ماهنامه آزادگی 26 ساله شد، شماره ۳۴۲

روی جلد پشت جلد

در هر 10 دقیقه حداقل یک مورد نقض حقوق بشر در ایران اتفاق می افتد

در 26 مین سال فعالیت آزادگی  شماره ۳۴۲ آزادگی را می ‌خوانید

بند عمومی زندان زنان، برهم خوردن دوگانه‌ی مجرم-مبارز
مریم فومنی
3
نگاهی گذرا به ابوریحان بیرونی
نرگس پارسیون
5
چالش و پیامد های کمبود امکانات در مدارس
ملیکا نوری وفا
6
جمهوری اسلامی در تنگنای کامل؟
همایون علیزاده
7
شهر خرم (خرمشهر) بخش هیجدهم
رامین احمدزاده
9
روند فوتبال ما به سمت پیشرفت نیست
منصور خانی
11
مذاکرات ایران و آمریکا، عقب نشینی یا ضعف خامنه ای
امیرپالوانه از وبلاگ پروانه نیوز
12
نگاهی به قوانین نا برابر مرد حاکم بر زن ایرانی
عصمت فرزادی
13
بحرانی خاموش در دل زندگی روزمره، کودک کار
مرضیه معظمی
15
شرایط سخت زنان در ایران
مهدی پارسیون
16
آشنایی با اصول اولیه آیین بهائیت 
نغمه ظریفی مقدم
17
نگاهی آماری به مسئله اعتیاد دانش آموزان
ملینا نوری وفا
17
آزادی مذهب و عقیده درایران،در تنگنای قانون و سیاست
فاطمه معتقدی
18
تهدیدات اگزیستانسیال جهان امروز از دیدگاه پرفسور هراری
سمیرا رنجوریان
19
مناطق حفاظت شده ایران-منطقه حفاظت شده توران
علیرضا جهان بین
20
اعتیاد در ایران
شکیبا قاسمی
22
زنان و آزادی: طلوعی بی‌پایان
نرگس پارسیون
23
ما هنوز ایستاده‌ایم
ملیکا نوری وفا
23

مدیر مسئول و صاحب امتیاز:

منوچهر شفائی

همکاران در این شماره:

معصومه نژاد محجوب

مهسا شفوی

نسرین جهانی گلشیخ

ساره استوار

طرح روی جلد و پشت جلد:

پانیذ تراب نژاد

امور فنی و اینترنتی :         

حسین بیداروند

چاپ و پخش: 

محمد رضا باقری

یادآوری:

  • آزادگی کاملاً مستقل و زیر نظر مدیر مسئول منتشر می‌شود.
  • نشر آثار، سخنرانی‌ها و اطلاعیه‌ها به معنی تائید آن‌ها نبوده و فقط به دلیل اعتقاد و ایمان به آزادی اندیشه و بیان می‌باشد.
  • با اعتقاد به گسترش افکار، استفاده و انتشار آثار چاپ شده در این نشریه بدون هیچ محدودیتی کاملاً آزاد است.
  • مسئولیت هر اثری بر عهده نویسنده آن اثر است و آزادگی صرفاً ناشر افکار می‌باشد.

بند عمومی زندان زنان، برهم خوردن دوگانه‌ی مجرم-مبارز

مریم فومنی

سال ۱۳۸۶ وقتی که قاضی سبحانی در دادگاه انقلاب تهران، حکم انتقالم به زندان را می‌نوشت، با پوزخند توی چشمانم نگاه کرد و گفت: «شنیده‌ام خیلی دوست داری در مورد زنان تحقیق کنی؟ حالا می‌فرستمت وسط یک زن‌هایی که تحقیقاتت حسابی کامل شود.» پایین برگه‌ی اعزام نوشته بودند که «متهم به بند عمومی زندان اوین منتقل شود.» بند عمومی زندان، یعنی جایی که زنانی با اتهام‌های قتل، سرقت و جرائم مرتبط با مواد مخدر و … حبسشان را می‌گذراندند.

از اواسط دهه‌ی هشتاد، برخی از زنان زندانی سیاسی که اغلب روزنامه‌نگار یا کنشگر حقوق زنان بودند، بر خلاف آیین‌نامه‌ی سازمان‌ زندان‌ها مبنی بر تفکیک محل بازداشت و حبس زندانیان بر اساس معیارهایی از جمله اتهام و جرم، به بند عمومی فرستاده می‌شدند تا به حساب مقامات قضایی و امنیتی، وسط «مجرمان خطرناک» گیر بیفتند و «مجازات مضاعفی» را تحمل کنند.

غنچه قوامی، سردبیر سایت دیدبان آزار که سال ۱۳۹۳ نزدیک به یک ماه در بند عمومی زندان قرچک در بازداشت بود، به آسو می‌گوید:

«بازجوها همواره از تهدیدِ انتقال و تبعید به بند زندانیان جرائم عمومی به‌عنوان ابزاری برای تحت فشار گذاشتن، تهدید، ارعاب و “تحقیر” زنان زندانی سیاسی استفاده می‌کردند. برای مثال در بازجویی به من می‌گفتند: اگر همکاری نکنی تو را به بند عمومی زندان قرچک می‌فرستیم، زنان آنجا به تو رحم نخواهند کرد و قطعاً مورد تجاوز قرار خواهی گرفت.»

به‌ گفته‌ی این فعال حقوق زنان، بازجوها هم‌زمان با تهدید به اینکه «تو را به بند زنان “خراب” و “معتاد” خواهیم فرستاد تا ادب شوی.»، خود او را هم به عنوان یک زن زندانی سیاسی، «فاحشه» خطاب می‌کردند و مورد هتاکی جنسی قرار می‌دادند. به‌ گفته‌ی او دوگانه‌ی «زندانی سیاسی-زندانی خطرناک» نه‌تنها در ادبیات دستگاه امنیتی، بلکه در گفتمان حقوق بشری و مباحث مرتبط با زندان و حقوق زندانی هم پررنگ است. تحت‌تأثیر همین دو‌گانه‌سازی که گاه منجر به انسان‌زدایی از زندانیان غیرسیاسی می‌شود، شرایط نگه‌داری این زندانیان، شکنجه‌ و حتی اعدامشان کمتر توجه و حساسیت افکار عمومی را برمی‌انگیزد.

غنچه قوامی در یادداشتی که سال ۱۳۹۶ پس از آزادی‌اش از زندان منتشر شد، با بازگویی روایت‌هایی از زنان زندانی قرچک، این دوگانه را به چالش کشیده بود:«زنان بزهکار، درجه‌ی متفاوتی از خشونت نظام طبقاتی و جنسیتی را تجربه کرده‌اند. هرگونه حمایت از زنان قرچک در وهله‌ی اول مستلزم در نظر گرفتن این تفاوت‌ها است. قدم بعدی به رسمیت شناختن تقلای زنان برای کسب درآمد و به دست آوردن حداقلی از سطح زندگی با وجود محدودیت‌های قرچک است. مبارزه‌ای شبیه آنچه به‌طور روزمره، خارج از زندان، در قلمرویی آزاد و وسیع در جریان است. ارائه‌ی تصویری مطلق و غیرواقعی از زنان بزهکار به‌عنوان مجرمانی خطرناک، معتاد و وحشی و یا قربانیانی منفعل و یک‌گوشه افتاده، در نهایت به تشدید نگاه دیگری‌سازی ختم می‌شود که این زنان را مستحق شرایط غیراستاندارد زندان قرچک می‌پندارد.

تصویر زنانی تهی شده از عاملیت و تمامی وجوه انسانی که “مجرم” به دنیا آمده و “مجرم” از دنیا خواهند رفت.»

وضعیت بند عمومی از زبان زنان زندانی سیاسی

وضعیت بند عمومی زندان‌ها معمولاً وقتی به خبر تبدیل می‌شود که پای زندانیان سیاسی و به‌ویژه زندانیان سیاسی شناخته‌شده در میان باشد. اندک خبرهایی که از وضعیت بند عمومی زندان‌ شهرهای مختلف منتشر شده اغلب در زمان‌هایی بوده که زندانیان سیاسی مثل سپیده قلیان، آتنا دائمی، مریم اکبری منفرد و فعالان زن در گیلان به این زندان‌ها فرستاده شده و سکوت خبری را شکسته‌اند.

شاید اگر مریم اکبری منفرد که در جریان اعتراضات ۱۳۸۸ بازداشت شده بود، به زندان سمنان تبعید نمی‌شد، ما هیچ‌وقت از شرایط بند عمومی زنان زندان سمنان مطلع نمی‌شدیم و صدای زندانیان آن به گوش عفو‌ بین‌الملل نمی‌رسید تا بتواند گزارش دهد:

«سیستم فلاش توالت‌ها ماه‌ها خراب بوده که موجب آلودگی محیط، بوی تعفن و افزایش خطر بیماری ]در بند عمومی زنان زندان سمنان[ شده است. همچنین، دسترسی به امکانات بهداشتی محدود است و کمبود مواد شوینده و محصولات بهداشتی موجب شیوع عفونت و شپش در میان زندانیان شده است. مبتلایان به بیماری‌ها از دریافت درمان محروم هستند.»

یا شاید اگر سپیده قلیان را پس از بازداشت در جریان اعتراضات کارگران هفت‌تپه در سال ۱۳۹۷ به زندان سپیدار اهواز نمی‌فرستادند و او کتاب‌ «تیلاپیا خون هورالعظیم را هورت می‌کشد» را نمی‌نوشت، ما هیچ‌وقت خبر نمی‌شدیم که در آن زندان چه بر سر زندانیان سیاسی و غیرسیاسی عرب و لُر می‌آورند. او بعدتر وقتی که در اسفند ۱۳۹۹ با قل و زنجیر به زندان بوشهر تبعید شد هم دست از روایت آنچه در برابر چشمانش می‌گذشت برنداشت. روایت‌هایی که بیشتر شبیه به صحنه‌هایی از سریال «قصه‌های ندیمه»، نوشته‌ی مارگارت اتوود است:

«مسئول بند تشخیص داده که پوشیدن لباس زیر باید اجباری باشد. مائده امتناع می‌کند و نمی‌خواهد روز و شب سوتین تنش باشد. مددكار فعلی بند برای تنبیه او همه‌ی زنان زندانی را مجبور به تحویل لباس زیرشان می‌کند. او زنان زندانی را فاحشه‌های شهر خطاب می‌کند و تهدید می‌کند که اگر لباس‌های زیرشان را تحویل ندهند، آنها را به زور از تنشان درمی‌آورد. در صف آمار و در مقابل چشمان وحشت‌زده‌ی سایر زنان زندانی لباس‌های مائده را (تنها به جرم درنیاوردن لباس زیر) پاره کردند. تاوان امتناع مائده همچنان ادامه داشت. در صف آمار همه را مجبور کردند، لباس‌های زیر را درآورند و سوتین و شورت را در كیسه زباله‌ای كه در دست مددكار بود بگذارند. بعد از آن روز هفته‌ها پوشیدن لباس زیر ممنوع شد حتی در زمان عادت ماهیانه.»

سپیده قلیان این گزارش‌ها را در توئیتر شخصی‌اش نوشت و دو کتابش درباره‌ی زندان و زندانیان را به صورت غیررسمی و خارج از ایران منتشر کرد. این تلاش برای روایت از وضعیت زندانیان جرائم عمومی را می‌توان در نوشته‌های روزنامه‌نگارانی که امکانی برای نوشتن در رسانه‌های رسمی دارند نیز دید. معدود گزارش‌هایی که در چارچوب محدودیت‌های رسانه‌های رسمی داخل ایران درباره‌ی وضعیت زیست زندانیان جرائم عمومی نوشته‌ شده‌اند، اغلب از سوی روزنامه‌نگارانی است که خودشان حتی شده برای چند روز هم‌بند زندانیان جرائم عادی بوده‌اند. روزنامه‌نگارانی مثل مرضیه امیری که حتی وقتی که در شکننده‌ترین شرایط و زیر احکام سنگین حبس و شلاق بود هم درباره‌ی وضعیت معیشتی و اشتغال زنان زندانی در قرچک ورامین نوشت.

وضعیت بند عمومی زندان‌ها معمولاً وقتی به خبر تبدیل می‌شود که پای زندانیان سیاسی و به‌ویژه زندانیان سیاسی شناخته‌شده در میان باشد.

مرضیه امیری، فعال حقوق زنان و روزنامه‌نگار اقتصادی اردیبهشت ۱۳۹۸ هنگام پوشش خبری تجمع کارگران در روز جهانی کارگر در تهران بازداشت شده بود. او در حالی این گزارش را در روزنامه‌ی شرق منتشر کرد که فقط چندماه از آزادی موقتش گذشته بود و در انتظار تأیید ۱۰ سال و شش ماه حبس تعزیری و ۱۴۸ ضربه شلاق از سوی دادگاه تجدیدنظر بود.

فشار مضاعف اقتصادی به زنان زندانی به دلیل گران‌تر بودن اقلام موجود در فروشگاه زندان، بیگاری کشیدن از زندانیانی که برای تأمین هزینه‌هایشان مجبور به کارگری در زندان بودند و بی‌توجهی به سلامت و امنیت کاری زنان کارگر در زندان از جمله نکاتی است که در این گزارش نشان داده شده‌اند. این روزنامه‌نگار توضیح می‌دهد که چگونه کل فرایند تهیه و طبخ غذا برای دوهزار زندانی تنها توسط یازده نفر انجام می‌شود و بدون وجود امکانات صنعتی برای پخت غذا در این حجم، زنان زندانی در معرض خطر قرار می‌گیرند. او از سپیده آبادی مثال می‌زند که برای پنج سال وظیفه‌ی طبخ برنج در زندان را که جزو کارهای پرخطر آشپزخانه است بر عهده داشت و از روزی می‌نویسد که آب جوش قابلمه‌ی برنج روی دست سپیده ریخت و باعث سوختگی و عفونت شدیدی شد. عفونتی که سپیده چند ماه درگیر آن بود و کادر زندان هم هیچ مسئولیتی در قبال این حادثه‌ی حین کار، نپذیرفتند. 

رنج مشترک، مقاومت مشترک

روزنامه‌نگاران و فعالان مدنی و سیاسی که از رنج زندانیان زن می‌نویسند فقط شاهدان این وضعیت نیستند، در بسیاری از اوقات آنها هم همچون سایر هم‌بندانشان در چنین وضعیتی زندگی کرده‌اند. سپیده قلیان یکی از همین زندانیان سیاسی است که در زندان قرچک کارگر آشپزخانه بوده است: «از ساعت هفت صبح تا غروب کار سنگین انجام می‌دادم (که حالا، حتی بعد از ماه‌ها هنوز دستانم قفل می‌شوند و باید عمل جراحی انجام دهم.) در قبال کارم ۴۰ دقیقه [وقت] تلفن می‌گرفتم، که اگر همان [وقت] را می‌خواستم بخرم ممکن بود بالای یک میلیون هزینه بردارد.»

وقتی سپیده قلیان می‌گفت که در بوشهر مسئولان بند، زنان زندانی‌ای را که از پسِ تأمین هزینه‌های زندگی در زندان برنمی‌آمدند، برای دادن خدمات جنسی به بند مردان می‌فرستادند، زنان زندانی سیاسی هم در معرض همین فشارها و تحقیرها قرار داشتند. محبوبه رضایی، زندانی سیاسی‌ای که در همان دوره در زندان بوشهر حبس بود و همچون هم‌بندان غیرسیاسی‌اش از پسِ مخارج اولیه‌ی زندگی در زندان برنمی‌آمد، در شهریور ۱۴۰۰ طی یادداشتی که از داخل زندان به بیرون فرستاد، شهادت داد که مسئولان زندان به او «پیشنهاد صیغه‌ی موقت با مردان متمول بند مالی زندان» را داده‌اند.

مروری بر تجربه‌ی زنان زندانی سیاسی و به‌ویژه روزنامه‌نگاران و فعالان جنبش زنان که در این سال‌ها به بند عمومی زندان‌های شهرهای مختلف فرستاده‌ شده‌اند، نشان می‌دهد که آنها این همزیستی با زندانیان جرائم عادی را که قرار بود «مجازاتی مضاعف» برای آنها باشد، تبدیل به فرصتی برای شناخت بیشتر فضای زندان عمومی کردند. آنها توانستند زیر یک سقف و سرِ یک سفره، رنج و البته زندگی این زنان زندانی را که پیش‌تر از راه دور درباره‌شان می‌نوشتند و برایشان فعالیت می‌کردند، ملموس‌تر از همیشه درک کنند و با استفاده از امتیازات و امکانات خود، درباره‌ی آنها و شرایط زیستشان در زندان بنویسند و بگویند. چنان‌که غنچه قوامی می‌گوید این تلاش جمعیِ زندانیان سیاسی برای برهم زدن خط و مرزهای کشیده شده از سوی مقامات امنیتی و قضایی باعث شد که انتقال زندانیان سیاسی به بند عمومی جرائم عادی نه تنها در عمل به ضد هدف اولیه‌اش تبدیل شود بلکه موجب افزایش همدلی و شکل‌گیری همبستگی‌ها و روابطی در میان زنان زندانی سیاسی و غیرسیاسی شد که تا حدود زیادی تقسیم‌بندی زنان مبارز/زنان مجرم را واژگون کرد‌ و منجر به ایجاد «ظرفیت‌های جدید فمینیستی» شد.

او می‌گوید: «زندانیان جرائم عادی که عموماً انواع تبعیض و خشونت و آسیب را تجربه کرده‌اند،  معمولاً جایی در مبارزات فمینیستی کنشگران جنبش زنان نداشتند. آنها در بهترین حالت یا سوژه‌ی تحقیق، خبر و گزارش‌های زنان کنشگر و روزنامه‌نگار بودند و یا در یک رابطه‌ی فرادست و فرودست، مراجعان نهادهای مردمی‌ای بودند که به زنان کارتن‌خواب، معتاد، و کارگران جنسی خدمات ارائه می‌دادند. اما در زندان به‌واسطه‌ی همزیستی با زندانیان سیاسی نوعی دیگر از روابط  در بین آنها و زنان فمینیستِ کنشگر و دست‌به‌قلم تعریف شد.»

معدود گزارش‌هایی که در چارچوب محدودیت‌های رسانه‌های رسمی داخل ایران درباره‌ی وضعیت زیست زندانیان جرائم عمومی نوشته‌ شده‌اند، اغلب از سوی روزنامه‌نگارانی است که خودشان حتی شده برای چند روز هم‌بند زندانیان جرائم عادی بوده‌اند

غنچه قوامی این شرایط جدید را چنین توضیح می‌دهد: «شرایط و مناسبات حاکم بر زندان، بستری برای شکل‌گیری روابط کمتر سلسله‌مراتبی بین زن سیاسی/زن مجرم بود. ما به عنوان زندانی سیاسی وارد زندانی می‌شدیم که زندانیان با حبس‌های سنگین و طولانی مدت، عموماً مسئولیت‌ها و مشاغل مختلفی را در آن به عهده داشتند، و از آن طرف زندانیان سیاسی حتی در بند عمومی هم در یک شرایط امنیتی و مجبور به تحمل برخی محدودیت‌ها بودند.»

او با اشاره به اینکه گذران امور روزمره‌ی زندان نیازمندِ همکاری و همراهی همه‌ی زندانیان سیاسی و غیرسیاسی بود، اضافه می‌کند: «ما به عنوان یک زندانی تازه‌وارد، برای یادگرفتن راه‌وچاهِ زندان، شیوه‌های دوام‌آوردن با امکانات محدود، دست‌وپا‌کردن غذاهای من‌درآوردی با مواد اولیه‌ی بسیار محدودی که در زندان ارائه می‌شد و حتی آموختن خیاطی، بافتنی و قالیبافی به زندانیان قدیمی‌تر احتیاج داشتیم.»

سویه‌ی دیگر ماجرا، تبعیض و سرکوبی است که در آن فضا به تمام زندانیان فارغ از اتهام و جرمشان تحمیل می‌شد.

غنچه قوامی می‌گوید:

«مواجه شدن با تجربه‌ی مشترک و تقریباً یکسان از محرومیت، بی‌زمانی، انسان‌‌زدایی، تحقیر، انزوا و بی‌حقوقی، از یک سو فرصت یگانه‌ای برای زنان سیاسی در فهم تجربه‌های در حاشیه بودن است و دیدگاه‌های آنها را شمولگراتر می‌کند و از سوی دیگر زندانی سیاسی و غیرسیاسی را به این درک و فهم می‌رسد که در این زندان همه‌ی آنها هم‌زمان هم مبارز هستند و هم مجرم، و همین آنها را به سمت مقاومت و تلاش برای تغییر شرایط سوق می‌دهد. همان‌طور که در گفتمان دستگاه امنیتی همه‌ی ما در نهایت “خراب” و “فاحشه” و مجرم بودیم.»

 خط‌کشیِ بی‌فایده: وقتی زندانی سیاسی و غیرسیاسی کنار هم می‌ایستند

اقدام‌های مشترک زندانیان سیاسی و غیرسیاسی برای بهبود وضعیت معیشتی، بهداشتی و رفاهی در زندان، مشارکت زندانیان غیرسیاسی در فعالیت‌های معطوف به توقف حکم اعدام، به‌ویژه برای محکومان به قصاص، پیوستن زندانیان جرائم عادی به کمپین «سه‌شنبه‌های نه به اعدام» و درز گزارش‌هایی از وضعیت بندعمومی زندان‌ها که اغلب از سوی خود زندانیان عادی نوشته می‌شود و با کمک زندانیان سیاسی به دست رسانه‌ها می‌رسند از جمله‌ی همین تلاش‌های مشترک هستند.

غنچه قوامی تلاش‌های یک زن محکوم به قصاص برای توقف حکم اعدام محمد قبادلو، از بازداشت‌شدگان اعتراضات ۱۴۰۱ را به عنوان یک نمونه از این اقدام‌‌های مشترک معرفی می‌کند. این زن که به دلیل قتل همسرش به اعدام محکوم شده بود و در قرچک زندانی بود، پس از سال‌ها حبس، با کمک‌های داوطلبانه، اخذ رضایت اولیای دم و گلریزان مردمی از زندان آزاد شد. او در اعتراض به حکم اعدام محمد قبادلو نوشته بود:

«کسانی که من را نمی‌شناختند حلقه‌ی دار را از گردنم باز کردند. مردم کشورم را دوست داشتم، تازه فهمیدم یک‌سری حرف‌ها فقط برای ایجاد تفرقه است … وقتی به این فکر می‌کنم که با کابوس بودن در انفرادی از خواب می‌پریدم، یاد محمد می‌افتم و حالی که دارد، حالی که حق هیچ انسانی نیست. با فکر کردن به جوان‌هایی که این روزها ممکن است طناب دار دور گردنشان بیفتد، تمام بدنم لمس می‌شود … مردم نگران و پی‌گیرِ زندگیِ من بودند و حتی بعد آزادی رهایم نکردند. مردم پرعشق و پراحساس سرزمین من اعتراض خواهند کرد و تو را نجات خواهند داد.»

راحله ذکایی، زندانی‌ای که در ۱۹ سالگی به اتهام سرقت بازداشت شده بود و بعدتر به دلیل کمک به زندانیان سیاسی در زندان اوین، با اتهامات سیاسی مواجه و به بند زندانیان سیاسی منتقل شد یک نمونه‌ی دیگر‌ از همین پیوند بین زندانیان سیاسی و غیرسیاسی است. پیوندی که منحصر به کمک به زندانیان سیاسی نبود. راحله از داخل همان بند نسوان زندان اوین به کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض‌آمیز پیوست،۵۰ امضا از زندانیان جمع کرد، امضاها را مخفیانه در شکم یک عروسک خرسی گذاشت که خودش در کارگاه زندان درست کرده بود و به بیرون از زندان فرستاد. با کمپین یک میلیون امضا در بازداشت‌های اعضای کمپین و انتقال آنها به بند عمومی آشنا شده بود.

آرزو داشت که آزاد شود و به کمپین بپیوندد اما در همان زندان هم از اعضای بازداشت‌شده‌ی کمپین خواسته بود که متن نامه‌ی کمپین را برایش روی یک تکه کاغذ بنویسند و بعد شروع به جمع‌آوری امضا برای تغییر قوانین کرد.

سال ۱۳۹۱ وقتی که دیگر خودش هم زندانی سیاسی محسوب می‌شد، در کنار هم‌بندان تازه‌اش در اعتراض به هتک حرمت و آزار از سوی مأموران زندان اوين اعتصاب غذا کرد و برای تنبیه به زندان قرچک تبعید شد، در آنجا هم با شکستن همه‌ی دوگانه‌های کلیشه‌ای زندانی سیاسی/زندانی مجرم شروع به گزارش‌دهی از وضعیت زندان کرد و گزارش‌هایش را به فعالان حقوق زنان رساند و با نام مستعار منتشر کرد.

