ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

شماره جدید 


مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

بایگانی

حقوق بشر

دانشجو

 

کرفته است و همین مورد نه تنها سیستم پاتریمونیال شرقی را تعدیل نکرده ، بلکه آن را تشدید کرده است(28)

 گروهی که حول و حوش 5 اصل با هم به توافق رسیده بودند به نام معتزلی ها نام گرفتند. ازجمله موضوع اساسی مورد بحث آنها مسئله عدل و عدالت بود.  هاینریش اشتاینر (1865 م.) می نویسد؛ آنان در این مورد در مقابل جبریون استدلال می کردند که چنانچه همه چیز جبر است و اختیاری در کار نیست چطور دوباره انسان در مقابل خداوند مسئول می شود و به عذاب الهی دچار می شود ودر نتیجه آن را با عدل الهی در تناقض یافتند.

آنان به آیاتی اشاره داشتند که نشان از جبر داشت ؛ از جمله ما هر آنکه را بخواهیم هدایت و هر آنکه را بخواهیم مهری بر گوش ها می گذاریم ( گمراه) و در آخرت به عذاب الهی خواهیم انداخت. (29 ) معتزلی ها استدلال می کردند از این عبارا ت نه تنها ما به رحمان و رحیم نزدیک نمی شویم ،  بلکه با نوعی استبداد الهی روبرو هستیم. ( به این معنا که اگر جبر است و مقدر شده است پس چرا عذاب و قیامت – جهنم و بهشتی - است)  در واقع معتزلی ها خود را در دین آزاد اندیش می دانستند به این معنا که در درک از دین باید از عقل کمک گرفت. معتزلی ها خارج از اقتدار قرآن ، آزاد فکری را از اصول مسلم خود انگاشتند و در نتیجه رفته رفته از متن قرآن فاصله گرفتند، کاری که تا قبل از آن غیر قابل تصور بود و کسی جرات به انجام آن نداشت. (30)  آنان در مقابل از اختیار انسان ، به عبارتی از خواست و انتخاب آزاد انسان  دفاع می کردند  و بدین ترتیب آنان با این بینش به طور کامل درک از انسان ، خدا و جهان را تغییر دادند.

اصل بعدی آیات مربوط به خلقت جهان در قرآن بود. معتزلی ها در مقابل خلقت جهان به اراده الهی و آن هم در ظرف چند روز استدلال می کردند که شکل گیری جهان و تغییرات آن تابع قانون طبیعت است. برای شناخت جهان و تغییر آن باید قوانین طبیعت را شناخت. آنان به نقش انسان در طبیعت و تغییر آن تاکید داشتند.

آنان این قوانین طبیعت را بر همه مسلمان و غیر مسلمان یکسان دانستند. در این رابطه آنان خدا را ابدی و قوانین طبیعت را غیر ابدی خواندند که با دست یافتن و شناختن قوانین می توان طبیعت را تغییر داد.

این همان اندیشه ای است که مارکس تحت عنوان تسخیر طبیعت و تغییر آن بعنوان مهمترین ویژگی نظام سرمایه داری  تجزیه و تحلیل کرده است. اصل سوم رد صفات انتزاعی و مافوق طبیعی الهی در قرآن بود. از جمله خداوند دانا و  قادر مطلق . انان استدلال می کردند که خدا یک ذات است و نمی توان به این ذات صفات مثبت یا منفی نسبت داد. برای معتزلی ها بسیار مشکل بود که وجود شر ( بی عدالتی ، بلایای طبیعی که با گناه و بی گناه را شامل می شد ، کشتا رها و ...) را با صفت قادر بودن مطلق خداوند توضیح دهند. در نتیجه تلاش کردند که صفات مطلق خداوندی را با قوانین طبیعی و نظم جهانی متناسب کنند. آنان با تاکید بر آزادی های فردی وجود گناه وشر  را مسئله شخصی معرفی کردند که هیچ ربطی به خداوند ندارد و اخلاق تابع خرد است و اساس مذهبی ندارد و تغییر پذیر است.  در نتیجه انسان هم در خواست و هم در عمل آزاد است. همین آزادی های فردی در واقع بعدها یکی از اصول دوران روشنگری شد.

طرفداران اسلام فقه – ارتدوکسی در مقابل مدعی شد ند که با این استدلال چیزی برای کتاب هاب آسمانی باقی نمی ماند. (31)  در مقابل طرفداران اسلام ارتدوکسی حدیثی هایی (ازابو حریره ) آوردند که  پیامبر اسلام علت نبوت خود را بدلیل وجود چنین بحث هایی می داند و بدین ترتیب در این حدیث پیامبر اسلام فرمان می دهد که دیگر پیرامون این موضوعات بحثی صورت نگیرد. ( 32) در واقع برای اسلام فقه - ارتدوکسی ، حدیث ها ( ادبیات شفاهی در اسلام) به ما نند صفحه گردان عمل می کند.

 به این معنا که بر روی آن می ایستند و به هر طرفی که مایل هستند ، می چرخند. اصل بعدی استدلال معتزلی ها پیرامون معاد و روز قیامت بود اما جدال این دو جریان زمانی به اوج می رسد که معتزلیون ،، قرآن،، کتاب آسمانی را به زیر سوال می برند ( اصل پنجم) و مدعی می شوند که کلام خدا نیست بلکه نوشته دست بشری است. (33) انان مدعی می شوند که انسان ضرورتی به وحی ندارد و ورود به وحی ما را به تکرار در عمل و ( فکر) دچار می کند.

