روی جلد آزادگی 264 |
پشت جلد آزادگی 264 |
مدیر مسئول و صاحب امتیاز : منوچهر شفائی Manoochehr Shafaei
همکاران :
ابراهیم حسینی Seyed Ebrahim Hosseini
سمیه علیمرادی Somayeh Alimoradi
نگار کلایی Negar Kalaei
لیلا باقری Leila Bagheri
طراحی پشت و روی جلد :
نگار کلایی Negar Kalaei
چاپ و پخش :
مهدی عطری Mahdi Atri
یادآوری:
آزادگی کاملاً مستقل و زیر نظر مدیر مسئول منتشر میشود.
نشر آثار، سخنرانیها و اطلاعیهها به معنی تائید آنها نبوده و فقط به دلیل اعتقاد و ایمان به آزادی اندیشه و بیان میباشد.
با اعتقاد به گسترش افکار، استفاده و انتشار آثار چاپ شده در این نشریه بدون هیچ محدودیتی کاملاً آزاد است.
مسئولیت هر اثری بر عهده نویسنده آن اثر است و آزادگی صرفاً ناشر افکار میباشد.
فهرست مطالب:
باز هم قتلهای سیاسی زنجیرهای!؟ | جامعهی دفاع از حقوق بشر در ایران |
ثبت «آرزوهای دختران ایران» جلوی دوربین | فرناز سیفی |
متن سخنرانی نادیه مراد | حسین سالاری |
حقوق ذاتی و حقوق شهروندی | لیلا باقری |
افزایش خشونت سیاسی و نبود تحمل دگراندیشان مذهبی | حمیدرضا تقی پور دهقان تبریزی |
دلنوشته های من | اسپنتمان |
بحران اجتماعی در ایران و امکان فروپاشی | گفتگوی کیهان لندن با کورش زعیم |
متن دل نوشته نرگس محمدی در زندان اوین | سپیده کرامت بروجنی |
دلایل افزایش تجاوز جنسی/ چه باید کرد؟ | نیلوفر ایمانیان |
دلنوشته از زبان بانو گلشاد | به قلم نگار کلایی |
نگاهی به وضعیت دانشجو و حق تحصیل اقوام و ادیان در ایران | مینا فرشی |
در یکسالگی #METOO نگاه ما به مقوله آزار جنسی زنان چقدر تغییر…؟ | فریبا مرادی پور |
آزادی بیان و عقیده در ایران | سوسن ذاکری نژاد |
فمینیسم | سپیده کرامت بروجنی |
جلسه سخنرانی در شهر دسائو و معرفی کتاب زندگی نیلوفرانه | مرجان سلیمی شریف |
حجاب، مردم و حکومت | محمد علی قدیمی |
از شاهآباد تا جمهوری: ماجرای خرید کتاب در تهران امروز | حمیدرضا گودرزی |
باز هم قتلهای سیاسی زنجیرهای!؟
جامعهی دفاع از حقوق بشر در ایران
گزارش جامعهی دفاع از حقوق بشر در ایران بیستمین سالگرد قتل زندهیادان پروانه و داریوش فروهر، محمد جعفر پوینده و محمد مختاری (دو عضو کانون نویسندگان) در سال ۱۳۷۷ به دست ماموران وزارت اطلاعات به زودی فرا میرسد.
آیا قتلهای سیاسی معروف به زنجیرهای مخالفان و منتقدان دوباره در دستور کار قرار گرفته است؟
آیا این نوع قتلهای فراقضایی در نزدیک به چهار دهه حکومت جمهوری اسلامی هرگز متوقف شده است؟ یا در دوره اخیر فقط فعالان «غیرسرشناس» به قتل میرسیدند و خبر قتل آنها کمتر پخش میشد؟
دستکم ۲۰ فعال محیط زیست در چند ماه گذشته در شرایط بهشدت مشکوک جان باختهاند.
قتل فرشید هکی، حقوق دان و فعال محیط زیست، روز چهارشنبه ۲۵ مهر۱۳۹۷ (۱۷ اکتبر ۲۰۱۸) در زمانی رخ داده است که شماری از فعالان بازداشت شده محیط زیست به فساد فی الارض متهم شدهاند.
پیشتر، دکتر سید کاووس سیدامامی، فعال محیط زیست، در بهمن ماه در ۱۳۹۶ زندان «خودکشی کرد». سپس در اواخر بهمن، هواپیمای گروهی از فعالان محیط زیست به کوه دنا «برخورد» کرد و همه سرنشینان کشته شدند: احمد نظری، دکترای تخصصی و دارای علایق پژوهشی در زمینههایی مانند کنترل آلودگی محیط زیست؛ غلامعلی احمدی، دانشجوی دکتری فلسفه تعلیم و تربیت و مدرس دانشگاه آزاد بهبهان، نویسنده مقاله برنامهریزی برای تغییر رفتار در جهت حفظ محیط زیست؛ سلمان شریف آذری، محقق حوزه محیط زیست؛ مهدی جاویدپور، روزنامهنگار فعال محیط زیست؛ حامد امیری مهندس کشاورزی، محقق علوم و تکنولوژی محیط زیست؛ سیدبهزاد سیادتی، کارشناس ارشد زمینشناس؛ اردشیر راد، مهندس کشاورزی و منابع طبیعی؛ مصطفی رضایی، کارشناس کشاورزی و منابع طبیعی؛ علی زارع، محقق حوزه کشاورزی و منابع طبیعی؛ محمد فهیمی؛ علی فرزانه؛ سیدرضا فاطمیطلب؛ احمد چرمیان؛ خلیل آهنگران؛ مژگان نظری؛ بهنام برزگر. دو برادر فعال محیط زیست به نامهای محمد صادق و محمدباقر یوسفی نیز در اوایل اسفند ۱۳۹۶ در شهر جم استان بوشهر در ««تصادف رانندگی» جان باختند.
علاوه بر فعالان محیط زیست، باید یادی از فعال مدنی مریم فرجی کرد که در تیر ماه ۱۳۹۷ به قتل رسید. خبر زیر در ۲۳ تیر ۱۳۹۷ برابر با ۱۴ ژوئیه برابر با ۱۴ ژوئیه ۲۰۱۸ منتشر شده بود: پلیس آگاهی کرج از کشف جسد سوخته مریم فرجی، فعال مدنی ساکن این شهر، خبر داد و پزشک قانونی نیز با گرفتن دی اِن ای از پدر وی هویت جسد را تایید کرد. پلیس آگاهی از پیدا شدن جسد رهاشده مریم در داخل خودرو اش خبر داده است. مریم فرجی ،٣٣ ساله دانشجوی ارشد مدیریت بین الملل و مدیر مالی شرکتی در شهریار ، روز ١٢ دیماه همزمان با ناآرامی های دیماه بازداشت و مدت ١٠ روز در بند ٢٠٩ وزارت اطلاعات در زندان اوین تحت بازجویی بود.
دادگاه بدوی وی در تاریخ ١٩ فروردین ٩٧ در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست احمدزاده برگزار شد و این دادگاه حکم ٣ سال حبس تعزیری و ٢ سال ممنوعیت خروج از کشور را برای او صادر کرد. روز پنج شنبه (١٤ تیر ۱۳۹۷/ ٥ ژوئیه ٢٠١٨)، نیروهای امنیتی در کرج مریم فرجی را بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل کرده بودند. حال، ناپدید شدن هاشم خواستار، رئیس پیشین کانون صنفی معلمان مشهد، در روز اول آبان ۱۳۹۷ (۲۳ اکتبر ۲۰۱۸) به نگرانیها دامن زده است.
آقای خواستار در سالهای گذشته بارها بازداشت شده و نیز دو سال در زندان به سر برده بود.
گزارش زیر را نیز درباره فرشید هکی از ایران وایر بخوانید:
https://iranwire.com/fa/features/28126
جزییات بیشتر از پرونده قتل فرشید هکی از چهارشنبه شب هفته گذشته که عبدالرضا داوری، فعال سیاسی و رسانهای ساکن تهران در حساب توئیتری خود از «قتل فجیع دکتر فرشید هکی» حقوق دان و فعال محیط زیست خبر داد تا امروز، گمانه زنی ها و اخبار در مورد شیوه و علت مرگ او چندین بار رنگ عوض کرده است.جسد آقای «هکی»، ساعت شش بعد از ظهر روز چهارشنبه بیست و پنجم مهرماه در یک دستگاه خودرو پژو در حال سوختن کشف شد.
فرشید هکی، دانش آموخته رشته «حقوق بشر» و عضو کمپین محیط زیستی «صدای پای آب» بود که انتقادهای تندی از وضعیت حاکم بر کشور داشت. همین انتقادها در کنار شیوه اطلاع رسانی مبهم دستگاه های مسئول از جمله پلیس و قوه قضائیه در باره علت مرگ (“خودكشى” يا “قتل “)، زمینه شایعات فراوانی را در میان افکار عمومی فراهم کرد. اوج ابهام ها در این مورد دیروز ایجاد شد که خبرگزاری پلیس، ارگان خبری رسمی نیروی انتظامی «با توجه به گزارش رسمی پزشکی قانونی، هر گونه وقوع جنایت در پرونده فوت متوفی» را رد و اعلام کرد آقای «هکی» بر اثر «خودسوزی» جان داده است. این اظهار نظر نیروی انتظامی از همان ساعات اولیه مورد تردیدهای جدی قرار گرفت.رسانه نیروی انتظامی در این خبر، برای اثبات ادعای خود به گفته های «خانواده و نزدیکان» این حقوق دان و فعال سیاسی استناد کردند که « وی بارها با خانواده خود در مورد مشکلات مالی صحبت کرده و از قصد خود برای پایان دادن به زندگی خبر داده بود.»
همین ادعاها را هم زمان، سردار رحیمی «فرمانده انتظامی تهران بزرگ»، در گفتگو با خبرگزاری دولتی «ایسنا» و «تسنیم» وابسته به سپاه پاسداران با استناد به «گزارش رسمی سازمان پزشکی قانونی» اعلام کرد. با این حال، خبرگزاری «میزان» وابسته به قوه قضائیه دیروز به نقل از سازمان «پزشکی قانونی» هر گونه اظهار نظر در این رابطه را رد و ضمن اعلام ادامه تحقیقات نوشت که سازمان پزشکی قانونی «هرنوع نتیجه و علت فوت» را به قاضی پرونده اعلام می کند. بعد از صدور این تکذیبیه از سوی سازمان پزشکی قانونی، خبرگزاری رسمی نیروی انتظامی هم خبر «خودسوزی» اقای هکی را از سایت خود حذف کرد. انتشار اخبار خودسوزی آقای «هکی» با استناد به گفته های او در میان اعضای خانواده بدون اشاره به نام آنها و مهم تر از آن، استناد دروغین به گزارش رسمی سازمان پزشکی قانونی در حالی که هنوز تحقیقات تمام نشده بود، بخشی از افکار عمومی را به سمت «ترور سیاسی» خواندن این مرگ پیش برد.
عده ای حتی این ماجرا را به دلیل فعالیت های محیط زیستی آقای «هکی»، به دستگیری چند فعال محیط زیستی مرتبط دانستند و احتمال این را مطرح کردند که این حقوق دان به دلیل این فعالیت ها که احتمالا با منافع برخی باندهای قدرت در تضاد بوده، ترور شده است.تلاش آقای هکی برای تأسیس یک حزب سیاسی و مخالفت چندین باره حکومت با این اقدام و ابراز نگرانی های او از «فقر» و «فروپاشی اجتماعی» در روزهای تبلیغات انتخابات شوراهای شهر و روستا که ویدئوهای آن در این چند روز در شکبه های اجتماعی دست به دست می شد، این گمانه زنی ها را بیشتر از قبل تقویت کرد.
در این میان البته کسانی هم بودند که «اختلاف شخصی» این حقوق دان را زمینه «قتل» او دانستند. محمد مقیمی، وکیل دادگستری و فعال حقوق بشر که شاگرد فرشید هکی در زمان حیاتش بوده و وکالت او را هم بر عهده داشته، در مورد نتیجه تحقیقات پلیس جنایی می گوید: « چهارشنبه ساعت هفت شب پلیس منطقه باغ فیض با خانواده آقای هکی تماس گرفته و برای شناسایی جسدی که در ماشین به آتش کشیده شده، دعوتشان می کند. آقای هکی ساعت یازده صبح همان روز از منزل خارج شده بود. به گفته مقامات پلیس این اتفاق در ساعت شش بعد از ظهر همان روز روی داده است. تا امروز مراحل تشخیص هویت انجام نشده و از دختر آقای هکی برای این کار، آزمایش دی اِن ای گرفتند. به گفته پلیس، ابتدا چند ضربه چاقو به ناحیه شکم اقای هکی وارد شده و بعد از مرگ، ماشین او به آتش کشیده شده است.»به گفته آقای مقیمی، «یک کارمند یک شعبه بانک صادرات در خیابان سیمون بولیوار، یک پژو پرشیای سفید را مشاهده کرده و شماره پلاک آن را یادداشت و به پلیس داده است. فعلا سرنشینان این ماشین مشکوک هستند.»
محمد مقیمی وکیل دادگستری در مورد احتمال وقوع قتل با انگیزه های سیاسی، معتقد است: « تحقیقات قضایی در مراحل ابتدایی است و حتی هنوز به صورت رسمی جسد او شناسایی نشده است. آقای هکی به عنوان یک حقوقدان، در پروژه های مختلفی به عنوان کارشناس یا مشاور فعالیت داشت. یک ماه پیش شکایتی از او انجام شد که در دادگاه، قرار منع تعقیب برای آقای هکی صادر شد. همه احتمالات را می توان وارد دانست و حتی ممکن است اختلاف شخصی منجر به این جنایت شده باشد. برای تشخیص علت اصلی قتل، ما از مقامات قضایی خواستیم اکانت های او در شبکههای اجتماعی را بررسی کنند.»
این فعال حقوق بشر درباره اطلاعیه نیروی انتظامی و تأکید این نهاد بر «خودسوزی» آقای هکی، معتقد است: « احتمالا برای خواباندن جو شایعات، اطلاعیه های کذب صادر شده، خواهش من از رسانه ها و فعالان سیاسی این است که تا پایان تحقیقات، صبر کنند و گمانه زنی نکنند.»
او با تاکید بر اینکه صدور اطلاعیه ها و اظهارنظرهای غیر واقعی از سوی برخی مسئولان که با هدف پایان دادن به شایعات انجام شده بود، عملا نتیجه عکس داده، میگوید: « بخشی از افکار عمومی با استناد به همین اظهارات متناقض نتیجه گرفت که احتمالا رخدادی مشکوک اتفاق افتاده و مسئولان برای جلوگیری از لو رفتن قضیه این حرکات شتاب زده را انجام می دهند.»
ثبت «آرزوهای دختران ایران» جلوی دوربین
فرناز سیفی
سوسن طهماسبی، نازیلا فتحی، ناهید مطیع، شادی مختاری
مستندِ «دختران»، به کارگردانی فری ملکمدنی، به رؤیاها و آرزوهای دختران نوجوانِ ۹ مدرسه در سراسر ایران و موانعِ رسیدن به آنها میپردازد. این مستند هفتهی گذشته در مدرسهی مطالعات بینالملل دانشگاه آمریکایی در واشنگتن دیسی به نمایش درآمد.
«دوست دارم بزرگ شدم یک مزون لباس داشته باشم. بعد هر ماه ۲۸ درصد از درآمدم را به خیریههای کمک به کودکان مبتلا به سرطان بدهم.»
«میخواهم بزرگ شدم یک شرکت تکنولوژی به اسم “کلیک” تأسیس کنم که رقیب “گوگل” و “مایکروسافت” بشود.»«میخواهم ورزشکار حرفهای بشوم.»بعد یکی بعد از دیگری صورتهای دختران نوجوانی که یا میخواهند پزشک شوند، از جراح مغز و اعصاب گرفته تا چشم پزشک و یا آموزگار.
یکی هم در آن میان میخواهد وقتی بزرگ شد، «عروس» شود.
دختری هم میخواهد «پلیس گشت ارشاد» شود تا با زور و قدرت «بیحجابها را باحجاب کند.»
دختر نوجوان دیگری میخواهد نویسنده شود. شخصیت اصلی رماناش را هم خلق کرده و اسم او را «الیزابت مونرو» گذاشته و از حالا نگران است که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به کتاب او مجوز ندهد و داستان را سانسور کند.
دختر نوجوانی هم به تلخی آرزو دارد کمی از این «خشم درونی همیشگی» او کاسته شود.
دیگری آرزویی برای خودش ندارد. آرزو دارد بتوانند خانهای بخرند و مادرش از «عقدهی اجارهنشینی» راحت شود و پول هزینهی دوا و درمان مادر را داشته باشند.
این جملاتْ بعضی از آرزوهای دختران نوجوان ۹ مدرسه در سراسر ایران (از یزد تا بندر ترکمن) است که رو به دوربین به فری ملکمدنی، که کارگردان این فیلم مستند است، میگویند. دخترانی که بین ۱۲ تا ۱۶ سال سن دارند، گاه خجالتیاند و معذب، پر از شور زندگی و نوجوانیاند و آرزوها و خیالبافیها.
فری ملکمدنی، در ابتدا اصلاً قصد نداشت از این پروژه فیلمی بسازد. میخواست به سراغ دختران نوجوان ایرانی در مدارسی از گوشهوکنار ایران برود، به هر یک از آنها یک دوربین دیجیتال کوچک بدهد، شیوهی کار با دوربین را به آنها آموزش دهد و از دختران بخواهد با این دوربین عکسی دربارهی رؤیا و آرزوی خود و موانعِ رسیدن به این آرزو را ثبت کنند و او نمایشگاهی برگزار کند و عکسهای دختران را به تماشا بگذارد.
ملکمدنی اما در مراسم پخش مستند و نمایش ۴۰ عکس برگزیده از عکسهای دختران که روز جمعه (۲۸ سپتامبر) در مدرسهی مطالعات بینالملل دانشگاه آمریکایی (American University) در واشنگتن دیسی برگزار شد، گفت که آنقدر حرفهای دخترها، حرکات و سکناتشان در برابر دوربین جالب بود که فکر کرد حیف است این فیلمها را تنها در آرشیو شخصی خود نگاه دارد. خیلی زود تصمیم گرفت از روند تهیهی این عکسها به دست دختران هم فیلم مستندی بسازد: «دختران».
ملکمدنی که در آخر مستند مینویسد وقتی خودش نوجوان بود آرزو داشت نمایندهی مجلس شود، از دختران میپرسد هیچکدام دوست ندارند نماینده مجلس شوند؟
یا فرماندار؟
یا نمایندهی شورای شهر و روستای محل زندگی خود؟
جواب همهی آنها منفی است. چرا؟
«کسی برای نظر زنها اهمیت قائل نمیشود.»
«زنها با ما همراه نیستند و از زنهای دیگر حمایتی نمیکنند.»
«دوست دارم زندگی راحت داشته باشم. نمایندگی مجلس دردسرش زیاده و نمیشه زندگی راحت داشت.»
کارگردان از دختران میپرسد که بهنظرشان چه موانعی بر سر راه آنهاست و ممکن است مانع از این شود که به آرزوی خود برسند؟ پاسخهای دختران به این سؤال نمایی است از مجموعهی تبعیضها، نابرابریها و محدودیتهایی که سالهاست به زنان و دختران ایرانی تحمیل شده است: «پدر و برادرانمان درکمان نمیکنند و ما را محدود میکنند»، «اصلاً کلاس دو یا شنا در منطقهی ما برای دختران نیست که بتوانم این ورزشها را یاد بگیرم»، «خانوادهام گفتند لباس شنا، لباس مناسبی نیست و مجبور شدم خیال شناگر حرفهای شدن را رها کنم»، «در ایران که به زنان اجازهی خوانندگی نمیدهند»، «مردم پشت سر زنها حرف میزنند، به همین خاطر خانوادهام نگراناند و نمیگذارند دنبال آرزویم بروم.» مجموع بیش از ۲هزار عکسی که دختران این ۹ مدرسه ثبت کردند، در اختیار یک هیئت داوری قرار گرفت. داوران از میان عکسها ۴۰ عکس برگزیده را انتخاب کردند که در محوطهی اصلی ساختمان مدرسهی روابط بینالملل دانشگاه آمریکایی در واشنگتن دیسی به نمایش گذاشته شده بود.
