی را بپیمایند.» از آنجا که شورای مرکزی، یعنی رهبر بلامنازع کارگران، خود دنبالهروی حزب توده بود و در نهایت این حزب نفوذ قابل ملاحظهای در جنبش کارگری متشکل ایران اعمال میکرد.
نفوذ قاطع افراد غیرکارگر در یک سازمان کارگری از انتقاد مخالفان حزب توده مصون نماند. رهبری شورای مرکزی در توجیه ترکیب خود چنین استدلال میکرد که روشنفکران حزب طبیعیترین متحد کارگرانند، چراکه هر دو گروه برای گذران زندگی کار میکنند و مورد استثمار کارفرمایان واقع میشوند. بهعلاوه، روشنفکران کارگران را بیدار کرده و آنان را از حقوقشان آگاه میسازند و بدینسان خدمتی اساسی انجام میدهند. مقرر شده بود آن عده از اعضای حزب توده که از طبقهی کارگر نبودند به عنوان «مشاور» در جلسات شورای مرکزی شرکت کنند. بنیانگذاران شورای مرکزی، وقتی دربارهی موضوعات کلی برای اتحادیه سخنرانی میکردند، ایدئولوژی مارکسیستی خود را آشکارا مطرح مینمودند.
شورای مرکزی هیچگاه کنگرهی سراسری خود را تشکیل نداد. معدودی از اعضای کمیتهی ایالتی تهران که نود و پنج نمایندهی حداکثر ده هزار کارگر در تهران آنان را در مرداد 1322 انتخاب کرده بودند، اتحادیهی کارگری سراسر کشور را تا سال 1327 که شورا غیرقانونی شد اداره میکردند.
یک یا چند حوزهی کارگری -از کارخانهای، صنفی، یا منطقهای- یک اتحادیهی کارگری محلی تشکیل میداد که هر یک هیأت اجرائیهای که کمتر از سه و یا بیشتر از پنج عضو نداشت انتخاب میکرد تا کارهای اصلی آن را انجام دهد. از میان اعضای این هیأت اجرائیه یک نفر به سمت خزانهدار انتخاب میشد.
سالی یک بار کنفرانس ایالتی با شرکت نمایندگانی که هر یک نماینده ده عضو اتحادیهی محلی بود تشکیل میگردید. سپس کنفرانس ایالتی کمیتهای را انتخاب میکرد که در کنگرهی سراسری که هر سه سال یکبار تشکیل میشد شرکت کند.
این کنگره که عالیترین ارگان سازمان کارگری سراسر کشور بود، چهل و پنج عضو شورای مرکزی را انتخاب میکرد که تصمیمات کنگره را اجرا میکردند و از میان اعضای خود هیأت اجرائیهای مرکب از پنج عضو برمیگزیدند که سه نفر آنان را به ترتیب به سمت رئیس و دبیر و خزانهدار منصوب میکردند.
ادامه دارد
15 نمونه از عداوت و کج دهنی روسیه به ایران
ژاله وفا
نتایج مخرب قراردادن ایران در تعادل ضعف و ۱۵نمونه از عداوت و کج دهنی روسیه به ایران در شماره قبلی وضعیت سنجی ( ۳۹۹) به 3سوال اساسی خواننده ای محترم
1- توجه به وضعیت جهانی نفت و احتمال تحریم نفت و گاز روسیه آیا ایران توانا است که با ارائه نفت و گاز خود، بازار را در دست بگیرد و آیا حاکمیت تدابیری در این زمینه سنجیده است؟
2- آیا در بلبشوی بازار نفت و گاز، ایران آینده ای دارد؟
3- اگر دولت سیزدهم پول نفت خود را توانسته است وصول کند پس چرا قیمت کالاهای اساسی را برای جبران کسر بودجه بالابرد با اذن به اینکه مردم دست به شورش میزنند؟
پاسخ گفتم . در این شماره اما بعلت وخیم بودن سیاست مخرب در تعادل ضعف نگاه داشتن ایران توسط نظام ولایت فقیه وضعیت سنجی را به بررسی این امر اختصاص می دهم که:در نظر نگرفتن حقوق ملی و تمایل کورکورانه به روسیه می تواند چه ضررهایی متوجه ایران کند ؟
اصولا هرنظام استبدادی که بر ملت خود تکیه ندارد و بخاطر اعمال استبداد و روش سرکوب،پشتیبانی داخلی را ازدست می دهد- همانند نظام ولایت فقیه -الزاما نیازمند تکیه بر قدرتهای خارجی برای حفظ استیلای داخلی و ادامه حیات خود است. در درون نظام ولایت فقیه، هستند گروه های قدرتی که نفع خود را در ادامه تحریمها و نیز وابستگی و سرسپردگی به دولت روسیه می بینند. من باب نمونه خامنه ای کسی همچون ولایتی را مشاور امور خارجی خود کرده است که استراتژی “نگاه به شرق” را این گونه توضیح می دهد:”جمهوری اسلامی باید از ظرفیت اقتصادی چین و توان سیاسی روسیه استفاده کند تابتواند با نفوذ غرب مقابله کند. رابطه با کشورهایی مانند هند که هم نفت ما را می خرند و هم در ایران سرمایه گزاری می کنند و هم کشورهایی مانند ونزوئلا که در مقابل آمریکا ایستاده اند و هم سوریه که در منطقه با ما همکاری می کند می توانند تکیه هایی از شرق باشند و استفاده از وتوی روسیه در شورای امنیت سازمان ملل علیه قطعنامه ای که فعالیت ما را در یمن محکوم می کرد نمونه ای از استفاده از این توان است.”
عقل قدرتمداری چون ولایتی و رهبرش فراموش می کنند که هیچ تکیه گاهی مستحکم تر از ملت نیست و کشوری که بر مبنای حقوق ملی خود و احترام مقابل به حقوق سایر ملتها عمل می کند در وضعیت ضعف قرار نمی گیرد که بایستی جلب حمایت قدرتهای خارجی را سرلوحه سیاستهای خارجی خود قرار دهد. چرا که همواره در اتخاذ هر سیاستی حقوق ملی مردم خود و نیز عدم تجاوز به حقوق ملی کشوری که با آن رابطه بر قرار می نماید را رعایت می کند. یه زبان دیگر هم اجازه نمی دهد که وطن و ملت خود توسط قدرتهای خارجی چپاول شوند و هم نگاه چپاول گرانه به کشور و ملتی دیگر ندارد و روشهای مسالمت آمیز و خشونت زدا را در سیاست خارجی بکار می گیرد و از رابطه سلطه- زیر سلطه بیرون می آید. یعنی نه زور بکار می برد و نه زور می شنوند بلکه تکیه اش تنها بر حقوق است که نزد ملتها یکسان است.
اما قدرتمدارانی نا آشنا با حقوق ملی و در قبال قدرتهای خارجی زور شنو و زیر سلطه، همچون ولایتی و رهبرش خامنه ای، به جز”تعادل ضعف ” توان تصور روابط خالی از دور و خشونت زدا و رل تدارند که بر پایه درس بزرگ سعدی که بیانگر قدمت اصل موازنه عدمی و فرهنگ مدارا و صلح در وطن کهن شکل گرفته همانا:
آرامش دوگیتی تصویر این دو حرف است
با دوستان مروت، با دشمنان مدارا
این قدرتمداران حاکم بر ایران ،موازنه عدمی به معنای در نظر گرفتن حقوق ملی را نمی توانند بکار برند و همواره کشور را در موازنه مثبت و تعادل ضعف نگاه می دارند که البته این تعادل هم ایستا نمی ماند و به نفع سلطه گر با قدرت بیشتر خاتمه می یابد و حیات ملی ما را به خطر می اندازد.آقای بنی صدر در کتاب استقلال خود بیش از 48 کاربرد استقلال و خروج از رابطه سلطه – زیر سلطه و بکار گیری اصل موازنه عدمی را با دقت بسیار تدوین کرده و برشمرده اند و اصل موازنه عدمی را در ابعاد مختلف بسط داده و تکمیل کرده اند که می تواند راهنمای عمل هر فرد و هر ایرانی برای اداره زندگی فردی و جمعی و در سطح ملی باشد.نتایج مخرب درتعادل ضعف نگاه داشتن ایران توسط نظام ولایت فقیه و 15 نمونه از کج دهنی روسیه به ایران و دلیل اینکه افکار عمومی ایران نسبت به سیاستهای روسیه در قبال ایران بدبین است :
1-برخلاف تصور ولایتی دولت استبدادی بشار اسد نه تنها تکیه گاهی برای مردم ایران نیست، بلکه حفظ دولت استبدادی لسار اسد است که توان ایران را بخاطر درگیرکردن چند ساله ایران در جنگ سوریه روز بروز کاهش داده و چاه ویلی که هزینه های هنگفتی را ار مردم ایران می بلعد.
2-دولت هند نیز با استناد به خبرهای فوق از خرید نفت از ایران اجتناب ورزیده و به خرید نفت از روسیه روی آورده است خصوصا که نباید فراموش کرد که دولت هند بعلت پایبندی به سیاست امریکا در تحریم ایران در زمینه بلوکه کردن بهای 7 درصد نفتی که از ایران می خرید بر ایران فشار وارد می آورد که آنرا با برنج هندی تهاتر نماید! این سیاست را تکیه گاه محسوب کردن ناشی از درس نگرفتن از تجربه است که ناشی از چشم بستن بر روی واقعیات و دگم ذهنی آقای ولایتی مشاور امور خارجی خامنه ای است !
3-از دید آقای ولایتی وتوی روسیه در شورای امنیت سازمان ملل علیه قطعنامه ای که فعالیت ما را در یمن محکوم می کرد یکی از تکیه گاه ها است ولی از یاد می برد که روسیه نه تنها از حق وتوی خود در شورای امنیت سازمان ملل استفاده نکرد تا مانع تصویب قطعنامه 1929 شود بلکه خود نیز به آن رأی داد! سخنان محمد جواد ظریف “وزیر” سابق امور خارجه نظام ولایت فقیه را یادمان نرفته است که اقرار کرد :«روسها با توافق هستهای برجام در سال ۲۰۱۵ به شدت مخالف بودند. روسها از امضای توافق هستهای غافلگیر شده بودند و فکر نمیکردند برجام به مرحله توافق برسد. سفر سردار سلیمانی به روسیه به اراده مسکو شکل گرفت نه به اراده ما.»
4-روس ها، حداقل دو دهه برای تکمیل نیروگاه اتمی بوشهر تعلل ورزیدند.
5-روس ها در جنگ تحمیلی 8 ساله رژیم بعث عراق علیه ایران، با تحویل پیشرفتهترین سلاحهای خود به صدام از وی حمایت کرده و نسبت به ایران خصومت ورزیدند.
6-روسیه در سال 1389 به دستور شخص “دیمیتری مدودف” رئیسجمهور وقت روسیه از ورود 12 نفر از مهندسان و مقامات هستهای ایران به روسیه و عبور آنها از خاک این کشور جلوگیری به عمل آورد و همان زمان نیز خبرگزاری روسی نووستی اعلام کرد که این اقدام رئیسجمهور روسیه در چارچوب اجرای قطعنامه 1929 و تحریم ایران توسط شورای امنیت سازمان ملل صورت گرفته است.
7-همچنین باز بدستور “دیمیتری مدودف” رئیسجمهور وقت روسیه از حضور ایران در طرحهای استخراج اورانیوم روسیه ممانعت بعمل آمد و انتقال سلاحهای سنگین از جمله هواپیماهای جنگی، تانک، خودروهای زرهی، کشتیهای نظامی و انواع موشکها را به ایران ممنوع نمود.
8-قرارداد “اس 300″ که در سال 1384 با روسیه امضاء شده، سرنوشت مضحکی بخود گرفت . روسیه در سال 2010 به بهانه تحریم های وضع شده مرتبط با برنامه هسته ای ایران، قرارداد را به طور یکجانبه لغو کرد. در پی این اقدام، ایران ضمن شکایت از روسیه به مجامع بین المللی، درخواست غرامت 4 میلیارد دلاری کرد. رئیس شرکت تسلیحاتی «آلماز- آنتی» اعلام کرده سامانه های «اس 300» که قرار بود به ایران تحویل داده شود و دولت روسیه از تحویل آن ها خودداری کرده، اکنون به طور کامل اوراق شده و از بین رفته است. خبرگزاری «ریانووستی» روسیه نیز ضمن انتشار این خبر به نقل از «ولادیسلاو منشیکوف» در سال 1392 نوشت: «تجهیزاتی که قرار بود به ایران تحویل داده شود، دیگر وجود ندارد. ما آن را به طور کامل اوراق کردیم. برخی از اجزای آن هم که قابل استفاده بود، در تجهیزات دیگر مورد استفاده قرار گرفته است. برخی دیگر هم نابود شده است.»
9- میدانداری روسیه در مذاکرات احیای برجام ودیدار مستقل نمایندگان روسیه و آمریکا پیش از توقف موقت مذاکرات خصوصا دیدار اولیانف که به تنهایی با رابرت مالی، نماینده ویژه آمریکا در امور ایران که ۲۹ دسامبر 2021 (هشتم دی 1400)، در آخرین روز از مرحله اول دور هشتم مذاکرات وین، دو بار با یکدیگر رایزنی کردهاند. این در حالی که مذاکرات غیرمستقیم میان ایران و آمریکا باید از طریق انریکه مورا، هماهنگکننده کمیسیون مشترک برجام انجام شود و تصویر مذاکره اولیانف با رابرت مالی ؛ در اذهان یاد آور تصویر ناخوشایند سفیران روسیه و بریتانیا از سران متفقین در دوران جنگ جهانی دوم در محل سفارت شوروی سابق در تهران گردید که در مورد سرنوشت ایران بدون حضور مقامی ایرانی به تصمیم گیری نشسته بودند.
10-وادار کردن مقامات نظامی نظام ولایت فقیه به صف بستن تحقیر آمیز و خفت در سفارت روسیه برای دست دادن با سفیر این کشور در روز ملی روسیه، که در هیج کشوری سابقه نداشته است.
11- دفاع خامنه ای در ملاقات با پوتین از حمله و تجاوز روسیه به اوکراین و کشتن هزاران نفر شهروندان غیر نظامی و نقض تمایمت ارضی اوکراین و تلویحا دفاع از امر تجاوز آنهم زیر پوشش جنگ پیشگیرانه و زمینه سازی توسط حسین شریعتمداری نماینده خامنه ای در کیهان با جمله : در صورت پیروزی آمریکا در اوکراین، ایران یکی از اهداف بعدی خواهد بود و از این رو ایران ، مقابله روسیه با آمریکا و ناتو در اوکراین را بخشی از امنیت خود میداند!” هر دو به معنای این است که بعید نیست پوتین برای مبارزه با انزوای خود در جنگ بر علیه اوکراین پای ایران را به جنگ در درون اوکراین کشاند و به بهانه ” تامین امنیت ” نظام ( و نه مردم ایران ) که شریعتمداری به نمایندگی از خامنه ای از پوتین اینچنین ذلت بار دریوزگی می کند و بهره برداری از نفت و گاز ایران برای تامین مخارج روسیه در جنگ اوکراین ، بار دیگر با نظام ولایت فقیه به دید زیر سلطه رفتار کرده و موفق به اظهار چنین موضع گیری های خفت باری نیز از طرف خامنه ای شده است.
12- حال که دیوان کیفری بین المللی در لاهه اوکراین را «صحنه جرم» توصیف و تحقیقات مقدماتی درباره وقوع جنایت جنگی توسط روسیه در اوکراین را شروع کرده است ،یک مقام نظامی – قضایی روسی الکساندر باستریکین، پیشنهاد کرده «دادگاه بین المللی» با حضور کشورهایی همچون ایران، سوریه برای محاکمه شماری از اعضای نیروهای مسلح اوکراین تشکیل شود !و بدین ترتیب با آدرس عوضی دادن وانمود می کند که دو قوه قضائیه وابسته به قدرت دولت روسیه و نظام ولایت فقیه که در کشتارو سرکوب شهروندان کشورهای خود ید طولای دست دارند ، صلاحیت قضاوت علیه شهروندان کشور مورد تجاوز واقع شده اوکراین را دارا می باشند !
13-روسیه اجازه افزایش ناوگان دریایی ایران در خزر را نمیدهدو کشتی متعلق به ناوگان ایران باید از دریای سیاه وارد خزر شود و باید از ولگا-دن عبور کنند چراکه سطح آب خزر 28 متر و سطح آب دریای سیاه پایینتر است. اما روسها خطی را در این مسیر راهاندازی کردند و با 7 دریچه احداث شده توانستند سطح آب این مسیر را هم تراز دریای خزر کنند که این مسیر به طور انحصار در اختیار روسیه است.از اینرو بر فرض اگر ایران بخواهد چند فروند کشتی خریداری و وارد خزر کند باید از روسها اجازه بگیرد تا از کانال ولگا-دن عبور کند. از سوی دیگر باید توجه داشته باشیم که افزایش ناوگان ایرانی در دریای خزر درآمدهای روسیه را تحت تاثیر قرارمیدهد و هر چند روسها در ظاهر هیچ مخالفتی با افزایش ناوگان ایرانی ندارند اما در عمل اجازه کار به کشتیهای ایرانی را نمیدهند به طوری که صاحب بار از قبل باید حمل بار با کشتی ایرانی را اعلام کرده باشند و به تایید مقامات محلی روسیه برسد تا اجازه ورود کشتی و تخلیه بار داشته باشند واین در حالی است که دریای خزر بین ایران و روسیه در قراردادهای معتبر 1921( بنا بر فصل 11 ) و 1940 مشاع بوده و هر دو حق کشتیرانی یکسان و برابر تخت لوای پرچم خود داشته اند.
14- گول زدن آشکار و چند باره همکاری با نظام ولایت فقیه در توسعه صنعت نفت و گاز ایران. آنهم تنها با امضای تفاهمنامه که هیچ ضمانت اجرایی ندارد . تا بحال دولتهای نظام ولایت فقیه با گاز پروم انواع تفاهمنامه برای توسعه میادین نوشته اند .همانند تفاهم نامه گلشن و یا فردوسی و یا فرزاد و یا چشمه خوش اما واقعیت این است که هیچ کدام به قرارداد منهتی نشده و جنبه اجرایی بخود نگرفته است که حال انتظار از موفقیت تفاهمنامه جدیدی داشته باشیم که حتی مسئولان گاز پروم در امضای آن حضور فیزیکی در تهران نداشته و از طریق وبینار ناظر بوده اند ! بگذریم که روسها فاقد دانش فنی مستقل ال ان جی هستند و پروژه های ال ان جی روسیه در یامال و ساخالین -2 تنها پروژه فعال ال ان جی در روسیه با کمک شرکت انگلیسی / هلندی شل و میتسویی ژاپن و پروژه ساخالین -1 توسط اکسون موبیل ساخته شده و تامین مالی گردیده و تا قبل از تجاوز روسیه به اوکراین ،روسیه تنها 3.6 درصد از بازار ال ان جی جهان را در دست داشته است و حال که تامین گنندگان سرمایه این پروژ ه ها یکی بعد از دیگری از روسیه خارج شده اند و پای خود را از این پروژه ها کنار کشیده اند و روسیه در جنگ خود نیازمند سرمایه است ، شرکت دولتی گاز پروم وعده سرمایه گذاری به ایران داده و” وزیر ” نفت دولت سیزدهم هیایو برپا گرده است !
15-اظهارات ذلت بار امیر عبدالهیان “وزیر” خارجه نظام ولایت فقیه در حمایت از “منافع روسیه در توافق برجام” که علنا بدون هیج گونه شرمی با “عالیجناب” خطاب کردن پوتین قاتل مردم اوکراین ،می گوید :
“اگر قرار است همه طرف ها به برجام برگردند پس باید به گونه ای عمل شود که روسیه هم منافع خودش را ببرد.” آیا این جمله نشان وابستگی و ذلت نظامی نیست که بویی از موازنه عدمی و حقوق ملی و وطن دوستی و عرق ملی نبرده است و دل در گرو منافع قدرتی متجاوز را دارد؟
این گفته “وزیر ” امور خارجه نظام ولایت فقیه را که ذلت از آن می بارد را با اظهارات 2 شاخص استقلال ایران دکتر مصدق و دکتر بنی صدر مقایسه کنیم:
اظهارات دکتر مصدق در دادگاه لاهه : آقای رئیس و آقایان قضات نباید از آقایان این حقیقت را پنهان کنم که در نزد ما ایرانیان, تشویش جلوگیری از هرگونه عملی که در حکم مداخله در صلاحیت ملی باشد شدید تر از سایر ملل است و علت هم این است که ما ملل شرق سالیان دراز مزه ی تلخ موسسات اختصاصی و استثنایی را که صرفا به منظور تامین منافع بیگانگان بوجود آمده بود چشیده و به چشم خود دیده ایم که کشور ما میدان رقابت سیاست های استعماری بوده و ضمنا پی برده ایم که متاسفانه علی رغم آنهمه امید و آرزو , جامعه ملل و سازمان ملل متحد نتوانسته اند به این وضع اسفناک که شرکت سابق نفت ایران و انگلیس در پنجاه سال اخیر مظهر برجسته آن بود خاتمه دهند.ملت ایران که از این وضع به ستوه آمده بود در یک جنبش با ملی ساختن صنایع نفت و قبول اصل پرداخت غرامت یکباره به سلطه بیگانگان خاتمه داد . ”
پاسخ دکتر بنی صدر به سفیر روسیه (به نقل از مصاحبه عبیدالله مهدی، فعال سیاسی افغانستانی در فرانسه با ابوالحسن بنی صدر در ۳۰ بهمن ۱۳۹۸ ):
سئوال : جناب بنی صدر، اگر برگردیم به سالهای ۵۹ و ۶۰، شما با نماینده های شوروی در رابطه با تجاوز به افغانستان، دیدارهایی داشتید و آنها از شما تقاضای حمایت کرده بودند. پاسخ شما چه بود؟
ابوالحسن بنی صدر: نماینده ها، یعنی سفیر، مرتب می آمد. آدم به اصطلاح کم حرفی هم نبود. سه شرط برمن گذاشت، اگر من سه شرط را عمل بکنم، قدرت شوروی پشت من، مثل کوه، خواهد ایستاد. گفتم خوب بفرمائید شرطهایتان چیست؟ گفت: یکی اینکه حمایت از مقاومت افغانستان را رها کنید.
شرط دومش این بود که یک پیمان امنیت متقابل در خلیج فارس با روسها ببندیم (بین ایران و شوروی).
سه اینکه، چون آنوقت من توضیح میدادم که رژیم شوروی ناپایدار است و نومانکلاتورا و طبقه جدید در روسیه را بحث میکردم، میگفت اینها را متوقف کنید.
گفتم اولی. آقای سفیر، شما چکمه را آوردید گذاشتید اینجا گردن من، بعد می گویید لب باز نکن، تا من تو را خفه کنم. افغانستان گلوی من است. نه، نمی توانم. آن شرط را نمی پذیرم. اما در آنچه به خلیج فارس مربوط می شود، به شما چه مربوط است امنیت آنجا؟ شما شمال ایران هستید. یعنی چه با شما؟ با شما پیمان ببندیم، بقیه هم می آیند با امریکایها پیمان می بندند، آنجا بجای امنیت، منطقه جنگ می شود.
راجع به اینکه رژیم شما در انحطاط و در معرض سقوط است، خوب من نگویم؛ مرد حسابی واقعیت را که نمی شود کتمان کرد! شما تا حالا در هرجا می گفتید که زحمتکشان قیام مسلحانه کردند و شما حمایت کردید. اولین جای [افغانستان] است که شما قشون بردید. پس ضعیف شدید! مرام دیگر کشش ندارد، خوب این حضور نظامی شما اینرا می گوید. بنابراین شما بعنوان هم قدرت، در معرض سقوط هستید، هم مرامتان دیگر آن کشش را ندارد. علاوه براین، خود اینکه انقلاب در ایران با موفقیت انجام گرفت، و مردم افغانستان با موفقیت در برابر شما ایستادند، یعنی اینکه دو تا قدرت دوران انبساطشان بپایان رسیده است. اگر نه می توانستید راحت سرکوب کنید، اما نتوانستید.حال تصورکنید خامنه ای و نظامش تا چه درجه سقوط کرده اند که مردم ایران را از دست داده و می خواهند به چنین قدرتی تکیه کنند و در این بین مردم عزیز ایران ملاحطه کنیدکه حقوق چه کسانی پایمال و ملعبه بی درایتی و وابستگی می شود؟ شما مردم ایران، زنهار که نبایستی هیچگاه این قاعده قدرت را از یاد برد که در رابطه سلطه / زیر سلطه ،حتی وابستگان زیر سلطه خود زمینه مکیده شدن شیره کشور را برای سلطه گر فراهم می آورند. و اینگونه است که آن بخش از سرسپردگان و گروه های قدرت وابسته به روسیه در نظام ولایت فقیه بر خلاف اصل موازنه عدمی، موازنه مثبت را پیشه کرده و ایران را بدل به یکی از سپر بلاهای روسیه کرده اند. جالب اینکه با اینهمه: آموزش دادن دور زدن برای تحریمها توسط نظام ولایت فقیه به روسها
به گزارش ایلنا، روزنامه کویتی الجریده در تاریخ 4 آوریل 2022 نوشت، یک منبع آگاه دولتی در ایران فاش کرده که تهران هیئتی شامل ۲۵ کارشناس ایرانی از وزارت صمت و متخصصان در زمینه مکانیزمهای دور زدن تحریمهای غربی را برای ارائه مشاوره به همتایان روس خود، به روسیه اعزام کرده است.
بنا به گفته این منبع آگاه، مسکو خواستار دریافت اطلاعات فنی و دقیقی از تجربه ایرانیها در دور زدن تحریمها و زندگی با تحریمها طی چهل سال شده است. به نوشته این روزنامه و به نقل از این منبع آگاه که خواسته نامش فاش نشود، بررسیهای اولیهای که این هیئت پیش از سفر به روسیه انجام داده است، نشان میدهد که تحریمهای اعمال شده علیه روسیه بزرگتر از تحریمهای اعمال شده علیه ایران است اما دور زدن این تحریمها آسانتر است؛ چراکه در درجه اول این تحریمها بینالمللی نیست و علاوه بر آن، بیش از ۱۲۵ کشور جهان به تحریم ها علیه روسیه پایبند نیستند. سه منبع همچنین به رویترز گفتهاند که ایران و روسیه در هفتههای اخیربرای گفتوگو درباره نحوه تجارت نفت تحت تحریمها از نزدیک با یکدیگر در تماس بودهاند. یک منبع گفته است که طرف روسی میخواهد بداند ایران چگونه حملونقل، تجارت و مسائل بانکی را مدیریت میکند وهمچنین دو طرف درباره ایجاد شرکتها، بانکها و صندوقهای مشترک بحث کردهاند.
رویه وابستگان قدرت طلب :
الف-هم در امر پیشرفت مذاکرات هسته ای سنگ اندازی می کنند و زمینه دخالتهای روسیه را فراهم و بدانها هیچ اعتراضی نمی کنند. چنانچه در ماه مارچ سال 2022، هنگامی که مذاکرات برجام به مراحلی رسیده بود که احتمال حل مسئله می رفت وحتی امکان افزایش صادرات نفت ایران میرفت روسیه به یکباره خواستارضمانت کتبی غرب شد تا به تداوم همکاری روسیه با ایران در نتیجه اعمال تحریم های آمریکا علیه روسیه آسیبی نرسد. در واقع این درخواست روسیه از امریکا ربط مستقیمی با مسئله برجام نداشت ولی مذاکرات را به تقویق انداخت و در واقع نوعی “گروگان گیری” روسیه علیه ایران بود.
ب- هم نمی دانند که قدرتهایی که تکیه گاه خود فرض می کنند، عقد اخوت با این سرسپردگان نبسته اند و قدرتها ناچار از حفظ منافع خود و ترجیح آن بر حفظ وابستگان سیاسی خود هستند و اگر اینگونه نبود، دیگررابطه سلطه و زیر سلطه نام نداشت! در اخبار فوق مشخص کردیم که پوتین منافع کشور خود را اصل و بر حقوق ملی ایرانیان مقدم می داند لذا برای جایگزین کردن نفت روسیه به جای میزان محدود صادرات نفت ایران تلاش می کند. خود این امر نشان میدهد که مسکو حال که با تجاوز به خاک اوکراین دچار مشکل گردیده ابایی ندارد که بحران اوکراین را با مسئله مذاکرات برجام گره زند تا در این میان برای خود از این نمد کلاهی داشته باشد.
ج- در واقع شواهد حاکی از آن است که روسیه در برنامه ریزی و محاسبات خود بر آن بوده که حال که با تحریمهای غرب در پی تجاوز به اوکراین مواجه شده است، پای کشورهای دیگر را نیز وارد بحران کرده و در آسیب پذیری خود شریک کند و یا یافتن متحدانی از حجم فشارها بر خود بکاهد. در 23 تیر ماه 1401 نیز «میخائیل بوگدانوف» فرستاده ویژه رئیس جمهور روسیه در امور غرب آسیا و آفریقا و معاون وزیر خارجه این کشور در سخنانی اعلام کرد:
“ما تهران را به عنوان یک شریک قابل اعتماد و کشوری هم فکر در بستر تغییرات جهانی مرتبط با تشکیل یک جهان چند قطبی و تلاش جمعی همه جانبه غرب برای مقاومت در برابر این روند (به ویژه با توجه به فشارهای خارجی) میبینیم.” اما تلاش روسیه برای جلب مشتری های با سابقه نفت ایران همچون امارات و هند و چین نشان می دهد این کشور خسارات ناشی از پیامدهای این جنگ را بر “بازار نیمهجان ایران” آوار کرده است و در واقع در پس حرفهای پر طمطراق سیاستمداران روسی، یک اصل پنهان است و آن، به ایران به دید یک ” بازار ” و سپر بلا نگاه کردن است. در صورتی که حقوق ملی ایجاب می کند که دولتی مردمی در ایران بر سر کار باشد که در سیاستهای خارجی با تکیه بر اصل موازته عدمی که ریشه در تاریخ کهن وطن دارد و در ایران بالیده و بکار رفته است همچون دولت دکتر مصدق که با ملی کردن صنعت نفت مخالفت با حراج ثروتهای ملی بدست طرفدارن دوقدرت آنزمان(روسیه توسط رسوفیلها و انگلستان توسط انگلوفیلها ) به مخالفت برخاست، ایران را از شر توازن بین روسوفیلها و امریکا فیلهای کنونی نجات داده و در سیاستهای داخلی و خارجی خود از مدار سطه/زیر سلطه بیرون آمده و تنها بر حقوق ملی مردم ایران و حقوق ملی ما بعنوان عضوی از جامعه جهانی تکیه کند.