شکل‌گرفتن این همکاری‌ها و بسترهای جدید مقاومت از دید زندان‌بانان نیز پنهان نمانده و تلاش آنها برای ایجاد فاصله بین زندانیان سیاسی و غیرسیاسی را بیشتر کرده است. جداسازی کامل زندانیان سیاسی در زندان قرچک به نوعی که فقط در هواخوری و کارگاه‌های آموزشی امکان ارتباط با زندانیان دیگر را داشته باشند و انتقال تمام زندانیان غیرسیاسی از زندان اوین به قرچک، از جمله راهکارها برای کاهش سطح تماس زندانیان سیاسی و غیرسیاسی بود. تهدید و فشار بر زندانیانی که با هم‌بندان سیاسی آزادشده‌شان در تماس هستند، از دیگر تلاش‌ها برای جلوگیری از شکل‌گیری شبکه‌ی همکاری بین زندانیان سیاسی و غیرسیاسی است.

در بوشهر مسئولان بند، زنان زندانی‌ای را که از پسِ تأمین هزینه‌های زندگی در زندان برنمی‌آمدند، برای دادن خدمات جنسی به بند مردان می‌فرستادند،

از تقابل و ضرب و شتم تا همدلی و همکاری

این تمهیداتِ مقامات زندان گاه حتی به ضرب و شتم زندانیان سیاسی از سوی دیگر زندانیان نیز منجر شده است. فعالان حقوق زنان در گیلان که مردادماه ۱۴۰۲ به صورت دست‌جمعی بازداشت شدند تعریف می‌کنند که وقتی نیمه‌شب به بندعمومی زندان لاکان رشت انتقال داده شدند، سر و صدای ورود شبانه‌ی‌ آنها از یک طرف و فضاسازی که از سوی مأموران برضد آنها انجام شده بود از طرف دیگر منجر به جبهه‌گیری زندانیان غیرسیاسی علیه آنها شد. متین یزدانی در اینستاگرامش نوشته است که در روزهای نخست هم‌بندانشان در بند عمومی «به بهانه‌های مختلف و بی‌اساس» به آنها حمله می‌کردند: «ما راه‌های مختلف را امتحان می‌کردیم تا به آنها بگوییم که ما مقابل آنها نیستیم، کنار آنها ایستاده‌ایم. گاهی هم آن‌قدر متأثر از اخباری بودند که پیش از ورود ما، به زندان لاکان رسیده بود که راه گفت‌وگو بسته می‌شد.» او توضیح می‌دهد پس از آنکه «ساعت‌ها در سکوت و بدون پیش‌داوری پای صحبت‌هایشان نشستند»، هم‌بندانشان توانستند به آنها اعتماد کنند و برایشان تعریف کردند که مأموران به آنها گفته بودند که این زندانیان سیاسی «جاسوس، خطرناک و وطن‌فروش» هستند و به آنها وعده داده بودند که در ازای ضرب و شتم فعالان حقوق زنان، به آنها آزادی با پابند می‌دهند.

با این حال پس از گذشت چند ماه رابطه‌ی آنها با زنان زندانیِ جرائم عمومی به گونه‌ای تغییر کرد که در آذرماه ۱۴۰۳ با هم در داخل زندان نشستی به مناسبت روز جهانی منع خشونت علیه زنان برگزار کردند. نشستی که در آن انواع و ابعاد خشونت علیه زنان تعریف شود و علاوه بر آن فعالان حقوق زنان در گیلان، زنان زندانی از زندانیان سیاسی و زنانی که به اتهام جرائم عمومی در زندان بودند، تجربه‌های شخصی خودشان از تحمیل خشونت در خانه و خیابان و زندان را روایت می‌کردند. برخی از این فعالان حقوق زنانِ بازداشت‌شده در گیلان از جمله فروغ‌ سمیعی‌نیا و جلوه جواهری از اعضای کمپین منع خشونت خانگی علیه زنان بودند و در سال‌های نخست دهه‌ی ۹۰ با جمع‌آوری روایت‌های زنان نقاط مختلف ایران از تجربه‌ی خشونت در تلاش برای تدوین و تصویب قوانینی برای توقف این خشونت‌ها بودند. حالا اما چنان‌که فروغ سمیع‌نیا نیز در این نشست گفت پس از چندین ماه زندگی در کنار زنان زندانی که قربانی خشونت عریان از سوی حکومت و جامعه بودند، آنها توانسته بودند صدها روایت دیگر را نیز از «رفقای در زندان» ثبت کنند.

با این همه، نباید از یاد برد که این همدلی‌ها و همکاری‌ها و مقاومت‌های مشترک، تمام ماجرا نیست و چنانکه غنچه قوامی بیان می‌کند «باید نسبت به ارائه‌ی تصویر سفید یا رمانتیزه‌‌شده از زندان هشیار بود.»

او توضیح می‌دهد:

«تصور کنید از زندانی صحبت می‌کنیم که محروم‌ترین و تحت‌ تبعیض‌ترین زنان در آن ساکنند، زنانی که دوره‌های طولانی‌مدت خشونت جنسیت‌محور را تجربه کرده‌اند، زندگی‌هایی مملو از محرومیت داشته‌اند که در نهایت از طریق واکنش‌های «مجرمانه» علیه آن زندگی‌ها شوریده‌اند. بسیاری از این زنان طرد شده‌اند و یا خانواده‌هایشان تمکن مالی ندارند و برای تأمین مخارج زندان، شبانه‌روز برای دستمزدی ناچیز مجبور به نظافت، آشپزی و کار در کارگاه‌های زندان هستند. بنابراین طبیعی است که درگیری و دعوا هم در زندان زیاد رخ بدهد و تنش‌‌ها به شکل خشونت‌آمیزی بروز پیدا کنند. گاهی نیز مقامات زندان از استیصال برخی زندانیان و تقلایشان برای بقا، سوءاستفاده می‌کنند و با وعده‌ی بهبود شرایط، آنها را برای زیرنظر گرفتن زندانی سیاسی یا حتی حمله‌ی فیزیکی و تهدید و ترساندن او استخدام می‌کنند.»

این تجربه اگرچه برای شمار زیادی از زندانیان سیاسی تکرار شده و آنها را در معرض خشونت و آزار همبندان غیرسیاسی‌شان قرار داده اما در بیشتر مواقع همچون تجربه‌ی فعالان زن در زندان لاکان شیراز، عمر این تقابل و ترس طولانی نبوده است.

انتقال زندانیان سیاسی به بند عمومی یا مجاورت بند زندانیان سیاسی و زندانیان جرایم عادی البته فقط مختص زنان نبوده است، اما زندانیان سیاسی زن به دلیل کم‌تعدادتر بودن از مردان، بیشتر به بند عمومی زندانیان با جرائم عادی فرستاده شده‌اند و کتاب‌ها، گزارش‌ها و نوشته‌های آنان درباره‌ی وضعیت بند عمومی زندان‌ها و هم‌بندی‌های غیرسیاسی‌شان هم بیشتر از زندانیانِ سیاسیِ مرد بوده است. از سوی دیگر شمار زیادی از زنانی که به اتهام ارتکاب جرائم عادی در زندان هستند، آسیب‌دیدگان اجتماعی و قربانیان قوانین تبعیض‌آمیز و نابرابر از جمله خشونت‌های خانگی، جنسی و مالی هستند. این مسئله نیز می‌تواند یکی از دلایلی باشد که زنان زندانی سیاسی را که اغلب در اعتراض به همین نابرابری‌ها بازداشت شده‌اند به هم‌بندان‌شان نزدیک‌تر کرده و منجر به شکل‌گیری شبکه‌های ارتباطی بین آنها شده باشد.

 

 

نگاهی گذرا به ابوریحان بیرونی

نرگس پارسیون

ابوریحان البیرونی از دانشمندان مشهور جهان از افغانستان است، او اولین فردی است هزار سال قبل و با ابتدایی ترین امکانات آن زمان

1 .  شعاع زمین را ۶۳۴۰ کیلومتر اعلام کرد که به مقدار صحیح آن یعنی ۶۳۷۱ کیلومتر نزدیک است.

2 . ابوریحان بیرونی معتقد به این بود که نور از ذرات بسیار کوچک به نام اجزا لطیفه تشکیل شده است که هزار سال بعد انیشتین آن را فوتون نامید.

3 . این دانشمند بزرگ ۶۰۰ سال قبل از گالیله می‌دانست که زمین گرد است

4 . و ۵۰۰ سال قبل از کوپرنیک می‌دانست که زمین به دور خورشید می‌چرخد.

از سایر اختراعات و اکتشافات وی می‌توان

5 . به خاصیت فیزیک الماس و زمرد،

6 . حرکت خاصه وسطی خورشید،

7 .  چاه آترزین،

8 . بدست آوردن سینوس (ساین) یک درجه،

9 . امکان اخلاء، اشکال هندسی گل ها و شگوفه ها،

10 . ساختن کره جغرافیایی،

  1. طرح نظریاتی در مورد وجود قارۀ امریکا

و دیگر موارد اشاره نمود.

با این‌حال مقبره‌ی این دانشمند مطرح در ولایت غزنی افغانستان و به صورت ساده و محقرانه‌ای قرار دارد که بسیاری از مردم جهان نام او و آثار او را دیده و مطالعه کرده اما از موجودیت مقبره‌ای وی در افغانستان بی‌خبرند.

 

 

چالش و پیامد های کمبود امکانات در مدارس

 ملیکا نوری وفا

نظام آموزشی یکی از ارکان اساسی توسعه هر کشور است و مدارس به‌عنوان پایه‌های این نظام نقش کلیدی در رشد و پیشرفت جامعه دارند.

 در ایران مدارس با مشکلات متعددی مواجه‌اند که یکی از مهم‌ترین آن‌ها کمبود امکانات آموزشی است. این کمبودها به‌ویژه در مناطق محروم و روستایی بیشتر به چشم می‌خورد و تأثیر مستقیمی بر کیفیت آموزش و آینده دانش‌آموزان دارد. در بسیاری از مدارس ایران دانش‌آموزان و معلمان با کمبودهای زیادی در زمینه‌های زیر مواجه‌اند کمبود فضای آموزشی مناسب که بسیاری از مدارس به‌ویژه در مناطق محروم ساختمان‌های فرسوده و غیراستاندارد دارند برخی مدارس کلاس‌های پرجمعیت دارند که باعث کاهش کیفیت تدریس و یادگیری می‌شود و نبود امکانات سرمایشی و گرمایشی استاندارد دانش‌آموزان را در فصول سرد و گرم با مشکلات جدی مواجه می‌کند کمبود تجهیزات آموزشی و فناوری به خودی خود از موارد مهم در زمان حال است کمبود کامپیوتر نبود اینترنت و آزمایشگاه‌های علمی باعث می‌شود که دانش‌آموزان از یادگیری مهارت ‌های جدید محروم بمانند. همچنین در مدارس بسیاری کتابخانه مجهز کارگاه‌های عملی و لوازم کمک‌آموزشی کافی وجود ندارد. ضعف در استفاده از تکنولوژی‌های نوین آموزشی باعث شده که روش‌های تدریس سنتی و غیرجذاب باقی بمانند. کمبود نیروی انسانی متخصص نیز یکی از مشکلات اساسی است. در برخی مناطق معلمان کافی برای تدریس دروس مختلف وجود ندارد و یک معلم مجبور است چندین درس متفاوت را تدریس کند حقوق پایین و عدم انگیزه شغلی باعث شده که بسیاری از معلمان حرفه‌ای شغل خود را ترک کنند و به مشاغل درآمد‌زا روی بیاورند.

مورد دیگری که می‌توان به آن اشاره کرد کمبود امکانات رفاهی و بهداشتی است، نبود سرویس‌های بهداشتی مناسب و آب آشامیدنی سالم در برخی مدارس سلامت دانش‌آموزان را تهدید می‌کند ونبود سالن‌های ورزشی و امکانات تفریحی باعث کاهش انگیزه دانش‌آموزان برای حضور در مدرسه می‌شود.

به پیامدهای کمبود امکانات در مدارس ایران می‌توان به چند مورد اشاره کرد که کاهش کیفیت آموزش و نبود امکانات آموزشی کافی باعث می‌شود که دانش‌آموزان نتوانند به‌خوبی مفاهیم درسی را درک کنند و مهارت‌های لازم را یاد بگیرند.

این مسئله در درازمدت باعث کاهش سطح علمی جامعه خواهد شد. افزایش نابرابری آموزشی دانش‌آموزانی که در مدارس با امکانات بهتر تحصیل می‌کنند فرصت‌های بیشتری برای موفقیت در کنکور و ورود به دانشگاه‌های برتر دارند، درحالی‌که دانش‌آموزان مدارس کم‌برخوردار از این فرصت‌ها محروم می‌شوند. این مسئله نابرابری اجتماعی را افزایش می‌دهد.

افزایش نرخ ترک تحصیل هم جزو موارد کمبود امکانات در مدارس ایران است شرایط نامناسب مدارس و نبود امکانات کافی باعث می‌شود که دانش‌آموزان به‌ویژه در مناطق محروم علاقه‌ای به ادامه تحصیل نداشته باشند و ترک تحصیل کنند تأثیرات منفی بر آینده شغلی دانش‌آموزانی که در مدارس فاقد امکانات تحصیل می‌کنند. مهارت‌های لازم برای ورود به بازار کار را کسب نمی‌کنند و این موضوع باعث افزایش بیکاری در جامعه خواهد شد.

راهکارهایی که می‌توان برای رفع کمبود امکانات در مدارس به آن اشاره کرد: افزایش بودجه آموزشی و سرمایه‌گذاری بیشتر دولت در تأمین امکانات مدارس به‌ویژه در مناطق محروم است.

بهبود زیر ساخت‌های از طریق نوسازی ساختمان‌ها، ایجاد فضاهای آموزشی استاندارد و تأمین تجهیزات مدرن مهم است. گسترش استفاده از تکنولوژی مانند آموزش‌های آنلاین، کلاس‌های هوشمند و فراهم کردن دسترسی به اینترنت یکی دیگر از راهکار‌ها است اما در صورتی که مدارس به طور یکسان به همه دانش‌آموزان وسیله ارتباطی ودیعه دهند.

افزایش حقوق و مزایای معلمان برای جذب و حفظ نیروی انسانی متخصص در مدارس می‌تواند کمک کننده باشد.

برای حفظ نیروی انسانی و ایجاد عدالت آموزشی با ارائه کمک‌های مالی و امکانات ویژه به دانش‌آموزان مناطق کم‌برخوردار تکمیل کننده این کمبود‌های امکاناتی است، برای مثال می‌توان به سیستان‌و‌بلوچستان که جوان‌ترین استان ایران است اشاره کرد.

هر یک ساعت ۱۰ نوزاد در این استان وسیع که حدود ۵درصد از جمعیت ایران را در خود جای داده متولد می‌شوند با‌این‌حال وضعیت مدارس در این استان و به‌ویژه در روستاهای آن به گفته فعالان مدنی و برابری آموزشی فاجعه‌بار است.

بسیاری از روستاها یا مدرسه ندارند یا کلاس‌های تنگی دارند که تعداد آن به شمار انگشت‌های یک دست نمی‌رسد.

صدها دانش‌آموز ساکن روستاهای دیگر بدون دسترسی به سرویس رفت‌وآمد ناچارند سوار بر خودروهای سوختبران خود را به مدرسه برسانند و در کلاس‌هایی که مجهز به ابتدایی‌ترین امکانات آموزشی مانند تخته سیاه نیستند حاضر شوند و با معلمانی که برای آموزش آن درس تخصصی ندارند درس بخوانند.

همه این‌ها در‌حالی‌ست که حکومت در حدود پانزده سال اخیر با اجبار جامعه به فرزندآوری سعی در افزایش جمعیت داشته ولی همچنان عاجز یا بدون اراده از تامین حداقل امکانات آموزشی برای نقاط مختلف ایران است. در کل کمبود امکانات در مدارس ایران یکی از مهم‌ترین موانع پیشرفت نظام آموزشی کشور است که تأثیرات منفی زیادی بر کیفیت آموزش عدالت اجتماعی و آینده دانش‌آموزان دارد.

برای حل این مشکل افزایش سرمایه‌گذاری دولت بهبود زیرساخت‌ها گسترش فناوری‌های آموزشی و حمایت بیشتر از معلمان ضروری است. تنها با اجرای این اقدامات می‌توان به یک نظام آموزشی کارآمد و عادلانه دست یافت که همه دانش‌آموزان بدون در نظر گرفتن شرایط اقتصادی و جغرافیایی از فرصت‌های برابر برای یادگیری و پیشرفت بهره‌مند شوند.

 

 

جمهوری اسلامی در تنگنای کامل؟

 همایون علیزاده

 پس از گذشت تقریبا هفت سال از خروج ایالات متحده امریکا از توافق هسته ای در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ که ایران را به تسریع برنامه غنی سازی اورانیوم واداشت؛ اعلام رئیس جمهور امریکا در تاریخ ۸ آوریل در کاخ سفید و در حضور نخست ‌وزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، مبنی بر آغاز مذاکرات مستقیم با جمهوری اسلامی ایران درباره برنامه هسته ‌ای، فصل جدیدی از دیپلماسی مابین ایالات متحده و جمهوری اسلامی ایران گشوده شد؛ رژیمی که همواره مذاکره مستقیم با دشمن دیرینه‌ اش، آمریکا، را رد کرده بود، به‌ ویژه با توجه به اینکه همین ترامپ در مه ۲۰۱۸ از برجام خارج شد و از دید تهران، با نقض یک توافق بین‌ المللی، باعث شد ایران برنامه غنی‌ سازی اورانیوم خود را تسریع کند. این اعلام در شرایطی صورت میگیرد که ایران، چه در عرصه داخلی و چه در صحنه بین ‌المللی، تحت فشار شدیدی قرار دارد.

ایران در تنگنای داخلی و خارجی

از منظر سیاست داخلی، حکومت تهران در بن‌ بست قرار گرفته است. سال‌ هاست که اعتراضات مردمی و اعتصابات سراسری کارگران، معلمان، رانندگان کامیون و کارمندان شرکت‌ های مختلف در واکنش به بحران اقتصادی کشور ادامه دارد. نرخ بالای بیکاری در میان جوانان، افزایش نابرابری درآمد، گرانی مواد غذایی، کاهش ارزش پول ملی (ریال) در برابر دلار آمریکا، ودر نهایت تحریم‌ هایی که تاکنون بخش وسیعی از جمعیت ایران را به شدت تحت فشار قرار داده‌اند، نشانه ‌های آشکاری هستند از بحران حادی که رژیم ایران با آن روبروست و عملاً توان ارائه راه‌ حل‌ های مؤثر را ندارد. افزون بر این، فساد گسترده و سوء استفاده از قدرت باعث شده که حکومت، مشروعیت اخلاقی؛ دینی و اجتماعی -سیاسی خود را در میان مردم از دست بدهد و دیگر از جایگاه و احترام عمومی برخوردار نباشد. اکثریت مردم ایران خواهان یک تغییر اساسی در ساختار اجتماعی و سیاسی کشور هستند.

از منظر سیاست خارجی، جمهوری اسلامی ایران در سراسر منطقه خاورمیانه متحمل شکست ‌های سنگینی شده است. محور مقاومت که ایران طی دهه‌ های گذشته با زحمت فراوان ایجاد کرده بود و از ایران تا عراق، سوریه و لبنان امتداد داشت، در شش ماه گذشته با حملات اسرائیل و سقوط بشار اسد در دمشق عملاً از هم پاشیده است.

به دستور آیت ‌الله ‌العظمی سیستانی در عراق، قرار است تمام نیروهای شبه ‌نظامی تحت حمایت ایران در ارتش منظم عراق ادغام شوند تا بدین ترتیب به نفوذ ژئوپلیتیک دیرینه ایران در عراق پایان داده شود؛ بویژه با توجه به این‌ که اکثریت مردم عراق حضور و دخالت ایران در امور داخلی کشورشان را دلیل وضعیت وخیم اجتماعی و اقتصادی می‌دانند. در نهایت، فقط زمان است که مشخص خواهد کرد حوثی ‌ها در یمن، به عنوان آخرین متحد ایران در منطقه، تا چه مدت دیگر می‌توانند به دلیل اعتراض به عملیات نظامی اسرائیل در نوار غزه، مسیر کشتیرانی بین ‌المللی در دریای سرخ را مسدود نگه دارند.

همچنین، تهدید صریح رئیس‌ جمهور آمریکا مبنی بر اینکه در صورت عدم تبعیت ایران از خواسته‌ های ایالات متحده برای محدود سازی برنامه هسته ‌ای، «حملات هوایی بی ‌سابقه‌ ای که تاکنون مشابه آن را ندیده‌اند» رخ خواهد داد، دولت ایران را از نظر ژئوپلیتیکی در موقعیتی تدافعی قرار داده است. ازاینرو، اندکی پس از اعلام این موضع از سوی ترامپ، نخستین گفتگوها در تاریخ ۱۲ آوریل در عمان و مذاکرات بعدی در تاریخ ۱۹ آوریل در رم برگزار شد. گفتگوهای بیشتری نیز در آینده پیش‌ بینی میشود‌.

امکان مداخله نظامی و سناریو های احتمالی آینده

استقرار بمب ‌افکن ‌های رادار گریز دور برد از نوع ب-۲ و ب-۵۲ متعلق به نیروی هوایی ایالات متحده آمریکا در جزیره دیه‌ گو گارسیا، یکی از پایگاه ‌های دورافتاده بریتانیا در اقیانوس هند، و همچنین اعزام دومین ناو هواپیما بر به نام «کارل وینسون» به منطقه، به ‌وضوح نشان ‌دهنده آن است که در صورت شکست مذاکرات بین ایران و ایالات متحده، احتمال انجام یک مداخله نظامی گسترده علیه ایران افزایش خواهد یافت.

برخی از ناظران، اعضای دولت ترامپ و همچنین نتانیاهو بر این باورند که یک حمله نظامی به تأسیسات هسته ‌ای ایران می ‌تواند منجر به تغییر و سقوط رژیم فعلی شود.

آن‌ ها معتقدند چنین حمله ‌ای باعث خواهد شد توده‌های مردم به خیابان‌ ها بیایند، دست به اعتصاب گسترده در صنایع کلیدی چون نفت و فولاد بزنند، و این اعتراضات گسترده، بخش‌ هایی از ارتش، سپاه پاسداران و نیروهای انتظامی را به حمایت از جنبش مردمی ترغیب کرده و نهایتاً به تغییر رژیم منتهی شود. در این رابطه، پرسش اساسی این است که چه کسی می ‌تواند رهبری چنین تغییری را بر عهده بگیرد؟

آیا رضا پهلوی الترناتیوی در مقابل رژیم است؟

رضا پهلوی، پسر شاه ایران که از زمان انقلاب ۱۳۵۷ در خارج از کشور زندگی می‌کند، در سال‌ های اخیر محبوبیتی در میان مخالفان رژیم فعلی در داخل و خارج از کشور به دست آورده است.

هواداران او معتقدند که وی تنها آلترناتیو موجود در مقابل رژیم فعلی ایران است و در صورت دخالت نظامی آمریکا و اسرائیل که سال‌ هاست از او حمایت می‌کنند، فرصت خواهد یافت قدرت سیاسی را در دست گیرد.

اما این فرضیه قرابت چندانی با واقعیت ندارد. رضا پهلوی نه از ‌کاریسمایی مانند آیت‌ الله خمینی برخوردار است که بتواند انقلابی را از خارج رهبری کند، و نه اکثریت جوان مردم ایران شناخت و یا تمایلی به واگذاری سرنوشت ایران به فرزند شاه سابقی دارند که بیش از ۴۶ سال در رفاه و امنیت در آمریکا زندگی کرده است.

تصور اینکه سپاه پاسداران یا ارتش حاضر باشند از او حمایت کنند واو را در بدست گرفتن قدرت در ایران یاری کنند، نیز امری دور از واقعیت است. انتقال قدرت به آیت الله خمینی و همراهانش پس از عزیمت شاه از ایران موقعی صورت گرفت که به فرمان دوست و رفیق دیرینه شاه؛ حسین فردوست؛ ارتشبد نیروی زمینی شاهنشاهی ایران، رئیس دفتر ویژهٔ اطلاعات و قائم ‌مقام ساواک؛ سران ارتش شاهنشاهی در نامه ای بیطرفی ارتش را در مقابل جریانات سیاسی کشور اعلام کردند و بدین طریق آیت الله خمینی توانست قدرت سیاسی کشور را بدست بگیرد. این فرض که چنین سناریویی دوباره در ایران اتفاق بیفتد دور از ذهن است و این سناریوی تاریخی تکرار نخواهد شد.

