ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات  بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

سید ابراهیم نبوی

حقوق بشر

دانشجو

 

بگیریم، من هم گوش میکردم ولی چنین چیزی نمی شنیدم ولی دلم به همان نشنیده هم خوش بود و از آن انرژی میگرفتم و میگرفتیم.

وقتی روزی این مسئله را با اسفندیار منفرزاده در میان گذاشتم گفت اصلا آنجا از سیاهکل حرفی گفته نمی شود و آب پاکی را بر روی دستم ریخت.

منظورم از طرح این داستان، فلسفه  حضورحاضر و شاهد صفائی فراهانی های ماتریالیست در سطح جامعه ای بود که اختناق شاهانه با حملات پلیس و ساواکش تسمه از گرده خلق کشیده بود، اسفندیار منفرد زاده با خلق آن آهنگ خواهی نخواهی به فلسفه حضور شاهد یعنی شهید صفائی فراهانی رونقی دیگر گون داده بود، هر چند که امروز همان امید آهنگین کوچکمان را هم با لگد زدن به خسروگلسرخی و سعید سلطانپور به نفع طنین سنگین ترانه محمد و حفظ جان فرج سرکوهی میخواهد از ما دریغ کند. اینچنین مباد زیرا سینه پروانه اسکندری ( فروهر) و مختاری و دیگران که اسفندیار از آنان نام میبرد با کارد و چاقوی تیز جلادان حاضر در صحنه دریده شد، اینچنین مباد زیرا  که اسفندیار منفرزاده متعلق به مردمی است که اگر چه رژیم جگر گوشگانشان و عزیزانشان را با هر تفکر و ایدئولوژیی کشت و از بین برد ولی آنان هنوز این شهدا را در اذهان خود دارند و فردا پس از سرنگونی این رژیم  میخواهند در قبرستان شهدای  راه آزادی خلقمان آنان را به خاک بسپرند من هم میخواهم خاکستر پسر نوزده ساله ام را با کمک دوست عزیزم اسفندیار منفرد زاده به ایران برده و در قبرستان شهدای انقلاب به خاک بسپرم. اسفندیار سینه هامان در تب از دست دادن عزیزانمان آن چنان داغدار است که از عزیزی چون تو توقع نخواهیم داشت که ما را به تهمت شهید پروری خمینی گرایانه بیآلائی، نه، هرگز چنین مباد.

  سيلی درگوش بنواز و گفتگو کن.

22 فوريه 05                                              جـعـفـرزاده

سالها در انتظار يک اقتدار اينچنين در قبال ايران بودم. يک سياست نيرومند که بر اروپا نظارت کند و مانع از قرارداد پشت پرده گفتمان انتقاد آميز با ايران گردد. زيبا و نشعه آور بود ديدن اين صحنه های تاريخی. وقتی خانم کاندليس رايس وزير خارجه به اروپا آمد با همتايان خود سخن نگفت بلکه در سطح نخست وزيری يا رياست جمهوری ملاقات کرد.

اين از ديگاه زبان سياست خارجه سيلی سوزناکی است که بر ديپلماسی اروپا نواخته شد و در نوع خود بيسابقه بود. حتی جرج بوش هم رياست دولتهای اروپايی را در پادگانهای آمريکايي و مکانهای مشابهه به ملاقات فرا خواند. آنانی که زبان ديپلُماسی خوب ميدانند باخبرند که اين برخورد در عالم سياست بيسابقه بود. علت اين تاخت و تاز در اروپا و گرد و خاک آنستکه اروپا با عربده کشی در برابر ديپلماسی آمريکا در قبال عراق پس از اروپای متحد احساس قدرت ميکرد.

به زورآزمايی با سرمايه و اقتدار آمريکا پرداخته بود. اروپا گمان ميکرد که آمريکا پس از 11 سپتامبر و نگ افغانستان ضعيف شده و پس از جنگ با عراق ديگر از پای درخواهد آمد و آنگاه اروپا خواهد توانست اين پيروزی را جشن بگيرد. يک رويای بی پايه واساس که مانند حباب روی آب ترکيد. اکنون تن به هر ذلت و خواری خواهد داد. به زير پای يک وزير خارجه کرنش کردن که چيزی نيست. اکنون در قبال ايران همگان مجبورند به زانو خميده و مطيع امرسياست آمريکا باشند. چين هم که در نشست سران کشورهای صنعتی در شيلی زودتر از آنها به دست و پای آمريکا افتاده بود.