مسمومیتهای زنجیرهایی و بازی با جان کودکان ، بخش اول
پروین محمدی افقا
مسمومیت زنجیره ای در مدارس دخترانهی ایران دستهای از رخدادها و اتفاقات عمدی و دنبالهدار بودند که طی آن دانشآموزان تعداد زیادی از مدارس ایران به شیوهای مشکوک شیمیایی شدهاند. این رخداد از ۹ آذر ۱۴۰۱ در یک دبیرستان دخترانه در قم آغاز شد.
در آن روز صدها دانشآموز در ۶۰ مدرسه قم که بیشترین درصد مدارس متوسطه اول و دوم دختران بودهاند مسموم شدهاند. این رخدادها منحصر به قم نبوده و ادامه این اتفاقات به شهرهای دیگری در سرتاسر ایران از جمله بروجرد، ساری، اردبیل، تهران، فردیس، خوزستان و نیشابور، سقز، سنندج و…… نیز کشیده شد.
بیشترین تعداد این دانشآموزان را دختران تشکیل داده بودند و در موارد انگشتشماری مسمومیت در مدارسپسرانه نیز گزارش شد. به گزارش محمد حسن آصفری، عضو کمیته حقیقتیاب مجلس شورای اسلامی تا ۱۵ اسفند بیش از پنجهزار دانشآموز در ۲۵ استان و حدود ۲۳۰ مدرسه درگیر این حادثه شدهاند. پژوهشها درباره نوع مسمومیت بینتیجه بود. ۱۶ کمیته علمی وزارت بهداشت به کارگیری یک مادهمحرک تحریک کننده عمدتاً استنشاق را در این مسمومیتها تأیید کرده بودند.
عامل این رخداد مشخص نبود اما تصور این موضوع دور از ذهن نیست که همه این اتفاقات نشانگر مخالفت دولت وحکومت از ادامهتحصیل دختران باشد.
در اعتراض به این حملات در شهرهایی مانند تهران، اصفهان، تبریز، کرمانشاه و اردبیل تجمعات اعتراضی برگزار و شعارهایی چون “مرگ بر حکومت بچه گش” سر داده شده شد. یروهایحکومت در تهران و کرمانشاه به معترضان حمله و گروهی را بازداشت کردند.
علیخامنهای رهبرجمهوریاسلامیایران، در ۱۵ اسفند خواستار اشدمجازات عوامل حادثه گازهای سمی در مدارس شد. روز بعد، وزارتکشور اعلام کرد عدهای دستگیر و برخیدیگر ارشاد شدند اما از ادامه این اتفاق کاملا واضح است که این صحبتهای حکومت بیاساس بود چرا که اگر این اتفاقات به دست حکومت نبود در عرض چند روز عوامل دستگیر میشد و این اتفاقات تکرار نمیشد. حملهها از شهر قم که پایگاه مذهبی ایران بود آغاز گردید. پس ازقم شهری که تا کنون بیشترین حملاتشیمیایی در دبیرستانهای دخترانه و یک خوابگاه دانشگاه در آن صورت گرفته بروجرد بود. به طور تاریخی سختگیریهای مذهبی فراوانی در این شهر به علت این که زادگاه سیدحسنطباطباییبروجردی است انجام شده است.
در کنار قم و بروجرد تهران پایتخت ایران یکی از بزرگترین هدفهای این حملات بوده بود. تا روز هفتم اسفند بیش از ۸۰۰ نفر در سه ماهه اول در مدارس مسموم شدند از این تعداد دو نفر معلم و بیش از ۶۵۰ نفر دانشآموزدختر و تعدادی هم دانشآموزپسر میباشند. بر طبق آخرینآمار مسمومیتهای دنبالهدار دانشآموزان از ۹ آذر ۱۴۰۱ به مدت۶ ماه است که ادامه داشت و به بیشتر استانهای ایران کشیده شده بود.
تمامی دانشآموزانی که دچار گازهایسمی در مدارس شده بودند با مشکلات سرگیجه، سردرد، زجرتنفسی، گرفتگی و بیحسیعضلات و علائمنورولوژی در میان مسمومشدگان گزارش شده بود.
در وضعیتی که منشأ این مسمومیتها برای همه مبهم بود. یک پزشک که نخواست نامش در گزارش بیاید بیان کرد:
که بنا به دستور وزارتکشور و وزارتبهداشت تیمی ۶ نفره از متخصصان سمشناس پزشکیقانونی، پزشکعمومی، نورولوژیست و شیمیست تشکیل شده و بررسیهایشان را با نمونهگیری از مسموم آغاز کردهاند. او گفت: که این تیم نمونهگیریها را انجام داده و معاینات بعدی هم ادامه دارد.
نتیجه این بررسیها تا چند روز دیگر اعلام میشود اما با گذشت چندین ماه هنوز پاسخ درستی از این تیم وزارتبهداشت به مردم داده نشد .با گذشت چندین ماه هنوز مسئله به این مهمی که بازی با جان کودکان ایران بود هل نشد.
پزشکان و پرستاران از ارائه هرگونه اطلاعاتی درباره مصدومان منتقل شده به بیمارستان هراس داشتند. اغلب پرستاران تمایلی به صحبت کردن نداشتند و پزشکان هم توضیحات کوتاهی درباره آنچه رخ داده میدادند.
آنها نگران پیامدهای این اطلاعرسانی و برخوردهایاحتمالی از سوی مدیرانبیمارستان بودند.
هرچند بعضی میگفتند، به آنها اعلام شده بود که هیچ صحبتی نداشته باشند و اطلاعاتی ندهند. دستوراتی که گفته میشود از مقامات بالادستی و از خود وزارتبهداشت آمده بود هیچ یک از مسئولان این وزارتخانه هم حاضر به مصاحبه و ارائه توضیح درباره آنچه اتفاق افتاده بود نبودند سخنگوی وزارتبهداشت پاسخ تلفن نمیداد و مسئولان دیگر، مجوز مصاحبه درباره این موضوع را نداشتند و ماجرا را به صحبت های وزیربهداشت درباره این موضوع ارجاع میدادند نهم اسفندماه بهرام عیناللهی، وزیر بهداشت اعلام کرد که مسمومیت دانشآموزان ناشی از نوعی سم خفیف بوده است که عارضهای برای کسی نداشته و افراد چند ساعت دچار علائم بیحالی و ضعف شده بودند.؟
خبرهای رسیده از بیمارستانها اما آنطور که وزیر بهداشت اعلام میکند. نیست و گفته میشود مسمومیتها چندان هم خفیف نبوده است. به طوری که بعضی ازدانش آموزان در آی سی یو مسمومیت بیمارستان ها بستری شدند در روز چهارشنبه یعنی دهم اسفندماه که موجی از انتشار گاز در مدارس دخترانه رخ داد بیش از ۲۰۰ مورد اعزام مصدوم به بیمارستانها از سوی اورژانس تهران ثبت شد به گفته منبع آگاهی در اورژانس که نخواست نامش در این گزارش، بیاید روز چهارشنبه اورژانس شرایط بسیار بحرانی ای را پشت سر گذاشت. او تاکید میکند که مسمومیتها به صورت هماهنگ بین ساعت ۱۰:۳۰ تا ۱۱ صبح رخ داد. به گفته او، آن روز تعداد تماسها برای هر نفر از ۲۵۰ مورد به بالای ۳۵۰مورد رسید.
او درباره اتفاقات روز چهارشنبه توضیح بیشتری میدهد:
در یکی از حوادث اعلام شد دانشآموزان پس از مسمومیت و بحرانی شدن شرایط مدرسه شروع به شعار دادن کرده بودند که پلیس به منطقه اعزام میشود و در تلاش برای متفرق کردن آنها خود ماموران هم درگیر مصدومیت شدند یک مورد اعزام نیروی پلیس به بیمارستان هم گزارش شد. بر اساس اعلام این تکنسین اورژانس اغلب دانش آموزان به بیمارستانهای مفید فیاض، بخش رسول اکرم (ص)، امام خمینی (ره) ، فیروزگر یافت آباد کودکان بهرامی امام حسین و شهدا تجریش منتقل شدند روز چهارشنبه شرق و غرب تهران درگیر حادثه شده بودند.
اغلب علائم هم سرگیجه و زجر تنفسی گزارش شد در برخی موارد التهاب قرمزی و ورم در ناحیه سر و گردن دیده شد که به دلیل آنافیلاکسی بود. زمانی که تنفس درگیر میشود چنین عارضهای ایجاد میشود البته در کنار اینها مخاط درون بدن هم تحت تاثیر گاز منتشر شده دچار مشکل میشود، نای ورم میکند و این ورم زجر تنفسی ایجاد میکند.
برخی دانشآموزان با اورژانس تماس میگرفتند و اعلام میکردند چیزی به داخل مدرسهشان پرتاب شده و پس از آن متوجه یک بویی شدهاند.
شدت مسمومیت در برخی دانشآموزان بالا بود آنهایی که مسمومیت شدید داشتند به بخش مراقبتهای ویژه بیمارستانها منتقل شدند.
مابقی اما یا در بخش اورژانس بیمارستان بستری شدند یا به صورت سرپایی در محل درمان میشدند برای بخشی از این مصدومان درمانگاه سیار اورژانس کنار بیمارستان مفید در نظر گرفته شده بود.
خیلیها به آنجا مراجعه میکردند و اگر شرایتشان حاد بود، به داخل بیمارستان منتقل میشدند .
هادی عبداللهی دیگر پزشک اورژانس بیمارستان فیاض بخش تهران بود. که او جانباز ۵۰ درصد و شیمیایی بود و اتفاقات رخ داده برای مدارس دخترانه برای او یادآور وضعیتی بود که در دوران جنگ برایش رخ داده بود او پزشک بیمارستانی است که روز چهارشنبه دهم اسفند با تعداد زیادی از دانش آموزان مسموم شده مواجه شد؛ دانش آموزانی که اغلب از مدرسه دخترانه ۱۳ آبان منتقل شده بودند. و میگوید نشانههای کلی این مسمومیت همان علائم با احتمال مسمومیت با ماده نامشخص است؛ علائمی مانند حالت تهوع، استفراغ سردرد، سرگیجه و گرفتگی عضلات اما به طور کلی مشخص است افرادی که عامل این اتفاقات بودند در پی این بودند که مصدومیت خفیف با جو روانی گستردهای ایجاد کنند.
براساس اعلام این پزشک و با توجه به تجربهای که از دوران جنگ دارد همچنین شرححال بیماران که عنوان کرده بودند پس از استنشاق مادهای که بوی سبزی گندیده یا بویی نامطبوعی داشته دچار علائم شدهاند: هدف این بوده که مسمومیت مشکل عمیقی ایجاد نکند. به نظر میرسد این اقدامات بیشتر در فضای باز صورت میگرفت و احتمالا براساس تجربه زمان جنگ، مادهای به صورت نیمه جامد یا بخار یا یک ماده اسپری شده که در معرض هوا قرار گیرد آزاد یا تبخیر و در هوا آزاد میشد.
آنطور که گزارشها نشان میدهد استنشاق گاز در فضای بسته کمتر شنیده شده است. به گفته عبداللهی مسمومیت ناشی از این ماده استنشاقی است و از طریق هوا و دستگاه تنفس وارد بدن میشود، علائم آن هم که جسمی و تنفسی است اما مسمومیت آن به صورت موقت در سیستم مغز و اعصاب و به صورت گوارشی یا بر مراکز سرگیجه و تهوع اثر میگذارد و مثل گاز منوکسید کربن پس از دو سه ساعت یا نهایتا دوسه روزه علایم آن برطرف میشود این پزشک اورژانس بیمارستان میگوید در دوران جنگ و دفاع مقدس که مورد حمله شیمیایی قرار میگرفتیم در ابتدا بوی سیر به مشاممان می خورد و بعد دچار همین عوارض میشدیم به تدریج گاز روی پوستمان تاثیر میگذاشت و تنگی نفس پیدا میکردیم بعد دچار سردرد شدید سنگینی سر، گرفتگی عضلانی، تهوع و استفراغ میشدیم و علائم به اوج خود میرسید گاز شیمیایی به صورت مایع و فشرده شده و اسپری در بمبهای شیمیایی قرار میگرفت و وقتی چاشنی آن باز میشد، مایع و بخار و اسپری تبدیل به گاز میشد و کل منطقه را پرمیکرد اما در ارتباط با مسمومیتهای اخیر هنوز نمیدانیم ماده اصلی چیست و تنها با دانش آموزانی مواجع هستیم که دچار علائم شدهاند. به گفته او، معمولا نیم ساعت پس از انتشار گاز یا بوی نامطبوع نشانههایش مشخص میشود و به تدریج تعداد زیادی از افراد را درگیر میکند. شاید در کمتر از چند دقیقه این اتفاق میافتد و در ادامه روی سیستم مغز و اعصابشان تاثیر میگذارد عارضه پیش آمده دو، سه ساعت است و سطحی است البته چون منشأ آن مشخص نیست، نمیتوان گفت که در آینده چه عوارضی خواهد داشت آیا جهش ژنی ایجاد میکند یا خیر را نمیدانیم اصلا هم نمیتوان پیش بینی کرد عوارض آن چه خواهد بود. بر اساس گفتههای او گازهایی که درباره آن صحبت میشود قطعا در اختیار همه نیست.
محمدرضا هاشمیان فوقتخصص بخش مراقبتهایویژه بیمارستان مسیح دانشوری درباره این مسمومیتها در شبکههای اجتماعی صحبت هایی کرد و حالا هم میگوید که خودش به طور مستقیم درگیر معالجه این افراد نبوده اما با استعلامی که از پزشکان دیگر گرفته اطلاعاتی به دست آورده که نشان میدهد گاز منتشر شده ترکیبی بوده است با اینکه وزیر بهداشت اعلام کرده این مسمومیت خفیف بوده اما باید تاکید کرد که این مسئله جدی است چرا که این مسئله باعث کشته شدن دو کودک شد.
دانشآموزی دختر در شهر پاکدشت روز ۱۳ اسفند۱۴۰۱ در اثر حملات شیمیایی مدارس کشته شد و کارو پشابادی پسری ۱۶ ساله کُرد اهل روستای پِشاوه شهرستان کامیاران که روز ۲۴ اسفند ۱۴۰۱دراثر حملات شیمیایی به بیمارستان منتقل شد و۱۹ فروردین در روستای پشاوه به خاک سپرده شد. اظهاراتی دیگر که درباره نوع گاز منتشر شده، گفته شد گاز منتشر شده N۲ است یا همان ،نیتروژن یا NPO که گاز مخصوص بیهوشی است.
برخی دانشآموزان اعلام کردند موقع انتشار گاز بوی تخم مرغ به مشامشان خورده که این بو در گازهای حاوی سولفور بهمشام میرسد از طرفی چندین بار هم شنیده شد که دانش آموزان از بوی نارنگی گندیده یا وایتکس صحبت میکردند هر کدام از این بوها نشان دهنده نوعی گاز است اما آنچه به نظر میرسید این است که در این اتفاقات از گازهای ترکیبی برای مسمومیت استفاده شده بود و بسیار هوشمندانه از آنها بکار گرفته شده بود .
او تاکید کرد که دسترسی به این گازها برای افراد عادی امکان پذیر نبوده. هرچند برخی گازها برای بیهوشی یا لاپاراسکوپی استفاده میشوند، اما اینطور نیست که در دسترس عموم باشند به گفته او در برخی گزارشها افراد دچار بیحسی عضلانی یا فلج موسی شده بودند. به هر حال ماجرا جدی بود و میتوانست حتی تاثیرات شدیدتری مانند مشکلات کلیوی و ریوی ایجاد کند.
و به این راحتی نباید از این موضوع مهم یعنی بازی با جان کودکان و به خصوص دخترانمان گذر کنیم. مسئولان وزارت بهداشت باید در این باره گزارش میدادند و نباید خیلی راحت از این موضوع گذر میکردند.
بازگشت ماسک به مدارس در آن وضعیت از برخی مدارس دخترانه در تهران خبر رسید که بنا به تصمیمات مدیران و معاونان مدرسه اقدامات ویژهای برای حفاظت از دانشآموزان در حال انجام بود . آنطور که شنیده شد این اقدامات از روز چهارشنبه ۱۰ اسفند در دستور کار آنها قرار گرفته بود.
معلم یکی از این مدارس متوسطه دخترانه به هممیهن میگوید از روز چهارشنبه که ماجرای مسمومیتها در تهران تشدید شد در مرحله اول ورود والدین را به مدارس ممنوع کردند؛ حتی برای ثبت نام دانش آموزان، همچنین اعلام کردند نباید پنجرهای که رو به خیابان است باز میشد و پیک موتوری هم نمیتوانست به مدرسه مراجعه کند. او بیان کرد: دانش آموزان این مدرسه که غیر دولتی بودند، در ساعتهای زنگ تفریح میتوانستند از بیرون مدرسه غذا سفارش دهند که از روز چهارشنبه به آنها اعلام شد دیگر نباید کسی وارد مدرسه شود، حتی برای آوردن غذا از سوی دیگر، دوربینهای مدرسه هم فعال شدهاند و یک نفر موظف شده تا به صورت مستمر آنها را بررسی کند.
به دستور مدیر مدرسه با کلانتری منطقه صحبت شده و قرار شد یک مامور برای حفظ امنیت فرستاده شود. سرایدار هم به طور دائم بیرون از مدرسه باشد و موقع تعطیلی مدرسه هم تعدادی از کارکنان مدرسه دانش آموزان را برای سوار شدن به سرویس مدرسه همراهی کنند این اقدامات برای یکی دیگر از مدارس غیردولتی تهران در منطقه صادقیه هم انجام شد. به گفته معلم این مدرسه از دانش آموزان خواسته شده بود تا اگر از اسپری تنفسی استفاده میکنند اسپری به طور دائمی همراهشان باشد و تمام دانش آموزان از ماسک استفاده کنند.
او درباره سختگیری آموزش و پروش میگفت اینکه وزارت آموزش و پرورش تاکید کرده بود برقراری کلاسها باید به صورت حضوری برگذارمیشد حتی بازرس به مدارس فرستاده میشد تا مطمئن شوند کلاسها غیر حضوری نشده است. این در حالی بود که خانوادهها به شدت پیگیر غیر حضوری شدن کلاسها بودند. درست است که سه ماه از عید میگذرد و دیگر این حملات صورت نمیگیرد اما نبود حملات شیمیایی به معنای حل این مسعله نبود بلکه فقط پایان یافت چرا که دلیل شروع این مسمومیتها و چگونگی تمام شدن آن جای چندین سوال داشت که کسی جوابی برایش نداد به امید روزی که ارزش واقعی انسانها شناخته شود و برای اهداف سیاسی دیگر از جان انسانها بخصوص جان کودکان و نوجوانان که سرمایههای کشورند به این راحتی استفاده نشود .
مهرانگیز منوچهریان ؛ مبارز حقوق زنان ایران
پرویز نیکنام
اگر کسی از آنهایی که قانون انتخابات را نوشتهاند بپرسد چرا زن از انتخاب نماینده محروم است، در پاسخ چه خواهند گفت؟ ناچار به همان فرضیههای سابق که اصلاً زادهی مرزوبوم ایران نبوده متمسک شده، میگویند زنان کوتاهخِردند یا بهاصطلاحی عامیانه ناقصعقلاند. یا مردان بر زنان برتری دارند… زن را به قول این قانونگذاران برای آن آفریدهاند که از مداخله در امور سیاسی ممنوع باشد، درس نخواند و از اجتماع کناره بگیرد و تنها در بند آن باشد که طوق بردگی و زرخریدی مرد بر گردن خود استوارتر و پایدارتر کند… در کشور ایران که ۹۰درصد افراد آن بیسوادند و از دانش بهرهای ندارند، چرا باید زنان درسخوانده و آموخته که بهتر از مردان بیسواد و جاهل و حتی شاید بهتر از بعضی از مردان باسواد منافع و مصالح خود و کشور خود را تشخیص میدهند از حق انتخابکردن محروم باشند؟ این قانونگذاران که زن را از انتخاب محروم میکنند درمقابل به او چه میدهند که با آنچه گرفتهاند برابر باشد؟ … جای آن دارد که این اصل، یعنی اصل آزادی، در تمام شئون اجتماعی راه یابد و زنان نیز مانند مردان حق داشته باشند که به نمایندگی مجلس شورای ملی برگزیده شده و با مردان در ادارهی اجتماع همکاری کنند…
مهرانگیز منوچهریان در سال ۱۳۲۸، وقتی هنوز کارآموز وکالت بود، در کتاب انتقاد: قوانین اساسی و مدنی و کیفری ایران از نظر حقوق زن به بخشهایی از قانون اساسی و مدنی دربارهی حقوق زن اعتراض میکند و پیشنهاد میدهد که باید قانون تغییر کند تا زن ایرانی بتواند هم رأی بدهد و هم نمایندهی مجلس شود. آنچه منوچهریان در کتابش مطرح کرده دغدغهی اصلی او در زمان دانشجوییاش است که در نشستها و سخنرانیهایش در دورهی دانشجویی در دانشکدهی حقوق مطرح میکرد. او در یکی از سخنرانیهایش گفت: «[قانونگذاران با] قانون انتخابات نیمی از اهالی کشور ایران را زندهبهگور کردهاند… و لغو ممنوعیت زنان در انتخابات گامی بهسوی آزادی است و به یاری آن لکهی ننگی از دامان دادگری کشور ایران زدوده خواهد شد.»
در این کتاب منوچهریان سعی کرده با استدلالهای دینی و مقایسهی وضعیت زنان در کشورهای دیگر مخالفان را قانع کند که زن و مرد یکی هستند و باید از حقوق مساویِ قانونی برخوردار باشند.
با همین استدلال او قانون اساسی را زیر سؤال میبرد که چرا اصل ۳۳ متمم قانون اساسی ولایتعهدی را بر عهدهی پسر بزرگتر پادشاه گذاشته و درصورتیکه پادشاه فرزند پسر نداشته باشد، تعیین ولیعهد با پیشنهاد شاه و تصویب مجلس شورای ملی انجام خواهد شد. بهگفتهی نویسندگان کتاب سناتور، «در واقع، مهرانگیز ایرادی در ساختار نظام سلطنتی حکومت نمیدید و بیشتر به اصلاح این ساختار و برابری زن و مرد در چارچوب نظام سلطنتی نظر داشت». او معتقد بود که اگر پادشاه فقط دختر داشته باشد، دخترش باید بتواند همچون کشورهای دیگر به پادشاهی برسد.
در این کتاب، او علاوه بر انتقاد از قانون اساسی در زمینهی حق رأی و انتخابشدن زنان بهعنوان نماینده، منتقد جدی قوانین مدنی و کیفری است که مخالفت و اعتراض روحانیان را به همراه دارد. او به حق ارث زنان، سقطجنین، طلاق، نکاح، مِهر، حضانت، کودکان بزهکار و… اعتراض دارد و معتقد است که باید این قوانین تغییر کند. منوچهریان در کتابش با برشمردن موادی از قانون مدنی دربارهی زنان، ضمن ارائهی دلایلی دربارهی هر ماده، پیشنهادی اصلاحی برای آن ارائه میکند، اما بیش از همه روحانیان با اصلاحات پیشنهادی منوچهریان مخالفاند. منوچهریان در کتابش مینویسد: اگر ما در این رساله دربارهی دستورهای دینی اندکی بحث کردیم و بر کسانی که دین را مایهی بازرگانی خود کردهاند خرده گرفتیم، نباید رنجشی باز بگذارد… ما میدانیم که دینداران واقعی میدانند احکام مادی و دنیوی تغییرپذیر است. سیر تکامل و وجدان انسانیت امروز نمیپذیرد که ما دست دزد را بیندازیم. عالم اخلاق و علم اجتماع و تعلیموتربیت و حقوق جزا میگوید که باید دید چرا دزد میدزد، … آنان [علمای پزشکی و روانشناسی] میخواهند درد دزد را درمان کنند… اگر تعدد زوجات را با بردهفروشی مقایسه کردیم، برای آن بود که در هر دو روح قرآن با الغای آنها موافق بوده است… الغای تعدد زوجات، اعم از زن و مرد، موافق قانون اخلاقی است؛ همچنانکه زن نمیتواند و نباید بیش از یک شوی داشته باشد، مرد هم نباید بیش از یک زن داشته باشد… دلیلی ندارد که او (زن) را از نظر ارث و طلاق پایینتر از مرد بدانیم. ما میتوانیم که تعدد زوجات را منع کنیم. ما میتوانیم زن و مرد را از نظر ارث برابر بدانیم. … طلاق را که قانون ما چنین آزادانه در اختیار مرد گذاشته است خوب است یا به محاکم واگذارد یا زن را در طرق مرد مختار کند… نتیجهای که ما از این رساله میگیریم آن است که زن با مرد از نظر استعداد برای ترقی برابر است. همهی این پیشنهادها وقتی مطرح شد که غیر از روحانیان حتی بسیاری از نمایندگان مجلس و مقامات دولت نیز با آن همراهی نشان نداده و با آن مخالف بودند.
برابری حقوق زنان
وقتی به موضوع مِهریه رسید آن را مبلغی برای خرید زن معرفی کرد و گفت: «همانطور که مرد برای خرید کالا باید مبلغی بپردازد، برای تملک زن هم باید پولی از کیسه خرج کند. بهای هر کالا بر حسب ارزش اختصاصی یا هنری یا کمیت و یا کیفیت آن متفاوت است. بهای زن نیز بر حسب زشتی یا زیبایی و ثروت یا فقر او تفاوت میکند.
منوچهریان، همزمان با فارغالتحصیلی در رشتهی حقوق، وقتی تصمیم گرفت این کتاب را با سرمایهی شخصیاش منتشر کند، چند چاپخانه از ترس واکنش روحانیان از انتشار آن خودداری کردند. درنهایت، او با کمک دوستان و آشنایان خود کتاب را منتشر کرد. یکی از چاپخانهدارها بعد از چاپ بخشی از کتاب، از ادامهی کار منصرف شد و به او گفت: «کتاب شما مخالف مذهب است. بهتر است از چاپ آن صرفنظر کنید.»
او سرانجام کتاب را بهصورت غیرقانونی چاپ کرد و بخشی از آن را به عراق (آیتالله حکیم)، مصر، ترکیه، عربستان سعودی، خراسان، قم و استادان دانشکدهی حقوق و ادبیات فرستاد.
در همین زمان، منوچهریان به وزارت فرهنگ فراخوانده شد و در آنجا «گزارش ناظر شرعیات» (ممیزی وزارت ارشاد کنونی) را دید که در آن آمده بود: «این ضعیفه قانون ارث را عوض کرده و ارث زن و مرد و دختر و پسر را مساوی کرده است و مُتعه [صیغه] را که قرآن و پیغمبر خدا حلال کردهاند حرام کرده است و هرآینه او هست از گناهکاران.»
با وجود اعتراض و انتقاد تند «مقامات امنیتی و مذهبی» به محتوای کتاب، مهرانگیز توانست بدون گرفتاری به کارش ادامه دهد. بهگفتهی توران بهرامی، از اعضای اتحادیهی زنان حقوقدان ایران، «انتشار کتابِ انتقاد در ۱۳۲۸ جسارت، جرئت، خودباوری و بینش وسیعی لازم داشت که خانم منوچهریان همهی اینها را در خود داشت».
منوچهریان در زمانی از حق رأی زنان سخن میگفت که بسیاری از مقامات دولتی و روحانیان مخالف حضور زن بودند و سالها بعد وقتی به زنان حق رأی داده شد نیز همچنان بر طبل مخالفت میکوفتند.
آیتالله روحالله خمینی در ۲۸ مهر ۱۳۴۱ به اسدالله علم، نخستوزیر، در تلگرامی چنین نوشت: «ورود زنها به مجلسین و انجمنهای ایالتی و ولایتی و شهرداری مخالف [است با] قوانین محکم اسلام که تشخیص آن به نص قانون اساسی محول به علمای اعلام و مراجع فتواست و برای دیگران حق قائل نیست.»
آقای خمینی همچنین در سخنانی در ۶ آبان ۱۳۴۱ در جمع کسبهی بازار تهران گفت: «وظیفهی دینیِ همهی ماست که بگوییم و بخواهیم قانون شرکت نسوان در انتخابات انجام نشود. و اگر این قانون عملی بشود، دنبالش چیزهای دیگری است و خواستهی اکثریت مردم شرط است؛ اکثر مردم این مملکت از این امر بیزارند.» این در حالی بود که منوچهریان چهارده سال پیش از بهرسمیتشناختن حق رأی زنان در کتابش از قوانین مصوب دربارهی زنان ایران انتقاد کرده و نوشته بود:
اعراب زن را ناقصالعقل میدانند و به مردان نیز اجازه دادهاند که هرقدر بخواهند میتوانند از این موجودات ناقصالعقل بخرند و با آنان روزگاری چند به خوشی بگذرانند و هرگاه از این خوشی به تنگ آمدند، آنان را به دور افکنده و دیگری را از آن ناقصالعقلها به چنگ آورند ــ با زن همان رفتاری را میکردند که با اسب و گاو و خر و گوسفند و خانه روا میدارند. زنیکه خریده شد دیگر نمیتواند از این بند رهایی یابد و تا زنده است باید در چنگال قهار مرد ستمگر خود بجای باشد. این مفهومی بود که قانونگذاران هنگام تدوین قانون مدنیِ ما از زن داشتند. بدیهی است مواد قانونی که از این میان به وجود میآید زادهی همین علل است و با این فلسفه کاملاً سازگار است. مرد آزادی کامل دارد و زن چون برده و اسیر است و در حکم مستملکه و مستعمره به شمار میرود، زن نباید در اجتماع کار کند، بلکه باید در خانه بنشیند و چشم به دست ارباب خود بدوزد تا اگر خواست لقمهی نانی به پیشش افکند و اگر هم از دیدار او سیر شد صیغهی طلاق را جاری کند و مزدی را که برای استفاده از او مقرر شده در دم بپردازد یا اگر هم نخواست آن مزد یا بهاصطلاح مِهر را هم ندهد.
زندگی و تحصیل
مهرانگیز منوچهریان در سال ۱۲۸۵ در مشهد به دنیا آمد. وقتی هشتساله بود، خانوادهاش به تهران آمدند و او در کلاس سوم پذیرفته شد. در نیمهی سال، کلاس چهارم و در تابستان همان سال اول کلاس پنجم را گذراند. در نهسالگی در کلاس ششم مدرسهی دخترانهی فرانسوی ژاندارک ثبتنام کرد. دورهی متوسطه را در مدرسهی فرانکو پرسان در محلهی یوسفآباد گذراند. مهرانگیز دانشآموزی کوشا و حاضرجواب بود و گاه سربهسر معلمان کمدانش میگذاشت و آنها را دست میانداخت. با تعطیلی مدرسهی فرانکو پرسان او تحصیلاتش را در مدرسهی دارالمعلمات ادامه داد که در همان محل مدرسهی فرانکو پرسان تأسیس شده بود. بعد از مدتی مدیریت مدرسه به هلن هس، همسر آندره هس، جامعهشناس فرانسوی، واگذار شد که همسرش برای تدریس در دانشگاه به ایران دعوت شده بود. هلن هس روانشناس بود و در مدرسه روانشناسی و زبان فرانسه درس میداد. علاقهی مهرانگیز برای ادامهی تحصیل در رشتهی روانشناسی از همین جا شروع شد.
