روی جلد | پشت جلد |
در هر 10 دقیقه حداقل یک مورد نقض حقوق بشر در ایران اتفاق می افتد
در شماره 325 آزادگی، می خوانید
سیاست چیست؟ |
منوچهر صالحی لاهیجی
|
3
|
خشونت خانگی، دردی که درمان دارد |
مریم فومنی
|
6
|
به بهانه مرگ کوهنوردان در ایران کوهنوردی در ایران |
هلنا هاشمی
|
9
|
اقدامات پلیس پیرامون پوشش و روابط مردم |
شیما یاحق
|
11
|
شهر خرم (خرمشهر) بخش دوم |
رامین احمدزاده
|
12
|
آیا نفت ایران ملی است؟ |
محسن شاهسوند
|
15
|
خشونت علیه زنان |
مهسا یاحق
|
16
|
خشونت علیه کودکان در ایران |
پانیذ تراب نژاد
|
17
|
شکست نسبی کهنه گرایی ایدئولوژیکی از نوگرایی و علمگرایی |
اکبر دهقانی ناژوانی
|
18
|
هفت زمستان در تهران»؛ روایتی از اعدام ریحانه جباری |
مریم میرزا
|
21
|
شاهکار صادق هدايت |
یوسف یوسفی
|
22
|
ارتداد |
نسرین جهانی گلشیخ
|
23
|
مداخله ایران در جنگ داخلی کشورها و نقص حقوق بشر |
لیلا باستانی نوشهر
|
24
|
آشنائی با قوانین نا برابر مرد حاکم بر زن در ایران |
هلنا هاشمی
|
25
|
نگاه مینا به ... زن در ایران |
مینا کرمیان
|
27
|
مدیر مسئول و صاحب امتیاز:
منوچهر شفائی
همکاران در این شماره:
معصومه نژاد محجوب
مهین ایدر
مهسا شفوی
نسرین جهانی گلشیخ
طرح روی جلد و پشت جلد:
پانیذ تراب نژاد
امور گرافیک، فنی و اینترنتی :
عباس رهبری
چاپ و پخش:
مصطفی حاجی قادر مرحومی
یادآوری:
- آزادگی کاملاً مستقل و زیر نظر مدیر مسئول منتشر میشود.
- نشر آثار، سخنرانیها و اطلاعیهها به معنی تائید آنها نبوده و فقط به دلیل اعتقاد و ایمان به آزادی اندیشه و بیان میباشد.
- با اعتقاد به گسترش افکار، استفاده و انتشار آثار چاپ شده در این نشریه بدون هیچ محدودیتی کاملاً آزاد است.
- مسئولیت هر اثری بر عهده نویسنده آن اثر است و آزادگی صرفاً ناشر افکار میباشد.
آزادگی
آدرس:
Azadegy _ M. Shafaei
Postfach 52 42
30052 Hannover – Deutschland
Tel: +49 163 261 12 57
Email: shafaei@azadegy.de
سیاست چیست؟
منوچهر صالحی لاهیجی
سرآغاز در رابطه با مقوله سیاست تا کنون دو مصاحبه با کانال اینترنتی «پشتِ عینکِ دیگران» داشتهام و در همین رابطه این نوشتار پژوهشی را تدوین کردهام.
مفهوم سیاست : سیاست معادل واژه پولیتیکا Politicaیونانی است که در دولت شهرهای یونان همه امور، فعالیتها، اشیاء، املاک و پرسشهائی را در بر میگرفت که مربوط به عموم (همهگان) میشدند. بهعبارت دیگر سیاست عبارت بود از «آنچه به امور شهر مربوط است». رومیها برای واژه پولیتیکای یونانی معادل res publica را برگزیدند که بهمعنای «امور و یا موضوع عمومی» است و امروز به Republik بدل شده است که آن را جمهور مینامیم.
اگر بخواهیم تعریفی امروزی از سیاست عرضه کنیم، باید بگوئیم سیاست عبارت از ساختارها، روندها، اسلوبها، روشها و مضامینی است که با بهرهگیری از آنها بتوان با تکیه به ابزارها و اهرمهائی که سنتها و یا قوانین تدوین شده دینی و. مدنی در اختیار کسی و یا گروهی قرار میدهند، به ساماندهی امور شخصی و یا امور درونی و بیرونی یک جامعهی روستائی، شهری، استانی، کشوری، قارهای و یا جهانی پرداخت. چکیده آن که سیاست باید تنظیمگر زندگی مشترک مردمی باشد که پذیرفتهاند با هم زندگی کنند. فراتر از آن سیاست دانشی است که حکومت (سیاستورزان) یک دولت میتواند با بهرهگیری از ظرفیتهائی که طبیعت و جامعه در اختیارش قرار داده است، برای مدیریت چالشهائی که جامعه گرفتار آن است، بهترین راه حلهای ممکن را بیابد و آن را پیاده کند. نتیجه آن که سیاست فعالیتی اجتماعی است و در دولتهای مُدرن که خود را دولتهای دمکراتیک مینامند، حق سیاستورزی بهحکومتهائی واگذار گشته است که باید از مشروعیت سنتی و یا مردمی برخوردار باشند تا بتوانند با تکیه به قدرتی که مشروعیت آن از سنت و یا حقوق تدوین شده (قانون اساسی) ناشی میشود، همزمان امنیت درونی و بیرونی ملتی را که در درون مرزهای یک دولت میزید، تأمین کنند.
اُتوپیای جامعه ایدهالی افلاطون: بنا بر افلاطون، استاد او سقراط به مردم آتن یادآوری کرده بود که نباید سهلانگارانه حکومت را در اختیار اشرافزادگان نخبه و یا پوپولیستهای عوامفریب قرار دهند، بلکه فقط افرادی که از شایستهگی تشخیص منافع امور عمومی برخوردارند، باید به حکومت برگزیده شوند. آشکار بود که اشراف آتن چون حاضر نبودند حکومت دولتشهر را به نیروی دیگری واگذار کنند، سقراط را بهخاطر نقض سنتها و حقوق آتن به مرگ و نوشیدن جام زهر شوکران محکوم کردند و او را کشتند.افلاطون با پیروی از اندرزهای سقراط بر این باور بود که «هر چند هر فردی دغدغه تحقق عدالت را دارد، اما تحقق عدالت باید دغدغه حکومت نیز باشد. دیگر آن که کشف عدالت کار هر کسی نیست و بلکه فقط کسانی که از بیشترین دانشها برخوردارند، میتوانند عدالت را کشف کنند و در پی تحقق آن گام بردارند. افلاطون چون خود فیلسوف بود، میپنداشت حکومت باید به فیلسوفان سپرده شود تا مردمی که در دولتشهرها میزیستند، بتوانند از بیشترین عدالت برخوردار گردند. به عبارت دیگر، با آن که افلاطون بنا بر دادههای زمانه خود به این نتیجه رسیده بود که حاکمیت فیلسوفان ایدآل و یا آرزوئی دست نیافتنی خواهد بود، حکومت فیلسوفان را بهترین و ایده آلترین حکومت میدانست. افلاطون در این رابطه در کتاب «جمهور» خود نوشت «انسان فقط هنگامی میتواند عادل باشد که سه بخش روان او که از خرد، میل مفرط به انجام کاری و آز و اشتیاق آمیخته به هم تشکیل شده است، در عین چیرگی خرد بر آن دو بخش دیگر باید در تعادل قرار داشته باشند. پس هرگاه بخواهیم یک دولت را از این سویه بررسی کنیم، در آن صورت «تا زمانی که رسته فیلسوفان هدایت دولت را در دست نگیرند، دولت و شهروندان همچنان بینوا باقی خواهند ماند.»
افلاطون شهروندان دولت شهر آتن را به چند دسته تفسیم کرد که عبارت بودند از حکومت گران، نگهبانان که پلیس و ارتش را در بر میگرفت و کارکنان یا شاغلین که تشکیل میشد از روستائیان، بازرگانان و کارگران روزمزد بینوا. نتیجه آن که بنا بر برداشت افلاطون عدالت هنگامی در یک جامعه برقرار خواهد شد که هر کسی کاری را انجام دهد که جامعه به او واگذار کرده است و از آن فراتر نرود. این بدان مبنی است که ساختار طبقاتی جامعه باید ایستا باشد تا تقوا و فضلیت فردی و اجتماعی سبب استقرار عدالت در جامعه گردد. به عبارت دیگر هر گروه اجتماعی باید بر اساس تقوا و فضیلتی که شایسته آن است، زندگی کند، یعنی حکومتگران باید دوراندیش، نگهبانان شجاع و کارکنان باید محتاط باشند.
ارسطو و بهترین ساختار دولت: بنا بر باور ارسطو سیاست ابزاری است که با کمک آن میتوان بهترین نوع دولت را تشکیل داد. دیگر آن که ارسطو برخلاف استاد خویش افلاطون که در پی یافتن «دولت ایدهآل» بود، با نگاهی واقعگرایانه به اشکال مختلف دولتهائی که در مناطق مختلف یونان باستان و همسایگان آن منطقه وجود داشتند، به این نتیجه رسید که چون «انسان موجودی سیاسی» و اجتماعی است، توانسته است با همنوعان خویش جامعهای مبتنی بر دولت را بهوجود آورد. پیشاپیش باید یادآوری کنیم که جامعه ارسطو جامعهای مردانه است، یعنی فقط مردان آزاد شهروند محسوب میشوند و بردگان و زنان در این بافت اجتماعی از حقوق شهروندی برخوردار نیستند.
ارسطو در کتاب «سیاست» خویش از ۶ مدل حکومتی نام میبرد که عبارتند از دولت پادشاهی که در آن همه جامعه باید از فرمان یک تن تبعیت کند که نفع عموم را در نظر میگیرد. دولت آریستوکراتیک که در آن بهترین اشراف باید حکومت کنند. دولت پولیسی یا جمهوری که در آن خلق برای دست یافتن به بالاترین رفاء بر خود حکومت میکند. دولت جبّار یا ستمگر که در آن همه باید از فرمان یک تن پیروی کنند. دولت اولیگارشی که در آن ثروتمندان بر مابقی جامعه حکومت خواهند کرد و سرانجام دولت دمکراتیک که همان حکومت بینوایان بر دیگر اقشار و طبقات جامعه خواهد بود.این بررسی نشان میدهد که دولت پادشاهی جنبه مثبت دولت جبّار یا ستمگر است. دولت آریستوکراسی جنبه مثبت دولت اولیگارشی است و دولت پولیسی یا جمهوری شاید جنبه بهتر دولت دمکراتیک را نمایان سازد. ارسطو با طرح پرسشهای اساسی درباره کارکردهای دولت کوشید مختصات بهترین نوع حکومت را بیابد. به باور او بنا بر دادههای طبیعت همیشه انسانها از حقوق نابرابری برخوردار خواهند بود، زیرا برخی انسان آزاد و برخی بردهاند. بنابراین دولت باید همیشه توسط آزادگان کنترل و هدایت شود. هدف دولت نیز باید آن باشد که شهروندانش چه آزاده و چه برده از زندگی خوب و عادلانه برخوردار باشند. بنابراین قانون اساسی چنین دولتی باید دارای آنچنان ارزشهای اخلاقی خوب و درست باشد که شهروندان بتوانند در رابطه با موقعیت اجتماعی خویش از رفاء و امنیت همهگانی برخوردار باشند و این بدان معنی است که رفاء برده برابر با رفاء مرد آزاده نیست و بلکه در محدوده بردهگی خویش باید از رفاء نسبی بهرهمند شود. بررسیهای ارسطو سرانجام برایش آشکار کرد که همه دولتها دارای کاستیهای فراوانند و با این حال دولت آریستوکراتیک و دولت دمکراتیک و بهویژه دولت دمکراتیک روستائی را بهتر از اشکال دولتهای موجود تشخیص داد و خود بر این باور بود بهترین دولت بهمثابه «دادهای طبیعی» در آن شرایط تاریخی بهترین نوع حکومت میتوانست بوده باشد. چکیده آن که دولت که حکومتگران و حکومتشوندگان را در بر گرفته است، باید شرایطی را در جامعه متحقق سازد که امنیت، رفاء و ادامه زیست جامعه تضمین شود. گوهر اصلی فلسفه سیاسی ارسطو آن است که هر دولتی از اجتماعی که امروز آن را ملت مینامیم، تشکیل شده است که باید دارای هدفی باشد. دولت که بزرگترین نیروی اجتماعی را تشکیل میدهد، باید دارای کلانترین و بیشترین اهداف باشد تا بتواند با دستیابی بدانها زندگانی خوب، عدالتجویانه و مستقل هر فردی را در ارتباط با موقعیت اجتماعیاش تأمین کند.
مدینه فاضله فارابی: در میان فیلسوفان اسلامی بیش از همه ابونصر فارابی در پیروی از اندیشههای افلاطون و ارسطو کوشید به بررسی پیدایش جامعه، سیاست و حکومت بپردازد. او چند کتاب در این باره نوشته است که عبارتند از «السیاسه المدینه»، «آراء اهل المدینه الفاضله»، «سیاساة المدینه» و «السیاسه». او در این کتابها از «مدینهها» یعنی از اجتماعهای گوناگون سخن گفته است که عبارتند از مدینههای فاضله، جاهله، فاسقه و ضالّه. به غیر از مدینه فاضله که حکومتی آرمانی و هنوز تحقق نیافته است، مابقی اشکال «مدینه» حکومتها و دولتهائی هستند که در گذشته وجود داشته و برخی نیز در دوران او موجود بودهاند.
برای آن که بدانیم فارابی از سیاست چه تعریفی عرضه میکند، پیشاپیش باید تئوری «مدینه فاضله» او را مورد بررسی قرار دهیم. در «مدینه فاضله» فارابی فقط یک کس است که به هیچکس خدمت نمیکند و بلکه همه باید به او خدمت و از فرمانهایش پیروی کنند که «رئیسالاول» نامیده میشود. این فرد در رأس هرم هیرارشی قدرت قرار دارد و باید فیلسوف باشد و در عین حال بهچنان درجهای از اجتهاد علمی رسیده باشد که بتواند از خداوند وحی دریافت کند و با تکیه بر احکام وحی بکوشد عدل الهی را در «مدینه فاضله» آرمانی متحقق سازد. در عین حال در این «مدنیه» بسیاری هستند که بههیج وجه رئیس نیستنمد و بلکه فقط «مخدومند»، یعنی باید از دیگرانی که در سکوئی بالاتر از آنها قرار دارند، خدمت کنند. به این ترتیب مدینه فاضله فارابی از سلسله مراتبی تشکیل شده است که در رأس هرم رئیس الاول و در قاعده هرم «مخدومین» قرار دارند و میان این دو رئیسان دیگری وجود دارند که باید به ترتیب از رئیسان بالاتر از خود پیروی کنند. پس از آنجا که چون «مدنیه فاضله» فارابی بخشی از جهان هستی را تشکیل میدهد، در نتیجه این خداوند است که با گسترش عدالت خود در مدینه فاضله سرنوشت مردم را مشخص خواهد کرد. به این ترتیب جامعه آرمانی فارابی جامعهای طبقاتی است که در آن هر کسی بنا به ذات و طبیعتی که خداوند برایش از پیش تعیین کرده است، در رده خاصی از هیرارشی اجتماعی قرار گرفته است و در عین حال هدف همه افراد جامعه باید آن باشد که با پیروی از رئیسان خویش بتوانند در تحقق عدالت الهی بر روی زمین گام بردارند. عدالت الهی سبب آن نمیشود که همه افراد از وضعیت مادی و معرفتی یکسان برخوردار گردند، بلکه هر کسی باید در ردهای که قرار دارد، به وظایف خود عمل کند تا مدینه فاضله در کلیت خود بتواند براساس عدالت الهی بهزندگی خود سامان دهد.
به این ترتیب فارابی میپندارد «رئیس مدینه فاضله قوه و استعداد و حذاقت و فهمی دارد که فعل آن سیاست است. پس سیاست، اگر فاضله باشد، صناعتی است که انواع فضائل دیگر، یعنی فضائل نظری و فکری و اخلاقی در آن جمع است.»
دیگر آن که فارابی بنا بر پژوهشهای خود به این نتیجه رسیده بود که بافت و زیرساختهای حکومت اسلامی آن دوران با مدینه فاضله او هیچ شباهتی نداشت و در نتیجه نمیتوانست جامعهای مبتنی بر عدالت الهی باشد. دیگر آن که او بر این باور نبود که فقط مسلمانان میتواند مدینه فاضله آرمانی او را متحقق سازند و بلکه مردمی که پیرو دینهای دیگری بودند نیز میتوانند از چنین استعدادی برخوردار باشند، زیرا دین در پیدایش تقوای واقعی نقشی ندارد و بلکه هنجارهای دینی و اجتماعی در بهترین حالت موجب استمرار ثبات اجتماعی میشوند. در عوض هرگاه رهبری یا رئیس اولی پیدا شود که به دانشهای زمانه خود آگاه است و راه بهسوی حقایقی الهی دارد، میتواند در هر جامعهای زیرساختهای «مدنیه فاضله» را بهوجود آورد که در آن افراد در رابطه با رده اجتماعی خویش بتوانند خوشبخت بزیند. در عین حال مدینه فاضله او قرار نبود پدیدهای آرمانی میبود و بلکه باید روزی متحقق میگشت.
ارتباط سیاست با حوزههای کارکردی اجتماعی: نگاهی به روند انکشاف دانش سیاسی آشکار میسازد که میان سیاست و بسیاری از نهادها و پدیدههای اجتماعی رابطهای علیّتی وجود دارد که عبارتند از سیاست و قدرت، سیاست و رهبری و هدایت حکومت، سیاست و هیرارشی سلطه، سیاست و نظم، سیاست و جنگ، سیاست و صلح، سیاست و آزادی، سیاست و دمکراسی، سیاست و همگرائی Konsens، سیاست و تعارض Konflik و همچنین سیاست و جنگ طبقاتی.
میان سیاست و قدرت ارتباطی بلاواسطه و تنگاتنگ وجود دارد و سیاستورزان برای دستیابی به قدرت مجبورند از ابزار سیاست بهرهگیرند. برای نمونه نیکولو ماکیاولی که در سده ۱۶ میلادی میزیست، بر این باور بود که «سیاست جمع همه ابزاری است که برای دستیابی به قدرت، نگهداری آن و همچنین بهرهگیری مفید از قدرت ضروریاند». ماکس وبر نیز میپنداشت که «سیاست تلاشی است برای کسب قدرت و یا تأثیرنهادن بر روند تقسیم قدرت». البته همانگونه که در بالا یادآور شدیم حوزه کارکردی سیاست فقط به «قدرت» محدود نمیشود و بلکه همانگونه میان سیاست و دولت نیز رابطهای ارگانیک وجود دارد، زیرا سیاست به باور برخی دیگر از سیاست پژوهان عبارت از پی بردن به اهداف دولتی و یافتن بهترین ابزار برای تحقق آن است. دیگر آن که در جوامع مُدرن سیاست به روند اجتماعی پیچیدهای بدل گشته است که باید از یکسو تضمین کننده بهترین تصمیمگیریهای تخصصی اداری و از سوی دیگر همزمان پاسخگو بودن در برابر مردم و مشروعیت دهنده و تضمینکننده مدیریت تصمیمهای حکومتی باشد.
برخی نیز بر این باورند که سیاست دانشی است که با آموختن آن میتوان گروههای انسانی را سازماندهی و به سوی اهداف از پیش تعریف شدهای هدایت کرد. بنا بر این بینش، سیاست عبارت است از رهبری جامعه توسط سیاستورزانی که از قدرت اداری مشروعی برخوردارند.
یکی دیگر از اهداف دانش سیاسی بررسی هیرارشی قدرت و سلطه است، یعنی بررسی تأثیر متقابل قدرت بالائیها و قدرتهای پائیندستی بر یکدیگر و آشکار ساختن نتایج مثبت و منفی این رابطه متقابل.
برخی هم بر این باورند که سیاست تلاشی است برای یافتن بهترین و مطلوبترین نظم سیاسی که باید در یک جامعه تحقق یابد. در کنار آن یکی از وظایف سیاست کوشش در جهت دگرگونسازی و یا تثبیت نظم موجود است و برای دستیابی به چنین هدفهائی گاهی به سرکوب دشمنان درونی و بیرونی نیاز دارد، که وضعیت نخست به جنگ داخلی میانجامد و وضعیت دوم به جنگ با قدرتهای بیگانه منجر خواهد شد. بنابراین دولتی از کارائی برخوردار است که بتواند با فراهم ساختن زیرساختهای لازم امنیت درونی و بیرونی جامعه خود را تضمین کند.
از آنجا که در دوران کنونی مِدل حکومت دمکراسی غربی به الگوئی جهانشمول بدل گشته است، برخی نیز بر این گمانند که مضمون اصلی علوم سیاسی مُدرن پژوهش درباره آزادیهای فردی و اجتماعی است. در عین حال پژوهش نقادانه و کارکردی در این باره نمیتواند بدون «تئوری سیاسی» ممکن گردد و در نتیجه آزادی فردی و اجتماعی به بخشی از مناسبات سیاسی دمکراتیک بدل گشته، یعنی آزادی و دمکراسی آنچنان بههم تنیده شدهاند که اثبات کارکردیشان نیز به هم پیوسته است.
دیگر آن که سیاست همگرایانه دربرگیرنده تمامی فعالیتهای سیاسی است که میتوانند در کُلیّت خود سبب شوند تا ارگانهای دمکراتیک بتوانند تصمیماتی الزامآور که موجب خیر عمومی میشوند، اتخاد کنند. از سوی دیگر از آنجا که سیاست چیز دیگری جز کُنش اجتماعی نیست، در نتیجه برای آن که بتوان تعارضهای موجود در جامعه را از میان برداشت، نیاز به تدوین ارزشهائی الزامآور از سوی نهادهائی است که همچون سنت بخشی از فرهنگ جامعه را تشکیل میدهند و یا آن که همچون قانونهای مدنی از سوی مجلسهائی تصویب میشوند که نمایندگانش توسط مردم برگزیده گشتهاند.
سرانجام آن که چون جامعه از اقشار و طبقات فرودست و توانمند تشکیل شده است که دارای خواستها و منافع گوناگون و در بسیاری از موارد متضادند، در نتیجه سیاست در جوامعی که دارای ساختار دمکراتیک هستند، باید به ابزاری بدل گردد که احزاب وابسته به گروهها و طبقات گوناگون بتوانند جنگ طبقاتی خود را نه با سلاحهای جنگی، بلکه با ابزارهای دمکراتیک به پیش برند تا با مدیریت چنین مبارزه سیاسی ـ طبقاتی بتوان به ساختارهای اجتماعیـ اقتصادی عادلانهتری دست یافت.
مشروعیت تاریخی ـ طبقاتی دولت سیاسی: هرچند مدیریت چالشهای اجتماعی در جامعه پیشاطبقاتی نیز وجود داشت، اما از آنجا که مارکس بر این باور بود «هستی اجتماعی شعور اجتماعی را متعیین میکند»، در نتیجه مارکسیستها سیاست را پدیدهای اجتماعی میدانند که همزمان با پیدایش طبقات و دولت به مثابه پدیدهای ضروری بهوجود آمده است. آشکار است که مضمون سیاست در روند تاریخ همسو با نیازهای طبقههای حاکم دگرگون گشته است و در آینده نیز با تحقق جامعه سوسیالیستی و پیدایش جامعه بیطبقه مضمون آن از بیخ و بُن دگرگون خواهد شد. بهعبارت دیگر، مضمون سیاست در جامعه طبقاتی توسط شیوه و مناسبات تولید حاکم و روابط متقابلی که باید ضرورتأ میان طبقه سلطهگر و طبقات و اقشار زیر سلطه وجود داشته باشد، تعیین میگردد. بنابراین تدبیرهائی که از سوی سیاستورزان برای گذار از چالشهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و … عرضه میشوند، همیشه بازتاب دهنده مبارزه طبقاتی روزمرهای هستند که میان طبقات در جریان است. سادهتر گفته باشیم، سیاست همیشه بازتاب دهنده مبارزه طبقاتی در همه لایههای زندگی اجتماعی است. بنابراین مبارزه برای کسب قدرت دولتی مضمون سیاست کارکردی طبقات مختلف اجتماعی را نمودار میسازد، زیرا مضمون سیاستی که توسط اقشار و طبقات مختلف پیگیری میشود، بازتاب دهنده سطح آگاهی هر قشر و طبقه از وضعیت عینی آن طبقه در بطن مناسبات اقتصادی ـ اجتماعی موجود است. آشکار است که این خودآگاهی بهمضمون برنامههای سیاسی حزب و یا احزابی که خود را نماینده بخشی و یا تمامی آن قشر و یا طبقه میدانند، بدل میگردد.
به باور لنین مبارزه طبقاتی عبارت است از مبارزه برای دست یافتن به قدرت سیاسی تا بتوان با بهرهگیری از آن «در همه امور دولتی شرکت داشت، سویه دولت و همچنین اشکال، وظايف و محتوای فعالیتهایش را تعیین کرد.» بهعبارت دیگر اهداف و وظایفی که از سوی یک طبقه بهمثابه خواستهای خودی عرضه میشوند، در نهایت خصلت طبقاتی آن طبقه و محتوای سیاستی را که دنبال میکند، آشکار میسازند. برای نمونه طبقه کارگر هوادار افزایش دستمزدها، کاهش ساعات کار و رایگان بودن سیستمهای آموزش و پرورش، بهداشت و تندرستی و … است و در عوض طبقه سرمایهدار برای افزایش سود و سرمایه خویش خواهان کاهش مالیاتها، هزینه دولت بهطور کلی و بهویژه افزایش پرداخت شاغلین به صندوقهای بازنشستگی، بیمه سلامتی و … است. همین چند نمونه آشکار میسازند که هر طبقهای برای دستیابی به اهداف خویش مجبور است سیاستی را برنامهریزی و پیاده کند که در رابطه بلاواسطه با منافع و خواستهای کوتاه و درازمدتش قرار دارند. بنابراین مضمون، شکل و ابزار مبارزه طبقاتی را واقعیت زندگی روزمره تعیین میکند. بهعبارت دیگر مبارزه سیاسی احزاب در یک جامعه دمکراتیک نه تنها مناسبات و روابط متقابل طبقات را در محدوده مرزهای دولت ملی، بلکه حتی در حوزه سیاست خارجی نیز بازتاب میدهد.
نگاهی به تاریخ آشکار میسازد که با آغاز پیدایش جامعه طبقاتی همیشه طبقاتی که اقلیت جامعه را تشکیل میدادند، توانستند به قدرت سیاسی چنگ اندازند و بر اکثریت حکومت کنند. بررسی مارکس و انگلس نشان میدهند که چنین مناسبات سیاسی خود فرآورده مناسبات تولیدی موجود بود که برای استمرار جامعه میبایست مالکیت ابزار و وسایل تولید در دستان اقلیتی که از دانش و آگاهی سیاسی کافی برای ادامه رشد اقتصادی و امنیت درونی و بیرونی جامعه برخوردار بود، تمرکز مییافت. به این ترتیب چنین اقلیتی در آغاز مدعی شد که مشروعیت خود را از خدا گرفته است و به این ترتیب مناسبات سیاسی خداـ شاهی پا بهعرصه تاریخ نهاد. پس از آن که در امپراتوری روم مسیحیت بهمثابه دین رسمی پذیرفته شد، امپراتوران روم باید از سوی پاپ که نماینده عیسی مسیح بر روی زمین میبود، تأئید میشدند تا از مشروعیت دینی برخوردار میگشتند. در امپراتوری اسلامی نیز خلیفه جانشین پیامبر محسوب میشد و پادشاهان در کشورهای اسلامی میبایست با خلیفه بیعت میکردند و بخشی از درآمدهای خود را به او میپرداختند تا از مشروعیت دینی برخوردار گردند. در امپراتوری عثمانی شاهان سلجوقیتبار خود را «خلیفه» نامیدند بدین معنی که همزمان رهبر سیاسی و دینی جامعه بودند. در ایران صفویه پادشاه نماینده امام دوازدهم گشت که همچون عیسی مسیح باید روزی از غیبت خویش به این جهان باز گردد تا حکومت عدل الهی را بهوجود آورد. حکومت جمهوری اسلامی نیز بر همین سنت تکیه دارد و ولی فقیه از همان شأنی برخوردار است که خداـ شاهان دوران باستان از آن بهرهمند بودهاند. اما با پیدایش سرمایهداری و پیروزی انقلابهای سیاسی بورژوازی علیه دولتهای فئودالی که موجب پیدایش ساختارهای دولت مُدرن گشت، مشروعیت الهی جای خود را به مشروعیت مردم داد که در آن دوران «خلق» نامیده میشد. از آن پس با پیدایش دولتهای دمکراتیک حکومتها باید مشروعیت خود را از مردم میگرفتند و از آن جا که تاریخ دولت شهرهای باستانی سپری گشته بود، در نتیجه با پیدایش پارلمانتاریسم مردم باید نمایندگان خود را برای زمان معینی که قانون تعیین کرده بود، برمیگزیدند تا مجلس نمایندگان به نام «خلق» که پس از چندی «ملت» نامیده گشت، از یکسو حکومت را برگزینند و از سوی دیگر کارکردهای حکومت را کنترل کنند.
