ماهنامه آزادگی – شماره 266

در هر ساعت حداقل یک مورد نقض حقوق بشر در ایران اتفاق می افتد

 

 

 

مدیر مسئول و صاحب امتیاز:

منوچهر شفایی manoochehr shafae

همکاران ما در این  شماره:

فرشاد قضایی کاوکانی

Farshad Ghazaei kavkanii

سمیه علیمرادی

Somayeh Alimoradi

شبنم فتحی

Shabnam Fathi

لیلا باقری

Leila Bagheri

طراحی پشت و روی جلد:

نارگل غفوری

nargol ghafori

چاپ و پخش:

مهدی عطری

Mahdi  Atri

ادرس:

Azadegy _ M. Shafaei

Postfach 52 42

30052 Hannover – Deutschland

Tel: +49 163 261 12 57

Email: shafaei@azadegy.de

www.azadegy.de

 

 

در شماره 266 آزادگی، می‌خوانید

بیلان خشونت علیه روزنامه‌نگاران در سال ٢٠١۸  گزارش‌گران بدون مرز(RSF) 
تاثیر عمل به حقوق در زندگی و در جامعه جهانگیر گلزار
وضیعت بازنشستگان و سالمندان در کشور آزاده قریشی
مواجهه ایرانی‌ها با غرب چگونه باید باشد امیر سلطان‌زاده
مجید شریف، قربانی «قتل‌های سیاسی»، که بود؟  بخش 2 مهشید شریف در گفتگو با محمدحیدری
دين ياري چيست و يارسان كيست؟ مهتاب محجوب
خلاصه گزارش مجمع عمومی سالیانه دسامبر 2018 کانون در هانوفر شبنم رضاوند
چرنوبیل پنهان‌کاری شوروی را افشاکرد استیفن ماس برگردان: عرفان ثابتی
بررسی دموکراسی در مورد دگراندیشان مذهبی در ایران حمیدرضا تقی پور دهقان تبریزی
جلیقه زردها در فرانسه نگارش: راینر روپ ترجمه: سعید عطاپور
روز جهانی حقوق بشر و وضعیت حقوق بشر در ایران در طی 4 دهه  زینب عباسیان چالشتری
دلنوشته های رسیده از اسپنتمان اسپنتمان
امید نارگل غفوری
دلنوشته و نقاشی های من  سپیده کرامت بروجنی

 

یادآوری:

  • آزادگی کاملاً مستقل و زیر نظر مدیر مسئول منتشر می‌شود.
  • نشر آثار، سخنرانی‌ها و اطلاعیه‌ها به معنی تائید آن‌ها نبوده و فقط به دلیل اعتقاد و ایمان به آزادی اندیشه و بیان می‌باشد.
  • با اعتقاد به گسترش افکار، استفاده و انتشار آثار چاپ شده در این نشریه بدون هیچ محدودیتی کاملاً آزاد است.
  • مسئولیت هر اثری بر عهده نویسنده آن اثر است و آزادگی صرفاً ناشر افکار می‌باشد.

آزادگی

بیلان خشونت علیه روزنامه‌نگاران در سال ٢٠١۸

گزارش‌گران بدون مرز(RSF)

امروز ۱۸ دسامبر ۲۰۱۷ ( ۲۷ آذر/قوس ۱۳۹۷) بیلان سالانه خشونت علیه آزادی اطلاع رسانی را منتشر می‌کند. این بیلان آماری از روزنامه‌نگاران و فعالان رسانه‌‌ای زندانی، کشته شده، به گروگان گرفته و ناپدید شده در سال ۲۰۱۸ است .

خشونت علیه روزنامه‌نگاران و رسانه‌ها در سال ۲۰۱۸ افزایش داشته است. در این بیلان شمار کشتگان، زندانیان، گروگان‌ها و ناپدید شدگان نسبت به سال ۲۰۱۷ در برخی شاخص‌ها افزایشی چشمگیر داشته‌اند. ۲۰۱۸ با ۸۰  کشته یکی از مرگبارترین سال‌ها برای حرفه کاران رسانه‌ها است.

بیلان ۲۰۱۸ با رقم :

کشتگان  ۸۰

زندانیان ۳۴۸

گروگان‌ها ۶۰

ناپدید شدگان ۳

روش ما

گزارش‌گران بدون مرز RSF) )  از سال ۱۹۹۵ (۱۳۷۴) هر سال بیلانی از آزارگری علیه روزنامه‌نگاران بر مبنای داده‌های تأیید شده منتشر می‌کند. داده‌ها نخستین با دقت واکاوی می‌شوند تا کاملاً و یا و یا درصد بالای از اطمینان روشن کنند که بازداشت، ربوده شدن، ناپدید کردن، و یا کشته شدن خبرنگار در ارتباط مستقیم با فعالیت‌های حرفه‌کارانه‌ی وی بوده است. در مورد کشته شدن خبرنگاران، سازمان تا جایی که ممکن است، میان خبرنگارانی که مستقیم به عنوان خبرنگار هدف حمله قرار گرفته‌ و کشته شده‌اند با خبرنگارانی که در حین انجام وظیفه کشته می‌شوند، آمارها را با تفکیک منتشر می‌کند. در مواردی که سازمان در باره‌ی ارتباط مستقیم رخ‌داد با فعالیت‌ حرفه‌ای هنوز تردید دارد، اطلاعات تا اطمینان از صحت خبر منتشر نخواهند شد در این بیلان که از روز نخست ژانویه ۲۰۱۸ (۱۲ دی‌ /جدی ۱۳۹۶) تا روز نخست دسامبر ۲۰۱۸ (۱۰ آذر/قوس ۱۳۹۷) را در بر می‌گیرد. آمارها تا جایی که ممکن بوده به تفکیک ارائه شده است.

کشتگان در سال ۲۰۱۸

۸۰   کشته شده به هنگام انجام وظیفه اطلاع‌رسانی

  ۶۳ روزنامه نگار حرفه‌ای

۱۳روزنامه نگار ناحرفه‌کار (شهروند – خبرنگار )

 ۴ همکار رسانه‌ها

۴۹ تن از کشتگان هدفمند به قتل رسیده‌اند (۶۱%)

(هدفمند به قتل رسیده و به دلیل خبرنگار بودن کشته شده است)

۳۱  تن به هنگام انجام وظیفه اطلاع‌رسانی

(به هنگام انجام وظیفه اطلاع‌رسانی کشته شده بدون انکه بعنوان خبرنگار هدف قرار گرفته باشد.)

۷۷ مرد –  ۳ زن

۷۵ خبرنگار محلی  –  ۵ خبرنگار خارجی

۴۴ تن در مناطق جنگی (۵۵%)

گزارش‌گران بدون مرز یادآور می‌شود :  در۱۰ سال گذشته ۷۰۲ روزنامه‌نگار حرفه‌ای در سراسر جهان کشته شده‌اند

در حالی که سال میلادی ۲۰۱۷ که در ۱۴ سال گذشته کم مرگ‌ترین سال برای روزنامه‌نگاران بود،  ۲۰۱۸ با ۸۰ کشته ( روزنامه‌نگاران حرفه‌‌کار،  روزنامه‌نگار ناحرفه‌کار (شهروند-خبرنگاران) و همکاران رسانه‌ای) در سراسر جهان این گرایش را وارانه کرد. ۶۳ روزنامه‌نگار حرفه‌‌کار در سال میلادی ۲۰۱۸ کشته شده‌اند. این آمار در سال گذشته ۵۵ تن بود، که نشانگر  افزایشی ۱۵  درصدی است. شمار کشتگان شهروند-خبرنگار، ۱۳ تن نسبت به ۷ کشته‌ی سال گذشته، نیز افزایش داشته است. شهروندخبرنگاران در سال‌های اخیر به ویژه در حکومت‌های سرکوب‌گر و یا در کشورهای در حال جنگ، نقشی گاه تعیین کننده در تولید و انتشار خبر داشته‌اند. به این آمار هشدار دهنده باید ده‌ها مورد را که از سوی سازمان در دست تحقیق هستند باید افزود. در مجموع ۴۹ تن از کشتگان به دلیل تحقیق کاووشگرانه‌شان که منافع قدرت‌های سیاسی، مذهبی و یا مافیایی را تهدید کرده است، دانسته هدف قرار گرفته و کشته شده‌اند. از این میان کشته شدن یان کوچاک روزنامه‌نگار کاوشگر اسلواک به تاریخ ۲۱ فوریه و جمال خاشقچی که در کنسولگری عربستان سعودی در استانبول کشته شد به تاریخ ۲ اکتبر، نشانگر سخت‌سری کسانی‌ست که به هر قیمتی می‌خواهند روزنامه‌نگارانی که کارشان را برای منافع خود «گزندی» می‌دانند به سکوت وادار کنند.

مرگبارترین کشورهای جهان برای روزنامه‌نگاران

افزایش شمار روزنامه‌نگاران کشته شده در این سال یکی به علت شمار حمله‌های انتحاری علیه خبرنگاران در افغانستان است. با ۱۵ خبرنگار کشته (۱۱ تن در حملات پیاپی انتحاری) این کشور مرگبارترین کشور جهان برای خبرنگاران در سال ۲۰۱۸ است. ۱۰ ثور/ اردیبهشت ۱۳۹۷ در دو حمله انتحاری و انفجار بمب دست‌کم ۹ خبرنگار کشته و ۶ تن دیگر زخمی‌شدند. در انفجار دوم که حمله مستقیم به خبرنگاران بود، یار محمد توخی تصویربردار طلوع نیوز،غازی رسولی خبرنگار تلویزیون یک، نوروز علی رجبی (خاموش) تصویربردار تلویزیون یک، شاه مری فیضی عکاس فرانس پرس، سلیم تلاش خبرنگار و علی سلیمی تصویربردار تلویزیون مشعل، عبادالله حنانزی، محرم (فرشته) درانی، سباوون کاکر خبرنگاران رادیو آزادی، کشته شده‌اند. چند ساعت پس از این کشتار احمد شاه خبرنگار بخش پشتو بی بی سی، در ولایت خوست بدست مردان مسلح ناشناس کشته شد. صمیم فرامرز خبرنگار و رامز احمدی فلم‌بردار شبکه  طلوع نیوز در حمله انتحاری پیاپی چهارشنبه ۱۴ سنبله ۱۳۹۷ کشته شدند.

کشتار ۱۰ ثور/ اردیبهشت ۱۳۹۷ نه تنها مرگبارترین حمله به خبرنگاران در افغانستان پس از سقوط طالبان در أفغانستان است که مرگبارترین حمله به خبرنگاران در جهان پس از کشتار ٣٠ خبرنگار  در جزیره میناندو در فلیپین از سال ۲۰۰۹ بشمار می‌آید.

در کشور دیگر در جنگ، سوریه ۱۱ تن، دو روزنامه‌نگار حرفه‌کار، هشت شهروند-خبرنگار و یک همکار رسانه‌ها در طی سال روان قربانی جنگ شدند. کاهش شمار کشتگان نسبت به سال گذشته، نباید خطر پذیری شهروند-خبرنگاران را برای اطلاع رسانی از جنگ را به فراموشی بسپرد.

دریمن ۸ تن کشته شده‌اندو در سال گذشته شمار کشتگان ۲ تن بود. با وجود فراخوان‌های چند جانبه برای صلح اما یمن هر روز بیشتر در تباهی جنگ فرو می‌رود. سازمان ملل متحد به تازگی بحران در این کشور را بدترین بحران بشری جهان خوانده است. خبرنگاران اگر در زیر بمباران‌ها کشته نشوند، در زندان‌ها می‌پوسند. انور ال راکان که بیش از یک سال در اسارت حوثی‌ها بود، نیمه جان آزاد شد اما مدتی پس از آزادی جان سپرد. خانواده او تایید کردند وی در اثر ضعف شدید جسمانی به علت گرسنگی درگذشته است.

برای نخستین بار از سال ۲۰۰۳ در عراق گزارش‌گران بدون مرز هیچ کشته‌ای شمارش نکرده است. پس از سه سال نبرد خونین نیروهای نظامی عراقی کنترل کشور را بدست گرفتند. بازپس گیری موصول و دیگر مناطق استراتژیک از داعش پایان جنگی خونین بود که شماری بسیاری قربانی از روزنامه‌نگاران گرفته بود.

نیمی از روزنامه‌نگاران در کشورهای صلح کشته شده‌اند

در میان ۶ کشور مرگبار جهان برای روزنامه‌نگاران، مکزیک، و هند و ایالات متحده امریکا که برای نخستین بار بر این فهرست افزوده شده است، سه کشور در صلح هستند.

در مکزیک درندگان آزادی رسانه‌ها بسیارند و روزنامه‌نگارانی که در باره‌ی فساد سیاست‌مداران از این میان مقامات محلی و یا جنایات سازمان یافته کار می‌کنند، همواره مورد تهدید و ترساندن، تهاجم و یا اعدام خیابانی قرار می‌گیرند. بخشودگی از مجازات برآمده از فساد همگانی که بر کشور حاکم است زنجیرواری خشونت را تغذیه می‌کند. روبن پات در ۲۴ ژوییه در ایالت کینتانارو به قتل رسید در حالی که به دلیل تهدیدها خواهان حفاطت از خود شده بود. چندی پیش از او همکارش، گوادولپ شان دزیب نیز در همین ایالت کشته شده بود. ۲۱ سپتامبر مااریو لیونل گومز سانچز توسط مردان مسلح موتور سوار در ایالت چیاپاس کشته شد. یک روز پیش از این جنایت، اعضای کمیسیون ساز و کار حفاظت از مدافعان حقوق بشر و روزنامه‌نگاران از کاهش بودجه خود توسط دولت خبر داده بودند.

در هند نیز خبرنگاران با ترس و وحشت همیشگی کار می‌کنند. بدون شمارش، تعداد قتل‌های نافرحام، تهدیدها و حمله فیزیکی هر روزه، ۶ تن از همکارانشان در این سال کشته شده‌اند. وحشی‌گری قاتلان حدی ندارد، به تاریخ ۲۵ مارس ناوین نیشال و ویجای سینگ در ایالت بی‌هار در شرق هند بر اثر برخورد و پرتاپ شدن با خودرو ۴×۴ کشته شدند. راننده این اتومبیل یکی از مسوولان محلی بود و برای انتقام از انتشار یک مقاله آنها را به قتل رساند. در همان روز ساندیپ شارما را نیز که در باره مافیای شن در ایالت مادهیا پرادش کاووش می‌کرد، کامیون زیر گرفت و له کرد. این گروه مافیایی که به شکل غیر قانونی از مین‌های ایالت بهره‌برداری می‌کند تا کنون مسوول کشتن شش روزنامه‌نگار است.

امسال ایالات متحده امریکا  با شش روزنامه نگار کشته شده، به فهرست کشورهای مرگبار برای روزنامه‌نگاران وارد شد. در حمله به تحریریه روزنامه‌ی محلی کاپیتال گازت در شهر آناپولیس ِ ایالت مریلاند چهار روزنامه‌نگار کشته شدند. این نخستین حمله مرگبار به یک روزنامه در تاریخ معاصر امریکا بود. دو خبرنگار دیگر به هنگام پوشش خبری طوفان آلبرتو در کارولینای شمالی کشته شدند.

کشتگانی که جهان را تکان دادند

جمال خاشقچی (عربستان سعودی) روزنامه‌نگار مشهور که در امریکا در تبعید بسر می برد، ناپدید شدنش به تاریخ ۲ اکتبر سال روان و سپس پذیرش به قتل رساندن فجیع‌اش از سوی ماموران امنیتی بلند پایه عربستان سعودی در کنسولگری استانبول، موج از خشم را در جهان به وجود آورد. این جنایت پرده از دهشتناکی روش‌های سرکوب‌گر عربستان سعودی تحت هدایت محمد بن سلمان برداشت.

 یاسر مرتجی و احمد ابو حسین (فلسطین) در تاریخ ۶ اوریل گذشته، یاسر مرتجی روزنامه‌نگار فلسطینی عکاس خبرنگار آژانس مستقل عین مدیا، بر اثر شدت جراحات در بیمارستان درگذشت. وی با شلیک ارتش اسرائیل به هنگام پوشش خبری تظاهرات‌های بازگشت به وطن مجروج شده بود. این خبرنگار ۳۰ ساله جلیقه « رسانه» کاملا قابل شناسایی بود. دو هفته پس از این جنایت روزنامه نگار دیگر احمد ابو حسین خبرنگار رادیو شاعب و بیسان نیوز با شلیک  گلوله نظامیان اسرائیلی کشته شد. به گفته شاهدان این خبرنگار که به هنگام کشته شدن در ۷۰۰ متری مرز بود، عامدانه هدف تیر قرار گرفت. گزارش‌گران بدون مرز (RSF) چند ساعت پیش از برگزاری جلسه شورای امنیت سازمان ملل در باره کشتار غیر نظامیان فلسطنی در غزه، به تاریخ ۱۵ می ۲۰۱۸ با انتشار اطلاعیه اعلام کرد که از ارتش اسرائیل به دیوان کیفری بین‌المللی شکایت کرده است.

 یان کوچاک (اسلواکی) روزنامه‌نگار ۲۷ ساله اسلوکی به تاریخ ۲۱ فوریه ۲۰۱۸ به همراه شریک زندگیش به قتل رسید. وی در باره نفوذ و حضور مافیای ایتالیا در کشورش که موفق شده بودند بخشی از کمک‌های اتحادیه اروپا به کشاورزان اسلواکی را بچاپند، تحقیق می‌کرد. زنی به نام آلانا زس که از نزدیکان یکی از سیاستمداران بدنام اسلواکی ماریان کوچنر است، به آمریت این قتل متهم شده‌اند.

در سال ۲۰۱۸ از میان ۸۰ روزنامه‌نگار کشته شده ۷۵ تن در کشورهای خود و ۵ تن به هنگام گزارش‌گری در خارج از کشور کشته شده‌اند. در باره قتل سه روزنامه‌نگار روسی در آفریقای مرکزی به تاریخ ۳۱ ژوییه ابهام‌های زیادی وجود دارد. اورهان جمال،کریل ردچنکو و الکساندر راستور گویف توسط گروهی از مردان مسلح ناشناس کشته شدند. این خبرنگاران در باره مزدوران وابسته به گروه واگنر شرکت نظامی خصوصی روسی در این منطقه تحقیق می‌کردند. مترجم و راهنمای آنها هنوز شناسایی نشده است. اجیرشدگان این گروه در سوریه هم حضور دارند. دولت‌های روسیه و آفریقای مرکزی که در باره این کشتار تحقیق می‌کنند، تا کنون اطلاعاتی که به شناسایی عاملان منجر شود نشر نکرده‌اند.

در کلمبیا دو خبرنگار اکواتوری خاویر اورتگا و پل ریواس که برای روزنامه ال‌کرمرسیو کار می‌کردند و همچنین راننده آنها افراین سه‌گارا پس از ربوده شدنشان به تاریخ ۲۶ مارس توسط یک گروه منشعب از فارک کشته شدند. این خبرنگاران در باره کارتل‌های مواد مخدر و درگیری‌های نظامی آنها با نیروی های دولتی دراستان مرزی کلمبیا، اسمرالدا، که از اغاز سال میلادی در مرزهای کشور شدت یافته بود، گزارش تهیه می‌کردند.

روزنامه‌نگاران زندانی

۳۴۸ روزنامه‌نگار زندانی  (% ۷ ) +

۱۷۹ روزنامه نگار حرفه‌‌کار

۱۵۰ روزنامه‌نگار ناحرفه‌کار (شهروند – خبرنگار)

۱۹ همکار رسانه‌ها

۳۲۴ مرد (۹۳%)  ۲۴ زن (۷%)

۳۴۸ روزنامه‌نگار، شهروند- خبرنگار و همکارسانه‌ها در سال ۲۰۱۸ همچنان زندانی هستند، که نسبت به سال گذشته (۳۲۶) زندانی رشدی ۷ درصدی داشته است.   اگر تعداد روزنامه‌نگاران حرفه‌کار ۱۷۹ نسبت به سال گذشته (  ۲۲۰ تن)، کاهش داشته است، اما شمار شهروند – خبرنگاران و یا روزنامه‌نگاران ناحرفه‌کار زندانی با ۴۰ درصد، افزایشی چشمگیر داشته است. پس از بستن و تحمیل سانسور به روزنامه‌های سنتی کشورهایی چون چین، مصر، ایران و یا عربستان سعودی با سرکوب آنلاین و قانون‌های سایبری به شکار شهروند –خبرنگاران پرداخته‌اند.

زندان های بزگ جهان برای روزنامه‌نگاران

چین ۶۰

مصر ۳۸

ترکیه ۳۳

عربستان سعودی ۲۸

جمهوری اسلامی ایران ۲۸

بیش از نیمی از خبرنگاران زندانی در جهان در این ۵ کشور زندانی هستند.

چین  با ۶۰ زندانی همچنان رکورددار بزرگترین زندان جهان برای روزنامه‌نگاران حرفه‌کار و روزنامه‌نگار ناحرفه‌کار است که این آخرین‌ها یک سوم (۴۶ تن) زندانیان هستند. این روزنامه‌نگاران در بیشتر موارد برای انتشار نوشته‌ای بازداشت و در شرایطی غیر انسانی زندانی می‌شوند. سانسور، زیرنگر داشتن و بازداشت خودسرانه سرانجام همه روزنامه‌نگارانی است که خطوط قرمز ترسیم شده از سوی حکومت را زیر پا بگذرند. در سال روان گزارش‌گران بدون مرز دست کم ۱۰ روزنامه‌نگار ناحرفه‌کار را که در وضعیت وخیمی بسر می برند شمارش کرده است.

در ایران نیز شهروند خبرنگاران، دو سوم زندانیان را تشکیل می‌دهند که بهای سخت‌گیری‌های رژیم تهران برای اطلاع‌رسانی مستقل را پرداخت می‌کنند. امروز در ایران و در پی سرکوب نظام‌مند رسانه‌ها و روزنامه‌نگاران این شهروندخبرنگاران هستند که فعالانه بر روی شبکه‌های احتماعی  مرکز مبارزه برای اطلاع‌رسانی آزاد و تغییری دمکراتیک هستند. و هدف‌های اصلی سرکوب های به ویژه سپاه پاسداران و سازمان اطلاعات‌اش از این میان  اقلیت های مذهبی  که در باره وضعیت سرکوب اطلاع رسانی می کنند.

همکاران سایت اطلاع‌رسانی مجذوبان نور در نخستین ساعات بامداد ۱ اسفند ۱۳۹۶ بازداشت و به هنگام بازداشت به شدت از سوی ماموران انتظامی، بسیجی‌های لباس شخصی مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. بنا بر اطلاعات گردآوری شده از سوی گزارش‌گران بدون مرز این روزنامه‌نگاران و شهروند – خبرنگاران به هنگام بازجویی بدست ماموران پلیس و ماموران امنیتی در آگاهی شاپور و بند ۲۰۹ زندان اوین به شدت شکنجه شده‌اند. این سایت تنها منبع اطلاع‌رسانی مستقل درویشان گنابادی است .

در آغاز مهرماه ۱۳۹۷ اعلام شد که  همکاران سایت مجذوبان نور به ۶۴ سال زندان و ۴۴۴ ضربه شلاق محکوم شده‌اند.

صالح الدین مرادی، رضا انتصاری از مدیران سایت و سینا انتصاری شهروند‌-خبرنگار هرکدام به ۷ سال زندان، کسرا نوری از مدیران سایت و محمد شریفی مقدم شهروند‌-خبرنگار هر کدام به ۱۲ سال زندان و مصطفی عبدی یکی دیگر از مدیران سایت به ۲۶ سال زندان محکوم شده است. افزون بر احکام سنگین زندان آن‌ها هر کدام به ۷۴ ضربه شلاق، دو سال محرومیت از فعالیت‌های اجتماعی و شبکه‌های مجازی و دو سال ممنوعیت خروج از کشور نیز محکوم شده‌اند. هیچ‌کدام از همکاران سایت در اعتراض به ناعادلانه بودن محاکمات از این میان نداشتن حق انتخاب وکیل در جلسه‌های دادگاه‌های انقلاب شرکت نکردند و احکام به صورت غیابی صادر شده‌اند.

پیش از این آویشا جلال الدین، شیما انتصاری و سپیده مرادی، سه شهروند- خبرنگار همکار سایت مجذوبان نور به تاریخ ۲۰ تیرماه اعلام شد که به اتهام « تجمع و تباتی علیه امنیت ملی» از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران هر کدام به ۵ سال زندان محکوم شده‌‌اند. این سه زن هم‌اکنون در زندان هولناک قرچک زندانی هستند.

افزون بر آنها هنگامه شهیدی،  امیر حسین میراسماعیلی، صادق قیصری، یوسف حسنی تبار،  پویان خوشحال، مسعود کاظمی، محمد حسین حیدری، صبا آذرپیک ، اجلال قوامی، شجاع حسین‌زاده و…  برای انتشار نوشته‌ها و اطلاع رسانی در شبکه‌های احتماعی بازداشت شدند. برخی از آنها به شکل موقت و با سپردن وثیقه های سنگین آزاد و برخی دیگر در دادگاه‌های انقلاب و محروم از حقوق اوله خود محاکمه . به حبس های سنگین محکوم و در زندان بسر می‌برند. 

جمال خاشقچی به این دلیل به قتل رسید که به صدای منتقدان بدل شده بود. هم اکنون دست‌کم ۲۸ روزنامه‌نگار  و وبلاگ‌نویس در زندان‌ های عربستان سعودی زندانی هستند. برخی از آنها سال‌هاست در زندان بسر می‌برند از این میان وبلاگ نویس زندانی رایف بدوی که در سال ۲۰۱۲  به ۱۰ سال زندان و ۱۰۰۰ ضربه شلاق برای «توهین به اسلام» محکوم شد. دیگر زندانیان قربانیان موج سرکوب پاییز ۲۰۱۷ ولیعهد عربستان محمد بن سلمان هستند. از این میان فعال مدافع حقوق زنان امان ال‌نجفی را می توان نام برد. بیشتر روزنامه‌نگاران زندانی در بازداشت موقت در انتظار محاکمه هستند، محاکمه‌هایی که می‌تواند به صدور محکومیت‌های سنگین بیانجامد. سلمان ال وادا روشنفکر مذهبی و وی‌بلانویس در سپتامبر ۲۰۱۸ به مرگ محکوم شد. قیاض بن داماخ شعر و روزنامه‌نگار از سال ۲۰۱۷ در زمانی که می خواست شبکه‌ای تلویزیونی راه‌اندزی کند ناپدید شده است.  در مصر شکار روزنامه‌نگاران ادامه دارد. بازداشت‌های خودسرانه دیگر عادی شده است و  به شمار روزنامه‌نگارانی که در انتظار محاکمه در زندان‌ها هستند، افزوده می‌شود.

در میان ۳۹ روزنامه نگار زندانی ۳۰ تن از آنها در انتظار برگزاری دادگاه هستند. حشام غفار  از سه سال پیش بدون هیچ اتهامی در زندان است. محمد حسین گوما خبرنگار شبکه الجزیزه از دو سال پیش در چنین وضعیتی است.

و محمود ابوزید که بیشتر با نام شوکان شناخته شده است باید در سپتامبر از زندان آزاد می‌شد اما همچنان در بازداشت بسر می برد.

در ترکیه نیز از زندان‌های بزرگ جهان برای حرفه‌کاران رسانه‌ای است. کاهش تعداد بازداشت‌ها تغییری در رویه‌ قضایی سرکوب ندارد. شاهین الپای، احمد سیک ، مراد صابونچی و  یا صادق اردوغان  و بسیاری دیگر تنها به شکل موقت آزاد و در انتظار محاکمه و یا رای دادگاه تجدید نظر هستند. و برخی از آنها ممکن است دوباره به زندان بازگردند. ۲۰۱۸ در ترکیه سال صدور احکام زندان‌های سنگین هم بود ۸۰ روزنامه‌نگار برای اتهام‌های گوناگون « از تبلیغ برای تروریسم» تا « توهین به رییس دولت» به زندان و یا جریمه نقدی محکوم شدند. احمد آلتان،محمد آلتان و نازلی ایلیجاک که به ترتیب ۶۸، ۶۵ و ۷۵ ساله هستند در فپریه ۲۰۱۸ به حبس ابد محکوم شدند.

