Return to نشریه آزادگی

نشریه ازادگی – شماره 258


تصویر روی جلد : نگار کلایی

تصویر پشت جلد : نگار کلایی

مدیر مسئول و صاحب امتیاز : منوچهر شفائی     Manoochehr Shafaei

همکاران :

جمشید غلامی سیاوزان         Jamshid Gholami Siavazan

سید ابراهیم حسینی             Seyed Ebrahim Hosseini

سمیه علیمرادی                    Somayeh Alimoradi

دکتر زهرا ارزجانی                  Dr. Zahra Arzjani

طراحی پشت و روی جلد :

 نگار کلایی                        Negar Kalaei

چاپ و پخش :

 مهدی عطری      Mahdi Atri

یادآوری:

آزادگی کاملاً مستقل و زیر نظر مدیر مسئول منتشر می‌شود.
نشر آثار، سخنرانی‌ها و اطلاعیه‌ها به معنی تائید آن‌ها نبوده و فقط به دلیل اعتقاد و ایمان به آزادی اندیشه و بیان می‌باشد.
با اعتقاد به گسترش افکار، استفاده و انتشار آثار چاپ شده در این نشریه بدون هیچ محدودیتی کاملاً آزاد است.
مسئولیت هر اثری بر عهده نویسنده آن اثر است و آزادگی صرفاً ناشر افکار می‌باشد.

فهرست مطالب:

 کین‌آفرینی به روزنامه‌نگاران دمکراسی‌ها را تهدید می‌کند گزارش‌گران بدون مرز
 استیون هاوکینگ، نماد مجسم کاوش‌های علم اثر آلن بوردیک
 ایران خالق و پشتیبان تروریسم درکردستان و منطقه کاوه شیخ محمدی
 کاش یه مغازه بود جمیله بدیرخانی
 چرا درگیر تبعیضیم رویا ایرانی
 طوفان خاک٬ دریای خون محسن سیاحی
 حقوق بشر، اعلامیه جهانی، اعلامیه اسلامی حمیدرضا تقی پور دهقان تبریزی
 به مناسبت روز جهانی کارگر سالار قربانی
 وضعیت دگراندیشان و پیروان سایر ادیان در ایران سید ابراهیم حسینی
 با حقوق خود بیشتر آشنا شویم معصومه توکلی
 دستاورد حکومت اسلامی ایران ناباوری خدا ابوالفضل پرویزی
 چه کسانی در رسیدگی به کارتن خواب‌ها مسئول هستند؟ ارشاد کرمی
 زن آئینه حقوق بشر نیلوفر ایمانیان
 مقایسه ماده 26 اعلامیه جهانی حقوق بشر با قانون اساسی ایران سمیه علیمرادی
 مرگ مارتین لوتر کینگ برگردان: عرفان ثابتی
 باردار کودکی هستم که فرزند من نخواهد ماند ماهرخ غلامحسین‌پور
باز هم سرکوب دگراندیشان جمشید غلامی سیاوزان
دلنوشته ها و طرحها سپیده کرامت بروجنی
هر آنچه به کندد نمکش میزنند، وای بروزی که … جلال پورصادقی
چگونه من‌هم به جنبشی جهانی بدل شد برگردان: افسانه دادگر

 رده‌بندی جهانی آزادی رسانه‌ها ۲۰۱۸ :

کین‌آفرینی به روزنامه‌نگاران دمکراسی‌ها را تهدید می‌کند
گزارش‌گران بدون مرز (RSF)
رده‌بندی جهانی آزادی رسانه‌ها در سال ۲۰۱۸‌ را امروز ۵ اردیبهشت ۱۳۹۷ (۲۵ اوریل ۲۰۱۸) منتشر کرد. ویرایش ۲۰۱۸ رده‌بندی جهانی آزادی رسانه‌ها، نشان‌گر افزایش کین‌آفرینی نسبت به روزنامه‌نگاران است. رویارویی آشکار علیه رسانه‌ها از سوی برخی رهبران سیاسی تشویق می‌شود و خواست نظام‌های اقتدارگرا در تحمیل ژورنالیسم مورد نظرشان دمکراسی را تهدید می‌کند.رده‌بندی جهانی ازادی رسانه‌ها هر سال وضعیت آزادی رسانه‌ها را در ۱۸۰ کشور جهان نشان می‌دهد. ویرایش ۲۰۱۸ نشان‌گر فضای بیش از پیش کین‌افرین علیه روزنامه‌نگاری مستقل و ازاد است. رویارویی رهبران سیاسی با رسانه‌ها تنها مختص به یک کشورچون ترکیه (۲-،۱۵۷) و یا مصر (۱۶۱) نیست که در سیاهی «رسانه ستیزی» فرو افتاده‌اند و اتهام «تروریسم» علیه روزنامه‌نگاران را به اتهامی همگانی تبدیل کرده‌اند و خودسرانه هر آنکس را که با آنها موافق نیست زندانی می‌کنند.برخی از رهبران در دولت‌های دمکراتیک رسانه‌ها را نه به مانند یکی از بنیادهای دمکراسی که به مانند رقیب می‌بینند و در برابر آنها آشکارا نفرت خود را بیان می‌کنند. ایالات متحده امریکا دونالد ترامپ، کشوری که نخستین اصل قانون اساسی‌اش تضمین‌گر آزادی بیان است با از دست دادن دو رتبه در رده ۴۵ نشسته است. رییس جمهور ترامپ گفتمان زهرآلود ضد رسانه‌ای را با «دشمن مردم» نامیدن خبرنگاران همراه کرده است، طرفه انکه این عبارت را پیشتر ژوزف استالین استفاده کرده بود.
در برخی از کشورها مرز میان خشونت کلامی با خشونت تنی بیش از پیشبه هم نزدیک شده است. در فلیپین (۶-،۱۳۳) رییس‌جمهور ردریگو دوتریت، که عادتی دیرینه در تهدید و توهین به روزنامه‌نگاران دارد، هشدار می‌دهد که « روزنامه‌نگار بودن، بازدارنده کشته شدن نیست.» در هند (۲-،۱۳۸) گفتمان کین‌آفرین علیه روزنامه‌نگاران به نفع مواضع نخست وزیر ناراندرا مودی و از سوی سپاه ترول‌ها بر روی شبکه‌های اجتماعی بیشتر شده‌ است. در یکسال گذشته در هر دو کشور دست کم چهار خبرنگار کشته شده‌اند.در قاره اروپا که آزادی رسانه‌ها تضمین بیشتری دارد، نیز خشونت کلامی رهبران سیاسی علیه رسانه‌ها افزایش یافته است. در جمهوری چک (۱۱-،۳۴)رئیس جمهور میلوس زمان در سال گذشته در یک کنفرانس مطبوعاتی با یک کلاشنیکوف ساختگی حضور یافت که بر روی آن نوشته شده بود « برای خبرنگاران» در اسلواکی (۱۰-،۲۷ ) روبرت فیکو، نخست وزیر وقت روزنامه‌نگاران را «روسپیان کثیف ضد اسلواک‌ها» و یا «شغال‌های احمق» نامید. در ماه فوریه یان کوشیاک روزنامه‌نگار کاووش‌گر در این کشور به قتل رسید. چند ماه پیشتر در مالت (۱۸-،۶۵) روزنامه‌نگار نامدار دافین کرونا گالیزیا در حادثه انفجار خودروش به قتل رسید.تحقیق و بررسی در این باره هنوز و پس از شش ماه به نتیجه پیدایی نرسیده است.کریستف دولوار دبیر اول گزارش‌گران بدون مرز در باره رده‌بندی جهانی آزادی رسانه‌ها گفت « آزادی کین‌پراکنی علیه روزنامه‌نگاران یکی از بدترین تهدیدها علیه دمکراسی است. رهبران سیاسی که تنفر به روزنامه‌نگاری را دامن می‌زنند، مسوولیتی سنگین بر دوش دارند. آنها باور به بحث عمومی در جامعه دمکراتیک را که بنیاد آزادی جستجو و انتشار آزادانه اطلاعات است، به چالش می‌کشند واینگونهدمکراسی را با جامعه‌ای بر پایه‌ی پروپاگاند جایگزین می‌کنند. مقبولیت روزنامه‌نگاری را به چالش کشیدن بازی سیاسی با آتشی به شدت خطرناک است.»
رده‌بندی جهانی ازادی رسانه‌ها ۲۰۱۸: نروژ و کره شمالی رده‌های نخستین و آخرین خود را حفظ کرده‌اند
در ویرایش ۲۰۱۸ رده‌بندی جهانی آزادی رسانه‌ها، برای دومین سال پیاپی دوکشور اروپای شمالی، نروژ و سوئد به ترتیب در صدر و دومین رده‌بندی جهانی آزادی رسانه‌ها قرار دارند. کشورهای اروپای شمالی که به شکل سنتی تضمین‌گر آزادی رسانه‌ها هستند، کمتر از ناگواری جهانی ازادی اطلاع رسانی اسیب دیده‌اند. با این حال برای دومین سال پیاپی فنلاند (۱-،۴) جایگاهش را با اقدام‌هایی که تهدید اصل نهانی بودن منبع خبر برای روزنامه‌نگاران بودند، تضعیف کرد و جای خود را به هلند داد. در ان سوی جدول کره شمالی امسال نیز جایگاه آخرین خود را همچنان حفظ کرد.رده‌بندی جهانی آزادی رسانه‌ها امسال نیز تایید افزایش تاثیر « مردان قدرتمند» در حکومت و تبدیل برخی از کشورها به ضد نمونه‌ها برای توسعه آزادی اطلاع‌رسانی است. پس از به سکوت وادار کردن صدای استقلال در داخل مرزها روسیه (۱۴۸) ولادمیر پوتین شبکه پروپاگاندای خود را از راه گسترششبکه‌های خبری خود راشا تودی RT و اسپوتنیک بیشتر کرد و چین (۱۷۶) شی جین پینگ مدل اطلاع رسانی مهار شده را به آسیا صادر کرد. با سرکوب کامل صداهای منتقد روسیه و چین یاریگر کشورهایی هستند که در سیاهیرده‌های انتهایی جدول جای گرفته‌اند. به مانند ویتنام (۱۷۵)، ترکمنستان (۱۷۸) و آذربایجان (۱۶۳)و حتا کشورهای آفریقایی چون روندا (۱۵۶) که دست‌آموزان سیاست‌های سرکوب صادر شده این دو کشور بزرگ هستند.وقتی دیکتاتورها نیستند جنگ است که کشورها را به سیاه‌چال‌های اطلاع رسانی تبدیل می‌کند. عراق (۲-،۱۶۰) که به پایین جدول فرو افتاده است و سوریه (۱۷۷) در جای خود درجا می‌زند. در حالی که کشور از خبرنگارانش خالی می‌شود، همچنان خطرناک‌ترین کشور برای حرفه‌کاران رسانه هاست و مناطق هر چه بیشتری از آن به سیاه‌چال‌های اطلاعات تبدیل شده‌اند. در یمن (۱۶۷)نیزکه در جنگ داخلی درغلتیده هر روز وضعیت امنیت روزنامه‌نگاران بدتر می‌شود. از هردو سو یا بنام مبلغ‌های حوثی‌ها و یا طرفداران دولت- به رسمیت شناخته شده از سوی جامعه جهانی- یا متحدان‌شان عربستان سعودی (۱۶۹) و امارات متحده عربی (۱۲۸)، قربانی تهدید و تهاجم می‌شوند. بر روی نقشه آزادی رسانه‌ها ۲۰۱۸ هیچ‌گاه به این تعداد کشور در وضعیت سیاه نبوده است. شمار زیادی از کشورهای خاورمیانه در این بخش قرار دارند.
شناساگر منطقه‌ای در پایین‌ترین مرزامسال اروپا با آنکه آزادی رسانه‌ها در آن کمتر تهدید شده‌اند، اما شناساگر منطقه‌ای آن (۲۰،۷۴) کاهش بیشتر داشته است. در ۵ سقوط مهم در ردبندی جهانی آزادی رسانه‌ها در سال ۲۰۱۸ چهار کشور در قاره اروپا هستند. مالت (۱۸-،۶۵)، جمهوری چک (۱۱-،۳۴)، صربستان (۱۰-،۷۶) و اسلواکی (۱۰-،۲۷)پس‌نشینی تدریجی مدل اروپایی امسال نیز تایید شده است. در فرانسه (۶+،۳۳) با اینکه فرو افتادن سال‌های گذشته ( به دلیل کشتار خبرنگاران شارلی هبدو و قانون‌های ضد رسانه‌ای) را جبران کرده است، اما انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته نشان داد که گفتمان رسانه ستیز در این کشور و در میان رهبران سیاسی افزایش داشته است.
در رده دوم و با نزدیک به ده امتیاز دور از هم قاره امریکا (۳۱،۱۱) قرار دارد که وضعیتی تاریک روشن دارد. ایالات متحده امریکا بازهم فرو افتاده است در حالی که کانادا فرا رفته است و در کشورهای امریکا لاتین بیلان نسبی است، نه بد و نه خوب. در امریکای مرکزی خشونت و معافیت از مجازات کیفری ترس و خودسانسوری را حاکم کرده است. با یازده روزنامه‌نگار کشته شده مکزیک (۱۴۷) در سال ۲۰۱۷پس از سوریه به دومین کشور مرگبار جهان برای خبرنگاران تبدیل شد. نکته مهم آن است که مکزیک کشور در وضعیت صلح اما خونبار برای فعالان رسانه‌ای است. ونزوئلا (۶-،۱۴۳) مهمترین فرو افتادن در منطقه است. تداوم اقتدارگرایی رییس جمهوری نیکلاس مادرو فرو افتادن این کشور هموار کرده است. برعکس اکوادور (۱۳+،۹۲) با کاهش تنش میان حکومت و رسانه‌های خصوصی بیشترین فرارفتن در منطقه را به نام خود ثبت کرده است. در شمال قاره، امریکای دونالد ترامپ بازهم دو رده در سال ۲۰۱۸ پایین نشست در حالی که کانادا (۴+،۱۸) ژوستین ترودو چهار رده بالا رفت و در میان بیست نخستین کشورهای جهان جای گرفته است، که در آن‌ها وضعیت آزادی رسانه‌ها نسبتا خوب است.پس از امریکا، قاره آفریقا قرار گرفته است که با شناساگر (۳۷،۰۹)وضعیت کمابیش بهتراز سال پیش دارد است. هر چند این وضعیت به شدت متغییر است. ماندگاری قطع اینترنت از این میان در کامرون (۱۲۹) و یا جمهوری دمکراتیک کنگو (۱۵۴) بهافزایش تهاجم و بازداشت‌ روزنامه‌نگاران منجر شده است.بکارگیری این شکل تازه از سانسور در منطقه بیش از پیش حق دانستن مردم را تهدید می‌کند.موریتانی (۷۲) که در قانون کیفری تازه‌‌اش برای «کفرگویی» و «ارتداد»مجازات اعدام در نظر گرفته شده است، با ۱۷ رده سقوط ،بیشترین فروافتادن در منطقه را داشته است.با این حال از قدرت برکنار شدن سه تن از بدترین درندگان افریقایی آزادی رسانه‌ها برای روزنامه‌نگاران و رسانه‌ها
نوید بخش بوده است، زیمبابوه (۲+،۱۲۶)، آنگولا (۴+،۱۲۱) و گامبیا (۲۱+،۱۲۲) این آخرین بیشترین صعود کشورهای افریقایی در جدول رده‌بندی ۲۰۱۸ است.
در منطقه اسیای مرکزی، کشورهای پسا سوسیالیستی و ترکیه (۴۸،۵۸) همچنان پیشتازان بدتر شدن وضعیت آزادی رسانه‌ها در جهان هستند. در روسیه و در ترکیه وضعیت آزادی رسانه‌ها پس‌نشینی تاریخی داشته است که در سه دهه اخیر بی‌نظیر است. تاثیرات مخرب این دو کشور نیز در منطقه به خوبی قابل مشاهده است. نزدیک به یک سومکشورها این منطقه در محدوده و یا زیر رده ۱۵۰ هستند.
قرقیزستان (۹-،۹۸) که درراس فهرست کشورهای سقوط‌گر منطقه است. در سال گذشته فشارهای گوناگون به رسانه‌ها واردکرد، از این میان جریمه‌های سرسام‌آور برای اتهام « توهین به رییس دولت» یکی از عوامل این سقوط است. ترکمنستان (۱۷۸) دیگر جایی برای سقوط بیشتر ندارد! آذربایجان (۱۶۳) و قزاقستان (۱۵۸) هر کدام باز هم یک رده پایین نشسته‌اند. ازبکستان (۱۶۵) تنها فرا رفتن در این منطقه است که چهار رده بالا آمده است، یکی از دلایل آن به قدرت رسیدن میرزایوف است که تا حدودی به میراث شوم سرکوب بی امان پایان داده است. برخی از روزنامه‌نگاران زندانی آزاد شدند، از این میان محمود بیک‌ژانوف که پس از ۱۸ سال از زندان آزاد شد. بازده ناچیز و قابل پیش‌بینی این منطقه، باعث شده است که شناساگر منطقه اروپای شرقی و جنوب آسیا به سوی خاور میانه و افریقا شمالی فرو افتاد.در منطقه خاورمیانه و آفریقای شمالی (۴۹،۸۶) است که همه شناساگرهایی که برای میزان تحول کشورها بررسی می‌شوند، سال به سال ناگوارتر می‌شوند. از این میان شناساگری که به زیستگاهی که خبرنگاران و رسانه‌ها در آن کار می‌کنند اختصاص دارد. سوریه (۱۷۷)ویمن (۱-،۱۶۷)در جنگ وریرانگر و بی پایانی گم شده‌اند. و هر دو از کشورهای خطرناک برای خبرنگاران هستند. اتهام‌ تروریسم که به تازه‌گی در مصر (۱۶۱)ودر عربستان سعودی(۱-،۱۶۹) در بحرین (۲-،۱۶۶)علیه فعالان رسانه‌ای بکار گرفته می‌شود و وضعیت ناسماعد اطلاع رسانی از این منطقه جهان دشوارترین و خطرناک‌ترین مکان برای روزنامه‌نگاران ساخته است. افغانستان، ایران، تاجیکستان
افغانستان (۲+،۱۱۸) مرگبار اما پیشرفت‌های امیدوار کننده در حالی که سال ۲۰۱۷ بازهم سالی مرگبار برای این کشور بود، اما در جدول رده‌بندی جهانی آزادی رسانه‌ها افغانستان دو رده بالاتر آمد. در این سال و در حمله‌های متعدد طالبان و داعش در کابل و دیگر ولایات دست‌کم ۱۵ خبرنگار و همکار رسانه‌ها کشته شدند. ناگواری وضعیت آزادی رسانه‌ها در دیگر کشورها و سقوط آنها از یک سو و از سوی دیگر پیشرفت‌هایی در عرصه آزادی اطلاع رسانی عامل این فرا رفتن بوده است. از ۷ شناساگر مبنایی رده‌بندی دست کم در چهار مورد، هرچند جزیی اما افغانستان پیشرفت داشته است، از این میان کثرت‌گرایی،چارچوب‌های حقوقی و قانونی، زیرساخت‌ها و استقلال رسانه‌ها. افغانستان از نادر کشورهای جهان است که با وجود تهدید و خشونت علیه خبرنگاران و رسانه‌ها اما دولت در حد توان خود با بسیج قوای دولتی پلیس و امنیت ملی تلاش خود را برای حفاظت از خبرنگاران انجام می‌دهد. از سال گذشته کمیته مشترک هماهنگی میان حکومت و خبرنگاران و رسانه‌ها برای امنیت خبرنگاران هر ماه تشکیل جلسه و مهمترین مسایل را بررسی می‌کند.
این کمیته تشکیل شده از عالی ترین مقامات اجرایی دولت و نمایندگان فدارسیون خبرنگاران و رسانه‌ها است و ریاست آن را سرور دانش معاون دوم رییس جمهور بر عهده دارد.
(کمیته مشترک همآهنگی متشکل از ۱- معین شورای امنیت ؛ ۲- سخنگوی مقام عالی ریاست جمهوری؛ ۳ – سخنگوی ریاست اجرائیه حکومت؛ ۴- رئیس روابط استراتژیک دفتر شورای امنیت ملی؛ ۵ – معین نشراتی وزارت اطلاعات و فرهنگ؛ ۶ – معین امنیتی وزارت امور داخله؛ ۷ – معاون ریاست عمومی امنیت ملی؛ ۸ – معاون لوی درستیز وزارت دفاع ملی؛ ۹ – معین اداره مستقل ارگانهای محلی؛ ۱۰ – پنج تن از اعضای فدراسیون نهادهای ژورنالیستان و رسانه ها است.) تحت هدایت کمیته مشترک، کمیته بررسی قضایای خبرنگاران وظیفه بررسی مقدماتی مشکلات و تهدیدهای علیه خبرنگاران را بر عهده دارد. این کمیته نتیجه بررسی های خود را هر ماه به جلسه کمیته مشترک همآهنگی گزارش میدهند .
این نهاد در سال روان ده‌ها مورد خشونت و تهدید را علیه رسانه‌ها بررسی و موفق به حل بسیاری از آن‌ها شد.با وجود تهدید و بدتر شدن وضعیت امنیتی اما روزنامه‌نگاران افغانستانی در دفاع از حقوق، کثرت‌گرایی و استقلال خود پایداری تحسین برانگیزی دارند. باید تاکید کرد که ناگواریی وضعیت امنیت تاثیری مستقیم بر حضور کمتر زنان روزنامه‌نگار در جامعه و رسانه‌ها دارد.
ایران (۱+،۱۹۴) هیچ تغییر محسوس و درجا زدن در رده های پایین از سال ۲۰۰۲ که رده‌بندی جهانی آزادی رسانه‌ها انتشار یافته است، ایران هیچگاه رده‌های آخر جدول و همسایگی در جوار بدترین‌ها را ترک نکرده است. فرا رفتن یک رده نیز نه پیشرفت که در اصل به دلیل بدتر شدن وضعیت دیگر کشورهای است. در سال ۲۰۱۷ ایران همچنان یکی از ۵ زندان بزرگ جهان برای روزنامه‌نگاران و شهروندخبرنگاران بود. هیچ تغییر ملموسی در عرصه آزادی اطلاع رسانی وآزادی رسانه‌ها مشاهده نشد. از تاریخ۱۱ دی ۱۳۹۶ (اول ژانویه ۲۰۱۷ ) بیش از بیست روزنامه‌نگار و و پنجاه شهروندخبرنگار بازداشت شدند. شماری از انها به صورت موقت و در انتظار صدور حکم دادگاه تجدید نظر با وثیقه‌های سنگین آزاد شده‌اند. تاثیر این بازداشت‌ها افزون بر ایجاد وحشت و عدم امنیت شغلی، تحمیل خودسانسوری به این روزنامه‌نگاران و همکاران انهاست. با وجود مقاومت و پرداخت هزینه‌ای سنگین، اما این رسانه‌ها امکان و ابزار انجام وظیفه خود یعنی اطلاع‌رسانی آزاد و مستقل را از دست داده‌اند. آخرین ضربه در تحکیم قانون‌های آزادی ستیز و سانسور بیشتر، دولت جمهوری اسلامی لایحه سازمان نظام رسانه‌ای جمهوری اسلامی را آماده کرده است. این قانون افزون بر کم‌داشت‌های حقوقی و ناکارایی‌ آن برای جامعه ایران، اما می‌خواهد روزنامه‌نگاران را نیز به کارمندان دولت تبدیل کند.
اینگونه امروز در ایران و در پی سرکوب نظام‌مند رسانه‌ها و روزنامه‌نگاران این شهروندخبرنگاران هستند، که مرکز مبارزه برای اطلاع‌رسانی آزاد و تغییر دمکراتیک هستند. ده‌ها تن از آنها در زندان بسر می‌برند. در این مدت سرکوب آزادی اطلاع‌رسانی در مرزهای کشور محدود نمانده است. جمهوری اسلامی ایران همواره به بزک کردن چهره‌اش در جهان توجه داشته است و اینگونه رسانه‌های جهانی و به ویژه رسانه‌های فارسی زبان در خارج از کشور نیز قربانی سرکوب وتهدید و سانسور شده‌اند.
تاجیکستان (۱۴۹) ثابت در پس نشینی اقتدارگرایانهدرجا زدن امسال این کشور در رده‌ سال گذشته‌ی خود خوشحال کننده نیست. در سال ۲۰۱۶ تاجیکستان خالی شده از کثرت‌گرایی رسانه‌ای بیش از ۳۰ رده از دست داده بود. رسانه‌ها امسال نیز از سرکوب و تهدید در امان نبودند، رسانه مستقل یا تهدید شدند و یا مجبور به پایان دادن به فعالیت‌های خود.امری که به گریز خبرنگاران از کشور منجر شد. در ماه نوامبر ۲۰۱۶بودکه رئیس جمهور امامعلی رحمان، قانون توهین و افترا به « مبتکر صلح و اتحاد ملی و رهبر ملت» را توشیح کرد و هر گونه انتقاد از «رهبر ملت» را جرم اعلام کرد.
این عنوان همین سال به امامعلی رحمان داده شد و وی با این قانون برتر از دیگر شهروندان به شمار می‌اید. هرگونه «توهین به رهبر» می‌تواند مجازاتی تا ٥ سال زندان در بر داشته باشد. افزایش گرایشات اقتدارگرانه رییس جمهوری رحمان گویی تنها وظیفه رسانه‌ها را چهچه زدن القابی که به خود داده‌ است چون «بینان‌گذار صلح و وحدت ملی» و یا «رهبر ملت» می‌داند. رسانه‌های دولتی تنها مجبور به تمکین از خط رسمی رییس جمهور هستند و با نفی حق دانستن مردم در این کشور سیاه‌چال‌های اطلاع رسانی هر روز بیشتر می‌شوند.
گزارش‌گران بدون مرز (RSF) از سال ۲۰٠٢ رده‌بندی جهانی آزادی رسانه‌ها را منتشر می کند. این رده‌بندی که بر مبنای گونه‌ای از رقابت میان کشورها شکل می‌گیرد، ابزاری کاربردی برای دادخواهی‌ست. ناموریش در نزد رسانه‌ها و نهادها، مقامات ملی و جهانی تأثیری فزاینده به آن داده است.
رده‌بندی جهانی آزادی مطبوعات نه تحول و یا وضعیت سیاسی دولت‌ها که معیاری برای سنجش میزان بهرمندی روزنامه‌نگاران از آزادی در ١٨٠ کشور جهان است. بر مبنای شناساگرهای چون کثرت‌گرایی : یعنی حضور عقاید متفاوت در رسانه‌ها ، استقلال رسانه‌ها :
رسانه‌ها در برابر قدرت‌های سیاسی، اقتصادی،مذهبی و نظامی. ، زیست‌گاه و خودسانسوری، چارچوب های حقوقی و قانونی، کارآمدی چارچوب‌های قانونی که فعالیت اطلاع رسانی را سازمان می‌دهد.شفافیت نهادهای که فعالیت اطلاع رسانی را نظارت می‌کند ، زیرساخت‌ها، میزان توانمندی شناساگر سالانه‌ای برای آزادی مطبوعات در جهان برای نخستین بار در رده‌بندی سال ٢٠١٣ بکار آمد، معیاری مشخص برای سنجش آزادی اطلاع رسانی در جهان، در اختیار ما می‌گذارد.رشد شناساگر توضیح‌گر نه تنها افزایش فشارها که دیگر معیار‌های در نظر گرفته شده برای ساختار رده‌بندی است.