با پایان تحصیل در مدرسه مهرانگیز باید به دانشسرای عالی میرفت، اما ورود به دانشسرا برای زنان غیرممکن بود. برای همین هم یک سال و نیم منتظر ماند تا آنکه در سال ۱۳۱۴ با فرمان رضاشاه درِ دانشگاهها به روی زنان باز شد و او توانست وارد دانشسرا شود. او در فاصلهی یک سال و نیم پیش از ورود به دانشسرا دوباره به مدرسهی ژاندارک رفت و زبان فرانسه خواند و در همان جا مدتی معلم شد و حساب و هندسه درس داد. او در سال ۱۳۱۷ از دانشسرا فارغالتحصیل شد و به تدریس فلسفه و روانشناسی در مدرسه ادامه داد. منوچهریان ۲۱ سال معلم بود و در سال ۱۳۳۲ از آموزشوپرورش بازنشسته شد.همزمان با تدریس در مدرسه، او به مدرسهی عالی موسیقی رفت که علینقی وزیری مدیر آن بود و تار را زیرنظر وی آموخت. بعد از آشنایی با الفبای موسیقی به کلاس روحالله خالقی رفت که از استادان بنام آن دوره بود.
در انتخابات ۲۱ شهریور ۱۳۴۲ نخستینبار زنان بهعنوان رأیدهنده و کاندیدا در انتخابات شرکت کردند. شش نفر وارد مجلس شورای ملی شدند و مهرانگیز منوچهریان بههمراه شمسالملوک مصاحب بهعنوان سناتورهای انتصابی به مجلس سنا راه یافتند
در این دوره او بیشتر به پزشکی و حقوق علاقه داشت، به همین دلیل هم موسیقی را جدی نمیگرفت و بالاخره رشتهی حقوق را انتخاب کرد. اما دانشکدهی حقوق حاضر نبود یک زن را بهعنوان دانشجو بپذیرد و استادان روحانیْ مخالفان اصلی ورود زنان به دانشکده بودند. بهگفتهی منوچهریان، پاسخ دانشکده این بود: «چون شما از نسوان هستید نمیتوانیم شما را در دانشکدهی حقوق بپذیریم.» به همین دلیل، او نزدیک پنج سال پیگیر این کار بود تا بالاخره موفق شد در سال ۱۳۲۴ به دانشکدهی حقوق راه یابد. در این سال منوچهریان بههمراه سیزده دختر دیگر در سال ۱۳۲۵ در دانشکدهی حقوق ثبتنام کردند. سه سال بعد، یعنی در سال ۱۳۲۷، چهار زن بهعنوان اولین گروه زنان از دانشکدهی حقوق فارغالتحصیل شدند که مهرانگیز منوچهریان یکی از آنها بود.
منوچهریان پیش از آنکه دانشجوی حقوق شود پیگیر مسائل زنان بود. چنانکه صدیقه دولتآبادی، از زنان پیشرو، در نشریهی زبان زنان در تیر ماه ۱۳۲۳ در گزارشی از اتحادیهی زنان ایران مینویسد:
دو ناطق مبرز ما از طبقهی فاضل و جوان بانوان بودند ایرانخانم تیمورتاش و خانم منوچهریان. اولی شخصیت زن و تشخص و زمامداری زنان ایران قدیم را با بیانی مثبت و لحنی محکم یادآوری مینمود و دومی سخن از حقوق زن آغاز و دردهایی که از بیعدالتی مردان در دلمان بود [را] با بیانی متین و صورتی کاملاً حقبهجانب، بدون پروا، ابراز میداشت. خانم منوچهریان قانونگذاران را متهم میکرد که «[بدون] مطالعه و تحقیق و توجه به موقعیت زمان و اوضاعواحوال بینالمللی فقه عربی را مقابل خود گذاشته و آن را بهصورت مواد به فارسی ترجمه کرده بودند و در آنجا هم که از روی اجبار از قوانین اروپایی استفاده کرده بودند باز از روح فقه پیروی کرده بودند». مهرانگیز منوچهریان در سالهای تحصیل در دانشکده چندین بار در آمفیتئاتر دانشکده سخنرانی کرد و در آن قوانین کشور را از زوایهی حقوق زنان نقد میکرد. او در یکی از سخنرانیهایش به انتقاد از قانون ارث پرداخت و با ارائهی دلایلی این سؤال را مطرح کرد که چرا باید پسر دو برابر دختر ارث ببرد. سپس با اعتراض مدیران دانشکده روبهرو شد. خودش میگوید بعد از آن جلسه رئیس دانشکده به او گفت: «سخنرانی هفتهی گذشته شما اسباب دردسر شد… آیتالله بهبهانی بهعلت مخالفت شما با قرآن که از قوانین مربوط به ارث انتقاد کردهاید تلفنی دستور اخراج شما را از دانشکده داده است.» او اما کوتاه نیامد و در نشست بعد دربارهی حقوق زن گفت: «هرچه در قوانین تفحص کردم نهتنها حقوق قابلملاحظهای برای زن نیافتم، بلکه به بسیاری از قوانین برخوردم که حاکی از بیحقوقی زن است.»
منوچهریان در همین سلسلهبحثها ضمن مخالفت با صیغه آن را «ترویج فحشا» دانست و گفت که باید این مادهی قانونی حذف شود و وقتی به موضوع مِهریه رسید آن را مبلغی برای خرید زن معرفی کرد و گفت: «همانطور که مرد برای خرید کالا باید مبلغی بپردازد، برای تملک زن هم باید پولی از کیسه خرج کند. بهای هر کالا بر حسب ارزش اختصاصی یا هنری یا کمیت و یا کیفیت آن متفاوت است. بهای زن نیز بر حسب زشتی یا زیبایی و ثروت یا فقر او تفاوت میکند.»
او مخالف قانون تعدد زوجات بود و میگفت: «[چرا] قانون مدنی ما برخلاف تساوی حقوق زن و مرد و برخلاف اعلامیهی جهانی حقوق بشر به مرد ایرانی اجازه میدهد که بیش از یک زن داشته باشد؟»
پیشنهاد مهرانگیز منوچهریان این بود:
[بهجای مهریه] زن باید در دارایی خانواده شریک باشد و اگر زن شاغل نیست و بیمه هم نیست به نسبت سالهایی که در خانهی شوهر کار کرده پس از جدایی از شوهر در حقوق بازنشستگی یا حقوق وظیفه و هر نوع مقرری دیگر شوهر سابق یا مردهی خود سهیم باشد و ازدواج مجدد او به قطع این حقوق منجر نشود.
وکیل ویژهی زنان
او بعد از دورهی کارآموزی وکالت، دفتری برای خود باز کرد و از سال ۱۳۳۲ کار حرفهای خود را شروع کرد. او بیشترْ پروندههای زنان را قبول میکرد و تا زمان انقلاب نیز کارش را ادامه داد.
آقای حسینینژاد که پیش از انقلاب زمانی قاضی بود و به پروندهی زندانیان سیاسی رسیدگی میکرد میگوید: «به آزادی آنها حکم دادم. بعد از انقلاب این محکومان جزو سران حکومت شدند. فکر میکنم همین حکم من سبب شد که بعد از انقلاب من و خانم تا حدودی مصون بمانیم.»
او همزمان با کار وکالت، و بعد از ایجاد رشتهی دکترای حقوق در ایران، اولین و تنها زنی بود که در کنکور سال ۱۳۳۴ شرکت کرد و بههمراه همسرش، حسینقلی حسینینژاد، در دورهی دکترا نفر اول شد. موضوع رسالهی او «مسئلهی جرائم اطفال و طرح تأسیس محاکم اختصاصی اطفال و بنگاههای وابسته به آن در ایران» بود. او همزمان با پژوهش، لایحهای به دولت با عنوان «قانون مربوط به اطفال بزهکار» ارائه داد که در سال ۱۳۳۸ به تصویب مجلس رسید.
او برای تحقیق روی رسالهی دکترا به پاریس سفر کرد و چون عضو اتحادیهی بینالمللی زنان حقوقدان بود، توانست با کمک اتحادیه رسالهی دکترایش را تکمیل کند. او با سفری دوسالونیمه به کشورهای مختلف توانست ویژگیهای دادگاه اطفال در کشورهای دیگر را بررسی کند. رسالهی دکترایش بعدها در قالب کتابی با عنوان مسئلهی جرایم اطفال به چاپ رسید.او سرانجام بهعنوان اولین زن ایرانی از دانشگاه تهران دکترای حقوق گرفت و بعد از آن بهعنوان استاد در دانشگاه تهران کارش را شروع کرد. همزمان نیز بهعنوان جرمشناس در انجمن ملی حمایت از کودکان فعال بود: «من شیفتهی همکاری با مؤسسات سازمان ملل و اجرای مصوبات آن بودم و این انجمن وابسته به یونیسف، یعنی صندوق سازمان ملل برای کودکان، بود. همکاری با آن را پذیرفتم.»
دو سال بعد از همکاری با اتحادیهی بینالمللی زنان حقوقدان در سال ۱۳۴۰ اتحادیهی زنانِ حقوقدانِ ایران را با هدف تساوی حقوق زن و مرد با دوازده عضو راهاندازی کرد که در سالهای آخر تعداد اعضایش به سی نفر رسیده بود. اتحادیهی زنان حقوقدان ایران زیرنظر اتحادیهی بینالمللی زنان حقوقدان کارش را شروع کرد که بر اساس اساسنامه، این اتحادیه به حزب، دسته یا جمعیت سیاسیای وابسته نبود و هدف آن شامل این موارد بود: تساوی حقوق زن و مرد از لحاظ حقوق مدنی، اجتماعی و سیاسی و ایجاد روابط بینالمللی از نظر مطالبات حقوقی بر پایهی حسن تفاهم بیشتر و حمایت اطفال و بالاخره سازگارکردن قوانین بر پایه و اساس اعلامیهی جهانی حقوق بشر و ایجاد زمینهی مساعد برای بحث در موضوعات مربوط به زنان و اطفال در جهان… با رعایت قانون اساسی و سایر مصوبات قوهی مقننه کشور.
سیمین بهبهانی، شاعر معاصر که در سال ۱۳۴۱ از دانشکدهی حقوق فارغالتحصیل شد، یکی از اعضای اتحادیهی زنان حقوقدان بود. او میگوید:در آنجا فعالیت ما بیشتر زبانی بود، تبلیغ برای حق رأی، تبلیغ برای احقاق حقوق زنان، گرفتن حق طلاق و… این اتحادیه برای حقوق زنان فعالیت کرد و گرفتن حق رأی و قانون حمایت خانواده از دستاوردهای آن بود. قانون حمایت خانواده یک قانون مترقی بود. با وضع قانون حمایت خانواده زنان توانستند از تعدد زوجات شوهرانشان جلوگیری کنند… و طلاق هم کلاً از اختیار مرد خارج شد و زنانی که گرفتار نقض قوانین بودند بعد از تصویب این قانون راحت شدند.
قانونیشدن حق رأی زنان
در ۱۲ اسفند ۱۳۴۱ دولت فرمانی مبنی بر بهرسمیتشناختن حق رأی زنان صادر کرد که با مخالفت مراجع قم مواجه شد و آنها با صدور اعلامیهای شرکت زنان در انتخابات را مخالف قانون اساسی اعلام کردند و نوشتند که «شرکت نسوان در انتخابات از نظر شرعْ بیاعتبار و از نظر قانون اساسی لغو است».
آیتالله خمینی ۱۱ اردیبهشت همان سال در ملاقات با علی نخعی در رد پیشنهاد مذاکره و سازش با دولت اسدالله علم نیز گفت:
… ما موقعی یقین پیدا کردیم که محافل لامذهب بهائیهای یهودالاصل ایران و آمریکا اراده دارند درخواست تساوی حقوق زن و مرد را آلت تجاوز به حریم مذهب رسمی این مملکت قرار دهند… دوستانه نامههایی برای دولت نوشتیم که مواظب باشند… درخواست کردیم که مجملاً از زمزمهی موهون نمایندگی نسوان ــ که نقض ظواهر قرن میباشد ــ دست بردارند… اخیراً اطلاع یافتهام وزیر دادگستریِ این دولتِ معلومالحال لایحهای تنظیم میکند که نیروهای غیرمسلمان و نیز زنهای حقوقدان حق قضاوت در مملکت اسلامی ایران را داشته باشند. در فکر افتادم متقابلاً اعلامیهای انتشار بدهم که مباینت طرح او را با اسلام متذکر شوم.
سرانجام حق رأیدادن و انتخاب زنان بهعنوان نماینده به نتیجه رسید و در انتخابات ۲۱ شهریور ۱۳۴۲ نخستینبار زنان بهعنوان رأیدهنده و کاندیدا در انتخابات شرکت کردند. شش نفر وارد مجلس شورای ملی شدند و مهرانگیز منوچهریان بههمراه شمسالملوک مصاحب بهعنوان سناتورهای انتصابی به مجلس سنا راه یافتند. مجلس سنا شصت نماینده داشت که سی نفر با رأی انتخابی مردم و سی نفر دیگر انتصابیِ شاه بودند.
او در مجلس سنا تمرکز خود را بر مسائل و مشکلات زنان گذاشت و طرح اصلاح قانون دادگاههای اطفال بزهکار را مطرح کرد. منوچهریان معتقد بود که دولت باید مؤسسات اصلاح و تربیت راه بیندازد، زیرا باور داشت بدون آن اصلاح قانون نتیجهای ندارد. تشکیل کانون اصلاح و تربیت در ۱۳۴۷ نتیجهی فعالیتهای او بود. او در مجلس سنا از قوانین ضدزن انتقاد میکرد و در ۸ خرداد ۱۳۴۴ در پاسخ به خبرنگار زن روز، که گفته بود زنان وکیل دستبهعصا هستند و محافظهکارانه در مجلس عمل میکنند، گفت:این زن ایرانی نیست که دستبهعصا راه میرود. اصولاً زن عصا نمیخواهد و معمول هم نبوده که با عصا راه برود. بلکه مرد ایرانی است که دستبهعصا و عینکبهچشم و پیپبرلب است و میخواهد با دستبهعصایی و درجازدن و محافظهکاری تنها کار خوبی که میکند این باشد که هیچ کار نکند و خیلی خوشحال باشد که اقلاً اگر کار خیری انجام نمیدهم شر هم نمیرسانم. درهرحال، اگر اکثریت وکلای مجلسین و اعضای هیئتدولت را زنان تشکیل میدادند، شاید این تهمت دستبهعصا و پابهعصایی وارد بود، ولی ۸ نفر زن در مقابل ۲۶۰ مرد چه میتوانند بکنند.
لایحهی حمایت از خانواده با تلاشهای مهرانگیز منوچهریان در سال ۱۳۴۶ به تصویب رسید، اما مخالفتها از این قانون زیاد بود، بهگونهایکه آیتالله روحالله خمینی گفت: «قانونی که اخیراً توسط مجلس غیرقانونی تحت نام قانون حمایت از خانواده بهمنظور نابودی زندگی خانودهی مسلمان تصویب شده است علیه اسلام است و هم صادرکنندگان و هم اجراکنندگان این قانون در برابر شریعت گناهکارند.»
این قانون بعدها اصلاح شد و تا زمان تشکیل دادگاههای مدنی بعد از انقلاب اجرا میشد، اما بعد از آن دادگاههای خانواده عملاً منحل شد.
وقتی لایحهی گذرنامه در مجلس سنا مطرح شد مدتها بود که منوچهریان میگفت که در آن مانند دیگر قوانین «حق تساوی زن و مرد» رعایت نشده است و بر اساس آن، «هر زن متأهل ایرانی که بخواهد از کشور خارج بشود باید اجازهی کتبی از شوهرش بگیرد و اگر این زن ایرانی، شوهر خارجی داشت، از این شرط معاف است».
اعتراض او به این لایحه و پیشنهادش برای حذف این بخش به جایی نرسید و وقتی مجلس شورای ملی این لایحه را تصویب کرد و این لایحه در مجلس سنا مطرح شد، شمسالملوک مصاحب به متن لایحه اعتراض کرد. مهرانگیز منوچهریان نیز گفت که گرفتن اجازهی کتبی شوهر برای خروج زن از کشور هم خلاف اعلامیهی حقوق بشر است و هم مخالف دین اسلام.
در این زمان علامه وحیدی یکی از نمایندگان مجلس سنا گفت: «این حرفها که فرمودید همه کفر است.»
لایحهی گذرنامه در روز ۸ خرداد ۱۳۵۱ بدون تغییر تصویب شد. منوچهریان در اعتراض به این اتفاق از سِمت نمایندگی استعفا کرد و دیگر به مجلس سنا بازنگشت.
در کتاب سناتور از مهرانگیز منوچهریان دربارهی وقایع آن روز چنین نقل شده است:گفتم دولت ایران به اعلامیهی جهانی حقوق بشر ملحق شده و اسناد الحاق آن را امضا و مبادله کرده است و طبق مادهی ۱۳ این اعلامیه هرکس حق دارد که در داخل هر کشوری آزادانه عبور و مرور کند و محل اقامت خود را انتخاب کند… علاوه بر آن، گفتم که ادای واجبات دینیِ زن مسلمان محتاج اجازهی شوهر نیست، موکولکردن سفر حج او به اجازهی شوهر مخالف شرع است و شوهر نمیتواند به زنش بگوید روزه نگیر، نماز نخوان.
توران بهرامی، یکی از اعضای انجمن حقوقدانان زن که در مجلس سنا ناظر بحثها بود، میگوید:[خانم منوچهریان میخواست نشان بدهد] حالا که مجاز نیست از زن و حقوق زن دفاع کند، حضورش در مجلس جایز نیست. او بعدها به ما گفت چه فایده که من در مجلس میماندم و یک صندلی اشغال میکردم و اسمش هم این میشد که دو تا زن سناتور در مجلس حضور دارند، ولی عملاً هیچ کاری هم نمیتوانند انجام بدهند.
چهرهای بینالمللی در حقوق بشر
او در کنار فعالیتهای داخلی، در اتحادیهی بینالمللی زنان حقوقدان، اتحادیهی بینالمللی وکلای دادگستری، مرکز صلح جهانی از طریق حقوق، انجمن آمریکایی حقوق بینالملل، انجمن بینالمللی حقوقدانان و… فعال بود و همزمان با نمایندگی در مجلس سنا، «میکوشید از یک سو اخبار و تصمیمات این مجامع را به گوش نمایندگان برساند و از سوی دیگر مسائل و مشکلات حقوقی زنان و کودکان ایران را در این مجامع طرح و راه را برای ارائهی طرحها و لوایح مربوط به زنان و کودکان در ایران هموار کند». او بهواسطهی فعالیتهای گستردهاش جایزهی صلح حقوق بشر سازمان ملل را به دست آورد که در آن چنین نوشته شده: «جایزهی سازمان ملل برای خدمات برجستهای که در زمینهی حقوق بشر انجام دادهاید.» او بهواسطهی تلاشهایش در اتحادیهی بینالمللی زنان حقوقدان در ۲۳ تیر ۱۳۵۲ به ریاست افتخاری و مادامالعمر منصوب شد. در نامهای که به این مناسبت به مهرانگیز منوچهریان نوشته شده است آمده: «با اذعان به اینکه رئیس سابق ما، سرکار خانم دکتر مهرانگیز منوچهریان، نهتنها به اتحادیه بلکه به حقوق بشر عموماً و به حقوق زن خصوصاً خدمتی بزرگ کرده است… تصمیم میگیرد که عنوان رئیس افتخاری مادامالعمر به وی تقدیم شود.»
دادگاه انقلاب و ممنوعیت وکالت
وقتی انقلاب شد و موج دستگیری صاحبمنصبان دورهی پهلوی شروع شد، دادگاههایی تشکیل شد که هیئتمنصفه نداشت و متهمان نیز بدون وکیل در دادگاه حاضر میشدند. در همان زمان در مدت کوتاهی عدهی زیادی در همین دادگاهها به اعدام محکوم شدند. مهرانگیز منوچهریان میگوید: «من ابتدا با تلگرامی که با وزیر امور خارجهی دولت موقت بازرگان و رسانهها مخابره کردم به احکام صادره از سوی دادگاه انقلاب اعتراض کردم.»
بعد از آن، او گفتوگویی با رادیو بیبیسی انجام داد و نسبت به روند دادگاهها اعتراض کرد، ولی پس از پخش مصاحبه از شورای انقلاب تماس گرفتند و پرسیدند: «چرا به اسلام اعتراض میکنم. جواب دادم من به کشتار اعتراض میکنم، خواه شما آن را اسلام بدانید، خواه کفر.»
بعد از آن نیز گروهی به منزل منوچهریان رفتند، اما با مقاومت همسرش، دکتر حسینقلی حسینینژاد، روبهرو شدند و بعد از آن به دفتر وکالت منوچهریان در بهجتآباد رفتند و اسناد و مدارک موجود در دفتر را با خود بردند. در کتاب سناتور آمده است که «با اوجگیری فشار بینالمللی سرانجام کار دادگاههای انقلاب متوقف شد و رئیس دولت موقت (مهندس مهدی بازرگان) نوید داد که ازاینپس، فعالیت دادگاههای انقلاب متناسب با دستورالعملهای جدیدی پیگیری خواهد شد».
در ۲۲ آذر ۱۳۶۲ آیتالله محمدی گیلانی، رئیس دادگاه انقلاب، حکم لغو پروانهی وکالت منوچهریان را صادر کرد و او به این حکم اعتراض کرد، اما جوابی نگرفت. بعد از لغو پروانهی وکالت، احضار و بازجویی ادامه یافت، تا آنکه در ۲۵ اردیبهشت ۱۳۶۷ در یک جلسه حاضر شد و از خود دفاع کرد، اما دادگاه او را به بازپرداخت ۶۹۷هزار تومان حقوق دریافتی از مجلس سنا محکوم کرد. در حکم دادگاه چنین آمده است: «[بهسبب] نقشی که وی (منوچهریان) در مصوبات مجلس خاصه (سنا) در مصوبات منتهی به آزادی و بهفسادکشیدن زن و جامعه ایفا کرده و با التفات به فعالیت چشمگیر وی در پیادهکردن فرهنگ غربی بین زنان ایران به طرق مختلف از جمله کتابنویسی [به استرداد وجوه دریافتی محکم میشود.]»
خانم منوچهریان برای پرداخت این پول سند خانهای را به دادگاه داد تا فروخته شود و پولش را بردارند، اما درنهایت یکی از دانشجویان حسینقلی حسینینژاد سند را بازگرداند و گفت بنویسید که پول ندارم و «ما قبول میکنیم».
آقای حسینینژاد که پیش از انقلاب زمانی قاضی بود و به پروندهی زندانیان سیاسی رسیدگی میکرد میگوید: «به آزادی آنها حکم دادم. بعد از انقلاب این محکومان جزو سران حکومت شدند. فکر میکنم همین حکم من سبب شد که بعد از انقلاب من و خانم تا حدودی مصون بمانیم.»
سرانجام نیز در ۳۰ تیر ۱۳۷۱ در کانون وکلای دادگستری برای رسیدگی به پروندهی وکالتش جلسهای تشکیل شد، ولی او حاضر نشد به این جلسه برود و نامهای با این محتوا به هیئت تجدیدنظر کانون وکلا نوشت: «[از اینکه] محکمهی انقلاب اسلامی آزادی زن و فساد را مترادف دانسته و مرا بهعلت دفاع از حقوق زن، فاسد و مفسد زنان ایران دانسته و بدیهی است کسی که به نظر قوهی قضائیهی ایران چنین صفتی داشته باشد نمیتواند وکیل دادگستری باشد.» هشت سال بعد از آن، مهرانگیز منوچهریان در ۱۴ تیر ۱۳۷۹ در حالی درگذشت که بسیاری از موانع قانونیِ برابری حقوق زنان، بعد از گذشت پنجاه سال، همچنان وجود داشت و حکومت نیز محدودیتهای تازهای نظیر حجاب اجباری و محدودیت تحصیل در برخی رشتهها را به زندگی اجتماعی زنان اضافه کرده بود.
امیرحسین فطانت چهره ای مرموز
مهدی مرعشی
امیرحسین فطانت (۱۳۲۸–۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲) مترجم ایرانی مقیم کلمبیا که در ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲ در کلمبیا درگذشت.
او در شیراز زاده شد. در دبیرستان کمال نارمک درس میخواند و سپس برای تحصیل در فوق لیسانس عمران به دانشگاه پهلوی شیراز رفت. ترجمه گزارش یک آدمربایی و خاطرات روسپیان سودازده من هر دو از گابریل گارسیا مارکز از کارهای او هستند. حکایت دست اول از لورفتن دانشیان و گلسرخی در ‘یک فنجان چای بیموقع’
دستگیری در زمان پهلوی
امیرحسین فطانت برای مدت دو سال زندانی شد.
پس از آزادی از زندان مثل بسیاری دیگر از دانشجویان؛ بازگشت او به دانشگاه مشروط به رضایت ساواک شد.[۲] بنا بر روایت کتاب «یک فنجان چای بی موقع» (نوشته امیرحسین فطانت) وی خبری را که از کرامتالله دانشیان شنیده بود، مبنی بر اینکه «قرار است در جشنواره سینمای کودک که … فرح و ولیعهد هم هستند… ولیعهد برای آزادی زندانیان سیاسی گروگان گرفته شود» – بعد از یک جنگ و جدال درونی و با علم اینکه «کرامت بالاخره دستگیر میشد.
چه من میگفتم و چه نمیگفتم»، در اختیار یکی از مأمورین امنیتی میگذارد و قول وی را که نامبرده «حداکثر شش ماه تا دو سال» حکم خواهد گرفت باور میکند. و بدین ترتیب، به طور غیر مستقیم و ناخواسته به سناریوی نوشته شده پرویز ثابتی مبنی بر اعدام دانشیان و خسرو گلسرخی کشیده میشود.
از طرف دیگر آقای عرفان قانعی فرد نویسنده کتاب آقای پرویز ثابتی (در دامگه حادثه) که رابطه نزدیکی با پرویز ثابتی دارد در جدیدترین پست اینستاگرامیش بلافاصله بعد از انتشار خبر فوت آقای فتانت و پخش مصاحبه او از شبکه ایران اینترنشنال دیدار پرویز ثابتی با فطانت را تکذیب میکندادعا شده در جریان دادگاه، نام او به عنوان نفر سیزدهم و «فرد فراری» اعلام شد[۵] تا با قتل بعدی او توسط ساواک یا انقلابیون امکان افشای توطئه و تبانی ساواک ناممکن شود
امیرحسین فطانت خود را «خائن» نمیداند و میگوید از هیچ چیز پشیمان نیست، با این حال میگوید هرگز تصور نمیکرده این دستگیری منجر به اعدام کسی شود. کتاب «یک فنجان چای بی موقع – ردپای یک انقلاب» علاوه بر زندگی پر نشیب و فراز نویسنده به شرح جزئیات این ماجرای تاریخی میپردازد.
امیرحسین فطانت میگوید کتاب را نه برای پاسخ به اتهامات یا توضیح و حتی توجیه گذشتهها، که برای بیان خود نوشته و آنچه در این چهل سال بر او گذشته.
“هر روز هزاران فنجان چای در دنیا نوشیده میشود. هر کس در طول زندگی بارها چای نوشیده است.
در گذشتهها نیز هزاران فنجان چای نوشیده شده است، اما در این میان یک فنجان و تنها یک فنجان چای بیموقع سرنوشت آدمهای بسیاری را رقم زد. آدمهایی کشته شدند، آدمهایی سالها را در زندان گذراندند، تراژدیهای انسانی زیادی به وقوع پیوست، قهرمانانی زاده شدند و بر سرنوشت یک ملت و یک انقلاب اثر گذاشت. همه چیز انگار با همان یک فنجان چای شروع شد و یا تمام شد.”اینها جملات اول کتاب یک فنجان چای بیموقع، رد پای یک انقلاب است که به واقعه لو رفتن و اعدام دو شخصیت شناختهشده در تاریخ چپ و در تاریخ مبارزات قبل از انقلاب ۵۷ در ایران یعنی کرامت دانشیان و خسرو گلسرخی میپردازد، اما نکته مهم آن است که نگارنده این کتاب کسی است که قریب چهل سال به قول خودش مانند “یهودای اسخریوطی” اتهامی را با خود در جای جای دنیا حمل میکند: لودادن کرامت دانشیان و طرح او برای ربودن ولیعهد سابق ایران در سال ۱۳۵۲ خورشیدی به ساواک که منجر به اعدام دانشیان و گلسرخی شد.
و اکنون که چهل سال و اندی از آن حادثه میگذرد، نویسنده تلاش میکند تا در این کتاب به آن اتهام پاسخ بگوید. هرچند آقای فطانت در این گفتگوی تلفنی میگوید کتاب را نه برای پاسخ به اتهامات یا توضیح و حتی توجیه گذشتهها، که برای بیان خود نوشته و آنچه در این چهل سال بر او گذشته و معتقد است خود کتاب در بینامتنیت موجود میان آن و سایر خاطرات و کتابهایی که به شرح این حادثه و شخصیتهای درگیر در آن پرداختهاند از خود دفاع خواهد کرد.
این کتاب را شرکت کتاب در لسآنجلس در بهار ۲۰۱۴ چاپ کرده است .نویسنده خاطرات خود را از نوجوانی مینویسد و آشنایی خود را با آدمهایی مثل محمدجواد باهنر و جلالالدین فارسی در دوران تحصیل در دبیرستان کمال، نقطه ورود خود به فعالیتهای سیاسی میداند. او همانقدر که از فعالیتهای چریکی و نقش خود در ماجرای هواپیماربایی میگوید از عشقهای دوران جوانی و نوجوانی خود هم مینویسد تا شاید در این تقابل خواننده بداند که چریکها هم میتوانند مانند هر انسانی عاشق شوند و گاهی هم اصول انقلابی را نادیده بگیرند. فطانت برای اولین بار در سال ۱۳۴۹ به جرم مشارکت در هواپیماربایی دستگیر و زندانی میشود و پس از آزادی سعی میکند به زندگی عادی برگردد.
بیشتر بخوانید: مجموعه مطالب بی بی سی فارسی درباره جنبش چریکی در ایران
پاسخ به اتهامی چهلساله : شاید مهمترین بخش کتاب برای کسانی که سالها منتظر پاسخی از این دوست قدیمی دانشیان هستند فصل سوم باشد: “از ره رسیدن و بازگشت”، فصلی که نویسنده در آن از نقش خود در جریان دستگیری و اعدام دانشیان و یارانش میگوید.