روزنامه‌نگاران گروگان 

روزنامه‌نگاران به گروگان گرفته شده  ۶۰

افزایشی ۱۱%   نسبت به ۲۰۱۷

۴۵ روزنامه‌نگار حرفه‌کار

۹ روزنامه‌نگار ناحرفه‌کار

۶ همکار رسانه‌ها

گزارش‌گران بدون مرز (RSF ) روزنامه‌نگاری را گروگان می‌داند که بدست گروهی غیر دولتی اسیر و این گروه با تهدید به کشتن و یا زخمی کردن و یا تداوم اسارت به بخش ثالثی ( یک دولت، یک سازمان و یا گروهی از افراد) فشار وارد کند تا آن‌ها را مجبور به اقدامی مشخص کند. گروگان‌گیری زمانی که با باج‌دهی همراه می‌شود، می‌تواند با انگیزه سیاسی و یا اقتصادی باشد.

هم اکنون در جهان دست‌کم ۶۰ حرفه‌کار رسانه‌ها  به گروگان گرفته شده‌اند. این رقم نسبت به سال گذشته (۵۴ گروگان) ۱۱% افزایش داشته است. به جز شش روزنامه‌نگار خارجی دیگر گروگان‌ها خبرنگاران محلی هستند که به شکل آزاد و در شرایط بد اقتصادی و با پذیرش خطر کار می کنند.  این خبرنگاران محلی در بیشترین موارد آخرین شاهدان درگیری های مرگبار هستند که برای خبرنگاران رسانه‌های خارجی حضور در چنین مناطقی ناممکن است.

سوریه  ۳۱

یمن  ۱۷

عراق  ۱۱

اکراین  ۱

گروگان‌گیری به یکی از مشخصه‌های جنگ در خاورمیانه تبدیل شده است. از ۶۰ روزنامه‌نگار و خبرنگار ربوده شده ۵۹ تن در سه کشور خاورمیانه  سوریه، یمن و عراق هستند.  برای گروه‌های مسلحی که مناطق جنگی فعال هستند، ربودن خبرنگاران افزون بر منبع درآمدی از طریق باج‌گیری اما ابزاری در خدمت حاکم کردن ترور و سانسور است تا هیچ نظارتی بیرونی  بر این مناطق نباشد. در سوریه در ماه ژوئن ۲۰۱۸ گروه هیئت تحریر شام یکی از خبرنگاران محلی را پس از شش ما اسارات، عفو و ازاد کرد اما با شش مورد دیگر گروگان‌گیری شمارش شده در سراسر کشور شمار روزنامه‌نگاران به گروگان گرفته شده در این کشور به ۳۱ تن رسیده است.

در عراق اما هیچ کدام از گروگان ها آزاد نشده‌اند. با انکه پایان جنگ با گروه دولت اسلامی در آخر سال ۲۰۱۷ اعلام شده است اما هیچ  خبری از سرنوشت از ۱۱ خبرنگار به گروگان گرفته شده منتشر نشده است. امری که نگرانی را برای خبرهای بد در آینده بیشتر می‌کند.

در یمن که از سال ۲۰۱۵ در جنگی داخلی منطقه‌ای فرو غلطیده  ربودن خبرنگاران در کشور نیز رایج شده است. شمار روزنامه نگاران به گروگان گرفته شده از ۱۲ نفر در سال ۲۰۱۷ به ۱۷تن در سال جاری رسیده است.

گروه دولت اسلامی- داعش، همچنان اصلی‌ترین گروه گروگان‌گیر در خاورمیانه است و پس از آنها، حوثی‌ها قرار دارند. این دو گروه ۱۶ روزنامه‌نگار را در اسارت خود دارند. دو تن از این گروگان‌ها در اکتبر سال روان در بند حدیده ربوده شده‌اند که درگیری شدیدی در آن جریان دارد. ۱۴ تن دیگر در صنعا نگاه‌داری می‌شوند که از چهار سال پیش در مهار حوثی‌هاست. در همین شهر ۱۰ روزنامه‌نگار  از سال ۲۰۱۵ گروگان هستند، و سه تن دیگر در سال روان ربوده شده‌اند. یکی از آنها که از یک سال پیش در اسارت بود با پدرش یحیی ال‌جوبیه تعویض شد. این رزونامه‌نگار سناخته شده یمنی در آوریل ۲۰۱۶  پس از آنکه از همکاری با حوثی‌ها سرباز زد ربوده شده بود. در سال ۲۰۱۷ با اتهام همکاری با عربستان سعودی به مجازات مرگ محکوم شد.

پسرش حمزه ال‌جبویه همکار سایت  Tagheer.net بازداشت تا پدرش خودش را معرفی کند.

در یمن همچنین القاعده محمد المغاری خبرنگار شبکه الیمنی ا‌لیومیه را در گرو دارد. وی به هنگام پوشش خبری تظاهرات علیه القاعده در شهر المکلا ربوده شد. و از زمانی که این گروه کنترل منطقه را از دست داده است. هیچ خبری از این روزنامه‌نگار در دست نیست.

گروه‌های مسلح اسلام‌گرا تندرو از دشمنان اصلی روزنامه‌نگاران هستند. افزون بر داعش که دست‌کم ۲۴ روزنامه‌نگار را در سوریه و عراق گروگان گرفته است. گروه هیئت تحریر شام که در سال ۲۰۱۷ از به هم پیوستن شش گروه شورشگر اسلامی سوری تشکیل شد دو روزنامه‌نگار را در گرو دارد. چهار همکار رسانه‌ها نیز در دست ارتش آزاد سوریه که از سوی ترکیه حمایت می‌شوند، اسیر هستند. دو روزنامه‌نگار یکی از آنها یکی از آنها از چهار سال پیش  در  منطقه حسکه  در شما سوریه اسیر شورشگران کرد هستند.

بدور از خاورمیانه اکراین است که ۲ خبرنگار در «جمهوری‌های» خود خوانده دُنباس (شرق اکراین) گروگان هستند. از ۲ ژوئن ۲۰۱۷ استانیسلاو اسیوف که همکار رادیو آزاد اروپا نیز هست، در اسارت بسر می برد. یک سال پس از ربوده شدنش وی در تلویزیون رو.سیه ۲۴ ظاهر شد و به «جاسوس» بودنش اعتراف کرد.

نیروهای جدایی‌طلب روزنامه‌نگاران منتقد را «جاسوس» می‌نامند. در سال ۲۰۱۴ و در آغاز درگیری‌ها بیش از ۳۰ خبرنگار در این مناطق ربوده شده بودند.

روزنامه‌نگاران خارجی . گروگان‌های ناپدید شده

یامپی یاسودا  در اکتبر ۲۰۱۸ پس از سه سال اسارت آزاد شد. اما پس از آزادی سه خبرنگار فرانسوی در آوریل ۲۰۱۴ هیچ‌کدام از گزارش‌گران خارجی به گروگان گرفته شده از جهنم سوریه رها نشده‌اند. همچنان ۶ روزنامه‌نگار خارجی در سوریه اسیر هستند.

اخیرا  دولت امریکا اعلام کرده است که آستین تایس خبرنگار آمریکایی واشنگتن تایمز و الجزیره انگلیسی  که در سال ۲۰۱۲   در نزدیکی دمشق ربوده شده است، زنده است و در دست گروه‌های اسلام‌گرا نیست و ایالات متحده امریکا همه تلاش خود را خواهد کرد تا به زودی به کشورش بازگردانده شود. اما بنیاد افریقای جنوبی  Gift of the Givers اعلام کرده است که نمی‌تواند باج سنگین درخواست شده برای آزادی  شیرآز محمد عکاس خبرنگار آفریقای جنوبی را که در اغاز سال میلادی ۲۰۱۷ در شمال سوریه ربوده شده بود۷ پرداخت کند. اما به جز این دو روزنامه‌نگار از دیگر گروگان‌های هیچ اطلاعی در دست نیست. بی اطلاعی از وضعیت این خبرنگاران نگران کننده است چرا که از یک سال پیش وضعیت در سوریه تغییر جدی کرده است.  بشیر الخدومی خبرنگار اردنی فلسطینی ‌تبار در ماه اوت ۲۰۱۲ در منطقه آلپ ناپدید شد. این منظقه امروز تحت کنترل نیروهای بشار الاسعد است. ایشاک مختار روزنامه‌نگار موریتانیایی و فلم‌بردار لیبیایی سمیر کاسب که برای شبکه اسمای نیوز عربی کار می کردند در اکتبر ۲۰۱۳  ربوده شدند. آنها شش ماه بعد در منطقه رقه دیده شدند.

جان کانتلی، روزنامه‌نگار بریتانیایی، از نوامبر ۲۰۱۲ از سوی گروه دولت اسلامی به گروگان گرفته شده است. وضعیت این خبرنگار با دیگر گروگان‌ها متفاوت است. وی به همراه همکارش جمیز فولی که در تاریخ ١٩ اگوست ٢٠١٤ به قتل رسید، ربوده شد. گروه دولت اسلامی از او به مانند سخنگوی و مبلغ سیاسی خود استفاده می کند. برای نمونه داعش وی را در روز ۲۷ اکتبر مجبور به انجام گزارش‌های ویدیویی به نفع این گروه جهادگر از رویارویی کردها و دولت اسلامی در کوبانی کرد. در تاریخ ١٨ نوامبر مقاله‌ای با امضای او در مجله دابق در تمجید از حمله‌های پاریس و مشابهت آن با حمله یازده سپتامبر به نیویورک منتشر شده است.

روزنامه‌نگاران ناپدید شده

در سال میلادی روان سه روزنامه‌نگار ناپدید شده‌اند. اگر دو روزنامه‌نگار ناپید شده در سال ۲۰۱۷ در پاکستان و بنگلادش امروز دیگر ناپدید نیستند. اما در امریکای لاتین ۲  و در روسیه ۱ روزنامه ‌نگار ناپدید شده‌اند.

رزونامه‌نگار ۲۲ ساله مکزیکی اگوستین سیلوا واسکز  که برای ستون پلیس  روزنامه El Sol del Istmo  کار می کرد ، از تاریخ  ۲۱ ژانویه ۲۰۱۸ در ایالت اواکسخا پدید شده است. وی آخرین بار در شهرداری ماتیس رومرو دیده شده بود. چند روز پیش از ناپدید شدنش وی یک عملیات نظامی را که در طی آن سه نفر بازداشت و مقادیری سلاح و مواد مخدر کشف شده بود را پوشش داده بود. فردی که خود را وکیل بازداشت شدگان معرفی کرده بود از وی خواسته بود که به نفع بازداشت شدگان شهادت دهد و روزنامه‌نگار این درخواست را رد کرده بود.

عکاس روزنامه‌نگار ۳۰ ساله هائیتیایی ، ولاجیمیر لوگانور به تاریخ ۱۴ نمارس ۲۰۱۸ برای عکاسی در محله مارتیسان پایتخت هائیتی  از منزل خارج شد و دیگر بازنگشت. چند روز پس از این حادثه پلیس اعلام کرد بقایای استخوان‌های فردی را در نزدیکی این منظقه پیدا کرده استو با وجود درخواست خانواده و انجمن‌های روزنامه‌نگاران اما پلیس نتیجه آ د ان را منتشر نکرد. و نه پایس و نه دستگاه قضایی هیچ پیشرفتی در رابطه این پرونده را اعلام نکرده اند.  لئونید ماخینیا  ۳۵ ساله، سردبیر سایت اطلاع رسانی  Volgogradsky reporter از تاریخ ۷ ژوئن ۲۰۱۸ در شهر ولوگراد در جنوب روسیه ناپدید شده است. این سایت مقاله‌های انتقادی متعددی در باره فساد مقامات محلی نشر می‌داد و تا امروز نتیجه تحقیقات پلیس برای پیدا کردن این خبرنگار بی نتیجه مانده است.

گزارش‌گران بدون مرز (RSF ) انجمنی جهانی برای آزادی، استقلال و کثرت‌گرایی روزنامه‌نگاری است که در سال ۱٩٨٥ بنیاد نهاده شده است.  عضو نهادهای مشاور در سازمان ملل متحد، یونسکو، دفتر مرکزی این سازمان در پاریس است و دارای ۱۳ دفتر و شبکه‌ای مشتکل از ۱۳۰ نماینده در جهان است. گزارش‌گران بدون مرز به شکل پیدا از طریق گزارش‌دهی، کارزارها و بسیج افکار عمومی، همیاری حقوقی و عملی با در اختیار نهادن ابزار حفاظتی و ایمنی (جلیقه‌های ضد گلوله، کاسکت، راهنمای ایمنی و بیمه فردی) از روزنامه‌نگاران حمایت می کند.  امروز این سازمان یکی از مخاطبان اصلی نهادهای جهانی و دولت‌هاست.

گزارش‌گران بدون مرز هر سال رده‌بندی جهانی آزادی رسانه‌ها را که به مرجعی جهانی برای شناسه آزادی رسانه‌ها بدل شده است، منتشر می کند.

 

تاثیر عمل به حقوق در زندگی و در جامعه

جهانگیر گلزار   Golsar57@yahoo.de

صحبت خود را با چند سوال شروع می کنم .

شما عزیزان اگر در خیابان شخصی را ببینید که دارد مردی و یا  زنی کتک می زند چه می کنید ؟

اگر شخصی کودکی  را دارد کتک می زند چه می کنید ؟

اگر شخصی دارد دزدی می کند چه عکس العملی انجام می دهید  ؟

اگر عکس العمل ما دفاع از آن مرد و زن و کودک و داد زدن آی دزد باشد ، یعنی ما می دانیم که دفاع از حق دیگری ، حقی است که در درون ما به ما می گوید عمل کن .

اگر بی تفاوت باشیمیعنی این حق دفاع از حق دیگری ، به  مقدار زیادی زیرخاکستر فراموشی رفته است . وقتی به آن عمل نمی کنیم خود را توجیه می کنیم که : به من چه؟!کلای خودت را بگیر باد نبره ، برایم حرف در می آورند ، تو این دنیا هر کس به فکر خودشه ، حتما خطایی کرده که دارنداو را میزنند و … این توجیه های مختلف باعث می شود که ما  به حق عمل نکنیم .

تنها توجیه را برای این موارد نیست که استفاده می کنیم . عقل توجیه گر برای کارهایی که ضد عمل به حق است ، توجیه می سازد تا عمل نکردن به حق را در ذهن خود مشروع کند . در آن موقع آدمی قبول می کند که به حق عمل نکند . از امروز مچ خود را بگیریم و ببینیم که در طول روز چند بار عقل توجیه گر تصمیم بر ضد حق گرفته و یاعمل ناعادلانه خود و دیگریرا برای ما مشروع می کند ؟

چه بسا فیسلوفان بسیاری هم  بعلت رابطه ها را بر اساس رابطه قدرت معنی کردن، زمینه ساز بی عدالتی شده اند .

ارسطو می گوید که عده ای خلق شده اند برای رهبری و بعضیها هم خلق شده اند برای رهبری شدن و زنها هم مادون انسان هستند و خلق شده اند برای در خدمت مردان بودن . او طبیعتو روابط را اینگونه بیان می کند .  اگر طبیعت و روابط انسانها را اینگونه بنگریم ، بجز  افراد نخبه ،  کسی حق بر اداره جامعه ندارد . زنان هم ملحق به بردگان می شوند . فاقد هر گونه حقی می شوند و در عمل به مالکیت مردها در می آیند .در ذهنیت او و ذهنیت بسیاری  که مثل او فکر می کنند  ، اصل بر عدالت یعنی برابری نیست . برای آنها داشتن حق برابر معنی ندارد . تنها او نیست که چنین فکر کرده است .بگذریم که عدالت را نیز قلب معنی می کنند.

روشنفکران عصر روشنگری مثل رنه دکارت ، ولتر ، ،جان لاک ، دیوید هیوم ، و … در قرن 18 پایه گذار تفکر جدید بودند که خواهان پیشرفتانسان و پایان دادن به سو استفاده  کلیسا و دولت  بودند . آنها مبلغ آزادی فردی  در مقابل با پادشاهی مطلقه و تعصبات ثابت کلیسای کاتولیک بودند . امروزه عده ای که خود را روشنفکر می دانند مدافع و پیرو نظر این افراد می باشند . در تحلیل نظر  روشنفکران عصر روشنایی  رجان سناک Réjane Sénac ، مدیر تحقیق در مرکز تحقیقات سیاسی در مؤسسه علوم سیاسی فرانسه،در آخرین تحلیل خود  در نشریهلیبراسیون فرانسه نوشته است :  متفکرین عصر روشنگری ، در جهان‌شمول‌گرایی خود، نیمی از انسانیت که زنان بوده اند را  از قلم انداخته بودند. چگونه می‌توان جانبدار جهان‌شمولی شد و زنان را شهروند به حساب نیاورد؟

هنوز در جهان ما و در جامعه ما بسیاری اینگونه فکر می کنند .

به نظر من آن روشنفکران عصر روشنایی و کسانی که مدافع نظر آنها هستند ،  از دید قدرت روابط را دیده و نتوانسته بودند رابطه انسان و انسان را از دید دو فرد حقوقمند ببینند . یعنی رابطه حق با حق .

انسان حقوقش ذاتی اوست . از بیرون دستوری نیست .

اینکه حقوق ذاتی حیات هستند را هر کس می تواند امتحان کند .

مثلا اگر هوا آلوده بود کسی انتظار نمی کشد که قانونی وضع شود و به ما اجازه دهد که اعتراض کنیم و یا اگر محیط زندگی ما امکان حیات به ما نداد ، محیط خود را عوض کنیم. آدمی در جستجوی زندگی  و برخوردار شدن از حق حیات تغییر را خوب  و لازم می داند .  آنکس که به این حق عمل نمی کند مایه تعجب می شود . مثلا اگر کسی در اتاقی باشد که دود گرفته و نخواهد بیاید بیرون تعجب می کنیم که چرا از حق حیات خود دفاع نمی کند ؟ عشق و علاقه و انس و  ازدواج  از حقوق معنوی انسان هستند.آیا کسی جای ما می تواند عشق بورزد ، یا ازدواج کند و یا دوست بدارد ؟ خیر این حقوق را هر کس خود تصدی می کند . حقوق را هر کس خود می تواند امتحان کند و نیاز به واسطه ندارد . حتی رابطه با خدا نیز اگر بر اساس رابطه حق با حق مطلق باشد نیاز به واسطه ندارد .اگر خدا را تجسم قدرت ببینیم نیازمند واسطه های بین خود و قدرت میشویم ! اگر رابطه انسان با قدرت مطلق باشد بایدیک نفر رابط بشود تا رابطه انسان با خدای قدرت را با پول و یا کار و  … برقرار کند .

ما که به حقوق  ذاتی حیات اعتقاد داریم می گوییم که انسان خود انگیخته است . یعنی مستقل و آزاد است . بدین معنی که استقلال دارد در انتخاب و آزاد است در نوع انتخاب خود . انسانی که آزاد و مستقل است خشونت طلب نیست و بر ضد حقوق دیگری عمل نمی کند .بلکه حقوق دیگری را عین حقوق خود و حقوق خود را عین حقوق دیگری میداند.نسبت به اجرایی شدن هر دو حساسیت نشان میدهد.

فرض کنیم یکی گفت که من نمی خواهم آزاد باشم . چکار باید بکند ؟ باید زور در کار بیاورد . خود بخود نمی تواند بگوید من آزاد نیستم . زور که در کار بیاورد  باید تخریب کند . یعنی حیات را تخریب کند . به همین ترتیب استقلال را از بین ببرد .

اگر کسی گفت که من نمی خواهم آزاد و مستقل باشم ، چکار باید بکند ؟ مثلا بگوید من می خواهم مطیع امر ولی … باشم . به محض اینکه این حرف را می زند به عنوان موجود زنده یک کمبود اساسی خواهد داشت .  و آن اینکه قوه رهبری خود را به عمل نمی گیرد و باید مرتب منتظر باشد که دستور از طرف ولی وقیم وی بیاید و او عمل کند . در عمل مرتب دستور نمی آید .  پس او با تعطیل کردن قوه رهبری خود مرگ را بر زندگی برتری می دهد . اگر نخواهد قوه رهبری خود را تعطیل کند ، آنکه می گوید من مطیع امرم در تجربه حرفش دروغ  از کار در می آید .

حق از خود هستی دارد و قدرت و زور از خود هستی ندارد . برای زور گفتن باید کسی باشد که به او زور گفت پس زور نتیجهیک رابطه است و زور ضد حق است . ولی رشد فکری  ، نیاز به دیگری و بوجود آوردن رابطه ندارد .حقوق  را هر کس خود تصدی می کند .

پس هر کس می تواند خوشیخت بشود و هر کس می تواند زمینه های بدبختی خود را بوجود بیاورد .

این روش را که عده ای فرزندان خود را دستوری تربیت می کنند و یا با همسر خود دستوری عمل می کنند و یا به عنوان کارفرما و یا همکار دستوری عمل می کنند، قوه رهبری فرزند، همسر و همکار و… خود را  ضعیف می کنند و از استقلال و آزادی که رکن اصلی حقوقمداری انسان استغافل می شوند .

در جامعه  برآیند تمام تفکر انسانها به نمایش در می آید . به جامعه امروز ایران نگاه کنیم . فقر ، اعتیاد ،  فحشا ،بیکاری ، فرار از ایران بخاطر نبود آینده روشن ، تقسیم کاملا ناعادلانه ثروتها به گونه ای که 1 درصد ایرانیها 70 درصد سرمایه های کشور را در اختیار دارند . رانت خواری. و باز به آنها اضافه کنیم طلاق و بچه های کار و حاشیه نشینی و … همه اینها مجموعه ای ساخته است که ضد حقوق انسانهاست و  بایدنسبت به آنها  بی تفاوت نبود .  سالانه 200 هزار میلیارد تومان بخاطر اعتیاد معتادان در ایران به کشور ضرر وارد می شود . طبق این برآورد 80 هزار میلیارد تومان معادل 7 میلیارد دلار  از این پول به جیب مافیای مواد مخدر می رود .

نمی توان گفت که معتادن به من چه . ما به عنوان شهروند در مقابل این بیماری اجتماعی مسئولیم . مسئولیم که خواهان تحول باشیم تا آنها نجات یابند . از طرف دیگر خسارتهایی که آنها خواسته و ناخواسته به جامعه وارد می کنند به ما هم وارد می شود . حتی مخارجی که برای بهداشت و درمان آنها پرداخت می شود و یا از کار افتادگی آنها نیز به تک تک مردم مربوط است . پس از حق بهداشت عمومی که شامل تک تک انسانها می شود باید دفاع کرد . سالم شدن و رفع اعتیاد خصوصا جوانان این نفع را برای جامه دارد که  به تعداد انسانهای سالم و مبتکر ونیروی محرکه جامعه افزوده می شود.

عکس العمل ما نسبت به گستره فقر و بیکاری و بی عدالتیها و بی خانماینها و حق کشیها و ظلم نظام ولایت فقیه چیست ؟

حق کارگران هفت تپه و فولاد اهواز و کشاورزان اصفهان و دانشجویان و زنان ومعلمان و   … است که از حق آنها دفاع شود تا فردای ایران ، ایران آزاد و مستقل باشد . آزاد از هر گونه خشونت و بی عدالتی و مستقل از هر قدرت داخلی و خارجی .

چگونه خود را راضی می کنیم  که اعتراض نکنیم ؟ چگونه خود را توجیه می کنیم ؟

توجیهاتی که ذهنیت استبدادی برای ما می سازد و ما آن را درست  مییابیم .

مثل : می کشند ، زندان می کنند ، ایران را از افغانستان بدتر می کنند و آمریکا حمله می کند ، ایران رهبر ندارد و …

باز فراموش می کنیم که دفاع از حق خود و حق دیگری جزو حقوق ذاتی ماست . حقوق خود را بشناسیم و خود را از خواب ذهنیت استبداد زده بیدار کنیم .

انسان 5 دسته حقوق دارد . حقوق انسان  و به عنوان انسان چون شهروند  هستیم پس دارای حقوق شهروندیهستیم و در رابطه با طبیعت  ، حق طبیعت و چون در وطن زندگی می کنیم دارای  حقوق ملی هستیم وچون وطن ما در میان جهان است ، ما ایرانیان د ارای حقوق به عنوان عضو جامعه جهانی هستیم . این 5 دسته حقوق را هرانسان باید از آنها برخوردار بشود .

بسیاری از آدمها تصور می کنند که این حقوق چیزی است خارج از آنها . اکثریتی فکر می کنند که  این حقوق را مستبدین باید به آن عمل کنند . مثلا آقای خامنه ای  باید مدافع حقوق مردم بشود . چون در حقوق بشر آمده و زیریک کنوانسیون را ایران امضا کرده باید به آن عمل کند . ما بخیل نیستیمکه مستبدها به حقوق خود عمل کنند و دست از استبداد بردارند . ولی تجربه نشان داده که مستبدین هر روز بر استبداد خود اضافه می کنند و مردم را از حقوق دور می کنند وبرای تمرکز قدرت در دست خود مایلند همه شهروندان از حقوق خود غفلت کنند. پس مستبدین مانع برخوردار شدن ما از حقوق خود هستند .

حقوق را من و شما داریم . ذاتی ماست . به این صفت که اگر به آن عمل نکنیم ، کیفیت زندگی ما خدشه دار می شود . مهم اینکه  ما به عنوان شهروند و به عنوان مادر و پدر به حقوق خود عمل کنیم و بشویم آدمهایی که خشونت را از روابط خود خیلی کم می کنند و تا آنجا که بدون خشونت زندگی می کنند .

اگر ما به عنوان شهروند آزاد و مستقل بشویم ، خواهان دولتی می شویم  که کارگزار ما ملت باشد، دولتی که مدافع حقوق انسان و طبیعت باشد ،تا حقوق کسی خدشه دار نشود و طبیعتی از بین نرود و ایران بیابان نشود .  ایران و ایرانی می تواند آزاد و مستقل بشود . برای آزاد شدن از دست استبداد نیاز به جدایی بنیادهای دینی وایدئولوژیک از دولت است  . باید سلطه دین و هر ایدئولژی را از دولت برداشت . در حال حاضر ایرانیک قانون اساسی دارد که محور آن ولایت فقیه است . این محور باعث می شود که قوانین متناسب با آن نوشته و عمل بشود . خوب این محور را باید برداشت . تا آن را برداریم تمام قوانین نظم استبداد زده خود را به مقدار  زیاد از دست می دهند .تنها با برداشتن اصل ولایت فقیه در آینده مشکل ما حل نمی شود . باید قانون اساسی تدوین کنیم که همه حقوق باشد و روابط بر اساس رابطه حق با حق تنظیم شود  و دین و ایدئولژی حاکم بر آن نباشد .

بر روی این بستر قوانین موضوعه  را می توان تغییر ساختار داد تا روابط از خشونت آزاد شوند . به همین ترتیب انسانها نیز خود را بایستی انسان حقوقمند ببینند و به حقوق خود عمل کنند تا  ایران الگوی تحول در سطح جهان بشود .

هر روز ادامه عمر استبداد به معنای برخوردار نشدن ما از حقوق خود است .پس سعی کنیم از امروز به حقوق خود بیشتر عمل کنیم تا هم ما و هم هموطنان و هم طبیعت ایران را از دست استبداد نجات دهیم .

وضیعت بازنشستگان و سالمندان در کشور

آزاده قریشی

بازنشستگی به معنی کناره‌گیری از ادامه شغل در اثر بالا بودن سن و گاه در پی بیماری  ازکارافتادگی است. شخص بازنشسته تا زمانی که زنده است شخصاً از حقوق بازنشستگی استفاده می‌کند و پس از مرگش بازماندگانش واجد شرایط دریافت این مستمری هستند.پایان دوره خدمت برحسب سختی و زیان‌آور بودن کار سال‌ها فرق می‌کند. همچنین پایان دوره خدمت درکشورهای مختلف متفاوت است.