عکسهایی بهغایت تأثیرگذار، شخصی و راوی خیالها، رؤیاها، و موانع بر سر راه دختران نوجوان:
بارقهی نورِ اندکی که از لای در و جهان بیرون به داخل سیاهی خانه تابیده و فاطمه ۱۶ساله اسم عکساش را «امید» گذاشته؛
یا دستان عسل ۱۴ ساله که روی نقشهی جهان به دور گوشهای از نقشه حلقه زده و آرزوی «جهان بدون جنگ» دارد.
نگین ۱۳ساله عکسی از خودش با روپوش و مقنعه مدرسه گرفته که کفشهای اسکیت به پا دارد، در حیاط مدرسه اسکیتبازی میکند و آرزو دارد که بتواند بیرون هم آزادانه اسکیتسواری کند.سارا ۱۵ساله عکسی از خودش در حال نواختن ویولن جلوی ساختمان مسجدی گرفته و آرزو دارد مدرک دکتری خود در نوازندگی را بگیرد و یک ویولننواز حرفهای شود.
فری ملکمدنی در بخش پرسش و پاسخِ این نشست گفت مهمترین چیزی که در این تجربه کسب کرد این بود که «چیزی در زیر پوست جامعه تغییر کرده است.»
چیزی که برای آن واژهی دقیقی هم ندارد، اما در این سفر به گوشهوکنار کشور و ساعتها گفتوگو با دختران نوجوان و خانوادههای بعضی از آنها لمس کرده است. او میگوید بهنظرش آشنایی نوجوانان با حقوحقوق خود بیشتر از هر زمان دیگری است و اقشار مختلف مردم بیش از هر زمانی لزوم تحصیل زنان را درک میکنند.
تماشاگران این مستند هم خیلی زود متوجه نکتهای میشوند: آگاهی این دختران نوجوان از شرایط خود و تبعیضها و محدودیتها غافلگیرکننده است و بهرغم محدودیتهای فراوان، میدانند که باید حرفشان را حتی با کمی خودسانسوری بزنند.
در این برنامه قبل از اکران فیلم دختران، در میزگردی به بررسی وضعیت زنان ایران و جنبش زنان ایران پرداخته شد. سوسن طهماسبی، فعال جنبش زنان و رئیس سازمان «FEMENA» که در کار ترویج صلح و حقوق بشر است، نازیلا فتحی، خبرنگار که پیش از این خبرنگار ویژهی نیویورک تایمز در تهران بود و ناهید مطیع، جامعهشناس و استاد دانشگاه سخنرانان این نشست بودند. شادی مختاری، استاد اسلام سیاسی، سیاست و حقوقبشر در خاورمیانه گردانندگی این جلسه را برعهده داشت.
ناهید مطیع در سخنرانی خود بخشی از پژوهش خود دربارهی «کنشگری سایبری و فعالان حقوق زن» را ارائه کرد. حرف او این بود که «کنشگری سایبری» بهرغم حسنهایی که دارد، مشکلاتی را هم به بار آورده است. از جمله اینکه بهرغم آنکه کنشگران در هر سوی جهان بیشتر با یکدیگر مرتبط شدهاند، اما بیشتر از هر زمان نسبت به تفاوتها و اختلاف نظرها میان خود حساس و متوجهاند و این حساس شدن بر اختلافها، در عمل تعامل را میان کنشگران مدنی حقوق زن دشوارتر کرده است.
مطیع با تأکید بر اینکه چنین فضایی در جهان مجازی در عمل بیشتر بر دوگانهسازی «ما» و «آنها» دامن زده و فضا را بیشتر دوقطبی و درگیر «درست» و «غلط» کرده است، گفت که پژوهش او نشان داده که در عمل این وضعیت باعث شده افراد کمتر از گذشته در معرض افکار و آرای گوناگون قرار بگیرند. مطیع در تهیهی این پژوهش مجموعاً ۶ هزار نظرِ فعالان جنبش زنان در زیر نوشتههای یکدیگر در فضای مجازی را بررسی کرده است. سوسن طهماسبی در صحبتهای خود با تأکید بر اینکه جنبش زنان ایران آهسته و پیوسته پیگیری مطالبات مدنی خود را ادامه داده است، از دوران ریاستجمهوری محمود احمدینژاد به عنوان دورانی یاد کرد که بهرغم سرکوبهای بسیار، جنبش زنان ایران بیشتر از هر زمان دیگری سازمانیافته و در کنار یکدیگر به فعالیت پرداخت.
سوسن طهماسبی تأکید داشت که تحریمهای اقتصادی، زنان ایران را فقیرتر و آسیبپذیرتر از پیش خواهد کرد و عواقب ناشی از آن حرکتهای زنان ایران را نیز متوقف و با دشواری بیشتری همراه خواهد کرد. نازیلا فتحی نیز با روایت تجربهی خود از مواجهه با معلم پرورشی در دوران مدرسه و تلاش آنها برای شستوشوی مغزی دختران نوجوان، گفت که زنان ایران بهرغم اینکه در چهل سال جمهوری اسلامی، در تحقق مطالبات حقوقی موفقیت چندانی نداشتهاند، اما از منظر فرهنگی بسیار پیشرفت کردند. به نظر او شکاف میان زنان مذهبی و زنان سکولار در ایران امروز کمتر شده و آنها بیش از گذشته بر سر پیگیری مطالبات زنان به یکدیگر نزدیک شده و به نوعی همدلی رسیدهاند.
رژان، ۱۳ ساله: «دلم میخواهد یک بازیکن خوب فوتبال بشوم.»
سارا، ۱۵ ساله: «در ۱۵ سال آینده مدرک دکتری خود در رشته موسیقی را بگیرم و روی صحنهها ویولن بنوازم.»
فریبا، ۱۴ ساله: «بیرون زدن از سایهها و به سوی نور و موفقیت»
نگین، ۱۳ ساله: «دلم میخواهم یک اسکیتباز حرفهای بشوم.»
عسل، ۱۴ ساله: «آرزو دارم جهانی بدون جنگ را ببینم، جهانی پر از دوستی.»
سارا، ۱۴ساله: «دلم میخواهد یک آشپز حرفهای باشم و در ایتالیا به مدرسه آشپزی بروم.»
نوشین، ۱۴ ساله: «نابرابری میان زن و مرد»
متن سخنرانی نادیه مراد
حسین سالاری
نامشان داعش بود، آمده بودند ما را به جهنم ببرند و خودشان سر راه به بهشت بروند!
دعوتنامهشان در دست چپشان بود و با انگشت شهادتین دست راست، آسمان را نشان میدادند!
مادرم برای سکس شرعی بسیار پیر بود و طعم حوریان بهشتی را نمیداد، او را کشتند، خواهر کوچکم را همچون برهای تازه نگه داشتند. او باکره بود! همچون مریم، کمی معصومتر، کمی کوردتر، همچون آب زلال!
خواهرم باید زن امیر الاکبر میشد!
خدا شاهد بود، ما تفنگ نداشتیم، سرود «خوایه وهتهن» میخواندیم!
خدا شاهد بود ما گلدانها را آب میدادیم، گلها را گل میدادیم!
خدا شاهد بود آمدند پدرم را به دو قسمت نامساوی تقسیم کردند؛ سرش را برای وطن جاگذاشتند و بدنش را زیر خاک دفن کردند که نفت شود!
خدا شاهد بود برادر کوچکم را لخت زیر آفتاب نگه داشتند و به او شهادتین یاد میدادند؛ باید میگفت الله بزرگتر است!
خدا شاهد بود او از فرط عطش و بیآبی جان داد!
خدا شاهد بود سیاه بودند، مردانی از سرزمین حجر و آتش و ما زبانشان را نمیفهمیدیم، اما رفتارشان را…!
مردانی با ریشهای بلند، مغزهای کوتاه، باورهای سخت! نامشان عقرب، ملخ، سوسمار بود! لشکری از لجن و پشم و اعتقاد!
آنها آمدند، آرزوهای من را کشتند، آنها من را غنیمت صدا میزدند!
آن زمان دیگر نادیا نبودم، آن روز دختری بودم با روحی زخمی که از نفسهایم خون میچکید، آن روز هیولای ظریفی بودم که با جهان قطع رابطه کرده بودم، در من انسان مرده بود و لاشهای بودم که حتی مومیایی هزار سالهاش ارزش نداشت، آن روز مرگی بودم در روحی!
بعد از آن زنی میمرد، زنی حامله میشد، زنی خودکشی میکرد، زنی خودسوزی… زنی هزار رکعت نماز جبر میخواند!
بعد از آن زنانی، از رنج حامله شده بودند، زنانی فقط یک تقویم میشناختند: روز اول تجاوز، روزهای بعد از آن عذاب!
بعد از آن، تاریخ به دو دوره تقسیم شد: قبل از فاجعهی سیاه – بعد از فاجعهی سیاه!
بعد از آن زنان فقط یک خیابان را سر راست بلد بودند، خیابان منتهی به بیمارستان بیماران روانی!
بعد از آن زنان فقط یک آواز میخواندند: “ای مرگ کجایی؟ زندگی مرا کشت”.
بعد از آن زنان تابوت بودند و کودکان در شکم شان مردگان هزار ساله!
بعد از آن زنان مجسمه ای بودند که وسط شهر برای عبرت تاریخ نصب شده بودند!
آن روز هوا گرم بود، خدا شاهد بود، مردی آمد، من را کشت و باز دعا می خواند تا دوباره زنده شوم!
حقوق ذاتی و حقوق شهروندی
لیلا باقری
لفظ حقوق در معانی مختلف بکار میرود از جمله:
1ـ حقوق جمع حق و حق در اصطلاح عبارتست از ”امتیازی که شخص در جامعه معین دارد”. حقوق در این معنی به حقوق فردی تعبیر میشود.
2ـ حقوق اصطلاحاً ”عبارتست از” مجموعه قواعدی که تنظیم کننده و حاکم بر روابط اشخاص در جامعه معین میباشد.
حقوق در این مفهوم به حقوق ذاتی به ..
قدمت حقوق بشر برابر با عمر انسان است
حقوق بشر امری ذاتی و مادر زادی است نه اکتسابی و باید بدانیم که پیش از آنکه انسانها متاًثر از نقش جامعه، مذهب، اقتصاد و دولت در حقوق طبیعی خود محدود شوند، حقوق بشر تولد انسان ها وجود داشته است. دوستان، الهیون و مادی گرایان بر این باورند که:
0 . انسان در بدو تولد آزاد و رها و بدور از هر دیدگاهی و یا باوری در زمان و مکانی بدنیا وارد میشود
1 . وی میتواند به بیند، پس حق دیدن واقعیت های زندگی را دارد
2 . وی میتواند بشنود، پس حق شنیدن واقعیت های زندگی را دارد
3 . وی میتواند، صحبت کند، پس حق آزادی بیان دارد
4 . وی میتواند، رشد کند، پس حق رشد دارد
5 . وی میتواند، بیاندیشد، پس حق آزادی عقیده دارد
6 . وی میتواند، فریاد بزند پس حق اعتراض دارد
7 . وی میتواند، میتواند انواع احساس را داشته باشد پس حق عکس العمل و برخورد با احساسات خودش را دارد
8 . وی میتواتد، راه برود حق حرکت دارد
9 . وی میتواند، نفس بکشد پس حق حیات و زندگی در امنیت را دارد
10 . وی میتواند، …. پس حق ….. دارد
حقوق بشر حقوق طبیعی همه نوع بشر هستند بدون در نظر گرفتن ملیت, محل سکونت, جنسیت, بومیان و یا ساکنان محلی یک منطقه, رنگ, مذهب, زبان, و یا حالتهای دیگر. تمامی ما مستحق دارا بودن حقوق بشر یکسان بدون انواع تبعیض هستیم. این حقوق ها تماماً به هم مرتبط وابسته ناپذیر و غیر قابل تفکیک یا تقسیم هستند.
فرق حقوق و دستمزد: صاحبان قدرت در ایران برای گمراهی ذهن مردم به جای دستمزد و یا حق الزحمه از کلمه حقوق استفاده شده که در واقع حق انسانی چه زاتی و یا چه شهروندی را به فراموشی بسپارند. البته برای تنظیم اعلامیه فقط نیاز به شناخت حقوق ذاتی نبوده بلکه ضرورت داشت برای میسر شدن و نحوه برشد رساندن این حقوق ذاتی همانند .
1 . امکان زندگی سالم در امنیت
2 . امکان آموزش و تحصیل
3 . امکان شنیدن و حق بیان
4 . امکان رشد اندیشه
5 . امنکان داشته حق انواع آزادی (حق بیان، حق شنیدن واقعیت ها، عدم سانسور، حق تشکیل احزاب و سندکا، حق اعتراض، حق انتخاب شدن و حق انتخاب کردن…)
6 . امکان داشتن مسکن و رفاه
7 . امکان داشتن امنیت بهداشتی
8 . حق داشتن محیط زیست سالم و 9 ………….
این موارد هم ضرورت تکمیل حق زاتی است که میتوان انرا حق شهروندی گفت و در اعلامیه جهانی حقوق بشر در ان مطرح شده
البته من اعلام میدارم که این 30 ماده اعلامیه تا کنون بهترین تصمیمی است که بشر برای خود گرفته است و این جا اعلام میدارم که که در آینده با رشدی که داریم در امر شناخت حقوق بشر و حقوق شهروندی می بینیم حتما میتواند موارد دیگری به این ها اضافه شود .
من مخالف این نگاه هستم یک شهروند یک عضو رسمی یک شهر، ایالت یا کشور است. این دیدگاه، حقوق و مسئولیتهایی را به شهروند یادآور میشود که در قانون پیش بینی و تدوین شدهاست.
تاریخچه حقوق بشر و منشور کورش هخامنشی
1 . حقوق بشر کورش منم کـوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و اَکَد، شاه چهار گوشه جهان. پسر کمبوجیه، شاه بزرگ … نوه کورش، شاه بزرگ … نبیره چیشپیش، شاه بزرگ …
آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گامهای مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابِـل بر تخت شهریاری نشستم. مردوک خدای بزرگ دلهای پاک مردم بابـل را متوجه من کرد … زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.
ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاههای مقدسش قلب مرا تکان داد … من برای صلح کوشیدم.
من بردهداری را برانداختم، به بدبختی آنان پایان بخشیدم. ماده 4 اعلامیه
فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. ماده 18
فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. برابری ماده 1
مَـردوک خدای بزرگ از کردار من خشنود شد … او برکت و مهربانیاش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم …من همه شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاههایی که بسته شده بودند را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاهها را به جاهای خود بازگرداندم.
همه مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاههای خود برگرداندم و خانههای ویران آنان را آباد کردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم. همچنین پیکره خدایان سومر و اَکَـد را که نَـبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودی مَردوک خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نیایشگاههای خودشان بازگرداندم. بشود که دلها شاد گردد.بشود، خدایانی که آنان را به جایگاههای مقدس نخستینشان بازگرداندم، هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم زندگانی بلند خواستار باشند.
بشود که سخنان پر برکت و نیکخواهانه برایم بیابند. بشود که آنان به خدای من مَردوک بگویند: ‘‘ به کورش شاه، پادشاهی که ترا گرامی میدارد و پسرش کمبوجیه، جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار.’’من برای همه مردم جامعهای آرام فراهم ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم.
چون پسرش کمبوجیه تمام اصول پدر را فراموش و زیر پا گذاشت . حمله به مصر و کشتار مردم انجا و سپس برگشت به ایران و نابودی ده ها هزار سرباز در بیابان های مصر که اخیرا اجسادشان به دست آمد. گشتن گاو اپیس
کشتن برادرش بردیا و گئومات
2 . پس از کورش میتوان به فلاسفه یونانی و تلاش برای شناسائی و معرفی مدینه فاصله تلاش کردند.
3 . دیگر اندیشه مسیحیت هم بارقه امیدی برای اندیشه انسانی و ارزش دادن به انسان و حقوقش به وجود آورد که ان هم پس از قدرت گرفتن کلیسا به حیطه فراموشی سپرده شد.
4 . پس از ان اندیشه های متفرقه ای چون
1 . فيلسوف بريتانيايي، جان لاك (1632-1704) است. لاك نوشت كه مردم جوامع را تشكيل مي دهند، و جوامع حكومت ها را به وجود می آورند تا برخورداري از حقوق “طبيعي” را تضمين کنند. لاك حكومت را به عنوان يك “قرارداد اجتماعي” ميان حاكمان و کسانی که بر آنها حکومت می شود تعريف كرد.
او معتقد بود كه شهروندان موظفند تنها به حكومتي كه از حقوق انساني آنها محفاظت مي كند وفادار باشند. اين حقوق ممكن است حتي بر دعاوي و منافع حكومت نيز تقدم داشته باشند. حكومت تنها در صورتي مي تواند مشروع باشد كه به صورتي نظام مند، به حقوق انساني شهروندان خود احترام بگذارد و از آن حقوق حفاظت كند.جان لاک(John Locke) ( نویسنده دو رساله در باره حکومت، 1690 )
2 . ژان ژاک روسو(Jean Jacques Rousseau) (نویسنده «قرار داد اجتماعی یا قواعد اساسی قانون عمومی دولت»، 1762)
3 . شارل مونتسکیو (Charles de Mountesquieu) بر این محور دور می زد که چگونه می توان به بهترین وجه ممکن از آزادی ها حراست کرد؟ او در اثر مهمش بنام «روح قوانین» در سال 1748 میلادی پاسخ به این پرسش را در طرح تقسیم قدرت بود
اهمیت آموزه های مونتسکیو در روح القوانین از جنبه حقوق بشر ، قانون مدار کردن مناسبات میان انسان ها و نیز تقسیم قوای دولتی برای پاسداری از حقوق آنان، حائزاست
4 . فرمان کبیر
احترام به بعضی از حقوق انسانی را میتوان ابتدا در سال1215 علیه دولت انگلیس، جان پادشاه انگلیس روی داد که این پادشاه در فرمانی که به نام فرمان کبیر شناخته شده است و بطور کلی تائید کرده که کلیه حقوق و آزادی هائی را که مردم محترم بشمارد .
چند ماده از این فرمان
ماده 17 : رسیدگی به دعاوی عم.می از دادگاه های وابسته به در بار خارج کرده و و در صلاحیت مرجع صالح و ثابتی قرار می دهد
ماده 40 : حق و عدالت را به کسی نخواهیم فروخت و از کسی مضایقه نخواهیم کرد و اعمال . اجرای آن را به تاخیر نخواهیم انداخت
5 . منشور کبیر در زمانی که دموکراسی طلبان بر سلطنت طلبان پیروز شدند در انگلیس پارلمان پا گرفته و تشکیل شد. و اعلامیه ای در تاریخ 1689 به تصویب رساندند که ان را منشور کبیر نامیدند.
در این منشور انسانیت را برتر از هر چیز دیگری برتر شمرده و مواردی از ان را در زیر مطرح می کنم
1 . از این تاریخ به بعد بدون مجوز قانونی هیچ فردی را نباید به دادن پیشکش، وام ، باج یا مالیات و امثال آن وادار کرد
2 . هیچ فرد آزادی را نمیتوان زندانی یا توقیف کرد
3 . نباید اجازه داد که هیچ فردی مورد آزار و اذیت صاحب منصبان کشوری و لشکری قرار گیرد. متخلفین بایستی از کار برکنار شوند
6 . اعلامیه استقلال امریکا در 4 یولی 1776 اعلام شد ما این حق را از بدیهیات میدانیم که همگی مردم مساوی و برابر آفریده شده اند. و برای همه حق زندگی، حق داشتن آزادی، حق کسب آسایش و سعادت را داده و برای حفظ این حقوق ، مردم برای خود حکومتهائی از میان خود تاسیس خواهند کرد . بدهیست که مردم در زمان عدم رضایت حق دارند این حکومت را تغییر دهند
7 . اصلاحات اعلامیه استقلال امریکا
در 1791 یعنی 15 سال بعد در نحستین کنگره امریکا با توجه به حقوق یاد شده اصلاحاتی در جهت انسانی تر شده قوانین اقدام نمود
8 . انقلاب کبیر فرانسه در سال 1789 این انقلاب روی داد که در ان به اصلی انسان توجه بیشتری شد و اولین متن ان در 26 آگوست 1789 تدوین شد و در سالهای 1791 و 1793 و 1795 باز نگری و انسانی تر گردید. بیگمان انتشار نوشته های منتسکیو در سال 1748 در فرانسه انسان های فرانسوی را آگاه نمود.
