ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات شماره جدید

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

بایگانی

  حقوق بشرو میثاق های آن

دانشجو

 

 

لباس شخصي‌هايي كه بعدها معلوم شد از حفاظت اطلاعات ناجا بوده‌اند بازداشت شد.

انعكاس خبر بازداشت اين فعال دانشجويي كه از دو سال پيش در دانشگاه ديگري ادامه تحصيل خود را مي‌گذراند اعتصاب غذاي دانشجويان را بيشتر در رسانه‌ها مطرح ساخت. انجمن دانشجويان جمهوري‌خواه در همان روز با صدور اطلاعيه‌اي از بازداشت عضو ادوار خود خبر داد اما در عين حال از هويت افرادي كه او را بازداشت كرده‌بودند ابراز بي اطلاعي كرد. بازداشت رحيمي‌راد كه يك روز بعد به زندان مركزي يزد منتقل شد، دانشجويان اعتصاب كننده را در برابر شرايط روحي دشواري قرار داده‌بود. اين بازداشت كه  با پي گيري  و شكايت مسئولان دانشگاه يزد انجام شده‌بود، دانشجويان اعتصاب كننده را بيشتر در كانون توجه قرار داد بطوريكه دفتر تحكيم وحدت و انجمنهاي اسلامي با انتشار اطلاعيه‌هاي جداگانه‌اي ضمن ابراز نگراني از وضعيت سلامت دانشجويان اعتصاب‌كننده مجدداً از آنان خواستند به اعتصاب غذاي خود پايان دهند. به اين ترتيب شماري از فعالان دانشجويي به نمايندگي از دفتر تحكيم وحدت و انجمن هاي اسلامي دانشجويان بر آن شدند تا راهي يزد شوند و  به اعتصاب غذاي دانشجويان پايان دهند. چه آن كه در اين ميان، تداوم بازداشت عضو ادوار انجمن نيز نگرانيهايي را در ميان فعالان دانشجويي برانگيخته‌بود. با اين حال دانشجويان جمهوري‌خواه كه حالا ديگر وضعيت سلامت جسماني چندان مطلوبي نداشتند ششمين روز اعتصاب غذاي خود را نيز آغاز كردند. واقعيت آن بود كه بازداشت عضو ادوار انجمن و انتقال او به زندان يزد علاوه بر وضعيت جسماني نگران كننده دانشجويان، آنان را در وضعيت نگراني نيز قرار داده بود.  بعد از ظهر اين روز با به وخامت گراييدن حال شماري از دانشجويان، از اورژانس يزد كمك خواسته‌شد اما اورژانس يزد در نهايت به آنان گفت كه دانشگاه يزد از آنان خواسته‌است تا از  اعزام آمبولانس براي دانشجويان اعتصاب كننده خودداري كنند. البته اين موضوع ادعايي است كه در اطلاعيه‌هاي انجمن به آن اشاره شده‌است؛ ادعايي كه در عين حال  هيچگاه از سوي دانشگاه يزد تكذيب نشد. به اين ترتيب دانشجويان اعتصاب كننده با كمك ديگر دانشجويان و بدون حضور آمبولانس به مركز اورژانس يزد انتقال يافتند تا صبح روز بعد، هفتمين روز اعتصاب غذاي خود را كه در نامه‌اي به سيدمحمد خاتمي رييس جمهوري، از آن با عنوان «ماراتن مرگ» ياد كردند آغاز كنند. اعتراض شديد جريانهاي دانشجويي به دانشگاه يزد و وزارت علوم

 هفتمين روز اعتصاب غذاي دانشجويان اما با عزيمت شماري از اعضاي شوراي مركزي انجمن اسلامي دانشگاه شيراز به يزد مصادف شد كه به نمايندگي از ساير انجمنها براي پايان اعتصاب غذاي آنان آمده‌ بودند. حضور و اصرار فعالان دانشجويي  باعث شد تا دانشجويان كه حالا ديگر وضعيت جسماني مطلوبي نداشتند به طور موقت به اعتصاب غذاي خود پايان دهند. دانشجويان در حالي به اعتصاب غذاي خود پايان دادند كه اين حركت اعتراضي آنها تا آخرين روز با هيچ پاسخي از سوي دانشگاه مواجه نشد.