استیون هاوکینگ، نماد مجسم کاوش‌های علم

اثر آلن بوردیک برگردان: پویا موحد
اگر اصلاً یک انسان جاودانه به نظر آمده باشد، آن انسان حتماً استیون هاوکینگ بوده است. در سال ۱۹۶۳، هاوکینگ ۲۱ساله بود که تشخیص داده شد به بیماریِ تصلب اعصاب حرکتی (یعنی بیماریِ زوالِ اعصاب) مبتلا است، و به او گفته شد که سه سال زنده خواهد ماند؛ اما مرگ او ۱۴ مارس امسال، در هفتاد و شش سالگی، اتفاق افتاد.
به مدت پنج دهه، هاوکینگ از یک صندلی الکتریکی استفاده می‌کرد، و توانایی حرکتیِ او با گذر سال‌ها هرچه محدودتر شده بود. این اواخر، فقط حرکتِ اعصابِ چهره‌ی او بود که از طریق یک واسطه‌ی کامپیوتری با صدایی دیجیتالی پردازش می‌شد، و راه تراوشی برای ذهن پرتحرک و اغلب بازیگوشِ درون او فراهم می‌ساخت. او مثل یک کت مچالهشده روی صندلی چرخ‌دار به چشم می‌آمد که ناشناخته‌ها را شناسایی می‌کند.
اِلِن میاله، انسان‌شناس، در سال ۲۰۱۳ و در زادروز هاوکینگ چنین نوشته بود: «هاوکینگ به نوعی “مغزِ قرارگرفته در یک شیشه” تبدیل شده است. از برخی جهات، هاوکینگ آن‌طور که اوبی‌وان درباره‌ی دارْت‌وِیدِر [از شخصیت‌های فیلم جنگ ستارگان] گفته بود، “بیشتر ماشین است تا انسان”.» هاوکینگ با این برداشت موافق بود. در یکی از قسمت‌های فیلم پیشتازان فضا: نسل بعد، یکی از چند ده فیلم عامه‌پسندی که هاوکینگ در آنها نقش‌هایی کوچک بازی کرده، تصویر او در کنار اینشتین و نیوتن در یک کارت‌بازیِ هولوگرام بود.
در سریالِ سیمپسون‌ها (که هاوکینگ چندین بار در آن ظاهر شده و آن را «بهترین سریال تلویزیونی آمریکا» خوانده بود) هومر شخصیت هاوکینگ را «دوستِ روباتِ» لیزا می‌خواند. در فوتوراما، هاوکنیگ به شکل یک سرِ جاودان که در یک ظرف شیشه‌ای قرار دارد نشان داده می‌شود، نقشی که پارسال در پیش‌پرده‌ی تبلیغاتیِ بازیِ کامپیوتریِ «فوتوراما»، که برای تلفن‌های هوشمند طراحی شده، در کنارِ سرهای بیل نای، نیل دگراس تایسون، و جورج تاکای دوباره به عهده گرفت. او هنوز صدایی کاملاً بدون تن نشده بود، اما پیوسته در این جهت پیش می‌رفت.

آیا در یک جهانِ موازی، یک هاوکینگِ غیرناتوان می‌توانست همین‌قدر شهرت به دست آورد؟
مسلماً وضعیتِ هاوکینگ کارش را کند نکرده است؛ شاید حتی به آن سرعت بخشیده باشد. او در سال ۲۰۱۳ به روزنامه‌ی گاردین گفته بود: «من همه‌ی زندگی‌ام را در سایه‌ی ترس از یک مرگ زودرس گذرانده‌ام؛ به همین خاطر از اتلاف وقت متنفرم.» آثارِ علمی او به یک اندازه عمیق و دشوارفهم است. همانند بسیاری از متخصصان فیزیک نظری، هاوکینگ امیدوار بود که فیزیک کوانتوم (یعنی علم شگفت‌انگیز جهان کوچک‌تر از اتم‌ها) را با نظریه‌ی نسبیت اینشتین و فیزیک شگفت گرانش در ابعاد کیهانی پیوند دهد. در مورد «سیاه‌چاله‌ها»، او موفق به چنین کاری شد، یعنی آن مواد انباشته با چگالی‌ای چنان بالا که دست کم بر اساس فیزیک کلاسیک حتی نور هم نمی‌تواند از چنگ نیروی گرانشیِ آن‌ها بگریزد. البته، هاوکینگ در یک مقاله در سال ۱۹۸۴ نشان داده است که از دیدگاه نظری در مکانیکِ کوانتوم، نوعی ماده (که به آن عنوانِ «تابشِ هاوکینگ» داده شده) در واقع می‌تواند از یک سیاه‌چاله بگریزد. شاید بزرگ‌ترین دستاورد هاوکینگ آن بود که می‌توانست همه‌ی این‌ها را قابل فهم کند، یا دست کم کاری کند که بتوان آغاز به فهم‌شان کرد.
یک عمر کارِ هاوکینگ دورانِ شکوفاییِ چشمگیری را برای ستاره‌شناسی و فیزیک اجرام آسمانی به ارمغان آورد. تلسکوپ‌ها و ابزار‌های کارگذاریشده بر ماهواره‌ها دانشمندان را موفق ساختند که ستارگان را از اولین مراحل تکامل کیهانیِ خود مشاهده کنند، و ساختار ریز امواجِ پس‌زمینه‌ایِ کیهان را مشاهده کنند، یعنی تابشِ حاصل از انفجارِ بزرگ (بیگ بنگ) را که جهان مالامال از آن است.
مطالعه‌ی سرآغاز کیهانیِ ما، که زمانی به اندازه‌ی طالع‌بینی مبهم و گنگ بود، به علمی تجربی تبدیل شد؛ کیهان‌شناسان از اتاقک‌های کارِ زیر‌زمینی به دفتر‌های بزرگِ آفتاب‌گیر در کمبریج، پاسادِنا، و منهتن منتقل شدند.
سیاه‌چاله‌ها بخشی از این داستان بودند.
اینشتین نظریه‌ی وجود آنها را در سال ۱۹۱۶ ارائه داده بود؛ و نخستین سیاه‌چاله در سال ۱۹۷۱ رؤیت شد. امروزه، ما می‌دانیم که آنها در همه جا هستند و تعدادشان به میلیارد‌ها می‌رسد، و می‌دانیم که احتمالاً در قلب هر کهکشان (و از جمله کهکشان «راه شیریِ» ما) یک سیاه‌چاله‌ی بسیار عظیم وجود دارد.
هاوکینگ نشان داد که سیاه‌چاله‌ها لزوماً آخرین ایستگاهِ تغییراتِ ماده نیستند: آنها می‌توانند نشت کنند و مضمحل و منفجر شوند.
شاید بزرگ‌ترین دستاورد هاوکینگ آن بود که می‌توانست همه‌ی این‌ها را قابل فهم کند، یا دست کم کاری کند که بتوان آغاز به فهم‌شان کرد. نخستین کتاب او، تاریخِ مختصر زمان، در روز رسمِ دست انداختنِ دیگران در اول آوریل سال ۱۹۸۸ منتشر شد، بیش از ده میلیون نسخه از آن فروخته شد، و چندین ماه در لیست پرفروش‌های تایمز بود.
گاهی آن را به عنوان پرطرفدارترین کتابی که هیچ کس آن را نخوانده است توصیف می‌کنند، گرچه حتی خواندن قسمت‌های پیچیده‌ی کتاب هم لذت‌بخش است.
هاوکینگ بعد از تاریخ مختصر زمان، با اذعان به محدودیت‌ها و کمبودهای آن، به انتشار کتاب‌های کیهان به زبان اختصار، تاریخ مختصرتر زمان، و تاریخ مصور و مختصر زمان پرداخت. او در پیش‌گفتار نسخه‌ی مصور کتاب چنین نگاشت: «حتی اگر تنها به تصاویر و عناوین آنها نگاه کنید، می‌توانید از مطالب کتاب تا حدی سر در بیاورید!»
یکی از بزرگ‌ترین کسانی که پیش از هاوکینگ طرفداران زیادی برای کیهان‌شناسی یافت کارل ساگان بود، یعنی همان کسی که مقدمه‌ی کتاب تاریخ مختصر زمان را نوشت. کیهانِ ساگان بیشتر به محتواها می‌پرداخت، «جهان‌های ساخته از یخ و ستاره‌های ساخته از الماس»، «ماشین فوق‌العاده‌ی طبیعت»، و همچنین به سفر از میان این محتواها، که با حالتی آشفته و بیانی شیوا و مطنطن همراه بود. هاوکینگ ما را با بافت ریاضی کیهان، یا دست کم واقعیتِ ریاضی بودنِ این بافت، آشنا ساخت.
او این امکان را ایجاد کرد که در یک مهمانی و سر میز شام از فضا-زمانِ اقلیدسی و نوساناتِ گرانشی سخن بگوییم، حتی اگر معنی حرف‌هایمان را صددرصد هم نفهمیده باشیم. نبودِ اطمینان اجتنابناپذیر یا حتی ضروری است.
ماهیت حقیقی جهان ما وقتی یک‌راست به سراغ‌ آن برویم، بسیار عجیب و غریب است، و همه‌ی تشبیهات محدودِ زمینیِ ما در نهایت از توصیف آن در می‌مانند. تنها زبانی که به انجام این کار نزدیک می‌شود ریاضیات است، ریاضیاتی که هنوز باهوش‌ترین‌های ما در حال آفرینشِ آن هستند.
شاید اینجا بود که شرایط فیزیکیِ هاوکینگ به‌درد‌بخور از آب در‌ می‌آمد، البته شاید بیشتر برای ما تا او. او، ایستا و کامپیوتریشده، پیغام‌آورِ جهان‌ِ دیگری بود که برای مشاهده‌کنندگان غیر قابل رؤیت به نظر می‌رسید؛ تمرکز بر پیغام‌های شگفت او بدون جلوه‌های معمول و گیج‌کننده‌ی شخصیت‌های بشری بسیار آسان‌تر بود. اما او همچنین بی‌شک جوهرِ زندگی هم بود:
شکننده، مقاوم، هوشمند، و سرسختانه در جست‌وجوی بزرگ‌ترین راز هستی. او در نقطه‌ی تلاقیِ دو جهانی زندگی می‌کرد که به یک اندازه فهم‌ناپذیر به نظر می‌رسند – جهانِ کیهانی و جهان فیزیولوژیکی – و او مشتاق بود که به عنوان دروازه‌ای میان این دو عمل کند. اگر توصیف‌کننده‌ی بافتارِ فضا-زمان کسی بود که گویا خود مستقیماً از آن پدیدار شده است، توجه به آن این اندازه تکان‌دهنده به نظر می‌آمد.
البته، هاوکینگ به تمامی انسان بود. به عنوان یک کودک، کارهای کودکانه می‌کرد: او دوچرخهسواری می‌کرد، بازی‌های رومیزی می‌کرد، ساعت‌ها و رادیو‌ها را به هم می‌ریخت، و با دوستانش ترقه می‌ساخت و ترقه‌بازی می‌کرد. در آکسفورد، او که دچار ملالت شده و کاری نداشت که او را به چالش بکشد، به عنوان یک سکان‌گیر به کلوب قایق‌سواری دانشگاه پیوست. (یک قایق‌سوار که او را همراهی می‌کرده، به یاد می‌آورد: «او روشی بی‌باکانه در هدایت قایق خود از مسیرهایی چنان باریک داشت که بدنه‌ی قایق با پرّه‌های آسیبدیده به محل کناره‌گیری خود باز می‌گشت.») او به قطب جنوب و جزیره‌ی ایستر سفر کرد، سوار یک زیردریایی شد، و در فضای بدون گرانش خود را معلق ساخت. در سال ۲۰۱۴، او برای پیش‌بینی این که چگونه انگلستان می‌تواند جام جهانیِ آن سال را از آنِ خود کند، یک فرمول علمی ارائه داد (که نهایتاً دقت کافی نداشت). او دو بار ازدواج کرد، و از او سه فرزند و یک نوه به جا مانده است.

و نبوغ او اگرچه بی‌مانند بود، به معنای برگزیدنِ انزوا نبود. میالهی انسان‌شناس چندین سال او را دنبال کرد تا کتاب خود، احاطه بر هاوکینگ، را بنویسد. منظور او از عبارت «مغزی قرارگرفته در یک شیشه» آن نبود که هاوکینگ موجودی عجیب و غریب است، بلکه این بود که او احتمالاً خالص‌ترین مثالِ علمِ رایج بود: گرهی در شبکه‌ای از گفت‌وگوها و ذهن‌های مشابه، بخشی از یک بافتار زندهی متشکل از افراد، تکنولوژی‌ها، و ایده‌ها که بر آن «شناور»اند. میاله در سال ۲۰۱۳ در وایِرد نوشت:
«او آن چیزی است که من نهادِ پخشِ متمرکز می‌خوانم … دقیقاً به دلیل ناتوانیِ اوست که ما می‌توانیم ببینیم که همه‌ی دانشمندان چگونه عمل می‌کنند … و چگونه یک روز همه‌ی دنیا عمل خواهد کرد.»
هاوکینگ «هومر سیمپسون» را کسی می‌دانست که «همیشه می‌خواهد از هیچ، چیزی به دست بیاورد»، و این رفتار او را مورد تأیید قرار می‌داد. این همان بیانِ مختصرِ کیهان است. به گفته‌ی هاوکینگ، نوسانات ریزِ کوانتومی در فضا-زمان ممکن است به دانه‌هایی تبدیل شوند که، شاید بیش از یک بار، ستاره‌ها، کهکشان‌ها، زندگی، و خِرد از آن‌ها پدید آید. او به گاردین گفته بود: «علم پیش‌بینی می‌کند که انواع بسیاری از جهان‌ها به شکل خودبه‌خود از هیچ به وجود خواهند آمد»، و به ناچار چیز‌ها نهایتاً هیچ می‌شوند.
امکانِ زندگیِ‌ ابدی برای هاوکینگ جالب بود، اما به نظر نمی‌آمد که او خود چنین آرزویی داشته باشد. به گاردین گفته بود: «من فکر می‌کنم که مغز مانند یک برنامه در ذهن است که مانند یک کامپیوتر عمل می‌کند.
بنابراین، از دید نظری، نسخه‌برداری و انتقال آن به یک کامپیوتر امکان‌پذیر است، تا به این ترتیب نوعی زندگیِ بعد از مرگ به وجود آید.» اما او سپس اضافه کرده بود:
«این بسیار فراتر از توانایی‌های کنونی ما است. من فکر می‌کنم که زندگیِ پس از مرگ، که در عرفِ رایج است، یک قصه‌ی خیالی برای کسانی است که از تاریکی می‌ترسند.» سیاه‌چاله‌ای پیش روی همه‌ی ما هست؛ اما اگر شانس و بینش داشته باشیم، شاید بخشی از ما بتواند از آن بگریزد و بیرون بتابد.


جمهوری اسلامی ایران خالق و پشتیبان تروریسم درکردستان ایران و منطقه (بخش پایانی)

کاوه شیخ محمدی
ظهور سلفیه در کردستان ایران (بخش دوم)
ایران و سلفی های کردستان: اعضای انصار الاسلام حتی زمانی که در حرکت اسلامی کردستان عراق فعالیت داشتند ، با سپاه پاسداران ایران دارای رابطه و همکاری تنگاتنگی بودند. جنبش حرکت اسلامی در ۲۸ مهرماه ۱۳۷۵ هفت کادر سیاسی حزب دمکرات کردستان ایران را دستگیر و به ایران تحویل داد که بعدها ۶ تن از آنها اعدام شدند.
اما آنچه‌ در این میان بسیار مهم است و باید به‌ آن بیشتر توجه‌ شود آن است که پس از حمله‌ ۲۸ اسفند ۱۳۸۱ بیش از یک صد تن از اعضای انصارالاسلام به‌ دو گروه‌ تقسیم شده‌ و هر دو گروه‌ از مرز اورامان وارد ایران شدند. ۵۳ تن از گروه‌ اول به‌ رهبری ابوعبدالله‌ شافعی به‌ ایران رفتند. همراهان ابوعبدالله‌ شافعی عمدتا به زبان فارسی حرف می زنند و پیش از حمله‌ اسفند ۱۳۸۱ بارها به‌ ایران رفت و آمد کرده‌ بودند.
گروه‌ دوم به‌ رهبری ابووائل و ایوب افغانی که‌ جمعا ۴۷ نفر بودند، حدود ۳ ماه‌ در ایران در بازداشت بسر بردند. سپس مشروط بر آن که‌ به عراق بروند،آزاد شدند. گروه‌ ایوب افغانی که‌ اعراب و افغانی هم را شامل می شد از طریق مرز عماره‌ وارد عراق شده‌ و خود را به‌ موصل رساندند.
در پی آن گروه‌ ابوعبدالله‌ شافعی از تهران به‌ سقز و روستای «یک شه وه » بوکان در کردستان ایران انتقال داده‌ شده‌ و در کمپهای ویژه‌ سپاه‌ پاسداران بدون آنکه‌ اجازه‌ بیرون رفتن و ظاهر شدن در سطح شهر را داشته‌ باشند، اسکان داده‌ شدند.
رابطه‌ جمهوری اسلامی ایران و اساسا نقش این حکومت در تاسیس، حمایت و هدایت گروه‌ انصارالاسلام و بطور کلی گروههای اسلامی كُرد بسیار مهم و حیاتی است. این رابطه‌ تا حدی به‌ دوران جنگ ایران و عراق باز می گردد. بویژه‌ دوره‌ پس از بمباران شیمیایی حلبچه‌ و زمانی که‌ هزاران تن از كُردهای حلبچه‌ در بیمارستانهای عمدتا نظامی ایران تحت مداوا قرار گرفتند. تا پیش از تاریخ بمباران حلبچه‌ هیچ سازمان كُردی در عراق با گرایش های اسلامی وجود نداشت. اما پس از آن سپاه‌ پاسداران ایران توانست افرادی نظیر ملا علی باپیر و شیخ عثمان بن عبدالعزیز را تحت تاثیر قرار دهد و آنان را که‌ بیشتر شخصیت های مذهبی حلبچه بودند به‌ فعالیت های سیاسی تشویق کند. شیخ عثمان بن عبدالعزیز در سال ۱۳۶۷ توانست با حمایت های ایران و در کردستان ایران ده ها تن از مریدان خود را در سازمانی تحت عنوان حرکت اسلامی گردهم آورد. سازمانی که بعدها انصار الاسلام از بطن آن بیرون آمد. شیخ عثمان متاثر از افکار اخوان المسلمین با اعتقاد به‌ اصل جهاد است.
پس از جنگ خلیج فارس و قیام ۱۳۶۹ کردستان عراق، اسلامیون تندرو با حمایت های ایران توانستند رشد کنند. بویژه‌ جنگ میان دو حزب اصلی كُرد به‌ رهبری مسعود بارزانی و جلال طالبانی زمینه‌ را برای فعالیت جنبشهای اسلامی تازه‌ تاسیس شده‌ فراهم آورد. بودجه ‌های کلان این جنبشها که‌ صرف ساخت مساجد در روستاهای دور دست کردستان و کمکهای مالی به‌ هواداران این گروه ها می شد موقعیت آنها را تا حدی بهتر کرد. کمک های مالی ایران به‌ این گروهها غیر قابل انکار است و حتی این گروه ها بارها آن را تایید کرده اند. انصارالاسلام در سایت رسمی اش از زبان حاجی سید قادر یکی از کشته‌ شدگان انصار نوشته‌ است: « با پولی که‌ از قرارگاه‌ رمضان دریافت می کردیم حقوق صدها تن از افراد مسلح خود را منظم پرداخت کرده‌ و عملیات جهادی و استشهادی را انجام می دادیم.»
انصارالاسلام از تشکیل دولت اسلامی القاعده در عراق حمایت می کند. به گفته یک مقام اطلاعاتی كُرد عراقی که نخواست نامش فاش شود « فردی به نام حاجی عارف کردستانی که‌ خود را مسوول انصارالاسلام ( یا به گفته خود کتیبه‌های کردستان سازمان القاعده)‌ معرفی کرده‌ در روزهای ششم و هفدهم اسفند ۱۳۸۵ در شهر بوکان کردستان ایران در اجلاسی با شرکت مسوولین اطلاعات حضور یافته‌ است. پس از آن در دوم فروردین ۱۳۸۶ حاجی عارف کردستانی در ایران خطاب به‌ مردم کردستان عراق اطلاعیه‌ای را صادر کرد و خواستار حمایت مردم برای به‌ گفته‌ خود جهاد علیه‌ نوکران کرد آمریکا و اسراییل شد.»
پس از این اطلاعیه‌ انصار الاسلام یا کتیبه‌های کردستان سازمان القاعده‌ در ۵ فروردین ۱۳۸۶ اولین اقدام خود را انجام داد. در آن روز تعدادی از افراد مسلح انصارالاسلام که‌ از مریوان به‌ مرز باشماخ رفته‌ بودند، تلاش کردند وارد خاک کردستان عراق شوند که‌ با واکنش نیروهای مرزبان كُرد مواجه‌ شده‌ و پس از درگیری چند ساعته‌ به‌ داخل خاک ایران عقب نشینی کردند.
جمهوری اسلامی و تاکتیک حمایت از سلفی های کردستان
از قرائن پیداست جمهوری اسلامی بیشتر به‌ اهداف علنی این سازمان که‌ حمله‌ به‌ نیروهای آمریکا و متحدانش و بر هم زدن شرایط فعلی کردستان عراق است، اندیشیده است تا امکان تبدیل انصار الاسلام به تهدیدی علیه خود. این نقطه‌ اشتراک بر اختلاف های عقیدتی انصارالاسلام با سیستم ولایتی و مذهب تشیع می چربید و درون مایه‌ ایده‌ حمایت ایران از انصارالاسلام را تشکیل می داد. ولی انصارالاسلام همزمان با تمرکز بر کردستان عراق ، هسته هایی در میان كُردهای ایران تاسیس کرده است. قرارگاه شهرامفر وابسته به قرارگاه رمضان سپاه قدس که مرکز آن در سنندج قرار دارد ، هماهنگ کننده روابط با سلفیون انصار الاسلام است. افراد انصار با شناسایی جوانان مسلمان در مساجد آنها را جذب می کنند. بنابر گفته شاهدان عینی در مرحله کنونی هدف سلفیون انصار غیر عملیاتی و دعوت به اسلام و سازماندهی مومنان جدی و ثابت قدم است. به همین منظور بسیاری از مساجد روستایی و حاشیه ای کردستان و بویژه ۲ پایگاه علنی در «دزلی» و «سروآباد» مریوان در اختیار انصار قرار داده شده است. جالب آنستکه سلفیون در تبلیغات خود تشیع را « رافضی » و « مرتد» و « فرقه ضاله» قلمداد می کنند ولی علیه نظام سیاسی ایران مطلبی نمی گویند!
در سال ۱۳۸۸ از خارج شدن کنترل یکی از هسته های مخفی انصارالسلام به نام «هسته کاوه» نماینده ولی فقیه در سنندج و دو مقام قضایی ترور شدند. از آن پس روابط سپاه پاسداران با سلفیون وارد مرحله تازه ای شد. درگیری های مسلحانه ماه های فروردین ۱۳۹۰ و حمله سلفیون به نیروی انتظامی در سنندج بر میزان نگرانی از فعالیت سلفیون مورد حمایت سپاه پاسداران افزوده است. بهمین دلیل سپاه اقدام به دستگیری هسته هایی از سلفیون کرده که احتمالا از کنترل خارج شده اند. عملیات دوم اردیبهشت ۱۳۹۰ سپاه در روستای حسن آباد سنندج که منجر به کشته شدن ۴ سلفی شد را باید در همین چارچوب ارزیابی کرد. عملیاتی که رسانه های دولتی جزییات آنرا منتشر نکردند.اکنون سلفیون انصار الاسلام در کردستان ایران گرچه قادر به بسیج توده های كُرد نیستند ولی به گروهی تبدیل شده اند که دیگر کنترل آن چندان ساده نیست. گروهی که به رغم ضدیت کامل با افکار قوم گرایانه مخالفین كُرد جمهوری اسلامی، همزمان تشیع را بدتر از کفر می داند. چالشی که احتمالا تئوریسین های سپاه پاسداران در آغاز تشکیل این گروه آن را چندان جدی قلمداد نمی کردند ولی اکنون به معضلی خطرناک تبدیل شده است. جمهوري اسلامي در طي چهار دهه حكومت خود سعي كرده است استانهاي كُردنشين را به شيوه اي مديريت كند كه هيچ گاه داراي ثبات اجتماعي بومی نباشد تا بتواند مردمي را كه مخالفان بالقوه خود مي داند با معضلات اجتماعي به بيراهه بكشاند گويي كه اين نظام منافعش فقط درتوطئه چيني، سرکوب و ترور معنا مي شود تا بتواند به بقاي خود ادامه دهد. در زمانيكه يك مبارز يا دگر انديش كُرد كه هميشه مجبور است بصورت مخفيانه به مبارزه و بقاي خود در مقابل نظام سلطه اسلامي ادامه دهد و اگر فعاليتهايش اشكار شود با حكم زندان يا اعدام روبرو مي شود كه در اينجا بايد اشاره كنم كه ظرف بيست سال گذشته اکثریت قریب به اتفاق اعدام هاي سياسي فقط در استانهاي كُردنشين بوده و در استانهاي ديگر كم سابقه بوده است اين هم مي تواند يك دليل بالقوه براي سركوب ازادي خواهي در كردستان باشد.حال در همين فضا و جو امنيتي ما مي بينيم كه كسانيكه براي اسلام تندرو و راديكال كه خود جمهوري اسلامي انها تكفيري مي نامد ازادانه و در روز روشن تبليغ مي كنند كه حتي صداي احزاب كُرد مخالف حكومت ايران را هم در اورده است كه از اين دست، اين مطلب در سايت “كوردستان و كورد” سه سال قبل بتاريخ ٢٠١٤/١٢/٣ گواه بر اين ماجراست كه در ان از يكي از كسانيكه در حمله منتسب به داعش در مجلس شوراي اسلامي شركت كرده بود، علنا نام برده شده است و هیچ مشكل امنيتي برايشان پيش نمي ايد!!!.
یک مثل داریم می گوید “هرچه را بکاری همان را درو می کنی”. حال این تروریست پروری دامن خود نظام اسلامی ایران را گرفته است. یک مثال دیگر می گوید: “تراژدی اگر به اوج خودش برسد به کُمدی تبدیل می شود”. حال نكته جالب و خنده دار از لحاظ امنيتي در جمهوري اسلامي اين است كه عده اي از اين افراد انقدر تندرو و راديكال مي شوند كه از كنترل اتاق فكر جمهوري اسلامي كه فضاي مناسبي را براي انها فراهم كرده بود خارج مي شوند و عليه خود نظام اقدام ستيزه جويانه انجام مي دهند.
چندين نمونه در پنج شش سال اخير در شهرهاي كردستان اتفاق افتاده است که همین اسلامیون با نظام ایران دست به یقه شده اند و چيزيكه روشن است، اينست كه نظام اسلامي ايران با تمام مهندسي هاي اجتماعي و سياسي خودش نتوانسته كردستان را بي هويت كند بلكه مردمي كه هنوز نتوانسته از زير بار مشكلاتي كه فرمان جهاد خميني 28 مرداد 1357 عليه مردم كُرد صادر كرد كمر راست كنند باز هم در مقابل ان پايداري مي كنند و اين طرح دسيسه و توطئه جمهوري اسلامي ايران است که نه تنها موفق نشده است بلكه از بسياري جهات نوك دشنه بطرف نظام اش برگشته است و هم اكنون مي بينيم اين حكومت در اثر زياده خواهي و صدور انقلاب شكست خورده خود در باتلاق چندين كشور خاورميانه گير كرده است و مرتب از اقتصاد بي رمق مردم ايران مايه مي گذارد تا به غوطه ور شدن در اين باتلاق ادامه دهد.


