جام ۱۹۹۴ روبرتو باجو • “دم اسبی آسمانی” عالم فوتبال

روبرتو باجو از خلاق‌ترین بازیکنانی است که ایتالیا به خود دیده؛ کشوری که در فوتبال آن دفاع حرف اول را می‌زده و بازی‌سازان تهاجمی کمتر فرصت شکوفایی یافته‌اند. “بودای کوچولو” و “دم اسبی آسمانی” از جمله لقب‌های باجو هستند.«باجو، رافائل (نقاش بزرگ ایتالیایی) عالم فوتبال است؛ بازیکنان دیگر در مقایسه با او رنگرزی بیش نیستند.» این سخنی است که جیانی آنیلی ، رئیس شرکت فیات و رئیس افتخاری باشگاه یوونتوس تورین، با توجه به خلاقیت و ذوق باجو بر زبان آورده بود.

لئوناردو داوینچی، یکی از نوابغ بزرگ تاریخ بشریت، از شخصت‌هایی است که روبرتو باجو او را می‌ستاید و او را fantasista می‌خواند؛ کسی که از قوه تخیل و نیروی لازم برخوردار است تا حرف را به عمل تبدیل کند.

به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید

در ایتالیا ورزش فوتبال از لحاظ عظمت، زیبایی و لذت توان برابری با هنرهای سنتی را دارد. فوتبال‌دوستان این کشور نیز عاشق آنند که ستارگانی چون باجو را همطراز با هنرمندانی چون داوینچی و رافائل بدانند و خلاقیت آنان بستایند.

لفظ fantasista در فرهنگ فوتبال برای مهاجمی بازی‌ساز یا یک بازی‌ساز تهاجمی به کار می‌رود. سخن از مهره‌ای است که میان خط میانی و حمله در جنبش است؛ مرزهای شعاع بازی او مشخص نیست و هیچ تاکتیکی را نمی‌توان بر او دیکته کرد، چرا که در غیر این صورت محاسبه‌ناپذیری خود را از دست می‌دهد و بدین ترتیب تمامی هنرش را.

تکرار تجربه‌ی تلخ

روبرتو باجو در طول فعالیت حرفه‌ای خود که در سن ۳۷ سالگی به پایان رساند، فراز و نشیب‌های زیادی را پشت سر گذاشت و در تیم‌هایی بزرگی چون یونتوس تورین، آ ث میلان، اینتر میلان، فلورانس و بولونیا توپ زد، اما در همه‌ی این باشگاه معضلی کم و بیش یکسان را تجربه کرد.

باجو از روی کم‌اقبالی در کانون بحثی در ارتباط با تحول فوتبال قرار گرفت که به ویژه در ایتالیا داغ بود و آن هم نقشی بود که مهره‌ای چون او در تیم ایفا می‌کرد. چهره‌هایی که در نقش fantasista ظاهر می‌شدند، روز به روز رنگ می‌باختند. مربیان آنان را بیشتر مانعی در راه تحقق اهداف خود می‌دیدند تا محرکی که سرنوشت بازی را رقم می‌زند، به‌ویژه هنگامی که این نوابغ طبعی مطیع از خود نشان نمی‌دادند.

فیلم‌نامه پیوستن باجو به یکایک باشگاه‌ها و جداشدن او از آنها ساختاری نسبتا مشابه داشت. او در آغاز با خلاقیت و گل‌های خود همگان را به وجد می‌آورد. اما تعدد شکست‌های تیم سبب می‌شد که مربیان به جای بازی ضعیف کل تیم نقش او را بیش از هر چیز زیر سوأل ببرند. کار در نهایت به شورش باجو می‌انجامید و حاصل اینکه او در نهایت ناگزیر به ترک باشگاه می‌شد. باجو هیچ‌گاه موفق نشد در جنگ قدرت با مسئولان و مربیان باشگاهش پیروز میدان باشد.

