ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشر

دانشجو

این است سرگذشت من

امید رضا میرصیافی

٢٩ اسفند  پیکر امید رضا میرصیافی در گورستان بهشت زهرا دفن شد. خانواده وبلاگ نویس جوان خواهان روشن شدن چگونگی مرگ فرزند خود شده‌‌اند.  یک هفته پس از مرگ این  رورنامه‌نگار و وبلاگ‌نویس، گزارشگران بدون مرز خواهان تشکیل فوری کمیسیون مستقلی برای بررسی و تحقیق در باره چگونگی این قتل است.

گزارشگران بدون مرز در این باره اعلام می‌کند " مقامات قضایی – امنیتی با سواستفاده از تالم و تاثر خانواده، پیکر این امیدرضا میرصیافی را بدون کالبد شکافی دفن کرده‌اند. ما خواهان روشن شدن همه حقایق در باره  این مرگ هستیم. بنا بر اطلاعات ما این یک قتل است و همه مسئولان آن در هر رده‌ای باید تحت تعقیب قضایی قرار گرفته و مجازات شوند. ما می‌خواهیم تحقیقات جدی در باره چگونگی این قتل انجام شود."

بنا بر اطلاعاتی که ما بدست اورده‌ایم. تناقضات و نشانه‌های اهمال‌کاری جدی میان اسناد رسمی " بازداشتگاه اوین" و " بیمارستان لقمان حکیم" و "پزشکی قانونی" در باره ساعت انتقال به بیمارستان و ساعت فوت  وجود دارد. 

مسئولان امنیتی قضایی در زندان اوین می‌خواهند امیدرضا میرصیافی را بعنوان فردی " افسرده و متمایل به خودکشی" نشان دهند. اما اتهام اصلی آنها " عدم همیاری با انسان در خطر " است. ما امروز ضروری مي‌دانيم که گزارشگران سازمان ملل در باره ی آزادی بيان وعقيده و دستگیری خودسرانه و اعدام‌های غیر قضایی هر چه زودتر به ایران اعزام شوند.

در روز ٢٨ اسفند گزارشگران بدون مرز در اولین اطلاعیه خود خواهان تشکیل کمیسیون مستقلی برای بررسی و تحقیق در باره چگونگی قتل این رورنامه‌نگار و وبلاگ‌نویس شد و از مقامات خواسته بود همانگونه محمد علی دادخواه وکیل این وبلاگ‌نویس نویس اعلام کرده است پیکر وی برای تحقیقات و روشن شدن چگونگی مرگ از سوی پزشکان مستقل کالبد شکافی شود.

در تاریخ ١٩ بهمن، امید رضا میرصیافی وبلاگ نویس به شعبه ١٥ دادگاه انقلاب تهران احضار و و زنداني شد. وی در تاریخ سوم اردیبهشت سال جاری نیز بازداشت و ٤١ روز بعد با سپردن وثیقه ١٠٠ میلیون تومانی آزاد شده بود. در تاریخ ١٢ آبان در شعبه پانزده دادگاه انقلاب اسلامی تهران محاکمه و با استناد به مواد ٥٠٠ و ٥١٤ قانون مجازات اسلامی برای " فعالیت تبلیغی علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران " به شش ماه زندان و برای " به توهین به آیت اله خمینی و آیت اله خامنه‌ای" به دوسال زندان محکوم شد.

گزارشگران بدون مرز آخرین نامه امیدرضا را که پیش از بازداشتش برای سازمان ارسال شده بود، ترجمه و منتشر کرده است:

اين است سرگذشت من

اطلاعات شخصی :
نام : اميد رضا
نام خانوادگی : ميرصيافی
سن : ٢٩
تاريخ تولد : اول آگوست ١٩٨٠
شغل : روزنامه نگار آزاد

سوابق کاری : (روزنامه جوان ) ٢٠٠٥ تا ٢٠٠٦ ) – روزنامه آينده نو ( ٢٠٠٧ ) – راديو ھمصدا در سوئد ( ٢٠٠٤ تا ٢٠٠٦ (راديو زمانه ( ٢٠٠٧ ) – سايت ھنر و موسيقی ( ٢٠٠٤ تا ٢٠٠٧
از سال ٢٠٠٣ وبلاگ نويسی را ھم زمان با کار روزنامه نگاری ام آغاز کردم. بيشتر مطالبی که در وبلاگم می نوشتم ماھيت فرھنگی و ھنری داشت و در لابلای آن گاھی مطالب طنز سياسی ھم می نوشتم. از سال ٢٠٠٦ نيز فعاليت ھای فرھنگی خودم را نيز آغاز کردم. در سالھای گذشته در مورد موسيقی اصيل و ادبيات کلاسيک ايران تحقيق کرده ام و ھيچگاه وارد فعاليت ھای سياسی نشدم و اعتقادی ھم به آن ندارم. تنھا در سال ٢٠٠١ بود که به دليل شرکت در يک تجمع اعتراضی در تھران دستگير شدم و به مدت بيست روز در زندان اوين بازداشت بودم اما دادگاه مرا گناھکار ندانست و رای به برائت من داد.
در تاريخ سوم ارديبھشت امسال چھار ماموران امنيتی دادسرای انقلاب تھران با مراجعه به منزل، من را دستگير و به ھمراه وسايلم(از قبيل کامپيوتر، اسناد و مدارک شخصی، دست نوشته ھا، آرشيو موسيقی و ..) به زندان اوين منتقل کردند بدون آنکه دليل دستگيری من را اعلام کنند. يک روز بعد من را از زندان اوين با دستبند به دادگاه انقلاب بردند و بازپرس پرونده اتھامات من را اقدام عليه امنيت کشور از طريق وبلاگ نويسی، توھين به رھبران جمھوری اسلامی و توھين به مقدسات اسلام عنوان کرد و قرار بازداشت موقت صادر کرد. در مدتی که در يک سلول انفرادی در زندان اوين بازداشت بودم بيش از بيست بار در مورد اتھامات وارده مورد بازجويی قرار گرفتم بدون آنکه به وکيل دسترسی داشته باشم.