در مقدمه کتاب با ارزش روح القوانین نوشته است
منشا و اصل بر برائت آدمی می باشد و کرامت ذات انسان است
9 انقلاب های صنعتی اروپا 1848
10 جنگ جهانی اول و شکست المان و انقلاب اکتبر روسیه لنین
جنگ جهانی دوم و وضعيت حقوق بشر
از حدود سال 1941 ميلادی که اطلاعات دقيقی در مورد جنايات نازی ها در آلمان هيتلری و سرزمين های اشغالی به دنيای خارج درز کرد، فکر و عزم ايجاد سازمان ها و تعهدات بين المللی برای حفظ صلح جهانی قوت گرفت ( منشور اتلانتيک در آگوست 1941، اعلاميه ملل متحد در ژانويه 1942 و پيشنهادات دامبارتون اوکس برای تاسيس سازمان ملل متحد در سپتامبر و اکتبر 1944). با پايان گرفتن جنگ جهانی دوم و آگاهی از ويرانی های وحشتناک آن ( 55 مليون کشته، 27 مليون زخمي، نابودی بسياری کشورها و شهرها و 5/1 تريليون دلارخسارت)، اهداف ارزشمند سازمان ها و تعهدات بين المللی فوق بيش از پيش نمايان شد. کوره های آدم سوزي، افشای جنايات جنگی در دادگاه نورنبرگ، راه پيمائی مرگ باتا آن، و نتايج بمباران های اتمی هيروشيما و ناکازاکی به فکر و عزم جديد جهانی برای حفظ صلح در دنيا کمک کرد.
با توجه این تاریخ بشری سراسر کشتار و جنایت و آشنائی با حقوق ذاتی انسانها اعلامیه جهانی حقوق بشر به تهیه گردید.
از آنجا که شناسایی حیثیت ذاتی کلیه اعضای خانواده بشری و حقوق یکسان و انتقال نا پذیر آنان اساس آزادی ، عدالت و صلح را در جهان تشکیل می دهد.
از آنجا که عدم شناسایی و تحقیر حقوق بشر منتهی به اعمال وحشیانه ای گردیده است که روح بشریت را به عصیان واداشته و ظهور دنیایی که در آن افراد بشر در بیان عقیده آزاد واز ترس و فقر فارغ باشد به عنوان بالاترین آمال بشر اعلام شده است ،
از آنجا که اساسا حقوق انسانی را باید با اجرای قانون حمایت کرد تا بشر به عنوان آخرین علاج به قیام بر ضد ظلم و فشار مجبور نگردد.
از آنجا که لازم است توسعه روابط دوستانه بین الملل را مورد تشویق قرار داد ،
از آنجا که مردم ملل متحد ، ایمان خود را به حقوق اساسی بشر و مقام و ارزش فرد انسانی و تساوی حقوق زن و مرد مجددا در منشور اعلام کرده اندو تصمیم راسخ گرفته اند که به پیشرفت اجتماعی کمک کنند و در محیطی آزاد، وضع زندگی بهتری به وجود آ ورند،
از آنجا که دول عضو ، متحد شده اند که احترام جهانی و رعایت واقعی حقوق بشر و آزادی های اساسی را باهمکاری سازمان ملل متحد تامین کند ،
از آنجا که حسن تفاهم مشترکی نسبت به این حقوق وآزادی هابرای اجرای کامل این تعهد ، کمال اهمیت را دارد ، مجمع عمومی این اعلامیه جهانی حقوق بشر را آرمان مشترکی برای تمام مردم و کلیه ملل ، اعلام می کند تا جمعی و همه ارکان اجتماع ، این اعلامیه را دائما در مد نظر داشته باشند و مجاهدت کنند که بوسیله تعلیم و تربیت ، احترام این حقوق و آزادی ها توصیه یابد و با تدابیر تدریجی ملی و بین المللی ، شناسایی و اجرای واقعی و حیاتی آنها، چه در میان خود ملل عضو و چه در بین مردم کشور هایی که در قلمرو آنها می باشند تامین گردد .البته برای تنظیم اعلامیه فقط نیاز به شناخت حقوق ذاتی نبوده بلکه ضرورت داشت برای میسر شدن و نحوه برشد رساندن این حقوق ذاتی . من اعلام میدارم که این 30 ماده اعلامیه تا کنون بهترین تصمیمی است که بشر برای خود گرفته است و این جا اعلام میدارم که که در آینده با رشدی که داریم در امر شناخت حقوق بشر و حقوق شهروندی می بینیم حتما میتواند موارد دیگری به این ها اضافه شود .
من مخالف این نگاه هستم یک شهروند یک عضو رسمی یک شهر، ایالت یا کشور است. این دیدگاه، حقوق و مسئولیتهایی را به شهروند یادآور میشود که در قانون پیش بینی و تدوین شدهاست.
از نظر حقوقی، جامعه نیازمند وجود مقرراتی است که روابط تجاری، اموال، مالکیت، شهرسازی، سیاسی و حتی مسائل خانوادگی را در نظر گرفته و سامان دهد. ازاین رو از دید شهری موضوع حقوق شهروندی، روابط مردم شهر، حقوق و تکالیف آنان در برابر یکدیگر و اصول و هدفها و وظایف و روش انجام آن است. همچنین نحوه اداره امور شهر و کیفیت نظارت بر رشد هماهنگ شهر است که میتوان بعنوان مهمترین اصولی بدانیم که منشعب از حقوق اساسی کشور است.[۱]
در واقع حقوق شهروندی آمیختهای است از وظایف و مسئولیتهای شهروندان در قبال یکدیگر، شهر و دولت یا قوای حاکم و مملکت و همچنین حقوق و امتیازاتی که وظیفه تأمین آن حقوق بر عهدهٔ مدیران شهری (شهرداری)، دولت یا بهطور کلی قوای حاکم میباشد. به مجموعه این حقوق و مسئولیتها، «حقوق شهروندی» اطلاق میشود.
به امید آشنائی تک تک انسان ها به حقوق فردی و جمعی خود
افزایش خشونت سیاسی و نبود تحمل دگراندیشان مذهبی
حمیدرضا تقی پور دهقان تبریزی
خشونت انواع و شیوههای متعددی دارد و در عالم واقع ما با شکلهای متنوع خشونت روبرو هستیم.خشونت سیاسی از جمله مباحث پر بحث و در تبادل قرار گرفته ایرانیان است. پس از انقلاب ایران این روند شکل متفاوتی به خود گرفت و شاهد شکلگیری خشونت سیاسی مستقیم از سوی دولتها بوده ایم. خشونتهای اجتماعی ویا فرهنگی نیز عمدتا طی سالهای اخیر خواسته و یا ناخواسته شکل و بوی خشونتسیاسی به خود گرفته است.خشونتسیاسی از آن جهت مهم تلقی میگردد که ما با موضوع “امنیت در جامعه” روبرو هستیم.مهمترین وظیفه دولتها در جوامع انسانی حفظ امنیت و تقویت روحیه آرامش در جامعه می باشد که در صورت بروز و شکل گیری روند خشونتسیاسی این امر مهم کم رنگ خواهد شد.حال یکی از معضلات اخیر در جامعه ایرانی شکل گیری خشونتسیاسی از سوی حکومت و گسترش نفرتپراکنی می باشد. خشونتسیاسی عمدتا از سوی دولتها؛ گروهها، سازمانها و یا افرادی روی میدهد که به دنبال منافعی خاص و معین هستند که می توان به قدرتگرفتن فکری، سیاسی، مالی و مذهبی تقسیم بندی کرد با این حال همانطور که اشاره شد خشونت پدیدهای چند بُعدی بوده و گاه می توان از سوی دولت با در اختیار داشتن قوهقهریه صورت بگیرد که این مبحث در ایران شاخههای متعددی را در بر میگیرد که با توجه به روند تنش میان قوا در ایران، گاه این روند توسط خود دولتمردان به وسیله ابزارهای که در اختیار دارند گسترش مییابد. در سویی دیگر وجود گروههایسیاسی دارای قدرت در حکومت می باشد، در این سوی از شکل گیری و ایجاد خشونتسیاسی، گروه های قدرتگرفته در بدنه حکومت با وجود حیات دولتها جهت حفظ امنیت، توانایی ایجاد خشونتسیاسی را دارا هستند.اگر بخواهیم درخصوص قدرت گروه های ذینفوذ در ایران سخن بگویم می توانیم به گروههای نزدیک به رهبر ایران و یا سپاه پاسداران و همچنین قوهقضائیه اشاره داشت. گروهی دیگر از اجرا کنندگان خشونتسیاسی در ایران گروه ها و انجمنهای مخفی در بدنه حکومت می باشند که عمدتا به آنان گروههای نزدیک به جریانات امنیتی میگویند که توان خود را به آزمایش قرار داده اند با این وجود این گروهها همچون گروه های که چهره حقوقی مشخصی دارند، فعالیت نکرده و کنشهای این گروهها عمدتا به صورت جلسات مخفی و ترویج خشونت از مجاری و کانالهای مختلف می باشد.از سوی دیگر خشونتسیاسی گاه از سوی شهروندان عادی جامعه رخ می دهد.شهروندانی که خود دامن زننده اختلافات و خشونتسیاسی در جامعه هستند. به باور نگارنده شهروندان جامعهی که خود همراه با منادیان خشونت همراه هستند از جمله عوامل موثر جهت باقی ماندن تنش در جامعه خواهند بود.خشونتسیاسی رفتاری است که با دستکاری در کارکرد امرسیاسی موجب تغییراتی بنیادین در روند جامعه دمکراتیک خوانده می شود که این تعریفیکی از صدها تعریف اشاره شده می باشد.ترور و قتل مخالفین سیاسی از جمله موارد مشخص شده در امر خشونتسیاسی تلقی می گردد که می توان آن را در بالاترین بخش از تعریف خشونتسیاسی دانست.قتلیک فعال سیاسی و یا نویسنده، روزنامهنگار، فعال حقوقبشر و یا شهروندان عادی که در مخالفت با امر معین سیاسی دچار ضربات جبرانناپذیری می شوند همه و همه نشان از تضعیف فردی و یا گروهی میدهد که از سوی دولتها و یا گروههای زیرزمینی و در نهایت افراد دارای قدرت شکل میگیرد.خشونت سیاسی به دنبال تضعیف گروهی و قدرت گرفتن گروهی دیگر همواره طی سالهای پس از انقلاب بارها نمایان شده است که حذف فیزیکییکی از صدها نمونه خشونت سیاسی می باشد.قتل احمد نیسی در هلند و یا ترور سعید کریمیان در استانبول ترکیه دو نمونه از قتلهای سازماندهی شده در خارج از کشور میباشد که پس از مدتها این نوع از عملیاتها منتهی به حذف فیزیکی مخالفین در خارج از کشور محسوب شده است.عوامل متعددی در شکل گیری عملیاتهای ترور در میان مخالفین حکومتها نقش ایفا میکنند که می توان به بسته بودن گفتگو ، تبعیض، عدم تساهل و تسامح، نبود جامعهی دمکراتیک و شکلگیری تبعیض علیه دگراندیشان اشاره داشت با این حال آنچه در این میان بارزترین دلیل ترور و قتل فردی و یا جمعی دگراندیشان در حکومتها عنوان میشود عدم تحمل نقد و همچنین نبود عدالت اجتماعی وسیاسی عنوان میگردد.نابرابری حقوقی در ایران طی سالهای پس از انقلاب عمده مباحث منتقدین و اپوزیسیون و حتی گاه پوزیسیون بوده است.نبود فضای برابر برای همه شهروندان و اختصاص تمامی منابع به خودیها و دیگری خواندن منتقدین موجب شکاف و بروز تنشهای بسیاری از سوی حکومت ایران شده است.به دلیل نبود فضایی برای رشد احزاب و یا شکل گیری گروههای منتقد در ایران، اپوزیسیون فاصله بسیاری با بدنه حکومت و همچنین منتقدین پوزیسیون پیدا کرده است.شکافهای ایدئولوژیک و گرایش به مونیسم در ایران نیز این عوامل را شدت بخشیده است و در زمانی که حکومتها ضعف در خود میبینند در انتهای تمام تلاشهای که می کنند مجبور به برخورد وحذف فیزیکی می شوند که این نمونه نشان از بروز خشونتسیاسی می دهد.خشونت سیاسی می تواند با گفتگو و رواداری حل و فصل شود اما به دلیل بسته بودن فضای گفتگو و همچنین شدت در باورهای طرفین و بخصوص جایگاهی که دارای قدرت نیز می باشد، خشونت سیاسی گسترده خواهد شد و شهروندانی که نیاز به مجرایی گفتگو نیز پیدا می کنند در این بین دچار صدماتی می شوند.البته آنچه مانع گفتگو و تعامل در میان گروه های متضاد ایجاد می شود حقباوری و حقمداری و عدم احترام به حقوق دیگری است.اگر گفتگویی نیز به سوی جذب و تایید باورهای گروهی تنها ختم شود باز ما شاهد بروز خشونت سیاسی از جنبه نرم آن هستیم که برخلاف باورهای برخورد غیرخشونت آمیز می بایست گروه ها و تفکرات چه در قالب یک دولت و یا فرد به گفتگو دوجانبه سوق پیدا کنند و حتی با وجود به نتیجه نرسیدن اعمال خشونت در باورهای هر دو گروه حذف شود.همچنین دیگر دلیل بروز خشونت عدم باور به تغییر و تحول در سطح کلان و خرد می باشد.بازیگران جامعه در ایران و دیگر ملل در صورتی که باور به تغییر و اصلاح و همچنین تحول نباشند مسیرهای را جهت گسترش خشونتسیاسی باز می کنند که این موضوع گاه از سر نیاز و گاه بدون تامل و خواست معین می باشد زیرا حل نکردن معضلات و خشونتهای سیاسی همانا کمک به روند خشونت سیاسی می باشد.آنچه در خشونت سیاسییافت می شود عدم اراده و خواست جهت اصلاح امور می باشد و در صورتی خشونت سیاسی بروز می کند که افراد ناتوان از حل و رفع اختلافات باشند. آنچه در این بحث بسیار مهم و اصولیترین معیار جهت رفع خشونت سیاسی تبین می شود موضوع اراده قدرت برتر می باشد که در صورت عدم باور به تحول و رفع خشونتسیاسی از سوی دولتها و یا افراد دارای قدرت ، هرگز تحقق پیدا نخواهدیافت. آنچه در ایران روی می دهد عدم خواست رفع تنشها عنوان می شود زیرا قدرت سیاسی در ایران به صورت سنتی اداره شده و توانایی باور انتقاد را در خود نمی بیند وطی سالهای اخیر در نمونه های متعدد از جمله سانسور، قتلهای زنجیرهای، بازداشت فعالین مدنی، روزنامه نگار و…، ایجاد فضای بسته و عدم باور به حقوق برابر میان شهروندان همه و همه نشان از وجود خشونت سیاسی در لایه های متعدد جامعه می باشد.دولتهای مستقر در ایران نیز در کنار نقش حاکمان امور طی سالهای پس از انقلاب همواره نشان از مشروعیت بخشی و تایید روند سنتی قدرت در ایران می دهد.گسترش دولت و عدم باور به دولت حداقلی وهمچنین استقرار نیروهای امنیتی در بدنه دولت و عدم باور به حضور دگراندیشان در مقام مشاور و دیگر امور همه و همه نشان از پایداری حکومت ایران و مسئولین کشوری درخصوص تاثیر مثبت خشونت سیاسی بر بقای خود می دانند که به همین روی ترور و همچنین رشد فزاینده خشونت سیاسی نشان از باور ضعف حکومت و تلاش جهت تقویت خود دارآنچه در مبحث خشونتسیاسی فراموش می شود آن است که خشونت خود خشونتزا بوده و با ادامه پیدا کردن آن شکافها افزایش پیدا کرده است و رفع آن دشوارتر می شود.
دلنوشته های من
اسپنتمان
گویی که بعد از این جهانی دگر بود
گر این بود خدای تو در ان جهانی که هست
من دست می برم به ساحت شیطان و هر چه پست
در ازدحام سیاهی این مردم مرده پرست
در تنگنای این همه دنیا گرفته اید
ما را که بوده ایم تارک دنیای هر چه هست
مردی که حرف می زند را که می کشید
آن زن که روسری اش را کشد به بند
فامیل آن جناب هستی و داری مهر آن خطاب؟
تو از پس رزمنده ای که نوشت است یک کتاب؟
دزدان به هیبت لشکری از رسم و نصب
زندان در انتظار من گوسفند پرست
حد بزنید مرا یا زبان یا که دست
خوشنود می شود اینجور آن خدایی که هست؟
کاغذ رنگ مرده ی دیوار اینجا
حوصله مان را رنگ پریده کرده است
به رنگ گونه های دختری که به تازگی در طواف کعبه زنا کار شده بود
هر سو که نگاه می کنیم این ساعت های طولانی را آهن فروش هم نمی خرد.
گربه ها هم که گوشت موش نمی خورند.
بازتاب نور خدا در چشم های تو 5% شده بود
با تورم با نرخ بیش % خودت را دوست می داری
از گوساله هایی که در چمنزار می چرند می پرسم
این همه دلبری برای چه می کرد؟
زنی که در خیابان انقلاب میان گله ها گم شده بود
امشب پیمانه ای را دیدم که مست بود و می شکست
قلیانی را دیدم که می گریست و می سوزاند
قلبی را دیدم که کوچک شده بود و چشم هایی که فقط پول می دیدند خواه دور خواه نزدیک
صدای سخن عشق را ندیدم خوشتر
گوسفند پرست
یکی از خبرهایی که بسیار قلب همه ما را در ایران رنجاند خبری بود مبنی بر اینکه دست بنده خوایی که یک گوسفند دزدیده بود را در مشهد مطابق شرع مقدس قطع نمودند. در ای شعر سعی شده است با بیانی اعتراضی عنوان شود که حالا گیرم کسی به جرم گوسفند پرستی گوسفندی را برده باشد آیا باید او را حد بزنید؟
آیا باید کسی که روسری اش را بر می دارد را به زندان بیافکنید؟
آن کسی که می نویسد و بر خلاف نظر شما حرف می زند را اعدام کنید در حالیکه دزدان و آقا زاده ها با اسم و رسم و مهر و امضای پدرانشان سرمایه های این کشور را به تاراج می برند.
گویی که بعد از این جهانی دگر بود
گر این بود خدای تو در آن جهانی که هست
من دست می برم به ساحت شیطان و هر چه پست
در ازدحام سیاهیاینمردممردهپرست
در تنگنای این همه دنیا گرفته اید
ما را که بوده ایم تارک دنیای هر چه هست
مردی که حرف می زند را که می کشید
آن زن که روسری اش را کشد به بند
فامیل آن جناب هستی و دارای مهر آن خطاب؟
تو از پس رزمندهایکه نوشتاستیککتاب؟
دزدان به هیبت لشکری از رسم و نصب
زندان در انتظار من گوسفند پرست
حد بزنید مرا یا زبان یا که دست
خوشنود می شود اینجور آن خدایی که هست؟
صدای نهان
سرصبحه نخوابیدم از این صدای نهان
که تو مغزم داد می زنه هی من و ببرین زندان
اگر این خدا و این صدا و این منشتونه
گوش شیطون کر پسآدم روشنفکری بوده
جوون این کشورم و اعدامکهمیکنی؟
مگه بد بوده جنسی که تا حالا می زدی؟
این مهملات کتاب تو را نخوانده دیده ام
صد بار ملق زدم و پشتت عبادریدهام
من کفتر چاهی بالا نشسته بر درخت
ضحاکی خورده ایران و نشسته بر تخت
هی شعر می سرایم و هی دست می زنم
شاید به کسی بربخورد این چندسطرنظم
جایی که صحبت جانانه دل کش است
برگیر طناب دار را از آشیانه ام
صف جمعه
چه بسیارند مردمی که هر جمعه به نماز جمعه می روند و بعد از آن به تمام دنیا مرگ می فرستند. اینقدر بی فکر هستند که اگر روزی به آن ها بگویند فلان سیاره در فلان کهکشان هم باید بمیرند می گویند مرگ بر سیاره مرگ بر کهکشان.