مترادف بازنشسته: بازنشست، متقاعد، وظیفه بگیر، وظیفه خور

متضاد بازنشسته: شاغل، موظف

معنی بازنشسته در لغت نامه دهخدا

کسی که بر اثر مدتی کار مداوم در سنین پیری از خدمت دولت معاف میشود ولی حقوقی دریافت میکند.

معنی بازنشسته در فرهنگ معین

بازنشسته

کسی که در پیری یا پس از مدتی طولانی یابه علل دیگراز کار برکنار شود واز حقوق بازنشستگی استفاده کند.

معنی بازنشسته در فرهنگ فارسی عمید

بازنشسته: کارمند اداره که سال های خدمت خود را مطابق قانون به پایان رسانیده و به واسطۀ خستگی یا پیری از کار برکنارشده و حقوق بازنشستگی می گیرد.

سالمند کیست و سالمندی چیست, و ترکیب جمعیتی ایران چگونه است

سالخوردگی جمعیت عبارتست از مرحله ای که طی آن افراد سالمند نسبت بیشتری از کل جمعیت را به خود اختصاص می دهد با کاهش میزان باروری کلی از یک سو و کاهش میزان مرگ وافزایش امید به زندگی از سوی دیگر , ساختار سنی جمعیت از گروههای سنی جوان تر به پیرتر تغییر می یابد

  • سالمند کیست؟ سالمندی

(عبور از مرز ۶۰ سالگی)

سازمان بهداشت جهاني افراد را بر اساس گروههاي زير طبقه بندي كرده است :

  • افراد داراي سنين بين 60 تا 75 سال : سالمند
  • افراد داراي سنين بين 76 تا 90 سال : پير
  • افراد داراي سنين بالاي 90 سال : خيلي پير
  • سالخوردگی جمعیت : سالخوردگی جمعیت عبارتست از مرحله ای که طی آن افراد سالمند نسبت بیشتری از کل جمعیت را به خود اختصاص می دهد . با کاهش میزان باروری کلی از یک سو و کاهش میزان مرگ وافزایش امید به زندگی از سوی دیگر ، ساختار سنی جمعیت از گروههای سنی جوان تر به پیرتر تغییر می یابد.

سازمان بازنشستگی کشوری از سازمان‌های دولتی جمهوری اسلامی ایران است که به خدمات‌رسانی به بازنشستگان دولتی می‌پردازد. این سازمان زیر نظر وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی اداره می‌گردد. اداره امور بازنشستگی و از کار افتادگی، اجرای قوانین و مقررات مربوط به بازنشستگی، اجرای مصوبات شورای سازمان بازنشستگی کشوری نمونه‌هایی از مسئولیت‌های این سازمان است.

سازمان بازنشستگی در ۳۰ استان کشور و ۶ دفتر در سطح شهر تهران و کرج دارای نمایندگی فعال بوده بطوری‌که کلیه امور مربوط به بازنشستگان و موظفین در همان استان انجام می‌گیرد.

مسئولیت‌ها و وظائف :

  • اداره امور بازنشستگی و از کار افتادگی و وظیفه وراث مستخدمین مشترک صندوق بازنشستگی کشوری و کارکنان شرکت‌های دولتی و شهرداریهای کشور
  • اجرای قوانین و مقررات مربوط به بازنشستگی و وظیفه و تهیه آئین‌نامه‌های اجرائی سازمان
  • اجرای مصوبات شورای سازمان بازنشستگی کشوری
  • تهیه و اجرای طرحهای بهره‌برداری از وجوه صندوق بازنشستگی کشوری و کوشش در جهت خودکفائی آن
  • تهیه و تنظیم بودجه جاری سازمان بازنشستگی کشوری و بودجه عملیاتی و برنامه عملکرد صندوق بازنشستگی کشوری
  • انجام کلیه اقدام‌های لازم به منظور حفظ حقوق بازنشستگان و وظیفه بگیران و متناسب ساختن دریافتی آنان با افزایش هزینه‌های زندگی
  • حفظ حقوق صندوق بازنشستگی کشوری و انجام کلیه امور حقوقی و دعاوی مربوط به صندوق
  • ارائه گزارش عملکرد و ترازنامه سالانه هر یک از صندوقها و تراز تلفیقی سازمان بازنشستگی کشوری به شورای صندوق

صندوق بازنشستگی، به انگلیسی: Pension Fundبه صندوقی گویند که توسط کارفرما برای حفظ و مدیریت سرمایه کارمندان شرکت تاسیس شده و وجوه سرمایه‌گذاری شده در این صندوق، توسط کارفرما و کارمندان جمع‌آوری شده است.هدف اصلی تاسیس این صندوق‌ها، افزایش دارایی آن و سودآوری با درآمد ثابت، برای آن دسته از کارکنانی است، که به سن بازنشستگی رسیده‌اند. صندوق‌های بازنشستگی معمولاً توسط موسسات مالی ثانویه در خارج از خود نهاد، مدیریت می‌شوند. وجوه این صندوق نیز بسیار بالا بوده و در بسیاری از کشورها، سرمایه‌گذاری‌های بلوکی انجام می‌دهند.

بنابر گزارش اکونومیست، بر پایه تحقیقات انجام شده توسط مورگان استنلی، در سال ۲۰۰۸ مجموع دارایی صندوق‌های بازنشستگی در سراسر جهان، در حدود ۲۰ تریلیون دلار برآورد می‌شود، که بزرگتر از تمامی نهادهای سرمایه‌گذاری مانند: صندوق‌های سرمایه‌گذاری مشترک، شرکت‌های بیمه، صندوق‌های سرمایه‌گذاری، سهام اختصاصی یا صندوق‌های ذخیره ارزی می‌باشد.

هشدار درباره پیامد ورشکستگی صندوق‌های بازنشستگی ایران

به گفته نماینده اهواز در مجلس با کاهش نسبت شاغلان به بازنشستگان، اغلب صندوق‌های بازنشستگی در آستانه ورشکستگی قرار دارند. شماری از بازنشستگان بارها برای اعتراض به وضع بد معیشتی خود جلو مجلس تجمع کرده‌اند.

عضو کمیسیون بهداشت و نماینده اهواز در مجلس شورای اسلامی یکی از مهم‌ترین چالش‌های پیش روی ایران را وضعیت نابسامان صندوق‌های بازنشستگی عنوان کرده و می‌گوید به همین دلیل دولت مجبور است سالی بیش از یک صد هزار میلیارد تومان صرف پرداخت حقوق بازنشستگان کند.

به گزارش خبرگزاری ایسنا، همایون یوسفی روز جمعه، ۱۶ شهریور در مراسم تجلیل از بازنشستگان در اهواز گفت: «توجه به بازنشستگان در هر کشور نشانه توسعه یافتگی، رعایت وجدان و اخلاقیات در جامعه است.»

در ایران حدود ۱۸ صندوق بازنشستگی وجود دارد که اغلب آنها وضعیت مالی نامناسبی دارند و به همین دلیل قادر به انجام مهم‌ترین وظیفه خود، یعنی پرداخت حقوق و مستمری بازنشستگان، نیستند و به اجبار وابسته به کمک‌های دولت و استفاده از بودجه عمومی هستند. علاوه بر سوءمدیریت و فساد که نقش مهمی در خرابی وضعیت صندوق‌های بازنشستگی دارد، بیکاری فراگیر و عدم تعادل در نسبت شاغلان به بازنشستگان از علت‌های اصلی این وضعیت نابسامان محسوب می‌شوند.

علی دهقان‌کیا، نایب رئیس کانون بازنشستگان شهرستان تهران سال گذشته در جمع خبرنگاران گفته بود که چهار دهه پیش به ازای هر بازنشسته بیش از ۲۵ نفر کار می‌کردند و این نسبت به اندکی کمتر از ۴ .۶ شاغل به یک بازنشسته رسیده است.

نماینده اهواز در مجلس نسبت کنونی شاغلان به بازنشستگان را ۵.۵ به یک اعلام کرده و می‌افزاید با این روند اغلب صندوق‌های بازنشستگی در مسیر ورشکستگی قرار دارند.

او خاطر نشان کرد که با توجه به وضعیت کنونی در آینده‌ای نه چندان دور با موج جدید بازنشستگان روبرو خواهیم بود که وضعیت را به مراتب بدتر می‌کند.

۱۸ صندوق از بیست صندوق بازنشستگی کشور ورشکسته هستند

عضو کمیسیون اجتماعی مجلس با بیان این که ۱۸ صندوق از بیست صندوق بازنشستگی کشور ورشکسته هستند، گفت: برخی از صندوق‌ها به ازای ۲ نفر پرداختی به یک نفر مستمری می‌دهند. رسول خضری گفت: ما امروز سه برابر چالش در کشور داریم که یکی از آن‌ها مساله صندوق‌های بازنشستگی است.

نماینده مردم پیرانشهر و سردشت در مجلس شورای اسلامی ابراز داشت: بنده به عنوان رئیس کارگروه و طراح طرحی که به دنبال ارتقای کیفیت و کارآمد سازی صندوق بازنشستگی است، عرض می‌کنم که امروز در کشور بیست صندوق بازنشستگی داریم که تعداد ۱۸ صندوق آن ورشکسته هستند.

وی ادامه داد: صندوق بازنشستگی کشوری از دولت کمک می‌گیرد و صندوق تامین اجتماعی نیز به ازای هر ۵/۶ دهم نفر که پول واریز می‌کنند یک نفر مستمری بگیر دارند در حالی که استاندارد این حوزه این است که از ۶/۵ نفر که پول واریز می‌کنند یک نفر باید مستمری بگیرد؛ اگر از این نسبت کاهش پیدا کند صندوق دچار مشکل می‌شود. ما در بعضی از صندوق‌های بازنشستگی به ازای هر ۲ نفر به یک نفر مستمری می‌دهیم.

این نماینده مجلس دهم اظهار کرد: طرحی که ما در این خصوص به مجلس ارائه داده ایم ۸ ماده دارد که یکی از محور‌های اصلی آن این است که صندوق‌های بازنشستگی به جای بنگاه داری و کارخانه داری مدیریت مالی داشته باشند؛ یعنی پول هایشان را در بورس و مراکز سود ده سرمایه گذاری کنند.

وی افزود: الان کل مجموعه شستا که متعلق به تامین اجتماعی است چهار درصد بیشتر سود ندارد، در حالی که همان سرمایه را اگر در بانک‌ها سپرده گذاری می‌کردند، حداقل ۱۸ درصد سود داشت.

خضری با بیان اینکه در شرایط کنونی دچار سونامی ورشکستگی در صندوق‌های بازنشستگی هستیم، گفت: تنها صندوق تامین اجتماعی و تا حدودی صندوق بانک‌ها ورشکسته نیستند.

وی تصریح کرد: هیچ جای دنیا این همه صندوق بازنشستگی متنوع وجود ندارد، بلکه در تمام کشور‌ها یک یا نهایتاً ۲ صندوق بازنشستگی دارند. معلوم است که وقتی ما بیست صندوق داریم کنترلش مشکل می‌شود و امکان فساد بالا می‌رود.

نماینده مردم پیرانشهر در مجلس ابراز داشت: چرا باید بانک ها، شهرداری ها، آموزش و پرورش و … هر کدام به صورت جدا برای خود صندوق داشته باشند؛ در واقع این خلاف قانون است. از طرفی هم بحث بیمه یک امر کاملاً تخصصی و یک صنعت است؛ نهادی که تخصصش مثلاً مدیریت شهری است تخصصی هم در این زمینه ندارد، وظیفه و حدود اختیاراتشان هم این نیست.

عضو کمیسیون اجتماعی مجلس در پایان گفت: موضوع صندوق بازنشستگی هم مثل مؤسسات مالی و اعتباری شده است. هر کسی می‌آید برای خودش یک صندوق تأسیس می‌کند و از مردم پول می‌گیرد و چهار روز دیگر ورشکست می‌شود.

افزایش تعداد سالمندان به نسبت شاغلان

همایون یوسفی گفت: «در کشورهای توسعه یافته سن بازنشستگی را بالا می‌برند تا از تجارب بازنشستگان استفاده کنند و به صندوق‌های بازنشستگی فشار وارد نشود اما در کشور ما به دلایل مختلف از جمله مسائل سیاسی سن بازنشستگی کاهش یافته است.»

دو عامل مهم دیگر در بحرانی شدن اوضاع صندوق‌های بازنشستگی، افزایش سن نسبی ایرانیان در کنار افزایش بیکاری و کاهش اشتغال است. کارشناسان با استناد به استانداردهای بین‌المللی معتقدند وضعیت صندوق‌های بازنشستگی زمانی طبیعی قلمداد می‌شود که به ازای هر هفت نفر شاغلی که حق بیمه می‌پردازند یک نفر مستمری ‌بگیرد.

مطابق برآوردهای سازمان ملل متحد در حال حاضر نسبت جمعیت ایرانیان در سن کار (۱۵ تا ۶۴ سال) به جمعیت سالمند (۶۵ سال به بالا) حدود ۱۲ به یک است و در صورتی که رشد جمعیت با آهنگ کنونی پیش برود در سال ۲۰۵۰ این نسبت دو به یک می‌شود.

تجمع سراسری بازنشستگان در شهرهای مختلف ایران

در شهرهای مختلف ایران بازنشستگان در اعتراض به وضعیت معیشتی خود تظاهرات کردند. تهران، مشهد، یزد، کرمانشاه و بروجرد از جمله شهرهایی بودند که بازنشستگان در آن‌ها روز سه‌شنبه ۲۰ شهریور (۱۱ سپتامبر) تجمع اعتراضی برگزار کردند.

تجمع‌های اعتراضی بازنشستگان

به گزارش خبرگزاری ایرنا، ۳۱ تیرماه سال جاری صدها نفر از بازنشستگان ارگان‌ها و نهادهای مختلف، ازجمله بازنشستگان آموزش و پرورش مقابل مجلس حضور یافتند و در اعتراض به ناکافی بودن دریافتی ماهیانه و بیمه درمانی خود شعار دادند.

حدود یک ماه پیش از آن نیز جمعی از فرهنگیان بازنشسته در اعتراض به پرداخت نشدن پاداش پایان خدمت خود مقابل ساختمان مجلس شورای اسلامی تجمع کردند.آذر ماه سال گذشته و همزمان با آغاز بررسی لایحه بودجه سال ۹۷ جمعی از بازنشستگان با تجمع مقابل مجلس مسئولان را به عملی نشدن وعده‌ها درباره افزایش مستمری‌ها و ارتقاء خدمات بیمه تکمیلی متهم کردند.

تجمع بازنشستگان هفت‌تپه در برابر فرمانداری شوش

از سوی دیگر خبرگزاری رسمی ایران، ایرنا روز ۲۸مرداد ۹۷ از تجمع حدود ۱۰۰ نفر از بازنشستگان صنایع نیشکر هفت‌تپه در برابر ساختمان فرمانداری شهرستان شوش در استان خوزستان خبر داد.

به گزارش ایرنا، معترضان گفته‌اند که پرداخت نشدن سهم چهار درصدی سازمان تامین اجتماعی از سوی شرکت نیشکر هفت‌تپه موجب شده تا وضعیت بازنشستگی آنان با مشکل مواجه شود. این مشکل برای ۳۴۶ کارگر بازنشسته شرکت نیشکر هفت تپه وجود دارد.

عدنان غزی فرماندار شوش با حضور در جمع این بازنشستگان قول پیگیری مشکلات را داده و گفته است: «سه نفر از بازنشستگان به عنوان نماینده روز سه‌شنبه برای اطلاع از نتیجه پیگیری‌ها به فرمانداری شوش مراجعه کنند.»

کشت و صنعت هفت‌تپه با حدود پنج هزار نفر نیروی کار در ۱۵ کیلومتری شهر شوش واقع است. این شرکت اواخر سال ۱۳۹۴ از چرخه دولتی خارج و به بخش خصوصی واگذار شد.

اعتراض کارگران و بازنشستگان به “غارت اموال تأمین اجتماعی    

کارگران و بازنشستگان در اعتراض به مصوبه اخیر مجلس مبنی بر واریز منابع درمان سازمان تأمین اجتماعی به خزانه دولت دست به تجمع در برابر دفتر شورای نگهبان زدند. آنان می‌گویند: «نمی‌دانیم از دست اینها به چه کسی پناه ببریم».

کارگران و بازنشستگان تأمین اجتماعی در اعتراض به تصویب بند “ز” تبصره ۷ لایحه بودجه سال ۹۷ در مقابل دفتر شورای نگهبان در محل ساختمان قدیم مجلس شورای اسلامی تجمع کردند.

بر اساس بند “ز” تبصره ۷ از لایحه بودجه سال آینده که به تصویب مجلس رسید، «سازمان تأمین اجتماعی مکلف است تمامی سهم درمان از مجموع مأخذ کسر حق بیمه موضوع مواد (۲۸) و (۲۹) قانون تأمین اجتماعی مصوب سوم تیر ۱۳۵۴ و سایر منابع مربوط را در حسابی نزد خزانه‌داری کل کشور با عنوان بیمه درمان تأمین اجتماعی متمرکز نماید». بدین‌ترتیب با مصوبه اخیر مجلس، منابع درمان سازمان تأمین اجتماعی به خزانه دولت منتقل خواهد شد.

تجمع روز کارگر در برابر خانه کارگر و مجلس ایران

همزمان با روز جهانی کارگر، شماری از کارگران ایران در مقابل خانه کارگر و مجلس این کشور تجمع اعترضی تشکیل دادند.

تجمع روز جهانی کارگر در روز ۱۱ اردیبهشت ماه، از سوی گروه اتحاد بازنشستگان و ۵ تشکل مستقل کارگری در مقابل خانه کارگر و مجلس برگزار شد. به گزارش اتحادیه آزاد کارگران ایران، نیروهای انتظامی و امنیتی تاکنون دست‌کم ۳ تن را در تظاهرات مقابل مجلس بازداشت کرده اند. نام بازداشت شدگان حسین آذر گشسب، محسن ثقفی و پیمان احمدی ذکر شده است. در همین حال خبرگزاری ایرنا نیز اعلام کرد که شمار بازداشت شدگان این تجمع به ۶ نفر رسیده است.

دولت حسن روحانی مجوزی برای راهپیمایی روز کارگر صادر نکرده است. حسن صادقی، رییس اتحادیه پیشکسوتان جامعه کارگری با حضور در خانه کارگر و تشریح شرایط سخت کارگران در کشور گفت: «این چه منطقی است که به کارگران در روز خودشان؛ مجوزی برای راهپیمایی و بیان خواسته‌ها و مطالباتشان نمی‌دهند؟»

حسین حبیبی، دبیر کانون هماهنگی شوراهای اسلامی کار استان تهران که در این تجمع حضور داشت تأکید کرد که کارگران ستون فقرات جامعه هستند. آقای حبیبی با بیان اینکه وظیفه دولت‌ها این است که زندگی درخور شان انسانی را برای مردم فراهم کنند، یادآور شد: «جامعه کارگری ایران در این سال‌ها جز رنج و ملامت چیز دیگری ندیدند. ما امروز جمع شدیم تا با اتحاد در مقابل مشکلاتی که به ما تحمیل می‌شود، بایستیم.»

وی افزود: «مقصر اصلی مشکلات جامعه کارگری نه تنها دولتمردان و کارفرمایان بلکه خود ما هستیم چراکه نماینده مجلس تعیین می‌کنیم اما بعد او را رها کرده و رصد نمی‌کنیم. چند نفر از ما عملکرد نمایندگان مجلس را رصد می‌کنند؟»

اولیا علی‌بیگی، رئیس هیأت مدیره کانون عالی شوراهای اسلامی کار کشور نیز در مورد دلیل تجمع کارگران در مقابل دفتر شورای نگهبان گفت: «پیوند دولت و مجلس وکیل‌الدوله کارگران را ناگزیر کرده از فقهای شورای نگهبان استمداد بطلبند، چراکه تامین اجتماعی نهادی عمومی و غیردولتی است و منابع مالی آن صد درصد متعلق به کارگران و بازنشستگان است.»

علی‌اصغر بیات، رئیس کانون عالی کارگران بازنشسته سراسر کشور، یکی دیگر از سخنرانان این تجمع بود که گفت: «تاکنون کارگران و بازنشستگان در مقابل دست‌اندازی‌ها سکوت کرده‌اند، اما دیگر نمی‌توانیم دست روی دست بگذاریم». او افزود: «با تصویب بند “ز” تبصره ۷ لایحه بودجه، کارگران و بازنشستگان باید کاسه گدایی به دست بگیرند، چراکه همه اموال آنها قرار است غارت و به حساب دولت واریز شود.»

نمی‌دانیم به چه کسی پناه ببریم علی خدایی، عضو هیأت مدیره کانون عالی شوراهای اسلامی کار و از دیگر شرکت‌کنندگان این تجمع گفته است: «روزی معیشت ما را تهدید می‌کنند و روزی دیگر درمان‌مان را. ما نمی‌دانیم از دست اینها به چه کسی پناه ببریم. مغایرت این مصوبه با قانون اساسی بر هیچ کس پوشیده نیست. با این حال انگار این مجلس، مجلس دولت است و حداقل ۱۱۰ نماینده با دولت بر سر جدایی منابع بخش درمان تامین اجتماعی موافقت کردند.»

نماینده مجلس: گدایان تهران روزی چهار میلیون تومان درآمد دارند

رئیس کمیسیون اجتماعی مجلس با اشاره به درآمد روزانه چهار میلیون تومانی گدایان تهران گفت، اراده‌ای برای مقابله با باندهای تکدی‌گری وجود ندارد.

این در حالی است که جمشید تقی‌زاده، مدیرعامل صندوق بازنشستگی کشوری، روز گذشته گفته بود که دریافتی “ماهیانه” ۹۵ درصد از بازنشستگان ایران زیر دو میلیون و ۳۰۰ هزار تومان است. کارشناسان اقتصادی نیز میانگین حقوق ماهیانه شاغلان ایران را دو تا سه میلیون تومان عنوان می‌کنند.درباره شمار گدایان تهران آمار رسمی و دقیقی در دست نیست. برخی منابع تعداد این افراد در پایتخت ایران

در شهرهای مختلف ایران بازنشستگان در اعتراض به وضعیت معیشتی خود تظاهرات کردند. تهران، مشهد، یزد، کرمانشاه و بروجرد از جمله شهرهایی بودند که بازنشستگان در آن‌ها روز سه‌شنبه ۲۰ شهریور (۱۱ سپتامبر) تجمع اعتراضی برگزار کردند.

تجمع‌های اعتراضی بازنشستگان

به گزارش خبرگزاری ایرنا، ۳۱ تیرماه سال جاری صدها نفر از بازنشستگان ارگان‌ها و نهادهای مختلف، ازجمله بازنشستگان آموزش و پرورش مقابل مجلس حضور یافتند و در اعتراض به ناکافی بودن دریافتی ماهیانه و بیمه درمانی خود شعار دادند.

حدود یک ماه پیش از آن نیز جمعی از فرهنگیان بازنشسته در اعتراض به پرداخت نشدن پاداش پایان خدمت خود مقابل ساختمان مجلس شورای اسلامی تجمع کردند.آذر ماه سال گذشته و همزمان با آغاز بررسی لایحه بودجه سال ۹۷ جمعی از بازنشستگان با تجمع مقابل مجلس مسئولان را به عملی نشدن وعده‌ها درباره افزایش مستمری‌ها و ارتقاء خدمات بیمه تکمیلی متهم کردند.

تجمع بازنشستگان هفت‌تپه در برابر فرمانداری شوش

از سوی دیگر خبرگزاری رسمی ایران، ایرنا روز ۲۸مرداد ۹۷ از تجمع حدود ۱۰۰ نفر از بازنشستگان صنایع نیشکر هفت‌تپه در برابر ساختمان فرمانداری شهرستان شوش در استان خوزستان خبر داد.

به گزارش ایرنا، معترضان گفته‌اند که پرداخت نشدن سهم چهار درصدی سازمان تامین اجتماعی از سوی شرکت نیشکر هفت‌تپه موجب شده تا وضعیت بازنشستگی آنان با مشکل مواجه شود. این مشکل برای ۳۴۶ کارگر بازنشسته شرکت نیشکر هفت تپه وجود دارد.

عدنان غزی فرماندار شوش با حضور در جمع این بازنشستگان قول پیگیری مشکلات را داده و گفته است: «سه نفر از بازنشستگان به عنوان نماینده روز سه‌شنبه برای اطلاع از نتیجه پیگیری‌ها به فرمانداری شوش مراجعه کنند.»

کشت و صنعت هفت‌تپه با حدود پنج هزار نفر نیروی کار در ۱۵ کیلومتری شهر شوش واقع است. این شرکت اواخر سال ۱۳۹۴ از چرخه دولتی خارج و به بخش خصوصی واگذار شد.

اعتراض کارگران و بازنشستگان به “غارت اموال تأمین اجتماعی    

کارگران و بازنشستگان در اعتراض به مصوبه اخیر مجلس مبنی بر واریز منابع درمان سازمان تأمین اجتماعی به خزانه دولت دست به تجمع در برابر دفتر شورای نگهبان زدند. آنان می‌گویند: «نمی‌دانیم از دست اینها به چه کسی پناه ببریم».

کارگران و بازنشستگان تأمین اجتماعی در اعتراض به تصویب بند “ز” تبصره ۷ لایحه بودجه سال ۹۷ در مقابل دفتر شورای نگهبان در محل ساختمان قدیم مجلس شورای اسلامی تجمع کردند.

بر اساس بند “ز” تبصره ۷ از لایحه بودجه سال آینده که به تصویب مجلس رسید، «سازمان تأمین اجتماعی مکلف است تمامی سهم درمان از مجموع مأخذ کسر حق بیمه موضوع مواد (۲۸) و (۲۹) قانون تأمین اجتماعی مصوب سوم تیر ۱۳۵۴ و سایر منابع مربوط را در حسابی نزد خزانه‌داری کل کشور با عنوان بیمه درمان تأمین اجتماعی متمرکز نماید». بدین‌ترتیب با مصوبه اخیر مجلس، منابع درمان سازمان تأمین اجتماعی به خزانه دولت منتقل خواهد شد.

تجمع روز کارگر در برابر خانه کارگر و مجلس ایران

همزمان با روز جهانی کارگر، شماری از کارگران ایران در مقابل خانه کارگر و مجلس این کشور تجمع اعترضی تشکیل دادند.

تجمع روز جهانی کارگر در روز ۱۱ اردیبهشت ماه، از سوی گروه اتحاد بازنشستگان و ۵ تشکل مستقل کارگری در مقابل خانه کارگر و مجلس برگزار شد. به گزارش اتحادیه آزاد کارگران ایران، نیروهای انتظامی و امنیتی تاکنون دست‌کم ۳ تن را در تظاهرات مقابل مجلس بازداشت کرده اند. نام بازداشت شدگان حسین آذر گشسب، محسن ثقفی و پیمان احمدی ذکر شده است. در همین حال خبرگزاری ایرنا نیز اعلام کرد که شمار بازداشت شدگان این تجمع به ۶ نفر رسیده است.

دولت حسن روحانی مجوزی برای راهپیمایی روز کارگر صادر نکرده است. حسن صادقی، رییس اتحادیه پیشکسوتان جامعه کارگری با حضور در خانه کارگر و تشریح شرایط سخت کارگران در کشور گفت: «این چه منطقی است که به کارگران در روز خودشان؛ مجوزی برای راهپیمایی و بیان خواسته‌ها و مطالباتشان نمی‌دهند؟»

حسین حبیبی، دبیر کانون هماهنگی شوراهای اسلامی کار استان تهران که در این تجمع حضور داشت تأکید کرد که کارگران ستون فقرات جامعه هستند. آقای حبیبی با بیان اینکه وظیفه دولت‌ها این است که زندگی درخور شان انسانی را برای مردم فراهم کنند، یادآور شد: «جامعه کارگری ایران در این سال‌ها جز رنج و ملامت چیز دیگری ندیدند. ما امروز جمع شدیم تا با اتحاد در مقابل مشکلاتی که به ما تحمیل می‌شود، بایستیم.»