نویسنده در این فصل به صراحت میگوید که دانشیان را لو داده. او قبلاً هم در همین کتاب نوشته که پس از آزادی از زندان برای بازگشت به دانشگاه به پیشنهاد همکاری با ساواک پاسخ مثبت داده است. حالا هم به روشنی جریان تلفن زدن خود به مأمور ساواک را میگوید و میگوید که برنامه دانشیان برای ربودن ولیعهد سابق ایران چیست.
او میداند که اگر جریان به طرز دیگری لو برود پای او هم گیر خواهد بود، با این همه هرگز تصور نمیکند که برای چنین کاری دانشیان به مجازات اعدام محکوم شود. دانشیان و گلسرخی به همراه ده تن دیگر دستگیر میشوند و نام او به عنوان نفر سیزدهم و فرد “فراری” اعلام میشود تا امکان هرگونه اقدام و افشای تبانی او با ساواک ناممکن شود.
امیرحسین فطانت امروز هم نمیداند آن جوان بیست و دو ساله چه کار دیگری جز این میتوانست بکند. او پشت تلفن میگوید هرکسی در هر موقعیتی کاری را میکند که در آن لحظه فکر میکند بهترین کار ممکن است. بنابراین قضاوتهای بعدی در مورد این کار باید با در نظر گفتن تمام آن موقعیتهایی باشد که در آن لحظه وجود داشته است.
اما نکته دیگری که آقای فطانت در کتاب خود بر آن انگشت میگذارد رد پای مقام امنیتی یا پرویز ثابتی در بزرگ جلوه دادن فعالیتهای جوانان کمونیستی است که هرگز نمیتوانستند خطری برای سلطنت داشته باشند.
به باور او ثابتی از کاه کوه ساخت تا جایگاه خود را در نگاه خاندان سلطنتی بالا ببرد و همچون منجی سلطنت جلوه کند اما درنهایت همین امر مهمترین عامل سقوط سلطنت شد، کاری که به باور نویسنده کتاب، آیت الله خمینی به تنهایی از پس آن برنمیآمد. امیرحسین فطانت امروز هم نمیداند آن جوان بیست و دو ساله چه کار دیگری جز این میتوانست بکند
نویسنده در بخشهای بعدی از خروج خود از ایران میگوید. انقلاب پیروز شده و همه به دنبال او میگردند تا حکم اعدام انقلابی را در مورد کسی که لودهنده دانشیان و گروه او بوده اجرا کنند. او از راه زاهدان به پاکستان میرود و از آنجا داستان خود را در افغانستان و روسیه و بعد سوریه شرح میدهد. در زندان سوریه که گرفتار میشود وقت رهایی یکی از زندانیان عرب برای او پول جمع میکند اما لب مرز وقتی از زائران ایرانی که راهی سوریه و زیارت هستند کمک میخواهد کسی به او اعتنایی نمیکند.
در بخش ششم کتاب راوی به ایران باز میگردد و خود را به زندان اوین معرفی میکند اما قبل از آن برای دیدن «زیبا» همسر سابقش میرود. تهمتها و محاکمه غیابی او از سوی سران چپ، زندگی را بر این زن هم تنگ کرده و او خواهان جدایی است. زیبا قبلاً در نامهای “زشتترین صفات” را به صورت او “تف کرده است” و گفته او نه تنها به صادقترین انقلابیون بلکه به او هم خیانت کرده و فطانت این نامه را زیر سنگی در کوههای ترکیه دفن کرده و حالا که در ایران به دیدار او رفته مینویسد که آخرین نگاه زیبا به او اما هنوز “بیاختیار” عاشقانه است، هرچند او میداند که اینجا پایان داستان است. در اوین به او میگویند که اگر “کمونیست”ها را لو داده که کار خیر و خوبی کرده. اما به هرحال به دلیل خروج غیرقانونی از مرز زندانی اوین میشود. ادامه کتاب شرح حضور راوی در جنگ ایران و عراق زمان سقوط خرمشهر و پس از آزادی از زندان اوین است و بعد رفتنش به ترکیه، فرانسه و در نهایت کلمبیا، جایی که الان از همانجا در مورد کتابش با ما صحبت میکند. کشوری که تنهاییاش را بیشتر کرد، نبودن همصحبت او را به انزوایی کشاند تا در آن خلوت و تنهایی بنشیند و به نوشیدن آن چای بیموقع بیندیشد.
از این بخت نامساعد: نویسنده در این کتاب برای کاری که انجام دادنش را “تأیید” میکند، دنبال “فهمیده شدن” میگردد. از همین رو تمام هنر خود را به کار میگیرد تا در قالب یک رمان- خاطرات زندگی خود را بازگو کند. او تأکید میکند به دنبال قهرمان ساختن از خود نیست. در کتاب هم به روشنی جریان سرقتهای مسلحانه و غیرمسلحانه خود را برای به دست آوردن یک لقمه نان توضیح میدهد و از شرمندگی خود هم سخن میگوید. درواقع خواننده در این کتاب با یک راوی اول شخص روبهروست که قصد پنهانکاری ندارد و به روشنی مسئولیت اعمال خود را میپذیرد- هرچند نمیتوان از نظر دور داشت که در این میان جاهایی هم گناه را بر گردن “روزگار” و “بخت”ای میاندازد که با او مساعد و همراه نبوده. خوانندهای که کتاب را میخواند همهجا با گونهای نگاه جبرگرایانه از سوی نویسنده روبهرو میشود که در عنوان کتاب هم هست: یک فنجان چای “بیموقع” که شاید همین “بیموقعی” کار را به اینجا کشانده. او جابهجا بر امکانات مختلفی انگشت میگذارد که موجود بودنشان از او آدم دیگری میساخت. جایی از امکان تولد خود در روسیه سخن میگوید، جای دیگری از اینکه کاش دعوت دوستانش را در تریای دانشکده رد کرده بود و آن فنجان چای “بیموقع” را نمینوشید و هرجا خسته میشود خود را به دست تقدیر میسپارد.
ترجمه امیرحسین فطانت از کتاب خاطرات گارسیا مارکز در ایران مجوز انتشار نگرفت. امیرحسین فطانت در پاسخ به این سؤال که چرا اینهمه بر نقش تقدیر تأکید میکنید میگوید: در زندگی همیشه لحظاتی هست که نمیشود جلو آمدنشان و حضورشان را گرفت و هر حادثهای علت یا علتهایی دارد که باید بررسی شوند.
فطانت که امروز در دهکده گواتاویتا guatavita در نزدیکیهای بوگوتا در کشور کلمبیا زندگی میکند از پشت تلفنی که گاه به گاه قطع میشود در پاسخ به این پرسش که آیا نمیشد آن فنجان چای بیموقع را ننوشید میگوید کاش دانشیان آن روز پیدایش نمیشد، اما باز هم تأکید میکند که در آن لحظه، فارغ از تمام قضاوتها، درستترین کار را کرده. او مخاطبان این کتاب را دو دسته میداند: دستهای همنسلان او که شاید اصلاً کتاب را نخوانند و همچنان قضاوت چهلساله خود را در مورد او حفظ کنند و دسته دیگر نسل امروز.او امیدوار است این نسل کتاب او را مانند «سرنوشت یک انسان» بخواند.
چهل سال پس از آن چای بیموقع: کتاب “یک فنجان چای بیموقع، رد پای یک انقلاب” در بهار ۲۰۱۴ توسط شرکت کتاب در لسآنجلس به چاپ رسیده است. فطانت پیش از این کتاب در سال ۱۳۶۶ “داستان تمام داستانها” را نوشته. او میگوید که تا قبل از آن تجربه نوشتن نداشته اما این کتاب را از سر نیاز درونی مینویسد. ترجمه “گزارش یک آدمربایی” و “خاطرات روسپیان سودازده من” هر دو از گارسیا مارکز، کارهای دیگری است از امیرحسین فطانت که باز به قول خود او حاصل همین تنهایی و انزواست. شاید همینها دستگرمی بوده برای نوشتن کتابی که در آن از خود بگوید و از اتهامی که چهل سال است متوجه اوست.
او ادامه میدهد یادداشتی از آن حوادث نداشته اما از سال ۲۰۰۶ شروع میکند به شرح آن حوادث در وبلاگ خود و چهل سال پس از اعدام دانشیان و گلسرخی کتاب را به شکل فعلی تمام میکند.
باری، نسل امروز شاید به بینامتنیت خاطراتی که از تاریخ معاصر نوشته میشود کاری نداشته باشد. او صرفاً کتابی را خواهد خواند با نثری داستانی از یک چریک قدیمی که خیلی زود از سیاست کنار کشید اما باز هم در چنبرهای گرفتار آمد که خودش فکر میکند راه گریزی از آن نداشت. قهرمان این کتاب برای خواننده شاید یهودایی باشد که هرکس پس از خواندن سرگذشت او در مورد آخرین بوسهاش بر مسیح قضاوت خود را خواهد داشت. بوسهای که شرح آن برای ما چهل سال طول کشیده است.
نادیده کرفتن خشم جامعه و عواقب آن
حسن حمزه زاده حیقی
در چهل و اندی سال گذشته نه تنها رژیم در مساله آبادانی اقتصادی کشور ناموفق بوده، بلکه نقش ویرانگریري ، را به نحو احسن انجام داده و یکی از مخرب ترین حکومت های تمدن ایرانی در همه عرصه های زندگی کشور به حساب میاید. در این مدت چهار دهه گذشته برمبنای حکومت تئوکراسی حاکم نسلی پرورش یافته است که واقعیت انکارناپذیر حکومت های خشن دینی را نه به چشم، بلکه بر پوست تن خود دیده، بر همین مبنا بسیار خشن شده است.
خشونت باشندگان کشور قابل درک است. آنچه که در جامعه مدنی ما میگذرد، دقیقا همان چیزی است که در قرون وسطی گذشته و اینک در صده بیستم مساله فوق در حالی در فرایند تکرار است که آگاهی و دانش توده ها، هزاران سال از ان فاصله دارد و عواقب ان موجب سرزنش ملی گردیده است.
ما ایرانیان در بازه ای به سرزنش ملی گرفتار شده ایم که در کشورهای منطقه مانند عربستان پروژه های تخیلی به مرحله اجراء درمی آید. امارات از یک بیابان خشک به رویا تبدیل میشود و ترکیه مرکز توریستی جهان می گردد و امریکا جمیزوب به کیهان میفرستد.همزمان با این مساله جهان دستخوش چونان تغییراتی میگردد، که رسیدن به آن برای ایران غیرقابل تصورشده است. آیا باید سر در خاشاک کرد، بی تفاوت به تغییرات و پیشرفت های تمدن بشری نشست، تا سوشیانسی از راه برسد؟طبیعتا ایرانی با آن پیشینه کهن نمیتواند بی تفاوت بماند، انقلاب اخیر نیز تاکیدی بر این گفته است. جامعه بی تاب است، در جستجوی راهی برای برون رفت جهت رسیدن به آرمان های انسانی خود. خشونت رژیم مرزها را درنوردیده، توقف در افق حوادث غیر ممکن شده است. جمهوری اسلامی هیچ رویکردی در برون رفت از وضعیت فعلی ندارد. موقعیت رژیِم چنان است که اگر نکشی، کشته خواهی شد.
اصل موجودیت حکومت به راز بقاء تبدیل شده و مطابق این اصل اگر نخوری، خورده خواهی شد. برپایه اصل راز بقاء مردم ایران برای زیستن و نابود نشدن، واکنشی قابل درک نشان میدهند، با همه خشونت های رژیم، زندان و شکنجه و اعدام ها خشم خود را به عیان گذاشته اند.
زیرگرفتن آخوند که بمثابه ابزار حکمرانی رژیم در کشور درک میشود، در بازه کنونی تنها واکنش نرم جامعه استنباط میگردد.
در شرایط حال جامعه چنین میپندارد که اگر آخوند و یا پاسداری کشته شود، یک شر از میان شرها کاسته شده که موجبات شادمانی میلیونها ایرانیست، و جای تاسف دارد، چرا که مرگ یک هم نوع از قدیم الایام سبب درد و انده بوده است.
بعد از اعتراضات گسترده اخیر و انقلاب زن زندگی آزادی که هنوز نیز در اشکال گوناگون تداوم یافته است، موجب انگیزه بقاء رژیم هرچه بیشتر گشته، خشونت به امری روزمره تبدیل شده است. در حال حاضر جاجای کشور شاهد خشونت عوامل رژیم میباشد. از درون مترو گرفته تا خیابان و سر کوچه، جامعه در زد وخورد است. این پدیده رایچ شده توسط رژیم عواقبی را درپی دارد که در پسا رژیم سبب نگرانی خواهد بود. معمول است که پس از پیروزی بر رژیم های دیکتاتوری، نیروهای تازه بقدرت رسیده ارفاق هایی جهت حل شدن طرفداران رژیم سابق در امور روزمره کشوری در نظر میگیرند. اما همزمان با این، نباید فراموش کرد که خشونت های اعمال شده در سال 57 نسبت به آنچه که اینک میگذرد قابل قیاس نیست. باید چاره ای در این بازه جست. بر بستر ره کرد بر موضوع فوق بسیاری از جریانهای مخالف راه های برونرفتی را پیشنهاد کرده اند که به بررسی آن میپردازیم. در این میان، طیف طرفداران سلطنت موافق دخالت دادن نیروهای انتظامی در ساختار آینده میباشد. این دسته از موافقین براندازی بطور واضع سخن نمی گویند با الفاظی های زیبا از کنار برخی موارد میگذرند.
در اندیشه فوق مساله ای مطرح میشود که باید در نظر داشت. جامعه افرادی را که دست به شکنجه و تعرض زندانیان زده اند، یا حکم اعدام معترضان را داده اند، بعید است که ببخشد.
جهت فرونشاندن خشم مردم کدام رهکرد مورد توجه است تا مانع انتقام از این روزهای خشونت گردد؟
تصویب نورماتیوها و مقررات آیا موجب مهار خشم و عصبانیت می شود؟.
در آن صورت اگر فروشگاه سر کوچه از فروش کالا به عامل دیروزی رژیم سرباز زد آیا شاکی بسان امروز باید به ارگانها شکایت کند، ارگان مربوطه نیز فروشگاه فوق را توبیخ، جریمه و یا پلمپ خواهد کرد، یعنی همان خواهد شد که در حال حاضر شده است؟
بنابراین، رهکرد فوق پاسخی است یکطرفه و ممکن است برای مردمی که مورد آزار و اذیت عوامل رژیم قرار گرفته اند، خوشآیند نباشد. در را بر همان پاشنه سابق بچرخاند، برعکس سبب یاس و نامیدی مردم بیشتر گردد، کشور آرام نگیرد. گروه های دیگر، رویکرد محاکمه عناصر جنایت را پیشنهاد می کنند. این پیشنهاد میتواند یکی از عوامل اصلی فروکش کردن خشم جامعه و بخشودگی عناصر ریز درون حکومتی گردد. برای مثال کسانی که امروز به عناوینی در مترو و خیابان ها مزاحم زنان ” بی حجاب” که بهتر است “رها شده از بند” بنامیم، میگردند، را میتوان به دو گروه مجزا نمود، یا بشدت معتقد و پایبند به رژیم از دید مذهبی هستند یا جیره خوارند که آن نیز از روی ضرورت فقر حاکم در جامعه است، چنین افرادی را مطابق روال، جامعه خواهد بخشید. از طرفی نیز این دسته از افراد خود به خود در فردای پیروز شرمنده و شرمسار خواهند بود، پس نیازی به تنبیه و اذیت نیست. اینکه کدام رویکرد غالب گردد، در این بازه از زمان هیچ مهم نیست، مهم نجات ایران از گز مگانی است، که تداوم رژیم آنها میتواند صحرای خشکی بنام ایران بر جغرافیای زمین برجای گذارد.
بیماریهای روانی و خطر سکته مغزی در جوانان
مهین ایدر
تازههای پزشکی هفته: بیماریهای روانی و خطر سکته مغزی در جوانان/ آیا صحبت با تلفن همراه فشار خون را بالا میبرد؟/ چطور اضطراب غربالگری دهانه رحم را کاهش دهیم؟/ ماه مه، ماه آگاهی از بیماری تنفسی آسم.محققان میگویند، افراد زیر ۴۰ سال با بیماریهای روانی در معرض خطر بیشتری برای حمله قلبی و سکته مغزی روبرو هستند.به نوشته سیانان؛ مطالعهای که روز دوشنبه در مجله اروپایی قلبوعروق منتشر شد، دادههای سلامت بیش از ۶.۵ میلیون نفر را بررسی کرد. افراد شرکتکننده در این مطالعه بین ۲۰ تا ۳۹ سال سن داشتند. طبق این مطالعه، حدود ۱۳ درصد از شرکتکنندگان دارای نوعی اختلال روانی شامل بیخوابی، اضطراب، افسردگی، اختلال جسمانی، اختلال استرس پس از سانحه، اختلال مصرف مواد، اختلالات خوردن، اختلال دوقطبی، اسکیزوفرنی یا اختلال شخصیت بودند.
محققان به این نتیجه رسیدند که شرکتکنندگان دارای هرگونه اختلال سلامت روانی در مقایسه با افراد با سلامت روانی، ۵۸ درصد بیشتر احتمال تجربه انفارکتوس میوکارد را داشتند و ۴۲ درصد بیشتر در معرض خطر سکته مغزی بودند.
محققان کالج پزشکی دانشگاه ملی سئول خاطرنشان کردند که از هر هشت نفر در رده سنی ۲۰ تا ۳۹ سال، یک نفر دارای نوعی اختلال روانی از جمله افسردگی، اضطراب و بیخوابی است.
آنها تاکید کردند: «یافتهها نشان میدهد که این افراد باید بهطور منظم تحت معاینات سلامت روان قرار گیرند و در صورت لزوم دارو دریافت کنند تا از سکته قلبی و سکته مغزی در آنها جلوگیری شود.»
این مطالعه نشان داد که ارتباط بین بیماریهای روانی و مشکلات سلامت جسمانی بهدلیل عوامل بیولوژیکی مانند التهاب و عدم تعادل هورمونی است که میتواند ناشی از استرس مزمن و سایر شرایط سلامت روان باشد.استرس میتواند باعث اختلال در عملکرد سیستم عصبی خودمختار و ترشح هورمونهایی مانند کورتیزول شود. این روند منجر به افزایش فشار خون میشود، اما همچنین میتواند تغییرات فیزیولوژیکی دیگری را در طول زمان ایجاد کند که بر رگهای خونی تأثیر میگذارد، از جمله افزایش استرس اکسیداتیو که باعث ایجاد آترواسکلروز و بیماری قلبی میشود.
آیا صحبت با تلفن همراه فشار خون را بالا میبرد؟
تحقیقات جدید نشان میدهد که استفاده از تلفن همراه ممکن است با سطح فشار خون مرتبط باشد. هرچه فرد زمان بیشتری را با تلفن همراه سپری کند، خطر ابتلا به فشار خون بالا بیشتر میشود.بهنوشته نیویورکپست؛ بر اساس گزارشی که روز جمعه در مجله اروپایی Digital Health منتشر شد، در این تحقیق از دادههای سلامت نزدیک ۲۲ هزار نفر استفاده شد. از شرکتکنندگان در مورد میزان استفاده از تلفن همراه و مدت زمان استفاده سؤالاتی پرسیده شد. محققان دانشگاه پزشکی جنوبی گوانگژو در چین دریافتند افرادی که حدود ۳۰ تا ۵۹ دقیقه در هفته با تلفن همراه صحبت میکردند، ۸ درصد افزایش خطر ابتلا به فشار خون بالا داشتند. افرادی که ۱ تا ۳ ساعت با تلفن همراه صحبت میکردند، ۱۳ درصد، افرادی که ۴ تا ۶ ساعت صحبت میکردند، ۱۶ درصد بیشتر و افرادی که بیش از ۶ ساعت در هفته صحبت میکردند، ۲۵ درصد بیشتر در معرض خطر ابتلا به فشار خون بالا بودند. افرادی که بالاترین خطر را داشتند، شرکتکنندگانی بودند که خطر ژنتیکی فشار خون بالا را داشتند.
این مطالعه نشان داد که استفاده از تلفن همراه سطوح پایینی از انرژی فرکانس رادیویی ساطع میکند که حتی در مواجهه کوتاهمدت، با افزایش فشار خون مرتبط است.
فشار خون بالا میتواند به شریانها آسیب بزند و باعث کاهش خاصیت ارتجاعی آنها شود. این روند جریان خون و اکسیژن را کاهش میدهد و با مجموعهای از پیامدهای منفی سلامت از جمله نارسایی قلبی، حمله قلبی، فیبریلاسیون دهلیزی و خطر سکته مغزی مرتبط است.
بنا به گفته محققان؛ یافتهها نشان میدهد زمانی که مدت تماس هفتگی با موبایل کمتر از نیمساعت باشد، ممکن است بر خطر ابتلا به فشار خون بالا تأثیری نداشته باشد. هرچند به تحقیقات بیشتری نیاز است، اما عاقلانه بهنظر میرسد که تماسها با تلفن همراه را برای حفظ سلامت قلب به حداقل برسانیم.
بهگفته نویسندگان این مطالعه، با توجه به اینکه سهچهارم جمعیت ۱۰ سال به بالا در جهان صاحب تلفن همراه هستند، این تحقیق برای پیشگیری از افزایش فشار خون بسیار موثر است.
چطور اضطراب غربالگری دهانه رحم را کاهش دهیم؟
بسیاری از افراد غربالگری دهانه رحم را به دلیل احساس اضطراب یا خجالت به تعویق میاندازند. این درحالی است که تست پاپاسمیر بخش مهمی از مراقبت از سلامت بدن زنان است.
به نوشته نشریه پزشکی مدیکال نیوزتودی و به گفته متخصصان، مهمترین چیزی که زنان باید بدانند، این است که غربالگری دهانه رحم یک آزمایش نجاتدهنده و بهترین محافظت در برابر سرطان است.
این آزمایش عفونت ناشی از ویروس HPV یا ویروس پاپیلومای انسانی و وجود سلولهای غیرطبیعی و پیشسرطانی در دهانه رحم را در مراحل اولیه قبل از تبدیلشدن به سرطان تشخیص میدهد. اگر همه آزمایشات منظم خود را انجام دهند، ۸۳ درصد از سرطانهای دهانه رحم قابل پیشگیری است.در طول غربالگری، پزشک متخصص از ابزاری بهنام اسپکولوم استفاده میکند تا به آرامی دیوارههای واژن را باز کرده و به دهانه رحم دسترسی پیدا کند.
او از یک برس نرم برای جمعآوری نمونههای سلولی از دهانه رحم استفاده و نمونهها را برای تجزیهوتحلیل به آزمایشگاه میفرستد. کل فرآیند فقط باید چند دقیقه طول بکشد.
طبیعی است که از فکر معاینه اندام خود توسط یک غریبه احساس ناراحتی کنید. اما بهخاطر داشته باشید که این شخص میداند که چه کاری انجام میدهد و کارش قضاوت در مورد بدن شما نیست.
آزمایش اسمیر نباید دردناک باشد. ممکن است کمی ناراحتی در ناحیه لگن خود احساس کنید اما این فقط یک لحظه است.
هرچه احساس آرامش و کنترل بیشتری داشته باشید، کمتر احتمال دارد در طول غربالگری احساس ناراحتی کنید. در طول معاینه نفسهای عمیق بکشید، که به آرامش شما کمک میکند. نفس خود را حبس نکنید، زیرا این کار باعث میشود عضلات شما منقبض شده و ناراحتی بیشتری داشته باشید. ممکن است بخواهید از چیزی که حواستان را پرت میکند برای تغییر تمرکزتان استفاده کنید.
برای افرادی که واقعاً به درد حساس هستند، مصرف داروهای مسکن بدون نسخه مانند استامینوفن (پاراستامول) یکساعت قبل از قرار ملاقات ممکن است به جلوگیری از هرگونه احساس درد کمک کند.
میتوانید از پزشک متخصص بخواهید در هر نقطهای، بهخصوص اگر درد دارید، این کار را متوقف کند. معمولاً آزمایشهای اسمیر باعث ناراحتی یا خونریزی بیشتر نمیشوند، اگرچه گاهی اوقات ممکن است خونریزیهای خفیف رخ دهد، زیرا برس مورد استفاده برای جمعآوری نمونههای سلولی ممکن است گاهی دهانه رحم را تحریک کند.
خونریزی شدید پس از آزمایش اسمیر شایع نیست. با این حال، اگر بعد از آزمایش اسمیر خونریزی شدیدی را تجربه کردید که مربوط به پریود نیست، یا دچار گرفتگی عضلات شدید یا لختهشدن خون شدید، مهم است که با پزشک خود صحبت کنید.
اگر آزمایش اسمیر برای HPV یا سلولهای غیرطبیعی روی دهانه رحم مثبت شد، باید بهخاطر داشت که به این معنی نیست که شما سرطان دهانه رحم دارید. بلکه شما نیاز به معاینات بیشتر توسط متخصص زنان دارید. آنها آزمایش کولپوسکوپی را انجام میدهند تا دهانه رحم شما را بیشتر ببینند و ممکن است نیاز به انجام بیوپسی یا نمونهگیری داشته باشید.
شاید مهمترین چیزی که در مورد غربالگری دهانه رحم باید بهخاطر بسپارید، این است که با برنامهریزی و انجام منظم آن طبق توصیه، کنترل سلامت خود را بهدست میگیرید.
ماه مه، ماه آگاهی از بیماری تنفسی آسم حمله آسم ممکن است زمانی اتفاق بیفتد که در معرض «محرکهای آسم» قرار بگیرید. محرکهای آسم در شما میتواند بسیار متفاوت از دیگر افراد مبتلا به آسم باشد.
به نوشته پایگاه خبری مرکز کنترلوپیشگیری از بیماریهای آمریکا (CDC)؛ برخی از رایجترین محرکهای آسم عبارتند از:
دود تنباکو دود تنباکو برای همه، بهویژه افراد مبتلا به آسم، ناسالم است. در این میان دود دستدوم، دودی است که توسط یک فرد سیگاری ایجاد و توسط شخص دوم تنفس میشود.
دود دستدوم میتواند باعث حمله آسم شود. خانه خود را به منطقهای عاری از دود تبدیل کنید. اگر مبتلا به آسم هستید، هیچکس هرگز نباید در نزدیکی شما، در خانه، ماشین یا هرجایی که ممکن است زمان زیادی را سپری کنید سیگار بکشد.
غبار کنههای گرد و غبار، حشرات میکروسکوپی هستند که در بسیاری از خانهها وجود دارند. اگر آسم را تجربه میکنید و به کنههای گرد و غبار آلرژی دارید، باید بدانید که میتوانند باعث حمله آسم شوند. برای جلوگیری از حملات: از روکش تشک و روبالشی ضدحساسیت استفاده کنید تا مانعی بین مایتهای گرد و غبار و خودتان ایجاد کنید.
رختخواب خود را هر هفته بشویید و کاملا خشک کنید.
فرشها و کف زمین را مرتب با استفاده از جاروبرقی مجهز به فیلتر «هپا» جارو بکشید. سطح رطوبت را در خانه پایین نگه دارید.
آلودگی هوای فضای باز آلودگی هوای بیرون میتواند باعث حمله آسم شود. این آلودگی میتواند از منابع مختلفی از جمله کارخانهها، اتومبیلها یا دود آتشسوزی ناشی شود. دود آتشسوزی ناشی از سوختن چوب یا سایر گیاهان، از ترکیبی از گازهای مضر و ذرات کوچک تشکیل شده است. تنفس بیش از حد این دود میتواند باعث حمله آسم شود. بنابراین فعالیتهای خود را برای زمانی که سطح آلودگی هوا پایین است برنامهریزی کنید.
حیوانات خانگی حیوانات خانگی پشمالو در صورتی که به آنها حساسیت داشته باشید، میتوانند باعث حمله آسم شوند. دورنگهداشتن حیوانات خانگی از اتاق خواب، شستن حیوانات خانگی پشمالو، استفاده از روکش تشک و بالش ضدحساسیت برای جلوگیری از حمله آسم موثر هستند.
عفونتهای تنفسی عفونتهای مرتبط با آنفلوانزا، سرماخوردگی، و ویروس سنسیشیال تنفسی (RSV) میتوانند باعث حمله آسم شوند. عفونت سینوسی، آلرژی، گرده گل، تنفس برخی مواد شیمیایی و رفلاکس اسید نیز میتواند باعث حملات شود. جلوگیری از عفونتهای ویروسی مانند دریافت بهموقع واکسن آنفلوآنزا و دریافت سالانه واکسن آلرژی به جلوگیری از حملات آسم کمک میکند. واکسن آلرژی یکی از بهترین روشهای پیشگیری از بروز بیماریهای آلرژیک بهخصوص آسم یا آلرژی فصلی است.
کپک تنفس کپک میتواند باعث حمله آسم شود، خواه به کپک حساسیت داشته باشید یا نه. برای کاهش قرارگرفتن در معرض کپک در خانه: کالاهای مرطوب را ظرف ۲۴ تا ۴۸ ساعت خشک کنید.
نشتیهای آب، که باعث میشود کپکها در پشت دیوارها در اسرع وقت رشد کنند را رفع کنید.
از یک دستگاه تهویه مطبوع یا رطوبتگیر برای حفظ رطوبت داخل خانه استفاده کنید.
ابزار کوچکی بهنام رطوبتسنج تهیه کنید تا سطح رطوبت را بررسی کنید و تاجاییکه میتوانید، سطح رطوبت را پایین نگهدارید. حداکثر ۵۰ درصد. کپک را با مواد شوینده و آب از روی سطوح سخت پاک و کاملا خشک کنید.