اما این مردم غافل هستند از اینکه با این کار موجب سخت شدن شرایط اقتصادی و تنگنای سیاس می شوند و گناه بیماران خاص که با گران شدن داروهایشان رو به داروهای تقلبی داخلی اورده اند به گردن آن ها است و باید روزی در همان دنیای دیگر که آرزوی بهشتش را دارند پاسخ گوی خدایی هم باشند. غافل از اینکه همه این غافله دزدان خودشان و فرززندانشان را به همان سرزمین ینگه دنیایی فرستاده اند که حالا ایشان به اون مرگ می فرستند.
جمعه به صف می شویم و گوش می دهیم
یاد داده اند تکرار کنیم دوشنام می دهیم
دشمن گرفته ایم همه کائنات را
سیاره های کوچک کهکشان های دور
دزدان همگی در صف ویزا و ما به خط
تا کی شود نوبت اعزاممان به جنگ سور
مشتی گرفتار نان شب و دسته ای مریض
در انتظار ارز گرانی که گاه نیست
بر دوش دسته ای است هر گناهشان
چهل سال رفته است و درخوابمیدوند
از انقلاب می پیچین و سرکارمیروند
کسی به نعل میزند و ان دگر به میخ
بالا بری پایین بیای این همه یکیست
{خوب میمیریم}
این روزها چه کسی خوب است؟
آن که خوب می میرد؟
یا کسی که خوب می کشد؟
دکلی را دزدیدند از پشت خزانه ای بار یک تریلی –(اشاره به تریلی طلا و دکل نفتی دوره احمدی نژاد که دزدیده شد و در ترکیه توقیف شد )–
که به میخانه های شهری میرفت پشت دریاها — ترکیه —
و آن را دیروز پیدا کردند میان
سطل های زباله پر از جنین سر راهی
و شیشه های بانک های ربا خار آزادی
امروز در شرع مقدس چه کسی دست برده بود؟
که عده ای بر خلاف باد معده خلیفه وزیدند
که اول این قرار نبود عاشقان را بکشند
بحران اجتماعی در ایران و امکان فروپاشی
گفتگوی کیهان لندن (فیروزه رمضانزاده) با کورش زعیم
پرسش ۱: تحرکات جامعه و اعتراضات صنفی مثل معلمان و کامیونداران را میتوان نوعی بحران سیاسی دانست در مورد این بحران کنونی چه فکر میکنید؟ آیا با بحرانی اجتماعی هم روبرو خواهیم شد؟
کورش زعیم: بی تردید این اعتراضات، اعتصابات و گردهمایی ها همه آجرهای ساختار یک بحران ژرف و شدید سیاسی در حال ساخت می باشند که خوشبختانه هنوز به خشونت کشیده نشده است. اسفند گذشته در دوران مرخصی از زندان، من و دو تن دیگر از اعضای ارشد جبهه ملی ایران را به وزارت اطلاعات احضار کردند و درخواست لغو گردهمایی دانشجویان در میدان بهارستان را کردند. ما گفتیم که به علت خبرهایی که از قصد یک گروه تروریستی از مرزهای خاوری گرفته بودیم، آنرا شب گذشته لغو کردیم. در آنجا همچنین پرسیدند که آیا تظاهرات اعتراضی دیماه ۱۳۹۶، تکرار خواهد شد؟ من گفتم تظاهرات دیماه ۹۶ یک آزمایش بود و در سال آینده، از نیمه دوم فروردین ۹۷، این اعتراضات گسترده تر و پُرشمارتر بتدریج همه شهرهای ایران و همه صنفها را در یک روند فرسایشی ولی مسالمت آمیز فرا خواهد گرفت تا جمهوری اسلامی تسلیم یا با شورش و جنگ خیابانی روبرو شود.آغاز اعتراضات پس از تعطیلات نوروزی بازآغاز و تداوم آنها در صدها شهر ایران را ما نشانگر یک مردمی مستمر میدانیم که اقتصاد را به تدریج فلج خواهد کرد و تا به نتیجه سازش یا حتی انفجار کور نرسد آرام نخواهد گرفت.
پرسش ۲: تشکیل ائتلاف هایی ظاهرا متناقض نظیر فرشگرد یا شورای دموکراسی خواهان ایران، شورای مدیریت گذار و یا صدور بیانیه مشترک از سوی فعالانی نظیر حسن شریعتمداری و حشمت الله طبرزدی را در شرایطی که اعتراضات در داخل به صورت صنفی و بدون دخالت اوپوزیسیون دنبال می شود چه اندازه موثر می دانید؟
کورش زعیم: همه این سازماندهی ها بر پایه حسن نیت و امید کمک به مردم است و ما وجود آنها را مثبت و نشانه دغدغه هم میهنان دور از وطن نسبت به آینده ایران ارزیابی میکنیم. هرچند که بسیاری از این سازمانها آگاهی ژرفی از آنچه در ایران میگذرد ندارند و دارای راهبردی تعریف شده یا راهکارهای محاسبه شده ای نیستند؛ ولی ما وجودشان و فعالیتشان را مثبت میدانیم و امیدواریم کم کم راهشان را با واقعییات جامعه کنونی ایران تنظیم کنند. ما مبارزه سیاسی را یک فرمول ریاضی فرض میکنیم که پیش از اینکه به عمل گذاشته شود، باید همه مجهول های آن حل یا دستکم تعریف شده باشند. ما میکوشیم کاری نکنیم که فرمان این اعتراضات مردمی بدست عوامل کشورهای بیگانه بیافتد.دو شخصیت بسیار گرامی و مبارز درونمرزی و برونمرزی را که اشاره کرده اید، و اخیرا بیانیه ای مشترک داده اند، بخوبی می شناسیم و از قصد و هدف آنان بخوبی آشنا هستیم. گامی که آنان برداشته اند بخشی از همان است که ما در برنامه خود داریم. ولی همین اقدام آنان، هرچند که در تایید حرکت جاری خودجوش مردم انجام شده می تواند برای برخی گروههای معترض به عنوان تایید و منبع دلگرمی باشد. البته ما در جبهه ملی ایران وسواس بیشتری داریم. در مورد اینکه آنچه در ایران می گذرد “بدون دخالت اوپوزیسیون” است یا دخالت آنها، من نمیتوانم نه تایید و نه تکذیب کنم، ولی همه اش خودجوش هم نمی تواند باشد.
پرسش ۳: با تشدید بحران اقتصادی و اجتماعی بحران های سیاست خارجی به کدام سو خواهد رفت؟
کورش زعیم: بحران هایی که کشورهای خارجی برای ایران بوجود میاورند، به اقتصاد، زندگی مردم و امنیت کشور سخت آسیب می زند؛ ولی همزمان مردم را هم که از رژیم جمهوری اسلامی پس از چهل سال حاکمیت بیسوادی، ناکارآمدی، خرافات پروری و فساد و خشونت به ستوه آمده اند، امیدوار میکند. در این شرایط نگران هستیم که در صورت ادامه لجاجت نظام اسلامی مردم در برابر خواسته های بیگانگان مقاومت نکنند و فلسفه “هر که بیاید از اینها بهتر است” حاکم شود. ما تلاش میکنیم که اگر قرار است تغییراتی بنیادین در نظام حکومتی ایران بوجود آید، که بسیار ضروری و حیاتی است، با کمترین هزینه مالی و جانی، بی رویارویی خشونتبار یا مسلحانه، بی دخالت عملی بیگانگان، و به دور از مجازات و انتقامجویی و دیگر اعمال تلافی جویانه انجام بگیرد، و برای گروههای تروریستی کمین کرده در مرزهای ما هم فرصت ایجاد نکند. البته این بستگی زیادی به درجه سماجت در خشونتگری خود نظام هم دارد.
پرسش ۴: تصدی نخست وزیر جدید عراق چه تاثیری بر سیاست های خارجی دو کشور دارد؟
کورش زعیم: نخست وزیر جدید عراق، عادل عبدالمهدی، یک اقتصاددان و اندیشمند در رشته های اقتصاد و علوم سیاسی است. عبدالمهدی از زمان فروپاشی صدام حسین وارد سامانه دیوانسالاری عراق شد و تا کنون همیشه سمتی دولتی از جمله وزارت دارایی، وزارت نفت و معاونت رییس جمهور داشته و از سیاستمداران برجسته عراق بشمار میرود. من تصور میکنم که او گزینه بسیار خوبی برای همکاری با رییس جمهور برهم صالح باشد. این دو باید بتوانند دیوانسالاری عراق از شرایط هرج و مرج و دخالت گروههای مسلح در همه شئون کشوری و لشگری کشور نجات دهند. هر چه عراق بهتر اداره شود، تعامل ما هم با آنها که یک همسایه بسیار مهم هستند بیشتر بر پایه منافع مشترک و کمتر بر پایه ایدئولوژی خواهد بود و آغازی برای آرامش سیاسی در عراق بشمار خواهد آمد.
پرسش ۵: رهبری و نهادهای تحت نظارت او تا چه حد بحران در سیاست خارجی را جدی گرفته اند؟
کورش زعیم: از اینکه بحران را جدی گرفته اند تردیدی نیست، ولی اینکه راه برونرفت از آن یافته اند مورد تردید بسیار است. آنها کم کم احساس می کنند که امنیت خودشان در خطر جدیست. رهبری کوشش دارد با سخن آنان را امیدوار به کنترل بحران کند، ولی من موفقیتی در این تلاش نمی بینم. نهادهای تحت نظارت و گروههای تحت امر را می توان به سه گروه بخش کرد. آنان که در تلاش برای رهایی شخصی هستند و تنها به خودشان فکر میکنند. دوم کسانی که به امید حل بحران بردباری پیشه می کنند و وفادار میمانند. سوم گروهی سرسخت و بسیار وفادار هستند که می گویند اگر پیش بیاید که مجبور شوند بروند، همه چیز را نابود می کنند و بجز تل خاکی از کشور باقی نمی گذارند. ما امیدواریم که مدیریت این گروه ها با درایت انجام گیرد.
پرسش ۶: آیا پیامد این بحران ها فروپاشی است؟
کورش زعیم: از دیدگاه تئوریک، همه پارامترهای یک فروپاشی وجود دارد. من در سال ۱۳۵۸ (۱۹۸۰)ُ کتابی تحلیلی درباره شرایط شوروی نوشتم و پارامترهای فروپاشی آن رژیم را بررسی کردم و نتیجه گرفتم که برخلاف ادعای کا-گ-ب و سی-آی-ای که دوام نظام شوروی را تا پایان هزاره تضمین شده ادعا میکردند، فروپاشی در طی ۱۰ تا ۱۲ سال بعد پیش بینی کردم. چند سال پیش برخی از سیاستمداران تراز اول شوروی دلایل فروپاشی را اینگونه برشمرده بودند که من آنرا پارسال منتشر کردم:
از دیدگاه تیخونف، عضو شورای عالی اتحاد شوروی، نماینده دوما (مجلس شوروی) و رئیس کمیسیون پارلمانی اتحادیه روسیه و بلاروس:
یک- تضعیف فرهنگ ملی مردم شوروی و تحمیل یک فرهنگ و ایدئولوژی ناکارآمد.
دو- فشار سیاسی و اقتصادی بر مردم که راه نفوذ غرب و ایجاد ستون پنجم در سطح مقامات بالای نظام فراهم کرد.
سه- نقض فاحش حقوق بشر که میدان را برای استفاده ابزاری از حقوق بشر برای غرب آماده کرد، و نیز به بی تفاوتی مردم انجامید.
چهار- تبلیغ گسترده غرب که، با پایان جنگ سرد و هماهنگی با ارزشهای غربی سطح زندگی مردم چند برابر بهتر می شود.
پنج- فقدان یک رهبری سالم، مستقل و دلسوز.
شش- برنامه ریزی ایدئولوژیک برای تاثیرگذاری بر افکار مردم.
هفت- آسان و تطمیع و خریداری شدن رهبران شوروی توسط امریکا.
از دیدگاه ایلوخین، عضو دوما، رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس روسیه:
یک- عقب ماندگی اقتصادی و بی توجهی رهبران شوروی به وضع اقتصادی و زندگی و رفاه مردم.
دو- مسابقه تسلیحاتی با غرب که باعث خرابی وضع اقتصادی و رفاه مردم شد. دستیابی به فضا، تکنولوژی موشکی و سلاح های هسته ای هزینه کلانی را برای بودجه دولت داشت، و از نیاز مردم به وسایل زندگی مردم غفلت شد.
سه- جدا نگه داشتن مردم شوروی از وضعیت زندگی دیگر ملت ها و کشیدن دیوار آهنین به دور مردم شوروی، تفاوت فاحش سطح زندگی مردم شوروی با غرب که پس از بالا رفتن پرده آهنین آشکار شد.
چهار- تسلط افراد احمق، نادان و ناباب بر رسانه های شوروی که رسانه را برای مطرح کردن خود و اغراض شخصی بکار می بردند.
پنج- اشتباه گورباچف که نوید اصلاحات را داد (گلاسنوست و پرس ترویکا)، ولی طرح معناداری عرضه نکرد.
از دیدگاه سرگی بابورین، معاون رئیس مجلس و عضو دو دوره دومای روسیه:
یک- کشیده شدن شوروی به جنگ سرد و غفلت از توسعه اقتصادی و رفاهی.
دو- درس عبرت نگرفتن از چین زمان مائو، و الگو نگرفتن از چین دوران دنگ شیاو پینگ.
سه- تخریب سیستماتیک و بی اعتبار کردن فرهنگ کهن مردم شوروی.
چهار- شکست شوروی در جنگ تبلیغاتی در برابر غرب.
پنج- تلاش غرب در نفی دستاوردهای مثبت گذشته و سیاه نمایی فضای کشور.
شش- جذاب شدن سبک زندگی غربی برای مردم محروم از دسترسی.
هفت- تخریب اعتبار ارتش توسط تبلیغات خارجی و اعمال خودسرانه و نقض گسترده حقوق بشر توسط سازمانهای امنیتی و قضائی.
هشت- تحریک تجزیه طلبی توسط بیگانگان.
نه- بی برنامگی سران شوروی و طرح های احمقانه و غلط در مورد صنایع، رفع بیکاری و تولید ملی.
از دیدگاه زوگانف، رئیس مجلس روسیه:
یک- استفاده از دروغ و تهمت برای فریب افکار عمومی.
دو- نفوذ عوامل غرب در ساختار دیوانسالاری شوروی.
سه- موفقیت نفوذ غرب در رسانه های شوروی.
چهار- خیانت مقام های بلندپایه شوروی به نظام حاکم.
پنج- عوام فریبی در اعلام برنامه برای اصلاحات در شوروی.
شش- رواج فساد، ارتشاء، دزدی، خیانت و اختلاس در تخریب اقتصاد.
نظام های ایدئولوژیک مانند شوروی و نظام کنونی ما چون برای همه چیز راه حل ندارند نمی توانند به دروغ و فریب متوسل نشوند. از آنجا که اینگونه نظام ها بسیار بسته هستند، دروغ برای حفظ کنترل حاکم میشود، فساد رشد می کند، سلسله مراتب برای ایجاد امنیت شخصی در هم تنیده میشود، خودی و ناخودی بوجود میاید و سطح فساد و غارتگری بطور پلکانی بالا میرود، زیرا اعمالشان از دید و نظارت مردم پنهان است. امروز شرایط بحران سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و سیاست خارجی در کشور ما بسیار بدتر از شوروی در زمان فروپاشی است. بسیاری از سردمداران کشوری و لشگری مست نادانی خود شبها دعا میکنند روزها دروغ میگویند.
پرسش ۷: بخشی از اوپوزیسیون از احتمال سوریه ای یا ونزوئلایی شدن ایران خبر می دهند. کدام یک از این احتمالات به واقعیت نزدیک است؟
کورش زعیم: هر دو احتمال وجود دارد و افزایش این احتمال بسته به درجه آگاهی و شعور مسئولان در تشخیص راهبرد داخلی مربوطه است. ما پیشنهادهای خود را کرده ایم. شمار مسئولان دانا و هوشمند و میهن دوست در نظام جمهوری اسلامی بسیار اندک است. من در روز معرفی کابینه محمود احمدی نژاد در مصاحبه ای تلویزیونی گفتم که همه وزیران او بیسواد یا نادان نسبت به مسئولیت خود هستند. در روز معرفی کابینه حسن روحانی در مصاحبه مشابهی گفتم که کابینه ایشان تنها پنج وزیر باسواد دارد و سه تن از آنان را نام بردم و رییس بانک مرکزی ایشان را نام بردم که بیسواد و به امور بانک مرکزی ناوارد است و میتواند تنها کانال فساد باشد. منظورم اینست که با این درجه از دانایی و توانایی در دیوانسالاری، کشور بجز به سوی فروپاشی نتوان رفت. من حتی در یکی از بازجویی های خود در زندان اوین، آنها را به چالش کشیدم که اجازه دهند در یک مناظره تلویزیونی همه مسئولان تراز اول کشوری و لشگری را به چالش بکشم و درجه دانش و تجربه و لیاقت آنان را نسبت به مسئولیتشان نشان بدهم. با چنین ناکارآمدی و فساد گسترده و حیرت انگیز در این سامانه دیوانسالاری که شهره آفاق شده، کشور میتواند زاینده هرگونه بحران شدید کنترل نشدنی بشود؛ آنهم در آینده نزدیک.
پرسش ۸: و احتمال تحریم عربستان به دلیل نقض حقوق بشر چه تاثیری بر روی روابط تهران و آنکارا و سیاست خارجی ایران می گذارد؟
کورش زعیم: احتمال تحریم عربستان توسط امریکا بر پایه حقوق بشر بسیار کم است. دولت امریکا برای فروش مبالغ هنگفت اسلحه به عربستان و دیگر کشورهای ثروتمند منطقه علیه لولویی که از ایران برایشان ساخته اند نیاز دارد. اگر تحریمی هم رخ دهد نفتی نخواهد بود. روابط ایران و آنکارا برای سالهای آینده کماکان دچار تلاطمی کنترل شده خواهد بود و عربستان تنها اثر زودگذر داشته و خواهد داشت.
https://kayhan.london/fa/1397/08/01/کوروش-زعیم-همه-شرایط-فروپاشی-وجود-دارد
متن دل نوشته نرگس محمدی در زندان اوین
سپیده کرامت بروجنی
کودکانم و توقف زمان در ۸۸ ماه پیش
نرگس محمدی از زندان اوین
نرگس محمدی، نایب رییس کانون مدافعان حقوق بشر که پس از پایان مرخصی ۷۲ ساعته به زندان بازگشت با نگارش دل نوشته ای از دوری کودکانش نوشته است که به دلیل زندگی در پاریس نتوانسته آنها زا ببیند.
به گزارش سایت کانون مدافعان حقوق بشر، متن دل نوشته نرگس محمدی به شرح زیر است.
پس از سه سال و نیم در خانه ام را باز می کنم.
گویی این خانه بدون علی و کیانا، همان جایی نیست که مرا ظالمانه از آن بیرون کشیدند، صدای شیطنت، مامان مامان گفتن کودکانم را می شنوم.
قلبم یک باره آنچنان سنگین می شود که صدای دوستان عزیرم را که در منزل گرد هم آمدند تا به جای همسر و فرزندانم خوشامد گویی کنند نمی شنوم. چشمانم دنبال چیزی است. چشمم به یک جفت دمپایی کوچک صورتی چند سانیمتری می افتد، دمپایی های علی و کیانای عزیرم. برمی دارم و به سینه ام می فشارم. من در زمان متوقف شده ام. در زمان متعلق به همین دمپایی های چند سانتی متری در پاهای کوچک دخترم. کیانا را در اسکایپ دیدم، بزرگ شده، موهایش بلند و چهره اش عوض شده، علی تغییر کرده و پسر کوچولوی مو فرفری من قد کشیده. کمی جلوتر آمدم. سانتیمتر پونی کوچولوها را می بینم که به دیوار چسبانده بودم تا سانتیمتر به سانتیمتر قد کشیدنشان را ثبت کنم. آخرین شماره. از علی پرسیدم قدت چقدر است؟
گفت ۱۶۱. فاصله ۴۰سانتیمتر را از دست داده ام، ثبت نکردم، ندیدم، خوشحال نشدم و … وارد اتاق خواب می شوم عروسک السای کیانا، ببر مهربان علی روی تختخوابهایشان دراز کشیده اند.