وی افزود: «مقصر اصلی مشکلات جامعه کارگری نه تنها دولتمردان و کارفرمایان بلکه خود ما هستیم چراکه نماینده مجلس تعیین می‌کنیم اما بعد او را رها کرده و رصد نمی‌کنیم. چند نفر از ما عملکرد نمایندگان مجلس را رصد می‌کنند؟»

اولیا علی‌بیگی، رئیس هیأت مدیره کانون عالی شوراهای اسلامی کار کشور نیز در مورد دلیل تجمع کارگران در مقابل دفتر شورای نگهبان گفت: «پیوند دولت و مجلس وکیل‌الدوله کارگران را ناگزیر کرده از فقهای شورای نگهبان استمداد بطلبند، چراکه تامین اجتماعی نهادی عمومی و غیردولتی است و منابع مالی آن صد درصد متعلق به کارگران و بازنشستگان است.»

علی‌اصغر بیات، رئیس کانون عالی کارگران بازنشسته سراسر کشور، یکی دیگر از سخنرانان این تجمع بود که گفت: «تاکنون کارگران و بازنشستگان در مقابل دست‌اندازی‌ها سکوت کرده‌اند، اما دیگر نمی‌توانیم دست روی دست بگذاریم». او افزود: «با تصویب بند “ز” تبصره ۷ لایحه بودجه، کارگران و بازنشستگان باید کاسه گدایی به دست بگیرند، چراکه همه اموال آنها قرار است غارت و به حساب دولت واریز شود.»

نمی‌دانیم به چه کسی پناه ببریم علی خدایی، عضو هیأت مدیره کانون عالی شوراهای اسلامی کار و از دیگر شرکت‌کنندگان این تجمع گفته است: «روزی معیشت ما را تهدید می‌کنند و روزی دیگر درمان‌مان را. ما نمی‌دانیم از دست اینها به چه کسی پناه ببریم. مغایرت این مصوبه با قانون اساسی بر هیچ کس پوشیده نیست. با این حال انگار این مجلس، مجلس دولت است و حداقل ۱۱۰ نماینده با دولت بر سر جدایی منابع بخش درمان تامین اجتماعی موافقت کردند.»

نماینده مجلس: گدایان تهران روزی چهار میلیون تومان درآمد دارند

رئیس کمیسیون اجتماعی مجلس با اشاره به درآمد روزانه چهار میلیون تومانی گدایان تهران گفت، اراده‌ای برای مقابله با باندهای تکدی‌گری وجود ندارد.

این در حالی است که جمشید تقی‌زاده، مدیرعامل صندوق بازنشستگی کشوری، روز گذشته گفته بود که دریافتی “ماهیانه” ۹۵ درصد از بازنشستگان ایران زیر دو میلیون و ۳۰۰ هزار تومان است. کارشناسان اقتصادی نیز میانگین حقوق ماهیانه شاغلان ایران را دو تا سه میلیون تومان عنوان می‌کنند.درباره شمار گدایان تهران آمار رسمی و دقیقی در دست نیست. برخی منابع تعداد این افراد در پایتخت ایران را تا ۵ هزار نفر برآورد کرده‌اند. گدایی در کلان‌شهرها، به ویژه شهرهای توریستی و زیارتگاه‌ها، امری نادر و مختص ایران نیست. اما اغلب کارشناسان فقر، بیکاری و نابسامانی‌های اجتماعی را علت اصلی آن می‌دانند.

حداقل هزینه برای زندگی آبرومندانه

علی خدایی نماینده کارگران در شورای عالی کاربه خبرگزاری ایرنا گفت: «براساس ماده ۴۱ قانون کار، در بند اول توصیه شده که حداقل مزد با احتساب تورم افزایش یابد که یک بند غیر الزام‌‌آور است، اما بند دوم کاملاً الزام‌آور است و در آن تاکید شده که حداقل دستمزد باید بتواند زندگی آبرومند یک خانوار کارگری با تعداد معین را تامین کند. به این ترتیب ملاک تعیین حداقل دستمزد برخلاف روال گذشته باید “سبد حداقل معیشت خانوار” باشد.» حداقل دستمزد کارگران در سال ۹۶؛ یک سوم هزینه‌های زندگی شهری نمایندگان کارگران اسفند ماه سال پیش با استناد به داده‌های نهادهایی چون مرکز آمار ایران، بانک مرکزی، انستیتو تغذیه و معاونت بهبود تغذیه وزارت بهداشت، حداقل هزینه تامین مایحتاج مورد نیاز یک خانواده کارگری را بین دو و نیم تا سه میلیون و ۳۰۰ هزار تومان برآورد کرده بودند.

علی خدایی با بیان این که سبد معیشت در سال گذشته دو میلیون و  ۴۸۹ هزار تومان تعیین شد افزود: «ما نمایندگان کارگران خطاب به دولت و نمایندگان کارفرمایی اعلام آمادگی کردیم که حاضریم با یک فرمول‌بندی دقیق، شکاف یک میلیون و ۳۰۰ هزار تومانی (دریافتی حداقلی فعلی) با نرخ سبد معیشت حداقل خانوار را پر کنیم.»

نمایندگان کارگران در شورای عالی کار با توجه به نوسان‌های میزان تورم در ماه‌های گذشته از دولت و نمایندگان کارفرمایی خواسته‌اند که برای تعیین حداقل دستمزد در سال ۹۷ قیمت‌کالاهای اساسی و موثر در سبد هزینه خانوار در هفته آخر بهمن‌ماه ملاک قرار گیرد.

 

مواجهه ایرانی‌ها با غرب چگونه باید باشد؟

فرهنگ امروز/ امیر سلطان‌زاده

باید از فرق سر تا نوک پا غربی شویم؟

باید غربی شویم، غربی فکر کنیم و از عقلانیت غربی استفاده کنیم. تجربۀ غرب را ابزار کنیم و مدرنیزاسیون و مدرنیتۀ غربی را به‌طور کامل به کشور منتقل کنیم. این کار دریچۀ جدیدی از تمدن را بر ما خواهد گشود و ما را با جهانی که از آن انزوا گزیدیم آشتی خواهد داد.

از ۲۰۰ سال پیش، ایران درگیر مسئلۀ مدرنیته و مدرنیسم است.

پس از شکست‌های پی‌درپی در جنگ با روس‌ها و از دست رفتن حاکمیت در افغانستان و جنوب کشور، سردمداران وقت به چرایی این وقایع می‌اندیشیدند: چرا ایران که زمانی ابرقدرت منطقه بود امروز چنین راحت تسلیم قدرت مهاجمان می‌شود؟

تکنولوژی و ابزار مورد استفادۀ مهاجمان چیست؟

چرا ما از آن بی‌بهره هستیم؟

به نظر می‌رسد نخستین مواجهۀ ما با مدرنیسم همین جنگ‌ها بود.

در چنین شرایطی تلاش برای ارتقای قدرت نظامی و تکنولوژیک اولین دریچه را به‌سوی غرب گشود. استعمار غرب سیل تغییرات را همراه خود به تمام نقاط جهان گسیل کرد.

شاید از اندک مواهب استعمار قرن‌های ۱۸ و ۱۹ همین نگاه نوین به زندگی بود. اعزام دانشجوهای ایرانی به‌منظور یادگیری فنون و روش‌های تولید ابزارهای نظامی در کنار حضور مستشاران نظامی خارجی باعث تقابل فرهنگی ما با غرب شد؛ فرهنگی کاملاً متفاوت که خود طی ۱۰۰ پیش از آن دچار تغییرات بنیادی شده بود، حال رودرروی ما قرار داشت. آشکارا می‌توان ترس و تردید و شوق را هم‌زمان در آثار نویسنده‌ها و تاریخ‌نگاران آن دوران مشاهده کرد. تا قبل از مشروطه هر زمان که مجبور به پذیرش تکنولوژی شدیم، در برابر فرهنگ آمیخته با آن مقاومت می‌کردیم؛ گویا عدم توسعه را تنها تکنولوژی می‌دانستیم. با بازگشت دانشجویان اعزامی، بخشی از فرهنگ غرب نیز وارد ایران شد. اگرچه سطح پایین سواد عمومی و تعداد اندک دانشجویان تکثیر این فرهنگ را با مشکل مواجه کرد، اما اعضای دربار این تفاوت‌ها را مشاهده می‌کردند؛ حتی خود شاهان حاکم در آن دوران نیز با حالتی آمیخته از خوف و رجا با این پدیده برخورد می‌کردند. در واقع همین موضوع انگیزۀ شاهان قاجار برای سفر به اروپا بود؛ سفرهایی که در نهاد خود نوعی شیفتگی نیز به همراه داشت.

در دورانی که مشرق‌زمین درگیر دغدغه‌های جانشینی سلاطین و راه‌های تأویل دین حاکم بود، غرب به علت تضادهای درونی ناشی از رنسانس و پرسشگری حاصل از آزادی اندیشه، تغییرات را آغاز کرد. به علت فقدان ارتباطات، این تغییرات از چشم سایر ملل جهان تا حدود بسیاری پنهان و تنها منحصر به خود اروپا باقی ماند. ثمرۀ چنین کنش و واکنش‌هایی، جنبش رنسانس و انقلاب کبیر فرانسه بود. رنسانس کاملاً منطبق بر سیر تاریخی اروپا قرار داشت.

عوامل متعدد دیگری نیز دخیل بودند، اما این وقایع ساختار تفکر و اجتماع را دگرگون ساخت.

تغییرات تکنولوژیکی و مدرنیسم ساختاری، آموزشی، اقتصادی و سیاسی بدون در نظر گرفتن شرایط فرهنگی حاکم، اساساً امکان‌پذیر نیست.

تضادها و تناقض‌های ناشی از ورود مدرنیسم منهای مدرنیته ناشی از همین موضوع است. ما فراموش کردیم مدرنیته را نیز به همراه مدرنیسم وارد کنیم. از اواسط دوران مشروطه دغدغۀ اصلی بزرگان جنبش مشروطه، بومی‌سازی یا به‌عبارت‌دیگر شرعی‌سازی مدرنیته بود؛ همین موضوع عامل اصلی تضادها شد.

ایران بدون تجربۀ تاریخی غرب سعی داشت مدرنیسم منهای مدرنیته را مورد استفاده قرار دهد. طی ۱۰۰ سال گذشته، همگان شاهد بودند که این تئوری شکست خورده است.

واقعیت این است که ما مجبوریم با مدرنیتۀ غربی مواجه شویم، این مواجهه نباید به‌مثابه یک دشمن بلکه باید به‌مانند یک دستاورد بشری باشد، زیرا فرهنگ حاکم بر مدرنیته مبتنی بر تساهل و تسامح است که به شکلی بنیادی با استعمار آن زمان در تضاد می‌باشد. یکی از دلایل شروع دومینوی استقلال مستعمره‌ها نیز نهادینه شدن مدرنیته در سراسر جهان غرب است.

بی‌شک غربی‌ها نیز در ابتدای امر علاقه‌ای به صدور فرهنگ مدرنیته نداشتند، اما پس از گسترش سرمایه‌داری و نیاز به بازار مصرف جدید، غرب به فکر سایر مناطق جهان افتاد. فرهنگ پروتستانیسم که تولید و مصرف را تأیید و ترویج می‌کرد، حاضر شد درهای گنجینۀ دستاوردهای تاریخی خود را بگشاید. حال با انباری از فرهنگ و تمدن و تجربۀ نوین روبه‌رو بودیم.

ما برای تداوم وجود در دنیای مدرن نیازمند مدرنیسم بودیم، اما حاضر به انتقال تجربۀ مدرنیته به همراه آن نشدیم؛ این مشکل تا همین امروز نیز ادامه دارد. اگرچه جنبش ترجمه کمک شایانی به انتقال این فراورده‌های فرهنگی کرد، اما حتی مترجمان ما نیز از ترس شرایط اجتماعی و سنت‌ها به‌صورت گزینشی با این محصولات فرهنگی مواجه شدند. بسیاری معتقدند باید به دستاوردهای غرب به‌صورت گزینشی برخورد کرد، برخی نیز به فکر بومی‌سازی مدرنیته هستند؛ به‌وضوح هر دوی این تئوری‌ها طی این سال‌ها شکست خورده است. بشر تجربیات دیگری نیز در تقابل با مدرنیته و مدرنیسم غربی دارد. شرق آسیا نمونۀ خوبی از مواجهه با دنیای مدرن است. ژاپن، چین، کره جنوبی و سایر کشورهای شرق آسیا تا هنگامی که در برابر فرهنگ مدرن جهانی‌شده (که در کشور ما به آن فرهنگ غربی گفته می‌شود) مقاومت نشان می‌دادند، هیچ پیشرفتی را در عملکرد و توسعه از خود نشان ‌ندادند؛ اما از زمانی که مدرنیته را همراه با مدرنیسم پذیرفتند، تغییرات صعودی به‌سرعت خود را نمایش داد. حتی حزب کمونیست حاکم چین نیز ارزش‌های کمپانی‌های بین‌المللی و مارکسیسم با قرائت جدید را پذیرفت.

بنابراین، طبق تجربیات تاریخ معاصر در ایران و سایر کشورهای جهان، اشتباه بزرگی که ما از صدر مشروطه تا امروز انجام دادیم تفکیک مدرنیته از مدرنیسم است. این اشتباه را سایر کشورها نیز تجربه کردند. تاریخ سایر نقاط جهان نشان داد تا زمانی که این روش اصلاح نشود، نمی‌توان انتظار توسعه و پیشرفتی به‌مثابه سایر ممالک توسعه‌یافته را داشته باشیم.

پس از بررسی روند تاریخی در ایران و سایر نقاط جهان، امروز می‌توان برنامه و نقشه‌ای درست پیش رو نهاد. قرار نیست چرخ را دوباره اختراع کنیم، به جای این کار به‌راحتی می‌توانیم پیشرفت‌های تمدن بشری را استفاده کنیم. در قرون گذشته، ایران، چین و مصر تمدن‌ساز بودند و فرهنگ خود را به همراه کالاهای خود صادر می‌کردند. روایت‌های تاریخی بسیاری از تغییر سلوک زندگی اسکندر و یارانش پس از تسخیر ایران نقل می‌شود. اگر بدون تعصب نسبت به مرزهای جغرافیایی و قراردادی نظر کنیم، امروز می‌توان از تمدن پیشرفتۀ غرب که به شرق نیز تسری یافته بهره‌مند شویم.

طی یک‌صد سال اخیر، فضای سیاسی اروپا تلاطم‌های وسیعی را تجربه کرده است. انقلاب فرانسه، انقلاب اکتبر، جنگ‌های جهانی و عصر فناوری اطلاعات تأثیرات عمیقی بر انسان غربی گذاشته است. این تجارب تاریخی را نمی‌توان تغییر داد. نمی‌توان چنین تجاربی را تنها با روایت به نقطه‌ای دیگر انتقال داد. ایجاد هر نوع تغییرات در فرهنگ مدرنیته و نحوۀ استفاده از مدرنیسم، نتیجه و هدف این ابزار را ابتر خواهد گذاشت. بشر مدرن امروزی مدیون همین تجربۀ غرب است. حال پس از یک‌صد سال هزینۀ انسانی و اقتصادی نیک می‌دانیم که مدرنیسم را نمی‌توان از مدرنیته جدا کرد، همچنین روشن است که تجربه را نمی‌توان به‌صورت انتزاعی منتقل کرد؛ بنابراین تنها راه باقی‌مانده برای حضور در دنیای مدرن و متمدن آن است که مدرنیسم را به همراه مدرنیته و بدون کم‌وکاست بپذیریم، می‌بایست فرهنگ مدرنیسم را نیز به همراه آن استفاده کنیم.

بدیهی است تساهل و تسامح نهادینه‌شده در این فرهنگ، آنچه را که با حیطۀ خصوصی و انسانی افراد عجین است را ناکام نمی‌گذارد. بنابراین نگرانی از فراموشی فرهنگ بومی امری اشتباه است، اما مقاومت در برابر تغییرات ما را همچنان به سمت قهقرا سوق خواهد داد. ۱۰۰ سال فرصت داشتیم تا روش‌های گوناگون را بررسی کنیم. اگر به حافظۀ تاریخی یک‌صد سال اخیر رجوع کنیم به جملۀ مهمی از تقی‌زاده برمی‌خوریم:

«باید از فرق سر تا نوک پا غربی شویم.» این سخن عمیق را تنها به‌ صورت سطحی تحلیل کردیم و با وام گرفتن از تعصبات ناسیونالیستی و دینی، آن را محکوم کردیم. تفاسیر متعددی از این حرف ارائه شده است، حملات و نقدهای ناجوانمردانه‌ای نیز بر وی تحمیل شد؛ اما اگر فرصت کوتاهی هم به تجربۀ سخن او می‌دادیم، شاید شرایط بهتر از امروز بود.

باید غربی شویم، غربی فکر کنیم و از عقلانیت غربی استفاده کنیم. تجربۀ غرب را ابزار کنیم و مدرنیزاسیون و مدرنیتۀ غربی را به‌طور کامل به کشور منتقل کنیم. این کار دریچۀ جدیدی از تمدن را بر ما خواهد گشود و ما را با جهانی که از آن انزوا گزیدیم آشتی خواهد داد.

مجید شریف، قربانی «قتل‌های سیاسی»، که بود؟ بخش 2

مهشید شریف در گفتگو با محمد حیدری

تا آنجا که من به یاد دارم او در هیچ نوشته‌ی مستقلی به کناره‌گیری از شورای ملی مقاومت نپرداخته است. بلکه در همه‌ی کتاب‌ها و مقالاتی که پس از این کناره‌گیری نوشت، ردپایی از تفاوت دو نگاه به مسائل فکری و اجتماعی دیده می‌شود. کتاب باز اندیشی ضروری در مبارزه‌ی سیاسی و طرح نهادهای دموکراتیک (۱۳۶۹، نشر انجمن ایرانیان مقیم یوله، سوئد) را می‌توان آغاز مسیر دیگری در چشم اندازهای سیاسی او دید. او در این کتاب با صراحت بی‌نظیری آنچه را که او «مؤسسات انقلابی» نامیده، نقد کرده و به بازاندیشی ضروری در مبارزه‌ی سیاسی پرداخته است.

شریف به دنبال تحصیل در رشته‌ی جامعه شناسی و اخذ مدرک دکتری در این رشته می‌رود. آیا علاقه‌ی مجید شریف به علی شریعتی و پروژه‌ی فکری او بود که مسیر زندگی‌اش را به سمت ادامه‌ی تحصیل در دانشگاه و بعد هم بازگشت به ایران کشانید؟

فکر می‌کنم در پاسخِ پرسش قبل به بخشی از این سؤال هم جواب داده‌ام. من تصور نمی‌کنم علاقه به علی شریعتی او را راهی ایران کرده باشد. هر چند آمادگی آن را داشت که با نگاهی دوباره به او و بازاندیشی‌های مستمر، به شریعتی هم بپردازد. به اعتقاد من آنچه که مجید را برای رفتن به ایران آماده ساخت، کشف ایده‌ی «طرح نهادهای دموکراتیک» بود. او در سیری در قلمرو درونتکلیفش را با سیاست‌بازی‌های دنیای سیاست روشن می‌کند، به نسبیت باورها و مفاهیم، چه مذهبی و چه غیرمذهبی می‌رسد، در دنیای سیاست و اندیشه، مبارزه با «بت پرستی» و «خودپرستی» را بی‌تردید ضروری می‌دانست و در نهایت برداشت تازه‌ای نیز از «آزادی، دادگری و معنویت» ارائه داده بود.

از نگاه من میتوان مجید را از کتابخانهی کوچک زیرزمینیاش تا ترجمهی «ارادهی قدرت» نیچه دنبال کرد و اعتراف کرد که راست میگفت او به دنبال «پیامبری» بود و نه پیامبر. به دنبال آتشی که در وجودش بود و او را به جوش و خروش میانداخت، از در آویختن با خودکامگی، واپسگرایی و بیعدالتی نهراسید.

او ایده‌آل‌هایی را که در آن کتاب تئوریزه کرده بود، در ظرفی به نام نهادهای دموکراتیک عملی می‌دید. به نظر من، دو سه سال قبل از بازگشت به میهن، او تماماً به عملی و راه‌گشا بودن نهادهای دموکراتیک می‌اندیشید. اخلاق سیاسی، به‌خصوص آنچه از مبارزه‌ی دکترمصدق درک می‌کرد، دادخواهی با جهت‌گیری مردمی، پراتیک استقلال‌طلبانه، تقوا و آرمان‌گرایی که برای او بریدن از خرافات تحمیلی روزانه به حساب می‌آمد و مهم‌تر از همه اعتقاد به آفرینندگی و خودآگاهی فردی و اجتماعی، مبنا و انگیزه‌ی او برای بازگشت شدند.

شما چه زمانی با او آشنا شدید؟ در دوره‌ی آشنایی و همراهی شما با شریف، او چه دوره‌هایی از تحول فکری را تجربه کرد؟

با مجید، من زمانی که در دانشگاه همدان تدریس می‌کرد، آشنا شدم. نزدیک به دو سال هم «دوست پسر» من بود و در نهایت در خرداد ۶۰ ازدواج کردیم. دوستان و نزدیکانش از این ازدواج تعجب می‌کردند. کسی فکر نمی‌کرد او با همه‌ی تمرکز و علاقه‌ای که به مسائل فکری و اجتماعی دارد، با دختری غیرسیاسی و با کمترین شناخت نسبت به شریعتی که تا آن زمان جز کوهنوردی به موضوع دیگری علاقه نشان نمی‌داد، پیوند ببندد. اما آنچه ما را به‌ هم نزدیک کرد، فراتر از موقعیت‌های اجتماعی و نظری، نیاز به گفتگو و آشکار کردن ابعاد پنهانی از نیازهای فکری و روحی‌مان بود. من در همه‌ی سال‌های زندگی‌ام در کنار مجید از استقلال فکری و اعتقادی برخوردار بودم و هرگز خودم را در معرض اتوریته‌ی فکری و نظری او احساس نکردم.

از نگاه من می‌توان مجید را از کتابخانه‌ی کوچک زیرزمینی‌اش تا ترجمه‌ی «اراده‌ی قدرت» نیچه دنبال کرد و اعتراف کرد که راست می‌گفت او به دنبال «پیامبری» بود و نه پیامبر. به دنبال آتشی که در وجودش بود و او را به جوش و خروش می‌انداخت، از در آویختن با خودکامگی، واپس‌گرایی و بی‌عدالتی نهراسید. فضای فرهنگی–مذهبی خانواده به اعتقادات مذهبی او شکل داد، با کوله‌باری از ادبیات فارسی و شعر و آگاهی اسلامی به سراغ شریعتی رفت. شریعتی برایش سال‌های طولانی مظهر نواندیشی و بازاندیشی بود، تا آنکه بند نافش را از او برید. گرچه تا آخرین روزهای زندگی‌اش به او که الهام «پیامبری» را یاد داده بود، وفادار ماند، اما در شریعتی در جا نزد و راه خود را جدا از او ادامه داد. آن‌قدر که به نوعی سوسیالیسم خداگرایانه اعتقاد پیدا کرد و برای درک خود از عدالت‌خواهی اجتماعی کتاب‌ها نوشت.

زندگی و اتحاد و همکاری سیاسی را تجربه کرد، اما زودتر از آن که آلوده‌ی نابخردی آن‌ها بشود، نه تنها پا پس کشید که با متانت و جسوری نماینده‌های فکری این‌گونه سیاست‌ها را نیز به پرسش کشید. گرچه سرخورده و تنها می‌شود و یار فکری نزدیکی را در کنار خود حس نمی‌کند اما همچنان امیدوار باقی می‌ماند و می‌گوید: «نحوه‌ی عبور از گذشته به حال و آینده، یک پروسه‌ی تدریجی و دینامیک است و در هر مقطعی ناچار هستی که بخشی از گذشته را با خودت داشته باشی و بعد نقد و نوسازی‌اش کنی» (ایرانفردا، گفتگو با زری نعیمی، ۱۳۷۶).

شریف اواسط دهه‌ی هفتاد با انتشار نامه‌ای سرگشاده اعلام کرد که قصد بازگشت به ایران دارد. شما قبلاً در جایی نوشته‌اید که این نامه را از پشت تلفن برای شما خوانده است. آیا متن آن نامه را دارید؟ آیا بعد از بازگشت به ایران با او ارتباط داشتید و می‌دانید که از بازگشت خود همچنان دفاع می‌کرد؟

بله، متن آن نامه را دارم. بعد از بازگشت به ایران هم با او در ارتباط بودم و می‌دانستم از بازگشتش پشیمان نیست. هر چند از محدودیت‌ها و احضار شدن‌های پی‌درپی و سؤال و جواب پس‌دادن‌ها، گاه بی‌قرار و بی‌طاقت می‌شد. به‌خصوص آنکه به عهد و پیمانی که در بیانیه‌ی قبل از بازگشت خود اعلام کرده بود، امین و وفادار باقی مانده بود. او در بهار ۱۳۷۴ در نامه‌ای سرگشاده با عنوان «بیانیه‌ی بازگشت به میهن» قصد خود را از بازگشتش به میهن اعلام کرد. با انتشار این بیانیه او می‌خواست از جایگاه و موضع یک روشنفکر تبعیدی دردمند به کشورش باز گردد.

آیا ممکن است که بخشهایی از این نامه را بخوانید؟

او در بخش‌هایی از آن نامه می‌نویسد:

«من به زودی به ایران باز می‌گردم، چرا که از برای ماندن در اینجا دیگر معنا و دلیل و توجیهی نمی‌یابم. به هر روی، برای رفتن، دلایل بیشتری دارم تا برای ماندن […] چه بهتر که در ایران باشم، چه آنجا، حتی در زندان یا گورستان، باری در جایگاه خود هستم. […] اما من به میهنم باز نمی‌گردم تا با قدرتی یا مقامی بیعت نمایم: بیعتم با خدای خویش است و با آنانی که با عشق به انسان‌ها زندگی می‌کنند، آزادی مردم را محترم می‌شمارند و از برای خدمت فروتنانه و صمیمانه به همنوعان خویش آمادگی دارند. […] “بازگشت به میهن” از برای من، به منزله‌ی یک حق و حتی وظیفه‌ی طبیعی، انسانی و ملی است، که باید بی قید و شرط، آزادانه و شرافتمندانه تحقق یابد. پس باید نه آن‌ را مشروط و موکول به کسب حقوق یا انجام وظایف دیگر کرد و نه بابت آن به کسی یا مقامی حسابی پس داد. تحقق و تضمین آن نیز، بیش و پیش از هر چیز، امری درونی و وجدانی است، تا مقوله‌ا‌ی حقوقی یا فنی. […] برآن‌ام که هر تغییر و تحول اصیل و پایدار اساساً در “درون” و از “درون” صورت می‌پذیرد یا باید چنین باشد. هر تغییر و تحولی که چنین نباشد، جز به وابستگی و “دیگر-مختاری” ره نمی‌برد… تجربیات تلخ و شیرین نزدیک به دوازده سال غربت و تبعید، مرا در آرمان و ایمانم به آزادی سیاسی، عدالت اجتماعی-اقتصادی، معنویت انسانی و استقلال ملی و فرهنگی ثابت قدم‌تر، پخته‌تر و آشتی‌ناپذیرتر ساخته است. درست به همین میزان، در قلمرو شیوه‌ها، روابط، مصداق‌ها و مراحل، به شکیبایی، انعطاف، انصاف و نسبی‌گرایی بیشتری دست یافته‌ام. هرچه می‌گذرد، از “سیاست” به مفهوم رایج آن، که از اخلاق، عشق، معنویت، اندیشمندی و فرزانگی کم‌بهره یا بی‌بهره است، بیشتر فاصله می‌گیرم و آنرا به سیاست‌بازان حرفه‌ای وا می‌گذارم تا با آن خوش باشند و خویش را ارضا نمایند. […] روشن و بدیهی است که در ایران، هر زمان که به واقع احساس آزادی کنم…تجربیات، تأملات، احساسات، آموخته‌ها و دیدگاه‌های خود را بر زبان یا بر کاغذ خواهم آورد. در آن صورت تلاشم آن خواهد بود که رعایت انصاف و همه جانبه‌نگری را بنمایم، حقی از کسی ضایع نکنم و ابزار دست هیچ دسته و گروهی نشوم. […] هر چند بار درد و رنج روزگار هنوز تا حدی بر دوش جان و خاطر سنگینی می‌کند، و هر چند که شرایط امروز دلسردم می‌سازد، به آینده، جداً امید بسته‌ام، آینده‌ای که در آن خطاهای گذشته تکرار نگردد، آینده‌ای که در آن صاحب‌دلان نقش و وزنی بیش از گذشته داشته باشند. پس، با گذشت چهل و چهار بهار از زایش نخستینم، در نخستین بهار زایش دوباره‌ام، آزاد و سبک‌بار، آرام و بی‌قرار، با دلی از عشق و امید سرشار، و با گام‌هایی بی‌باک و استوار: بازگشت به میهن خویش را تدارک می‌بینم.»