جنبش انقلابی مهسایی الهام بخش کارگر، معلم و سایر اقشار جامعه
اکبر دهقانی ناژوانی
چند صده و چند دهه بوده که جامعه ایران بیمار و گرفتار لجن مذهبی افراطی، ناسیونالیسم افراطی، قومگرایی افراطی بوده و زیر سلطه آخوندهای شیطان صفت و پادشاهان جاه طلب و ناسیونالیستهای افراطی رفته تا مرز مسخ و شست و شوی مغزی. از طرفی دیگر در هیچ زمان ما نتوانستهایم که جامعه ایران را درست بشناسیم و یک تجزیه و تحلیل درست و جامعی از جامعه ایران بدهیم. از توی تجزیه و تحلیل و توجیه گراییهای فردی و جمعی افراد روشنفکر، فقط میتوان کلی گویی در حد خود فریبی و دیگران فریبی را بیرون کشید. بخاطر ساختار متضاد جامعه چند صد ساله و بخصوص به خاطر شرایط متضاد اجتماعی این چند دهه آخری، یعنی از آخر دوره رژیم محمد رضا شاه تا به امروز که ۴۴ سال از رژیم منفور آخوندی میگذرد مردم شناختها و تجارب تلخ میلیونی پیدا کرده و با تمام محرومیتها و محدودیتها این تضادها بیشتر و مردم مجبور شدند که به مشکلات فردی، اجتماعی و محیط زیستی توجه بکنند. هم به خود و هم به وضعیت جامعه و محیط زیست و هم به سیستم مذهبی حاکم به جامعه انتقادهای سختی کرده و کم کم عیبها را در خود و سیستم و همه جا در اجتماع و محیط زیست پیدا و با آنها در این ۴۴ سال به شکلهای مختلف برخورد کردند. پس از این همه فراز و نشیب و تضادها، جنبش انقلابی مهسایی نُه ماه پیش از دل این جامعه با چنین بافت و ساختاری بیرون آمد.
بعضیها سعی میکنند که جنبش انقلابی مهسایی را شکست خورده در نظر بگیرند. بعضی دیگر آن را خیزش در نظر میگیرند. جنبش انقلابی مهسایی نه شکست خورده است و نه خیزش است. با وجود اینکه خیزش از شورش جا افتاده تر و فراگیرتر و افراد بر آن کنترل بیشتری دارند و بیشتر از شورش دوام میآورد. اما خیزش نمیتواند برای مدت طولانی دوام آورد، چون خیلی عمیق نیست و محتوای کمی دارد و همه گیر نمیباشد و خواستههای اجتماعی گسترده ندارد.
نگارنده بر این باورم که بر خلاف شورش و خیزش، جنبش انقلابی مهسایی از همان ابتدا نشان داد که ریشه دار، پر محتوا، رشدیابنده و گسترده نیز میباشد. علت انقلابی بودن این جنبش مهسایی بر میگردد به میزان رشد و چگونگی رشد و میزان عمق و گستردگی آن در جامعه ایران. این جنبش انقلابی با جان نثاری هزاران نفر و مقاومت جانانه جوانان و نوجوانان دختر و پسر در این ۴۴ سال، بخصوص در این نُه ماه آخری کامل تر شده است هرچند متاسفانه بالای هفتصد نفر تلفات جانی داشته و بسیاری از جوانان عزیز، بخصوص دختران دلاور مسموم و هزاران نفر در زندانها در حبس هستند، پس بنابراین مبارزه این جنبش انقلابی مهسایی ریشه عمیق و گسترده اجتماعی دارد و در مسیر رشد و گستردگی خود در جامعه ایران میتواند پر محتواتر، گسترده تر، متنوع تر و شکست ناپذیر ترشده و شکلها و طیفهای مختلفی به خود بگیرد و در کنار حجاب اختیاری بانوان دلیر و شجاع به صورتهای دیگری، مثل اعتصابات و اعتراضات پراکنده و یا گسترده جلو برود و فراگیر شود و دوست و دشمنش را بیشتر تشخیص و بر علیه آنها قیام و با آگاهی جمعی رشدیابنده به راهش ادامه دهد. این جنبش انقلابی مهسایی مهم با ریشه اجتماعی گسترده میخواهد ثابت کند و به ما بگوید که در آن واحد که من رشد به جلو دارم و آینده نگر و مخالف هر چیز کهنه و وازده، مثل مذهب افراطی، ناسیونالیسم افراطی، قومگرایی افراطی و کمونیسم افراطی و هر چیز کهنه و راکد دیگری هستم. اما اصالت درست من، من را وصل میکند به افراد پر باری که از گذشته برای من برجای ماندهاند و من میراث خوار فردوسی پاک زاد هستم و درسم را از فردوسیها و حماسههای آنها گرفته و میگیرم. میخواهم درس تاریخی به جمهوری اسلامی و نوکران و اربابانش بدهم که من با این ریشه تاریخی مهم و خیلی گسترده اجتماعی ترا شکست خواهم داد. توی لجن و مذهب پوشالیت نمیتوانید من و کشورم ایران را نابود کنید. این پیام روشن و درس تاریخی برای ما فرزندان جنبش انقلابی مهسایی هم هست. دیدیم که این جنبش انقلابی مهسایی در این نُه ماه چگونه رژیم را به چالش کشید و میکشد تا حدی که رژیم با کمک اربابان خارجی و عوامل داخلی و خارجی وابسته به خود و وابسته به بیگانگان و با وکالت بازی و اتوبوس «همه با هم» و منشورهای من دربیاری و جوانان محلات تهران و غیره، مستقیم و غیر مستقیم سعی کردند که این جنبش را مال خودشان بکنند. اما نتوانستند و مردم ایران با شناخت و تجربه ۴۴ ساله آنها را تحویل نگرفتند. آنها در صدد بر آمدند که این جنبش انقلابی مهسایی را ضعیف و سرنگون کند. اما این جنبش انقلابی مهسایی با آنها جنگید و در این نُه ماه با دوام تر قوی و گسترده تر و زیر بار هر کس و ناکسی نرفته و نمیرود. بیشتر از قبل دشمن و دوست خود را شناخته است و آنها را رسوا و پس زده است، مثلا عمامه پرانی، آتش زدن مراکز امنیتی و تابلوهای تبلیغاتی رژیم، ترور انقلابی از افراد رژیم منفور، تظاهرات، اعتراضات، اعتصابات و مبارزه بانوان حجاب اختیاری در رأس تمام آنها قرار دارد. حافظ بزرگ میفرمایند؛ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست…. عرض خود میبری و زحمت ما میداری…. تو به تقصیر خود افتادی از این در محروم…. از که مینالی و فریاد چرا میداری. همانطور که حافظ بزرگ میفرمایند، جنبش انقلابی مهسایی جولانگاه سیمرغ است و این بانوان حجاب به اختیار دلیر و جوانان پسر شجاعی که از این بانوان با غیرت حمایت کرده و میکنند سیمرغهای این جولانگاه مهسایی حافظ بزرگ هستند. در این جولانگاه سیمرغان، فردوسی وار حماسه میآفرینند.
تعبیر و تفسیر سیمرغی این جولانگاه مهسایی
ریشه عمیق اجتماعی چند صده و چند دهه این جنبش انقلابی مهسایی از اینجا میزند بیرون که در هر نقطهای از هر شهر دختران و زنانی را میبینیم که با حجاب اختیاری در کف کوچه، خیابان، بازار و مغازهها خودنمایی میکنند، یعنی در همه جا پَر سیمرغ را رستموار آتش زدهاند و سیمرغ زمانه در همه جا هست. (آتش زدن پَر سیمرغ توسط رستم در شاهنامه فردوسی تا سیمرغ به یاریش بشتابد). سیمرغهای زمانه همان دختران شجاع با حجاب اختیاری کف کوچه، خیابان، کف مغازهها و کف بازار در تمام شهرها هستیم و از هم یادگرفته و یاد میگیرم که خودم برای خودمان انتخاب و تصمیم بگیریم. توی جنایتکار آخوند مذهبی افراطی با زندان و شکنجه و اعدامت، با فقر گستردهات نتوانستی و نمیتوانی ما سیمرغان را در زنجیر ترس، انزوا، بی هویتی، پوچی و لجن مذهبی افراطیات در اسارت نگه داری. ما تمام این زنجیرهای کهنه و پوسیده مذهبی تو را پاره کردهایم و پاره میکنیم و ذهن و روحمان را رهایی میبخشیم، پس بنابراین به خود آمده و انسانهای آگاهی شدهایم. برای خودمان تصمیم میگیریم. فقط امثال مثل ما شایسته این جولانگاه هستند. زندان و شکنجه و اعدامت کاری نتوانست با ما سیمرغان و جولانگاه مهسایی بکند. ما دختران و پسران سیمرغان جنبش انقلابی مهسایی در هر نقطه از ایران و جهان فردوسی وار حماسه میآفرینیم. به منشور، وکالت و وکالتنامه و قیم احتیاج نداریم، چرا؟، چون ما سیمرغوار در این ۴۴ سال در داخل ایران از توی اپوزیسیون منفعل، متوهم، باری به هر جهت، خیلی بیشتر و بهتر یادگرفتهایم. ما به رفراندوم هم احتیاج نداریم. رفراندوم ما بر پا کردن حرکت اجتماعی هر روزه ما با حجاب اختیاری در همه جا و در هر نقطهای از هر شهر این سرزمین میباشد. به جنبش انقلابی مهسایی آری میگوییم و به شما عقب افتادههای جاه طلب بچه کش و عوام فریب نه میگوییم این رفراندوم ما در کف کوچه، خیابان، بازار و مغازهها است. جمهوری اسلامی و اربابان و نوکران داخلی و خارجی آنها جنگ را به ما تحمیل کرده و با ما آتش به اختیار میجنگند، پس رفراندوم ما جنگ با جمهوری اسلامی و هر رژیم دیکتاتور دیگر است تا مرز سرنگونی آنها. هر نقطهای از هر شهر جنگ و میدان زورآزمایی ما با رژیم و میدان یادگیری و حق طلبی ما زنان و مردان برای آینده بهتر است. در این میدان نبرد مبارزه سیاسی و اجتماعی معنی دار تر شده و کمی و کیفی جنبش انقلابی مهسایی را تقویت میکند و بر گستردگی و عظمت این میدان جنگ جولانگاه بانوان شجاع حجاب به اختیار و پسران دلیر میافزاید. جنبش انقلابی مهسایی به ما میگوید کهای عزیز جون ما میراث دار فردوسی بزرگ هستیم. ما همه فردوسی بزرگ شدهایم. این جولانگاه مهسایی حماسه بزرگش را از فردوسی گرفته و سیمرغان حافظ وار در آن جولان و پرواز میکنند. در این جولانگاه فردیت معنی ندارد. پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنی است (بانوی بزرگوار فروغ فرخزاد). جنبش انقلابی مهسایی یک پدیده اجتماعی گسترده و همه گیر است که رژیم منفور آخوندی و اربابانش هیچ کاری نمیتواند با آن بکنند نه با کشتار، نه با اعدام و نه با شکنجه و نه با منشور و وکالت بازی و اتوبوس «همه با هم» هر کس سوار این اتوبوس شد سر از اسرائیل در میآورد. این آن رسوایی بود برای جمهوری اسلامی و نوکرانش و این خاری است که به چشم رژیم منفور آخوندی، نوکران و اربابانش رفته و میرود که نتوانستند این جنبش انقلابی را از آن خود بکنند و نتوانستند آن را از بین ببرند. با هم سری به جولانگاه سیمرغ زمانه میزنیم.
در هر نقطهای از هر شهر اثری از جولانگاه مهسایی پیدا میکنید و دختران دلیر حجاب اختیاری خودشان را بالای سرشان به گردش و چرخش در میآورند. اگر مشکلی از طرف رژیمیها برای این خانمهای محترم حجاب به اختیار پیش بیاید، این بانوان دلاور درسهایشان را در این ۴۴ سال خواندهاند و خود وکیل خود هستند و آنقدر جسور و حاضر به جواب هستند که در برابر مزاحمتها کم نمیآورند و از خود دفاع میکنند و حق متجاوز را کف دستش میگذارند. از مرگ هم باکی ندارند. مردم، بخصوص جوانان پسر هم نیز از این بانوان شجاع و دلیر انرژی و جرأت گرفته و از آنها حمایت و پشتیبانی جانانه میکنند، یعنی میخواهند مثل این بانوان شیر دل مطرح و به جا و به موقع با کمک همدیگر خودنمایی کنند و هر چه این متجاوزان جنایتکار آخوندی و مزدورانش بر سرشن آوردهاند را بر سر این متجاوزین خالی کنند. این جنبش انقلابی مهسایی یک پدیده آتشفشانی اجتماعی با ریشههای عمیق چند صد ساله است که از حماسه فردوسی بزرگ و جولانگاه حافظ بزرگ تاثیر گرفته و میگیرد. این حماسه جنبش مهسایی حرارت و خروش خودش را از این آتشفشان فردوسی و حافظ گرفته و هر زن و مرد را آتشفشانی میکند و کسی جرأت نمیکند با جنبش انقلابی مهسایی در بیفتد. کار به جاهایی رسیده که به خاطر حجاب اختیاری و رشد معنی دار آن در جامعه رژیم از روی نا علاجی، حتی بعضی فاطمه کماندوهای خود را کاملا لخت و بی حجاب کرده و به خیابان آورده تا وانمود کند که حجاب اختیاری شما بانوان ایرانی فرقی با بد حجابی این خانم لخت و عریان شده ندارد. شما احمقها و بی عابروهای مذهبی با اسلام لجن افراطی و حکومت الله، حکومت عدل علی و حکومت ناب محمدی مطهر خودتان چه تاجی بر سر مردم گذاشتید که الآن میخواهید با فاطمه کماندوی لخت و عریان اجیر شده خودتان تاجی به سر مردم بگذارید.ای آخوندهای کثیف این تاج لخت و عریان این فاطمه کماندو فقط برای سر کثافت و مذهب افراطی لجنتان برازنده میباشد. این تاج دریدگی و برده پرور جنسی فقط برای سر خودتان مناسب است. مثل همیشه کور خواندهاید! این مردم، بخصوص جوانان دختر و پسر دست شما پلیدها را خواندهاند و شما را در همه جا، حتی در خارج رسوا کردهاند.
چرا مذهب افراطی و آخوندها تا این حد لجن و کثیف هستند؟
در زمانهای قدیم به آن معنی علم و آگاهی وجود نداشته. ذهن، روح، عقل و احساس نمیتوانستهاند درست رشد کنند. از طرفی دیگر موضوعات و رخدادها و واقعیات اجتماعی و محیط زیست خیلی پیچیده و سخت و مخرب بودند. بشر در برابر آنها ناتوان و دچار ترس، سردرگمی، ناعلاجی، توهمزایی، انزوا، خیالپردازی میشده. انسان برای اینکه از این شرایط خلاص شود و یا حداقل آنها را کاهش دهد از روی ضعف، ناتوانی و نا علاجی به خودش و دیگران دروغ میگفته و یا بسیاری از موضوعات را توجیه و فرافکنی میکرده و از روی کنبود و ضعف تقصیرها را به گردن دیگران میانداخته. توهمات ذهنیو روحی آنها را باورمند کرده که نیروهای غیبی دستی در کار روزگار و بر ما مردم دارند و ما و این روزگار را هر روز به یک شکلی در میآورند. افراد این وضعیتهای ناگوار را در رابطه با هم تشدید میکردند. مشکلات، موضوعات نا علاج و مخرب بیشتر تشدید و در جامعه و در محیط زیست روی هم انباشته میشدند. پس از چندین قرن از توی این بحرانها و کلاف سر درگم اجتماعی نظامهای مذاهب افراطی، ناسیونالیستهای افراطی و قومگراییهای افراطی بیرون آمدند. در اینها همه چیز نا درست، مخرب و متضاد رشد میکردند. بی عقلی، بی عاطفگی، خشونت، برده پروری، دروغ، توجیه گرایی وکمبودهای وحشتناک شکل و شمایل مختلفی به خود میگرفتند، مثلا نیروهای غیبی، شیطان، جن، ملائکه، خدای شر، خدای خیر و برکت، خدای آسمانها و غیره و مدام انزواطلبی، توهمزایی ذهنیت و روحیات مردم را دامن میزدند و کسی هم نمیتوانست و جرأت نمیکرد با این موجودات عجیب و غریب خیالی ذهن و روح مردم بیمار در بیفتد. اگر هم کسی با آنها در میافتاد. مردم بر این باور بودند که غضب این خدایان و نیروهای غیبی همه ما را گرفته. اگر توی گناه کار به درگاه خدایان طلب بخشش نکنی و نماز شکر بجا بیاوری و دختر زنده زنده قربانی نکنی ما مجبور میشویم تو و خانوادهات را قربانی کنیم تا این خدایان و نیروهای غیبی ما را ببخشند. این بافت جامعه آن روز بوده که در آن ضعف، دروغ، ناتوانی، نفهمی، سطحی نگری، جهل، رکود، بی عقلی، خشونت، ترس، بی احساسی، فقر، بی قانونی و بی نظمی، انحصارگرایی، مطلقگرایی، خود بزرگ بینی، خودمحوری، محافظه کاری. تمام این کمبودهای وحشتناک و مخرب بعد از هزار و چهارصد سال امروزه یکجا رسیده به آخوندهای لجن مذهبی. آخوندها برای کم کردن این کمبودهای جهنمی ذهنی، روحی، عقلی و احساسی خودشان هزاران دروغ، هزاران جنایت، هزاران آدمکشی، هزاران تخریب، هزاران غارت و دزدی تا برای بر طرف کردن این کمبودهای وحشتناک آخوندی خودشان همه چیز فراهم شود و در عوض مردم هیچی نداشته باشند. مردم گناه کار هستند و برای اینکه گناهانشان به درگاه خدایان آخوند بخشیده شود باید بندگی و بردگی و بردگی جنسی این خدایان آخوند و اربابان خارجیشان را بکنند تا کمی از کمبودهای هزار و چهارصد ساله مذهبی آخوندها کم شود. زن برای آخوند برده جنسی است، حتی زنهای خودشان. مردم امت هستند و در راه خدا (خدای جنونی که بر ذهن و روح و جسم آخوند حاکم و خدایی حکومت میکند.) باید قربانی جانی و مالی شوند.
شکل گیری جنبش انقلابی مهسایی در این جهنم مذهبی
مسیر گذار از جمهوری اسلامی پس از چند قرن و چند دهه، بخصوص در این ۴۴ سال بعد از انقلاب ۵۷ برای مردم خیلی سخت و طاقت فرسا بود. مردم همه جوری از آنها ضربه خوردهاند. مردم شکنجهها، زندانها، اعدامهای این جنایتکاران را دیده و چشیدهاند. اما این تجارب و شناختهای سخت و طاقت فرسا با تمام مخرب بودنشان تاثیرات مثبتی هم داشتند و مردم از تضادهای درون خودشان و تضادهای درون رژیم درسهایی گرفته و میگیرند. در این تضادهای رشدیابنده و جنگ و گریزها خیلیها ناجوان مردانه در این تضادهای آشتی ناپذیر ذهنی، روحی، عقلی و احساسی بیمار شدند و خودشان را از بین بردند. خیلیها هم در تضاد با رژیم شکنجه، زندانی و کشته شدند. اما عدهای هم توانستند جان سالم به در برند و به جلو رشد کنند و راه بهتر را دریابند.
به مرور چیزهایی یادگرفتند که نه فقط در تضاد با مذهب کهنه مظهر دروغ، مظهر پلیدی و توهم است، بلکه خیلی از این تجارب و شناختها به روز شده و به درد زندگی امروزی میخورد که بخشی از آنها از زندگی امروزی تاثیر گرفته بود، بخصوص از زمانی که تلفن همراه و اینترنت به بازار آمده بودند. از دل چنین جامعهای با چنین تجارب و شناختهای میلیونی ۴۴ ساله که ریشه چند قرنه دارند باید جنبش انقلابی مهسایی بیرون میآمد تا این جنبش انقلابی با چنین ساختاری در تضاد با این پلیدیهای مذهبی رشد کند و حکومت ننگین الله، عدل علی و ناب محمدی به لنجن کشیده را رسوای عام و خاص کند تا کوس رسوایی آنها به تمام جهان برسد تا مرز سرنگونی رژیم آخوندی. این آن قدرت و اصالتی است که در جنبش انقلابی مهسایی در این ۴۴ سال با فراز و نشیب زیاد شکل گرفته است. کار این آخوندها و اربابانشان به جایی کشیده شده که میخواهند با منشور بازی، وکالت بازی، اتوبوس «همه با هم» و با جوانان محلات تهران و این اواخر با فاطمه کماندوهای لخت و عریان که برده جنسی اجیر شده رژیم آخوندی هستند در کف خیابان و در داخل مترو آبروی جنبش انقلابی مهسایی را ببرند. با این کار آبروی شما آخوندها و دینتان و حکومت ناب محمدیتان بر باد رفته و میرود. تمام مردم ایران و جهان میدانند که شما چه لجنهای متعفنی هستید. جنبش انقلابی مهسایی میگوید ذات من از پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک زرتشت و از حماسه فردوسی مایه و الهام گرفته و در جولانگاه حافظ دوره دیده و به پرواز در آمده است. این نوع وصلههای ناجور به این مردم و به من جنبش انقلابی مهسایی و بانوان شجاع با حجاب اختیاری نمیچسبد. با این تهمتها نمیتوانید مردم را تحریک کنید و عدهای را به جان عدهای دیگر بیندازید و مردم را سرکوب کنید. مردم از این ترفندها و از این سرکوبها دیگر نمیترسند. شما آخوندها و شما سپاهیهای کثیف از این مردم و از این دختران دلاور حجاب به اختیار تو دهنی خورده و میخورید. اثرات مبارزه زن زندگی آزادی به بازاریان خرده پا و کسب و کار بازار رسیده و میرسد و آنها هم دریافتهاند که باید در برابر یاوه گوییهای رژیم ایستاد و از زنان دلیر حجاب به اختیار دفاع کرد.
این بازاریان، کسبه و عابران پیاده خودشان را در اندازههای مختلف در باره جنبش انقلابی مهسایی جوابگو میدانند و از بانوان نجیب حجاب اختیاری دفاع میکنند.
به همین خاطر رژیم منفور بسیاری از مغازهها و فروشگاههای بزرگ، رستورانها، بازار فروش، مراکز گردشگری را به خاطر حجاب اختیاری بسته و پلمپ کردهاند رژیم با این کارها اولا به درآمد خودش ضربه میزند، یعنی دیگر خبری از چندرغاز مالیات گرفتن از این مکانهای پلمپ شده نیست.
دوم با این پلمپها نارضایتی بازار و کسبه و جامعه را بیشتر میکنند.
سوم بیکاری و بی پولی هم بر آنها روز به روز افزوده میشود.
چهارم مردم بیشتر همدیگر را پیدا کرده و از هر قشری بیشتر آماده میشوند برای صف آراییها بر علیه رژیم.
پنجم مردم اعتصابات، تجمعات، اعتراضات، تظاهراتها همراه با این مبارزه حجاب اختیاری زنانه را تأیید و تقویت و بیشتر به هم کره زده و گسترش میدهند. جنبش انقلابی مهسایی میگوید کهای عزیز جونای کاسب،ای بازاری،ای عابر پیاده کار خوبی کردید که از این بانوان شجاع حجاب به اختیار دفاع کردید.
این مشکل تنها فقط مشکل زنها نیست.
مشکل تو هم هست.
اگر زنها پیش قدم شدهاند و جنبش انقلابی مهسایی را بوجود آوردهاند، به بخاطر ستم مضاعفی بوده که بر آنها وارد شده، پس بنابراین مبارزات آنها فقط برای مشکل حجاب و مشکل معیشتی خودشان نبوده و نیست که در برابر هزار و یک مشکل سینه سپر کرده و میکنند و جان عزیز خودشان را به خطر انداخته و میاندازند.
این مشکل همگانی و به نوعی سیاسی، اقتصادی، معیشتی و اجتماعی است. همه چیز را و همه کس زن و مرد را در بر میگیرد. اینها مشکل توی مذکر، توی کسبه، توی بازاری، توی بیکار، توی عابر پیاده هم هست. این مشکل مربوط به بچهها، دختران و زنان حجاب به اختیار گرسنه شما هم میشود.
این خودآگاهی جمعی مردمی شما کم کم همه سرایت میکند و روشن تر و واضح تر در جامعه بازتاب پیدا کرده و جا میافتد. امروزه همه دریافتهاند و دارند درمی یابند که پشت حجاب اختیاری زنانه که زنها از آن دفاع میکنند و بابت آن جان میدهند نه فقط مشکل بی نانی، بی آبی، بی کاری، فقر، برده پروری خوابیده است و حجاب یکی از آنها است، بلکه این جنبش انقلابی مهسایی از ما میخواهد که تکان خورده و حرکت بکنی و از این صندوقچه ذهنی و روحی پر از ترس، توهم، انزوا و خاکستری بیرون بیایی.
این جنبش انقلابی مهسایی به ما میگوید این مشکل حجاب را دست کم و فقط زنانه و احساسی در نظر نگیرید.
این ریشه اجتماعی ۴۴ ساله دارد و از خیلی چیزهای خوب و بد حکایت میکند که بر سر زنها، بچهها و مردان آمده و میآید و نهایتا از بی آبی، بی کاری، بی نانی، جنگ داخلی، جنگ منطقهای و تجزیه ایران هم سر در آورده و در خواهد آورد اگر خودتان را به خواب بزنید و نخواهید موقعیت اجتماعی خودتان را درست بفهمید، مثلا نمونهاش همین پلمپ کردن مغازههای شما است که به شما اجازه نمیدهند که چندرغاز درآمد داشته باشید.، پس بنابراین توی کاسب، توی بازاری، توی بی کار فقیر و توی عابر پیاده همه اینها را مشکل خودت، مشکل خانوادهات و مشکل همنوعت بدان و از این جنبش انقلابی مهسایی همه جانبه حمایت کن تا رژیم منفور آخوندی با یک انقلاب مردمی سرنگون شود.
در قسمت دوم این مقاله به چگونگی رهبری و راه رشد جنبش انقلابی مهسایی از دید روانشناسی میپردازم. موفق و پیروز باشید. پاینده و جاویدان ایران عزیز ما!
مسیحیت از دیدگاه جمهوری اسلامی
فهیمه تیموری
با روی کار آمدن حکومت جمهوری اسلامی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ و تدوین قانون اساسی آن نظام حکومتی در ایران شکل گرفت که نظامی کاملا ایدیولوژیک مبتنی بر دین اسلام و مذهب تشیع و ولایت مطلقه فقیه بود. آیت الله خمینی همواره تاکید داشت که حفظ نظام از اوجب واجبات است و برای تامین آن می توان تمامی احکام شرع از قبیل نماز و روزه و حج و.. . را نیز حتی تعطیل کرد.
بدین ترتیب از همان ابتدای روی کار آمدن جمهوری اسلامی مردم ایران با رژیمی مواجه شدند که حاکمیت دینی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی در آن تماما در دست یک نفر و آن شخص ولی فقیه بود. به عبارت دیگر نظامی استبدادی و توتالیتر و آن هم از نوع دینی آن.
طبیعی است وقتی رژیمی استبدادی و مبتنی بر برداشتهای دینی و ایدیولوژیک باشد آحاد مردم هیچگونه حق ابراز نظر و عقیده و یا انتخاب دینی ندارند و همگی موظفند از آن نظام بعنوان یک حکومت دینی و الهی تبعیت کنند. هرگونه تخلف و یا ابراز عقیده و نظری که با آن زاویه داشته باشد نه تنها تحمل نمی شود که آن را مخالفت با حکم الهی و تقابل با حکم خدا و دین و پیامبر و قرآن تلقی نموده و مستحق سخت ترین مجازاتها می دانند. این نظم دینی توسط آیت الله خمینی و خامنه ای و نهادهای دینی دست ساز آنها مثل مجلس شورای اسلامی؛ شورای نگهبان قانون اساسی و.. . . بصورت قوانین دینی و حکومتی تدوین و به اجرا در آمد. ثمره آن تبدیل کشور به پیروانی حاکم و اکثریتی که از هیچگونه حق و حقوق متداول و شناخته شده بین المللی برخوردار نبودند گردید.
بهتر است در گام نخست نگاهی به قرآن بعنوان مانیفست و دستورالعملی که آحاد مسلمانان موظف به تبعیت از احکام مندرج در آنند بیندازیم.
قرآن هیچگونه احترامی برای اهلکتاب (مسیحی؛ یهودی؛ زرتشتی) قاِیل نیست، در شرع اسلام ارزش مردم به انسان بودن آنان نیست، بلکه به دین و ایمان شان است.
درقرآن آمده است: با کسانی که به الله و قیامت ایمان نمیآورند و حرام داشتهی الله و رسولش را حرام نمی دانند و به دِین الْحَق (اسلام) متدیّن نمیشوند قتال کنید(آنها را بکشید). مگر به دستِ خویش جِزْیَه (باج و خراج)بپردازند؛ و بدین ترتیب خواروپست شوند.
توجّه شود که در این آیه نیامده است که با کسانی یا با اهلکتابی که بر مسلمانان تاختهاند یا ستم نمودهاند، بایستی قتال شود؛ بلکه، آمده است که با کسانی که «به الله و روزِ آخر ایمان نمیآورند و حرام داشتهی الله و رسولش را حرام نمی دانند و به دِین الْحَق (اسلام) متدیّن نمیشوند» بایستی قتال شود.
البته، این قتال درمورد اهلکتاب بایستی تا به آنجا ادامه یابد که آنان تبدیل به پیروانی خوار و ذلیل شوند. واژهی بکار رفته، واژهیِ ساغرهست و به معنای “کسی که خوار و پست هست یا در خواری و پستی افتاده، ” است. این واژه در تمام مواردی که در قرآن بهکار رفته به همین معناست؛
مثلاً : آیهیِ ۱۳ از سورهی الاعراف. حال، با وجود چنین احکام به اصطلاح الهی، آیا می توان انتظار داشت که قرآن اجازه دهد مسیحیان درایران به یک پیروان فعّال و تبشیری تبدیل شوند؟
(تبشیر در لغت به معنای «بشارت دادن» و «مژده آوردن» است و خود واژه انجیل نیز به معنای بشارت و نوید است (لوقا، ۲: ۱؛ متی، ۲۶: ۱۳؛ مرقس، ۱:۱)
مقامات جمهوری اسلامی واژه تبشیری را درمورد کلیساهای فارسی زبان پروتستان مانند کلیسای جماعت ربانی و کلیسای انجیلی به کار میبر ند. اما چرا درحالی که پیروان مسیحی در قانون اساسی به رسمیت شناخته شده، جمهوری اسلامی این مسیحیان را مورد حمله قرار میدهد؟
مسیحی خوب، مسیحی بد، مسیحیان ایرانی که در قانون اساسی به رسمیت شناخته شدهاند، متعلق به کلیساهای قومی از جمله کلیسای ارامنه یا آشوری هستند. مراسم دراین کلیساها مانند کلیسای کاتولیک آشوری و کلیسای گریگوری ارامنه، به زبان غیر فارسی وبرای غیرمسلمانان برگزار میشود ومسلمانان درصورت درخواست وعلاقه نیز نمیتوانند درس مسیحیت یاد بگیرند و به مسیحیت بپیوندند.
درحالی که این مسیحیان «بی آزار و خوب» به شمار میروند، کلیساهایی نیزدرایران وجود دارند که مراسم خود را به زبان فارسی برگزار میکنند و مسلمانان درصورت علاقه میتوانند از اصول مسیحیت بیاموزند و تحت شرایطی و پس ازطی مراحلی مسیحی شوند.
