جبهه‌های جنگ در “چشم باز و گوش باز” زکریا هاشمی

“چشم باز و گوش باز” یادداشت‌های تلخ و جانکاه چند روز از حضور زکریا هاشمی است در خط مقدم جبهه‌های جنگ ایران و عراق. اسد سیف، منتقد ادبی، در ۴۵مین سالگرد انقلاب و جنگ هشت ساله‌ای که در پی آن آمد، کتاب را بررسی کرده است.”چشم باز و گوش باز” گزارش جبهه‌های جنگ است، گزارش کشتاری بزرگ در میان صدای انفجار بمب و موشک و خمپاره، گزارش هراسی مُدام، گزارش سرهایی که به یک آن بی‌تن می‌شوند و تن‌هایی که خوراک لاشخورها. روایت دست‌ها و پاهای قطع‌شده. روایت “تپه شهدا”؛ تپه‌ای که از جنازه‌های سربازان ایرانی و عراقی به پا شده است. پنداری مرگ آنها را به صلح کشانده تا بدون هیچ کینه و نفرت و دشمنی در کنار هم و یا بر روی هم تلنبار شوند. روایت صحرایی که خون در هر گوشه آن به چشم می‌خورد و بوی مرگ سراسر آن را در بر گرفته است.

جنگ یعنی مرگ

“چشم باز…” گزارش جنگی‌ست که برنده آن، به قول سربازی، فقط لاشخورها بودند. بر عده سربازان به همان نسبت که کم می‌شوند، بر شمار لاشخورها افزوده می‌شود. لاشه‌ها اگر خوراک لاشخورها نشوند، کرم‌ها از راه می‌رسند تا راه رسیدن به بهشت را بر “شهیدان مفقود” باز کنند.

“چشم باز…” روایت سنگرهایی‌ست منفجرشده در میان بوی دود و باروت و تن‌های سوخته سربازان؛ سربازانی تکه‌پاره و اسلحه‌هایی شکسته. روایت فریادهایی که امکان نیافتند از گلو فوران کنند و در خون خفه شدند. روایت مکانی که به جای خداحافظی می‌گویند “انشاء‌الله شهید بشی”. گزارش دشت‌های سوخته، شهرهای ویران‌شده و خانه‌های خراب‌شده، نخل‌های بی‌سر و نخلستان‌های سوخته.

اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه‌ وله

“چشم باز…” از کودکانی می‌گوید که در میان سربازان اسلام در جبهه‌ها به چشم می‌خورند؛ کودکانی که هنوز توان در دست گرفتن سلاحی را که بزرگ‌تر از قدشان است، ندارند. کودکانی که بر روی مین‌ها می‌روند تا همچون الاغ‌هایی که از آن‌ها برای مین‌روبی استفاده می‌شد، راه را برای پیش‌روی سربازان اسلام بگشایند. کودکانی که جنگ را در فیلم‌ها و بازی‌های کودکانه تجربه کرده‌اند و حال پنداری دارند همان‌ها را بازی می‌کنند. کودکانی که تحت تأثیر مبلغان حکومت، کلاس و مدرسه را ترک گفته‌اند و کلید بهشت در دست، بی‌هیچ آموزش نظامی به جبهه‌اها اعزام شده‌اند. کودکانی که چه‌بسا مورد سوء‌استفاده جنسی نیز قرار می‌گرفتند. کودکانی که ظهور امام زمان را هر روز به‌سان یک بازی در جبهه‌ها شاهد بودند.

تأثیر جنگ بر هستی مردم

تأثیر هشت سال جنگ بر هستی اجتماعی ایران موضوعی‌ست که هم‌اکنون نیز می‌توان نمودهایی از آن را در سطح کشور مشاهده کرد. جنگی که در آغاز برای خمینی نعمت نام گرفت، سرانجام برایش “جام زهری” شد تا آن را با خفت و خواری سر بکشد. جنگی که با خرابی و نابودی چندین شهر، هزاران روستا و آوارگی ساکنان آن و با کشته شدن بیش از ۳۰۰ هزار نفر و بیش از نیم میلیون معلول جنگی پایان یافت. خیابان‌های کشور به یکباره با حضور آدم‌هایی نشسته بر “ویلچر” و یا عصا در دست، با بدن‌هایی که آشکار و پنهان آثاری از جراحات جنگی بر آن‌ها دیده می‌شد، شاهد پدیده‌ای نو شدند.

جنگ که پایان یافت واژگانی دیگر بر فرهنگ واژگان فارسی افزوده شد: شهید، جانباز، ایثارگر، موجی، خانواده شهدا، معلول جنگی، شیمیایی و… این واژه‌ها به علت جنگ‌طلبی‌های رژیم در سال‌های بعد در عرصه‌هایی دیگر نیز گسترش یافتند. پس از پایان جنگ اصطلاحات جنگی وارد جامعه شد، در تفسیرهای سیاسی به کار گرفته شد و به ادبیات راه یافت.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

پایان جنگ برای حاکمان ثروت، شهرت و تحکیم اقتدار بود. فقر، بدبختی، روان‌پریشی و انواع بیماری میراث آن بود برای بازگشتگان و بازماندگانی که در قدرت جایی نداشتند. رژیم در آغاز کوشید با دادن امتیازهایی به خانواده آن‌ها، از آنان لشکری برای سیاست‌های خویش بسازد. در نهایت اما بخشی از همین بازماندگان به صف معترضانی پیوستند که در سال گذشته، مرگ این حکومت را فریاد می‌زدند.

