نفی نهاد روحانیت در اندیشه‌های شیخ ابراهیم زنجانی

در بازخوانی کتاب “خاطرات شیخ ابراهیم زنجانی” هشدارهای او را می‌بینیم درباره نهاد روحانیت، منبر و خطبه‌هایی که نقش فریب مردم را دارند و دینی که بر مسند حکومت جنایت می‌آفریند. اسد سیف، پژوهشگر، مروری کرده است بر کتاب.مشروطه و جدال کهنه و نو

در تاریخ اجتماعی ایران هیچگاه نهاد روحانیت و رفتار و عملکرد روحانیان هم‌چون زمان جنبش مشروطیت مورد پرسش قرار نگرفت. دستگاه روحانیت که بزرگ‌ترین حامی مقام سلطنت بود، پس از شاه اقتداری بی‌پایان داشت.

در جنبش مشروطه، در رویارویی سنت و مدرنیته، در جدال کهنه و نو فقط عده کمی از روحانیان به صف مشروطه‌خواهان پیوستند. در نخستین مجلس شورای ملی، هم‌آنان بودند که در محدود نمودن قانون اساسی کشور کوشیدند و سرانجام مجلسی بنیان گذاشته شد که می‌بایست قوانین آن تحت نظر “فقهای شیعه” تصویب می‌شد.

روحانیت در ایران از آن‌جا که آگاه به جهان معاصر نبود و از فهم مفاهیم نوین اجتماعی عاجز بود، در آشنایی با آن، نوعی تقلیل‌گرایی و ساده‌اندیشی را در موضوعات عرفی پیش گرفت که نمونه آن را در میان “اصلاح‌طلبان” رژیم کنونی ایران نیز فراوان می‌توان پی گرفت. آنان فکر می‌کردند که همه‌چیز در قرآن یافت می‌شود و می‌توان از احکام آن قوانینی برای همه دوران‌ها استخراج نمود. بر این اساس کوشیدند تا به مدرنیته جامه سنت بپوشانند و هر مقوله مدرن را به ذهنیت محدود و تنگِ سنت بکشانند و تفسیری مذهبی از آن ارایه کنند.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

در چنین موقعیتی چند روحانی سرشناس به طرفداری از جنبش مشروطه در بسیج توده‌ها نقشی اساسی داشتند. شیخ ابراهیم زنجانی یکی از آنان بود. او در نخستین دوره مجلس، به نمایندگی مردم زنجان، در مجلس نوبنیاد حضور داشت و در محاکمه جنجالی شیخ فضل‌الله نوری نقش مدعی‌العموم را عهده‌دار بود.

بی‌نیازی از “آخوند” برای ارتباط انسان با خدا

“خاطرات شیخ ابراهیم زنجانی” نام کتابی است که چند سال پیش در تهران منتشر و پس از اندک‌زمانی از کتاب‌فروشی‌ها برچیده شد. زنجانی در این اثر زندگی‌نامه خویش را از نوجوانی تا جنبش مشروطه به اختصار نوشته است. متأسفانه معلوم نیست ادامه‌ای دارد یا نه. خاطرات این روحانی از چند نظر دارای اهمیت است؛ مهم‌تر این‌که سنت‌شکنی کرده و از زندگی خصوصی خویش نوشته است.

بی‌آنکه به خودسانسوری گرفتار آید، به چگونگی فرارویی خویش در آشنایی با جهان مدرن می‌پردازد، از سال‌های تحصیل در نجف می‌نویسد و در این راه نگاهی نقادانه به دستگاه روحانیت و رفتار طلبه‌ها و آخوندها دارد. از زائرانی می‌نویسد که هر سال به قصد کربلا راه می‌افتادند و در راه به چه مصائبی که گرفتار نمی‌آمدند.

از خودش می‌گوید که در کمال فقر فقط به کسب علوم دینی مشغول بود و در این راه از زنی می‌گوید که دوستش داشته. از سال‌های فعالیت خویش در زنجان می‌نویسد و این‌که چگونه مشروطه‌خواه شد. از آشنایی خویش با رمان و عشق به نوشتن می‌گوید و این‌که چگونه دور از چشم دیگران مخفیانه روزنامه و کتاب و مجله‌های چاپ خارج از کشور را می‌خوانده و رمان نوشته است.

خاطرات زنجانی ارزش تاریخی دارد، اگرچه درست آن‌جایی که می‌بایست اوج گیرد و از جنبش مشروطه بنویسد، تمام می‌شود. با این همه اثری‌ست ارزشمند و تاریخی. خاطرات در شش فصل تنظیم شده که دو فصل آخر آن به کیهان‌شناسی و تاریخ ایران اختصاص دارد. جای پای اعتقادات اسلامی و تاریخ‌نویسی آن دوران را که گرایش به ناسیونالیسم داشت، می‌توان در این دو فصل نیز دید.