در آستانهی بازگشت: نیست سرمایه مرا، غیر ایمان و امید، جز وفاداری و عشق، فارغ از حیله و فن، حربه و مشعل و رهتوشهی من، کار فکر است و سخن

 او در آبان ماه همان سال ۱۳۷۴، در نامه‌ی سرگشاده‌ی دیگری یک‌بار دیگر بر عزم خود برای انجام تصمیمش پای فشرد و همچنان از حق بازگشت آزادانه، عادلانه، شرافتمندانه و بی‌قید و شرط به میهن به عنوان یک حق طبیعی، انسانی و ملی دفاع کرد. همچنان افزود: «در آستانه‌ی بازگشت: نیست سرمایه مرا، غیر ایمان و امید، جز وفاداری و عشق، فارغ از حیله و فن، حربه و مشعل و ره‌توشه‌ی من، کار فکر است و سخن» آنچه امروز درباره‌ی «بیانیه‌ی» او می‌توان گفت این است که با هوشیاری و دقت ویژه‌ای و با انتخاب حساب شده‌ی عبارات و کلمات، نه تنها از جایگاه خود به عنوان یک روشنفکر در تبعید دفاع کرده، در عین حال امتیازی هم به قدرتی که با ورود او موافقت کرد، نداده بود. بلکه فراتر از آن، با پیش‌بینی «زندان» یا «گورستان»، از هویت تغییرناپذیر خود و همچنین اصول و آرمان‌ها و آرزوهایش نیز دست بر نداشته بود.

از چه زمانی تصمیم به بازگشت داشت؟ به نظر می‌رسد که شریف معتقد به بازگشت بود، چرا که فعالیت‌های خارج از ایران را باثمر نمی‌دانست.

اعتقاد به بازگشت به میهن را به نظرم در یک پروسه‌ی زمانی دوازده ساله‌ی تبعید و تحول فکری و بحران‌های روحی و سرخوردگی‌های او باید دید. یکی دوسال قبل از بازگشت، او درگیر بازنگری‌هایش به دنیای بیرون و درون بود. دغدغه‌ی بازاندیشی مفاهیمی همچون «سرنگونی، قدرت، ایدئولوژی‌ها، رنسانس و تحول فکری در جوامع جهان سوم و حتی مسئله‌ی زنان در مناسبات مذهبی و اجتماعی» در کنار سرخوردگی‌های سیاسی از نزدیکی به کمپ مجاهدین و شورای ملی مقاومت و انتظاراتش از جنبش چپ و ناکامی از راه انداختن نشریه‌ی پویش به همراهی دوستانی در کشور سوئد، همه و همه او را وا می‌داشت تا به سیری در قلمرو درون برسد. سیری در قلمرو درون عنوان کتابی شد که او به بازاندیشی مدار فکری خود و مناسبات دنیای بیرون از خود بپردازد.

نمی‌توان او را مخالف فعالیت سیاسی در خارج از کشور تلقی کرد. بلکه می‌توان گفت بازگشت به میهن برای او حاصل یک دوره از ارزیابی و نیازهای فکری و اجتماعی‌اش بود. به اعتقاد من مجید خود را به نقطه‌ی «بازگشت» رساند. و در جایی که قرار گرفت تدبیر دیگری جز بازگشت به وطن با آنچه که مجموعه‌ی فکری و اعتقادی او را ساخته بود، متصور نبود.

در نگاه مجید، از میان شخصیت‌های تاریخی و یا افسانه‌ای، دن کیشوت جایگاه والایی را به‌دست آورده بود. دن کیشوت را دوست می‌داشت، از او الهام می‌گرفت و حس می‌کرد با ذره‌های وجودش او را می‌شناسد و می‌فهمد. در مقاله‌ی «دن کیشوت، دیوانه‌ی فرزانه» که در نشریه‌ی فصلیِ گلسرخ (بهار ۱۳۶۷) چاپ شده است، نوشته بود: «به کم بسنده نمی‌کند. به واقعیات روزمره و مشغولیات رایج دل خوش نمی‌دارد و به زندگی‌ای چون دیگران تن در نمی‌دهد و برای رسیدن به آرزوهای خویش، هرگونه خطر و سرگردانی و ناهمواری و رنج و بی‌خوابی و گرسنگی و توهین و تمسخر را به جان می‌خرد و برای قضاوت‌های قالبی، پشیزی ارزش قائل نمی‌شود.» تردیدی نبود که در تصمیم به بازگشت به ایران، دن کیشوت هم در گوشه‌ای پنهان، در روح و روان او همراهش بود.

اهمیت توجه به سنت فکری شریف در آنجا است که بدانیم چرا نهادهای امنیتی، نگران فعالیت‌های او بودند و در نهایت او را به قتل رساندند. مجید شریف بعد از بازگشت به ایران در دفتر تدوین مجموعه آثار علی شریعتی مشغول به کار شد. همچنین با مجله‌ی «ایران فردا» همکاری می‌کرد. با توجه به این فعالیت‌ها به نظر می‌رسد که او خود را به سنت فکری چپ‌های مذهبی نزدیک می‌دانست. شما در جایی دیگر از نامه‌های مجید شریف به پسرش و حرف‌های عدالت‌طلبانه‌ی او نوشته‌اید. آیا در این نامه‌ها نیز از همین سنت فکری سخن گفته است؟

در ابتدا باید بگویم او قبل از سفر به فرانسه در دفتر تدوین آثار شریعتی مشغول به کار بود. من هرگز در جایی ندیده‌ام یا نشنیده‌ام که مجید خود را مذهبی چپ‌گرا بنامد، یا خود را به سنت فکری چپ‌گرای مذهبی نزدیک بداند. آنچه که می‌توانم بگویم این است که او قبل از هر چیز خود را بنا به صلاحیت‌های علمی و آبدیده شدن در یک پروسه‌ی طولانی فکری، روشنفکر می‌نامید. شاید بهترین شناسنامه‌ی اجتماعی که برازنده‌ی او بود همان است که خود نامید، یک «مذهبی لائیک یا لائیک مذهبی». او در ایده‌آل خود، جامعه‌ای را تصور می‌کرد که توانسته باشد تحولی در ارزش‌ها ایجاد کند و به اتکا خودآگاهی و خلاقیت به پیامبری جمعی رسیده باشد.

نگرانی دستگاه امنیتی، به نظر من بیشتر از هر چیزی به توانایی او برای به زمین آوردن «اسلام» از آسمان تقدسات بود. او اسلام را در یک بستر تاریخی می‌دید و بررسی می‌کرد. آنها بیش از همه از تسط او به منابع فکری و عملی روحانیت خبر داشتند. بعید می‌دانم دستگاه امنیتی از محتوای تز دکترای او بی‌خبر مانده باشد.

در همان گفتگو با خانم زری نعیمی (۱۳۷۶) می‌گوید «به نظر من پیامبری و جامعه‌ی مدنی لازم و ملزوم‌اند و با هم پیوند برقرار می‌کنند. یکی مسئله‌ی ارزش‌آفرینی و ارزش‌شکنی در قلمرو فکری و نظری است و یکی جوشش دائمی و الگوسازی عملی است […] جامعه‌ی مدرن بدون تحول در ارزش‌ها و بدون شناخت این ارزش‌ها امکان‌پذیر نیست […] چون ما می‌خواهیم به طور خودجوش و مختارانه نهادی را در جامعه بیافرینیم. خودمختارانه یعنی یک ملتی، یک جامعه‌ای، خودش را بسازد و بیافریند. نه صرفاً با الگوبرداری از این و آن […] نه با سنت و نه با دستکاری‌های کم و زیاد» (ص ۴۰ و ۴۱). او از پیامبری به معنای پیام‌آور تحول‌خواه و دگرگون‌کننده یاد می‌کند. حدس می‌زنم آگاهانه با به کارگیری این مفهوم در عین حال می‌خواهد پیامبری جمعی را به جای تک پیام‌آور مقدسِ شناخته شده، جا بیندازد و به قول خودش پیامبران آسمانی را به زمین بیاورد. کشتن بی‌رحمانه‌ی او نشان داد که دستگاه امنیتی تا کجا می‌تواند مانع نشر و پاگیری ارزش‌های جدید اجتماعی باشد.

می‌دانیم که وزارت اطلاعات در ایران مسئولیت قتل مجید شریف را بر عهده نگرفت و تاکنون نیز او را به‌صورت رسمی از جمله قربانیان قتل‌های سیاسی و حکومتی در ایران محسوب نمی‌کنند. اما گفته می‌شود که شریف پیش از قتل، بارها به نهادهای امنیتی در ایران احضار شده و بازجویی شده بود. از این دوره چه می‌دانید؟

درست است. در طول اقامت کوتاهش تا آنجا که توانستند برایش مانع‌تراشی کردند.

از احضارهای پی‌درپی در هتل استقلال تهران، تا ممنوعیت خروج از کشور تا کنترل و شنود دائمی. در گفتگوهای تلفنی به کوتاهی و مختصر چیزی می‌گفت و نمی‌گذاشت گفتگوها از حدی جلوتر برود. بیش از اندازه نگران امنیت من و پسرمان پویا بود. هر چند در ظاهر فضا را برای دیگران «عادی» ترسیم می‌کرد. امید زیادی نداشت که بتواند اندیشه‌های شخصی‌اش را به نوشته در بیاورد و منتشر کند. به ترجمه رو آورد و در طول دو سال و نیم بیش از شش کتاب ترجمه کرد. در گفتگو با خانم زری نعیمی سربسته به محدویت‌هایش اشاره‌ای می‌کند:

«می‌گویند چرا تألیفات نمی‌کنی؟ چرا ترجمه می‌کنی؟ من این‌ها را جدا نمی‌دانم. یک وقت اگر بتوانم به طریق دیگری عرضه می‌کنم… بنا بر این [با ترجمه] بخشی از وجود خودم را در واقع دارم به بیرون عرضه می‌کنم.»

قتل مجید یکی از ظالمانه‌ترین قتل‌های دوران جمهوری اسلامی است. مادر هشتاد و چند ساله‌ی او بی‌خبر از این شقاوت، تصور می‌کرد تنها فرزندش به مرگ طبیعی مرده است. متأسفانه اظهار نظر شتاب‌زده و نابخردانه‌ی تنی چند از دوستان نزدیک او هم به توهم «سکته‌ی قلبی» دامن زد. مسئله‌ای که حکومت بیشترین بهره‌برداری را از آن کرد. نه تنها نام او را از لیست قتل‌ها حذف کردند، بلکه اجازه‌ی پیگیری مجدد را نیز از خانواده گرفتند. و باز هم متأسفانه این ترفند، در فضای سیاسی و اجتماعی داخل و خارج از کشور هم بی‌تأثیر نبود و اوایل، بسیاری این تئوری زیرکانه و شیادانه را تا حدودی پذیرفته بودند.

خبر قتل مجید شریف چگونه به گوش شما رسید؟ بعد از آن چه کردید؟ چه زمانی به ایران بازگشتید و در فرایند دادخواهی چه کردید؟

به یاد می‌آورم که قبل از تلفن خانواده، کسی از فرانسه زنگ زد. برای گرفتن پاسپورت اقدام کردم. می‌خواستم برای مراسم دفن آنجا باشم. پاسپورتی به من داده نشد و مادر مجید هم با رفتنم مخالف بود. پیرزن زجردیده از ترس از دست دادنِ به‌خصوص تنها نوه‌اش و تنها یادگار تنها پسرش نمی‌خواست ما آنجا باشیم. مدت کوتاهی طول کشید تا مادر مجید برای دادخواهی به خانم شیرین عبادی مراجعه کرد. ایشان پرونده‌ی مجید را پذیرا شد و با بدترین خبرها پرونده بدون پیگیری باقی ماند. واقعیت این بود که «مقامات» اجازه‌ی پیگیری را از خانم عبادی سلب کرده بودند.

من در سوئد با وکیل چیره‌دستی که با مسائل کشور ما تا حدود زیادی آشنا بود، در تماس بودم تا از این طریق بتوانیم پرونده‌ی قتل او را برای دادخواهی به دادگاه بفرستیم. راه بسته‌ای بود. وکیل سوئدی ما از هیچ طریقی نتوانست به دادخواهی برخیزد. یک سال بعد، با دادن پاسپورت به من موافقت شد و برای شرکت در اولین سال‌مرگ او به ایران رفتم و از همان فرودگاه مورد بازجویی و خط و نشان‌های تهدیدآمیز قرار گرفتم. کمی بعد هم پی بردم در چند روزی که مفقودالاثر بوده، آپارتمان کوچکی که در خانه‌ی پدری داشت، مورد کاوش قرار گرفته و تمام دست‌نوشته‌های او نیز به سرقت رفته بود. درد جانکاهی بود که درمانی هم برایش متصور نبود. می‌دانستم که او در خلوت و دور از چشم نامحرمان به نوشتن ایده‌هایش مشغول بود و در فضای بیرونی، ترجمه توانسته بود پوشش مناسبی برایش باشد.

در سال‌های اولیه‌ی قتل او، با آقای ناصر زرافشان، وکیل محترم دادگستری، آشنا شدم. او به ما خبر داد که در جریان دادرسی پرونده‌ی زنده یاد آقای جعفر پوینده، به مدارکی دست پیدا کرده که نشان از به قتل رساندن مجید دارد.

او وکالت ما را هم به‌عهده گرفت. اما چندی بعد خود به زندان افتاد و هرگز نتوانست برای دادخواهی اقدامی بکند.

آنچه امروز می‌دانیم این است که مدارک قابل توجهی درباره‌ی چگونگی تهیه‌ی نقشه و عمل قتل مجید در کارنامه‌ی قضایی قتل‌ها وجود دارد، لیکن ما جز اعترافات یکی از عاملان چیز بیشتری در دست نداریم. من بین سال‌های ۸۶ تا ۹۲ در ایران زندگی می‌کردم.

در آن دوره توانستیم هر سال با برگزاری مراسمی، یاد قربانیان قتل‌های سیاسی سال ۱۳۷۷ را زنده نگاه داریم. به‌خصوص در مورد مجید، توهم «سکته‌ی قلبی» کم کم به فراموشی سپرده شد. و خانواده‌ی او نیز به خانواده‌ی بزرگ دادخواهان بی‌داد پیوست. امروز نه تنها خانواده‌های قتل‌های سیاسی پاییز ۱۳۷۷ مصرانه پیگیر و خواهانِ دادخواهی قتل‌ها هستند، بلکه مردمان بسیاری نیز در کنار این خانواده‌ها می‌خواهند که در دادگاهی عادلانه به تک تک این قتل‌ها رسیدگی شود. همین حمایت مردمی است که همه‌ی ما را سرپا نگاه داشته است.

دين ياري چيست و يارسان كيست؟

مهتاب محجوب

دين يارى، دين عشق است وبه پيروان دين يارى، يارسان يا اهل حق مى گويندكه برخى به علت نداشتن شناخت وآگاهى كافى آنان را على اللهى مى خوانند.

دين يارى در قرن هفتم هجرى توسط حضرت سلطان صحاك در منطقه اورامان كردستان (دالاهو) آشكار و پايه گذارى شد.

به اين دوران، دوران پرديور مى گويند.

 

 

چهار ركن اصلى دين يارى عبارتند از:

١- پاكى:علاوه بر پاكى جسم،روح انسان نيز بايد پاك باشدوازتفكرات واعمال زشت پاك شود.

٢-راستى:داشتن صداقت وگفتن حقيقت،حتى اگر به ضرر شخص تمام شود.

٣-نيستى:دورى از هرگونه تكبر ومنيت.از هرگونه تفكر ورفتارى كه نشان از خودبزرگ بينى وغرور كاذب است بايد به دور باشد.

٤-ردا: گره از كارخلق گشودن،مفيدبودن براى جامعه ودورى از مصرف كننده بودن

سه اصل دين زرتشت (گفتارنيك، پندارنيك، رفتارنيك) نيز از اصول دين يارى مى باشند.

متون مقدس يارسان” كلام” ودر مجموعه اى به نام “دفتر سرانجام” گرد آورى شده است وبه زبان كردى گورانى است.

سازتنبور در آيين يارسان وميان پيروانش جايگاه ويژه اى دارد. در مراسم يارسان كه شب اول و شب پانزدهم هرماه در جم خانه ها (محل عبادت يارسان) برگزار مى شود، متون مقدس همراه با نواى تنبور خوانده مى شود ونذرونيازها در آنجا انجام مى شود.

در دين يارى نماز خوانده نمى شود بلكه اعتقاد بر اين است كه انسان در تمام لحظات بايد خدا را تسبيح و ستايش كند و خداوند را حاضر و ناظر بداند نه فقط  در زمانهاى محدود وتعيين شده.

در سال ٢ بار روزه مى گيرند كه هر كدام ٣ روز مى باشد كه با نيت وغسل انجام مى شودواين روزه ها روزه عشق هستند.

مهمترين واصلى ترين اعتقاد در دين يارى دونادون ويا جامه به جامه است. اعتقاد براين است كه روح انسان در كالبدهاى(جامه) مختلف به دنيا مى آيد ومى تواند تا ١٠٠١ جامه داشته باشدوروح انسان بايد در طى اين مراحل،پاك شود وصيقل وتكامل پيدا كند تا به اصل خود يعنى خداوند بپيوندد.

در دين يارى، برخلاف اديان ديگر، تبليغ دين وجود ندارد و سينه به سينه از اجداد و نياكان منتقل مى شود.

به دين يارى، سرمگو مىگويند و بايد اسرار دين در خفا و پنهان بماند و هميشه مردم يارسان از طرف بزرگان دين به صبر و شكيبايى دعوت مى شوند و اين يكى از دلايلى است كه خيلى از افراد هيچ آگاهى و شناختى از دين يارى ندارند وهمواره فشارها، ظلم و ستم هايى كه بر جامعه يارسان وارد مى شود، پنهان مى ماند و هيچگاه صداى اين قشر مظلوم به گوش جهانيان نرسيده است.

يارسانيان هم مانند برخى از اقليتهاى ديگر به ويژه در سالهاى پس از انقلاب، براى اطمينان از امنيت خود و حفظ آيين هايشان در خفا به سربرده و از ورود به فعاليتهاى سياسى وعمومى پرهيز كرده اند.

آنان از طرف حكومت مورد اذيت و آزار قرارگرفته، حقوق آنها به آسانى ناديده گرفته شده و عمدتا در فقر و محروميت به سر مى برند.

مطابق اصل ١٣ قانون اساسى جمهورى اسلامى، تنها اديان كليمى، زرتشتى و مسيحى جزء اقليت هاى مذهبى شناخته شده اند و بايد مراسم دينى خود را در چهارچوب قانون اجرا كنند ومطابق اين اصل پيروان دين يارى جزء اقليت رسمى به شمار نمى آيند و از ابتدايى ترين حقوق شهروندى مانند تحصيل و اشتغال  در ادارات وارگانهاى دولتى محرومند.

طبق ماده ١٤ قانون استخدامى كشورى (بند ث) يارسان از تحصيل، استخدام و اشتغال در ادارات دولتى محرومند.

كسب جواز براى بعضى مشاغل واستخدام در ادارات لشكرى و كشورى امكان پذير نيست مگر با انكار هويت يا تغيير مذهب.

به رسميت شناخته نشدن دين يارسان موجب شده كه آنان حتى از حقوق قانونى به عنوان اقليت دينى مانند حق داشتن نماينده در مجلس نيز محروم باشند.

طبق اصل ٢٣ قانون اساسى جمهورى اسلامى، تفتيش عقايد ممنوع است وهيچ كس را نمى توان به دليل داشتن عقيده اى خاص مورد مؤاخذه وتعرض قرارداد.

در صورتى كه عملكرد مؤسسات وادارات و رفتار حكومت با اقليتهاى دينى مانند يارسان، بهائيون، دراويش گنابادى و… چيز ديگرى را نشان مى دهدوآشكارا ماده ١٨و١٩ اعلاميه جهانى حقوق بشر مبنى برحق آزادى عقيده وحق آزادى بيان را نقض مى كنند.تا جائيكه توهين وافترا به پيروان يارسان در بعضى از روزنامه ها نيز عنوان شده است.

به عنوان مثال روزنامه فرهيختگان نو،يارسانيها را مرتد(بى دين) و روزنامه جمهورى اسلامى به طور صريح مردم يارسان را مردمانى زناكار مى خواند وحتى بعضى مراجع، يارسان را نجس و كافر مى دانند و دين يارى را منحرف دانسته و مردم را از ارتباط با آنان منع مى كنند و ازدواج با آنها را باطل مى دانند.

فشارها، آزار و اذيت هاى بسيارى در طول سالهاى پس از انقلاب، بر جامعه يارسان واردشده است كه يكى از آنها كه جامعه يارسان رامنقلب كرد، قتل يكى از رهبران مذهبى يارسان، به نام سيدخليل عالينژاد از موسيقيدانان و تحصيلكرده دانشكده موسيقى دانشگاه تهران بود.

ايشان پس از تحمل آزار واذيت فراوان از طرف حكومت، درسال ١٣٧٩ايران راترك كردند و به سوئد رفتند ولى در آنجا نيز در امان نبودند و در نهايت در٢٧ آبان ماه ١٣٨٠ بدن نيمه جانش را به همراه خانه اش درگوتنبرگ سوئد به آتش كشيدند.

يارسانيان هر ساله مراسم سالگرد ايشان را در صحنه كرمانشاه با وجود تدابير امنيتى شديد برگزار مى كنند و يادشان را گرامى مى دارند.

در سال ٨٨ ، پس از انتخابات ودر دوران رياست جمهورى احمدى نژاد، فشار به يارسانيان خيلى شديد شد.

تخريب شبانه جم خانه ها وگزينش ها براى تحصيل در دانشگاهها شدت گرفت.

بسيارى از يارسانيان از تحصيل در دانشگاه محروم شدند. بيشترين مهاجرت يارسانيان از آن زمان به بعد آغاز شد.

مردم يارسان نيز مى خواهند به عنوان افراد آزاد وبدون هيچگونه تبعيض درجامعه زندگى كنندواز تمام مواد بيان شده در اعلاميه جهانى حقوق بشر همچون حق آزادى عقيده، حق آزادى بيان، رعايت مساوات در برابر قانون، عدم تبعيض، منع شكنجه، حق اجراى مراسم دينى، حق كار و تحصيل و… برخوردار باشند.

 

خلاصه گزارش مجمع عمومی سالیانه دسامبر 2018 کانون در هانوفر

شبنم رضاوند

جلسه مجمع عمومی سالیانه کانون دفاع از حقوق بشر در ایران در روز شنبه ۸ دسامبر ۲۰۱۸ مصادف با ۱۷ آذر ۱۳۹۷ در شهر هانوفر آلمان با حضور جمع کثیری از فعالان و اعضا کانون، از شهر ها و نمایندگی های مختلف آلمان و سایر کشورها و بهمراهی مهمانانی همچون آقایان پرویزی مختاری،کریم نوری، سعید ازغندی به صورت حضوری و غیر حضوری (از طریق پالتاک و اسکایپ) از ساعت۱۱ به وقت اروپا آغاز گردید.

مراسم درابتدا با معرفی کاندیداهای هیاْت ريیسه و کمیته های تخصصی برای سال ۲۰۱۹ شروع شد.

سپس یکایک نامزدها به ارایه برنامه یکساله آتی خود پرداختند.

درزمان پذیرایی و استراحت حاضرین در جلسه از نمایشگاه نشریات کانون بازدید بعمل آوردند.

 

 

درادامه جلسه، مسوولین بخشهای مختلف، همچون امور کمیته های تخصصی و امور نمایندگی ها، بخش صدا و تصویر، امورمالی، کتابخانه اینترنتی، امو ررسانه، روابط عمومی، کمیته آموزش و پژوهش و ماهنامه بشریت، رادیو اینترنتی، امور اینترنتی ، امور مالی، گزارش عملکرد سال پیشین خود را ارایه نمودند.

خبر تاْسیس کمیته دفاع از حقوق کار و کارگران یکی از شاخص های این مجمع بود که به اطلاع اعضا رسید.

مراسم با پیام جناب آقای حمید حمیدی پژوهشگر و فعال حقوق بشردر زمینه روز جهانی حقوق بشر و کتاب زندگی نیلوفرانه که توسط نگارنده، سرکار خانم نیلوفر ایمانیان فعال حقوق زن و نویسنده معرفی گردید

و با سخنرانی جناب آقای جهانگیرگلزار پژوهشگر و فعال حقوق بشر درباره تاْثیر عمل به حقوق در زندگی و در جامعه ادامه پیدا کرد.

 

سپس با گزارش یکساله و عملکرد کانون توسط اقای منوچهر شفائی در این بخش از میزان تلاش برای اگاهی رسانی برگزاری 210 جلسه سخنرانی که در هر جلسه علاوه بر مسئول منشی ادمین جلسه حداقل 5 نفر بایستی موضوع جمعآوری و سخنرانی کنند که حداقل نزدیک به 1000 نفر تلاش می باشد و اگر در هر جلسه متوسط 10 نفر شنونده باشد میتوانیم به ارقامی چندین برابر برسیم و دیگر اینکه رشد کانون در همه امور به خصوص در بخش جوانان و از اعضا زیر 21 ساله خانم ها سپیده کرامت بروجنی، دلارام دره شویی، درسا دره شوئی، نیلوفر ایمانیان ، نارگل غفوری و صدف غلامی را از مهم های یکساله گذشته یاد نموده و دیگر تلاش و همکاری نزدیک به 60 در صد بانوان در کانون است فقط در بخش کمیته های کانون از 9 مسئول 7 مسئول ان ها را خانم ها تشکیل میدهند و یکه از این خانمها هم زیر 21 سال می باشد .

در این بخش همکاران کانون زینب عباسیان چالشتری، مهسا زکائی، معصومه توکلی، نیلوفر ایمانیان، سهیلا مرادی و ابوالفضل پرویزی اشعاری قرائت نمودند.

در این بین همکاران نیز با دلنوشته ها و اشعار خود به برنامه گرمی بیشتری بخشیدند.

در پایان اسامی اعضا فعال کانون دفاع ازحقوق بشر توسط هیاْت رییسه و جناب آقای شفائی اعلام شد و مطابق روال هرساله منتخبینی از فعالان در بخشهای مختلف لوح تقدیر دریافت نموده و مورد تشویق حضار قرار گرفتند.

درانتها اسامی برگزیدگان هیاْت رییسه و روسای کمیته ها که توسط اعضا کانون دفاع از حقوق بشر به صورت آنلاین رای گیری و انتخاب شدند، به شرح ذیل اعلام گردید:

اعضا هیاْت رییسه به ترتیب آقایان و خانمها:

۱- منوچهر شفایی با ۷۶ رای

۲- امیر نیلو با ۳۷ رای

۳معصومه توکلی با۳۶ رای

۴-حسین بیداروند با ۳۶ رای

۵-زرین تاج الیاسی با ۲۷ رای به عنوان اعضا هیاْت رییسه و

۶- مریم پورحسینی با ۱۹ رای

۷ پوریا نخبه زعیم با ۱۹ رای به عنوان اعضاعلی البدل که با حق رای انتخاب شدند.