افزون بر آن، در داخل ایران شخصیت ‌ها و نیروهای سیاسی متعددی وجود دارند که توانایی پیشبرد پروسه دمکراسی و عبور از بحران اقتصادی و سیاسی کشور را دارند.

منتهی هواداران رضا پهلوی این واقعیت را کاملا نادیده گرفته اند.

سناریوی دوم می ‌تواند این باشد که سپاه پاسداران، برای حفظ منافع خود، رهبر فعلی آیت ‌الله خامنه‌ای را سرنگون کرده و مستقیماً قدرت را به دست گیرد. اما این به معنای توقف روند پروسه دموکراسی خواهد بود و میتواند ایران را به‌ ‌کره شمالی دیگر در منطقه تبدیل کند، هرچند که بسیاری از مردم ایران از حذف روحانیت از قدرت سیاسی بسیار استقبال خواهند کرد.

سناریوی سوم می ‌تواند آغاز یک جنگ داخلی نظیر سوریه یا لیبی باشد که پیامدهای فاجعه ‌باری برای ایران به‌ همراه خواهد داشت. در چنین حالتی، یکپارچگی و حاکمیت ملی ایران به خطر خواهد افتاد وهمانند سوریه، مسیر برای تجزیه کشور هموار خواهد شد.

از منظر برخی بازیگران منطقه ‌ای، از جمله اسرائیل، وجود یک ایران تضعیف ‌شده و چند پاره مطلوب است.

اما بی ‌ثباتی ایران می‌ تواند توازن موجود در منطقه را برهم زده و صلح و ثبات خاورمیانه را به ‌شدت تهدید کند.

حمله نظامی احتمالی از سوی آمریکا و اسرائیل، به احتمال زیاد به واکنش‌ های شدید نظامی ایران منجر خواهد شد؛ حملاتی که ممکن است تأسیسات نفتی عربستان و سایر اهداف آمریکایی یا اسرائیلی را هدف قرار دهد. این سناریو، چیزی نیست که هیچ کشور عربی، از مصر تا حاشیه خلیج فارس، خواهان آن باشد.

این کشورها از پیامدهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی چنین جنگی در هراس‌ اند، بویژه با توجه به کشتارهای جاری در نوار غزه.

دیپلماسی و سیاست اقتصادی در مقابل تهاجم نظامی

از منظر امروز، به سختی می‌ توان پاسخ داد که آیا دو کشور حاضر خواهند بود بدون از دست دادن وجهه خود در انظار عمومی به مصالحه برسند. با این حال می ‌توان فرض کرد که هر دو طرف رویکردی عمل ‌گرایانه نسبت به مذاکرات در پیش خواهند گرفت تا نقاط مشترک را بیابند و تنش ‌های موجود را کاهش دهند. مذاکرات آغاز شده می ‌تواند سکوی پرشی برای گفت ‌و گویی امنیتی گسترده ‌تر و سودمند برای هر دو طرف باشد تا در نهایت از درگیری نظامی در منطقه جلوگیری شود، هرچند جناح های تندرو در ایالات متحده، اسرائیل و همچنین ایران از رویارویی نظامی هراسی ندارند و آماده ‌اند آن را به هر قیمتی رقم بزنند.

با وجود لفاظی‌ های تند از سوی هر دو کشور، رئیس‌ جمهور ترامپ وعلی خامنه‌ای به خوبی از پیامدهای فاجعه‌ بار یک درگیری نظامی آگاه‌ اند، نه فقط برای کشورهای خود، بلکه برای کل منطقه خاورمیانه.

ترامپ به‌ خوبی می‌ داند که عملیات‌ های نظامی شکست‌ خورده ایالات متحده – از عراق گرفته تا افغانستان – میلیاردها دلار هزینه و میلیون ‌ها قربانی برجای گذاشته ‌اند. جنگ با ایران می ‌تواند به‌ مراتب فاجعه‌ بارتر باشد، بو‌یژه با توجه به این ‌که ترامپ در حال حاضر با بحران اوکراین، درگیری در غزه و تنش‌ های تجاری جهانی دست‌ به ‌گریبان است. بنابراین، به‌ نظر نمی‌رسد که او در شرایط فعلی به ‌دنبال تشدید بحران با ایران باشد.

 نتایج احتمالی

ایران در چارچوب مقررات بین‌ المللی شفافیت حداکثری و بازرسی از تأسیسات هسته ‌ای خود را خواهد پذیرفت تا تضمین محکمی باشد بر این‌ که به ‌دنبال ساخت سلاح هسته ‌ای نیست. ایران میزان غنی ‌سازی اورانیوم را از ۶۰٪ به ۵٪ کاهش خواهد داد و متعهد خواهد شد که به ‌طور دائمی از غنی ‌سازی در سطح بالا صرف‌ نظر کند و به آژانس بین‌المللی انرژی اتمی اجازه بازرسی ‌های سرزده از مکان‌ های اعلام‌ نشده را بدهد.

در نهایت، ایران ذخایر اورانیوم با غنای بالا را به کشور ثالثی منتقل خواهد کرد و برنامه هسته ‌ای خود را صرفاً برای اهداف صلح‌ آمیز و غیرنظامی به کار خواهد گرفت. در مقابل، ایران به دارایی‌ های مالی مسدود شده خود توسط ایالات متحده دسترسی خواهد یافت، امکان صادرات نفت خود را دوباره به دست خواهد آورد و آمریکا نیز تحریم‌ های اولیه و ثانویه علیه ایران را لغو خواهد کرد. کشورهای امضا کننده توافق هسته ‌ای (برجام) شامل روسیه، چین، بریتانیا، فرانسه و آلمان نیز از خود آمادگی نشان خواهند داد که بند موسوم به «مکانیسم ماشه» تحریم‌ های سازمان ملل علیه تهران را فعال نکنند.

این سناریوها اما کاملاً در تضاد با خواسته‌ های بنیامین نتانیاهو، نخست ‌وزیر اسرائیل قرار دارند؛ کسی که خواهان توافقی است که بر اساس آن تأسیسات هسته ‌ای ایران تحت نظارت مستقیم آمریکا بازرسی، برچیده ونابود شوند. دقیقاً همین دیدگاه از سوی حاکمیت کنونی جمهوری اسلامی ایران به ‌طور کامل رد می ‌شود، چراکه چنین خواسته‌ هایی با احتمال بسیار بالا به ‌عنوان تحقیر غیرقابل قبول و نوعی تسلیم در برابر اسرائیل و ایالات متحده تلقی خواهند شد.

خطر شکست مذاکرات میان ایالات متحده و ایران ـ به ‌ویژه اگر برنامه موشکی ایران به‌ عنوان بخش مهمی از مذاکرات هسته ‌ای در دستور کار قرار گیرد ـ بسیار بالا است.

در چنین حالتی، احتمال این ‌که اسرائیل از این فرصت برای حمله نظامی به ایران استفاده کند، به ‌شدت افزایش می ‌یابد، بویژه در شرایطی که رژیم تهران هم از نظر نظامی وهم اقتصادی در ضعیف ‌ترین وضعیت خود در سال‌ های اخیر قرار دارد و دیگر از آن جایگاه استراتژیکی که در سال ۲۰۱۵ داشته، برخوردار نیست.

سیاست مهار آمریکا علیه چین و منافع اقتصادی واشنگتن

دونالد ترامپ، رئیس‌ جمهور ایالات متحده، سیاستی فراتر از موضوع ایران را دنبال می ‌کند. در چارچوب راهبرد مهار چین که در دهه ‌های گذشته نفوذ اقتصادی قابل توجهی در ایران به دست آورده است، ترامپ در تلاش است تا جمهوری اسلامی ایران را، علی ‌رغم ماهیت شیعی و ایدئولوژی بنیاد گرایانه‌اش، به مدار غرب بازگرداند؛ همانطوریکه مشابه آن‌ در دوران رژیم پهلوی وجود داشت. سیاست کنونی ترامپ در قبال جنگ اوکراین و همچنین امتیازهای آشکار او به تجاوزگر روسیه (از جمله واگذاری کریمه به روسیه) و همچنین سفر برنامه ‌ریزی ‌شده رئیس‌ جمهور آمریکا به هند، نشانه‌های روشنی از سیاست مهار چین توسط ایالات متحده هستند؛ تلاشی برای انزوای این قدرت بزرگ در عرصه ژئوپلیتیک.

از سوی دیگر، وعده‌ های چین مبنی بر سرمایه ‌گذاری ۴۰۰ میلیارد دلاری در بخش‌ های نفت، گاز، پتروشیمی و حمل‌ و نقل ایران تاکنون به ‌طور کامل تحقق نیافته است.

همچنین طرح شرکت روسی گازپروم برای سرمایه ‌گذاری ۴۰ میلیارد دلاری در صنعت گاز ایران نیز تا امروز عملی نشده است.

تمرکز اصلی دونالد ترامپ بر اقتصاد و بویژه احیای اقتصاد آمریکا است. اگرچه وی علاقه‌ خود را به دستیابی به توافقی با ایران ابراز کرده، اما تمرکز او بر منافع اقتصادی آمریکا بدان معناست که هر توافقی باید شامل مؤلفه‌ های اقتصادی قابل توجهی باشد.

دولت ترامپ آگاه است که ایران برای بازسازی زیرساخت‌ های فرسوده نفت و گاز خود و همچنین حمایت از بخش‌ های کلیدی دیگر مانند صنعت خودرو سازی داخلی – که اگرچه بزرگ اما آسیب ‌دیده است – به شدت نیازمند سرمایه‌ گذاری خارجی است.

این مسئله زمانی اهمیت بیشتری یافت که در اوایل ماه جاری رئیس‌ جمهور ایران، مسعود پزشکیان، اعلام کرد که رهبر جمهوری اسلامی ایران «با حضور سرمایه‌ گذاران آمریکایی مخالفتی ندارد«

دسترسی شرکت‌ها و کنسرن‌ های آمریکایی به بازار ۹۰ میلیون نفری ایران و بهره‌ برداری از منابع طبیعی دست‌ نخورده‌ی آن کشور از دیگر مؤلفه‌ های اقتصادی مهمی هستند که با منافع اقتصادی کنونی ایالات متحده هم‌ راستا هستند.

با این حال، روی دیگر این استراتژی اقتصادی پرسشی اساسی است: آیا شرکت‌ های آمریکایی با در نظر گرفتن عوامل متعددی از جمله نبود زیرساخت‌ های مناسب در بخش حمل‌ و نقل و انرژی، کمبود شفافیت، و عدم ثبات سیاسی، حاضر خواهند بود که سرمایه ‌گذاری‌ های کلان در اقتصاد بیمار ایران انجام دهند؟

دموکراسی و مسائل حقوق بشر

این ‌که آیا سناریوهای ترسیم‌ شده و نتایج مورد انتظار در رابطه با مذاکرات جاری میان ایران و آمریکا واقعاً قابل تحقق‌اند، تنها یک روی سکه است.

روی دیگر سکه اما این است که آیا در این مذاکرات دوجانبه جایگاهی جدی برای روند دموکراتیزه شدن ایران و رعایت حقوق بشر در نظر گرفته خواهد شد یا نه؟

از نگاه امروز، به نظر می ‌رسد دولت ترامپ تمایلی به گنجاندن این موضوعات مهم در روند مذاکرات ندارد.

همچنین، اینکه آیا اتحادیه اروپا یا کشورهای عضو اروپای غربی امکان خواهند یافت که موضوعات مربوط به حقوق بشر را در گفت‌ و گوهای آینده وارد کنند، دشوار به نظر می رسد؛ به‌ ویژه با توجه به اینکه حاکمیت کنونی در ایران همواره سعی داشته برنامه هسته ‌ای را از مسائل حقوق بشری جدا نگه دارد.

اپوزیسیون ایرانی در خارج از کشور نیز، به عنوان لابی ‌های حقوق بشری، با دشواری‌ های زیادی مواجه خواهند بود تا بتوانند دستور کارهای حقوق بشری خود را وارد روند مذاکرات کنند. در صورت تحقق چنین سناریویی، رژیم جمهوری اسلامی ایران برای سال‌ های بیشتری به بقای خود ادامه خواهد داد، هرچند که هم در عرصه داخلی وهم در سیاست خارجی به پایان راه سیاست‌ های پیشین خود به بن بست رسیده است. با این وجود، حقیقتی انکارناپذیر باقی می‌ ماند:

مبارزه مردم ایران برای دموکراسی، تنوع اندیشه، عدالت و احترام به حقوق بشر همچنان ادامه خواهد داشت. پیشبرد روند دموکراتیزه شدن در ایران، تنها در دست مردم ایران است، نه قدرت ‌های خارجی که به دنبال «تغییر رژیم» از طریق اقدام نظامی در این کشور هستند.

 

 

شهر خرم (خرمشهر) بخش هیجدهم

رامین احمدزاده

با چه جراتی این حرف رو میزنی؟!

شما غلط کردید که به فکر جابجایی هستید. شده خودم همتون رو بکُشم اجازه این کار رو نمیدم. در کدوم محله ی شهر فاضلاب رو روی زمین نمیبینی؟!

چرا اعتراف نمیکنی که شما رو خریدن و میخواید علیه سازمان شورش کنید؟

شما خودتون رو فروختید و میخواید به بهانه های بچگانه محله ای که مرز ماست رو خالی کنید تا دشمن به راحتی برای سرنگون کردن سازمان اقدام کنه. برو به گربه های احمقِ محله ات بگو که خانم دستور داد هر گربه ای از محله پیش ساخت بیرون بره، مجازاتی جز مرگ در انتظارش نیست. به دلیل این درخواست بزدلانه که بوی خیانت میده و تا وقتی که برای ما روشن بشه منشاء دقیق این دسیسه از کجاست، همه گربه های محله پیش ساخت تا پایان امسال به پرداخت دو برابر مالیات فعلی مجازات میشین. یک بار دیگه هم از این خواسته های پلید داشته باشی با دست های خودم خفه ات میکنم.

حالا تا دستور ندادم پوستت رو بکنن زود از اینجا گُمشو بیرون.

نماینده محله پیش ساخت که از ترس خُشکش زده بود، با شنیدن آخرین جمله خانم از جاش تکونی خورد و بدون گفتن چیزی و به نشانه احترام و بیشتر از اون از ترس دوباره چشم در چشم شدن با خانم سرش رو پائین آورد و با همون حالت رو به عقب رفت و خارج شد.

در مخفیگاه جدید با دوستان آبادانی گرمِ صحبتیم که‌ شجاع وارد شد و خبر داد که جلسه بعد از نیمه شب در حیاط خونه بزرگی سرِ نبشِ “کوچه نسیم” در بلوار ساحلی برگزار میشه و من هم باید به عنوان محافظ حضور داشته باشم. قبل از شروع جلسه برای بررسی شرایط با تعدادی از گربه های محافظ به “پارک ‌حجاب” که از یک سمت رو به روی خونه هست و کوچه ای بین اونهاست رفتیم و قرار شد سه تا از محافظ ها تا آخر جلسه اونجا رو زیر نظر داشته باشن. خونه دو درب ورودی داره که یکی به طرف بلوار ساحلی هست و اون یکی رو به روی پارک حجاب باز میشه. برای اولین ‌باره که میخوام به عنوان محافظ به جلسه ای برم. احساس غرور میکنم و هیجان‌ زیادی سرتاسر وجودم رو فرا گرفته. وقتی تردد انسانها و سگ ها در بلوار ساحلی کم‌ شد، نماینده محله ها یکی یکی به محل جلسه اومدن. خانم هم‌ کمی‌ بعد از اونها به همراه محافظینش وارد شد. این بار علاوه بر راهب مذهبی و سرپرست اجرا که همیشه در جلسات پشت سر خانم دیده میشن، رئیس هم که با چشم های زرد و رنگ یکدست سیاهش از بقیه متمایزه بهشون اضافه شده. همگی در فضایی بالاتر از نماینده ها ایستادن و بعد پیشوای مذهبی چند قدمی جلو اومد و با چهره ای جدی شروع به صحبت کرد :

امشب جمع شدیم تا دوباره با “فرمانروای مطلقِ” شهرخرم تجدید پیمان کنیم. بله، فرمانروای مطلق. گویا برخی از گربه ها فراموش کردن که طبق نشانه های درست و روایت های حقیقی و معتبر، خانم از جانب گربه مادر به عنوان نجات دهنده ما انتخاب شدن. ایشون جانشینِ بر حقِ گربه منجی و در غیاب او یگانه فرمانروای مطلق بوده و ما باید بدون هیچ عذر و بهانه دستوراتش رو اجرا کنیم. فداکاری و از جان گذشتن های خانم در راه دینِ اخلاص و برای گربه های شهرخرم و همچنین خصوصیات خاص او جای هیچ شکی رو برای ما باقی نگذاشت که پیشوای مقدس ما شایسته ترین فرمانده و صاحبِ اندیشه ای عمیق هستن. ما اطمینانِ قلبی داریم که او عادل ترین، پرهیزگارترین، داناترین، شجاع ترین و شایسته ترین گربه برای فرمانروای مطلق بودن در بین تمام گربه هاست. هیچ گربه ای مثل او آگاه از مشکلات گربه های این شهر و دلسوز و نگران اونها نیست. طبق سخنانِ بزرگان ِدین اخلاص و قوانین این آئینِ مقدس، حرف و دستورِ فرمانروای مطلق بالاتر از دیدگاهِ همه گربه هاست و بر ما واجبه که در هر شرایط و بدون هیچ تفکری از فرمایشات او پیروی کنیم. ما میخوایم پیوندی که در راه خدمت به فرمانروای مطلق و سازمان بستیم رو محکم تر، و عمر و جانمون رو در راه حفاظتِ این دو فدا کنیم. از اونجایی که نظر شما نمایندگان یعنی عقیده تمام گربه های شهر، هر نماینده ای که با صحبت های من موافقه دستش رو بالا بِبَره.

تا جمله راهب تمام شد نگاهی به نماینده ها انداختم که همگی با سر دادن شعار زنده باد فرمانروای مطلق، دست هاشون رو بالا گرفته بودن. اینقدر این کار رو منظم انجام دادن که به نظر میاد قبلا این حرکات رو با هم تمرین کردن. و بعد سرم رو به طرف خانم چرخوندم و دیدم که لبخندی رضایت بخش به لب داره.

راهب دیگه حرفی نزد و با خوشحالی و رضایتی که از صورت و حرکاتش کاملا آشکاره، جاش رو به پیشوا داد. خانم قبل از هر چیز در خصوص اهمیتِ بخش جدیدی در سازمان به عنوان “صلح و امنیت” صحبت کرد و اینکه با رای نماینده ها، یکی از چهار گربه ای که سازمان تشخیص داده به این سمت مهم خواهد رسید. و با این کار در اصل همه گربه های شهر که شما رو انتخاب کردن، در رقم زدن سرنوشت و آینده خودشون سهیم هستن و در این رای گیری و تصمیم حیاتی شرکت میکنن. با گفتن اسم چهار گربه توسط خانم، مشخص شد که رئیس رقیب خاصی برای پیروزی در این انتخابات نداره و در پایان با بالا رفتن دست بیشتر نماینده ها به نفع اون، رئیس به عنوان “مسئول صلح و امنیت” انتخاب شد. خانم که هر چه تلاش میکرد نمیتونست خوشحالیش رو از این انتخاب پنهان کنه، با چهره ای نسبتا بَشاش شروع به صحبت کرد :

انتخاب شایسته رئیس رو به عنوان ‌مسئول صلح و امنیت به همه تبریک میگم. دوباره تاکید میکنم که با رای شما نمایندگان این گُزینش توسط گربه های شهر انجام شده، و در واقع اونها این انتخاب فوق العاده رو انجام دادن. همون طور که میدونید در آینده ای نزدیک انتخابات نمایندگان محله ها رو در پیش داریم. شما نمایندگان در این انتخابات نقش مهمی دارید و از شما انتظار میره تا کاری کنید که تمام یا بیشتر گربه های شهر در این رای گیری شرکت کنن. ما بعد از انقلاب بزرگمون با برگزاری چنین انتخاباتی به همه ثابت کردیم که مثل فرمانروایی های گذشته که همه خودکامه بودن، دیگر در شهرخرم حکومت دیکتاتوری وجود نداره و در اینجا هر کاری با نظر تمام گربه های شهر صورت میگیره.

متاسفانه باخبر شدیم که یکی از نماینده ها به دلیل وجود فاضلاب در محله ای خواهان جابجایی از اونجا شدن. این درخواست غلط توسط یک نماینده که باید الگوی باقی گربه ها باشه علاوه بر اینکه راه نفوذ دشمنان رو برای غلبه بر سازمان باز میکنه، به ما نشون میده که هنوز برخی از گربه ها درس بزرگ فداکاری رو یاد نگرفتن. همه جای شهرخرم فاضلاب دیده میشه. آیا با این بهانه های کوچیک ما باید از این‌ شهر بریم و کنترل اینجا رو به دشمنامون بسپاریم؟! یک نگاه به آدمها بندازید که چطور یاد گرفتن به خوبی در همین فاضلاب زندگی کنن و صداشون هم‌ در نمیاد. دیدید که با همه این مشکلات باز هم در انتخابات حضور دارن تا به مسئولین بگن که در هر صورت از اونها حمایت میکنن. به این میگن یک فداکاری عاقلانه و هر گروهی این طور از مسئولینش پشتیبانی کنه، هیچ دشمنی جرات حمله به اونها رو نخواهد داشت. یعنی شما از آدمها کمتر هستید؟! نمیدونم اگر مثل اونها این ذلالت رو میکشیدید که در روزهای گرم سال برای گرفتن چند تا مرغ در صف بایستید با ما چه کار میکردید؟!

آیا شما تا حالا در این انقلاب برای گرفتن غذایی در صف ایستادید؟

اینه که میگم هنوز تعدادی از شما به درستی معنی از خودگذشتگی رو متوجه نشدید.

از این به بعد قانونه که هیچ‌ گربه ای در هر شرایطی حق نداره محل زندگیش رو ترک کنه.‌‌ یادتون نره که ما نمادِ مقاومت در این سرزمینیم و باید همیشه برای حفظ سازمان ایستادگی و فداکاری کنیم. باز هم‌‌ میگم که در حال حاضر انتخابات مهمترین مسئله برای ماست. طبق روایت ها پروردگار گربه ها از همون روز نخستین پیدایش این جهان، از به وقوع پیوستن انقلاب ما و تشکیل سازمان توسط گربه هایی پاک و درستکار حرف زده. پس هر گربه ای که به حفظ این سازمان مقدس و پروردگار گربه ها ایمان داشته باشه، قطعا باید در انتخابات‌ شرکت کنه.

بعد از صحبت های خانم شعارهای مرگ‌ برِ همیشگی داده شد. در پایان از دو چیز تعجب کردم و در فکر فرو رفتم. اول اینکه شعار مرگ بر سگ ها داده نشد و دومی که عجیب تر بود، خانم درباره مزاحمت گربه ای در کار سگ ها و ناراحتی اونها هیچ حرفی نزد. کم کم نماینده ها محل تجمع رو ترک کردن و ما هم ‌‌قبل از رفتن به مخفیگاه تصمیم گرفتیم سری به تپلی بزنیم. در حال راه رفتن نزدیک شجاع شدم تا برای سوال های درون ذهنم جوابی قانع کننده پیدا کنم. آروم صداش زدم و ازش پرسیدم :

¾ متوجه شدی شعار مرگ بر سگ ها رو حذف کردن؟!

¾ آره، احتمالا مسئولین سازمان با ژنرال معامله کردن. خیلی باید مراقب باشیم.

¾ به نظرت چرا درباره کاری که تو دیشب انجام دادی چیزی نگفت؟!

¾ معلومه که حرفی نمیزنه. نماینده ها که از باج دادن مسئولین به ژنرال اطلاع ندارن و صحبت درباره این جریان نقطه ضعف سازمان رو نشون میده. خانم هوش بالایی داره و میدونه با عنوان نکردن این موضوع، بهتر و سریع تر مجرمین رو پیدا میکنه. سازمان تیم ویژه ای برای چنین کارهایی داره و الآن هم به سختی دنبال مقصرین میگردن. از این به بعد برای اینکه بهمون شک نکنن، با هم ‌به مخفیگاه نمیریم. مطمئنم از همین فردا رئیس برای ثابت کردن خودش به خانم، بدجوری شروع به خودنمایی میکنه. باید منتظر باشیم و ببینیم چه خوابی برای سرکوب اعتراضات و کنترل گربه های شهر دیدن.

