ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات شماره جدید

 

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

بایگانی

 

حقوق بشر

دانشجو

 
 

نهادها و ... محفوظ است. براي بسياري از فقرا، بسيجي بودن تنها راهي است که مي توان تحصيلات و کار مناسب داشت. آيا جمهوري اسلامي به تعهدات خود عمل کرده است؟ محمد حسين، بهروز، حسن و احمد حاضر شدند که با هم يک چاي بنوشيم و کمي براي ما از گذشته و حال تعريف کنند. آنها پس از سال ها دوباره گردهم جمع شده اند و بين 37 تا 43 سال سن دارند. در حقيقت، اينها "شهداي زنده" هستند. داوطلبيني که در جنگ فاو، زماني که در گروه شناسايي مشغول پاتک به دشمن بودند، توسط هواپيماهاي عراقي در محاصره گازهاي سمي قرار گرفتند. سال 1986 بود و صورت هاي ورم کرده آنها در صفحات اول مطبوعات خارجي به چشم مي خورد. از آن زمان تاکنون، به سختي زندگي مي کنند. يکي از آنها چشمش را از دست داده و همگي در نفس کشيدن مشکل دارند. همه آنها مرتب دچار حالت تهوع مي شوند و نمي توانند بيشتر از 2 ساعت در روز کار کنند.

آيا پشيمان هستند؟ خير، حتي حاضرند دوباره شروع کنند. حدود نيمي از همين مردان از بين رفته که حس مي کنند به آنها خيانت شده، به احمدي نژاد راي داده اند. آنها مي خواهند کمک مادي شوند و يک قدرداني و حق شناسي بين المللي از آنها به عمل آيد. بهروز مي گويد: "فقط که هيروشيما نبوده است!"احمد با لبخندي تلخ مي گويد: "جوانان با ترحم با ما رفتار مي کنند، انگار که ما مفلس و فقير هستيم و آنها مجبورند ما را تحمل کنند. اصلا از کاري که ما انجام داده ايم خوششان نمي آيد. پسرم گاهي به من مي گويد: تو بايد هر شب به کمک کپسول اکسيژن تنفس کني، مگر در جواني ات چه کار کردي؟"150 کيلومتر در کويري که يکدست به رنگ زرد است، پيش مي رويم. گنبدي زيبا و زرين، مرقد فاطمه، خواهر امام رضا. اينجا قم است، شهري مقدس با 50،000 دانشجوي طلبه. ولي حتي در اينجا هم، ريشه هاي مذهبي اين انقلاب که رييس جمهور جديد بي وقفه سنگ آن را به سينه مي زند، از شور و حال افتاده و جلوه اي ندارد. موسسه امام خميني با ستون هاي سنگي که توسط آيت الله مصباح يزدي [حماسه سراي تند خو و عاليجناب خاکستري پوش رييس جمهور جديد] اداره مي شود، هنوز به تعليم ملاهاي جوان مي پردازد. ملاهايي که در مغزشان اين تصور تزريق شده که: "هر کسي که به اسلام و پيامبر توهين کند، همان لحظه بايد با او برخورد جدي کرد."مدرسه طلبگي حقاني، تبديل به دژ محافظه کاران، و مرکز تعليم و تربيت نخبگاني با افکار افراط گرا و تندرو شده است. "پرتو سخن"، مجله اي که از نظر ايدئولوژيکي به اين مدرسه نزديک است، به طور مرتب فراخوان هايي منتشر مي سازد با اين هدف که داوطلباني را آماده کند تا بتوانند براي روز مبادا خودشان را فدا کنند.با اين حال، شهر قم که 27 سال پيش شهري قرون وسطايي بوده، امروز به وسيله اينترنت با سراسر جهان در ارتباط است. اين پيشرفت، به ويژه به لطف مرکزجهاني اطلاع رساني آل البيت درزمينه علوم شيعه در قم بر پا شده و در جهان منحصر به فرد است. سايت اين مرکز با بيش از 27 زبان، ماهانه 20،000 بازديد کننده دارد. کاملا مشهود است که اين مرکز نسبت به 8 سال "گشايش" خاتمي، رييس جمهور اصلاح طلب بي تفاوت نبوده است.تعدادي از آخوندها که روز به روز نيز بر تعدادشان افزوده مي شود - همچون حسين نوه آيت الله خميني - گذري به گذشته دارند و انحرافات برخاسته از قدرت را مورد انتقاد قرار مي دهند. محمد خلجي، يک مذهبي مورد احترام که او نيز در گذشته انقلابي بوده، در کتابخانه خود اظهار مي دارد: "زمان، زمان آيت الله هاي سياسي است." وي که در زمان شاه زنداني بوده، براي بعضي از انحرافات افسوس مي خورد و اضافه مي کند: "اسلام از دموکراسي برتر است و به انسان، بعدي اصيل و واقعي مي دهد. هيچ گاه اسلام مخالف با آزادي بيان و انديشه نبوده و هرگز زنداني سياسي را جايز نشمرده است. به خاطر همين است که امروز عده زيادي انتقاد مي کنند و ناراضي هستند."آيت الله صانعي که دادستان دادگاه هاي انقلاب بوده، امروز پا به سن گذاشته و ملايم و خوش قلب شده است. گويا دير به فکر حقوق بشر افتاده و درحالي که روي فرش ضخيمي نشسته است، مي گويد: "شيرين عبادي برنده جايزه نوبل عقيده دارد که خوبي و انسان خوب هنوز وجود دارد. اين چيزي است که بنده نيز سال ها گفته ام. پس از دوران امام خميني، همه چيز عوض شده است. قبلا مردم شرکت مي کردند و به هر کاري که مي کرديم، اعتقاد داشتند، ولي بعضي از اينهايي که بر سر قدرتند، همه چيز را تحريف و از شکل اصلي خود خارج کرده اند." در راه بازگشت به تهران، مرقد بزرگ آيت الله خميني با جرثقيل هاي فراوان هنوز درحال ساخت و ساز به سر مي برد، ظاهر يک صدف خالي را پيدا مي کند. دورتر از آنجا در مرکز شهر، برروي ديوار سفارت سابق آمريکا نوشته شده که در 4 نوامبر 1979 به وسيله دانشجويان مسلمان تسخير شده است. اين محل امروز به موزه آثار انقلابي تبديل شده و نماي آن را بادقت بسيار حفظ کرده اند، به گونه اي که نشان عقاب آمريکا تبديل به اردکي شده است که پايين پرواز مي کند و مجسمه آزادي تبديل به اسکلتي خوفناک و درهم.يک روان شناس مي گويد: "دقيقا همين است. آقاي احمدي نژاد از همان ابتدا شعارها را سر داد ولي ستون هاي انقلاب، فقرا، مذهبي ها و بسيجي ها همگي پوسيده شده اند. حکومت تبديل به صدفي توخالي شده که مي خواهد به دنبال يک بسيج همگاني خود کامانه، بازگشتي به عقب داشته باشد تا بلکه به اين طريق بتواند کنترل جامعه مدني را که از دستش خارج شده، دوباره به دست آورد."