زنجانی شاید نخستین روحانی باشد که نهاد روحانیت را به مثابه رابط شخصِ دین‌دار با خدا مردود اعلام می‌دارد. در نامشروع شناختن این نهاد است که امتیازات ویژه آن را به نقد می‌کشد و به صراحت می‌گوید که انسان در رابطه با خدا به واسطه‌ای به نام آخوند نیاز ندارد. به نظر او دین اسلام هیچگاه “صنف روحانی” مقرر نکرده، زیرا “هیچ واسطه فیضی میان خدا و خلق نیست.”

به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید

او در این رابطه مقام پیامبر را نیز فقط به عنوان “پیغام‌رسان” می‌پذیرد. و فراتر از این اعلام می‌دارد: «موافق عقل و طبیعت و سنت، هر کس امروز نگاه کند می‌بیند رنود و قلدران و به عبارت دیگر شیاطین و حیله‌گران و آدم‌فریبان، تمام اساس بدیهی اسلام را از میان برده و ترتیباتی به میان آورده‌اند که صریحاً بر نقیض اسالم و ضد احکام اوست و آن را اسلام نامیده‌اند».

می‌نویسد، روحانیت با استفاده از ساده‌دلی مردم، به قصد “تسخیر روح و مغز و افکار و دل آن جماعت عوام زحمت‌کش” به مرجعیت دست یافته و این در حالی است که اگر “اسلام واقعی” را به مردم باز می‌نمودند، به این درجه نمی‌رسیدند. از همین زاویه است که منتقد “ولایت فقیه” می‌باشد و اعلام می‌دارد که اگر قرار است جانشینی برای امام تعیین گردد، صد در صد باید “به حکم عقل” از طریق آرای مردم برگزیده شود.

منبر همچون “ابزار تحمیق عوام”

تا صد سال پیش هر آن‌کس که خیال تحصیل در حوزه دین داشت، قصد نجف می‌کرد و در یکی از حوزه‌های آن نزد “مراجع بزرگ تقلید” به فراگیری علوم دینی مشغول می‌شد. زنجانی که خود به مدت سه سال در عتبات بوده، از این ایام می‌نویسد: «دیدم حریص‌ترین مردم به مال و جاه و عیش و فریب عوام، در آن‌جا تمرکز یافته و اساس کارها بر طلب دنیا و متعاقب هوا و فریب عوام است… اوضاعی که از ایرانیان بدبخت در راه عتبات دیدم، به اندازه‌ای دل‌ام به حال این مملکت سوخت که به شرح نیاید. دیدم وسایل تمام بدبختی ایرانیان در آن‌جا تهیه می‌شود».

به نظر او، امروز واسطه قرار دادن روحانیت بین خالق و مخلوق باعث می‌شود که “بسیاری از احکام اسلام” تغییر کند. و در ادامه می‌نویسد: «چیزی که فعلاً خصوصاً در ایران، اسلام می‌نامند، تماماً بر ضد اسلام است». تعبیر او از دستیابی به مرجعیت، در ایرانِ امروز نیز خود را نشان می‌دهد: «چندی در نجف ماندن و ریشی بلند کردن و جامه‌عربی پوشیدن و مخارج عین و صاد و ضاد را درست عربی ساختن، بعد بی‌حیایی و دسته‌بندی و اطرافیان جمع‌کردن است».

زنجانی منبر و موعظه بر آن را یکی از راه‌های تحمیق عوام می‌داند. روحانیان از نظر او آدم‌های بی‌سوادی هستند که “زمام فکر مردم را به دست گرفتند، چون خودشان بسیار کوچک و پست و آمالشان بسیار حقیر و ادراک‌شان بسیار کم است و از انسانیت و عالم هستی و زندگانی جز این که مردم را فریب داده، وضع زندگی خود را رنگین سازند و افکار عوام را متوجه نزدیک‌ترین و کوچک‌ترین امور حسیّه کرده، در تحت اداره و اراده‌ی خود نگاه دارند، مقصدی ندارند».

حملات او به همین شکل متوجه زیارتگاه‌ها و امر زیارت نیز می‌شود و آن را دامی می‌داند تا زائران بپذیرند که “هیچ عملی در جهان به گریه و زیارت قبور ائمه نمی‌رسد”. به نظر او “اعلی‌ترین هنر ایرانیان” گریستن است. و می‌پرسد: «با این‌حال، می‌خواهیم ایران چگونه ترقی کند».

زنجانی حتی در آیین عقد نیز بساط روحانیت را خدعه و فساد می‌داند. عقد چیزی است که می‌تواند به زبان فارسی بین زن و مرد، بدون حضور آخوند، به سادگی انجام پذیرد.

در جست‌وجوی حقیقت ورای کتاب مقدس

شیخ در خلوص تمام از نخستین عشق خویش می‌نویسد و این‌که عاشق دخترعموی “بی‌اندازه خوشگل” خویش می‌شود، ولی دختر بزرگ‌تر از اوست و این عشق امکان شکوفایی نمی‌یابد. آن دختر به دیگری شوهر می‌کند و نویسنده متذکر می‌شود که در زمان نوشتن این خاطرات، آن معشوق، ۷۸ ساله است و نه فرزند دارد.

