ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات شماره جدید

 

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

بایگانی

 

حقوق بشر

دانشجو

 
 

که در واقع شدن آن هيچ دروغي نيست.) واقعه احمدي‌نژاد بازگشت به ارتجاع سياه نيست چون 27 سال از عمر اين ارتجاع سياه يا به قول جبهه مشارکت اصلاح‌طلب فاشيسم مذهبي مي‌گذرد. واقعه احمدي‌نژاد بلکه فروپاشي يک مرحله از اين ارتجاع يا يک مرحله از خلع لباس ولايت مطلقه فقيه از اين ارتجاع است. اشتباه عمدي يا غير عمدي آنهائي که خط تکامل ارتجاع سياه را در تاروپود ولايت مطلقه فقيه گم کرده‌اند در تشخيص زمان تاريخي است.

زمان تاريخي نه زماني ساکن است و نه زماني دوراني. زمان تاريخي، زماني متغير و متحرک است و به قول فيلسوف يونان باستان از رودخانه دو بار نميتوان عبور کرد. يعني آن آبي که از آن گذشته بوديم همان آبي نيست که اکنون در حال عبور از آن هستيم. با درک آرمان شهري مذهبي و غايت‌گرائي چپي بدون عبور از دنيا نمي‌توان به قيامت و بدون عبور از سرمايه‌داري و سوسياليسم نمي‌توان به کمونيسم و جامعه بي‌طبقه توحيدي رسيد. اين نوع ساده لوحانه‌ترين برداشت از وضع رفسنجاني و احمدي‌نژاد در تفسير سياسي رسانه‌هاي گروهي غربي‌ها نيز منعکس است که رفسنجاني را محافظه‌کار معتدل و احمدي‌نژاد را محافظه‌کار افراطي مي‌خوانند. اما براي غرب آنچه در زمينه مسائل ايران و انتخابات آن مهم است، حقوق پايمال شده مردم ايران چه در رژيم استبدادي شاه و چه در رژيم خودکامه ولايت مطلقه فقيه نيست، مسئله آنها وجود ايراني به صورت کبريت بي‌خطر است که مثل آدمي متمدن و مسالمت‌جو ، مال حلال ميلياردها دلار درآمد نفتي و گاز و بازار توليد فقيرانه و ناچيز و مصرف پر اسراف فقر و فلاکت‌آفرين را بر سر سفره تقسيم بگذارد و به اين صورت با تار و طنبور و خوش‌آمد شنيدن در سازمان جهاني تجارت و در بازار جهاني شده اقتصاد آزاد در جائي که براي آن معين شده است مودب و ساکت بنشيند. اما مخالفان ولايت مطلقه فقيه دموکرات‌هاي جمهوري‌خواه ملي مذهبي‌ها،خودي‌هاي سابق شريک در رژيم ولايت فاشيستي و ناخودي‌هاي رانده از درگاه ولايت امر و ديگر رانده شده‌هاي از روز اول نظام ولايت فقيه در معرکه نزاع بر سر تسخير قدرت و يا دفاع از وضع موجود بين جناح رفسنجاني و جناح احمدي‌نژاد به دنبال چه هدفي بودند؟ اما يکي از ملموس‌ترين تفاوت‌ها بين رفسنجاني و احمدي‌نژاد در زمينه انتخابات رسياست جمهوري اين است که نقش اساسي رفسنجاني اطفا يا جلوگيري از گسترش حريقي است که از ديناميسم گسترش بحران فساد اقليت حاکم و نارضايتي اکثريت محکوم و بالاگرفتن تضادهاي دروني رژيم در رابطه با اين بحران به وجود آمده بود و اين همان نقشي بود که در روايتي ديگر در هشت سال دوران رياست جمهوري خاتمي براي جلوگيري از تنش‌هاي ناشي از دوران پر از فساد و جنايت رفسنجاني به بازي گذاشته شده بود. رفسنجاني با تکيه به تجربه طولاني خود در دو دوره بازي دريچه‌هائي براي کاهش غلظت نارضايتي در مردم عموما و در طبقه متوسط اداري حقوق بگير خصوصا از سوئي و چشم بستن بر روي آزادي‌هاي بدون خطر جوانان از سوي ديگر بازار سياست را در معرکه ادامه مذاکره با اروپا تا مرز ايجاد رابطه با آمريکا گرم مي‌کرد. اما با انتخاب احمدي‌نژاد ديناميزم تضادها در درون رژيم بر سر چگونگي تقسيم منافع و يا دفاع از وضع موجود و حفظ سودهاي يغما شده به اعتبار بر هم خوردن توازن قدرت شديدتر مي‌شود. و در اين نقطه است که بايد از طرفداران رأي به رفسنجاني پرسيد، حکمت اين طرفداري ناشي از مصلحت عمومي يعني حمايت از حقوق مردم است يا ناشي از مصلحت خصوصي و حفظ منافع شخصي و گروهي؟  آيا محافظه‌کاري اعتدالي رفسنجاني در جهت مصلحت مردم است يا در مسير دفاع از ثروتهاي بادآورده و عميق کردن هر چه عميقتر شکاف بين فقر اکثريت و ثروت اقليت؟  آيا تلاش مفتحضانه کسي که يک بار با سر شکسته‌ترين وضع در انتخابات مجلس ششم از مردم تهران شکست خورده بود، جز براي جلوگيري از انفجار خشم مردم و اجتناب از غلتيدن درسرنوشت ديکتاتورها که محمد رضا شاه از نمونه‌هاي برجسته آن است دليل ديگري هم داشت؟ چگونه است که محافظه‌کار منفور نخبگان برمحافظه‌کار مقبول آنهاچيره مي‌شود، معماي اين پارادوکس رابايدرعلل برهم خوردن توازن قدرت استبدادخودکامه جست

