ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

فدرال و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره چدید

حقوق بشر

دانشجو

وجود جنگی ویرانگر و هشت ساله، فشارهای سیاسی و امنتی مفرط، غیر صنعتی بودن کردستان در سایه حکومت های پی در پی و بیکاری شدید ناشی از آن، همه و همه دست به دست هم داده بود که شرایط سخت و طاقت فرسا بر مردم منطقه حاکم شود.

کردستان و جنبش آن در چنین شرایطی که بسیار مختصر توضیح داده شد، جنگ هشت ساله ایران و عراق را سپری کرد و به دوره بعدی که همزمان با کشتار هزاران مبارز سیاسی همراه بود، گام نهاد. در این کشتار وحشیانه، جمهوری اسلامی مردم کردستان و مبارزانش را بی نصیب نکرد و صدها تن از فرزندان خلق کرد، در سیاهچالهای جمهوری اسلامی و با حکم بی دادگاه های چند دقیقه ای در کنار دیگر مبارزان ایرانی به جوخه اعدام سپرده شدند. در این دوره است که جنبش سراسری در ایران و مبارزه برای حقوق دیگر ملل به مرحله جدیدی وارد میشود و دور تازه ای از مبارزه علیه جمهوری اسلامی آغاز میگردد. اما در حالی که کشتار و سرکوب مردم ایران توسط جمهوری اسلامی به بهانه جنگ دیگر رنگ باخته بود و مشکلات حقیقی مردم بیشتر از پیش عیان شده بود، به همان نسبت دید سازمان ها و فعالان سیاسی نیز به نوع های مختلفی موضوع جنبش سرنگونی، موضوع ملیت های تحت ستم، موضوع تغییر نظام سیاسی و ... را بررسی میکرد.

جدای از موضوع جنبش کردستان دیگر ملیت های ایرانی نیز برای رسیدن به حقوق خود ندای آزادیخواهی سردادند و این ندا با دو چالش سنگین روبرو بود. ورود مجدد ملیتهای تحت ستم به صحنه سیاست ایران ابتدا با ناباوری و گاهاً بی اعتنایی طیف های سیاسی مختلف روبرو شد و نوعی بی توجهی عامدانه برای نفی آنها حس میشد، اما اعتلا و خودباوری جنبش ملیتهای تحت ستم که معادلات سیاسی را به هم میریخت و باب طبع شماری از سیاسیون ایرانی نبود، فضا را تا حدود زیادی عوض کرد. از طرف دیگر رژیم جمهوری اسلامی که کلاً دشمنی اثبات شده ای با "غیر خودی ها" در ایران دارد، با مشاهده حرکت نوین جنبش های ملی تلاش ورزید که نوک تیز حملاتش را متوجه مناطق ملیت های تحت ستم ایرانی کند، که کردستان یکی از نقاط اصلی این حمله قلمداد شده و میشود. برخی از سیاسیونی که در بالا ذکر شد، در حالی که رسالت تاریخی شان ایجاب کرد و میکند که به شکل دیگری به حل مسئله ملی بنگرند و موضع بگیرند، از روی محدود نگری و یا بهتر گفته باشم کوته بینی سیاسی، بخشی از انرژی اپوزیسیون را که میبایست صرف مبارزه با رژیم تا دندان مسلح جمهوری اسلامی کنند، به بحثهایی گاهاً بیهوده و بی نتیجه اختصاص داده و میدهند که امروز نه جای آن دارد و نه طرفین مناقشه حاضر به پذیرش بحث های فرسایشی هستند. چالش بعدی بحث مورد اشاره، به خود ملیت های تحت ستم و نحوه ائتلاف و اتحاد و مخالفت های خود اینها با همدیگر بر میگردد که تا حدودی به برخی بحث ها میدان داده که مخالفین حقوق ملی، با بهره برداری از آن چنان وانمود کنند که باز کردن چنین  بحثی به زیان "کیان ملی" ، "تمامیت ارضی" و احتمالاً منجر به کشتارهای وسیع میان این ملیتها خواهد شد.

در این مورد با رجوع به برخی اتفاقات شاهد آنیم که اگر ملیت های تحت ستم و احزاب و فعالان آنها با مدیریتی صحیح تر به جدل و بحث پرداخته بودند، اوضاع به گونه دیگری بود. برای تشریح این موضوع همین بس که برخوردهای ناسنجیده برخی ها در شکل دادن به خمیر مایه بحث های انحرافی بی اثر نبوده است. برخی از افراد مورد اشاره بویژه‌ در اپوزیسیون خارج از کشور چنان به دیگران تلقین کرده اند که از دید ایشان رسیدن به‌ حقوق ملی با دگرملت ستیزی هم سطح و امری ناگذیر است‌. به عنوان مثال طرح و پیش کشیدن اختلافات ارضی میان کرد و ترک در نقده و ارومیه، بدون توجه به صحیح یا غلط بودن آن، به این شبهه دامن میزند که حل اختلاف ممکن است به جاهای بدتری کشیده شود که آینده تاری به دنبال داشته باشد.