رو تختی ها دست نخورده. همه چیز برای من در آن زمان یعنی ۸۸ ماه پیش متوقف شده است. در کمد را باز کردم پر اسباب بازی کودکان ۸/۵ ساله است. روی در کمد دو برنامه درسی است. ساعت ۹-۸ کلاس فارسی. ازکیانا در مورد کلاسهایش در پاریس پرسیدم. ۹-۸ کلاس فرانسه. من در ساعت ۹-۸ کلاس فارسی سه سال و نیم متوقف شده ام. این فاصله چیزهایی را از دست داده ام. کودکانم بزرگ شدند، تغییر کردند. فقط از بابا می گویند و مامان جایی در زندگی روزمره، خوابیدن، بیدار شدن، مدرسه رفتن، خرید، بازی حتی غذا پختن، حتی رازهایشان ندارد.
من هم برای آنها متوقف شده ام.
طرح از سپیده کرامت بروجنی
استبداد زندگی را متوقف می کند.
استبداد فاصله را فعال و به هم رسیدن ها و با هم بودن ها را منفعل می سازد.
استبداد جان می سوزاند و روح می رنجاند. استبداد روح و جسم را توامان زخم می کند. شاید یکی دیده شود اما آن دیگری پر زخم و پر عفونت، دیده نمی شود.
استبداد فقط با شکنجه و زندان و هجرت و سرکوب، انسان ها را شکنجه نمی کند.
استبداد در زاویه به زاویه و لحظه به لحظه یعنی در هر مکان و زمان، زیست بشر را می خشکاند.
http://www.humanrights-ir.org/detail/1995
سه شنبه 2 اکتبر 2018
دلایل افزایش تجاوز جنسی/ چه باید کرد؟
نیلوفر ایمانیان
جامعهشناس و عضو هیأت رییسه موسسه خانواده سلامت بنیان گفت: فقدان عدالت اجتماعی و وجود تبعیضهای فراوان اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی یکی از علل تجاوز است و ما اگر میخواهیم تجاوز را کاهش دهیم باید روی این موضوعات کار کنیم. به گزارش موسسه خانواده سلامت بنیان، یکی از ابعاد مهمی که در موضوع تجاوز جنسی میتوان روی آن تمرکز کرد بعد اجتماعی این مساله است که این بعد را هم در حوزه پیشگیری و هم در حوزه اقدامات لازم پس از وقوع جرم میتوان مدنظر قرار داد. برای آگاهی بیشتر از ابعاد اجتماعی موضوع تجاوز جنسی با بنیامین نعیمایی، جامعهشناس، فعال اجتماعی و عضو هیأت رییسه موسسه خانواده سلامت بنیان گفتگو کردیم که مشروح این گفتگو را پیش رو دارید.
عدهای معتقدند آمار تجاوزهای جنسی بالا رفته و به همین دلیل است که اخبار پیرامون این موضوع نیز بیشتر شنیده میشود اما به اعتقاد عدهای دیگر، آمار تجاوز بیشتر نشده بلکه رسانهای شدن این موضوع در سالهای اخیر است که باعث شده این مساله در جامعه ما پر رنگ شود. به نظر شما چه عواملی باعث شده این روزها در رسانهها اخبار زیادی از تجاوزهای جنسی بشنویم؟ باید بهصورت مجموعه به موضوع نگاه کرد چرا که هیچ یک از پدیدهها و آسیبهای اجتماعی را نمیتوانیم تنها با یک علت تبیین کنیم و در همه پدیدههای اجتماعی علتها چندگانه هستند. در موضوع تجاوز نیز چند اتفاق در جامعه افتاده است. یکی از این اتفاقات این است که به واسطه تغییرات اجتماعی دسترسی مردم به ابزارهای رسانهای بسیار بیشتر شده است. در واقع، میتوانیم بگوییم در گذشته دسترسی به رسانه محدود بوده اما الان این دسترسی بیشتر شده و بر عمومی شدن اخبار مربوط به تجاوزها تأثیر گذاشته است. به اعتقاد من از میان مجموعه علتهای بیشتر شنیده شدن موضوع تجاوز میتوان سهمی ۳۰ درصدی را به رسانهها اختصاص داد.
تبعات مثبت و منفی بازتاب رسانهای تجاوزهای جنسی از گذشتههای بسیار دور تجاوز در کشور ما وجود داشته اما رسانه به عمومیتر شدن آن کمک کرده و در این زمینه جریانسازی صورت گرفته که اتفاق مثبتی است. البته این اتفاق، تبعات منفی هم داشته که از میان این تبعات میتوان به افزایش نگرانیها اشاره کرد. همچنین، به دلیل این رسانهای برخی از خانوادههای آسیبدیدگان مورد آزار قرار میگیرند چرا که وقتی هیاهوی رسانهای فروکش میکند خانواده و فرد آسیبدیده میماند با جامعه و تبعاتی که سالها درگیر آن است.
بحث دومی که در رابطه با این سوال میتوان به آن پرداخت بحث افزایش آمار تجاوزهای جنسی است. البته، این آمار را باید دستگاههای قضایی و انتظامی اعلام کنند اما از نظر بنده در کنار بحث دسترسی رسانهای و عمومیتر شدن آن، شاهد افزایش آمار تجاوز به عنف هستیم.افزایش آگاهیها باعث اعلام بیشتر موضوع تجاوز شده است
بحث سوم این است که به واسطه افزایش آگاهی و تحولات جهانی و تغییراتی که در اثر این تحولات در جوامع مختلف بهوجود آمده و همچنین تغییر نسل، اعلام تجاوز بیشتر شده است. شاید اگر مثلا ده سال پیش به کسی تجاوز میشد او از حق خود میگذشت و سکوت میکرد اما امروز این مطالبه وجود دارد که متجاوز باید به سزای عمل خود برسد. بنابراین، افزایش آگاهی اتفاق افتاده و بیشتر از گذشته این موضوع اعلام میشود. این مساله که در ایرانشهر ۳ نفر شکایت رسمی کردند مساله بسیار مهمی است چرا که اگر در گذشته در آن جامعه بسیار سنتی تجاوزی صورت میگرفت حاضر بودند قربانی را از بین ببرند تا این لکه ننگ را از دامان خانواده خود پاک کنند اما امروز میبینیم که چند نفر از قربانیان تجاوز شکایت رسمی میکنند. این مساله بسیار ارزشمند است چون نشان از افزایش آگاهی دارد و وقتی آگاهی افزایش پیدا میکند مطالبات هم زیاد میشود تا متجاوز به سزای عمل خود برسد. کسی که در مورد تجاوز شکایت میکند این مطالبه را دارد که دولت، حاکمیت و جامعه پشت او بایستند. طوفانهای توییتری و امثال آن در فضای مجازی که در راستای حمایت از قربانیان اتفاق میافتد اقدام مثبتی است اما آیا قانون هم پشتوانه قربانیان هست؟ قانون میگوید در این زمینه نیاز به شاهد داریم اما آیا در صحنه تجاوز شاهد حضور داشته و فیلمبرداری شده است؟ قوانین ما متأسفانه ضعف دارند و در راستای حمایت از فرد آسیبدیده نیستند. این قوانین باید تقویت شوند.
دلایل افزایش تجاوز جنی: پس شما در صحبتهای خود اشاره کردید که عقیده دارید تجاوز در جامعه ما افزایش پیدا کرده است. به نظر شما چه دلایلی موجب افزایش تجاوز شده است؟ جریان فرهنگی اجتماعی که در بیش از ۳۰ سال گذشته در کشور حاکم بوده باید پاسخگوی این اتفاقات باشد. اما بهطور کلی میتوان گفت عدم آموزش مهارتهای دهگانه به ویژه مهارتهای خودآگاهی، اعتماد به نفس و نه گفتن، پرهیز آموزش و پرورش از اطلاعرسانی در این حوزه و عدم آگاهی آسیبدیدگان از دلایل اصلی افزایش تجاوز هستند.
بخش دوم دلیل افزایش تجاوز در جامعه به مشکلات اقتصادی و اجتماعی برمیگردد و باید به مشکلات اجتماعی که در نتیجه مشکلات اقتصادی و افزایش آمار بیکاری به وجود آمده توجه داشت. مثلا جوانی را در نظر بگیرید که از شهرستان به تهران آمده و تحولات جامعه را میبیند، از خانواده دور است و به دلیل بیکاری انرژیهای جسمی، روحی و جنسی او روی هم تلنبار میشود، در عین حال، از طریق گوشی اندروید خود به راحتی میتواند به فیلمهای مستهجن دسترسی داشته باشد اما آگاهی لازم برای کنترل و مدیریت این فضا را ندارد، چنین کسی احتمال دارد به کارهایی مانند تجاوز جنسی رو بیاورد. کسی که بیکار است، مشکلات اقتصادی دارد، تحت فشار روحی و روانی خانواده است و وارد جامعه افسار گسیختهای میشود که آزادی در آن معناهای دیگری پیدا میکند، سرکوبهای زندگی خود را در حوزه جنسی جبران میکند و ممکن است دست به تجاوز بزند.
بحث دیگر، مصرف موادمخدر است. قبلا اینگونه بود که متجاوزان تحت تأثیر روانگردانها و موادمخدر دست به این کار میزدند اما الان درصد این مساله کم شده است و نسبت کسانی که تحت تأثیر مصرف موادمخدر دست به تجاوز میزدند به نسبت متجاوزینی که سابقه مصرف مواد ندارند کاهش پیدا کرده است. اما بهطور کلی تأثیر مواد مخدر را هم باید در این زمینه مدنظر قرار داد.
موضوع دیگر، کمبود فضای فراغتی برای جوانان است. کار که برای جوانان ایجاد نشده است و محدودیتهای مالی دارد و نمیتواند به دلیل مشکلات مالی تفریحات خاصی داشته باشد. این مساله هم به افزایش تجاوز کمک کرده است. در این زمینه علل سیاسی و حاکمیتی هم وجود دارد که در حوزه بحث ما نمیگنجد.
ضرورت تغییر نگاه و آموزش به نظر شما جامعه و مسئولان آن از طریق چه سازوکارهایی میتوانند به کاهش تجاوز جنسی کمک کنند؟ اولین بحث ما آموزش است. آموزش و پرورشی که ناظم آن مدیریت مسایل جنسی عدهای از دانشآموزان را برعهده داشته نمیتواند به خود افتخار کند اما به هر حال، باید اجازه بدهند که آموزش در این حوزه حداقل از دوره متوسطه اول اتفاق بیفتد. پس تربیت جنسی و آموزش مسایل خودآگاهی، اعتماد به نفس و مهارت نه گفتن باید در حوزه آموزش و پرورش در مقطع متوسطه اول اتفاق بیفتد. در حوزه رسانههای عمومی باید کارویژهای اتفاق بیفتد تا آدمهایی که در این زمینه آسیب دیدند در مورد خود صحبت کنند اما متأسفانه این کار انجام نمیشود. توجیه دوستان هم این است که این کار اشاعه فحشاست یعنی اگر به مردم آموزش بدهیم که چگونه از خود مراقبت کنند تا به آنها تجاوز نشود فحشا را اشاعه دادهایم اما نتایج دادههای مستند نشان میدهند که اینگونه نیست و اگر این آموزشها داده نشود وضعیت بدتر خواهد شد. این ضرورت وجود دارد و در حوزه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باید تغییر نگاه اتفاق بیفتد و انواع رسانهها کارویژههایی در حوزه آگاهیرسانی داشته باشند. کسانی که آزار دیدهاند، از نظر حقوقی و قانونی و مراقبتهای روانشناختی نمیدانند چه سازوکاری وجود دارد و باید به کجا مراجعه کنند. اورژانس اجتماعی میتواند در این زمینه کمک کند و یکی از راهکارهای موثر، تبلیغ و ترویج فعالیتهای اورژانس اجتماعی در کشور است.
تغییرات قانونی مورد نیاز موضوع دیگر، ضرورت تغییرات قانونی است. نمایندگان مجلس و کمیتههای تخصصی باید روی این موضوع کار کنند تا قانون به سمت دفاع از فرد مورد تجاوز قرار گرفته پیش برود. در واقع، به جای این که قربانی بخواهد بیگناهی خودش و این که مورد آزار قرار گرفته را ثابت کند متجاوز باید ثابت کند که بیگناه است.همچنین، پزشکی قانونی باید این مساله را ثابت کند. وقتی کسی مورد آزار جنسی قرار میگیرد زمان مشخصی وجود دارد که پزشکی قانونی میتواند تشخیص دهد این تجاوز از سوی چه کسی صورت گرفته است. بنابراین، این بازه زمانی اهمیت دارد و باید به آن توجه شود. مباحث قانونی، آموزش و آگاهیرسانی از طریق رسانهها و فضای مجازی بسیار اهمیت پیدا میکند و در این آموزشها زنان و مدارس باید سهم عمدهای داشته باشند.
مشکلات اجتماعی قربانیان تجاوز چیست؟بار روانی و فرهنگی خانوادههایی که قربانی تجاوز دارند بسیار زیاد است. پدران و مادران و زنان بهعنوان متولیان خانواده اگر فرزندشان با این مساله مواجه شد باید این بار فرهنگی را بپذیرند و به دوش بکشند و تلاش کنند تا مشکلات ناشی از آن حل شود. البته، بحث ما بیشتر باید روی موضوع پیشگیری متمرکز شود اما متأسفانه روی این موضوع تمرکز نمیکنیم و تنها به دنبال درمان هستیم.
ریشه بسیاری از تجاوزها مشکلات اقتصادی و انواع تبعیضها در جامعه است ریشه بسیاری از این تجاوزها مشکلات اقتصادی است و دولت در سطح کلان باید به موضوعاتی مانند بیکاری، فقر، تبعیضهای اجتماعی و برقراری عدالت اجتماعی بپردازد. سال گذشته فردی در شمال شهر تهران به چند خانم متعرض شده بود و وقتی از او پرسیدند چرا این کار را انجام دادی، پاسخ داد من وقتی میدیدم کسی با ماشین مدل بالا در خیابان راه میرود به خودم میگفتم چرا من نباید این ماشین را داشته باشم. پس فقدان عدالت اجتماعی و وجود تبعیضهای فراوان اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی یکی از علل تجاوز است و ما اگر میخواهیم تجاوز را کاهش دهیم باید روی این موضوعات هم کار کنیم.
حمایتهای اجتماعی از قربانیان باید مستمر باشد. موضوع دیگر این است که باید روی خانوادهمحوری متمرکز شویم. بخشی از این آموزشها باید در خانواده اتفاق بیفتد و زنان بهعنوان کارگزاران اصلی خانواده سهم عمدهای در ارایه این آموزشها دارند. فرهنگ عمومی و رفتار اجتماعی و فرهنگی مردم نیز بسیار مهم است. این که مشکل قربانی را رسانهای کنیم و برای او کمپین تشکیل دهیم خیلی خوب است اما آیا به آینده آن فرد فکر شده که بعدا او و خانوادهاش چگونه میخواهند در جامعه زندگی کنند؟ کار رسانهها کوتاه مدت و با فشار زیاد است که در نتیجه آن، جوی ایجاد میشود و بعد رها میشود اما این حمایت اجتماعی باید مستمر باشد.
فرهنگسازی باید با کار اجرایی تعریف شود
در حوزه فرهنگسازی اجتماعی چه کاری میتوان انجام داد؟اولا باید آگاهیها افزایش پیدا کند. ما از کلمه فرهنگ زیاد استفاده میکنیم اما متأسفانه تعریفی از آن نداریم. کار فرهنگی مشخصا باید با تعریف خاص، هدفگذاری و تعریف کار اجرایی باشد یعنی اگر میخواهیم فرهنگ خانواده و جامعه تغییر کند اولا باید توجه داشته باشیم که این کار، بلند مدت است و ثانیا این فرهنگسازی باید با کار اجرایی تعریف شود.اگر ما به سمت کاربستهای اجرایی سیاستگذاری فرهنگی حرکت کنیم بسیار میتوانیم موفق باشیم. یعنی اگر هدف ما افزایش آگاهیهای شهروندان در برخورد با آسیبدیدگان اجتماعی است هدف خوبی داریم اما تا زمانی که این هدف روی کاغذ است تأثیری ندارد و باید به دنبال راهکارهای اجرایی باشیم. لازمه این اتفاق هم در نظر گرفتن اعتبارات مناسب است چرا که ما مجبوریم برای فرهنگسازی هزینه کنیم. متأسفانه سیاستگذاران و دولتمردان ما به دلیل این که کار فرهنگسازی کاری ملموس نیست ترجیح میدهند بیشتر سراغ اقداماتی از قبیل کارهای عمرانی بروند که سنجش آنها راحتتر و ملموستر است. در حالی که اگر بدانیم هزینه در حوزههای فرهنگی و اجتماعی بسیار سودآورتر از هزینه در حوزههای عمرانی است اولویت را به حوزههای فرهنگی و اجتماعی اختصاص میدهیم.
ايران سرزميني كه هنوز هم بدنش پر از درد است
دلنوشته از زبان بانو گلشاد
به قلم نگار کلایی
سی و یکم شهریور هر سال یادآور یک اتفاق تلخ است که هشت سال سرزمین ما را درگیر جنگی کرد کهجان نازنین صدها هزار تناز بهترین فرزندان این مملکت را ستاند و ده ها هزار تن را به اسارت کشاندو یا زخم هایی بر بدن آنان بر جای گذاشت که همچنان و پس ازسالها با آنهاست
جنگ در ايران باعث سوختن فرصت هايي شد كه برنگشت در واقع جنگ ايران با عراق جنگِ آیتاللهخمینی با صدام حسین بود
مردانی که هموطن ما بودند و سالهای مدید، ٣ سال و ٥ سال و ٨ سال و ١١ سال از روزهای عمرشان در حصار دیوارهای سر به فلک رسیده سپري كردند،
بی آن که احدی از خانواده، حتی امیدی به زندهبودنشان داشته باشد.
پاییز آن سال ها غم انگيز گذشت و حالا یادگاران جنگ که سالها در اسارت بودند نااميد و شكسته به ايندهايران چشم دوختند
چه سياستي بود كه اون همه جوان رشيد كشته شوند؟
چه سياستي بود كه تمام تحصيل كرده هاي زمان پهلوي در همان دوران به سربازي اجباري آن هم در منطقه بروند و دقيقا به عمليات هايي اعزام شوند كه يا برگشت نداشت يا اگر برگشتن آدم سابق نباشند!!!!
جنگ چيزي نداشت جز صدها أسير ،
صدها شهيد و جانباز و
صدها كودك كه حتي يك لحظه طعم پدر را نچشيدند،
كودكاني پر از حسرت نعمت داشتن پدر كه لحظه لحظه این احساس با آنان رشد نمود.
فرزندا ما با نگاه ترحم آمیز و توام با محبت دیگران و دست های نوازشی که بر سر آنان كشيده می شود و زخم انان تازه تر می گردید.
به نام شهدا و فرزندان آنان انواع و اقسام قوانین تنظیم شد که بسیاری از آن ها به مرحله اجرا در نیامد وتنها زخمزبانهایش
برای انان به یادگار ماند.
پس از جنگ عدهای تلاش کردند با نام آنان برای بالا رفتن ازپلههای ترقی و آوردن چند رای
بیشتر برای قرار گرفتن در مسند ریاست برای خود استفاده نمایند.
جمعی دیگر نیز که تحصیل را واجبتر از حضور در میادین دفاع مقدس می دانستند بر صندلی قدرتقرار گرفتند و دست به چپاول و اختلاس زدند خوی سرمایه داری کاخ نشینی در میان همین افراد در حالگسترش است
و طعنه ها و توهین هایش نصیب همسران و كودكاني شد
كه سرنوشت آنها را جنگ رقم زد
و فضا بهسمتی هدایت گرديد که نتوانستیم در جامعه ایران با سربلندی زندگی کنیم.
فرزندانمان نتوانستند در مدارس و دانشگاه ها سر خود را با افتخار بلند کنند و اعلان نمایند
ما فرزندان همان کسانی هستیم که بنا بر اعتقادات شان و جو حاكم از کشورشان با چنگ و دندان دفاع کردند،
همیشه با کنایه داشتن سهمیه روبرو شدند و ما آسیب دیده های اجتماع حاضر بودیم و هستیم این سهمیه با منت و پر از دروغ و ریا را نداشته باشیم. ولی عزیزانمان کنارمان باشند و حالا هم با اوضاع ايران همان همسران و كودكان ديروز هم مي جنگند و روي خوش زندگي و نديدند که تمام اين مسائل به خاطر حاكميت غلط ايران است و ما مردم ایران همه زخم خورده از جامعه و حاکمیت ایران هستیم.
