ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشرو میثاق های آن

دانشجو

 

 

رواست؟ اما اگر جنبش های ملل تحت ستم ایرانی، خواهان رفع آپارتاید ملی و فرهنگی از تار و پود جامعه خود است، این مبارزه کشاندن ایران به چند دستگی، انحطاط تاریخی، نژاد پرستی و راه انداختن حمام خود در میان مردم ایران نام نهاده میشود؟ باور به دمکراتیزه کردن ایران آینده نمیتواند به سان دوره های قبل صرفاً با شعارهای دهن پر کن، توضیح داده شود بلکه باورمندی هر حزب، سازمان و فعالان سیاسی در عمل و اتخاذ راهکاری دمکراتیک برای کاری مشترک و همبسته است که میتواند نوید ایرانی متحد را بدهد.

 دهه هفتاد به طور کلی و سال های پایانی آن را میتوان دوران تدقیق در مسائل ملی و انتخاب راه کارهای تازه نام نهاد. این دهه علیرغم مشکلات و نارسایی هایی که جنبش کردستان آن را سپری نمود، دوره کم دستاوری نبود. با تجربه دهه هفتاد و گذر از دالان های گوناگون سیاسی مانند دوران رفسنجانی ها و خاتمی ها، زمینه و بستر تازه ای برای عبور به دهه هشتاد فراهم شد و در چنین اوضاع و احوالی بود که جنبش ملیتهای تحت ستم ایرانی وارد دهه هشتاد شد.

آغاز دهه هشتاد که با انتخاب مجدد خاتمی اما در موقعیتی ضعیفتر از قبل به عنوان رئیس جمهور همراه شد، تغیر چندانی از نظر برخورد رژیم به مردم کردستان حاصل نشد و این منطقه بیشتر از قبل در فقر، بیکاری، محرومیت، فشار سیاسی و فرهنگی فرو رفت.کارشناسان علوم اجتماعی بر این باورند که انسانها زمانی احساس فقر میکنند که نسبت به موفق نبودن خود در به دست آوردن دارایی بیشتر با تبعیض و بی عدالتی در میان طبقات مختلف جامعه مواجه شوند. در ایرانی که فقر در ابعاد وسیعی قابل مشاهده بوده و هست، در ایرانی که تبعیض و تقسیم مردم به خودی و غیر خودی اصل لاینفک سیاست رژیم محسوب میشود، کردستان در فشاری مضاعفتر بود. کردستان حتی در دوره دوم ریاست جمهوری خاتمی هم شاهد هیچ تحولی در برخورد دولت مردان به منطقه نبود. عالی ترین پست های دولت به روال دیگر سالهای عمر جمهوری اسلامی، هرگز به مردم بومی داده نشد، استاندار، فرماندار، شهردار و ... همیشه از میان غیر بومیان انتخاب شده و ارزشی برای مردم کرد در این انتخاب قائل نبودند.ایجاد فضایی کاملاً امنیتی در کردستان به سان دیگر سال ها کماکان ادامه داشته و دارد و همواره جای تاکید است که از نظر جمهوری اسلامی، کردستان منطقه ممنوعه و از نظر اپوزیسیون کرد، این سیاست سیاست تبدیل کردستان به یک پادگان بزرگ است. صراحتاً باید گفت که عملکرد جمهوری اسلامی را نمی توان به مفهوم یک ایدئولوژی مذهبی در برخورد به مردم کرد بررسی کرد.دیدگاه رژیم به مثابه یک سری عقاید سیاسی درباره اهداف و نتایج یک عمل اجتماعی سازمان دهنده نیست، بلکه بیشتر توصیف یک سیستم مخصوص حکومتی و بیزار از مردم است که در میان کسانی که مورد ظلم قرار داده میشوند، عده ای را بیشتر می آزارد. فشار جمهوری اسلامی بر مردم کرد و محروم کردن آنها از کمترین حقوق خود در حالی آزارش بیشتر احساس میشود که سکوت معنی دار اپوزیسیون را به آن بیفزاییم .اپوزیسیون ایرانی بهتر از هر کسی میداند دمکراسی به مثابه یک حکومت خودگردان عمومی تفهیم شده، زمانی که صحبت از حکومت توسط مردم مورد نظر باشد، بهرحال نظرهایی مانند اینکه مردم باید در حکومت خودشان شرکت کنند، بتنهایی بیانگر این نیست که به چه شکلی باید شرکت کنند و یا تا چه حدی باید این اصل پیاده شود، اما حداقل تبعیض در سپردن موقعیت ها باید مورد انتقاد باشد. سوال اینجاست که چرا بخش زیادی از اپوزیسیون ایرانی که خود را اپوزیسیون سراسری هم میداند، چگونه است که در برابر این همه بی عدالتی در کردستان یا سکوت محض اختیار کرده یا اگر در مواردی هم اضهار نظری کرده باشد با گاردی بسته به مسئله برخورد کرده است. اینجاست که اپوزیسیون باید از خود بپرسد که چرا به کرستان انگ تجزیه طلبی زده میشود، اما همان عوامل گوناگونی که شکاف میان ملیت های ایرانی را تشدید و بزرگتر میکند نادیده میگیرند؟ آیا جای سوال نیست که کردستان بپرسد چرا در نشست و همایش های بزرگ اپوزیسیون "سراسری" کمترین توجه به اتخاذ راهکاری عملی برای حل مسئله ملی نشده است؟ بحران از کجا ناشی میشود؟ آینده ایران را مگر چه عواملی میتواند بحرانی نماید؟ پس بی جهت نیست که گفته باشیم حل موضوع و رسیدن به راهبری حقیقتاً عملی باید محصول همفکری نیروهای سیاسی ایرانی در تمام سطوح و انطباق صحیح خواسته ها با همدیگر باشد. پلاتفرم این موضوع باید هم برآورد کننده خواست ملیت های ایرانی و هم رافع نگرانی نیروهای اپوزیسیون باشد که از احتمال تجزیه ایران و یا درگیری های ملی در هراسند.

