با فتح استالینگراد توسط ارتش سرخ در سال ۱۹۴۱ (۱۳۲۰ خورشیدی) آلمان نازی در سراشیبی شکست افتاد. روسای دولتهای آمریکا، شوروی و بریتانیا در همان سال در تهران به شور نشستند تا سرنوشت سیاست جهانی پس از جنگ را بررسی کنند و محدودهها و اختیارات هر نیروی سیاسی را تا حد امکان آشکار سازند.
رضا شاه از جمله به اتهام همکاری غیرمستقیم با آلمان نازی و امکان پیوستن ایران به نیروهای موسوم به متحدین مجبور به کنارهگیری شده بود و کتاب تاریخ شاه ۲۰ ساله را بست.
پس از آن از یک سو نیروهای روسی و بریتانیایی ایران را که در جنگ اعلام بیطرفی کرده بود عملا زیر اشغال خود درآوردند. از سوی دیگر فعالیتهای سیاسی و حزبی آزاد اعلام شد و مردم دسته دسته به نیروهای ملیگرا و چپ رو کردند.
انور خامهای در خاطراتش مینویسد در تظاهراتی که یک هفته پس از اعلام پایان جنگ جهانی توسط حزب نوپای توده آن زمان برگزار شد، بیش از پنجاه هزار نفر شرکت کردند.
حضور نیروهای نظامی بیگانه در ایران
بابک امیرخسروی که در آن زمان هجده سال داشت، از کسانی بود که به حزب نوپای توده روی آورد. او درباره آگاهی از پایان جنگ و اثرات آن میگوید:
«من شخصا جریان قطع جنگ و تسلیم آلمان را از طریق روزنامه ایران ما مطلع شدم. ایران ما یک روزنامهای بود که توسط عدهای از جوانان روشنفکر و باسواد و ملی ایران منتشر میشد و آن وقت نقش مهمی در بین جوانها و روشنفکرها داشت. البته از رادیو هم شنیدم. اما این نکته را عرض کنم که جریان پایان جنگ انعکاس گسترده و ویژه ای در جامعه آن روز ایران نداشت. تا آنجا که من به خاطر دارم، برای اینکه اولا ایران وضعیتش مثل وضعیت اروپا نبود. در اروپا جنگ بود. دائم مردم زیر بمبارانها و ویرانیها و در به دریها قرار داشتند. طبیعی بود که قطع این وضعیت یک آرامش خاطر و احساس امنیت ایجاد میکرد. ولی در ایران آن زمان هنوز ارتش سرخ، ارتش بریتانیا و آمریکا حضور داشتند. مملکت به هر حال اشغال نظامی شده بود و از این نقطه نظر در پانورامای سیاسی اجتماعی آن روز چندان تغییر خاصی را ما مشاهده نکردیم. یعنی من به خاطر ندارم. در ابتدای جنگ و حتی مدتها قبل از آن، ایرانیها سخت طرفدار آلمانها بودند. آلمانها به دو دشمن تاریخی ایران یعنی روس و انگلیس اعلان جنگ داده بودند. تبلیغاتشان در آن زمان بسیار قوی بود و به دل مینشست. من به خاطر دارم که میگفتند هیتلر همان حیدر است، ژرمن، همان کرمان. آلمانها هم مثل ما آریایی هستند و برای نجات ایران خواهند آمد. حتی تبلیغ میشد که هفده شهر قفقاز را به ایران عودت خواهند داد و از این قبیل. لذا مردم شناخت درستی از فاشیسم و نازیسم نداشتند».
آقای امیرخسروی در پاسخ این پرسش که آیا کسانی در رابطه با جنگ جهانی دوم یا در رابطه با پشتیبانی از نازیها دستگیر شدند گفت:
«در زمان رضاشاه تعدادی در زندان بودند که بعد از شهریور بیست آزاد شدند. بعد هم در جریان اشغال ایران، تعداد نسبتا قابل توجهی از ناسیونالیستهای ایرانی با طیفهای گوناگون را دستگیر یا و گمانم به کاشان تبعید کردند. از جمله سرلشگر زاهدی (نخستوزیر دوره کودتای ۲۸ مرداد) بین آنها بود. فکر کنم آیتالله کاشانی را هم در همین زمینه از ایران تبعید کردند. انگلیسیها هم اقدامات خیلی گسترده انجام میدادند تا جلوی تبلیغات را بگیرند. طبیعی است که اینها به تدریج و به ویژه پس از پایان جنگ آزاد شدند».
