قصه ء کوتاه شب بدون سحر! / گزارش کابل


(در سوک سحر خدا یاری)

عارف پژمان

قصه ء کوتاه شب بدون سحر!

این چه شامیست که رویش به سحر نیست که نیست
گل ، کجا رفت که بویش به سحر، نیست که نیست
آب آن نهر ، نگر، مویه کنان ، می گذرد
بغض کرده و گلویش به سحر نیست که نیست
دختر آبی درین هفته نیامد ، هیهات
بر سر شانه سبویش به سحر نیست که نیست
شاخ نورستهء شمشاد چرا زود شکست
سهرهء خاطره گویش ، به سحر نیست که نیست
زلف رودابه که آویخته بود بر در و بام
چند سحر رفت که مویش به سحر نیست که نیست
این وطن ، یکسره پاتوق تبهکاران شد
شب دراز است، تک و پویش به سحر نیست که نیست
رفت این قصهء پر غصه به بلخ و کابل
برهوتی است که سویش به سحر نیست که نیست

********************************

گرامیداشت “دختر آبی” در ورزشگاه کابل

گروهی از زنان و دختران افغان، روز جمعه در جریان یک دیدار فوتبال لیگ افغانستان در یک ورزشگاه کابل، یاد و نام سحر خدایاری یا همان دختر آبی ایران را گرامی داشتند. (فیلم زیر)

لیگ برتر افغانستان امروز پیگیری شد و پایتخت این کشور نیز میزبان مسابقه پر از تماشاگر بود. یکی از اتفاقات مهم این هفته لیگ افغانستان، ابراز همدردی هواداران حاضر در استادیوم با زنده‌یاد سحر خدایاری بود که هفته قبل درگذشت.

عده ای از بانوان هوادار که در استادیوم فدراسیون فوتبال افغانستان حضور داشتند، کاغذ نوشت‌هایی را به‌دست گرفتند که هشتگ دختر آبی روی آن نقش بسته بود.

همچنین آن‌ها شعارهایی در همدردی با هواداران ایرانی و خانواده او سر دادند.