شبه دمکراسی پسامُدرنیته: اما امروزه میدانیم که میلیاردرهای سرمایهدار با در اختیار داشتن رسانههای همهگانی افکار عمومی ملی و حتی جهانی را کنترل میکنند و با تأمین هزینه مبارزات انتخاباتی احزابی که از منافع سرمایهداران، بانکها و صاحبان صنایع کلان پشتیبانی میکنند، میتوانند همچنان به سلطه طبقه اقلیت بر اکثریت چشمگیر مزدبگیران ادامه دهند. بهعبارت دیگر، اکنون «شبه دمکراسی» جانشین «دمکراسی راستین» دو سده پیشین شده است. در کنار مجلس برگزیده مردم، انبوهی از لابیگرها که مزد خود را از بانکها، اتاقهای صنایع و تجارت و … دریافت میکنند، نمایندگان مجالس هر کشوری را احاطه کرده و با دعوت از آنان در کنفرانسهای جهانی و پرداختن هزینه سفرشان و حتی پرداخت رشوههای کلان به نمایندگان میکوشند قوانینی در مجالس ملی تصویب شوند که به سود کارفرمایان آنها است. برای نمونه پارلمان فدرال آلمان ۷۳۶ نماینده دارد و در عوض بنا بر پژوهشهای موثق بیش از ۴۵۰۰ لابیگر این نمایندگان و همچنین وزیران و مشاوران وزیران کابینه حکومت فدرال در شهر برلین را محاصره کردهاند. بهعبارت دیگر در برابر هر نماینده مجلس فدرال آلمان هفت لابیگر قرار دارند تا بتوانند آنها را به تصویب قوانینی که بهسود کارفرمایانشان است، وادار کنند.
بازگردیم به بررسی پدیده سیاست: همانگونه که گفتیم، سیاست همه حوزههای زندگی ما را در بر میگیرد بهویژه حوزههای اداری که بخشی از نهادهای اجرائی دولت را تشکیل میدهند. همه نهادهای اجتماعی روستائی، شهری، کشوری، قارهای و جهانی نهادهائی هستند که بنا بر سنت و یا قانون از حق اعمال قدرت برخوردارند، یعنی دارای مشروعیت بهکارگیری قدرت با هدف تأمین امنیت درونی و یا بیرونی (بومی، ملی و یا جهانی) هستند. در این رابطه میتوان سیاست را به دو حوزه بخش کرد. یکی حوزه سرزمینی که سه بعُدی است، یعنی زمین و دریا و هوا و آسمان را در بر میگیرد. در این رابطه میتوان از سیاستهای محلی، روستائی، شهری، اُستانی، ملی، فدرال، منطقهای، جهانی، مرزی، آبی، دریائی، هوائی و … سخن گفت. حوزه دیگر مربوط میشود به موضوع مختلفی که برای ادامه زیست درونی و بیرونی یک دولت ملی ضروریاند، هم چون سیاستهای آموزش و پرورش، اقتصادی، بازار کار، بافت شهری، بانکی و پولی، بهداشت و سلامتی، پناهندگی، درونی (کشوری) و بیرونی (خارجی)، زیستمحیطی، مالیاتی و … نام برد. بهعبارت دیگر، امروزه سیاست هر آنچه در یک جامعه وجود دارد را در بر میگیرد و. بههمین دلیل با بیش از ۱۰۰حوزه سیاست تخصصی سر و کار داریم که هر یک از آنان به تدریج به رشته آکادمیک مستقل بدل شدهاند.
دیالکتیک سیاست و قدرت: دیگر آن که سیاست نمیتواند بدون برخورداری از قدرت به برنامههای اجرائی بدل گردد. در این رابطه از همان آغاز تاریخ الگوهای مختلف قدرت در کنار هم پدید آمدند که عبارت بودند از حکومت دمکراتیک که در دولتشهر آتن وجود داشت که در آن همه مردانی که «آزاد» نامیده میشدند، حق شرکت در نشست شهر را داشتند. تصمیمها همیشه نیاز به رأی اکثریت داشت. دمکراسی آتن دمکراسی مستقیم بود. حکومت خدایگانی که پادشاهی بود و همه از یک تن فرمان میبردند. حکومت دمکراتیک سرمایهداری که در بیشتر دولتهای کنونی به دمکراسی نمایندگی یا دمکراسی غیرمستقیم بدل گشته است. الگوی دیگر دمکراسی شورائی است که طراح آن در سال ۱۸۶۳ پرودن بود. این طرح در سال ۱۷۷۱ توسط کمون پاریس اجرائی شد و مارکس با الهام از تجربه کمون آن را به الگوی حکومت سوسیالیستی بدل کرد. اما پس از فروپاشی اردوگاه «سوسیالیسم واقعأ موجود» در هیچ یک از دولتهای جهان دمکراسی شورائی وجود ندارد مگر در برخی از دولتها همچون سوئیس که هنوز بقایای دمکراسی شورائی اولیه را در حوزه شهر و روستا میتوان یافت.
در دمکراسی شورائی نیز نمایندگان عضو شورا باید از سوی مردم برگزیده شوند با این تفاوت که اگر رأی دهندگان تشخیص دهند نمایندهای که برگزیدهاند، از منافع و خواستهایشان پشتیبانی نمیکند، میتوانند او را عزل و کس دیگری را بهجای او برگزینند. در این رابطه نیز چند مُدل وجود دارد که یکی را نمایندگی دورهای مینامند. بنا بر این مدل مردمی که حق گزینش دارند، میتوانند هر شش ماه یا هر سال نماینده جدیدی انتخاب کنند و یا آن که چند تن را با هم برمیگزینند و آن افراد باید پس از مدتی که قانون تعیین کرده است، کُرسی نمایندگی خود را در اختیار نماینده بعدی قرار دهند. هامبورگ، نوامبر ۲۰۲۳
خشونت خانگی، دردی که درمان دارد
مریم فومنی
لیلا، گلنار و افسانه سه زنِ چهلوچند سالهاند که خشونت خانگی را تجربه کرده اما آن را تحمل نکردهاند. آنها نه آسان و سریع اما در نهایت توانستهاند که خود را از چرخهی خشونت بیرون بکشند. هر سه نفر تحصیلات دانشگاهی دارند، از همان سالهای نخستِ پس از ازدواج شاغل بودهاند و حالا در لندن زندگی میکنند. در عصر یک روز پاییزی از لیلا، گلنار و افسانه که رفاقتی چند ساله دارند، خواستم به خانهام بیایند تا دربارهی این تجربه با یکدیگر گفتوگو کنیم.
مریم فومنی: از شما ممنونم که قبول کردید امروز دور هم بنشینیم و دربارهی خشونت خانگی و تجربههایی که داشتهاید صحبت کنیم. میدانم که با بسیاری از داستانهای زندگیِ یکدیگر آشنا هستید، و به همین علت سعی میکنم که بیشتر شنونده باشم و پیش بردن بحث را به خودتان میسپارم. میتوانیم با این پرسش شروع کنیم که چرا میخواهید دربارهی خشونتی که تجربه کردهاید حرف بزنید و چرا در عین حال آماده نیستید که با اسم خودتان دربارهاش صحبت کنید.
گلنار: برای من سخت است که با اسم واقعیِ خودم دربارهی این تجربه حرف بزنم چون یک طرف ماجرا آدمی است که در آن رابطه با او بودهام و نمیخواهم در فضای عمومی دربارهی او صحبت کنم. اما جدا از این، بازگوییِ خشونتی که بر من تحمیل شده برای خودم هم آسان نیست و هنوز از یادآوریِ اینکه زمانی در چنین موقعیتی بودهام اذیت میشوم. ولی فکر کردم که یک بار باید دربارهاش حرف بزنم، چون باید بپذیرم و قبول کنم که چنین اتفاقی برای من رخ داده است. چون خیلی وقتها آدم وقتی در معرض خشونت، و بهویژه خشونت خانگی و جنسی، قرار میگیرد، دلش میخواهد کل ماجرا را حتی پیش خودش انکار کند. اما پذیرفتن این اتفاق کمک میکند که هم آسیبهایش را درمان کنیم و هم دوباره در آن چاله نیفتیم. علاوه بر این، سخن گفتن از این تجربه شاید بتواند برای زنانی که الان تحت خشونت هستند روزنهی امیدی را باز کند تا بدانند که میتوانند خودشان را از این موقعیت بیرون بکشند. گاهی آدمی که در معرض خشونت است فکر میکند که هیچوقت نمیتواند از آن خلاص شود.
افسانه: اتفاقاً وقتی پیشنهاد کردی که دربارهی تجربهام از تحمل خشونت و بیرون آمدن از آن چرخه حرف بزنم، فکر کردم چرا که نه؟ چرا حرف نزنیم؟ الان حرف زدن از آن تجربه برای من خیلی راحت است. شاید به این علت که حالم خوب است و زندگیام ثبات و آرامش دارد. اما گاهی آن اوایل یا وقتی که در حال تحمل خشونت بودم برای من هم آسان نبود.
لیلا: من هم الان میتوانم و میخواهم که دربارهی این تجربه حرف بزنم. اما نوشتن یا سخن گفتن از آن در فضای عمومی برایم راحت نیست، فقط به خاطر اینکه ممکن است خانوادهام را ناراحت کند. چون خانوادهام حتی ۳۰ درصد از آن چیزی را که بر سرم آمده است نمیدانند. اما من هم فکر میکنم که باید این حرفها گفته شود. من زنان زیادی را میشناسم که تجربههایی شبیه به من دارند اما همچنان در آن رابطه گیر کردهاند و شاید شنیدن اینکه من چطور توانستم از آن رابطهی خشونتبار بیرون بیایم به آنها هم امید و انرژی بدهد.
مریم: شما هیچوقت با خانواده و دوستانتان دربارهی این تجربه حرف زدهاید؟
لیلا: من با چند دوست نزدیک دربارهاش حرف زدهام اما حتی به آنها هم همه چیز را نگفتم. بعضیوقتها به خودم میگویم اصلاً مگر میشود که آدم بگذارد چنین بلاهایی سرش بیاید. به همین علت، خجالت میکشم که بعضی چیزها را تعریف کنم.
افسانه: این حرفت را خیلی خوب میفهمم. آدم وقتی وسط آن داستان است شرمش میآید که بگوید دارد چه میکشد. از خجالت هم بالاتر است که تو این خشونت را تحمل میکنی، بعد آرایش میکنی، لبت را خندان میکنی و میروی بیرون، انگار هیچ اتفاقی برایت نیفتاده. من حتی برای دوستان نزدیکم هم خیلی چیزها را تعریف نکردهام. شرمآور است که بگویم بله، من کتک هم خوردهام. من آدمی بودم که خودم همسرم را انتخاب کرده بودم و نمیخواستم خانوادهام بفهمند که اشتباه کردهام. تا سالها بعد از ازدواجم هم نمیدانستند که من در چه شرایطی هستم. ویترین خیلی خوبی از زندگیام درست کرده بودم و نمیخواستم آن ویترین به هم بخورد. اما مطمئنم که اگر دربارهی آن خشونتها به خانوادهام چیزی میگفتم از من حمایت نمیکردند. من هیچوقت نمیگفتم که شوهرم دست روی من بلند میکند، اما خودشان رفتارهای او را میدیدند. با این حال، هیچوقت واکنشی نشان ندادند و در نهایت هم به تنهایی خودم را از آن زندگی بیرون کشیدم. مریم: اولین باری که با رفتار خشونتآمیز همسرت مواجه شدی، چه زمانی بود؟
افسانه: من کمی پس از اینکه دیپلم گرفتم ازدواج کردم، و در همان سال اول ازدواج با رفتار خشونتآمیز روبهرو شدم. همسر سابقم همیشه از اینکه گردنم از زیر روسری معلوم شود بدش میآمد. آن روز هم به قصد زدن نیامد، با شدت آمد به طرفم که گلویم را بپوشاند اما زخمیام کرد. آن روز رفتم و جای زخمِ روی گلویم را به پدر و مادرش نشان دادم. اما آنها از پسرشان حمایت کردند.
گفتند دخترجان، تو که میدانی شوهرت ناراحت میشود، خب یقهات را بیاور جلو و خودت را درست بپوشان. فهمیدم که حتی اگر به بقیه بگویم که چه کار کرده باز هم فایده ندارد و انتظار دارند که خودم کاری کنم که عصبانی نشود و دست روی من بلند نکند.
مریم: و بعد این رفتارش ادامه پیدا کرد؟
افسانه: این طور نبود که دستِ بزن داشته باشد و مرتب من را بزند. اما عصبانی که میشد حمله میکرد. هل میداد. انگار حرکت دستهایش در اختیار خودش نبود و میخورد به من و زخمی میشدم. یادم است یک بار که رفته بودم سر کار، صورتم کبود بود. آبدارچی گفت: بشکند آن در که تو دوباره با کله رفتی توش! من هر بار میگفتم که به در و دیوار خوردهام اما خب بقیه متوجه میشدند.
گلنار: من اصلاً یادم نیست که بار اول کِی بود. اما از همان ماههای اول بعد از ازدواجمان شروع شد. خشونتی که من تجربه کردم، خشونت روانی بود. این نوع از خشونت، مخصوصاً وقتی در خانه اتفاق میافتد، پیچیدهتر است. چون گاهی حتی برای آدمی مثل من که روی موضوع خشونت علیه زنان کار کرده سخت است که مطمئن شود چیزی که خودش تجربه میکند واقعاً خشونت است یا نه؟همسر سابقم از مهارت کنترل خشم بیبهره بود. خیلیوقتها خشونت مردان محدود به داخل خانه است و در محیط کار و جاهای دیگر بلدند که خشمشان را کنترل کنند. اما او در موقعیتهای دیگر هم این مهارت را نداشت و بهکرات پیش آمده بود که در مواجهه با دوستان، خانواده و همکارانش هم عصبانی شود و پرخاش کند. البته این هم برای من آزار دهنده بود، مخصوصاً وقتی که شاهدش بودم.
واقعاً مهم نیست کسی که مرتکب خشونت میشود مردی است که عاشقش هستی یا یک غریبه در خیابان. این رفتار باید متوقف شود.
برای من تجربهی این خشونت خیلی سخت بود چون خودم سالها روی موضوع خشونت علیه زنان کار کرده بودم اما در آن موقعیت مثل عالِمِ بیعمل شده بودم. البته این را هم میدانستم که آدم وقتی در یک رابطهی عاطفی است و طرف مقابلش هم در مجموع آدم بدی نیست و این طور نیست که او دیو باشد و تو فرشته، واکنش نشان دادن به خشونت روانی سختتر میشود. من آدمی هستم که وقتی در موقعیت دشواری قرار میگیرم ذهنم به دنبال راهحل میگردد و همیشه فکر میکنم که من آدم قویای هستم و از پس همهچیز برمیآیم و هر مشکلی راهحلی دارد. در مورد رابطهی خودمان هم فکر میکردم که این آدم زندگی سختی داشته و آسیبهای روانیِ دوران کودکیاش هنوز همراهش هستند. ما چه در سالهایی که ایران بودیم و چه بعد از مهاجرت، به علت شرایط سیاسی و اجتماعیِ پیرامونمان زندگی خیلی سختی داشتیم و بیشتر تنشها از بیرون به خانه منتقل میشد. حمایتهای همسرم از من در آن شرایط سخت یکی از دلایلی بود که در برابر رفتارهایش کوتاه میآمدم. در واقع، من مدام دنبال این بودم که بفهمم چه چیزهایی سبب میشود که شروع به پرخاش کند و چطور میشود اینها را حل کرد.
افسانه: یعنی تو هم میخواستی رفتارش را توجیه کنی.
گلنار: بله، شاید همین بوده. یعنی من هم به اشتباه مدام تلاش میکردم که با او مدارا کنم. ولی بعداً که بیشتر به این ماجرا فکر کردم، فهمیدم که هرقدر آدم در تئوری بداند که باید با مسئلهای مثل خشونت خانگی چطور برخورد کند، اما بعضی الگوهای رفتاری هستند که گاهی میتوانند روی همهی تئوریهایی که یاد گرفتهای و حتی یاد دادهای سایه بیندازند. مثلاً وقتی شاهد این بودهای که چطور پدرت سر هرچیزی عصبانی میشود و داد میزند و قهر میکند و مادرت مدام در حال توجیه رفتار پدرت است و محکم نمیایستد جلویش که بگوید تو حق نداری سرِ من داد بزنی، این تبدیل به یک الگوی ناخودآگاه رفتاری میشود که رها شدن از چنگش اصلاً آسان نیست. در واقع، با اینکه همیشه از کوتاه آمدنهای مادرت شاکی بودی اما ناخودآگاه مادرت را تکرار میکنی. من اگر در خارج از خانه هدف خشونت قرار میگرفتم میدانستم که چطور باید واکنش درست نشان دهم و مراقب خودم باشم. در سر کار بلد بودم که اجازه ندهم کسی رفتار خشونتبار یا آزاردهندهای با من داشته باشد. در خیابان یاد گرفته بودم که چطور آزارگرها را سر جای خودشان بنشانم. اما در خانه، نوعی فضای عاطفی وجود دارد که انگار آدم سپر خودش را زمین میگذارد.
لیلا: تو دستکم میدانستی که این رفتارها مصداق خشونت است. ولی من هیچ تعریفی از خشونت نداشتم و اصلاً نمیدانستم که خشونت فقط کتکزدن نیست. خیلی از رفتارهایی که در پنج-شش سال اولِ ازدواجمان رخ داد از هزاربار کتک زدن بدتر بود اما من آنها را تحمل میکردم. وقتی خانوادهی شوهرم آمدند خواستگاری، پدربزرگم بدون اینکه نظرِ من را بپرسد به آنها جواب مثبت داده بود و پدر و مادرم هم حرفش را قبول کردند. من ۱۷ سالم بود که ازدواج کردم. بعداً در رشتهی حقوق قبول شدم اما چون دانشگاه در شهر دیگری بود شوهرم اجازه نداد که آنجا بروم. در نتیجه، در شهر خودمان در رشتهی دیگری که دوست نداشتم درس خواندم.
شوهرم خیلی با زنهای دیگر بود. حتی در خانهی خودمان هم با زنهای مختلف رابطه داشت. گاهی دو ماه به خانه نمیآمد. من حتی وقتی شوهرم هم نبود اجازه نداشتم که به خانهی پدر و مادرم بروم. هر کاری میکرد، نمیتوانستم به خودش یا دیگران چیزی بگویم. اصلاً نمیدانستم که باید چه بگویم و چطور اعتراض کنم. وقتی هم که توانستم چیزهایی به مادرش بگویم، مادرش میگفت مرد است و همهی مردها همین هستند. الگوی من در زندگی مادرم بود. مادرِ من یکی از زنان خیلی قدرتمند در شهرمان بود و هست. یک مدیر خیلی توانمند که همه چیز را به شکل عالی در زندگیِ خود و اطرافیانش مدیریت میکرد. پدرم هم زمانی زندانیِ سیاسی بود و شاهد اتفاقات دردناکی در آن دوره بود. وقتی از زندان آزاد شد همیشه عصبانی بود، وسیله پرت میکرد، موقع قهر غذای مادرم را نمیخورد و گاهی روی مادرم دست بلند میکرد. مادرم همیشه به ما میگفت شما مثل من نباشید و نگذارید شوهرتان به شما ظلم کند. تو این را میشنوی اما وقتی مادرت در عمل خشونتهای شوهرش را تحمل میکند و بقیهی زنهای فامیل هم وضعشان همین است، ناخودآگاه مثل آنها میشوی. در فامیل ما، مردهایی بودند که چندتا زن داشتند و خیلی از زنها فکر میکردند همین که شوهرشان هوو نمیآورد سرشان، خوشبخت هستند. خانوادهی من بعد از شش ماه فهمیدند که شوهرم من را اذیت میکند و آمدند من را بردند و گفتند طلاقم را میگیرند. اما من گریه کردم و گفتم که طلاق نمیخواهم چون مردم فکر میکنند که عیبی داشتهام که طلاقم دادهاند. شوهرم هم که فهمیده بود از طلاق میترسم هرچه پیش میآمد میگفت مهریهات را میدهم و طلاقت میدهم. و مدام من را با طلاق تهدید میکرد.
افسانه: پس تو هم بیشتر خشونتهای روانی را تجربه کرده بودی؟
لیلا: تا یک جایی بله، اما بعد از چند سال به هروئین و تریاک و شیشه معتاد شد و دستِ بزن هم پیدا کرد. هم کتک میزد و هم متوهم شده بود و مدام به من شک میکرد. میآمد جلوی محل کارم و داد و بیداد میکرد.
شاید مهمترین کلید رهایی این باشد که هم بدانیم چه رفتارهایی مصداق خشونت است و هم در اطرافمان آدمهای امنی داشته باشیم که بتوانیم از آنها کمک بگیریم.
یک بار آنقدر من را کتک زد که انگشتم شکست و همسایهها زنگ زدند به خانوادهام و آنها دنبالم آمدند. بعد از آن بود که خودکشی کردم و سه روز در آیسییو بودم. اما حتی بعد از خودکشی هم دلم برای شوهرم میسوخت که معتاد است و نمیفهمد. بارها و بارها به مراکز ترک اعتیاد فرستادمش. خانوادهام بارها برایش کار پیدا کردند اما هربار دوباره میرفت سر مواد و کار نمیکرد. من خودم از ۲۱ سالگی کار میکردم و خرج خانه را میدادم. اما پولی که درمیآوردم کافی نبود. یک خانهی دو اتاقهی کوچک اجاره کرده بودم و وقتی پسرم به دنیا آمد، خریدن پوشکِ بچه برایم آرزو بود. اولین باری که من را کتک زد، بچهام یک ساله بود و من هنوز نمیدانستم که شوهرم شیشه مصرف میکند. تازه از دورهی ترک اعتیاد برگشته بود. عصبانی شد و به من سیلی زد. آن بار، ابتدا عذرخواهی کرد اما از آن به بعد دیگر برایش عادی شد و هربار عصبانی میشد من را میزد. یک بار، بعد از خودکشیام، من را از خانه بیرون کرد. من رفتم خانهی مادرشوهرم اما آمد از همانجا هم من را بیرون کرد. من خجالت میکشیدم که به خانهی مادرم بروم. در را قفل میکرد و من و بچهام را ۲۴ ساعت زندانی میکرد. نمیگذاشت سر کار بروم. طوری من را کتک میزد که همسایهها میآمدند. یک شب آنقدر شیشه مصرف کرده بود که متوهم شده بود و زیرتخت و داخل کمدها را میگشت. یک شب دیگر دستهای من را به تخت بست و بهزور به من تجاوز کرد و بعدش گفت برو گمشو. زندگیِ من همین بود، و همینطوری ادامه میدادم چون یاد نگرفته بودم که چطور به این وضعیت پایان دهم.
افسانه: کی یاد گرفتی که باید به این وضعیت خاتمه دهی؟
لیلا: در ۳۰ سالگی، بعد از اینکه بچهی دومم به دنیا آمد. آن موقع شوهرم شروع کرده بود به کراک کشیدن، با شوکر بالای سر من و بچهها میآمد و جلوی بچهها کراک میکشید. آنجا بود که دیدم دیگر نمیتوانم ادامه دهم. البته آن موقع هم طلاق نگرفتم اما در یکی از دفعاتی که شوهرم را فرستاده بودم به کمپ ترک اعتیاد، دست بچههایم را گرفتم و به یک شهر دیگر رفتم. همه مخالف بودند و اصلاً تصمیم آسانی نبود. در آن شهر آزادیِ بیشتری داشتم و با زنهایی آشنا شدم که به شکل دیگری زندگی میکردند و در چارچوب باید و نباید و خشونت مردان خانواده باقی نمانده بودند. دوستی هم پیدا کردم که یک زن مجرد بود و تازه طلاق گرفته بود. وقتی با او معاشرت کردم تازه فهمیدم که چقدر به من خشونت روا شده و دور از خشونتهای شوهرم چقدر زندگی میتواند متفاوت باشد. بعد از آن بود که تصمیم گرفتم که طلاق بگیرم. هرچند ۱۳ سال همهی انواع خشونت را تجربه کرده بودم اما طلاق گرفتن آسان نبود. وقتی درخواست دادم، با اینکه نوشته بودم که شوهرم کتک میزند و معتاد است اما قاضی گفت برای اعتیاد میخواهی جدا شوی؟ اینجا که همه معتادند، برو ترکش بده! گفتم آقای قاضی، من هر کاری کردهام که شوهرم ترک کند اما نکرده. سرانجام، بعد از سه سال توانستم طلاق بگیرم. مشکل فقط قانون نبود. در جامعه هم حتی برای زنی مثل من که تا پای مرگ کتک خورده بود، طلاق گرفتن پذیرفتنی نبود. با اینکه همهی اعضای خانوادهام راضی بودند که طلاق بگیرم اما مثلاً پدرم میگفت با تو نمیآیم به دادگاه چون با هر طلاقی عرش خدا به لرزه میافتد. در سراسر پروسهی طلاق، من تنها بودم. من اولین فردی بودم که در کل خانوادهمان طلاق گرفتم. وقتی گفتم طلاق میخواهم، پدربزرگم کل مردهای فامیل را از دو طرف جمع کرد. تنها زنی که آنجا بود فقط خودم بودم. این همان پدربزرگم بود که باعث ازدواج ما شده بود. در آن جلسه پدرشوهرم کلی وعده و وعید داد که اگر طلاق نگیری و برگردی، ما همه چیز را درست میکنیم و شرایط عوض میشود. پدربزرگم به من گفت نظرِ من هم این است که برای آخرین بار به شوهرت فرصت بدهی. من گفتم «نه». این اولین بار در کل خاندان و محلهی ما بود که یک نفر جرئت کرده بود خلاف خواستهی پدربزرگم حرفی بزند. پدربزرگم عصبانی شد و همه به من گفتند که روی حرف پدربزرگت حرف نزن. ولی من تصمیمِ خود را گرفته بودم و فقط طلاق میخواستم.
گلنار: افسانه، خودت از چه زمانی فهمیدی که نمیخواهی در این شرایط باقی بمانی و نقشهی نجاتت را کشیدی؟
افسانه: از همان روزی که داشتم برای خودِ تو دردل میکردم، و به من گفتی بیا یک وبلاگ درست کن و همینها را آنجا بنویس. ۱۵ سال پیش بود. من در آن وبلاگ هم توانستم دربارهی زندگیِ دیگران چیزهایی بخوانم و هم توانستم از تجربههای خودم بنویسم، تجربههایی که هیچجای دیگری جرئت نداشتم دربارهشان حرف بزنم.
در فامیل و اطرافیان خودم، یک زوج خوشبخت وجود نداشت. همهی زنهایی که میشناختم زندگیهایی شبیه به خودم داشتند. بنابراین، فکر میکردم که زندگی همین است و چرا باید از این رابطه بیرون بروم؟ وقتی شروع کردم به وبلاگنویسی و وبلاگخوانی، فهمیدم که زندگی بقیهی آدمها مثل زندگیِ خودم نیست. مردهایی را دیدم که محبت کردن و خشونت نکردن را بلد بودند. فهمیدم که دنیای دیگری هم هست که از آن خبر ندارم، دنیایی که زنها در آن راحتترند و میتوانند تصمیم بگیرند. دیدم که آدمها دربارهی رنگ و مدل لباسشان تصمیم میگیرند، تصمیمهای ساده و پیشپاافتادهای که من از آنها محروم بودم. به جایی رسیده بودم که وقتی میرفتیم رستوران، واقعاً نمیدانستم دلم چه میخواهد.
مریم: گلنار نگفتی که آیا خانوادهات خبر داشتند یا نه؟
گلنار: نه، من هم هیچوقت به آنها چیزی نگفتم. فکر نمیکردم که کمکی از دستشان بربیاید و احتمالاً فقط ناراحت میشدند و غصه میخوردند. دیده بودم که وقتی عمهها و خالهها از خشونت شوهرهایشان پیش پدر و مادرم شکایت میکنند، چه اتفاقی میافتد. آنها را نصحیت میکردند که باید قلق مردت را به دست بیاوری، و البته به شوهرش هم به آرامی تشر میزدند. وقتی که کار خیلی بالا میگرفت با شوهرخواهر دعوا و قطع رابطه میکردند اما خواهرِ بیچاره هنوز اسیر زندگی با آن مرد بود و هیچ راهکار سازندهای برای متوقف کردن خشونت نداشتند. به همین علت، من هیچوقت به خانوادهام چیزی نگفتم. علاوه بر این، نمیدانستم این نوع خشونت روانی را که تجربه میکردم چقدر جدی میگیرند. چون این طور نبود که همسر سابقم چیزی را پرت کند و بشکند. فقط یک بار یک کیسهی ششتاییِ تخم مرغ را با عصبانیت پرت کرد گوشهی اتاق و خودش هم آن را جمع نکرد. آن روز یک نفر آمده بود که به تمیزکاریِ خانه کمک کند و یادم نیست که آیا همسر سابقم در حضور او تخممرغها را پرت کرد یا وقتی که آن خانم آمد تخممرغها را دید و فهمید که ماجرا از چه قرار است. اما تحقیر آن روز را هنوز به یاد میآورم.
من میدانستم که این رفتارها خشونت است. اما چون شدت و تداوم نداشت و خیلی وقتها اصلاً دلیلش من نبودم، در ابتدا تشخیص درستِ وضعیت برایم سخت بود. اتفاقاً چون من در مورد «خشونت علیه زنان» کار میکردم و نسبت به این مسئله حساس بودم، نگران بودم که شاید واکنشی که به رفتارهای همسرم نشان میدهم بیش از حدِّ لازم باشد. چون وقتی یک سیلی میخوری، تکلیفت روشن است که این عمل خشونت است. اما وقتی داد میزند و عصبانیتش حتی حالِ خودش را هم بد میکند و سریع عذرخواهی میکند، تشخیص واکنش درست خیلی سخت میشود.اما الان اگر با فاصله به خودم در آن روزها نگاه کنم، چند سؤال از خودم میپرسم: آیا از آن رفتارها اذیت میشدی؟ آیا اگر کسی در خیابان با تو چنین رفتاری میکرد، تحمل میکردی و اجازهی تکرار میدادی؟ واقعاً مهم نیست کسی که مرتکب خشونت میشود مردی است که عاشقش هستی یا یک غریبه در خیابان. این رفتار باید متوقف شود.