آزادی زندانیان سیاسی
راضیه ابراهیمزاده که در زمان پایان جنگ نوزده ساله بود و دو کتاب از خاطرات خود را انتشار داده، درباره احساسات خود و مردم در زمان پایان جنگ میگوید:
«ملت ایران از صدمات جنگ بیبهره نبودند ولی در زمانی که متفقین سال ۱۳۲۰ـ۲۱ به ایران آمدند، گفتند که ستون پنجمی در ایران دستگیر شد که گویا میخواستند پل ورِسک را منفجر کنند. من این طور شنیدم. و بعد خواندم.
ولی اینکه فلان کس تمایل به این جبهه و آن داشته باشد را من در مردم عادی نشنیدم و ندیدم. ممکن است سردمداران بدشان نمیآمد به آلمانها گرایشی داشته بوده باشند. ایران بیهوده نام پل پیروزی نگرفت. صدمات جنگ از همان آغاز به مردم ایران رسید. از همان آغاز جیرهبندیها شروع شد. کمبود نان و چیزهای دیگر بود.
بیشتر بخوانید: تبلیغات روسیه در مورد جنگ جهانی دوم؛ واکنش وزارت خارجه آلمان
ضربههای جنگ غیرمستقیم بر پیکر ملت ایران خورد. متفقین که آمدند، درهای زندانها باز شد، زندانیان سیاسی آزاد شدند. در همان سالها احزاب سیاسی تشکیل شدند و کوشش میکردند در روشنگری مردم و جنبش صلحجویانه در ایران گسترده شود. هنوز در دوران پیشرفتهای آلمان فاشیسم بود که حتی جمعیت صلح تشکیل شد.»
قحطی در ایران
محسن موقر از دوران جوانی صاحب امتیاز و ناشر روزنامه “مهر ایران” بود. او که در چهار دوره از سوی مردم خوزستان نماینده مجلس شورای ملی بوده، در زمان پایان جنگ دوم جهانی تازه از کالج آمریکاییها در تهران و اصفهان فارغالتحصیل شده بود و برای اداره یک شرکت تأسیساتی به خوزستان رفته بود. موقر که در آن زمان عضو حزب ایران و از ناسیونالیستهای آن زمان به شمار میآمده درباره اثرات جنگ جهانی میگوید:
«من جنگ که تمام شد در سال ۱۳۲۴ کاملا یادم است. من اهواز بودم. در زمان جنگ عدهای را گرفتند که میگفتند با آلمانها همکاری میکردند. سپهبد زاهدی هم میدانم جزوشان بود. عده زیادی از رجال مملکت را متفقین زندانی کردند. جنگ که تمام شد الته آزادشان کردند. وقتی متفقین به ایران حمله کردند سربازانشان تمام آذوقههای گندم و اینها را برای ارتش میخریدند. در نتیجه قحطی آمد اما نه قحطی خیلی شدید ولی خوب ارزاق روزانه نبود. مثلا نان در نانواییها نبود و اگر هم خیلی کم بود کیفیتشان خیلی بد بود. نانها همه سیاه رنگ و بد مزه بودند.
در هر حال مردم از نظر آذوقه خیلی در فشار بودند. جنسها خیلی در زمان جنگ گران شده بود. چون چیزی وارد نمیشد. برای مردم خیلی سخت بود. به تدریج بعد از یکی دو سه سال کمکم وضع بهتر و مرتب شد. متفقین در زمان جنگ لهستانیها را به ایران آوردند و آن لهستانیها مقداری میکروب تیفوس را با خودشان آوردند. بعد عده زیادی از ایرانیان بر اثر مرض تیفوس در زمان جنگ کشته شدند.»
خروج متفقین از ایران
پایان جنگ دوم جهانی، آغاز جنگ سرد بود. بریتانیا و آمریکا در جنوب و مرکز و شورویها در شمال ایران در اندیشه گسرش نفوذ خود بودند.
در حالی که نیروهای متفق غرب با پایان جنگ از کشور خارج شدند، شوروی تنها پس از شش ماه و قول بحث پیرامون نفت شمال در مجلس شورا، ایران را ترک کرد.
با خروج نیروهای خارجی گونهای خلأ قدرت در کشور پدید آمد و این امر، درگیری میان دربار، دولتهای کوتاهمدت و تقویت حزبهای سیاسی را باعث شد.
درگیریهای سیاسی در رسانه های همگانی نسبتا آزاد بازتاب داده و به فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی هم کشیده میشدند.
تأثیر غیر مستقیم دیگر جنگ، تقویت جنبش ملیگرایی به ویژه نبرد علیه شرکتهای نفتی خارجی بود که با روی کار آمدن دکتر مصدق و دولت ملی ضد استعماری او به اوج خود رسید و سرفصل تازهای در تاریخ سیاسی ایران را گشود.