هنوز زمان زیادی از نمایان شدن خورشید در آسمون شهرخرم نگذشته بود که خبر رسید دو گربه به جرم اقدام جهت سرنگونی سازمان اعدام‌ شدن. از طریق تیزبین فهمیدیم که اون نگون بخت ها رو به عنوان مقصرین به ژنرال معرفی کردن. متاسفانه باز هم سازمان از شِگردهای همیشگی برای آروم کردن شرایط استفاده کرد.

از همون شب با دوستان آبادانی شروع به پیاده سازی برنامه هامون کردیم و با گربه هایی که بهشون اعتماد داشتیم از اهدافمون حرف زدیم. دو ماه بعد از شروع برنامه هامون خودکشی هایی که بر اثر ناامیدی انجام میشد و مهاجرت گربه ها از شهرخرم به دلیل شرایط سخت زندگی کمتر شدن. با تلاش زیاد تونستیم تحریک شدن راحت گربه ها برای مبارزات هیجانی و علنی علیه سازمان رو کاهش بدیم.

تو این مدت رئیس هم بیکار ننشست و برای ایجاد ترس و فرمانبرداری گربه های شهر، به دلایل مختلف مخالفین و معترضین به سازمان رو زندانی،‌ شکنجه، ناقص یا اعدام ‌میکرد. به گربه ها میگفتیم که در اعتراضات هیچ توهینی به سازمان یا خانم نکنن و تا جای ممکن بهانه ای برای سرکوب به رئیس و مامورهاش ندن. البته اونها برای انجام جنایت هاشون دنبال دلیل خاصی نبودن. با همت دوستان آبادانی که از جون مایه میذارن، تا پایان مرداد ماه بیشتر گربه های شهر رو برای کمک در پیاده سازی اهدافمون متقاعد کردیم. سازمان هم تغییراتی که در افکار و رفتار گربه های شهر صورت گرفته رو متوجه شده و به سختی دنبال دلیل این دگرگونی هاست.

ما هم برای اینکه مکان دوستان آبادانی لو نره، هر روز جای مخفیگاه رو عوض میکنیم. در این مدت حمله سگ ها به گربه ها خیلی کم‌ شده و فقط برای خط و نشون کشیدن و قطع نشدن باج سازمان، گاهی گربه ای رو زخمی میکنن. روزهای آخر مرداد ماه بود که کارگرهای شهرداری دست از کار کشیدن و تا الآن که اولین روز شهریوره، هنوز این اعتصاب پابرجاست و زباله ها همه جای شهر دیده میشن.

زباله هایی که در فاضلاب روی سطح زمین غوطه ور شدن و باعث شده کوچه های شهر شکل زشتی به خودش بگیره. اما فرصت خوبی برای ما، سگ ها و انسانهای زباله گرد به وجود اومده که بدون رقابت آنچنانی، هر کدوم ‌به خواسته ای که از آشغال ها داریم ‌برسیم. برنامه هامون به خوبی پیش میره و هر روز تعداد گربه هایی که به سازمان مالیات میدن کمتر میشه. سازمان هم از روش های متفاوت، از تشویق تا اجبار برای گرفتن مالیات استفاده میکنه.

اما از هر راهی که وارد میشه فایده چندانی نداره. چون گربه ها علاوه بر اینکه از ظلم ها و خیانت های سازمان شناخت پیدا کردن، تصمیم گرفتن برای به دست آوردن حق های ارزشمندی که از اونها دریغ شده مبارزه کنن. دیگه در راه آگاهی دادن به هم شهری هامون تنها نیستم. هر گربه ای که دانش نبرد عاقلانه علیه سازمان رو کسب میکنه، اون رو با امید و اشتیاق به گربه های دیگه انتقال میده. به قدری تغییر در رفتار گربه ها آشکار شده که سازمان نتونست از نشر این خبر به اهواز جلوگیری کنه. ژنرال هم به لطف حضور دائمی سگ ها در خیابون های شهر، از خیلی وقت پیش متوجه همه چیز شده بود. طبق گفته های تیزبین هر چند که پرداختی ها به سازمان کم شده، اما خانم تونسته با ذخایر زیاد مالیات اهواز و ژنرال رو ساکت نگه داره و امیدواره که خیلی زود شرایط رو به حالت قبل برگردونه. اما چیزی که باعث شده سازمان از اقدام های قدیمی و تکراریش که از جهل گربه ها برای تحقق برنامه هاش استفاده میکنه جواب نگیره، ندونستن میزان سطح آگاهی و شعور فعلی گربه های شهره.

روزهای آخر شهریوره و صبح های زود که به عنوان عضوی از گربه های محافظ برای بررسی شرایط شهر به محله ها میرم، کم شدن گرمای هوا رو حس میکنم. در این بین گاهی هم با برخی از گربه هایی که از برنامه های پنهانی ما اطلاع دارن حرف میزنم. به طور عجیبی هر جایی که امروز رفتم، اولین چیزی که شنیدم خبری درباره آدمها بود. تا بعد از ظهر تو کل شهر پیچید که انسانها در بعضی از شهرها علیه مسئولین خودشون قیام کردن. اما در شهرخرم خبری نبود و شرایط آروم اینجا پذیرفتن این خبر رو برای ما سخت میکرد.

اما بعد از گذشت چند روز که صحبت آدمها در ارتباط با این موضوع بیشتر شد، متوجه شدیم که اخباری که شنیدیم واقعیت داره و شروع اعتراضات با کشته شدن دختری به نام “مهسا” شکل گرفته. نمیدونم دلیل مرگ اون دختر چی بوده که به خاطرش انسانهای به ظاهر راضی علیه مسئولینشون قیام کردن. هر چی بوده احتمالا به مردم شهرخرم مربوط نمیشده که اعتراض آنچنانی به این ماجرا ندارن.

البته نه اینکه مردم اینجا به هیچی معترض نباشن. مثلا انسانهای اینجا همیشه به مرگ شخصی به نام‌ “حسین و یارانش” که خیلی وقت پیش کشته شدن معترضن و به طور منظم براشون در چند شب مراسم عزاداری میگیرن. حتی هر سال مردم زیادی از همه جای کشور میان اینجا و با اهالی شهرخرم‌ به محل دفنشون میرن تا ارادت خودشون ‌رو به اونها نشون ‌بدن. ما هر سال شور و اشتیاق بیشتری از آدمها رو برای بهتر انجام شدن این سوگواری میبنیم.

البته این مراسم همیشه در یک تاریخ مشخص برگزار نمیشه. شب هایی از سال وقتی خیابون های شهر و مخصوصا مکان هایی که این مراسم برگزار میشه بیشتر از روزهای دیگه آشغال روی زمین میبینیم، متوجه میشیم که این سوگواری شروع شده.

با توجه به اینکه هر سال به تعداد مکان هایی که برای حسین و یارانش مراسم عزاداری میگیرن اضافه میشه، پس احتمالا مرگ دختری به نام مهسا آنچنان برای مردم شهرخرم مهم نبوده و بهشون ارتباطی نداشته، وگرنه آدمهای اینجا در برگزاری چنین مراسمی عالی هستن و براش سنگ تمام میذاشتن. این موضوع من رو یاد جمله ای از جنگجو انداخت. چند وقت پیش که با شجاع و آبی به دیدارش رفته بودیم ازش پرسیدم :

چه چیزی این انگیزه رو بهت داد که بعد از مرگ دوستانت برای رسیدن به هدفی که داشتی تلاش کنی؟

جنگجو با همون اراده همیشگی که در چهره داره، تو چشم هام نگاه کرد و گفت :

بعد از مرگ دوستانی که کنارشون لحظاتی زیبا داشتم و با هم برای آزادی و خوشبختی گربه های شهر جنگیدیم، اندوه بزرگی همه وجودم رو گرفت و هر روز به یادشون در خلوتم اشک میریختم. در اون مدت فقط دو کار انجام میدادم.

روزها با فرار از دست مامورهای سازمان میگذشت و شب ها هم با غصه خوردن به یاد دوستانم. بعد از مدتی فهمیدم که به این سوگواریِ آرامش بخش عادت کردم. حقیقت این بود که به خوبی میدونستم ماتم گرفتن در اون زمان و شرایط، آسون ترین و بیهوده ترین کاریه که میتونم انجام بدم. روزی به خودم گفتم که آیا این غم خوردن ها به جز تسکینی برای تو، سود دیگه ای هم داره؟

هر گربه ای میتونه عزاداری کنه و در سوگواری هم قرار نیست آسیبی بهت وارد بشه. اما نبرد آگاهی و شهامت‌ میخواد و ممکنه چیزهایی که خیلی دوستشون داری رو از دست بدی. ‌به همین دلیل تصمیم گرفتم که راه آرامش گرفتنم رو تغییر بدم و به جای غم خوردنهای بی نتیجه، با قاتلینِ دوستانم مبارزه کنم.

ادامه دارد

 

 

 

 روند فوتبال ما به سمت پیشرفت نیست

منصور خانی

 نیاز به تغییرات بنیادی داریم

▫️یک موضوعی که وجود دارد این است که باید پذیرفت نوجوانان

 به شکل بدی باختند اما موضوع این است پس رفت ما در فوتبال روشن است و مشخص است و مطمئن باشید در آینده در فوتبال بانوان و فوتسال بانوان چنین پس رفتی رخ می‌دهد چون روند ما به سمت پیشرفت نیست. ما یک برنامه کامل نوشیتم که این برنامه را هر متخصصی تایید می‌کند و می‌گویند این برنامه عملیاتی است. این برنامه بودجه مکان و پرسنل می‌خواهد تا اجرایی شود ولی شش ماه است که این برنامه مصوب نشده است.

▫️کلا فوتبال ما نیاز به تغییرات بنیادی دارد. ۴۰ سال است که مربی تغییر می‌دهیم و مربیان خارجی و ایرانی آمده‌اند و این موضوع را سال‌هاست طی می‌کنم. در فوتبال باید تغییرات بنیادی ایجاد کنیم. برای این تغییرات هم برنامه دادیم که مقابل آن ایستاده‌اند و مقاوت می‌کنند. مدل برگزاری کلاس‌های مربیگری و سر فصل‌ها باید تغییر کند اما زیر بار نمی‌روند.

  درباره تیم ملی نوجوانان بگوییم در فلان بازی فلان مشکل بوده، آیا مشکل حل می‌شود؟

او در پاسخ به این سوال که آیا مشکلات تیم ملی نوجوانان فنی بوده و یا مسائل دلالی هم تاثیرگذار بوده است هم گفت: خیر،‌ مشکلات فقط فنی بوده است. در آن گزارش فقط به جنبه‌های فنی اشاره کرده‌ام. ضمن اینکه مطمئنم در انتخاب بازیکنان سلیقه مربی تاثیر داشته ولی به هیچ عنوان مسائل دلالی تاثیر نداشته است و اصلا چنین مسائلی مطرح نیست. مشکلات فوتبال ما فنی است، وقتی باشگاه‌های ما در آسیا نتیجه نمی‌گیرند ۶۰ درصد به خاطر مسائل فنی است. از پارسال می‌خواهیم یک کلاس حرفه‌ای برگزار کنیم و قرار بود کسانی که می‌خواهند در این کلاس باشند از یک فرآیند بیایند. می‌خواستیم در سه کشور ایران، اسپانیا و قطر کلاس بگذاریم اما کسی زیربار نرفت. شاید بپرسید چرا با وجود این مشکلات در فدراسیون مانده‌ام؟ چندین بار درباره این موضوع با آقای تاج صحبت کردم اما او گفته که صبر کن همه چیز درست خواهد شد

لیگ برتر امسال با اتفاقات منحصر بفردی شروع شده است. قعرنشینی استقلال و بحرانی که گریبان این تیم را گرفته و در آنسو پرسپولیس که علیرغم موفقیت نسبی در لیگ برتر ، در لیگ نخبگان آسیا دور از انتظار ظاهر شده و موجب نارضایتی هوادارنش شده است. با این همه برخی تیم های غیر تهرانی(شهرستانی) فراتر از حد انتظار ظاهر شده اند. چه تیم تراکتور که تا هفته دوازده صدرنشین است و مدعی جدی قهرمانیست و چه تیم های ملوان و چادرملو که سودای رسیدن به بالای جدول را دارند. چادرملو برای اولین بار است که در لیگ برتر عرض اندام میکند وبعد از نزدیک به دو دهه استان یزد را در لیگ برتر صاحب نماینده شایسته کرده است. چیزی که امسال بسیار قابل تامل است عصبانیت رسانه ها از شرایط فعلی لیگ برتر است. بطوریکه خشم مجریان و کارشناسان دعوتی به این رسانه ها از دید مردم پنهان نمانده است. شگفت انکه حتی یکی از برنامه های رسانه اوپوزیسیون خارج از کشور که با اجرای یکی از مجری سابق صدا و سیما پخش میشود در این مورد با رسانه های داخلی همسو بوده و این نشان میدهد گرچه این افراد در بعد سیاسی فرهنگی اجتماعی و حتی اقتصادی با رسانه های داخل در تضاد هستند ولی در یک چیز مشترک و هم عقیده اند و آن ذهن استعمارگری داخلی و حس برترجویی اشان است. فوتبالی که در اغلب کشورها از جمله در کشورهای اروپایی ذاتا متعلق به شهرستانهاست و در طول تاریخ لیگ های آن کشورها این تیم های شهرستانی بودند که جام ها را یکی پس از دیگری درو میکردند در ایران اما به سبب تمرکز امکانات در تهران و بدلیل توزیع ناعادلانه منابع این تیم های پایتخت بودند که در سال های اخیر به موفقیت در لیگ ایران رسیده اند. این سرازیر شدن امکانات به دو تیم پایتخت و بالطبع آن تضعیف تیم های شهرستانی در ادامه باعث تضعیف لیگ شده که این خود باعث میشود تیم های پایتخت در تورنمنت های جدی مثل لیگ نخبگان آسیا بسیار دور از انتظار ظاهر شوند و همین سیاست تمرکزگرایی به نوعی دامن تیم های پایتخت را نیز بگیرد.

رسانه های ملی معمولا تمرکز بیشتری روی تیم های پایتخت دارند و پوشش رسانه ای از این دو تیم بیش از تیم های شهرستانی صورت میگیرد. در مواردی هم که این رسانه ها قصد پرداختن به تیم های شهرستانی دارند به قصد حاشیه سازی و تخریب است نه رفتار حرفه ای رسانه بیطرف! جایی که جواد خیابانی مجری سرشناس تلویزیون در چند برنامه ساعت ها به تخریب بازیکن های سرشناس تراکتور پرداخت که اعتراض این بازیکنان را بدنبال داشت. یک نمونه از بازیکنانی که مورد حمله واقع شد بیرانوند بود. بیرانوند و چند بازیکن کلیدی قراردادشان را با تیم پرسپولیس فسخ و به تیم تراکتور پیوستند. این حس برترجویی و ذهن استعمارگری حتی در بین مربیان ، بازیکنان و دست اندرکاران تیم های پایتخت نیز بوضوح دیده میشود. پیروانی در مصاحبه ای بعد از جدایی بیرانوند در بین رسانه های مرکز گفت که جدایی بیرانوند هیچ انگیزه ای به جز مسائل مادی نبوده وگرنه هیچ فوتبالیستی حاضر نیست تیم استقلال و پرسپولیس را رها کرده و به یک تیم شهرستانی بپیوندد. یا علی دایی بازیکن سابق پرسپولیس و تیم ملی که خود متولد اردبیل است و بدلیل همین نگاه های تبعیض آمیز تیمی در لیگ برتر ندارد و اکثر مردمش بدلیل قرابت فرهنگی، قومی و زبانی از تیم تراکتور پشتیبانی میکنند در مصاحبه با ورزش سه گفت ” هشتاد درصد مردم ما یا پرسپولیسی هستند یا استقلالی، یکی از چیزهایی که میتواند مردم مارا خوشحال کند همین فوتبال استقلال پرسپولیس است”این مصاحبه ها میتواند بازتابی از چند مفهوم مهم در زمینه های برتری جویی ، سلطه گری داخلی ، تثبیت نابرابری های مرکز – پیرامون و هژمونی فرهنگی در ورزش باشد. این اظهار نظرها نوعی بازتولید گفتمان سلطه و تبعیض است که ارزش ها و برتری تیم های پایتخت را طبیعی و مشروع جلوه می دهد و موقعیت تیم های شهرستانی را کم اهمیت و پست ترمعرفی میکند. بخاطر حاکم بودن این گفتمان است که بعد از ضرب الاجل آسیا بر حل و فصل مالکیت تیم های پایتخت ، دولت ، استقلال و پرسپولیس را به ترتیب به هولدینگ پتروشیمی خلیج فارس و کنسرسیومی متشکل از چهار بانک واگذار کرد. هولدینگ خلیج فارس متشکل از شرکت های پالایشگاهی و پتروشیمی است و اکثر این پالایشگاه ها و پتروشیمی ها در شهرستان ها بخصوص بوشهر و بندر امام مستقر هستند. بوشهر از شهرهای بازیکن ساز و فوتبالی ایران بوده ولی به سبب همین نگاهی که در بالا بدان اشاره شد از لحاظ زیرساخت های ورزشی بسیار کم برخوردار بوده و با توجه به پتانسلی که دارد از داشتن تیم در لیگ برتر محروم است. این تصمیم دولت بازتاب تمرکزگرایی اقتصادی و ورزشی ، بازتولید نابرابری های منطقه ای و نگاه استعمار داخلی است. این وضعیت نشان دهنده چگونگی تخصیص منابع مناطق پیرامونی به نفع مرکز است و هولدینگ خلیج فارس و یا کنسرسیوم چهاربانک (ملت، تجارت، صادرات، شهر ) که منابع اش عمدتا از شهرستان هاست بجای توسعه زیرساخت های ورزشی محلی صرف دوتیم پایتخت میشود. این تمرکزگرایی باعث تقویت تیم های پایتخت و تضعیف مناطق پیرامونی از حیث زیرساخت های ورزشی میگردد.

در پایان باید اشاره کنم رسانه ها نقش کلیدی در شکل گیری و تقویت برتری جویی ، سلطه گری داخلی ، نابرابری های مرکز پیرامون و هژمونی فرهنگی در ورزش دارند. این رسانه ها با تمرکز بر تیم های پایتخت آنها را بعنوان نمادهای ملی معرفی و برتری آنها را در ذهن مخاطبان تثبیت میکنند.

رسانه های مرکز با توجه به انحصاری که در روایتگری دارند آنها هستند که تعیین میکنند چه تیم ها و چه روایت هایی دیده و شنیده شود و با توجه به این انحصار گریست که بر عظمت و تاریخی بودن تیم های پایتخت تاکید میکنند و این باور را ترویج میدهند که تیم های شهرستانی در مقابل آنها در سطح پایین تری قرار دارند

 

 

 

مذاکرات ایران و آمریکا، عقب نشینی یا ضعف خامنه ای

 امیرپالوانه از وبلاگ پروانه نیوز

علی خامنه‌ای، که پیشتر مذاکره با ترامپ را “بی‌شرافتی” و “بی‌عقلی” خوانده بود، از موضع خود عقب‌نشینی کرده و به گفت‌وگوی مستقیم با آمریکا تن داده است. ترامپ گفته است این مذاکرات مستقیم هم‌اکنون در جریان است و قرار است ادامه یابد.این تحول در شرایطی رخ می‌دهد که تنها دو ماه پیش خامنه‌ای با قاطعیت هرگونه مذاکره مستقیم با دولت ترامپ را رد کرده بود. اکنون، این چرخش آشکار در مواضع رهبر جمهوری اسلامی، نوعی عقب‌نشینی تحقیرآمیز به شمار می‌رود.

ورود دومین ناو هواپیمابر آمریکا، استقرار بمب‌افکن‌های B2 و B52 در منطقه و انتقال سامانه‌های دفاع موشکی پاتریوت از کره جنوبی به اسرائیل، نشانه‌هایی از آمادگی نظامی آمریکا برای مواجهه‌ای تهاجمی بودند و این تغییر آرایش نظامی، همان‌گونه که ترامپ تأکید کرده، جمهوری اسلامی را تحت فشار جدی قرار داد تا به گفت‌وگوهای مستقیم تن دهد. دیپلماسی قایق‌های توپ‌دار در پی ورود دومین ناو هواپیمابر ایالات متحده به منطقه، جواب داد و خامنه‌ای تن به مذاکره داد و دو ماه پیش، خامنه‌ای مذاکره با ترامپ را نه عاقلانه، نه شرافتمندانه، و نه هوشمندانه توصیف کرده بود، اما فشارهای فزاینده، از جمله تهدیدات جنگی و فشار حداکثری اقتصادی، سبب شد راهبرد جمهوری اسلامی تغییر کند.

ابتدا بحث از مذاکره غیرمستقیم مطرح شد، اما حال مشخص شده که گفت‌وگوی مستقیم در جریان است. حتی تا صبح روز دوشنبه، سخنگوی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی از آمادگی برای مذاکره غیرمستقیم خبر می‌داد و آن را تصمیمی «سخاوتمندانه» و «خردمندانه» توصیف می‌کرد.

دور جدید مذاکرات بیش از آنکه نشانه‌ای از تغییر راهبرد باشد، نوعی بازتنظیم تاکتیکی از سوی هر دو طرف است.ایالات متحده در پی تثبیت وضعیت موجود و کنترل موقت برنامه هسته‌ای ایران است، بدون تعهد به احیای کامل برجام—به‌ویژه با در نظر گرفتن فضای انتخاباتی آمریکا. در طرف مقابل، جمهوری اسلامی که عملاً در تنگنای اقتصادی و منطقه‌ای گرفتار شده، به دنبال راه‌هایی برای کاهش فشار بدون پرداخت هزینه‌های سنگین در عرصه داخلی‌ست.اظهارات اخیر علی خامنه‌ای که مذاکرات را «غیرعاقلانه و غیرشرافتمندانه» توصیف کرد، با رفتار عملی دستگاه دیپلماسی‌اش در تناقض کامل است.این تناقض، یا نشانه‌ی سردرگمی در سطوح تصمیم‌گیری است یا اعترافی تلویحی به بن‌بست سیاسی و اقتصادی که گریبانگیر نظام شده است.

تنش‌های منطقه‌ای هم‌زمان فشار و فرصت برای مذاکره ایجاد کرده‌اند. در ظاهر، تهران همچنان به حمایت از گروه‌های نیابتی در منطقه ادامه می‌دهد، اما در عمل به‌دنبال کاهش درگیری مستقیم با ایالات متحده است. تحولات یمن، غزه و حتی عراق، همگی وزنه‌ای بر دوش مذاکرات هستند. جمهوری اسلامی تلاش می‌کند این حمایت‌ها را ابزار چانه‌زنی قرار دهد، در حالی که آمریکا به‌دنبال مهار آن‌هاست. در نتیجه، این بحران‌ها احتمالاً مذاکرات را از مسیر توافق جامع دور می‌کنند و آن را به سمت توافقات حداقلی و موردی هدایت خواهند کرد.

عمان همچنان یکی از معدود بازیگرانی است که توانسته اعتماد نسبی دو طرف را حفظ کند. نقش این کشور، تسهیل‌کننده‌ی گفت‌وگوست، نه تضمین‌کننده‌ی نتیجه. برای جمهوری اسلامی که از سویی با بحران مشروعیت داخلی روبه‌روست و از سوی دیگر در انزوا قرار دارد، میانجی‌گری عمان فرصتی برای خروج از بن‌بست بدون نمایش عقب‌نشینی رسمی است. اما این بار، برخلاف گذشته، نه آمریکا تمایل چندانی به احیای توافقی گسترده دارد و نه ایران ظرفیت داخلی برای اجرای چنین توافقی را. نقش عمان بیشتر در حد کاهش اصطکاک و مدیریت بحران باقی خواهد ماند، نه ساختن پل‌های جدید.

انتظارات از این مذاکرات باید واقع‌گرایانه باشد و نه ساختار تحریم‌ها به‌سادگی قابل رفع است، نه جمهوری اسلامی آمادگی تغییرات ساختاری در سیاست داخلی و خارجی خود را دارد. حتی اگر به نتایج محدود، مثل آزادسازی منابع مالی یا فروش محدود نفت برسند، تأثیر آن کوتاه‌مدت خواهد بود و تغییری در بنیان بحران اقتصادی ایجاد نمی‌کند. علی خامنه‌ای اگرچه در مواضع رسمی خود گفتگو با آمریکا را رد کرده، اما موافقت عملی با آغاز مذاکرات، نشان‌دهنده‌ی نیاز فوری نظام به تنفسی موقتی در حوزه اقتصاد است.این عقب‌نشینی پنهان، بیش از هر چیز نشان‌دهنده‌ی شکست پروژه‌ی «مقاومت اقتصادی» است که در سال‌های گذشته تبلیغ می‌شد.