افسانه: ما اصلاً آموزش ندیدهایم که اذیت شدن یعنی چه، و باید با آن چه کار کرد. ما یاد نگرفتهایم که اگر نمیتوانیم رابطهی ناخوشایندی را تغییر دهیم باید از آن بیرون بیاییم.
گلنار: من در همان چند ماه اول هم خیلی جدی به جدایی فکر کردم، اما جدا نشدم. دعواهایمان همیشه بر سر مسائل جزئی بود و در مورد اصول اساسیِ زندگی اختلاف نظری نداشتیم. حتی خیلی وقتها از دستِ من ناراحت نبود. مشکل سر دیگران بود اما نمیتوانست خشمش را کنترل کند و من دمدستترین آدمی بودم که باید عصبانیتهایش را میدیدم. یکی از چیزهایی که مرا خیلی آزار میداد این بود که موقع عصبانیت از دیگران به آنها فحشهای جنسی میداد (البته در غیاب آنها و جلوی من). بارها به او گفته بودم که وقتی موقع عصبانیت از کسی فحشهای جنسی حوالهاش میکنی، برای منی که همسرت هستم آزاردهنده است چون در موقع معاشقه فکر میکنم که همین رابطهی جنسی میتواند برای تو معنای اِعمال قدرت و تحقیر هم داشته باشد.
افسانه: تو آدمِ تحتِ خشونتِ خوششانسی بودی. من اگر چنین زندگیای داشتم اسمش را خشونت نمیگذاشتم. یک دلیلش این است که تو در همان زمان هم میدانستی که خشونت یعنی چه.
گلنار: من، مخصوصاً در اوایل رابطهمان، یکی از مشکلاتم این بود که اینها را چقدر و تا کجا میتوان یا نمیتوان خشونت دانست. شانسی هم که داشتم این بود که آدمهای امنی در اطرافم داشتم که میتوانستم به آنها بگویم با چنین رفتاری مواجه شدهام و آزار دیدهام، و آنها بدون اینکه مرا قضاوت کنند یا حتی واکنشی را به من پیشنهاد دهند، فقط کمکم میکردند که مطمئن شوم چنین رفتاری مصداق خشونت است. همسر سابقم هم خودش «مخالف خشونت علیه زنان» بود و نمیخواست چنین خشونتی را اعمال کند اما میدانید که بین دانستن تئوری دربارهی یک موضوع و عمل به آن گاهی راه طولانی و سختی وجود دارد.
منظورم این است که اینطور نبود که مثلاً او داد بزند و من ساکت بمانم. اما باید خیلی قاطعتر برخورد میکردم تا این رفتارها ادامه پیدا نکند. الان اگر هر آدم دیگری در هر جایی سرِ من داد بزند محال است که تحمل کنم. آن موقع من خیلی به این موضوع فکر میکردم که چرا او نمیتواند خشمش را کنترل کند و من باید چه کار کنم که این مشکل حل شود. اما الان فکر میکنم که اصلاً دلیل اینکه او چرا خشونت میکرد مهم نیست. مثل این است که من چاقوی تیزی در دست داشته باشم و راه بیفتم در خیابان و دیگران را زخمی کنم. خب معلوم است که اصلاً مهم نیست که بر اساس چه انگیزه و پیشینهای دارم این کار را میکنم؛ کارِ درست این است که چاقو را از من بگیرند و اجازه ندهند که کسی را زخمی کنم. بقیهی ماجرا باید پیش رواندرمانگر و روانپزشک و نهایتاً قانون حل شود، اما هیچکس نباید بایستد و از من چاقو بخورد.
البته ما در زندگیِ مشترک این کار را کردیم، یعنی او پیش رواندرمانگر رفت و روی کنترل خشمش کار کرد و خیلی هم تأثیر داشت و در دورههایی واقعاً متوقف شد، اما باز هم در شرایط بحرانی، حالا گیرم با شدت کمتر، ادامه داشت یا تغییر شکل میداد. مثلاً بهجای فریاد زدن، قهر میکرد.یک چیز دیگر هم این است که خشونت روانی فقط عصبانیت و پرخاش نیست. در ماههای اولِ ازدواجمان بارها موقع دعوا میگفت که برویم طلاق بگیریم، و من هربار فکر میکردم که بهعنوان آدم عاقلِ ماجرا باید بگویم که بهخاطر هر مشکلی که نباید حرف طلاق را پیش کشید. اما این هم نوعی تهدید بود و امنیت و عزت نفسم را خدشهدار میکرد. به همین دلیل، یک بار که وسط عصبانیت گفت طلاق بگیریم، من هم وسایلم را جمع کردم و گفتم همین الان از خانه بیرون میروم و فردا جدا شویم. حق طلاق را هم موقع ازدواج گرفته بودم. خیلی هم جدی بودم. البته همان موقع هم نمیدانستم که باید با پدر و مادرم و واکنششان چه کار کنم، و میدانستم که اصلاً نمیتوانستند حتی به طلاق فکر کنند. ولی از آن جاهایی بود که صبرم تمام شده بود و فکر میکردم که برای بقیهاش بعداً راهی پیدا میکنم. اما خب وقتی قاطعیتِ من را دید، دیگر تهدید به طلاق برای همیشه تمام شد و تا ۸ سال بعد که واقعاً طلاق گرفتیم حرفی از آن زده نشد. یعنی گاهی آدم باید محکم بایستد و نترسد.
افسانه: این «عاقل ماجرا» را خیلی خوب گفتی. اینکه ما یاد گرفتهایم که زنها باید عاقل ماجرا باشند و ماله بکشند روی کارهای اشتباه و ویترین را قشنگ نگاه دارند.
گلنار: چیز دیگری هم که من را آزار میداد، این بود که به صورت تحقیرآمیز یا با تمسخر دربارهی بدنم و ظاهرم حرف میزد. من نشان میدادم که ناراحت میشوم اما بلد نبودم که چطور متوقفش کنم.
لیلا: اینها را با شوخی میگفت یا با عصبانیت؟
گلنار: با شوخی.
افسانه و لیلا: ما هم این تجربه را داشتیم.
افسانه: تحقیر شدن دربارهی فرم و شکل بدن آنقدر برای من عذابآور بود که در همان اولین قرار با پارتنر فعلیام به او گفتم که ببین، من قد و وزنم اینقدر است و اگر مشکلی با اینها داری یا فکر میکنی که اینها قرار است تغییر کنند، همین الان برو.
گلنار: من در آن سالها اعتمادبهنفسم را از دست داده بودم و احساس میکردم که اصلاً زیبا نیستم. در حالی که الان وقتی به عکسهای آن دوره نگاه میکنم میبینم که واقعاً زیبا بودم و خیلی دردناک است که نمیتوانستم زیباییام را ببینم. اینها شاید چیزهای کوچکی باشند ولی وقتی که چنین آزارهایی را در زندگیات نداری بیشتر میفهمی که چه تأثیرات مخربی روی تو داشتهاند. خشونت روانی، مخصوصاً وقتی که شدید نیست و استمرار ندارد، واقعاً به سختی به رسمیت شناخته میشود. اما درد و رنجِ آن کمتر از خشونت فیزیکی نیست. در تمام آن هشت سال فقط یک بار، آن هم هنگام مستی، به من فحش داد و بعد هم عذرخواهی کرد اما خیلی برای من سخت بود و خیلی اذیت شدم و یادآوریاش هنوز حالم را بد میکند. تأثیر آن خشونتها همچنان در لایههای پنهان ذهنم باقیمانده و هنوز من در موقعیتهایی که در زندگیِ قبلیام میتوانست بهانهی پرخاش یا قهر باشد، دچار استرس میشوم و بدنم منقبض میشود.
افسانه: من هم در اوایل جدایی هنوز گاهی ناخودآگاه در چارچوب همان محدودیتهایی که شوهرم برایم تعیین کرده بود راه میرفتم و میترسیدم که پایم را فراتر بگذارم. اما آدم وقتی مدتی زندگیِ بدون خشونت را تجربه میکند، دیگر حاضر نیست که به وضعیت قبلی برگردد. من تا وقتی که بعد از خروج از ایران، باد لای موهایم نپیچیده بود نمیفهمیدم که برداشتن حجاب چقدر آدم را راحت میکند. بعد از آن، وقتی که شوهرم گیر داد که باید اینجا هم حجاب داشته باشی، محکم ایستادم و گفتم من لباس آستینبلند و یقهبسته میپوشم اما حتی اگر بمیری این چارقد را دیگر سرم نمیکنم. جلوی همان آدم خشن محکم ایستادم. چون باد زیر موهایم رفته بود و فهمیده بودم که چه حس خوبی دارد.
مریم: افسانه تو به ما گفتی که چطور شد به فکر تغییر وضعیت افتادی، اما هنوز نگفتهای که چطور موفق به نجات خودت شدی.
افسانه: چند چیز به من کمک کرد که وضعیت خودم را عوض کنم. یکی مطالعهی کتاب بیشعوری، نوشتهی خاویار کرمنت، بود. من همیشه فکر میکردم که آدم خوبهی ماجرا هستم و بیشعور طرف دیگر ماجرا است. اما بعد از خواندن این کتاب فهمیدم که بیشعور منم که دارم زیر این خشونت دوام میآورم. وقتی در وبلاگم شروع کردم به نوشتن دربارهی آزارهایی که میدیدم، خیلیها برایم کامنت میگذاشتند که خب چرا در این رابطه باقیماندهای؟ خواندن آن کتاب به من فهماند که چرا ماندهام. چون نمیفهمیدم که وقتی موقعیتی دارد من را اذیت میکند باید از آن بیرون بیایم. اینجا هم که مثل ایران نیست و قانون و دادگاه پشت من است و از من حمایت میکند. یک روز دو سه مورد از آزارهایی را که دیده بودم برای معلم زبانم تعریف کردم. او هم مثل همه پرسید چرا ماندهای؟ گفتم نمیدانم که باید چه کار کنم. گفت اینجا آسان است. آدرسی به من داد و گفت میروی اینجا، به تو وکیل مجانی میدهند و کمکت میکنند که جدا شوی. همین کار را کردم. از روزی که اقدام کردم تا روزی که چمدانم را برداشتم و از آن خانه و آن شهر بیرون آمدم سه سال طول کشید. خودم میخواستم که این پروسه سه سال طول بکشد چون میخواستم پسرم مدرسهاش را تمام کند و برود دانشگاه و بعد من از آن خانه بروم.
مریم: در آن سه سال خشونتهایش همچنان ادامه داشت؟
افسانه: در آن سه سال هم رفتار خشونتآمیزِ او تغییری نکرد، اما من تغییر کرده بودم و سعی میکردم که حرفم را بزنم و ترسم ریخته بود. خیلی از ما زنها میترسیم که اگر از خانهای که در آن گرفتار شدهایم بیرون بزنیم، همان زندگیای را هم که داریم از دست بدهیم، و آینده برایمان مثل یک جادهی تاریک است. اما نمیدانیم که وقتی از یک رابطهی آزاردهنده بیرون میرویم و روی پاهای خودمان میایستیم چقدر لذتبخش است. من در اوج مشکلاتی که در زندگی قبلیام داشتم، جملهای را جایی خواندم که به خوبی در یادم مانده و در مورد خودم کاملاً درست بود: «از زیر و رو شدن زندگیات نترس، شاید زیرش بهتر از رویش باشد.»
لیلا: تفاوت بزرگ زندگیِ فعلی با زندگیِ قبلیام این است که الان مثل گذشته در برابر رفتاری که حس میکنم آلوده به نابرابری یا خشونت است، سکوت نمیکنم و نمیگویم چون زنام باید صبوری پیشه کنم یا چون وضع خیلیها از من بدتر است پس من باید شکرگزار باشم. حالا میدانم که میتوانم شرایطم را تغییر دهم و برای خودم کاری کنم. شاید تغییر عادتهایی که از کودکی با مشاهدهی رفتارهای زنانِ فامیل در من نهادینه شده طول بکشد ولی من هر روز برای این تغییرات یک قدم برمیدارم.
گلنار: بیرون آمدن از چرخهی خشونت برای هیچکس آسان نیست. شاید مهمترین کلید رهایی این باشد که هم بدانیم چه رفتارهایی مصداق خشونت است و هم در اطرافمان آدمهای امنی داشته باشیم که بتوانیم از آنها کمک بگیریم. من هم خیلی وقتها در زندگیِ قبلیام احساس میکردم که نه میتوانم وضعیت را تغییر بدهم و نه به لحاظ عاطفی تواناییِ خروج از آن رابطه را دارم. اما بالاخره توانستم و به آن رابطه پایان دادم.
میدانم که پیمودن این مسیر برای زنانی که استقلال مالی ندارند، گرفتار قوانین تبعیضآمیزند، و از حمایتهای مالی و معنویِ دولت و نهادهای اجتماعی بیبهرهاند، بسیار سختتر است. اما وقتی به زندگیِ زنانی نگاه میکنیم که بهرغم همهی این موانع توانستهاند چرخهی خشونت را در ایران بشکنند، آنگاه میتوان مطمئنتر گفت که خشونت خانگی درد بیدرمان نیست.
به بهانه مرگ کوهنوردان در ایران کوهنوردی در ایران
هلنا هاشمی
یک مدرس آسیبهای ورزشی کوهنوردی در مورد دلایلی که شمار کشتهشدگان کوهنوردی در ایران در فصل زمستان افزایش پیدا میکند، توضیح و راهکارهایی را برای کاهش این آمار ارائه داد.
به گزارش “ورزش سه” و به نقل از ایسنا، کوهنوردی یکی از ورزشهایی است که در سالهای اخیر خیلی مورد توجه قرار گرفته است و علاقمندان زیادی در قالب گروهها یا باشگاههای مختلف، صعود به ارتفاعات را تجربه میکنند. با فرارسیدن فصل زمستان و علاقه کوهنوردان به صعود در این فصل حوادث مربوط به آنهم افزایش پیدا میکند و هر ساله تعدادی از هموطنانمان کشته میشوند.
امیرحسین خلیلیفر، پزشک ورزشی و مدرس آسیبهای ورزشی کوهنوردی و اسکی در مورد دلیل بروز چنین اتفاقاتی و راهکارهای کاهش آن به ایسنا گفت: کوهنوردی عام را میتوان به دو بخش کوهنوردی و کوهپیمایی تقسیم کنیم و این جدای از رشتههای وابسته مثل سنگنوردی، اسکی تورینگ، اسکای رانینگ و غیره است. کوهپیمایی سبک مثل آنچه در ارتفاعات زیر ۲۵۰۰ متر در اطراف تهران انجام میگردد اصولا به طبیعتگردی و بخشی از ورزش همگانی نزدیکتر است و بهتر است در حوزه ورزشهای همگانی تقسیمبندی شود اما بین فدراسیون کوهنوردی و همگانی تاکنون تعاملی در این زمینه صورت نگرفته یا حداقل ما بیاطلاع هستیم. از طرفی کوهها از نظر ارتفاع تقسیمبندی دارند که از جهت نوع امدادرسانی به کوهنوردان اهمیت دارد. یک بخش از این گستره مثل ارتفاعات نه چندان بالا در اطراف شهرها و روستاها میتواند در حوزه امداد و نجات شهری و با امکانات آنها مثل آتشنشانی و هلال احمر باشد اما ارتفاعات بلند و خیلی بلند یعنی از ۲۵۰۰ متر به بالا قطعا نیاز به سازمان امداد و نجات حرفهای دارد. بهترین کار ابتدا تعیین تقسیمبندی حوزههاست که نیاز به هماهنگی بین فدراسیونها و سازمان امداد و نجات کشور دارد.
کوهنورد با کوهپیما متفاوت است
او با تفاوت قائل شدن بین کوهپیما و کوهنورد، تاکید کرد: کوهنوردان کسانی هستند که دورههای آموزشی متعدد را دیدهاند، آموزشهای فنی دارند و معمولا در قالب باشگاههای مجوزدار کار میکنند.
فدراسیون باشگاهها را برای صعودهای زمستانی و غیرزمستانی فنی ملزم کرده که مربی برف و یخ، سنگنورد، سرپرست و موارد دیگر را داشته باشند. اینها بخشی از حوادث را کاهش میدهد. البته با این وجود هم برخی افراد از بیتجربگی و برخی هم بهخاطر بیش از حد انگاشتن توانایی خود یا بروز شرایط پیشبینی نشده و مواردی دیگر در معرض خطر قرار میگیرند. بنابراین همه در معرض خطر هستند اما فیلترها آسیبها را کمتر میکند.
چرا پلیس کوهستان نداریم؟خلیلیفر با بیان اینکه اگر کسی به دنبال صعود انفرادی باشد با هیچ گیت و مانعی حتی مرکزی که صرفا اطلاع رسانی صعود خود را انجام دهد، روبهرو نمیشود، بر لزوم منضبط شدن مسیرهای کوهنوردی شناخته شده ایران تاکید کرد و گفت: کوهنوردان به هیچ وجه بدون هماهنگی امکان صعود انفرادی به ارتفاعات هیمالیا، آرارات، کلیمانجارو و کوههای شناخته شده آلپ را ندارند، چرا ما در دماوند، اشترانکوه، توچال و کوههای شناخته شده پر حادثه گیت و پلیس کوهستان نداریم و مسئولان محلی مثل هیئتهای کوهنوردی قدرت اجرایی در جلوگیری از صعودها را در شرایط خطرناک جوی ندارند. همانگونه که در حادثه اخیر اشترانکوه رئیس هیئت مربوطه به صراحت بیان کرد حداقل باید مانع صعود پرخطر باشگاههایی شویم که تحت تسلط خودمان هستند. او در ادامه ایجاد سازمان امداد و نجات اختصاصی برای کوهستان را یکی از راهکارهای کاهش خطرات و حوادث کوهستان دانست و گفت: کشورهای مختلفی که این حوادث را به شدت کاهش دادهاند سازمان امداد و نجات کوهستان اختصاصی دارند. الزاما نیروی داوطلب نیستند بلکه حقوق بگیر دولت یا سازمانهای قوی و حرفهای پیمانکار امداد و نجات هستند هرچند افزون بر آن نیروهای داوطلب هم دارند. از طرفی دیگر برای صعودهای فنی و پر ریسک، ورود به منطقه و برای برخورداری از کمکهای فنی و امدادی حتما کسب مجوز لازم است اما عدم رعایت این مسائل در ایران باعث شده تا حوادث بیشتر شود. هیچ متولی و نهادی هم وجود ندارد که گردن بگیرد. در هیچ واقعهای به یاد نداریم که مدعیالعموم پیگیر حوادث باشند.
تا امداد و نجات متولی رسمی نداشته باشد، تلفات داریم
خلیلی در مورد وضعیت امداد و نجات در ایران بیان کرد: سازمان هلال احمر سازمانی مبتنی بر نیروهای داوطلب است و اساس آن اینگونه شکل گرفته هر چند نیروهای رسمی هم دارد اما این سازمان قبول نکرده که متولی صرف باشد و با فدراسیون کوهنوردی اختلافات زیادی دارد و معتقد است فدراسیون باید متولی کوهنورد باشد و از ما کمک بخواهد. از طرف مقابل فدراسیون کوهنوردی هم هزینه و امکاناتش را ندارد.
بنابراین هنوز متولی اختصاصی این کار را نداریم. اکثر اوقات نیروهای محلی کار را دست میگیرند و بقیه هم کمک میکنند. تا زمانی که امداد و نجات متولی رسمی نداشته باشد، تلفات خواهیم داشت.
با توجه به کثرت حوادث و کوهستانی بودن فلات ایران و گرایش روز افزون به این ورزش، این خلاء سازمانی و قانونی باید اصلاح شود حتی اگر شده از طریق وزارت ورزش موضوع به مجلس برود.
نقش فدراسیون کوهنوردی چیست؟
او در مورد نقش فدراسیون کوهنوردی در این زمینه گفت: فدراسیون میتواند آموزشها را تقویت کند و هشدارها را بدهد که در زمانهای پرخطر صعود نکنند و به باشگاهها برای صعود در شرایط با ریسک بالا مجوز ندهد. از طرفی میتواند به نیروهای سازمانهای دیگر هم آموزش بدهد که برای امدادرسانی در نقاط مختلف کوهستان قویتر و فنیتر عمل کنند و مهمتر از همه فرهنگ صعود ایمن برای اقشار مختلف اعم از جوان، پیر، زن و مرد و کودک را تعریف کند.
به عنوان مثال حد صعود ایمن برای یک کوهپیمای تفریحی چه ارتفاعیست و نصب تابلوهای هشدار با رنگهای مختلف در مسیر و موارد دیگر. قرار نیست فدراسیون از صفر تا صد کار را انجام بدهد اما میتواند نقش آموزشدهنده، پشتیانیکننده و هشداردهنده بسیار قوی داشته باشد و پیگیر ایجاد و تقویت پلیس کوهستان و موارد مورد نیاز در این زمینه باشد.
خلیلیفر با بیان اینکه برای سلامتی، بهداشت روان و نشاط ورزش میکنیم اما چیزی که در سالهای اخیر اتفاق افتاده این اهداف را تحتالشعاع قرار داده بیان کرد: از فوت کوهنورد تنها در توچال تا مرگ در اشترانکوه و دیزین و علم کوه جزء لاینفک اخبار ورزشی هر ساله ما شده و مسئولان امر باید به فکر باشند و جلوی این وضع بیسروسامان را بگیرند.
بهطور مثال طرح سیمرغ را گذاشتهاند که اگر هر کوهنوردی ۳۱ قله بلند استانها را صعود کند مدرک آن را بگیرد. این کار را کردند تا با توجه به ورود لیدرهای متفرقه و گروههای رسمی و غیر رسمی در حوزه کوهنوردی، شاید برای بهبود وضعیت اقتصادی باشگاهها موثر باشد اما آیا فرهنگ آن و زیر ساختهای آن از جمله امکانات امداد و نجات را فراهم کردهاند؟ ورود این حجم کوهنورد و کوهپیما فشار شدیدی به اکوسیستم جانوری، گیاهی و حتی بافت اجتماعی مناطق بکر ایران وارد کرده است. شاید این ماحصل نداشتن تعامل کافی فدراسیون کوهنوردی با اصحاب فن، کنشگران اجتماعی و زیستمحیطی و دانشگاهی باشد.
برای جان انسانها ارزش قائل شویم
او ادامه داد: کوهنوردی باید توام با اخلاق، حرفه و دانش باشد. با فرض احتمال صعود ایمن، بدون دانش، تجهیرات و تجربه کافی کوه نروید چون اصلا ورزشی نیست که بگوییم انشاءالله اتفاقی نمیافتد.
ممکن است هوا در عرض ۱۰ دقیقه چنان تغییر کند که فکرش را هم نکنید. مرحوم جلال رابوکی اسطوره صعود به دماوند علیرغم داشتن تجارب بینظیر در اثر هوای طوفانی داخل دره یخار سقوط کرد و جان داد. بسیاری از بزرگان کوهنوردی چه در ایران و چه در فراسوی مرزها نیز جان به جان آفرین تسلیم کردهاند.خلیلیفرد در مورد لزوم انتشار آمار برای بررسی حوادث و کاهش آنها و نیاز به انجام پروژههای تحقیقی گفت: به عنوان یک محقق چندین ماه است که با بخشهای مختلف تماس میگیرم اما کسی نیست که آمار حوادث کوهستان را به من بدهد. باید آمار را ارائه بدهند تا حداقل بررسی شوند و بر اساس آنها برای کاهش بروز حواث راهکار پیدا کنیم. این بخش کوچکی از مشکلات این حوزه است و امیدوارم با کاستن از منیتها و تمامیتخواهیها برای جان انسانها ارزش قائل شویم و دست همکاری به سوی یکدیگر دراز کنیم.
اقدامات پلیس پیرامون پوشش و روابط مردم
شیما یاحق
سردار علیرضا اکبرشاهی فرمانده انتظامی استان تهران (نیمه خرداد۱۳۸۷): دستگیری۱۰۹۸ زن به دلیل پوشش و ارسال ۱۱۴ نفر به دادگاه و دستگیری ۸۳ نفر به دلیل برگزاری مراسم جشن و میهمانی. همچنین اداره ارشاد کرمان نیز استفاده از رنگهای سفید و زرد و قرمز را برای زنان در ادارت تابعه ممنوع و آنها را جلف نامید.کنترل ظاهر مردم در فرودگاههافرماندهٔ پلیس فرودگاهها از جلوگیری از سفر ۱۲۸ نفر، اخذ تعهد کتبی از ۶۷۹۹ نفر و تذکر به ۱۷۱هزار و ۱۵۱ نفر به دلیل آنچه بدحجابی خواند در ۵ ماه اول سال ۱۳۸۷ خبر داد.بازجویی از مردم پیرامون محل خرید لباسسال ۸۷ از سوی پلیس به عنوان سال تثبیت طرح ارتقای امنیت اجتماعی نام برده شد.