روسای کمیته ها آقایان و خانمها:

کمیته  دفاع از حقوق زنان: فریبا مرادی پور با ۶۵رای

کمیته دفاع ازحقوق پیروان ادیان:حمیدرضا تقی پور دهقان تبریزی با ۴۶رای

کمیته دفاع ازحقوق کودک و نوجوان: لیدا اشجعی اسالم با ۶۲ رای

کمیته دفاع از حقوق هنر و هنرمندان: دیانا بیگلری فرد با ۵۲ رای

کمیته دفاع از حقوق اقوام و ملل ایرانی: صدیقه جعفری  با ۵۱ رای

کمیته دفاع از حقوق جوان و دانشجو: ابوالفضل پرویزی با ۳۵ رای

کمیته دفاع از حقوق محیط زیست: کاوه شیخ محمدی با ۴۸ رای

کمیته آموزش و پژوهش: مریم مرادی با ۵۷ رای

کمیته روابط عمومی: معصومه توکلی با ۵۳رای ومعاونت خانم محدثه جزایری با ۱۰ رای

کمیته دفاع از حقوق کار وکارگران: سرپرستان موقت صدیقه جعفری با ۲۶ رای، سیداشکان حسینی با ۱۹ رای و رسول عباسی زمان آبادی۱۷ رای

برای سال 2019 انتخاب شدند و این جلسه در ساعت 17 خاتمه یافت.

 اطلاعات کامل مجمع در ویژه نامه پیوست شماره ۲۰۲ ماهنامه بشریت و فایل های کوتاه از جلسه در لینک زیر ملاحظه است:

 

چرنوبیل پنهان‌کاری شوروی را افشا کرد

استیفن ماس برگردان: عرفان ثابتی

 

سِرهی پلوخی، که ماه گذشته جایزه‌ی بِیلی گیفوردِ بهترین اثر غیرداستانی را برای نگارش کتاب چرنوبیل: تاریخ یک تراژدی به دست آورد، همیشه می‌خواست درباره‌ی بدترین فاجعه‌ی هسته‌ای دنیا چیزی بنویسد، مخصوصاً چون این فاجعه را از نزدیک به چشم خود دیده بود. وقتی این انفجار در سال 1986 در نیروگاه هسته‌ای اوکراینی رخ داد و بخش‌های وسیعی از اروپا را آلوده کرد، پلوخی مدرس دانشگاهیِ جوانی بود که پایین رودخانه‌ی دِنیپر در فاصله‌ی 500 کیلومتری این نیروگاه زندگی می‌کرد و نگران بود که آب‌ این رودخانه هم آلوده شده باشد. او می‌گوید: «در آن زمان آن‌جا بودم. آن ترس و وحشت را به یاد می‌آورم.»

هم‌کلاسی‌های قدیمی او از تشعشع ناشی از این انفجار به طور مستقیم آسیب دیدند، و خودش هم التهاب تیروئیدش را احتمالاً ناشی از قرار گرفتن در معرض تشعشع می‌داند.

در آن زمان، اوکراین هنوز بخشی از اتحاد جماهیر شوروی بود، و این فاجعه چنان این کشور را متأثر کرد که پلوخی 61 ساله، که اکنون استاد تاریخ اوکراین در دانشگاه هاروارد است، احساس کرد که باید داستان این فاجعه را تعریف کند.

اما بیش از حد به این واقعه نزدیک بود: اظهارنظرهای بازماندگان فاجعه بیش از اندازه احساساتی و تند و تیز بود. او به عنوان یک مورخ احساس می‌کرد که نمی‌تواند فاصله‌ی انتقادی لازم میان خودش و این فاجعه را حفظ کند.

تنها پس از انقلاب سال 2014 اوکراین و درگیری بعدی با روسیه بود که پلوخی احساس کرد می‌تواند به دیده‌ی انصاف به چرنوبیل بنگرد، نه تنها به این دلیل که حوادث جدید ناگهان این فاجعه را تحت‌الشعاع قرار داده بود بلکه به این دلیل که فهمید این فاجعه را می‌توان مبنای همه‌ی اتفاقات بعدی-فضای باز سیاسی در اتحاد جماهیر شوروی، رشد جنبش ملی‌گرایی در اوکراین، و سقوط پنج سال بعد امپراتوریِ روبه‌زوال شوروی- دانست.

پلوخی در روسیه از پدر و مادری اوکراینی به دنیا آمد اما 20 سال است که در آمریکا زندگی می‌کند. او می‌گوید هویت‌های چندگانه‌اش شبیه به «یک عروسک‌ ماتروشکا است که وقتی آن را باز می‌کنید عروسک ماتروشکای دیگری داخلش می‌بینید.»

او می‌گوید، «برای فهم واقعیت باید پرسش‌های اساسی را مطرح کنید و فکری باز داشته باشید. این کار برای من آسان بود چون این طور پرورش یافته بودم. اما نظرات و قصه‌های آدم‌های زیادی را هم اضافه کردم.»

علت اصلی موفقیت این کتاب تلفیق تاریخ یک رویداد مهم جهانی و قصه‌های شخصی است-قصه‌های مدیران نیروگاه که اشتباهات هولناکی مرتکب شدند که به قیمت جان‌ یا زندانی‌‌شدن‌شان تمام شد، مأموران آتش‌نشانی و سربازانی که با تلاش برای تثبیت نیروگاه خود را به کام مرگِ محتوم انداختند، و دانشمندانی که عیب و نقص‌های نیروگاه را پنهان نگه داشتند. او می‌گوید، «شگرد کار این بود که نظرات آدم‌های معمولی و اسناد بوروکراتیک را کنار هم قرار دهیم. گویا داوران جایزه فکر می‌کنند که موفق شدم این کار را انجام دهم.»

اما آیا واقعاً باید چرنوبیل را عامل اصلی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بدانیم؟ او تأکید می‌کند که «بین این دو اتفاق رابطه‌ی بسیار مستقیمی وجود دارد. نخستین جنبش توده‌ای در اتحاد جماهیر شوروی پیرامون مسائل بوم‌شناختی شکل گرفت، و چرنوبیل عامل آن بود. تشکیل چنین جنبشی ]تنها[ در فضای باز سیاسی ممکن بود؛ چرنوبیل و فضای باز سیاسی یکی هستند. منظورم این نیست که بدون چرنوبیل فضای باز سیاسی به وجود نمی‌آمد بلکه می‌خواهم بگویم زمان و نحوه‌ی ایجاد فضای باز سیاسی متأثر از چرنوبیل بود. چرنوبیل فرهنگ پنهان‌کاری را افشا کرد و به همه ضربه زد. چرنوبیل فقط بر افراد خارج از حزب ]کمونیست[ تأثیر نگذاشت بلکه اعضای حزب، پلیس و کاگ‌ب را هم متأثر کرد؛ همه ترسیدند و این مسئله ناگهان به دغدغه‌ی موجه کل جامعه تبدیل شد. پیش از آن، دغدغه‌های مشترک کل جامعه بسیار کم بودند.»

به نظر پلوخی، جنبش استقلال‌طلب اوکراین ثمره‌ی بسیج مردم پیرامون چرنوبیل بود. او می‌گوید، «شاید الان رهبران جنبش این حرف را نزنند اما در اواخر دهه‌ی 1980 همین را می‌گفتند.» موفقیت آنها از نظر سیاسی بسیار مهم بود. پلوخی می‌افزاید، «همه‌پرسی اوکراین ]در دسامبر 1991 درباره‌ی استقلال[ تیرِ خلاص به اتحاد جماهیر شورویِ در حال احتضار بود.»

امپراتوری شوروی سرانجام در همان ماه سقوط کرد. او می‌پذیرد که با ظهور ملی‌گرایی اتحاد جماهیر شوروی به هر حال در نهایت فرومی‌پاشید- «اکثر امپراتوری‌های چندقومی و چندفرهنگی در قرن بیستم سقوط کردند»-اما چرنوبیل عاملی اساسی بود، تشعشع ساطع از آن ملت شوروی را تضعیف کرد و در بستر مرگ انداخت.

این فاجعه واقعاً تقصیر چه کسی بود؟

پلوخی می‌گوید، «دو گروه مقصر بودند. کسانی که تصمیم ‌های ]عملیاتی[ای گرفتند که به این فاجعه انجامید و مقام‌های عالی‌رتبه‌ای که ساکت ماندند و به مردم نگفتند که چه اتفاقی داشت می‌افتاد.» به نظر او، میخائیل گورباچف، رهبر شوروی، مقصر بود.

او می‌گوید، «من گورباچف را به خاطر ساکت ماندن مسئول می‌دانم. دو هفته طول کشید تا با مردم حرف بزند. بسیاری گورباچف را قهرمان می‌دانند و واقعاً کارهای خوب زیادی انجام داد اما وقتی می‌گوید ]درباره‌ی این فاجعه[اطلاعات کافی نداشت حرفش را باور نمی‌کنم.»

پلوخی خودِ نظام اتحاد جماهیر شوروی را هم به خاطر به بیراهه کشاندن علم و سرهم‌بندی‌کردن مقصر می‌داند. او می‌گوید، «به ایمنی اهمیت نمی‌دادند. این نگرش زاییده‌ی رقابت بر سر دستیابی به بمب اتمی بود؛ قربانی کردن سلامت و جان آدم‌ها تقریباً عادی بود. این فرهنگ به متولیان نیروی هسته‌ای منتقل شده بود.»

پلوخی در پایان کتاب با لحنی پرشور از جهانیان می‌خواهد که از چرنوبیل عبرت بگیرند؛ او به کشورهای غیرغربیِ‌ خواهان دستیابی به انرژی هسته‌ای هشدار می‌دهد که دغدغه‌های ایمنی را جدی بگیرند.

او می‌نویسد: «آفریقا جبهه‌ی بزرگ بعدی انرژی هسته‌ای است. الان مصر سرگرم ساختن دو نیروگاه است-اولین نیروگاه‌های هسته‌ای این کشور. آیا مطمئن‌ هستیم که همه‌ی این نیروگاه‌ها بی‌عیب‌ونقص‌اند؟» همان طور که اهالی مناطق نزدیک به چرنوبیل و خودِ امپراتوری زهوار در رفته‌ و فرتوت شوروی به بهای جان خود دریافتند، خودکامگی، بی‌اعتنایی به بهروزی مردم و آسان‌گیری نسبت به ایمنی هسته‌ای، ترکیب خطرناکی است.

بررسی دموکراسی در مورد دگراندیشان مذهبی در ایران

حمیدرضا تقی پور دهقان تبریزی

واژه دموکراسی در معنی میتواند رابطه بسیار عمیقی با مقوله حقوق بشر و اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای آن داشته باشد پس بنده در توضیح واژه دموکراسی به تفسیر حقوق بشر و میثاقها هم اشاره خواهم کرد . هنوزهم بخش جدی از مردم دنیا به ایدئولوژی ها و روایتهای بزرگ از خلقت و انسان باور دارند. باور مذهب گونه به ایدئولوژهائی چون کاپیتالیسم، لیبرالیسم، سوسیالیسم و فمینیسم برای انسانها چهارچوبهای فکری ایجاد می کنند که ظرفیت پذیرش نظریات دیگران و یا نظریات جدید را تقریبا غیر ممکن میکند . آزادی یعنی داشتن حق اندیشه بیان و عمل آزاد آنگونه که فرد می خواهد. وضعیتی که در آن افراد از فشار حبس و یا فشار روحی رها باشند .

آزادی می تواند منفی باشد بدلیل نبود قوانین و می تواند مثبت باشد بدلیل وجود قوانینی که امکان استفاده از ازادی افراد را فراهم می کند. مثل قوانین حقوق بشر.حقوق بشر عالی ترین دستاورد حقوقی تمدن بشری است و دموکراسی عالی ترین، عادلانه ترین، کاراترین و پایدارترین نوع حکومتی است که بشر ابداع کرده است. اگر عزیزانی که این صحبت را گوش میدهند یا آن را بعدها میخوانند در ایران زندگی می کنند می دانند که جمهوری اسلامی آنها را با نفرت از حقوق بشر و دموکراسی تربیت کرده است و لازم است که با دیده ی خرد و بی طرفانه این دو مقوله را بخوانند و سپس قضاوت کنید.

بدون شک اعلامیه ی جهانی حقوق بشر بزرگ ترین شاهکار حقوقی و اخلاقی تمدن بشری است چون شکلگیری اعلامیه جهانی حقوق بشر در اثر نبود دموکراسی و جنگ بوده .

از همین رو هست که این اعلامیه را با هیچ چیز دیگری نمی توان برابر دانست. اعلامیه ی جهانی حقوق بشر بیانگر به رسمیت شناخته شدن همه ی انسانها از هر نژاد و جنس و مذهب و با هر سطح اقتصادی به عنوان انسان با کرامت و ارزشمند است. اعلامیه ی جهانی حقوق بشر بیانگر آزادی ها و حقوق اساسی این انسان های مساوی و با کرامت است و این اعلامیه متضمن احترام و قبول اخلاق متعالی انسانی است. بعد از انقلاب ۱۳۵۷ ولی پس از پایان جنگ هشت ساله در ایران عدهای از روشنفکران مذهبی نسبت به بنیادها و رویههای فکری و سیاسی حکومت رویکردی انتقادی اتخاذ کردند و به این باور رسیدند که باید بازبینی بنیادی در اصول و پایه های فکري و سیاسی آن صورت پذیرد.از این روشنفکران میتوان به عنوان نواندیشان پسااسلامگرا یاد کرد. مهمترین نکتهای که در اندیشه این گروه از نواندیشان ضروري مینمود تبیین رابطه بین دموکراسی و یک حکومت دینی بود. از آنجایی که دموکراسی مبتنی بر بنیادهاي هستیشناسانه، معرفتشناسانه و انسانشناسانه است پس میتوان دریافت تاثیر بسیار زیادی بر صلح و نزدیک تر کردن افراد با عقاید گوناگون مذهبی به هم دیگر دارد . در اصل موضوع و در حقیقت دموکراسی یک نقشه راهی است برای از میان برداشتن نفاق و چند دستگی که همه افراد را با احترام متقابل به یکدیگر و عقاید یکدیگر و دیگران دعوت میکند . اما در بررسیشرایط دموکراسی در مورد دگر اندیشان مذهبی در ایران بعد از انقلاب ۱۳۵۷ و با روی کار آمدن حکومت جمهوری اسلامی که یک حکومت ایدولوژیک میباشد طبیعتا شرایط فرق میکند چرا که پایه گذار وحکومت جمهوری اسلامی فردی بود با نگاهی تند مذهبی که مبنا عمل خود را احکام شریعت اسلامی پایه ریزی کرده بود وبر مبنای آن یک سری تفکرات مذهبی را نیز در ساختار حکومت جمهوری اسلامی تدوین نمود و در این بین اقلیت و اکثریت دگر اندیش  نیز شکل گرفت واین یک امر  عادی است که انسان موجودی است که برای نظرات شخصی خود حد اقل در بسیاری از موارد تلاش بسیار میکند . نوع نگاهی که حکومت جمهوری اسلامی با توجه به ایدولوژیک بودن خود در مقابل دگراندیشان مذهبی دارد را میتوان با نگاه فردی به نام آدولف هیتلر مقایسه کرد چرا که بعد از انقلاب ۱۳۵۷ بسیاری از شهروندان ایران که از پیروان سایر ادیان و مذاهبدیگر در ایران بودند نیز مورد حمله این حکومت قرار گرفته و جان خود را از دست داده اند که در این بین میتوان به اعدامهای گسترده شهروندان بهائی در اوایل انقلاب که از آنها با عنوان قتلهای زنجیره ای یاد میشود میتوان نام برد و یا قتل عام کشیشان ارمنی در ایران و یا سرکوبهای گسترده نحله های فکری که در این بین میتوان به صدور احکام زندان برای پیروان آقای محمدعلی طاهری اشاره کرد و یا حتی هم خود آقای محمد علی طاهری میتوان نام برد . اگر ما بخواهیم موارد نقض حقوق و نوع برخورد حکومت جمهوری اسلامی با دگر اندیشان مذهبی را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم موارد بسیار زیادی را میتوانیم نام ببریم ولی بنده به صورت مختصر به آنها اشاره نمودم و سعی بنده بر این است در ادامه بحث با توضیحات موارد دیگر را بیان نمایم . نوع قوانین حاکم بر ایران به شکلی است کهدگر اندیشان مذهبی در آن جایگاهی ندارند و از هیچ گونه حقوق شهروندی برخوردار نمیباشند . چرا که همانطور که در اول بحث گفتم شکل گیری حکومت جمهوری اسلامی با توجه به تفکرات یک فرد تک سو گرا یا بهتر است بگویم یک فرد با تفکرات رادیکال شکل گرفت و نوع قوانین حاکم بر ایران هنوز مصداق مثال در بر همان پاشنه اول میچرخد میباشد . با توجه به معنی دموکراسی که میتوان از آن با عنوان برابری یاد کرد به وضوح میتوان در ۳۰ ماده اعلامیه جهانی حقوق بشر الخصوص در ماده یک که اشاره بر این نکته دارد که تمام ابنای بشر آزاد زاده شده و در حرمت و حقوق با هم برابرند.

عقلانیت و وجدان به آنها ارزانی شده و لازم است تا با یکدیگر عادلانه و برادرانه رفتار کنند. یا حتی در ماده دو از اعلامیه جهانی حقوق بشر که اشاره بر این نکته دارد که همه انسانها بی هیچ تمایزی از هر سان که باشند، اعم از نژاد، رنگ، جنسیت، زبان، مذهب، عقاید سیاسی یا هر عقیدهٔ دیگری، خاستگاه اجتماعی و ملی، وضعیت دارایی محل تولد یا در هر جایگاهی که باشند، سزاوار تمامی حقوق و آزادیهای مطرح در این اعلامیه اند. به علاوه، میان انسان ها بر اساس جایگاه سیاسی، قلمرو قضایی و وضعیت بین‌المللی مملکت یا سرزمینی که فرد به آن متعلق است، فارغ از اینکه سرزمین وی مستقل، تحت قیمومت غیرخودمختار یا تحت هرگونه محدودیت در حق حاکمیت خود باشد، هیچ تمایزی وجود ندارد را میتوان در نظر گرفت .

دموکراسی یعنی برابری ولی در ایران دگر اندیشان مذهبی زیر شدیدترین فشارهای امنیتی بسر میبرند .

از تمام جهات میتوان این نوع فشارها را در نظر گرفت حتا دگر اندیشان مذهبی که میتوان از آنها با عنوان پیروان سایر ادیان نام برد درانجام مناسک مذهبی خود آزادی ندارند همان نکته ی که در ماده ۱۸ از اعلامیه جهانی حقوق بشر به آن اشاره مستقیم شده است البته در ماده ۱۹ هم به این موارد اشاره شده منتها در ماده ۱۹ بر اصل آزادی بیان خیلی تاکید شده ولی میتوان ماده ۱۹ را هم مد نظر قرار داد . بسیاری از شهروندان ایران ازنوع برخوردهای فرا قانونی حکومت جمهوری اسلامی با آنها شکفه دارند .

زیرا وقتی یک حکومت تبلیغ کننده یک نوع ازایدولوژی میباشد دیگر تفکرات در حواشی آن حکومت جایگاهی ندارند .

وقتی در ایران شهروندان بهائی حق شهروندی ندارند درانجام مناسک مذهبی خود آزادی ندارند محل کسب آنها در تعطیلی های مذهبی بهائی پلمپ میشود ، یا شهروندان اهل سنت با تخریب و تعطیلی مساجد خود روبرو میشودند و یا نوکیشان مسیحی نمیتوانند برای انجام مناسک مذهبی خود آزادی عمل داشته باشند و نمیتوانند عقاید خود را آزادانه در جامعه ابراز کنند وکلیساها از پذیرش افرادی که از آنها با عنوان مسیحیان تبشیری یاد میشود سرباز میزنند یا دراویش گنابادی نمیتواند در انجام مناسک درویشی آزاد باشند و اخیرا هم از ادامه سفر بزرگان دراویش در استان اردبیل توسط نیروهای امنیتی ممانعت بهعمل آمد همه و همه عمق فاجعه را نشاند میدهد و بیانگر آن است که در ایران با وجود یک حکومت غیر دموکرات شهروندان و دگر اندیشان مذهبی و سیاسی هیچ جایگاهی جز زندان و بازداشت و حبس و سرکوب ندارند . در اصل کلام میتوان گفت اگر فشارهای سازمانهای بین المللی مثل سازمان ملل متحد نبود حکومت جمهوری اسلامی اقدام به برپائی اعدام های دسته جمعی دگر اندیشان میکرد چرا که از نظر این حکومت تفکر فقط تفکرات روح الله خمینی و تفکرات علی خامنه ای . هر نوع تفکر و نگارش فکری که مغایر با اصول ذکر شده و بر ضد تفکرات این دو فرد باشد محکوم به سرکوب و در نطفه خفه میشود . ژان ژاک روسو میگه شخص مستقل را کسی نمی تواند نمایندگی کند درست بدلیل استقلالش نمایندگان مردمنمی توانند بطور کامل مردم را نمایندگی کنند بلکه کارگزاران مردم هستند و در نهایت نمی توانند تصمیمی بگیرند که منطبق با تمامی خواست های مردم  باشد. هر قانونی که مردم شخصن تائید نکنند بی ارزش است.عزیزان همه ما به خوبی میدانیم که دموکراسی و یا بهتر است بگویم برابری میتواند زمینه بسیاری از جنگها را در جهان ریشه کن کند به عنوان فعال حقوق بشر باید بدانیم که چگونه میتوان به دموکراسی در ایران دست یافت . بله با آگاهی رسانی به ذهنهای بسته شهروندان ایران و افشاگری از ظلم و خفقانی که بر جامعه ایران است میتوان فهمید که شهروندان ایران بیش از پیش نیاز به آگاهی دارند چرا که بسیاری با توجه به سرکوبهای شدید امنیتی در نا آگاهی کامل به سر میبرند و همه دنیا را تا خیابان و یا مرزهای ایران میدانند . چرا که بنده معتقدم اگر دورنمای سیاسی یک کشور به شکلی باشد که رهبران پاسخگوی اعتراضات شهروندان خود باشند ، دین از سیاست جدا باشد .

و دستگاه قضایی کشور به صورت مستقل عمل کند و زیر نظر هیچ فردی کسب نظر نکند و تمام مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر در آن اجراء شود آن موقع است  که میتوان به آینده و پیشرفت و دموکراسی در ایران امیدوار بود و دگر اندیشان مذهبی با هر نوع تفکر (( تفکری که آسیب زننده به امنیت و آرامش زندگی دیگر شهروندان نباشد )) میتوانند آزادانه در کشور خود زندگی کنند .

 

جلیقه زردها در فرانسه

نگارش: راینر روپ ترجمه: سعید عطاپور

از قرار معلوم قیام جلیقه زردها در فرانسه ترمز سوسیالیسم تجویزی از بالا برای ثروتمندان (سودها خصوصی سازی میشوند و ضررها ملی و دولتی) را کشیده است. دیگر و بیکباره هیچ چیزی عملکرد سابقش را ندارد . سهام بورس پاریس سقوط می کند و دولت هم نه راه پس دارد و نه راه پیش. نخبگان خودکامۀ خودخوانده ای که تا کنون درغرور پایان ناپذیرشان، خود را شکست ناپذیر میدانستند، یکباره و تحت فشار قدرت خروشان و عظیم تظاهرات رو به رشد و راه بندانهای خیابانی صدها هزار معترض، در حال آموزش لرزیدن از ترس اند. و همان آقای ماکرونی که بخاطر اشهدهای نئو لیبرالی اش نزد مطبوعات آلمانی همدوش با مرکل بعنوان ناجی اروپا مورد تشویق همگانی قرار گرفته بود- یا از روی ترس و یا از روی ناتوانی- به سوراخ موش پناه برده است. بیرون آمدنش از پناهگاهش نیز بیشتر به بازگشتی غم انگیز تبدیل خواهد شد.

14 ژوئیه 1789 خود را در اعماق حافظۀ عمومی فرانسویها حک کرده است. این روز وقوع اولین انقلاب دمکراتیک در فرانسه است، که سالگرد آن امروز نیز از جانب مردم جشن گرفته میشود. مردم اتفاقی را جشن میگیرند که در آن اجدادشان سر خواص خودخوانده و مغرور را به معنای واقعی کلمه به اندازۀ یک کله کوتاه تر کردند. امروز نیز فرانسویان در پاریس و در سایر شهر ها، در سراسر کشور دوباره فریاد میزنند ” ras le bol” “کفرمان حسابی سر رفته”.

در اکثر قریب به اتفاق سایر کشورهای اروپائی نیز، از یونان گرفته تا ایتالیا، پرتغال و اسپانیا و از انگلیس تا آلمان مردم حسابی کفری اند. آری، این حتی در مورد آلمان هم صدق میکند، آنجائی که بنابه ادعای خانم صدر اعظم آنجلا مرکل آدمها می توانند “با کمال میل و براحتی زندگی کنند.” از جمله قربانیان هارتس 4 و منجمله بیش از دومیلیون کودکی که بنا بر آمار رسمی در این کشور در فقر بسر میبرند.

اما یک تفاوت اساسی بین فرانسه و سایر کشورهای اروپائی وجود دارد: فرانسویها با نخستین موفقیتهای به دست آمده  میدانند و نشان می دهند که چطور می توان درستش کرد. و دولت ماکرون همین الان نیز دنده عقب گرفته است. پس از اولین رجزخوانیهای اعلیحضرتی مبنی بر اینکه وی به فشار “بی سر و پاها” در خیابان تن در نحواهد داد، آخر هفتۀ گذشته وضعیت بحدی پیچیده شد که وال استریت ژورنال، روزنامۀ رسمی بازار سرمایه مالی بین المللی، نوشت که صد و بیست هزار جلیقه زرد در حال یورش مجدد به قلعۀ تاریخی-انقلابی باستیل هستند و ماکرون اولین رئیس جمهوری خواهد بود که پس از نیم قرن با “گلوله های داغ” و نه مشقی به روی مردم خود شلیک خواهد کرد.البته روز دوشنبه کار به آنجا نکشید (هنوز نکشید؟). در عوض دولت مرکزی در پاریس برای آرام کردن اوضاع فعلا نقشه های افزایش مالیاتی را به تعویق انداخت که قبل از همه از طبقات پائین جامعه قربانی میطلبد.  دقیقا همین موضوع افزایش مالیات بر مواد سوختی، برق و گاز بود که یک بار دیگر به فرانسویها نشان داد که  تا چه حدی نخبگان متکبر حاکم بهمراه رئیس جمهور ولخرج و تجمل دوستشان ماکرون در کهکشانهای دست نیافتنی برای مردم “مادون” جامعه سیر میکنند. همین حالا نیز بخش قابل توجه ای از فرانسویها بخاطر گرانی قیمتها و کاهش حقوقها ماهانه امکان تامین معیشت خود تا آخر ماه را از دست داده اند. اینها نتایج مستقیم “اصلاحات” آقای ماکرون در بازار کار هستند که بر مبنای اصول سیاستهای بازار کار معروف به 2010 صدراعظم سوسیال دمکرات سابق آلمان، گرهارد شرودر، عملی شده اند. بر متن اینچنین وضعیت ملتهب اجتماعی، دولت ماکرون بی خیال همه چیز قصد خود برای افزایش قیمت مواد حامل سوختی را اعلام کرد. دولت با پروروئی تمام خواست، سیاست مورد نظر خود، یعنی افزایش قیمتهای مواد سوختی را بعنوان ادای دین فرانسویها برای حفظ محیط زیست و در حقیقت برای کندن بیشتر پوست آنها، بخوردشان بدهد. این آخرین قطره برای لبریز شدن کاسۀ صبر مردم و سرازیر کردن جلیقه زردها به خیابان بود.