تأثیر جنگ بر ادبیات

جنگ چهره‌هایی فراوان دارد. اگر قدرت سیاسی یک چهره آن باشد، تأثیر آن بر ادبیات بی‌پایان است. ادبیات در نهایت خویش ضدجنگ است. از “جنگ و صلح” تولستوی تا “در جبهه غرب خبری نیست” اثر اریش ماریا رمارک، از “وداع با اسلحه” ارنست همینگوی تا “ترس و نکبت رایش سوم” اثر برتولت برشت و صدها اثر ماندگار همه در نفرت از جنگ و در ستایش صلح نوشته شده‌اند. جنگ که در ایران آغاز شد، نوشتن علیه آن جرم محسوب می‌شد. با این همه در میان آثاری که در این سال‌ها منتشر شد، “زمین سوخته” اثر احمد محمود، “زمستان ۶۲” اثر اسماعیل فصیح، “وقتی دود جنگ در آسمان بلند شد” اثر قاضی ربیحاوی، “جنگ کی تمام می‌شود” اثر نسیم خاکسار، “خانه‌ای با عطر گل‌های سرخ” اثر اکبر سردوزامی، “روی پل خرمشهر” اثر ناصر مؤذن و چند داستان دیگر برجسته‌اند. در این داستان‌ها سیمای زشت جنگ را می‌توان بازیافت.

رژیم به‌سان تمامی رژیم‌های توتالیتر، در دستیابی به قدرت و حفظ آن، در ستایش از جنگ با سرمایه‌گذاری‌هایی کلان، ده‌ها سازمان و مؤسسه با هدف‌هایی تبلیغاتی بنیان گذاشت که می‌بایست از جنگ و شهادت می‌نوشتند. تاکنون هزاران داستان و رمان و خاطرات جنگ در این راستا نوشته شده است. پایان جنگ اما پایان کار این مؤسسه‌ها نبود. آغازی شد در حفظ و گسترش آن‌ها، زیرا جنگ‌طلبی‌های رژیم هنوز پایان نیافته است.

در این راستا، اکنون نیز در ایران امکان نوشتن و انتشار ادبیات ضدجنگ ناممکن است. ادبیات تبعید اما امکانی‌ست که نویسندگان با چنین دستمایه‌ای از سال‌های جنگ بنویسند، چنان‌که نوشته‌اند. خاطره‌نویسی فارغ از سانسور و خودسانسوری از جنگ نیز در این میان ارزشمند است.و

بیشتر بخوانید: انقلاب ۵۷ و ادبیات داستانی ایران در تبعید

در میان خاطره‌های منتشرشده، “چشم باز و گوش باز” زکریا هاشمی نمونه‌ای‌ست ماندنی در ادبیات تبعید ایران. چنین آثاری در برابر آثاری قرار می‌گیرد که از سوی رژیم در گستره‌ای وسیع، با عنوان “ادبیات جنگ” و “ادبیات دفاع مقدس” منتشر می‌شوند. اسلامی‌نویسان در ستایش جنگ می‌نویسند و نویسندگان آزاد علیه آن، در ستایش صلح و زندگی.

از آنجا که زکریا هاشمی خود نویسنده است، خاطرات خود را، بی‌آنکه داستان باشد، به شکل داستان روایت می‌کند و این خود خواندن آن را جذاب‌تر می‌کند. او از سوی رادیو تلویزیون ایران برای تهیه فیلمی که در واقع می‌بایست نقش تبلیغاتی داشته باشد، راهی خط مقدم جبهه می‌شود. فیلمی که او تهیه می‌کند، به علت حضور عریان مرگ و خون و نابودی، امکان پخش پیدا نمی‌کند. او اما سال‌ها بعد، در تبعید، بر اساس یادداشت‌های خود، آن‌چه دیده بود را می‌نویسد و با عنوان “چشم باز و گوش باز” منتشر می‌کند. او با مهارت در این اثر از جنگ و شهادت و قهرمانی آشنایی‌زدایی می‌کند. بی‌آنکه بگوید، با همین توصیف‌ها کشتار جنگ را به پای حکومت می‌نویسد. این کتاب در جامعه‌شناسی جنگ نیز اثری‌ست ماندگار.

“چشم باز و گوش باز” را نخستین‌بار در سال ۲۰۰۷ چاپخانه باقر مرتضوی در کلن و پس از آن نشر مهری در ۲۰۱۸ در لندن منتشر کرده است.

* مطالب منتشر شده در صفحه “دیدگاه” الزاما بازتاب‌دهنده نظر دویچه‌وله فارسی نیست.