شايد از همين رو بود كه عبدالله مومني دبير تشكيلات دفتر تحكيم وحدت در گفتگو با ايلنا با اشاره به وضعيت دانشجويان اعتصاب كننده به انتقاد شديد از وزارت علوم پرداخت.

انجمن دانشجويان جمهوري‌خواه هم در روزهاي پاياني اين اعتصاب در نامه سرگشاده‌اي خطاب به سيد محمدخاتمي رييس جمهوري به شدت رييس دانشگاه يزد و هيات نظارت اين دانشگاه را به باد انتقاد گرفت و از او خواست در صورتي كه امكان فعاليت اين تشكل وجود ندارد رسما انحلال آن اعلام شود.

نامه دانشجويان به رييس جمهور خاتمي اگر چه تا امروز پاسخي دريافت نكرد اما در عوض 9 عضو اين انجمن كه به نحوي در اعتصاب غذا شركت داشتند، پنجم تيرماه به كميته انضباطي دانشگاه احضار شدند تا در خصوص اتهاماتي كه در همين زمينه به آنان وارد شده‌بود محاكمه شوند. عضو ادوار انجمن نيز كه با قرار وثيقه يكصد ميليون ريالي از زندان آزاد شده‌است اين روزها زمان برگزاري دادگاه خود را انتظار مي‌كشد تا به اين ترتيب نام انجمن دانشجويان جمهوري‌خواه به عنوان آخرين تشكل دانشجويي  كه در دولت اصلاح طلبان  هزينه سنگيني پرداخته‌است در تاريخ دانشگاه يزد بماند.

ملاحسنى در كتاب خاطراتش اقدام خود براى اعدام پسرش را شرح داد که ای اقدام او نشانه اوج رزالت و نا فهمی نماینده جانشین خدا در شهر ارومیه می باشد . باز هم یاد آور می شوم که سال گذشته هم دختر همین نماینده خدا خود سوزی نمود و ایشان پس از اطلاع گفت که وی را نمیبخشد و در مراسم سوگ این زن ستم کشیده حاضر نشد و آرزو کرد که در آتش جهنم !!! بسوزد

وای به حال بقیه مردم که این جانور برایشان تصمیم خواهد گرفت

شاهرخ الیاسی

چگونه فرزندم را به دام انداختم!

پسر بزرگم رشيد با رژيم شاه سخت مبارزه مي‌كرد. دوران ستم شاهى كه در دانشگاه تهران تحصيل مي‌نمود، يكى دو بار دستگير و زندانى شد. قبل از پيروزي، وقتى به اروميه و روستا مى آمد، در برگزارى هر چه باشكوهتر مراسم نماز جمعه بزرگ‌آباد، تلاش مي‌كرد و در فعاليت‌هاى جنبى آن از قبيل: بيل زنى در باغات، شخم زدن، كمك كردن به فقرا و مستمندان مي‌كوشيد. او پس از پيروزى انقلاب، ناگهان به گروه سياسى سازمان فدائيان خلق پيوست و از سران آنها شد، به طورى كه مسئوليت شاخه آذربايجان غربى بر عهده او بود. خيلى با او صحبت كردم تا در راهش تجديد نظر كند، ولى نكرد. در همان زمان انشعابى در ميان اعضاى اين گروه پديد آمد و به دو گروه اقليت و اكثريت منشعب شدند و اقليت‌ها به جمع گروهك‌هاى سياسى محارب پيوستند و جنگ مسلحانه بر ضد حكومت اسلامى آغاز كردند. الان يادم نيست رشيد جز كدام يك از اينها شد، ولى به هر حال من احساس خطر كردم. تصميم گرفتم جلوى فعاليتهاى او را بگيرم. نخست چند بار تذكر و تهديد انجام گرفت ولى فايده‌ نكرد. آن وقت نماينده مجلس و در تهران بودم. يك روز رشيد به تهران آمده بود. جايش را شناسايى كرديم. در كميته انقلاب تهران با آيت‌الله مهدوي‌كنى تماس گرفتم و گفتم يك موردى هست، چند نفر مسلح بفرستد. نگفتم پسرم هست. يكى از محافظان خودم به نام آقاى جليل حسنى را نيز همراه آنها كردم.