در فاز جدید اقدامات پلیس برای کنترل پوشش مردم، نیروی انتظامی به جز بازداشت افراد به دلیل نوع پوشش، از آنان پیرامون محل خرید لباس تحقیق و سپس نسبت به پلمب فروشگاهها اقدام میکرد. این طرح از میدان ونک تهران آغاز شد.کنترل خریدهای مردمنیروهای پلیس در ادامه طرح ارشادی خود به کنترل خریدهای زنان در پاساژها پرداخته و آنان را وادار به بازکردن کیف و روئیت لباسهای خریداری شده میکردند. به دلیل کمبود نیروی زن، نیروهای مرد پلیس نیز در کنترل لباسهای .خریداری شده مداخله داشتند.کنترل روابط افراد و «بدحجابی» در شرکتها و کافیشاپها فرماندهٔ انتظامی تهران بزرگ طرح برخورد با بدحجابی در مراکز و شرکتهای خصوصی در سال ۱۳۸۷ را بیان کرد: «در راستای اجرای طرح ارتقای طرح امنیت اجتماعی، پلیس پایتخت به زودی طرح برخورد با بدحجابی در شرکتهای خصوصی و مراکزی نظیر کافی شاپها، کافی نتها، تالارها و رستورانها را از سر میگیرد و با اختلال کنندگان امنیت و قانون شکنان به شدت برخورد میکند.پلمپ عکاسیهادر ادامه اجرای طرح، پلیس ضمن بازرسی از عکاسیها دهها واحد صنفی را پلمب و به تعدادی اخطار داددادگاه سیار و پروندهسازیعباس پوریانی دادستان عمومی و انقلاب گرگان راهاندازی دادگاه سیار برای محاکمه زنان را اعلام کرد.سردار رادان گفت که در تهران برای افراد به گفته وی بد حجاب پروندهسازی خواهد شد و به دادسرا اعزام میشود اما امکان استفاده از قاضی سیار در تهران وجود ندارد.کنترل موبایلها.علیرغم انکارهای پلیس روزنامهها گزارشهای متعددی از کنترل موبایلها توسط نیرویهای انتظامی منتشر کرداقدامات علیه افراد موسوم به اراذل و اوباشافرادی تحت عنوان اراذل و اوباش دستگیر شدند و به ادعای برخی خانوادههای آنها بدون طی کردن کامل مراحل قانونی دادرسی، زندانی و شکنجه شدند.ارسال پیامک به رانندگانبرابر ماده ۶۳۸ قانون مجازات اسلامی کشف حجاب، جرم مشهود شناختهاست. جدا از موازین شرعی که کشف حجاب باعث ناراحتی مردم شدهاست، عمل غیرقانونی در ملأ عام و منظر عمومی تلقی میشود. به همین دلیل پلیس با افرادی که کشف حجاب کنند، برخورد میکند و به دستگاه قضایی معرفی خواهند شد. طرح ناظر پلیس نیز در همین راستاست.مهدی حاجیان سخنگوی فراجا از جانب پلیس امنیت اخلاقی برای کسانی که در در خودرو آنان سرنشین بیحجاب دیده شود پیامکی تهدید آمیز ارسال میشود. در این پیامکها که به شمارههمراه ثبت شده برای پلاک خودرو ارسال میشود، از آنها میخواهد که به ساختمان پلیس امنیت اخلاقی در خیابان وزرا برای بررسی موضوع مراجعه کنند. از کسانی که در این زمینه پیامک دریافت کردند، ابتدا تعهد عدم تکرار گرفته میشود و برای افرادی که چندینبار پیامک دریافت کنند پرونده قضایی تشکیل میشود یا وسیله نقلیه آنها توقیف خواهد شد. در صورت عدم مراجعه در هنگام تغییر مالکیت خودرو گفته میشود که خودرو شما دارای شکایت است و باید برای رفع آن به این مرکز مراجعه کنید.پوشش خبری و واکنش گروهها و افرادافراد و نهادهای حامی حقوق بشر، اخبار فراوانی از طرح مذکور ارائه دادهاند که بسیاری از این خبرها هیچگاه مورد تأیید رسمی حکومت ایران قرار نگرفتهاست.از جمله خبرهای منتشره، انتقال افراد بازداشت شده به بازداشتگاه کهریزک و شکنجه دادن آنان بودهاست. برخی از این افراد بلافاصله و بدون محاکمه قانونی اعدام شدند. پلیس که در ابتدا همه این افراد را مجرمان سابقه دار و اوباش معرفی کرده بود، پس از چند ماه شکنجه عدهای را بی سر و صدا آزاد کرد. این افراد پس از آزادی در مصاحبه با رسانهها اعلام کردند در حالی پلیس به بی گناهی آنان اعتراف و آنان را آزاد کرد که مدتها در بازداشتگاه کهریزک تحت شکنجه بودهاند.نهادهای حقوق بشری در گزارشهای متعددی به شرح اتفاقات دردناک صورت گرفته در زندان کهریزک پرداختند. هم چنین این نهادها اعلام کردند که در مرحله اول طرح، نیروهای نقاب دار لبنانی بودهاند. بنا به این گزارشها، ۶ نفر از بازداشت شده گان در زندان کهریزک جان باختهانددرحالیکه بنا به اصل ۳۸ قانون اساسی جمهوری اسلامی، شکنجه به هر شکل ممنوع و اعتراف تحت شکنجه فاقد اعتبار است، آزاد شده گان تأکید داشتند که پلیس با شکنجههای مختلف از جمله کشیدن ناخنها آنان را وادار میکردهاست تا به جرایمی که مرتکب نشده بودند اعتراف کنند.[نیازمند منبع].دو زندانی سیاسی از ایل قشقایی که هشت سال قبل به دلیل درگیری با سپاه زندانی شده بودند،]در میان اراذل و اوباش اعدام شدند. هم چنین میثم لطفی که سابقه دستگیری در اعتراضات دانشجویی ۱۸ تیر را داشتهاست، درحالی که ابتدا به اعدام محکوم شده بود و تا پای چوبه دار هم رفت نهایتاً آزاد گردیداعتراض خانوادههای بازداشت شدگان در رسانههای داخل به هیچ عنوان اجازهٔ انتشار نیافت و گفته شد که اعتراضات و اجتماع آنان در مقابل زندان با برخورد شدید نیروی انتظامی مواجه شدهاست. هم چنین فقیر بودن اکثر این افراد و ناتوانی در گرفتن وکیل نیز باعث آزادی عمل بیشتر پلیس در برخوردها شد. (مادر میثم لطفی: اگر فرزندم حکم اعدام گرفته، دیگر چرا شکنجه اش میکنند؟
به شدت کتکش زدهاند. چند بار دستش رو شکستهاند. این جوون دیگر برای من جوون نمیشه… من رو هم اگر شکنجه کنند به هرچیزی اعتراف میکنم. انسان اگر قاتل هم باشه حق ملاقات دارد، سهماهه ندیدمش. من فقط میخواهم بچهام عادلانه محاکمه بشود، وکیل بگیرد، ملاقات داشته باشه علیرغم عدم انتشار هرگونه انتقادی از این طرح در رسانههای داخلی و عدم انعکاس اعتراضات خانواده بازداشت شدگان، فعالان حقوق بشر و حقوق دانان ضمن تأکید بر لزوم برخورد با مجرمان به تخلفات گسترده پلیس و بیحاصل بودن اقداماتی از این قبیل بدون توجه به ریشههای آن که گسترش فقر و تبعیض در ایران پس از انقلاب است تأکید کرده و سوابق اینگونه برخوردها را که پس از انقلاب کم هم نبودهاست یادآوری کردند.واکنش میر حسین موسوی به این طرحمیرحسین موسوی در اولین کنفرانس مطبوعاتی پس از اعلام کاندیداتوری خود برای انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم، خود در این زمینه گفت:پروژه امینت اجتماعی اثرات سوء دارد و تأمینکننده اهداف نظام ما نمیباشد و همه مسایل اجتماعی با تکیه بر مزیتهای ما در اعتماد به جوانان و زنان باید تهیه شودو به صورت آمرانه و خشن هر نوع برخوردی که داشته باشیم آثار مثبتی نخواهد داشت. وی تأکید کرد: بخشی از برخوردها اساساً موضوعیت ندارد و با سو نیت انجام میشود و این به حساب نظام گذاشته شود و من این گشتها را جمع خواهم کرد.انتقادها به طرحمنتقدان، این طرح را دخالت در امور شخصی افراد میدانند. محمدرضا زائری از جمله منتقدان سرشناس این طرح بود. برخی جامعه شناسان معتقدند این گونه طرحها موجب تشدید دورویی و نفاق در جامعه و ایجاد چند چهرگی و افزایش فاصله میان حکومت و مردم میشود. همچنین «اطاعت از این طرحها نشانه مشروعیت اجرای چنین طرحهایی نیست بلکه ناشی از ترس است به همین دلیل در افزایش فاصله حکومت و مردم تأثیر میگذارد و در پی آن ثبات سیاسی حکومت را متزلزلتر میکند. هر حکومتی باید نظام اطلاعاتی درستی داشته باشد تا عکس العمل درستی در برابر هر واقعهای از خود نشان دهد اما اتفاقاتی نظیر طرح برخورد با بدحجابی و رفتن به شرکتهای خصوصی مانع ورود اطلاعات درست به حکومت میشود؛ بنابراین، این اطلاعات حکومت را شکننده و بیثبات میکند.دیدگاههای رسمی داخلیانتشار تصاویر برخوردهای خشن پلیس و انتقادات عمومی به دنبال آن، موجب شد تا بین دادستانی و پلیس بر سر مسئولیت این اقدامات اختلاف افتد و هر یک تلاش کرد تا مسئولیت آن را به گردن دیگری اندازد. معاون دادستان تهران ضمن اعتراف به اینکه «در قانون تعریفی از اراذل و اوباش نداریم» از پلیس انتقاد کرد. اما یکی از مقامات پلیس گفت که تحقیر و ضرب و شتم علنی دستگیرشدگان با نظر دادستان تهران و علیرغم میل پلیس بودهاستدر پی انتشار تصاویر برخورد پلیس با متهمان، غلامحسین الهام سخنگوی دولت، ابراز داشت دولت مخالف برخی برخوردهای انجامشده در قالب این طرح است؛ اگر چه معاون امنیتی وزیر کشور از این طرح استقبال کرده بود.. احمد جنتی امام جمعه تهران دراینباره گفت اگر علی بود، بیش از اینها اقدام میکردمشکلات پیش آمدهمشکلات حقوقی چهل حقوقدان در نامهای به کمیسیون اصل نود مجلس هفتم از نیروی انتظامی به دلیل ایجاد محدودیتها، ممنوعیتها و وضع و تفسیر قانون و اجرای مجازات نا نوشته، پوششهای بعضاً متعارف و مقبول جامعه را با عنوانها مجرمانه بدون مستند قانونی، ممنوع و از مصادیق جرم تلقی کردن و بنابر تشخیص خود اقدام به برخورد با شهروندان کرده، شکایت کردند. حقوقدانان طرح ارتقای امنیت اجتماعی را مغایر با اصل ۳۷ قانون اساسی، که هیچکس را مجرم ندانسته و اصل را بر برائت قرار داده، مگر هنگامی که عمل ارتکابی جرم تعریف و مجازاتش هم در قانون مجازات اسلامی و جود داشته باشد؛ چرا که در غیر این صورت بر اساس قاعده فقهی قبح عقاب بلا بیان، مجازات عملی که جرم بودن آن اعلام نشده، امری است قبیح و مورد ذم شرع و عقل. همچنین اصل ۵۷ قانون اساسی مبنی بر پذیرش اصل بنیادین تفکیک قوا در نظام جمهوری اسلامی ایران، تصریح نموده که امر خطیر قانونگذاری در صلاحیت قوه مقننهاست برشمردند
شهر خرم (خرمشهر) بخش دوم
رامین احمدزاده
با رفتن کامیون بچه ها مغرورانه و با خنده های شیطنت آمیز به جایگاه خودشون برگشتن و در حین خوردن پرتقال با هیجان برای هم تعریف کردن که هر کدوم چه حرکت شجاعانه ای رو در این دستبرد دسته جمعی انجام داده.
احتمالاً به این فکر میکنید که من کی هستم که دارم برای شما صحبت میکنم. نمیدونم چطور خودم رو معرفی کنم. شاید بهتر باشه اول از شهر و محل تولدم شروع کنم.
اسم اینجا “شهر خرمِ” و من نزدیک “پل جدید” این شهر بدنیا اومدم. پل جدید روی “کارون” زیبا. اینجا رو بیشتر از هر جای شهر دوست دارم. بهم آرامش میده.
و روزهای زیبای ابتدای زندگیم رو یادم میاره. محبت های مادر عزیزم و بازی هایی که با برادرهام میکردم.
به کنار رودِ کارون میگیم” لبِ شط”. خیلی ها اولین انتخابشون برای قدم زدن و عوض کردن حال و هوا اینجاست.
اسمم “خوشحالِ”. البته همه “خوشی” صدام میزنن. خندیدن رو دوست دارم و سعی میکنم شادیم رو با بقیه تقسیم کنم. شاید هنوز حدس نزده باشید که واقعا کی یا چی هستم.
من یک گربه ام. آره، یک گربه از نژاد “دی اس اچ” (DSH). یعنی گربه های مو کوتاه اهلی. که البته به گربه های خیابانی هم معروفیم.
جثه ای متوسط دارم، با چشم های گرد و کهربائی رنگ، سر و گردنی خوش فرم، و چهره ای مهربون و تقریبا همیشه شاد. البته بقیه میگن چهره ای مهربون داری. پوستم خاکستری رنگ با راه راه های مایل به مشکیِ. خط ها و رنگ های دو طرف صورتم کاملا قرینه هست. و این به زیبایی چهره ام اضافه کرده.
سه تا برادر به نام های “شجاع”، “کوشا” و “تپلی” دارم. من تنها دختر خانواده ام. ما چهار تا با هم به دنیا اومدیم. البته یک برادر دیگه هم با ما به دنیا اومد که همون روزهای اول مریض شد و مُرد. من و برادرهام با کمی تفاوت تقریبا شبیه هم هستیم.
مثلا “شجاع” از همه ما عضلانی ترِ و هیکلی درشت تر داره. و البته با چشم های خیلی مهربون. من و شجاع خیلی شباهت داریم. دلیلش یکی بودن فرم صورت و رنگ چشمهامون هست. البته با زخم هایی که روی بدنش ایجاد شده تشخیصش از ما دیگه خیلی سخت نیست.
تقریباً همه گربه ها شجاع رو میشناسن. اون جزء بهترین مامورهای محافظت از گربه های شهرِ، و همون طور که از اسمش مشخصِ، بین گربه ها به نَترس بودن معروف. دو سال پیاپی تو مسابقات سرعت و چابکی بین گربه ها اول شده.
چشم های سبز کشیده و گردنی نسبتا بلند “کوشا” رو کمی از ما متمایز کرده. مهارت خاصی در شکار کردن داره و میدونه بهترین شکارها کجاست. وجب به وجب شهر رو بلده و نمیدونم چطوری از همه اتفاقات با خبره. حافظه عجیبی داره و اگر چیزی رو یک بار ببینِ یا بشنوه همیشه یادش میمونه. از بچگی نمادی از تلاش و پشتکار بوده و سعی میکنه هر کاری رو به بهترین شکل ممکن انجام بده. جدیدا خیلی کم حرف شده و بیشتر تو خودشِ.
“تپلی” هم که دیگه مشخصِ، مدل تپل شده ماست. اما با چشم های زرد رنگ و دایره ای شکل. اگر در حال غذا خوردن نبینیش، احتمالاً جایی در حال چرت زدنِ. توانایی این رو داره که هر جا و در هر شرایطی بخوابِ. بهش خیلی نمیاد، اما گربه باهوشیِ. البته هر زمان که حوصله فکر کردن رو داشته باشه. و بیشتر از این هوش واسه راهی که به خوردن ختم بشه استفاده میکنه.
ما چهار تا همدیگه رو خیلی دوست داریم و سعی میکنیم همیشه حواسمون به همدیگه باشه. این قولی هست که به مادرمون دادیم.
با غروب آفتاب تصمیم گرفتم که به طرفِ لب شط برم. اونجا هم این موقع از سال خیلی شلوغ میشه و میتونی همزمان آدم ها، گربه ها و سگ ها که همگی در حال خوشگذرونی هستن رو یکجا ببینی. چند قدم مونده تا “فلافلی بارسا” با دیدن چیزی سر جام ایستادم. شک دارم چیزی رو که میبینم درسته یا نه؟ اما با نزدیک شدنش مطمئن شدم حدسم درست بوده.
دیدن تپلی اینجا و تو این ساعت از روز خیلیِ عجیبِ. چون معمولا تو این ساعت از روز و مخصوصاً در روزهای شلوغ سال، اطراف “جیگرکی ها” پرسه میزنه.
احتمالا شنیده این طرف شلوغ و اومده سر و گوشی بجنبونه و چیز خوبی برای خوردن گیر بیاره.
اما حالا که نزدیک تر شد از نگاهی که مدام به اطرافش میندازه مشخصِ دنبال چیزی میگرده. تو نگاه و حالت هاش استرس رو میبینم. برادرهام رو خیلی خوب میشناسم. مطمئنم اتفاقی براش افتاده.
داره با سرعت حرکت میکنه و به طرفم میاد. گربه ای بهش نزدیک شد. اون رو هم میشناسم. یکی از گربه های محله مولوی هست که به “خبرچین” معروفِ. اگر چیزی رو از گربه ای بدونه، کل شهر مطلع میشن. تخصصش هم تو پخش شایعاتِ. خیلی هم حرفه ای ازت اطلاعات میکشه.
تپلی چی داره بهش میگه؟! خیلی دوست دارم بدونم درباره چی صحبت میکنن؟!
بعد از دقایقی هر دو به سرعت از هم دور شدن. تپلی با سرعت بیشتری به سمتم میاد. احتمالا من رو دیده.
دارم دیوونه میشم. چه اتفاقی میتونه افتاده باشه؟! یعنی ندیدم؟! بدون اینکه متوجه ام بشه از نزدیکم رد شد.
خیلی نگرانم کرد. بلند صداش میکنم. تپلی، تپلی.
بالاخره متوجه شد و با سرعت پیشم اومد. با دلهره ای که تو صداش داره پرسید :
دنبال شجاع میگردم. ندیدیش؟
نه، چیزی شده؟
گربه های سیاه حمله کردن.
ای وای! کجا؟
“نزدیک بستنی بهار”. دو تا از دوست هام آسیب دیدن. باید شجاع رو پیدا کنیم.
نگران نباش، پیداش میکنیم. فکر کنم همین اطراف باشه.
من میرم سمتِ کوچه های “چهل متری” و “ناصر خسرو”، تو هم هر جا به نظرت میرسه دنبالش بگرد. خوشی، اگر دیدیش سریع برید سمت “موزه جنگ”.
همین که خواستم ازش بپرسم خبرچین چه کارت داشت و چی بهت گفت، بدون خداحافظی ازم دور شد. خیلی وقت بود ندیده بودم تپلی با این سرعت بِدَوِ.
از “خیابون حافظ” تا “چهارراه نقدی” رو گشتم و خبری از شجاع نبود.
در حال دویدن به سمت “خیابان فردوسی” بودم که یکدفعه “پانی” و “لوسی” با سرعت و وحشت زیاد از کوچه ای دراومدن و با دیدنم داد زدن :
فرار کن؛ فرار کن؛ سگ؛ سگ.
همین که برگشتم تا ببینم سگِ کجاست و چقدر باهام فاصله داره؛ دیدم سگی سیاه، درشت و بد ترکیب از کوچه اومد بیرون و به طرفم میاد.
سریع مسیرم رو عوض کردم و پشت سر پانی و لوسی دویدم.
میدونم چطوری باید از دستِ سگ ها خلاص شد. تمام فن های فرار و دست به سر کردنشون رو شجاع یادم داده.
به لوسی و پانی رسیدم و فقط تونستم بهشون بگم :
سر چهارراه برید سمت راست.
بعد سرعتم رو کم کردم که سگِ فکر کنه کار تمامِ و من رو تو مشتش داره.
هر لحظه دست هاش بهم نزدیک تر میشد. نفسش رو پشت سرم حس میکردم. تا دخترها به سمت راست پیچیدن، با یک حرکت سریع به سمت مخالف رفتم و سرعت دویدنم رو بیشتر کردم.
نقشه ام گرفت. سگ که از گرفتنم مطمئن بود و خفه کردنم رو تو ذهنش تصور میکرد اون دو تا رو رها کرد و دنبالم اومد.
اینقدر دورش دادم و این ور و اون ور کشوندمش که به نفس زدن افتاد. بعد از کلی دویدن پریدم بالای درختی که نزدیک دیوار خونه ای بود.
این یک قانون مهم در فرارِ. “درختی رو برای بالا رفتن انتخاب کن که نزدیک دیوار خونه ای باشه”.
سگ که عصبی شده بود و مدام پارس میکرد، با ناامیدی از زیر درخت نگاهم کرد و گفت :
بالاخره میگیرمت لعنتی. میدونم کجا زندگی میکنی، میام سراغت.
نگاهش کردم و با خنده گفتم :
بیا بی ریخت، منتظرتم.
پریدم روی دیوار خونه و از پشت بوم ها خودم رو به کوچه رسوندم. بعد از گشتن اطراف مسجد جامع و پیدا نکردن شجاع به سمت لب شط رفتم.
این موقع از سال با غروب خورشید و خنک شدن هوا، لب شط پر میشه از رفت و آمد آدمها.
مسیر اصلی پیاده روی از اداره گمرک تا بعد از جیگرکی هاست. تعدادی لنج که با چراغ های رنگی تزئین شدن رو به کافه و رستوران های موقت تبدیل میکنن. همه جا آهنگ های شاد میشنوی، هر از گاهی هم چند نفر دور هم جمع میشن و برای دقایقی میرقصن.
کلی رستوران، غذا فروشی و کافه اینجاست که هر کدوم مشتری های خودش رو داره. گاهی برای خوردن غذای دلخواهت باید کلی تو صف منتظر باشی.
غذای خوبی هم گیر ما و سگ ها میاد و تو این مدت تو یک صلح نانوشته ای با هم قرار داریم. البته تا زمانی که جرقه ای برای دعوا بینمون زده نشه. اما معمولا تو این روزها چندان به هم کاری نداریم و سعی میکنیم هر کس از موقعیت آسون غذا پیدا کردن استفاده کنه و لذت ببره.
اما به آروم بودن آدمها نمیشه اندازه سگ ها اطمینان کرد. هر لحظه امکان داره حتی برای تفریح و خندیدن به ما آزار برسونن.
البته بعضی هاشون هم با مهربونی کمی از غذاشون رو به ما میدن.
شاید بشه گفت بهترین تفریح در شهر که بین ما و آدمها و سگ ها مشترک ”غذا خوردن” هست.
شب های عید اسب هایی رو لبِ شط میارن. مردم پولی به صاحب اسب میدن و سوارش میشن. اونها موجودات متین و فروتنی هستن و با این همه زیبایی هیچ غروری ندارن و به همه سواری میدن.
“لب لبی” فروش معروف لب شط هم با تمام شدن فصل سرما و آغاز بهار فروش ذرت رو جایگزین نخود کرده. گاهی دقایقی میایستم و بلال درست کردنش رو نگاه میکنم. دیدن جرقه ها که موقع باد زدن زغال بالا میپرن و بعد از ایجاد نور و صدایی غیب میشن تماشایی.
قلیون کشیدن هم که طرفدارهای خودش رو داره و این شب ها دود تنباکو رو جاهی مختلف لب شط میبینی.
نزدیک ساندویچی “فرانکفورت” پانی و لوسی رو در حال صحبت با گربه های دیگه میبینم. خوشحالم که سالم هستن. پشتشون بهم هست و من رو نمیبینن. آروم به سمتشون میرم.
پانی با هیجان داره تعقیب و گریز امروز رو تعریف میکنه؛
ما تونستیم از دستِ قوی ترین و سریع ترین سگ شهر فرار کنیم. هر چی دوید بهمون نرسید، خیلی کفری شده بود.
لوسی هم ادامه داد، سگِ همین طور که دنبالمون میدوید میگفت :
خیلی تیز و فرز هستید، تا حالا گربه هایی به چابکی شما ندیدم.
تقریبا دیگه پشت سرشون هستم، اینقدر گرمِ صحبت بودن که متوجه ام نشدن.
با شنیدن حرف های پانی و لوسی یادم حرفی از مادرم افتادم؛
“هر دروغ تو رو داخل دایره ای میبره که حقیقت اطرافش رو احاطه کرده. بالاخره به دلیلی مجبور به ترک دایره و ورود به محوطه حقیقت هستی”.
آروم گفتم :
خوب تو حین تعقیب و گریز صدای سگ رو شنیدید!
سریع برگشتن و با دیدنم دست و پاهاشون رو گم کردن. پانی که نمیخواست من حرف دیگه ای بزنم، به گربه ها گفت :
البته خوشی هم اونجا بود و با کمک همدیگه از دست سگ ِ فرار کردیم. و همزمان خیلی آروم دستش رو روی دست لوسی گذاشت.
لوسی هم با کمی مکس بالاخره متوجه منظور پانی شد و با لکنت زبونی که گرفته بود، گفت :
آ آ آ ره، . . . خو. . . خوشی هم اوووونجا بود.
پانی هم ادامه داد که :
بچه ها کاری دارم، بعداً باقی ماجرا رو براتون میگم.
به زور جلو خندم رو گرفتنم.
خوب دخترها، جداً شانس آوردم که شما اونجا بودید و به دادم رسیدید.
فکر کردی واقعا تو نجاتمون دادی؟! بدون کمک تو هم راحت فرار میکردیم. داشتیم سگِ رو بازی میدادیم و میخندیدیم.
واقعا که خیلی پررویی پانی. ناراحت نباشید، دفعه بعد میزارم خوب با سگِ بازی کنید و بخندین.
لوسی هم در حالی که گردنش رو کج کرده بود و با رفتن گربه ها دیگه لکنتی نداشت گفت :
تو خودت رو یک دفعه انداختی وسط، وگرنه ما هم خوب بلدیم چطوری از دستِ سگ ها فرار کنیم.
امیدوارم دفعه بعد هم خودتون بتونید فرار کنید. اما جدا بی احتیاطی کردید که این موقع از سال سمت مرکز شهر اومدید. سگ ها خوب میدونن این زمان خیلی از گربه ها برای خوشگذرونی یا کنجکاوی میرن اونجا.
نه خوشی، ما برای این چیزها نرفته بودیم.
پس چه کاری داشتید؟
دلیلش پخش خبری از سمت “خانم” بود.
خانم؟! چه خبری؟
میخواد با گربه های شهر صحبت کنه.
همه گربه ها شهر؟ یعنی همه میتونن بیان؟ مگه درباره چی میخواد حرف بزنه؟
آره، هر گربه ای میتونه برای سخنرانی بره. اما نگفته چی میخواد بگه. ولی احتمال میدم درباره حمله امروزِ.
آره، شنیدم، حمله وحشتناکی بوده. میدونید کجا رو برای جمع شدن انتخاب کرده؟
هنوز مشخص نیست. چند ساعت قبل از سخنرانی مکان رو اعلام میکنن. ما دیگه باید بریم. چند جای دیگه هم هست که باید اطلاع رسانی کنیم.
از پانی و لوسی جدا شدم و به سمتِ موزه جنگ رفتم. شاید تپلی تونسته باشه شجاع رو پیدا کنه.
ذهنم خیلی درگیره. به این فکر میکنم که خانم روز آخر سال چه حرف هایی میخواد بزنه؟ چرا گربه های سیاه “پیمان دوستی رو شکستن و حمله کردن؟ و از همه مهمتر اینکه اتفاقاتی در شهر افتاده، اما خبری از شجاع نیست!
اما دیدن شجاع از همه برام مهمتره. اگر امشب نیاد، شش روزِ که ندیدمش. هیچ وقت نبودنش اینقدر طولانی نمیشد.
باید کوشا رو پیدا کنم. مطمئنم که جواب سوال هام رو میدونه. سه روزی هست که اون رو هم ندیدم. البته غیبت کوشا طبیعیِ. گاهی دو هفته هیچ خبری ازش نیست و یک دفعه سر و کلش پیدا شده.
برخلاف انتظاری که داشتم، ساعت های آخر سال عجیب و با کمی دلشوره میگذره.
فصل دوم : “خانم”
خیلی آروم تو شهر پخش شد که محلِ امشب سخنرانی بیمارستان قدیمی “سوم خردادِ”. بیمارستانی که الآن یک ساختمان متروکه هست. البته چند سالی بود که آدم ها درگیر ساخت یک بیمارستان جدید تو همون محل هستن. اما کارها کند پیش میره. که این به نفع ماست و میتونیم روی ساختمون قدیمی برای برگزاری جلسات حساب باز کنیم. احتمالآً دلیلش گرمای زیادِ هواست. آخه اینجا روزهای زیادی از سال هوا به شدت گرمِ. فکر میکنم هر جا که هوا گرمِ اینقدر انجام کارها سخت باشه و کار ساخت و ساز طول بکشه.
تو شهر ساختمان های قدیمی و بدون استفاده و خرابه های زیادی برای انجام جلسات و سخنرانی ها وجود داره. هر دفعه جایی رو برای برگزاری جلسات انتخاب میکنن و چند ساعت قبل از شروع، به گربه هایی که باید حضور داشته باشن اطلاع میدن تا از لو رفتن مکان مورد نظر جلوگیری بشه.
چند باری پیش اومده که سگ ها یا گربه های سیاه با حمله به محل برگزاری جلسه تعدادی از گربه رو از بین بردن یا زخمی کردن. جلسات و سخنرانی ها همیشه بعد از نیمه شب که تقریباً همه جا خلوتِ برگزار میشه.
به سمت محل تجمع میرفتم که نزدیک های “میدون مقبل” صدایی آشنا شنیدم.
“مست” و “مجنون” تلو تلو میخوردن و آواز میخوندن.
مست که هوشیاری بهتری داشت با دیدنم ایستاد و شروع به صحبت کرد.
به به، ببین کی اینجاست. خوشی مهربون. این موقع شب تک و تنها کجا میری دختر جون؟!
مثل اینکه خبرها به گوشتون نرسیده، فکر کنم امشب هم زیاده روی کردید.
مجنون هم با اینکه تو عالم دیگه ای بود متوجه حضورم شد و با حالت مستی گفت :
نکنه داری میری صحبت های خانم رو گوش بدی؟ تو دیگه چرا خوشی جون؟ فکر کردی الآن چی میخواد بگه؟ بیخیال رفتن به اونجا شو و بیا با ما از شب عید لذت بِبَر.
با خنده گفتم :
بهتر مراقب باشید، مگه نشنیدید که مستی رو جرم اعلام کردن. امشب کلی “گربه محافظ” اینجاست. تو این وضعیت ببیننتون براتون بد میشه ها.
مست نزدیکم شد و با لبخندی ملایم گفت :
یک شب عید که بیشتر تو سال نداریم خوشی عزیزم. مگه میشه شب عید شاد نبود؟!
خوب من هم شادم. اما مست که نکردم.
واقعاً؟! نمیدونم تو این شهر گربه ها چطور مست نیستن، اما شادن؟! به نظرم این دو از هم جدا نیستن. مستی و شادی.
مجنون که از حرف مست عشق کرده بود، به زور روی دو تا پاهاش بلند شد و براش دست زد و گفت :
چه جمله ای گفتی رفیق. البته اینها تو این همه جرم فقط مستی من و تو رو میبینن. آخه چرا باید از لذت شب عید زد، حتی به خاطر سخنرانی خانم. به نظرم هر گربه ای امشب برای سخنرانی خانم بره تو حالت طبیعی نیست و مستِ.
مست گفت :
شاید هم مجنون باشه.
و هر دو زدن زیر خنده و با هم گفتن :
همشون مجرم هستن و باید دستگیر بشن.
من که متوجه نمیشم شما چی میگید، اما فکر میکنم با این حال به سخنرانی نیاید بهتره.
واقعا این دختر چه فکری کرده مست؟! مطمئن باش با اومدن به اونجا حال خوبمون رو خراب نمیکنیم.
هر سه با خنده از هم جدا شدیم. درستِ که بیشتر اوقات مستن، اما آزاری ندارن. دو دوست همیشگی که اکثر گربه های شهر دوسشون دارن.
به محل تجمع رسیدم، خیلی شلوغِ. گربه ها از همه محله های شهر اومدن.
قطعا خانم حرف های مهمی میخواد بزنه که خواسته همه بیان. چون برای جلسات و سخنرانی، تنها “نماینده ی محله ها” دعوت میشن و اونها صحبت ها رو به باقی گربه ها انتقال میدن.
هنوز خبری از شجاع نیست و این موضوع نگرانم کرده. اون به عنوان عضو مهمی از محافظین گربه های شهر تو اکثر سخنرانی ها حضور داره.
شجاع همیشه دور از محل تجمع و اطراف محل برگزاری جلسه هست تا حواسش به همه چیز باشه. من رو هم معمولا با خودش میاره. اما اجازه نمیده عضوی از “محافظین گربه ها” بشم.
کاش حداقل تپلی باهام میومد. پیش دو تا از دوست هاش که تو حمله امروز زخمی شدن موند.
نماینده ها در وسط جمع شده بودن و گربه های دیگه گوشه ای نشسته و منتظر اومدن خانم و شروع سخنرانی بودن.
صدای حرف زدن گربه ها از هر طرف شنیده میشد. دور از محل تجمع ایستادم و به اطراف نگاه کردم که شاید شجاع رو ببینم. شگفتی های روز آخر سال داشت تکمیل میشد. دیدن چیزی انگشت به دهنم کرد. کوشا که علاقه چندانی به این تجمع ها نداشت و کمتر در سخنرانی ها دیده میشد، خیلی نزدیک به سکوی سخنرانی ایستاده بود. برای داشتن چنین جایی باید خیلی زودتر از بقیه اومده باشه. طبق معمول اخیر با گربه ای صحبت نمی کرد و فقط داشت به حرف های بقیه گوش میداد.