این تغییر رویکرد خامنه‌ای را می‌توان با حکایتی از امام محمد غزالی مقایسه کرد؛ فقیهی که همواره علیه فرقه اسماعیلیه سخن می‌گفت تا آن‌که شبی یکی از پیروان این فرقه خنجری بر بستر او فروکوبید. پس از آن، غزالی سکوت پیشه کرد و دیگر استدلالی علیه آن‌ها نیاورد و گفت که «برهان قاطع را دیدم»؛ امروز نیز، خامنه‌ای در برابر “دیپلماسی قایق‌های توپ‌دار” آمریکا برهان قاطع دیده و عقب‌نشینی کرده است.خامنه‌ای، که تا دو ماه پیش مذاکره با ترامپ را نشانه بی‌خردی و بی‌شرفی می‌دانست، پس از اعمال فشار حداکثری آمریکا برای قطع کامل صادرات نفت ایران، به‌ویژه هشدارها به شرکای تجاری جمهوری اسلامی مبنی بر توقف مبادلات اقتصادی، دریافت که دیگر نمی‌توان با روش‌های گذشته از فشارها گریخت.

با اعزام بمب‌افکن‌های راهبردی به منطقه و حملات سنگین به حوثی‌های یمن، یکی از متحدان منطقه‌ای جمهوری اسلامی، ترامپ پیام روشنی به تهران ارسال کرد: دوره مماشات پایان یافته است و این تغییر موضع، نتیجه مستقیم تفاوت استراتژی ترامپ با رویکرد مماشات‌آمیز دولت بایدن است. در دوره بایدن، خامنه‌ای جسورتر شد، چرا که رییس‌جمهور آمریکا بارها تاکید کرده بود که قصد جنگ با جمهوری اسلامی را ندارد. همین امر موجب حملات مکرر حشد الشعبی به پایگاه‌های آمریکایی شد، بدون آن‌که واکنش متقابل جدی‌ای از سوی دولت بایدن صورت گیرد.

ما ورود ترامپ به کاخ سفید، شرایط را تغییر داد و برخلاف بایدن، ترامپ همزمان با فشار نظامی، خواهان توقف کامل برنامه هسته‌ای، تعطیلی برنامه موشکی و پایان حمایت تهران از گروه‌های نیابتی نظیر حزب‌الله، حماس، حوثی‌ها و شبه‌نظامیان عراق شد. این مطالبات برای خامنه‌ای بسیار دشوار است، چرا که او تاکنون مذاکره درباره توان موشکی را غیرممکن اعلام کرده و حضور منطقه‌ای را بخشی از سیاست دفاعی نظام دانسته است.

خامنه‌ای حالا وارد مرحله‌ای شده که مذاکره مستقیم با آمریکا را پذیرفته، آن‌هم در شرایطی که خواسته‌های طرف مقابل، نه به محدودسازی بلکه به تعطیلی کامل برنامه‌های راهبردی جمهوری اسلامی معطوف است و این نوع مذاکره، از نگاه ترامپ، نه توافقی محدود مانند برجام، بلکه نوعی تسلیم و از موضع دیکته کردن است.

پیش از این، ترامپ بارها اعلام کرده بود که توافق هسته‌ای گذشته به‌درد نمی‌خورد، چرا که به جمهوری اسلامی اجازه داد با بهره‌گیری از اموال آزاد شده از سوی دولت اوباما، به حمایت‌های منطقه‌ای خود ادامه دهد. اکنون، با بازگشت ترامپ و رویکرد سخت‌گیرانه‌اش، جمهوری اسلامی با انتخابی دشوار روبرو شده است: یا تسلیم کامل، یا مواجهه با گزینه نظامی. در نهایت، هرچند خامنه‌ای در ظاهر بر حفظ عزت نظام پافشاری می‌کند، اما واقعیت صحنه، آن‌گونه که ترامپ نشان داده، حاکی از عقب‌نشینی‌ جدی و تحقیرآمیز خامنه‌ای است. این چرخش، شاید مهم‌ترین تحول دیپلماتیک جمهوری اسلامی در سال‌های اخیر باشد.

خامنه‌ای می خواست مذاکرات پنهانی باشد اما ترامپ آن را علنی کرد. خامنه‌ای نشان داد به جای گوش سپردن به مطالبات مردم خود و حتی به جای گوش دادن به خواسته پزشکیان رییس جمهور نظام برای مذاکره؛ وقتی تغییر راهبرد می‌دهد که پای فشار و زور یک رهبر خارجی در میان باشد.

.

 

 

نگاهی به قوانین نا برابر مرد حاکم بر زن ایرانی

عصمت فرزادی

قوانین مربوط به ازدواج، طلاق، سرپرستی فرزندان، سن مسئولیت کیفری، ارث، دیه، تابعیت ،شهادت و قوانین حامی قتلهای ناموسی.

1 . ازدواج  سن ازدواج:

ماده 1041قانون مدنی : عقد نکاح دختر قبل از رسیدن به سن 13 سال تمام شمسی و پسر قبل از رسیدن به سن 15 سال تمام شمسی منوط است به اذن ولی به شرط رعایت مصلحت با تشخیص دادگاه صالح.

اجازه ازدواج برای دختران و زنان

ماده 1043 قانون مدنی: نکاح دختر باکره اگر چه به سن بلوغ رسیده باشد موقوف به اجازه پدر یا جد پدری او است و هرگاه پدر یا جد پدری بدون علت موجه از دادن اجازه مضایقه کند اجازه او ساقط و در این صورت دختر می تواند با معرفی کامل مردی که می خواهد با او ازدواج نماید و شرایط نکاح و مهری که بین آنها قرار داده شده پس از اخذ اجازه دادگاه مدنی خاص به دفتر ازدواج مراجعه و نسبت به ثبت ازدواج اقدام نماید.

ماده1044قانون مدنی: در صورتی که پدر یا جد پدری در محل حاضر نباشند و استیذان از آنها نیز عادتاً غیر ممکن بوده و دختر نیز احتیاج به ازدواح داشته باشد، وی می تواند اقدام به ازدواج نماید.

تبصره: ثبت این ازدواج در دفتر خانه منوط به احراز موارد فوق در دادگاه مدنی خاص می باشد.

ماده 1060 قانون مدني: ازدواج زن ايراني با تبعه خارجه درمواردي هم كه مانع قانوني ندارد موكول به اجازه خصوص از طرف دولت است.

مهریه: ماده1082: به مجرّد عقد زن مالک مهر می شود و می تواند هر نوع تصرّفی که بخواهد در آن بنماید

ریاست خانواده: ماده 1105 قانون مدنی: در روابط زوجین ریاست خانواده از خصایص شوهر است.

نفقه: ماده 1106: در عقد دائم نفقه زن به عقده شوهر است

تمکین: ماده 1108: هرگاه زن بدون مانع مشروع از ادای وظایف زوجیت( رابطه جنسی) امتناع کند مستخق نفقه نخواهد بود.

اقامتگاه: ماده1005قانون مدنی: اقامتگاه زن شوهر دار همان اقامتگاه شوهر است معذلک زنی که شوهر او اقامتگاه معمولی ندارد و همچنین زنی که با رضایت شوهر خود و یا با اجازه محکمه مسکن علیحده اختیار کرده می تواند اقامتگاه شخصی علیحده نیز داشته باشد.»

ماده 1114: زن باید در منزلی که شوهر تعیین می کند سکنی نماید(اقامت کند) مگر آکه امکان تعیین منزل به زن داده شده باشد.

اشتغال: ماده 1117 قانون مدنی: شوهر می تواند زن خود را از حرفه یا صنعتی که منافی مصالح خانوادگی یا حیثیات خود یا زن باشد منع کند.

ماده 1114 قانون مدنی:زن باید در منزلی که شوهر تعیین می کند سکنی نماید مگر آنکه اختیار تعیین منزل به زن داده شده باشد.

اجازه خروج از کشور: بند 3 ماده 18 قانون گذرنامه: موافقت کتبی شوهر در مورد مسافرت…. تا پایان اعتبار گذرنامه معتبر است ماده 12 آیین نامه قانون گذر نامه شوهر در صورت پشیمانی از اجازه خروج همسرش باید کتباً درخواستش را همراه با مدارک مربوط به ازدواج به مسؤلان مربوطه تسلیم کند.

انحلال عقد ازدواج

الف- فسخ نکاح

ماده 1122قانونی مدنی: عیوب زیر در مرد که مانع از ایفای مظیفه زناشویی باشد موجب حق فسخ برای زن خواهد بود:

1- خصاء(اختگی)

2- عنن(ناتوانی جنسی)

3- مقطوع بودن آلت تناسلی ماده 1123قانونی مدنی: عیوب ذیل در زن موجب فسخ برای مرد خواهد بود:

1- قرن( وجود استخوان در واژن که مانع رابطه جنسی شود)

2- جذام

3- برص(بیماری پیسی)

4- افصا( یکی بودن مجرای اداری و واژن)

5- زمین گیری

6- نابینایی از هر دو چشم

2 . طلاق طلاق مرد: ماده 1133 قانون مدنی:مرد می تواند با رعایت شرایط مقررات(پرداخت مهریه و اجرت المثل) در این قانون با مراجعه به دادگاه تقاضای طلاق همسرش را بنماید.

لازم به ذکر است مرد می تواند با پرداخت مهریه هر موقع دلش خواست بدون نیاز به اثبات تقصیر زن در دادگاه او را طلاق دهد.

طلاق زن :ماده 1129 قانون مدنی: در صورت استنکاف شوهر از دادن نفقه زن می تواند برای طلاق به حاکم رجوع کند و حاکم شوهر را اجبار به طلاق می نماید همچنین است در صورت عجز شوهر از دادن نفقه.

ماده 1130قانون مدنی: در صورتی که دوام زوجیت موجب عسر و هرج زوجه باشد، وی می تواند به حاکم مراجعه و تقاضای طلاق کند، چنانچه عسر و هرج مذکور در محکمه ثابت شود، دادگاه می تواند زوج را اجبار به طلاق نماید و در صورتی که اجبار میسر نباشد زوجه به اذن حاکم شرع طلاق داده می شود.

تبصره: عسر و هرج موضوع این ماده عبارت است از به وجود آمدن وضعیتی که ادامه زندگی را برای زوجه با مشقت همراه ساخته و تحمل آن مشکل باشد و موارد ذیل در صورت احراز توسط دادگاه صالح از مصادیق عسر و هرج محسوب میگردد.

1- ترک زندگی حانوادگی توسط زوج حداقل به مدت 6 ماه متوالی یا 9 ماه متناوب در مدت یکسال بدون عذر موجه.

2- اعتیاد زوج به یکی از انواع مواد مخدر و یا ابتلا وی به مشروبات الکلی که به اساس زندگی خانوادگی خلل وارد آورده و امتناع یا عدم امکان الزام وی به ترک آن در مدتی که به تشخیص پزشک برای ترک اعتیاد لازم بوده است. در صورتی که زوج به تعهد خود عمل ننماید و یا پس از ترک مجددا به مصرف موارد مذکور روی آورد بنا به در خواست زوجه، طلاق انجام خواهد شد.

3- محکومیت قطعی زوج به حبس پنج سال یا بیشتر.

4- ضرب و شتم یا هر گونه سورفتار مستمر زوج که عرفا با توجه به وضعیت زوجه قابل تحمل نباشد.

5- ابتلا زوج به بیماری های صعب العلاج روانی یا ساری یا هر عارضه صعب العلاج دیگری که زندگی مشترک را مختل نماید.

لازم به ذکر است زن باید تمامی موارد بالا را در دادگاه با مدرک یا شهود به اثبات برساند.

3 .  سرپرستی و حضانت فرزندان ولایت: ماده 1180 قانون مدنی: طفل صغیر،تحت ولایت قهری (سرپرستی) پدر و جد پدری خود می باشد و همچنین طفل غیررشید یا مجنون در صورتی که عدم رشد یا جنون او متصل به صفر باشد.

ماده1181قانون مدنی : هر یک از پدر و جدپدری، نسبت به اولاد خود ولایت دارند.

ماده1183قانون مدنی: در کلیه امور مربوط به اموال و حقوق مالی مولی علیه، ولی ، نماینده قانونی او می باشد.

ماده 16 قانون ثبت احوال مصوب 1355: اعلام و امضاء دفتر ثبت كل وقايع (براي صدور شناسنامه) به ترتيب به عهده اشخاص زير خواهد بود:1- پدر 2) جد پدري 3) مادر در صورت غيبت پدر و…

حضانت: ماده 1169قانون مدنی: برای حضانت و نگهداری طفلی که ابوین او جدا از یکدیگر زندگی می کنند، مادر تا سن هفت سالگی اولویت دارد و پس از آن با پدر است.

تبصره: بعد از هفت سالگی در صورت حدوث اختلاف حضانت طفل با رعایت مصلخت کودک به تشخیص دادگاه می باشد. ماده 1170قانون مدنی: اگر مادر در مدتی که حضانت طفل با اوست مبتلا به جنون شود یا به دیگری شوهر کند حق حضانت با پدر خواهد بود.

قیمومیت: ماده 1218قانون مدنی: برای اشخاص زیر قیم تعیین می شود. برای صغار(کودکان نابالع) که ولی خاص(پدر و جد پدری) ندارند.

ماده 1233 قانون مدنی:زن نمی تواند بدون رضایت شوهر خود سمت قیمویت را قبول کند.

4 . چندهمسری: ماده1048 قانون مدنی : جمع بین دو خواهر ممنوع است اگر چه به عقد منقطع باشد.

ماده 1049 قانون مدنی: هیچ کس نمی تواند دختر برادر زن یا دختر خنواهر زن خود را بگیرد مگر با اجازه زن خود.

ماده 900 قانون مدنی: فرض( سهم) دو وارث ربع ترکه( یک چهارم ترکه) است:  زوجه یا زوجه ها در صورت فوت شوهر بدون اولاد.

ماده 901 قانون مدنی: ثمن(یک هشتم)، فریضه زوجه یا زوجه هاست در صورت فوت شوهربا داشتن اولاد.

5 . سن مسئولیت کیفری: تبصره1 ماده 1210 قانون مدنی: سن بلوغ در پسر پانزده سال تمام قمری(14 سال و 6 ماه شمسی) و در دختر 9 سال تمام قمری(8 سال و 9 ماه شمسی) ماده 49 قانون مجازات اسلامی:اطفال در صورت ارتکاب جرم مبری از مسئولیت کیفری هستند و تربیت آنان با نظر دادگاه به عهده سرپرست اطفال و عندالقتضا کانون اصلاح و تربیت اطفال می باشد.

تبصره یک: منظور از طفل کسی است که به حد بلوغ شرعی نرسیده باشد.

6 .  تابعیت: بند 2 ماده 976 قانون مدنی: اشخاص ذیل تبعه ایران محسوب می شوند: کسانی مه پدر آنها ایرانی است اعم از اینکه در ایران یا در خارجه باشند….5- کسانی که در ایران از پدری که تبعه خارج است بوجود آمده و بلافاصله پس از رسیدن به 18 سال تمام لااقل یکسال دیگر در ایران اقامت کرده باشند والا قبول شدن آنها به تابعیت ایران بر طبق مقرر خواهد بود که مطابق قانون برای تحصیل تابعیت ایران مقرر است. 6- هر زن تبعه خارجی که شوهر ایرانی اختیار کند…

ماده 986قانون مدنی : زن غیر ایرانی که در نتیجه ازدواج ایرانی می شود می تواند بعد از طلاق یا فوت شوهر ایرانی به تابعیت اول خود رجوع نماید مشروط بر اینکه وزارت امور خارجه را کتبا مطلع کند، ولی هر زن شوهر مرده که از شوهر سابق خود اولاد دارد نمی تواند مادام که اولا او به سن 18 سال تمام نرسیده باشد از این حق استفاده کند و در هر حال زنی که مطابق این ماده تبعه خارج می شود حق داشتن اموال غیر منقوله را نخواهد داشت مگر در حدودی که این حق به اتباع خارجه داده شده باشد…

تبصره 2 ماده 987: زنهای ایرانی که بر اثر ازدواج تابعیت خارجی را تحصیل می کنند حق داشتن اموال غیر منقول را در صورتی که موجب سلطه اقتصادی خارجی گردد ندارند.

7 . دیه: ماده 294 قانون مجازات اسلامي:ديه مالي است كه به سبب جنايت بر نفس يا عضو به مجني عليه يا به ولي يا به اولياء دم او داده مي شود.

ماده 300قانون مجازات اسلامي:ديه قتل زن مسلمان خواه عمدي خواه غير عمدي نصف ديه مرد مسلمان است.

ماده 301قانون مجازات اسلامي:ديه زن و مرد يكسان است تا وقتي كه ديه به ثلث ديه كامل برسد در آن صورت ديه زن نصف ديه مرد است.

بند 6ماده 487قانون مجازات اسلامي: ديه جنين كه روح در آن پيدا شده است اگر پسر باشد ديه كامل و اگر دختر باشد نصف ديه كامل و اگر مشتبه باشد سه ربع ديه كامل خواهد بود.

8 .ارث ماده 899 قانون مدنی: فرض(سهم) سه وراث نصف ترکه است.

شوهر در صورت نبودن اولاد برای متوفی اگرچه از شوهر دیگر باشد

ماده 900 قانون مدنی: فرض( سهم) دو وارث ربع ترکه( یک چهارم ترکه) است:1- شوهر در صورت فوت زن با داشتن اولاد

2- زوجه یا زوجه ها در صورت فوت شوهر بدون اولاد.

ماده 907 قانون مدنی: اگر متوفی ابوین نداشته و یک یا چند نفر اولاد داشته باشد ترکه به طیق ذیل تقسیم می شود:… اگر اولاد متعدد باشد و بعضی از آنها دختر و بعضی از آنها پسر، پسر دو برابر دختر می برد.

ماده 906قانون مدنی: …. اگر پدر و مادر میت هر دو زنده باشند مادر یک ثلث و پدر دو ثلث می برد.

ماده 949قانون مدنی: در صورت نبودن هیچ وارث دیگر بغیر از زوج یا زوجه، شوهر تمام ترکه زن متوفات خود را می برد لیکن زن فقط نصیب خود را و بقیه ترکه شوهر در حکم مال اشخاص بلاوارث و تابع ماده 866 خواهد بود.

ماده 946: زوج (شوهر) از تمام زوجه ارث می برد لیکن زوجه (زن) از اموال ذیل:

1-از اموال منقول از هر قبیل که باشد.

2-از ابنیه و اشجار

ماده 947قانون مدنی:زوجه از قیمت ابنیه و اشجار ارث می برد و نه از عین آنها و طریقه تقویم آن است که ابنیه و اشجاربا فرض استحقاق بقا در زمین بدون اجرت تقویم می گردد.

  1. قوانینی که از قتل های ناموسی حمایت می کند ماده 220 قانون مجازات اسلامي: پدر يا جد پدري كه فرزند خود را بكشد قصاص نمي شود و به پرداخت ديه قتل به ورثه مقتول و تعزير محكوم خواهد شد.

ماده 630 قانون مجازات اسلامی: هرگاه مردی همسر خود را در حال زنا با مرد اجنبی مشاهده کند و علم به تمکین زن داشته باشد می تواند در همان حال آنان را به قتل برساند و در صورتی که زن مکره باشد ( به اجبار تن به عمل جنسی داده باشد) فقط مرد را می تواند به قتل برساند. حکم ضرب و جرح نیز در این موارد مانند قتل است.

9 . .شهادت (گواهی دادن)

ماده 495 قانون مجازات اسلامی: دیه مربوط به بینایی در صورت اختلاف بین متخلف و کسی که تخلفی بر او روا شده است، با گواه دو کارشناس مرد یا یک کارشناس زن به این که بینایی از بین رفته و دیگر بر نمی گردد…. ثابت می شود.

ماده 230 قانون آیین دادرسی دادگاه عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب 1370، در دعاوی مدنی ( حقوقی) تعداد و جنسیت گواه، همچنین ترکیب شاهدان با سوگند به ترتیب ذیل است:

الف) اصل طلاق و اقسام آن و رجوع در طلاق و نیز دعاوی غیر مالی از قبیل مسلمان بودن، بلوغ، جرح تعدیل، عفو از قصاص، وکالت، وصیت یا گواهی: با حضور دو مرد قابل اثبات است. در واقع زنان در این امور نمی توانند شهادت دهند.

ب) دعاوی مالی یا آنچه که مقصود از آن مال است از قبیل دین، ثمن مبیع( خرید و فروش)، معاملات وقف، اجاره، وصیت به نفع مدعی، عصب، جنایات خطایی و شبه عمد که موجب دیه است با گواهی: دو مرد، یا یک مرد و دو زن قابل اثبات است.

ج) دعاوی که اطلاع از آن ها معمولا در اختیار زنان است از قبیل ولادت، رضاع، بکارت و عیوب درونی زنان با گواهی: چهار زن، یا دو مرد، یا یک مرد و دو زن قابل اثبات است.

د) اصل ازدواج با گواهی: دو مرد و یا یک مرد و دو زن قابل اثبات است.

ماده 74 قانون مجازات اسلامی: زنا چه موجب حد جلد باشد و چه موجب حد رجم با شهادت 4مرد عادل يا سه مرد عادل و2 زن عادل ثابت ميشود.

ماده 76قانون مجازات اسلامی : شهادت زنان به تنهايي يا به انضمام شهادت يك مرد عادل زنا را ثابت نمي كند بلكه در مورد شهود مذكور حد قذف طبق احكام قذف جاري مي شود (حد قذف يعني 80 ضربه شلاق در مرد زناني كه به تنهايي يا –به جاي سه مرد –تنها با يك مرد به دادگاه بيايند و در مورد زنا شهادت بدهند صادر مي شود) .

ماده قانون مجازات اسلامی119:شهادت زنان به تنهايي يا به ضميمه مرد لواط را ثابت نمي كند .

ماده 128:راه هاي ثبوت مساحقه (همجنس گرایی زنان) در دادگاه همان راه هاي ثبوت لواط است (يعني با شهادت 4 مرد)

ماده 137قانون مجازات اسلامی:قوادي با شهادت دو مرد عادل ثابت مي شود.

10 دیگر قوانین تبعیض آمیز  سنگسار:

ماده83 قانون مدنی: حد زنا در موارد زیر رجم(سنگسار) است.

  زنای مرد محصن( متاهل) و زنای زن محصنه( متاهل) با مرد بالغ.

پوشش اجباری:

تبصره 638 قانون مجازات اسلامی:زنانی که بدون حجاب شرعی در معابر و انظار عمومی ظاهر شوند به حبس از ده روز تا دو ماه و یا از پنجاه هزار تا پانصد هزار ریال جزای نقدی محکوم خواهند شد.

شرط رییس جمهور بودن در ایران:

اصل 115 قانون اساسی: رییس جمهور از میان رجال مذهبی و سیاسی که واجد شرایط باشند انتخاب گردد…..

 

 

بحرانی خاموش در دل زندگی روزمره، کودک کار

مرضیه معظمی

حال توسعه به‌صورت گسترده دیده می‌شوند. در ایران نیز، کار کودک به یک بحران اجتماعی تبدیل شده است که با فقر، نابرابری اجتماعی و بی‌توجهی سیاسی پیوندی تنگاتنگ دارد.

با وجود اینکه ایران معاهدات بین‌المللی در حمایت از حقوق کودک را امضا کرده، واقعیت زندگی روزمره بسیاری از کودکان با این تعهدات فاصله زیادی دارد .

برآورد می‌شود که چند صد هزار کودک در ایران مشغول به کار می‌باشند برخی منابع این تعداد را حتی بیش از یک میلیون نفر اعلام می‌کنند. این کودکان معمولاً به کارهای سنگین جسمی همچون زباله‌گردی، شیشه‌شویی خودرو، دست‌فروشی یا کار در کارگاه‌ها مشغولند.

بسیاری از آن‌ها از خانواده‌های فقیر، بی‌سرپرست یا از اقلیت‌های قومی و مهاجر به‌ویژه افغان هستند.  کودکان پناهجو یا فاقد مدارک رسمی، در برابر سوءاستفاده و بهره‌کشی بسیار آسیب‌پذیرترند . ایران کنوانسیون حقوق کودک سازمان ملل را پذیرفته است، اما قوانین داخلی ناکافی بوده و در عمل نیز به‌درستی اجرا نمی‌شوند .  نبود سازوکارهای نظارتی، برنامه‌های حمایتی مؤثر و آگاهی عمومی از دلایل اصلی تداوم این مشکل هستند . کودکانی که ناچار به کار هستند اغلب از تحصیل بازمی‌مانند یا مدرسه را ترک می‌کنند این کودکان در معرض خشونت‌های روانی، جسمی و حتی جنسی قرار دارند.