نگرانی از چنان آینده ای نه تنها بی مورد نیست بلکه جای بحث دارد و اگر ریشه تاریخی موضوع بررسی شود، میبینیم که هشت دهه دیکتاتوری شاهی و دینی چنان اثرات ناگواری به جای گذاشته که ترس از تکرار اشتباهات قبلی و راندن ایران به سمت یک فاجعه تاریخی دیگر که یک نسل را مجدداً به سرنوشت نیاکان خود دچار سازد، بیش از هر زمانی احساس میگردد.

به بحث اصلی و ادامه نشان دادن روند حرکت ملیتهای ایرانی پس از جنگ هشت ساله و کشتار خونین تابستان شصت و هفت بر می میگردم. فضای سهمگینی که کشتار تابستان شصت و هفت آفرید، تامدتها اگر چه جنبش مبارزاتی مردم را در اقصی نقاط ایران به شکلی تحت تاثیر قرار داد، اما هرگز نتوانست روحیه مبارزاتی را از آنها گرفته، خانه نشین کرده و یا ناامید کند. جنبش مردم کردستان همسو با این تحولات و در کنار دیگر جنبش های ملل تحت ستم و دیگر اپوزیسیون ایرانی به مبارزه خود ادامه داد و نیمه اول دهه هفتاد را به بازنگری و نقد مبارزات و راهکارهایی که حس میشد ممکن است از جانب فعالان و احزاب سیاسی اش به اشتباه اتخاذ شده باشد، اختصاص داد.

ورود به نیمه دوم دهه هفتاد که همزمان شد با چرخش سیاسی در ایران و "عروج" اصلاح طلبی دولتی به رهبری خاتمی، ایجاب میکرد که با حفظ مواضع و پرنسیپ های یک جنبش انقلابی و آزادیخواهانه، جنبش کردستان راهکار خود برای مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی را مورد بازبینی مجدد قرار دهد. آنچه من از آن به عنوان بازبینی نام میبرم هرگز و هرگز توهم به ماهیت جمهوری اسلامی، ساختارهای نظام توتالیتر ولایت مطلقه فقیه، دستگاه فکری پوسیده و ارتجاعی کانون قدرت، همگونی افراد و شخصیتهای گوناگون سیاسی این رژیم با یکدیگر و کلیت باند مافیایی دستگاه ولایی نیست. کردستان به مانند دیگر سیاستهای پیشینش با حفظ کامل موضع خود، یعنی زدن دست رد به کلیت جمهوری اسلامی، از فضای ایجاد شده که در دوره خاتمی با عنوان بی مسمای "توسعه سیاسی" نام برده میشد، بهره جست و از کمترین امکانات برای پیشبرد مبارزه سیاسی استفاده کرد.

اگر سالهای قبل برخی ها به شکلی عامدانه و برخی ها از روی عدم اطلاع، جنبش کردستان را صرفاً جنبشی مسلحانه میخواندند و یا چنان تصویر میکردند که این جنبش فاقد توانمدیهای سیاسی است، نیمه دوم دهه هفتاد به آنها اثبات شد که چنین چیزی فاقد تحلیلی صحیح از موقعیت و ارزش های این جنبش است.

جنبش کردستان و خصوصاً نیروهای چپ و دمکرات عرصه مبارزه، که همواره با تحلیلی سیاسی و نه صرفاً نظامی به جنگ هیولای جمهوری اسلامی رفته و تز مبارزه مسلحانه را در رابطه ای تنگاتنگ با مبارزات سیاسی میدانستند، در دوره ایجاد شده بیش از هر زمانی، اعتقاد به مبارزه سیاسی را نشان داده و سعی نمودند که به افکار عمومی توضیح دهند که مبارزه مسلحانه نه یک امر انتخابی بلکه، ضرورتی است که به جهت سیاستهای رژیم درنده جمهوری اسلامی به آنها تحمیل شده است.

حوادث نیمه دوم دهه هفتاد در کردستان ایران و جوش و خروش مردمان در آذربایجان،بلوچستان، ترکمن صحرا و اعراب اهواز در طرح مطالبات ملی خود،هدف این جنبش ها را برای طرح سیاسی و متمدنانه خواست ها نشان داد. این نوع از مبارزه سیاسی فریادی بود نسبت به سیاست تحقیر و توهین علیه ملیتهای غیرفارس توسط جمهوری اسلامی و بانگی رسا بود که همه درک کنند، باور به مبارزه سیاسی کماکان اولویت جنبش کردستان و دیگر ملل تحت ستم ایرانی است. اما از دید من هنگامی که جنبش های ملی و در آن میان جنبش کردستان به طور مشخص، نشان داد که مبارزه سیاسی را اصل حقیقی و مبارزه مسلحانه را امر مکمل و جانبی حل مسئله میداند و طرح مطالبات را به شکلی کنکرت و فرمولبندی شده ارائه داد، برخی از نیروهای اپوزیسیون به درست یا به غلط چنین استنباط کردند که طرح مطالبات ملی و فرهنگی، ضدیت با ملت فارس است و همین را نیز تا در توان داشتند، تبلیغ نمودند. انتقاد روشن جنبش کردستان هرگز نه رو به جامعه فارس ایرانی، بلکه انتقاد از نژاد پرستی افراطی در هشتاد سال گذشته است. چرا هنگامی که در آلمان مبارزه با نژاد پرستی اصلی همگانی و امر آحاد جامعه قلمداد میشود، این مبارزه مشروع و

قبلی

برگشت

بعدی