تکه نهم:  ناظر گفت‌وگوئي بودم در يکي از تلويزيون‌هاي فرانسه در مورد انتخابات رياست جمهوري ايران با شرکت جمعي از نمايندگان احزاب مختلف در پارلمان و مفسرآن مطبوعات و کارشناسان سياسي، آنچه در اين جمع جلب نظر مي‌کرد حضور آقاي رضا پهلوي مدعي تاج و تخت استبداد خودکامه واژگون شده شاهنشاهي ايران بود. و آنچه مرا به حيرت انداخت سخنان او در زمينه نياز مردم ايران به آزادي و دموکراسي و تجاوز ملاها به حقوق مردم و ضرورت حمايت و پشتيباني جامعه بين‌المللي از خواست‌هاي مردم و اعمال فشار هر چه بيشتر به جمهوري اسلامي تا حد سرنگوني اين رژيم نبود. اما حيرت‌آور لحظه‌اي بود که فرزند محمد رضا شاه و نوه رضا شاه وقتي مي‌خواست بگويد که رژيم ملاها حق آزادي بيان را از مردم ايران گرفته است با حرکتي تأترال دست راست خود را بر روي لبها گذاشت و به اين ترتيب به خيال خود مي‌خواست با تجسم اجبار به خفقان و خاموشي به وسيله دست و لبان خود، بينندگان و شنوندگان حاضر و غايب را بيشتر تحت تأثير سخنان خود قرار دهد. اين گونه حضور و شرکت يک شهروند ايراني در برنامه‌هاي گفت‌وشنود تلويزيوني و راديوئي و دفاع از حقوق مردم ايران مايه خوشحالي و دلگرمي است. اما مايه حيرت در اين جا نيست که اين شهروند ايراني فرزند و نواده پدر و پسري است که در مقام سلطنت پنچاه و سه ساله خود بر ايران همان کاري را با مردم ايران کردند که امروز ملاها مي‌کنند. مايه حيرت در اين جاست که اين مدعي ارث  نامشروع پدر که اين چنين در جمع بيگانه داد سخن مي‌دهد و در مذمت استبداد حکومت ملاها و استحقاق مردم ايران براي آزادي و دموکراسي يقه‌دراني مي‌کند، هنگامي که از او در باره روزگار پادشاهي پدر و علت انقلاب و واژگوني سلطنت او پرسش مي‌کنند پاسخ را به تاريخ و تاريخ‌نويسان حواله ميدهد و توصيه مي‌کند که در موقعيت بحراني کنوني گذشته‌ها را بايد به گذشته‌ها سپرد و در فکر چاره براي وضع حال بود.

