ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشر

دانشجو

 

سقوط جمهوری اسلامی به قعر پرتگاه عدم مشروعیت

امیرافشین حیدری

سیر تحولاتی که در صحنه سیاسی و اجتماعی کشور ایران طی سی سال گذشته روی داده است نشان می دهد که رابطه میان حکومت و مردم تبدیل به یک نوع رقابت برای پیشی گرفتن از یکدیگر در جدالی شده است که یکی برای تداوم عمر حکومت با توسل به هر شیوه ای تلاش می کند و دیگری برای رهائی از فشار استبداد حکومت مذهبی به هر طریقی می کوشد که استخوانهایش در زیر چنین فشاری خرد نشود. اما در این جدال نابرابر که اقلیتی تا به دندان مسلح در مقابل اکثریتی ایستاده اند که تجربه تلخ دو نوع دیکتاتوری سلطنتی و مذهبی کمر آن را خم نموده و زخم تازیانه سرکوب و خفقان بر جای جای پیکر نحیف او نقش بسته است روش رقابت نمی تواند هم جنس و مبتنی بر اصولی یکسان و جوانمردانه باشد.

پس از انقلاب 57 و سقوط حکومت پهلوی، جریانها و گروه هائی که نقش اصلی را در شکل گیری و پیروزی این انقلاب داشتند فرصت این را یافتند که در فضای باز سیاسی حاصل از انقلاب مواضع و برنامه های خود را برای ترسیم آینده کشور و ایجاد یک حکومت سکولار و دموکراتیک به توده مردم معرفی کنند اما اقلیتی بنیادگرا به رهبری خمینی که توانسته بود با استفاده از فضای احساسی حاکم بر جامعه و با توسل به اعتقادات مذهبی مردم، جمعیتی سرکوبگر و رادیکال را با خود همراه سازد این انقلاب و دستاورد آن یعنی سقوط حکومت استبدادی پهلوی را به نام خود مصادره و با به حاشیه راندن و حذف گروه ها و جریانهای مترقی، کنترل امور کشور را بدست بگیرد.

ماهیت نظام دیکتاتوری اسلامی که خمینی آنرا بنیان گذاشت و نام جمهوری اسلامی بر آن نهاد، ایجاب می کرد که همه گروه ها و مراکز اشاعه دهنده تفکرات و مواضع دموکراتیک که احتمال پشتیبانی و حمایت گسترده از سوی مردم داشته باشند به یکباره و برای همیشه حذف شوند. گروه هائی که مطالباتی در سطح کلان از نظام تحت هدایت خمینی در ذهن خود داشتند. آنچه که مرز میان خط مشی این گروه ها و نظام ابداعی خمینی را تعیین می کرد اعتقاد به اصل اساسی دموکراسی یعنی حق حاکمیت مردم بود که این اصل در جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن هیچ جایگاهی نداشت و جای خود را به اصل ولایت فقیه بعنوان شالوده و رکن اصلی نظام جمهوری اسلامی داده بود.

پروژه حذف جریان های مخالف، با اعدام های خونین اعضا و هواداران گروه های مخالف بویژه سازمان مجاهدین خلق ایران که از تابستان سال 60 آغاز و در تابستان سال 67 در شکل یک قتل عام سازمان یافته و تمام عیار به اوج خود رسید نشان داد که حکومتی که خمینی بینانگذاری کرد یک رژیم تمامیت خواه و دیکتاتوری است که زبان گفتگوی او با منتقدانش شکنجه و اعدام است. حکومتی که پاسخ هر صدای مخالفی را با سرنیزه و چوبه دار می دهد. حکومتی که نه تنها هیچ تصمیم و برنامه ای برای سهیم نمودن مردم در سرنوشت کشورشان ندارد بلکه با ایجاد بدعتی بنام ولایت فقیه، اختیار تمام امور فردی و اجتماعی مردم و آینده کشور در تمامی ابعاد را بصورت مادام العمر در اختیار یک فرد قرار می دهد.

دهه شصت و جنایاتی که رژیم ایران طی آن مرتکب شد چهره عریان و واقعی جمهوری اسلامی را در برابر دیدگان مردم ایران قرار داد و فضای ارعاب و سرکوب را بر جامعه ایران حاکم کرد. چیزی که رژیم برای تثبیت خود بعنوان حکومتی فاقد پایگاه مردمی به شدت به آن نیاز داشت.

 

پس از این دوران و اتمام فاز تثبیت حکومت، رژیمی که بدلیل تداوم جنگ 8 ساله با عراق به شدت با کمبود بودجه مواجه شده بود و منابع لازم برای تجدید قوا و بازگشت به اقتدار اولیه را تا حدود زیادی از دست داده بود شیوه ای را در پیش گرفت تا بتواند بدون ایجاد تنش در جامعه و تحریک توده مردم اسباب تداوم حکومت را فراهم کند. این مقطع که تحت عنوان دوران سازندگی با ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی آغاز شد ضرورتی بود که حکومت ایران برای احیای نیروهای سرکوبگر همچون بسیج و سپاه و نیز توسعه دستگاه های امنیتی و اطلاعاتی به آن احساس نیاز می نمود و در عرصه روابط بین المللی نیز لازم بود تا چهره ای میانه روتر نسبت به دوران رهبری خمینی و ریاست جمهوری خامنه ای به کشورهای غربی معرفی شود و بدین طریق زمینه توسعه روابط اقتصادی و سیاسی با برخی کشورهای خارجی بمنظور افزایش توان مالی رژیم برای ترمیم زیرساختهای امنیتی فراهم شود.

در فاصله زمانی دور چهارم تا ششم انتخابات ریاست جمهوری، رژیم ایران شاهد کمترین میزان از مشارکت مردمی در انتخابات بود و در زمان ریاست جمهوری رفسنجانی به حداقل میزان خود رسید. در چنین شرایطی حکومت بدلیل مواجه شدن با بحران جدی عدم مشروعیت، وارد فاز جدیدی شد که در آن زیربنای سیاستی کلی برای بقای نظام را گذاشت. هدف این سیاست افزایش میزان مشارکت مردم در انتخابات با تغییر متناوب چهره های نامزدهای ریاست جمهوری از رادیکال به میانه رو و بالعکس بود که مأموریت هریک از این چهره ها متفاوت اما در راستای حفظ و بقای نظام بوده است.

با افزایش فشارهای اقتصادی و سیاسی بر مردم در دور دوم ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی که با بسته شدن فضای سیاسی جامعه و تشدید سرکوب همراه شد جمهوری اسلامی برای به صحنه کشاندن مردم سرخورده و بی رمق از فشارهای حکومتی، نیاز به چهره ای میانه رو و به ظاهر هوادار اصلاحات داشت تا بتواند در حکم سوپاپی برای کاهش فشارها و تهدیدات ناشی از خیزش های عمومی در بطن جامعه عمل کند. در اینجا بود که شخصیتی با چهره خندان بعنوان کاندیدای اصلاح طلب از آستین جمهوری اسلامی خارج شد و با دادن شعار اصلاحات موجی از فضای احساسی را در جامعه و در میان مردم بستوه آمده از استبداد بوجود آورد. نتیجه چنین فضائی همان بود که جمهوری اسلامی برای آن برنامه ریزی کرده بود: حضور حداکثری مردم در انتخابات هفتم ریاست جمهوری در 2 خرداد 76. حضوری که رژیم آنرا بعنوان دلیلی بر مشروعیت حکومت و در رأس آن ولایت فقیه به جهانیان اعلام کرد.

 

قبلی

برگشت

بعدی