(کلیسای خانگی) این مسیحیان نوکیش و مسیحیانی که به زبان فارسی موعظه میکنند «مسیحیان بدی» به شمار میروند که جمهوری اسلامی ازآنها به عنوان تبشیری یاد میکند. در واقع کلیساهای تبشیری که جمهوری اسلامی آنها را «دندان تیز کرده و منحرف» میخواند، کلیساهای پروتستانی هستند مانند کلیساهای انجیلی و جماعت ربانی که صدها میلیون عضو در سراسر جهان دارند و محدود به کشور ویا گروه خاصی نمیشوند. در این کلیساها، در ایران، اقوام مختلف وهمچنین نوکیشان مسیحی در کنار یکدیگر مراسم عبادتی خود را به جا میآورند. باتوجه به دستگیری گسترده نوکیشان مسیحی در ایران از آمار کل افرادی که به دلیل تغییر دین در ایران دستگیر شدهاند، اطلاع دقیقی در دسترس نیست. اما آن چه به وضوح به چشم میآید، درچند سال اخیر، تعداد قابل توجهی ازنوکیشان مسیحی توسط جمهوری اسلامی درکشور دستگیر شدهاند. این درحالی است که مطابق با ماده ۱۸اعلامیه جهانی حقوق بشر، هرانسانی محق به داشتن آزادی اندیشه، وجدان و دین است؛
این حق شامل آزادی عقیده، تغییر مذهب [دین]، و آزادی علنی و آشکارکردن آئین و ابراز عقیده، چه به صورت تنها، چه به صورت جمعی یا به اتفاق دیگران، در قالب آموزش، اجرای مناسک، عبادت و برگزاری آن در محیط عمومی یا خصوصی است و هیچ فردی حق اهانت و تعرض به فرد دیگری به لحاظ تمایز و اختلاف اندیشه ندارد.
آتش خشم
نسترن فرخه
تجربههای خودسوزی زنان در دالاهوی کرمانشاه
همه آنها بعد از خودسوزی پشیمان بودند، زنانی که همان سهم اندک برای زندگی را هم از خود گرفتند و حالا خانوادههای داغداری از خود به جای گذاشتند. داستان هرکدام از زنان این چند روایت به شکلی با خشونت و تنهایی گره خورده است. خودسوزی زنان دالاهو، در یکی از شهرستانهای کرمانشاه، مانند برخی مناطق کشور با فرهنگهای خاص، به امری مسری برای ابراز خشونت و اعتراض این زنان تبدیل شده که در بیشتر موارد نتیجهای جز مرگ جانهای جوان به همراه ندارد.
نسترن فرخه: همه آنها بعد از خودسوزی پشیمان بودند، زنانی که همان سهم اندک برای زندگی را هم از خود گرفتند و حالا خانوادههای داغداری از خود به جای گذاشتند. داستان هرکدام از زنان این چند روایت به شکلی با خشونت و تنهایی گره خورده است. خودسوزی زنان دالاهو، در یکی از شهرستانهای کرمانشاه، مانند برخی مناطق کشور با فرهنگهای خاص، به امری مسری برای ابراز خشونت و اعتراض این زنان تبدیل شده که در بیشتر موارد نتیجهای جز مرگ جانهای جوان به همراه ندارد. داستان برخی از این زنان قربانی به دلیل فضای اجتماعی خاص منطقه هرگز بازگو نخواهد شد، زنانی که در تنهایی بار خشونتهای خانگی را به دوش کشیدند و در آخر با آتشی بر جانشان، به زندگی وداع همیشگی گفتند. مرگهای وحشتانگیزی که شاید علت بخشی از آن به فضای مردسالار حاکم در منطقه و محدودیتهای مردانه برای زنان برگردد.
حسرتی برای همیشه
روسری را کنار میزند، تضاد چهره جوانش با چروکهای عمیق سوختگی که روی گردن و بدنش نقش بازی میکند، روایتگر حرفهای بسیار این مادر 20ساله است. صدای گریههای بیامان نوزادش را با شیردادن خاموش میکند. دختر سهسالهاش با بستهای پفک و لبخندی روی صورت وارد اتاق میشود و تشکهای گوشه خانه را به زمین میریزد، پرستو نگاهی میکند و دخترش بهسرعت از اتاق بیرون میرود: «میبینید چقدر اذیت میکنند؟ بهخاطر بچهها افسردگی گرفتم، بعضی وقتها خسته میشوم. اصلا وقت نمیکنم به خودم برسم، مدام هم که خانه هستم. فقط درگیر جمعوجورکردن خانه و بچهداریام».
فرط تنهایی و شاید نادیدهگرفتهشدن، او را به جنونی از جنس آتش رسانده، روزی که آتش به جان خودش انداخت و حالا روز و شب از پشیمانی همان لحظه حرف میزند. سوختگیهای خود را هنگام شیردادن به نوزاد بیتابش نشان میدهد: «کاش این کار را نمیکردم، هزار سال پیر شدم، اصلا آنقدر همهچیز بد نبود که این کار را کردم…».
چشمان درشت و گونههای شفافش اوج جوانی این مادر را نشان میدهد، مادری که شروع و پایان روایتش یک کتمان بزرگ از رنجهایش را به تصویر میکشد.
پرستوی داستان، زخمهای عمیق روی پوست جوانش را از علاقهاش به درس و مدرسه و اجبار به ترک درس و ازدواج شروع میکند: «اینجا زندگی برای زنان سخت است، اینجا زنان باید در خانه بمانند و بچهداری کنند. من هم مثل بقیه 17 سالگی ازدواج کردم اما دوست داشتم درسم را ادامه دهم، گریه کردم و پدر و مادرم را قسم دادم بگذارند درس بخوانم اما نشد. البته بین اهالی و فامیل من خیلی بیشتر از دخترهای دیگر درس خوانده بودم. خلاصه بعد از آن من ازدواج کردم و الان هم مدام در خانه تنها هستم، همسرم بیرون میرود و میگردد اما من همیشه باید در خانه بمانم. حتی دو تا از خواهرهای خودم که ازدواج کردند در کوچه پدرم زندگی میکنند اما حق تنها بیرون رفتن ندارند. فقط ماهی یک بار همراه همسرشان برای شبنشینی به خانه مادر و پدرم میروند…».
از خواستگارهای بسیاری که داشته حرف به میان میآورد، اینکه از بین تمام آنها پدرش پسری را انتخاب میکند که تا زمان ازدواج حتی چهره واضحی از او ندیده و حالا پدر دو فرزندش است. پرستو شبیه به بسیاری از زنان دیگر این منطقه گوشی برای شنیدن میخواهد تا حرف بزند. خودش روایت را دست میگیرد و پیش میرود: «همسرم را دوست داشتم تا اینکه من را از روستای خودمان به اینجا آورد، زندگی روستایی اینجا به خاطر دامداری واقعا سخت است اما به من گفتند باید این کارها را انجام دهم. همان موقع بین من و همسرم اختلافاتی پیش آمد، همسرم میگفت اگر میخواهی با من زندگی کنی باید این کارها را انجام بدهی. غیرتی هم بود، میگفت در روستا حرف درمیآورند پس نباید تنها بیرون بروم، حتی تنهایی خانه پدرم هم نمیتوانم بروم… من تا همین الانم که دو بچه دارم تابهحال با همسرم جایی نرفتهایم که مثلا تفریحی کنیم. جانم برایتان بگوید که ما هیچوقت دوتایی جایی نرفتیم، حتی وقتی دختر اولم نوزاد بود، برای همین چیزها چند بار قهر کردم و درخواست طلاق دادم… کتکم زد و من کارم به پزشکی قانونی رسید. مسئولان پزشکی قانونی میگفتند چطور همسرت با تو چنین کاری کرده. خلاصه کار به جدایی رسیده بود که یک روز مادرشوهرم و چند تا از بزرگان فامیل به خانه پدرم آمدند، من هم که چندماهی بود دخترم را ندیده بودم و شیرم هم خشک شده بود، زیر گریه زدم… خیلی دلم برایش تنگ شده بود و همین باعث شد به خانه همسرم برگردم. مادرشوهرم میگفت برگرد. دوست داری این بچه زیر دست نامادری بزرگ شود؟ خلاصه من رضایت دادم و برگشتم اما اختلاف کمتر که نشد، تازه بیشتر هم شد. به خودم گفتم طلاق فایده ندارد الان بمیرم بهتر از آن است که با طلاق از دخترم جدا شوم. همان شد که به سرم زد و خودم را سوزاندم…». دستش را بالا میگیرد تا جای سوختگیها کامل مشخص شود: «ببین همهجا سوخت. به خدا عکس قبلم را ببینید باورتان نمیشود که این من هستم. بعد از سوختگی آنقدر افسردگی گرفتم که پیر شدم…».
پرستو هم شبیه بسیاری دیگر از زنان قربانی خشونت خانگی که دست به خودسوزی میزنند، پشیمان است. از آن روز با جزئیات یاد میکند: «همسرم عصبانی بود و از خانه بیرون رفته بود، مادرشوهرم مدام میگفت منت پسرم را نکش، او باید ناز تو را بکشد. من همان موقع بنزین را روی لباسم ریخته بودم و مادرشوهرم جلوی من را گرفته بود. بعد از کمی حرفزدن و نصیحتکردن من را راهی حمام کرد تا دوش بگیرم. داخل حمام دوباره همین فکرها به سرم زد، به خودم گفتم تو چند بار درخواست طلاق دادی، اینقدر هم اذیت شدی و هیچچیز درست نشد، همانجا در حمام لباسم را آتش زدم و آتش هم شدت گرفت… درد همه وجودم را گرفته بود. ترسیدم خواستم لباس تنم را دربیاورم که لباس در تنم گیر کرد و بالای تنم سوخت. دردش را هنوز به یاد دارم… هر وقت یاد آن روزها میکنم اشک در چشمانم جمع میشود. واقعا سختترین لحظههای زندگیام بود…». همان موقع دخترش وارد اتاق میشود و بسته نیمهخالی پفکش را در بغل مادر میاندازد و میرود. پرستو دوباره صحبتهایش را از سر میگیرد: «آن لحظه را کامل در خاطرم دارم، داد که زدم مادرشوهرم رسید و آتش را خاموش کرد. حدود دو هفته در بیمارستان ماندم بعد هم به خانه پدرم رفتم. بعد از آن همسرم تماس گرفت که میترسم به تو حرفی بزنم و باز این کار را انجام دهی، من هم گفتم تو اخلاقت با من خوب باشد، من این کار را نخواهم کرد. خلاصه مادرشوهرم و همسرم به دیدنم آمدند، به تفاهم رسیدیم و من به خانه همسرم برگشتم… از آن روز به بعد همسرم رفتار بهتری با من دارد. حتی قول داده یک روز برای جراحی پوستم به تهران میرویم. الان هم به خدا کسی را ندارم کنارش بنشینم، حرف بزنم تا خالی شوم، الان فقط در خانه بچهداری میکنم اما شوهرم با موتور بیرون میرود و برای خودش میگردد… راستش دوست ندارم شوهرم من را به این شکل ببیند، مدام گریه میکنم و افسردگی گرفته بودم چون مجبور بودم چهرهام را از همسرم مخفی کنم».
پشیمانی در پایان
همهچیز برایش واضح است، از آتشی که روی بدن دخترش شعله کشید تا آخرین وصیت روی تخت بیمارستان که با صدای آرامی در گوشش زمزمه کرده بود. از لباسهای همیشه مشکی و خطوط روی صورت این مادر مشخص است که بعد از ۱۰ سال هنوز این آتش خاموش نشده. چند جمله را بین هر حرفش جای میدهد: «دخترم تازه ۱۸ ساله شده بود. به بیمارستان که رسید پشیمان شده بود…». از داخل کمد مشکیرنگ گوشه اتاق، چند آلبوم عکس و کاغذی تاخورده بیرون میکشد، چند عکس را جدا میکند: «ببین این دخترم است، عکس پایان سال دوم و سوم دبیرستان، عاشق درس بود، دخترم حیف شد». نوشتههای روی کاغذ را طوری نگاه میکند که گویی برای اولین بار چینش این کلمات را کنار هم میبیند. «ببینید، این را دخترم قبل از مرگش نوشته بود، برای خدا نامه نوشته بود، از سختیهای زندگی تا اینکه خانواده اجازه دهد به دانشگاه برود…».
رؤیا دختر 18سالهای که درگیریهای مکرر با زن دوم پدرش او را وادار به خودسوزی در وسط حیاط خانه میکند، خودسوزی که عاقبت با پیشمانی و مرگی پردرد همراه میشود. منیره، مادر دختری که سنش از ۱۸ سال فراتر نرفت، از روزهایی روایت میکند که شاهد حضور زن دیگری در کنار همسرش بوده، زن دومی که او را عامل مرگ دخترش میداند. بدون هیچ تأمل و مکثی از این سیکل معیوب خشونت که از خودش به دخترش رسیده حرف میزند و شروع میکند: «پدر دنیا سر من هوو آورد، یک روز گفت میخواهم زن بیاورم، من که گفتم راضی نیستم من را کتک زد، گفتم من چه ایرادی دارم؟ مادر بچهها که هستم، خانهداری که میکنم، دیگر چه میخواهی؟ گفت عاشق شدم باید او را بیاورم. از وقتی هم که هوو آمد، با ما در یک خانه زندگی کرد. الان هم سه تا پسر دارد. بعد از مرگ دخترم گفتم نمیتوانم با او در یک خانه باشم و با کمک اهالی روستا خانه تهیه کردم و جدا شدم اما هنوز هم گاهی هوو به خانه ما میآید و سر میزند. ما ۱۰ سال با هم در یک خانه با بدبختی و بیچارگی زندگی کردیم… این هوو هر روز دعوا و درگیری راه میانداخت که یک روز طاقت دخترم تمام شد و این کار را با خودش کرد. آنقدر این درگیریها همیشگی بود که دخترم چند باری قصد کرده بود خودش را بکشد، واقعا زندگی را برای ما سخت کرده بودند. حتی یک روز به همسرم گفتم من دیگر نمیتوانم با این زن زندگی کنم و باید از هم جدا شویم اما همسرم گفت نه، اصلا نمیشود… دخترم هر روز میگفت مادر طلاق بگیر، میگفت تو با بدبختی زندگی کردی، دخترم خیلی دانا و باسواد بود، خیلی میفهمید، در این زندگی آنقدر اذیت شد که دیگر خودش را سوزاند».
اهالی این روستا هم روز خاکسپاری دنیا را بهخوبی در خاطر دارند. دختر نوجوانی که قربانی اشتباه پدر و زن دوم این خانه شده بود و حتی در مراسم خاکسپاری هم اهالی شاهد بودند که همسر منیره بهجای در آغوش کشیدن و دلداری او، زن دوم را که باعث تنش قبل از خودسوزی دنیا بود، در آغوش میکشد. منیره از هر چیز میگوید به غیر از روایت همان لحظات خودسوزی دخترش. او از وصیت دخترش که پشیمان روی تخت بیمارستان دراز کشیده بوده، میگوید: «همسرم بعد این اتفاقات هیچ کاری نکرد، اما بعد از اینکه دخترم را به بیمارستان بردیم، از ترس اینکه کسی با زن دوم همسرم کاری داشته باشد، از من خواست کسی با او کار نداشته باشد. میگفت مادر او هم بچه دارد و مادر است. این آخرین وصیت دخترم بود. روز قبل این اتفاق، کارنامه خودش و دوستش را از مدرسه گرفته بود. با ۸۰ درصد سوختگی اما یادش مانده بود کارنامه دوستش را به او برسانم؛ میگفت مادر من ماندنی نیستم کارنامه دوستم را از روی یخچال بردار و به دستش برسان… بعد از این اتفاقات هوو هیچ کاری نکرد، حتی همه جا پر کرده بود که من دروغ میگویم که باعث مرگ دخترم شده، درصورتیکه همه آبادی میدانستند ماجرا از چه قرار است».
منیره بعد از مرگ دخترش دیگر توان زندگی با زن دوم همسرش را نداشت و همین باعث شد تا با کمک فامیل و همسایه، خانهای درست کند و همانجا در تنهایی زندگی را پیش ببرد. خودش تکرار میکند: «خانه و زندگی برای آنهاست چون مثل یک خانواده به من کمک کردند».
منیره حالا بیمقدمه، بعد از سکوت و بغضی چندثانیهای، از آن روز تلخ میگوید که حالا بعد از چند سال هنوز روز و شبش را با هر لحظه از یاد آن پیش میبرد. همه چیز را هر اندازه که خودش دوست دارد، تعریف میکند: «پسرهای آن زن کوچک بودند، ما هم یک تلویزیون کوچک داشتیم، پسر هوو گفت من هم تلویزیون میخواهم، خلاصه هوو تلویزیون ما را برداشت و برد. دخترم شروع به دعوا کرد. همان لحظه نفت را از گوشه حیاط برداشت و روی خودش ریخت. تا من رسیدم به آتش کشیده شده بود… حیف شد، عاشق درس بود، میگفت مادر دوست دارم بزرگ که شدم به فقرا کمک کنم تا هرچه داریم را با آنها قسمت کنیم… دخترم حیف شد». منیره به آلبومهای عکس که روی زمین چیده نگاه میکند و همچنان عکسهای دخترش دنیا را از بقیه عکسها جدا میکند. بیشتر جملاتش را کردی ادا میکند اما حالا معنای جملات تکهتکهشدهاش مشخص است که زمزمه میکند: «آنقدر دخترم را اذیت کردند که خودسوزی کرد. با حرفهای ویرانکننده همیشه بین من و همسرم دعوا راه میانداخت. من یک زن کرد بدبخت هستم که نتوانستم از حق خودم و بچههایم دفاع کنم… آن روز هیچ کاری نتوانستم بکنم. آتش تا بالای سرش رفته بود. هوو هم خانه بود، اما حتی بیرون نیامد که ببیند چه شده… همه چیز جلوی چشمم سیاه شد، با یک پتو آتش را خاموش کردم… حالا دیگر افسره شدم، روانم افسرده است».
منیره اشکهایی را که از اول مکالمه روی صورتش جاری شده بود، کنار میزند و از سختی مرگ اولاد میگوید که کاش برای هیچ مادری پیش نیاید. تمام عکسهای روی زمین را یکییکی جمع میکند، جز عکس دختر خندان هفتساله که شاید نوری در میان تاریکیهای تمام این سالهای سخت منیره باشد. عکس را جلو میآورد: «ببینید خدا بعد از رؤیا دختر دیگری به من داد. همسرم اسم این را هم رؤیا گذاشت اما من هیچوقت رؤیا صدایش نزدم. به او ستاره میگویم اما همه چیزش، از چهره تا رفتارش همه شبیه به رؤیاست. ستاره هم عاشق درس و مدرسه است…».
آینهای بیمصرف
هرکدام از اهالی روستا که داستان خودسوزی شهرزاد را شنیدند، میدانند که در آخرین روز زندگیاش از همه تقاضای آینه میکرده تا صورتش را ببیند اما هرکس به روشی خواسته این دختر نوجوان را رد میکرد. وقتی خودش را برای آخرین بار در آینه میبیند، یک جمله میگوید: «صورت زیبای من کجا رفت؟ من حتی اگر زنده هم بمانم خودم را خواهم کشت…».
مرگ این دختر، اهالی خانه، بهخصوص مادر را کمحرف کرده است؛ مادری که مملو از حرفهای نگفته است ولی همچنان لب بسته. همسایهها روایت آن روز را به خاطر دارند و از شدت سوختگی شهرزاد میگویند که در همان دو روز یکییکی انگشتانش از بافت دستش جدا میشده و مادر با صورتی مبهوت، در گوش یکی از همراهان گفته بوده کاش دخترم با این وضع زنده نماند. خطوط روی صورت این مادر، جوانی سن او را پنهان میکند. از آن روز میگوید که برای کارگری سر زمین خیار بوده و یکی از اهالی خبر خودسوزی را به او میرساند. «سرپل ذهاب بودیم، یکی با عجله خبر آورد که بلا بر سر دخترت آمد. من با عجله خودم را به بیمارستان رساندم. دخترم پشیمان بود ولی دیگر از کسی کاری برنمیآمد. برایم توضیح داد که در مدرسه از بچهها گوشی گرفته بودند و گفته بودند فردا با پدر و مادرتان بیایید که دخترم ترسیده بوده، از ترس اینکه آبرویش رفته به خانه میآید و خودش را آتش میزند. وقتی به بیمارستان رسیدم، بالای سرش رفتم، گفتم مادر چرا این کار را با خودت کردی؟ من فکر کرده بودم کسی بلایی به سرش آورده، اما گفت نه کسی با من کاری نکرده، من فقط ترسیدم بابا مدرسه بیاید جلوی بقیه چیزی بگوید و آبرویم برود…».
سرش را پایین میاندازد و به گلهای کدررنگ فرش خانه خیره میشود: «دبه نفت گوشه حیاط را روی خودش ریخت… تقریبا دو روز در بیمارستان ماند، دیگر بدنش حسی نداشت… دخترم پشیمان بود، هنوز هم پدرش گاهی گریه میکند که من مگر چه کار میکردم که دخترمان این کار را کرد… شاید عصبانی میشدم و سیلی میزدم ولی دیگر این چه کاری بود. آن روز یکی از برادرهای شهرزاد در خانه بوده و این صحنهها را دیده است. هنوز هم وقتی نام دخترم میآید، پسرم زیر گریه میزند. خودم هم خیلی افسردگی گرفتم اما الان بعد از مدتها توانستم دوباره روی پا بایستم. الان فقط ترس دارم که این اتفاق برای بچههای دیگرم پیش نیاید، برای همین بیشتر از قبل مراقبشان هستم…».
زنان تنهای دالاهو
انتظار رستمی، بهورز خانه بهداشت بزمیرآباد سرپلذهاب نیز از تنهایی و خشونتهای پنهان زنان این منطقه میگوید؛ از ازدواجهای زودهنگام دختران تا تجربه خشونتهای گوناگون در این مناطق که گاه به اشکال مختلف باعث تولید قربانیهای خودسوزی میشود.
رستمی اشاره میکند: «در این مدت ازدواج دخترها در سن پایین بیشتر شده و بعد از آن هم معمولا درس را ول میکنند. درصد کمی از دخترها درس را ادامه میدهند که آنهم نهایت تا دیپلم است. دخترهایی که اینجا هستند از حق و حقوقشان چیزی نمیداند. مثلا کتکخوردن از شوهر را یک چیز عادی میدانند؛ یعنی اصلا برایشان چیز عجیب و تعجبآوری نیست و این موضوع را حق همسرشان میدادند. اینجا خشونت خانگی خیلی زیاد است. موارد زیادی بوده که یک زن را دیدهام که بدنش پر از کبودی و زخم است.
اخیرا یکی با لگد به زنش زده بود که دنبالچهاش کامل شکسته بود و او را به دکتر بردم. خشونتها در سن کم بیشتر است؛ چون معمولا دخترها به دلیل تجربه کمتر، آسیب بیشتری میبینند.
در مراجعه زنان به ما، کبودی و زخم ناشی از خشونت خیلی زیاد است. حتی خیلی وقتها خانمها از ترس درباره خشونتی که دیدهاند، صحبت نمیکنند».
این تسهیلگر ادامه میدهد: «بهطور کلی همه اینها در بحث خودسوزی اثر دارد و خودسوزی و خودکشی خانمها در منطقه ما خیلی زیاد است. مثلا چند وقت پیش خانمی سم خورد و خودکشی کرد. اما تا الان همه زنانی که دست به این کار زدهاند، پشیمان شدهاند و علت اصلی آن هم خشونتی است که تجربه میکنند و با این کار میخواهند خانوادهها را بترسانند تا از رفتار سابق خود دست بکشند ولی متأسفانه بعد از این اقدام معمولا میمیرند. ما اینجا ماهی 10 مورد خشونت داریم که معمولا از سمت مردان معتاد و بیکار منطقه برمیآید.
اینجا به کار اساسی نیاز دارد و از عهده یک نفر برنمیآید. مثلا بیرونرفتن و پیادهروی برای زنان موضوع خیلی عجیبی بود ولی من از مدتی قبل شروع به این کار کردم. تنها پیادهروی میکردم و با بدترین توهینها مواجه میشدم اما به کارم ادامه دادم. کمکم بعضی زنان همراه شدند و الان صبحها حدود 50 زن پیادهروی میکنند.
بعضی وقتها من تازه برای پیادهروی بیرون میروم و میبینم از صبح زودتر زنان دیگری برای پیادهروی بیرون زدهاند. اصلاح این شرایط به یک کار تیمی نیاز دارد که امیدوارم مهیا شود…».
آمادهباش رئیسی به وزارت اطلاعات، “ارشاد چند فرد غیرمعاند”
محمد قدیمی
ابراهیم رئیسی با ادامه حملات سریالی به مدارس، به وزارت اطلاعات “آمادهباش” داد. یک مقام وزارت کشور با اعلام بازداشت چند نفر گفته است که “برخی موارد هم که جنبه غیرمعاندانه داشته ارشاد شدهاند.” تجمعات اعتراضی ادامه دارد.ابراهیم رئیسی صبح سهشنبه ۱۶ اسفند در دیدار با مدیران و کارکنان وزارت اطلاعات بار دیگر با اشاره به جریان سریالی مسمومیت دانشآموزان، حمله گازی به مدارس شهرهای مختلف را “جنگ ترکیبی دشمن” خواند و از دستگاههای اطلاعاتی خواست برای برای مقابله با تهدیدهای امنیتی در هر حوزهای از جمله تهدید سلامت عمومی در برخی مدارس آماده باشند.
بسیاری از مقامات رسمی جمهوری اسلامی تا به امروز حمله گازی به مدارس را “توطئه” غرب اعلام کردهاند. روزنامه کیهان چند روز پیش حتی این حملات را در ادامه اعتراضات سراسری در ایران دانست واعلام کرد: «مسمومیت سریالی دانشآموزان اسم رمزی جدیدی از جنگ ترکیبی دشمن است.»
معاون امنیتی وزیر کشور: مواردی که جنبه غیرمعاندانه داشت ارشاد شدند. بنا بر اعلام معاون امنیتی وزیر کشور جمهوری اسلامی، چند نفر در پنج استان ایران در رابطه با موضوع حمله گازی به مدارس دستگیر شدهاند. مجید میر احمدی در گفتوگو با خبر ۱۴ صدا و سیما در روز سهشنبه ۱۶ اسفند این خبر را اعلام کرد اما هیج توضیح دیگری دراین باره نداد و تنها گفته است: «دستگاههای مربوطه مشغول تحقیق و بررسی کامل هستند. به محض اینکه اطلاعاتشان کاملتر و نتایج روشنی بهدست آمد، اطلاعرسانی میشود.»
دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید
بر مبنای اظهارات معاون امنیتی وزیر کشور “برخی موارد هم که جنبه غیرمعاندانه داشته ارشاد شدهاند.”
او نیز مانند بسیاری دیگر از مقامات جمهوری اسلامی عامل اصلی این حملات را “دشمن” اعلام کرده و افزوده است: «شناخت نقشه دشمن برای مردم و دانشآموزان مهم است؛ امروز دشمنان در صدد هراسافکنی، اضطراب و اخلال در نظام آموزشی کشور هستند و موضوع را بزرگتر از آنچه هست منعکس میکنند.»
میر احمدی همچنین با بیان اینکه جای “نگرانی جدی” نیست، گفت: «این هراسافکنی و ایجاد استرس باید مدیریت شود.»
ادامه حملات گازی به مدارس در شهرهای مختلف
اظهارات مبهم مقامات رسمی درباره برخی از دستگیریها و مسئول دانستن عوامل خارجی در ماجرای مسمومیتها در حالی مطرح میشود که همچنان برخی از مدارس شهرهای مختلف هدف حمله قرار میگیرند.
در روز سهشنبه ۱۶ اسفند تنها در زاهدان ۳۰۰ دانش آموز با علائمی مانند حالت تهوع و درد شکم به مراکز درمانی منتقل شدهاند.
از دو مدرسه در نیریز فارس نیز گزارش استشمام بوی نامطبوع از سوی مسئولان داده شده و شش دانش آموز به مراکز درمانی منتقل شدند.
در سه روز اخیر بنا بر اعلام خبرگزاری ایسنا، ۲۸۰ دانش آموز در شهرهای استان کهگیلویه و بویراحمد از جمله یاسوج، سی سخت، دهدشت، گچساران و لیکک نیز دچار مسمومیت شدند.
رئیس اورژانس مدیریت حوادث و فوریتهای پزشکی استان گلستان هم از مسمومیت تعدادی دانشآموز دختر در چهار شهرستان خبر داد و گفت: «کلیه مراکز درمانی استان برای مقابله با هرگونه حادثه احتمالی در آمادگی کامل هستند.»
درگیری ماموران با معلمان و والدین دانش آموزان با ادامه حملات گازی به مدارس مختلف در شهرهای ایران، بسیاری از والدین دانش آموزان و معلمان دست به تجمعات اعتراضی زدند که در برخی از شهرها با دخالت نیروزهای امنیتی، این اعتراضات به خشونت کشیده شد.
دستکم در سنندج، سقز و شیراز تصاویر و ویدیوهای بسیاری از یورش ماموران امنیتی به تجمع معلمان منتشر شده است.معلمان و والدین دانشآموزان همچنین در مناطق مختلف تهران، ساری، سقز، گچساران، نیشابور، زنجان، کرج، هرسین، بندر گناوه و … تجمعات اعتراضی برگزار کردند.
“چند روز آینده عوامل اصلی مسمومیت دانش آموزان معرفی میشوند”
یکی از اعضای هیات رئیسه کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس جمهوری اسلامی با اشاره به جلسه فوقالعاده این کمیسیون برای بررسی علل مسمومیت دانش آموزان مدعی شد، “در چند روز آینده عوامل اصلی مسمومیت دانش آموزان معرفی میشود.”
یعقوب رضازاده، درباره اظهارات بسیاری از مقامات که عامل مسمومیت دانش آموزان را “دشمن خارجی” معرفی کرده بودند، گفت: «اینکه میگوییم دشمن، منظور این نیست که عامل و یا عوامل از خارج از کشور وارد شدند، بلکه منظورمان رسانههای بیگانه که به این ماجرا دامن میزنند، است.»
فارس: دوربینهاى مدارس تاکنون هیچ مورد مشکوکی نشان نداده اند
خبرگزاری فارس، نزدیک به سپاه پاسداران جمهوری اسلامی به نقل از یک مقام امنیتی مدعی شده است، دوربینهاى مدارس، تاکنون هیچ مورد مشکوکی درمورد مسمومیتها را نشان ندادهاند.
این خبرگزاری نوشته است: «دوربینهای همه مدارسی که مجهز به دوربین مدار بسته بودند، چک شده است. علاوه بر آن دوربینهای شهری اطراف این مدارس هم بررسی شده است. تاکنون هیچ مورد مشکوکی دیده نشده است.»