تصمیم گرفتم قبل از شروع سخنرانی پیش کوشا برم تا صحبت ها رو بهتر بشنوم.
همین که خواستم به طرفش برم سر و کله “طوسی” پیدا شد. اصلاً انتظار دیدنش رو نداشتم. اکثر اوقات در حال انتقاد از باقی گربه هاست. رو هر کسی عیبی میزاره و شروع به صحبت دربارش میکنه. به ظاهر اهل تفکرِ و گاهی هم حرف های قشنگی میزنه. اما خیلی ها میدونن که گربه چشم هیزی هست و اگر در حال عیب جویی از کسی نباشه، احتمالاً در حال دید زدن دخترهاست.
خیلی وقت ندیدمت خوشی، بزرگ و زیبا شدی. تنهایی اومدی؟ کسی باهام نیست، اگر بخوای میتونیم با هم باشیم.
نه، تنها نیستم. دارم میرم پیش کوشا، شجاع هم داره میاد.
نمیدونم دلیل اومدن گربه هایی که اصلا متوجه صحبت های خانم نمیشن چیه! اینها فقط بدرد خوردن و خوابیدن میخورن. نه تا حالا پای صحبت های روشنفکری نشستن و نه میدونن مشکلات جامعه گربه ها چیه. مطمئنم خیلی هاشون اومدن اینجا که دوستی رو پیدا کنن. و خوب میدونی این دوستی ها برای چی هست. فقط برای لذت های زودگذر. درست نمیگم خوشی؟
واقعا نمیخواستم باهاش وارد بحث بشم. میدونستم اگر شروع کرد به حرف زدن دیوونم میکنه و دیگه به این راحتی ها از دستش خلاص نمیشم. به همین دلیل نه حرفش رو تائید کردم و نه انکار. فقط نگاهی کوتاه بهش کردم و لبخند زدم.
.
ادامه دارد
آیا نفت ایران ملی است؟
محسن شاهسوند
ایران با ۱۵۵.۶ میلیارد بشکه نفت جایگاه چهارمین ذخایر بزرگ نفت جهان را به خود اختصاص داده که منابع آن حدود ۱۰ درصد از کل ذخایر نفتی اثباتشده جهان را تشکیل میدهد. البته اگر ذخایر نفت غیرمتعارف کانادا حذف شود ایران رتبه سوم را به خود اختصاص میدهد. با نرخ تولید سال ۲۰۲۰، اگر نفت جدیدی پیدا نشود، ذخایر نفت ایران ۱۴۵ سال دوام خواهد داشت. ایران علاوه بر نفت، دومین ذخایر بزرگ گاز طبیعی جهان را نیز داراست که ۱۶ درصد کل گاز را به خود اختصاص داده است. تولید ناخالص داخلی ایران ۱.۱ تریلیون دلار و سرانه تولید ناخالص داخلی اسمی ۱۳۵۱۳ دلار است.بریتیش پترولیوم در ۱۴ آوریل ۱۹۰۹ به نام شرکت نفت ایران و انگلیس تاسیس شد. در سال ۱۹۵۴ بهدنبال انحلال این شرکت نفتی و گازی، نام خود را به شرکت نفت بریتانیا تغییر داد. در پی این انحلال با داراییهای شرکت نفت ایران و انگلیس دو شرکت جدید تاسیس شد. یکی از آنها شرکت ملی نفت ایران و دیگری «بیپی» بود.در واقع شرکت ملی نفت ایران پس از آنکه در سال ۱۳۲۷ بهدنبال ملی شدن صنعت نفت تاسیس شد در سال ۱۳۳۰ رسما به جای شرکت نفت ایران و انگلیس شروع به فعالیت کرد. در آن زمان مهندس مهدی بازرگان مدیر عامل این شرکت بود.
حالا شرکت ملی نفت ایران مالک تمام میدانهای نفتی و گازی مستقر در ایران است که مدیریت بزرگترین میدان های نفتی ایران به ترتیب اهواز، گچساران، مارون، آزادگان و آغاجاری را برعهده دارد. در این گزارش به بررسی این میدانهای نفتی خواهیم پرداخت.میدان نفت اهواز بزرگترین میدان نفتی ایران است. این میدان در شهر اهواز مرکز استان خوزستان واقع شده است و در سال ۱۳۳۷ توسط شرکت نفت ایران و انگلیس تاسیس شد. از سال ۱۲۹۱ تا ۱۳۳۶ جمعا ۵ حلقه چاه اکتشافی در میدان اهواز حفاری شد که به خاطر اقتصادی نبودن میزان تولید نفت یا با فرض گازی بودن مخزن عملیات اکتشاف آن متوقف شد.در سال ۱۳۳۷ شرکت اکتشاف و تولید نفت ایران مخزن آسماری را با حفر چاه اهواز ۶ کشف کرد. بهدنبال آن مخزن بنگستان در سال ۱۳۴۸ و مخزن خامی با کشف ذخایر گاز طبیعی در سال ۱۳۵۶ کشف شد. تاکنون بیش از ۶۰۰ حلقه چاه نفت در مخازن آسماری، بنگستان و خامی این میدان حفاری و تکمیل شدهاست.میدان نفت اهواز توسط شرکت مناطق نفتخیز جنوب ایران که در زمینه اکتشاف، توسعه و تولید، فراورش و انتقال نفت خام و گاز طبیعی فعال است اداره میشود. ظرفیت تولید نفت خام میدان اهواز بیش از ۸۰۰ هزار بشکه در روز است، که عملیات تولید از این میدان، توسط شرکت بهرهبرداری نفت و گاز کارون انجام میگیرد.
بهرهبرداری میدان نفتی اهواز
مجتمع بهرهبرداری اهواز ۱ : واحد یک بهرهبرداری در سال ۱۳۴۱ با ظرفیت اسمی ۶۰۰ هزار بشکه نفت خام در روز احداث شد. نفت خام ورودی این واحد از تعداد ۷۰ حلقه چاه مخزن آسماری و ۳۸ حلقه چاه مخزن بنگستان تأمین میشود.
میزان نفت تولیدی روزانه از مخزن آسماری میدان اهواز معادل ۱۸۷ هزار بشکه و نفت خام تولید شده از مخزن بنگستان این بخش از میدان نیز بهطور میانگین ۵۱ هزار بشکه در روز است. همچنین روزانه ۳۰ هزار بشکه نفت از مخزن بنگستان میدان نفتی منصوری، از طریق واحد بهرهبرداری منصوری به این واحد منتقل میشود.
مجتمع بهره برداری اهواز ۲ : این واحد بهرهبرداری در سال ۱۳۴۲ با ظرفیت اسمی ۴۷۵ هزار بشکه در روز راهاندازی شد. این مجتمع با هدف جمعآوری و فرآورش نفت خام تولیدی از مخازن آسماری و بنگستان میدان اهواز (بخشهای ۲، ۳ و ۴) و چاههای فعال میدان نفتی آبتیمور تاسیس شد. در حال حاضر روزانه معادل ۲۷۲ هزار بشکه نفت فرآورش شده در واحد بهرهبرداری اهواز ۲ به پایانه صادراتی خارک و پالایشگاه تهران ارسال میشود.
مجتمع بهرهبرداری اهواز ۳ : مجتمع شماره ۳ در سال ۱۳۵۱ با ظرفیت اسمی ۳۳۰ هزار بشکه نفت خام در روز راهاندازی شد. هماکنون نفت خام ورودی این واحد ۱۴۴ هزار بشکه از ۵۱ حلقه چاه آسماری و ۵۰ هزار بشکه در روز، از ۴۳ حلقه چاه بنگستان تأمین میشود. ظرفیت تولید فعلی نفت این واحد حدود ۱۹۸ هزار بشکه در روز است، که حدود ۱۴۷ هزار بشکه نفت آسماری و ۵۱ هزار بشکه نفت بنگستان است.
مجتمع بهرهبرداری اهواز ۴ : این واحد بهرهبرداری در سال ۱۳۵۴ با ظرفیت اسمی ۲۷۵ هزار بشکه نفت خام در روز احداث شد. نفت خام ورودی این واحد حدود ۱۲۸ هزار بشکه در روز، از تعداد ۵۰ حلقه چاه مخزن آسماری میدان اهواز تأمین میشود. نفت فرآورش شده این واحد به پایانههای صادراتی خارگ و پالایشگاه آبادان انتقال مییابد.
مجتمع بهرهبرداری اهواز ۵ : این واحد بهرهبرداری در سال ۱۳۵۶ با ظرفیت اسمی ۱۷۵ هزار بشکه نفت در روز احداث شد. نفت خام ورودی به این واحد حدود ۲۹ هزار بشکه در روز، از ۳۴ حلقه چاه است، که ۲۱ حلقه چاه آن مربوط به نفت آسماری و ۱۳ حلقه چاه دیگر مربوط به نفت بنگستان است.
میدان نفتی گچساران
میدان نفتی گچساران با ذخیره درجای ۵۲ میلیارد بشکه و ذخیره قابل برداشت ۲۳ میلیارد بشکه نفت خام، پس از میدان نفتی اهواز بعنوان دومین میدان بزرگ نفتی ایران معرفی شده است. این میدان در سال ۱۳۱۸ توسط شرکت نفت ایران انگلیس تاسیس شد. این میدان روزانه ۴۸۰ هزار بشکه نفت خام توید میکند.این میدان توسط شرکت ملی مناطق نفتخیز جنوب اداره میشود. عملیات حفاری در میدان نفتی گچساران تا سال ۱۳۲۹ پیش از ملی شدن صنعت نفت ادامه یافت و تعداد چاههای حفاری شده در این میدان به ۱۶ حلقه رسید. تقریبا پس از ۵ سال وقفه عملیات حفاری باردیگر در سال ۱۳۳۵ تا ۱۳۳۶ آغاز شد. بهطوریکه تا سال ۱۳۴۵ تعداد چاههای نفت میدان گچساران به ۴۶ حلقه رسید. میدان نفتی گچساران از سه مخزن آسماری، بنگستان و خامی تشکیل شده است. میدان نفتی گچساران دارای ۴ مجتمع بهرهبرداری است که به ترتیب در سالهای ۱۳۱۱، ۱۳۴۱، ۱۳۴۲ و ۱۳۵۵ به بهرهبرداری رسیده است.
میدان نفتی مارون میدان نفتی مارون با حدود ۴۶ میلیارد بشکه حجم ذخیره درجای نفت خام بعنوان سومین میدان بزرگ نفتی ایران معرفی شده است. در سال ۱۳۴۲ شرکت اکتشاف و تولید نفت ایران میدان نفتی مارون را کشف کرد. این میدان در سال ۱۳۴۵ به مرحله بهرهبرداری رسید. این میدان روزانه بطور میانگین ۵۲ هزار بشکه نفت خام تولیدی دارد. میدان نفتی مارون توسط شرکت مناطق نفت خیز جنوب اداره میشود.مخازن نفتی میدان مارون آسماری و بنگستان نام دارند. مخزن آسماری در سال ۱۳۴۲ حفاری و در سال ۱۳۴۵ به بهرهبرداری رسید.
این مخزن توانست در سال ۱۳۵۵ تولید نفت خام را به بیش از یک میلیون بشکه در روز برساند. تاکنون تعداد ۳۵۳ حلقه چاه در مخزن آسماری میدان مارون، حفاری و از مجموع ۲۰۰ حلقه چاه فعال، روزانه حدود ۴۱۷ هزار بشکه نفت از این مخزن تولید میشود.
مخزن بنگستان در سال ۱۳۴۷ کشف شد و در سال ۱۳۵۲ به مرحله بهرهبرداری رسید. تاکنون ۱۷ حلقه چاه نفت در مخزن بنگستان میدان مارون حفاری و تکمیل شدهاست و تولید فعلی نفت بنگستان به حدود ۱۸ هزار بشکه در روز رسیده است. میدان نفتی مارون دارای ۶ مجتمع بهرهبرداری است. تاکنون ۳۷۵ حلقه چاه در ۳ مخزن میدان مارون حفاری و تکمیل شده است.میدان نفتی آزادگان در شهرستان دشت آزادگان در استان خوزستان قرار دارد. میدان نفتی آزادگان با ۲۳ میلیارد بشکه حجم ذخیره درجای نفت خام به عنوان چهارمین میدان بزرگ نفتی ایران معرفی شده است.به گزارش رویداد۲۴ دولت ایران به دلیل عدم توانایی درتوسعه میدان نفتی آزادگان به منظور توسعه میدان نفت آزادگان از سال ۱۳۷۹ تا ۱۳۹۵ با سه شرکت نفتی خارجی قرارداد بست. شرکت نفت و گاز ژاپنی اینپکس، شرکت ملی نفت چین و شرکت نفت و گاز فرانسوی توتال انرژیز از جمله شرکتهای طرف قرارداد ایران بودند.
وزارت نفت ایران پس از ۵ سال بهدلیل عدم فعالیت شرکت اینپکس این قرارداد را لغو کرد. اما بعد از ۷ سال ایران باردیگر برای توسعه میدان نفتی آزادگان با شرکت ملی نفت چین قرارداد امضا کرد.
طبق قرارداد با چینیها باید طی ۵۲ ماه حجم تولید از میدان باید به روزانه ۳۲۰ هزار بشکه برای مدت سه سال افزایش مییافت که بعد از گذشت حدود چهار سال این طرح کمترین پیشرفتی نداشت. در سال ۱۳۹۳ این قرارداد هم پس از مدت ۴ سال بدلیل تعلل شرکت چینی در توسعه میدان نفتی آزادگان خلع ید شد. در سال ۱۳۹۵ بار دیگر برای توسعه میدان نفتی آزادگان اقدام به بستن یک قرارداد جدید اینبار با شرکت نفت و گاز فرانسوی توتال کرد. اما این قرارداد هم به هیچ ثمری نرسید.
میدان نفتی آغاجاری میدان نفتی آغاجاری در شهرستان آغاجاری در استان خوزستان قرار دارد. میدان نفتی آغاجاری با حدود ۲۸ میلیارد بشکه حجم ذخیره درجای نفت خام بهعنوان پنجمین میدان نفتی بزرگ ایران معرفی شده است. در سال ۱۳۱۵ وجود ذخایر اقتصادی نفت و گاز در این میدان توسط شرکت نفت ایران و انگلیس به اثبات رسید. میزان تولید نفت خام میدان آغاجاری در سال ۱۳۵۵ به بیش از یک میلیون و صد هزار بشکه نفت خام رسید. اما هر چه از عمر این میدان گذشت تولید نفت آن کاهش بیشتری یافت. هماکنون ظرفیت تولید نفت خام این میدان بهطور متوسط ۱۷۰ هزار بشکه در روز است. میدان نفتی آغاجاری دارای دو مخزن نفتی آسماری و بنگستان است. مخزن آسماری میدان نفتی آغاجاری در سال ۱۳۱۵ با حفر چاه شماره آغاجاری کشف شد. حجم ذخیره درجای نفت خام مخزن آسماری میدان آغاجاری بیش از ۱۴٫۲ میلیارد بشکه تخمین زده میشود.مخزن بنگستان میدان آغاجاری در سال ۱۳۳۷ با حفر چاه شماره ۳۰ آغاجاری کشف شد. در میدان نفتی آغاجاری تاکنون ۵ واحد بهرهبرداری احداث شده است. اما شاهدین مناطق محروم گواهی می دهند که مردمی که براین مخازن زندگی می کنند . نه رفاه دارند نه سلامت ونه امنیت شغلی و دیگر امنیتهایی که حکومت جمهوری اسلامی از آن دم می زند . آری تنها قدرت منطقه نمی تواند با این همه سرمایه بالقوه مملکت را به ساحل امن و رفاه هدایت کند چه رسد به اینکه مدعی امنیت جهانی هم بشود تازمانی که این حکومت باایدئولوژی که دارد بخواهد مملکت را بگرداند وضع روز به روز بد تر هم خواهد شد به امید روزی که همه باهم بتوانیم این گنجهای نهفته ایران را نجات داده و در راستای صلح جهانی و آرامش مملکت خرج کنیم.
خشونت علیه زنان
مهسا یاحق
خشونت علیه زنان در برخی کشور ها شامل اشکال مختلفی از «خشونت مبتنی بر جنسیت» است و ممکن است شامل آزار عاطفی، فیزیکی، جنسی یا ذهنی باشد که معمولاً توسط یک مرد علیه یک زن انجام میشود. اشکال رایج خشونت علیه زنان در ایران شامل اعمالی مانند آزار خانگی، تجاوز جنسی و قتل است. برای اینکه خشونت علیه زنان تلقی شود، این عمل باید صرفاً به دلیل زن بودن قربانی انجام شود. بهطور معمول این اعمال توسط مردان در نتیجه نابرابریهای جنسیتی طولانی مدت موجود در کشور انجام میشود. رفتار یا حتی تهدید به رفتار خشونتآمیز مبتنی بر جنسیت که منجر به آسیب و رنج فیزیکی، جنسی و روانی در زنان شود، خشونت علیه زنان تعریف می شود. طبق این تعریف اعمال اجبار و ایجاد محرومیت خودسرانه از آزادی برای زنان، چه در عرصه عمومی اتفاق بیفتد، چه در عرصه خصوصی، جزو تعریف خشونت علیه زنان قرار می گیرد. این مفهوم که اولین بار توسط یوهان گالتونگ در سال ۱۹۶۹ مطرح شد.خشونت علیه زنان پدیده ای است که در آن زن به خاطر جنسیت خود و به علت صرفاً زن بودن مورد اعمال زور و تضییع حق از سوی جنس مخالف قرار می گیرد. بهطور کلی هر نوع عمل یا رفتاری که به آسیب جسمی، جنسی و روانی یا محرومیت و عذاب زن منجر شود خشونت علیه زنان گفته می شود. تهدید به چنین اعمال و رفتاری، محرومیت از آزادی به اجبار یا به اختیار، اعم از زندگی شخصی و یا جمعی نیز جزء خشونت علیه زنان می باشد. خشونت خانگی اغلب به معنی تعرض مرد به همسر (شریک عاطفی مونث) است. خشونت خانگی علیه زنان را میتوان به عنوان هرنوع اقدام یا قصور وابسته به جنسیت تعریف کرد که منجر به مرگ، آسیب جسمی، جنسی یا روانی و آسیب معنوی به زنان می شود؛ که توسط افرادی با پیوندهای خانوادگی یا حتی بدون این پیوندها که از طریق پیوندهای خویشاوندی یا کلامی با هم در ارتباط هستند از جمله روابط پراکنده ایجاد می شود.خشونت پلیس با زنان به بهانههای مختلف و ضرب و شتم آنان از مظاهر خشونت علیه زنان در بعضی کشور ها میباشد.مفهوم خشونت علیه زنان یک پدیده قدیمی و نسبتاً گسترده در همه جوامع است. خشونت علیه زنان عبارت است از کلمه یا مفهومی که به شیوه ای گسترده و فراگیر برای دربرگرفتن آزار کلامی، ارعاب، آزار و اذیت فیزیکی، قتل، تجاوز جنسی، و تجاوز جنسی استفاده شدهاست. این شکل از خشونت مبتنی بر جنسیت است. خشونت دقیقاً به دلیل جنسیت آنها اتفاق میافتد، به ویژه به این دلیل که قربانیان زن هستند. سازمان ملل متحد رفتار یا حتی تهدید به رفتار خشونتآمیز مبتنی بر جنسیت که منجر به آسیب و رنج فیزیکی، جنسی و روانی در زنان شود، «خشونت علیه زنان» تعریف میکند. طبق این تعریف اعمال اجبار و ایجاد محرومیت خودسرانه از آزادی برای زنان، چه در عرصه عمومی اتفاق بیفتد، چه در عرصه خصوصی، جزو تعریف «خشونت علیه زنان» میگنجد.از جمله دلایل شکلگیری این مفهوم، میتوان به تغییر نقشهای جنسیتی و به دنبال آن تغییر جایگاه زنان و دگرگونی رابطه قدرت میان زن و مرد در ساختار خانواده و جامعه اشاره کرد که در نهایت منجر به بازنگری در شرح حقوق زنان شدهاست. بنا به تعاریف حقوق بشری، از خشونت فیزیکی، خشونت روانی، خشونت جنسی، خشونت اقتصادی، خشونت دولتی و خشونت اجتماعی میتوان به عنوان انواع خشونت علیه زنان نام برد. این مفهوم که اولین بار توسط یوهان گالتونگ در سال ۱۹۶۹ مطرح شد. گالتونگ در کتاب «خشونت، صلح و تحقیقات صلح» مینویسد:هنگامیکه یک مرد همسرش را کتک میزند یک نمونه خشونت در حوزه خصوصی اتفاق افتاده اما هنگامیکه میلیونها مرد، همسرانشان را در ناآگاهی و جهل نگه میدارند خشونت ساختاری رخ دادهاست.
خشونت سیستماتیک بر تمامی جنبههای زندگی زنان از سلامت و امنیت فردیشان گرفته تا سلامت روان کودکانشان تأثیر میگذارد. زنانی که از حقوق اساسی خود به دلیل نابرابریهای ساختاری محروم میشوند به لحاظ جسمی و روحی با آسیبهای جسمی نظیر بارداریهای ناخواسته، سقطجنینهای غیر ایمن، ابتلا به ایدز، ناتوانیهای مادامالعمر و… آسیبهای روانی مانند ترس، اضطراب، افسردگی، اختلال در عملکرد جنسی و بروز رفتارهای وسواسی در آنها روبهرو هستند. در حقیقت این خشونت نه یک رفتار معطوف به فرد بلکه ناشی از روابط نابرابر قدرت میان مردان و زنان است که امکان اعمال چنین خشونتی را ممکن میکند.خشونت پلیس در جمهوری اسلامی با زنان به بهانههای مختلف و ضرب و شتم آنان از مظاهر خشونت علیه زنان در ایران میباشد.روز جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۱ در منطقه سد لتیان یک مامور پلیس پس از ضرب و شتم یک زن به همراه دو مامور دیگر این شهروند را به زور سوار خودروی پلیس میکنند. ویدئو این خشونت پلیس با زنان ایران در شبکه اجتماعی بهصورت گسترده منتشر شده است.زن کشی در گزارش سازمان بهداشت جهانی به عنوان «قتل عمدی زنان به دلیل زن بودن» تعریف شدهاست. بهطور مشابه، توسط زنان سازمان ملل، اتحادیه برای پایان دادن به خشونت علیه زنان، و دفتر کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل به عنوان «مرگ خشونت آمیز زنان دلایل جنسیتی» تعریف شدهاست.] زن کشی به عنوان نوع خاصی از خشونت علیه زنان یا خشونت جنسیتی طبقهبندی میشود که سازمان ملل در سال ۱۹۷۹ آن را به عنوان «مکانیسمی برای تسلط، کنترل، سرکوب و قدرت بر زنان» توصیف کرد. زنکشی در ایران بر اساس قوانین داخلی ایران و به دلیل سرپرستی داشتن مرد خانواده بر «جسم و جان» زنان تحت سرپرست خود بهعنوان پدر یا شوهر، کمترین مجازات را در پی داشته و بسیاری از مردانی که مرتکب زنکشی یا قتل به بهانههای ناموسی شدهاند. پدر رومینا اشرفی که خرداد ۱۳۹۹ به قتل رسید تنها به ۹ سال حبس و پرداخت دیه محکوم شدحکمی که به گفته وکیل مادر رومینا دور از انتظار نبودهاست. قوانین ایران نه تنها خشونت علیه زنان را منع نمیکند بلکه با حمایت از فرد خشونت گر بهصورت سیستماتیک این خشونت را در بسیاری از موارد ترویج هم میکند. در ایران قتلهای ناموسی بیشتر در جوامع سنتی با فرهنگ مردسالار و مذهبی رخ میدهند، مرتکبان قتلهای ناموسی در ایران نیز، عموماً محارم زنان هستند که در لوای قانون و بهنام شرع و حفظ غیرت، دست به زن کشی میزنند.] اردیبهشت ۱۳۸۷ ایسنا به نقل از سرهنگ مختاری فرد، رئیس پلیس آگاهی استان خوزستان نوشت بیش از۴۰درصد قتلها در خوزستان ناموسی است. به گفته او استان خوزستان از نظر آمار قتلهای ناموسی، پس از استان سیستانوبلوچستان در رتبه دوم کشوری بود. فریدون عبدی، رئیس اداره بهزیستی دزفول اعلام کرد درسال ۱۳۹۷، ۲۲۵ مورد خشونت علیه زنان در اورژانس اجتماعی شهرستان دزفول ثبت شدهاست.خشونت علیه زنان در استان جدی و تهدید به مرگ در مناطق حاشیهای کرمان زیاد است. درسال ۱۳۹۸ ،۸۵هزار و ۴۲۰ مورد همسرآزاری ثبت شدهاست. مدیرکل بهزیستی کرمان، روزنامه شهروند مطالعه توصیفی- تحلیلی که درسال ۱۳۸۶ در دانشکده بهداشت دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز با نمونه ۱۸۲۰ نفری از زنان چهارده تا پنجاهوشش ساله تحت پوشش مراکز بهداشتی چهار شهر اهواز، آبادان، دزفول و اندیمشک انجام شد نشان داد که شیوع خشونت فیزیکی در هر زمان از زندگی مشترک ۲۰٫۲درصد و شیوع خشونت روانی، جنسی و هر نوع خشونت به ترتیب ۴۱، ۱۰٫۹ و ۴۷٫۳درصد بودهاست. مطالعه دیگری که معاون آموزش، تحقیقات و فناوری دانشگاه علوم پزشکی آبادان درسال ۱۳۹۴ صورت گرفت نشان داد که شیوع کلی خشونت ۷۲٫۳درصد و انواع خشونت روانشناختی، فیزیکی، تهدیدکننده حیات و جنسی در این زنان به ترتیب ۷۱٫۷، ۱۷٫۸، ۸٫۳ و ۷٫۱ بودهاست.سازمان بهزیستی استان کرمان در پژوهشی که با کمک دانشگاه علوم پزشکی دربارهٔ خشونت علیه زنان در مناطق حاشیهای کرمان انجام داد که نتایجش مشخص کرد خشونت علیه زنان در این مناطق بالاست. شایعترین نوع خشونتها به ترتیب خشونتهای روانی، کلامی، جسمی، اقتصادی و جنسی بودهاست. از افراد شرکت کننده در این پژوهش ۴۶درصد انواع خشونت را تجربه کردهاند که از این میان، خشونت روانی (۷۸٫۶درصد)، جسمی (۵۵٫۶درصد)، جنسی (۲۸٫۶درصد) و اقتصادی (۳۴٫۷درصد) بودهاست.ایجاد خانههای امنکرمان یکی از استانهایی است که خانهٔ برای زنان خشونتدیده در آن ایجاد شدهاست و در کل کشور ۳۳خانه امن در شهرهای مختلف ساخته شدهاست. این خانهها مرکزی برای زنان در معرض خشونت است، برای زنانی که در جامعه و زندگی فردیشان دچار مشکلات میشوند.قانون پس از قتل رومینا اشرافی معاونت زنان و خانواده دولت روحانی طرح تشدید مجازات پدر مرتکب قتل فرزند را مطرح کرد اما در دادگاهی که پدر رومینا را محاکمه میکردند اثری نداشت] در این مورد وکیل پرونده در گفتوگو با روزنامه شرق از اهمیت بازنگری در قانون گفت:بارها و بارها گفتیم که قوانین ما در حوزه تقابل با این جرائم بازدارنده نیست. قوانین نیاز دارند که بهروز شوند و مبتنی بر عرف حاکم بر جامعه باشند تا در شرایطی که فجایع تلخی رخ میدهد، امکان تقابل با آنها و کاهش آمار آنها توسط قانون و البته به مرور زمان ممکن باشد. قوانینی که ما داریم نیاز دارند که با شرایط فعلی و این روزگار هم تطبیق داده شوند. در آن صورت است که میتوانیم از قانون و ابعاد متعدد آن در مبارزه با بزهکاری و جرم در جامعه استفاده کنیم.اغلب دختران و زنان قربانی قتلهای ناموسی کسانیاند که در برابر قوانین مردسالار و سلطهگرانه حاکم میایستند. کنشگران مدنی و فعالان حقوق بشر بر این باورند که تعدد قتلهای ناموسی به دلیل قوانین زنستیز جمهوری اسلامی ایران است. سخنگوی کمپین توقف قتلهای ناموسی گفت: «در ۲۰ سال گذشته، تعداد قتلهای ناموسی در ایران افزایش یافتهاست.» در مطالعهای پرونده قتل ناموسی هزار و ۲۲۰ زن را که در ۲۰ سال (۱۳۹۸) گذشته کشته شدهاند یافتههای پژوهشی نشان میدهد که آمار قتلها در دو دهه گذشته نهتنها افزایش یافته که از مرز بحران نیز عبور کردهاست. ۲۸۶ مورد این قتلها با اسلحه گرم انجام شدهاست و در رتبههای بعدی هم قتل با طناب دار، چاقو، ساطور، اسیدپاشی و آتش قرار دارند.
خشونت علیه کودکان در ایران
پانیذ تراب نژاد
در ایران فقدان اندیشه کودک محوری در قانون، نزد مقامات و در فرهنگ عامه، امکان رشد درخور کودکان را از آنان سلب کرده است.