زنجانی در نوزده سالگی ازدواج می‌کند، ولی همسرش پس از چند سال می‌‌میرد. او با این‌که دوباره ازدواج می‌کند، اما هنوز به یاد اوست: «آه چه آتشی به دل و جان من زدی». هنوز آن عشق را در دل دارد. در مقایسه دو زن خویش می‌نویسد: زن اول «پیشانی‌مرمر و زلفی مانند مشک و عنبر و چشم‌هایی مانند آهو داشت، هرچند دماغ و لب‌ها متناسب آن‌ها نبود و درشت بود […] زنی با اخلاق خوب، دهاتی بود. خانه‌داری و اداره کردن و ترتیبات را نمی‌دانست، اما مطیع بود»، زن دوم اما «شهری است، بسیار عاقله و خانه‌دار و کاردان و تربیت‌دان و شهری و متمدانه است».

زنجانی به راه دانایی و آگاهی، در نقد خود می‌نویسد که در چهل‌سالگی «یک وضع دیگری در ادراک و احساسات و عالم زندگانی من پیدا شده. آن غفلت و حبس فکر و تقلید مطلق و خوف در فهم حقیقت و عالم را عبارت دانستن از فضای کوچک عالم آخوندی و عبارت دانستن علوم از ابواب و فصول و سطور معدودی که آخوندها علوم را به آن منحصر دانسته یا کرده‌اند و قدم فراز گذاشتن را کفر و ضلال و شیطنت نامیده و علوم را میان دفتین تعلیمات خود مقید نموده و سراپای آن را مُهر زده و در میان چهاردیوار افکار محدود حبس کرده‌اند. و من در همان عالم محبوس مانده و دیگران را محبوس می‌خواستم… تا این سن به حسب مکان و زمان و زندگانی خیلی اندیشه و عالم کوچک داشته‌ام…».

و از همین ایام است که می‌نویسد، ملاها دشمن علم هستند. او خود فراتر از جهان دین، روزنامه و کتاب می‌خواند، با علوم غربی آشنا می‌شود، با روشنفکران زمان رابطه برقرار می‌کند، “سیاحتنامه ابراهیم‌بیگ” را می‌خواند و رمانی به آن سبک با نام “رویای صادقه” می‌نویسد که به شکل مخفی منتشر می‌شود. در همین رابطه می‌گوید: «بعضی رمان‌ها بسیاری به بیداری من و جلب به علوم و ترقی تأثیر کرد». از شاهنامه فردوسی تقدیر می‌کند که در زنده نگاه‌داشتن زبان فارسی نقشی بزرگ داشته است و افسوس می‌خورد از این‌که “اسلام به شمشیر بر ایران تسلط یافت” و همه کتاب‌ها را از بین برد.

در این روند، در بیدار نمودن افکار جامعه، هم‌زمان در منبر از تجدد سخن می‌گوید، کتاب هندسه و فیزیک ترجمه می‌کند، نخستین مدرسه به سبک جدید را با همکاری حاج‌میرزا ابوالمعالی در زنجان تأسیس می‌کند: «آخوندهای خر مرا فرنگی‌مآب نامیده و نزدیک شده تکفیر کنند». و چنین است که همراه و همگام مشروطه‌خواهان می‌شود.

زندگینامه زنجانی نشان می‌دهد که او به تجربه دریافته بود که اگر دین به قدرت سیاسی دست یابد، جنایت و فریب می‌آفریند؛ چیزی که بعدها در جمهوری اسلامی دیده شد. تجربه‌های او در این عرصه بسیار گرانبهاست؛ چیزی که می‌توانست راه را بر سکولاریسم در ایران بگشاید.

در این مورد که این اثر تا کنون کجا بوده و چرا تا حال انتشار نیافته، چیزی در پیش‌گفتار کتاب نمی‌بینیم. انتشار آن پس از نزدیک به یک قرن به همین شکل باز خود حادثه‌ای‌ست.

این کتاب را باید خواند تا فهمید جامعه ما در پی انقلاب، به نسبت دوران جنبش مشروطیت در عرصه فکر چه‌اندازه پس‌رفت داشته است. اندیشه‌‌های زنجانی و تجربه‌های او هنوز، به ویژه در ایران امروز، ملموس هستند و ارزش خواندن دارند.

“خاطرات شیخ ابراهیم زنجانی” به اهتمام غلامحسین میرزاصالح توسط “نشر کویر” منتشر شد. نشر نیما در آلمان آن را پس از ممنوع شدن در ایران بازچاپ کرد.

* این یادداشت نظر نویسنده را منعکس می‌کند و الزاما بازتاب‌دهنده نظر دویچه‌وله فارسی نیست.