بیشتر بخوانید: مسمومسازی سریالی؛ سناریویی شوم با الگوی روسی؟
این مقام امنیتی که نامش فاش نشده است، خبر از بازداشت چند مظنون هم داده که گفته شده پس از تحقیق از آنجا که ارتباطی با موضوع نداشتند، آزاد شدند.دادگستری استان البرز شعب ویژه برای رسیدگی به مسمومیتها تشکیل داد.در ادامه تحقیقات برای شناسایی عوامل حملات گازی به مدارس مختلف، رئیس کل دادگستری استان البرز از تشکیل شعب ویژه برای رسیدگی به مسمومیتهای اخیر دانش آموزان خبر داده است. حسین فاضلی هریکندی البته گفته است، علاوه بر عوامل دخیل در مسمومیت دانش آموزان، به اشخاصی که با دروغپردازی ایجاد التهاب میکنند، نیز برخورد خواهد شد.
سازمان نظام پزشکی: مسمومیت ها جنایتی ضدبشری در حق دختران این سرزمین است سازمان نظام پزشکی جمهوری اسلام در بیانیهای با محکوم کردن موضوع مسمومیت دانشآموزان، آمادگی خود برای همکاری با استفاده از ظرفیت جامعه پزشکی و انجمنهای علمی ذیربط را اعلام و این موضوع را “جنایتی ضدبشری در حق دختران این سرزمین” خواند.
به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید
در بخشی از این بیانیه آمده است: «فاجعه تاسفبار مسمومسازی دانشآموزان در این روزهای پایانی سال، سلامتی جسم و روح مردم کشورمان را نشانه گرفته است. این اقدام از سمت هر گروه و جریان و یا سرویسی باشد، شدیدا مذموم و محکوم است.»
دبیرکل حزب موتلفه اسلامی: برخی احمقانه میگویند کار خودشان است!
اسدالله بادامچیان، دبیرکل حزب موتلفه اسلامی درباره مسمومسازی دانشآموزان دختر گفت: «نمیدانم چرا مسئولین ابعاد آن را روشن نمیکنند؟ برخی احمقانه میگویند کار خودشان است! در حالی که بعد از پیروزی انقلاب شصت و خردهای درصد از دختران دانشگاهی شدهاند و همه جا هستند.»
دادستانی تهران علیه سه رسانه و سه شخصیت منتقد اعلام جرم کرد
دادستان تهران از اعلام جرم علیه سه رسانه و سه شخصیت منتقد در رابطه با مسمومیتهای سریالی در شهرهای مختلف ایران خبر داده است.
قوه قضائیه علیه روزنامههای هممیهن، شرق و وبسایت خبری-تحلیلی رویداد ۲۴، همچنین علیه آذر منصوری و صادق زیبا کلام از فعالان سیاسی و رضا کیانیان، هنرپیشه سینمای ایران اعلام جرم کرده است.
روز گذشته نیز علی پورطباطبایی، خبرنگار و از گردانندگان پایگاه خبری قم نیوز که اخبار مسمومیتها را در شهر قم اطلاع رسانی میکرد، بازداشت شده بود.
بنا بر اعلام دادستانی تهران، دو شعبه ویژه در دادسرا برای رسیدگی به پروندههای مرتبط با آنچه “نشر دروغ و شایعات” خوانده می شود، تشکیل شده است.
چگونه رهبری جنبش انقلابی مهسایی جا افتاده و میافتد؟
اکبر دهقانی ناژوانی
در زمانهای مختلف جامعه راکد و رسوب داده ایران در اندازههای مختلف رهبری رشدیابنده متضاد همراه با رشد رو به عقب داشته، زیرا مردم در طول تاریخ بی سواد، کم عقل و آگاهی درست به واقعیات اجتماعی و محیط زیست نداشتهاند. به همین خاطر رهبری فردی و جمعی در سطحهای مختلف رشد متضاد، انحصاری، همراه با رکود و عقب گرد، باری به هر جهت داشته و این رهبری تحمیلی از بالا به پایین از طرف مذهب افراطی و ناسیونالیست و قومگرایی افراطی به مردم فقیر و بی سواد اعمال میشده است. هر جا لازم میشده از زور، فریبکاری، تقیه، توجیه گرایی، دروغ، حتی فراتر از آن برای تحمیل این رهبری، بخصوص رهبری مذهبی از بالا به پایین به مردم از زندان و شکنجه و اعدام هم استفاده کرده و میکنند. از اواخر حکومت شاه این ارث مذهبی ناب محمدی افراطی همراه با رهبری از بالا به پایین مذهبی توسط رژیم شاه، آخوندها و اربابانشان به مردم مسخ شده ایران تحمیل و مردم از روی نفهمی، بی عقلی، اجبار، زور و ترس و هزار علت دیگر این وضعیت اسفبار مذهبی افراطی را به خود و به دیگران تحمیل و انتقال داده و تا به حال ۴۴ سال این وضعیت مخرب را مدیریت و رهبری کردهاند. مردم مسخ شده با دستان خودشان کار رژیم منفور آخوندی و مذهب ارتجاعی را راحت میکردند. افراد در کنش و واکنشهای متضاد خودشان علتها و عاملهای مخرب و متضاد لجن مذهبی را در تضاد با هم رشد و تقویت میکردند و از رشد متضاد آنها معلولهای عجیب و غریب و متضاد جدیدی را بوجود میآوردند. این معلولها در تضاد با هم رشدیابنده و همدیگر را از نو تعریف و باز تعریف میکردهاند و از نو عامل و علتهای دیگری میشدهاند برای کنش و واکنشهای ضد و نقیض بعدی در جامعه. آنها مثل سم مهلک و بیماری واگیر دار رشدیابنده ذهن، روح، عقل، احساس و جسم مردم را بیمارگونه مدیریت و رهبری کرده و میکنند، پس بنابراین مردم در بن بست و در رابطه با هم راکد، بی تحرک، بی خیال، ترسو، منزوی، متوهم، زیر آبکار، دشمن هم، باری به هر جهت، فرصت طلب، محافظه کار، بی عقل، بی عاطفه، ضد هم، ضد رژیم، متنفر از رژیم و بیماریهای ذهنی و روحی پیدا میکردند. این تضادهای ناشی از مذهب افراطی به نوعی دیگر در تضاد و تقابل با ناسیونالیست، قومگرایی و کمونیست افراطی قرار گرفته و تضاد همدیگر را شدت میبخشیدند و همدیگر را بیشتر به افراط کشانده و به شکلهای مختلف ذهن، روح، عقل، احساس و جسم افراد را پُر کرده. همه اینها با وجود عقبگرد، سکون، رکود و بن بست، در عین حال در تضاد با هم آتشفشانی انفجاری رو به رشد بوده و از دل خود جنگهای متعدد ایدئولوژیکی افراطی و یا ترکیبی از اینها را بوجود آوردهاند.
دعواهای ایدئولوژیهای کهنه با علم و پیشرفت:
اگر در زمان قدیم مردم بی عقل بودند و مذهب افراطی میتوانست با ترفند، دروغ و تحمیل خود به مردم دوام آورد و حرف اول را بزند. اما امروزه مردم ایران و جهان در تکامل فردی و جمعی مدام دارای نسلهای جدید و نو میشوند. نسلهای جدید تحمل هر چیز کهنه مثل مذهب افراطی کهنه، ناسیونالیست افراطی و قومگرایی افراطی و کمونیست افراطی راکد و منزوی را ندارند. از طرفی دیگر عقبماندگی ایدئولوژیهای کهنه با علم و پیشرفت قوی امروزی در تضاد و نمیتوانند برای همیشه افراد را در مسخ، در رکود، بی عقلی مطلق و بی خبری نگه دارند. متقابلا علم هم با هر چیز کهنه، مثل مذهب افراطی و ایدئولوژیهای راکد و کهنه تضاد دارد و آنها را در اندازههای مختلف نفی میکند. علم صحیح این تضادهای رشدیابنده ایدئولوژیکی چند صده و چند دهه را طوری تنظیم میکند که تضاد رشدیابنده آنها به مرور کم شده و زمینه فراهم شود تا مردم در هر زمان واقعیات اجتماعی و محیط زیست را بهتر فهمیده و با آنها برخورد درست تر داشته و ذهن، روح، عقل، احساس و جسم ما مردم با واقعیات اجتماعی و محیط زیست هماهنگ تر و تنظیم تر و از درهم و برهم بودن ذهن و روح ما مردم کاسته شود. مردم با این تنظیمات وابستگی کمتری به این ایدئولوژیهای افراطی پیدا میکنند و ذهنی و روحی حق انتخاب بهتر و بیشتری پیدا میکنند. دعواهای مذهبی افراطی و ایدئولوژیهای کهنه افراطی در اندازههای مختلف هم با خودشان و هم با علم بالا است، مثلا دعواهای بین خودیهای جمهوری اسلامی بالا، دعواهای اپوزیسیونهای ایدئولوژی زده ایرانی با همدیگر سر هیچ و پوچ بالا است. آنها با همگانی بودن علم و پیشرفت برای همه مخالف هستند. از نظر آنها علم و پیشرفت باید انحصاری باشد و فقط باید به خود این افراطگرایان جوابگو باشد. این تضاد و دعوای ایدئولوژیها با هم و تضاد آنها با علم دامنگیر جامعه و آتشفشانی در ذهن، روح، عقل، احساس و جسم ما مردم به پا میکنند که در هر زمان این دعواها و کینهها به شکلهای مختلف از دهانه این آتشفشان فوران کرده و میکنند، نمونهاش جنگها و دو جنگ جهانی و این اواخر تضاد رژیم آخوندی با جنبش انقلابی مهسا. همه اینها میزان تضاد ایدئولوژیها با هم و تضاد آنها با علم را نشان میدهند، مثلا در این جنبش انقلابی مهسایی نهالی نو، به روز شده همراه با گرایشهای علمی جوانه زده که مخالف کهنه گرایی و ایدئولوژیهای کهنه است. با تمام مشکلاتی که رژیم جمهوری اسلامی و اپوزیسیونهای ایدئولوژیک محور افراطی داخلی و خارج نشین سر راه این جنبش بوجود آورده و میآورند این جنبش با فراز و نشیب به راه درست خود ادامه میدهد تا از این ایدئولوژیها فاصله بگیرد و با اتکا به علم به انقلاب مردمی برسد، البته انقلاب بدون فراز و نشیب و تلفات جانی و مالی نیست، اما تلفات انقلاب خیلی کمتر از تلفات جنگ و قحطی است اگر که گذار به انقلاب با کار تشکیلاتی منسجم و رهبری درست همراه باشد. در ادامه بحث به کار تشکیلاتی میپردازم.
چگونگی فاصله گرفتن از ارتجاع ذهنی و روحی:
اوضاع اجتماعی چند صده و چند دهه ایران بسیار انتحاری و پیچیده هستند. اما اگر بحرانها و بن بستها سخت و زیاد هستند و بسیاری را بیمار کردهاند، متقابلا بسیاری از افراد در این ۴۴ سال بعد از انقلاب ۵۷ تجارب و شناختهایی از واقعیات تلخ اجتماع و محیط زیست پیدا کردهاند که به جا میتوانند سودمند باشند. به همین نسبت گرایش افراد به نوآوریها بیشتر و ذهن، روح، عقل و احساس مردم با واقعیات اجتماعی و محیط زیست همخوانی بیشتری دارند و تعریف و باز تعریف و به روز تر شدهاند. به برکت تجارب و شناختهای تلخ ۴۴ ساله و به برکت علم امروزی و به برکت نوگرایی نسلهای جدید، مردم به مقدار زیادی خودآگاهی جمعی پیدا کردهاند. مردم همگراتر، همدل تر، هم سو تر، آگاه تر و متحد تر و شعور و آگاهی جمعی مردم در هر زمینه بالا رفته است.
مردم، بخصوص نسل جدید بسیاری از بن بستها و ریشههای اصلی آنها را که از مذهب افراطی مطلقگرا، ناسیونالیست افراطی، قومگرایی افراطی و کمونیست افراطی سر چشمه گرفتهاند را شناختهاند. با کمک هم و با کمک شناختها و تجارب تلخ ۴۴ ساله و با کمک علم یکی پس از دیگری بعضی از این بن بستهای ایدئولوژیهای افراطی را شکسته و بعضی دیگر را خواهند شکست. به همین خاطر امروزه گرایشهای شورشی ذهنی و روحی مردم رشد کرده و مردم مثل گذشته دنبال راه حل ساده و راهبردها و رهبریهای ساده نیستند. آنها دنبال رأی من کو نیستند و یا حسین، میر حسین نمیگویند و بین بد و بدتر دیگر انتخابی ندارند. مردم نشان دادند که رفراندم، منشوربازی، وکالت بازی به درد آنها نمیخورند. آتشفشان شورشی مردم مدام رشد دارد و فقط به جنبش انقلابی مهسا ختم نمیشود. آتشفشان شورشی مردم تنها به خاطر فقر و اسیدهای معده نیست و ریشههای عمیقی در اجتماع، اقتصاد، صنعت، بی آبی، بی نانی، فقر، سیاست، فرهنگ، ایدئولوژیهای افراطی، بخصوص مذهب و حقوق به باد رفته دارد. تحت تاثیر همه اینها آتشفشان شورشی مردم در این ۴۴ سال بعد از انقلاب ۵۷ مدام رشد و تعریف و باز تعریف شده و به شکلهای مختلف خودشان را نشان داده و میدهند، در نتیجه این آتشفشان نه فقط جنبش انقلابی مهسایی را دربر میگیرد، بلکه به خاطر ریشههای عمیق همه جانبه اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی که فقر، گرسنگی و اسیدهای معده یکی از آنها است کم کم سر از کارگران، معلمان، مردم فقیر، بی کار، گرسنه، قشر متوسط جامعه، خُرده بازاریها، بازنشستگان و ادارهایها و مراکز خدماتی در خواهد آورد. همگی با هم جنبش انقلابی مهسایی را پر محتواتر، گسترده تر و همه جانبه آتشفشانی از شورش بوجود میآورند. در این آتشفشان شورشی نبرد معنی دار نهفته است. مردم در این ۴۴ سال یاد گرفتهاند که با خودشان و همنوع خودشان کمتر شورشی و بیشتر جنبشی برخورد کنند و با مذهب افراطی و آخوندیسم بیشتر شورشی برخورد کنند. نبردهای آگاهی و علم با جهل مرکب مذهبی و ایدئولوژیکی بالا است. گرایشهای پلید مذهبی با ذهن و روح خاکستری مردم تا حدود زیادی در جنگ هستند. مردم با تجارب و شناختهای ۴۴ ساله و با عقل سلیم و احساس سالم همدیگر واقعیات اجتماعی و محیط زیستها را بهتر میفهمند و با آنها برخورد بهتری میکنند. واقعیات این محیطها هم بر ذهن و روح خاکستری مردم تاثیرات مثبت تری میگذارند. ذهنیت و روحیات مردم سالم تر شده. مردم در اندازههای مختلف هم شورشی هستند و هم جنبشی و این دو رهبر شورشی و جنبشی تنظیم ذهن و روح مردم را به عهده دارند. این یک نبرد همه جانبه است که مردم با ذهن و روح خودشان میکنند تا آنها را از مذهب افراطی پاک و سالم گردانند. به همین خاطر اعمال نفوز مذهب افراطی و این ایدئولوژیها بر ذهن و روح مردم مدام کمتر میشود. در عوض در این نبردها ترس، سطحی نگری، جهل و هر چه بوی افراطگرایی ایدئولوژیکی بدهند در ذهن و روح آخوند جماعت و مذهبیهای افراطی بیشتر میشوند. رژیم فقط شورشی و آتش به اختیار است و چیزی از گرایش جنبشی نمیفهمد. گرایش شورشی آتش به اختیار دیگر راه چاره و یا مرهم دردی برای رژیم منفور آخوندی و ایدئولوژی ورشکسته مذهبی آن نمیباشند. دیگر تحدید، زندان، شکنجه و اعدام هم نمیتوانند بسیاری از مردم را بترسانند. دیگر مردم حاضر نیستند که همنوع خود را خراب کند تا رژیم منفور به آنها کاری نداشته باشد. یا مردم برای چندرغاز حقوق دست به هر کاری بر علیه مردم نمیزنند. این نشان از آن دارد که مردم در این نبردها با ارتجاع مذهبی، قوی تر، منطقی تر، آگاه تر شده و در ذهن، روح، عقل و احساس خودشان دارای علم، منطق، دقت، درستکاری، صداقت، جدیت، هوشیاری، انعطاف پذیری، تعامل پذیری، انتقاد پذیری میباشند. همه اینها در اندازههای مختلف گرایشهای جنبشی و شورشی به تعادل رسیده در ذهن و روح آدمی هستند. مردم نسبت به خودشان و همنوع خودشان بیشتر جنبشی و کمتر شورشی برخورد میکنند. اما نسبت به آتش به اختیاری رژیم مذهبی، حساب شده شورشی بر خورد میکنند. این یعنی رهبری شوندگی و رهبری کنندگی مردم که در اندازههای مختلف با واقعیات اجتماعی و محیط زیست و همچنین کار تشکیلاتی همراه است، مدام در برابر رژیم منفور آخوندی توفنده تر، کوبنده تر و انتحاری تر میشود. متقابلا رژیم ضعیف تر میشود. ما مردم داریم به طرف شورشهای اسیدهای معده حرکت میکنیم. با کلید خوردن شورش ناشی از اسیدهای معده، فقر، بی آبی و بی نانی و گرسنگی، مردم شورشی به خیابانها میریزند خصلت شورشی مردم شدیداً عمل میکند. اما چون در این ۴۴ سال خصلت شورشی و جنبشی در ذهن و روح انسان ایرانی رشد کردهاند، یعنی هم مردم خودشان رهبری کنندگی شورشی و جنبشی دارند و با کمک این دو رهبر ذهنی و روحی خودشان تشخیص میدهند که در کف خیابان کجاها باید شورشی و کجاها باید جنبشی برخورد کرد. از طرفی دیگر نقش رهبری کنندگی شورشی و رهبری کنندگی جنبشی یک درصدیهای کنشگر از آمادگی بالایی برخوردارند که جلوی انحرافات احتمالی مردم شورشی را بگیرند و مانع از جاسوسی افراد نفوزی شوند و آنها را رسوا کنند. همان کاری که جنبش انقلابی مهسایی انجام داد و میدهد. مردم در این جنبش انقلابی مهسایی از خودشان و از زنان دلاور دفاع و با هم جنبشی برخورد میکنند و با دشمن آخوندی و دار و دسته آتش به اختیار داخلی و خارج نشینش شورشی برخورد و آنها را به زانو در آورده و رسوا کرده و میکنند.
اپوزیسیونها همانطور که در بالا گفته شد باید از افراطگرایی ایدئولوژیهای خود بکاهند و بر علیه این جنبش در داخل و در خارج موضع نگیرند. در غیر این صورت خصلت شورشی و جنبشی مردم ایران آنها را رسوا کرده و میکند. امروزه در هر جریانی حرف اول را علم و پیشرفت میزند.
رهبری کنندگی بالقوه مردم چگونه بالفعل و تکمیل تر میشود؟
در چنین وضعیت انتحاری افراد جامعه در رابطه با هم در اندازههای مختلف باید با اطمینان کامل به هم تشکلهای دو نفره، سه و چند نفره داشته و با هم در هستهها و گروههای کوچک خود در هر سطحی که میخواهند کار تشکیلاتی بکنند تا حساب شده و منطقی رهبری شوندگی و رهبری کنندگی افراد قابل درک و رشدیابنده و مدام به روز شوند. از کهنگی، رکود فاصله گرفته و با این رهبری شوندگی و رهبری کنندگی حساب شده و منسجم مردمی خودشان، رهبری تحمیلی از بالا به پایین مذهب افراطی و آخوندیسم لجن و رهبری ایدئولوژیهای کهنه دیگر را خنثی و کم اثر کرده و به عقب برانند. موضوعات مطرح شونده بین افراد میتوانند کوچک، بزرگ، فردی، خانوادگی، اجتماعی، سیاسی، علمی و یا اقتصادی باشند. شما با کمک هم باید بدانید در برخورد با موضوعات کجاها بجا و به موقع از عقل و احساس خود استفاده کنید. در چنین هستههای چند نفره رهبری شوندگی و رهبری کنندگی شما مردم ایران همراه و هماهنگ با واقعیات اجتماعی و محیط زیست در حال رشد و تکامل و همدیگر را تعریف و باز تعریف میکنند. در این حالت نه دیگر با ذهن، روح، عقل و احساس شما تناقض دارند و نه با واقعیات اجتماعی و محیط زیست تناقض دارند. این گرایشهای شورشی و جنبشی رهبری کننده ذهن و روح شما مردم در رابطه با هم ذهن و روح و جسم شما را درست تنظیم و تکمیل میکنند. به همین نسبت شما راستگوتر، راسخ تر، داناتر، منطقی تر، جدی تر و انعطاف پذیر تر، تعامل پذیر تر، آگاه تر، با اراده و با شعور تر، به خود متکی تر و توانستهاید در اندازههای مختلف با خودتان رو راست باشید، در نتیجه ظرفیت ذهن، روح، عقل، احساس شما مردم تکمیل تر و دیگر به توجیه گرایی، خود فریبی، دیگران فریبی، خود را به خواب و کوچه علی چپ زدن، فرافکنی، محافظه کاری بی جا و ترس احتیاج ندارید. همه اینها در ایدئولوژیها، بخصوص مذهب افراطی ریشه دارند و سر تا پا دروغ و فریب هستند. شما در اندازههای مختلف به آنها نه گفته، دست رد میزنید. شما در چنین حالتهایی منطقی و خودآگاه و کمبود حس نمیکنید و خودتان و کس دیگری را فریب نمیدهید. کسی هم نمیتواند شما را فریب بدهد، چون آگاهید. وقتی زمینههای دروغ و فریب برچیده شوند شرایط اجتماعی بهتر و فرد و افراد بیشتر به هم نزدیک میشوند. خوشبختانه در این ۴۴ سال بعد از انقلاب ۵۷ این مهم را مردم ایران تا حدود زیادی فهمیدهاند و تا حدود زیادی ذهن، روح، عقل، احساس آنها با واقعیات اجتماعی و محیط زیست آشنا تر شده و با آنها آشتی کردهاند، متقابلا این محیطها هم با مردم بیشتر آشتی کرده و در ذهن، روح، عقل، احساس و جسم مردم تاثیرات درست تری گذاشتهاند. به همین نسبت خودآگاهی و بصیرت ذهنی، روحی، عقلی، احساسی مردم بالا رفته و میرود. افراد بیدارتر، هوشیار تر، راسخ تر و بیشتر تقویت و رهبری شوندگی و رهبری کنندگی مردم در برخورد با واقعیات اجتماعی و محیط زیست بالا تر میرود. خوشبختانه امروزه ندای اهورایی رهبری کنندگی زرتشت را در پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک مردم میبینیم. مردم متحد تر و نسبت به همنوع خود خصلت جنبشی بیشتری پیدا کرده و با رژیم آخوندی آتش به اختیار که هیچ چیز درک نمیکند شورشی برخورد میکنند. با وجود تلفات جانی و مالی زیاد، مردم دیگر از مرگ، زندان، شکنجه و اعدام نه فقط نمیترسند، بلکه راسخ و استوار تر میشوند. متقابلا توسل رژیم منفور به این شیوههای غیر انسانی برای ترساندن مردم، بیشتر خود رژیم را ضعیف تر، ناتوان تر، رسواتر و ریزش همه جانبه سر تا پای حکومت مذهبی افراطی را بیشتر میگیرد.. متقابلا مادرمان زمین به فرزندان ایرانیش میگوید که چندین قرن بی هویتی، بردگی و بندگی و عبد مذهبی اشتباه بوده! امروزه دیگر شما فرزندانم بنده و عبد نیستید و رهبری از بالا به پایین و تحمیلی مذهبی افراطی را قبول نکنید و نپذیرید، حتی اگر با زندان، شکنجه، اعدام و مرگ همراه باشد! مردم ایران به مادرشان زمین لبیک گفته و در جواب میگویند که ما چیزی نداریم که از دست بدهیم. حکومت مذهبی افراطی پوسیده را به دَرَک واصل خواهیم کرد.
آیا این روند رشد در ایران لائیسیته، سکولاریسم و دموکراسی است؟
این روند رو به رشد بر علیه مذهب افراطی، ناسیونالیسم افراطی، قومگرایی افراطی و کمونیسم افراطی در جامعه ایران به سمت کاهش افراط در هر سطحی و رو آوردن به نوگرایی حرکت میکند و جامعه ایران را به سمت مدرنیت سوق میدهد، اما بعضی از دوستان اشتباه میکنند و آن را با لائیسیته، سکولاریسم و دموکراسی در کشورهای غربی مقایسه میکنند. جریانات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در کشورهای پیشرفته غربی حدودا ششصد سال تا به حال به شکلهای مختلف خودشان و همدیگر را رشد داده و تعریف و باز تعریف کردهاند، حتی در طول این رشد متضاد ششصد ساله جنگهایی را آفریدهاند از جمله دو جنگ جهانی، نتیجه اینکه در این ششصد سال تلاش و جنگ و گریز، با تمام سختیهایش پیشرفتهای بزرگی هم داشتهاند که امروزه در این کشورهای پیشرفته ما آثار آنها را میبینیم، البته با وجود این همه دست آورد و پیشرفت هنوز آنها مشکلات زیادی در ساختار اجتماعی خود، مثل قانونمندی، کشورداری، حقوق، مذهب، ناسیونالیسم، قومگرایی، لائیسیته، سکولاریسم و دموکراسی خود دارند. ما ایرانیها با تمام فرهنگ غنی مان که سرآمد جهان است، ولی در خیلی از چیزها از این کشورهای پیشرفته خیلی عقب تر هستیم. نه چنین تاریخ پر بار ششصد ساله آنها را پشت سر گذاشتهایم، نه چنین علم، صنعت و پیشرفت آنها را داریم و نه چنین لائیسیته، سکولاریسم و دموکراسی با رشد نیمبند ششصد ساله این کشورهای پیشرفته را داریم، پس بنابراین ما نباید هر چه در این کشورها در ظرف ششصد سال اتفاق افتاده را یک شبه آرزو کنیم. اگر میخواهیم از آنها کمک بگیریم شدنی است، منتها شرط اولش این است که از این بحران اجتماعی که به نوعی به مذهب افراطی آخوندیسم گره خورده نجات یابیم تا بتوانیم استقلال نسبی داشته باشیم. شرط دومش این است که باید خود ما مردم با یاری همدیگر این رژیم منفور آخوندی افراطی را شکست بدهیم و مذهب افراطی را از دولت و حکومت داری و مملکت داری جدا کنیم و کم کم از بار افراطی مذهب، ناسیونالیسم، قومگرایی و کمونیسم بکاهیم تا از نقش افراطی و مخرب آنها در سراسر جامعه کاسته شود. همه اینها روند رشدیابنده داشته و دارند. اما همانطور که در بالا گفته شد در قدیم علمی در کار نبوده و ذهن، روح، عقل و احساس بشر درست رشد نکرده و گرایشات افراد کهنه، راکد، توهمزا، دروغ پرداز و از توی این لجن مذهب، ناسیونالیست، قومگرایی و این آخر کمونیسم افراطی بیرون آمدهاند و باید حساب شده با این افراطگرایی آنها مبارزه شود، البته نظام سرمایه داری همانطور که در بالا گفته شد بدون عیب و ایراد نیست و تا به حال به صورت اصلاحات نیمبند در کشورهای خود و جنگ تحمیلی به مردم کشورهای فقیر تا به امروز نظام سرمایه داری خود را روی پا نگه داشتهاند. موفق و پیروز باشید! پاینده و جاودان ایران عزیز ما!