نگاهی به وضعیت دانشجو و حق تحصیل اقوام و ادیان در ایران
مینا فرشی
سازمان حقوق بشر و دانشجوی نگرانی عمیقی از وضعیت نگران کننده ازادی عمل در جمهوری اسلامی ایران ایراز میکنند به ویژه در زمینه نقض ازادی بیان- ازادی تشکل ها در محوطه های دانشگاهی و همچنین رویه هایی که برای مقامات دولتی این امکان را ایجاد کرده که به صورت خودسرانه دانشجویان را اخراج و یا از تحصیل محروم و مدرسین و اساتید اموزش عالی را به خاطر عقاید و یا فعالیتهای سیاسیشان از کار برکنار کنند. از سال 2009 بیش از ششصد د انشجو و چندین استاد دانشگاه بازداشت شده و قطعا بسیاری از انها به زندان افتاده اند. علاوه بر این صدها تن بخاطر فعالیتهای سیاسی خود از تحصیل محروم شده اند. حق تحصیل برای تمامی انسانها و بدون هرگونه تبعیضی تضمین شده است از جمله در اعلامیه جهانی حقوق بشر میثاق بین المللی حقوق اقتصادی اجتماعی و فرهنگی و کنوانسیون یونیسکو علیه تبعیض تحصیلی و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران هم انرا تضمین کرده است. میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی و کنوانسیون بین المللی حذف تبعیض نژادی نیز به نوبه خود حقوق افراد در ازادی عقیده و بیان را مورد حمایت قرار داده و اعمال تبعیض علیه افراد بخاطر جنسیت- مذهب-اعتقاد-قومیت یا عقاید سیاسی را منع میکنند. این میثاق همچنین از حقوق اقلیتها در اشتراک با دیگران حمایت میکند تا بتوانند از فرهنگ خود بهره مند شوند و به مذهب خود عمل کنند. در میثاق بین المللی نظریه 13 ان که در سال1999 مواردی را در خصوص ازادی علمی بیان کرده که (اختیار افراد در بیان ازادانه نظرات خود پیرامون موسسه یا دانشگاهی که در ان مشغول به کار هستند- انجام وظایف خود بدون تبعیض و یا داشتن هراس از سرکوب شدن توسط دولت- مشارکت در نهادهای علمی حرفه ای و بهره مند شدن از تمامی حقوق بشر در سطح بین المللی به رسمیت شناخته شده است.) از طرفی (محرومیت دانشجویان و مدرسان از ازادی علمی )نقض ماده 13 این میثاق است.
ازدی علمی هم در یونسکو اینگونه تعریف شده است ( ازادی تدریس و مباحثه-ازادی انجام تحقیقات و پخش و انتشار انها- ازادی از سانسور نهادینه –ازادی بیان عقاید و نظرات بدون اعمال هرگونه محدودیت و بدون هرگونه تبعیض و هراس از سرکوب توسط حکومت.) در ادامه تاکید میکند که اساتید نباید به تدریس مطالبی که برخلاف دانش و عقاید انهاست واداشته شوند – نباید مجبور به استفاده از روشهایی شوند در برنامه درسی که برخلاف استانداردهای بین المللی حقوق بشر است و نباید در معرض اخراج قرار بگیرند مگراینکه دلایل کافی در ارتباط با عملکرد حرفه ای انها وجود داشته باشد و این دلایل در حضور افراد بی طرفی رسیدگی شوند.با توجه به این استانداردها موسسات اموزش عالی باید از رفتار منصفانه و عادلانه با دانشجویان براساس حقوق بشر پشتیبانی کنند و سیاستهایی را اتخاذ کنند که برخورد یکسان و برابر با زنان و اقلیتها را بدون خشونت و ازار و اذیت تضمین کند.
با این حال دانشجویان واساتید در ایران بخاطر عقاید – جنسیت-مذهب-و قومیت خود کماکان با نقض حقوق خود مواجه هستند. شبکه اموزش و حقوق علمی(سازمان غیر دولتی و مستقلی که بر وضعیت ازادی علمی نظارت دارد) در سال 2011 حداقل 92مورد نقض حقوق علمی در ایران را ثبت کرده. حتی دفتر تحکیم وحدت بزرگترین سازمان مستقل دانشجویی در ایران اعلام کرده که در فاصله سال2009-2012 حداقل 396 دانشجو بخاطر ابراز مخالفت های سیاسی مسالمت امیز توسط وزارت علوم تحقیقات و فناوری از ادامه تحصیل محروم شده اند و 634 دانشجو توسط نهادهای امنیتی بازداشت شدند. سازمانهای امضاکننده میگویند اطلاعاتی جمع اوری شده مبنی بر اینکه مقامات ایرانی مرتب فعالان دانشجویی در ایران را بخاطر انتقادات مسالمت امیزشان از سیاست و حکومت مورد تهدید- تعلیق از تحصیل بازداشت- تعقیب و پیگرد قانونی قرار میدهند و محکوم میکنند و همچنین صدها گردهمایی و نشریه های دانشجویی را غیر فعال کردند . در حال حاضر هم بیش از 30 دانشجو تنها بخاطر حق استفاده از ازادی بیان و عقیده و ایجاد گردهمایی و شرکت در تظاهرات و یا عضویت در سازمانهای دانشجویی در زندان محکومیتهای طولانی حبس خود را میگذرانند. افرادی مثل بهاره هدایت-مجید توکلی- علی اکبر محمد زاده- حسن اسدی زیدابادی- حامد امیدی- حامد روحی نژاد و چند تن از اساتید در بند مسعود سپهر- قربانعلی بهزادیان نژاد- داوود سلیمانی- محسن میردامادی- و زهرا رهنورد که در حبس خانگی است البته در این بین محمود بادوام- ریاض سبحانی- فرهاد صدقی- کامران مرتضایی از مدرسین موسسه اموزش عالی بهاییان هستند که در حبس بسر میبرند. از طرفی دولت ایران از دانشجویان متقاضی ورود به دوره های بالاتر از کارشناسی و نیز داوطلبین تدریس در دوره های اموزش عالی را براساس عقاید ایدئولوژیک انها گزینش میکنند همچنین از طرف شورای عالی انقلاب اسلامی برای دانشجویان داوطلب به ادامه تحصیل در مقطع اموزش عالی دروس عقیدتی سیاسی وضع شده است. این مقررات توسط وزارت اطلاعات وزارت علوم تحقیقات و فناوری و کیمته های انضباطی دانشگاهها مورد استفاده قرار میگیرد تا به صورت خودسرانه بر دانشجویان اعمال فشار کنند و انها را بخاطر عقاید و نظراتشان مجازات کنند و در صورت لزوم از ثبت نام محروم کنند.این مقررات برخلاف ماده 3 قانون اساسی مبنی بر حق تحصیل برای تمامی شهروندان میباشد.
سازمانهای امضا کننده اعلام کرده اند که بسیج فعالیت چشمگیری در مراکز دانشگاهی دارد و در برخورد خشونت امیز با دانشجویان مشارکت میکند از جمله حملات مکرر به اعتراضات مسالمت امیز دانشجویان و خوابگاهها که جراحات جدی یا مرگ چندین تن از دانشجویان شد. علاوه بر این اقلیتهای ایران در دوره های تحصیلی اموزش عالی با محرومیت و تبعیض سیستماتیک مواجه هستند. مقامات ایران مشخصا پیروان ایین بهایی را مورد هدف قرار داده اند و انها را تنها بخاطر عقاید مذهبی شان از ادامه تحصیل در مقطع اموزش عالی محروم میکنند. در سال 2011 مقامات ایرانی به موسسه اموزش عالی بهاییان که به عنوان یک دانشگاه مکاتبه ای انلاین در سال 1987 تاسیس شده بود یورش بردند و 30 مدرس ان را بازداشت و زندانی کردند. حداقل نه تن ازاین مدرسین با اتهاماتی مبنی بر استفاده مسالمت امیز از ازادی بیان محکوم شده اند و هم اکنون در زندان بسر میبرند.
فعالین دانشجویی که برای دفاع از حقوق اقلیتهای قومی فعالیت میکنند بخاطر نارضایتی از تبعیض علیه خود معمولا با خشن ترین مجازاتها توسط مقامات ایرانی مواجه میشوند از جمله با بازداشتهای خودسرانه و خشونت امیز – حکم های سنگین زندان و گاهی اعدام که در سال 2011 چهار تن از اعضای اتحادیه دموکراتیک کرد بازداشت و چندین نفر دیگه از اعضا به نهادهای امنیتی احضار شدند.
همچنین تبعیض علیه زنان در سیستم اموزش عالی ایرا افزایش یافته است. جداسازی جنسیتی که اخیرا در برخی دانشگاهها به اجرا گذاشته شده است این سوال را پیش اورده که به شرط وجود ظرفیت و با توجه به قوانین بین المللی –زنان و مردان از اموزش عالی با کیفیت یکسان بهره خواهند برد یا خیر! گزارشات حاکی از ان است که سهمیه هیی از طرف وزارت علوم تحقیقات اعمال شده که پذیرش زنان در برخی رشته های تحصیلی محدود شده است این یعنی زنان برای استفاده از حق خود مبنی بر دسترسی بدون تبعیض به اموزش عالی با محدودیت فزاینده ای روبه رو هستند. علت تصویب این سهمیه ها برای پذیرش درصد بالاتری از مردان به نسبت به زنان است.
وضعیت اساتید و مدرسین اموزش عالی هم بهتر نیست از انتخابات 2009 تاکنون مقامات ایرانی بیش از یکصد تن از اساتید دانشگاه را بخاطر عقاید سیاسی شان و یا مخالفت با دولت اخراج کرده اند. این عمل در تناقض با ماده 13 میثاق بین المللی حقوق اقتصادی اجتماعی و فرهنگی است که دولتها را ملزم میکند تا ازادی علمی و استقلال دانشگاهها را تضمین کنند. سرانجام وزارت علوم تحقیقات و فناوری برنامه ای را در دستور قرارداده که هدف ان ((تطبیق دادن )) برخی از رشته های تحصیلی با ایدئولوژی اسلامی به تعریف حکومت است مثل رشته های حقوق- فلسفه- روانشناسی- علوم سیاسی- هنر و مدیریت فرهنگی. سازمانهای امضا کننده به شدت از مقامات ایرانی میخواهند تا ایران به تعهدات بین المللی خود برای پاسداشت حق تحصیلی و ازادی عمل از راههای زیر عمل کند
- فورا و بدون هیچ قید و شرط تمام دانشجویان و مدرسان اموزش عالی در ایران که بخاطر استفاده ی مسالمت امیز از حق ازدی بیان تشکل و گردهمایی زندانی شدند ازاد کنند از جمله مدرسان موسسه اموزش عالی بهاییان- و نیز کسانی را که نظرات سیاسی خود را بیان کرده اند.
2.به شناسایی و برخورد منظم با دانشجویان بخاطر عقاید و یا فعالیتهای سیاسی مدنی و یا مذهبیشان پایان دهند و مقررات پذیرش دانشجو را مورد تغییر و بازبینی قرار دهند
- تمامی واحدهای اطلاعاتی و نیروهای بسیج را از مراکز دانشگاهی بیرون ببرند.
- به سازمانهای دانشجویی مستقل و مسالمت امیز ایرانی اجازه دهند تا ازادانه و بدون دخالت و مزاحمت از جانب نهادها به فعالیت بپردازند.
- به سیاستهای تبعیض امیز علیه زنان پایان دهند از جمله سیستم سهمیه بندی رشته ها- توقف جداسازی جنسیتی- محدودیت در محوطه دانشگاهی – و همچنین برداشتن اجبار در پوشش
- به تمامی سیاستها و اقداماتی که علیه اقلیتهای مذهبی و قومی در ایران به ویژه جامعه بهایی تبعیض اعمال میکنند پایان دهند
- روشی که براساس عقاید شخصی و سیاسی جهت استخدام – ارتقا و یا اخراج مدرسین موسسات اموزش عالی هست خاتمه دهند.
- اطمینان حاصل کنند که مدیریت دانشگاه- برنامه های درسی وفرایند پذیرش در دانشگاهها به دور از کنترل دولت و براساس استانداردهای علمی تعیین شده یونسکو باشد.
در یکسالگی #METOO نگاه ما به مقوله آزار جنسی زنان چقدر تغییر کرده است؟
فریبا مرادی پور
در اکتبر سال 2017 الیسا میلانو از زنان سراسرجهان خواست که تجربیات خود را از آزار جنسی با به اشتراک گذاری هشتگ #METOO بیان کنند و با این شیوه فضایی را برای محکوم کردن هر گونه آزار جنسی زنان در محیطهای مختلف ایجاد کننند. هشتگ یاد شده تبدیل به جنبشی اعتراضی در سراسر جهان شده و بارها و بارها در شبکههای اجتماعی به اشتراک گذاشته شده و موج پدیدآمده از آن نیز در عالم واقعی, پروندههای آزار جنسی افراد زیادی از جمله افراد سرشناس از سیاستمدار گرفته تا هنرمند و تهیه کننده و کارگردان سینما را برملا کرد.
هفته گذشته مجله اشپیگل به مناسبت یکساله شدن هشتگ#METOO , نتایج یک نظرسنجی در خصوص میزان فراگیری و تاثیر این هشتگ و جنبش برخواسته از آن را منتشر کرد. نظرسنجی یاد شده توسط موسسه تحقیقاتی Kanter Public و برای مجله اشپیگل در فاصله زمانی 27 سپتامبر تا 10 اکتبر 2018 و به صورت تلفنی انجام شده است و 1048 زن و مرد در این نظرسنجی شرکت کرده و به سوالات پاسخ داده اند. نتیجه این نظر سنجی در مقاله ایی تحت عنوان” اکثریت مردم آلمان چالش #METOO را مفید میدانند” منتشر شد. نتایج این نظرسنجی میگوید که به طور کلی 66 درصد از شرکتکنندگان, چالش ایجاد شده و بحثهای نشات گرفته از آنرا- بخاطر روشن تر کردن ابعاد مسایلی که در زمینه آزار جنسی زنان وجود دارد- مثبت و موثر تشخیص دادهاند و تنها 26درصد مردان و 28درصد زنان اعلام کردهاند که اثرات این چالش را منفی ارزیابی میکنند و یا علاقهایی به این بحث ندارند؛ و اشپیگل می نویسد که این مایه تعجب است زیرا همیشه ادعا میشد که این بحث صرفا مختص به گروه ممتازی از مردم شهرهای بزرگ بوده و عموم مردم التفات خاصی به آن ندارند. البته در این نظرسنجی سوالات دیگری هم در خصوص میزان اعتقاد شخصی شرکتکنندگان به برابری زن و مرد و نیز تصور آنها از بهتر شدن دنیایی که در آن زنان هم به اندازه مردان قدرت داشته باشند مطرح شده است و نتیجه نهایی میزان برابری خواهی بالایی را در بین آلمانیا و همچنین تمایل آنان به قدرت گرفتن بیشتر زنان در دنیا را نشان میدهد. بررسی آماریی از میزان تاثیر این جنبش در ایران صورت نگرفته است ولی سوالی که جا دارد مطرح شود این است که صرفنظر از همراهی کردن و یا نکردن مردم ایران با چالش METOO, در یکسال گذشته چقدر موضع مردم ما نسبت به بحث آزار جنسی زنان تغییر کرده و یا آنان را به تفکر و یا بالاتر از آن به اقدام عملی واداشته است. جواب سوال یقینا چیزی شبیه آنچه که در آلمان و برخی کشورهای اروپایی دیگر رخ داده نخواهد بود و انتظاری هم در این جهت نیست؛ ولی با توجه به رسانهایی شدن مواردی از آزار جنسی زنان و دختران (و بخصوص کودکان که متاسفانه در برخی موارد منجر به قتل کودک هم شده است) در یکسال گذشته, شاید دیگر دور از انتظار نباشد که توقع داشته باشیم لااقل در بین قشری از جامعه که در فضای مجازی فعال هستند و به صورت مرتب شبکههای اجتماعی را دنبال میکنند شاهد واکنشی در دنیای واقعی و نه مجازی باشیم. شایعهای که در هفته گذشته مبنی بر احتمال تجاوز به کودکی به نام دنیا ویسی – دختر بچهایی که ابتدا خبر فوت وی در زیر آوار دیوار مدرسهایی در یکی از روستاهای استان کردستان منتشر شد و بعد به نقل از برخی خبرنگاران محلی شایعاتی در خصوص تجاوز و قتل وی نیز بالا گرفت – پخش شد و واکنشی که نسبت به این شایعه در فضای مجازی قویتر و پررنگتر از همه شکل گرفت, از عدم بهبود چشمگیر موضع مردم ما نسبت به آزار جنسی زنان در جامعه خبر میدهد. وقتی هنوز صحبت از آن است که ” لطفا تا اثبات نشدن تجاوز در پزشکی قانونی از انتشار خبر آن خودداری کنید و به آبروی خانواده متوفی فکر کنید”, یعنی هنوز هم جامعه ما گرفتار این کجفهمی است که فردی که مورد تجاوز قرار گرفته بیآبرو شده و از اینرو جهت حفظ آبرو و اعتبار و حرمت خود فرد و خانواده و اقوام وی بهتر است که خبری در مورد تجاوز منتشر نشود و لااقل تا تایید پزشکی قانونی, رحم کرده و نشر این بیآبرویی را به تاخیر بیاندازید! کوشش برای عدم نشر اخبار کذب و یا شبههدار قابل درک, پذیرفتنی و کاملا درست و اخلاقی است ولی آنچه که در این مورد آزاردهنده است, اصرار بر ارتباط دادن آبرو و حیثیت خانواده فرد قربانی به ظلمی که غیرانسانی و غیراخلاقی بر او وارد شده است, میباشد. وقتی در همین فضای مجازی- که تصور میشود چندان سنخیتی هم با فضای واقعی کشورمان ندارد و به بیانی فرهیختهتر مینماید – در جواب این سوال که “آیا در یکسال گذشته مواردی از آزار جنسی را زبان زنان خانواده خود شنیدهاید؟” پاسخها قاطعانه “نه” هستند و یا بدتر از آن “نه خوشبختانه در خانواده ما موردی از آزار برای زنان یا دختران رخ نداده است”, پی میبریم که چه میزان در زمینه اگاهیبخشی به جامعه در مورد ابعاد آزارهای جنسی و نیز فرهنگسازی برای جامعه – که جای مجرم و قربانی را عوض نکند – کمبود داریم و بایستی برای آن به صورت مستمر تلاش کنیم.
آزار جنسی مختص به هیچ گروه, طبقه, سن, قوم, جغرافیا, فرهنگ و رده اجتماعی نیست و از طرفی محدود به تجاوز جنسی هم نبوده و همه ما تجربه آنرا در محیطهای مختلف داشتهایم. این خشونت عریان علیه ما کاسته نمیشود مگر اینکه خود ما به عنوان قربانیان آن اعلام کنیم که “من هم” تجربه ناخوشایند و آزاردهنده لمس ناخواسته در اماکن عمومی, شنیدن شوخیهای جنسی, دریافت پیشنهادات بیشرمانه از مردهای اطراف -از همکار و همکلاسی گرفته تا فروشندگان مغازهها- آزار خیابانی و متلک و نگاههای سنگین اطرافیان را بارها و بارها داشتهام. بار تغییر نگاه غلط جامعه به مقوله تجاوز و آزار جنسی زنان اول از همه بر دوش ما یعنی زنان جامعه است که قربانی هرروزه آنیم. این ما هستیم که نباید اجازه بدهیم با نگاه سراسر غلط ” قربانی خود مقصر اصلی است” یکبار دیگر قربانی شویم.