وقتي توجه کنيم که محل اقامت دائمي او در آمريکا و مرکز فعاليت‌ها و ارتباطات سياسي و ديپلماتيک او در آن کشور است بي‌جا نيست که به دوران بستري بودن پدرش محمد رضا شاه در بيمارستان نيويورک بازگرديم و به نقل حکايتي گوش فرا دهيم از قول ژان پيرالکباش از گزارشگران با سابقه و با نفوذ مطبوعات فرانسه. الکباش در جلسه مصاحبه تلويزيون دوم فرانسه با فرح پهلوي، در مدعي سلطنت خودکامه واژگون شده مي‌گويد، هنگامي که با گروه فيلم برداران تلويزيون براي تهيه گزارش‌هاي تلويزوني در آمريکا بودم براي انجام مصاحبه تلويزيوني با شاه ايران که در بيمارستان بستري بود اقدام کردم ولي با مخالفت اطرافيان و مهمانداران آمريکائي روبه‌ رو شدم، اما در جريان ملاقات با او از قصد خود او را آگاه کردم و او که در بستر بيماري خوابيده بود پس از تاملي گفت بسيار خوب فردا من کت مي‌پوشم و کراوات مي‌زنم و در همين تختخواب مصاحبه کن، من هم فردا با گروه فيلمبرداران وارد اتاق شاه شدم تا مصاحبه تلويزوني را شروع کنيم، اما او از انجام مصاحبه امتناع کرد و وقتي با تعجب علت را از او پرسيدم، با اشاره به من گفت که ميزبانان به من اجازه مصاحبه ندادند. شگفت اين جاست که کسي که در تهران پس از استعفاي پدر به امر انگليس و روسيه در شهريور 1320 بر تخت سلطنت نشست يک بار با شکست کودتاي اول عليه دولت دکتر مصدق از ايران فرار کرد، اما به کمک آمريکا و انگليس با کودتاي دوم در 28 مرداد 1332 بار ديگر به سلطنت و اما به صورت ديکتاتور خودکامه بازگشت و سرانجام وقتي آتش انقلاب در سال 1357 زبانه کشيد، با نااميدي از حمايت آمريکا به ترک سلطنت مجبور شد و ايران را با سرشکستگي ترک کرد. اکنون فرزند او سوداي آن دارد که از آمريکا محل اقامت دائمي خود براي جلوس بر تخت سلطنت با چمداني مملو از وعده‌هاي سر خرمن از آزادي و دموکراسي به ايران مراجعت کند.من ترجيح ميدادم که يک جمهوري‌خواه درد آشناي واقعي و رنج‌ديده از دو جهنم سوزان خفقان شاه و شيخ به دادخواهي مردم ايران بنشيند. نه وارث ميليونها ثروت پدر يا وارث دو کودتاي ضد انقلاب و ضد جنبش آزادي‌خواهي مردم ايران در سال 1299 و سال 1332 به دست پدر و پدربزرگ خود که به دور از سالها رنج و شکنجه و تحقير و تجاوزي که بر مردم ايران گذشته است و مي‌گذرد، و بدون حتي يک روز زندگي مشترک با مردم ايران در زير سايه سياه خفقان ولايت فقيه به تفنن دم از آزادي و دموکراسي و حقوقي ميزند که پدر و پدربزرگ کودتاچي او تا آخرين روز سلطنت استبدادي خود از مردم ايران دريغ کرده بودند.

 

قبلی

برگشت

بعدی