در مدت بازداشتم تحت فشار روانی زيادی بودم و متھم به بر اندازی رژيم از طريق ھمکاری با گروه ھا و احزاب مخالف رژيم جمھوری اسلامی، انتشار مطالب توھين آميز عليه دين اسلام و مقدسات اسلامی در وبلاگ، توھين به رھبران و مسئولان رژيم، داشتن روابط گسترده با مخالفان رژيم در خارج از کشور و غيره می کردند که در نھايت مجبور شدم تحت ھمين فشارھا به اکثر اتھاماتی که آنھا عنوان می کردند اعتراف کنم. پس از ٤١ روز با قرار وثيقه بسيار سنگين صد ميليون تومانی (صد ھزار دلاری) آزاد شدم. در آخرين روز بازداشت، ا زمن اعتراف تلويزيونی گرفته شد. اقدامی که در اين سالھل مرسوم شده است. گرفتن چنين اعترافات و اقرار ھايی از اين جھت است که اگر زمانی لازم دانستند آنرا از تلويزيون دولتی پخش کنند و اين اقدام آنھا به منزله ارعاب و تھديد تلقی می شود.

در نھايت در تاريخ ١٢ آبان در شعبه پانزده دادگاه انقلاب محاکمه و به دوسال و نيم حبس به دليل آنچه که توھين به رھبران نظام و تبليغ عليه نظام خوانده شده محکوم شدم که اين حکم در تاريخ بيست و ششم آذر به من اباغ شد. روز گذشته نيز ( ١٤ بھمن) وکيل بنده آقای دادخواه با مراجعه به دادگاه متوجه شد که قاضی پرونده را برای دايره اجرای احکام فرستاده است بدون اينکه حکم به وکيل پرونده ابلاغ و مورد اعتراض قرا گيرد. پس از آزادی موقت من از زندان بود که توانستم به وکيل دسترسی پيدا کنم. در حال حاضر وکالت پرونده مرا آقای محمد علی دادخواه بر عھده دارند. در تاريخ دوم نوامبر ٢٠٠٨ بود که دادگاه رسيدگی به اتھاماتم در شعبه ١٥ دادگاه انقلاب برگزار شد. دادگاه بدون حضور نماينده دادستان برگزار شد و به مدت چھل و پنج دقيقه طول کشيد. در نظر کارشناسان دادگاه انقلاب تھران، وبلاگ روزنگار بازديد کننده زيادی نداشته است و از اين رو نمی توان آنرا نشر يا تبليغ عليه نظام بکار برد و مھمتر اينکه اقدامات من ھمراه با سوء نيتی ھمراه نبوده است. اما بر خلاف ھمه اين موارد، قاضی دادگاه در تاريخ ششم دسامبر ٢٠٠٨ رای به محکوميت من داد و مرا به علت آنچه که تبليغ عليه رژيم و توھين به بنيانگذار جمھوری اسلامی (آيت اله خمينی) و رھبر فعلی نظام (آيت اله خامنه ای خواند به ٣٠ ماه زندان محکوم کرد. اين در حالی است که من پرونده ديگری در باب توھين به مقدسات اسلامی نيز دارم. حکم دادگاه در تاريخ ٢٦ دسامبر به من ابلاغ شد اما تا الان دادگاه، بر خلاق قانون، حکم را به وکيلم ابلاغ نکرده است.

روز ١٠ ژانويه بود که از دادگاه با من تماس گرفتند و گفتند که مھلت بيست روزه من برای ارائه لايحه دفاعيه به دادگاه و درخواست تجديد نظر در حکم تمام شده است و من در جواب انھا گفتم که ھنوز حکم به وکيلم ابلاغ نشده است و برای ھمين است که ايشان تا الان لايحه دفاعيه را به دادگاه ارائه نداده اند.

آنگونه که آقای دادخواه به من گفت از آنجا که به احتمال زياد حکم صادره در دادگاه تجديد نظر تاييد خواھد شد لذا دادگاه تصميم گرفته است که حکم را به وکيل پرونده ابلاغ نکند تا ھر چه سريعتر حکم محکوميت من به اجرا گذاشته شود. اين است سرگذشت من.

صفحه قبل

برگشت

صفحه بعدی