کاش یه مغازه بود

جمیله بدیرخانی

کاش یه مغازه بود
هرچه میخواستی در ان بود
ادم می رفت
و میگفت
بی زحمت یه کم خیال خوش می خواهم
ذره ای محبت
راستی ببخشید این خنده ها از ته دل چند؟
اقا
این بسته دلخوشی چند؟
این ارامشا لحظه ای چند؟
شیرینی زندگی می خواهم اون چند دارید
برای باغچه دل تخم مهربانی می خواهم اون چمد دارید؟
اقا
توی قفسه یک بسته از اون بی خیالیا که میپاشن روی زندگی چند
از اون روزهای بی بعض دارین؟!
از اون روزهلی شاد بی غم دارین اون چند
بی زحمت چند بسته میخواهم .
اقا ببینید
اون شیشه که نوشته، پاک کردن غم دل چند؟
ازین سالاد بی رنج اندازه دل ما دارید؟!
اقا این چیه؟
این شادیا دوام دارن؟
نه
خوب اندازه دل هر کس چند؟
یک سبد خوشبختی می خواهم ان هم دارید؟
ذره ای مهر و محبت
یک مشت سکوت و ارامش دارید اون چند؟
کاش میشد یه جایی بود میشد رفت و گفت اقا بی زحمت یک زندگی می خواهم از جنس خویش،
کاش،، کاش،، کاش


چرا درگیر تبعیضیم

رویا ایرانی
به نام هستی بخش یکتا، متاسفانه ازسالهای خیلی دور ما دختران و زنان ایران زمین شاهد تبعیض های طاقت فرسای جنسیتی بوده ایم.گاهی این بی عدالتی ها غمی جانکاه را به جانمان می افکند که آخر چرا ؟؟ تبعیض تا کی؟؟؟؟؟
اکنون عصر جاهلیت پایان گرفته در زمانه تکنولوژی وپیشرفت علم هستیم !!! به راستی چرا هنوز هم سطح آگاهی جامعه مان این مقدار پایین است ؟؟؟
مگر مردان چه برتریهای قابل توجهی نسبت به زنان دارند که اینچنین حکمشان مطاع است واز بچگی تا بزرگی همیشه حق به آنان داده می شود؟
گاه از دختر و زن بودنمان شاکی میشویم . و حتی گاهی با خود زیر لب غرغر میکنیم که ای کاش پسر آفریده میشدیم!!!
درحالی که میدانیم خدا در آفرینش روح زن چه امتیارات غیرقابل انکار و شگفتی انگیزی نهاده است .برتری هایی چون عواطف سرشار انسانی که مرد وزن از زمان تولد و در رهگذر زمان برای رشد وتعالی روحی وروانی از تولد تا ابد به آن محتاج هستند و بدون وجود آن جامعه بشری به سامان نرسیده و نخواهد رسید.
در این مقاله بر آن شدیم تا ببینیم راهگشای این معضل اجتماعی دیرین در سرزمین ایران چیست؟
تبعیض جنسیتی در ایران
طبق ماده 2 اعلامیه جهانی حقوق بشرهیچ تبعیض جنسیتی بین زن و مرد نباید باشد و اما تبعیض علیه زنان دردی جهانی که در ایران بیشتر مشهود است و البته این مساله نیز مانند دیگرمشکلات قابل پیشگیری می باشد مشروط به اینکه دولتها نیز در این زمینه با سازمانهای بین المللی همکاری لازم را داشته وملت ها هم از آگاهی بیشتری برخوردار گردند.
علاوه بر این چند عامل دیگر نیز نقش مهمی را در رفع این مشکل ایفا می کنند:
– نهادهای مدنی حضور چشمگیرتری در زمینه رفع تبعیض از خود نشان دهند ، به صورتی که نقش آگاهی بخشی را در جامعه بالاتر ببرند. مثلا با انتشار نشریات و بروشورهای آگاهی بخش و یا ارائه کلیپ های های کوتاه و تاثیرگذار و یا ساخت سریال وفیلهای آموزنده و کوتاه و سخنرانی در مدارس و دانشگاهها و یا از طریق شبکه های اجتماعی و مجازی …..دراین زمینه به روشنگری بپردازند افسوس که چنین نیست!!!
-بالا بردن سطح مطالعات مردان و زنان جامعه وشناخت حقوق یکدیگر و احترام به حقوق هم و بخصوص رعایت حقوق خانمها که شاهد تضییع بسیارآن توسط مردان جامعه هستیم.
-با کفایتی ودرایت دولتمردان و قلم به دستان در آموزش وپرورش وآموزش عالی، که متاسفانه همواره متشکل از اکثریت مردان میباشند و بیشتر آنها آگاهی زنان را به نفع مطامع ومصالح خود نمی بینند و ازآن چشم پوشی کرده ودر جهت آموزشهای اساسی و سیستماتیک به زنان غفلت میورزند.
ودرنهایت اغلب مردان وزنان جامعه که تربیت کننده دختران هستند به جای فراهم کردن شرایط مساوی رشد وتعالی فرزندانشان به صورت خواسته یا ناخواسته بهای بیشتری به فرزندان پسر خویش میدهند و رفتارهای تبعیض آمیز در همینجا از خانواده شکل میگیرد.گاهی اوقات انواع هزینه ها برای پسران در جهت پرورش استعدادها انجام میشود اما با ندانم کاری وتلقین های بازدارنده وتحقیرهای روزمره و حتی تمسخر توانمندی های دختران درمواردی مانند رانندگی و… استعدادهای آنها نشکفته پرپر میگردد.
و دردناک تر از همه اینکه گاهی خود ما زنان ودختران هم این بی عدالتی ها را پذیرفته و به آنان عادت میکنیم و این دردناکتر است که ما هم خودمان را شایسته تبعیض و جنس دوم بودن، میدانیم لکن در برخی موارد حتی نه تنها آزرده خاطر نمیشویم بلکه به آن تن میدهیم چرا که خود را لایق جایگاهی بالاتر از این نمیدانیم!!! این عزت نفس از دست رفته نتیجه سالها دست دوم انگاشته شدن و تربیت جنسیتی در خانواده و بعد نگاه این چنینی در اجتماع به زنان در ایران میباشد . تا جایی که اغلب برای مطرح کردن خود درجامعه ویا نیاز مالی حاضر به انجام کاربرابربا مردان ولی دریافت دستمزدهای بسیار پایین تر میشویم.
واز این بدتر اینکه خود را در اموری سطح پایین غرق میکنیم که نه تنها در بالا بردن رشد شخصیتی و تعالی روحی خود و خانواده کمکی به ما نمیکند بلکه جایگاه و ارزش زن را ازاین هم پایین تر میکشاند. اموری از قبیل مدگرایی های افراطی، آرایش غیر متعارف ،غیبت ،و سخن چینی دیگران ،کنجکاوی آزاردهنده و دخالت در زندگی نزدیکان مانند دعواهای مرسوم مادر شوهر وعروس و… همچنین مشغول شدن بیش از حد به فیلمهای پوچ و جهت دار یا وقت گذراندن افراطی درشبکه های مجازی و…
در این رهگذر چون زنان تربیت کننده نسلها هستند متاسفانه با این نوع نگرش نسبت به خود نسل های بعد ی هم در این بیراهه حرکت خواهند کرد و مشکلات جامعه زنان روز به روز پیچیده تر خواهد شد. به امید اینکه دست به دست هم دهیم به مهر / میهن خویش کنیم آباد / و همگی به کمک خدا با تلاش پیگیر و روشنگری روزافزون بتوانیم ارزشمندی زن را به خود او وجامعه مردان بنماییم.


طوفان خاک٬ دریای خون

محسن سیاحی
دستکاری در طبیعت برای حداکثری کردن سود نفت و احداث صدها سد جهت سرقت آب و انتقال آن به صحرای مرکزی ایران به طوفان خاک و ریزگردها منجر شد.
و دستکاری تاریخی در بافت جمعیتی مناطق عرب نشین با هدف حذف و یا به اقلیت رساندن مردم عرب در سرزمینشان قریب است که به دریای خون منتهی شود. حدود سال ۷۵ بود که نشریه مطالعات ملی که متعلق به وزارت اطلاعات است در مقاله ای نوشت که راه حل موضوع قومیت ها از یک استان به استان دیگر متفاوت است و در استان خوزستان راه حل این معظل نه اعتراف به قوم عرب که تغییر تدریجی ترکیب جمعیتی استان و معرفی آن به عنوان استانی با اکثریت لرنشین است.
موضوعی که چند دهه بعد در سند امنیت ملی خوزستان که توسط شورای عالی امنیت ملی تدوین شده است به صراحت ذکر شد و سرمایه گذاری وسیعی برای آن انجام شد. علاوه بر آن جهت به حاشیه راندن مردم و نخبگان عرب٬ به گروه های پان ایرانیستی اجازه فعالیت گسترده اعطا شد و بختیاری ها را با هدف ضدیت با مردم عرب در کانال ها و انجمن های پان ایرانیستی سازمان دهی کردند تا در هنگام نیاز این بختیاری ها باشند که مطالبات مردم عرب را سرکوب کنند و نه دولت یا رژیم. و از قضا همین انجمن ها و کانال ها به تدریج به نیروی اصلی وزارت اطلاعات مبدل شدند که آدرس می دهند چه مجموعه و چه افرادی باید هدف قرار گیرند و وزارت اطلاعات مجری محض و پیوندی ناگسستنی بین این دو برقرار شد.
متاسفانه چند سالی است که نتیجه اقتصاد سیاسی رژیم به ثمر نشسته است و همه را٬ عرب و غیر عرب ٬ مبتلا کرده است و ثمره سیاست های تغییر جمعیتی که ناسیونالیست های افراطی و وزارت اطلاعات به عنوان راه حل معرفی می کردند نیز در حال به ثمر نشستن است.
اگر درخت اقتصاد سیاسی طوفان خاک به بارآورد ٬ میوه سیاست های امنیتی دریای خون خواهد بود٬ که باز عرب و غیر عرب را شامل خواهد شد.
و متاسفانه همانند طبیبی که کاری از دستش بر نمی آید نهادهای امنیتی دوباره همان داروهای سابق را تنها با افزایش دوز نسخه خواهند کرد: سرکوب بیشتر٬ تغییر سریعتر ترکیب جمعیتی. و دیر نخواهد بود که با عوارض داروی شفابخش شان همه را غرق خون کنند.


حقوق بشر، اعلامیه جهانی، اعلامیه اسلامی

حمیدرضا تقی پور دهقان تبریزی
در سال ١٩۵٠، کشورهای اتحادیه اروپا آغاز تدوین کنوانسیون حقوق بشر (The Convention for the Protection of Human Rights and Fundamental Freedoms) قدمی در راه محکم‌تر کردن منطقه‌ای اعلامیه جهانی برداشتند. گرچه این عمل کشورهای اروپایی در مسیر کمک به حقوق بشر و آزادی‌های اساسی بود اما منجر شد به دادن بهانه به کشورهای اسلامی تا با وارد ساختن ایراداتی همچون ضعف شناخت تدوین‌کنندگان اعلامیه جهانی از «رویکرد توحیدی»، نادیده انگاشتن «خدا» در اعلامیه و عدم تبلور تمام نگرش‌ها (اعلامیه جهانی با رأی ۴٨ کشور از جمله ایران به تصویب رسیده است)، در سال ١٩٩٠ با حضور ۵۴ دولت اسلامی حاضر در «کنفرانس کشورهای اسلامی» در قاهره شروع به تدوین «اعلامیه اسلامی حقوق بشر» کنند که جهان‌شمولی، جداناپذیری و تقدم و تأخر بندهای اعلامیه جهانی را زیر سؤال می‌برد. در مقام مقایسه اعلامیه جهانی حقوق بشر با اعلامیه اسلامی حقوق بشر نخست می‌بایست انسان و حقوق قائم‌به‌ذات انسان را از نگاه هر دو اعلامیه تعریف کرد چون بزرگ‌ترین تفاوت دو اعلامیه در همین نگرش به انسان است. در اسلام انسانِ رها از خدا و وحی، دارای صلاحیت کامل و لازم نیست. به همین دلیل به گفته محمد‌تقی مصباح یزدی، شرط تبیین خردمندانه حقوق بشر دو اصل است: یکی شناخت دقیق ارتباط وجودی انسان باخدای متعال و دیگری شناخت هدف آفرینش انسان. در ماده ١٨ اعلامیه جهانی اما آمده است که هر انسانی محق به داشتن آزادی اندیشه، وجدان و دین است ولی رسیدن به شناخت خدا به‌عنوان دلیل زندگی برشمرده نشده است. به عبارت دیگر اعلامیه جهانی انسان را از تولد تا مرگ می‌نگرد و در اعلامیه اسلامی، جهان پس از مرگ نیز موردبررسی قرار می‌گیرد: «دولت‌های عضو سازمان کنفرانس اسلامی، بر نقش تمدنی و تاریخی امت اسلامی تأکید دارند. خداوند امت اسلامی را بهترین امت برگزید تا این امت یک تمدن جهانی همگون را به بشریت تقدیم نماید. تمدنی که می‌تواند دنیا را به آخرت ربط داده و علم و ایمان را به هم پیوند دهد.»در نگاه مسلمانان، اعلامیه جهانی حقوق بشر برآمده از تأثیر پیامبران الهی بر فلسفه یونان است که از قوانین اسلامی که کامل‌ترین دین -ازنظر مسلمانان- در میان ادیان است گاهی سبقت‌ گرفته و گاهی عقب‌مانده است. در اعلامیه جهانی حقوق بشر انسان با زنده متولد شدن دارای حقوق بنیادینی می‌شود که سلب این حقوق به‌مانند حق تابعیت، آزادی حرکت، ازدواج و مالکیت و غیره را باید ناممکن بشود. ابناء بشر تعریف‌ شده در اعلامیه جهانی همه عضو یک خانواده و برابر هستند، هیچ‌کس بر دیگری به هیچ دلیل و عنوان برتری ندارد و نمی‌توان او را به بردگی گرفت یا به حیث نژاد، رنگ، جنسیت یا دین از حقوق بنیادین پایین‌تری برخوردار کرد. در اعلامیه اسلامی اما شریعت اسلامی تنها مرجع برای تفسیر یا توضیح هر ماده از مواد این اعلامیه است و بَنا بر این شریعت، باتقواترین افراد بر دیگری برتری دارد. در اسلام قوانین یا الهی است و از سوی خدا به بشر وحی شده که غیر‌قابل‌ تغییر و ابدی است یا قوانین اسلامی را می‌بایست در حدیث و رفتار پیامبر و امامان یافت. اگر وحی یا حدیث پیرامون حقی کشف نشد، در مقام آخر انسان جایز به تفکر و به‌ دست آوردن راهی برای حل مسأله است: «همه مخلوقات به‌منزله عائله خداوندی هستند و محبوب‌ترین آنان نزد خدا سودمندترین آنان به همنوع خود است و هیچ احدی بر دیگری برتری ندارد مگر در تقوا و کار نیکو.» در زمینه حقوق زنان نیز این حق در پاسخ به «انجام وظیفه» آنان تعریف می‌شود. از سوی دیگر و تنها به عنوان یک نمونه، اگر مشکلی در روابط زوجین پدیدار شود، در صورت وجود پدر یا جدّ پدری، حق انتخاب و نوع تربیت فرزند از مادر سلب می‌شود. از سوی دیگر بنیان اعلامیه جهانی حقوق بشر بر حفظ جان و کرامت انسانی استوار است و در دیباچه این اعلامیه، آزادی بیان و عقیده از عالی‌ترین آرزوهای بشر شمرده‌ شده است. اما آیا اعلامیه قاهره نیز از ساختاری این‌چنینی برخوردار است؟ قصاص یا مجازات‌هایی به‌مانند چشم در برابر چشم و جان در برابر جان، نشان می‌دهند که حقوق بشر اسلامی تا چه اندازه ممکن است واپسگرا باشد. قوانینی که تکمیل‌کننده زندگی انسان‌های غیر متمدن بودند. در حالی که جنگ‌های قبیله‌ای جای خود را به جنگ‌های جهانی داده بودند (البته همچنان فجایعی از هر دو شکل در گوشه و کنار عالم به چشم می‌خورد)، اعلامیه جهانی حقوق بشر تلاشی بود برای کشیدن خط بطلان بر تمام این آدم‌کشی‌ها. کوششی برای آزاد کردن بشر از قید رنگ و نژاد و دین و فراهم کردن زمینه برابری به جای نگاه از بالا به پایین. قوانین شریعت اسلام که مبنای اعلامیه حقوق بشر اسلامی هستند اما بدون تغییر باقی مانده‌اند و از قرنی به قرن دیگر و از کشوری به کشور دیگر منتقل شده‌اند. به این ترتیب مجازات‌هایی همچون اعدام و قصاص با ریشه دواندن در روح دین تبدیل به گرزی شدند که مخالفت با آن‌ها به معنای مخالفت با خواست خدا تلقی می‌شود. حالا اگر هر دو اعلامیه را به‌مثابه ریسمان در نظر بگیریم، ریسمان حقوق بشر جهانی احتمالاً می‌تواند ما را از ته چاه بیرون بیاورد و ریسمان حقوق بشر اسلامی، شاید همچون طنابی باشد که چوبه دار، تبعیض و قصاص به آن متصل شده‌اند. همانطور که در اوایل صحبت گفتم نویسندگان «اعلامیۀ اسلامی حقوق بشر» مفهوم حقوق بشر (Human Rights) را با چند موضوع خلط کرده اند. تعریفی که ایشان از «حقوق بشر» ارائه می دهند، در واقع «تکالیف»ی است که به زعم آنان بشر درقبال خداوند و نمایندگان او بر روی زمین دارد؛ در حالی که اعلامیۀ جهانی حقوق بشرحقوق انسان را در برابر حکومت برخاسته از اجماع انسانها مطمح نظر قرار می دهد. به عبارت دیگر حقوق بشر در اعلامیۀ جهانی حقوق بشر، شامل آن چیزی است که در حقوق اسلامی از آن توسعاً با عنوان «حق الناس» یاد می شود. در حقوق اسلامی «حق الناس» در برابر «حق الله» است. هر موضوعی كه حقى از مردم در آن باشد، در حيطۀ حق الناس است و از این جمله است منشأ قدرت، رابطه میان مردم و حکومت، قضاوت میان مردم، و آنچه میان مردم و حکومت مطرح می شود، از جمله قوانین مدنی و حقوق اجتماعی، اقتصادی و سیاسی. حق الله شامل موضوعهایی می شود که بین انسان و خداست، مانند نماز که به درگاه خداوند گزارده می شود و کسی نمی تواند از سوی خداوند مدعی آن گردد. جالب این جاست که اعلامیۀ اسلامی حقوق بشر بی توجه به «حق الناس»، «حق الله» را محور برداشتها و تعریفهایش از «حقوق بشر» قرار داده، و لذا «تکلیف» را به جای «حق» نشانده است. به این ترتیب، اعلامیۀ اسلامی حقوق بشر، قبل از آن که بسیط، شامل، و دربرگیرنده همۀ نوع بشر باشد، فقط آن دسته از مردم را در بر می گیرد (و به رسمیت می شناسد) که «حق» خداوند را ادا کرده باشد. بنابراین، اعلامیه حقوق بشر اسلامی نه جهانشمول است و نه همه افراد بشر را دربر می گیرد؛ بلکه مقدمه این اعلامیه با صراحت فقط آن دسته از افراد بشر را مشمول «امتیازات» مندرج در اعلامیه می داند که «جز خدا کسی را پرستش نکنند و شریکی برای او قائل نشوند.» به گفته این اعلامیه، فقط کسانی که چنین اعتقادی دارند می توانند «پایۀ راستین آزادی مسؤولانه بشریت و حیثیت را پی ریزی» نمایند. به عبارت دیگر، همه انسانهایی که به «حقیقت» مندرج در انواع خداشناسی معتقد نیستند و یا ایمان ندارند، جزو بشریت به حساب نمی آیند، تا چه رسد به این که از حق یا حقوقی برخوردار باشند. در مقدمۀ «اعلامیۀ اسلامی حقوق بشر»، تاکید شده است که خداوند امت اسلامی را به عنوان «بهترین امت» برگزیده است. روشن نیست اگر امت اسلامی بهترین امت و برگزیده است، پس چگونه می توان آنها را با دیگر افراد بشر، احیاناً دارای حقوق مساوی یا حتی مشابه دانست؟ از سوی دیگر همین مقدمه فقط آن نوع از «حقوق بشر» را مورد تایید قرار داده که «با شریعت اسلامی هماهنگی داشته باشد.» به این ترتیب، مثلا مادۀ دوم اعلامیه جهانی حقوق بشر که می گوید همه افراد صرف نظر از نژاد، رنگ، جنس، زبان، مذهب، قوم، عقیده سیاسی و غیره برابرند خلاف شریعت اسلامی است (که در آن برابری جنسی وجود ندارد زن و مرد هر یک حکم تکلیف و حقوق جداگانه و متفاوتی دارند، مُسلِم و غیر مُسلِم با هم فرق می کنند وغیره ) و نمی تواند مورد تایید اعلامیه اسلامی حقوق بشر باشد، زیرا باز هم بر اساس مقدمه این اعلامیه: هیچ احدی حق متوقف کردن یا چشم پوشی ازاحکام تکلیفی خداوند را ندارد. همه اصول سی گانه در اعلامیۀ جهانی حقوق بشر درباره افراد بشر است و حقوقی که تک تک مردم باید از آن برخوردار باشند. به همین دلیل است که در یکایک مواد این اعلامیه، با کلمات و ترکیبهایی روبرو هستیم از قبیل: هرکس ، هیچ کس، همه، تمام افراد بشر، احدی، هر شخص و جز آن استفاده از این کلمات و ترکیبها روشن می کند که اعلامیۀ جهانی حقوق بشر جهانشمول و دربارۀ حقوقی است که همه افراد بشر باید از آن برخوردار باشند. اعلامیۀ اسلامی حقوق بشر به جای آن که به حقوق بشر به صورت عام بپردازد و آن را مشخصاً بیان و ارائه نماید به تکالیف و مسؤولیتهای انسان در قبال خداوند – و حکومتهای شرعی و سلاطین اسلامی به نمایندگی از خداوند – پرداخته است. به همین جهت مفاهیمی که مورد توجه این اعلامیه است، نه شامل حقوق بشر به طور عام می شود، و نه شامل حقوق بشر در چارچوب مقررات شرعی و اسلامی بلکه بیشتر به چگونگی حکمرانی «دولت و حکومت اسلامی یا حاکم سلطان اسلامی بر «ساکنان جامعۀ اسلامی» پرداخته است. بر اساس متن اعلامیه حقوق بشر اسلامی درجوامع مشمول این اعلامیه شهروند به مفهوم مدرن آن وجود ندارد. ساکنان این جوامع تبعه یعنی تابع حاکم یا سلطانی است که بر جامعه حکم می راند و از این جهت بر او تکالیفی مقرر است، بدون آن که از حقوق یا دست کم حقوقی روشن برخوردار باشد. در این موازین تکالیف همه روشن، دقیق، و شفاف است، ولی حقوق همگی نسبی، مشروط، ناروشن، نادقیق، و غیرشفاف اند. در در ادامه با مقایسه موادی از دو اعلامیه برخی از تفاوتهای موجود را بررسی می کنم تا برای شما به طور کامل تفهیم بشود .
۱- نگاه دو اعلامیه به اصل آزاد بودن انسان: مادۀ اول اعلامیۀ جهانی حقوق بشر تمام افراد بشر را آزاد و از لحاظ حیثیت و حقوق برابر دانسته است. در حالی که بند الف از نخستین مادۀ «اعلامیۀ اسلامی حقوق بشر»؛ اصل آزاد بودن انسان را در بوتۀ اجمال گذاشته و انسان را فقط در تکلیف و مسؤولیت (در برابر خداوند یا جامعه، روشن نیست) برابر دانسته است. در ضمن این ماده علاوه بر مسکوت گذاردن اصل آزاد بودن انسان عقیدۀ صحیح را یگانه تضمین برای رشد و تکامل انسان دانسته است. عقیدۀ صحیح هر چه باشد اطلاق به فقط یک عقیده است که لزوماً نافی اصل تنوع عقاید و چند صدایی بودن جامعه است. خاصه این که بند ج از مادۀ دوم هر تبلیغی را که منجر به ایجاد اختلال در ارزشها یعنی عقیدۀ صحیح حکومت شود ممنوع دانسته است. اصل آزاد بودن انسان در مادۀ یازدهم اعلامیۀ اسلامی حقوق بشر مطرح می شود و در آن می آید «انسان آزاد متولد مي شود و هيچ احدي حق به بردگي کشيدن يا ذليل کردن يا مقهور کردن يا بهره کشيدن يا به بندگي کشيدن او را ندارد، مگر خداي تعالي. اما روشن نیست که خدای تعالی اگر قصد بهره کشی یا به بندگی کشاندن انسانی را کرد، این قصد خود را از چه طریقی اجرایی می کند؟
آیا حکومتهایی که خود را نماینده خداوند روی زمین می دانند نیت خداوند در استثمار و استعمار و بندگی انسان را انجام می دهند؟
و این در حالی است که مادۀ ۴ اعلامیۀ جهانی حقوق بشر صراحتاً می گوید: «احدی را نمی توان در بندگی نگهداشت (حتی به خواست خدا) و داد و ستد بردگان به هر شکلی که باشد ممنوع است. ادامه دارد