هرچند که ماده ۲ قانون حمایت از کودکان و نوجوانان مصوب ۱۳۸۱ در ایران هرگونه تربیت و آزار کودکان و نوجوانان که موجب صدمه جسمی، روحی یا اخلاقی به آنان شود و سلامت جسم و روانشان را به مخاطره اندازد، ممنوع کرده است اما سهل انگاری در مراقبت از کودکان، تحقیر و خشونت روانی آنان با مجازات قانونی روبرو نیست.
خشونت های فیزیکی والدین علیه کودکان نیز تحت نام “تنبیه” بنا بر قانون مدنی ۱۱۷۹ به شرطی که از حد “متعارف” خارج نشود، مجاز است. همچنین هیچ نشانه ای از کاهش جدی تنبیه بدنی کودکان در مدارس به رغم غیرقانونی بودن آن در دست نیست.
تعداد انگشت شمار پرونده های کودک آزاری در مدارس یا در خانواده در دادگاه ها بیش از هر چیز نشانگر فقدان حمایت های قانونی و عملی از کودکان مورد خشونت قرار گرفته است.
در زمینه آزار و تجاوز جنسی پدران و خویشاوندان مرد علیه کودکان به دلیل تابو بودن آن کمتر کسی درباره آن سخن می گوید. احساس شرم، گناه، ترس، وابستگی یا علاقه کودکان نیز می تواند باعث پنهان نگه داشتن این مسئله از سوی کودکان و حتی مادران شود.
در مورد قتل اهورا گویا مقامات نیز درباره احتمال تجاوز جنسی به او به رغم بازتاب رسانه ای آن سکوت کردند. در حالیکه در برخورد به پدیده “بچه بازی” نکوهش اخلاقی بسیار سنگینی درجامعه وجود دارد اما آزارهای جنسی کودکان توسط والدین معمولا انکار می شود.
همچنین نه تنها معمولا خشونت والدین و مدارس و اجتماع علیه کودکان مورد توجه قرار نمی گیرد، بلکه گاه از پشتیبانی قانونی نیز برخوردار است. پایئن بودن سن ازدواج به ویژه برای دختران به معنای قانونی بودن تجاوز جنسی به آن دسته از دختران خردسالی است که از نظر شرعی به “بلوغ جنسی” رسیده اند و به عقد مردان در آمده اند.
در نظامی که کوچکترین جرائم مدنی و حتی بسیاری از پهنه های زندگی خصوصی و حقوق جنسی و حوزه هایی از دگراندیشی می تواند با مجازات سنگین شود و مجازات در ملا عام همچون قصاص و به دار آویختن در ملا عام در آن رایج است، جامعه از آن الهام می گیرد و خشونت در آن نهادینه می شود.
استفاده نظام از روش های سادومازوخیستی برای کنترل شهروندان نه تنها بازدارنده خشونت نیست، بلکه جنون خشونت و قساوت را در جامعه افزایش می دهد.
خشونت هایی که از جمله در قالب اسید پاشی به زنان، قتل های زنجیره ای زنان، نزاع های فجیع خیابانی و بی اعتنایی ناظران و گسترش تجاوز و همچنین قتل کودکان بازتاب می یابد خشونت علیه زنان و کودکان نه مختص به گروه خاص اجتماعی است و نه به مذهب یا باور معینی گره خورده است، بلکه عموما ابراز اقتدار و نمایش “مردانگی” و گاه معیار سنجنش آن در نظام جنسیتی نابرابر قدرت است. هرچند دشواری های اجتماعی، ناهنجاری های روانی و خرده فرهنگ های برخاسته از فقر، بستر ساز گسترش آنند. در ایران گسترش فقر، ناهنجاری، اعتیاد، بی خانمانی، محرومیت های جنسی، فحشا و بزهکاری زمینه های بروز خشونت ها از جمله علیه کودکان را افزایش داده است.کاهش سن فحشا و اعتیاد و وجود بیش از یک میلیون کودک کار نشان از ابعاد گسترده تر کودک آزاری در ایران دارد. همچنین دختران فقیر و محروم تحت ستم سه گانه طبقاتی، جنسیتی و سنی از بیشترین خطر قربانی شدن این خشونت ها برخوردارند.علاوه بر آن برچیدن فقر وشکاف های طبقاتی به ویژه در مناطق محروم در کاهش این خشونت ها نقش کلیدی دارد.
اما با توجه به اینکه جامعه ایران روز به روز بیشتر در فقر و شکاف و ناهنجاری اجتماعی فرو می رود خطر افزایش این خشونت ها بسیار است.
با این همه روشنگری و براه انداختن کمپین خشونت موقوف نقش موثری در به عقب راندن اقتدار مردانگی خشونت گرا و دفاع از زنان و کودکان قربانی آن دارد.
شکست نسبی کهنه گرایی ایدئولوژیکی از نوگرایی و علمگرایی :
اکبر دهقانی ناژوانی
در قسمت اول جنگهای کهنه گرایی ایدئولوژیکی با علم گرایی ریشه یابی شدند. در قسمت دوم با همدیگر به همین جنگها در اسرائیل و غزه می پردازیم. تحت فشار ارتجاع جهانی در زندان باز غزه در طی چند دهه نوجوانان و جوانان فلسطینی با مذهب افراطی اسلام، با فقر، انزوا، توهم ذهنی و روحی، با قربانی مالی و جانی مدام دست و پنجه نرم می کنند. آنها خیلی کم نوگرا و علم گرا بار آمده اند. چهار تا آدم با سواد آنها را هم کشته اند، در نتیجه فلسطینیان برای نجات خود تنها خشونت و جنگ طلبی، بخصوص از نوع مذهبی را دارندکه تا شاید با جنگ خودشان را از زیر سلطه انحصارگرای اسرائیل و کشورهای غربی بیرون بکشند. در این مسیر خشونت بار و انزواطلب در غزه بعضی از این جوانان به این ور و آن ور وصل تا شاید از جایی کمکی به آنها بشود و به مرور تحت فشار و وابستگی زیر سلطه این کشورها آموزشهای جنگی دیده و به عنوان رهبر از جوانان و نو جوانان فریب خورده و مسخ شده دیگر فلسطینی، گروه های افراطی، بخصوص مذهبی را تشکیل داده اند. برعکس در اسرائیل ایزولاتسیون غزه وجود ندارد و به راحتی نمی شود جوانان اسرائیلی را فریب داد. رهبران اسرائیل مجبور می شوند که بیشتر با فریب، سطحی نگری، برتری قوم یهود، با جا انداختن اینکه اسرائیل سر زمین موعود است، با انحصاری کردن علم که به خودشان فقط منفعت بدهد، با تلقین به اینکه ما مظهر علم و فرهنگ بوده و هستیم و دیگران به ما وابسته اند، با اعمال نفوز در کشورهای غنی و فقیر دیگر از طریق لابیها و جاسوسان اسرائیلی و غیر اسرائیلی، با غارت و تضعیف کشورهای دیگر، با تحمیل جنگ به کشورهای دیگر، بخصوص مردم فلسطین، با دشمن تراشی، بخصوص بر علیه مسلمانان، با مظلوم نمایی که همه می خواهند نسل ما یهودیان را براندازند ، با تبلیغات برتری طلبی صهیونیسم، نوجوانان و جوانان اسرائیلی را فریب و شستشوی مغزی می دهند. اما مردم اسرائیل از فلسطینیان امکانات بیشتر و با دنیای آزاد بیشتر رابطه دارند. به همین خاطر به برکت نوگرایی و علم به مرور آگاه تر و بیشتر نوگرا و علم گرا شده و از مذهب افراطی صهیونیسم فاصله بیشتری گرفته اند، البته نه همه، ولی خیلی ها، بخصوص نوجوانان و جوانان نوگرا و یهودیان خارج نشین. خیلی از آنها مخالف صهیونیسم هستند. امروزه در جنگ علمگرایی با صهیونیسم کهنه گرا در اسرائیل، صهیونیسم دارد از علم گرایی شکست می خورد، چون مردم اسرائیل نسل به نسل نوتر و از چیزهای کهنه فاصله و به نوگرایی روی می آورند، درست مثل مردم ایران که پس از ۴۴ سال حکومت نکبت آخوندی با تمام عقبماندگی و محرومیتها توانستند رشد کنند و از هر نوع کهنه گرایی از جمله مذهب، ناسیونالیسم و قومگرایی افراطی فاصله بگیرند و به چیزهای نو و علمگرایی و عقلگرایی روی آوردند. مردم اسرائیل هم مثل مردم ایران نوگرا و علمگرا شده و در جنگ خودشان با نتانیاهو و افراطیون یهود دنبال راه حل منطقی، صلح و سکولاریسم می گردند، ولی به خاطر گرایشهای کهنه گرایی صهیونیستی هنوز در این راه خیلی مشکل دارند.
ملاقات خدای مطلقگرای صهیونیسم با خدای مطلقگرای اسلام:
خدای صهیونیسم و اسلام هر دو افراطی و دشمن هم هستند. اما هر دو با نوگرایی، علمگرایی و سکولاریسم دشمنی داشته و دارند. زمانی علم را تحمل می کنند که انحصاری به خودشان خدمت کند. زمانی مذهب دیگری را تحمل می کنند که زیر سلطه مذهب خودشان باشد. آنها برای شکست نوگرایی باید دشمن تراشی و به طبل جنگ بکوبند. اید دو خدا با هم تقسیم کار می کنند. خدای صهیونیسم باید بگوید که کشور اسرائیل کشور موعود و تا رود فرات و نیل امتداد دارد. کشوری به عنوان کشور فلسطین تشکیل نخواهد شد و مدام دشمن تراشی کند. متقابلا خدای اسلام باید بگوید که بیت المقدس فقط مال فلسطینیان است و باید حتما پایتخت فلسطین باشد. این تضادها و دشمن تراشیها از دو طرف به افراطگرایی و کهنه گرایی و جنگ دامن می زند. با چنین جوی ما خدایان مطلقگرا میتوانیم بر گرده مردم اسرائیل و مردم فلسطین بیشتر سوار شویم. اگر جنگی در غره در بگیرد، غزه دیگر آن غزه قبلی نیست. در این ایزولاتسیون زندان باز غزه جوانان و نو جوانان نسلهای جدید از نو ایزوله، متوهم، بی عقل، خشن تر بار می آیند. ما خدایان با کمک افراطیون اسرائیلی و فلسطینی و افراطیون کشورهای منطقه از این جوانان و نو جوانان مسخ شده یک حماس و یا حماسهای افراطی دیگری با اسم های جدید می سازیم که پر انرژی، خشن تر، افراطی تر و از نو آماده می شوند برای درگیری های بعدی که در راه ما خدایان برحق صهیونیسم و اسلام جانی و مالی قربانی شوند و دشمن اصلی ما، یعنی عقل گرایی و علم گرایی از ما خدایان کهنه گرا شکست بخورد و نو جوانان و جوانان از علم بی خبر باشند. به جهنم که فلسطینیان، اسرائیلی ها، مردم منطقه و جهان نابود شوند.
فرمان خدای صهیونیسم به نتانیاهو و دار و دسته:
خدای انحصارگرا و مطلقگرای صهیونیسم در ذهن و روح نتانیاهو و دار و دسته افراطیش با فریاد بلند فرمان صادر کرد که احمق ها چه نشسته اید، ما داریم از علم گرایی امروزی و از این نو جوانان و جوانان نوگرای اسرائیلی که در صفوف چند صد هزار نفری روزهای شنبه تظاهرات می کنند شکست می خوریم. ما نتوانستیم که پیمان ابراهیم را به نفع خود تمام کنیم. در قوه قضائیه اسرائیل هم نتوانستیم قانون را به نفع خود تغییر دهیم. برای جلوگیری از بحرانهای بیشتر شما باید به سراغ همان راه حل های قدیمی، یعنی جنگ بروید. در این جنگ علم گرایی تضعیف می شود و افراطگرایی و کهنه گرایی مذهبی و ناسیونالیستی ما تقویت می شوند. آمریکا، اروپا و منطقه خاور میانه را هم می کشانیم به جنگ تا علم گرایی بیشتر تضعیف و افراطگرایی گسترش یابد. من خدای صهیونیسم دشمن علمگرایی، ولی با علم انحصاری بهتر کنار می آیم. علم نباید برای همه باشد. در چنین جوی من خدای کهنه گرا در ذهن و روح توی نتانیاهو و دار و دسته قوی تر، مطلقگراتر و حرف اول را خواهم زد. ما و کشورهای غربی با هم جمهوری اسلامی، اخوان المسلمین، القاعده، طالبان، داعش و حماس را ساختیم و با آنها منطقه خاورمیانه را به آتش کشاندیم. فعلا بهترین گزینه برای جنگ حماس است که نوجوانان و جوانانش فریب خورده و مسخ شده دارد که انرژی خود را از اسلام افراطی می گیرند. بسیاری از رهبران حماس هم به خودمان وصل و به راحتی هر چه بخواهیم به آنها دیکته می کنیم. در ضمن تا به حال حماسی ها یک جنگ با ما کرده و یک جنگ هم با سازمان آزادی بخش فلسطین و شناختها و تجارب زیادی اندوخته اند که به درد یک جنگ تمام عیار می خورد و سلاح کافی هم دارند. خدای صهیونیسم گفت ما با حماس می توانیم نوگرایی و علمگرای را شکست بدهیم.
نتانیاهو به سراغ رهبران حماس می روند.:
نتانیاهو به فرمان خدای صهیونیسم در ذهن و روحش موضوع جنگ را با رهبران حماسی در میان گذاشت. خدای اسلام در ذهن و روح حماسی ها گفت؛ همان مشکلی که صهیونیسم با نوگرایی و علم دارد ما هم داریم. ما اسلامی ها با علم امروزی و با افراد نوگرا مثل استادان و دانشجویان فلسطینی مشکل پیدا کردیم و در جنگ مذهبی خود بر علیه نوگرایی و علمگرایی این استادان و دانشجویان را از دانشگاه در غزه اخراج کردیم تا حکومت مذهبی اسلام ما در غزه شکست نخورد. اسرائیلی ها به ما کمک کردند تا سازمان آزادی بخش فلسطین را شکست بدهیم و آنها را از غزه روانه کرانه باختری کردیم، چون آنها گرایش های مذهبی ضعیف و بیشتر نوگرا و چپی بودند و از سکولاریسم بدشان نمی آمد. خدای صهیونیسم در ذهن و روح نتانیاهو گفت که خدای اسلام درست می گوید و ما هم با نوگرایی و علم گرایی در اسرائیل مشکل داریم . همانطور که ما دو تا خدا می خواستیم ما همه جوره تشکیلات خودگردان فلسطینی را در کرانه باختری تحت فشار قرار دادیم تا زیر سلطه ما صهیونیسم ها و خدای اسلام باشند و از علم گرایی پیروی نکنند. خدای اسلام در ذهن و روح حماسی ها گفت که خیلی کار خوبی کردید. خیلی ممنون که آموزشهای مختلف را در این دو دهه به ما دادید و سفارش ما را به جمهوری اسلامی، عربستان سعودی و قطر و بعضی کشورهای دیگر کردید. آنها هم مالی و هم نظامی به حماس کمک کردند تا ما قدرتمند شدیم. اگر این کمک ها از طرف شما و از طرف آنها نمی شد ما نمی توانستیم قوی شویم و سازمان آزادی بخش فلسطین(الفتح) را شکست بدهیم. اما نوگرایی هم دشمن اصلی ما اسلامی ها و هم دشمن شما و مذهب یهود است. جهاد در راه خدا از واجبات است. اگر ما حماسی ها با شما اسرائیلی ها با هم بتوانیم علمگرایی در اسرائیل و در غزه را ریشه کن کنیم خیلی خوب است. ما حماسی ها در ایمان به خدای اسلام محکم هستیم. خدای یهودی در ذهن و روح نتانیاهو به خدای اسلام در ذهن و روح حماسی ها گفت این شد حرف حسابی و ما دو تا خدا با هم برای حفظ مذهب یهود و اسلام و حفظ قدرت مذهبی خودمان با هم کنار می آییم. ما دو تا خدا با نوگرایی و علمگرایی مشترکاً دشمنی داریم .
ما خدایان مذهبی کهنه گرا اگر بخواهیم بر ذهن و روح مردم اسرائیل و مسلمان فلسطینی حکومت مطلقه داشته باشیم باید بتوانیم علمگرایی را شکست بدهیم. دشمن تراشی کافی نیست و جنگ بین ما لازم است. در هر جنگی بسیاری از خانه ها، مراکز درمانی و علمی ویران و تلفات جانی و مالی از هر دو طرف بالا می رود. مردم اسرائیل و فلسطین تضعیف و از همدیگر متنفر و محدودیت و محرومیت آنها بالا می رود. امکانات علمی، صنعتی، اقتصادی و رفاهی آنها کمتر و در همه جا و به شکلهای مختلف در برابر در بسته قرار می گیرند و رشد ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی آنها کمتر و گرایش به نوگرایی(علمگرایی) آنها کمتر و ما خدایان مذهبی کهنه گرا در جنگ با علم گرایی پیروز میدان و بر ذهن و روح مردم منزوی بیشتر حاکم می شویم. مهم نیست که در راه ما خدایان مردم فلسطین و مردم اسرائیل جانی و مالی قربانی شوند. مهم این است که عقب ماندگی رشد کند و حکومت خدایی ما تا روز قیامت پا برجا باقی بماند. این دو خدا به حماس دستور دادند که هفت اکتبر ۲۰۲۳ جنگی راه بیندازد و عده ای از اسرائیلی ها را بکشد تا به این بهانه جنگ شروع شود. یکی از رهبران حماس که کمتر افراطی بود گفت که من در این جنگ شرکت نمی کنم. خدای حاکم بر ذهن و روح نتانیاهو به نتانیاهو گفت که به این احمق بگو اگر نمی خواهی با ما همکاری کنی و کنار بیایی یا مثل اسحاق رابین با یک گلوله می روی و یا مثل یاسر عرفات با یک جام زهر. کدامش را دوست داری؟ عده ای از رهبران حماس جا خوردند. خدا در ذهن و روح یکی از رهبران حماس که افراطی تر بود و فقط به قدرت و حکومت مطلقه فکر می کرد گفت؛ احمق! در راه دین و خدا نه و انکار حرام است. خدای صهیونیسم درست می گوید. کدام راه را انتخاب می کنی! طرفی که مخالفت کرده بود جا خورد و ترسید و تسلیم خدای ذهنی و روحی نتانیاهو ، تسلیم خدای اسلام در ذهن و روح رفیق حماسی خود و تسلیم خدای انحصارگرا و ترسو در ذهن و روح خودش شد و حرف خود را پس گرفت. بعضی از رهبران حماس که با جرأت جنگ را رد کرده بودند به شکلهای مختلف در جاهای مختلف از سر راه برداشته شدند. با شروع جنگ در هفت اکتبر و کشت و کشتار از دو طرف، هم در اسرائیل و هم در فلسطین تا حدودی فاتحه سکولاریسم ، نوگرایی (علمگرایی) خوانده شد. جو کهنه گرایی افراطی، بخصوص صهیونیسم، ناسیونالیسم افراطی در اسرائیل و همچنین گرایشهای کهنه افراطی مذهب اسلام و ناسیونالیسم عربی در غزه بیشتر حاکم و در این جنگ حرف اول را در اسرائیل و در غزه می زدند و هنوز می زنند. بعضی از رهبران حماس که وابسته بودند فراری و بعضی دیگر همراه جوانان مسخ شده و فریب خورده فلسطینی برای نجات فلسطین با صداقت بجنگند. بچه ها و مردم عادی جانی و مالی قربانی، آواره، بی خانمان، افراطی تر، ضد علم، ضد غرب، بخصوص ضد اسرائیل، حتی ضد کشورهای عرب شده که با غرب رابطه و مماشات داشته اند و به کمک مردم فلسطین نیامدند. متقابلا مردم اسرائیل برای مدتی تظاهرات روزهای شنبه را کنار گذاشتند. تا حدودی از گرایشهای نو ، علم گرایی، سکولاریسم فاصله گرفته و به عقب برگشته و کهنه گراتر شده و به افراطگرایی یهودی ضد اسلام و ضد فلسطینی، ضد حماسی و ضد عرب روی آورند، بخصوص که در اسرائیل عرب کم ندارد . به همین نسبت رو در رو شدن، برخورد و ضدیت با عربها و فلسطینیان در اسرائیل بالا می گیرد. افراطگرایان یهودی جان تازه گرفتند و اسلحه به دست در شهرکهای اشغالی فلسطینیان را می کشند و خانه های آنها را تصاحب می کنند. حواس ها در اسرائیل به طرف جنگ رفته و طرفداران افراطی کهنه گرای نتانیاهو در مجلس اسرائیل از فرصت به دست آمده سوء استفاده و قانون شهرک سازی های جدید در بیت المقدس شرقی را تصویب کردند. علم گرایی در اسرائیل ضعیف، عده ای از سرمایه داران داخلی و خارجی از اسرائیل خارج، وضعیت اقتصادی در اسرائیل خراب تر، تورم بالا و به فلسطینیان کار نمی دهند. مردم اسرائیل، بخصوص جوانان و نوجوانان درجا زده و از درون خودشان ذهنی و روحی گرفتار یک جنگ درونی با خودشان و از حماس یک دشمن خیالی در ذهن و روح خود می سازند و مدام ذهنی و روحی با آن می جنگند، حتی این جنگ ذهنی و روحی و دشمن تراشی ممکن است برای چندین دهه بعد از جنگ ذهن و روح خودشان را به آنها مشغول کند. همینطور است برای فلسطینیان. مردم اسرائیل از نظر اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی محدودتر و نوجوانان و جوانان مجبور می شوند نوگرایی را کمی کنار بگذارند و امثال نتانیاهو و طرفداران افراطی و مذهب افراطی صهیونیسم کهنه گرا را بیشتر تحمل و افراطگرایان برای مدتی بیشتر از نو همه کاره اسرائیل می شوند. نتانیاهو و دار و دسته انحصارگرا خیلی راضی و از همه راضی تر خدای صهیونیسم در ذهن و روح افرادی مثل نتانیاهو. نتانیاهو و دار و دسته که در مرحله سقوط قرار گرفته بودند موقتا نجات پیدا کردند. اما متقابلا نباید فراموش کنیم که نوگرایی(علم گرایی) دوباره از نو تقویت و به جنگ کهنه گرایی می آید. چون اگر کهنه گرایی به طرف عقب رشد می کند و کم کم گور خود را می کند. برعکس علم و عقلگرایی قوی تر و رشدیابنده و رو به جلو است.
خدای اسلام در ذهن و روح فلسطینیان کُرکُری می خواند:
خدای اسلام در ذهن و روح نوجوانان و جوانان مسلمان فلسطینی فریب خورده به این نوجوانان و جوانان را دلداری می دهد که شما جان برکفان در راه خدا از همه به خدا نزدیک تر هستید (منظور خودش در ذهن و روح نوجوانان و جوانان فریب خورده). اسرائیلی ها با این جنگ و کشت و کشتار می خواهند شما را بیشتر ایزوله کنند. با فقر، فلاکت، محرومیت و رکود می خواهند دین مبارک اسلام شما را از شما بگیرند، کشورهای به ظاهر پیشرفته و علم گرای غربی هم به اسرائیل کمک می کنند . از هر چه علم و علمگرایی انحصاری اسرائیلی و غربی است فاصله بگیرید! این چه علم و پیشرفتی است که همه را شیاد و جنایتکار و بی رحم بار آورده؟ چرا نمی گذارند که شما مسلمین و بندگان بر حق خدا از این علم و پیشرفت بهره ای ببرید.؟ چرا بمب های آنها روی سر شما ریخته می شوند؟ شما بندگان بر حق شکر خدای متعال را بجا بیاورید و از خدا بخواهید که تا هم دنیا و هم آخرتتان را درست کند. به مساجد بروید و با گریه و زاری از خدا بخواهید تا شر اسرائیل را از سر شما کم کند. جهاد در راه خدا از واجبات و از همدیگر در این راه سبقط بگیرید. هر کدام از شما که در این جنگ فی سبیل الله کشته شود به بهشت می رود. شما فلسطینیان بدانید و آگاه باشید که کشورهای مسلمان، بخصوص کشورهای عربی که به شما بندگان برحق خدا کمک نکرده اند تا از این جهنم بیرون بیایید آنها کافر هستند و روز قیامت به درگاه پروردگار عالم گناه کار و به آتش جهنم گرفتار می شوند. شما فلسطینیان مسلمان بر حق هستید و به بهشت می روید. اگر در این دنیا حق شما را ندادند شما ناراحت نباشید در روز قیامت خداوند متعال حق شما را از آنها می گیرد.
خدای صهیونیسم به خدای اسلام گفت خوب واردی برای شست و شوی مغزی دادن. خدای اسلام خندید و گفت که تو چی؟ تو که تمام عالم از جمله آمریکا و بایدن را شست و شوی مغزی داده ای تا آن حدی که بایدن گفته من صهیونیسم هستم. خنده ! خدای اسلام گفت، ولی فراموش نکن ما دو تا خدا با هم دشمن هستیم و به خون هم تشنه ایم. خدای صهیونیسم گفت می دانم، ولی فعلا برای شکست دادن نوگرایی (علم گرایی ) ما دو تا کهنه گرا به کمک هم احتیاج داریم. من خدای صهیونیسم با خدای شیعه در کله آخوندها در ایران هم دشمنی دارم، ولی برای شکست دادن نوگرایی در ایران و منطقه فعلا با هم کنار آمده ایم. در ایران این اواخر، بخصوص در جنبش انقلابی مهسا مردم ایران دست ما را خوانده اند و دیگر زیر بار هیچ نو مذهب و دشمن تراشی نمی روند، حتی ما آنطور باید و شاید نتوانستیم با کمک جاسوسان و لاوی(لابی) های داخلی و خارجی خودمان مردم ایران را فریب بدهیم. آنها کم کم به نوگرایی و علم روی می آورند. آنها با تمام فشار، فقر، انزواطلبی، محدودیت و محرومیت که ما بر آنها وارد کرده ایم تسلیم نشده اند و به شکلهای مختلف با ما مبارزه کرده و می کنند. نمونه اش مبارزه زنان حجاب اختیاری در کف کوچه ها و خیابان های ایران. خدای سُنی فلسطینی هم گفت که اصلا من خدای شیعه را قبول ندارم، ولی الآن به جمهوری اسلامی و به خدای شیعه احتیاج دارم. خدای صهیونیسم گفت که من هیچ کدام از شما را قبول ندارم، ولی فعلا همه ما به هم احتیاج داریم که تا علم گرایی را در اسرائیل، فلسطین، منطقه خاورمیانه و بخصوص در ایران شکست بدهیم. من خدای صهیونیسم در ذهن و روح نتانیاهو همیشه گفته ام که به همه بگوید که ما هیچ موقع دوست واقعی و همیشگی نداریم. دوستهای ما موقتی هستند. خدای اسلام گفت که علم گرایی عجب قدرتی پیدا کرده تا حدی که به خدای انحصارگرا تبدیل شده؟ خدای صهیونیسم گفت؛ این به این دلیل است که در جنگهای انحصارگرایانه ما خدایان مذهبی، خدایان ناسیونالیستی و خدایان قومگرایی با همدیگر مردم عادی را عقب مانده، بی عقل، بیسواد و فقیر بار آورده ایم و این تناقض با رشد علم گرایی دارد.
دوم به غیر از جنگ ما ایدئولوژی ها با خودمان، یک جنگ انحصارگرایانه ای هم با علم گرایی(نوگرایی) داشته ایم و تا به حال اجازه نداده ایم که علمگرایی همگانی و گسترده و به مردم فقیر و بیسواد هم برسد، در نتیجه در این جنگها علمگرایی محدودیت دارد و بیشتر به طبقات بالا، بخصوص ثروتمندان منحصر شده و آنها را قدرتمند نموده و آنها را انحصارگرای علمی بار آورده . این علمگرایی انحصاری در ذهن و روح این ثروتمندان مدام تقویت و به خدای علم گرای انحصارگرای افراطی تبدیل شده است، یعنی علم گرایی رشد و تکامل و دست آورد و تولیدات زیادی داشته. اما اکثراً انحصاری در اختیار عده ای ثروتمند قرار گرفته اند. ما خدایان ایدئولوژی های کهنه گرا عقبگرد داریم و نمی توانیم خدای علم گرای انحصارگر در ذهن و روح ثروتمندان را شکست بدهیم، پس بنابراین ما باید سعی کنیم که با خدای علم گرای انحصارگر در ذهن و روح ثروتمندان کمتر جنگ داشته باشیم تا بتوانیم با این ثروتمندان بده و بستان مخفی و علنی داشته باشیم.
