ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات شماره جدید

مسئله ملی و فدرالیسم

ملا حسنی

بایگانی

 

حقوق بشر

دانشجو

 

و تنها چند ساعت بعد از زلزله زمانی که هنوز رئیس‌جمهور ما هم خبر نداشت، هواپیمای روسی حامل کمک‌های امدادی در مهرآباد به زمین نشست. بیگا‌نه‌ها به جای دعا ندبه چه کارهای بیهوده که نمی‌کنند.

management_disaster_bam_03     04   d11 

و ساعت‌های بعد از همه سو طیاره بود که در فرودگاه کرمان به زمین می‌نشست. و خنده‌ای تلخ که چند بوئینگ ۷۴۷ به سمت بم رفته و مجبور به بازگشت شده بود. چرا که باند فرودگاه برای جمبوجت کوتاه بود.

 بم راه‌آهن هم نداشت. مرعشی نماینده‌ی وقت کرمان که چند سال پیشترش با همکاری خویشاوند عزیز جناب هاشمی  بهرمانی  وسط بیابان ارگ جدیدی بنا کرده بود و زمین‌هایش را به نام الماس کویر به این و آن فروخته بود چندان در فکر محورهای ارتباطی نبود.

۲. صبح کلاس تست داشتم. عصر که برگشتم اولین تصویری که دیدم ارگ فروریخته‌ی بم بود. افتخار ما. همان که هر مهمانی که داشتیم می‌بردیم و نشانش می‌دادیم تا انگشت به دهان بماند. از ارگ من، از ارگ ما تلی از خاک مانده بود بر جای.

و دیگر کسی نبود که اشک‌های مرا ببیند. بالش من پر آواز پر چلچله‌ها بود.

سه روز. درست سه روز قبلش ما بم بود. آخرین اردوی مدرسه. ۳۰ نفر نمی‌شدیم. صبح رفتیم ارگ جدید و عصر قبل از بازگشت، مگر می‌شد بم برویم و ارگ را نبینیم؟

رفتیم و ساعتی بین اون خاک عزیز پرسه زدیم. حس غریبی بود. سابقه نداشت این قدر سوراخ سنبه‌های را دقیق وارسی کنیم.

و حالا این پشته‌‌ی غبارآلود بزرگترین بنای خشتی و گلی جهان بود که تلویزیون نشانش می‌داد.

۳. همان زمینی که خشمش ارگ را به خاک نشانده بود مردمش را نیز به دندان گرفته بود.

  و باز مشکل از پی مشکل. لودر و بولدوزرهای شهر کفایت نمی‌کرد. وسایل امدادی در دسترس نبود.

تجهیزات پزشکی، ستاد حوادث غیرمترقبه، تجهیزات یافتن مدفون‌شدگان، وسایل اسکان حادثه‌دیدگان و... از هیچ کدام اینها خبری نبود. 

مرده‌ها را با لودر از زیر آوار بیرون می‌کشیدند. روز اول با دست خالی مردگان و زندگان خود را جستجو می‌کردند. چیزی به نام سگ‌ زنده‌یاب شناخته شده نبود.

  و این بار هم محنت دیگران ایرانیان را به کمک واداشت. از هر سو کمک و امداد می‌رسید.

و اما شواهد نشان می‌داد( وهنوز هم می‌دهد) که حتی یک سوم کمک‌ها نیز به حادثه‌دیدگان نرسید.

از کمک‌های نقدی کشورهای عربی و اتحادیه اروپا گرفته تا انواع غیرنقدی.

 سؤالی که امثال سعیدی‌کیا، مسئول ستاد بازسازی بم شاید بتوانند پاسخگو باشند این است که چرا پس از گذشت سه سال هنوز کوچک‌ترین وعده‌ها محقق نشده. چرا هنوز بسیاری در چادر می‌زیند.و چرا بم دیگر بم نیست؟

کی می‌شود خرماپزان را دوباره جشن گرفت؟

۴. و باز ذهنم می‌رود سمت آن روزها. یک هفته‌ای کنکور بی‌معنی شد. تک‌تک بیمارستان‌های کرمان پر بود از مجروحین زلزله. در بیمارستان باهنر راهروها نیز پر بود از

 

قبلی

برگشت

بعدی