 به مناسبت روز جهانی کارگر

سالار قربانی
قبل از اینکه به موضوع تحول در اعتراضات کارگری بپردازم وظیفه خودم میدانم که اول ماه مه را که روز جهانی کارگر است به تمام کارگران عزیز تبریک بگویم و اشاره مختصری به چگونگی بوجود آمدن این روز به عنوان روز جهانی کارگر بکنم
روزِ جهانیِ کارگر یا روزِ کارگر یک جشن و مراسمی کارگری و از سویِ طبقاتِ کارگر است که هر ساله در روزِ اولِ ماهِ مِه برگزار می‌شود.
ده‌ها سال است که به این مناسبت در این روز، در کشورهای مختلف (به استثنای ایالات متحده، کانادا و چند کشور کوچک) مراسم ویژه برگزار می‌شود. ایالات متحده و کانادا نخستین دوشنبه هر سپتامبر را به عنوان «روزکارگر» برگزار می‌کنند.
مناسبت اول مه به عنوان روز کارگر به این لحاظ بوده است که در چهارم ماه مه سال ۱۸۸۶، و در چهارمین روز اعتصاب و تجمع کارگران آمریکایی در شهر شیکاگو، پلیس به روی آنان آتش گشود که شماری کشته، عده‌ای مجروح و بعداً چهارتن نیز اعدام شدند. کارگران اعتصابی خواستار تعدیل شرایط کار و کاهش ساعات روزانه کار از ده ساعت به ۸ ساعت بودند. قرار بود که اول ماه مه ۱۸۸۶ در آمریکا ، کاهش ساعات کار به هشت ساعت در روز، به اجرا درآید که چنین نشد و در نتیجه، کارگران در گوشه و کنار این کشور دست به تظاهرات زدند و در یک‌هزار و دویست کارخانه و کارگاه، اعتصاب صورت گرفت.و اما چگونکی شکل گیری اعتراضات و جنبش های کارگری در ایران اگرچه جنبش سندیکائی و اتحادیه‌ای ایران در دوران انقلاب مشروطیت توسط کارگرانی که در باکو و عشق آباد کار کرده و به وطن بازگشته بودند بنا نهاده شد اما نخستین اتحادیه کارگری در سال ۱۲۸۴ در چاپخانه‌ای کوچک در تهران تأسیس شد ٬ هم‌زمان با اتحادیه کارگران چاپخانه‌ها در دیگر کارخانه‌ها نیز این امر رو به نضج نهاد، تا اینکه کارگران مشهد، تبریز، انزلی و دیگر نقاط کشور را هم دربر گرفت. شعارهای مزد عادلانه، هشت ساعت کار در روز، زمین برای دهقان و جمهوری سر داده شد.
در سال ۱۲۹۹ تعداد اتحادیه‌های کارگری تهران به ۱۵ رسیده بود، در سال ۱۳۰۰ شورای مرکزی اتحادیه‌های حرفه‌ای کارگران ایجاد شد که هدف آن رهبری جنبش سندیکائی و اتحادیه‌ای در سطح کشور بود.
تحت تأثیر همین جنبش بود که در فاصلهٔ سالهای ۱۳۰۴–۱۳۰۰ چندین اعتصاب بزرگ، از جمله اعتصاب ۱۴ روزه کارگران چاپخانه‌ها و اولین اعتصاب کارگران نفت آبادان انجام گرفت. دولت وثوق الدوله روزانه ۸ ساعت کار، آزادی فعالیت سندیکاها و جشن اول مه را قبول نمود.
اما بعد از سرکوبهای متعدد این جنبش که به علت کمبود وقت نمیتوانم اشاره ای به آن داشته باشم دوران شکوفایی این جنبش در سالهای (۱۳۳۲–۱۳۲۰) بود که بالاخره شورای متحده مرکزی اتحادیه کارگران و زحمتکشان ایران در اول ماه مه ۱۳۲۳ تأسیس گردید.
اما متاسفانه در روز ۱۱ اردیبهشت ۱۳۲۵که مصادف بود با (اول ماه مه ۱۹۴۶ میلادی) تظاهرات کارگران در کرمانشاه مورد حملهٔ پلیس قرار گرفت. در این تظاهرات ۱۴ کارگر کشته و ۱۲۰ کارگر زخمی شدند. این کارگران نخستین جانباختگان اول ماه مه در ایران هستند
با اوج‌گیری انقلاب در سال ۵۷ تشکل‌های کارگری با سازمان دهی کمیته‌های اعتصاب در مراکز کار اعتصاب سراسری را در کشور به راه انداختند.
با پیوستن کارگران نفت به اعتصاب در تیر ماه ۵۷ حرکات کارگری به اوج خود رسید. از درون کمیته‌های مخفی اعتصاب شوراهای کارگری در اکثر کارخانجات و موسسات صنعتی شکل گرفت، و در کوتاه‌ترین زمان شوراهای کارگری کارخانجات توانستند مدیریت موسسات و کنترل تولید و توزیع را بدست گیرند. از بهم پیوستن شوراهای سازمانی کارگری تحت نام «خانه کارگر» متولد شد. تشکیلات «خانه کارگر» محل تجمع فعالین کارگری تهران و شهرستان‌ها گردید.
این سندیکا در شیراز توانست برای یک دوره ۶ ماهه حق بیکاری را از دولت موقت طلب کرده و بدین وسیله نقش سندیکا و اعتبار آن را در بین کارگران افزایش دهد. متأسفانه در فضای سرکوب این سندیکا مورد حمله قرار گرفت و بسیاری از اسناد آن به غارت رفت. همراه با این تشکل سراسری، در شهررهای بزرگ کشور «انجمن همبستگی» کارگران عمدتاً از تجمع کارگران صنوف و کارگاه‌های تولیدی کوچک شکل گرفت. مبارزه علیه طرح‌های ارتجاعی و واپسگرایانه قانون کار که در قانون کار پیشنهادی احمد توکلی وزیر کار وقت متجلی می‌گردید و برای تصویب قانون کار مترقی و متناسب با خواست کارگران از اقدامات عملی و مؤثر این دو تشکل کارگری بود.
با شروع جنگ احزاب و سازمان‌های مدافع کارگری غیرقانونی و سندیکاها و اتحادیه‌های کارگری منحل شدند. نشریات کارگری توقیف، فعالین کارگری از کار اخراج و تحت پیگرد قرار گرفتند. هزاران کارگر مبارز دستگیر و بیش از پانصد کارگر به جوخه‌های اعدام سپرده شدند. عده کثیری از کارگران نیز مجبور به ترک محل کار و زندگی خود شده یا به تبعید رفتند. شوراهای کارگری یکی پس از دیگر منحل و با تصویب لایحه‌ای قانونی شوراهای اسلامی کار جایگزین آن‌ها شدند. با تهاجم قداره بندان و چماق بدستان مافیای حاکم به خانه کارگر این نهاد مستقل کارگری از دست کارگران درآمده، در اختیار مزدوران کارگر ستیز رژیم قرار گرفت. از آن پس اشخاصی همچون محجوب، کمالی، ربیعی، سرحدی زاده که هر کدام بعدها به وزارت و نمایندگی مجلس رسیدند، هدایت این تشکیلات دولتی شده را بر عهده گرفتند.
طی سه دهه مافیای حاکم بر تشکل‌های رسمی کارگری به عنوان عامل تفرقه و سرکوب جنبش‌های مستقل کارگری عمل نموده. از آن جمله‌است حمله سندیکای مستقل شرکت واحد و سرکوب فعالین کارگری، همکاری با ارگان‌های اطلاعاتی و امنیتی در تقابل با حرکت کارگران ایران خودرو دیزل، لاستیک‌سازی البرز، نیشکر هفت تپه.با شکل‌گیری تشکل‌های مستقل کارگری و کمیته‌هایی برای احیاء سندیکاها و اتحادیه‌های کارگری و کارگران بیکار، گسترش اعتراضات کارگری از جمله اعتصابات کارگری که علی‌رغم منع قانونی بلاانقطاع در سراسر کشور، همگی نشان از آینده جنبش کارگری دارد.


وضعیت دگراندیشان و پیروان سایر ادیان در ایران

سید ابراهیم حسینی
ماده ۱۸ اعلامیه جهانی حقوق بشر:
هر کس حق دارد که از آزادی فکر، وجدان و مذهب بهره‌مند شود. این حق متضمن آزادی تغییر مذهب یا عقیده و ایمان می‌باشد و نیز شامل تعلیمات مذهبی و اجرای مراسم دینی است. هرکس می‌تواند از این حقوق یا مجتمعاً به‌طور خصوصی یا به‌طور عمومی برخوردار باشد.
ماده ۱۹ اعلامیه حقوق بشر:
هر انسانی محق به آزادی عقیده و بیان است؛ و این حق شامل آزادی داشتن باور و عقیده ای بدون [نگرانی] از مداخله [و مزاحمت]، و حق جستجو، دریافت و انتشار اطلاعات و افکار از طریق هر رسانه ای بدون ملاحظات مرزی است.
حاکمیت کنونی ایران و سران آن اعتقاد دارند که برخی از گروه‌های مذهبی دشمنان کشور هستند، زیرا باورهای مذهبی آن‌ها ممکن است وفاداری به‌نظام را دچار چالش کند و به بهانه حفظ امنیت سیاسی، سرکوب فعالیت‌های مذهبی را سرلوحه عناد با ادیان دیگر قرار داده‌اند.
بازداشت‌ها و خشونت‌های هدفمند ارگان‌های امنیتی و قضایی جمهوری اسلامی همچنان متوجه پیروان سایر ادیان در ایران است. در ایران ادیان به دو دسته رسمی و غیررسمی تقسیم می‌شوند، پیروان آئین بهایی از ادیان غیررسمی هستند که تحت‌فشارهای بیشتری قرار دارند، آن‌ها از انجام مناسک دینی و تبلیغ آزادانه آیین، تدریس و تحصیل در مقاطع عالی محروم هستند، هم‌اکنون تنی چند از رهبران این آئین که امور بهاییان را درایران، اداره می‌کردند، در زندان‌های اوین و رجایی شهر به سر می‌برند و ده‌ها تن از پیروان آن نیز در زندان‌های کشور متحمل حبس‌های طولانی شده‌اند
ادیان و مذاهب رسمی هم چون مسیحیان نیز با محدودیت‌هایی زیادی مواجه هستند، جمهوری اسلامی تنها عبادت مسیحیان عاشوری، ارمنی و کلدانی را که مسیحی هستند، به رسمیت می‌شناسد، تبلیغ آئین برای ایرانیان از سوی ایشان جرم تلقی می‌شود. کسانی که فارس زبان هستند از ورود به کلیساها منع میشوند و کلیساها وظیفه دارند اسامی اعضای خود به همراه کپی کارت ملی آنها را به وزارت اطللاعات ارائه دهند ، توزیع کتب مقدس در کتابفروشی ها ممنوع میباشد
ماده ۱۳ و ۲۶ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ، مسیحیت را به رسمیت می‌شناسد و به مسیحیان حق عبادت و ایجاد انجمن را داده است اما برخورد با مسیحیان پروتستان که معتقد به بشارت دین خود هستند کماکان وجود دارد و کلیساهای خانگی با سرکوب گسترده مواجه هستند.
تبعیض مذهبی در مورد مسلمانان سنی نیز اعمال می‌شود، آن‌ها که اکثراً در مناطق حاشیه‌ای کشور زندگی می‌کنند، از حق ساخت مسجد و برگزاری آئین مذهبی ازجمله نماز عید فطر و قربان در مناطق مرکزی هم چون تهران محروم هستند. حتی در مواردی گزارش تخریب نمازخانه اهل سنت هم گزارش شده است و این گروه از افراد با اعدام و بازداشت و آزار و اذیت هایی مواجه هستند حتی آنها از استخدام در ادارات دولتی و تصدی سمت هم منع هستند که نمونه بارز آن انتخاب بیژن ذوالفقار نصب به سمت وزیر ورزش در دولت حسن روحانی بوده که به خاطر اهل تسنن بودن وی از مجلس رای اعتماد نگرفت .
گزارش ها نشان می دهد که پیروان سایر ادیان همچنان با محدودیت های شدید رو به رو هستند. پیروان ادیان به رسمیت شناخته شده مانند مسیحیان ( به ویژه کسانی که سابقا مسلمان بوده اند ) و آنهایی که به رسمیت شناخته نشده، مانند مسیحیان بشارتی همچنان با محدودیت های شدید و تبعیض رو به رو هستند و طبق گزارش ها برای انجام مسالمت آمیز اعتقادات مذهبی خود تحت پیگرد قانونی قرار می گیرند. این در حالیست که، دولت ایران اتهامات در زمینه ایجاد محدودیت برای پیروان سایر ادیان را رد کرده است و مدعی است که کلیسا های خانگی به فعالیت غیر قانونی مشغول هستند، چون مجوزهای لازم را از مقامات دولتی دریافت نکرده اند. دولت همچنین ادعا می کند که نیاز مسیحیان ایران بر آورده شده و هیچ نیازی به تاسیس یا ایجاد کلیسا های جدید از جمله کلیسای خانگی وجود ندارد.
ماده ۲۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران برابری تمام شهروندان ایرانی را بر اساس موازین اسلام مورد تأکید قرار می‌دهد. بااین‌حال این ماده اساسی نتوانسته برابری پیروان سایر ادیان را در بیش از سه دهه گذشته در برخورداری از حقوق شهروندی تضمین کند،
مسیحیان
جمهوری اسلامی کمر به نابودی مسیحیت بسته است، واقعیتی است تلخ در مورد جفا بر مسیحیان ایران؛ مسیحیانی که به خاطر دگراندیشی و تغییر دین از سوی حکومت مذهبی جمهوری اسلامی مورد اتهام و محکومیت قرار می‌گیرند. ضرب و شتم، شکنجه و تهدید به مرگ برای مسیحیان ایرانی تبدیل به امور عادی شده است.
در جمهوری اسلامی ایران ، تعداد بی‌شماری از مسیحیان به خاطر تغییر دین و فعالیت‌های مذهبی‌شان زندانی‌شده، مورد اتهام و محکومیت قرار می‌گیرند. لازم به توضیح است که جمهوری اسلامی ایران در ابتدای سال ۲۰۱۷ میلادی در رتبه نهم رده‌بندی کشورهایی قرار گرفت که مسیحیان را به‌شدت آزار می‌رسانند
در حال حاضر بر اساس گزارش سازمان‌های مدافع حقوق مسیحیان در ایران گفته می‌شود تعداد زیادی از مسیحیان شناخته‌شده تنها به جرم‌هایی نظیر اقدامات بشارتی و یا آموزش و پخش انجیل در زندان به سر می‌برند و بسیاری از نوکیشان مسیحی تحت جفا قرارگرفته و با ضربات شلاق به جرم روزه‌خواری و شرب خمر در مراسم عشاء ربانی مورد شکنجه و آزار در سلول خود در زندان‌های ایران مواجه شده و بعضاً حتی تحدید به مرگ شده‌اند.
فشار دستگاه‌های امنیتی و قضایی بر کلیساها همچنان ادامه دارد و در ادامه‌ سلسله محدودیت‌های اعمال‌شده از سوی مسئولان امنیتی، کلیساهای تبشیری رسمی، کلیسای جماعت ربانی مرکز در تهران، کلیسای پروتستان عمانوئیل، کلیسای انجیلی پطرس واقع در تهران و … یا به‌اجبار تن به همکاری با نهادهای امنیتی و تن دادن به خواسته‌های آنان مبنی بر افشای فهرست اعضای این کلیساها به همراه سایر مشخصات ایشان من‌جمله شماره‌ ملی، بستن درهای خود را به روی ایمان‌داران و نوکیشان مسیحی فارسی‌زبان و عدم برگزاری مراسم به زبان فارسی داده‌اند و یا به‌کل تعطیل، رهبران آنان مانند روبرت آسریان دستگیر و با احکام غیرمنصفانه و بلندمدت مواجه شده‌اند. حتی کلیساها از پذیرش فارسی زبانان خودداری میکنند و باید مراسم خود را به زبان غیر از فارسی برگزار نمایند .
صدور احکام حبس برای مسیحیان ایران‌ همچنان ادامه دارد؛ با این‌که در قانون اساسی ایران آزادی دینی مسیحیان، کلیمیان و زرتشتیان به رسمیت شناخته‌شده ولی عملکرد حکومت در برابر تبلیغات دینی و اجرای مناسک مذهبی آنان تاکنون نشان داده است که اصول مندرج در قانون اساسی در مورد آزادی دین و مذهب و عدم تفتیش عقاید، تنها سرپوشی برای نقض حقوق پیروان سایر ادیان در ایران بوده است.
در قانون اساسی ایران مذهب شیعه‌ جعفری تنها مذهب رسمی ایران بوده و ارگان‌های مذهبی و امنیتی حکومت ایران ، تبلیغ اصول و مبانی این ادیان و مذاهب را تهدیدی برای ایدئولوژی غالب حکومتی قلمداد می‌کنند و این مسئله یکی از عمده دلایلی است که حاکمیت به‌واسطه‌ی آن، پیروان و مبلغین مسیحیت را سرکوب و با بستن کلیسای آنان، راه را برای تبلیغات دینی این دسته از پیروان ادیان در ایران ، سد می‌کند.


با حقوق خود بشتر آشنا شویم

معصومه توکلی
آیا وقت آن نرسیده که با حقوق ابتدایی خود بیشتر آشنا شویم تا بتوانیم آگاهانه از حقوق خود دفاع کرده و نگذاریم که سایه استبداد برسرمان سنگینی کرده و باعث به بردگی کشاندنمان بشود ، چرا…….حقوق بشر اساسی‌ترین و ابتدایی‌ترین حقوقی است که هر فرد به طور ذاتی، فطری و به صرف انسان بودن از آن بهره‌مند می‌شود. این تعریف ساده عواقب و بازتاب اجتماعی و سیاسی مهمی را برای مردم و حکومت‌ها به دنبال دارد. طبق اعلامیه جهانی حقوق بشر و سایر اسناد بین‌المللی این حقوق ویژگی‌هایی همچون جهان شمول بودن، سلب ناشدنی، انتقال ناپذیری، تفکیک‌ناپذیری، عدم تبعیض و برابری طلبی، به هم پیوستگی و در هم تنیدگی را دارا است. از این رو به تمامی افراد در هر جایی از جهان تعلق دارد و هیچ‌کس را نمی‌توان به صرف منطقه جغرافیایی که در آن زیست می‌کند، از حقوق بشر محروم کرد ضمن اینکه همهٔ افراد فارغ از عواملی چون نژاد، ملیت، جنسیت و غیره در برخورداری از این حقوق با هم برابر و یکسانند و در این خصوص کسی را بر دیگری برتری نیست. این حقوق شامل حقوق طبیعی یا حقوق قانونی است که در قوانین ملی و بین‌المللی وجود دارند. اندیشمندان و فعالین حقوق بشر، در فعالیت‌های بین‌المللی خود در زمینه حقوق بین‌الملل، نهادهای جهانی و منطقه‌ای، سیاست‌های دولتی و در فعالیت‌های سازمان‌های غیردولتی، اساس و شالودهٔ سیاست‌های عمومی و اختصاصی در این زمینه را بنا نهاده است. در واقع می‌توان گفت در صورتی که جامعهٔ جهانی در فضای صلح، با یک زبان مشترک اخلاقی، گفتگو و مباحثه کنند، این زبان مشترک اخلاقی، در واقع، حقوق بشر نامیده می‌شود.
بسیاری از ایده‌های اساسی که محرک جنش حقوق بشر بود، بعد از جنگ جهانی دوم و جنایات هولوکاست گسترش و توسعه یافت، و با تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر در پاریس توسط مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال ۱۹۴۸ به اوج خود رسید و به رسمیت شناخته شد. در واقع حقوق بشر از مفهوم حقوق طبیعی گرفته شده است وحقوق طبیعی، نظریه‌ای است که در آن قوه قانونگذار به گونه‌ای عینی و منطقی محدود می‌شود.
بر اساس مقدمه اعلامیه جهانی حقوق بشر:
به رسمیت شناختن منزلت ذاتی و حقوق یکسان و انتقال‌ناپذیر همه اعضای خانواده بشری اساس آزادی، عدالت و صلح در جهان است و بر طبق ماده یک اعلامیه جهانی حقوق بشر:
تمامی ابنای بشر آزاد به دنیا می‌آیند و از لحاظ منزلت و حقوق با هم برابرند. به آن‌ها، موهبت عقل و وجدان عطا شده است، و باید نسبت به یکدیگر روحیهٔ برادری داشته باشند.
بعضی از حقوق بشر، حقوقی غیرقابل تفویض هستند. عبارت غیرقابل تفویض به این معنا است که این حقوق اساسی و سلب ناشدنی از طبیعت انسان هستند.
مفاد منشور سازمان ملل متحد اساساً برای توسعه و گسترش حفاظت از حقوق بشر بین‌المللی است. در مقدمه آن لزوم پایبندی به حقوق اساسی بشر، حیثیت و ارزش انسانی و تساوی حقوق مرد و زن ذکر شده است. مطابق مورد سوم از ماده یک منشور، بر لزوم همکاری بین‌المللی در زمینه حل مشکلات بین‌المللی که دارای جنبه‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی یا بشردوستانه است و در پیشبرد و تشویق احترام به حقوق بشر و آزادیهای اساسی برای همگان بدون تمایز از حیث نژاد، جنس، زبان یا مذهب تأکید شده است.
ماده ۵۵ منشور بیان میکند که: باتوجه به ضرورت ایجاد شرایط ثبات و رفاه برای تأمین روابط مسالمت‌آمیز و دوستانه بین‌الملل براساس احترام به اصل تساوی حقوق و خودمختاری ملل، سازمان ملل متحد امور زیر را تشویق خواهد کرد:
الف- بالا بردن سطح زندگی، فراهم ساختن کار برای حصول شرایط ترقی و توسعه در نظام اقتصادی و اجتماعی؛
ب- حل مسائل بین‌المللی اقتصادی، اجتماعی، بهداشتی و مسائل مربوط به آن‌ها و همکاری بین‌المللی فرهنگی و آموزشی.
ج- احترام جهانی و مؤثر حقوق بشر و آزادی‌های اساسی برای همه بدون تبعیض از حیث نژاد، جنس و زبان یا مذهب.
همچنین ماده پنجاه و شش از منشور از اهمیت بالایی برخوردار است، چون مطابق آن، کلیه اعضا متعهد می‌شوند که برای نیل به مقاصد مذکور در ماده ۵۵ درهمکاری با سازمان ملل متحد اقدامات فردی یا دسته جمعی معمول دارند. رعایت و اجرای این مفاد برای طرفین آن یعنی خود سازمان و اعضا ، الزامی است و در واقع به عنوان یک تعهد حقوقی برای اعضای سازمان ملل متحد محسوب می‌شود. منشور سازمان ملل متحد را می‌توان نقطه شروعی برای گسترش طیف وسیعی از اعلامیه‌ها، عهدنامه‌ها، پیاده‌سازی و اجرایی سازی ارگان‌های سازمان ملل متحد، کمیته‌ها و گزارش‌ها برای حفاظت از حقوق بشر محسوب نمود.
حقوقی که توسط منشور سازمان ملل متحد از آنها حمایت می‌شود حقوق مدون و تعریف شده در اعلامیه‌های بین‌المللی حقوق بشر است مانند اعلامیه جهانی حقوق بشر، میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی و میثاق بین‌المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی.
اعلامیه جهانی حقوق بشر به دو شاخه مختلف تقسیم شد که عبارتند از:1. میثاق حقوق مدنی وسیاسی
2. میثاق حقوق اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، هردو میثاق باحق مردم برای تعیین سرنوشت و حاکمیت بر منابع طبیعی خود شروع می‌شود.
و اما نقض حقوق بشر: نقض حقوق بشر زمانی رخ می‌دهد که توسط دولت و یا نهاد غیردولتی برخی از افراد مورد سوءاستفاده قرار بگیرند، یا حقوق اساسی (از جمله حقوق مدنی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی) آن‌ها انکار و نادیده گرفته شود، و یا هنگامی که هر دولت یا نهاد غیردولتی بخشی از پیمان میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی و یا دیگر حقوق بین‌المللی و حقوق بشر دوستانه را در مورد برخی از افراد رعایت نکند؛ لذا در مورد نقض حقوق بشر سازمان ملل متحد شورایی را تعیین کرده تحت عنوان شورای امنیت که تنها تریبون و دادگاهی است که در این‌گونه موارد تصمیم‌گیری می‌کند.
چنانچه مطابق ماده ۳۹ منشور سازمان ملل متحد: شورای امنیت وجود هرگونه تهدید علیه صلح، نقض صلح، یا عمل تجاوز را احراز و توصیه‌هایی خواهد نمود یا تصمیم خواهد گرفت که برای حفظ یا اعاده صلح و امنیت بین‌المللی به چه اقداماتی برطبق مواد ۴۱ و ۴۲ باید مبادرت شود. سازمان‌های غیردولتی مستقل، از جمله سازمان عفو بین‌الملل، فدراسیون بین‌المللی حقوق بشر، دیده‌بان حقوق بشر، سازمان جهانی مبارزه با شکنجه، خانه آزادی، آزادی بیان بین‌المللی و سازمان ضد برداری وظیفه دارند: شواهد و مدارک و اسناد نقض حقوق بشر را جمع‌آوری ‌کنند و سپس از طریق تحت فشار قرار دادن سعی بر اجرای قوانین حقوق بشرنمایند. جنگ‌ها و جنایات جنگی، جنایت علیه بشریت از جمله نسل ‌کشی، نقض قوانین بین‌المللی بشردوستانه از جدی‌ترین موارد نقض حقوق بشر به شمار می‌روند. افشاگری و آگاه ساختن جهان و اعتراض به رفتارهای غیرانسانی اغلب منجر به درخواست برای کمک و گاهی بهبود شرایط می‌شود. شورای امنیت سازمان ملل متحد برای حفظ صلح کار می‌کند و سایر ملل و معاهدات (ناتو)، در هنگام لزوم برای حفاظت از حقوق بشر مداخله می‌کنند.
حقوق اساسی
مطابق ماده شش میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی:
1- حق زندگی از حقوق ذاتی شخص انسان است. این حق باید به موجب قانون حمایت بشود. هیچ فردی را نمی‌توان خودسرانه (بدون مجوز) از زندگی محروم کرد.
در کشورهایی که مجازات اعدام لغو نشده صدور حکم اعدام جائز نیست، مگر در مورد مهم‌ترین جنایات طبق قانون لازم‌الاجرا در زمان ارتکاب جنایت، که آن‌هم نباید با مقررات این میثاق و کنوانسیون‌ها راجع به جلوگیری و مجازات جرم کشتار دسته جمعی منافات داشته باشد. اجرای این مجازات جائز نیست مگر به موجب حکم قطعی صادر از دادگاه صالح.
در مواقعی که سلب حیات تشکیل دهنده جرم کشتار دسته جمعی باشد چنین معهود است که هیچ‌یک از مقررات این ماده، دولت‌های طرف این میثاق را مجاز نمی‌دارد که به هیچ نحو از هیچ‌ یک از الزاماتی که به موجب مقررات کنوانسیون جلوگیری و مجازات جرم کشتار دسته جمعی تقبل شده انحراف ورزند.
هر محکوم به اعدامی حق خواهد داشت که درخواست عفو یا تخفیف مجازات بنماید. عفو عمومی یا عفو فردی یا تخفیف مجازات اعدام در تمام موارد ممکن است اعطا شود.
حکم اعدام در مورد جرایم ارتکابی اشخاص کمتر از هیجده سال صادر نمی‌شود و در مورد زنان باردار، قابل اجرا نیست.
هیچ‌یک از مقررات این ماده برای تأخیر یا منع الغا مجازات اعدام از طرف هر یک از دولت‌های طرف این میثاق قابل استناد نیست.
به گفته بسیاری از فعالان حقوق بشر مجازات اعدام ناقض حق حیات است. سازمان ملل متحد از کشورها خواسته تا مجازات اعدام را لغو کنند. ولی کشورها آن‌گونه که باید و شاید به فشار سیاسی و اخلاقی سازمان ملل توجهی نشان نداده‌اند.
2- منع شکنجه: در طول تاریخ از شکنجه به عنوان یکی از روش‌های بازجویی، مجازات، اجبار و تحت فشار قراردادن فرد استفاده شده است. علاوه بر دولت، افراد یا گروه‌های دیگر نیز ممکن است انگیزه‌های مشابه دولت برای تحمیل شکنجه بر دیگران داشته باشند همچنین تمایلات سادیستی افراد مانند مواردی که در قتل‌ها اتفاق می‌افتد می‌توانند از دلایل شکنجه باشد. شکنجه در قرن بیست و یکم توسط بسیاری از قوانین بین‌المللی و قوانین داخلی بسیاری از کشورها ممنوع شد. شکنجه به عنوان یکی از موارد نقض حقوق بشر در نظر گرفته شده است و ماده پنج اعلامیه جهانی حقوق بشر سازمان ملل متحد آن را غیرقابل قبول و ممنوع اعلام کرد. امضاء کنندگان کنوانسیون سوم و چهارم ژنو رسماً موافقت کردند که با ممنوعیت شکنجه در مورد زندانیان و شکنجه توسط کنوانسیون ضد شکنجه سازمان ملل متحد با تصویب ۱۴۷ کشور ممنوع شد.
قوانین ملی و بین‌المللی اجماع دارند در مورد اینکه شکنجه و بد رفتاری اعمالی هستند به دور از موازین اخلاق و عرف معمول در اجتماع و باید ممنوع شوند. با این وجود کنوانسیون‌های بین‌المللی، سازمان‌هایی که نظارت بر سوءاستفاده از حقوق بشر (به عنوان مثال سازمان عفو بین‌الملل، شورای بین‌المللی بازپروری قربانیان شکنجه) گزارش‌هایی از استفاده گسترده کشورها در مناطق زیادی از جهان را ارائه می‌دهند. سازمان عفو بین‌الملل تخمین می‌زند که حداقل ۸۱ دولت در جهان عمل شکنجه را انجام می‌دهند و برخی از آنها هم آشکارا این کار را می‌کنند.
3- منع برده‌داری: منع برده داری و آزادی برده‌ها از حقوق بین‌المللی به رسمیت شناخته شده در جهان است؛ و چنانچه در ماده چهارم اعلامیه جهانی حقوق بشر ذکر شده است:هیچ‌کس را نباید در بیگاری بردگی نگاه داشت؛ برده داری و تجارت برده باید در تمامی اشکال آن ممنوع گردد.
با این وجود آمار تعداد بردگان امروزه، بالاتر از هر دوره تاریخی دیگری است. این تعداد که ۱۲ میلیون، تا ۲۷ میلیون گزارش شده است اکثراً کسانی می‌باشند که برده بدهی‌هایشان هستند؛ که عمدتاً در جنوب آسیا بوده و اسیر بدهی‌های وام دهندگانشان می‌باشند، که گاهی این بردگی تا نسل‌ها ادامه پیدا می‌کند. قاچاق انسان در درجه اول متوجه زنان و کودکان برای سوءاستفاده‌های جنسی و تجارت سکس است . البته برده داری اشکال مختلف دارد که محصور کردن انسان ها توسط ادیان از بدترین آنهاست که در ایران به خوبی قابل رویت است .
4- حق برخورداری از یک محاکمه منصفانه: هر انسانی حق دارد که در شرایط مساوات کامل از امکان دادرسی منصفانه و علنی توسط یک محکمه مستقل و بی طرف جهت پیگیری حقوق و تعهدات خود یا برای دفاع از هر اتهام جزایی که به او وارد شده است بهره‌مند گردد.
حق برخورداری از یک محکمه منصفانه در بسیاری از مناطق و به عنوان یکی از ابزارهای بین‌المللی حقوق بشر به رسمیت شناخته شده است. این حق، یکی از گسترده‌ترین موضوعات حقوق بشر است، که همه اسناد بین‌المللی حقوق بشر، آن را تقدیس نموده‌اند؛ و بیش از هر ماده دیگری به آن توجه شده است. با این وجود تفاوت‌های زبانی و مکانی در این مورد حقوق بشر این موضوع را به طور گسترده و در شرایط یکسان تعریف کرده است. هدف از این حق اطمینان از برقراری مناسب عدالت است. حداقل حقوقی که در یک محاکمه عادلانه در دعاوی مدنی و کیفری باید رعایت شود عبارتند از:
حق برخورداری از دادگاه صالح، مستقل و بی‌طرف
حق برخورداری از یک جلسه عمومی
حق برخورداری از زمان معقول در محاکمه
حق داشتن وکیل مدافع
حق تفسیر
5- آزادی بیان: آزادی بیان به معنی صحبت آزادانه و بدون سانسور است. ضمن اینکه آزادی بیان در معنای عام خود، شامل موارد گسترده‌تری از حرف زدن آزادانه همچون دریافت اطلاعات و ایده‌های مختلف اظهار نظر و جستجوی اطلاعات بدون در نظر گرفتن معیاری خاص برای آن می‌شود. حق آزادی بیان در هر کشوری محدودیت‌هایی دارد و یک حق مطلق نیست محدودیت‌هایی مانند ممنوعیت افتراء، تهمت، نشر اکاذیب، تحریک به ارتکاب جرم و غیره. حق آزادی بیان به عنوان یک حق انسانی در ماده ۱۹ اعلامیه جهانی حقوق بشر، در قوانین بین‌المللی حقوق بشر و میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی به رسمیت شناخته شده است. مطابق ماده نوزدهم میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی: هیچ‌کس را نمی‌توان به مناسبت عقایدش مورد مزاحمت و وحشت قرار داد.
هر کس حق آزادی بیان دارد. این حق شامل آزادی جستجو و تحصیل و انتشار اطلاعات و افکار از هر قبیل، بدون توجه به مرزها ، خواه شفاهاً یا به صورت نوشته یا چاپ یا به صورت هنری یا به هر وسیله دیگر به انتخاب خود می‌باشد.
اعمال حقوق مذکور در بند ۲ این ماده، مستلزم حقوق و مسئولیت‌های خاصی است و لذا ممکن است تابع محدودیت‌های معینی بشود که در قانون تصریح شده و برای امور زیر ضرورت داشته باشد:
الف. احترام به حقوق یا حیثیت دیگران.
ب. حفظ امنیت یا نظم عمومی یا سلامت یا اخلاق عمومی.
6- حق مباحثه: رویدادها و امکانات و حوادث جدید می‌تواند بر روی حقوق موجود تأثیر گذار باشد. پیشرفت‌های فناوری، پزشکی، فلسفه و دائماً وضع موجود از تفکر بشر را به چالش بکشد.
نسل‌های آینده: در سال ۱۹۹۷ سازمان یونسکو که یکی از سازمان‌های تخصصی وابسته به سازمان ملل متحد است اعلامیه‌ای در مورد مسئولیت نسل‌های حاضر نسبت به نسل آینده برای حفظ حقوق بشر تصویب کرد، اعلامیه‌ای که این گونه آغاز می‌شد:
با توجه به اراده مردم، مجموعه‌ای که قاطعانه در منشور سازمان ملل متحد تنظیم شده است، برای نجات نسل‌های بعدی از بلای جنگ و به منظور حفاظت از ارزش‌ها و اصول مندرج در اعلامیه جهانی حقوق بشر و همه ابزارهای مربوط به آن در قوانین بین‌المللی این اعلامیه تنظیم شده است.
— اعلامیهٔ مسئولیت نسل‌های حاضر نسبت به نسل آینده برای حفظ حقوق بشر: مطابق ماده یک اعلامیه: «نسل حاضر مسئول است که اطمینان حاصل کند در مورد اقدامات و تصمیماتش و منافع و نیازهای نسل‌های حاضر و آینده را به طور کامل در نظر بگیرد و حفظ کند.» در مقدمه در مورد تاریخ وجود بشر و تهدید محیط زیست و بسیاری از مسائل مانند حفاظت از محیط زیست، ژنوم انسان، تنوع زیستی، سازمان میراث فرهنگی، صلح، توسعه و آموزش و پرورش پوشش داده شده‌اند. مسئولیت نسل حاضر نسبت به نسل‌های آینده در اسناد مختلف بین‌المللی، از جمله کنوانسیون حفاظت از میراث فرهنگی و طبیعی جهان (یونسکو۱۹۷۲)، سازمان ملل متحد در چارچوب کنوانسیون در مورد تغییرات آب و هوا و کنوانسیون تنوع زیستی (ریو دو ژانیرو، ۱۹۹۲)، اعلامیه ریو در مورد محیط زیست و توسعه (کنفرانس محیط زیست و توسعه سازمان ملل متحد، ۱۹۹۲)، اعلامیه وین و برنامه کارهای (کنفرانس جهانی حقوق بشر، ۱۹۹۳)و تعدادی از مجامع عمومی سازمان ملل متحد و قطعنامه‌های مربوط به حفاظت از آب و هوای جهانی برای نسل‌های حال و آینده از سال ۱۹۹۰ به تصویب رسید.[۵۱]
7- گرایش‌های جنسی و هویت جنسیتی
حقوق مربوط به گرایش جنسی و هویت جنسی درواقع احترام به زندگی خصوصی و افراد و مصونیت آن‌ها در مقابل بیان گرایش‌های جنسیشان تعریف شده است و در کنوانسیون‌های حقوق بشر، در مواد ۱۷ و۲۶ میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی و ماده ۸ و ۱۴ کنوانسیون اروپایی حقوق بشر در سازمان ملل متحد آورده شده است.
برخی به دلیل باورهای دینی‌شان در حالی‌که ادعا می‌کنند که حامی حقوق همجنسگرایان هستند در واقع حقوق آن‌ها را انکار می‌کنند، در واقع اگر حقوق بشر به درستی درک شود، باعث می‌گردد تا بعضی از حقوق اولیه انسانی تنها به دلیل تعصبات فرهنگی و مذهبی برخی از گروه‌های خاص از بین نرود. درمی‌یابیم که اصول جهان شمول امروزی از حقوق بشر گرفته شده است و حقوق بشر تبدیل به مجموعه‌ای از حقوق که منعکس کننده ارزش‌های تاریخی خاص هستند.
همجنسگرایی در هفتاد و شش کشور جهان غیرقانونی می‌باشد و مجازات تعیینی برای آن در هفت کشور اعدام می‌باشد. یکی از نگرانی‌های اولیه مدافعان حقوق همجنسگرایان به خصوص رفتار کشورهایی است که برای روابط جنسی بزرگسالان که مبتنی بر رضایت طرفین است مجازات‌های بدنی یا اعدام در نظر گرفته‌اند.
مسائل مهم دیگر در این زمینه شامل مواردی است مانند اینکه: دولت روابط همجنسگرایان را به رسمیت بشناسد، حقوق همجنسگرایان را بپذیرد، کشورهایی که قوانین ضد تبعیض، قوانینی که در مجازاتشان خشونت علیه همجنسگرایان وجود دارد، قوانین لواط، قوانین ضد مساحقه و غیره.
منشور جهانی که برای گرایش جنسی و هویت جنسیتی شکل گرفته است (اصول یوگیاکارتا) نام دارد و مجموعه‌ای است از ۲۹ اصل که نویسندگان آن می‌گویند که درخواست آن‌ها براساس قوانین بین‌المللی حقوق بشر، با توجه به تجربه‌های همجنسگرایان و موقعیت آنها بوده است.
با امید به اینکه با دانستن حقوق انسانی خود بتوانیم در دنیایی عاری از هرگونه خشونت و جنگ وبعنوان یک انسان آزاد و رها بدون هیچگونه دغدغه ایی زندگی سرشار از عشق داشته باشیم .