مسئولیت‌های سنگین در سنین پایین تأثیرات بلند مدتی بر روان و رشد اجتماعی آن‌ها بر جای می‌گذارد برخی سازمان‌های مردم‌نهاد در ایران تلاش می‌کنند با ارائه آموزش مراقبت پزشکی و فضاهای امن، به این کودکان کمک کنند ، با این حال، در غیاب حمایت دولتی، امکانات آن‌ها بسیار محدود است برای مقابله با این معضل، نیاز به برنامه‌های اجتماعی فراگیر، آموزش عمومی و اصلاحات سیاسی وجود دارد.

کودکان کار در ایران تنها یک آسیب اجتماعی نیستند، بلکه آینه‌ای از فقر، ضعف قانونی و بی‌تفاوتی جمعی‌اند. آینده‌ای بهتر زمانی ممکن است که همه کودکان بدون دغدغه کار، بتوانند زندگی کنند و بیاموزند این مسیر، مستلزم اراده سیاسی و همبستگی اجتماعی است . در بسیاری از موارد، کودکان کار قربانی باندهای سازمان‌یافته یا نظام‌های بهره‌کشی پنهان هستند .  این شبکه‌ها با استفاده از نیاز مالی خانواده‌ها، کودکان را وارد چرخه‌ای می‌کنند که خروج از آن بسیار دشوار است   بسیاری از این کودکان، حتی در صورت تمایل به بازگشت به مدرسه، به‌دلیل فشار مالی یا نداشتن مدارک هویتی نمی‌توانند ادامه تحصیل دهند . همچنین، دختران در این میان آسیب‌پذیرترند، چرا که نه‌ تنها در معرض بهره‌کشی کاری بلکه گاه در معرض سوءاستفاده‌های جنسی و ازدواج‌های اجباری قرار می‌گیرند . رسانه‌ها، نهادهای مدنی و آحاد جامعه نقش کلیدی در تغییر نگرش نسبت به کودکان کار دارند . نباید این کودکان را فقط به‌عنوان متکدی یا مزاحم خیابان دید، بلکه باید آن‌ها را به‌عنوان قربانیان شرایط اجتماعی درک کرد. تولید مستند، گزارش، روایت‌های داستانی و غیره . آموزش عمومی می‌تواند آگاهی جامعه را بالا برده و فشار بر نهادهای مسئول برای اقدام مؤثر را افزایش دهد.سرمایه‌گذاری بر سلامت و آموزش کودکان، نه‌تنها حق انسانی آنان است، بلکه از منظر اقتصادی و اجتماعی نیز به نفع جامعه است.

کودکی که امروز از خیابان نجات می‌یابد، فردا می‌تواند شهروندی مؤثر، کارآمد و سالم باشد. هیچ جامعه‌ای بدون احترام به کودکان خود به توسعه پایدار نخواهد رسید. اولین گام در مسیر کاهش کار کودک، تقویت و اجرای مؤثر قوانین حمایتی از کودکان است باید نظارت مؤثرتری بر اجرای قانون کار، ممنوعیت به‌کارگیری کودکان زیر سن قانونی و برخورد با متخلفان اعمال شود.. تقویت نظام آموزش عمومی با کیفیت و رایگان، مخصوصاً در مناطق محروم، یکی از مؤثرترین ابزارهای پیشگیری از کار کودک است.

در کنار آن، باید از کودکانی که ترک تحصیل کرده‌اند، با طرح‌های بازگشت به مدرسه حمایت شود. فقر یکی از ریشه‌های اصلی کار کودک است. بدون کمک به خانواده‌های فقیر و بی‌سرپرست، مقابله با این پدیده ناممکن است. باید یارانه‌ها، خدمات رفاهی و بیمه‌های اجتماعی به‌گونه‌ای طراحی شوند که خانواده نیازی به درآمد کودک نداشته باشد. آموزش خانواده‌ها، مسئولان و عموم مردم درباره حقوق کودک و اثرات منفی کار کودک، می‌تواند در کاهش این پدیده مؤثر باشد.

رسانه‌ها، شبکه‌های اجتماعی، مدارس و مساجد نقش مهمی در این زمینه دارند. ایران می‌تواند با بهره‌گیری از تجارب بین‌المللی، به ویژه از کشورهای موفق در کاهش کار کودک، برنامه‌های جامع‌تری طراحی کند. همکاری با نهادهای بین‌المللی همچون یونیسف، سازمان جهانی کار ILOو نهادهای حقوق بشری ضروری است.کودکان سرمایه‌های بی‌جایگزین یک ملت‌اند.

با بی‌توجهی به سرنوشت آن‌ها، آینده‌ای تاریک‌تر رقم می‌زنیم. وظیفه دولت، جامعه و هر فرد آگاه، فراهم کردن شرایطی است که در آن، کودک فقط کودک باشد  با رویاها، بازی‌ها و آینده‌ای روشن.

 

 

 

شرایط سخت زنان در ایران

مهدی پارسیون

ساختارهای تبعیض، مقاومت اجتماعی، و افق‌های تحول

مقدمه زن بودن در ایران، صرفاً یک موقعیت زیستی نیست؛ بلکه مفهومی پیچیده، چندلایه و متأثر از تاریخ، قدرت، قانون و فرهنگ است. زنان ایرانی در قرن اخیر، در گذار از دوره‌های تاریخی متفاوت، همواره با مجموعه‌ای از موانع قانونی، اجتماعی و فرهنگی مواجه بوده‌اند که امکان مشارکت کامل در توسعه و پیشرفت کشور را از آنان سلب کرده است. با وجود پیشرفت‌های فردی و جمعی چشمگیر در برخی حوزه‌ها، تبعیض‌های ساختاری همچنان پابرجاست. این مقاله با رویکردی تحلیلی و انتقادی، تلاش دارد ابعاد مختلف سختی‌های زنان در ایران را بررسی کرده و با رجوع به داده‌های تاریخی، ساختارهای حقوقی، رفتارهای اجتماعی و حرکت‌های اعتراضی زنان، تصویری روشن از وضعیت امروز ارائه دهد.

۱. نظام حقوقی و بازتولید نابرابری

ریشه‌های حقوقی تبعیض

قانون مدنی ایران، مبتنی بر فقه شیعه، چارچوبی حقوقی را بنا نهاده که در آن مرد به عنوان «قَیّم» خانواده شناخته می‌شود و زن، تابع. این چارچوب در مسائلی نظیر نکاح، طلاق، ارث، ولایت، شهادت و دیه، خود را به‌صورت نابرابری قانونی آشکار می‌کند.

مصادیق حقوقی نابرابری:

  • طلاق: مرد می‌تواند با اجرای صیغه طلاق و پرداخت مهریه زن را طلاق دهد، اما زن باید از راه‌های دشوار و پیچیده (مانند اثبات عُسر و حَرج) اقدام کند.
  • ارث و دیه: سهم ارث زن معمولاً نصف مرد است و دیه‌ی زن نیز در بسیاری موارد معادل نیمی از دیه مرد تعیین می‌شود.
  • حجاب اجباری: قانون الزام حجاب، محدودیتی برای آزادی پوشش زنان محسوب می‌شود و ابزار کنترل حکومتی بر بدن و سبک زندگی آنان است.

تأثیرات این قوانین بر زندگی زنان

این نظام حقوقی، نه‌تنها عدالت را نقض می‌کند بلکه در عمل منجر به وابستگی اقتصادی، روانی و اجتماعی زنان به مردان می‌شود و چرخه نابرابری را بازتولید می‌کند.

۲. چالش‌های فرهنگی و جامعه‌محور

فرهنگ پدرسالارانه؛ میراثی مقاوم در برابر تغییر

فرهنگ اجتماعی در ایران، به شدت از الگوهای مردسالارانه تأثیر گرفته است. در بسیاری از خانواده‌ها هنوز نقش زن به‌عنوان همسر، مادر و خانه‌دار تعریف می‌شود و حتی زنان تحصیل‌کرده نیز تحت فشارهای شدید برای انطباق با این نقش‌ها هستند.

کنترل اجتماعی بر بدن زن

  • پوشش: فشار اجتماعی، فرهنگی و قانونی برای رعایت «حجاب شرعی»، بخشی از کنترل سیستماتیک بر بدن زنان است.
  • ورزش و فضاهای عمومی: ممانعت از ورود زنان به ورزشگاه‌ها، ممنوعیت برخی رشته‌های ورزشی، و محدودیت در حضور در فضاهای تفریحی یا عمومی، نمودهای دیگری از کنترل اجتماعی بر آزادی حرکت و مشارکت زنان است.

خشونت خانگی و قتل‌های ناموسی

نبود قانون جامع علیه خشونت خانگی، ضعف نهادهای حمایتی، و دیدگاه سنتی به “آبرو” باعث شده زنانی که مورد خشونت قرار می‌گیرند، نه‌تنها امکان شکایت نداشته باشند، بلکه در بسیاری موارد به‌عنوان مقصر نیز معرفی شوند. قتل‌های ناموسی، هنوز هم در برخی مناطق به‌عنوان «دفاع از شرافت» توجیه می‌شود.

۳. اقتصاد، اشتغال و استقلال مالی

شکاف بزرگ میان تحصیلات و اشتغال

با اینکه بیش از ۶۰٪ دانشجویان دانشگاه‌ها را زنان تشکیل می‌دهند، سهم آنان در بازار کار کمتر از ۲۰٪ است. این تضاد نشان می‌دهد که ساختارهای اقتصادی و اجتماعی، ظرفیت جذب نیروی تحصیل‌کرده زن را ندارند یا نمی‌پذیرند.

تبعیض شغلی و سقف شیشه‌ای

  • موانع استخدام: در بسیاری از آگهی‌های استخدام، جنسیت به‌عنوان معیار انتخاب لحاظ می‌شود.
  • محدودیت رشد شغلی: زنان به ندرت به موقعیت‌های مدیریتی بالا می‌رسند و غالباً در نقش‌های اجرایی، دفتری یا خدماتی باقی می‌مانند.
  • شکاف دستمزد: حتی در مشاغل مشابه، زنان در ایران به‌طور میانگین درآمد کمتری نسبت به مردان دارند.

زنان سرپرست خانوار؛ گروهی در حاشیه

با افزایش آمار طلاق و فوت همسران، شمار زنان سرپرست خانوار به‌شدت افزایش یافته، اما هیچ سیستم حمایتی جامع و کارآمدی برای معیشت این گروه وجود ندارد. بسیاری از آنان در مشاغل غیررسمی و فاقد بیمه فعال‌اند.

۴. سیاست و نهادهای تصمیم‌گیر: حذف سیستماتیک زنان

زنان در ایران، علی‌رغم تلاش‌های مستمر، حضور ناچیزی در سیاست و نهادهای تصمیم‌ساز دارند. مجلس شورای اسلامی، شورای نگهبان، دولت و شوراهای عالی، عموماً مردمحورند و فضای رقابتی برای ورود زنان عملاً محدود شده است.

عدم دسترسی به قدرت سیاسی

هیچ‌گاه زنی در مقام رئیس‌جمهور یا عضو شورای نگهبان قرار نگرفته است. در انتخابات‌ها نیز با رد صلاحیت‌های گسترده، عملاً از ورود زنان مستقل و منتقد به ساختارهای قدرت جلوگیری می‌شود.

۵. مقاومت و کنشگری زنان: از صبوری تا فریاد

جنبش‌های اجتماعی زنان

جنبش زنان در ایران، تاریخی طولانی دارد: از نخستین انجمن‌های زنانه در دوران مشروطه تا کمپین یک میلیون امضا، و از اعتراضات خیابانی تا فعالیت‌های حقوقی و مدنی. مهم‌ترین ویژگی این جنبش‌ها، استمرار، خلاقیت و تطبیق با محدودیت‌ها بوده است.

جنبش «زن، زندگی، آزادی»

اعتراضات گسترده پس از مرگ مهسا امینی در سال ۱۴۰۱، نه‌تنها صدای زنان را در سطح ملی و جهانی بلند کرد، بلکه ساختار حاکم را به چالش کشید. این جنبش، نخستین باری بود که شعار زن‌محور به محور اصلی جنبش اعتراضی بدل شد.

کنشگری دیجیتال

با گسترش شبکه‌های اجتماعی، زنان ایرانی به ابزاری نوین برای بیان مطالبات و سازماندهی اعتراضات دست یافته‌اند. کمپین‌هایی چون #دختر_خیابان_انقلاب، #نه_به_حجاب_اجباری، و افشاگری علیه آزار جنسی، نمونه‌هایی از قدرت فضای مجازی در تحول گفتمان اجتماعی هستند.

نتیجه‌گیری: تغییر ضروری، اجتناب‌ناپذیر و در راه

وضعیت زنان در ایران، مسئله‌ای صرفاً جنسیتی نیست، بلکه بازتابی از بحران عمیق در ساختارهای اجتماعی، حقوقی و سیاسی کشور است. جامعه‌ای که نیمی از ظرفیت انسانی خود را نادیده می‌گیرد، نمی‌تواند به توسعه پایدار و عدالت اجتماعی دست یابد. اما همزمان، صدای زنان ایران در حال بلندتر شدن است؛ زنانی که با آگاهی، جسارت، دانش و همبستگی، مرزها را یکی‌یکی جابه‌جا می‌کنند.

اصلاح قوانین، آموزش فراگیر جنسیتی، تقویت نهادهای مدنی، و فشارهای بین‌المللی هماهنگ می‌تواند در کنار مقاومت درونی زنان، زمینه‌ساز حرکتی تازه باشد. آینده‌ای که در آن زن بودن، نه محدودیت بلکه فرصت باشد.

 

 

آشنایی با اصول اولیه آیین بهائیت

نغمه ظریفی مقدم

آیین بهائیت یکی از ادیان نوظهور جهانی است که در قرن نوزدهم میلادی در ایران ظهور کرد. بنیان‌گذار این دین حضرت بهاءالله (۱۸۱۷–۱۸۹۲) است که پیروانش او را پیامبر خدا برای عصر جدید می‌دانند. بهائیت با تأکید بر وحدت نوع بشر، صلح جهانی و همزیستی ادیان، امروزه پیروانی در سراسر جهان دارد. از اصول اصلی این دیانت میتوان به نکات زیر اشاره داشت:

۱. وحدت الهی و پیامبران از مهم‌ترین اصول آیین بهائی، اعتقاد به یگانگی خدا و وحدت ادیان است. بهائیان معتقدند که خداوند یکتاست و پیامبران مختلف، از جمله حضرت موسی، حضرت عیسی، حضرت محمد و حضرت بهاءالله، فرستادگان یک خدا هستند که در زمان‌های مختلف برای هدایت بشر آمده‌اند. این اصل به “توالی پیامبران” یا “ظهورات متوالی” معروف است.

۲. یگانگی نوع بشر یکی از بنیادین‌ترین آموزه‌های بهائیت، اعتقاد به برابری همه انسان‌ها بدون توجه به نژاد، ملیت، جنسیت یا طبقه اجتماعی است. در این آیین، تبعیض نژادی و جنسیتی مردود شناخته شده و به نقش برابر زنان و مردان در جامعه تأکید می‌شود.

۳. جستجوی مستقل حقیقت در بهائیت، تقلید کورکورانه از باورهای مذهبی یا فرهنگی ناپسند شمرده می‌شود. هر فرد موظف است خود به جستجوی حقیقت بپردازد و با آگاهی و تحقیق، به باورهای خود برسد.

۴. هماهنگی علم و دین از دیدگاه بهائی، دین و علم باید در هماهنگی کامل با یکدیگر باشند. اگر دینی با عقل و علم در تضاد باشد، از نظر بهائیت مردود است. این اصل از بهائیت را به دینی پیشرو و عقل‌گرایانه تبدیل کرده است.

۵. صلح جهانی و نظام واحد جهانی بهاءالله در آثار خود به ایجاد یک جامعه جهانی عادلانه و صلح‌آمیز فراخوان داده است. بهائیان معتقدند که انسانیت به سوی ایجاد نظامی جهانی پیش می‌رود که در آن جنگ و اختلافات ملی جای خود را به همکاری، صلح و برادری خواهد داد

۶. آموزش و پرورش همگانی آموزش برای همه کودکان – دختر و پسر – از اصول کلیدی در آیین بهائی است. بهائیان بر این باورند که پیشرفت جوامع بدون تربیت و تحصیل ممکن نیست.آیین بهائیت، دینی با پیام‌های صلح، اتحاد، و پیشرفت معنوی و اجتماعی است که در جامعه جهانی امروز، نقش مهمی در ترویج ارزش‌های انسانی ایفا می‌کند. با وجود اینکه پیروان این دین در برخی کشورها، به‌ویژه ایران، با محدودیت‌ها و فشارهای جدی مواجه هستند، ولی همچنان به اصول خود پایبند مانده و در سراسر جهان به فعالیت‌های اجتماعی، فرهنگی و معنوی ادامه می‌دهند. در بررسی نقش اجتماعی و معنوی آیین بهائیت در جهان معاصرمیتوان گفت که،آیین بهائیت فراتر از یک دین است .این آیین، حرکتی است برای عدالت اجتماعی، آموزش، برابری و صلح. در دنیای امروز که با شکاف‌ها و تضادهای روزافزون روبه‌روست، بهائیت دیدگاهی جامع ارائه می‌دهد که به چالش‌های معنوی و عملی بشر پاسخ می‌دهد.یکی از اصول محوری بهائیت، ترویج عدالت است. حضرت بهاءالله می‌فرمایند: «بهترین حالت عالم، حالتی است که عدالت در آن حکم‌فرما باشد.» بر همین اساس، جوامع بهائی در سراسر جهان در طرح‌ها و فعالیت‌هایی برای ارتقای آموزش، کاهش فقر و توسعه پایدار شرکت می‌کنند.از دیگر اصول اجتماعی مهم، تساوی حقوق زن و مرد است. آیین بهائی، زنان و مردان را برابر می‌داند و همکاری آن‌ها را کلید پیشرفت نوع بشر می‌داند.

بهائیت همچنین بر ضرورت عدالت اقتصادی تأکید دارد. فقر شدید و ثروت افراطی هر دو به عنوان موانعی برای پیشرفت و همزیستی اجتماعی شناخته می‌شوند. بهائیان خواهان نظام‌هایی اقتصادی‌اند که هم انگیزه فردی را تقویت کند و هم مسئولیت اجتماعی را ترویج دهد.در رابطه بارشد معنوی و پیشرفت فردی علاوه بر ارزش‌های اجتماعی، آیین بهائی بر رشد درونی انسان تأکید فراوان دارد.  دعا، تفکر، مطالعه آثار مقدسه و خدمت روزانه به دیگران از ارکان زندگی معنوی در این آیین هستند.از دیدگاه بهائی، تغییر حقیقی در جهان از دگرگونی درون افراد آغاز می‌شود. فضیلت‌هایی چون صداقت، فروتنی، بردباری و محبت، نه تنها زندگی شخصی را غنا می‌بخشند بلکه موجب تأثیر مثبت در جامعه نیز می‌شوند. در دیدگاه جهانی ،بهائیت، وحدت نوع بشر را حقیقتی بنیادی می‌داند. در جهانی که با بحران‌هایی چون تغییرات اقلیمی، مهاجرت و نابرابری اجتماعی مواجه است، آموزه‌های بهائی چشم‌اندازی برای همکاری جهانی فراتر از مرزهای ملی، فرهنگی و دینی ارائه می‌دهند.

به طور کامل میتوان گفت که آیین بهائی، ارزش‌های معنوی را با تعهد به فعالیت‌های اجتماعی پیوند می‌دهد. این آیین الهام‌بخش افراد و جوامع برای ساختن جهانی عادلانه‌تر، صلح‌آمیزتر و متحدتر است. با وجود چالش‌ها و فشارها – به‌ویژه در کشورهایی که بهائیان مورد آزار قرار می‌گیرند – پیام بهائیت همچنان برای بسیاری در سراسر جهان منبع امید و راهنمایی است.

 

 

نگاهی آماری به مسئله اعتیاد دانش آموزان

ملینا نوری وفا

 روزگار چه بازی بدی دارد. حقیقتاً اسباب تاسف است وقتی که می شنویم مواد مخدر «سالانه نزدیک به دویست هزار میلیارد تومان»  یعنی پنج برابر بودجه آموزش و پرورش ‍‍را در کشور ایران می بلعد و قاچاقچیان وطنی از این منکر «سالانه ۳ میلیارد دلار»  کسب سود می کنند و ایضاً «سالانه ۵۰۰ هزار کیلو در کشور مواد مخدر مصرف می شود»  و ما از راس هرم ۱۰ کشور مصرف کننده بزرگ مواد مخدر در جهان پایین نمی آییم و هم چنان در بالا مانده ایم.

هرچند این آمار عریان، آزار دهنده و رعب آور است، لیکن هولناک تر آن است که ما تلخی حقیقت را فرو بگذاریم و به تاسی از تفکر معیوب حاکم بر ملاحظات اجتماعی، با استراتژی بقای مواد مخدر تعامل کنیم و بنشینیم تا این چرخه بچرخد و قاچاقچیان، مواد مخدر را وارد کنند و دستگاه ها برای مبارزه پول بگیرند و یک عده با اندوه حسرت های ناتمام، در گوشه و خلوت خیابان به اجساد مغلوب خود لگد بزنند و مصرف کنند تا دنیا از حرکت بایستد و این دور محصور بماند و این چرخه باز هم بچرخد.

وحشتناک نیست؟

وحشتناک نیست که سالانه «۷۰۰۰ الی ۷۵۰۰ نوزاد مظلوم و معتاد متولد می شوند»  و پدر و مادر معتادتر  فقط می گویند:

الهی بمیرم… آخر چرا؟

وحشتناک نیست که «زمان دسترسی به مواد مخدر ۷ دقیقه شده» ؛ آمار معتادان ایران به تقریب و تقریرهای مختلف از «مرز ۴ میلیون نفر گذشته» ؛ بر اساس شیوع شناسی اعتیاد در سال ۹۴، با یک ضرب و تقسیم ساده بالغ بر «۳۴۰ هزار زن در دامنه سنی ۱۵ تا ۲۵ سال قرار گرفته اند»؛ «در هر سال ۳۶۰۰۰ هزار نفر به تعداد معتادان کشور اضافه می شود و متقابلاً سالانه بالغ بر ۳۰۰۰ نفر به علت اعتیاد می میرند»  و ما هم چنان در حیرانی این فاجعه عظما، مسکن نسخه می پیچیم و با عزل و نصب های غیر تخصصی، مکانیزم کاهش عرضه را به گفتمانی امنیتی – قضایی تبدیل کرده ایم و از تحولات پرشتاب پدیده اعتیاد غفلت ورزیده ایم و کارمان شده است بگیریم و ببندیم و به زندان بیندازیم. فی الواقع  برای ملموس تر کردن مراتب این فاجعه، اگر به مسئولین جمهوری اسلامی بگویند جمعیت حدود ۵ میلیون نفری فلسطین، طی یک برنامه هدفمند، کلهم معتاد شده و اسیر خواب اعتیاد گشته اند، چه می گویند و چه می کنند؟

آیا سیل کمک های بشر دوستانه خود را سرازیر این کشور نخواهند کرد؟

آیا درون و برون ماجرا را با معنای عمیق واکاوی نمی کنند؟

آیا ماضی و مستقبل و حالش را با صدای بلند فریاد نخواهند کرد؟

پس چرا نسبت به جمعیت ۴ میلیونی و درگیر اعتیاد در داخل کشور -که خود به منزله یک کشور هستند- این گونه بی تفاوت می گذرند و اذن سکوت صادر می کنند و آمار و ارقام این ناهنجاری بزرگ را چون لایه ای در گوش لایه دیگر فقط زمزمه می کنند و این مسئله را در جوف کارهای دست چندم می گذارند؛ چنان که آموزش و پرورش را گذاشته اند.

باری! بسیار ساده می گوییم که «سن مصرف مواد مخدر به ۱۱ سال کاهش یافته» و «از ۵۰۰ هزار کیلو مواد مصرفی در هر سال، ۵۰ هزار کیلو ماده شیشه است» و طرفه تر این که «۲۰۰۰ کیلو از این مواد در بسته های یک گرمی در اطراف مدارس کشف و ضبط شده است»  و «۶۰ درصد مصرف کنندگان مواد مخدر گفته اند که شروع مصرف آن ها از دوره دانش آموزی بوده است»  و مسئولین وزارت آموزش و پرورش به جای پرداختن  به علت العلل این بحران ملی، آمارها را قابل اعتنا ندانند.