در این میان بر همه کس عیان است که کسری بودجۀ دولتی فرانسه بمراتب سقف تعیین شده از جانب اتحادیۀ بازار مشترک اروپا را پشت سر گذاشته است. امری که هالۀ مقدس مد نظر ماکرون به عنوان منجی اروپا را خدشه دار می کند. اما از آنجا که ماکرون حاضر به کوتاه آمدن از رویای فرانسه به عنوان ابرقدرت نظامی بودن در رأس اروپا نیست و همچنان خواهان ادامه جنگ و بمبارانهای مدام در سوریه و کشورهای مختلف آفریقا است، امر کاهش بودجۀ نظامی برای فرانسه نه تنها قابل تصور نبوده، بلکه برعکس، این بودجه نیز مدام در حال افزایش میباشد. و از آنجائی که افزایش فشار مالیاتی بر دوش “نخبگان گرداننده جامعه” و سایر انگلها هم برای ماکرون به همان ترتیب قابل طرح شدن نبود، وی تنها راه چاره باقی مانده، یعنی وضع قوانین مالیاتی سنگین تر بر دوش طبقات پائینی جامعه برای جبران کسری بودجه و تلاش برای رسیدن به  سقف حداکثر تعیین شده از جانب بازار مشترک برای کسری بودجه را انتخاب کرد.

اینهمه تکبر و خودخواهی کاسۀ صبر مردم را لبریز کرد. شنبۀ قبل شعله های آتش سراسری “جلیقه زردها” فرانسه و قلب پاریس را در بر گرفت. جائی که پس از سرکوب وحشیانۀ تظاهر کنندگان از جانب نیروهای انتظامی دولتی، منجر به رادیکالیزه شدن تظاهر کنندگان و شروع به اقدامات تخریبی از جانب آنان گردید. در نبردهای خیابانی بین تظاهرکنندگان و نیروهای پلیس، معترضین قهرآمیز اتومبیلها را به آتش کشیده، ویترینهای فروشگاههای لوکس محل خرید ثروتمندان شانزه لیزه را در هم شکسته، بوتیکها و مراکز تجاری الیت مثل “دیور” و “شانل” را ویران کرده و به حرمت مقدسات ملی نخبگان، طاق پیروزی، را با نوشتن گرافیتی و شعارهای مبارزه طلبانه زیر پا گذاشتند. در سایر شهرهای فرانسه نیز در همبستگی با خیزشگران پاریسی، اعتراضات براه افتادند. نتایج تحقیقات ازنخستین صد نفر دستگیرشده واقعیتهای وحشتناکی را برای نخبگان روشن کرد. تقریبا تمام دستگیرشدگان مردان جوانی بین 20 تا 40 ساله بودند و تا زمان دستگیری هیچ سوء سابقه قانونی نداشته اند. تقریبا همۀ آنها مشاغل ثابتی داشته و در خانواده هائی معمولی زندگی میکردند و تنها بخش بسیار معدودی از آنها عضو یک حزب سیاسی بودند. بعبارتی دیگر آنها اعضای گروههای حاشیه ای جامعه نبوده و به گروه های معروف به “توریستهای آشوبگر” و بزن بهادر – آنطور که تا کنون در هنگام برپائی تظاهراتهای بزرگ میشد این گروه ها را مشاهده کرد- هم تعلق نداشته اند. یعنی آنها واقعا آدمهایی کاملا معمولی از میان میان کارگران و طبقۀ متوسط بودند.زمانی که مرکز ثقل جامعه و بخش میانی مردم (ترکیب جلیقه زردها متشکل از کسبۀ خرده پا، کارگران، کارمندان، صنعتگران حرفه ای، و همچنین از مشاغل حاشیه ای، بازنشستگان و بیکاران است) مفری جز انتخاب راه قهرآمیز برای مبارزه نداشته باشد، آنموقع الیت جامعه بایستی بدرستی بر خود بلرزد. بالاتر از آن: اتحادیۀ پلیس فرانسه نیز برای 8 دسامبر فراخوان به اعتصاب نامحدود داده است . پلیس ها گفته اند، آنها هم میخواهند در همان نبردی بجنگند، که جلیقه زردها میجنگند. برای همین روز شنبۀ 8 دسامبر فراخوانی برای “بسیج عمومی سراسری” از جانب جلیقه زردها داده شده است. ما باید منتظر ساعاتی پر تلاطم باشیم. از اینرو مایۀ تعجب نیست که ما شاهد شروع مجدد مباحث مربوطه به وضع مالیات بر دارائیهای ثروتمندان میباشیم. این مالیاتها در طرح بودجۀ سال 2018 تقریبا بطور کل حذف شده بودند. فقط در موارد مستغلات باید کماکان مالیات پرداخت شود اما مالیاتهای مربوط به تملک سرمایه تقریبا بکل حذف شده اند. وضع همین قوانین بود که شهرت “رئیس جمهور ثروتمندان” را به ماکرون اعطا کرد. حالا شایعات پیرامون امکان وضع مجدد قوانین حذف شدۀ مالیات بر دارائیها دوباره اوج گرفته است. این می تواند نخستین نشانه های آن باشد که تحت فشار خیابان جبهه های مستحکم نئو لیبرالی شروع به از هم پاشیدگی کرده اند. پس می شود!در این بین اعتراضات در فرانسه کماکان گسترش می یابند. برای هفتۀ آینده بنا بر اعلام اتحادیۀ دهقانان FNSEA  کشاورزان نیز تظاهرات خواهند نمود. از آن گذشته موج اعتراضات دبیرستانهای فرانسه و دانشجویان را نیز در بر گرفته است که بر علیه “اصلاحات” ماکرون در زمینۀ آموزش مبارزه میکنند. اول هفته نیز رانندگان آمبولانسها در پاریس با پیوستن به اعتراضات، مخالفت خود با را “اصلاحات” ماکرون در زمینه تامین مالی حمل بیمار با آمبولانس بیان کردند. همه این گروه ها امروزه متوجه شده اند که معنای واقعی اصلاحات نئو لیبرال چیست. یک دختر جوان چهارده سالۀ آلمانی در سال 2000 و هنگامی که من از او پرسیدم وی از “اصلاحات” چه میفهمد، کنه مطلب را در جواب عنوان کرد که “موقعی که از کسی چیزی را بگیرند”. جلیقه زردها در فرانسه درحال شکستن طلسم جادوئی “سیستم ارزشی” کذائی غرب میباشند. این غول از شیشه رها شده است وتهدید به سرایت به سایر کشورها را میکند، به ویژه وقتی که جلیقه زردها به اولین پیروزیها دست یابند، یعنی موقعی که رژیم ماکرون در مورد نکات پایه ای عقب نشینی کند. آنچه در پاریس اتفاق می افتد پیامی است به تمام کشورهای غربی. وضعیت کارگران و طبقۀ متوسط آشکارا دیگر قابل تحمل نیست. وقایع فرانسه نشاندهنده انست، که نخبگان غرب از لحاظ افق سیاسی به سرحد مرزهای خود رسیده اند و از مردم خود قربانی بیشتری را طلب میکنند. این میتواند برای کل جهان نتایجی تکان دهنده را با خود بهمراه آورده و رویاهای ابرقدرتی نخبگان اتحادیۀ اروپا را به ویرانه ای مبدل سازد.  برای نخبگان در اروپا و آمریکا موضوعی بسیار حیاتی مطرح میباشد. بنظر میرسد دراز کردن انگشت اتهام بسوی کسی دیگران و آنهم از روی تاصل بعنوان آخرین راه چارۀ برای فرار از این موقعیت باشد. بنابراین از همان اول نیز کارشناسان اشان سعی میکردند سرنخی از نقش پشت پردۀ پوتین در جنبش جلیقه زردها را بدست آورند. گروه ناظران خود خواندۀ “حفاظت از فرهنگ مباحثات سیاسی در آمریکا” – “پروپورنوت” که جایگاهش سیاسی اش در نزد عقابهای جنگ طلب پیرامون “شورای آتلاننتیک” است، مدعی دستیابی به شواهدی در این مورد شده است که اعتراضات در فرانسه در حقیقت “جزئی از یک کمپین فعال” روسی علیه پرزیدنت ماکرون هستند(1). 

حقیقتا این گروه “پروپورنوت” تا چه حد ما و سراسر جهان را احمق بشمار میآورد؟

روز جهانی حقوق بشر و وضعیت حقوق بشر در ایران در طی 4 دهه

زینب عباسیان چالشتری

از ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸ تا ۱۰ دسامبر ۲۰۱۸ این مولود دست بشر۷۰ ساله می‌شود. در یک سال گذشته هزاران انسان بی‌گناه، بی آن که خواسته باشند در جنگ‌ها درگیر شده و جان و مال و خانه و جا و رفاه از کف داده‌اند.

دخترانی که از پشت نیمکت مدارس کشور نیجریه توسط “بوکوحرام” ربوده شدند، مانند زنانی پا به سن، آبستن یا دست در دست بچه‌های حاصل از تجاوز، زخم خورده و پژمرده به خانه‌های پدر و مادرشان بازگشتند.جمعی دیگر ربوده شدند و در همه حال آب از آب تکان نخورد.سوریه و یمن روی سر مردم ویرانه‌تر شدند و آب از آب تکان نخورد.

در کشور ما ایران، نقض گسترده و سیستماتیک حقوق بشر و قوانین تبعیض‌آمیز و قوه قضائیه غیر مستقل و مجریان دست‌نشانده در تمام زمینه‌ها آشکار است. حقوق و کرامت انسانی را زیر پا گذاشتند و آب از آب تکان نخورد. طعمه جدیدشان هم دوتابعیتی‌های سختکوش در رشته‌های علوم نظری و محیط زیست و پژوهشگران سیاست‌های جمعیتی بوده و هست با هدف گروگانگیری و باجگیری از دولت‌ها،. باز هم آب از آب تکان نخورد. در کشورهای پیشرفته به شکل‌های دیگری ۳۰ ماده زندگی‌بخش اعلامیه جهانی حقوق بشر مورد غفلت قرار گرفته و آب از آب تکان نخورده است.در آمریکا رویکرد جدید به مهاجرانی که از مرزهای مکزیک وارد می‌شوند و سختگیری برای صدور ویزای شهروندان چند کشور غیرمتحد با آمریکا، سوژه گزارشگر نقض حقوق بشر شد و آب از آب تکان نخورد. روز جهانی حقوق بشر چه باید کرد؟ سالروزش را جشن بگیریم یا سالمرگش را تحلیل کنیم؟ البته می‌شود همزمان هر دو را به جا آورد و به انتظار روزگاری دیگر فعالیت را ادامه داد تا اعلامیه جهانی حقوق بشر، این بهترین دستاورد انسان قرن بیستم قد برافرازد.

نهادهای جهانی حقوق بشر در نبود امکانات مالی کافی و تاثیرگذاری کافی،  همچنان تلاش کرده و می‌کنند تا نگذارند این دستاورد ۷۰ ساله به کلی نابود بشودونگذارند۳۰ ماده حیاتی اعلامیه جهانی حقوق بشر که مولود این روز است در دست حاکمان نادان و خونریز مچاله بشود. چالشی جدی دو نیروی نابرابر را رویاروی یکدیگر به صف کشیده و نیروی ضعیف‌تر در برابر حاکمان قلدر و وقیح همچنان ایستاده‌اند و از سند حفظ کرامت انسانی نوع بشر صرف‌نظر از تفاوت‌های نژادی و دینی و جنسیتی و طبقه اقتصادی حفاظت می‌کنند. امسال با وجود نقض فاحش حقوق بشر در جای جای جهان، یک چهره، یک پیکره، یک شهروند عربستان سعودی تبدیل شد به نمادی برجسته از بی‌اعتنائی جهان به نمودی انسانی که ۷۰ ساله شده است. مردی به نام “جمال خاشقچی” تمام تیترها و قصه‌های حقوق بشری را به خود اختصاص داد. رفت به کنسولگری دولت متبوعش تا مدارک طلاق خود را بگیرد و با نامزدش ازدواج کند که در اقامتگاه دولت متبوع در ترکیه سلاخی شد.

در جهان خونین ۲۰۱۸ به این فقره از نقض حقوق بشر بیش از دیگر فقرات اعتنا شد. چرا؟ بسیار نوشتند و گفتند که “جمال خاشقچی” در ساختمان کنسولگری عربستان سعودی با استفاده از اره‌ای که گروهی آن را از عربستان با این هدف به همراه آورده بودند، قطعه قطعه شده است. جمال خاشقچی، روزنامه‌نگار منتقد رژیم سعودی بوده است. این درجه از توجه جهانی نسبت به قتل خاشقچی، خشم بسیار بازماندگان قربانیان کشتار ۶۷ جمهوری اسلامی و قتل‌های زنجیره‌ای و دیگر قتل‌های سیاسی را برانگیخت، اما این درجه از توجه جهانی بی‌دلیل نبوده و نیست. قتل خاشقچی نوع وقیحانه‌ای از دهن‌کجی یک دولت نسبت به اعلامیه جهانی حقوق بشر و نقض حقوق شهروندی است. حتی پیش از آن که اعلامیه جهانی حقوق بشر به امضای مجمع عمومی سازمان ملل متحد برسد، دولت‌ها و ارکان دیپلماتیک آنها در خاک سایر کشورها مکلف به حفظ جان و مال و حیثیت شهروندان خود بوده‌اند. این یک اصل است. تعرض به اصل، سال ۲۰۱۸ را بیش از پیش به سراشیبی سقوط و تضعیف حقوق شهروندی فرو غلطاند و نشان داد دولت‌های گستاخ چنان اوضاع جهان را مساعد می‌بینند که از کشورشان اره و ابزار قتل به کنسولگری می‌رسانند و جسد مقتول را تکه‌تکه می‌کنند. باک‌شان هم نیست. از متحد زورمندشان هم که آمریکاست نمی‌ترسند.

پیشینه‌ی تاریخی روز جهانی حقوق بشر: “روز دهم دسامبر ۱۹۴۸ خانم النور روزولت بیوه رئیس جمهوری سابق آمریکا، فرانکلین روزولت، متن اعلامیه جهانی حقوق بشر را در محل سازمان ملل متحد در پاریس خواند و مجمع عمومی سازمان ملل متحد آن را تصویب کرد. برای نخستین بار در تاریخ بشریت ۴۶ عضو سازمان ملل متحد اعلام کردند که بر سر حقوقی با هم به توافق رسیده‌اند که همه انسان‌ها بایست از آن برخوردار باشند. هشت کشور، از جمله اتحاد جماهیرشوروی، عربستان سعودی و آفریقای جنوبی به این اعلامیه رای ندادند.”

این سند تنها محصول انسانی است که پس از پایان جنگ جهانی دوم، فیلسوفان و پژوهشگرانی که از کشتار جنگ‌های جهانی اول و دوم به شدت برآشفته بودند، در صدد تدوین و تصویب آن برآمدند. ابتدا جهانی که از جنگ‌های جهانی صدمه خورده بود و به خصوص نخبگان کشورهای جهان، این رویداد خجسته را به فال نیک گرفتند و امیدوارانه ۳۰ ماده زندگی‌ساز اعلامیه جهانی حقوق بشر را به تفسیر و تبلیغ گذاشتند. مفاد اعلامیه بر حقوق بنیادی مدنی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی انسان‌ها با تاکید بر “برابری”  استوار است.

پس از آن دو میثاق در پیوند با آن به گونه‌ای که تعهد‌آور و اجرائی بشود افزودند:میثاق بین‌المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی.دولت‌هائی که این دو میثاق را امضا کرده‌اند به اجرای آن متعهد‌ند، اما در صورت عدم پایبندی، ضمانت‌های اجرائی چنان نیست تا جهانی امن و سرشار از احترام به کرامت انسانی، آراسته بشود. همین بس که اضافه کنیم دولت‌های دارای حق وتو در شورای امنیت سازمان ملل متحد، مهم‌ترین مانع سر راه اجرای میثاق‌ها بوده و کشورهائی که متحد کشورهای آمریکا، چین و روسیه هستند، هر چند بار که به علت نقض گسترده حقوق بشر از سوی مجمع عمومی سازمان ملل متحد محکوم بشوند، پرونده‌شان به فرض ارجاع به شورای امنیت سازمان ملل متحد که برترین نهاد تصمیم‌گیری نسبت به این کشورهاست، وتو شده و مجازاتی شامل حالشان نمی‌شود.

برای مثال عربستان سعودی چون متحد آمریکا و خریدار اسلحه از آمریکاست با خیال راحت به نقض حقوق بشر ادامه می‌دهد و تنبیه نمی‌شود.جمهوری اسلامی ایران با تکیه بر روسیه و چین، مدت ۴۰ سال است که بی‌خیال جامعه جهانی، فعالان مدنی و حقوق بشری را بازداشت و شکنجه می‌کند و به قتل می‌رساند و کارنامه‌اش از حیث ترورهای خارجی به شدت سنگین است.

اما برخلاف عربستان سعودی ایران بلافاصله بر اعلامیه جهانی حقوق بشر صحه گذاشته، دو میثاق را در نهاد‌های قانونگذاری از تصویب گذرانده و در آخرین مورد، کنوانسیون حمایت از حقوق کودک را از تصویب نهادهای قانونگذاری جمهوری اسلامی گذرانده است.جمهوری اسلامی در بلبشوی جهانی نه امضاهای خود را پس می‌گیرد، نه تعهدات خود را بر پایه اسناد حقوق بشری که امضا کرده ایفا می‌کند. می‌داند علاوه بر کاستی‌های ضمانت اجرائی نهادهای سازمان ملل متحد، کشورهای اروپائی هم که جان‌شان به جان منافع اقتصادی

حاصل از رابطه‌ی سیاسی با ایران بسته است، بر نقض گسترده‌ی حقوق بشر در ایران چشم می‌پوشند و به تداوم روابط اقتصادی با ایران ارج می‌نهند.هنوز و پس از گذشت ۷۰ سال از آغاز این تلاش برای جهانی‌سازی حقوق بشر، برای بسیاری از کشورها از جمله ایران این حقوق ذاتی و اولیه انسانی همچنان موضوعی داخلی و خصوصی است؛ لطفی است که اگر از جانب حکومت به شهروندانش داده شود سخاوت و رحمانیت حکومت است و اگر دریغ شود امری پسندیده و واجب برای حفظ دین و کشور به منظور مقابله با نفوذ دشمنان. تفکری که نتیجه‌ای جز نقض سیتماتیک حقوق بشر در بر نداشته است.

موارد فاحش نقض حقوق بشر در ایران در 4 دهه گذشته:

1-حق حیات و اعدام: احترام به حق حیات انسانی و به رسمیت شناختن حق زندگی برای تمامی انسان‌ها یکی از حقوقی است که به طور واضح و روشن در اعلامیه جهانی حقوق بشر (مواد سوم تا هفتم) و نیز در ماده شش میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی بر آن تاکید شده است. امروزه از میان ۱۹۶کشور جهان بیش از دو سومشان (یعنی ۱۴۱ کشور) مجازات اعدام را به طور کلی از قوانین خود حذف کرده یا در عمل آن را اجرا نمی‌کنند. در ایران اما دستگاه قضایی علی‌رغم تمامی فعالیت‌های فعالان و کنشگران مدنی و ضد اعدام در داخل و نیز اعتراضات سازمان‌ها و نهادهای حقوق بشری بین‌المللی، همچنان مجازات اعدام را به عنوان یکی از اصلی‌ترین مجازات‌های خود اجرا می‌کند.بر اساس گزارش‌های منتشر شده از سوی سازمان حقوق بشر ایران از آغاز سال 2018 تا روز جهانی مبارزه با اعدام (دهم اکتبر) دست‌کم ۲۰۷ نفر در ایران اعدام شده‌اند که حداقل پنج نفر از آنها در هنگام وقوع جرم سنی کمتر از ۱۸ سال داشته و از این رو «کودک-مجرم» محسوب می‌شدند.در این میان قتل عمد با ۱۵۵ اعدامی همچنان اصلی‌ترین عنوان مجرمانه‌ای است که اجرای مجازات اعدام در مورد مرتکبان آن اجرا می‌شود.محاربه با دست‌کم ۲۷ اعدامی و تجاوز به عنف با دست‌کم ۲۱ اعدامی نیز از دیگر عناوین مجرمانه‌ای هستند که دستگاه قضایی ایران بر اساس آنها اقدام به صدور و اجرای مجازات اعدام کرده است.و بر این اساس اعدام را می‌توان یکی از مصادیق نقض سیستماتیک حقوق بشر در ایران دانست.

2- بازداشت و دستگیری‌های خودسرانه و غیرقانونی : مواد ۸ تا ۱۱ اعلامیه جهانی حقوق بشر به علاوه مواد ۹ و ۱۰ میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی به روشنی ضمن تاکید بر حق دسترسی همه انسان‌ها به دادرسی عادلانه و منصفانه، دستگیری و بازداشت خودسرانه را مصداق بارز نقض حقوق ذاتی و انسانی دانسته و آن را ممنوع کرده است. بر اساس این اصول، کلیه روند قضایی از بازداشت گرفته تا صدور حکم و اجرای مجازات باید شفاف و مبتنی بر قوانین مشخص و با رعایت کرامت انسانی افراد باشد.

در ایران اما، قدرت بی‌حد و حصر نهادهای انتظامی و امنیتی که چه بسا بر قدرت دستگاه قضایی ایران نیز سایه انداخته، سبب ایجاد رویه‌ای ثابت در بازداشت خودسرانه افراد و نگهداری آنها تا ماه‌ها بدون برگزاری دادگاه صالح شده است.

بازداشت نزدیک به ۷۰۰ نفر از شهروندان عرب در اهواز تنها در طول نزدیک به سه ماه گذشته توسط نهادهای امنیتی به ویژه سازمان اطلاعات سپاه پاسداران به روشنی نشان دهنده این روند غیر قانونی است. نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی همچنین بر اساس رویه ثابت خود به احضار بی‌رویه، خودسرانه و بی‌دلیل روزنامه‌نگاران ادامه می‌دهند که در این بین و تنها در طول چهار ماه گذشته چهار خبرنگار در ایران (صبا آذرپیک، مسعود کاظمی، اجلال قوامی و کاظم ایمان‌زاده) بازداشت شده‌اند که بازداشت دست‌کم دو نفر از این خبرنگاران بدون اعلام هر گونه اتهام قانونی صورت گرفته است. معلمان از دیگر اقشاری بوده‌اند که در سال جاری از سوی نهادهای امنیتی به ویژه سازمان اطلاعات سپاه تحت فشار بوده و تعداد قابل توجهی از آنها بازداشت شده‌اند.در کل کشور دست‌کم ۱۳ معلم دیگر بازداشت و نزدیک به ۷۰ نفر احضار و بازجویی شده‌اند. این بازداشت‌ها در حالی بوده که تحصن دو روزه سراسری صورت گرفته از سوی معلمان در آبان ماه سال جاری تنها با اهداف صنفی صورت گرفته بود.

کارگران نیز از این حجم اقدامات غیرقانونی و خودسرانه در امان نمانده و تاکنون حداقل ۲۰ نفر از کارگران معترض اهوازی در مجتمع نیشکر هفت‌تپه و گروه ملی فولاد اهواز در پی اعتراضاتشان بازداشت شده‌اند.این برخوردها در حالی از سوی نهادهای امنیتی صورت گرفته که عمده اعتراضات به عدم پرداخت حقوق معوقه بوده است.

نهادهای امنیتی در ایران همچنین در راستای برخورد با پژوهشگران و متخصصان و نیز در ادامه دستگیری تعداد قابل توجهی از فعالان محیط زیستی در اقدامی دیگر تعدادی از پژوهشگران، کارشناسان و متخصصان حوزه جمعیت‌شناسی را در طول سال گذشته بازداشت کرده‌اند.به گفته رسانه‌های داخلی ایران اتهام اصلی این افراد «دادن آمارهای غلط به شخصیت‌های تراز اول نظام» بوده است، ضمن اینکه اتهام «جاسوسی برای کشورهای غربی» و «تلاش برای نفوذ» نیز به آنها نسبت داده شده است.سرنوشت فعالان ایرانی محیط زیست که در بازداشت به سر می برند و این افراد با اتهاماتی روبرو هستند که می تواند منجر به صدور حکم اعدام برای آنها شود.سرکوب رو به رشد وکلا و هدف گرفتن شهروندان دوتابعیتی و خارجی‌هانیز در ادامه بازداشت های خودسرانه افراد ادامه دارد.

3- حق آزادی اندیشه، دین و مذهب

اعلامیه جهانی حقوق بشر و همچنین میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی هر دو در ماده ۱۸ خود با به رسمیت شناختن حق آزادی انسان‌ها در داشتن هر گونه دین، اندیشه یا مسلکی، اعلام و ابراز آزاد آن را از جمله حقوق ذاتی و غیر قابل سلب همه انسان‌ها دانسته‌اند. حقوقی که نقض سیستماتیک و گسترده آن در ایران حکایتی آشناست.علاوه بر فشارها و محدودیت‌های موجود برای مسلمانان سنی مذهب و مسیحیان، بازداشت، تهدید، محرومیت از تحصیل، ممانعت از کسب و کار و حتی ممنوعیت از دفن آزادانه مردگان تنها بخشی از فشار فزاینده‌ای است که دیگر اقلیت‌های مذهبی به ویژه بهاییان به طور روزانه و مداوم با آن روبه‌رو هستند.

در همین زمینه بر اساس گزارش‌های منتشر شده از ابتدای سال ۱۳۹۷ تا کنون دست‌کم ۶۳ شهروند بهایی در شهرهای مختلف ایران بازداشت شده‌اند.دستگاه قضایی جمهوری اسلامی همچنین در سال جاری با محکوم کردن حداقل ۲۴ شهروند بهایی به مجموعا ۴۶ سال زندان و ۹ سال تبعید، رکورد تازه‌ای از فشار بر این اقلیت مذهبی در ایران بر جای گذاشته است. بیشتر این محکومیت‌ها تحت عنوان «تبلیغ علیه نظام» اعمال شده‌اند اما هدف، افزایش فشار و تهدید این اقلیت مذهبی‌ست.

از سوی دیگر شهریور ماه امسال  سازمان سنجش آموزش کشور زیرفشار نهادهای امنیتی دست‌ کم۵۸ جوان بهایی را به دلیل آنچه «نقص در پرونده» اعلام شده از دسترسی به تحصیل در دانشگاه به عنوان یکی از حقوق مسلم بشر منع کرده است. ضمن اینکه ۱۱ دانشجوی بهایی نیز از آغاز فروردین سال جاری تا پایان آبان ماه از ادامه تحصیل در دانشگاه منع و با ممنوعیت تحصیلی روبه‌رو شده‌اند.گزارش‌های فراوانی هم درباره ایجاد محدودیت در کسب و کار و نیز پلمب تعداد قابل توجهی از محل‌های کسب شهروندان بهایی از سوی دستگاه قضایی ایران منتشر شده است.همچنین گزارش‌هایی نیز از نبش قبر و بیرون کشیدن پیکر یک بهایی در منطقه گیلانوند دماوند در استان تهران منتشر شده است.

4- حقوق زنان: به طور کلی مسائل مربوط به حوزه زنان در ایران همچنان یکی از اصلی‌ترین موارد نقض سیتماتیک حقوق بشر بوده و نهادهای حکومتی از دولت تا دستگاه قضایی و نهادهای امنیتی و انتظامی به طور جدی و هر روزه در حال نقض حقوق زنان هستند.بازداشت گسترده فعالان حقوق زنانبه یکی از روش‌های اصلی نهادهای امنیتی ایران با پشتیبانی دستگاه قضایی تبدیل شده است.در این میان مردان حامی حقوق زنان نیز از این بازداشت‌ها در امان نمانده و به دلیل حمایت از حقوق زنان بازداشت می‌شوند. در همین زمینه فرهاد میثمی تنها به دلیل آنچه «مخالفت با حجاب اجباری» خوانده شده به عناوینی از قبیل «تبانی و اجتماع به قصد بر هم زدن امنیت کشور و تبلیغ علیه نظام» متهم شده است.در حالیکه جدای از برخوردهای قضایی و امنیتی، اِعمال تبعیض سیستماتیک علیه زنان، از جمله حجاب اجباری، ممنوعیت حضور زنان در استادیوم‌های ورزشی، قوانین مربوط به حق طلاق، حضانت و ارث و …،ازاصلی‌ترینموارددائمینقضحقوقزناندرایران‌اند.