دستاورد حکومت اسلامی ایران ناباوری خدا

ابوالفضل پرویزی
در این روزها شاهد گسترش روزافزون تظاهر به خداناباوری در شبکه‌های اجتماعی توسط نسل جوان ایرانی هستیم . در سال‌های اخیر ‪»‬ترویج خرافات از سوی برخی مسئولان و رسانه‌ها به طور رسمی‪» انجام می‌شود و این موضوع موجب شده که مردم و جوانان از دین زده شوند.
حوادث سال ۱۳۸۸ خورشیدی و ‪»‬استفاده حداکثری از دین و باورهای مذهبی برای مقابله با معترضان‪»‬ موجب شد تا بی‌دینی به صورت یک ‪»‬سونامی» در میان جوانان افزایش یابد، به نحوی که تعداد زیادی از افراد عدم باور خود به دین و یا حتی خدا را به شکلی علنی در شبکه‌های اجتماعی ابراز می‌کنند.
نتایج دهمین انتخابات ریاست جمهوری ایران در خردادماه سال ۱۳۸۸ با اعتراضات صدها هزار نفری روبرو شد؛ اعتراضاتی که کشته‌شدن ده‌ها نفر و حکم زندان طویل‌المدت برای برخی از معترضان و فعالان سیاسی منتقد حکومت را در پی داشتند.
سران مذهبی حکومت ایران مخالفان خود را متهم به ضدیت با مبانی دینی و اسلامی می‌کنند. در همین حال محمود احمدی‌نژاد، رئیس جمهوری اسلامی، و برخی از روحانیان نزدیک به رهبر جمهوری اسلامی در سال‌های اخیر از «نزدیک‌بودن ظهور امام دوازدهم شیعیان» خبر داده‌اند؛ امری که با انتقاد برخی از روحانیان سنتی روبرو شده است.افزایش این‌گونه اظهار نظرها موجب شده است که برخی از ایرانیان در فضای مجازی به نقد جدی یا همراه با طنز اعتقاداتی از این دست بپردازند.
از هاله نور تا رمال مخصوص دولت محمود احمدی‌نژاد نیز از جمله کسانی است که در هفت سال گذشته بارها به ترویج اعتقادات خرافی متهم شده است. پیش‌تر انتشار فیلم اظهارات وی در دیدار با جوادی آملی، یک روحانی بلندپایه ایرانی، خبرساز شد. رئیس دولت جمهوری اسلامی ایران پس از بازگشت از اولین سفرش به نیویورک و سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل مدعی شد که یک ‪»‬هاله نور» در تمام مدت سخنرانی وی را احاطه کرده است. محمود احمدی‌نژاد بعدها بیان چنین اظهاراتی را رد کرد.
در چند سال اخیر و با بالا گرفتن اختلاف میان رئیس دولت و رهبر جمهوری اسلامی، برخی از رسانه‌های «اصولگرا» از حضور و کمک‌گرفتن از رمالان در دولت خبر دادند. به گفته مسئولان قضایی جمهوری اسلامی، چند نفری هم در این رابطه دستگیر شدند. برخی از خبرگزاری‌ها نیز اظهارات فردی را منتشر کردند که متهم بود با کمک رمالی ضمن همکاری با برخی از نزدیکان محمود احمدی‌نژاد، از صدها زن سوء استفاده جنسی کرده است.پیش‌تر هم میرحسین موسوی، یکی از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری دهم، در تبلیغات انتخاباتی دولت محمود احمدی‌نژاد را ‪»‬دولت رمالی و کف‌بینی» خوانده بود؛ ادعایی که با انتقاد شدید رهبر جمهوری اسلامی نیز روبرو شد.از دامان مذهب به آغوش «الحاد و ارتداد» تعداد زیادی از کسانی که در شبکه‌های اجتماعی در توصیف اعتقادات دینی خود از واژه «غیر معتقد» استفاده می‌کنند، در خانواده‌های مذهبی به دنیا آمده‌اند، این روند با وجود این در حال گسترش است. این گزارش همچنین از افزایش تعداد دختران و زنانی خبر می‌دهد که تصاویر بی‌حجاب خود را در شبکه‌های اجتماعی منتشر می‌کنند.
«برخی افراد نیز با بهره‌گیری از زمینه دل‌زدگی جوانان از سوءاستفاده از دین، به صورت متمرکز و سازماندهی‌شده به تئوریزه کردن خداناباوری در میان جوانان پرداخته و با ترجمه و طرح نوشته‌ها و اشکالات وارده از سوی خداناباوران در غرب، سعی در تثبیت این نوع عقیده در میان اعضای ایرانی شبکه‌های اجتماعی دارند».اما برخی از جامعه‌شناسان می‌گویند این اتفاق واکنش به فضایی است که درون کشور وجود دارد و نسل جوان ایرانی نسبت به آن معترض است. به باور این کارشناسان، ایرانیان در فضای مجازی هویت واقعی و دیدگاه‌ها و سبک زندگی‌ای را به نمایش می‌گذارند که به آن باور دارند، در حالی که در زندگی روزمره باید این ‪»‬من واقعی‪» را به علت فشارهای حکومت انکار یا مخفی کنند.
تاثیر عملکرد حکومت جمهوری اسلامی و فضای حاکم بر جامعه ایران به عنوان یکی از دلایل گسترش خداناباوری و بی‌دینی تاکید می‌کند: «زدگی از سوءاستفاده از دین و استفاده ابزاری و حداکثری از نفوذ دین در جامعه ایران برای تامین مقاصد سیاسی و اقتصادی در کنار دامن‌زدن به خرافات از سوی برخی محافل مذهبی و رسمی موجب بروز بستر این گرایش به بی‌دینی و خداناباوری شده است».
«خداناباوران در حکومت الهی»نشریه آلمانی «دی تسایت» در اکتبر سال گذشته میلادی (۲۰۱۲) در نسخه آنلاین خود در گزارشی زیر عنوان ‪»‬به عنوان یک خداناباور در حکومت الهی» به بررسی افزایش آتئیسم در ایران پرداخت. تهیه‌کننده این گزارش در این باره با برخی از جوانان در ایران گفت‌وگو کرده که گرچه در خانواده‌های مذهبی بزرگ شده‌اند، اما دیگر اعتقادی به وجود خالق ندارند.همچنین نگاهی به زندگی دوگانه یک «بی‌خدا» در کشوری با حکومت اسلامی که در ادبیات قضایی اسلام به عنوان ملحد یا مرتد شناخته می‌شود و می‌تواند با مجازات مرگ روبرو گردد. حضور و فعالیت خداناباوران ایران در فضای مجازی ؛ فضایی که به آن‌ها اجازه می‌دهد با هویت جعلی و بدون آنکه خطر تعقیب قضایی و مجازات‌های سخت تهدیدشان کند، به بحث در مورد عقاید خود بپردازند. در یک نمونه ذکر شده، صفحه‌ای مختص به ناباوران با عنوان ‪»‬کانون آگنوستیک‌ها و آتئیست‌های ایران» بیش از ۳۸هزار دنبال‌کننده دارد.
خرافات و اثرات آن در جامعه هر چند از دیدگاه مسلمانان دین اسلام توسط پیامبرتبیین و تکمیل شده ولی بعد از دو قرن از اسلام که گذشت شخصیت هایی دیگری وارد عرصه میدان شدند . هرچه که زمان روبه جلو رفته حکام و خلفا جهت ابقای خود اسلام را بازیچه خود در امور حکومتی قرار ادند. با وجودآمدن دوران صفویی این خرافات به اوج رسید وصفویی ها باشیعه کردن ایرانی ها ودامن زدن به خرافات ودور کردن مردم از تعقل دورانی تاریک از تزلزل و فرقه گرایی را ایجاد نمودند.بخصوص از دوران حکومت خمینی که امروزه نتایج این خرافات مصیبت آور را می بینیم که چگونه ایرانیان با جنگ ، فقر و فساد کاسبان دین روبرو شدند. همگی آخوندها و اسلام شناسان و تاریخ نگاران می دانند که مردم ایران توسط اعراب مسلمان شدند و البته که سنی بوده اند واین افکار خرافی تفرقه ساز شیعه گری یک سیاست بود و نه انتخابی دینی ؛ اما بعدها این ابزار فرقه گرایی وارد دین شد وگروه ها ومذاهب های مختلفی براساس میل ودستورات خودت بصورت رقابتی پدید آمدند.در حقیقت این دستورات خرافاتی مانند یک کفش تنگ و ناجور است که با هیچ پایی سازگار نیست و پوشیدن آن موجب تاول زدن، میخچه، و آسیب پا می شود. دکانداران دین همواره تلاش کرده اند تا این کفش بد ساخت و نامتناسب را به زور هم که شده، پای همگان کنند و اطمینان یابند صدایی از آنان شنیده نشود. این دکانداران دین (آخوندها)، چند سده است در ایران جای خوش کرده، و به گفته ای کنگر خورده لنگر انداخته اند. آنان در هر زمان از سادگی و ناآگاهی ملت کفش پوش اسلامی بهره برداری نموده، و جل و پلاس خود را بر گرده و پشت ملت گوسفند نشان پهن نمودند.
مصیبت همیشگی در ایران کشورما تنها کشوری است در جهان که بیشترین جمعیت آن در خرافات مذهب شیعه وصوفی های سنی فرو رفته اند، و گروهی آخوند شعبده باز، با مغز و خرد آنان بازی می کنند. از دوران صفویی تا به دوران ملایان ولایت فقیه دوران خمینی وخامنه ایی کنونی این دکانداران در حال شعبده بازی می باشند.شاید حمله مغول در ایجاد این روحیه عزاداری و خرافات مذهبی تاثیر داشته است.اکنون ۴٠سال است که سرزمین ما زیر سلطه و حکومت شیادانی بنام آخوند قرار گرفته، آنان با بهره برداری از ثروت و سرمایه های مردمی، و همه رسانه ها در سرتاسر کشور، و سخنرانی های مسموم کننده و زهر آگین، هم میهنان ساده و ناآگاه ما در قعر خرافات و جهالت ساخته و پرداخته آخوند غرق و غوطه ور کرده اند.تا زمانی که ما نتوانیم فرهنگ به فساد کشیده شده، و افکار بیمار و مسموم پرورش یافته در مغز هم میهنان خود تغییری بدهیم، کشورمان روز به روز به پس گرایی رفته، و دوران وحشیگری، کشت و کشتار، تجاوز و غارتگری یورش تازیان بار دیگر تکرار می شود. هیچ شکی نیست که فرهنگ و تمدن ایران با حضور آخوند در سیاست به خطر افتاده است و تجزیه کشور هم در این اوضاع رو به زوال قابل پیش بینی است.بنابراین، هم میهنان ما به یک خانه تکانی مغزی نیاز دارند تا بفهمند دنباله روی کورکورانه از مذهب شیعه وصوفیان خرافاتی یعنی چه؟، از کجا پیداشده؟
و چه شمار از مردم جهان دچار و در طلسم این مذاهب کشتارگر، و سوداگران غارتگر آن گرفتار شده اند؟
آخوند در ثروت غرق است و مردم در خرافات!آخوند‌ها که پیش از انقلاب، برای چهار تا یه تومانی از صبح تا غروب آفتاب درقبرستان‌ها ولو بودند و برای خواندن قرآن بر سر قبر مؤمنان به هزار و یک دروغ و دغل متوسل می‌شدند، امروز کارشان به جایی‌ رسیده که کمتر از لیموزین‌های ضد گلوله با راننده مخصوص، سوارنمیشوند، کوچکتر از کاخ شاه خانه اختیار نمیکنند و آنچنان دستشان به جان و مال و ناموس مردم دراز است که تاریخ چند هزار ساله ایران چنین تهاجم و چپاولی را به یاد ندارد. به همین مناسبت آخوند دو زاری که با ثروت‌های مردم و بیت المال به مفت خوری اشرافی خود مشغول است دیگر حتی حال نوحه و روضه خوانی برای امام حسین را نیز ندارد و این کار را به ملیجک‌ها و اراذل و اوباش خود، که هنری بجز مدیحه سرایی و مجیز گویی آخوند و قهرمانان داستان‌های احمقانه اش ندارند، سپرده است.این اراذل و اوباش که تنها برای گریاندن مردم ساده دل‌ به کار گرفته شده‌اند، آنچنان فاسدند که با وجود تلاش بیش از حد وزارت اطلاعات آخوندی وابسته به انگلیس که همه توانش را خرج می‌کند تا حتی گوشه‌ای از دامان آلوده این دستگاه شیطانی و فاسد بیرون نیفتاد، با این حال درجه و غلظت فساد آخوند و نوکران و مداحان مفسد و جنایت کار آنچنان زیاد و غلیظ است که گاهی‌ از کنترل خارج شده و خبری اینجا و آنجا، از فساد آنان به گوش مردم می‌رسد.اختراعات آخوندها : به صیغه موقت ،خمس ،امامزاده درست کردن ،قبرستان آباد کردن،جعل احادیث برای استفاده شخصی و بسیاری دیگر که قابل شمارش نیستند می توان اشاره کرد.. داستان کربلا آبشخوری برای سودجویی آخوندداستان عاشورا که دعوای دو قبیله عرب بر سر بدست آوردن قدرت است، سالهاست که دست آویز حکومت های اسلامی شیعه برای تبلیغ امامان و فرقه شیعه گری شده است. ملاها و مداحان حکومتی، سهم به سزایی در ترویج خرافات و کمرنگ کردن چهره حقایق تاریخی و مذهبی داشته و دارند. بسیاری از مردم عوام که از سواد کافی برخوردار نیستند، ملا ها، مداحان و روضه خوانان را انسان های بسیار مؤمن، خوب و قابل اعتماد تصور می کنند!جالب اینجاست که خود حسین به خواهرش زینب می گوید: اگر من کشته شدم.سیاه نپوش ،وا ویلا سرنده .
خامنه ای برای خیمه های ١۴قرن پیش حسین گریه می کند اما برای سوختن ٣٨ دانش آموزشین آبادی یک تسلیت نگفت به آنها . خامنه ای و امثال خامنه ای بدون محرم و صفر که نان شب ندارند؛ هرچه دارند از این گریه و زاری است!سهم کودکان سرزمین من از یک بخاری در کلاس هایشان موشک فجر شد و ثروت آیندگان هم نصیب حماس و حزب الله شد. واقعا زبان قاصر است از دورویی این جماعت, از بی شرفی این نظام مدعی رحمانیت, از بی وجدانی مداحانی که دکان باز کردند و هر سال در سر میزنند و ناله میکنند که ای وای خیمه های حسین را سوزاندند و گلوی علی اصغرش را شکافتند اما دریغ از یک اه برای کودکانی که در شین اباد زنده در اتش سوختند. برای گلوی پاره علی اصغر در ۱۴۰۰ سال پیش میگریند اما کودکان سرزمین من یا باید در سرما در کلاس های درس خود بلرزند یا انکه طعمه اتش شوند. میلیارد ها هزینه ساخت ضریح حسین میکنند اما یک بخاری برقی را از کودکان دبستان شین اباد دریغ میکنند. برای ام البنین هر سال روضه میگرند اما به مادران کودکان اتش گرفته حتی یک تسلیت نگفتند.
مداحان اراذل و اوباش مذهبی هستند مداحان اراذل و اوباش رسمی حکومت اسلامی هستند. حضور مداحان در سرکوب، قتل ها و دستگیری های خیابانی پس از تقلب انتخاباتی احمدی نژاد کاملا مشهود بود. بیشتر مداحان حکومتی عهده دار گروهی از اراذل و اوباش حکومتی هستند. مداحان شعبان بی مخ های جمهوری اسلامی هستند که نوچه های زیادی دارند. نوچه های مداحان درعزاداری مذهبی،عزادار نام می گیرند، در اعتراضات خیابانی مردم، به لباس شخصی های وحشی معروفند کسانی که شلاق و شکنجه و سنگسار می کنند، سایکوپات یا سوسیوپات (روانی) هستند. عزاداران هر ساله به جهل و فقر فرهنگی یا آزارخواهی جنسی مبتلا هستند، و روحانیون و مداحان خرافات مذهبی را ترویج می دهند، که شاید حتی خود به حقیقت نداشتن آن آگاه هستند. باورهای دینی در جهان از ۷/۱۰۱ میلیارد جمعیت سراسر گیتی، نزدیک به ۱/۶۲۰ میلیارد یعنی کمتر از ۲۳٪ آن را مسلمانان تشکیل می دهند، شمار شیعیان جهان حدود ۱۵۴ـ۲۰۰میلیون یعنی در برابر هر ۱۰ فرد سنی، یک شیعه وجود دارد. . از این آمار به خوبی پیداست که شمارکل شیعیان در برابر جمعیت جهان تقریباً صفر است و عددی نیست که به شمار آید.حال، پرسش اینجاست که جمع شیعیان که در برابر جمعیت جهان چندان به شمار نمی آید، چه ادعایی می تواند داشته باشد؟. چگونه می توان گفت که ۱۵۴ میلیون شیعه جهان درست فکر می کنند، و ۶۵۰۰ میلیون با باورهای متفاوت و دور از شیعه گری در گمراهی به سر برده، و به جهنم می روند، در حالی که این ۱۵۴ میلیون شیعه راه درستی رفته، اشتباه نمی کنند و به بهشت می روند؟! آیا این امامزاده ها و نخ و قفل بستن ها به ضریح از اسلام است؟ آیا جز این نیست که هر ضریحی دکانی برای کاسبی است؟
جمعیت جهان را در برگرفته ایم نسبت شیعیان به پیروان اهل تسنن ۱ بر ۱۳، و نسبت به جمعیت کل سرتاسر جهان ۱ بر ۵۰ است. به گفته دیگر، در برابر هر پنجاه نفر از باورهای گوناگون، تنها یک شیعه قرار می گیرد. آیا می توان گفت که این ۷۰ نفر کافر و گمراهند، به جهنم می روند، ولی یک نفر شیعه درست فکر می کند، و اهل بهشت است؟!.
بنابراین، دوماه محرم و رمضان که ماههای سوگواری شیعیان است، و هیچ گروه مذهبی دیگر عزادار نیست، ماههای کلاهبرداری و شارلاتانی آخوندها در تحمیر و زردزدایی مردم به شمار می روند. اگر به کتاب های تاریخ اسلام نگاه کنیم اینگونه نوحه و سوگواری هرگز رواج نداشته است و حتی پوشش سیاه تقبیح شده است و مکروه شده است.
مقایسه شیعه و سنی همانطور که در بالا گفته شد شمار مسلمانان پیرو مذهب تسنن ۱۰ برابر شمار شیعیان است. یعنی از هر ۱۰ مسلمان، تنها یک نفر آنان شیعه، و ۹ نفر دیگر پیرو مذهب تسنن می باشد.این گروه انبوه پیروان مذهب تسنن، ماه محرم را یک ماه عادی و نخستین ماه سال خود می دانند، در این ماه هیچگونه سوگواری، سیاه پوشی، خاک بر سر ریختن، موزیک و سینما و آواز را تعطیل کردن، و مراسم مسخره در روزهای چندش آور تاسوعا و عاشورا، برای حسین وجود ندارد. نه اینکه حسین و مصیبت حسین در میان اهل سنت وجود ندارد، اما بهره برداری و ایجاد خیمه شب بازی از یک واقعه در ۱۴۰۰ سال پیش مختص آخوندها و شاهان صفوی بود که کاملاً اهداف سیاسی داشتند.در ماه رمضان هم گرچه مسلمانان روزه می گیرند، ولی خیمه شب بازی و مراسم سرتا پاخرافاتی نوزده و ۲۱ رمضان برای کشته شدن علی اجراء نمی کنند. بنابراین، با کمی تعقل و خرداندیشی می توان نتیجه گرفت که محرم و صفر دو ماهی از سالند که آخوندهای جنایتکار، مردم ساده دل و ناآگاه را به گمراهی و فساد می کشانند، و جیب آنان را خالی می کنند.
بقول خمینی : « هرچه داریم از این محرم و صفر است » که تنها حرف حساب این فرد بوده است.