فی الواقع شاید مواجهه با این آمارهای دل آزار، رماننده است، اما باید کسی باشد که این انتظار غم انگیز را که رفته رفته به یاس تبدیل می شود، بنویسد و تذکر بدهد که ۴۰ سال از عمر حکومت اسلامی گذشت و در این دوران میلیون ها بازداشت و زندانی و اعدام، تاثیر درمانی نداشت، همه چیز گران شد و مواد مخدر گران نشد تا اتاق های فکر مافیای مواد مخدر هم چنان برنامه بریزند و بازارشان مستدام بماند. حتماً وقت آن رسیده است تا نگاهمان را بچرخانیم و خوانش را عوض کنیم. این بحران اسارت نیست که به گذری از زمان تمام شود. باید برنامه ریزی منسجم و متحد داشت. نداشتن یک مرکز آمارسنجی قوی و یک مانیتورینگ مجهز، یعنی بی اعتنایی و روی خوش نشان ندادن به نهادهای مردمی و صاحب نظران و اهل فن و جا گذاشتن آن هایی که رنج خود و راحت ملت می خواهند.

بی اعتنایی به آموزش های پیشگیرانه در مدارس، یعنی کوررنگی اخلاقی نسبت به معصومه هایی که هر شب پدر و یا مادرشان یک نفس دودها را پایین می دهند و او منتظر می ماند که بیرون بیاید و نمی آید. یعنی بی توجهی به باتلاق گندیده و مرگباری که این کودکان در آن دست و پا می زنند، یعنی بی توجهی به کادرسازی بنیادین و روش های آکادمیک.

بسیار دوست می داشتم تا مبسوط تر بنویسم. از فرشته هایی که راهشان را گم کرده اند و دیگر صدای گریه خودشان را هم نمی شنوند. از کسانی که مسلول و استخوانی و حسرت زده، پای پنجره سرداب زندان نشسته اند و منتظرند تا مه بیاید و آن ها را در بر بگیرد.

از زنانی که به خاک سرد فرو ریخته اند و شب هایشان بی ستاره است. از دانشجویانی که به هر مهری لبخند می زنند و جز کام تلخ نمی ستانند. از غده های وخیم و ورم کرده ای که فقط می خواهند غرامت بستانند.

و این ها همه باشد به فرصتی دیگر…

 

 

 

آزادی مذهب و عقیده درایران،در تنگنای قانون و سیاست

فاطمه معتقدی

آزادی تفکر و اندیشه از طبیعی ترین و اصیل ترین حقوق هر فرد از افراد جامعهء بشری است و زیر بنای بسیاری ازتحولات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی به شمار میرود .

بر این اساس هر فردی می تواند درباره هرموضوعی که بخواهد فکر کند بدون آنکه کسی حق داشته باشد افکار وعقاید او را کنترل یا محدود نماید.

ازادیهای بشری بوسیله قانون محدود شده است ، بنابراین میتوان به سادگی دریافت که آزادی، ارتباطی تنگاتنگ با قانون دارد و آزادی افراد معمولا محدود به قوانینی است که برای آنها وضع میشود.

قوانین و حقوق نیز معمولا به موقعیت جغرافیایی و زمانی و سنی و جنسی و سایر ابعاد انسانها مربوط میشود.صرف نظر از موقعیت زمانی و مکانی، همه انسانها در هرکجا و هر زمان و هر دین و آیینی که زندگی میکنند دارای حقوقی میباشند که کسی حق ندارد این حقوق را از آنها بگیرد، بنابر این همه انسانها اصولا آزاد هستند که از حقوق خود که والاترین و مهم ترین آنها حقوق بشر است برخوردار شوند.

البته ازادی واقعی بدین معنا نیست که انسان هر چه را که بخواهد انجام دهد و حتی به سوی خلاف اخلاق حرکت کند ، این اصل بدین معنی است که اگر انسانی با عقایدی و اهدافی خلاف این قوانین حقوق بشر با سوء استفاده از این قوانین (از جمله آزادی بیان) بخواهد حقوق بقیه انسانها را از بین ببرد، نمیتوان به بهانه محق بودن-  در زمینه حقوق بشر به وی حق آزادی بیان داد.بنابر این در آزادی ای که یک آزادیخواه معتقد به قوانین حقوق بشر بدنبال آن است، جایی برای گروه هایی که اندیشه های مخالف با حقوق بشر مثل  اعدام، ارتداد، دست و پا بریدن، و… را دارند را ندارد.

آزادی مذهب و عقیده، یکی از اساسی‌ترین حقوق بشر، در ایران با موانع حقوقی، سیاسی و اجتماعی بسیاری مواجه است.

اگرچه قانون اساسی جمهوری اسلامی برخی اقلیت‌های دینی را به رسمیت می‌شناسد، اما در عمل، بسیاری از پیروان ادیان غیراسلامی – و حتی برخی از مذاهب اسلامی غیررسمی – با محدودیت‌ها، تبعیض و فشارهای روزافزون روبه‌رو هستند.

از قانون تا واقعیت،اصل دوازدهم قانون اساسی ایران مذهب رسمی کشور را (اسلام، و مذهب جعفری دوازده‌امامی) می‌داند. اصل سیزدهم نیز زرتشتیان، کلیمیان و مسیحیان را به عنوان «ادیان رسمی» معرفی می‌کند. اما در این میان، نامی از بهائیان، یارسانی‌ها، نوکیشان مسیحی، و دیگر گروه‌های اعتقادی برده نمی‌شود. همین سکوت قانونی، به ابزار سرکوب و محدودسازی بدل شده است.

پیروان مذاهبی که صدایشان شنیده نمی‌شود،

بهائیان، به عنوان بزرگ‌ترین اقلیت دینی غیررسمی در ایران، سال‌هاست که از حق تحصیل در دانشگاه‌ها، اشتغال در بخش دولتی، و حتی دفن عزیزانشان در گورستان‌های عمومی محرومند. در بسیاری از شهرها، کسب‌وکارهای بهائیان پلمب می‌شود و مراسم مذهبی‌شان زیر ذره‌بین نیروهای امنیتی است.

نوکیشان مسیحی نیز شرایط بهتری ندارند. بسیاری از آنان، به‌ویژه آن‌هایی که در کلیساهای خانگی عبادت می‌کنند، به اتهاماتی مانند «تبلیغ مسیحیت» یا «اقدام علیه امنیت ملی» بازداشت و محاکمه می‌شوند. کلیساهای رسمی نیز، اجازه پذیرش افراد غیرمسیحی را ندارند.در همین حال، اهل سنت،علی‌رغم جمعیت چندمیلیونی‌شان در ایران از ساخت مسجد در تهران محرومند. نماز جمعه‌شان گاه تعطیل می‌شود و امامان جماعت‌شان تحت فشار قرار می‌گیرند.

ارتداد و مرز خطرناک آزادی اندیشه،

در جمهوری اسلامی، ترک دین اسلام یا به‌اصطلاح «ارتداد»، در قوانین کیفری جرم محسوب می‌شود؛ موضوعی که بارها با انتقاد نهادهای حقوق بشری مواجه شده است. برخی پرونده‌های رسانه‌ای‌شده مانند نوکیشان مسیحی، یا شهروندانی که خود را بی‌دین معرفی کرده‌اند، حکایت از بازداشت، بازجویی‌های طولانی و فشار برای بازگشت به دین دارند.منتقدان معتقدند که سانسور شدید، فضای بسته دانشگاهی، و برخوردهای امنیتی با هرگونه نقد دینی، باعث ایجاد خودسانسوری گسترده در میان اندیشمندان و هنرمندان ایرانی شده است.

جامعه‌ای چند صدایی یا یک ‌صدایی؟

جامعه ایران، به‌رغم تنوع مذهبی و فرهنگی‌اش، در ساختار حاکمیتی خود انعکاسی از این چندصدایی نمی‌بیند.

عدم نمایندگی واقعی اقلیت‌ها در نهادهای تصمیم‌گیر، نبود قوانین حمایتی، و برخوردهای گزینشی، سبب شده است که بسیاری از پیروان ادیان و مذاهب مختلف، احساس بیگانگی و طردشدگی کنند.کارشناسان حقوق بشر معتقدند برای تحقق واقعی آزادی‌های دینی در ایران، نیاز به اصلاحات عمیق حقوقی، تغییر نگرش‌های حاکم، و آموزش عمومی درباره تنوع و همزیستی است.

تا آن زمان، آزادی مذهب و عقیده در ایران همچنان در سایه خواهد ماند.

 

 

تهدیدات اگزیستانسیال جهان امروز از دیدگاه پرفسور هراری

سمیرا رنجوریان

بشریت در این روزها با مشکلات زیادی روبروست، اما میشود گفت سه تهدید اصلی وجود دارد که بقای گونه انسانی را به خطر بیاندازد:

بحران محیط زیست، انقلاب افسار گسیخته هوش مصنوعی، وقوع جنگ جهانی سوم حداقل دو مورد از این تهدیدات دیگر سناریوهای آینده نیستند بلکه همین الان در حال وقوع اند.

محیط زیست در حال فروپاشی ست، سالانه هزاران گونه از موجودات زنده منقرض میشوند و ممکن است امروزه از آستانه بحران محیط زیست که میتواند باعث انقراض تمدن انسانی شود فاصله چندانی نداشته باشیم.  از طرفی تهدید هوش مصنوعی تا ۱٠ سال پیش هنوز یک سناریوی علمی و تخیلی بود که تنها ذهن جامعه بسیار کوچکی از کارشناسان را به خود مشغول میکرد، اما حالا هوش مصنوعی عملا اقتصاد،  فرهنگ و سیاست جوامع مدرن انسانی را به چالش میکشد.

با این روند هوش مصنوعی ممکن است در چند سال آینده از کنترل انسان خارج شود و یا انسان را نابود کند و یا او را به بردگی بکشد.

اکثر مردم از درک سرعت توسعه هوش مصنوعی عاجزند.

هوش مصنوعی که امروز با آن سروکار داریم هنوز در مرحله ابتدایی تکامل خودش به سر میبرد. چند میلیارد سال طول کشید تا زندگی ارگانیک از تک سلولی ها به دایناسور ها برسد. شاید بتوان گفت هوش مصنوعی در حال حاضر در مرحله ای مشابه به تک سلولی هاست. اما هوش مصنوعی یک موجود ارگانیک و طبیعی نیست که از طریق فرآیند آرام و آهسته طبیعت فرگشت پیدا کند. ریتم تکامل دیجیتال میلیون ها بار سریعتر از تکامل طبیعی ست. بنابراین شاید فقط چند دهه طول بکشد تا تک سلولی های هوش مصنوعی به چیزی شبیه دایناسور ها تبدیل شوند. اگر Chat GPT را معادل تک سلولی در نظر بگیریم فکر میکنید هوش مصنوعی در مسیر تکاملش وقتی به مرحله دایناسور بودن برسد چطور خواهد شد و چه قدرتی خواهد داشت؟!

و اما تهدید سوم اگزیستانسیال که با آن مواجه هستیم یعنی جنگ جهانی سوم؛ میشود گفت در بسیاری از جهات صلح جهانی میتواند کلید مقابله با دو تهدید اول باشد. اگر بشریت متحد باشد قطعا منابع خرد و قدرت لازم برای مقابله با بحران محیط زیست و انقلاب افسار گسیخته هوش مصنوعی وجود دارد.  اما اگر در چنین شرایط بحرانی بشریت به واسطه جنگ از هم پاشیده و تکه تکه باشد خود را به نابودی محکوم میکند.

با توجه به سلاح های کشتار جمعی که بشر امروز در اختیار دارد جنگ جهانی سوم میتواند بطور کلی تمدن انسانی را نابود کند. حتی اگر این نابودی بصورت مستقیم و ناگهانی صورت نگیرد جنگ جهانی سوم میتواند بشریت را بطور غیر مستقیم نابود کند.

زیرا زمانیکه همه توجه، انرژی و امکانات انسانها صرف جنگیدن با یکدیگر شود دیگر فرصت و امکانی برای مقابله موثر با بحران محیط زیست و مهار افسار گسیختگی هوش مصنوعی باقی نمیماند. البته ممکن است مانند بحران محیط زیست و بحران هوش مصنوعی جنگ جهانی سوم هم از همین حالا آغاز شده باشد. ممکن است در ۴٠_۵٠ سال آینده اگر هنوز انسانی باقی مانده باشد مورخین بنویسند مه جنگ جهانی سوم در ۲۴ فوریه ۲٠۲۲ روزیکه روسیه به اوکراین حمله کرد آغاز شد. همانطور که امروز همه میدانند جنگ جهانی دوم در ۱ سپتامبر ۱۹۳۹ روزیکه آلمان به لهستان حمله کرد آغاز شد.  یکی از ویژگی های تاریخ اینست که درک درست وقایع تاریخی معمولا با نگاه به گذشته حاصل میشود. بسیار اوقات وقتی خود در بطن یک واقعه تاریخی هستیم درک کاملی از آن نداریم.

در سپتامبر ۱۹۳۹ یا حتی تا قبل از ماه مای ۱۹۴۱ مردم در نیویورک، هیروشیما و در بسیاری از شهرهای دیگر نمیدانستند که در همان لحظه در میانه جنگ جهانی دوم زندگی میکنند. میدانستند که در اروپا جنگی در گرفته و میدانستند که در آسیای شرقی و در جاهای دیگری هم درگیری هایی وجود دارد اما متوجه نبودند که همه این جنگ های منطقه ای در واقع بخشی از یک جنگ جهانی واحد بودند.

شاید ما هم هم اکنون در وضعیت مشابهی باشیم. شاید در آینده پس از گذشت سالها برای همه آشکار شود که رویدادهای غزه، یمن، اوکراین و دیگر مناطق به شدت باهم مرتبط بودند.

برای محققانی که روی خطرات اگزیستانسیال در جهان امروز مطالعه میکنند دو سوال مهم درباره جنگ جهانی سوم وجود دارد:

اول اینکه اگر این جنگ واقعا آغاز شده باشد، آیا هنوز شانسی برای نجات بشر وجود دارد؟!

آیا ممکن است در میانه جنگ جهانی از فروپاشی محیط زیست و از افسار گسیختگی هوش مصنوعی جلوگیری کرد؟!

از نظر پروفسور هراری پاسخ به این سوال منفی ست.

اگر ما در میانه جنگ جهانی سوم باشیم قادر نخواهیم بود منابع لازم را سرمایه گذاری کنیم یا در سطح جهانی همکاری های لازم را انجام دهیم تا از فروپاشی محیط زیست و انقلاب آخر الزمانی هوش مصنوعی جلوگیری شود.

سوال دوم: اگر جنگ جهانی شروع یا در حال شروع است هنوز امکان دارد بتوان آنرا متوقف کرد قبل از اینکه دیر شود؟!

پاسخ پروفسور هراری به این سوال مثبت است.

برای مثال جنگ اوکراین تا زمانیکه پوتین معتقد باشد میتواند به پیروزی نظامی برسد جنگ ادامه خواهد داشت و گسترش خواهد یافت. تنها راه برای اطمینان از صلح دراین جنگ اینست که اروپا و ایالات متحده مقتدرانه و علنا متعهد شوند که به هر قیمتی از اوکراین  حمایت خواهند کرد.

 تنها در این صورت روسیه از پیروزی نظامی نامید خواهد شد. قطعا اروپا و ایالات متحده آمریکا چنین قدرت و چنین امکانی را دارند.

 

 

 

مناطق حفاظت شده ایران-منطقه حفاظت شده توران

علیرضا جهان بین

از منظر زیست محیطی، مناطق با ارزشی که زیر نظر سازمان حفاظت محیط زیست، مدیریت و حفاظت می شوند، مناطقی چهارگانه ای هستند که تحت عناوین (پارک‌های ملی، آثار طبیعی ملی، پناهگاه‌های حیات وحش، مناطق حفاظت‌شده) شناخته می‏شوند. پارک ملی: سازمان حفاظت محیط زیست پارک ملی را اینگونه تعریف می کند: «مناطق طبیعی به نسبت وسیع و دارای ویژگی‌های خاص و اهمیت ملی به لحاظ زمین شناسی، بوم شناسی، جغرافیای زیستی و چشم انداز، با هدف‌های حفظ وضعیت زیستی و طبیعی، بهبود جمعیت گونه‌های جانوری و رویشگاه‌های گیاهی و همچنین بهره‌ برداری تفرجی به عنوان پارک ملی انتخاب می‌شوند. پارک‌های ملی محل‌های مناسبی برای فعالیت‌های آموزشی، پژوهشی و گردشگری در طبیعت به‌شمار می آیند. به منظور حفاظت بنیادی از تنوع زیستی، ذخایر ژنتیکی، یکپارچگی اکولوژیک و چشم اندازها، فعالیت‌های مرتبط با بهره‌برداری‌های مصرفی و مسکونی در این مناطق مجاز نیست. به همین دلیل، برای پارک‌های ملی پشتوانه قانونی حفاظتی مستحکم تری نسبت به سایر مناطق حفاظت شده پیش‌بینی شده‌است.» لازم به ذکر است که در ایران، ۲۶ منطقه بعنوان پارک ملی تحت حفاظت سازمان محیط زیست هستند. پناهگاه حیات وحش: پناهگاه های حیات وحش، مهم ترین زیستگاه های جانوری کشور را تشکیل می دهند، و در واقع مناطقی هستند که گونه های جانوری به ویژه جانوران وحشی که از اهمیت بالای زیست‌محیطی و ملی برخوردارند، در آن زیست می کنند.  این مناطق، همچنین محیط‌های مناسبی را به منظور فعالیت‌های آموزشی و پژوهشی به ویژه در ارتباط با جانوران وحشی به وجود آورده اند.

لازم به ذکر است، بهره‌برداری مصرفی و سازگار و همچنین فعالیت‌های گردشکری کنترل شده در پناهگاه‌های حیات وحش مجاز است. که جهت آشنایی بیشتر می‏توان از شبه‌جزیره میانکاله، بعنوان یک پناهگاه حیات وحش نام برد.

اثر طبیعی ملی: آثار طبیعی ملی ایران به مجموعه‌های نادر و کم نظیر گیاهی و جانوری گفته می شود که از نگاه مقررات سازمان محیط زیست ایران، غیرقابل جایگزین باشند. از این رو، این گونه ها از لحاظ علمی، تاریخی یا طبیعی دارای ارزش حفاظتی بوده و به عنوان اثر طبیعی ملی، با تعیین محدوده از آن‌ها حراست و حفاظت به عمل می آید. لازم به ذکر است که در حدود ۲۰ اثر طبیعی ملی همچون کوه دماوند، کوه سبلان، غار علی‌صدر و غیره در ایران وجود دارد.

منطقه حفاظت شده: سازمان حفاظت محیط زیست «منطقه حفاظت شده» را به شرح زیر تعریف نموده است: «اراضی به نسبت وسیع با ارزش حفاظتی زیاد که با هدف حفظ و احیای رویشگاه‌های گیاهی و زیستگاه‌های جانوری انتخاب می‌شوند. مناطق حفاظت شده، محیط‌های مناسبی برای اجرای برنامه‌های آموزشی و پژوهش‌های زیست‌محیطی به‌شمار می آیند.انجام فعالیت‌های گردشگری و بهره‌برداری مصرفی و اقتصادی متناسب با نواحی هر منطقه و بر اساس طرح جامع مدیریت مناطق، مجاز است.» در ایران ۹۳ منطقه حفاظت شده همچون ارسباران، جنگلهای حرا، رودخانه کرج، شیمبار و سد کارون و غیره تحت نظارت سازمان محیط زیست هستند.

منطقه حفاظت شده توران یا خارتوران، منطقه‌ای کویری-بیابانی بوده که در منتهی‌الیه شرقی استان سمنان و در جنوب‌شرقی شهرستان شاهرود قرار دارد و قسمت کوچکی از بخش شرقی آن در سبزوار استان خراسان رضوی قرار گرفته‌ است. این منطقه با سه عنوان پارک ملی، پناهگاه حیات وحش و منطقه حفاظت شده مدیریت می شود. اولین مصوبه شورای عالی حفاظت محیط زیست‌ در خصوص توران، مربوط به سال ۱۳۵۱ است که طی آن، این منطقه به عنوان منطقه حفاظت شد‌ه اعلام شد.

 با توجه به ویژگی های منحصر بفرد گیاهی و جانوری این منطقه، در سال ۱۳۵۵ مصوبه شماره ۷۵ شورای عالی حفاظت محیط زیست، این منطقه را به دو بخش پناهگاه حیات وحش و منطقه حفاظت شد‌ه تقسیم‌ نمود. در همین سال این دو مجموعه از طرف یونسکو عنوان ذخیرگاه زیست‌کره را دریافت کرد و به عنوان ذخیره‌گاه زیستکره توران در سطح بین المللی به ثبت رسید. پس از آن و طی مصوبه شماره ۲۳۴ شورای عالی محیط زیست، مورخ 21/03/1381 بخشی از پناهگاه حیات وحش که هسته مرکزی و امن ترین زیستگاه‌های منطقه را در خود جای د‌اد‌ه بود به پارک ملی تبدیل شد تا حیات وحش و منابع طبیعی به بهترین نحو تحت حفاظت قرار گیرد.

از این رو منطقه حفاظت شده توران، یکی از مهمترین مناطق حفاظت شده ایران است. مساحت کلی منطقه حفاظت شده توران، ۱,۴۷۰,۶۴۰ هکتار است که بعد از سرنگتی آفریقا، واقع در کشور تانزانیا، دومین منطقه بیوسفر جهان محسوب می‌شود.

نواحی جنوبی این منطقه، بخش‌هایی از دشت کویر هستند و اقلیم هوایی این منطقه فراخشک تا خشک بیابانی است و تابستان‌های گرم و زمستان‌های سرد دارد. خارتوران پس از پناهگاه حیات وحش نایبندان در طبس، عنوان دومین مجموعه حفاظت شده وسیع ایران را با خود یدک می‌کشد. پارک ملی توران در ضلع جنوبی جاده تهران- مشهد، شرق دهستان طرود، و شمال‌شرقی کویر مرکزی ایران واقع شده‌ است. منطقه‌ای که از ۳ دشت بسیار وسیع تشکیل شده‌ است؛ درواقع، ۳ رشته‌کوهی که شامل قله ۲,۲۸۱ متری شترکوه در غرب، ۲,۲۶۵ متری قلعه بالا در شمال غرب و ۲,۴۱۱ متری پیغمبر می‌شود. از آنجاییکه این منطقه هدف فعالیتهای اقتصادی انسان، علی الخصوی فعالیت معادن بود، مصوبه سال ۱۳۵۵ شورای عالی محیط زیست، هر گونه فعالیت انسانی را در پناهگاه حیات وحش ممنوع اعلام کرد و بخشی از فعالیت‌هایی را که د‌ارای اثرات مخرب زیست محیطی کمتری بود، در منطقه حفاظت شد‌ه مشخص نمود. در حال حاضر مساحت پارک ملی توران ۱۰۱,۰۷۳ هکتار، مساحت پناهگاه حیات وحش توران ۳۰۳,۳۳۰ هکتار و مساحت منطقه حفاظت شده توران ۱,۰۳۷,۱۲۰ هکتار می باشد. از چشمه‌های مهم این منطقه می توان چشمه غریبه، سی تل، افغانی ها، لکم، تلخاب، کال مرا، پرو بال، پونیدر، هنی، نیستانه، بغلو، شاه چشمه، ملحه، بهاندر، چشمه شاه، چشمه ماجراد، چشمه پریه، ابوالیحیی و چشمه عزیز را نام برد. مهمترین رودخانه این منطقـه که در اکثر فصول سال آب د‌ر آن جاری است رودخانه کال شور میباشد که به خاطر وجود املاح بسیار زیاد نمک، غیر قابل شرب است. این رودخانه منطقه را به دو نیمه شرقی و غربی تقسیم می‌کند. مناطق حاشیه‌ای توران، اقلیم متفاوتی دارند و بخشی از آن‌ها پوشیده از گیاهان مناطق مرطوب مانند نی است.

در منطقه توران ۴۱ گونه پستاندار، ۱۶۷ گونه پرنده، ۴۲ گونه خزنده و ۲ گونه دوزیست زندگی می‌کنند که شاخص‌ترین آنها یوزپلنگ آسیایی است، که در حال حاضر تنها محدود به مناطق خاصی از ایران می باشد. لازم به ذکر است که این گونه تحت حمایت صندوق تسهیلات جهانی محیط زیست (GEF) قرار د‌ارد. از دیگرگونه های جانوری این منطقه، گورخر ایرانی است که زیرگونه ‌ای از گورخر آسیایی میباشد و این گونه جانوری شدیدا در معرض انقراض میباشد.