در ایتالیا دو سنخ مربی وجود دارد: کسانی که خود را علامه دهر می‌دانند و همه چیز را فدای سیستم دلخواه خود می‌کنند، حتی بازیکنی را که به نظر می‌رسد فوتبال برای درخشش او خلق شده است. فابیو کاپلو، سرمربی کنونی تیم ملی فوتبال انگلیس، در دوران سرمربی‌گری‌اش در آ ث میلان به باجو گفته بود: «در سیستم من جایی برای تو نیست.»

مارچلو لیپی که زمانی سرمربی اینترمیلان بود، تنها زمانی از وجود باجو استفاده می‌کرد که نیمکت‌نشینان همگی بیمار و مصدوم می‌شدند و او چاره‌ی دیگری جز میدان دادن به باجو نداشت. باید اذعان کرد که در دهه‌های اخیر در فوتبال ایتالیا مربیانی زمام امور را در دست داشته‌اند که در پی فوتبالی موفق بوده‌اند. برای کسب موفقیت، حتی به بهای از دست رفتن زیبایی فوتبال، به تیم‌هایی نیاز است که مانند یک دستگاه دقیق کار می‌کنند و در آنها جایی برای “عنصری هنجارگریز” نیست.

و سنخ دیگر مربیان؟ باید گفت که نسل آنان مدت‌هاست رو به انقراض گذاشته؛ سرمربیان موسپید و کارکشته‌ای که می‌دانند، مهره‌ی شماره‌ی ۱۰ چه موهبتی می‌تواند باشد.

کابوس پنالتی

نیمه‌ی نخست دهه‌ی نود میلادی، دوران اوج درخشش روبرتو باجو، هافبک شماره‌ی ۱۰ تیم ملی فوتبال ایتالیا بود. جام جهانی ۱۹۹۴ آمریکا به شوی باجو بدل شده و او با قابلیت‌های تکنیکی و تاکتیکی خود، لاجوردی‌ها را به فینال مسابقات رسانده بود. اما در همان دیدار نهایی به شخصیت تراژیک بازی‌ها بدل شد.

نود هزار تماشاگر حاضر در استادیوم لس‌آنجلس، نفس خود را در سینه حبس کرده بودند. باجو که در زدن ضربات پنالتی و ایستگاهی اطمینان و مهارت داشت، ضربه‌ی پنالتی خود در برابر برزیل را هدر داد و با این ناکامی سبب شد که ملی‌پوشان ایتالیا تنها با عنوان نایب‌قهرمانی جهان راه خانه را در پیش گیرند. شاید آن لحظه سیاه‌ترین و تلخ‌ترین لحظه‌ای بوده باشد که باجو، دست‌کم در عرصه‌ی فعالیت‌های حرفه‌ای خود، تجربه کرد.

تا آن لحظه‌ی شوم اما باجو با بازی تماشایی و جذابش، همه‌ی فوتبال‌دوستان جهان را شیفته‌ی خود کرده بود. در دیدار‌های یک‌چهارم نهایی و نیمه‌نهایی، این باجو بود که با نبوغ، بازی فوق‌العاده و گل‌های سرنوشت‌ساز خود در برابر نیجریه و اسپانیا راه رسیدن به دیدار نهایی را هموار ساخته بود.

باجو خود می‌گوید: «من با توان و قابلیت‌هایم می‌توانستم تیم‌مان را به سقف آسمان بفرستم. من آسمان را فقط یک ثانیه از نزدیک دیدم و سپس سقوط کردم.» مبالغه‌آمیز نیست اگر بگوییم که دوستداران فوتبال هنگامی که به جام جهانی ۱۹۹۴ آمریکا می‌اندیشند، این صحنه حتا بیش از قهرمانی برزیل به ذهن‌شان خطور می‌کند!