چه کسانی در رسیدگی به کارتن خواب‌ها مسئول هستند؟

ارشاد کرمی

خودشان هم نمی‌دانند آخرین پناهشان کجاست. در این وانفسای زمین و زمان با چه کسی، چه نهادی و چه ارگانی طرف هستند. شب‌ها را تا صبح در خیابان‌ها سر می‌کنند. گه گاه به گرمخانه‌ها می‌روند و اما از رفتارهایی که در گرمخانه با آن‌ها می‌شود، ناراحت‌اند. بی خانمان، اما انسان هستند. زمانی خانه و زندگی و کار و حیاتی به مانند همه‌ی ما داشتند و امروز افتادگانی هستند که از اسب افتاده‌اند و اما از اصل نه؛ این‌ها کارتن خوابند و زمانی وقتی در گور می‌خوابند، گورخواب می‌شوند. آدم‌های واقعی گوشت و پوست و خون‌دار در شهر. آنانی که دیده نمی‌شوند اما هستند و تنها هر بار از پس واقعه‌ای یادآوری می‌شوند.فاطمه دانشور، رئیس کمیسیون فرهنگی و اجتماعی شورای شهر تهران در آذر ماه ۱۳۹۴ در گفتگو با مهرخانه از طرحی سخن می‌گوید که قرار است “شهرداری با همکاری بهزیستی، نیروی انتظامی، ستاد مبارزه با مواد مخدر و تا حدودی وزارت بهداشت، شروع به ساماندهی زنان کارتن خواب هرندی” کند. در این طرح مقرر شده است که “نیروی انتظامی وظیفه‌ی جمع‌آوری، شهرداری وظیفه‌ی بازسازی کمپ شفق، ستاد مبارزه با مواد مخدر که مدیریت آن را به بخش خصوصی واگذار کرد و بهزیستی تامین متادون و متادون درمانی” را بر عهده داشته باشد.

بر مبنای آن‌چه این مقام مسئول مطرح می‌کند، نه یک نهاد که مقرر است چندین نهاد با همکاری با هم به ساماندهی زنان کارتن خواب بخشی از تهران مبادرت ورزند. و مطابق آن‌چه دانشور مطرح می‌کند، در این لیست که از لزوم همکاری نهادها حکایت دارد، ما با نهادی به نام وزارت بهداشت روبرو هستیم که قرار است “تا حدودی” در این پروژه همکاری کند. عدم دقت و مشخص بودن وضعیت در کلام این مقام مسئول در شهر تهران کاملاً واضح و مشخص است و نیازی به توضیح نیست. در یک پروژه‌ی وسیع شهری مقرر است که نه به صورتی دقیق که “تا حدودی” از همکاری یک وزارت خانه بهره برده شود! هم‌چنین فاطمه دانشور توضیح می‌دهد که پس از ادغام سازمان رفاه و تامین اجتماعی با وزارت کار، بررسی کل آسیب‌های اجتماعی در یک معاونت در وزارت خانه‌ی جدید تعاون، کار و رفاه اجتماعی به نام “دفتر امور آسیب‌های اجتماعی” خلاصه شده است. مشخص است که وقتی چنین وظیفه‌ی سترگی به چنین درجه قلیلی از اعتبار در ساخت حاکمیتی می‌رسد، خروجی و نتیجه‌ی آن چه خواهد بود.لیلا ارشد، مددکار اجتماعی و مدیر عامل مرکز نگهداری زنان آسیب‌دیده اعتیاد “خانه خورشید” یک ماه پیش از طرح فوق الذکر در مصاحبه‌ای با روزنامه ایران در پاسخ به سوال خبرنگار (که همان سوال محوری ما هم در این مقال است) که می‌پرسد: “ساماندهی آسیب‌های اجتماعی هم‌اکنون برعهده چه سازمانی است؟” پاسخ می دهد: “به نظر می‌رسد در این زمینه هر نهادی به فراخور اتفاقی که رسانه‌ای می‌شود وارد میدان شده و بعد از خوابیدن سر و صداها هم دوباره روز از نو روزی از نو”یعنی نهادی مشخص مسئولیت در قبال همه‌ی موارد آسیب‌های اجتماعی -و این‌جا به طور اخص مسئله‌ی کارتن خوابی را-، قبول نمی‌کند. به فراخور و در هر زمانی، از وضعیت نابسامان کارتن خواب‌های هرندی در آن زمان گرفته (وضعیتی که از شیوع اسهال خونی در میان ایشان خبر می‌داد) تا گورخواب‌های اخیر تهران، و بنا بر تب رسانه‌ای نهادها وارد عمل می‌شوند، خودی نشان می‌دهند و بعد باز روز از نو می‌شود و روزی از نو.در اردی‌بهشت ۹۴، زهره طبیب زاده نوری، نماینده‌ی وقت مجلس شورای اسلامی در گفتگو با مهرخانه در ارتباط با مسئله‌ی کارتن خواب‌های زن و دختر از مسئولیت دو نهاد بهزیستی و کمیته‌ امداد خبر می‌دهد.

وی هم‌چنین از “صراحت داشتن” قانون در این خصوص سخن می‌گوید و اما تنها به مجموعه‌ی درهم و بی نظم نهادها، سازمان‌ها و ارگان‌های گفته شده، یک نهاد دیگر -کمیته امداد-، را هم اضافه می‌کند. نهادی که باید با دیگر نهادها به همکاری برای حل موضوع کارتن خوابی و آسیب‌های اجتماعی این‌چنینی در ایران برسد. دقت کنیم که این اظهار نظر یک نماینده‌ی مجلس وقت، یک قانونگذار و کسی است که باید از چند و چون قوانین و حوزه‌های مسئول مطلع باشد.
بگذارید قدری به عقب برگردیم. در سال ۱۳۸۲ و با نشر خبر مرگ ۴۰ کارتن خواب در آذر ماه این سال، در طی جلسه‌ای اضطراری میان نیروی انتظامی و شهرداری تهران مقرر شد که “براساس اطلاعات گردآوری شده توسط کمیسیون فرهنگی-اجتماعی شورای شهر، نیروی انتظامی نسبت به شناسایی و جمع آوری متکدیانی که در خیابان‌ها زندگی می‌کنند، اقدام کند”. هم‌چنین “شهرداری نیز با کمک سازمان بهزیستی مسئولیت اسکان آن‌ها را بر عهده گرفت”.اما بنا بر گزارش‌ها و تنها پس از چندی نهادها و سازمان‌های درگیر مسئله این وظیفه را بر دوش دیگری انداختند و این درحالی بود که جمعیت کارتن خواب‌ها در حال افزایش بود. بنابراین شهرداری تصمیم گرفت که چادرهای اسکان موقت برای کارتن خواب‌ها فراهم کند؛ چادرهایی که بعدها بدل به گرمخانه‌ها شد تا کارتن خواب‌ها ساماندهی شوند.
اما نتیجه به عدم حضور بسیاری از کارتن خواب‌ها در گرمخانه انجامید و اخیراً نیز عده‌ای از ایشان از کارتن خوابی به گورخوابی رسیدند. وظیفه‌ای که انجام نشد و نهادهایی که هریک قانونی یا فراقانونی، برای بودن در برابر رسانه‌ها و یا به صورتی کاملاً ناهماهنگ به میدان آمده‌اند و هزینه‌ی زیادی را صرف کرده‌اند و به علت عدم سازماندهی مشخص برای حل این معضل، به نتیجه نرسیده‌اند.اما انگار این بی نظمی قانونی به سال‌ها پیش از سال ۸۲ باز می‌گردد.
به گزارش ایرنا در آذرماه ۱۳۹۵، “طبق آیین‌نامه‌ای که در هشتاد و دومین جلسه‌ی شورای عالی اداری استان‌ها در سال ۱۳۷۸ درباره‌ی ساماندهی بی‌خانمان‌‌ها، ولگردان و متکدیان به تصویب رسید، ساماندهی متکدیان خیابانی در شهرهای بالای ۵۰۰ هزار نفر جمعیت بر عهده‌ی حدود ۱۱ سازمان و نهاد گذاشته شده است”.بنا بر همین گزارش “در این آیین نامه‌، مسئولیت ایجاد مجتمع‌های اردوگاهی بر عهده‌ی شهرداری است و در صورت ضرورت به تشخیص استاندار، از سایر امکانات و اعتبارات استان نیز می‌توان استفاده و اعتبارات مورد نیاز آن را از محل بودجه‌ی عمومی و کمک‌های مردمی تامین کرد.
هم‌چنین شهرداری موظف است نسبت به شناسایی و جمع آوری و تحویل بی‌خانمان‌‌ها، ولگردان و متکدیان به مجتمع‌های اردوگاهی اقدام و نیروی انتظامی نیز در این راستا با شهرداری همکاری کند”.
پس از ایجاد مجتمع‌های اردوگاهی، “تعیین مسئول مجتمع اردوگاهی بر عهده‌ی فرماندار بوده و این مجتمع موظف است نسبت به تحویل گرفتن، نگهداری موقت، شناسایی وضعیت و طبقه بندی افراد در یکی از گروه‌های افراد متهم به ارتکاب جرم اعم از متکدیان و ولگردان حرفه‌ای، افراد بی سرپرست و مجهول الهویه، افراد در راه مانده و متواری، افراد معلول و ناتوان جسمی و ذهنی و افراد نیازمند غیرحرفه‌ای اقدام کند”.

در گام بعدی نیز “سازمان‌های مسئول ساماندهی متکدیان خیابانی از جمله شهرداری، دادگستری، نیروی انتظامی، اداره‌ی کل تعاون کار و رفاه اجتماعی، بهزیستی و کمیته امداد امام خمینی موظف هستند نماینده‌ی تام الاختیار خود را به مجتمع‌های اردوگاهی برای انجام وظایف دستگاه متبوع معرفی کنند.
ساکنان در گرمخانه‌ها در صورت صدور حکم قضایی از سوی مراجع قضایی و تمایل شخصی از این مجتمع‌ها به مراکز تحت نظارت بهزیستی منتقل می‌شوند و دختران و زنان در معرض آسیب به مراکز مداخله در بحران سپرده می‌شوند و معلولان ناتوان جسمی و ذهنی در مراکز شبانه ‌روزی، بانوان معتاد بی‌ خانمان در مراکز ویژه و سالمندان در خانه‌های سالمندان پذیرش می‌شوند. کمیته اﻣﺪاد امام ﺧﻤﻴﻨﻲ نیز ﻣﻮﻇﻒ اﺳﺖ با ﻫﻤﺎﻫﻨﮕﻲ، ﺑﺮای ﻧﻴﺎزﻣﻨﺪان، ﮔﻤ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ﺸﺪگان و درﻣﺎﻧﺪگان پوشش حمایتی ﺑﺮﻗﺮار و ﺷﺮاﻳﻂ و زمینه‌ی ﺑﺎزﮔﺸﺖ آﻧﺎن ﺑه زﻧﺪﮔﻲ ﻋﺎدی را ﻓﺮاﻫﻢ کند. اداره ﻛﺎر، رفاه و اﻣﻮر اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ نیز ﻣﻮﻇﻒ اﺳﺖ اﻓﺮاد ﻣﺴﺘﻌﺪ و دارای ﺗﻮان ﻛﺎر را راﻳﮕﺎن ﺗﺤﺖ ﭘﻮﺷﺶ آﻣﻮزش‌ﻫﺎی ﻓﻨﻲ‌ و ﺣﺮفه‌ای ﻣﻨﺎﺳﺐ ﻗﺮار دﻫﺪ و ﺻﺪا و ﺳﻴﻤﺎ نیز ﻣﻮﻇﻒ اﺳﺖ ﺑرای ﺗﻮجیه و آﺷﻨﺎﻳﻲ جامعه ﺑﺎ ﺗﺒﻌﺎت ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺗﻜﺪی‌گری و ﺟﻠﺐ ﻣﺸﺎرﻛﺖ ﻣﺮدم در ﻣﺒﺎرزه ﺑﺎ اﻳﻦ ﭘﺪﻳﺪه اﻗﺪام کند”.اما ماجرا به این نظمی که ایرنا روایت می‌کند نیست. پیش‌تر از تشتت اعلام نظر قانونگذاران کشور در دو سطح مجلس شورای اسلامی و شورای اسلامی شهر سخن گفته شد. هم‌چنین اظهار نظرهایی از قبیل اظهار نظر مدیر پیشگیری و رفع تخلفات شهری شهرداری اصفهان در ارتباط با نهاد مسئول ساماندهی کارتن خواب‌ها در این استان بر عدم شفافیت و غبار آلوده بودن مسئله می‌افزاید. وی در گفتگو با وبسایت شهرداری اصفهان می‌گوید:
“این نهاد (شهرداری اصفهان) این افراد را جمع‌آوری می‌کند اما در تحویل آن‌ها به کدام ارگان سردرگم است به طوری که هیچ کس حتی مرکز باز پروری حاضر به نگهداری این افراد نیست”.
و کار این‌قدر بالا می‌گیرد که سمیه محمودی، عضو کمیسیون اجتماعی مجلس در دی ماه سال جاری “با ابراز نگرانی از وجود ۱۹ هزار بی‌خانمان و کارتن‌خواب در سطح کشور” در گفتگو با خبرگزاری فارس می‌گوید:
“نهادهای مسئول برای حل مشکل بی‌ خانمان‌ها و کارتن‌ خواب‌ها باید با هم تعامل داشته باشند”.کار از تلاش برای هماهنگی و طرح قوانین و رویکردها انگار گذشته است و به خواهش و التماس نیروهای درگیر در حوزه‌ی مسائل اجتماعی در نهادهای قانونگذاری کشیده است.
کارتن خواب‌ها هم انگار به مانند هر گروه اجتماعی آسیب دیده‌ی دیگر در ایران، قربانی درگیری‌های سیاسی نهادهای مختلف و مسئول هستند و هر بار آسیبی جدی از آن می‌بینند. هربار که رویداد جدیدی نمایان می‌شود و مسئله‌ای مرتبط با مسئله‌ی کارتن خواب‌ها رسانه‌ای می‌شود، رسانه‌ها و نهادهای مختلف -که بنا بر آن‌چه تا حال و بنا بر مستندات قانونی گفته شد همگی مسئول در حل مسئله هستند-، انگشت اتهام را به سوی یکدیگر می‌گیرند و از مسئولیت آن “دیگری” در حل بحران و مسئله سخن می‌گویند. جمعی دولت و بالاخص “معاونت امور زنان و خانواده ریاست جمهوری” را متهم می‌کنند و کار به جایی می رسد که ناهید خداکرمی، از مسئولان این معاونت در گفتگو با ایران آنلاین می‌گوید:
“برای رفع مشکلات زنان کارتن خواب نهادهای مختلفی مسئول هستند و همه انگشت‌های اتهام به سوی معاونت امور زنان و خانواده ریاست جمهوری است در صورتی که می‌شود با علت یابی و آسیب شناسی این مسئله را حل کرد”. و بعد همو ابراز امیدواری می‌کند که “همه‌ی دستگاه‌های متولی از جمله شهرداری، بهزیستی، ناجا و قوه‌ی قضاییه با همکاری رسانه‌های گروهی بتوانند مشکل زنان کارتن خواب را حل کنند”
.آن انگشت اتهامی که خداکرمی از آن نام می‌برد را می‌توان در رسانه‌های اصولگرا و مخالف دولت رصد کرد. مثلاً هفته نامه “شما”، ارگان حزب موتلفه اسلامی، در اردی‌بهشت ۹۵ در مقاله‌ای با عنوان “نگاه حمایتگرانه به زنان کارتن خواب” از تصویب بودجه و مسئولیت این نهاد خبر داد و هم‌چنین از “بهره برداری‌های نامتعارفی نیز از این ارگان هماهنگ کننده در موضوع زنان کارتن خواب” سخن گفت.و کار به جایی می‌رسد که مشرق نیوز در ارتباط با “فرافکنی اصلاح طلبانه درباره‌ی پدیده‌ی فقر و کارتن خوابی” گزارشی منتشر می‌کند و از شهرداری و شهردار در برابر نقد یک نماینده‌ی اصلاح طلب مجلس دفاع می‌کند.و حتی یک کارشناس مسائل اقتصادی در مصاحبه با “شبکه اطلاع رسانی راه دانا” گورخوابی را نتیجه‌ی حقوق‌های نجومی مدیران و مسئولان دولتی می‌داند.نکته این‌جاست که حتی نهادهای مسئول در مسئله نیز، از زیر بار مسئولیت خود شانه خالی می‌کنند. مطابق آن‌چه پیش‌تر گفته شد یکی از نهادهای مسئول در مسئله “بهزیستی” است.
اما مدیرکل بهزیستی استان مازندران در مصاحبه با ایلنا صراحتاً می‌گوید که مسئولیت این افراد با بهزیستی نیست و از “دستگاه‌های مرتبط” می‌خواهند که وارد عمل شوند. همسر عباس آژانس شیشه‌ای می‌گفت “گوشت قربونی، عباس مویه”؛ گوشت قربانی هر فصل سرد سال، سال‌هاست که کارتن خواب‌ها هستند.
گوشت قربانی دعواهای جناحی. گوشت قربانی عدم مسئولیت پذیری نهادهای مسئول. گوشت قربانی بی نظمی در ساخت مدیریت کشور و این‌که هیچ نهادی به طور مشخص پاسخگو نیست. همه از “دستگاه‌های مرتبط” و “مسئول” صحبت می‌کنند و هیچ نهادی به طور مشخص و کامل که بتوان او را بازخواست کرد و او هم پاسخگو باشد نه “مرتبط” است نه “مسئول.” تشتت در تصمیم گیری در تمامیت ساخت حاکمیتی که مدعی مسئولیت در قبال این مسئله هستند، به چشم می‌خورد. هر بار و در برابر هر واقعه‌ای -به مانند گورخوابی‌های اخیر-، تنها به فغان و داد و اعتراضی اکتفا می‌شود و چند نهاد قول حل مسئله را می‌دهند و بعد هیچ اتفاقی نمی‌افتد.
کارتن خوابی تنها مسئله‌ی تهران نیست. همدان، اصفهان و سنندج و بسیاری دیگر از شهرهای ایران نیز به این مسئله دچار هستند.
هر سال -بالاخص در روزهایی که هوا سرد سرد می‌شود-، افرادی هستند که در خیابان‌های شهر یخ می‌زنند. آن‌ها سال بعد را نمی‌بینند.
آن‌ها قربانیان تشتت در قانون و عدم مسئولیت پذیری و عدم انجام قانون توسط مسئولین کشورند.
مسئولینی که شب‌ها را در کنار همسر و فرزندانشان در جای گرم و با امکانات بسیار سپری می‌کنند. انگار همچنان سوارگان از پیادگان بی‌خبرند.


زن آئینه حقوق بشر

نیلوفر ایمانیان
‬در وجود هر زن یک اصول کامل حقوق بشر می درخشد
‪*‬کاش دنیا اغوش مادر بود،
کاش دنیا مهر همسر بود،
کاش دنیا قلب عاشق دختر بود.
‪*‬در قلب مادر ، دختر و پسر معنا ندارد او همه را بی چشم داشتی یکسان دوست می دارد.همه ازاد و برابر در اغوشش جای دارند.
مادر است کودکی گریان ببیند دلش می لرزد.
فارغ از رنگ و نژاد، فارغ از هر مذهب و هر فرهنگ، میکشد در اغوشش طفل را.
او زن است مهرش همه جا یکسان .
چه دختر یا پسر فرقی ندارد اگر خطا کنند هر دو برابر به تنبیه اسان دچارند.
‪*‬در کنار همسر است ازاده ازاد همه رویاهایش را می شکافد ازادی فکر و عقیده، و او بدون قضاوت تورا دوست میدارد.
در کنارش راحت و اسوده فارغ از هر مشکلی میشود به دل صحرا زد یا که با هم چند ماهی را درون کلبه ای استراحت کرد او به تو و عشقت همیشه پایدار است برایش شادی و موفقیتت محترم و قابل ستایش که هر جا مینشیند به تو می بالد.
برای هر مشکلی هر ارزویی تورا همدم و حامی میباشد برای صلح تو اماده ی هر نبردی که خون بی گناهت هرگز نریزد.
‪*‬در کنار دختر است با شیرین زبانی های کوچک ‪,‬در دلت حس قشنگ عشق میکارد انقدر دنیا برایت زیبا گردد که ازاد و رها از هر غمی چون میدانی داری همدمی مونسی و عشقی و امنیت.
.یادمان باشد
اگر زنان نباشند مادری نیست
اگر زنان نباشند همسری نیست
اگر زنان نباشند دختری نیست
مادر نباشد عشق اولی نیست خانه ای نیست گذشتن وجود ندارد پس امنیتی نیست
همسر نباشد ارامشی نیست همسر نباشد تکیه گاهی نیست همسر نباشد هدف نیست هدف نباشد اینده ای نیست اینده نباشد امید نیست
دختر نباشد خوشی نیست دختر نباشد همدمی نیست همدم نباشد دلت میمیرد
امنیت نباشد،امید نباشد،دلت هم که مرده باشد زندگی برایت میمیرد و تو میمانی و ارزوی مرگ‪.‬


شرح ماده 26 اعلامیه جهانی حقوق بشر و مطابقت آن با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران

سمیه علیمرادی
آموزش و پرورش از مسائل بسیار اساسی در یک جامعه است. اهمیت آموزش و پرورش در جوامع امروزی امری انکارناپذیر است. امروزه بر اساس شاخصهای ارائه شده از سوی بانک جهانی، آموزش و پرورش از معیارهای توسعهی پایدار است. این مسئله عالوه بر آن که از بعد حقوق داخلی حائز اهمیت است از بعد بین المللی نیز شایان توجه است، به نحوی که میتوان گفت اقدامات بینالمللی در راستای حمایت از حق آموزش و تحقق آزادی آموزش چشمگیر میباشد. اقدامات بینالمللی جنبهی ً دولتها به دالیل مختلف سیاسی، فرهنگی و اجتماعی حمایتی صرف دارند و معموال حق و آزادی آموزش را به طور کامل به رسمیت نمیشناسند. میتوان گفت آزادی آموزش و پرورش از مباحث میان رشتهای است که در فلسفه، جامعه شناسی و حقوق مورد توجه قرار میگیرد. از بعد جامعهشناسی هدف افراد از یادگیری رسیدن به منافع مختلف است. بیشتر مردم معتقدند که بدون آموزش، جهان آنها به لحاظ اقتصادی، فکری، فرهنگی، اجتماعی نیست. ابن احساس ناشی از یک لفاظی سیاسی نیست بلکه مبتنی بر تجارب مستقیم است.
ماده 26 اعلامیه جهانی حقوق بشر تصریح می‌کند :-1آموزش و پرورش حق همگان است . آموزش و پرورش میبایست، دست کم در دروه های ابتدایی و پایه، رایگان در اختیار همگان قرار گیرد. آموزش ابتدایی می بایست اجباری باشد. آموزش فنی و حرفه ای نیز می بایست قابل دسترس برای همه مردم بوده و دستیابی به آموزش عالی به شکلی برابر برای تمامی افراد و بر پایه شایستگی های فردی صورت پذیرد. ۲. آموزش و پرورش می بایست در جهت رشد همه جانبه ی شخصیت انسان و تقویت رعایت حقوق بشر و آزادی های اساسی باشد. آموزش و پرورش باید به گسترش حسن تفاهم، دگرپذیری [تسامح] و دوستی میان تمامی ملتها و گروههای نژادی یا دینی و نیز به برنامه های «ملل متحد» در راه حفظ صلح یاری رساند. ۳. پدر و مادر در انتخاب نوع آموزش و پرورش برای فرزندان خود برتری دار ند.
حق آموزش رایگان و همگانی جز حقوق بنیادین شهروندان است که هم قانون اساسی ایران و هم قوانین اساسی سایر کشورها براساس توافقات بین المللی بر آن تاکید دارند و به گونه ای این امر شکل اجماعی یافته است لیکن لازمه برخورداری از آموزش رایگان و همگانی در دسترس قرار داشتن آن برای همگان از جمله روستائیان و عشایر و سایر گروه های اجتماعی است.
بند اول ماده¬ی 26 اعلامیه¬ی جهانی حقوق بشر در این ارتباط بیان داشته است: هر کسی حق تحصیل دارد، تحصیل حداقل در مراحل ابتدایی باید رایگان باشد. همچنین تحصیلات ابتدایی باید اجباری شده و آموزش¬های فنی و حرفه¬ای نیز در دسترس عموم قرار گیرد. آموزش عالی هم باید برای همه و بر اساس شایستگی در دسترس باشد. حق آموزش به این معناست که اعضای یک جامعه حق دارند از امکانات آموزشی برخوردار شوند. این حق دارای ویژگیهایی است: 1. اجباری بودن: به این معنا که حق آموزش و پرورش ایجاب میکند که اولیاء اطفال الزاما نوباوگان خود را از سنین معین و برای مدت مشخص به مدرسه بسپارند. اجباری بودن حق مذکور نیز خود محل مناقشه است. مخالفان چنین استدلال میکنند که اجباری دانستن این حق خود مغایر با حقوق و آزادیهای فردی است. 2.رایگان بودن: آموزش و پرورش تا سطوح مشخصی باید رایگان باشد.رایگان بودن آموزش و حق اعضای جامعه در برخورداری از امکانات آموزشی این تکلیف را برای دولت به همراه دارد که آموزشی مناسب، با کیفیت و رایگان برای اعضای جامعه ارائه دهد. ماده¬ی13 میثاق حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی همین مضامین از جمله اجباری و رایگان بودن آموزش ابتدایی، تعمیم آموزش و پرورش متوسطه، حرکت به سمت مجانی کردن آموزش متوسطه، و … را بیان کرده و در بند ” ج ” اعلام داشته: آموزش و پرورش عالی باید به کلیه¬ی وسایل مقتضی به ویژه به وسیله¬ی معمول کردن تدریجی آموزش و پرورش مجانی به تساوی کامل بر اساس استعداد هر کس در دسترس عموم قرار گیرد. مفاهیم و مضامین فوق در مواد یک و چهار کنوانسیون مبارزه با تبعیض در آموزش مصوب 14 دسامبر 1960 یونسکو نیز مورد تصریح و تاکید قرار گرفته است. همچنین این مسأله در میثاق حقوق مدنی و سیاسی، اعلامیه‌ی آمریکایی حقوق بشر، پروتکل اول کنوانسیون اروپایی حقوق بشر و منشور آفریقایی حقوق بشر ذکر شده است.لذا یکی از وظایف اساسی دولت با توجه به بند سه اصل سوم قانون اساسی این قرار گرفته که آموزش و پرورش و تربیت بدنی رایگان را برای همه در تمام سطوح مهیا سازد و آموزش عالی را تسهیل و تعمیم نماید. به کارگیری عبارت «برای همه» در بند سه اصل سوم و «برای همه¬ی ملت» در اصل سی¬ام، ذهن را به این سو متمایل می¬کند که قانون اساسی به حق آموزش و پرورش برای همه¬ی اتباع کشور معتقد است و تبعیض در میان اتباع کشور را روا نمی¬دارد. هر چند افراد نیز هر کدام بر حسب استعدادها و شایستگی¬های خود به میزان¬های متفاوتی از این امکان بهره¬مند می¬شوند.قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بر آموزش و پرورش رایگان تاکیدی جدی دارد و این امر را در اصول متعددی نظیر بند سوم اصل سوم، اصل بیستم، اصل سی ام، بند نخست اصل چهل وسوم بیان میکند. اصل نوزدهم قانون اساسی ایران می گوید: « مردم ایران از هر قوم و قبیله ای که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ و نژاد و زبان و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد بود. » .
همچنین اصل بیستم قانون اساسی مقرر می دارد: « همه افراد ملت اعم از زن و مردم یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی سیاسی اقتصادی اجتماعی و فرهنگی برخوردارند.
اصل سی¬ام قانون اساسی به صراحت اعلام داشته که: دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه¬ی ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سرحد خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد.
از دلایلی که قانون آموزش عالی را همچون ابتدایی اجباری اعلام نکرده این است که با فراگیری رشته¬های دانشگاهی، افراد قادر به تصدی مشاغل پیچیده و تخصصی خواهند بود. لذا به این علت که نمی¬توان آموزش عالی را، همانند آموزش ابتدایی تا متوسطه، یک نیاز عام و فراگیر دانست اجباری کردن آن نیز ضرورتی نداشته است. مطابق اصل چهاردهم قانون اساسی : دولت جمهوری اسلامی و مسلمانان موظف هستند نسبت به افراد غیرمسلمان با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامی عمل نمایند و حقوق انسانی آنان را- از جمله حق آموزش- رعایت نمایند و هر مصوبه یا قانونی که خلاف این امر را مقرر بدارد خلاف قانون اساسی و ناقض آن ارزیابی می‌شود .مطابق اصل ۷۲ قانون اساسی از آنجا که قانون اساسی هر کشور- که میثاق مشترک یک ملت محسوب می‌شود- در رأس هرم قوانین قرار می‌گیرد و هیچ قانون یا مصوبه‌ای نمی‌تواند خلاف قانون اساسی باشد. بند 1 از اصل چهل و سوم نیز، آموزش و پرورش را جزء نیازهای اساسی بشر دانسته و یکی از نتایج پایداری اقتصاد در کشور را تأمین مناسب آموزش و پرورش برای همگان، معرفی کرده است. همچنین اشاره‌ی کلی قانون اساسی به آزادی‌های اجتماعی و فرهنگی در مواد مختلف نیز قطعاً حق بر آموزش و پرورش را در بر می‌گیرد.از دیگر الزامات دولت ایران به رعایت حق آموزش و پرورش، عضویتش در میثاق بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و کنوانسیون مبارزه با تبعیض در آموزش یونسکو است که به طور طبیعی التزام به این امر را برای دولت به همراه دارد. از جمله وظایف اساسی دولت طبق بند دو اصل سوم عبارت است از بالابردن سطح آگاهی¬های عمومی در همه¬ی زمینه¬ها با استفاده¬ی صحیح از مطبوعات و رسانه¬های گروهی و وسایل دیگر، و طبق بند چهار همان اصل: «تقویت روح بررسی و تتبع و ابتکار در تمام زمینه¬های علمی و فنی و فرهنگی واسلامی از طریق تأسیس مراکز تحقیق و تشویق محققان». البته این مهم در صورتی محقق خواهد شد که نظام آموزشی از شیوه¬ی کاملاً یکنواخت بیان امور علمی صرف و تفکرات محض فلسفی عبور کرده و تئوری¬های خود را در میدان عمل به واقعیات نزدیک¬تر نماید.از ملاحظه¬ی بندها و موادی که در قانون اساسی نسبت به آموزش و پرورش بیان شده است نکاتی چند قابل استخراج است که دولت اسلامی باید نسبت به آنها توجه نماید. در ضمن اینکه وسایل و محیط آموزشی رایگان باید توسط دولت مهیا شود، شرایط باید به گونه¬ای باشد که هیچ کس از هیچ قشری به دلیل فقر و نداری از نعمت دانش¬اندوزی بی¬بهره نماند. دولت باید برای حمایت از اقشار ضعیفی که توان پرداخت هزینه¬های مدارس خصوصی را ندارند امکان تحصیل رایگان را فراهم آورد. از سوی دیگر این فضاهای آموزشی باید دارای شرایط صحیح ایمنی، بهداشتی و استانداردهای پذیرفته شده باشند.
نگاهی به وضعیت آموزش و پرورش در جامعه نشان میدهد که متاسفانه وضیعت آموزش و پرورش ایران چندان مطلوب نیست با توجه به آشکار شدن جایگاه و نقش آموزش و پرورش در ارتقا و پیشرفت کشورها ولی در کشور ایران بهای چندانی به این مساله داده نمی شود و نگرشی علمی و مدرنی نسبت به مساله تعلیم و تربیت در ایران وجود ندارد. تقریبا روال کارها بر اساس اصول چند دهه پیش، انجام می شود. سیستم شناسایی، ناکارآمد است .
وقتی معاون وزیر آموزش و پرورش از صفر بودن آمار کودکان بازمانده از تحصیل سخن می‌گوید و خطاهای احتمالی در ارائه این آمار را به کودکان بی‌سوادی اختصاص می ‌دهد که هستند؛ اما هنوز شناسایی نشده‌اند، تنها قضاوتی که می‌توان داشت ناکارآمدی سیستم شناسایی کودکان جامانده از تحصیل است. حضور کودکانی که همزمان در ساعات مدرسه در گوشه‌ای از خیابان مشغول دستفروشی‌اند یا آنها که شغل دائمی‌شان گدایی از رهگذران است یا آنهایی که در کارگاه‌های تولیدی و مراکز خدماتی به صورت پنهانی کسب درآمد می‌کنند، حضوری آنچنان پررنگ دارد که محال است به چشم مردم حتی مسئولان آموزش و پرورش نیامده باشد.این کودکان در همه جای کشور وجود دارند؛ مثل کودکان لازم‌التعلیمی که هنوز در برخی مناطق به خاطر فقر والدین، امکان تحصیل را از دست می‌دهند و از سنین پایین به دست راست و چپ خانواده برای امرار معاش تبدیل می‌شوند. اما اگر وزارت آموزش و پرورش اصرار دارد این حقایق را نادیده بگیرد و در آمارها، عدد صفر را مقابل این موضوع بنویسد. نمی توان به درستی گفت که این رفتار ناشی از سیاستی است که به دنبال ارائه آمارهای نگران کننده نمی‌گردد یا ثمره سیستمی ناکارآمد است که نمی‌داند چطور باید کودکان بازمانده از تحصیل را شناسایی کند.با وجود این، علت نهفته پشت این آمارها هر چه که باشد؛ مهم به پایان رساندن نقطه ضعف‌های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بوده که خروجی آن تولید کودکان بی‌سواد است؛ همان وضعیتی که اگر ادامه پیدا کند آموزش و پرورش همچنان سیستمی خواهد بود که نمی‌تواند جلوی تولید بی‌سوادی در کشور را بگیرد. بنابراین، می توان نتیجه گرفت که ، حق تحصیل و آموزش بخشی از حقوق بشر است که به صورت بین المللی و در اسناد متعدد حقوق بشر به رسمیت شناخته شده است .
احترام به حق تحصیل و آموزش برای همه شهروندان فارغ از اعتقادات مذهبی ، سیاسی ، جنسیتی و نژادی از نشانه های بارز پایبندی حکومت ها به یکی از جنبه های مهم حقوق بشر در سطح جهان است .
این حق باید بدون هرگونه تبعیض و در راستای کرامت انسانی برای همۀ افراد فراهم گردد و دولت ها مکلف اند با بهره گیری از همۀ منابع در دسترس ، زمینه را برای بهره مندی شهروندان از آموزش فراهم کنند.


مرگ مارتین لوتر کینگ

برگردان: عرفان ثابتی ریچارد کاوِندیش

امروز، پس از پنجاه سال و به رسم هر سال، خیابان‌های آتلانتا مملو از ستایندگان مارتین لوتر کینگ بود که در زادگاهش دور هم جمع شدند تا یادش را گرامی بدارند. او که در زمان قتلش تنها ۳۹ سال داشت چند روز بعد از مرگش در همین شهر به خاک سپرده شد.در کشوری با سابقه‌ی درخشان سخن‌سرایی، مارتین لوتر کینگ جایگاه والایی دارد. سخنرانیِ «رؤیایی دارم» او که در سال 1963 خطاب به جمعیت عظیمی در واشنگتن دی سی ایراد شد جهانیان را به ستایش واداشت. نخستین بار در سال 1955 طی تحریم اتوبوس‌ها در آلاباما توجه مردم به مارتین لوتر کینگ به عنوان رهبری الهام‌بخش جلب شد. در آن زمان او تنها بیست و شش سال داشت. وی زاده‌ی ایالت جورجیا و کشیش کلیسای باپتیست خیابان دکستر در مونتگمری، در ایالت آلاباما، بود. پدر و پدربزرگ مادری‌اش هر دو کشیش باپتیست بودند.

در سال 1964 کینگ جایزه‌ی صلح نوبل را برد و به مرور زمان دل‌مشغولی‌هایش فراگیرتر شد و مشکل فقر، در میان سفیدپوستان و سیاه‌پوستان، و مخالفت با جنگ ویتنام را هم دربرگرفت. در سال 1967 «کارزار فقرا» را به راه انداخت تا دولت فدرال را به مبارزه‌ی مؤثرتر با فقر وادارد. در مقاله‌ای که مدت‌ها پس از مرگش منتشر شد، گفت که جنبش حقوق مدنی، آمریکا را مجبور می‌کند «تا با همه‌ی معایب به‌هم‌پیوسته‌اش-نژادپرستی، فقر، نظامی‌گری و مادی‌گرایی-رودررو شود.» در همین حال، ستیزه‌جویان سیاه‌پوست، که از به‌اصطلاح پیشرفت آهسته خشمگین بودند، از او و اصل خشونت‌پرهیزی‌اش روی می‌گرداندند.
در نخستین ماه‌های سال 1968 کینگ چند بار به مِمفیس، در ایالت تِنِسی، رفت تا از اعتصاب مأموران سیاه‌پوست جمع‌آوری زباله حمایت کند. در ماه مارس، در یکی از راه‌پیمایی‌های اعتراض‌آمیز در این شهر برخی از تظاهرکنندگان شیشه‌ها را شکستند و مغازه‌ها را غارت کردند. این خشونت کینگ را، که رهبری تظاهرات را بر عهده داشت، هراسان و به‌شدت اندوهگین کرد. اندکی بعد در سخنرانی‌ 3 آوریل در ممفیس گفت که چند بار به مرگ تهدید شده است: «من هم مثل هر کسی دوست دارم که عمری طولانی داشته باشم. طول عمر جای خود را دارد. اما الان نگرانش نیستم. فقط می‌خواهم که به اراده‌ی خدا عمل کنم. به لطف او از کوه بالا رفتم و از فراز آن به اطراف نگریستم و ارض موعود را دیدم. شاید با شما به آنجا نرسم اما امشب می‌خواهم بگویم که ما مردم به ارض موعود خواهیم رسید.»
کینگ و چند نفر از دوستانش شب را در لورِن مُتِل در ممفیس گذراندند. روز بعد حدود ساعت شش عصر کینگ با دوستی به نام بیلی کایلز در بالکن بیرون اتاقش در طبقه‌ی دوم منتظر ایستاده بود تا برای شام بیرون بروند. کایلز برگشت تا پایین برود و سوار لیموزینی شود که منتظر آنها بود. ناگهان صدایی شبیه به تقه‌ی اگزوز را شنید. صدای گلوله‌ای بود که گویا از پنجره‌ی اتاقی اجاره‌ای در آن سوی خیابان شلیک شده بود. کینگ با زخمی مهلک در بالکن روی زمین افتاد. دوست دیگری به نام رالف ابِرناتی، که در اتاق بود، سراسیمه به بالکن دوید و کینگ را دید که با زخمی باز روی سرش بر زمین افتاده بود. گفت، «مارتین، مارتین، منم رالف. صدامو می‌شنوی؟ منم رالف.» لب‌های کینگ تکان خورد اما نتوانست حرف بزند. آمبولانسی را خبر کردند اما کینگ پیش از رسیدن آمبولانس درگذشت. هنگام مرگ سی و نه ساله بود. در مراسم خاک‌سپاری‌اش در آتلانتا، در ایالت جورجیا، ماهالیا جکسون سرود مذهبی محبوب کینگ، «دستم بگیر، رب مجید» را خواند. در همان حال، سیاه‌پوستان با شنیدن خبر ترور کینگ در خیابان‌های واشنگتن دی سی و دیگر شهرها بلوا به راه انداختند و به تاخت ‌ و تاز، آتش ‌زدن و غارت پرداختند. اگر کینگ زنده بود به‌شدت غمگین می‌شد. برای اعاده‌ی نظم هزاران سرباز لازم بود. تا کنون نظریه‌های توطئه‌پندارانه‌ی فراوانی درباره‌ی این قتل ارائه شده اما در آن زمان گفتند که قاتل، خرده‌ تبهکار سفید پوستی به نام جیمز اِرل رِی از اهالی تنسی است. او به انگلستان گریخت اما در لندن دستگیر و به ممفیس بازگردانده شد. در سال 1969 در همان شهر محاکمه و پس از اقرار به قتل به نود و نه سال زندان محکوم شد. بعدها خود را بی‌گناه خواند اما تنها معدودی حرفش را باور کردند و سرانجام در سال 1998 در هفتادسالگی در زندان از دنیا رفت.


باردار کودکی هستم که فرزند من نخواهد ماند

ماهرخ غلامحسین‌پور

اولین بار که می‌شنیدم زنهایی از طوایف و روستاهای عربنشین خوزستان، بی هیچ چشمداشت مالی و منفعت معنوی، بی آن که حتی رضایتشان را جلب کرده باشند، به تشخیص بزرگان طایفه و خانواده برای دیگر عضو عقیم و ذکور فامیل، که معمولاً از اعضای خانوادهی شوهر است، فرزندآوری میکنند.

قطار اهواز به ماهشهر هنوز به ایستگاه میاندشت نرسیده بود و داشت به سرعت نیزارها و تلابهای بین راه را جا میگذاشت. توی راهروی قطار دیدمش. پا به ماه بود، با شکم برآمده و رنگ رخساره‌ای که به زردی میزد. مثل سرو بود، قدبلند و کشیده، و خودش را لای یک چادر عبایی لبنانی شکلاتپیچ کرده بود، با تهمانده‌ی آرایش خلیجی که آثار محوش هنوز هم حوالی چشمهایی که ذکاوت از آن میبارید جا مانده بود. خیره شده بودم به نگین کوچک فیروزهی براق گوشه‌ی بینیاش. کنارم ایستاد و دستش را بند کرد به دستگیره‌ی پنجره، و خیره شد به ته دشتی که انتهایش به سرخی میزد. گفت نامش حلاوت است، و دارد برای برادر همسرش که بچهدار نشده، یک پسر به دنیا میآورد. خندید، و من درد را لابه‌لای دندانهایش دیدم. دستش را آورد بالا، و یک ردیف النگوی مدل چکشی نشانم داد: «شوهرم اینها را خرید تا رضا دادم. یک هفته با من مهربان شده بود. کشتیارم شد، نازم را کشید. گفت دوستم داشته که هنوز سرم هوو نیاورده. زندگیشان جهنم مطلق شده بود. یک روز شیخ طالب، بزرگ خاندانشان، آمد و همه از چهار طرف به خانه‌ی «عزیز»، شوهر «حلاوت»، آمدند. همان‎جا که «عزیز»، قبل از شام ولیمه‌ی شب عروسی، انگشتر و عبایه و یک قواره پارچه‌ی حریر کشمیری به «حلاوت» هدیه داده و گفته بود بهتر است طبق رسوم خودشان تا سه هفته از آن در بیرون نرود. رسم داشتند عروس تا سه هفته از خانه بیرون نرود. داخل چهاردیواری خانه میماند، چون بیرون رفتنش شگون نداشت. شوهرش همان روز پیشانی حلاوت را بوسیده و گفته بود دوستش دارد. حلاوت شک کرده بود که آن جمله را شنیده یا نه، چون به ندرت مردی با اعتبار و جلال و جبروت عزیز به زنی که هزار پایه از مردش کمتر بود آشکارا اعتراف میکرد که دوستش میدارد. حلاوت گفت: «هیچ کس در جلسه خانوادگی نظر مرا نپرسید. گفتند باید یک بچه بیاوری برای ادریس، همانجا که زاییدی همانجا هم تحویلش بدهی، و دیگر هرگز سراغش را نگیری. گفتند لزومی ندارد بعدها به بچه چیزی بگویی. گفتند بهتر است از او دوری کنی.» از فردای روز بارداری، با این که وضع مالی ادریس چندان تعریفی نداشت، شروع کرد به فرستادن هدیههای رنگارنگ. گفته بود شاگرد قصابی ده، شقه شقه گوشت گوسفندی ببرد دم خانه‌ی عزیز تا کباب کنند و به خورد حلاوت بدهند. هرازگاهی خبر میگرفتند از سلامتی بچه. هنوز هیجده هفته نشده بود که ادریس از طرفایه آمد روستای مهاوی، حلاوت را بردند اهواز برای سونوگرافی. ادریس پشت در اتاق دکتر قدم میزد و دلشوره داشت. حلاوت فکر میکرد: اگر بچه دختر بود چه میشود؟
از واکنششان میترسید. تمام مدت زیر لبش دعا می‌خواند. وقتی گفتند بچه پسر است، ادریس یک جفت النگوی چکشی کویتی از توی جیب شلوار دبیتش درآورد و گذاشت توی دستهای حلاوت. حلاوت خندید. دستهایش را آورد بالا و نشانم داد. فکر کردم به این که: او خودش میداند بار جنین ندارد، بلکه بار درد دارد؟ بار درد دیدن کودکی که تو بزایی، روبرویت ببالد و کودک تو نباشد؟
بعدها کنجکاو شدم و دیدم این مسئله خاص حلاوت نیست. یک رسم ناگفته و عمیقاً ناپیدا است زیر پوست طوایف، که به ندرت رسانهای در موردش چیزی نوشته. لابد آنقدر قابل توجه و عرض نیست که در موردش گزارش یا مقاله بنویسند. در اینترنت جست‌وجو میکنم. هیچ اطلاعات رسمی و غیررسمی در این مورد وجود ندارد. شک میکنم که گفتههای حلاوت در عالم واقع رخ داده؟ حالا بعد از آن همه سال، نشستهام پای حرفهای «رها». خودش میگوید اسمم را بنویس «رها». مینویسم: «رها، زنی که برای پسرعموی شوهرش یک بچه به دنیا آورده و حالا میخواهد بعد از سیزده سال به خاطر همان بچه سر بگذارد به بیابان.»
به همه سپرده بودم اگر همان حوالی زنی را میشناسند که برای دیگری بچه‌آوری کرده به من معرفی کنند. حالا رها آن سوی خط اسکایپ نشسته روبرویم. دختر فقیری بوده که چهارده سالگی شوهرش میدهند از سر «فصل»: فصل معامله یا پیوندی است که برای جبران خسارت مادی و معنوی یک عشیره انجام میدهند تا مانع از درگیری و فتنه و قتل و خونریزی بشوند. دو طرف معادله دعواشان بوده بر سر حَقابه‌ی آب کشاورزی که یک نفر از طایفه‌ی رها میزند طرف دیگری را که نیمهشب آب حقابه را مسدود کرده بوده، میکشد. بزرگان فامیل مینشینند با هم به گپوگفت، و در نهایت تعیین میکنند یک دختر از عشیره‌ی قاتل را بدهند به عشیره‌ی مقتول، و غائله را ختم به خیر کنند. رها انتخاب میشود. او را چهارده سالگی میفرستند خانه‌ی شوهری که برادران رها را قاتل فرض میکردند، و از خاندان رها متنفر بودند و به خونشان تشنه. مادر شوهرش جوری نگاهش میکرده انگار دشمن را به خانه راه دادهاند. یک بار هم هلش میدهد به سمت تنور روشن. دست رها تا مچ میسوزد اما بخت و اقبال یارش بوده که قبل از افتادن توی تنور دستش را میگیرد به لبه آجری تنور و خودش را میکشد کنار. همان اول به رها میگویند باید فراموش کند که مادر و پدر و خانواده دارد. شوهر رها همان شب عروسی و در آستانه‌ی حجله به او گفته بوده این پنبه را از گوشش در بیاورد که بخواهد برود پیش تیره و طایفهشان یا میهمانی بدهد و ببرد و بیاورد. گفته بود اگر بشنود که راهی خانه‌ی پدرش شده یا عضوی از اعضای خانوادهاش را دیده، بلافاصله و بیتأمل او را می‎فرستد سینه‎ی قبرستان، و این جور میشود که رها میشود گوشت قربانی برای دو عشیره.
زندگی رها به درد میگذشته و هنوز بیست سالش نشده بوده که مجبورش میکنند برای پسرعموی شوهرش فرزندی به دنیا بیاورد. شکم اول حاملگی اجباریاش که دختر بوده را در میانه‌ی ماه پنجم بارداری سقط میکنند. یک قابله‌ی محلی که کارش را هم خوب بلد بوده بچه را میاندازد. رها خالی بوده. بیش از پنج ماه، باری روی دوشش بوده و حالا آن بار چون زن بوده به باور آنها بیارزش و ناکارآمد و ناچیز بوده. بارش را زمین میگذارد و از نو باردار میشود. این بار جنینش پسر است. جشن میگیرند و میهمانی میدهند. رها دلش گرفته بوده، سکوت میکند. هنوز از جا بلند نشده که بچه را میگیرند و میبرند. هرچه التماس میکند که لااقل اجازه بدهند بچه را شیر بدهد، قول میدهد بهش خو نگیرد و باهاش زمزمه نکند، برایش لالایی نخواند و اسمش را نیاورد، فقط بگذارند با شیر مادر بنیهاش قوی بشود. میگویند نمیشود، انس و الفت میگیری و رها کردنش روز به روز سختتر و صعبتر خواهد شد. انگار رها اصلاً وجود نداشته، انگار گناه بزرگی مرتکب شده بوده که مادر واقعی کودک بوده. حالا بعد از سیزده سال، آن بچه شده کابوس رها. رهایش نمیکند. آن زن نمیتواند فراموش کند که آن پسرک در زهدانش رشد کرده و به بار نشسته. میگوید: «نمیتوانم، زندگیام جهنم شده، میخواهم بروم پی این ماجرا. میدانم طلاقم را از شوهرم میگیرند و بچههایم را میفرستند زیر دست نامادری. میدانم حتی شاید مرا بکشند. عشیره‌ی خودم راهم نمیدهند و بیرونم میکنند. اما من شبانهروز با این امید میخوابم و بیدار میشوم که پسرم را در آغوش بگیرم، و بی هیچ ترسی برایش تعریف کنم که مادرش هستم.» رها با وکیل حرف زده. وکیل گفته به عنوان یک مادر این ادعا حق طبیعی اوست.
خانم «زهرا روان آرم»، وکیل دادگستری ساکن خوزستان، میگوید خانم رها به لحاظ قانونی محق است و میتواند ادعایش را در دادگاه صالحه مطرح کند. بیتردید بعد از انجام آزمایشهای قانونی حق را به او خواهند داد. اما اینجا دو مسئله وجود دارد: نخست این که، بعد از سیزده سال دوری این مادر از فرزندش، و این که آن کودک زن دیگری را مادرش میداند، الان مصلحت کودک در چیست؟ و دوم این که، تجربههای مشابه نشان داده است که بعد از طرح چنین دعواهایی در دادگاه خانواده، فشارهای فراقانونی و عشیرهای، طرف مدعی را زیر فشار رسومات موجود وادار به عقبنشینی خواهد کرد. به باور او، اگر خانم رها چنین درخواستی را به مراجع قضایی ببرد، عملاً حکم طلاق و طرد خودش از عشیره و خانواده را به خودی خود صادر کرده است.
آنها حق نداشته‌اند یک مادر را تحت فشار بگذارند و کودکش را از او جدا کنند، و بر اساس قوانین موجود حکم سرپرستی کودک در صورت مراجعه‌ی هرکدام از والدین حقیقی با هماهنگی دادگاه فسخ خواهد شد. اما آنچه دستاورد سالها تجربه‌ی من در مناطق جنوبی ایران بوده این است که قانون در بسیاری موارد در مقابله با رسومات عشیره کارآیی و توانایی چندانی ندارد و به هیچ گرفته میشود. در چهارچوب عشیره و طایفه، چیزهای دیگری به جز قوانین رسمی و نوشتهشده دارای اهمیت و کارآیی هستند. آنجا عقلانیت صرف، فردیت و خواست شخصی، و همه‌ی این موارد باید به پای نظامی که متضمن بقای عشیره است قربانی بشود. شاید به نظر ما بیمعنا باشد، اما واقعیت این است که این بیرحمی در واقع ضامن بقای عشیره خواهد بود.»
در طول چند سال گذشته مسئله‌ی «رحم اجارهای» و اهدای تخمک به رحمِ جایگزین در ایران مرسوم شده، و سالانه قریب به دو هزار نوزاد از این طریق پا به حیات میگذارند؛ اما مسئله‌ی رحم اجارهای با موضوع زنانی که بر پایه‌ی یک قانون و قرارداد خانوادگی فرزندآوری میکنند تفاوت ماهوی و اساسی دارد. در مورد رحمی که اجاره میشود، تخمک و اسپرمی که کودک را خلق کرده متعلق به والدین اصلی هستند و از رحم زن میزبان برای نگهداری جنینی آزمایشگاهی بهره برده میشود، چون امکان رشدش در رحم مادر وجود نداشته است. در مورد رحمهای اجارهای مبالغ قابل توجهی پول جابهجا میشود. این اتفاق از همان آغاز به شکل یک معامله و با توافق طرفین و بر پایه‌ی سودآوری برای هر دو سوی ماجرا در یک قرارداد انسانی شکل میگیرد. این قراردادی است که طرفین ماجرا با رضایت خاطر و در نظر گرفتن همه‌ی جوانب به آن تن دادهاند. اما زنانی که تن به فرزندآوری برای یک عضو خانواده‌ی همسرشان میدهند، تحت فشارهای شدید جامعه‌ی پیرامونشان ناچار به پذیرش این موقعیت می‌شوند. این رنج تا همیشه در گوشه‌ی دل زنی ماندگار خواهد شد که او را به اجبار وادار به فرزندآوری می‌کنند و فرزندش را بلافاصله بعد از به دنیا آمدنش از او جدا می‌کنند.


