ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات شماره جدید

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

بایگانی

 

حقوق بشر

دانشجو

 

روی رشد و پیشرفت و توسعه من خویش کار میکنیم. ما در موضوع مورد علاقه و پژوهش خود بمعنای واقعی کلمه " ذوب " میشویم و با اینکار عامل و محرک رشد شخصیت، خلاقیت و توسعه استعدادهای خود می شویم. ما بمثابه انسانی علاقمند، برای خود اندوخته ای رو به افزایش از دانشها و نیروهای محرکه جدید، حاصل می کنیم. فرهنگی کردن علاقه انسان در دوران کودکی او، پایدار و دیرپا کردن کنجکاوی در سنین جوانی و میان سالگی، اثری پیشگیر در برابر کاهش هوش و استعداد های ما در دوران پیری و کهولت سن، دارد.

بکی از ویژه گیهای خاص تأثیر احساس مثبت بر انسان، خود را در اصطلاح "شکوفائی" (فلوشینگ) نشان میدهد.  این اصطلاح شبه زیست شناسی، بمعنای "شکفتن"، "شکوفائی" و یا "رشد ونمو" را بتازگی روانشناسان به پدیده ای میگویند که در انسان ظاهر میشود، وقتی که او به اوج امکانات و توانائیهای خود میرسد.

یعنی زمانیکه انسان استعدادها و توانائیهای خود را در حدّ کمال مطلوب "شکوفا" کرده و بتواند آنها را تماماً بکار گیرد. در واقع این آن زمان است که انسان در یگانگی جستن و توحید با خود و دیگری زندگی میکند. احساس مثبت ما را در موقعیتی قرار می دهد که قادریم، به استعداد ها و امکانات خویش تحقق ببخشیم، از نیروهای محرکه بالقوه و بالفعل خود کمال استفاده را کرده و روابط خویش را با دیگر انسانها به بهترین نحو تنظیم و ترتیب دهیم. "شکوفائی" بمثابه " سازندگی در کمال مطلوب" از چهار جزء کلیدی مهم تشکیل یافته است:

1- از موجود بودن کمال رضایت و خوشنودی و انسجام مطلوبی از توانائیها و وظایف.

2- از در اختیار داشتن فهرستی غنی از استراتژیهای فکری و عملی و انعطاف پذیری در پندار و کردار.

3- از توانا بودن به رشد و توسعه نیروهای محرکه فردی و اجتماعی. و بالاحره

4- از پیروز شدن بر سختی ها و از سرگذراندن شکستها و ناکامیها.

خواننده گان گرامی که نوشته را تا اینجا مطالعه کرده اند، حتماً این سئوال به ذهنشان خطور خواهد کرد که: ﺁیا اینها همه به این معنی است که ما بطور دائم و اساساً فقط باید شاد و خوش باشیم تا بتوانیم در آزادی و سازنده گی زندگی خوبی داشته باشیم؟ تکلیف احساس منفی چه میشود؟ آیا ما بایستی تا جائیکه ممکن است هر گونه احساس منفی را در درون خویش نادیده بگیریم و یا اصلاً آن را سرکوب کنیم؟

   جواب روانشناسان اینست: موضوع احساس منفی باین سادگیها نیز نیست. نظریه "شکوفائی" ابتدا این سئوالها را طرح میکند: انسان به چه مقدار احساس مثبت نیاز دارد تا "شکوفا" شود و استعدادها و توانائیهای خویش را در کمال مطلوب بکار گیرد؟

از طرف دیگر تا چه اندازه احساس منفی مانع از ایجاد این وضعیت میشود؟

آیا میتوان به این سئوالها اصلاً

جواب داد؟

حتی بصورت کمیتی؟

با شگفتی باید بگوئیم که جواب این سئوالها آری است:

    محققین در دو بخش مهم از زندگی انسانها، یکی کار دستجمعی (تیم ورک) و دیگری زندگی زناشوئی، از نقطه نظر احساس مثبت و منفی، پژوهش کرده اند. من در اینجا نمیتوانم وارد جزئییات آن تحقیقات شوم، زیرا از حوصله این نوشته خارج است. ولی حاصل و نتیجه آنها را بررسی خواهم کرد.

در زمینه کار دستجمعی یا کار گروهی تحقیقی معتبر بمثابه فکر راهنما در سال 1999 بعمل آمده است. در این تحقیق روانشناس آمریکائی، مارسیال ف. لوسادا، تعداد 60 گروه کاری را از جنبه قابلیتهای شغلی شان در حلّ مسائل و مشکلات مورد آزمون قرار داده است. او در این پژوهش تمامی توجه خود را بر این امر مبذول داشته، که کدام گروه کاری حاصل و نتیجه کارش خوب، کدام یک متوسط و یا بد است. علاوه بر آن در پژوهش فوق بطور کاملاً دقیقی به نوع معاشرت افراد گروه با یکدیگر توجه شده است.