این ثروتمندان افراطی و در غارت و اعمال نفوز سفت و سخت برخورد می کنند ما مجبوریم کوتاه بیاییم. اما مواقعی آنها در ساختار انحصارگرایی علمی خود به خاطر غارت مردم با مردم عادی مشکل پیدا می کنند و این ثروتمندان به ما احتیاج پیدا می کنند و فرصتی به دست می دهد که تا ما حسابی به آنها بتازیم و از آنها امتیاز بگیریم، مثلا بده و بستان آخوندهای درباری با رژیم ثروتمند شاه در ایران که هم درآمد داشتند و هم در جنگ کهنه گرایی خودشان با نوگرایی با ثروتمندان انحصارگرا همدست و با تیشه به ریشه رژیم شاه زدن و سرنگونی شاه ضربه ای به نوگرایی بزنند که داشت در ایران پا می گرفت. یا ارتباطات مخفیانه خمینی و دار و دسته کهنه گرا با ساواک و درباریان نوگرای انحصارگرا در زمان شاه باعث می شد که تا منفعت این علم گرایی انحصاری تنها فقط برای این ثروتمندان نباشد و سهمی هم به ایدئولوژیکهای کهنه گرا برسد، مثلا حقوق برای خمینی و دار و دسته و طلبه ها، هزینه بالا برای ساختن صد هزار مسجد، تکایا و غیره و سهم عظیمی از این ثروت انحصارگرایانه به اربابان خارجی، بخصوص ما اسرائیلی ها می رسید. به این طریق ما انحصارگرایان همه با هم همدست شدیم و در زمان شاه علم گرایی را انحصاری کردیم که فقط به ما کهنه گراهای مذهبی و ثروتمندان درباری مفتخور برسد و نگذاشتیم که از این علم گرایی در آخر جکومت شاه چیزی از آن به مردم عادی، بخصوص نوجوانان و جوانان برسد، آنها را بی خیال علم و علمگرایی، بی عقل و منزوی بار آوردیم و در انزوای مطلق، کهنه گرایی مذهب شیعه را بر ذهن و روح آنها غالب کردیم تا در سال ۵۷ با کمک ما اربابان، بخصوص ما صهیونیسمهای کهنه گرا و خمینی لجن مذهبی، مذهب کهنه گرای شیعه را سوار بر گرده مردم ایران کردیم. بعد از انقلاب ۵۷؛انحصارگرایانه شروع کردیم به غارت و کشتن مردم ایران و منطقه تا نوگرایی را شکست بدهیم. یا ترامپ خودمان که اهل بخیه بود و با وجودی که ثروتمند بود همه جوری با ما ایدئوژیک های کهنه گرا از یک طرف و از طرفی دیگر با ثروتمندان انحصارگرا حسابی بده بستان داشت. مردم مذهبی و ناسیونالیستی را با وعده و وعید فریب می داد و ما خدایان ایدئولوژی مذهبی و ناسیونالیستی کهنه گرا را در ذهن و روح مردم عادی تقویت می کرد. ما خدایان هم برایش سنگ تمام می گذاشتیم و با فریب مردم عادی ترامپ را در دل مردم جا دادیم و با کمک مردم فریب خورده در انتخابات برای اولین بار ترامپ را رئیس جمهور کردیم. جامعه آمریکا دو قطبی و جو کهنه گرایی بر علیه نوگرایی داشت غالب می شد و ما خدایان مردم مذهبی و ناسیونالیستی آمریکایی را افراطی، کهنه گرا و ارتجاعی بار آوردیم تا حسابی از ترامپ حمایت و برای ترامپ آنها را مجبور کردیم که به کنگره حمله کنند، ولی علم گرایی در آمریکا قوی و گسترده بود و دست اندرکاران آمریکایی را سر عقل آورد و کار ما بر علیه علم گرایی و عقل گرایی نگرفت و مجبور شدیم ما کهنه گراها کوتاه بیاییم و نگذاریم که بیش از این علمگرایی انحصاری ثروتمندان در برابر علمگرایی همگانی که داشت مردم را آگاه می کرد شکست بخورد. به جهنم که شش نفر کشته شدند، ولی هنوز ترامپ یک گزینه افراطی خوبی است برای دور بعد که نوگرایی را با کمک او زمین زدیم، البته بایدن هم برای ما بد نیست. خدای اسلام گفت تو که خدای صهیونیسم هستی آنقدر ها در آمریکا کاره ای نیستی. خدای صهیونیسم خندید و گفت که ما سالیان سال است با کمک لابی(لاوی) های خودی و غیر خودی در آمریکا نفوز کرده ایم. یک بده بستان با خدای مسیحیت و خدای ناسیونالیست آمریکایی و یک بده و بستان با امثال ترامپ و سرمایه داران انحصارگرا داریم. علم گرایی، بخصوص در آمریکا کنترل شده باید انحصاری باقی بماند و به همه، بخصوص مردم عادی سرایت نکند و همگانی نشود تا دامنه علم گرایی کوتاه و انحصاری در دست ثروتمندان مفتخور، مثل ترامپ و نتواند بر ما ایدئولوژیهای کهنه گرا بطور کامل پیروز شود. ما خدایان در آمریکا و اروپا کار زیادی نمی توانیم بکنیم. اما در ایران، فلسطین، افغانستان و منطقه خاورمیانه دستمان باز تر است و نباید بگذاریم که آنها سر و کاری با علم و علمگرایی داشته باشد تا کهنه گرایی، خداباوری مذهبی، ناسیونالیستی و قومگرایی افراطی در این کشورها باقی بماند، حتی در این کشورها ما با کمک نوکران کهنه گرای خودمان مثل جمهوری اسلامی ، طالبان و گروه های افراطی مذهبی نتوانسته ایم بطور کامل مردم این کشورها را فریب بدهیم و از علم گرایی(نوگرایی) دور کنیم.
این مهم را در مقاله ای دیگر تحت عنوان «تضاد و دشمنی عقلکور و احساسکور» بیشتر باز خواهم کرد و به راه حلهای این بن بستها می پردازم.
موفق باشید! پاینده و جاویدان ایران عزیز ما!
هفت زمستان در تهران»؛ روایتی از اعدام ریحانه جباری
مریم میرزا
اشتفی نیدرزول، کارگردان ۴۲ سالهی آلمانی را در یک صبح آفتابیِ زمستان ۲۰۲۳ در آپارتمانش در منطقهی کویتزبرگ برلین، تنها چند خیابان دورتر از آخرین تکههای بههمپیوستهی باقیمانده از دیوار برلین ملاقات میکنم. کتاب چگونه پروانه شویم (با عنوان اصلی Wie man ein Schmetterling wird) تازه منتشر شده و فیلم او «هفت زمستان در تهران» (با عنوان اصلی Sieben Winter in Teheran) نخستین فیلم بخش «پرسپکتیو» در این دوره از جشنوارهی فیلم برلین است. کتاب و فیلم هر دو یک موضوع دارند، ریحانه جباری. کتاب را اشتفی نیدرزول و شعله پاکروان، مادر ریحانه جباری، با هم نوشتهاند.
مستند بلند «هفت زمستان در تهران» روایت هفت سال از زندگی دردناک اما آمیخته با شعور و آگاهیِ ریحانه جباری در زندان است. نامههای او از زندان شاهدی قوی بر آمیختگیِ رنج و آگاهیِ دختر جوانی است که از ۱۹ سالگی تا ۲۷ سالگیاش را به اتهام قتل مردی که قصد تجاوز به او را داشت، در انتظار اجرای حکم اعدام گذراند. نامههای ریحانه در فیلم با صدای زهرا امیرابراهیمی، بازیگر ایرانی، خوانده شدهاند. فیلم علاوه بر نامهها، دربرگیرندهی مجموعهای از فایلهای صوتی و ویدیوست که خانوادهی ریحانه در سالهای زندانیبودنش ضبط و مخفیانه از ایران خارج کردهاند. در میان مواد فیلم، عکسهایی از ریحانه در داخل زندان دیده میشود.تولید «هفت زمستان در تهران»، به تهیهکنندگی مشترک آلمان و فرانسه، بیش از پنج سال طول کشیده است و حالا درست در روزهایی در برلیناله نمایش داده میشود، که انقلاب «زن، زندگی، آزادی» در ایران در جریان است. امسال برلیناله به لطف حضور گلشیفته فراهانی، بازیگر و مخالف نامدار جمهوری اسلامی، در هیئت داوران بخش مسابقه، و همچنین ممنوعیتِ حضور افراد و نهادهای وابسته به حکومت ایران در جشنواره، از اعتراضات انقلابی در ایران تأثیر پذیرفته است. موضوع «هفت زمستان در تهران» قصاص است، «قانون چشم در برابر چشم»، اما در عین حال دربارهی شکنجه، اعترافات اجباری و نقض سیستماتیک حقوق زنان در ایران است. به همین علت شاید زمانی بهتر از این برای نمایش این فیلم وجود نداشته باشد. همانطور که این انقلاب بیش از هر چیز حاکی از قدرت و مقاومت زنان ایرانی است، این فیلم نیز تصویر شفافی از مقاومت زنان در ایران را ارائه میدهد.
دیدار با اشتفی نیدرزول
اشتفی نیدرزول مشتاق است که بداند نظرم دربارهی فیلم چیست. او روشن میکند که برایش خیلی مهم است که نظر مخاطب ایرانی را بداند. سپس از او میپرسم که چطور تصمیم گرفت تا به پروندهی ریحانه جباری بپردازد. او در پاسخ، از سفرهای متناوبش به استانبول در سال ۲۰۱۶ میگوید و اینکه به واسطهی دوستپسر سابقش که سینماگری ایرانی است با بعضی از اعضای خانوادهی جباری در استانبول آشنا شده است. در آن زمان پروندهی ریحانه جباری در آلمان بر سر زبانها بود و نیدرزول که کارش فیلمسازیِ مستند نبوده است، ناگهان خودش را در میان انبوهی صدا و تصویر و روایت میبیند. او میگوید: «ما میلیونها قطعهی کوچک داشتیم و مدت زیادی طول کشید تا بفهمم که چه چیزهایی دارم و چگونه میتوانم از آنها فیلم بسازم.»
ملاقات او با شعله پاکروان، مادر ریحانه جباری که او هم تحصیلات و سابقهی فیلمسازی و بازیگری دارد، در سال ۲۰۱۷ و بعد از خروج شعله از ایران رخ میدهد. اشتفی نیدرزول این دیدار را «جادویی» توصیف میکند. او میگوید: «بعد از تماشای آنهمه ویدیو احساس میکردم که شعله را میشناسم و حتی انگار آن روز که شعله بیرون زندان در خودرو منتظر این بود که بشنود آیا دخترش اعدام شده یا بخشیده شده، کنارش نشسته بودم. حس نزدیکی و آشنایی با شعله داشتم اما خب برای شعله غریبه بودم.» شعله پاکروان هم به گفتهی این فیلمساز آلمانی، از ابتدا خیلی روشن دربارهی دخترش و آنچه بر او گذشته توضیح داده و از سالهایی گفته است که نه تنها با دردِ زندانیبودن دخترش زیسته بلکه با کمک روایتهای ریحانه از داخل زندان با غیرانسانی بودن قوانین و زنستیزانه بودن نظام حاکم مواجه شده و از آن آگاهی یافته است.
اشتفی نیدرزول تعریف میکند که شعله پاکروان تصاویر و صداها را ضبط میکرده است تا دخترش پس از آزادی از زندان بفهمد که در آن سالها چه کسانی چقدر برای آزادیاش کوشیدهاند. اما همه چیز جور دیگری پیش رفت، ریحانه از شرط بخشیدهشدنش ــ اعلام اینکه مقتول قصد تجاوز به او را نداشته ــ سر باز زد، و پسر ارشد مقتول صندلی را از زیر پایش کشید.
اشتفی نیدرزول میگوید که پیش از ساخت «هفت زمستان در تهران» با مفهوم قصاص آشنایی داشته است اما در جریان تولید فیلم بوده که ابعاد قصاص را درک میکند و میفهمد که «قصاص نه تنها زندگیِ کسی را که بر اساس این قانون اعدام میشود بلکه دستکم زندگی دو خانواده را نابود میکند.» به نظر او، اینکه خانوادهی مقتول دربارهی زندگی و مرگِ طرف مقابل تصمیم میگیرد، بسیار «بیرحمانه» است.
اما هدف نیدرزول از ساختن این فیلم نه فقط روایت یک پرونده از بیشمار پروندهی قصاص، بلکه نمایش خشونت سیستماتیک در نظام قضائی ایران و، بهویژه سرکوب سیستماتیک زنان در این نظام است. او میگوید که در جریان تحقیقاتش با پروندههای فراوانی مواجه شده است که زنان متهم در دادگاه «تنها بعد از پنج دقیقه محاکمه حکم اعدام گرفتهاند». او به نمونهای که در فیلم هم به آن پرداخته شده است اشاره میکند: «دادگاه سمیرا که در فیلم هم حضور دارد، نیم ساعت طول میکشد. در این نیم ساعت، قاضی به سمیرا، خواهر یازده سالهاش و مادرشان هر سه حکم اعدام میدهد.» نیدرزول ادامه میدهد: «میدانم در ایران مردها هم بهشدت سرکوب میشوند اما اگر متن قانون ایران را بخوانی، متوجه میشوی که وقتی از سرکوب سیستماتیک زن حرف میزنیم از چه حرف میزنیم. برای همین است که در اعتراضات کنونی هم زنان در خط مقدم هستند.»
او امیدوار است که مخاطب غیرایرانی با تماشای این فیلم متوجه شود که مشکل زنان در ایران صرفاً حجاب اجباری نیست، و «سرکوب زنان در ایران لایههای زیاد و عمیقی دارد.» در عین حال، امیدوار است که مخاطب احساس وظیفه کند که به کمک کسانی بشتابد که هماکنون در انتظار اجرای حکم اعدام هستند. نیدزول میگوید که «ما هیچ وقت نمیتوانیم مطمئن باشیم که وقتی برای آزادیِ یک زندانی امضا جمع میکنیم، چقدر اثر دارد، ولی من بعد از حرف زدن با شعله فهمیدم که اثرش بر خانواده غیرقابل انکار است.» او میگوید که هر قدم کوچکی مهم است زیرا به خانواده این احساس را میدهد که تنها نیستند.
عکس از مریم میرزا
دیدار با شعله پاکروان
شعله پاکروان پیش از من به محل قرارمان در منطقهی ودینگ برلین رسیده است. به یکی از کافهها سر زده و به علت شلوغی و همهمه به جای دیگری رفته است. کارگر این غذاخوریِ کوچک یک جوان فارسیزبان است و پاکروان با مهربانیِ مادرانهای با او رفتار میکند و معلوم است که قبل از رسیدن من با او گپ زده است. در طول گفتگوهای بعدیمان به من میگوید که از روزی که ریحانه اعدام شده است، احساس میکند که «جوانهای گرفتار» فرزند خودش هستند. و من با شنیدن این جمله به یاد رفتار مهربانش در آن غذاخوریِ خالی از مشتری میافتم.
شعله پاکروان ۵۹ ساله است. او ۲۳ ساله بود که ریحانه متولد شد. پاکروان خودش را نه کارگردان یا بازیگر بلکه «سرباز عدالت» میداند و تعریف میکند که چطور زندانیشدن و اعدام ریحانه او را در تماس با مادرانی قرار داد که فرزندانشان اعدام شده بودهاند. از میان تصاویری که او با جملات شیوایش ترسیم میکند یک تصویر برایم پررنگ میشود. او میگوید که قبل از این اتفاق زندگیِ خوب و موفقی داشته است، اما پس از آن متوجه میشود که «انگار همهی این سالها در خواب» میزیسته است: «فهمیدم زمانی که من ریحانهی چند ماههام را در آغوش داشتهام و از شدتِ خوشی اصلاً در این دنیا نبودهام، مادرانی بودهاند در همان شهر، که سرشان را در بالش فرو میکردهاند و زار میزدهاند.»
او فعالیتهایش در مبارزه با اعدام را با تلاش برای بخشیدهشدن زندانیهای زیر حکم قصاص آغاز میکند، و بعد از مدتی به تماس و برقراریِ ارتباط با مادرانی روی میآورد که فرزندانشان به علل سیاسی اعدام یا کشته شدهاند.
او دربارهی فعالیتهای کنونیاش میگوید: «کلی تجربه پیدا کردهام و به دلیل همذاتپنداری با خانوادههایی که بچههایشان در زنداناند، سعی میکنم که با آنها تماس بگیرم و اگر موفق به تماس شوم به آنها چیزهایی یاد بدهم. میگویم مثلاً این کار به نفع است و این کار نه.
و اگر خانوادهای عزیزش زیر حکم اعدام باشد از تجربیات خودم میگویم. علاوه بر این، با کسانی که عزیزانشان کشته شدهاند صحبت میکنم و از آنها میخواهم که ساکت نباشند و دعوتشان میکنم که به جنبش دادخواهی بپیوندند.»
او میگوید «خیلی وقتها موفق بودهام، خیلی وقتها هم نه.». اما حتی تجربههای ناموفق هم شعله پاکروان را از ادامهی مسیر باز نمیدارد زیرا هر خبر اعدامی او را بهشدت درگیر میکند: «انگار کنار مادرانشان ایستادهام و استخوانهایشان را که دارند میلرزند احساس میکنم.»
از او میپرسم که چرا در شبکههای اجتماعی از انتشار کتاب و فیلم بهعنوان دو بال یاد کرده است. میگوید: «ریحانه در وصیتنامهاش از من خواسته بود که تسلیم سرنوشت شوم و او را به دستِ باد بسپارم. این فیلم و این کتاب درست مثل بالهای باد است. فکر میکنم که بالهای باد میتواند او را به خانههای مختلف و کشورهای مختلف ببرد.»
هرچند هنوز از پخش کتاب چگونه پروانه شویم یک ماه هم نگذشته است، پاکروان میگوید از طریق ناشر پیامهایی از مردم در سوئیس و شهرهای مختلف آلمان دریافت میکند: «میبینم ریحانه به خانههایی رفته است که اصلاً محال بود تصورش را بکنم. برای همین فکر میکنم که این فیلم و کتاب چیزی بود که او را به آرزویش رساند.»
از او میپرسم فرایند ساختن فیلم چه کمکی به او کرده است؟ او میگوید: «من پذیرفتهام که ریحانه دیگر برنمیگردد. سالهای اول با اینکه خاکسپاریاش را دیده بودم اما نمیتوانستم بپذیرم که این اتفاق افتاده است. موقعی که شروع کردم به تعریف کردن داستان با زیر و بم و جزئیات، انگار یک نوع تراپی اتفاق افتاد. در جریان کار عصبانی میشدم، گریه میکردم و اشتفی هم به گریه میافتاد و همدیگر را بغل میکردیم یا من قرص خواب میخوردم و میخوابیدم… خیلی اتفاقات اینجوری میافتاد ولی احساس میکنم همین که با تک تکِ سلولهایم پذیرفتم که ریحانه دیگر برنمیگردد بزرگترین کمک بود.»
او اما میگوید تواناییِ تماشای فیلم را ندارد و یک بار که یکی از نسخههای نهایینشدهی فیلم را دیده، حالش بد شده و مدتها کابوس میدیده است. شعله توضیح میدهد:
«من از نظر مالی چیزی نمیگیرم و تنها شرطم برای ساختن فیلم این بود که فیلم را قبل از همه ببینم ولی خودم داوطلبانه گفتهام که نمیخواهم ببینم چون فقط یک بار توان دارم که فیلم را روی پردهی بزرگ سینما ببینم و آن یک بار را میگذارم برای آخرین اکران فیلم در جشنوارهی فیلم برلین و بعدش پروندهی فیلم برایم بسته میشود.»
او میگوید، «شاید این هم نوعی کمکِ این فیلم به من بوده است که خودم را شناختهام و میدانم که تواناییِ دیدنِ این فیلم را ندارم.» پاکروان با این کار تلاش دارد بتواند در اکرانهای دیگر فیلم توان و انرژی برای سوال و جواب با تماشاگران را داشته باشد. پاکروان امیدوار است که به این ترتیب در پایان هر اکران توان و انرژی لازم برای پاسخ دادن به پرسشهای تماشاگران را داشته باشد.
شاهکار صادق هدايت
یوسف یوسفی
*1. مهمترين سايزي ڪه بايد آدم بدونه سايز (دهنشه).*
*2. قضاوت در مورد ديگران انتقاد نيست (توهين) است.*
*3. هر ڪار يا حرفي ڪه در آخرش بگيم “شوخي ڪردم”، شوخي نيست حمله به شخصيت آن فرد است.*
*4. بازي ڪردن با احساسات مردم، زرنگي نيست، (هرزگي) است.*
*5. خراب ڪردن يڪ نفر توي جمع جوڪ نيست، (ڪمبود) است.*
*6. به راهي ڪه اڪثر مردم مي روند بيشتر شڪ ڪن، اغلب مردم فقط تقليد مي* *ڪنند. انگشت نما بودن بهتر از احمق بودن است.*
*ﻳﺎﺩ ﺑﮕﻴﺮﻳﻢ ﻛﻪ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﻜﻨﻴﻢ*
*ﻫﺮﮐﯽ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﻭ ﺧﻮﺵ ﺗﯿﭙﻪ ﻫﺮﺯﻩ ﻧﯿﺴﺖ !*
*ﻫﺮﮐﯽ ﺭﯾﺶ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﻮﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ !*
*ﻫﺮﮐﯽ , ﭼﺎﺩﺭ ﻣﯿﺰﺍﺭﻩ “, ﻣﺮﯾﻢ ﻣﻘﺪﺱ “” ﻧﯿﺴﺖ !*
*ﻫﺮﮐﯽ ﺧﻮﺵ ﺯﺑﺎﻧﻪ ﭼﺎﭘﻠﻮﺱ ﻧﯿﺴﺖ!*
*ﻫﺮﮐﯽ ﻣﯿﺨﻨﺪﻩ ﺑﯽ ﻏﻢ ﻧﯿﺴﺖ !*
*ﻫﺮﮐﯽ آﺭﺍﯾﺶ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻓﺎﺣﺸﻪ ﻧﯿﺴﺖ !*
*ﻫﺮﮐﯽ ﺯﯾﺎﺩ ﮐﺎﺭﻣﯿﮑﻨﻪ ﺣﻤﺎﻝ ﻧﯿﺴﺖ !*
*ﻫﺮﮐﯽ ﺩﻭﭼﺮﺧﻪ ﺳﻮﺍﺭﻩ ﻓﻘﯿﺮ ﻧﯿﺴﺖ !*
*ﻫﺮﮐﯽ ﺁﺩﻣﻪ , ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ!*
*ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻣﯿﮑﺸﻪ، ﻣﻌﺘﺎﺩ ﻧﯿﺴﺖ*
*ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﻨﺰ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﯿﺸﻪ، ﺑﯽ ﺭﺣﻢ ﻧﯿﺴﺖ*
*ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﺭﺱ ﻧﻤﯿﺨﻮﻧﻪ، ﺧِﻨﮓ ﻧﯿﺴﺖ*
*ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺳﮑﻮﺕ* *ﻣﯿﮑﻨﻪ، ﻻﻝ ﻧﯿﺴﺖ*
کسی که معلول ، دیوانه نیست
*پس زود قضاوت نڪن…*
*متنی زیبا
*برای ڪسی ڪه میفهمد*
*هیچ توضیحی لازم نیست*
*برای ڪسی ڪه نمیفهمد*
*هر توضیحی اضافه است*
*آنانڪه میفهمند*
*عذاب میڪِشند*
*آنانڪه نمیفهمند*
*عذاب می دهند*
*مهم نیست ڪه چه “مدرڪی” دارید*
*مهم اینه ڪه چه* *”درڪی” دارید*
*مغزِ ڪوچڪ و* *دهانِ بزرگ*
*میلِ ترڪیبیِ بالایی دارند*
*ڪلماتی ڪه از* *دهانِ شمابیرون می آید*
*ویترینِ فروشگاهِ شعورِ شماست*
*پس*
*وای بر جمعی ڪه لب را*
*بی تأمّل وا ڪنند*
*چرا ڪه*
*ڪم داشتن و زیاد گفتن*
*مثلِ نداشتن و زیادخرج ڪردن است!*
*پس نگذارید*
*زبانِ شما از* *افڪارتان جلو بزند.*
*یادمان باشد ڪه:*
*”حق الناس “*
*همیشه پول نیست!*
*گاهی*
*”دل” است…*
*دلی ڪه: باید* *بدست می آوردیم ونیاوردیم!*
*دلی ڪه: باید می دادیم و ندادیم!*
*دلی ڪه: شڪستیم و رهاڪردیم!*
*دلهای غمگینی ڪه:* *بی تفاوت از* *ڪنارشان گذشتیم!*
*حواسمان باشد ڪه:*
*ﺑﺎ “ﺯباﻥ “ﻣﯿﺸود ﻣﺴﺨﺮﻩ ﮐﺮﺩ*
*ﺑﺎ ﺯباﻥ ﻣﯿﺸود ﺭﻭﺣﯿﻪ ﺩﺍﺩ*
*ﺑﺎ ﺯباﻥ ﻣﯿﺸود ﺍﯾﺮﺍﺩﮔﺮﻓﺖ*
*با ﺯباﻥ ﻣﯿﺸود ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ*
*ﺑﺎ ﺯباﻥ ﻣﯿﺸود ﺩﻝ ﺷﮑﺴﺖ*
*با ﺯباﻥ ﻣﯿﺸود ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ ﺩﺍﺩ*
*ﺑﺎ ﺯباﻥ ﻣﯿﺸود ﺁﺑﺮﻭ ﺑﺮﺩ*
*ﺑﺎ ﺯباﻥ ﻣﯿﺸود ﺁﺑﺮﻭ ﺧﺮﯾﺪ*
*ﺑﺎ ﺯباﻥ ﻣﯿﺸود* *جدایی انداخت*
*با زبان میشود آتش زد*
*با زبان میشود آتش راخاموش ڪرد*
*حواسمان به دلهایمان باشد:*
*”آلود ه اش نڪنیم”*
*چنانچه شایسته دانستید به اشتراڪ بگذارید شاید انتشارش بر جامعه ای تاثیر گذار باشد ..*🌹🌹🌹🌹🌹
ارتداد
نسرین جهانی گلشیخ
فلسفه مجازات مرتد
در توضیح فلسفه مجازات مرتد، به حکمتهای مختلفی اشاره شده است:
- چون اسلام زیربنای نظام سیاسی است، ارتداد و آشکارسازی آن، سبب تضعیف اسلام و فروپاشی نظام سیاسی مبتنی بر آن میشود. به همین جهت، حکومت اسلامی موظف است در برابر آشکارسازی ارتداد بایستد و برایش مجازات در نظر بگیرد.
- چون اسلام عامل پیوند جامعه است، ارتداد و اظهارش، سبب گسست مردم میشود. مهدی بازرگان از قول پرفسور مارسل بوازار، استاد حقوق دانشگاه ژنو نقل میكند «علت سختگیری اسلام درباره مرتد، شاید بدان جهت باشد كه در نظام حكومتی و سيستم اداری جوامع اسلامی، ایمان به خدا جنبه صرفا اعتقادی و شخصی نداشته، بلكه جزو بندهای پيوستگی امت و پايههای حكومت است بهطوریكه با فقدان آن، قوام و دوام جامعه متلاشی میشود و مانند قتل نفس یا فتنه و فساد است که نمیتواند قابلتحمل باشد».• اظهار اسلام به معنای التزام به نظمی خاص و پذیرش هویت ویژه است؛ از این رو، ارتداد نوعی سرکشی علیه هویت عمومی جامعه است که موجب اخلال در آرامش جامعه می شود.
- علت سختگیری در زمینه مجازات ارتداد این است که دین را مسئلهای ساده ندانیم و در انتخاب آن بیشتر دقت کنیم.
- مجازات مرتد مانع از آن میشود که مخالفان اسلام با قصد تضعیف ایمان مردم، اسلام بیاورند و سپس از اسلام بیرون روند؛ چنانکه نقشه دشمنان اسلام در صدر ظهور اسلام چنین بود و به همین جهت، مجازات مرتدّ مقرر گشت.
در ایران تغییر دین از اسلام و گرویدن به ادیان و آیینهای دیگر، مصداق «ارتداد» است. با اینکه جمهوری اسلامی تعدادی از شهروندان ایرانی را به دلیل ارتداد اعدام کرده است، جرمی تحت عنوان ارتداد در قوانین جمهوری اسلامی تعریف نشده و این مساله را به خصوص برای شهروندانی که دینی غیر از اسلام را برگزیدهاند، پیچیده میکند.
از جمله افرادی که با اتهام ارتداد اعدام شدهاند، میتوان به
«بهمن شکوری» اشاره کرد. آقای شکوری در پاییز ۱۳۵۹ به دلیل تغییر مذهب از تشیع به تسنن به حکم «محمد محمدی گیلانی»، حاکم شرع وقت تهران، اعدام شد.
«حسین سودمند» تنها نوکیش مسیحی است که رسما به جرم ارتداد اعدام شده است. او پیش از انقلاب ۱۳۵۷ به مسیحیت گرویده بود و در منزل خود یک کلیسای خانگی تاسیس کرده بود. او در ۱۲ آذر ۱۳۶۹ در مشهد اعدام شد.
«سیدعلی غرابات» در ۶ بهمن ۱۳۸۹ در اهواز اعدام شد. اتهامات او ارتداد و ترغیب به فساد بود.
و …
مرتد در اسلام، اگر زن باشد، به حبس محکوم است تا توبه نماید؛
و اگر مرد و ارتدادش به شکل فطری باشد و شرایط دیگر را داشته باشد محکوم به اعدام است و اگر به شکل ملی باشد، به حبس محکوم است تا توبه داده شود.
البته برخی، نظرات دیگری را مطرح کرده اند. برخی فقیهان اسلامی قائل به وجوب قتل مرتد هستند.
در اعلامیه جهانی حقوق بشر ماده 18 و همچنین در کنوانسیون حقوق سیاسی مدنی بخش 3 ماده 18 در آزادی انتخاب دین و مذهب به وضوح آمده است
ماده18 اعلامیه جهانی حقوق بشر(هر کس حق دارد که از ازادی فکر وجدان و مذهب بهره مند شود .این حق متضمن ازادی تغییر مذهب یا عقیده و نیز متضمن اظهار عقیده و ایمان می باشد و همچنین شامل تعلیمات و اجرای مراسم دینی است.هر کس میتواند از این حقوق منفردا یا اجتماعا و به طور کلی خصوصی یا عمومی برخوردار شود)
این ماده یکی از مواد مهم اعلامیه می باشد که چالشهای بسیاری ایجاد کرده است و همینطور یکی از اساسی ترین مواد می باشد اهمیت ان بر می گردد به اهمیت دین و عقاید در جوامع جهان.