وضعیت پرستاران در ایرانva319
کریم ناصری
بر اساس تعریف سازمان بهداشت، پرستار کسی است، که به طور مستقل یا تحت نظارت یک پزشک فعالیت میکند و برای ارتقا یا حفظ سلامت فرد بیمار تلاش میکند. پرستاران بزرگترین بخش سلامت یک جامعه را تشکیل میدهند و حرفه پرستاری جزء دسته از مشاغل منحصر به فرد در یک جامعه به شمار میرود، چرا که این افراد مسئولیت ارتقای سلامت و حفظ سلامت یک جامعه را به عهده دارند تا جوامع بتوانند به سلامت و کیفیت زندگی مطلوب دست پیدا کنند. استفاده از ظرفیت پرستاران در همه جای دنیا یکی از مولفههای اصلی برای ارتقای سلامت مردم به شمار میرود. اما مشکلی که در بیشتر کشورهای دنیا وجود دارد، کمبود نیروی پرستاری است. طبق پیش بینی سازمان جهانی بهداشت کمبود پرستار در سال ۲۰۳۵ به بیش از 9.12 میلیون نفر میرسد و مهمترین علت کمبود پرستاران را نامتوازن بودن در عرضه و تقاضاعنوان کرده است. سرانه پرستار در دنیا به روشهای مختلفی مانند نسبت پرستار به پزشک و نسبت پرستار به جمعیت مورد محاسبه قرار میگیرد. اما یکی از اصلیترین مولفههای سنجش، نسبت پرستار به جمعیت است، که به ازای هر هزار نفر باید ۹ تا ۱۰ پرستار وجود داشته باشد. این نسبت در اکثر کشورهای دنیا در حال رخ دادن است. میتوان گفت اغلب کشورها سعی در پر کردن فضاهای خالی و بهتر کردن شرایط کاری برای پرستاران هستند. اما در ایران وضعیت به شدت اسفناک است. ایران از نظر بهره برداری از نیروی انسانی در حوزه بهداشت و درمان به ویژه در بخش پرستاری با کمبود بسیار زیادی روبرو است و همچنین تناسب تعداد پرستار با بیماران در ایران از سطح متوسطه بین المللی هم نیز پایینتر است، که این امر باعث کاهش کیفیت ارائه خدمات در بیمارستانها شده است. بنا بر گزارش مقامهای داخلی در ایران برای ارائه خدمات متوسط به مردم هم لازم است تا به ازای هر هزار نفر ۶ پرستار وجود داشته باشد. اما حتی مسئولین در حوزه بهداشت نتوانستند به کف استاندارد، یعنی سه پرستار برای هر هزار نفر هم دست پیدا کنند. تنشهای بالای کاری، مشکلات حرفهای پرستاران، حجم زیاد و شرایط نامساعد انجام کار، نبود امکانات استراحتی کافی، کمبود شدید نیروی انسانی و نداشتن درآمد ناکافی و نامناسب از سری مشکلات پرستاران در ایران است. شرایط نامطلوب پرستاران در ایران باعث شده، که این قشر از جامعه دست به اعتراض بزنند و حقوق خود را مطالبه کنند. به گفته پرستاران انجام این حرفه در ایران بسیار دشوار است و دستمزد آن بسیار ناچیز. مهمترین خواسته پرستاران اجرای تعرفه گذاری خدمات پرستاری و وصول مطالبات معوقه شان است و همچنین خواهان برچیده شدن تمام شرکتهای واسطه پیمانکاری هستند. شرکتهای پیمانکاری که اغلب این شرکتها به نهادهای دولتی در پشت پرده متصل هستند با استفاده از بستن قراردادهای ۸۹ روزه تمام حقوق قانونی و به حق پرستاران را پایمال میکنند و پولهای کلان را در پشت پرده به غارت میبرند. برای همین است که در ایران حقوق یک پرستار معادل ۲۰۰ تا ۳۰۰ دلار است. این در حالی است که پرستاران در اغلب کشورهای دیگر سه تا پنج هزار دلار درآمد دارند. وضع بد معیشتی و اقتصادی در ایران باعث شده که پرستاران ایران را به مقصد کشورهای دیگر ترک کنند و یکی از مهم ترین دلایل مهاجرت پرستاران پرداخت حقوقهای مناسب و همچنین داشتن امنیت شغلی است. اما با آمدن کرونا اوضاع بسیار دشوارتر شد. در این دوران به خاطر فشار شدید کار و پرداخت نشدن حقوق پرستاران مهاجرت در بین این قشر نسبت به گذشته بیشتر شد. در نتیجه طبق آمارهای موجود در یک سال گذشته حدود ۲ هزار پرستار از ایران مهاجرت کردند و این در حالی است، که ایران هم اکنون نیازمند به کارگیری ۱۰۰۰۰۰ پرستار در سطح بیمارستانها است. با وجود نیاز مبرم به استخدام پرستار، اما بعد از کرونا هیچ گونه استخدامی صورت نگرفته است و تنها جذب نیرو کماکان گذشته با عقد قرارداد های ۸۹ روزه صورت گرفته است. همچنین کمبود شدید در حوزه پرستاری باعث شده، که بار سنگینی بر روی بیماران و همراهان بیمار گذاشته شود. در بیمارستانهای ایران هیچ بیماری بدون داشتن همراه بستری نمیشود و این کمبود باعث شده که همراهان بیماران مجبور به دخالت در اموری شوند، که هیچ تخصصی در آن ندارند و امروزه همراهان بیمار تبدیل به جزئی جدا ناشدنی از بیمارستانها شدهاند. آنچه مسلم است، دافعههای ایران و جذابیت کشورهای مقصد در بحث مهاجرت نیروهای متخصص بسیار کمک کننده است و حکومت نه تنها در پی حل کردن مشکلات در حوزه سلامت و بهداشت نیست، بلکه با وجود آگاه بودن به مشکلات کماکان در پی چاول و دزدی از سرمایههای موجود در کشور و مردم است. حکومتی که در پی ساختن بیمارستانها و درمانگاهها در کشورهای دیگر است، اما چشم بسته است بر روی جان دادن مردم در کشور. دلیل تمام این بی کفایتیها و نابسامانیها را میتوان یک چیز دانست و آن بقای جمهوری اسلامی ایران است. جمهوری اسلامی ایران در وضعیت اسفناک موجود در کشور فقط و فقط در فکر ماندن خود در مسند قدرت است، حتی اگر در آینده، ایرانی دیگر وجود نداشته باشد.
سپاه پاسداران ونقش ان در ترانزیت وقاچاق
محمودرضا صالحی
قدمت فعالیت سپاه پاسداران در ترانزیت و قاچاق کالا و مواد مخدر به زمان جنگ هشت ساله ایران و عراق بر میگردد.
که با توجه به نیاز ایران به اسلحه و مهمات و هم چنین فتوای آیت الله خمینی برای تسلیح نیروهای نظامی و مردمی در جهت ادامه جنگ تا فتح قدس از مسیر کربلا، سپاه پاسداران با استفاده از مصونیت دیپلماتیک و امکانات گسترده لجستیکی زمینی، هوایی و دریایی وارد عمل شد و از قاچاق به عنوان منبع تامین مالی برای دستیابی به سلاح و ادامه جنگ سود برد. اما پس از صدور قطعنامه ۵۹۸ از سوی شورای امنیت سازمان ملل متحد و اتمام جنگ بین ایران و عراق، به دلیل سیاست های هسته ایی و نیاز به تسلیحات مدرن نظامی و با توجه به ناتوانی ایران در خرید و فروش قانونی و نظامند این تسلیحات خاص به دلیل تحریم های تسلیحاتی که توسط سازمان ملل اعمال شده بود، مقامات ارشد نظام که تبیین کننده اصلی سیاست های نظام بودند همچنان به تجارت غیر قانونی برای تهیه منابع مالی ِ اهداف جاه طلبانه خود ادامه دادند.
با توجه به سرانه سالانه اقتصاد مواد مخدر که ۲۶۰۰ میلیارد دلار در سال برآورد میشود سپاه پاسداران تصمیم به برقراری شبکه های بین المللی تولید و توزیع این مواد گرفت. رفته رفته و با گذشت زمان از انقلاب اسلامی و پایان جنگ، سپاه پاسداران هم قدرت بیشتری در ارکان حکومت پیدا کرد و شروع به دست اندازی در امور اقتصادی کشور و همچنین ترانزیت غیرقانونی اقلام دیگری نمود که از اهم آن میتوان به: قاچاق سوخت ایران به خارج از کشور، تجارت غیر قانونی آثار باستانی وعتیقه جات، قاچاق نفت خام عراق از خلیج فارس، قاچاق خرمای عراق، چاپ دینار تقلبی عراق و…. اشاره نمود.
این دست اندازی و زیاده خواهی ها تا جایی ادامه پیدا کرده که گاه و بیگاه مقامات حکومتی یا نظامی علیه این کارتال ها تلویحا یا تصریحا موضع میگیرند که از بارزترین آنها میتوان به سخنان محمود احمدی نژاد ریاست دولت های نهم و دهم که این افراد سودجو را “برادران قاچاقچی خودمان ” خواند و به هشتاد اسکله تجاری که تحت نظارت گمرک کشور نیستند و اتفاقات آنها خارج از کنترل دولت و دیگر نهادهاست اشاره کرد. نمونه هایی از اخبار معتبر منتشر شده در رسانه های جهانی :
۱. یکی از رسواییهای مهم قاچاق مواد مخدر توسط سپاه پاسداران در سال۱۳۷۳ در کشور آلمان فاش شد.
و مشخص شد که نظام درآمد حاصل از فروش مواد مخدر در اروپا را صرف خرید و قاچاق تجهیزات اتمی از جمله اورانیوم برای دستیابی به بمب اتمی کرده است. این شبکه هنگامی لو رفت که مأموران مخفی آلمان به عنوان خریدار مواد مخدر با عوامل نظام ولایت فقیه در آلمان ارتباط برقرار کردند. یکی از گردانندگان این شبکه قاچاق مواد مخدر ومواد رادیوآکتیو، معاون اسبق وزیر نفت نظام، فردی به اسم حبیب الهی بود.
۲. تلویزیون الشرقیه در سال۱۳۸۷ با استناد به گزارش هیأت بینالمللی نظارت بر مواد مخدر اعلام کرد: «عراق به ترانزیت هروئین تبدیل شده است. اطلاعات موجود نشان میدهد که مرز عراق و ایران، دروازه ورود مواد مخدر به کشورهای خلیج فارس، ترکیه و بلغارستان است». یکی از مشاوران وزیر کشور عراق اعلام کرد:
«رژیم ایران منبع اصلی ارسال مواد مخدر به عراق است». (الزمان بینالمللی آذر۱۳۸۷).
۳. در آبان ۱۳۸۹، مقامات دولتی نیجریه اعلام کردند. که ۱۳۰کیلوگرم هروئین درمحمولهای که ازطرف ایران وارد کشورنیجریه شده بود را کشف کردند. نیروهای امنیتی نیجریه با ذکر نامهای عظیم آقاجانی وسیداحمد طهماسبی رسماً نیروی قدس سپاه پاسداران رامسئول قاچاق موادمخدر به نیجریه معرفی کردند.
۴. در فروردین۱۳۹۶مقامهای ایتالیا موفق شدند. یک شبکه وابسته به نیروی قدس سپاه پاسداران را که مشغول مدیریت تعدادی ازشبکههای قاچاق مواد مخدر به اتحادیه اروپا است را شناسایی کنند.
منابع امنیتی ایتالیا فاش ساختند که «این شبکه شامل ۹ نفر عراقی وابسته به شبهنظامیان الحشدالشعبی عراق به رهبری یک فرمانده سپاه پاسداران بنام غلامرضا باغبانی هدایت میشده. که مواد مخدر را از طریق عراق وترکیه به ایتالیا و از آنجا به سراسراروپا قاچاق میکردند».
۵. در یک نمونه دیگر، گارد ساحلی دولت هندوستان در ۸ فروردین ۹۸، تعدادی از عوامل سپاه پاسداران را در آبهای سواحل گجرات با ۱۰۰ کیلوگرم هروئین بازداشت کردند.
۶. در شهریور ۱۳۹۹، رومانی بزرگترین محموله موادمخدر قاچاق به این کشور، شامل ۲۲۵۰ کیلوگرم به ارزش ۷۱ میلیون دلار را در یک کشتی، از مبدا بندر لاذقیه سوریه که درکنترل سپاه پاسداران است کشف وضبط کرد.
۷. در یک گزار محرمانه سازمان مللمتحد منتشرشده توسط سایت افشاگر “ویکیلیکس” و به نقل از گزارش سفارت آمریکا در باکو در خرداد ۱۳۸۸، تصریح شد که «حکومت ایران بزرگترین قاچاقچی مواد مخدر در جهان بشمار میرود» به نقل از این گزارش «میزان هروئینی که از ایران به آذربایجان قاچاق شده به ۵۹ تُن در سه ماه ابتدایی سال ۲۰۰۹ رسیده است.
این سند تاکید کرده است که ایران از جمهوری آذربایجان به عنوان گذرگاه اصلی برای قاچاق هروئین به اروپا استفاده میکند».
نیازهای روز افزون ایران به پول جهت تکمیل پروژه تسلیحاتی در سایه تحریم ها و اجرای سیاست های تبهکارانه برون مرزی و توجیه ضربه به جوامع غربی و کشورهای مخالف خود، این کشور را بر آن داشت تا بی محابا تمامی امکانات سیاسی، دیپلماسی و لوجیستیکی خود را در خدمت خرید و فروش و قاچاق مواد مخدر به کار گیرد.
در نتیجه عدم مقابله جدی کشورهای متضرر از این اقدام ایران، زمینه را برای سپاه پاسداران مهیا نمود تا بر اجرای این سیاست اصرار ورزد و بستر اعمال تبهکارانه خود را به کشورهای جنوب شرق آسیا، چین، ژاپن، کشورهای آمریکای لاتین، آفریقا، اروپا، آمریکا و کانادا گسترش دهد و از طریق کنترل تجارت مواد مخدر در جهان سالانه میلیاردها دلار نصیب خود کند. واقعیت این است که تولید و توزیع مواد مخدر به عنوان یک تجارت پرسود برای قاچاقچیان عمده آن و نیز به عنوان یک وسیله سرکوب در دست رژیم، چنان با منافع اقتصادی سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات رژیم گره خورده و چنان در همه جای این جامعه ریشه دوانده است که رهایی قطعی از دام شبکه گسترده و نیرومند آن جز با رهایی از دست رژیم اسلامی ایران میسر نیست.
دانش آموز مبتلا به اوتیسم در مدارس عادی
از وبلاک آگاهی و آزادی، رزا جهان بین
تحصیل ۳۴۹ دانش آموز مبتلا به اوتیسم در مدارس عادی/ کلاس درس اوتیسمی ها نباید بیشتر از ۵ نفر باشد
رکنا: رئیس آموزش و پرورش استثنایی گفت: دانش آموزانی که اوتیسمی شناخته میشوند، اگر در سطح آموزشپذیر قرار بگیرند و از نظر بهره هوشی جزو دانش آموزان کم توان ذهنی محسوب شوند، در مدارس استثنایی پذیرفته میشوند و اگر امکان تحصیل در مدارس عادی وجود داشته باشند، مشکلی برای تحصیل در این مدارس ندارند.
به گزارش رکنا به نقل از ایلنا، حمید طریفی حسینی، رئیس سازمان آموزش و پرورش استثنایی کشور در مورد امکان تحصیل دانش آموزان دارای اختلال اوتیسم در مدارس عادی توضیح داد: به طور کلی دو گروه دانش آموز از نظر توانایی ذهنی تحت پوشش آموزش و پرورش استثنایی هستند؛ یک دسته دانش آموزان استثنایی با هوش عادی و گروهی با کم توانایی ذهنی. دانش آموزان اوتیسم نیز به دو گروه کلی تقسیم میشوند؛ گروهی از آنها دانش آموزان اوتیسم با عملکرد بالا هستند یعنی بهره هوشی عادی دارند، ولی در طیف مبتلایان به اوتیسم قرار میگیرند و دارای اختلالاتی دیگر مانند عدم انعطافپذیری و ناتوانی در مهارتهای اجتماعی و ارتباطی و… هستند.
رئیس سازمان آموزش و پرورش استثنایی تصریح کرد: این افراد توانایی رفتن به مدرسه عادی را دارند و اگر از نظر رفتاری و هیجانی مشکلات شدیدی نداشته باشند و فقط دارای اختلالات ارتباطی و رفتاری، اما با میزان هوش عادی باشند، میتوانند در مدارس عادی تحصیل کنند. برنامه درسی این افراد هم مانند برنامه دانش آموزان عادی است و تفاوتی با سایر دانش آموزان ندارند و بعضا حتی حافظه این دانش آموزان اوتیسم قوی هم هست و در برخی دروس از سایرین بهتر عمل میکنند. ضمن اینکه بهره هوشی آنها نیز مشکل ندارد و فقط یکی دو مورد از فرایندهای شناختی آنها دارای اختلالاتی است که خوشبختانه محدودیتی برای حضور در مدرسه برای آنها ایجاد نمیکند.
طریفی در ادامه با اشاره به اینکه تعداد قابل توجهی از دانش آموزان مبتلا به اوتیسم در مدارس عادی در کل کشور تحصیل میکنند، افزود: طبق آخرین آماری که داریم حدود سه هزار و ۴۶۷ نفر از دانش آموز استثنایی در کشور داریم که از این تعداد ۳۴۹ نفر آنها به دلیل داشتن عملکرد بالا امکان تحصیل در مدارس عادی را دارند و در مقطع پیش دبستانی تا متوسطه دوم مشغول به تحصیل هستند.
معاون وزیر آموزش و پرورش در خصوص دسته دیگری از دانش آموزان اوتیسم که دارای کم توانایی ذهنی هم هستند، عنوان کرد: این دانش آموزان هم به لحاظ مهارتهای اجتماعی، ارتباطی و کلامی مشکل دارند هم از نظر توانایی ذهنی در دسته بچههای کم توان ذهنی قرار میگیرند. این دانش آموزان در مدارس استثنایی و در کنار دانش آموزان کم توان ذهنی درس میخوانند و برنامه درسی آنها مختص به خودشان است. این بچهها وقتی دوره ابتدایی را پشت سر گذاشتند، وارد دوران پیش حرفهای میشوند و وقتی به متوسطه دوم میرسند، ۳۶ رشته کاردانشی برای این گروه کم توان ذهنی طراحی کردهایم که میتوانند در این زمینه ادامه تحصیل بدهند و دیپلم بگیرند.
طریفی حسینی با تاکید بر اینکه محدودیتی برای تحصیل هیچکدام از دانش آموزان مبتلا به اوتیسم وجود ندارد، اظهار کرد: اوتیسم یک طیف است و خیلی از افرادی که عادی زندگی میکنند و ممکن است خودشان هم اطلاع نداشته باشند در یک آزمون تخصصی ممکن است بفهمیم که در دسته خفیف اوتیسم قرار بگیرند. اگر این بررسی دقیق انجام نشود، نمیتواند در مورد تعداد و نوع آن صحبت کرد. بر اساس ارزیابیهایی که در سنجش بدو ورود به دست ما میرسد و خوشبختانه در چند سال اخیر دقیقتر هم شده است، دانش آموزانی که اوتیسمی شناخته میشوند، اگر در سطح آموزشپذیر قرار بگیرند و از نظر بهره هوشی جزو دانش آموزان کم توان ذهنی محسوب شوند، در مدارس استثنایی پذیرفته میشوند و اگر امکان تحصیل در مدارس عادی وجود داشته باشند، مشکلی برای تحصیل در این مدارس ندارد. رئیس سازمان آموزش و پرورش استثنایی در خصوص مدارس مختص به بیماران اوتیسم در کشور بیان کرد: برخی از مراکز استانها مدارس تخصصی اوتیسم دارند و اما تعداد این دانش آموزان به کلی زیاد نیست و گروه کم توان ذهنی، گروه غالب دانش آموزان استثنایی در کشور هستند که حدود ۶۰ هزار نفر میشوند. مدارس استثنایی به طور کلی به شکل مجتمعی اداره میشود و در این بسترها، مقاطع و پایههای تحصیلی گوناگون گنجانده شده است.
معاون وزیر آموزش و پرورش عنوان کرد:گروههای معلولیت گوناگون، کلاسهای تخصصی خود را دارند و معلمان متخصص آن گروه معلولیت مشخص به دانش آموزان آموزش میدهد و بسیاری از مدارس استثنایی ما یک یا دو کلاس مخصوص دانش آموزان اوتیسم دارند و به آنها تاکید شده است که کلاسهایشان بیش از ۵ نفر نباشد.
طریفی در مورد دانش آموزان اوتیسم و بیمهای که شامل حال این افراد میشود نیز عنوان کرد: این دسته از افراد نیز امکان بهره وری از بیمه بیماران خاص را دارند. هم دانش آموزان دارای اوتیسم هم آن دسته از بچههایی که در رده آموزشپذیر قرار نمیگیرند و دانش آموز نیستند، اما مبتلا به اوتیسم محسوب میشوند، خدمات حمایتی را به طور کامل دریافت میکنند. ۵۹ خدمت ستاره دار تحت پوشش بیمه سلامت وجود دارد که خدمات مورد نیاز برای بچههای دارای اوتیسم مانند گفتار درمانی، کاردرمانی، فیزیوتراپی و… را شامل میشود. سال گذشته ۱۰۰ میلیارد تومان در اختیار بیمه سلامت قرار گرفت تا انواع خدمات مورد نیاز معلولیت را پوشش دهد و گروههای مختلف معلولیت بتوانند به کلینیکهای خصوصی مختلف که با این بیمه طرف قرارداد بودند مراجعه کنند و تنها با پرداخت ۳۰ درصد از تعرفه درمانی و بهره گیری از ۷۰ درصد درمان و توانبخشی رایگان از این امکان استفاده کنند.
او افزود: شرط بهره مندی از چنین امکانی تحت پوشش بهزیستی بودن فرد معلول است و دانش آموزان ما با داشتن کارت معلولیت یا نشان دار شدن از سمت بهزیستی مشمول خدمات هستند و خیلی از دانش آموزان از آن بهره بردند و از استانهای گوناگون گزارشاتی ارسال شده است. تعاملاتی وجود دارد که مایل هستیم بیشتر شود و امیدواریم با حمایت دولت تعاملات بیشتر شود.
رئیس سازمان آموزش و پرورش استثنایی ضمن اشاره به اینکه توانبخشی و درمان بیماران اوتیسم برعهده وزارت بهداشت است، اضافه کرد: پیش از این تا سن ۷ سالگی بیمهها به دستور وزارت بهداشت خدمات درمانی کودکان اوتیسم را به صورت کامل تقبل میکردند و حالا این سقف سنی بیشتر شده است و قبلا قرار بود به ۱۰ سال برسد و حالا میگویند به ۱۳ سال رسیده است.
طریفی حسینی افزود: سقف سنی پوشش بیمه مبتلایان به اوتیسم تا ۱۳ سال واقعا خوب است چراکه دانش آموزان معمولا از ۷ سالگی وارد مدرسه میشوند و در کنار آموزش، توانبخشی هم همچنان نیاز دارند و اگر بیش از ۷ سال یعنی تا همین ۱۳ سالگی خدمات توانبخشی برای این دسته از بیماران وجود داشته باشد، کمک زیادی به آنها میشود. البته به طور کلی سن طلایی مداخلات توانبخشی قبل از ۱۳ یا ۱۴ سالگی است. اگر دوره طلایی توانبخشی سپری شود، اثربخشی آن نیز کم میشود. هرچند پس از این سن نیز همچنان توانبخشی ثمرات خوبی دارد. اگر بعد از ۱۳ سال خدمات توانبخشی بیماران اوتیسم قطع شود، همچنان افراد اوتیسم مانند سایر افراد دارای معلولیت میتوانند از بیمه سلامت بهره ببرند. او در ادامه یادآوری کرد: آموزش و پرورش استثنایی بعد از چند دهه مجوز جذب هزار نیروی توانبخش را گرفته است و قاعدتا بخشی از این نیروها به مدارس استثنایی میروند که دانش آموز اوتیسم هم دارد.
معاون وزیر آموزش و پرورش در خصوص سنجش سلامت دانش آموزان با اشاره به اینکه خانوادهها برای نوبت گیری سنجش سلامت کودکان باید به نشانی my. medu. Ir مراجعه کنند، بیان کرد: تا به حال حدود یک میلیون و ۷۲ هزار نوآموز نوبت گیری خود را انجام دادهاند و از این تعداد حدود ۸۰۰ هزار نفر از آنها ارزیابی خود را به صورت کامل انجام داده اند. در مجموعه یک میلیون و ۶۰۰ هزار نفر باید مورد سنجش قرار بگیرند. تا اواسط خرداد تلاش میکنیم کار سنجش اکثر افراد انجام شود و تعدادی که باقی میمانند نیز به صورت فوق العاده در بازه زمانی اواخر خرداد یا تیرماه میتوانند سنجش خود را انجام دهند.
کودک همسری در ایران
کوثر ولیزاده
مساله ازدواج کودکان یا «کودک همسری»، در کنار حمایت های حکومت جمهوری اسلامی بار دیگر به مایه نگرانی مخالفان این پدیده در ایران تبدیل شده است. آن هم در لابهلای بحث درباره لایحهای که از ابتدا برای مبارزه با خشونت علیه زنان تهیه شده بود.
در پی رونمایی از لایحه پیشگیری از آسیب دیدگی زنان و ارتقای امنیت آنان در برابر سوءرفتاردر مجلس شورای اسلامی، طیبه سیاوشی که از نمایندگان دور پیشین مجلس است و خود زمانی درگیر همین لایحه بوده، گفت که در نسخه جدید، دختران زیر ۱۳ سال شامل بند مقابله با ازدواج اجباری نمیشوند.به بیان دیگر، در این لایحه جدید، به رغم اینکه تدابیری برای جلوگیری از ازدواج اجباری پیشبینی شده، اما همچنان کودکان (دختران زیر ۱۳ سال و پسران زیر ۱۵ سال نمیتوانند با استناد به آن از ازدواج اجباری خودداری کنند.این در حالی است که در سالهای اخیر، علاوه بر انتشار آمارهای مختلف درباره افزایش ازدواج کودکان، حکومت متهم شده که نه تنها برای جلوگیری از این پدیده قدمی بر نمیدارد، بلکه تدابیری برای تسهیل ازدواج زیر ۱۸ سال نیز پیشبینی کرده است.
مجلس یازدهم، حسن نوروزی، نایب رئیس کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس٬ آذرماه سال ۱۴۰۰ گفت: نگاه درست و صحیح به مقوله ازدواج نگاه اسلام است، یعنی ازدواج دختر با بلوغ او است. برای تعیین زمان مناسب ازدواج بلوغ او در نظر گرفته شود و البته به اذن ولی به معنی پدر یا پدربزرگ.او در یک اظهار نظر دیگر مدعی شده بود: کودک همسری به موارد ازدواج بچه های ۹ یا ۱۰ ساله اطلاق شود و دختر ۱۳ ساله دیگر کودک همسر نیست.این در حالی هست که تعریف کودک همسری از نظر جوامع بین الملل ازدواج کودکان یا کودکهمسری نوعی ازدواج رسمی یا غیررسمی است که که در آن فرد پیش از رسیدن به ۱۸ سالگی وارد پیمان زناشویی میشود. حداقل سن ازدواج تعیین شده در قانون در بسیاری از حوزههای قضایی ۱۸ سال است، خصوصاً در مورد دختران؛ و حتی بعضاً قرار داشتن در ۱۸ سالگی نیز شامل قانون مذکور میشود. عموماً عبارت کودکهمسری در مورد کودکان دختری بهکار میرود که با مردان بزرگسال به خاطر اجبار حاصل از سنتهای قومی، فقدان دانش و تحصیلات یا مشکلات اقتصادی خانواده، ازدواج میکنند. . حوزههای قضایی متعددی ازدواج زودهنگام را با رضایت والدین یا در موارد خاصی همچون بارداری نوجوانان مجاز میدانند. قوانین سن رضایت سنی که در آن صلاحیت فرد، بهطور معمول دختران، به رضایت برای رابطه جنسی مورد قبول قانون است به منظور محافظت از کودکان در برابر قرار گرفتن در معرض بهرهکشی جنسی و همچنین قاچاق کودکان نیز وضع شدهاند و تا حدودی به ازدواج کودکان نیز مرتبطاند. ازدواج در کودکی بر پسران و دختران تأثیرات منفی میگذارد. هرچند قریب به اتفاق آنهایی که صدمه میبینند دختراناند. بیشتر ایشان موقعیت اقتصادی-اجتماعی ضعیفی دارند. سطح اتحادیه اروپا و سطح بینالمللی، ازدواج کودکان یکی از اشکال ازدواج اجباری بهشمار میرود و مصداق نقض حقوق بشر و نمونهای از خشونت جنسی است در مجلس شورای اسلامی ایران طرحی تحت عنوان کودک همسری مطرح شدهاست که مخالفان و موافقان زیادی نسبت به آن اظهار نظر نمودهاند. شایعترین آن ازدواج دختران کم سن با مردانی است که به صورت غیر متعارف از آنها بزرگتر هستند. این قضیه بیشتر در جوامع سنتی رایج است. بر اساس مفاد پیماننامه جهانی حقوق کودک، کودک به کسی اطلاق میگردد که سن او کمتر از ۱۸ سال باشد. در میان مسائلی که حقوق کودکان را به مخاطره میاندازد، ازدواج کودک یکی از مسائلی است که تعداد زیادی از کودکان را از حقوق خود محروم مینماید. طبق تعاریف مختلف، ازدواج زودهنگام یا کودک همسری به ازدواجی اطلاق میشود که زوجین یا یکی از آنان به سن ۱۸ سالگی نرسیده باشد. بنا بر اعلام مرکز آمار ایران، آمار ازدواج دختران ۱۰ تا ۱۴ ساله در سال ۱۳۹۹ در مقایسه با سال پیش از آن ۱۰.۵ درصد افزایش یافته است. دادههای مرکز آمار ایران نشان میدهد طی برنامه ششم توسعه٬ یعنی سالهای ۹۶ تا ۱۴۰۰، ۳۲ هزار و ۵۲۴ دختر کمتر از ۱۵ سال ازدواج کردند.بر اساس اطلاعاتی که مرکز آمار منتشر کرده است ۷۷۳ هزار و ۷۵۶ نفر از دختران ۱۵ تا ۱۹ ساله ازدواج کردند. البته مشخص نیست چند نفر از آنها زیر ۱۸ سال بودند.هیچ نهاد رسمی تا کنون جمعیت دختران زیر ۱۸ سال را به صورت مشخص منتشر نکرده است.اما بر پایه دو آمار منتشر شده از ازدواج دختران زیر ۱۵ سال و زیر ۱۹ سال میتوان پیبرد که رقم «کودک همسری» در حال افزایش است.
علاوه بر این، ازدواج کودکان در ایران محدود به مواردی که طبق قانون صورت میگیرد و در دفاتر رسمی ثبت میشود٬ نیست.محمود عباسی٬ دبیر مرجع ملی کنوانسیون حقوق کودک٬ اردیبهشت ۱۴۰۰ تایید کرد که آمار کودکهمسری در ایران از آنچه بهطور رسمی منتشر میشود، بیشتر است.در برخی خانوادهها دختران پیش از ۱۳ سالگی عقد موقت و یا دائم میکنند و وقتی به ۱۳ سال میرسند، با مراجعه به دادگاه عقد را بهصورت رسمی ثبت میکنند.کودکان حاصل از ازدواجهای غیررسمی کودکهمسری نیز تا زمان ثبت عقد والدین به صورت رسمی فاقد شناسنامه هستند.در میان ازدواجهای کودکان ثبت شده در سالهای گذشته چند مورد ازدواج زیر ده سال نیز وجود داشته است. از جمله یک دختر ۹ ساله.پسران نیز قربانی کودک همسری هستند.برخی فعالان مدنی میگویند تمرکز فعالان حقوق زنان و کودکان بر لزوم مبارزه با «کودک همسری دختران» باعث شده که نقض حقوق پسران در این میان نادیده گرفته شود.اگرچه به دلایل فرهنگی و اقتصادی٬ تعداد دخترانی که قربانی کودک همسری میشوند٬ به مراتب بالاتر از پسران است٬ اما نمیتوان و نباید نقض حقوق انسانی پسران را نیز در این میان نادیده گرفت.دادههای مرکز آمار ایران نشان میدهد که طی پنج سال برنامه ششم توسعه ۱۶۲ کودک پسر زیر ۱۵ سال ازدواج کردهاند.همچنین دادههای مرکز آمار ایران نشان میدهد که طی همان مدت بیش از صد و سیهزار پسر بین ۱۵ تا ۱۹ سال ازدواج کردهاند.قوانین حکومت جمهوری اسلامی روی کار ایران با وجود حاکمیت ناکارآمد برای حفظت از خوشونت علیه کودکان در حال حاضر کودکان زیادی را با قرار گرفتن در چارچوب اسلامی قربانی ازدواج های زیر سن کرداست. ازدواج کودکانی که کودکی آنهارا با ازدواج زود به هنگام به تاراج برده وآنها را در دوران کودکی و مجبور به تحمل بار سنگین مسئولیت های یک خانواده و سختی هایی در راه زندگی کرده و حسرت هایی در دل هایشان برای ازدست دادن کودکی که هرگز باز نخواهد گشت و درد هایی که در این مسیر سخت در روح لطیف آنها به وجود آمده تا همیشه برایشان باقی خواهد ماند.به امید روزی که تمامی کودکان در شرایط نرمال و در آغوش گرم خانواده کودکی پر از خاطرات شیرین کودکیشان را سپری کنند.