به عقیده آنان اگر چه این امور را پیامبر اسلام گفته است ولی در نهایت به عهده و رغبت بشری گذاشته است  و جبر نیست. (34) یکی از معتزلی ها (35) که در بیت الحکمه تدریس می کرد می نویسد؛ ما برای زندگی و اصلاح امور در زندگی فقط نیاز به خرد داریم و به علمای آن زمان برخوردی شدید داشت.

او معتقد است که باید عقل خود را به کار بیندازیم و این امر مربوط به اسلام و غیر اسلام نیست و دوران جهالیت و غیر جهالیت ، به بکار گیری از خرد مربوط می شود که با عقل می توان هم دوران جهالیت را فهمید و هم دوران غیر جهالیت را.(36)  معتزلی ها به نام مرتد تحت تعقیب طرفداران اسلام فقه – ارتدوکسی بخصوص طرفداران اشعری(37) قرار گرفتند.

اکثر کتاب های معتزلی ها سوزانده شد و بخشی از انها نیز به دجله و فرات انداخته شد. با از بین رفتن این جریان و آثار آنان چرخش علم و تجمع آن در جهان اسلام متوقف شد ،  و به لحاظ حافظه و ذهنیت تاریخی ( در چارچوب تاریخ اندیشه و فرهنگ) شکافی بین نسلی ایجاد کردند ودر نتیجه مسلمانان  به یک فراموشی تاریخی مزمن گرفتار شدند. در مفهوم جامعه شناسی تفهمی وبری ما نمی دانیم که چنانچه این جریان عقل گرا مسلط می شد آیا پدیده ها و واقعیت های تاریخی ( دوران روشنگری ، رفرم دینی و ...)، به گونه ای دیگردر جهان تکا مل پیدا می کرد. از آنجا که ما نمی توانیم زمان را به عقب ببریم و با تغییر متغیر های خود نتایج را مشاهده کنیم. تا ابد این سوال برای ما یک فرضیه خواهد ماند.

  بدین ترتیب معتزلی ها در1100 سال قبل (به عبارتی 11 قرن قبل) ، خرد را از ایمان جدا کردند و برای اولین باردر همان مدنیت کهن ( کلاسیک ) اسلام ، اندیشه یونانی را تغییر و تکامل بخشیدند و پایه علم سکولار را در سیستم فکری خود( جهان بینی یکتا پرستی) فرمول بندی کردند.  اگر چه اصول فکری وفلسفه دین آنها پایه هر سه دین اسلام ، مسیحیت و یهود (که ریشه مشترکی با هم دارند) را متزلزل ساخت ولی با ورود این جریان عقل گرا و گسترش آن

( با چاپ و تکثیر آنها ) دراروپای غربی ،  بیش از اسلام و مدنیت آن ، این مدنیت مسیح و بعد یهود بود که از آن منتفع شد. 

 بخشی از آثارو اندیشه آنان توسط احمد بن یحیی بن المرتضی به نام طبقات المعتزله تالیف شده است. این کتاب  در سال 1961 در لبنان و در آلمان و انگلیس نیز به چاپ رسیده است. (37)

بدین سان امپراطوری عثمانی عنصر افول خود را از خلافت عباسیون به ارث برد و نمایندگان اسلام فقه – ارتدوکسی از این به بعد به طور مستقیم و غیر مستقیم اثر گذار ترین نیروی اجتماعی در زمینه های فرهنگ،  سیاسی  ، اقتصادی و نظامی ، در دوره امپراطوری عثمانی شدند. امپراطوری  به طور طبیعی در سایه اسلام فقه - ارتدوکسی به دکترین جهاد ( فتوحات) و در نتیجه تمرکز بر تقویت نظامی  روی آورد و بخش های متفاوت اجتماعی سیاست ، اقتصاد و ... در متن مذهب به هم تنیده شد و از تکامل باز ماند وفرآیند  تفکیک سازی آنچنان که در اروپا تکامل پیدا کرد ، نه تنها در امپراطوری عثما نی که در جهان اسلام شکل نگرفت ، چرا که با قدرت روحانیون در تضاد بود.  به عبارتی با تداوم دوران قرون وسطی تا به امروز گسستی نه در فرهنگ به طور عام ، و به طور خاص در سیاست و معرفت دینی در جهان اسلام پدید نیامد. در واقع آنچه که ما تا به امروز با آن روبرو بود یم ، باز تولید اسلام فقه – ارتدوکسی است

( اسلام دفاعی – تهاجمی)  و نه اسلام در مفهوم دکترین تبادل فرهنگی (اسلام هلنیزه شده و الویت عقل در معرفت و کشف حقیقت ).  اما ارو پا ئیان فقه و اسلام ارتدوکسی را به خود ما واگذار کردند و اندیشه عقلانی موجود در فلسفه ، اللهیات هلنیزه شده و علوم طبیعی شرق اسلامی را گرفتند و در درون خود توسعه دادند. در واقع بنیاد گرایی  
 

قبلی

برگشت

بعدی