به بحث اصلی بازمیگردم. کردستان در چنین شرایطی آرام آرام میرفت که شرایط طاقت فرسا را برنتابد. با آمدن احمدی نژاد و اتفاقی که کردستان را به صحنه نبرد رژیم با مردم کرد تبدیل کرد ، صبر مردم کرد پایان یافت و جنگی شدید و نابرابر در گرفت. کشته شدن شوانه قادری خشم مردم کرد را چنان لبریز کرد که یک ماه تمام کردستان در خون و آتش بود. در سالگرد این حادثه من طی مقاله ای به عنوان مرور رویدادها تفسیری نوشتم که در اینجا بخشی از آن را نقل میکنم. خبر کوتاه اما تکان دهنده بود  .همین خبر سرآغاز یک اعتراض سراسری در مناطق کردنشین شد. روز شنبه ۱۸ تیر ماه مامورین جمهوری اسلامی چند جوان مبارز شهر مهاباد را هدف تیراندازی قرار داده و دو تن از آنان را زخمی کردند. یکی از زخمی ها به اسم شوانه قادری که از جوانان فعال مهاباد بوده، علیرغم آن که به شدت زخمی بوده، توسط نیروهای حکومت وحشیانه شکنجه شده و به قتل می رسد. روز بعد جنازه مثله شده شوانه قادری توسط قاتلان به خانواده اش تحویل داده شد.مردم معترض و ناراضی شهر مهاباد با اطلاع از این جنایت در مناطق مختلف شهر به اعتراض و تظاهرات پرداخته و علیه حکومت شعار دادند. طی چند روز فضای اعتراضی در شهر مهاباد همچنان ادامه داشت و شهر حالت غیرعادی به خود گرفت.انتشار تصاويری از جنازه او که نشانه های شکنجه بر خود داشت به تحريک احساسات عمومی و بروز تنش انجاميد که از شهر مهاباد به ديگر شهرهای کردنشين غرب ايران سرايت کرد و تعدادی کشته و خسارات گسترده برجای گذاشت.مراجع قضائی و امنيتی، شوانه قادری را فردی شرور معرفی کردند که به اتهامات متعددی تحت تعقيب بوده و قتل او در پی مقاومت در برابر دستگيری و حمله به مأموران انتظامی رخ داده است.آنان شکل فجيع جنازه شوانه را ناشی از خودزنی و همچنين شستشوی جنازه وی با آب داغ دانستند.

سراسر مناطق کردنشین را اعتراض فرا گرفت.از شمال ترین نقاطی که کردها در آن ساکن بودند تا جنوبی ترین نقطه،همه در یک اتحاد همه گیر به سیاستهای حکومت معترض شدند.همه اذعان دارند که این گستردگی نقطه اوجي بود در جنبش كردستان و به خوبي هم نشان داد كه مساله آنطوري كه مقامات مي خواهند وانمود كنند نيست. مردم کرد با تحصنهای آرام ،مدنی و مسالمت آمیز نشان دادند که مي خواهند مسائلشان را از راه آرامش و به شیوه های صلح آميز به پيش ببرند و به هيچ وجه طرفدار خشونت نيستند.اما این حسن نیت کردها با سیاستهای دولت منطبق نشد و صاحب نظران گفتند كه برخي از
 

قبلی

برگشت

بعدی