عمر آخوندها زودتر از موعد مقرر به پايان خواهد رسيد در آن کوچکترين شکی نيست. دولت فاشيست آخوندی که از خيزش جوانان هميشه در هراس بود با ايجاد سوبسيد و يارانه دولتی مواد مخدر را با نازلترين قيمت به جان جوانان افکند تا دگر کسی را يارای خيزش نباشد.

همان خيزشی که آمريکا انتظار آنرا ميکشد. البته آن زمان که دانشجويان برخواستند اروپا از پشت به جنبش 18 تير خنجر زد و رژيم جمهوری اسلامی صدای هزاران جوان بپا خواسته را در گلو خفه کرد. اکنون ما خوشحاليم که آمريکا ديگر به هيچ چيز رژيم رضايت نمی دهد. موضوع اتم نيست و رژيم مافيای آخوندی هم اين موضوع را ميداند. اروپا خواهان برکناری رژيم آخوندی نبود.

اين مهم خوشبختانه به اروپا ديکته شد. بنام گفتگوی انتقاد آميز به قرارداد خونين با ايران پرداختند که به بهای خون مردم ايران اين قراردادها امضاء شد.

اگر آن خيزش مردمی که جهان از آن انتظار دارد رخ ندهد و آخوندها هم با تمام توان جلوی آنرا می گيرند، جنگ آخرين گزينه پاسخ اين معما خواهد بود.

البته پيش از آن ارجاع پرونده ايران به شورای امنيت و محاصره سنگين اقتصادی و اعم از فروش نفت تا بازجويی کشتی ها و... کمر اين رژيم را ممکن است بشکند.

اما اين راهی است که بايد با همه چيزآن محاسبه شود.

رفتن اين رژيم حتمی است اما من نياز به فردای پس از اين رژيم را مهمتر ميدانم. در اين ميان بر همه ايرانيان است که يکپارچگی و تماميت ارضی را در مد نظر خود قرار دهند. در اينجا اين داستان شايد بنظر شما کودکانه بيايد در صورتيکه ماجرای گنجشک اشی مشی درست وضع حال اقوام ايرانی را به ترسيم می کشد. وقتی که آن گنجک اشی مشی که يکی از همان گنجشکها بود و به حوض نقاشی افتاد ديگر گنجشکها از ظاهر او گمان می کردند که او گنجشک نيست. درست است که آن گنجشک رنگ و نقش ديگری دارد ولی در ذات آن گنجشک تغييری حاصل نکرد. اميدوارم اين فرصت به مرور زمان به برخی از اين اشی مشی های داده شود که آن آب ورنگها را پاک نموده  و به خانواده گنجشکان خود برگردند. البته همه اين گروه گنجشکان پس از يورش سپاه اسلام رنگ و روی خود را تغيير يافته می بينند و همه ما اشی مشی شده ايم بی آنکه خود را ببينيم. زيرا هر کس ديگری را خوب می بيند و از ديدن خود عاجز است. بياييد همه اين غبار نشسته بر تن را بزدائيم.وظيفه ايرانيان است که به ترتيب به اقتصاد ،فرهنگ و در درجه 3 به سياست اهميت بدهند.

 درست همان چيزهايی که ايرانيان به آن اهميت ندادند و از جامعه جهانی بدور ماندند.

خمينی که جنش چپ هم بدنبال او بود می گفت اقتصاد مال خر است و ما برای شکم انقلاب نکرديم. درصورتيکه ايرانيان را با شعار آب و برق رايگان و دادن پول نفت روزانه فريب داد. آيا تا حال ايرانيان از خود پرسيده اند که سياست و احزاب سياسی درانتها  برای چيست ؟

مگر نه آنکه برای احيای زندگی بهتر همه شعار می دهند ؟

پس چرا لقمه را از پست سر بچرخانيم و سپس به دهان هدايت کنيم ؟  ما ايرانيان بايد با شـعـار آبادانی آبادانی و دوباره آبادانی به پيش برويم. زيرا زندگی در سايه کار و تلاش است که مسير خود را طی می کند.

باور کنيد اين تنها راه پيشبرد ايران است. وگرنه بازيهای سياسی هميشه عامل بدبختی ايرانيان بوده و هست.

شما بيشترين شعار های سياسی دهان پر کن را از دهان همان کسانی می شنويد که بيشترين خيانت را به ايران و ايرانی کردند و

 

صفحه قبل

برگشت

صفحه بعدی