ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشر

دانشجو

 

اما محمد خاتمی تاریخ مصرفی برای رژیم داشت که به حکومت فرصتی 8 ساله برای دور کردن ذهن مردم و افکار بین المللی از ماهیت دیکتاتوری خود بدهد. در این مسیر رژیم ایران نگرانیهائی نیز از فرصت یافتن جریان های روشنفکری و سکولار در جامعه و از اینکه مبادا در چنین فضای کاذبی که حکومت برای مقاصد خود فراهم کرده اجازه بروز و تولد بیابند داشت. پروژه قتلهای زنجیره ای و سرکوب دانشجویان در تیرماه 78 نمونه ای از اقدامات رژیم برای رفع این نگرانی ها بود. در این دوران جمهوری اسلامی به شدت نیازمند منحرف شدن توجهات بین المللی از موضوع ایران بعنوان یکی از کانون های حمایت از تروریسم و بنیادگرائی و بعنوان کشوری که حکومت آن در صدر حکومتهای ناقض حقوق بشر می باشد بود. رژیم ایران در سایه دولت اصلاحات اما مأموریت دیگری هم داشت: حرکت چراغ خاموش به سمت تولید سلاح هسته ای. برنامه ای که جمهوری اسلامی برای تضمین بقای خود سخت به آن احساس نیاز می کند. پروژه ای که نخستین بار بزرگترین گروه مخالف جمهوری اسلامی در خارج از کشور، سازمان مجاهدین خلق از آن پرده برداشت و از آن زمان تا کنون مهمترین نگرانی جامعه بین المللی در مورد ایران بوده است.

 

با به سر آمدن تاریخ مصرف دولت اصلاحات، رژیم ایران که دیگر احساس می کرد به آن سطح از مشروعیت ظاهری که بتواند افکار داخلی و بین المللی را فریب دهد رسیده است، باری دیگر پوست انداخت و با روی کار آوردن چهره ای رادیکال بنام محمود احمدی نژاد وارد فاز بعدی تثبیت نظام شد. فردی ناشناس که با اجرای بند به بند نظرات و تمایلات ولایت فقیه و به نمایش در آوردن چهره واقعی نظام به شناخته شده ترین شخصیت رژیم در سطح بین الملل تبدیل شد. شخصیتی که تمامی نیروهای سرکوبگر رژیم از گروه های فشار و چماقداران لباس شخصی گرفته تا سپاه و بسیج را نمایندگی می کرد. حال نوبت آن شده بود که خنجر نظام از غلاف مرصعی که نام دولت اصلاحات بر آن نهاده بودند بیرون بیاید و با امنیتی و پلیسی کردن جامعه از طریق اجرای انواع و اقسام طرح های سرکوبگرانه همچون طرح امنیت اجتماعی، مبارزه با بدحجابی، مبارزه با اراذل و اوباش، براه انداختن موجی از دستگیری ها و بازداشتهای فعالین مدنی و سیاسی، افزایش آمار اعدام ها و هزاران پروژه دیگر به آنها که به غلط خیال خام اصلاح این رژیم را در سر می پروراندند و یا به تعبیر حکومت در صدد براندازی نرم بودند بار دیگر یاد آوری کند نظامی که همه قداست و مشروعیت آن در ولایت فقیه خلاصه می شود قابل اصلاح نیست.

احمدی نژاد و سیاستهای او بیش از آنکه دست پخت بخش اقتدارگرای حکومت و در رأس آن رهبر رژیم باشد محصول دوران به اصطلاح اصلاحات بود چرا که جریانی که خود را اصلاح طلب می نامید با مشغول کردن افکار جامعه و بخصوص جوانان به یک امید واهی یعنی اصلاح رژیم و بعد از آن با شکستی از پیش طراحی شده، موجی از سرخوردگی و انفعال را در جامعه بوجود آورد.

جامعه ای که دل به تغییری بزرگ در آینده خود بسته بود ولی پس از 8 سال متوجه شد توسط بخشی از خود نظام به بازی گرفته شده تا به نظام حاکم، مشروعیت ببخشد. این انفعال دست حکومت را برای بیرون کشیدن احمدی نژاد از صندوق های رأی انتخابات نهم ریاست جمهوری باز گذاشت و او در برابر دیدگان بی تفاوت ملت با دست ولایت فقیه از کلاه شعبده بازی نظام بیرون آمد.