آزادی بیان و عقیده در ایران
سوسن ذاکری نژاد
انتقاد کردن به معنای مسخره کردن و یا مخالفت کردن نبوده و نیست و این واژه میتواند در زمین های مختلفی به کار گرفته شود . اگر کسی که مورد نقد قرار میگیرد همیشه خود را ارجع تر از همه و بدون عیب و کاستی بداند این به معنای دیکتاتوری به خود میگیرد . اما در مورد نقد و یا مورد انتقاد قرار دادن یک حکومت این میتواند به معنای یک حق برای هر شهروند باشد که بتواند از نحوه اداره کشور خود انتقاد کند و مسئولان حکومتی به هیچ وجه نباید فرد منتقد را مورد اذیت و آزار قرار بدهند . حتی در اسناد بین المللی هم انتقاد کردن را مورد تائید قرار داده است .البته جای این نکته محفوظ است که فرد مخالف به چه شکل و چگونه انتقاد میکند . در ماده 19 اعلامیه جهانی حقوق بشر بر اصل آزادی بیان تاکید شده است . و به صراحت در این ماده از اعلامیه جهانی حقوق بشر میگوید :
هر کس حق آزادی عقیده وبیان دارد و حق مزبورشامل آن است که از داشتن عقاید خود بیم و اضطرابی نداشته باشد و در کسب اطلاعات و افکار و در اخذ و انتشار آن ، به تمام وسایل ممکن و بدون ملاحضات مرزی، آزاد باشد. اما در ایران حکومت حال حاضر که بر مسند قدرت است چگونه و به چه شکل منتقدان خود را مورد برخورد قرار می دهد ؟ آیا اساسا انتقاد در ساختار حکومت جمهوری اسلامی دارای وجه ای می باشد یا خیر ؟ حکومت حال حاضر در ایران که با نام جمهوری اسلامی ایران شناخته می شود یک حکومت ایدولوژیک مذهبی می باشد . بارها و به دفعات و افراد بسیاری در ایران به دلیل نقد یک فرد خاص و یا حتی سیستم حکومتی در کشور مورد بازداشت و اقدامات سرکوب گرایانه ای از قبیل بازداشت و یا حبس قرار گرفته اند . نقد قانون اساسی و یا اینکه چرا شخص اول حکومتی در کشور دارای فلان نوع از رفتار است و از نظر فرد انتقاد کننده این رفتار شخص اول مملکتی متناسب با ساختار حکومتی کشور نیست .
به صرف همین انتقاد ساده که بعنوان اصل ازادی بیان و عقیده می باشد فرد مذکور بعنوان یک شهروند مورد بازداشت و شکنجه قرار گرفته است که در این بین من می توانم به افرادی از قبیل بهفرلاله زاری و یا گلرخ ایرائی اشاره ای داشته باشم که فرد اول یعنی آقای بهفر لاله زاری به صرف نقد قانون اساسی در صفحه فیس بوک به 7 سال حبس محکوم گردید آن هم با اتهاماتی واحی و فقط به صرف انتقاد از قانون اساسی . ازجمله اتهامات مطروحه برای آقای لاله زاری میتوان به توهین به رهبری و توهین به مقدسات را نام برد . حال هر انسان آزاد و اندیش در نظر بگیرد که در کشوری که حاکمیت آن خود را خدای روی زمین , همانند فرعون که هیچ کسی حق انتقاد به ایشان را نداشت میداند و به تحت هیچ عنوانی هیچ فردی نباید ساختار حکومتی و فرد اول مملکتی را مورد نقد قرار بدهد . آیت الله خامنه ای رهبری مرموز وزیرکی می باشند که قبل از بدو تاسیس جمهوری اسلامی از سال 1342 در به ثمر رسیدن جمهوری اسلامی قبل و بعد از خمینی ازجایگاه ویژه ای برخوردار است و در طی این 4 دهه پر نفوذترین مقام سیاسی و روحانی در حد خدای ساختگی بر جمهوری اسلامی حکم فرمایی کرده است از مقام ریاست جمهوری گرفته تا در جایگاه رهبریت نشسته است که در طول تاریخ ایران هرگز چنین شخص با نفوذ زیرک جاه طلب در عین حال« بسیار ترسو» برای هر گونه تغییرو تحولی در ایران به دلیل ترس از« سقوط خویش» فرمانروایی نکرده است. در این کشور با وجود این نوع از ساختار حکومتی چگونه می توان انتظار تغییر داشت در حالی که اگر هر شهروندی از فرد اول حکومتی که در آن کشور است انتقاد کند معدوم و محبوس و سرکوب می شود . در حقیقت میتوان گفت با توجه به مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر اصل آزادی بیان برای هر انسانی در هر جامعه و کشوری باید محفوظ بماند . اما در کشورهائی که حکومت آن کشور سکولار نیست و دارای بار مذهبی می باشد علی الخصوص ایدولوژی اسلامی , این جمله مصداق پیدا میکند که انتقاد از حکومت یعنی انتقاد از خدای آن ایدولوژی و در نتیجه چون فرد اول آن حکومت یک فرد مذهبی است از نظر ایدولوژی حاکم بر آن کشور بعنوان مثال ایران پس فرد منتقد باید برحسب آمیزهای آن ایدولوژی سرکوب و محبوس بشود اگر ما بخواهیم آنچه که از آن بعنوان تاریخ 40 ساله ایران از امروز تا سال 1357 را مورد بررسی قرار بدهیم به موارد بسیار زیادی از سرکوب انسانها به دلیل نقد حاکمیت جمهوری اسلامی و یا فرد یا افراد سطح اول مملکتی که به صرف انتقاد گرفته شدن فرد منتقد را آنچنان سرکوب کرده اند که واژه ای جز جنایت را نمیتوان در خور برای این نوع از سرکوب پیدا کرد و اگر حکومت حال حاضر در ایران مدعی آن است که حکومتی مردمی میباشد باید به خواست شهروندان که برگزاری رفراندوم می باشد تن در دهد . نباید دانشجویان ایران را به صرف اینکه آنها معترض به سیستم حاکمیتی کشور هستند از تحصیل و حقوق شهروندی شان محروم کند نباید افرادی که منتقد حکومتی هستند در قالب فعلان جامعه مدنی و یا وبلاگ نویسان و فعالان عرصه رسانه را مورد حتک حرمت و بازداشت و شکنجه قرار دهد .
اگر حکومت جمهوری اسلامی مدعی مساوات و عدالت و برابری می باشد پس چرا ستار بهشتی که یک وبلاگ نویس منتقد حکومتی بود به صرف نقد حکومت جمهوری اسلامی و رهبر ایران بازداشت و شکنجه و در آخر در اثر ضرب و شتم در زیر شکنجه جان خود را از دست میداد . حکومت جمهوری اسلامی و در صدر آن ولایت فقیه از جمله اساتید برتر در عرصه سفسطه و تفسیر به رای به نفع خود هستند . در ایران دو طیف سیاسی در منظر حکومت جمهوری اسلامی دارای مشروعیت هستند. اصلاح طلب و دیگری اصولگرا . اگر به ریشه این دو حزب سیاسی در ایران توجه داشته باشیم به طور واضح خواهیم دید که هر دوی آنها یکی هستند . فقط طیف اصلاح طلب یا همان اساتید دیکتاتوری از نوع انگلیسی با نگاهی نرم تر برای بقای حکومت جمهوری اسلامی تلاش میکنند و در حقیقت همان مثال دست مخملی و مشت چدنی برای شهروندان ایران هستند و از آنجائی که بسیاری افراد زرق و برق ظاهر افراد و گروهها برایشان مهم می باشد هیچ گونه نگاهی به ریشه اصلاح طلبان در کشور نمی اندازند و از آنجائی که اصلاح طلبان خیلی خوب نقطه ضعف شهروندان ایران را میدانند دقیقا با تاکید بر همان نقاط ضعف خود را مقبول و با رنگهای سبز و بنفش و با حیله گری بسان روباه باعث بقای حکومت جمهوری اسلامی شده اند . اما در مورد طیف اصولگرا دیدگاه این طیف بسیار بسیار خشک و بیان این که خط آنها خط آیت الله خمینی است هیچ گونه تلرنس و نرمش و یا جهتی بجز خط ولایت فقیه در ایران ندارند و هر که با آنها مخالفت کند راهی به جز مرگ و یا حبس و شکنجه پیش پایش نیست . بصورت کلی میتوان گفت که انتقاد کردن با وجود حکومت جمهوری اسلامی که یک حکومت مذهبی است هیچگونه جایگاهی ندارد .
آزادی بیان در ایران را نمی توان با وجود یک حکومت ایدولوژیک مذهبی که خود را بی عیب و پایه گذار آن را نماینده خدا برروی زمین میداند خواستار شد . اگر آنچه که امروز کشور ما ایران به آن دچار شده که نتیجه مستقیم همان مرگ بر این و مرگ بر آن گفتن هاست تغییر نکند اوضاع کشور ما از امروز بدتر هم خواهد شد .امروز جمهوری اسلامی در شرایطی است که اتحاد جماهیر شوروی در سال های آخر حیات اش بود مروج ایدئولوژی است که هیچ کس خریدار آن نیست. تحت هیچ عنوان موافق دخالت کشورهای دیگر برای تغییر در سیستم حکومتی ایران نیستم . اما این نکته را لازم به توضیح میدانم که شهروندان ایران باید از فرصت پیش آمده که به جهت تحریم های رو به گسترش باعث انزوای شدید حکومت جمهوری اسلامی شده استفاده کرده و با فزونی اعتراضات خود حکومت را در جهت هزینه کردن برای بقا وا دار کند آن موقع است که حکومت جمهوری اسلامی با پرداخت هزینه سعی در ابقای خود میکند و با گذشت زمان که زیاد هم نیست تمام اندوخته های خود را خرج و دیگر هیچ در بساط ندارد و آن موقع میتوان ضربه نهائی را برای تغییر در کشور به حکومت وارد کرد . وقتی مشتی نابخرد برای هفتاد میلیون انسان که آنها را نمی خواهند به زور میخواهند تصمیم گیری کنند خروجی این تصمیم چیزی انزوای کشور و نابودی جامعه و گسترش فساد لجام گسیخته نخواهد شد . برای رسیدن به تغییر باید کمی تاوان داد و نمیتوان بدون هزینه انتظار تغییر داشت . برای رسیدن به دموکراسی واقعی در ایران باید در مقابل حکومت جمهوری اسلامی تمام قد و نه فقط برای منافع شخصی و با ظاهر سازی بلکه به معنای واقعی کلمه باید ایستادگی کرد . چرا که حسب یک مثال معروف که می گوید :
کنجد تا زور نبیند روغن پس نمیدهد . گسترش آگاهی شهروندان در کشور و مقاومت در مقابل خواسته های ناحق حکومت جمهوری اسلامی و تلاش روز افزون در جهت برگزاری تجمعات اعتراضی و همچنین گسترش نافرمانی مدنی در کشور و خواست یکسان شهروندان در جهت برگزاری یک رفراندوم برای ایرانی آزاد خواسته اول و آخرهر شهروندی باید باشد . چون اگر در امروز ایران اتحاد وجود نداشته باشد نمی توان انتظار تغییر داشت .
فمینیسم
سپیده کرامت بروجنی
قسمت اول:
.فمینیسم جنبشی سیاسی اجتماعیست برای برقراری برابری جنسیتی. این تعریف سادهی فمنیسمه! نه بیشتر و نهکمتر. فمینیسم عمده دلیل ایجاد نابرابریها رو نظاممردسالار میدونه ولی این به معنای مردستیزی نیست بلکه بهمعنای مردسالاری ستیزیست. فمینیسم در صدد نابودی مردسالاری و ایجاد زنسالاری نیست بلکه نابودی مردسالاری و ایجاد انسانسالاری و شایستهسالاری رو هدف قرار میده.
افرادی که خواهان این اهداف هستند فمینیست نامیده میشوند. همونطور که زنها، مردها و اقلیتهای جنسی ممکنه افکار مردسالارانه داشته باشند، فمینیست ها هم میتونند از تمام هویتهای جنسی باشند.
تد تاک مایکل کیمل جامعه شناس امریکایی رو میدیدم در پاسخ به این سوال که چرا برابری جنسیتی خوباست. مایکل توضیح میده که بر اساس امار و از نظر علمی مشارکت زنان در مشاغل و فعالیتهای اجتماعی بهنفع کشورها و شرکتهاست، همینطور مشارکت مردان در امور خانهداری و فرزندان به نفع فرزندان و خانواده.میکل میگوید:
آقایون ما مگه نمیخواییم خوشحال باشیم و زندگی خوبی داشته باشیم؟
پس باید فرصتهای برابر برای زنها ایجاد بشه چون این در نهایت باعث میشه ما(مردان) زندگی دلخواهمون رو داشته باشیم، شادترباشیم، کمتر بیمار بشیم و بیشتر سکس داشته باشیم. به نظر جملات خیلی قشنگی میان، ولی باید بگم مایکلجان، متاسفم که نمیتونم به خاطر اینکه داری مردسالاری رو در جعبهی قشنگ و نازی بهمون ارائه میدی ازتتشکر کنم.
زنان باید برابری داشته باشن به خاطر زنان! به خاطر اینکه حقشونه، به خاطر اینکه با داشتنبرابریها زنها انسانهایی قویتر و معتمد به نفستری خواهند بود، به خاطر اینکه زنها میتونن زندگی دلخواهشونرو داشته باشن، شادتر باشن، کمتر بیمار بشن و بیشتر سکس داشته باشن!
این حق زنهاست حتی اگر در کوتاهمدت باعث نارضایتی کشورها، شرکتها و مردها باشه!
همونطور که واضحه مایکل اصرار داشت از لفظ برابری جنسیتی به جای فمینیسم استفاده کنه. ولی باید ازفمنیسم استفاده کنیم. باید به جای اینکه بگیم من یک برابریخواهم بگیم «من یک فمنیستم» چون لازمه اشارهکنیم چه کسانی در این نابرابری مورد ظلم قرار گرفتن، چه کسانی قربانیان جدی مردسالاری بودن. اینها زنان و اقلیتهای جنسی بودن که لطمه دیدن از نا برابری ها و نظام مردسالار، هرچند اندک اجحافی هم بر مردان شده که در برابر لطمات وارده به زنان و اقلیتهای جنسی قابل چشمپوشی به نظر میرسه.
قسمت دوم:
در مواجهه با فمینیسم و برابریخواهی جنسیتی سوالاتی پیش میاد. اینکه مگه زن و مرد ذاتشون با هم فرقنداره؟
چطور زن و مرد که بدن و هورمونهای مختلفی دارن میتونن با هم برابر باشن؟
اگر زن و مرد برابرهستن چرا مردها موفقترن؟
و اینکه ایا منظور برابریست یا عدالت؟
از دیدگاه علمی و مذهبی زن و مرد سرچشمه و خالق یکسانی دارند و ذات و فطرتشون یکیست.
فطرت و ذاتزنانه و مردانه وجود نداره، هر انچه هست فطرت انسانی است.
هر فردی با عقل سلیم به تفاوتهای فیزیولوژیکی زنو مرد اگاهی دارد.
ولی پرسش اینجاست که چرا به خاطر تفاوتهای فیزیولوژیک نباید حقوق برابر داشت؟
مگرتمام مردها با حق رای از نظر جسمی و هورمونی یکسان بودن؟
یقینا بودن زنهایی که قویتر از مردها بودندولی حق رای نداشتن. در دنیای امروز که قدرت بدنی جایی برای عرض اندام نداره یقینا نمیشه با اشاره بهتفاوتهای فیزیکیه عمدهی مردان با زنان به عنوان دلیل نداشتن حقوق برابر اشاره بشه.
دلیل موفقتر بودن مردان رو باید از دو جهت بررسی کرد. جامعهی مردسالار دختران رو برای موفقیت درعرصههای اجتماعی تربیت نمیکند،
بلکه اونها رو به حیا و نجابت تشویق میکنه و تمام اینها ابزارهاییستبرای تحت سلطه قرار دادن زنان. شاید خود این صفات خوب باشن ولی تعریف ارائه شده توسط مردسالاری ازاین صفات منجر به محدودیت دختران میشه. دخترها تربیت میشن تا همسران فرمانبردار و مادران فداکار باشند.نتیجتا دخترها توسط مردسالاری شستشوی مغزی میشن و سقف آرزوهاشون به تشکیل خانواده محدود میشه.هستند در این بین دخترانی که سر باز میزنن از پذیرفتن استانداردهای مردسالاری و خودشون رو برای پذیرفتن نقشهای اجتماعی تربیت میکنن.
اینجا نظام مردسالار با محدود کردن موقعیتها و منابع، با تحقیر و تمسخر زناناز پیوستن زنان به چرخههای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جلوگیری میکنه.
خوشبختانه باز هم هستند زنانی کهعزم خودشون رو برای شکستن سقف آرزوهایی که توسط مردسالاری براشون تعریف شده جزم کردند و بهموفقیت دست پیدا میکنند و هر روز تعدادشون بیشتر میشه.
زن و مرد یکسان نیستند اما برابرند! اگر تعریفمون از عدالت این باشه که هر کسی به هر آنچه مستحقشه برسه،متوجه میشیم که وظیفهی ما برقراری عدالت نیست، چرا که انسانها با هم متفاوتن و امکان بررسی تک تک انسانها و سنجش استحقاقشون وجود ندارد. نتیجتا انسانها باید از منابع و حقوق برابر برخوردار باشن و هر کدوم با توجه به تواناییها و پشتکار خودشون به انچه مستحقش هستند برسن و عدالت رو در حق خودشون اجرا کنن.
جلسه سخنرانی در شهر دسائو و معرفی کتاب زندگی نیلوفرانه و مصاحبه با نویسنده کتاب خانم نیلوفر ایمانیان در 13 اکتبر 2018
مرجان سلیمی شریف
در یک هوای آفتابی و نسبتا مطبوع در شهر دسائو. جلسه ای شیرین و دلچسب برای معرفی کتاب خانم نیلوفر ایمانیان با حضور اعضا فعالین حقوق بشر در شهر دسائو و عده ای از اعضا کانون حقوق بشر هانوفر و حضور تعدادی از شهروندان آلمانی ساکن دسائو و همراهی رادیو و تلوزیون محلی این شهر تشکیل شد .نیلوفر ایمانیان دختر جوان و پر شور که بسیار با انگیزه فعالیت خود را در کانون حقوق بشر آغاز نموده شروع به معرفی کتاب خود نمود.
وی انگیزه خود را از نوشتن کتاب به این شرح عنوان کرد .
دلم میخواست به صورتی بتوانم سطح آگاهی مردم سرزمینم را بالاتر ببرم و آنها را با قوانین حقوق بشر آشنا کنم در سرزمینی که دخترهای کوچک از 9 سالگی میبایست دنیای کودکانه را فراموش کنند و به اجبار به تعالیم دینی بپردازند در مدارس هیچ گونه آگاهی و یا نگاهی نسبت به حقوق بشر وجو ندارد.
وی از فعالین حقوق بشری نام برد که متاسفانه اعدام شدند از جمله رامین پناهی و زانیار مرادی در این جلسه خطاب به حضار آنها راافرادی شجاع خواند که بخاطر حق آزادی سختی مهاجرت را به جان خریدهاند و تصیمیم دارد با قلمش که سلاح خودش میداند به افشاگری و آگاهی نزد.از زنان برجسته ای ان نام برد چون انوشه انصاری و پریسا تبریزی و مریم میرزاخانی که به دلیل شرایط سخت برای بانوان. در ایران توانستند در کشورهای دیگر بدرخشند .
درادامه به علاقه خود به نوشتن در کودکی اشاره کرد و به موضوع کتاب خود که مجموعه ای از قوانین حقوق بشر و اخبارهای واقعی نقض آن در ایران پرداخت و قسمت دلچسب آن را که راجب حقوق زنان بود میداند .به گفته نیلوفر ایمانیان کتاب نیلوفرانه یکسال و نیم زمان برای نوشتنش زمان برد.و او از تمامی کسانیکه که اورادر نوشتن این کتاب همراهی کرده بودند تشکر کرد جناب آقای شفاهی وآقای بهجتی و خانم فریاد و در رمینه چاپ جناب آقای مهرخو و پشتیبانی و دلگرمی مادرش برای نوشتن کتاب نیلوفرانه که به نکته جالبی در مورد انتخاب نام کتاب نیز اشاره کرد مردابهایی که وجو دارند ولی نیلوفرهای آبی با مقاوت این مردابها را خوش منظره کرده اند و زیبا نگه میدارند برای نیلوفر جوان آرزوی موفقیت پی در پی داریم.
در ادامه جلسه جناب آقای بهجتی در مورد اعدام ها و انجام آن در ملا عام در چند کشور از جمله ایران پرداختند.طبق آمار ارائه شده آمار اعدام در کشورهای عربستان صعودی و چین و عراق و ایران بالاترین ارقام را داراست و اعدام در ملا عام در کشورهای کره شمالی و عربستان و سومالی بوده است
ودر آخر آرزوی صلح و آرامش برای همه انسانها داشتند.پس از ایشون خانم. فریاد…در مورد قوانین نابرابری جنسیتی در ایران صحبت کردندو در رابطه با نپیوستن ایران به کنوانسیون تبعیض علیه زنان سخن گفتند البته سودان و سومال نیز مانند ایران به این کنوانسیون نپیوستند و اشاره داشتند اصل ب ابری زنان و مردان بصورت صریح وجو ندارد حقی برای زنان نیست مگر طبق قوانین اسلامی که دولت هیچ تعهدی برای اجرای آن نیز ندارد چراغ سبز برای قتل های ناموسی و خشنونت علیه زنان بسیار زیاد است زنان از پست های نظامی و قضاوت محرومند .مردها میت انند مانع کار کردن زنان بشوند سفر با اجازه همسر جایز میباشد .