از سوی دیگر مقاومت در برابر قوانینی هر چند خرد و اندک در زمینه کمک به احقاق حقوق زنان از جمله لایحه تامین امنیت زنان در برابر خشونت که همچنان پس از هفت سال به شدت از سوی مراجع دینی و نهادهای سنتی قدرت در ایران رد می‌شود، نشان از سیستماتیک بودن نقض حقوق زنان به عنوان بخشی از حقوق بشر در ایران دارد.اعمال این تبعیض‌های سیستماتیک در حالی است که جدای از صراحت کنوانسیون بین‌المللی رفع همه اشکال تبعیض علیه زنان مبنی بر لزوم رفع و امحای هر گونه تبعیض علیه زنان، ماده دو اعلامیه جهانی حقوق بشر و ماده سه میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی بر لزوم وجود تساوی و برابری بین زنان و مردان و منع هر گونه تبعیض بر اساس جنسیت تاکید کرده‌اند.

5- حق داشتن محیط زیست سالم: در وضیعت شکننده و انسداد محیط زیست، ایران با پنج معضل آب، هوا، تنوع زیستی، انرژی و خاک رو به رو است.چون محیط زیست با رفاه، امنیت، اشتغال و به طور کلی زیست شایسته گره خورده است.ایران برای بقای فردا باید محیط زیست را در اولویت قرار دهد. دغدغه محیط زیست به عنوان نسل سوم حقوق بشری فرامرزی می باشدو ما به جامعه مدنی بالنده، موثر، پایشگر و مصمم برای دفاع تمام قد از حقوق محیط زیست نیاز داریم . شهروندان حق دارند به اطلاعات زیست محیطی که بر کیفیت و سلامت زندگی آنها و نسل های بعد اثرگذار است، دسترسی داشته باشند.اگر چه داشتن زندگی سالم در زیستنگاه سالم حق هر فرد است وعلیرغم اینکه قانون اساسی جمهوری اسلامی این اصل را برسمیت میشناسد ولی در عمل بطور ومداوم زیستبوم ایران مورد هجوم رژیم قرار گرفته است. سیاست حکومتی در تناقض با محیط زیست سالم میباشد وجامعه ما در دوران این رژیم منابع طبیعی وفرهنگی بسیاری را ازدست داده است. توسعه پایدار و توسعه شهری اتفاقی نیست، امروزه شهرهای مدرن بر اساس خردورزی، برنامه ریزی و وفاداری به قوانین زیست محیطی و توسعه پایدار شکل می گیرد .ما در حال تحویل مملکتی خالی به نسلهای آینده هستیم. ویرانگری زیست محیطی در ایران به بالاترین سطح رسیده و بیانگر یک خودکشی همگانی است.متاسفانه کشور ایران در تخریب محیط زیست رتبه 10 را در جهان دارد، گفت: تمدن ایرانی از دیرباز دوستدار محیط زیست بوده و بر اساس مدارک تاریخی در حفظ چهار عنصر آب، خاک، آتش و هوا تلاشهای زیادی انجام داده است اما متاسفانه امروز جزو کشورهایی است که به تخریب محیط زیست می پردازد. و حکومت به هیچ یک از اصول حقوق بشر و محیط ریست پایبند نیست.

گزارش”چارچوبها و اصول حقوق بشر ومحیط زیست” توسط گزارشگر ویژه محیط زیست، “جان اچ ناکس” با حمایت چند نهاد بین المللی (شورایحقوق بشر، برنامه محیط زیست سازمان ملل متحد، موسسه حقوق بشر و بشر دوستانه رائوول والنبرگ) در سال 2018براساس قطعنامه شماره  A/HRC/37/59 سازمان ملل متحد منتشرشدهاست. اصول و چارچوب حقوق بشر و محیط زیست در این قطعنامه اینگونه بیان شده است:

1-کشورها می‌بایست محیط زیست پایدار، سلامت، ایمن و سالم را حمایت و تضمین کنند.

2-کشورها باید از حقوق بشر حمایت کنند تا بتوانند محیط زیستی پایدار سلامت و ایمن داشته باشند.

3-کشورها باید امکان حفاظت و بهره بری بدون تبعیض از محیط زیست را برای همه فراهم کنند.

4-کشورها باید زندگی سالمی را به وجود آورند تا افراد، گروه ها، سازمان ها و جامعه حقوق بشری بتوانند بدون خشونت و تبعیض در کنار هم زندگی کنند.

5-کشورها باید به حقوق و آزادی بیان احترام بگذارند تا مردم بتوانند در تجمعات مسالمت آمیز مربوط به مسائل محیط زیست شرکت کنند.

6-کشورها با آموزش می توانند افکار عمومی را به مسائل محیط زیست جذب کنند.

7-دولت ها دسترسی آزاد به آمار و اطلاعات محیط زیستی را باید فراهم نمایند.

8-دولت ها موظف هستند که سیاستهایی را اجرا نمایند که بر برخورداری جامعه از حقوق بشر تاثیر منفی نگذارد.

9-کشورها باید بتوانند مشارکت عمومی و تصمیم سازی در مورد محیط زیست را به جامعه بسپارند تا عموم مردم در فرآیند تصمیم سازی شرکت کنند.

10-شورها باید بتوانند دسترسی موثر قضایی در مورد محیط زیست را فراهم سازند.

11-کشورها باید بتوانند استاندارد های محیط زیست پایدار را بدون هرگونه تبعیض، برای رعایت حقوق بشر تاسیس کنند.

12-کشورها باید استاندارد های محیط زیستی را برای عموم جامعه و بازیگران غیردولتی اعمال نمایند.

13-کشورها می‌بایست با یکدیگر برای به وجود آوردن چار چوب های قانونی و بین المللی در   محیط زیست همکاری کنند.

14-کشورها باید بتواند راهکارهایی برای حمایت از محیط زیست و جلوگیری از آسیب رسانی به آن را ابداع نمایند.

15-کشورها باید تعهدات زیست محیطی خود را نسبت به بومیان رعایت کنند.

16- باید حقوق بشر ومحیط زیست پایدار ا درعمل اجرا نمایند.

6- حقوق کودکان و نوجوانان: توقف اجرای سند 2030 یکی از موارد فتحش نقض حقوق شهروندی و کودکان و نوجوانان در برخورداری از آموزش آموزش و یادگیری مادالعمر با کیفیت، برابر و فراگیر برای همه می باشد.

سند آموزشی 2030یونسکو،درهمایش عالی کشورهای عضو سازمان ملل در سپتامبر 2015تصویب رسید. هدف آن بهبود  کیفیت  آموزش در کشورهای مختلف است.

کشورهای عضو با امضای این سند توافق کردند که از ژانویه سال 2016 اعتبارات لازمه را برای بهبود آموزش پیش‌بینی کنند.کمیسیون ملی یونسکو در ایران با همکاری چند وزارتخانه، از جمله وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم، سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی و وزارت کار، مختصات اهداف تصریح شده در نشست شانگ‌های کشورهای عضو یونسکو را با شاخص‌های جامعه ایران تطبیق داده و بر اساس آن‌ها، متن سند آموزش 2030 برایایرانراتدوینکردند.در این سند، شاخص‌های اقتصادی و اجتماعی جامعه ایران و هم‌چنین ترکیب جمعیتی کشور مورد بررسی قرار گرفته و سپس نگاهی دارد به ساختار آموزشی کشور در همه سطوح، یعنی از پایه تا آموزش عالی. در این سند، رابطه و پیوند آموزش و توسعه مورد توجه قرار گرفته و برای پیش‌برد آموزش اعتبار پیش‌بینی شده است. از دیگر مسائلی که در این سند مورد توجه قرار گرفته، می‌توان به نابرابری‌های آموزشی برای زنان و مردان اشاره کرد.محدودیت‌های زنان در عرصه آموزش، از جمله در اثر ازدواج‌ در دوران نوجوانی و هم‌چنین در حوزه اشتغال، از مواردی هستند که باعث سلب حق برخورداری زنان از آموزش می‌شوند.براساساهدافاعلامشدهتوسطیونسکو‌(سازمانعلمی،فرهنگیوتربیتیمللمتحد)،ازسال 2015 تا 2030 تمام کشورهای عضو سازمان ملل باید تلاش کنند که به اهداف و شاخص‌های توسعه پایدار دست پیدا کنند.«آموزش باکیفیت» یکی از اهداف هفده‌گانه یونسکو برای توسعه پایدار است که خواهان آموزش برابر، فراگیر، عادلانه همراه با برابری جنسیتی در کشورهای عضو است.سند آموزشی یونسکو چه مضمون و متوایی دارد که این‌چنین خشم خامنه‌ای را بر انگیخته است؟

سران حکومت اسلامی ایران یونسکو را  یک مجموعه بین‌المللی می نامند که «قطعا تحت نفوذ قدرت‌های دنیاست.و بر این عقیده اند که هدف سند آموزشی2030 یونسکو تربیت «شهروند جهانی»است. حال ان‌که در ایران هدف از آموزش، تربیت شهروند انقلابی، ایرانی و اسلامی است. اما سند مورد نظر خامنه‌ای، نگاهی داخلی دارد، و در آن نشانه‌ای از آموختن سازمان یافته از غرب نیست. برعکس بر نفوذ ایران بر جهان تاکید شده است و در هدف کلان دوم آمده که نظام آموزشی ایران باید «زمینه‌سازی برای اقتدار و مرجعیت علمی و تکوین تمدن اسلامی ایرانی در راستای تحقق جامعه جهانی عدل مهدوی» باشد.یکی دیگر از محورهای انتقاد «غیر اسلامی» شدن آموزش در ایران، ورود تفکرات غیر دینی‌(سکولار) و هم‌چنین آموزه‌های انسان‌گرایانه غربی، در برابر آموزه‌های «خدا محو» اسلامی است.  معلول یا دارای مشکلات خاص تاکید شده است تا آموزش «فراگیر» باشد. همچنین بر انتقال تکنولوژی‌ها و تجربه‌های آموزشی و در مجموع علم آموزش میان کشورهای عضو سازمان ملل تاکید شده است. اما شورای عالی انقلاب فرهنگی، این پیشنهادات را «نظارت مستشاران خارجی بر آموزش و پرورش» ایران خوانده است. مهمترین واکنشهای بین اللمللی اخیر در برابر نقض حقوق بشر در ایران.  قطعنامه کمیته سوم مجمع عمومی سازمان ملل : این قطعنامه شامگاه گذشته (پنجشنبه ۲۴ آبان) با ۸۵ رای مثبت در مقابل ۳۰ رای منفی و ۶۸ رای ممتنع به تصویب رسید. روسیه، سوریه، بلاروس، ونزوئلا، کره شمالی و کوبا با این قطعنامه مخالفت کردند. کشورهایی مانند برزیل و مکزیک به این قطعنامه رای ممتنع دادند. خبرگزاری آسوشیتدپرس گزارش داده که در دسامبر سال جاری مجمع عمومی سازمان ملل با ۱۹۳ عضو قطعنامه کمیته سوم را می‌پذیرد و این امر تقریباً قطعی است.قطعنامه کمیته سوم مجمع عمومی سازمان ملل از جمهوری اسلامی ایران خواسته است تبعیض‌های جنسیتی در قوانین این کشور را از میان بردارد. در این قطعنامه از نقض شدید آزادی بیان و آزادی عقیده و مذهب در جمهوری اسلامی و همچنین نسبت به تداوم اعدام نوجوانانی که زیر ۱۸ مرتکب جرم شده‌اند اظهار نگرانی شده است. کریستا فریلند وزیر خارجه کانادا در بیانیه‌ای از تصویب قطعنامه کمیته سوم مجمع عمومی سازمان ملل علیه نقض حقوق بشر در ایران استقبال کرده و گفته است:«تصویب این قطعنامه سازمان ملل متحد حامل این پیامی قوی به جمهوری اسلامی ایران است که می‌بایست به حقوق بشر احترام بگذارد » جمهوری اسلامی ایران قطعنامه وضعیت حقوق بشر در ایران که در هفتاد و یکمین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد توسط کانادا و سایر هم‌بانیان آن کشور تهیه شده است را مردود و غیرقابل قبول می‌داند. صرفا مبتنی بر نگرشی گزینشی، مقابله‌جویانه و تنها با اهداف خاص سیاسی تدوین و تصویب شده است. گزارش جاوید رحمان، گزارشگر ویژه حقوق بشر در امور ایران آقای رحمان در این گزارش که در روز ۱ اکتبر ۲۰۱۸ (۹ مهر ۱۳۹۷) در اختیار عموم قرار گرفت، از دولت‌مردان جمهوری اسلامی خواسته تا برای انجام وظایفش به او اجازه‌ی سفر به ایران بدهند، چون دسترسی کامل گزارشگران به منابع برای انجام ماموریت او مهم است.آقای رحمان از اجرای قانون تازه‌ی مجازات قاچاق مواد مخدر و کاهش آمار اعدام‌های مربوط به جرایم مربوط به مواد مخدر از ۲۱۳ مورد در سال ۲۰۱۷ به ۲ مورد در سال ۲۰۱۸ (تا تاریخ گزارش) استقبال کرده است. وی با اشاره به تاثیرهای از سرگیری تحریم‌های آمریکا گفته است که تحریم‌های بانکی و دیگر تحریم‌ها ممکن است بر حقوق بشر اساسی مردم به‌ویژه حقوق اقتصادی و اجتماعی آنها تاثیر بگذارد و به احتمال زیاد مانع دسترسی مردم به داروها و تجهیزات اساسی پزشکی و افزایش میزان مرگ و میر شود. او خواهان همکاری دولت برای ارزیابی این تاثیرها شده است.

موارد نقضِ فاحشِ حقوق بشر در گزارش تازه آقای رحمان:

گزارشگر ویژه از نقض فاحش حقوق بشر در ایران، از جمله و به‌ویژه در زمینه های زیر، به‌شدت ابراز نگرانی کرده است:

ـ نقض حق زندگی (اعدام‌ها) و اعدام متهمان نوجوان؛

ـ تداوم اجرای اعدام به اتهام ارتکاب جرایم پیش از ۱۸ سالگی بدون محاکمه‌ی عادلانه و اعدام دست‌کم ۴ تن به اتهام ارتکاب جرم پیش از رسیدن به ۱۸سالگی، در نیمه‌ی نخست سال ۲۰۱۸؛

ـ ادامه ‌ی شکنجه‌ی زندانیان و دیگر رفتارها و مجازات های بی‌رحمانه، غیرانسانی و تحقیرآمیز همچون شلاق و قطع عضو؛

ـ سر باز زدن جمهوری اسلامی از پذیرش ۲۰ توصیه‌ی جامعه‌ی بین‌المللی درباره‌ی مقابله با شکنجه و سایر شکل های بدرفتاری؛

ـ عدم دسترسی مناسب زندانیان به امکانات پزشکی و درمانی؛

ـ بازداشت غیرقانونی معترضان و اتهام مفسد فی‌الارض و محاربه به آنها، دسترسی نداشتن آنها به وکیل مدافع؛

ـ مرگ زندانیان در زمان بازداشت؛

ـ نقض حقوق اولیه‌ی آزادی بیان، عقیده و گردهمایی؛

ـ نقض حقوق زنان و بیان موارد مختلف آن از جمله در زمینه های احوال شخصی، نبود حقوق برابر در ازدواج، طلاق، حضانت کودک و ارث؛

ـ نقض نظام‌مندِ حقوق جوامع قومی و اقلیت های دینی از جمله بهاییان، مسیحیان ، بلوچ ها، کُردها، ترک های آذربایجانی، جامعه‌ی یارسان و دراویش گنابادی؛

ـ محدودیت موقت دسترسی شهروندان به پیام رسان تلگرام و سپس مسدود شدن دائمی آن با حکم قضایی؛

ـ ممنوعیت دیگر شبکه های اجتماعی مثل فیس‌بوک، اینستاگرام و یوتیوب.با این وصف سالروز تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر را ارج می‌نهیم و برای اجرائی شدن مواد ۳۰ گانه‌اش تلاش می‌ورزیم. اعلامیه‌ای از منظر جهانی پر تلاطم، که ریشه‌های خشم و استبداد و دخالت‌های خارجی و استعمار و جنگ‌های صلیبی و اخیرا تروریسم و بنیادگرائی اسلامی در آن تناور شده، هنوز جوان است و می‌شود به طولانی شدن عمر آن و تجربه‌اندوزی نسل‌های حقوق بشری در کوره حوادث جهانی امید بست.

دلنوشته های رسیده از اسپنتمان

زوزه گرگ ها

در ان روزهای غریب و دور اعتراضات سال 88 من از پنجره آپارتمان به خیابان نگاه می کردم. در یک غروب که فضای خیابان را ود لاستیک ها پر کرده بود. ناگهان مشتی موتور سوار به سوی مردم حمله ور شده و دختری را زیر گرفتند و مرد جوانی را با خود بردند. چشم هایم را بستم، صدای موتورها در گوشم تبدیل به صدای زوزه شده بود و گوشم زنگ می زد و همیشه فکر میکردم که آیا این سرکوبگران همان رحمت الهی و نعمت آرامش و امنیت مان هستند؟

کرده بودش خاموش بوران

در آن پچ پچ بیدان

نگاه گرم مهربانی را

در بهار اشک آلوده ی اسپنتمان

چشمها را اینبار باید بست،

نور خورشید کم است

کهکشانی تنها پشت شفق یخ زده است

باید چادری از شب بکشیم روی چشمان فلق

صدایی می آید

وقت، هنگامه باریدن تو ست

و صدای بم اقدام تو ای مروارید

زنهار زیر قدمت

لاله ای می میرد

و باد زوزه کشان

ترکه بدست

گوش ها خاموشند

چه کسی تاب صدای گل و بلبل دارد

چشمه در سوگ درخت می دهد جان آرام

گرگها زوزه کشان میایند

ترک کولاک سوار

و پر چلچله ای را به دهان می گیرند

که هنوزش رمق است

و پر است از پرواز

 

فاحشه خانه اسلامی

اسپنتمان

و فاحشه خانه اسلامی شده است. چه دخترانی در آن شهر کار می کنند؟ چگونه حاضر می شوند به غریبه های خونریز قرن های این کشور تن و بدن بدهند و کسب روزی کنند؟ چرا حکومت از رواج فاحشه خانه ها خشنود است و جلوی ان ها را نخواهد گرفت؟ آیا این جاذبه توریستی مشهد است؟

من در این دلنوشته سعی کردم ماجرای زندگی یکی از همین دختران تن فروش را بنویسم.

این روزها همه جا نوشته اند که مشهد تبدیل به تایلند

چشمی به کفش های عابران، دختر فقیر

بر دست های نازکش انگار خط تیغ

بابا به روی تخت نعشه و در خواب پست

دیشب نشسته بود به محفلی از دود و بست

آقا بخرید تا نزند مرا دست سخت

خانم لب شما دستمال لازم است

حاجی که دست به پیشانی اش کشید

آمد به نزد دخترک، آرام و سر کشید

بر زلف حنایی آن طفلک صغیر

هر بار مهره ای از تسبیح می کشید

بابا کجاست که تو کار می کنی جانه دل عزیز؟

حتما که خسته ز تولید ملی است

شاید که تعدیل شده از کارخانه ایست

قلبی که درد می گرفت روی راست

هر روز دیدمت اینجا پهن کرده ای بساط

از من حیا نکن نترسی ز چهره ام

از جای مهر گله نیست شکایت نکرده ام

این جای بندگی و نشان خدا داده ایست

من خادم مسجدی که در هر محله ایست

هر بار که به رهگذران التماس می کنی

تو با جمال خدایی ات این کار می کنی

با موهبت الهی تو بیداد می کنی

این نعمت خداییست؛ کفران می کنی

در پشت خزانه ی خانه ام پر از جای خواب

جای نشست تو سنگفرش خیابان مباد

باید به روی سر بگیرنت ای جان مال

باشد که رضای الله را گیریم عین حال

گر دوست بگیری مرا از برای خود

من نان شب می دهم و جای خوب خواب

کاری که نیست خارج شریعت نخواهمت

باشد که نرم باشد و نازک سرو تنت

دستی به نشانه دوستی کرد دراز

دختر حیا نمود و کمی کرد ناز

ما را تو یاد داده ای که نامحرمست

هر مرد دیگری که من را غریبه است

گفتا گه راه دارد و آسان در این مجال

من جمله ای یاد می دهمت از برای کار

من بعد بی نیاز می شوی از منال و مال

در چشم دشمنان بزرگ و حسودان به چشم مار

این دستمال که التماس می کنی بخر

با خود بیار که سرمایه در گردش است

دنیا برای تو سر و دست می دهد

خواهان تو هستند مردم صیغه پرست

من بعد زیارت تو واجبیکفایی است

اشک در چشمان دخترک حلقه کرد

تکرار کرد آن جمله غریبانه ی نچسب

بگفتا قبلت و من بعدها

بوسه ای به آن دست های نرمانه زد

به شهری کهبودست پاکان نیاکان مان

به نسلی که کفتار گشتست روزی رسان

دخترک جان دل کسب روزی گرفت

تمام شغالان شهر محرم گرفت

که روزی حلال است و آن تن ملال

خدایا که آیا شدست رستگار؟

همو را به کنجی از آن خانه بست

فاحشه خانه شرع اسلامی است

فروشنده تن و شادی و خنده است

پی کسب نان شب از بستر است

 

پناهنده

اسپنتمان

تقریبا هر جایی که کار کردیم بسته شد. دوستانمان یکی یکی اخراج شدند و یارانمان راه مهاجرت در پیش گرفتند. نخبگان از این کشور می روند و جایشان را احمق ها پر می کنند. من از اتفاق ناراحت و از آینده کشورم بیمناکم و به مرگ پناه می برم.

باید همین روز ها باشد

خوب زمانی برای مردن

روز هایی که از گذشته نا امید

از سال آینده هم که بیم ناک

روزهایی که عمر مرا می برند

و دوستان مرا پس از یکی

دوستان دزدهای بدترین لحظه های من

پس به مرگ پناهنده می شوم

و چقدر آرامم

 

امید

نارگل غفوری

در دنياي امروزي دنياي ترس وحشت بايد اميدي باشد اميدي به فردا، اميدي براي آزادي، اميدي براي جنگيدن ، جنگيدن براي زنده ماندن و زندگي كردن، نياز به دست به دست هم دادن به فرياد يك ديگر رسيدن.

چه قشنگ است آزادانه پرواز كردن دانستن اين كه وقتي بال هايت شكست باز هم كساني هستند كه برايت ترميم كنن و راهيت كنن ازادانه راه بروي و حرف ها وجودت را داد بزني.

كنار مردان قدم بزني و بداني كه حق برابر داري قرار نيست قلاده برگردن داشته باشي و چسب بر دهان، موهايت را در هوا رها خواهي كرد و براي زندگي خود اولين و اخرين كسي هستي كه تصميم مي گيري ، مي تواني در دنياي جديد خود قدم بگذاري دنياي كه به حرفت گوش ميدهند به وجودت مي بالند و تورا مي بينند.

زنان را گم كردن اين جماعت ، كودكان را فراموش كردن ،  فقير ها را رها كردند نظر آدم ها را زير پاهايشان لگد كردند.

كودكان وقت بازيشان بود انرا به كار تبديل كردند. چه تعريفي ميشود كرد از خنده كودك با دستاني خشك و الوده كه به جاي بازي با زباله سر و كار دارد. سرشان را چگونه روي بالش ميگذارند وقتي مردم با شكم گرسنه دست به گدايي برداشته اند.

اين ادم ها را از جلد خود در اوردند زنانگي زنان را بي حرمت كرده اند ، كودكان را پير كرده اند.

رويا در اينجا معنا ندارد وقتي تنها فكر اين باشي گرسنه نماني رويايي مي ماند،فكري مي ماند كه ارزويي بماند.

كودك به كودكي هايش، زن به زنانگي هايش قشنگ ميشود. قشنگ ميشود وقتي اسم كار از اسم كودك دور شود.

قشنگ ميشود زنان ازادي بيان داشته باشد و خود انتخاب كنند كه چه ميخواهند.

شكستن مرزها و فرياد زدن انها ، گرفتن حق خود، حقي كه هركس بايد داشته باشد ، حقي كه در دنيا بايد جاي حاكميت داشته باشد.

فرياد هركس به زبان مادري خودش، انتخاب هر كس به انديشه خودش. كنار هم قرار گرفتن رنگها قدرت نور دارد و قشنگي رنگين كمان براي نجات هم بنويسيم داد بزنيم تا بدست بياوريم.

دلنوشته و نقاشی های من

سپیده کرامت بروجنی

مِسکین،

در رابطه با نا امیدی که بخاطر شرایط اقتصادی امروز گریبان گیر همه مردم ایران شده (چون معتقدم فقر باعث خشونت و دروغ می‌شود)

سپیده کرامت بروجنی

 

 

باور دارم روزی

مردم این شهر را با حرف متقاعد خواهم کرد

اما افسوس که آنها غم خود را دوست دارند.

دیدم که مردم شهر

با زخم ها انس میگیرند

تا غم خود را با زجه ها آشکار کنند

دیدم که مردم شهر

به مأیوسی محتاج اند

تا با ناخن هایشان آنرا بخراشند و به دقت محافظت کنند

دیدم که مردم شهر

به خشم محتاج اند

تا با خشونت دردهایشان را مداوا کنند

دیدم که مردم شهر

به دروغ محتاج اند

تا درد را با درد دیگری مغلوب کنند

دیدم که مردم شهر

با بدی درگیرند

تا خوبی را به خوبی جایگزین کنند

اما افسوس…

خونِ دل،

در رابطه با نوجوانان یا جوانانی که برای پول یا به اجبار حکومت ایران برای دریفت اقامت و ادامه زندگی خود و خانواده در ایران به سوریه برای جنگ میروند، (بسیاری این نوجوانان تابعیت افغان دارند)

سپیده کرامت

 

دلا دیدی که خورشید از شب سرد

چو آتش سر ز خاکستر بُرون کرد

ز هر خون دلی سروی قد افراشت

ز هر سروی تذروی نغمه برداشت

صدای خون در آوازِ تذرو است

دلا این یادگار خون سرو است

دلا دیدی که خورشید از شب سرد

چو آتش سر ز خاکستر برون کرد

که از خونِ دلِ ما تذروی نغمه سر کرد

برادر نوجوان بود

برادر غرق خون بود

برادر مثل خورشید

تابان و سوزان بود

در خانه ی ما هزاران غصه جاری ست

کنار خانه ی ما شادی و غصه خوابید

 

خوش

در رابطه اینکه انسان به دست خودش و افکارش آزاد یا زندانی ست،

سپیده کرامت بروجنی

پَرِ پروازم سوخت و دلم پُر شده از حسرت سنجاقک ها

پر پروازم سوخت و دلم لک زده از هجرت مُرغانَک ها

پر پروازم سوخت و دلم خواهان رفتن شد

پر پروازم سوخت و دلم غمِ دو عالم شد

خوشا رها رفتن

به خوابی دِگر

به دریایی دگر

به آسمانی دگر

خوشا پر کشیدن

به تمنایی دگر

به مُردابی دگر

با مُرغانی دگر

خوشا پرنده بازی

خوشا نغمه سواری

خوشا سرود خوانی

خوشا خوش بودن

آزاد و چموش و بازیگوش بودن

خوشا طراوت

خوشا نشاط

خوشا رهایی

خوشا خوشا

 

به فکر بعدأ باش

هم دلی، در رابطه با همدلی و همدردی با شرایط امروزه ی مردم در کشور

سپیده کرامت بروجنی

 

بایستی بیایی میان انبوه مردمان

بایستی بدانی غم و اندوهِ مردمان

بایستی بخوانی رازِ دلی قرص و نرم

بایستی بُگذاری آجر روی دیوار، سفت و سخت

تنهایی تباه می‌کند آدم را

تنهایی افزون می‌کند شکوه و گِلایَت را

اکنون میان دو هیچ گیر کرده ای

اکنون میان دو نیست طِیر کرده ای

اکنون میان گریز سِیر کرده ای

اکنون که اکنون است

به فکر رفتن باش

اکنون دل آسوده ست

به فکر بعدأ باش

 

بازگشت به ابتدای صفحه