گورخر آسیایی تنها بازمانده علف خواران تک سُم است که در گذشته جمعیت فراوانی در خاورمیانه، آسیای میانه و چین داشت اما اکنون نسل آن در اغلب مناطق منقرض شده و از زیرگونه ایرانی تنها دو جمعیت کوچک در منطقه خارتوران شاهرود و بهرام گور شهرستان نی ریز استان فارس باقی مانده ‌است.. از سایر پستانداران این منطقه می‌توان به گرگ، شغال، روباه معمولی، گربه پالاس، گربه شنی، كفتار، كاراكال، پلنگ، گربه وحشی يا دشتی، جبير، آهو، پازن، کل و بز و قوچ وحشی است. هوبره، زاغ بور، بحری، دليجه، كبك، تيهو، بلدرچين، عقاب دشتی، چاخ لق، كبوتر چاهی، ياكريم، شاه بوف، سبزه قبا هندی، دم جنبانک ابلق، سنگ چشم دم سرخ، حواصیل و انواع ‌سارگپه از جمله پرندگان اين منطقه هستند. در میان این پرندگان زاغ بور تنها پرنده بومی انحصاری ایران است که در کنار بوته‌های قیچ زندگی می‌کند و خارتوران بهترین زیستگاه برای این پرنده به شمار می‌رود. انواع گوناگونی از رده خزندگان در اين منطقه به چشم می‌خورد که علاوه بر انواع سوسمار و آگاما می‌توان به بزمجه بیابانی، لاک‌پشت مهمیزدار و از راسته مارها به کفچه مار، افعی شاخ‌دار، مار زنگی و انواع مارهای جعفری اشاره کرد. از سوی دیگر، منطقه حفاظت شده توران، 650 گونه گیاهی که 63 نوع از آن‌ها اندمیک یا بومی ایران هستند، از جمله بنه، بادام وحشی، کاروانکش، قيچ، تاغ، اسکنسيل، اشنان، قره‌داغ، مارونگ، کمای غلاف‌دار، هزار خار دشتی، عجوه، درمنه، گز، تنگرس، نجم طلایی، شنگ اسبی، علف‌مورچه، تلخه بیان و اسپند را شامل می‏شود. اما، با توجه به اهمیت این منطقه، تهدیدات بسیاری از جمله تهدیدات انسانی، که اهداف اقتصادی مهمترین آنهاست، همواره این منطقه و گونه های جانواری و گیاهی این منطقه را مورد تهدید قرار داده است. همانطور که اشاره شد، یوزپلنگ آسیایی، یکی از گونه های نادر و در معرض انقراض این ناحیه است که هر ساله تعدادی از آنها و همچنین حیوانات دیگر، در این منطقه شکار و یا کشته میشوند، که یکی از غم انگیزترین آنها در شمال پارک ملی توران، در تاریخ ۸ و ۹ مرداد ۱۳۸۹ اتفاق افتاد، زمانیکه یک یوزپلنگ مادر به همراه دو توله کوچک خود در تصادف جاده ای کشته شدند. تصادف این دو توله یوزپلنگ در ۸ کیلومتری غرب روستای عباس آباد توسط پلیس به محیط بانان گزارش داده شد، جائیکه ایستگاه محیط بانی شمالی در توران واقع شده است. متاسفانه با وجود گشت زنی در اطراف جاده ها برای جستجوی یوز مادر که تصور می شد در اطراف محل از دست دادن توله های خود باشد، بعد از شب حادثه او را در حالیکه بشدت مجروح شده بود در یک کیلومتری محل تصادف توله ها پیدا کردند. به رغم تلاش های دامپزشکی، یوز مادر در مسیر دانشگاه دامپزشکی گرمسار از بین رفت. از دیگر موارد مشابه می‏توان به مرگ یک قلاده یوزپلنگ ماده در اثر حمله سگ های گله در آذر ۱۳۹۱، مرگ یک یوزپلنگ ماده نابالغ توسط سگ های گله در اردیبهشت ۱۳۹۲،  تلف شدن یک یوزپلنگ ماده و توله اش بر اثر برخورد با خودروهای عبوری در محور سمنان – مشهد درمحدوده عباس آباد در آذرماه ۱۳۹۳، تلف شدن یک یوزپلنگ ماده و توله اش بر اثر برخورد با خودرو در حاشیه منطقه حفاظت شده توران در دی ماه سال ۱۳۹۳، تلف شدن یک یوزپلنگ آسیایی در منطقه حفاظت شده توران پس از برخورد با خودرو در بهمن ماه ۱۳۹۴ که هیچ خبر رسمی در این مورد مصادره نشد و اطلاعات و شنیده های محلی در واقع پرده از این حقیقت برداشت. تلف شدن یک یوزپلنگ ماده در اثر برخورد با خودروهای عبوری در 02/22/1395 در جاده سمنان – مشهد، کشته شدن یک پلنگ ماده و جوان به ضرب 4 شلیک اسلحه شکاری در آذر ماه 95، مرگ یک کفتار راه راه ماده و بالغ بر اثر برخورد با خودرو در دیماه ۱۳۹۵، کشتار بیرحمانه یک گورخر آسیایی در مهرماه ۱۳۹۶، مرگ یک توله یوز یک و نیم ساله بر اثر تصادف در مرداد 1397، کشف 23 قطعه کبک در دی 1399، اشاره کرد، که مطمئنا تعداد تلفات در این منطقه بسیار بیشتر از موارد عنوان شده در خبرگزاری ها می‏باشد. یکی از بزرگترین خطرات این منطقه، عبور بخشی از جاده اصلی تهران- مشهد از جاده میاندشت- عباس آباد است که باعث ناامن شدن محل زندگی گونه های جانوری منطقه، علی الخصوص گونه در خطر انقراض یوز آسیایی شده است. لازم به ذکر است که 30 كیلومتر از جاده عباس آباد نقطه حساس عبور یوزآسیایی از جاده است كه اکثر تلفات در اثر تصادفات نیز در همین منطقه بوده است. و اما نکته بحث برانگیز این است که با وجود تلفات بسیار سال های گذشته در اثر ضعف مدیریت محیط زیست سمنان و کشور، سازمان محیط زیست تعلل پیمانکار را مقصر جلوه داده است و این سازمان تا این اواخر هیچ فعالیت مثبتی در این راستا انجام نداده است. این در حالیست که با استناد به گفته های معاون پروژه ملی حفاظت از یوزپلنگ آسیایی، بر اساس مطالعات مبتنی بر تصاویر دوربین های كارگذاری شده طی 16 سال، وجود فقط 47 قلاده یوز در ایران اثبات شده است. از دیگر مشکلات موجود در منطقه حفاظت شده توران، مشکل کمبود آب قابل شرب است. همچنین استان سمنان، سه پارک شامل پارک ملی کویر واقع در گرمسار، پارک ملی توران واقع در شاهرود و پارک ملی صیدوا در مهدیشهر، ۲ پناهگاه حیات وحش در خوش ییلاق و توران و ۲ منطقه حفاظت شده در پرور شهرستان مهدیشهر و توران شاهرود، پنج منطقه شکارممنوع  و ۲ پناهگاه حیات وحش در خوش‌ییلاق و توران شاهرود را دارا می‏باشد، اما با توجه به گستردگی مناطق تحت حفاظت محیط زیست سمنان، این استان بشدت با کمبود نیرو به عنوان محیط بان مواجه است. در چارت سازمانی، حدود ۳۳۱ پست شغلی برای محیط بانی در این استان تعریف شده، اما براساس دستور العمل سازمانی، این سازمان ۲۱۵ پست خالی محیط بانی دارد.

یعنی فقط 116 محیط بان در این منطقه مشغول فعالیت هستند، و این در حالیست که این منطقه بعلت زیست گونه های نادر و کم نظیر، همواره هدف شکارچیان است. از دیگر مشکلات اصلی این منطقه، عدم مدیریت و اجرای طرح های غیر کارشناسانه است، بطوریکه بر اساس یک مورد از طرح‏های غیر کارشناسانه، یک  یوزپلنگ نر ۱۰ ساله، بصورت مخفیانه و در سکوت خبری، از زیستگاهش در پارک ملی توران جدا و به محوطه‌ای فنس‌کشی شده جهت تکثیر با یوزپلنگ هایی از پارک ملی پردیسان تهران منتقل شد. که این طرح پس از صرف هزینه‌هایی هنگفت، با شکست صد در صد مواجه شد. بدین معنی که نه تنها یوزپلنگ‌ها به صورت طبیعی تولید مثل نکردند بلکه تلاش‌ها برای اجرای طرح تلقیح مصنوعی هم ناموفق ماند. با توجه به این شکست تمام‌عیار که صرف هزینه‌های قابل توجهی را به همراه داشت، اجرای مجدد طرح تکثیر در اسارت که لازمه آن جدا کردن یوزپلنگ‌هایی جدید از طبیعت است با انتقادات بسیاری مواجه شد. منتقدان بر این باور بودند که طرح تکثیر در اسارت یوزپلنگ، حتی اگر به احتمال بسیار اندک، به تولد چند توله یوزپلنگ هم منجر شود به حفاظت از نسل یوزپلنگ در طبیعت کمکی نخواهد کرد چرا که توله‌های متولد شده دراسارت، فرصتی برای آموختن مهارت‌های لازم برای بقا در طبیعت به ویژه شکار را نداشته و در صورت رهاسازی قادر به ادامه حیات در طبیعت نخواهند بود. بنابراین، طرح تکثیر در اسارت در بهترین و موفقیت‌آمیزترین حالت به تولد توله یوزپلنگ‌هایی منجر می‌شود که باید تا پایان عمر در اسارت زندگی کنند. از سوی دیگر و در رابطه با گورخرهای آسیایی، آمارهای محیط زیست در خصوص جمعیت گورخرهای پارک ملی توران شاهرود طی سال‌های قبل نشان از وجود بالغ بر ۲۵۰ رأس داشت، ولی همین سازمان اخیرا آماری کمتر از 80 رأس را ارائه داده است.

که بسیاری از محیط بانها و کارشناسان محیط زیست اذعان داشتند که آمار ارائه شده توسط سازمان محیط زیست در رابطه با گورخرها اصلا قابل استناد نبوده و این گونه، همچنان یکی از گونه های در معرض خطر انقراض هستند. با وجود این اطلاعات، صدور مجوزهای شکار برای افراد خاص، نشان از ضعف شدید مدیریتی و عدم حفاظت مناسب از گونه های منحصر به فرد این منطقه را دارد.

 

اعتیاد در ایران

شکیبا قاسمی

یک خواننده‌ی رپ مدتی است آهنگی به نام باغ ملی خوانده که در آن تلاش می‌کند تصویری از وضعیت اجتماعی جامعه‌ی ایران و بحران‌های اجتماعی ارائه دهد. در این موزیک ویدئو از قول قربانیان بیشمار آسیب‌های اجتماعی و خطاب به مسئولان امر فریاد زده می‌شود: “آهای صدای ما را می‌شنوید؟”  حالا من هم در کنار جوانان و نوجوانان قربانی بیکاری، فقر، نابرابری، خودکشی، تن فروشی، و اعتیاد باید داد بزنم “آهای صدای ما را می‌شنوید؟” از اواخر دهه‌ی 1360 تا امروز بسیاری صاحب نظران مسایل اجتماعی، روانشناسان، جرم شناسان و جامعه شناسان هشدار داده‌اند که جامعه‌ی ایران بیمار است و باید برای درمان آن کاری کرد. در این بیش از دو دهه، بوده‌اند سیاستمداران و مدیرانی که گوشی برای شنیدن و دستی برای انجام کاری داشته‌اند اما در همان حال اغلب دست اندرکاران ترجیح داده‌اند این هشدارها را نادیده گیرند یا آن را توطئه‌ای برای بدنام کردن نظام و سیاه‌نمایی.

همه‌ی این‌ها گذشته و امروز در مهرماه سال 1395 وضعیت اجتماعی آن‌چنان وخیم و نپذیرفتنی و سیاه شده که دیگر نه جای پنهان کاری مانده و نه نیاز به سیاه نمایی، “آهای صدای ما را می‌شنوید؟”

ظاهراً امروز همه به جمع بندی بالا رسیده‌اند یعنی همه اذعان دارند که باید بر این وضعیت اجتماعی گریست. مگر چه شده؟

آیا فقط تعداد بیش‌تری از جوانان قربانی مسایل و مشکلات اجتماعی شده‌اند؟ خیر. وضع به مراتب نگران کننده‌تر است. در واقع علاوه بر شیوع و بروز مشکلات و آسیب‌های اجتماعی الگوی آن‌ها نیز دگرگون شده و این به معنای آن است که مشکل به مراتب دشوارتر و پیچیده‌تر شده است. بروز و شیوع اشاره دارد به رشد کمی و تعداد قربانیان آسیب‌ها و الگو به کیفیت و چگونگی مسایل و مشکلات. اجازه دهید بحث را با تمرکز بر وضعیت اعتیاد و مصرف مواد ادامه دهیم. تعداد مصرف کنندگان مواد اعم از معتاد و مصرف کننده افزایش یافته است.

محافظه‌کار‌ترین برآوردها جمع این دو گروه را حدود سه میلیون تخمین می‌زند و ارزیابی واقع بینانه‌تر دو تا سه برابر آن. این به معنای آن است که شیوع و بروز افزایش یافته است. یعنی آن‌که امروز در مقایسه با دهه‌های پیش نسبت و تعداد کسانی که قربانی اعتیاد شده‌اند، افزایش یافته و در هر سال نیز تعداد بیش‌تری به لشگر معتادان و مصرف کنندگان افزوده می‌شود، “آهای صدای ما را می‌شنوید؟”اما مهم‌تر از افزایش جمعیت مصرف کنندگان مواد، تغییر الگو است یعنی سن شروع مصرف، سن معتادان، روش مصرف، مواد مصرفی، هنجارهای مصرف کنندگان، رفتارهای مصرف کنندگان، جنسیت قربانیان، تحصیلات، وضعیت اشتغال، وضعیت خانوادگی و بسیاری ویژگی‌های دیگر مصرف کنندگان مواد تغییر کرده است. این تغییر می‌توانست سمت و سوی مثبتی داشته باشد و کار امروز ما را برای پیشگیری، کنترل و کاهش مصرف مواد آسان‌تر کند؛ اما متاسفانه چنین نشده و دشواری‌های کنترل وضعیت موجود را به مراتب دشوارتر از دهه‌ی 1370 یا پس از آن کرده است. اجازه دهید برای روشن شدن موضوع به بخش‌های یکی از آخرین مطالعات درباره‌ی وضعیت مصرف موارد اشاره کنم. پیمایش ملی شیوع شناسی اعتیاد که در سال 1394 در سراسر کشور و در سه طبقه‌ی جمعیتی کم برخوردار، برخوردار و بیش برخوردار در گروه سنی 15 تا 64 سال کشور در جمعیت عمومی روستایی و شهری انجام شده حاوی نکات مهم و ارزشمندی در این زمینه است که به رئوس آن اشاره می‌شود:

خوشبختانه هنوز تریاک در صدر مواد مصرفی معتادان ایرانی است و شوربختانه آن‌که برخی مطالعات این نتیجه را نقض کرده و گزارش کرده‌اند، شیشه بیش‌ترین ماده‌ی مصرفی معتادان ایرانی است. صاحب نظران به اجماع معتقدند آثار جسمی و روانی مصرف شیشه، به مراتب بیش‌تر از تریاک است. به علاوه ترک دادن مصرف کنندگان تریاک بسیار سهل‌تر از مصرف کنندگان شیشه است.

مصرف کنندگان اغلب هم زمان از چند ماده استفاده می‌کنند. به ویژه مصرف هم زمان الکل و قرص‌های روانگردان همراه با تریاک، شیشه یا دیگر مواد مخدر یا محرک وضعیت به مراتب بغرنج‌تری را ایجاد کرده است. مصرف هم زمان علاوه بر آن‌که امکان قطع مصرف را بسیار کم یا حتی ناممکن می‌سازد سطح عدم هشیاری مصرف کنندگان را نیز افزایش می‌دهد و امکان انجام رفتارهای پر خطر و ابتلا به بیماری‌های عفونی به ویژه ایدز و هپاتیت را بسیار افزایش می‌دهد.

اعتیاد در گذشته مشکلی مردانه محسوب می‌شد و به ندرت زنان وابستگی به مصرف پیدا می‌کردند. درست مثل تن فروشی که مشکلی زنانه بود و معدود مردانی بودند که برای کسب درآمد تن فروش می‌شدند.

اما امروز دیگر با قاطعیت می‌توان گفت که اعتیاد در میان زنان نیز سهم و جایگاهی پیدا کرده و حدود 10 درصد معتادان را زنان تشکیل می‌دهند. نکته‌ی مهم دیگر در پیمایش ملی کاهش فاصله‌ی سنی شروع مصرف بین زنان و مردان است. در واقع در گذشته معدود دختران و زنان مصرف کننده‌ی مواد، بسیار دیرتر از مردان مصرف مواد را شروع می‌کردند اما امروز نوجوانان و جوانان دختر و پسر در محدوده‌ی سنی نزدیک به هم مصرف را شروع می‌کنند؛ که به معنای این است که در سال‌های آینده سهم زنان از جامعه‌ی معتادان باز هم افزایش خواهد یافت. بنا بر برخی گزارش‌ها، تعداد معتادان زن در 10 سال اخیر چهار برابر شده و برآورد می‌شود سرعت گرایش زنان به مصرف مواد دو برابر شده است.

سن شروع مصرف مواد به سرعت روبه کاهش است. اکنون سخن گفتن از دانش آموزان مصرف کننده‌ی مواد و معتاد خبر جدیدی نیست. بر اساس برخی مطالعات حدود دو درصد دانش آموزان، مصرف کننده‌ی مواد هستند،”آهای صدای ما را می‌شنوید؟”

برای من که سال‌ها است وضعیت اعتیاد را از نزدیک پیگیری می‌کنم، خواندن و شنیدن این یافته‌ها رنج آور و نگران کننده است.

اما چاره‌ای نداریم باید آن قدر تکرار کنیم تا گوش شنوایی پیدا شود. ۳۷ درصد معتادین کشور دارای مدرک فوق دیپلم، لیسانس، فوق لیسانس و دکترا هستند. صدای تغییر را می‌شنوید. معتادان ایرانی باسواد هستند، اکثریت آنان در سن فعالیت و جوانی قرار دارند، متاهل هستند و امیدی به رهایی‌شان از اعتیاد وجود ندارد. اعتیاد همیشه یکی از اصلی‌ترین آسیب‌های اجتماعی در کشور بوده اما امروز دامنه‌ی عواقب افزایش گرایش به مصرف مواد تاثیرات مستقیمی بر دیگر آسیب‌ها از جمله تن فروشی، کارتن‌خوابی، طلاق، سرقت، قتل و خشونت دارد.اعتیاد بی‌تردید برونداد سیاست‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در سطح کلان است.

فقر و بیش‌تر از آن نابرابری، رکود اقتصادی همراه با تبعیض و فساد ساختاری جامعه را به آستانه‌ای رسانده که سرریز آن مصرف مواد و در هم ریختن نظام ارزشی و هنجارهای عمومی پذیرفته شده است.

بلا تردید امروز پروژه‌ی ایجاد جامعه‌ای سالم پس از انقلاب، برباد رفته اما آیا حفظ هویت ملی، احساس تعلق و دلبستگی به جامعه‌ی ایرانی و تقویت منابع عمومی برای حفظ تمامیت جامعه‌ی ایرانی هم فدای ادامه‌ی منافع، نابخردی‌ها، کج اندیشی‌ها و خودخواهی‌ها می‌شود؟

“آهای صدای ما را می‌شنوید؟”به قول هرودت: “نفرت انگیزترین و زجر آورترین شکنجه برای انسان‌ها، این است که از فساد همه چیز آگاه باشند و برای اصلاح هیچ چیزی قادر نباشند”.

 

 

 

 

زنان و آزادی: طلوعی بی‌پایان

نرگس پارسیون

 مقدمه آزادی همواره یکی از والاترین آرمان‌های بشری بوده و در میان این جستجوی بی‌پایان، جایگاه زنان نقشی برجسته و بنیادین داشته است.

آزادی برای زنان، مفهومی فراتر از رهایی ظاهری است؛ این آزادی، در ژرفای وجود زن ریشه دارد و شامل حق انتخاب، حق اندیشیدن، حق زیستن در امنیت و کرامت، و حق مشارکت کامل و برابر در تمامی عرصه‌های اجتماعی و فرهنگی است. نگاهی به تاریخ مبارزات زنان نشان می‌دهد که مسیر دستیابی به آزادی، مسیری پرفراز و نشیب اما پرامید بوده است.

آزادی، بسترساز شکوفایی:

آزادی، جوهره‌ی شکوفایی توانمندی‌های زنان است. در سایه‌ی آزادی، زنان فرصت می‌یابند استعدادهای خود را شکوفا کنند، در پیشرفت علمی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جوامع سهمی فعال داشته باشند و با هویت مستقل خویش بدرخشند.

دسترسی به آموزش، اشتغال برابر، امکانات بهداشتی و آزادی بیان، ارکان بنیادینی هستند که حضور مؤثر زنان را در جامعه تضمین می‌کنند. زنِ آزاد، زنِ آگاه است؛ زنی که نه تنها مسیر زندگی خود را انتخاب می‌کند، بلکه الهام‌بخش تحول در جهان پیرامون خود می‌شود.

چالش‌ها و موانع:

با این همه، راه آزادی زنان در بسیاری از نقاط جهان همچنان با موانعی جدی روبروست. تبعیض‌های ساختاری، سنت‌های بازدارنده، خشونت‌های خانگی و اجتماعی، و محدودیت‌های قانونی، آزادی زنان را به چالش می‌کشند. در برخی فرهنگ‌ها، زن همچنان گرفتار قیدوبندهایی است که او را از ابتدایی‌ترین حقوق انسانی محروم می‌کند.

نبود آموزش کافی، نابرابری‌های اقتصادی و بی‌توجهی به حقوق زنان در سیاست‌گذاری‌ها، از جمله عوامل پایداری این چالش‌هاست.

نقش آموزش و فرهنگ‌سازی آموزش و فرهنگ‌سازی، ستون‌های استوار آزادی زنان به شمار می‌روند.

زنی که آموزش دیده است، نه تنها سرنوشت خویش را رقم می‌زند، بلکه نسل‌های آینده را نیز به سوی آزادی و آگاهی هدایت می‌کند.

افزایش سطح آگاهی اجتماعی درباره‌ی برابری جنسیتی، از طریق رسانه‌ها، نظام‌های آموزشی و فعالیت‌های مدنی، می‌تواند مسیرهای تازه‌ای برای تحقق آزادی هموار سازد.

نتیجه‌گیری: آزادی زنان، سرآغاز شکوفایی انسانیت است.

جامعه‌ای که به آزادی و کرامت زنان احترام می‌گذارد، جامعه‌ای است که در مسیر عدالت، پیشرفت و شکوفایی گام برمی‌دارد.

امروز بیش از هر زمان دیگری روشن است که تحقق آزادی زنان، نه تنها رسالت زنان، بلکه مسئولیت تمام انسان‌هاست؛ چرا که آزادیِ یک زن، آزادیِ جامعه را معنا می‌بخشد.

 

 

 

ما هنوز ایستاده‌ایم

ملیکا نوری وفا

ما هنوز ایستاده‌ایم که با نگاهی انتقادی و در عین حال امیدبخش، به شرایط اجتماعی و سیاسی امروز می‌پردازد.

خزر

رفت برای روسیه.

چابهار، سواحل جنوبی… رسید به چین.

آب و برق مجانی هم،

سهمِ عراق و دیگران شد…

اما امروز…

نوبت خلیج فارس است،

جایی که نامش را عرب‌ها می‌خواهند،

و خاکش را… شاید!

و با این‌همه،

دغدغه‌شان هنوز حفظ اسلام است!

اسلام قدرت…

مبادا

دختری بی‌روسری باشد

یا کلامی…

کمی خارج از چارچوب!

مملکت را

با نام دین

بخشیدند رفت…

و ما ماندیم!

با رویاهای پوسیده

با پرچم‌هایی که دیگر برافراشته نمی‌شوند

با غروری که میانِ شعارها

دفن شده است…

اما هنوز

چشم در چشم آسمان داریم،

و “ایران” را زمزمه می‌کنیم،

نه در شعار…

که در جان!

آنان که خاک را فروختند،

ندانستند…

ریشه‌ها را

نمی‌شود برید!

ما، ریشه‌ایم…

در کوچه‌های کهنه‌ی وطن،

در نفس‌های خسته‌ی مادران،

در بغض کودکانی

که جغرافیای‌شان را

به زبان گریه می‌فهمند…

نه،

ما وارثانِ خاموشی نیستیم!

روزی…

برمی‌خیزیم،

نه با خون،

نه با نفرت،

با شعور…

با آگاهی…

با دستی که می‌نویسد،

و دلی که

دوباره “وطن” را

معنا می‌کند…