او از بچه‌هاى كميته اروميه بود و الان به تجارت مشغول است. گفتم اگر مقاومت يا فرار كرد بزنيد نگذاريد فرار كند و اگر هم تسليم شد، دستگير كنيد و به كميته تحويل بدهيد. آنها رفتند و او را دستگير كردند. رشيد چند روزى در كميته تهران بود. بعد براى بازجويى و محاكمه به تبريز انتقال دادند. او چون محل فعاليت‌هايش، استان آذربايجان بود در اين شهر محاكمه و به اعدام محكوم شد و بلافاصله حكم اجرا گرديد. در مرحله اول، رشيد را به دادستان وقت، حضرت حجت الاسلام سيد حسين موسوى تبريزى تحويل داده بودند، او نيز وى را به يكى از دامادهايش كه او هم قاضى بود، سپرد و حكم اعدام رشيد را او صادر كرده بود. حتى بعد از اعدام جنازه‌اش را هم به ما تحويل ندادند.

وقتى خبر اعدام رشيد را شنيدم، چون به وظيفه خود عمل كرده‌ بودم هيچ ناراحت نشدم. من در مورد انقلاب به هيچ شخصى ولو پسرم باشد، شوخى ندارم و با هيچ احدى در اين مورد عقد اخوتى هم نبسته‌ام. هنوز هم اگر يكى از فرزندانم بر ضد انقلاب و رهبري، خداى ناكرده، فعاليت كنند، همان كارى را خواهم كرد كه با رشيد كردم. حقيقت اين است كه رشيد مستحق اعدام نبود. او جنايتى را مرتكب نشده بود، يا كسى را نكشته بود تنها جرمش اين بود كه گرايش شديد كمونيستى داشت و اين هرگز منجر به اعدام كسى نمي‌شود. حداكثر اين اين است كه بايد به حبس ابد محكوم مي‌گرديد. متاسفانه قاضى پرونده همين طور فله‌اى حكم صادر كرده بود. من آن وقت سرم خيلى شلوغ بود، به مسايل انقلاب در اروميه و منطقه اشتغال داشتم. از طرفى چون پسرم بود نخواستم موضوع را دنبال كنم، گفتم: شايد سبب سوءتفاهم بشود و بنده معتقد هستم كه قرار نيست انسان در اين دنيا به همه حق و حقوق خود دست پيدا كند. يك مقدارش هم بايد به عالم آخرت بماند. اگر غير از اين بود كه خداوند متعال دستگاه سئوال و جواب، ميزان، پل صراط، بهشت و جهنم را خلق نمي‌كرد، بنابراين راه پرپيچ و خمى را در پيش داريم. بعد از چند سال، خيلى دلم مي‌خواست، پرونده رشيد را مي‌ديدم و مطالعه مي‌كردم، هر چه مي‌خواستم امكانپذير نشد و در اختيارم نگذاشتند. اخيرا شنيدم قاضى اين پرونده شديداً به فقر مالى و گرفتاري‌هاى ديگر مبتلا شده است، دلم مي‌خواهد او را پيدا كنم و از مال و اندوخته‌هاى شرعى خودم به او كمك مي‌نمودم.

 

قبلی

برگشت

بعدی