از دست دادن این ضربه‌ی مهم در ورزشگاه پاسادنا در لس آنجلس به کابوس بزرگ باجو بدل شد. او ۱۰ سال بعد از این واقعه در گفت‌وگویی اظهار می‌دارد: «من در خواب‌هایم هزار بار این پنالتی را زدم و هر بار هم آن را به گل بدل ساختم.»

باجو کوشید این رویداد را به دست فراموشی بسپارد تا اینکه پی برد، این کار ناممکن است و او می‌تواند با وجود این، به آرامش و رضایت درونی دست یابد. این ستاره بزرگ فوتبال ایتالیا زمانی به این باور رسید که «زندگی را نمی‌توان جدی گرفت تا چه رسد فوتبال را!»

گرانترین نقل‌وانتقال سال ۱۹۹۰ میلادی

باجو در روز ۱۸ فوریه سال ۱۹۶۷ در کالدونیو به دنیا آمد. سال ۱۹۸۲ میلادی و لیگ دسته سوم، نقطه‌ی شروع فعالیت‌های حرفه‌ای باجو بود. او پس از گذراندن پنج سال موفق در تیم آ ث فلورانس، در سال ۱۹۹۰ میلادی در ازای ۱۵ میلیارد لیره ایتالیا (حدود ۷ و نیم میلیون یورو) به باشگاه یوونتوس تورین پیوست.

این انتقال در آن زمان، گران‌ترین نقل‌وانتقال یک فوتبالیست حرفه‌ای در جهان محسوب می‌شد. او در فصل ۱۹۹۳ / ۱۹۹۲ بهترین فوتبال زندگی خود را به نمایش گذاشت. قهرمانی جام یوفا و کسب عنوان بهترین فوتبالیست اروپا و جهان در سال ۱۹۹۳، از جمله موفقیت‌های او در آن زمان بودند.

در بین سال‌های ۱۹۹۰ و ۱۹۹۵، باجو ۱۴۱ بازی در پیراهن یوونتوس انجام داد و ۷۸ بار نیز دروازه‌ی حریفان را باز کرد. او سپس به آ ث میلان پیوست و در آنجا نیز موفقیت‌های زیادی به دست آورد، از جمله قهرمانی لیگ دسته اول ایتالیا (سری آ).

بولونیا و اینترمیلان ایستگاه‌های بعدی فعالیت حرفه‌ای او بودند. باجو سرانجام در سال ۲۰۰۴ میلادی و در باشگاه برشا زمین بازی را وداع گفت.

روبرتو باجو نخستین بازی خود در لباس لاجوردی‌های ایتالیا را در سال ۱۹۸۸ میلادی انجام داد و یکی از ستون‌های مهم تیم ملی فوتبال ایتالیا در جام جهانی ۱۹۹۰ در کشور خود و همچنین ۱۹۹۴ در آمریکا بود. او در جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه نیز ملی‌پوشان ایتالیا را همراهی کرد، اما نتوانست مانع شکست تیم کشورش در مرحله‌ی یک‌چهارم نهایی در برابر میزبان شود.

این ستاره‌ی بزرگ ۵۶ بار، پیراهن تیم ملی ایتالیا را بر تن کرد و ۲۷ گل نیز برای کشورش به ثمر رساند. بازی خداحافظی او از تیم ملی در روز ۲۸ آوریل ۲۰۰۴ در برابر اسپانیا برگزار شد؛ بازی‌ای که او اشک‌ریزان فوتبال را وداع گفت.

گرویدن به آیین بودا

در سال ۱۹۸۸ بود که باجو پس از سه آسیب‌دیدگی سخت به آیین بودا گروید. این گام، مادر کاتولیک او را که سخت مذهبی بود، بر آن داشت که جن‌گیری را مأمور کند تا شاید پسرش را “به راه راست” بازگرداند. البته همه‌ی تلاش‌های او بی‌نتیجه ماند. پیروی باجو از آیین بودا بدون تردید در تضعیف جایگاه او در تیم ملی ایتالیا بی‌تاثیر نبوده؛ تیمی که بطور مرتب در بارگاه پاپ، رهبر کاتولیک‌های جهان حاضر می‌شود.