مداخله ایران در جنگ داخلی کشورها و نقص حقوق بشر
لیلا باستانی نوشهر
فیلم اعتراضات صدها هزار نفر از مردم حمات علیه بشار اسد در ۲۲ ژوئیه ۲۰۱۱ با شعار الشعب یرید اسقاط النظام که منجر به محاصره ۲۰۱۱ حمات شد.مرگ کودکان بر اثر حملات نیروهای بشار اسد.قربانیان حمله با سلاحهای شیمیایی در غوط برخی کارشناسان و رسانههای مخالف جمهوری اسلامی معتقدند که جمهوری اسلامی ایران به دلیل پشتیبانی از دولت بشار اسد برای سرکوب اعتراضات ۲۰۱۱ سوریه سبب آغاز جنگ داخلی سوریه شدهاست.در جنگ داخلی سوریه بیش از ۵۱۱٬۰۰۰ (پانصد و یازده هزار) نفر (فقط) کشتهاند و نیز میلیونها تن زخمی و زندانی و بیش از (دوازده) میلیون نفر هم، آواره شدهان.اتحادیه اروپا طی تصمیم مورخ ۲۳ فروردین ۱۳۹۰ (۱۳ آوریل ۲۰۱۱)، ۳۲ مقام ایرانی از جمله حسین همدانی را به دلیل نقض حقوق شهروندان ایرانی و همچنین به دلیل همکاری با بشار اسداز ورود به کشورهای این اتحادیه محروم کرد. کلیه «داراییهای» حسین همدانی نیز در اروپا توقیف شد.
پس از مرگ او روزنامه گاردین در مقالهای عنوان کرد که کشته شدن حسین همدانی، نقش فزاینده حکومت ایران در حمایت از دولت بشار اسد در سوریه را روشن میکند. مه ۲۰۱۱ برابر با اردیبهشت ۱۳۹۰ مقامات وزارت امور خارجه ایالات متحده آمریکا، قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را متهم به همکاری با نیروهای امنیتی سوریه در جریان اعتراضات در این کشور و سرکوب مخالفان بشار اسد کردند. در پی این اتهام وزارت خزانهداری ایالات متحده آمریکا، قاسم سلیمانی را تحریم کرد.در ۲۴ ژوئن ۲۰۱۱ (۳ تیر ۱۳۹۰)، روزنامهٔ رسمی اتحادیه اروپا گزارش کرد که کشورهای عضو اتحادیه، سه تن از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، یعنی محمدعلی جعفری، قاسم سلیمانی، حسین طائب و نیز چند شهروند و مؤسسه اقتصادی سوریه را در واکنش به ادامه سرکوب خشونتآمیز معترضان سوری توسط حکومت سوریه و سپاه قدس جمهوری اسلامی ایران، تحریم کردهاند.اما ایران این ادعا را تکذیب کردهاست.عادل الجبیر، وزیر امور خارجه عربستان سعودی در سپتامبر ۲۰۱۵ میلادی در گفتگوی تلویزیونی با شبکه العربیه میگوید: «ایران باید آخرین کشوری باشد که دربارهٔ ثبات در سوریه سخن میگوید، زیرا همه میدانند که عامل ویرانی و بدبختی مردم سوریه، ایران است.اتحادیه اروپا روز چهارشنبه اوت ۲۰۱۱–۲ شهریور ۱۳۹۰ سپاه قدس، واحد برون مرزی سپاه پاسداران ایران را به اتهام ارائه کمک و پشتیبانی به حکومت بشار اسد برای سرکوب معترضان سوری مورد تحریم قرار داد. و نام قاسم سلیمانی و حسن چیذری در فهرست تحریم قرار گرفت. تحریم دو عضو نیروی قدسوزارت خزانهداری آمریکا روز سهشنبه اول آبان ۱۳۹۷ (۲۳ اکتبر ۲۰۱۸) دو عضو نیروی قدس سپاه پاسداران ایران را در لیست تحریمهای تروریستی خود قرار داد. این دو نفر محمد ابراهیم اوحدی و اسماعیل رضوی نام دارند و گفته شدهاست که از طرف نیروی قدس سپاه پاسداران امکانات مالی و تکنولوژیک در اختیار نیروهای طالبان افغانستان قرار میدادند. محمد ابراهیم اوحدی، یک افسر نیروی قدس سپاه پاسداران است که در سال ۱۳۹۶ (۲۰۱۷) طی دیداری در شهر بیرجند با عبدالله صمد فاروقی، معاون حاکم در سایه ولایت هرات و چهره شاخص طالبان، به توافق رسیدند که نیروهای طالبان حملاتی را علیه حکومت افغانستان در استان هرات انجام دهند و پشتیبانی مالی و پول آن را نیروی قدس تأمین کند. در بیانیه وزرات خزانهداری آمریکا گفته شدهاست که آمریکا با همکاری شش کشور عربستان سعودی، بحرین، کویت، عمان، قطر و امارات متحده عربی این تحریمها را علیه ۶ چهره کلیدی طالبان و دو نفر نیروی قدس وضع کردهاست.روز چهارشنبه ۷ اکتبر ۲۰۲۰ وزارت دادگستری آمریکا با انتشار بیانیهای از ضبط و توقیف ۹۲ دامنه اینترنتی مورد استفاده «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» که اطلاعات نادرست منتشر میکردند، خبر داد. در بیانیه آمدهاست چهار دامنه از این ۹۲ دامنه ضبط شده، با پنهانکاری خود را رسانههای خبری معتبر معرفی میکردند. وب سایتهایی که توسط وزارت دادگستری آمریکا توقیف شدندتوسط سپاه پاسداران کنترل میشدند.وزارت دادگستری آمریکا با صدور بیانیهای ۲۷ وب سایت مرتبط با سپاه پاسداران ضبط و مسدود کرد. در بیانیه آمدهاست که این وبسایتها اطلاعات نادرست منتشر میکردند. تحریمهای بینالمللی بر اساس توافق وزیران خارجه کشورهای عضو اتحادیه اروپا، تمام حسابهای بانکی که به اعضا و وابستگان سپاه پاسداران تعلق دارند مسدود خواهد شد.استرالیا، نام رستم قاسمی، فرمانده قرارگاه خاتمالانبیا سپاه پاسداران، را در فهرست تحریمهای یکجانبه این کشور قرار داد.وزارت خزانهداری آمریکا در چارچوب اجرای قطعنامه ۱۹۲۹ شورای امنیت علیه ایران، فرمانده سپاه و وزیر دفاع ایران را به همراه نیروی هوایی و فرماندهی موشکی سپاه و شرکت مهندسی نفت و گاز سپانیر و شرکت راه ساحل وابسته به قرارگاه خاتمالانبیا در فهرست تحریم خود قرار داد. نظام جمهوری اسلامی ایران از چند جهت، متهم به نقض حقوق بشر است؛ این اتهامات در برخی موارد، جنبهٔ دینی و در برخی موارد دیگر، جنبهٔ سیاسی دارد و گاهی نیز دربردارنده هر دو.محمدعلی جعفری، فرمانده سپاه پاسداران، محمدرضا نقدی، فرمانده سابق بسیج، و احمد وحیدی، وزیر دفاع، در فهرست افراد مورد تحریم قرار گرفتند.روز ۲۸ دی ۱۳۹۸ وزارت خارجه آمریکا حسن شاهوارپور فرمانده قرارگاه ولی عصر سپاه پاسداران در استان خوزستان را به دلیل نقض عمده حقوق بشر در برخورد با معترضان آبانماه تحت تحریم قرار داد.وزارت خزانه داری آمریکا روز پنجشنبه ۷ فروردین ۱۵ شخص حقیقی و پنج شرکت تجاری وابسته به سپاه پاسداران را مورد تحریم قرار داد، آنها متهم به همکاری با سپاه قدس و ارسال اسلحه به شبه نظامیان وابسته به ایران از جمله «کتائب حزبالله» و «عصائب اهلالحق» شدهاند. شرکت سهامی خاص متاجر نوین مدائن، شرکت سامان شیمی خاورمیانه. ستاد بازسازی عتبات عالیات، شرکت بهجت الکوثر و شرکت خدمات حمل و نقل دریایی الخمائل مشمول تحریمهای تازه آمریکا شدهاند.وزارت خزانه داری آمریکا با صدور بیانیه فردی بنام «امیر دیانت» را به اتهام همکاری با نیروی قدس سپاه پاسداران تحریم کرد، وی سالهاست که از عملیات قاچاق نیروی قدس در زمینه قاچاق اسلحه و موشک از ایران به یمن حمایت و همکاری میکند. این فرد به نام «امیر عبدالعزیز جعفر المثاجی» نیز شناخته میشود.اینستاگرام بعد از کشته شدن قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی زیر مجموعه سپاه پاسداران، این سازمان را در لیست سیاه خود قرار داد، به طوری که هر کسی، پستی که مستقیم به فعالیت سپاه پاسداران اشاره دارد بگذارد پس از مدتی پست پاک میشود.سپاه پاسداران توسط برخی از کشورها در فهرست سازمانهای تروریستی قرار گرفتهاست. اولین کشورهایی که سپاه را در لیست تروریستی خود قرار دادند بحرین و عربستان سعودی در اکتبر سال ۲۰۱۸ بودند. همچنین ایالات متحده در آوریل سال ۲۰۱۹ و در دوره ریاستجمهوری دونالد ترامپ، سپاه پاسداران را در فهرست گروههای تروریستی خود قرار داد کانادا نیز در اکتبر همان سال سپاه پاسداران را پس از رایگیری در پارلمان به فهرست گروههای تروریستی خود وارد کرد در ۱۹ ژانویه ۲۰۲۳، نمایندگان پارلمان اروپا به قرار گرفتن سپاه در فهرست گروههای تروریستی رأی مثبت دادند و پارلمان اتحادیه اروپا سپاه پاسداران را یک گروه تروریستی شناخت.دخالت سپاه پاسداران در اعدامهای هزار و سیصد و پنجاه و شش . به گفتهٔ ایرج مصداقی، زندانی سیاسی بازمانده از اعدام دستهجمعی زندانیان عقیدتی سیاسی ایران در تابستان ۱۳۶۷ که یکی از شاکیان پروندهٔ دادگاه حمید نوری بود، نیروهای سپاه پاسداران در زمان اجرای حکم اعدام زندانیان سیاسی در این رویداد نقش داشتهاست.
آشنائی با قوانین نا برابر مرد حاکم بر زن در ایران
هلنا هاشمی
من خواهان تغییر تمامی قوانینی که به خاطر جنسیت زنان آنان را مورد تبعیض قرار داده اند می باشم .
در زیر مهمترین قوانینی که به آن اعتراض دارم عبارت اند از
قوانین مربوط به ازدواج، طلاق، سرپرستی فرزندان، سن مسئولیت کیفری، ارث، دیه، تابعیت ،شهادت و قوانین حامی قتلهای ناموسی.
1 . ازدواج
سن ازدواج:
ماده 1041قانون مدنی : عقد نکاح دختر قبل از رسیدن به سن 13 سال تمام شمسی و پسر قبل از رسیدن به سن 15 سال تمام شمسی منوط است به اذن ولی به شرط رعایت مصلحت با تشخیص دادگاه صالح.
اجازه ازدواج برای دختران و زنان
ماده 1043 قانون مدنی: نکاح دختر باکره اگر چه به سن بلوغ رسیده باشد موقوف به اجازه پدر یا جد پدری او است و هرگاه پدر یا جد پدری بدون علت موجه از دادن اجازه مضایقه کند اجازه او ساقط و در این صورت دختر می تواند با معرفی کامل مردی که می خواهد با او ازدواج نماید و شرایط نکاح و مهری که بین آنها قرار داده شده پس از اخذ اجازه دادگاه مدنی خاص به دفتر ازدواج مراجعه و نسبت به ثبت ازدواج اقدام نماید.
ماده1044قانون مدنی: در صورتی که پدر یا جد پدری در محل حاضر نباشند و استیذان از آنها نیز عادتاً غیر ممکن بوده و دختر نیز احتیاج به ازدواح داشته باشد، وی می تواند اقدام به ازدواج نماید.
تبصره: ثبت این ازدواج در دفتر خانه منوط به احراز موارد فوق در دادگاه مدنی خاص می باشد.
ماده 1060 قانون مدني: ازدواج زن ايراني با تبعه خارجه درمواردي هم كه مانع قانوني ندارد موكول به اجازه خصوص از طرف دولت است.
مهریه:
ماده1082: به مجرّد عقد زن مالک مهر می شود و می تواند هر نوع تصرّفی که بخواهد در آن بنماید
ریاست خانواده:
ماده 1105 قانون مدنی: در روابط زوجین ریاست خانواده از خصایص شوهر است.
نفقه:
ماده 1106: در عقد دائم نفقه زن به عقده شوهر است
تمکین:
ماده 1108: هرگاه زن بدون مانع مشروع از ادای وظایف زوجیت( رابطه جنسی) امتناع کند مستخق نفقه نخواهد بود.
اقامتگاه
ماده1005قانون مدنی: اقامتگاه زن شوهر دار همان اقامتگاه شوهر است معذلک زنی که شوهر او اقامتگاه معمولی ندارد و همچنین زنی که با رضایت شوهر خود و یا با اجازه محکمه مسکن علیحده اختیار کرده می تواند اقامتگاه شخصی علیحده نیز داشته باشد.»
ماده 1114: زن باید در منزلی که شوهر تعیین می کند سکنی نماید(اقامت کند) مگر آکه امکان تعیین منزل به زن داده شده باشد.
اشتغال
ماده 1117 قانون مدنی: شوهر می تواند زن خود را از حرفه یا صنعتی که منافی مصالح خانوادگی یا حیثیات خود یا زن باشد منع کند.
ماده 1114 قانون مدنی:زن باید در منزلی که شوهر تعیین می کند سکنی نماید مگر آنکه اختیار تعیین منزل به زن داده شده باشد.
اجازه خروج از کشور:
بند 3 ماده 18 قانون گذرنامه: موافقت کتبی شوهر در مورد مسافرت…. تا پایان اعتبار گذرنامه معتبر است ماده 12 آیین نامه قانون گذر نامه شوهر در صورت پشیمانی از اجازه خروج همسرش باید کتباً درخواستش را همراه با مدارک مربوط به ازدواج به مسؤلان مربوطه تسلیم کند.
انحلال عقد ازدواج
الف- فسخ نکاح ماده 1122قانونی مدنی: عیوب زیر در مرد که مانع از ایفای مظیفه زناشویی باشد موجب حق فسخ برای زن خواهد بود:
1- خصاء(اختگی)
2- عنن (ناتوانی جنسی)
3- مقطوع بودن آلت تناسلی
ماده 1123قانونی مدنی: عیوب در زن موجب فسخ برای مرد خواهد بود:
1- قرن (وجود استخوان در واژن که مانع رابطه جنسی شود)
2- جذام
3- برص (بیماری پیسی)
4- افصا (یکی بودن مجرای اداری و واژن)
5- زمین گیری
6- نابینایی از هر دو چشم
2 . طلاق
طلاق مرد: ماده 1133 قانون مدنی:مرد می تواند با رعایت شرایط مقررات(پرداخت مهریه و اجرت المثل) در این قانون با مراجعه به دادگاه تقاضای طلاق همسرش را بنماید.
لازم به ذکر است مرد می تواند با پرداخت مهریه هر موقع دلش خواست بدون نیاز به اثبات تقصیر زن در دادگاه او را طلاق دهد.
طلاق زن : ماده 1129 قانون مدنی: در صورت استنکاف شوهر از دادن نفقه زن می تواند برای طلاق به حاکم رجوع کند و حاکم شوهر را اجبار به طلاق می نماید همچنین است در صورت عجز شوهر از دادن نفقه.
ماده 1130قانون مدنی: در صورتی که دوام زوجیت موجب عسر و هرج زوجه باشد، وی می تواند به حاکم مراجعه و تقاضای طلاق کند، چنانچه عسر و هرج مذکور در محکمه ثابت شود، دادگاه می تواند زوج را اجبار به طلاق نماید و در صورتی که اجبار میسر نباشد زوجه به اذن حاکم شرع طلاق داده می شود.
تبصره: عسر و هرج موضوع این ماده عبارت است از به وجود آمدن وضعیتی که ادامه زندگی را برای زوجه با مشقت همراه ساخته و تحمل آن مشکل باشد و موارد ذیل در صورت احراز توسط دادگاه صالح از مصادیق عسر و هرج محسوب میگردد.
1- ترک زندگی حانوادگی توسط زوج حداقل به مدت 6 ماه متوالی یا 9 ماه متناوب در مدت یکسال بدون عذر موجه.
2- اعتیاد زوج به یکی از انواع مواد مخدر و یا ابتلا وی به مشروبات الکلی که به اساس زندگی خانوادگی خلل وارد آورده و امتناع یا عدم امکان الزام وی به ترک آن در مدتی که به تشخیص پزشک برای ترک اعتیاد لازم بوده است.
در صورتی که زوج به تعهد خود عمل ننماید و یا پس از ترک مجددا به مصرف موارد مذکور روی آورد بنا به در خواست زوجه، طلاق انجام خواهد شد.
3- محکومیت قطعی زوج به حبس پنج سال یا بیشتر.
4- ضرب و شتم یا هر گونه سورفتار مستمر زوج که عرفا با توجه به وضعیت زوجه قابل تحمل نباشد.
5- ابتلا زوج به بیماری های صعب العلاج روانی یا ساری یا هر عارضه صعب العلاج دیگری که زندگی مشترک را مختل نماید.
لازم به ذکر است زن باید تمامی موارد بالا را در دادگاه با مدرک یا شهود به اثبات برساند.
3 . سرپرستی و حضانت فرزندان
ولایت: ماده 1180 قانون مدنی: طفل صغیر،تحت ولایت قهری (سرپرستی) پدر و جد پدری خود می باشد و همچنین طفل غیررشید یا مجنون در صورتی که عدم رشد یا جنون او متصل به صفر باشد.
ماده1181قانون مدنی : هر یک از پدر و جدپدری، نسبت به اولاد خود ولایت دارند.
ماده1183قانون مدنی: در کلیه امور مربوط به اموال و حقوق مالی مولی علیه، ولی ، نماینده قانونی او می باشد.
ماده 16 قانون ثبت احوال مصوب 1355: اعلام و امضاء دفتر ثبت كل وقايع (براي صدور شناسنامه) به ترتيب به عهده اشخاص زير خواهد بود:1- پدر 2) جد پدري 3) مادر در صورت غيبت پدر و…
حضانت: ماده 1169قانون مدنی: برای حضانت و نگهداری طفلی که ابوین او جدا از یکدیگر زندگی می کنند، مادر تا سن هفت سالگی اولویت دارد و پس از آن با پدر است.
تبصره: بعد از هفت سالگی در صورت حدوث اختلاف حضانت طفل با رعایت مصلخت کودک به تشخیص دادگاه می باشد.
ماده 1170قانون مدنی: اگر مادر در مدتی که حضانت طفل با اوست مبتلا به جنون شود یا به دیگری شوهر کند حق حضانت با پدر خواهد بود.
قیمومیت: ماده 1218قانون مدنی: برای اشخاص زیر قیم تعیین می شود. برای صغار(کودکان نابالع) که ولی خاص(پدر و جد پدری) ندارند.
ماده 1233 قانون مدنی:زن نمی تواند بدون رضایت شوهر خود سمت قیمویت را قبول کند.
4 . چندهمسری ماده1048 قانون مدنی : جمع بین دو خواهر ممنوع است اگر چه به عقد منقطع باشد.
ماده 1049 قانون مدنی: هیچ کس نمی تواند دختر برادر زن یا دختر خنواهر زن خود را بگیرد مگر با اجازه زن خود.
ماده 900 قانون مدنی: فرض( سهم) دو وارث ربع ترکه( یک چهارم ترکه) است:
زوجه یا زوجه ها در صورت فوت شوهر بدون اولاد.
ماده 901 قانون مدنی: ثمن(یک هشتم)، فریضه زوجه یا زوجه هاست در صورت فوت شوهربا داشتن اولاد.
5 . سن مسئولیت کیفری تبصره1 ماده 1210 قانون مدنی: سن بلوغ در پسر پانزده سال تمام قمری(14 سال و 6 ماه شمسی) و در دختر 9 سال تمام قمری(8 سال و 9 ماه شمسی) ا
ماده 49 قانون مجازات اسلامی:اطفال در صورت ارتکاب جرم مبری از مسئولیت کیفری هستند و تربیت آنان با نظر دادگاه به عهده سرپرست اطفال و عندالقتضا کانون اصلاح و تربیت اطفال می باشد.
تبصره یک: منظور از طفل کسی است که به حد بلوغ شرعی نرسیده باشد.
6 . تابعیت بند 2 ماده 976 قانون مدنی: اشخاص ذیل تبعه ایران محسوب می شوند: کسانی مه پدر آنها ایرانی است اعم از اینکه در ایران یا در خارجه باشند….5- کسانی که در ایران از پدری که تبعه خارج است بوجود آمده و بلافاصله پس از رسیدن به 18 سال تمام لااقل یکسال دیگر در ایران اقامت کرده باشند والا قبول شدن آنها به تابعیت ایران بر طبق مقرر خواهد بود که مطابق قانون برای تحصیل تابعیت ایران مقرر است. 6- هر زن تبعه خارجی که شوهر ایرانی اختیار کند…
ماده 986قانون مدنی : زن غیر ایرانی که در نتیجه ازدواج ایرانی می شود می تواند بعد از طلاق یا فوت شوهر ایرانی به تابعیت اول خود رجوع نماید مشروط بر اینکه وزارت امور خارجه را کتبا مطلع کند، ولی هر زن شوهر مرده که از شوهر سابق خود اولاد دارد نمی تواند مادام که اولا او به سن 18 سال تمام نرسیده باشد از این حق استفاده کند و در هر حال زنی که مطابق این ماده تبعه خارج می شود حق داشتن اموال غیر منقوله را نخواهد داشت مگر در حدودی که این حق به اتباع خارجه داده شده باشد…
تبصره 2 ماده 987: زنهای ایرانی که بر اثر ازدواج تابعیت خارجی را تحصیل می کنند حق داشتن اموال غیر منقول را در صورتی که موجب سلطه اقتصادی خارجی گردد ندارند.
7 . دیه
ماده 294 قانون مجازات اسلامي:ديه مالي است كه به سبب جنايت بر نفس يا عضو به مجني عليه يا به ولي يا به اولياء دم او داده مي شود.
ماده 300قانون مجازات اسلامي:ديه قتل زن مسلمان خواه عمدي خواه غير عمدي نصف ديه مرد مسلمان است.
ماده 301قانون مجازات اسلامي:ديه زن و مرد يكسان است تا وقتي كه ديه به ثلث ديه كامل برسد در آن صورت ديه زن نصف ديه مرد است.
بند 6ماده 487قانون مجازات اسلامي: ديه جنين كه روح در آن پيدا شده است اگر پسر باشد ديه كامل و اگر دختر باشد نصف ديه كامل و اگر مشتبه باشد سه ربع ديه كامل خواهد بود.
8 .ارث
ماده 899 قانون مدنی: فرض(سهم) سه وراث نصف ترکه است.
شوهر در صورت نبودن اولاد برای متوفی اگرچه از شوهر دیگر باشد
ماده 900 قانون مدنی: فرض( سهم) دو وارث ربع ترکه( یک چهارم ترکه) است:
1- شوهر در صورت فوت زن با داشتن اولاد
2- زوجه یا زوجه ها در صورت فوت شوهر بدون اولاد.
ماده 907 قانون مدنی: اگر متوفی ابوین نداشته و یک یا چند نفر اولاد داشته باشد ترکه به طیق ذیل تقسیم می شود:… اگر اولاد متعدد باشد و بعضی از آنها دختر و بعضی از آنها پسر، پسر دو برابر دختر می برد.
ماده 906قانون مدنی: …. اگر پدر و مادر میت هر دو زنده باشند مادر یک ثلث و پدر دو ثلث می برد.
ماده 949قانون مدنی: در صورت نبودن هیچ وارث دیگر بغیر از زوج یا زوجه، شوهر تمام ترکه زن متوفات خود را می برد لیکن زن فقط نصیب خود را و بقیه ترکه شوهر در حکم مال اشخاص بلاوارث و تابع ماده 866 خواهد بود.
ماده 946: زوج (شوهر) از تمام زوجه ارث می برد لیکن زوجه (زن) از اموال ذیل:
1-از اموال منقول از هر قبیل که باشد.
2-از ابنیه و اشجار
ماده 947قانون مدنی:زوجه از قیمت ابنیه و اشجار ارث می برد و نه از عین آنها و طریقه تقویم آن است که ابنیه و اشجاربا فرض استحقاق بقا در زمین بدون اجرت تقویم می گردد.
- قوانینی که از قتل های ناموسی حمایت می کند
ماده 220 قانون مجازات اسلامي: پدر يا جد پدري كه فرزند خود را بكشد قصاص نمي شود و به پرداخت ديه قتل به ورثه مقتول و تعزير محكوم خواهد شد.
ماده 630 قانون مجازات اسلامی: هرگاه مردی همسر خود را در حال زنا با مرد اجنبی مشاهده کند و علم به تمکین زن داشته باشد می تواند در همان حال آنان را به قتل برساند و در صورتی که زن مکره باشد ( به اجبار تن به عمل جنسی داده باشد) فقط مرد را می تواند به قتل برساند. حکم ضرب و جرح نیز در این موارد مانند قتل است.
9 . .شهادت (گواهی دادن)
ماده 495 قانون مجازات اسلامی: دیه مربوط به بینایی در صورت اختلاف بین متخلف و کسی که تخلفی بر او روا شده است، با گواه دو کارشناس مرد یا یک کارشناس زن به این که بینایی از بین رفته و دیگر بر نمی گردد…. ثابت می شود.
ماده 230 قانون آیین دادرسی دادگاه عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب 1370، در دعاوی مدنی ( حقوقی) تعداد و جنسیت گواه، همچنین ترکیب شاهدان با سوگند به ترتیب ذیل است:
الف) اصل طلاق و اقسام آن و رجوع در طلاق و نیز دعاوی غیر مالی از قبیل مسلمان بودن، بلوغ، جرح تعدیل، عفو از قصاص، وکالت، وصیت یا گواهی: با حضور دو مرد قابل اثبات است. در واقع زنان در این امور نمی توانند شهادت دهند.
ب) دعاوی مالی یا آنچه که مقصود از آن مال است از قبیل دین، ثمن مبیع( خرید و فروش)، معاملات وقف، اجاره، وصیت به نفع مدعی، عصب، جنایات خطایی و شبه عمد که موجب دیه است با گواهی: دو مرد، یا یک مرد و دو زن قابل اثبات است.
ج) دعاوی که اطلاع از آن ها معمولا در اختیار زنان است از قبیل ولادت، رضاع، بکارت و عیوب درونی زنان با گواهی: چهار زن، یا دو مرد، یا یک مرد و دو زن قابل اثبات است.
د) اصل ازدواج با گواهی: دو مرد و یا یک مرد و دو زن قابل اثبات است.
ماده 74 قانون مجازات اسلامی: زنا چه موجب حد جلد باشد و چه موجب حد رجم با شهادت 4مرد عادل يا سه مرد عادل و2 زن عادل ثابت ميشود.
ماده 76قانون مجازات اسلامی : شهادت زنان به تنهايي يا به انضمام شهادت يك مرد عادل زنا را ثابت نمي كند بلكه در مورد شهود مذكور حد قذف طبق احكام قذف جاري مي شود (حد قذف يعني 80 ضربه شلاق در مرد زناني كه به تنهايي يا –به جاي سه مرد –تنها با يك مرد به دادگاه بيايند و در مورد زنا شهادت بدهند صادر مي شود) .
ماده قانون مجازات اسلامی119:شهادت زنان به تنهايي يا به ضميمه مرد لواط را ثابت نمي كند .
ماده 128:راه هاي ثبوت مساحقه (همجنس گرایی زنان) در دادگاه همان راه هاي ثبوت لواط است (يعني با شهادت 4 مرد)
ماده 137قانون مجازات اسلامی:قوادي با شهادت دو مرد عادل ثابت مي شود.
10 – دیگر قوانین تبعیض آمیز
سنگسار: ماده83 قانون مدنی: حد زنا در موارد زیر رجم(سنگسار) است.
زنای مرد محصن( متاهل) و زنای زن محصنه( متاهل) با مرد بالغ.
پوشش اجباری:
تبصره 638 قانون مجازات اسلامی:زنانی که بدون حجاب شرعی در معابر و انظار عمومی ظاهر شوند به حبس از ده روز تا دو ماه و یا از پنجاه هزار تا پانصد هزار ریال جزای نقدی محکوم خواهند شد.
شرط رییس جمهور بودن در ایران:
اصل 115 قانون اساسی: رییس جمهور از میان رجال مذهبی و سیاسی که واجد شرایط باشند انتخاب گردد…..
نگاه مینا به …
مینا کرمیان
این بار زن در ایران
دو نقاشی اول با عنوان
آواز نوای آرامبخش زندگی را از کودکی با لالایی مادر می شنویم و اما سانسور نواهای زنانانمان را خاموش می خواهد
نقاشی آخر دامن پاک زنان و مادران نیازی به حجاب نداشته و ندارد