براي اين روان شناس خونگرم که هر روز چهره واقعي ايران را رمزگشايي مي کند، نتايج اين "شيزوفرني مضاعف بين ايران غني و ايران فقير، سخت گيري هاي اداري و گشايش جامعه حقيقي" واقعا براي جوانان خطرناک و مايوس کننده است. وي اظهار مي دارد: "از هر دو ايراني، يک نفر کمتر از 18 سال دارد و تعداد 5/2 ميليون دانشجو داريم. آنها از حکومت مي ترسند، حکومتي که هر روز حلقه را تنگ تر مي کند و آنها را از نظر رواني عقيم کرده است. هر چيزي براي آنها قدغن است، ولي در کنار تمام اين ممنوعيت ها، ماهواره، نوشيدني هاي الکلي، فيلم و مجلات مبتذل وجود دارند. نتيجه دلسرد کننده است. جوانان ديگر به سياست علاقه مند نيستند و دين را زير سئوال مي برند. 1,500,000 جوان تحصيل کرده در خارج از کشور به سر مي برند. بسياري از بيماران جوان من، به مرز جنون و خودکشي رسيده و يا معتاد شده اند، هيچ آينده اي پيش روي آنها نيست."پنج شنبه عصر که معادل با شنبه ماست، با اتوبوسي رايگان به قسمت شهداي بهشت زهرا مي رويم. اينجا خانواده شهدا، طبق رسم و رسوم، به يکديگر بيسکويت و چاي مي دهند و با دقت خاصي قبرهاي عزيزان خود را با گلاب مي شويند. روي بعضي از قبرها عکس بسيجي هايي که در جنگ به شهادت رسيده اند، به چشم مي خورد. بلندگويي سرودهاي انقلابي و مذهبي پخش مي کند. اين تعطيلي آخر هفته محرومين و مستضعفين است که نمي دانند چطور به گذشته بازگردند.در گوشه ديگري از اين پايتخت، در بلندي هاي بزرگراه زيباي آفريقا که پر از بوتيک هاي پر زرق و برق آراسته شده است، تعطيلي آخر هفته فرزندان ثروتمندان آغاز مي شود که حتي نمي دانند چطور بايد آينده اي بسازند. ماشين ها به طور خستگي ناپذيري در بزرگراه رفت و آمد مي کنند. از ماشين به ماشين، علامت دادن دخترها و پسرها به هم رواج پيدا کرده است. براي رد وبدل کردن آدرس الکترونيکي يا شماره تلفن با سختي براي چند لحظه مي ايستند. آنها به وسيله نيروي گشت انتظامي که پراکنده هستند، بازخواست شده و مجبور به درست کردن حجاب و آرايش مفرط خود مي شوند. خطر دور مي شود و جوانان دوباره کار خود را ازسر مي گيرند. صحنه اي عجيب در اين گوشه شهر، جايي که همه چيز آمريکايي شده قابل رويت است. در کافه ترياها مي توان تصوير رهبر معمم را درکنار عروسک هاي فيلم هاي تخيلي آمريکايي ديد.زهرا، 18 ساله با يک شلوار جين تنگ و بلوزي دکولته زير مانتو، همراه با دو دوست دانشجوي خود آماده رفتن به يک مهماني خودماني هستند. آخرين بار، چند ماه قبل از آن در جشني ديگر، به خاطر رقص جريمه شده بودند. يک کابوس: پليس 17 جوان را "به عنوان بزهکار" دستبند زده همراه خود برد

 . زهرا در مقابل دوستان آشفته خود با خنده، خنده اي اجباري مي گويد: "پاسداران زن با خشونت با دختران رفتار مي کردند. حتي مي خواستند روي ما آزمايش بکارت انجام دهند. ما توانستيم به دليل مرد بودن پزشک مخالفت کنيم."ماجرا 3 روز طول کشيد و به کمک يک وکيل رفع شد. آنها در زندان به گروه فاحشه ها ملحق شدند. زهرا مي گويد: "صداي جواني را که کتک مي خورد، مي شنيدم. خيلي وحشت کرده بودم. به خودم قول دادم که از همه چيز بگذرم و محجبه شوم." و سپس مي افزايد: "در پايان روز، قول هاي خود را فراموش کردم. آيا جوان بودن در ايران احمدي نژاد جرم است؟"

 

قبلی

برگشت

بعدی