باز هم سرکوب دگراندیشان

جمشید غلامی سیاوزان
به رغم تلاش های جمهوری اسلامی برای تبلیغ و تحمیل دین اسلام شیعه به عنوان دین رسمی و قانونی کشور با وجود سخت گیری ها و فشارهایی که پیروان سایر ادیان اعمال می شود در ایران تعداد زیادی از شهروندان به صرف عقیده خود به مسیحیت گرویده اند و عده زیادی نیز به دین زرتشتی یا بهاییت تغییر دین داده اند تا جایی که لفظ (( نوکیشان)) برای مشخص کردن این تغییر دین دادگان در دوران حکومت اسلامی در ایران به کار می رود.
با توجه به اخباری که چند روز گذشته منتشر شد و با استناد به رای شعبه سوم دادگاه انقلاب تهران در حکمی که ۱۳ تیر ماه سال ۱۳۹۴ صادر و در مرداد ماه سال ۱۳۹۵به تأیید رسید شورای کلیساهای جماعت ربانی ایران را به ارتباط با سازمان جاسوسی سیا متهم و دستور مصادره یک باغ متعلق به این شورا که از آن با عنوان باغ شارون یاد میشود را به نفع ستاد اجرائی فرمان امام صادر کرده است. لازم به ذکر است که روز چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۶ (هفتم مارچ ۲۰۱۸) ماموران و نمایندگان ستاد اجرای فرمان امام با حکم قضایی برای اجرای حکم مصادره باغ شارون متعلق به کلیساهای جماعت ربانی (تهران) مراجعه کردند و اعلام شد که باغ باید تا روز شنبه ۱۹ اسفند تخلیه می شده است .
با توجه به پرس جو هایی که انجام دادم حتی مشخص نیست دادگاه این پرونده چه زمانی تشکیل شده و وکیل کلیسای جماعت ربانی برای دفاع از اموال متعلق به این کلیسا چه کسی بوده است قبل از این که بخواهم جمله ام را ادامه بدهم این را میگویم که اینجانب حمدرضا تقی پور به عنوان یک فعال حقوق بشر و یکی از شهروندان ایران قانون اساسی جمهوری اسلامی را مردود شده میدانم . زیرا که ایران با جمعیتی ۷۰ میلیون نفری به طور قطع با افرادی از ادیان و عقاید مذهبی گوناگون تشکیل شده است .
در این بین به جنس قاطع میگویم که باید در ایران یک حکومت سکولار غیر دینی و یک قانون اساسی سکولار تدوین گردد تا هر شهروندی با هر نوع عقیده بتواند نفع برابری را از این مجموع قوانین ببرد .
در ادامه مبحث این را میگویم که این گونه برخوردهای حکومت جمهوری اسلامی ناقض قانون اساسی است که خودشان مدعی عمل و تدوین و احترام به آن هستند چرا که در قانون اساسی در اصل ۱۲ اشاره بر این نکته دارد که دين‌رسمي ايران‌ اسلام و مذهب جعفري اثني‌عشري‌است و اين اصل الي‌الابد غيرقابل تغييراست ومذاهب ديگر اسلامي‌اعم از حنفي‌، شافعي‌، مالكي‌، حنبلي و زيدي داراي احترام كامل‌مي‌باشند و پيروان اين مذاهب در انجام مراسم مذهبي‌، طبق فقه‌خودشان آزادند و در تعليم و تربيت ديني و احوال شخصيه (ازدواج‌،طلاق ، ارث و وصيت‌) و دعاوي مربوط به آن در دادگاهها رسميت‌دارند و در هر منطقه‌اي كه پيروان هر يك از اين مذاهب اكثريت‌داشته باشند، مقررات محلي در حدود اختيارات شوراها برطبق آن‌مذهب خواهد بود، با حفظ حقوق پيروان ساير مذاهب‌. دراصل ۱۳ از قانون اساسی اشاره بر این نکته دارد که ایرانیان زرتشتي‌، كليمي و مسيحي تنها اقليتهاي ديني‌شناخته مي‌شوند كه در حدود قانون در انجام مراسم ديني خودآزادند و در احوال شخصيه و تعليمات ديني برطبق آيين خود عمل‌مي‌كنند. سته شدن ده‌ها کلیسای خانگی، بازجویی و احضار نوکیشان، اخراج آنان از محیط‌ های کاری، تخریب اماکن و بناهای تاریخی مسیحیان و مهاجرت اجباری نوکیشان مسیحی از ایران آسیب‌های ناشی از آن تنها نمایی کلی از نادیده گرفتن حقوق اقلیت‌ مسیحی در ایران در یک سال گذشته بود. مصادره اموال مسیحیان در ایران حذف تدریجی مسیحیان پروتستان و بشارتی را از صحنه اجتماعی ایران هدف قرار داده است . در واکنش به اتهام وارده توسط دادگاه انقلاب به کلیساهای جماعت ربانی ایران دکتر جرج وود ناظر جهانی این شاخه از مسیحیان پروتستان طی بیانیه‌ای اظهار کرده: ما به نمایندگی از ۶۸ میلیون پیروان کلیسای جماعت ربانی در دنیا ضمن ابراز نگرانی خود از مصادره اخیر باغ و ملک کلیسایی متعلق به شورای کلیساهای جماعت ربانی خواستار بازگرداندن آن به مالکان قانونی آن هستیم. ایران به عنوان کشوری که میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی را امضا کرده موظف است از عدم تبعیض بر اساس مواد ۲ و ۲۶ این معاهده و برای حفظ آزادی اندیشه و مذهب بر اساس ماده ۱۸ همان میثاق اطمینان حاصل کند. ماده ۱۸ به طور خاص حفاظت از حقوق افرادی که قصد تغییر مذهب یا عقیده دارند را در نظر گرفته است . از زمان برداشته شدن تحریم‌های بین‌المللی رهبران جهان به افزایش روابط با ایران و توسعه موقعیت‌های تجاری تمایل نشان داده‌اند. به عنوان مثال، پارلمان اروپا در ژوئن ۲۰۱۶ تحلیل استراتژی خود در روابط با ایران به دنبال توافق هسته‌ای را با کمترین اشاره به موارد حقوق بشری منتشر کرد.
پیشنیه باغ شارون: باغ شارون در ولد آباد کرج واقع شده و با مساحت بیش از ۱۰۰۱۷ متر مربع و ارزش مالی بیش از ۲ میلیون و ۲۰۰ هزار دلار از اوایل دهه ۵۰ شمسی با هدایای مالی اعضای این مجموعه کلیساها تهیه شده است. باغ مذکور به عنوان محلی برای اردوهای کلیسایی، توسط بچه‌ها، نوجوانان و خانواده‌های مسیحی از شعب مختلف کلیسای جماعت ربانی در سراسر کشور مورد استفاده قرار می‌گرفته است.
این ملک متعلق به شورای کلیساهای جماعت ربانی ایران در اوایل دهه ۵۰ شمسی خریداری شده است. گفتنی است شورا هیچگونه ارتباط تشکیلاتی با کلیساهای جماعت ربانی آمریکا در هیچ دوره‌ای از تاریخ خود چه قبل و چه بعد از انقلاب نداشته و همواره مستقل از آن بوده است. اشتراک ما با شورای کلیساهای جماعت ربانی دنیا فقط در اعتقادات دینی بوده است. کلیسای جماعت ربانی مرکز در تهران که از آن به عنوان بزرگترین کلیسای فارسی زبان در ایران نام برده می‌شود در هیاهوی انتخاباتی ریاست جمهوری در ایران و تحت فشار مقامات امنیتی در خرداد ماه سال ۱۳۹۲ تعطیل شد.


دلنوشته ها و طرح ها

سپیده کرامت بروجنی
برده ها….
حصر چشمان
غم رخسار
پرده ای بر عصر
ایوان پر مست
برف ارام
خورشید تابان
لب ترانه
بلیط روزانه
جای پای آن مرد
روزگار پر درد
ستمی پوچ
در بیداری مدهوش
بزرگوارانه می گذرد
صدای آغوش
لحظه ای بی گذر
تنی بر حذر
خانه ی مادربزرگ
نغمه ای بر نظر
برابری ها تیره بربرها زنجیره
عصر، عصر یخبندان
از آغاز بر زمینه
حاکمیتِ حاکم
حکم حکمِ لازم
لازم از ظلمت
لزوم بر ضرورت
بمب، توپ، تفنگ
این بازی زمانه است
باران می شوید همه را
تاریخ جاودانه است
( این شعر را درباره ی حسی که نسبت به برده شدن انسانها توسط نظام کاپیتالیستی حاکم بر جهان دارم سروده ام )
01.04.2018

خدای یکتای فردا….
دیدم این نزدیکی ها راه آب بیراه بود
در همین موقع دورترین نقطه ی شهر شاپرک بی تاب بود
نبود حسرت شب وسوسه ی قطره ی خورشید
در این پیچ و خم ها آفتاب پیدا بود
کاش بی خواب بود ظلمت و قطع نمی شد ملکوت
صبحِ فردا پیروزی بر پا بود
کَنکاش نبود روی شیشه و کاشی
الماس شب از دل کوه بیدار بود
گوهریِ انسان به مال و بال نیست
دیدم انگشت اشاره سمت آدم بیمار بود
از لابلای گلبرگ ها سرخیِ دختری شیدا
نفس نسیم را وقتی تاب میخورد لیلا بود
من و این شور بختیِ پنهان
دیدم فردا باز هم خداوند یکتا بود
( آتن. یونان اکتبر 2017


هر آنچه به کندد نمکش میزنند، وای بروزی که …

جلال پورصادقی
بعد از حکم بقایی احمدی‌نژاد سکوتش را شکست !!محمود احمدی‌نژاد در نامه‌ای به رییس دادگاه تجدیدنظر حمید بقایی، رانت و فساد مالی شماری از نهادها و مقامات عالی‌رتبه کشور را فاش کرد.او در بخش‌هایی از این نامه نوشته: یک مشت دزد در رأس کشور نشستند و به همه تهمت دزدی می زنند ،در حالیکه در طول تاریخ ۲۵۰۰ساله ایران ،به این تعداد مقامات دزد ،کشور نداشته است!! کاش امام زنده بود ومی دید که چه فسادی کشور در برگرفته! کاش امام خمینی امروز بود ومی شنید که مردم همه یک صدا می گویند. که خدا شاه را بیامرزد و ای کاش انقلاب نمی کردیم !!آقای حداد عادل در ریاست مجلس برای نهادهای خصوصی از بیت المال بودجه تصویب می‌کردند و خودشان حداقل دو نهاد خصوصی را در اختیار داشتند و برای آنها از پول نفت بودجه تصویب، اخذ و هزینه می‌کردند جناب آقای لاریجانی رییس مجلس، هم‌زمان مدیر بنیاد شهید مطهری نیز هستند و هر سال برای آن از در آمد کشور واز بیت الملل بودجه تصویب، اخذ و هزینه می‌کنند.
مصباح یزدی، ری‌شهری، امامی کاشانی، شاهرودی و جوادی آملی و بسیاری از مقامات ارشد کشور نیز موسسات آموزش عالی و یا فرهنگی دارند که از بیت المال و از در آمد نفت بودجه عمومی استفاده می‌کنند.ولایتی دو موسسه خصوصی دارند که هر ساله برای آن میلیارد ها تومان از بیت المال بودجه اخذ و هزینه می‌کنند.اگر قرار است رسیدگی با این شدت و حدت و خارج از روال قانونی انجام شود، آیا اولی نیست که به ۶۳ حساب بانکی رییس دستگاه قضا که بدون ذی‌حساب قانونی و بدون نظارت دیوان محاسبات، ماهیانه ده‌ها میلیارد تومان سود دریافتی آن با تشخیص فردی ایشان هزینه می‌شود رسیدگی کرد.
یا اینکه به موضوع شرکت “فؤاد ری” وابسته به آقای ری‌شهری که صدها میلیارد تومان خسارت و بدهی آن را ستاد اجرایی پرداخت کرد و یا به موسسه تعاون ناجا و بانک قوامین در نابودی هزاران میلیارد تومان اموال مردم رسیدگی کرد
: حمدی نژاد مدارک را رو کرد#افشاگری آغاز شد
? خاندان لاریجانی ۵ ویلای ۱۰۰۰ متری در بهترین منطقه کنزینگتون لندن دارند که اسناد نشان میدهند که ۲ ویلای ان توسط خاندان سعودی خریداری شده و به لاریجانی ها هدیه داده شده .
ارزش مجموع دو ویلا ۸ میلیون دلار امریکا بوده است .
یکی دیگر از این ویلاها بنام زهرا لاریجانی دختر صادق لاریجانی است که به قیمتی در حدود ۲ میلیون یورو خریداری شده است .
یکی دیگر از این ویلاها بنام جواد لاریجانی است که طبق اسناد موجود توسط MI6( سازمان اطلاعات انگلیس) به ایشان هدیه داده شده است .ارزش این ویلا ۳ میلیون دلار امریکا است .
اسناد منتشر شده در ویکی لیس
آخرین ویلا متعلق به فاضل لاریجانی است که طبق اسناد، ابتدا توسط بابک زنجانی خریداری شده و پول آن از طریق بانک مرکزی ترکیه حواله شده و سپس به مبلغ ۳،۶ میلیون دلار آمریکا به فاضل لاریجانی فروخته شده است .احمدی نژاد دیشب وعده افشای اسناد جاسوسی خانواده لاریجانی را داد .
احمدی نژاد : اگر ظرف ۴۸ ساعت بقایی آزاد نشود و دادگاه علنی تشکیل نشود ، اسناد جاسوسی را منتشر میکنم.
#افشاگریاحمدی نژاد:بیش از ۵۰۰ سند جاسوسی از خانواده لاریجانی در دست دارم. بیش از ۵۰۰۰ متر املاک مختلف در نقاط مختلف لندن متعلق به‌خانواده لاریجانی است .جواد لاریجانی مسئول حفظ اموال لاریجانی ها در نقاط مختلف جهان هست .رحیم مشایی: پس از انتشار اسناد جاسوسی خاندان لاریجانی توسط احمدی نژاد ، بلافاصله اسناد فساد مالی سران ۳ قوه را منتشر میکنم تهدید مجدد مشایی:با انتشار اسناد مال خوری از بیت المال بیش از نیمی از مدیران ارشد کشور باید از ایران فرار کنند.آنان به زباله دان تاریخ ریخته خواهند شد .افشاگری_اموال_لاریجانی در پی انتشار اخبار مبنی بر دارایی های خاندان لاریجانی در ایران ، احمدی نژاد جزییات این دارایی ها را منتشر کرد فاضل لاریجانی دارای یک فروند هواپیمای ضیافتی از نوع بوئینگ 737-MAX با شماره ریجستری EP-RHN میباشد که در آشیانه شرکت هما در فرودگاه امام خمینی نگهداری میشود .قیمت این هواپیما 125میلیون دلار هست.جواد لاریجانی دارای ۲۰۰هکتار زمین کشاورزی در ساوه .
۳۱۵ هکتار زمین کشاورزی در همدان
۶۰۰ هکتار زمین کشاورزی در دزفول
۱۹۰ هکتار زمین کشاورزی در کازرون
۲۳ هکتار زمین زیر کشت زعفران در تربت حیدریه می باشد .
علی لاریجانی دارای ۱۵۰ قطعه زمین مسکونی مرغوب در شهر قم است . تعداد ۵ شهرک مسکونی در استان گیلان
تعداد ۳۲ واحد مسکونی در جزیره کیش
تعداد ۲ کارخانه در جزیره قشم منطقه درگاهان
یک برج ۲۷ طبقه مسکونی در منطقه مینی سیتی تهران
یک باب باغ ویلا ۲۲۰۰ در منطقه نیاور


چگونه من‌هم به جنبشی جهانی بدل شد

برگردان: افسانه دادگر پردیس مهدوی
در ۱۵ اکتبر ۲۰۱۷، آلیسا میلانو (هنرپیشه‌ی زن آمریکایی) توئیتی فرستاد که زنان را تشویق می‌کرد تا تجربیاتشان را درباره‌ی توهین و آزار جنسی با عبارت «منهم»، رک و بی‌پرده، به گوش برسانند. یک شبه، رسانه‌های اجتماعی در گوشه و کنار جهان از هشتگ منهم لب‌ریز شد. در پایان روز، جنبش‌های مشابهی به زبان‌های مختلف، از جمله عربی، فارسی، فرانسه، هندو، و اسپانیایی به وقوع پیوسته بود.
امروزه، زنان 85 کشور متفاوت از این هشتگ استفاده می‌کنند تا توجه همگان را به خشونت و آزاری جلب کنند که در زندگی روزمره با آن مواجه‌اند و خواستار تغییر این وضعیت شوند. اگرچه فعال حقوق مدنی تارانا بورک جنبش «من‌هم» را بیش از یک دهه‌ی پیش آغاز کرده بود، واکنش جهانی به توئیت میلانو بسیاری، از جمله بورک، را شگفت‌زده کرد. دلیل موفقیت چشمگیر هشتگ منهم در 2017 و پس از آن چیست؟ عده‌ی زیادی رسانه‌های اجتماعی را علت این موفقیت می‌دانند، اما این فقط بخشی از داستان است. جنبش‌های موجود زنان در سرتاسر جهان دهه‌ها است که شالوده‌ی آنچه را که امروز در حال روی دادن است بنا کرده‌اند. این جنبش‌های پیشین با بسیج کردن اجتماعات، بنا نهادن سیاست‌های مقاومتی، بالا بردن آگاهی، و شکستن تابوهایی که گفت‌وگو درباره‌ی حقوق زنان را بنا بر سنت سرکوب می‌کرد، امکان تبدیل هشتگ منهم به رویدادی جهانی را فراهم کردند.
در طول چند سال گذشته، جنبش‌های زنان در اطراف و اکناف جهان پیروزی‌های قاطعی در زمینه‌ی موضوعاتی از قبیل حق رأی، بهداشت جنسی و باروری، و برابری در برابر قانون به دست آورده‌اند. مسلم است که هنوز اقدامات بیشتری باید صورت گیرد: زنان در عربستان سعودی هنوز در ظل نظام قیمومیت سرکوبگر مردانه می‌زیند، زنان مجرد در ایران نمی‌توانند به راحتی به خدمات بهداشت باروری دسترسی داشته باشند، و زنان در سرتاسر جهان هنوز برای دستمزد برابر با مردان نبرد می‌کنند. اما تحولاتِ اخیر زنانِ سراسر دنیا را تشویق کرده است که به آینده‌ی تغییر خوش‌بین‌تر باشند.موفقیت موفقیت می‌آورد. در جهانی با شبکه‌های ارتباطی امروزی به هم پیوند خورده، زنان می‌توانند به سرعت و به راحتی از ترقیات زنان دیگر، چه در وطن خود و چه در خارج از آن، باخبر شوند. موفقیتِ یک جنبش به موفقیت جنبش دیگری می‌انجامد – موفقیت پشت موفقیت به امری الهام‌بخش و فراگیر تبدیل می‌شود. مهم است که #من‌هم را در زمینه‌ی جهانی‌اش مورد ملاحظه قرار دهیم و سرچشمه‌هایی را که به آن شتاب می‌بخشند بشناسیم. نیجریه را در نظر بگیرید. پس از آن که گروه افراطی «بوکو حرام» بیش از 200 دختر مدرسه‌ای را در آوریل 2014 ربود، فعالان نیجریایی به رسانه‌های اجتماعی رو آوردند، و کارزار #دختران‌مارابرگردانید به راه انداختند، تا توجه جهانیان را به وضعیت اسفناک این دختران جلب کنند و برای رهایی‌شان فشار آورند. این کارزار در بالا بردن آگاهی جهانیان آن چنان موفقیت ‌آمیز بود که افراد بسیاری در نقاط مختلف جهان، از جمله میشل اوباما (که در آن زمان بانوی اول آمریکا بود) و پاپ علناً علیه ربایندگان موضع‌گیری کردند.
. از آنجا که دار و دسته‌ی «بوکو حرام» با تحصیل زنان مخالف بود، گروه‌های زنان فضاهای امنی را برای تحصیل دختران ایجاد کردند. آن‌ها همچنین اعتراضاتی را در مقابل سفارتخانه‌ها سازماندهی کردند تا همچنان به دولت نیجریه فشار بیاورند که برای بازگرداندن همه‌ی کسانی که ربوده شده بودند تلاش کند. تا ژانویه‌ی 2018، تقریباً 140 نفر از این دختران گریخته یا از طریق واسطه‌ها مبادله شده بودند. این جنبش همچنین نقطه‌ی عطفی بود که نشان می‌داد چگونه می‌توان از رسانه‌های اجتماعی برای بالا بردن آگاهی در مورد مسائل زنان استفاده کرد.در آن سوی اقیانوس اطلس، جنبش‌های زنان در گواتمالا و شیلی نیز در دو سال گذشته مراحل مهمی را پشت سر نهادند. در فوریه‌ی 2016، دادگاهی در گواتمالا دو عضو پیشین ارتش را به سبب خشونت جنسی وحشتناکی که در طول جنگ داخلیِ 1960 تا 1996 مرتکب شده بودند تحت پیگرد قانونی قرار داد. این مردان، در یک حکم تاریخی برای دفاع از نجات‌یافتگانِ تجاوز در گواتمالا، به دلیل سوءاستفاده‌ی جنسی از 15 زن بومی مرتکب جنایت علیه بشریت شناخته شدند و جمعاً به 360 سال زندان محکوم شدند. این پیروزی زنانِ بیشتری را تشویق کرد که پا پیش بگذارند و سوء استفاده ‌کنندگانِ خود را معرفی کنند. امروزه، گروه‌های بی‌شماری از زنان با یکدیگر کار می‌کنند تا سکوتی را که پیرامون خشونت جنسی وجود داشت در هم شکنند و باعث دگرگونی در قانونگذاری شوند. همچنین، در اوت 2017، جنبش زنان شیلی موسوم به «زنان در تظاهرات شیلی» به تصویب قانون جدیدی یاری رساند که سقط جنین را در شرایط خاصی مشروع می‌شمارد. در کشوری که زنان دهه‌ها است که خواهان برخورداری از حق سقط جنین هستند، این پیروزی بزرگی بود که علامت باز شدن درها برای اصلاحات بعدی بود. برخی گروه‌های زنان نیز با الهام گرفتن از موفقیت‌شان در وطن خود، به سراغ مسائل فراملی می‌روند. برای مثال، پس از آن که دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، آنچه را «دستور سکوت جهانی» می‌نامند تمدید کرد (دستوری که سازمان‌های خارجی‌ای را که کمک‌هایی به منظور اجرای برنامه‌های تنظیم خانواده از دولت آمریکا دریافت می‌کنند از تهیه‌ی اطلاعات، مراجعات، یا خدماتی برای سقط جنین قانونی یا دفاع از دسترسی به خدمات سقط جنین منع می‌کند)، جنبش «زنان در تظاهرات شیلی» در صدد مقابله با آسیب‌های ناشی از این سیاست بر آمد، تا بتواند دسترسی زنان به خدمات بهداشت باروری و جنسی را تضمین کند.
تظاهرات زنان، که به عنوان واکنشی آمریکایی به انتخاب ترامپ آغاز شد، هم الهام‌بخشِ جنبش‌های زنان در میان ملت‌های دیگر شد و هم خود از آن‌ها الهام گرفت. در ژانویه‌ی 2017، میلیون‌ها زن در شهرهای بزرگ در تمام قاره‌ها به خیابان‌ها ریختند. این ژانویه، که سالگرد آن تظاهرات بود، بار دیگر میلیون‌ها نفر را به خیابان‌ها کشاند. در این تظاهرات زنانی شرکت کردند که پیش از این نمی‌خواستند یا نمی‌توانستند در فرایندهای سیاسی مشارکت ورزند، و این‌ها باعث جلوه‌ی بیشترِ فعالیت‌ها و کنش‌گریِ زنان شدند.
در بعضی جاها، جنبش #من‌هم مستقیماً بر اساس و در ادامه‌ی بحث‌های از پیش موجود درباره‌ی حقوق زنان پیش می‌رود. برای مثال، در ایران «جنبش زنان» از زمان انقلاب مشروطه (1905 تا 1911)، هنگامی که زنان برای دستیابی به آموزش و حقوق سیاسی خود را سازماندهی کردند، حضور چشمگیری داشتنه است. در طول انقلاب ایران در سال 1979، زنان در محکوم کردن فساد شاه فعالیت داشتند. اگرچه رژیم جدیدِ پس از انقلاب آن‌ها را به سکوت واداشت، آن‌ها همچنان از طریق مطبوعات و سیاست به مبارزه ادامه دادند. و در سال 2009، زنان بار دیگر در صفِ مقدم «جنبش سبز» ظاهر شدند، و خواهان برکناری محمود احمدی‌نژاد، رئیس جمهور پیشین ایران، شدند. شمایل نمادین ندا آقاسلطان، زن جوانی که در جریان اعتراضات به ضرب گلوله از پا درآمد، به فراخوان اتحاد و حمایت‌خواهی برای زنان در سرتاسر خاورمیانه تبدیل شد. سپس، در سال 2014، جنبش «آزادی‌های یواشکی» شکل گرفت و زنان ایرانی عکس‌های خود را در محل‌های عمومی بدون حجاب گرفتند تا در مخالفت با حکومت بتوانند ساختار اخلاقی‌ای را متزلزل کنند که رژیم به واسطه‌ی آن سودای اِعمال سلطه‌ی خود را دارد. همچنین، این جنبش را بسیاری مبنا و شالوده‌ی اعتراضات ضدحکومتی تکان‌دهنده‌ی کشور در دسامبر و ژانویه می‌دانند. بازیگران، فعالان، و حامیان ایرانی در واکنش به فراخوان میلانو در اکتبر سخن گفتن از #من‌هم را در رسانه‌های اجتماعی آغاز کردند، و اعتراضات خود به آزاردهندگان‌شان را به گوش همگان رساندند، و پست‌هایی از عکس‌های خود با شال یا روسری سفید گذاشتند، که حاکی از فراخوانی برای صلح بود. این اقدام پیامی قاطع به رژیم درباره‌ی انتخاب زنان جوان ایرانی فرستاده است. در مصر، بسیاری از زنان تجاوز جنسی و فیزیکی، دستگیری، و حتی تبعید را به خاطر نقش برجسته‌ی خود در «بهار عربی» تجربه کرده‌اند. آن‌ها، هنوز، استقامت می‌ورزند و گفت‌وگویی جدید را درباره‌ی حقوق زنان آغاز کرده‌اند. برای مثال، در سال 2011، زنان جوان جنبش #عکس‌های‌انقلابی‌برهنه را آغاز کردند، و پست‌هایی از عکس‌های خود را به عنوان بیانیه‌ای سیاسی درباره‌ی اراده، اخلاق، و استقلالِ شخصی منتشر کردند. امروز، #من‌هم فراخوانی قدرتمند به عملگرایی است برای زنانی که در صفوف مقدم در «میدان تحریر» بودند و مصرانه به دنبال حقوق جنسی و باروری هستند.
جنبش من‌هم در هندوستان نیز گل کرده است، کشوری که هنوز از شوک تجاوز وحشتناک اراذل و اوباش و قتل زن جوانی در اتوبوسی در دهلی نو در سال 2012 بیرون نیامده است. بلافاصله پس از این رخداد، اعتراضات متعددی توسط گروه‌هایی از زنان به پا شد که برای مطالبه‌ی اصلاحات قوانین راجع به خشونت جنسی، سازماندهی شده بودند. این گروه‌ها از حیث تسریع در تغییر قوانین در دادگاه‌ها موفق بودند، اما زنان هنوز احساس می‌کنند که این کافی نیست. در ظل پرچم #من‌هم، فعالان و کنشگران به دنبال اصلاحات قانونی بیشتری هستند که از آن‌هایی که بی‌پرده حرف می‌زنند محافظت کند و مجازات‌های شدیدتری را بر مجرمان تحمیل کند. آنگونه که کنشگران در هندوستان متوجه شده‌اند، استفاده‌ی فراگیر از این هشتگ ابعاد هولناکِ خشونت جنسی را در کشورشان فاش ساخته است. شماری از گروه‌های زنان هندی هم این هشتگ را به کار می‌برند تا سیاستمداران، بازیگران، و دیگر دلالان قدرت را که سابقه‌ای طولانی در خشونت جنسی دارند رسوا کنند.
همانطور که مفسران بسیاری خاطرنشان کرده‌اند، جنبش #من‌هم به رویدادهایی گره خورده است که در آمریکا اتفاق می‌افتد. با این همه، جنبش‌هایی که راه را هموار می‌کنند و این پیام را به پیش می‌برند نیز به همان اندازه مهم‌اند. جنبش‌ها در طول زمان و از این سو به آن سوی مرزها ساخته می‌شوند. به همت تلاش‌های هماهنگ کنشگران در اطراف و اکناف جهان، تغییر پایدار امکان‌پذیر است. این گفتمان پیشاپیش در حال دگرگونی است، در حالی که جوانان علیه ظلم و سرکوب دادِ سخن می‌دهند و از هنجارهای جدید درباره‌ی جنسیت و رفتارهای جنسی استقبال می‌کنند. موفقیت جهانی جنبش #من‌هم ثابت کرده است که گروه‌های زنان به تلاش‌ها و دستاوردهای یکدیگر تکیه می‌کنند، خود را نظم و سامان می‌دهند، و با یکدیگر مرتبط می‌شوند. اکنون زنان صدای خود را با هم بلند می‌کنند و داستان‌های دردناک‌شان، که سال‌ها است در خود خفه شده بوده، به صداهایی متحد، منسجم، و قاطع تبدیل می‌شود که خواهان تغییر و دگرگونی است.