برای مثال افراد گروه کاری چگونه با هم گفتگو می کنند؟

چگونه و تا چه اندازه افراد خود محور، یعنی بدون مشورت با دیگران، دست بعمل می زنند. سپس این معاشرتها بشکل منفی یا مثبت نشانه گذاری شدند. بدینصورت که آیا محتوای آنها بیشتر بیانگر احساس مثبت مثل شادی و رضایت و خوشنودی در محل و موقع کار بودند و یا حاوی احساس منفی مانند انواع دلخوری ها و برخوردهای مخرب و ناخوشایند:

  بلغمی مزاج بودن، کج بینی، طعنه و ریشخند زدن، تحقیر و سرزنش کردن، گوشه وکنایه زدن، بی محلّی و بی توجّهی کردن، مسخره کردن و دست انداختن، انتقادهای تخریبی و بالاخره جریحه دارکردن احساسات یکدیگر، اینها همه بمثابه علامات احساس منفی در کاردسته جمعی ارزیابی شدند.

در عوض انتقادهای سازنده، سئوالات محرک و مولد فکر و اندیشه، تشویق و تمجید، حمایت و پشتیبانی فکری و عملی بعنوان علامات احساس مثبت مورد ارزیابی قرار گرفتند.

نتایج بدست آمده از تحقیق فوق واقعاً شگفتی آورند: نوع طنین صدا، طرز گفتگو کردن با یکدیگر و بطور کلّی شیوه رفتار و گفتار افراد گروه کاری با یکدیگر، بطور کاملاً روشنی بر روی توان و قوه شغلی و حرفه ای آنها اثری مستقیم دارد.

در گروههای کاری که بیشتر احساس مثبت حاکم بودند، افراد آن گروه هم بیشتر انعطاف پذیرند و هم خلاق تر، پویا تر و صاحب نیروهای محرکه غنی تری بودند. و طبیعتاً نتایج و حاصل کارشان از موفقیت بیشتری برخوردار بودند.

   البته شرط ایجاد یک چنین " گروه مثبتی" بستگی به نسبت احساس مثبت به منفی در آن گروه دارد. در تحقیق فوق ثابت گردید، نسبت احساس مثبت به منفی بایستی دستکم یک به دو و نه دهم باشد. یعنی در واقع احساس مثبت باید سه برابر احساس منفی باشد. در اینصورت میتوان گفت که گروه کاری در حالت "شکوفائی" قرار دارد.

   در زمینه روابط زناشوئی، جون گوتمن، درمانگر زوجها، تحقیق کرده است. او صدها زوج جوان را در ابتدای شروع زناشوئی آنها از جنبه شیوه معاشرتشان و حاکم بودن احساس مثبت یا منفی مورد مشاهده و پژوهش قرار داده است. نتایج حاصل از تحقیق او شبیه به گروههای کاری است با یک تفاوت مهم و آن اینکه: در روابط زناشوئی نسبت احساس مثبت به منفی ما بین زوجها بایستی 1 : 4 ، یعنی چهار برابر شادی و شعف و احترام متقابل نسبت بیکدیگر در معاشرتهایشان باشد. در اینصورت دورنما، عمر و کیفیت اینگونه زناشوئیها خوب و مثبت است.

حال اگر بار دیگر سئوال بالا را طرح کنیم و بگوئیم، پس بنا بر نتایج این تحقیقها ما بایستی مدام شاد و خوش و راضی باشیم و هیچگونه غم و دلخوری و ناراحتی را بدرون خویش راه ندهیم؟ و یا نسخه ای مؤثر برای کار دستجمعی موفق و یا زناشوئی خوشبخت، فقط به فقط وجود احساس مثبت است؟

جواب این سئوالها این است: این امر نه درست است و نه میتواند واقعیت داشته باشد. احساسات منفی مثل مقدار کمی عصبانیت و خشم، حداقلی از حسادت،غم، ناراحتی و یا ترس، احساسات "تصحیح" کننده ای هستند که به یاری ما می آیند تا ما نسبت به واقعیتهای زندگی و این جهان کور نشویم. برای مثال رابطه ای -  اجتماعی، سیاسی، شغلی، عشقی و ... - که در آن هیچگونه اختلافی، در اینصورت هیچ انتقادی، ناراحتی و برخوردی وجود نداشته باشد، اصلاً قابل تصور نیست. اگر یک چنین رابطه ای وجود داشته باشد، در آن احساس مثبت اثر خود را از دست میدهد.

اگر مثلاً انتقادی نشد، مقبولیت، تشویق و تمجید اثر خود را از دست می دهند. علاوه بر آن این رابطه یک رابطه استبدادی یعنی پر از زور و جبر است. طبیعتاً در یک چنین رابطه ای انتقاد " زشت" و خطرناک است و موجب طرد و بسا مرگ منتقد خواهد شد.

در اینصورت در این نوع از رابطه نه "تصحیحی" وجود دارد و نه رشد و سازندگی. بهمین خاطر نیز در تمامی نظامهای استبدادی نه اثری از شادی و خوشبختی است و نه  سازندگی و رشد درآن محلی پیدا خواهند کرد. در نوشته ای دیگر به این امر خواهم پرداخت که از جنبه روانشناسی " چرا استبداد از شادی گریزان است

 

 

صفحه قبل

برگشت

صفحه بعدی