باجو که غالبا موهای خود را دم اسبی می‌بست، به “بودای کوچولو” و همچنین “دم اسبی آسمانی” شهرت یافته است. او هر روز ۲ ساعت طبق اصول آیین بودا عبادت می‌کند و هر سال برای دیدار با استاد روحانی خود، “دایساکو ایکدا” راهی ژاپن می‌شود.

مقدمه‌ی زندگینامه‌ی باجو که تحت عنوان «دروازه‌ای به سوی آسمان» انتشار یافته، به قلم این استاد روحانی است که به گمان خویش می‌داند، چگونه یک بازیکن به fantasista تبدیل می‌شود. او می‌نویسد: «نبوغ مترادف چالش است و نوعی نبرد تن‌به‌تن با خویشتن. تنها کسی می‌تواند به این نبرد تن دهد، که شور و اشتیاق را در درون خود حس کند. شور و اشتیاق هر مانعی را از سر راه برمی‌دارد.»

دریدن سکوت با پاسی مرگبار

حرکات باجو با حس آرامشی خاص پیوند خورده؛ دریبلزنی‌های او به گونه‌ای است که ببینده گمان می‌کند در حال مشاهده‌ی این زیبایی‌ها در حرکت آهسته است.

باجو را علیرغم بازی‌سازی‌اش می‌توان یک شماره ۱۰ سولیست دانست؛ مهره‌ای که با ضربات آزاد از پشت محوطه جریمه، حرکات و ابتکارعمل‌های انفرادی و تکنیکش می‌تواند در یک لحظه سرنوشت بازی را رقم زند. بازیکنی که به گفته‌ی خود، ترجیح می‌دهد «توپ را بگرداند و بدواند، چون توپ عرق نمی‌کند.»

میشل پلاتینی، یکی از ستارگان بزرگ عالم فوتبال، با توجه به قابلیت‌های انفرادی باجو، زمانی در توصیف او به جای استفاده از شماره ده، شماره ۵ / ۹ را ابداع کرده و گفته بود: «باجو پیوندی است از نیروی خلاق و شم گلزنی؛ و به همین خاطر در هیچ الگویی نمی‌گنجد.»

فوتبال‌دوستان ایتالیا حاضرند به شرطی کم‌تحرکی نابغه‌ی خود را بر او ببخشند که با جرقه‌ای لحظه‌ای بدرخشد؛ درخششی که می‌تواند حاصل نمایشی تیزپا، یا شوتی دقیق به سمت دروازه‌ی حریف یا دادن پاسی مرگبار باش که می‌تواند سکوت را بدرد. این شم ستاره‌است که به او می‌گوید، زمان و مکان تعیین‌کننده و سرنوشت‌ساز در بازی کدام است.

در سال ۲۰۰۳ بود که بولواری در مونته کارلو برای تقدیر از فوتبالیست‌های جهان با حضور مارادونا افتتاح شد. خبرنگاری از او می‌پرسد که بازی کدام ستاره را با میل تماشا می‌کند. مارادونا در پاسخ می‌گوید: «زیدان باعث می‌شود آدمی بازی فوتبال را بشناسد و بفهمد. ولی من بیشتر از دیدن بازی روبرتو باجو لذت می‌برم. چون باجو فوتبال را معنا می‌کند. مهم نیست او در چه سنی باشد و در چه تیمی توپ بزند. من شیفته‌ی بازی او هستم، زیرا باجو یک fantasista است.»

خبرنگار هم که کنجکاو شده، پس از شنیدن این پاسخ می‌پرسد: «و چگونه است که یک بازیکن fantasista می‌شود؟» و مارادونا شانه‌هایش را بالا می‌اندازد، لبخندی معصوم بر لبانش ظاهر می‌شود و با نگاهی به آسمان می‌گوید: «توسط خدا، دوست من!»