در انتها جناب آقای شفاهی در مورد ثبت کانون حقوق بشر در شهر برمن در سال 2000 توسط ایشون ت توضیحاتی دادند و در این کانون هفت کمیته تخصصی وجو دارد و هدف از تشکیلان راآگاهی رسانی و افشاگری اعلام کردندو به هیچ گروه سیاسی نیز وابستگی ندارندو درآخر از نیلوفر ایمانیان و کسانیکه که در تشکیل این گردهمایی زحمت کشیدند تقدیر به عمل آوردند
در پایان جلسه بعد از پرسش و پاسخ حاضرین پس با دریافت کتاب امضا شده با وی عکس یابود گرفتند.
حجاب، مردم و حکومت
محمد علی قدیمی
تنها ٢٤ روز از پيروزي انقلاب مردم ايران عليه حكومت پهلوي ميگذشت كه آيت الله خميني، در سخنراني اي دستور منع ورود زنان بدون حجاب به اداره هاي دولتي را صادر كرد. فرداي آنروز كه برابر ٨ مارس روز جهاني زن بود، هزاران زن در اعتراضي تحصن ٣ روزه كردند كه در نهايت كاري از پيش نبردند و رفته رفته كاملا اجباري شد.
حالا و پس از گذشت 40 سال از آن فرمان و آن تظاهرات سازمان عدالت براي ايران گزارش مفصلي در اين مورد كه به نقض گسترده حقوق زنان در ايران ميپردازد و تلاش دارد تا موضوع حجاب اجباري و تأثير آن بر نقض حقوق زنان را به شكلي جدي تر نمايان كند.
بر اساس بررسي آمارهاي رسمي، اظهارات مقامات حكومتي و گفت و گو با ٢١ زن تهيه شده است كه به دليل قوانين مربوط تحت تعقيب قرار گرفته اند.يكي از اين زنان جوان به نام نسا، زن جوان لزبيني است كه در پاييز سال ١٣٨٩ به جرم بدحجابي در شهر اصفهان بازداشت شده است.
او در شرح ماجراي خود گفته كه پس از بازداشت در خيابان به بازداشتگاه منتقل شد و مردي كه او را بازجويي ميكرد، علاوه بر فحش دادن و توهين و بدرفتاري او را مورد آزار جنسي قرار داده است و پس از بازجوييهاي مكرر با سندي كه دوست مادرش به عنوان وثيقه ميسپارد، موقت آزاد ميگردد و پيش از اعلام نتيجه به همراه دوست دخترش از ايران فرار ميكند.
٣٠ هزار زن قرباني خشونت به دليل بدحجابي
نخستين گزارش حقوق بشر در ايران گزارش ميدهد كه در مجموع ١٠ سال (١٣٨٢ الي ١٣٩٢ ) بيش از ٣٠ هزار نفر در شهرهاي مختلف ايران به دليل نحوه پوشيدن لباس بازداشت شده اند. آمارهاي رسمي همچنين خبر از توبيخ دست كم ٤٦٠ هزار و ٤٣٢ زن ميدهد و بر همين اساس ٧٠٠٠ هزار زن مجبور به دادن تعهد براي رعايت حجاب و پرونده دست كم ٤ هزار و ٣٤٥ زن به دادسراهاي قضايي ارجاع شده است. شادي صدر در اين زمينه ميگويد: نقض حقوق زنان به دليل حجاب، فقط توهين به آنها و تحقيرشان سر چهارراه ها يا بازداشت هاي كوتاه مدت و تعهد گرفتن نيست، بلكه تعدادي از زنان به دليل مقاومت در برابر قوانين مربوط به حجاب، شغل خود را از دست داده اند، از تحصيل محروم شده اند، يا خدمات فرهنگي و تفريحي درماني از آنها دريغ شده است. بر اين اساس به نظر ميرسد كه جمهوري اسلامي در سطحي وسيع، اصل عدم تبعيض و اصل منع شكنجه و آزار و اذيت را در اجبار زنان به داشتن حجاب ناديده گرفته و تعهدات خود در مورد دختر بچه ها را كه در حقوق بين الملل كودك آمده را زير پا گذاشته اند. تعداد زيادي زنان در چهارشنبه هاي سفيد دستگير و به نقاط نامعلومي انتقال يافتند و در خلاصه اين كه گفتمان يك لچك سر كردن كسي را نكشته. در تمام سالهاي گذشته، گفتمان غالب جنبش زنان بوده و اين جنبش تا جايي عقب نشسته كه حتي وقتي در سال ١٣٨٥ گشتهاي ارشاد بعد از بيشتر از يك دهه دوباره در ميدان و خيابان ها سبز شدند، با وجود قدرت نسبي جنبش زنان در آن زمان هيچ حركت جمعي اي در اعتراض به اين گشت ها شكل نگرفت.
و اینک دختران خیابان انقلاب و دخترانی با روسری سفید که فیلم گرفته و شجاعانه خواهان حق ازادی حجاب فریاد میزنند.
به اميد روزها و شرايط خوب براي دختران سرزمينم.
از شاهآباد تا جمهوری: ماجرای خرید کتاب در تهران امروز
حمیدرضا گودرزی
اتوبوس از مبداء میدان بهارستان حرکت میکند و در امتداد خیابان جمهوری پیش میرود. به ردیف مغازههای دو طرف خیابان نگاه میکنم. فروشگاههای کارت دعوت. کارتهای عروسی در انواع و اقسام و اندازهها و طرحهای مختلف. کارت نامزدی، کارت بلهبرون، حتی کارت دعوت به مراسم ترحیم. زوجهای جوانی پشت ویترینهای شیک ایستادهاند و با هم مشورت میکنند. روزگاری نهچندان دور جای این مغازههای پر زرقوبرق کارت دعوت، معتبرترین کتاب فروشیهای تهران صف کشیده بودند. از انتشارات علمی در ساختمان معروف علمی با آن دکل فلزی بهیادماندنی گرفته تا کتابفروشی حافظ –کنار سینما حافظ- که گاهی کتابهای قدیمی نایاب را با قیمت پشت جلد عرضه میکرد. دختر و پسر جوانی دستدردست هم از دری بیرون میآیند که تا چند سال پیش ورودی کتابفروشی انتشارات اندیشه بود. کتابی دستشان نیست. خوشحال و خنداناند. حتماً نمیدانند صاحب قبلی چوب حراج به همه کتابهایش زد تا زودتر ملک را تخلیه کند. خیابان شاهآباد قدیم که سالها پاتوق کتاببازهای شهر بود، حالا به خیابان جمهوری تبدیل شده و دیگر هیچ نشانی از آن روزهای طلایی ندارد.
در ایستگاه خیابان فخر رازی از اتوبوس پیاده میشوم. از اینجا تا کتابفروشیهای مقابل دانشگاه تهران چند دقیقه بیشتر راه نیست. اگرچه یکی از آسانترین شیوهها برای خرید کتاب، سفارش به سایتهایی است که کتاب دلخواهتان را جلوی در خانه تحویل میدهند، اما شیدایانی مثل من وقتی به کتاب خاصی احتیاج پیدا میکنند موقعیت را غنیمت شمرده و خودشان را به نقاطی از شهر میرسانند که مرکز فروش کتاب هستند. بعد از برچیده شدن بساط کتاب فروشیهای خیابان جمهوری، روزبهروز به تعداد کتابفروشیهای خیابان انقلاب افزوده شد. از میدان انقلاب تا چهارراه ولیعصر پر شد از کتابفروشیهای کوچک و بزرگ. آنهایی هم که قدیمیتر بودند، با یک بنّایی و بازسازی مختصر تغییر دکوراسیون دادند و بهقول خودشان مدرن شدند. با اینکه امروزه تعداد پاتوقهای کتاببازها بیشتر شده، ولی برای عشاق کتاب خیابان انقلاب هنوز هم بهترین میعادگاه با محبوب است. همینطور که در امتداد خیابان فخر رازی پیش میروم، سردر معروف دانشگاه تهران، بزرگ و بزرگتر میشود. اینطرف و آنطرف خیابان هم کمکم فروشگاههای کتابهای درسی و کنکور دیده میشوند. این کتابها را فقط میتوان در انقلاب پیدا کرد. مراکز دیگر بیشتر طرفدار شعار «خواندن برای لذت بردن» هستند. از کتابفروشیهای خیابان کریمخان گرفته –که در همین چند سال اخیر رشد کردهاند و اتفاقاً بسیار مورد توجه جوانان کتابخوان قرار گرفتهاند- تا فروشگاههای «شهر کتاب»، پر هستند از کتابهای رمان و داستان، ادبیات نمایشی، هنر، فلسفه و علوم مختلف به زبان ساده. از خلوتیِ خیابان فخر رازی وارد شلوغی خیابان انقلاب میشوم. سیل جمعیت از دو طرف جاری است. دادزنها همهچیز دارند؛ از کتابهای کمیاب و نایاب تا پایاننامه و مقاله آیاسآی و مدرک دکتری استعلامشده. چرخدستیها گاه عرض پیادهرو را کامل اشغال میکنند. من از میان این رود خروشان راهم را باز میکنم و پیش میروم. بالاخره به یک کتابفروشی قدیمی و خوشنام میرسم که حدس میزنم کتاب مورد نظرم را داشته باشد. وارد میشوم. سری برای فروشنده تکان میدهم و پیش از گشتن دنبال کتابم سراغ پرفروشهای ماه میروم. فروشندهی خوشصحبت وسط مکالمهاش با یک مشتریِ میانسال متلکی به من میاندازد با این مضمون که دیگر به ما سر نمیزنی و حتماً گزینهی بهتری پیدا کردی و نو که آمد به بازار و … من هم در جوابش از نسبت دریافتی ماهیانهام با قیمت کتابهای این روزها میگویم و سبد فرهنگیای که روزبهروز خالیتر میشود. جوابی ندارد. سری تکان میدهد و میخواهد ادامه صحبتش با مشتری را پی بگیرد، اما برای مرد میانسال بحث دربارهی قیمتها جالبتر است. میپرسد: «چرا کتابها یکمرتبه اینقدر گران شدهاند؟» فروشنده هم همانطور که انتظار دارم از قیمت کاغذ میگوید و ربط آن به تحریم آمریکا و نرخ دلار که سر به فلک کشیده. همهچیز به هم ربط دارد. مشتری مثل رانندههای تاکسی بحث را سیاسی میکند. میگوید: «این هم آخر و عاقبت مذاکره نکردن. لازم نیست که حتماً جنگ بشود.
روزنامه همشهری
همینکه مردم دیگر کتاب نخوانند از صد تا جنگ بدتر است. همه بیسواد و بیفرهنگ میشویم و میافتیم به جان هم.» یکی از کتابهای پرفروش را برمیدارم و شناسنامهاش را میخوانم. کتابی چهارصد صفحهای با تیراژ هفتصد جلد و قیمت چهلوپنجهزار تومان. کتاب را سر جایش برمیگردانم. میگویم: «همین است دیگر، با این قیمتها تیراژ یک کتاب پرفروش میشود هفتصد جلد.» فروشنده توضیح میدهد: «البته دلیل تیراژ پایین، فقط قیمت نیست. بیشتر کسانی که کتابهای ما را میخرند و میخوانند اگر در زندان نباشند، در این چند سال مهاجرت کردهاند و از ایران رفتهاند. آنهایی هم که ماندهاند یا دانشجو هستند و وسعشان نمیرسد، یا دریافتی ماهانهشان همراه با نرخ دلار بالا نمیرود.» سراغ کتاب مورد نظرم را میگیرم. میگوید موجودی ندارد و باید از ناشر بخرم. خداحافظی میکنم و راه میافتم. تا انتشارات دو-سه چهارراه بیشتر فاصله نیست. خودم را به سیل جمعیت میسپارم. در راه توجهام به دستفروشهایی جلب میشود که در حاشیهی پیادهرو بساط کردهاند و کتابهای ظاهراً کمیاب میفروشند. انگار تعدادشان از آخرین باری که به اینجا آمدهام بیشتر شده است. پای بساط یکیشان میایستم و تماشا میکنم. کتابهایش ملغمهای است از پرفروشهای همیشگی مثل کتابهای روانشناسی موفقیت و نسخههای دستدوم کتابهای قدیمی. لابهلایش هم کتابهای ممنوعهای دارد که یا جلوی چاپ مجددشان گرفته شده و یا هرگز چاپ نشدهاند و به صورت افست فروخته میشوند. کتاب دستدومی را برمیدارم. بالای صفحه اول، قیمت را با مداد نوشته. میگویم: «خیلی گران است. چاپ جدیدش را کتابفروشیها با همین قیمت میفروشند.» میگوید: «خب نخر.» راست میگوید. کتاب را سر جایش میگذارم و حرکت میکنم. به مقصدم میرسم. جوانی همزمان با من وارد میشود و بلند میپرسد: «کتاب درسی دارید؟
پیام نور؟»
فروشنده کفری است. زیرلب ندارمی میگوید و غر میزند که: «خسته شدم از بس هر روز صد نفر همین را میپرسند.» بعد رو میکند به من و ادامه میدهد که مشکلش جواب دادن نیست و ناراحتیاش از دست این فروشگاههای کتاب درسی و دانشگاهی است که هر روز بیشتر میشوند.
میگوید اصالت این محدودهی فرهنگی را از بین بردهاند. حوصلهی ادامه بحث ندارم و مؤدبانه سراغ کتاب را میگیرم. میگوید چاپش تمام شده است. بلاتکلیف به اطرافم نگاه میکنم. میپرسم کی تجدید چاپ میشود؟
مرد شانه بالا میاندازد: «با این قیمت کاغذ؟
پشت جلدش چقدر قیمت بزنم که لااقل ضرر نکنم؟
حداقل دو تا سه برابر چاپ قبلی. چه کسی میماند که بخرد؟
هیچ کس.» سکوت میکنم. نمیدانم چه بگویم. خودش ادامه میدهد: «از طرف دیگر نامردهایی هم هستند که منتظرند منِ ناشر تجدید چاپ نکنم، آنوقت بلافاصله یک نسخه افست وارد بازار میکنند، شما هم میروی همان را میخری.» میپرسم چرا شکایت نمیکند. «قدیم که توان و حوصلهام بیشتر بود، شکایت میکردم. امروز دیگر توانش نیست. حالا گاهی به این فکر میکنم که خودم هم همین کار را انجام بدهم. به جای پرداخت آن همه هزینهی تجدید چاپ، یک افستِ باکیفیت از کتاب را بفروشم. بعضی از همکاران ما که همین کار را میکنند.» پیش از آنکه از در خارج شوم سفارش میکند به کتابفروشیهای بیرون از مرکز شهر سر بزنم.
شاید آنها که مراجع کمتری دارند، هنوز نسخهای از کتاب را داشته باشند. تا چند سال پیش تقریباً در همه محلهها یک کتابفروشی کوچک پیدا میشد. تعدادی کتاب مخصوص نوجوانان مثل آثار ژول ورن، تعدادی رمان داغ عاشقانه، تعدادی کتاب حلالمسائل –که اگر در مدرسه میدیدندش اخراج میشدی- و محدودهای کمتنوع از اقسام دفتر مشق و لوازمالتحریر کل موجودی آن کتابفروشیها را تشکیل میداد. اما تعدادشان روزبهروز کمتر و کمتر شد. حتماً اتصال زندگی ما به اینترنت و کم شدن آمار مطالعه یکی از مهمترین دلایل جمع شدن این فروشگاههای محلی است.
فروشگاههایی که بیشترشان تغییر کاربری دادهاند و لوازم آرایش یا اسباببازی یا پارچه و یا هزار قلم جنس مصرفی دیگر میفروشند. بعضیهایشان هم جای کتابها دستگاه تکثیر گذاشتهاند و تبدیل شدهاند به دفتر فنی.
اما هنوز هم در بعضی از محلههای شهر –بیشتر در شمال تهران- تکمغازههایی در همسایگی رستوران و گلفروشی پیدا میشوند که کتاب عرضه کنند. با گوشی همراهم شمارهی یکیشان را از صفحه اینستاگرامش پیدا میکنم و تماس میگیرم. از کتاب مورد نظرم میپرسم. ندارند.
نه که تمام شده باشد، از اولش هم کتاب را نیاوردهاند. دلیلش را میپرسم. جواب میدهد چون میخواهند کتابفروشیشان را بعد از بیستوپنج سال تعطیل کنند. میگوید دیگر توان رقابت ندارند. دیروز رقابتشان با کتابفروشیهای مرکز شهر بود، اما امروز دیگر رقابت ناجوانمردانه شده است. میپرسم آیا منظورش فروشگاههای «شهر کتاب» است؟ پاسخ میدهد که با «شهر کتاب»ها تابهحال کنار آمدهاند. آنچه که نمیشود با آن کنار آمد باغ کتاب است. از وقتی افتتاح شده، فروششان بهطور محسوسی کم شده و ادامه کار برایشان صرف نمیکند. باغ کتاب تهران محدودهای است به وسعت صد و ده هزار متر مربع که سال گذشته در منطقهی عباسآباد و در همسایگی کتابخانهی ملی احداث شده و گفته میشود هزینهی ساخت آن برای شهرداری تهران بیش از دویست میلیارد تومان خرج برداشته. بنای نمایشگاه باغ کتاب -با مساحتی به وسعت شصتوپنج هزار متر مربع- غول بیشاخودمی است که مخاطبان را با ترفندهای سینما و کافه و رستوران و حتی جنگ شادی به خود جلب میکند. در میان این ساختمان عظیم نمایشگاهی دائمی برپا است و تعداد زیادی از ناشرانِ شهر کتابهایشان را در آن عرضه میکنند. اتفاقی ظاهراً خوشآیند برای ناشرها و تیر خلاصی برای کتابفروشهای جزء و حاشیهای، که در مقابل شهرداری بزرگ تهران با آن جلال و جبروت چارهای جز تسلیم ندارند. گوشی را که قطع میکنم به یاد فیلم «نامه داری» از نورا افرون میافتم. داستان عاشقانهای میان مدیر یک شرکت بزرگ فروش زنجیرهای کتاب (با بازی تام هنکس) و صاحب یک کتابفروشی کوچک (با بازی مگ رایان) که در زندگی واقعی از هم متنفرند و در دنیای مجازی دلباخته یکدیگر. فیلم پایان خوشی دارد اما من امیدی به عاقبت این ماجرای بیسروسامان ندارم.
خستهام ولی حوصلهی اتوبوس و ماشین را هم ندارم. دستانم را در جیبهایم فرو میکنم و راه میافتم. پیاده به سمت شرق و همان میدان بهارستان میروم. سر راه از یک فروشندهی بینامونشان سراغ کتابم را میگیرم و بالاخره نسخهی افستش را میخرم. حوصله ندارم بپرسم چرا اینقدر گران است و چرا اینقدر بیکیفیت. پول را میدهم و راه میافتم. در راه به همهی آنچه که امروز دیده و شنیدهام فکر میکنم. به تیراژهای کم، به قیمتهای زیاد، به ناشران ناراضی، به فروشندههای ورشکسته. به آینده میاندیشم و سرنوشت فرهنگ و کتاب. از تصویری که برای خودم ترسیم کردهام میترسم. باز به خیابان جمهوری رسیدهام. احساس گرسنگی میکنم. وارد یک اغذیهفروشی میشوم و ساندویچی سفارش میدهم. در حین انتظار به اطرافم مینگرم. اینجا برایم آشناست.
به نظرم میآید که روزگاری نهچندان دور جای این میز و صندلیها ردیف کتابخانههایی بوده. آنجا جای یخچال، دوره آثار هدایت و گلشیری و ساعدی را دیدهام. آنطرفتر نمایشنامههای فوگارد و پینتر و فرسی. دلم میگیرد. بغضم را فرو میدهم. ساندویچ مغزم آماده است. از رؤیابافی دست میکشم و گاز میزنم.