این انتصاب سر آغاز دوران تاریک دیگری برای مردم ایران بود. دورانی که رژیم ایران از اعتبار و عزت ملت ایران بیش از همیشه برای قدرت نمائی پوشالی اش در صحنه بین المللی هزینه کرد. ثروتهای ملی را به باد داد و آنرا به خدمت توسعه برنامه تسلیحات هسته ای و حمایت از گروههای تروریستی در آورد. ایران را در برابر جامعه جهانی قرار داد و هزینه آنرا مردم ایران با تحمل فشار تورم، فقر و بیکاری، فساد و ناامنی، سرکوب و اختناق پرداختند. نظام با سرکار آوردن احمدی نژاد خط بطلانی بر این تصور کشید که حکومت برخلاف جهت اصول اولیه اش در حال بازگشت به سوی ملت است چرا که اساساً حکومتی که برخاسته از متن ملت نباشد هیچوقت به سوی ملت بازنخواهد گشت و این واقعیت را احمدی نژاد با بازگشت به اصول انقلابی خمینی به خوبی در برابر دیدگان مردم ایران و جهان به تصویر کشید. دولتی که تمام امور کشور را با دروغپردازی و نهادینه کردن آن در تمام اجزای خود اداره و هر نظر مخالفی را در دم سرکوب می کند الگوی بی عیب و نقصی برای حذف کامل مردم از دایره تصمیم گیری در مورد سرنوشتشان و تقدیم بی کم و کاست آن به ولایت فقیه می باشد که حمایت تمام قد رهبر رژیم از این دولت و شخص احمدی نژاد گواه آشکار این واقعیت است.

دیوارمشروعیت کاذبی که حکومت طی دولت اصلاحات برای خود دست و پا نموده بود به یکباره در دولت احمدی نژاد فرو ریخت و این رژیم را برای دور بعدی انتخابات به شدت نگران کرد. به رسم سنتی که رژیم بخوبی آنرا در انتخابات هفتم آزموده بود حضور کاندیداهائی به ظاهر متفاوت با احمدی نژاد می توانست مردمی را که دولت احمدی نژاد کارد را به استخوانشان رسانده بود یعنی کل جمعیت ایران منهای هواداران ارتجاع و ولایت فقیه را به صحنه ای بکشاند که رژیم برای کسب مشروعیت دوباره سخت به آن نیاز دارد: نمایش انتخابات دهم ریاست جمهوری.

دستگاه تبلیغاتی رژیم بکار می افتد. در فضائی عاری از احزاب و مطبوعات آزاد، احزاب حکومتی و باندهای درونی رژیم با خیالی آسوده هیاهو و رجزخوانی های خود را علیه یکدیگر آغاز کردند. باندهای موسوم به اصولگرا و اصلاح طلب  در برابر هم قد برافراشتند تا تعیین کنند اینبار قدرت به کدام سوی حکومت تعلق دارد. شورای نگهبان ارگان منصوب ولایت فقیه بعنوان مرجع یکدست سازی حکومت،  4 نامزد وابسته به حکومت را از میان بیش از 400 متقاضی نامزدی انتخابات بعنوان افراد واجد صلاحیت برای نمایندگی ملت برگزیدند. در میان این واجدان شرایط چهره ای نمایان شد که نام و سابقه اش برای مردم آشنا بود ولی تلاش می کرد خود را هم تابع اصول انقلاب معرفی کند و هم اصلاح طلب و در یک عبارت: اصلاح طلب اصولگرا. دو مفهومی که هرگز در رژیم جمهوری اسلامی قابل جمع شدن نیست. همانگونه که جمهوریت آن با اسلامی بودنش.

اما حضور او به تنهائی جاذبه لازم را از نگاه حاکمیت برای کشاندن مردم به صحنه انتخابات نداشت و می بایست فضائی متفاوت با سایر انتخابات ایجاد می شد تا آن اکثریت خاموشی که زخم خورده جنبش (فریب) اصلاحات بودند و در نمایش انتخابات نهم حضور نداشتند به صحنه بیایند و بار دیگر به بزرگترین بدعت تاریخ ایران یعنی ولایت فقیه مشروعیت ببخشند.

صحنه به خوبی طراحی می شود. همه کاندیداهای جدید می گویند آمده اند تا احمدی نژاد برود. این سخن محور شعار تبلیغاتی آنها را تشکیل می دهد. شعاری که اتفاقاً در مفهومی وسیعتر خواسته واقعی ملت ایران بود. چرا که احمدی نژاد تجلی حکومت ولایت فقیه از نگاه مردم بود و رژیم بخوبی آنرا دریافته بود.

 

صفحه قبل

برگشت

صفحه بعدی